انتظار و خودآگاهی
انسان های خودآگاهى كه در پرتو فرهنگ انتظار، از مدرنیسم و تجدّد روی برگردانده اند خوب می‌فهمند با استیلای فرهنگ مدرنیته چه چیزی را از دست داده اند و چگونه طوفانِ انسان براندازِ آن فرهنگ، خانه‌ی ایمان آن ها را از جا كنده و ویران كرده و در نتیجه روز به روز به عظمت وعده‌ی بزرگ خداوند بیشتر پی می‌برند و با انتظار به تحقق آن وعده، تنهایى خود را حیات مى بخشند.
اگر ما فشارِ از خودبیگانگی و پوچ‌انگاریِ جهان امروز را بر پشت خود حس مى كردیم می‌فهمیدیم چگونه فرهنگ مدرنیته خانه‌ی ایمان ما را ویران كرده و خلوت‌مان با خدا را از ما ربوده است. در آن‌صورت با تمام وجود متوجه ‌ضرورت ظهور حضرت بقیة‌الله(عج) می‌شدیم و همه‌ی زندگی را جهت تحقّق آن وعده‌ی بزرگِ خداوند به‌کار می‌گرفتیم.
تفکّر راستین یعنی دیدن همه‌ی عالم در ارتباط با انسان کامل و این دقیقاً معنای توحید است. اگر انسان‌ها همه‌ی حرکات و افکار خود را تحت سایه‌ی انسان کامل معنی نکنند در همه‌ی کارها به پوچی گرفتار می‌شوند. کلید رجوع به توحید، رجوع به انسانی است که نمایش بالفعل توحید خداوند است وگرنه با توحید نارسائی روبه‌رو خواهیم بود که بدون داشتن اُسوه‌ی عملی، در حدّ تئوریِ ذهنی متوقف است. برای آن‌که بفهمیم عدم رجوع به انسان کامل چقدر انسان را بی‌معنی می‌کند و از توحید واقعی باز می‌دارد کافی است به‌معنی زندگی در جهان‌شناسی مدرن توجه کنیم و این‌که در آن جهان‌شناسی فعّالیت‌های بشر با چه انگیزه‌ای تعریف می‌شود. بدبینی، اضطراب، شکاکیت و ناامیدی و انبوهی از آثار هنریِ بی‌محتوا، بیانگر این حقیقت است که دیگر هیچ چیزِ بزرگی در زندگی بشر مدرن وجود ندارد که شایسته‌ی توجّه‌کردن باشد، چون به رازآلودترین مخلوق یعنی انسان کامل نظر نمی‌کند تا انسانیت را سراسر معنا و خداگونگی ببیند و نه حیوانی مؤدب.
ما در مدرنیسم به‌جای بقاءِ با حقّ، به تزلزلِ با زمین گرفتار آمدیم و در نتیجه حكم عالم ماده که در ذات خود عین حركت است، بر جان ما سرایت كرد. جهت جان‌ را از خدایی‌كه عین بقاء و قرار است تغییر دادیم و براى تسلّط بر زمینِ متزلزل، ابزارهایی مهیب ساختیم و همه‌ی زندگىِ ما ساختن ابزارهایى شد كه خود عین بى قرارى است و این اوج سرگردانی است که فعلاً تقدیر ما شده است.
انسان‌ها با گره زدنِ خود به‌ خدا می‌توانند نقشی فعّال داشته باشند و این‌کار با توجّه و محبت به انسان کامل انجام می‌شود که آثار خدایی‌شدن انسان را به او می‌نمایاند. کسانی‌که در جهانی زندگی می‌کنند که حاکم آن انسان کامل است حتماً تعامل آن‌ها با جهان، انسانی خواهد بود، در حالی‌که ساکنان جهان ماشینی با همه چیز مثل ماشین رفتار می‌کنند و در نتیجه جهان را سرد و بی‌عاطفه می‌یابند و خودشان هم مثل آن می‌شوند. مگر ممکن است «وجود» در مرتبه‌ای از مراتبش از حیات و شعور بی‌بهره باشد؟ مگر ممکن است عالمِ وجود در مرتبه‌ای از مراتبش از مقام اوّلین مخلوق و کامل‌ترین وجود منقطع باشد و باز بتواند به حیات خود ادامه دهد؟
دوره‌ی تحقّق نفس مطمئنّه، كه عالَمِ توجّه مقرّبان به ساحت قدس است، دوره‌ی فعلیّت‌یافتن وجوه قدسى آدمى و دوره‌ی ظهور ولایت حقّ و دوره‌ی كمال نهایى و به صحنه آمدن عشق و صلح و شیفتگى به‌ حقیقت است. چنین آرمانی چیزى نیست كه بتوان از آن دست شست و به آن نظر نکرد و در انتظار آن نماند، بیرون از چنین تاریخی، به انتظار مرگِ خود هر روز در روزی سیاه‌تر از روز قبل دست و پا می‌زنیم.
آری، مگر مى شود انسان از وجه قدسى خود كه در مقام ظهور ولىّ اللّه الاعظم به صحنه مى آید، دل بكَند؟ اگر از آن وجه دل بكند پس به چه وجهی از خود دل ببندد؟ مگر ناخود را خود پنداشتن آرامش‌بخش است و انسان می‌تواند در آن‌حال به خودش معترض نباشد و برخود عصیان نكند؟ اگر انسان متوجّه مقام ولی‌الله‌الأعظم بشود به اصیل‌ترین وجه خود نظر انداخته، هرچند آن حضرت را در افق هاى دوردست بنگرد، در حالی‌که او نه غیر قابل دسترس است و نه بیگانه از جان‌ها. آن‌کس که جز از بی‌اهمیت‌ترین معانی، از همه‌ی معانی جهان، یعنی از امام عصر(عج) چشم پوشیده بداند از اصیل‌ترین وجه خود که صورت بالفعل انسان است غافل شده است. چنین کسی هرگز متوجّه‌ی اهمیت حیات و رحمت الهی در ذرِّه ذرّه‌ی جهان نخواهد شد زیرا از کیفی‌ترین حقیقت عالم چشم برداشته است.
ما وقتی کیفیات عالم را می‌شناسیم که متوجّه‌ی کیفی‌ترین حقیقت یعنی حضرت صاحب‌الأمر(عج) باشیم که او روح جهان است. هر کسی که ابعاد متعالی عالم را نادیده گرفت و عالم را از کیفیت‌ها جدا کرد، باید ریشه‌ی چنین نگاهی را در غفلت از فرهنگ مهدویت بداند. بدون شناخت انسان کامل کسی نمی‌تواند به شناخت حقیقیِ هیچ چیز دست یابد، چون از شناخت خود محروم شده است. آری به آسانی می‌توان دریافت که با عدم توجّه به حضرت بقیة‌الله‌الأعظم(عج) از توجّه‌ صحیح به خود محروم می‌شویم و این شکاف بزرگی بین انسان و خدا است که ما نام آن را ظلمات آخرالزّمان می‌گذاریم.بصیرت وانتظار (اصغر طاهر زاده)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 آبان 1395نظر دهید »

سقوط آخرالزّمانی
اوّلین شرطِ دل‌سپردن به امام، خودآگاهى از بی‌هویتی و سقوطى است كه در ظلمات آخرالزّمان براى انسان‌ها واقع می‌شود. سقوط در باورهاى پوچ و باطل و سقوط در اعمالی سراسر فاسد و جهنّمى. وقتى انسان با آسمانِ معنویت قطع رابطه كرد و از نظر به ‌واسطه‌ی فیضِ بین زمین و آسمان محروم گشت به دوره اى كه به خودىِ خود دوره‌ی اعتقادات سیاه و گرفتارى انسان به عقل معاش است وارد می‌شود، در حالی‌که پارسایان در زمان غیبتِ امام به دوره اى دیگر مى اندیشند و منوّر به نورِ روحیه‌ی انتظار هستند.
از خود باید پرسید که در دوره‌ی غیبتِ امام زمان(عج) پارسایانِ واقعى به چه‌چیز مى اندیشند که در افضل اعمال به‌سر می‌برند؟ چه رازی در گوهر انتظار نهفته است که رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «افْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَج »بهترین عبادت‌ها انتظار فرج است. با این وصف كسانی‌ كه در عالَمِ انتظار نیستند در كدام سیاه‌چال فرو رفته اند؟ باید متوجه بود عقیده‌ی انتظار به وعده‌ی بزرگ الهی، عقیده‌ی حقّى است مبتنی بر حکمت الهی. کسی كه زمان خود را نمى شناسد نمى تواند به آخرالزّمان و ظهور وعده‌ی الهی فكر كند و عملاً خود را در جهنّم زمین رها می‌کند و در فضایی دل‌سردکننده و یأس‌آور جان خود را به مرگ سیاه تسلیم می‌نماید. چون ماوراء مرگی سیاه چیزی را نمى شناسد. این است که گفته می‌شود اوّلین شرط دل سپردن به امام، خودآگاهى از سقوطى است كه انسان‌ها در شرایط بی‌امامی در آن فرو می‌روند.
بشر هرچه بیشتر متوجّه‌ی بى حاصلىِ ادعاى مدعیّان دروغینِ اصلاح زندگی زمینی باشد، بهتر به روحیّه‌ی انتظار مشرَّف مى شود. عمده‌ی کار ما توجّه کامل است به این‌همه بى حاصلىِ زندگی زمینی هنگامی که از ولایت انسان کامل منقطع است. وقتی این بى حاصلى شناخته شد و امیدها از سرابِ موجود بریده گشت توجّه به نقش حضرت بقیة‌الله(عج) طلوع می‌کند و جامعه وارد فرهنگ انتظار می‌گردد.
زندگیِ صحیح در زمان غیبت از وقتی شروع می‌شود که انسان‌ها از همه‌ی زوایا به این مسئله رسیده باشند كه مکتب‌ها و اندیشه‌های بریده از آسمان هیچ اصلاحى براى بشر انجام نداده اند و ظلمات دوران غیبت را غلیظ‌تر کرده‌اند. توجّه به ناتوانی بشرِ خودبنیاد، شروع بسیار مبارکی است، در چنین شرایطی است که بانگ بلندِ بشر بر سر مدعیان دروغینِ اصلاح امور، طلسم زمانه را می‌شکند و برکات الهی سرازیر می‌شود. به تعبیر مولوی:
در زمان بشکست ز آوازش طلسم

زَر همی ریزید هر سو قِسْم قِسْم

بل زر مضربِ ضرب ایزدی

کو نگردد کاسد، آمد سرمدی

آن زری که دل از او گردد غنی

غالب آید بر قمر در روشنی

زیرا بشر به زندگیِ همراه با حقیقت مطلق وارد شده است، آن نوع زندگی که در عمق قلب کشف می‌شود و جهانِ بیرون نیز متذکّر و هماهنگ با آن خواهد بود. غفلت از ناتوانی بشرِ خودبنیاد جهت امور زندگی زمینی، نافرمانی از تعالیم الهی است، در حالی‌که هرگز زمین بی‌حجّت نیست، آن هم حجّت‌های الهی که هدف‌شان بازگرداندن زندگی زمینی به پیشگاه خداوند است.
این‌که بعضی گمان می‌کنند اسلام می‌تواند امورشان را اصلاح کند و در عین حال نظر به ظهور حجت خدا ندارند نشان دهنده‌ی آن است که از تاریخ غافل‌اند. از خود نمی‌پرسند در کدام برهه از تاریخ بوده که انسان‌های غیر معصوم با اندیشه‌ی بشری حکومت کردند و آب خوش از گلوی بشر پایین رفت؟ تا همگی متفق نشویم که تئوری‌های دکارت و روسو و مارکس و فروید برای زندگی بشر هیچ کارآیی ندارند، طلسم نمی‌شکند و عقل‌ها پرورش نمی‌یابد و قلب‌ها صیقل نمی‌خورند تا در عالم انتظار وارد شوند و بفهمند با ظهور مهدی(عج) است که عقل‌ها بالفعل می‌شوند و نسیم هماهنگی انسان با خدا و جهان وزیدن آغاز می‌کند.
ظهور خودآگاهى انتقادى به فرهنگ دنیای مدرن، زمزمه‌ی عبور از وضع موجود و نظر به وضع مطلوب را آغاز می‌کند.
کلید سنّتِ انتظار، چشم بازکردن به ظلمات آخرالزّمان است. كسی‌كه چشم خود را به این ظلمات بسته است با شیفتگىِ تمام به آن نظر مى كند و از سرمایه‌های تعالی‌بخش محروم می‌شود.
مگر شرایطی كه مردم از امام خود بریده اند و به سیاهى روزگار و حاكمیّتِ غیر امام در جهان بى نور، دل بسته اند، چیزى است بدون انتقاد؟ شیعه‌ی بی‌انتقاد به وضع موجود شیعه نیست و به‌جهت محرومیت از روح تشیع است که انسان‌ها شیفته‌ی تجدّد می‌گردند و از افق‌هاى متعالى که با ظهور امام پیش می‌آید غافل می‌شوند. لازمه‌ی شیعه‌بودن به‌سر بردن در تب و تاب وضع مطلوب است و نه شیفته شدن به تجدّد. در همین راستا حضرت امام‌خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به آقاى میرزا جواد همدانى(حجت) در رابطه با تجدّد توصیه می‌کنند:« إیّاكَ ثُمَّ إیّاكَ أیُّهَا الأخُ الروحانی و الصدیقُ العَقلانی وَ هذه الأشباحُ المَنكوسَة المُدَّعون لِلتَّمَدُّن و التَّجَدُّد، و هُم الحُمُر المُسْتَنْفَرة و السِّباع المفترسة و الشَّیاطین فی صُورة الإنسان، و هُم أضَلُّ مِنَ الحیوان، و أرذلُ مِنَ الشّیطان، و بَینَهُم- و لَعَمْرِ الحقیقة- و التَّمَدّن بونٌ بعید؛ إن اِستَشرَقُوا اِستَغرَبَ التمدّن، و إن استغربوا استشرق، فَرَّ منهم فرارك مِنَ الأسد فإنّهم أضرّ على الإنسان مِن الآكلة لِلأبدان»بپرهیز و بر حذر باش- اى برادر روحانى و دوست عقلانى- از این اشباح مدعى تمدن و تجدد كه آنان ستورى رمیده و گرگهایى درنده و شیاطینى انسان نما هستند كه از حیوان گمراهتر و از شیطان پست ترند، و قسم به جان حقیقت كه میان آنان و تمدن آن چنان فاصله دورى است كه اگر این‌ها جلوه کنند تمدن واقعی غروب می‌کند و اگر این‌ها غروب کنند تمدن واقعی جلوه می‌کند، و همانند تو كه از شیر مى گریزى تمدن از ایشان در فرار است، كه ضرر ایشان بر بنى آدم از آدمخوارگان بیش است.بصیرت وانتظار (اصغر طاهرزاده)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 آبان 1395نظر دهید »

 مسالمت‌آمیز و زیباست. زیبایی در آن هست. در عین حال یک مانور است و در واقع یک مناسک است که ما آن را باطن مناسک حج می‌دانیم. این هم یک مناسک است یک مراسم دینی و معنوی است که با اذن خدا توسط بشر انجام می‌شود؛ یعنی اصل آن را خدا القا کرده است اما نحوه آن را انسان انجام می‌دهد.
می‌خواستم بگویم ما الان فرمایش امام عسکری(ع) را می‌فهمیم که فرمودند زیارت اربعین نشانه مؤمن است؛ مؤمنی که در این زمان می‌آید و وارد عتبات می‌شود و با وجود خطر، خطر مرگ، پیاده به طرف کربلا می‌رود و زیارت می‌کند.
صورت منطقی دیگر آن می‌تواند این باشد که اگر نشانه مؤمن زیارت اربعین است پس الان این جایی که چنین اجتماعی برای زیارت وجود دارد جبهه ایمان است، جبهه انسانیت است، جبهه حقیقت است، جبهه نور است و در برابر آن جبهه پلیدی است که با آن مقابله می‌کند و از جمله پلیدترین آن جبهه کثیف اسلام‌نمای منافقین تکفیری داعشی ضد اسلام و ضد خداست که دقیقا ضد جریان امام حسین(ع) است. امیدواریم که به کوری چشم کفار، منافقین، شیاطین و دشمنان خدا و به کوری چشم این تکفیریان، امسال عظیم‌ترین راهپیمایی اربعین صورت پذیرد.
کشف حقائق هم جنبه علمی و عقلی و بحثی دارد و هم جنبه شهودی.  برای رسیدن به حقایق بیشتری که در این گنجینه عظیم عاشورایی نهفته است باید سلوک داشت. این سلوک هم مبتنی بر دو پایه علمی و عملی است. باید کار فکری و کار مطالعاتی و درس و بحث و گفت و شنود انجام بشود و اکتفا نشود به مقداری که شخص گفته و شنیده است. عدم اکتفا خیلی مهم است. پایه دیگر آن هم رفتاری و کرداری است. انسان به واسطه کردارش می‌تواند قلبا شهود کند و به میزانی که ما مؤدب به آداب الهی و دینی باشیم به همان میزان امکان شهود قلبی و درونی پیدا می‌کنیم. وقتی که شخص شهود کرد می‌بیند عاشورا چه دریا و اقیانوس بیکرانی است.
اینجاست که شخص خجالت نمی‌کشد بگوید هر چه هست در عاشوراست. «کل یوم عاشورا» در اینجا معنی پیدا می‌کند؛ چون شخص می‌بیند این واقعه بر تمام وقایع سیطره پیدا کرده و این زمان بر همه زمان‌ها مسلط و حاکم شده است. معنای «کل یوم عاشورا» این است؛ یعنی این واقعه آن قدر عظمت دارد که جمیع وقایع و جمیع زمان‌ها را تحت تأثیر قرار داده است و چیزی خارج از جریان تأثر از عاشورا نیست.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 آبان 1395نظر دهید »

زیارت امام حسین(ع)  یعنی زیارت الله. به همین علت است که گفته شده است «من زار حسین بکربلا فقد زار الله فوق عرشه» یعنی هر کس حسین(ع) را در کربلا زیارت کند، خدا را در عرشش زیارت کرده است. در اینجا نگفته است که «کأن» یعنی نگفته است که هر کسی حسین را در کربلا زیارت کند گویی خدا را در عرشش زیارت کرده است؛ البته اشکالی ندارد که این را بگوییم اما یک درجه بالاتر هم می‌توانیم برویم و بگوییم که از آنجا که گفته است «فقد» یعنی «ان». این یعنی هر کس حسین(ع) را زیارت کند، خدا را زیارت کرده است.
امام حسین(ع) فانی مطلق در خداوند است و فنای مطلق در خدا دارد. هیچ کس در عالم وجود به مقام فنای اینچنینی نرسیده است. انسان به واسطه شهادت اباعبدالله(ع) که فانی مطلق در خداوند بوده است امکان زیارت الله را پیدا می‌کند. به همین علت است که گفته شده هر کس حسین(ع) را زیارت کند، خدا را زیارت کرده است. چرا، چون حسین در خدا فانی است و فنای مطلق دارد.
پس مراد از زیارت، زیارت الله است و منظور از زیارت الله همان لقاء الله است. بر این اساس یکی از حکمت‌های شهادت امام حسین(ع) فراهم کردن امکان لقاء الله است. وقتی  ما می‌گوییم امام را و ضریح مطهر و قبر منور ایشان را زیارت می‌کنیم ولی قبر منور امام(ع) چیست که ما آن را زیارت می‌کنیم. قبر امام یا ضریح مطهر امام نمادی از روح مقدس امام است، نمادی از باطن امام است. در اسلام به قبر می‌گویند «سرّ» این که می‌گویند «قدس سره» یعنی خدا سرّش را پاک کند و منظور این است که قبر و خاکش را پاک کند. سرّ به طور مجازی به معنای خاک است وگرنه دلیل این که قبر را سرّ می‌گویند، این است که محل سرّ شخص است و صندوق سرّ کسی است که در آنجا قرار گرفته است. در قبر مطهر امام حسین(ع) سرّ الله است و در این سرّ الله وجه خداوند تجلی دارد؛ چون هر جایی که مقام فنا تحقق پیدا کند بلافاصله به دنبال آن مقام ظهور وجه خدا هم تحقق پیدا می‌کند و در آن جایگاه یا آن مقام فنا وجه‌الله ظاهر می‌شود.
در این صورت ظاهر زیارت امام حسین(ع) است و باطن آن زیارت الله است، باطن آن ملاقات خداوند است. این زیارت و ملاقاتی است که علت و مقصود آفرینش است. این که اربعین این‌قدر مهم است برای این است که این مساله ارتباط می‌یابد با مساله این که چرا مخلوقات آفریده شدند. مخلوقات برای دیدار و ملاقات خداوند و برای زیارت الله آفریده شدند؛ که معادل با همان معرفت و معادل با عبادت است؛ اینها با هم معادلند و مترادفند و علت آفرینش هم همین است. و این امر در اربعین تحقق پیدا می‌کند؛ به این معنا که اربعین را باید در این زمینه فهمید.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 آبان 1395نظر دهید »

وقتی می‌گوییم در اربعین، عاشورا تجدید و تکرار می‌شود، یک معنایی که به دست می‌آید این است که امکان بازنگری فراهم می‌شود؛ کأنه در بازتولید آن، این امکان فراهم می‌شود که جهان و انسان دوباره این واقعه را بنگرد و به حقیقت آن پی ببرد.
بنابراین سخن این خواهد بود که یک بار خود عاشورا را و خود واقعه کربلا را دیدی اما دوباره آن را ببین؛ در انتهای آن دهه پرشور حماسی نورانی حسینی، بعد از 40 روز دوباره آن را ببین. این نگاه دوباره از جمله چیزهایی است که در قرآن کریم دستور آن را داریم تحت عنوان «فارجع البصر» یعنی دوباره ببین. شما چیزی را یک بار دیده‌ای اما آن نگاه اول کفایت نمی‌کرده است. در نگاه اول خیری به دست آورده‌ای اما دوباره نگاه کن. در موضوع عاشورا مساله همین است.
نگاه اول همان چیزی را می‌بیند که در خود عاشورا اتفاق می‌افتد و در دهه محرم هم این نگاه وجود دارد و افراد می‌توانند از آن، یعنی از عالم بیکران و پهنه بی‌نهایت عاشورا بهره ببرند و بستگی به خود ما دارد؛ اما نگاه دوم همان بازنگری به عاشوارست. این بازنگری موجب می‌شود انسان امکان استفاده از حقایق و معارف و اسرار عاشورا را پیدا کند؛ چون ما معتقدیم عاشورا معدن بیکران حقایق و اسرار است. گویی که شما نمی‌توانی آن حقایق فراوان را در اثر شدت صحنه، عظمت صحنه و ابهتی که صحنه دارد، در همان روز عاشورا به دست بیاوری. باید زمانی می‌گذشت؛ این زمان هم 40 روز بود؛ 40 روز باید سپری می‌شد، 40 مرحله و 40 منزل باید طی می‌شد.
 انسان بعد از عاشورا باید سلوک ویژه‌ای داشته باشد تا بتواند اربعین را کامل و بدرستی درک کند. اگر انسان آن پیام را شنیده باشد و آن اقتضا و ضرورت‌ها را درک کرده باشد که حالا بعد از عاشورا من چه مشی و رفتاری باید داشته باشم، چه عملی باید بکنم، اگر آن عمل مناسب را داشته باشد، مثل این که فرض کنید انسان این توفیق را داشته باشد که خداشناسی کند یا این که بعد از عاشورا تا اربعین در تمام ایام به یاد امام حسین(ع) بوده باشد، اقامه مجلس کند، اقامه عزا کند، این گونه نباشد که همان روز عاشورا باشد و بعد دیگر تمام شود، اندیشه‌ورزی ادامه داشته باشد، یاد امام حسین(ع) و زیارت امام حسین(ع) ادامه داشته باشد، چنین شخصی می‌تواند این نگاه دوباره را به نحوی مناسب داشته باشد. خوشا به حال کسی که بتواند اربعین حسینی را این گونه درک کند. شاید اساسا بتوانیم بگوییم اصل اربعین سلوک در واقع همین جاست؛ از عاشورا تا اربعین. البته ما که محرومیم… کاش کسی توفیق داشته باشد که این اربعین سلوکی را گرفته باشد؛ یعنی رفتاری نسبتا مناسب بعد از حادثه عاشورا داشته باشد؛ حادثه‌ای که همیشه زنده است. خود را در ادامه حادثه عاشورا ببیند و یکی از رفتارها می‌تواند اقامه عزاداری عارفانه و عالمانه و آگاهانه باشد. در این صورت در اربعین چیزهایی را می‌بیند که مهم‌ترینش توفیق زیارت امام حسین(ع) است. یعنی اجازه پیدا می‌کند که زیارت کند. برای مثال یکی از این رفتارها می‌تواند این باشد که فرد خود را مقید کند که هر روز زیارت عاشورا را بخواند.  این حرکت سلوکی است، یک ادب است؛ که اگر چه انسان نتواند ادب کامل را مراعات کند این حداقل ادب را بجا بیاورد. این موجب می‌شود در اربعین توفیقی پیدا کند و اصل توفیق هم زیارت است.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 آبان 1395نظر دهید »

فلسفه اربعین و حکمت عدد 40 !!!
در مورد موضوع اربعین اولین نکته این است که اربعین امری است که ریشه در قرآن کریم دارد و قرآن کریم می‌فرماید «واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر». این ریشه قرآنی اربعین است. به لحاظ حکمت عقلی هم بعضا اشاره شده است که اصولا در عدد 40 است که هر چیزی کامل و تتمیم می‌شود. برای مثال همین آیه‌ای که اشاره شد و موضوع آن میعاد خداوند با حضرت موسی(ع) است، می‌گوید این میعاد 30 شب بود ولی با ده شب دیگر این میعاد تتمیم شد. این نشان‌دهنده این است که 30 ملاک است اما ده شب بعدی آن را تتمیم و تکمیل می‌کند. جزئیات این مساله شاید در بحث ما جا نداشته باشد؛ در حکمت بحث شده است اسرار این که چرا با عدد 40 یا 40 مرتبه یا 40 منزل یک چیزی کامل می‌شود. بر همین مبنای سرّ عدد 40 است که اهل سلوک و اهل معرفت برای جریان سلوک خودشان اربعین قرار می‌دهند. مراد از اربعین هم این است که 40 روز علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات عبادت‌های مستحبی را بر خودشان قرار می‌دهند و انجام می‌دهند. همچنین اگر کسی بخواهد رذیله‌ای را که در وجودش هست برطرف کند، فرموده‌اند 40 شبانه روز، خود را مقید کند تا آن رذیله را ترک کند؛ این امر مقدمه‌ای برای ریشه‌کن شدن آن رذیله در وجودش است. یا مثلا شخصی فضیلتی را ندارد اما دوست دارد آن را در خود پدید آورد، می‌فرمایند که 40 شبانه روز تکلف کند؛ تکلف یعنی خود را وادار کند به فلان عمل خوب و بعد این فضیلت در او ریشه می‌دواند و استقرار پیدا می‌کند. اینها بحثی است که در مورد اربعین و اسرار آن مطرح است.
از جمله مواردی که در مورد اربعین و در بحث خاص ما مطرح است، این که وقتی کسی این جهان را ترک می‌کند اربعین او موضوعیتی دارد و از جمله آن چه اهمیت می‌یابد زیارت اوست و این که از قبر او در چهلمین روز رحلتش دیدار شود؛ کأنه وقتی که کسی فوت شده و دفن شده، زیارت اصلی او بعد از 40 روز است.
البته این را به طور دقیق و بر مبنای مدارک نمی‌توانیم بگوییم، اما شاید بتوان این طور گفت در چهلم گویی واقعه فوت تکمیل می‌شود، یا به عبارت دیگر بازتولید می‌شود و دوباره پدید می‌آید. این مطلب را بر این اساس می‌گوییم که وقتی کسی فوت می‌شود سرّ او، سرّ باطنی او مکشوف می‌شود. این مکشوف شدن سرّ باطنی و معنوی و روحانی فرد برای دیگری و برای جهان با استقراری که بعد از 40 روز پیدا شده است، می‌شود گفت تتمیم و تکمیل می‌شود. اینها البته احتمالات است، اما به هر حال بر این مبنا این سنت وجود دارد که اربعین‌ها در مورد انسان‌های معمولی هم گرفته می‌شود؛ الا این که در مورد وجود مقدس امام حسین(ع) که یک شخص خاص الخاص عالم الوجودند و واقعه خاص الخاصی به واسطه شهادت ایشان در عالم اتفاق افتاده است، این اربعین یک جنبه کاملا ویژه‌ای پیدا می‌کند. از جمله جنبه‌های ویژه اربعین اباعبدالله(ع) این است که در مورد اشخاص دیگر ولو انبیاء و اولیاء و بزرگان فقط اربعین اول بعد از وفاتشان گرفته می‌شود. ولی در مورد وجود مقدس امام حسین(ع) به دلیل ویژگی خاص ایشان و این تعبیر که زمین، آسمان، جمادات، گیاهان و حیوانات نیز در شهادت ایشان 40 شبانه روز عزاداری کردند، حالا البته هر کدام به نحو خودش، اربعین ایشان به نوعی خاص شده است. بر اساس آن مطلبی که گفته شد جنبه خاص در اربعین اباعبدالله(ع) این است که موضوع عاشورا تجدید و عاشورا بازتولید می‌شود و از این رو می‌توان گفت که تکمیل و تتمیم می‌شود.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 آبان 1395نظر دهید »

سپاه عشق ، عاشورا در کعبه ، اربعین در کربلا
و از هم اینک می‌توان انتظار داشت که دشمنان با پیش بینی این حقیقت، در اربعین بعد از ظهور در آستانه حرکت اقیانوس جمعیت به میعادگاه عزاداران حسینی، شدیدتر از سال‌های جاری و همچون محاصره سال 61 هجری، اقدام به ممانعت و حملات به عزاداران اربعین خواهند کرد تا به خیال خود زمینه های فرصت عظیم اربعین برای قیام مهدوی را از بین ببرند، و از رسیدن سپاه امام(ع) به کربلا جلوگیری کنند، اما زهی خیال باطل، زمزمه های حضور امام زمان(عج) در مراسم اربعین کافیست تا قیامتی در دشت نینوا برپا شود و با اولین تجمع عظیم سپاهیان امام مهدی(عج)، رعب و وحشت، وجود دشمنان را فراگیرد، رعبی که از وعده های الهی برای یاری آخرین حجت خویش است.
حال با این مقدمه مهم می‌توان برخی از اسرار ظاهری توصیه و تأکید بسیار بر بزرگداشت اربعین حسینی در بیانات ائمه اطهار(ع) را درک کرد تا جایی که معصوم(ع) زیارت اربعین را از نشانه‌های مؤمن برمی‌شمرد و اولیاء الله به بزرگداشت اربعین و حضور در آن سرزمین مقدس مخصوصا با پای پیاده از دیرباز اهتمام وی‍ژه ای داشته اند (البته این مسئله مطمئناً اسرار باطنی مهمی نیز دارد که
تنها ، اهلش قادر به درک آن می‌باشند)

از سوی دیگر رونق گرفتن شگفت انگیز مراسم اربعین در طی سالهای جاری و حضور ده‌ها میلیونی عاشقان حسینی از سراسر جهان که موجب حیرت جهانیان شده است، بشارتهای بزرگی در خود دارد، بشارت فراهم شدن سپاه بزرگ اسلام برای یاری آخرین حجت حق، بشارت باز شدن راه قدس که از کربلا می‌گذرد، بشارت فراگیر شدن نام و یاد حسین(ع) که امام عصر(عج) در هنگام ظهور خود را با این نام معرفی می‌کند و …
آیا رهسپار شدن عاشقانه بزرگ و کوچک، زن و مرد، پیر و جوان به سوی قبله دلها و عظمت بی‌نظیر عزاداری سالار شهیدان نویدبخش در راه بودن منتقم خون حسین(ع) نیست؟

آیا این پیاده روی‌های میلیونی اربعین تمرین حضور در ظهور و بشارت بخش بسیار نزدیک بودن آن نیست؟
آیا این حضور بی نظیر اربعین در کربلا بشارت بخش بسیار نزدیک بودن آغاز حرکت سپاهیان عشق از عاشورای کعبه نیست؟
یقیناً جهان بزودی زود با چشمانی حیرت زده جمال نورانی طالب خون کربلا را در میان اقیانوس عزادارن حسینی مشاهده خواهد کرد، سیمایی ملکوتی که بعد از نوحه خوانی در رثای جد مظلوم خویش برای ریشه کن کردن ظلم و فتنه در جهان و حرکت به سمت بیت المقدس از مسلمانان یاری خواهد خواست.
و چه زیبا فرمود امام عاشقان خمینی کبیر(ره)

راه قدس از کربلا می گذرد!
آری اقیانوس عزاداران حسینی اربعین راه قدس را گشوده است و بزودی دروازه خیبر با دستان مبارک علی (ع)گشوده خواهد شد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »


تدبیر الهی اربعین، زمینه ساز پیروزی
امدادهای الهی در هنگام ظهور، نقش ویژه‌ای در پیروزی جبهه حق خواهد داشت، برخی از این امدادها بصورت آنی در کوران تحولات ظهور نازل می‌گردد اما برخی از آنها قرنهاست که در طول زمان جریان داشته و در آستانه ظهور تشدید خواهد شد، حضور میلیونی عزاداران حسینی در اربعین سالار شهیدان را می‌توان از نصرتهای الهی برشمرد که فراگیر شدن خیره کننده آن در طی سالهای جاری بشارت بزرگ نزدیکی ظهور را در خود دارد. کربلا در میانه راه کعبه و بیت المقدس است و این یعنی از عاشورای ظهور تا اربعین حسینی و از اربعین تا نماز عشق در قدس شریف فاصله‌ای نیست.

امام خامنه‌ای (مدظله):
“آمدن اهل‌بیت حسین‌بن علی(ع) به سرزمین کربلا، فقط برای این نبود که دلی خالی کنند یا تجدید عهدی بکنند؛ آنچنان که گاهی بر زبان‌ها جاری می‌شود. مسأله از این بسیار بالاتر بود. نمی‌شود کارهای شخصیتی مثل امام سجاد(ع) یا مثل زینب کبری(س) را بر همین مسائل عادی رایج ظاهری حمل کرد، باید در کارها و تصمیمات شخصیت‌هایی به این عظمت در جست‌وجوی رازهای بزرگتر بود….
به شیعیان یاد دادند اینجا محل اجتماع شماست؛ اینجا میعاد بزرگی است که با جمع شدن در این میعاد، هدف جامعۀ شیعی و هدف بزرگ اسلامی جامعۀ مسلمین را باید به یاد هم بیاورید. تشکیل نظام اسلامی و تلاش در راه آن حتی در حد شهادت، آن هم با آن وضع! این چیزی است که باید از یاد مسلمانان نمی‌رفت و خاطرۀ آن برای همیشه زنده می‌ماند. آمدن خاندان پیغمبر، امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) به کربلا در اربعین به این مقصود بود.”
نمازجمعه تهران 1366/7/24

امام عصر(عج) بنا بر اعتقاد اکثر محققین و نص صریح روایات در عاشورای سال ظهور، قیام جهانی خود را در کنار خانه کعبه با ندایی فراگیر آغاز خواهد کرد:
1. اَلا یا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم.
2. اَلا یا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم.
3. اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً.
4. الا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین طَرَحُوهُ عُریاناً.
5. اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین سَحَقُوهُ عُدواناً. (الزام الناصب ، ج 2 ، ص 282)
آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم، آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده، بیدار باشید ای اهل جهان که جدّ من حسین را تشنه کام کشتند، ای اهل عالم، جدّ من حسین را روی خاک افکندند، آگاه باشید ای جهانیان که حق جدّ من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند.
پس از علنی شدن قیام و آشکار شدن 313 یار وفادار آن حضرت در مکه در روز عاشورا و روزهای پس از آن و احتمالاً درگیریهایی که آن حضرت با حکومت پریشان و متزلزل عربستان برای گشودن راه قیام و تسلط بر حجاز خواهند داشت و توقفی که آن حضرت برای پیوستن یاران خود از سرزمین های اطراف چون بحرین و یمن و … به قیام از سوی دیگر خواهد داشت و همچنین حرکت سریع سپاه حضرت بنا بر روایات که در طی چند ماه بر سراسر کشورهای اسلامی تسلط پیدا خواهد کرد ، چنین به نظر می رسد که به احتمال قوی در ماه دوم پس از قیام و در ماه صفر و حوالی اربعین می توان انتظار داشت که رهبری قیام و بدنه اصلی آن خود را به تجمع بسیار عظیم عاشقان و عزاداران حسینی در کربلای معلی برساند ، چنانکه استفاده از پتانسیل عظیم تجمع دهها میلیونی در مراسم اربعین در جهت معرفی قیام از یکسو و تشکیل سپاهی بزرگ برای حرکت به سمت شام و بیت المقدس ، در کوران فتنه های بزرگ دشمنان، ضروری به نظر می‌رسد.
پس با توجه به قرائن روایی می‌توان انتظار داشت که در اربعین سال ظهور وجود مقدس امام عصر(عج) به همراه سپاه خود در مراسم نورانی اربعین حضور داشته و مقدمات حرکت تاریخی به سمت بیت المقدس و نبرد نهایی را فراهم خواهد کرد به بیان دیگر در اربعین سید و سالار شهیدان که شور و شعور حسینی در اوج بوده و زمینه‌های جهاد فراهم است، با پیوستن میلیون‌ها نفر، سپاه بزرگ امام مهدی(عج) صورت نهایی خود را گرفته و برای نبرد سرنوشت ساز بیت المقدس حرکت خواهد کرد.

در واقع می‌توان گفت تقارن مراسم اربعین حسینی با هفته های آغازین قیام جهانی حضرت و فراهم شدن فرصت حضور در جمع ده‌ها میلیونی مسلمانان آن هم در روزهای پرفتنه و غبارآلود اوائل قیام حضرت، امدادی الهی و تدبیری غیبی برای یاری و نصرت و زمینه‌ساز فتح و پیروزی می‌باشد که مقدمه آن از قرنها قبل و با بیانات مبارک ائمه اطهار(ع) فراهم گردیده است.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »

  پیاده روی در سیره بزرگان و عالمان !
مراسم پياده‏ روى در عصر مرجعيت شيخ مرتضى انصارى و با همت ایشان با شكوه انجام می شد. بعدها محدث نورى بر احیاء آن کوشید. در ميان مراجع تقليد، حضور مرحوم آیت‌الله سيد محمود شاهرودى، زبانزد بود. معروف است كه وى چهل سفر با پاى پياده به زيارت امام حسين(ع) مشرف شده است و حتی در بازگشت هم پياده به نجف برمی گشت. آیت‌‌الله العظمی مرعشی نجفی پیش از استقرار در قم، بیست نوبت پیاده به همراه تعدادی از طلاب از نجف به کربلا مشرف می شد. شهید محراب آیت الله مدنی نیز از زائران پیاده امام حسین(ع) بود. همچنین آیت‌الله حاج آقا مصطفى خمينى نيز همواره در مراسم پياده‏روى حضورى پیوسته داشت. ایشان مقيّد بود كه در تمام ايام زيارت‏هاى مخصوص امام حسين(ع) (اول و نيمه رجب، نيمه شعبان، عرفه و به‌ خصوص اربعين) پياده از نجف به كربلا برود و در ميان راه، گاهى كف پايش تاول مى‏زد و زخمى مى‏شد اما باز هم با شور و شوق تمام، به راه خود ادامه مى‏داد و اصرار دوستان را براى سوار شدن به وسيله نقليه، حتى در قسمتى از راه نمى‏پذيرفت و چون به نزديك كربلا مى‏رسيد و نگاهش به گنبد و گل‌‌دسته‏ هاى حرم امام حسين(ع) و پرچم سرخ رنگ آن مى‏افتاد، بى‏ اختيار اشك از چشمانش سرازير مى‏شد و مصيبت اهل‏بيت را زمزمه، و به سر و سينه زده و عزادارى و نوحه‏ سرايى مى‏كرد.
سلام بر حسین

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »


این عمل یعنی حکمت پیاده روی برای زیارت چیست و چرا در برخی از اعمال به پیاده روی تکیه می شود؟
پیاده روی یک نوع ادای احترام، خاکساری، خضوع و خشوع است. در فقه ما توصیه شده است برای نماز عید پیاده به مصلی بروید و یا از استحباب پیاده رفتن به مسجد یاد می شود، زیرا با اعلام بندگی مناسبت بیشتری دارد.
محقق اردبیلی در کتاب فقهی مجمع الفائده و البرهان، جلد 2، صفحه 408 به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) اشاره می کند که ایشان فرمود:"مَنْ اِغْبرّت قدماه فی سبیل الله حَرَّمَها عَلَی النّار”
این فقیه بزرگوار با استناد به این حدیث، پیاده به زیارت رفتن را مستحب می داند و می نویسد :"بدین حدیث شریف نبوی می‌توان برای چند نمونه پیاده‌رفتن و پیاده‌روی استدلال کرد؛ از جمله پیاده‌روی در حرم، پیاده بودن در نماز میت؛ بلکه در عموم عبادات و پیاده‌روی در زیارت امام حسین(ع) و غیر آن".
ازسویی پیاده روی تعظیم و تکریم شعائر الهی است و این نکته در سیره معصومان (ع) برای انجام حج نمایان بود. مثلا امام حسن و امام حسین(ع) پیاده به مکه می‌‌رفتند با آنکه مرکب وجود داشت و آنان می توانستند مانند سایر مردم سوار بر مرکب شوند اما مسیر مدینه تا مکه را پیاده طی می کردند و حتی پایشان نیز ورم می کرد. این پیاده روی تعظیم شعائر الهی و یک نوع احترام است.
وقتی به این اجتماع میلیونی برای زیارت امام حسین(ع) می نگریم، این حرکت یک مانور عظیم اعلان بیعت، وفاداری و حتی قدرت نمایی تلقی می شود و این حماسه بهترین مصداق برای تعظیم شعائر است .

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »


در متون حدیثی و روایی ما زیارت امام حسین(ع) با پای پیاده چه چایگاهی دارد؟ آیا اساسا به این مطلب اشاره ای شده است؟
بله روایات متعددی در این زمینه وجود دارد؛ علامه مجلسی در جلد 97 بحارالانوار آن را به صورت دقیق بیان کرده است. به طور مثال از حسین بن ثُوَیْر نقل شده که امام صادق(ع)فرمود: “به درستی که هر کسی از خانه‌اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می‌شود.”
همچنین بشیر دَهّان می‌گوید: “در پایان یک گفت‌ وگوی طولانی که با امام صادق(ع) داشتم، ایشان به من فرمود: وَيْحَكَ يَا بَشِيرُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَتَاهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ وَ اغْتَسَلَ فِي الْفُرَاتِ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةٌ وَ عُمْرَةٌ مَبْرُورَاتٌ‏ مُتَقَبَّلَاتٌ وَ غَزْوَةٌ مَعَ نَبِيٍّ أَوْ إِمَامٍ عَادِلٍ؛ ای بشیر! به درستی که مؤمن زمانی که به زیارت حسین بن علی(ع) بیاید، در حالی که حقّش را بشناسد و (پیش از زیارت) در فرات غُسل نماید، به ازای هر قدمی، حج و عمره‌‌ای مقبول و یک جهاد در رکاب پیامبر(ص) یا امام عادل برایش نوشته می‌شود.”


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »

چرا زائران امام حسین(ع) با شور و اشتیاق و تحمل سختی تلاش می کنند زیارت خود را با پای پیاده انجام دهند؟
زيارت، زبان محبت است و تلاشی برای محبوب طلبی .زائر می کوشد با سرمایه محبت، محبوب خوبان گردد و در زیارت از سکوی «محبه لصفوه اولیائک» به قله «محبوبه فی ارضک و سمائک» بنشیند .زيارت آیینه ای از عشق است و مى‏ تواند نشانی از احساس و شوق درونى انسان و علامتى از تعلّق خاطر او باشد.
زائری که توفیق دارد با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) مشرف شود، از جریان روزمره زندگی مادی دور می شود تا از فیض روحانی زیارت بهترین توشه را برچیند. او می خواهد بیعت دوباره کند و به بهترین صورت وجود یاری و وفاداری خویش را نشان دهد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »

عاشورا و انتظار در یک نگاه

جریان امامت و ولایت ائمة اطهار علیهم السلام جداى از یک‌ دیگر نبوده، بلکه متناسببا شرائط و مقتضیات زمان، جلوه‌هاى گوناگونی به خود گرفته است. این جریان، گاه در قیام سرخ، گاه در نهضت فرهنگى و علمی، گاه در لباس اسارت و گاه در تبعید و هجرت، متبلور شده است.
اما از آن‌جا که تمامی معصومین، یک نور واحد هستند (خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَارا[1])، هدف واحدی را نیز دنبال مى‌کنند.

حفظ مکتب، هدایت امت، تبیین و اجراى حق و عدل و نیز ستیز با باطل، هدف مشترک تمام امامان علیهم السلام بود که هم‌چون رودخانه‌اى که در مسیر خود، پیچ و تاب خاصى مى‌یابد، در هر زمان به شکلی بروز یافت تا همگان را حیات بخشد و سرانجام به اقیانوس حاکمیت عدل و امن الهى در زمان حضرت ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بیانجامد.

لیکن در این میان، پیوستگى و ارتباط میان قیام امام حسین علیه السلام و انقلاب حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف، نمود بیشتری دارد. گویا نهضت نینوا، نهال و بذرى بود که در روز عاشورا کاشته شد تا در گذر زمان، رشد کند و در عصر ظهور، به ثمر بنشیند. در عصری که همة پیامبران و امامان علیه السلام، در انتظار فرا رسیدن آن بوده‌اند؛ عصری که در آن، وعده‌هاى الهی بر حکومت جهانی حق و عدل[2]، تحقق می‌یابند و آیة استخلاف[3] عینیت پیدا می‌کند.

نمونه‌های پیوند عاشورا و انتظار
1. امام حسین علیه السلام به فرزندش، امام سجاد علیه السلام فرمود: «اى فرزندم! به خدا سوگند؛ خون من از جوشش نخواهد افتاد تا آن‌که خداوند، مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف را برانگیزد و انتقام خونم را بگیرد[4]».

2. در دعاى ندبه و شرح غم هجران مهدى موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، از میان صدها شهید عترت پیامبر صل الله علیه و آله، تنها از شهید کربلا، سخن به میان می‌آید.

3. شعار قیام جهانى امام منتظَر و یارانش، «یا للثارات الحسین» خواهد بود.[5]

4. بیش از دویست روایت، به این مسأله اشاره دارند که حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف ، فرزند و از نسل امام حسین علیه السلام است و خود این نکته، گویاى رمز عمیق این ارتباط است. از جمله، پیامبر صل الله علیه و آله در بیانى به فاطمة زهرا علیها السلام فرمود: «قسم به خدایى که جز او معبودى نیست؛ مهدى این امت که عیسى بن مریم، پشت سر او نماز مى‌خواند از ما مى‌باشد» و آن‌گاه با دست مبارک بر شانۀ امام حسین علیه السلام زد و سه مرتبه فرمود: «او از حسین علیه السلام است»[6].
هم‌چنین آن حضرت، به سلمان و ام سلمه فرمود: «مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف از فرزندان حسین علیه السلام است؛ پس خوشا به حال آن‌که از دوستان حسین علیه السلام باشد که به خدا قسم؛ شیعیان و پیروان او در روز قیامت، رستگارند[7]».

امام على علیه السلام نیز در خطاب با امام حسین علیه السلام می‌فرمایند: «‌اى حسین! نهمین فرزند تو، کسى است که بر اساس حق، قیام می‌کند،دین را ظاهر و حاکم می‌‌نماید و عدالت را گسترش می‌دهد» و آن‌گاه که امام حسین علیه السلام از ایشان می‌پرسد: «آیا این امر واقع خواهد شد؟»، ادامه می‌دهند: «آری، قسم به خدایى که محمد صل الله علیه و آله را به پیامبری برگزید و او نیز مرا بر همة آدمیان، مبعوث کرد. لیکن این امر، بعد از غیبت و دور‌ة حیرت خواهد بود»[8].

5. در آیات و روایات متعددى، حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان انتقام‌گیرندة قیام عاشورا و خون به ناحق‌ریختة امام حسین علیه السلام، معرفى شده است که این مسأله، به وضوح رابطة تنگاتنگ انقلاب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را با ماجرای کربلا بیان می‌کند.

به عنوان مثال، در تفسیر آیة «… وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا…‌»[9]، روایاتی از پیامبر، امام علی و امام باقر علیهما السلام وارد شده است که مقتول را امام حسین علیه السلام و ولىّ او را امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف، معرفی کرده‌اند.[10]

هم‌چنین در کلامى از امام صادق علیه السلام مى‌خوانیم: «بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، فرشتگان نالیدند و گریستند و گفتند: «خدایا! آیا قاتلین فرزند پیامبر صل الله علیه و آله و برگزیده‌ات را به حال خود وا مى‌گذارى؟» پس خداوند، سایة امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر آنان نمایاند و فرمود: “به وسیلة این قائم از ظالمین و قاتلین حسین علیه السلام، انتقام مى‌گیرم"»[11].

6. توصیه و سفارش به زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در شب میلاد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، افضل اعمال آن شب و موجب آمرزش گناهان و ثواب فراوان مى‌باشد[12] و این، خود، پیوند دیگری میان این دو امام بزرگوار است.

7 و 8. طبق احادیث وارده، قیام حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف در سال فرد (مانند قیام عاشورا که در سال 61 هـ ق واقع شد) و در روز عاشورا اتفاق خواهد افتاد. چنانکه امام باقر علیه اسلام فرموده‌اند: «گویا مى‌بینم امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در روز عاشورا قیام نموده و بین رکن و مقام ایستاده و جبرئیل اعلام مى‌کند: البیعة لله[13]».

9. گویاتر از همه در پیوستگى این دو رخداد عظیم و بى‌نظیر تاریخ، کلام مولایمان حضرت بقیت الله (روحى و ارواح العالمین له الفداء) است که بعد از ظهور، بین رکن و مقام مى‌ایستد و ندا مى‌دهد: «‌اى جهانیان! آگاه باشید و بدانید که من امام قائم و شمشیر انتقام‌گیرنده هستم. ‌اى اهل عالم! آگاه باشید که جدم حسین علیه السلام را تشنه‌کام کشتند و عریان، روى زمین افکندند»[14].

10. در زمان رجعت، که پس از ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به وقوع خواهد پیوست و اعتقاد به آن، جزء عقاید مسلّم دینى ماست، امام حسین علیه السلام، نخستین امامی خواهد بود که به دنیا باز مى‌گردد و هم ایشان خواهند بود که امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را غسل و کفن نموده و به خاک مى‌سپارد.[15]

شواهد مذکور و موارد متعدد دیگر، گویاى پیوند و ارتباط عمیق میان قیام عاشورا و قیام جهانى حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف است که توجه به این حقیقت، رسالت و مسئولیت منتظران را در دوران غیبت، ترسیم می‌کند و یاران و اصحاب وفادار و فداکار امام حسین علیه السلام را به عنوان الگوی حسینى‌بودن و زینبى‌ماندن، به منتظران واقعى عرضه می‌نماید تا مبادا از ولایت و امام زمان خود باز بمانند و در شب تار غیبت آن خورشید عالم‌تاب، گرفتار گرداب گناه و توطئه‌هاى شیاطین درون و بیرون شوند؛ چرا که آن امام و قیام را پاکبازانی مخلص، خدایى و عاشورایى مى‌طلبد.

________________________________________
پی نوشت:
[1]. فرازی از زیارت جامعة کبیره.
[2]. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ… » سورة توبه، آیة 33/ سورة صف، آیة 9/ سورة فتح، آیة 28.
[3]. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ ‏… »؛ سورة نور، آیة 55.
[4]. بحار الانوار، ج 45، ص‌299/ معجم احادیث المهدى، ج 3، ص‌182.
[5]. بحارالانوار، ج52، ص‌308 / نجم الثاقب، ص‌469.
[6]. بحارالانوار، ج 51، ص‌26.
[7]. بحار الانوار، ج 44، ص‌225.
[8]. اکمال الدین، ج 1، ص‌304؛ بحارالانوار، ج 51، ص‌110.
[9]. «و هر کس مظلوم کشته شود، براى وارثش تسلّطى بر قاتل قرار داده‏ایم»؛ سورة اسراء، آیة 33.
[10]. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص163؛ تفسیر عیاشى، ج 2، ص‌210؛ الزام الناصب، ج2، ص‌200.
[11]. بحارالانوار، ج 5، ص‌868؛ نجم الثاقب، ج 2، ص‌65.
[12]. اثبات الهداة، ج 7، ص‌128؛ مفاتیح الجنان، ص‌391.
[13]. کشف الغمة، ج 3، ص‌291؛ بحارالانوار، ج 52، ص‌285.
[14]. الزام الناصب، 2، ص‌284.
[15]. بحارالانوار، ج 53، ص‌39؛ اثبات الهداة، ج 7، ص‌103.

*. نویسنده: حجت الاسلام حسین ایرانی (استاد حوزه و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.)

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »


ستیز با دجّال آخرالزمان
ستیز با دجّالِ آخرالزمان در صورتی ممکن است که بفهمیم دجّال چگونه شخصیتی است، آیا یک نوع بی‌فکری در عین قیافه‌ی علم و اندیشه‌داشتن نیست؟ اگر ظاهرش هم حکایت از کودنی‌اش بکند که نمی‌تواند فریب‌کاری کند؟ دجّال با توجه به شرایطی که ما داریم هرگز نمی‌آید با اسلام و ولایت فقیه به طور مستقیم مقابله کند بلکه با طرح حاکمیت دو گانه و جدایی «وَلایت» از «وِلایت»، ولایت را به مسئولان اجرایی می‌سپارد و سعی می‌کند جامعه را از طریق نهادهایی اداره کند که بالأخره در دل فرهنگ غربی روئیده‌اند و ولیّ فقیه را هم به امور تشریفاتی می‌گمارد، به این بهانه که ولیّ فقیه نباید در امور اجرایی دخالت کند و عملاً طرحی برای کشور ایران می‌ریزد که از کشور ژاپن الگوگیری شده که یک پادشاه دارد با مسئولیت‌های تشریفاتی و آمریکا هر طور خواست بر دولت‌مردان آن کشور إعمال نفوذ می‌کند. در حالی‌که فرهنگ انتظار درست برعکس آن را طلب می‌کند و درصدد است با اتحاد وِلایت و وَلایت برای فقیه و عبور از فرهنگ غربی، حجاب ظهور حاکمیت امام معصوم را بشکافد و تاریخ جدیدی را شروع کند نه این‌که ایران به اسم انقلاب اسلامی در ذیل فرهنگ غربی قرار گیرد.
بدون ظهور حضرت بقیة‌الله(عج) بشر قادر نخواهد بود که نه در ظاهر و نه در باطن و نه در اول و نه در آخرِ عالَم تصرف كند، تنها در انتظار چنین شرایطی است كه در زمان غیبت نیز می‌توان عملی انجام داد و ولایت فقیه را مقدمه برای تحقق آن آرمان به حساب آورد. رهایی بشر از دست خود با ظهور حضرت و با طلب و تمنای همگانی نسبت به آن ظهور به انجام می‌رسد. در آن صورت است که همه‌چیز به اصل خود برمی‌گردد، این طور نیست که تصور شود بدون حضور حضرت می‌توان به نتایج اصلی رسید. با توجه به این امر باید آرزوی همه‌ی انسان‌ها‌ ظهور وجود مقدس حضرت باشد، چیزی که در حضرت روح الله(رض) ملاحظه کردید. حضرت امام خمینی‌(رض) با آن‌همه همّت و اراده زمینه را آماده كردند تا کسی ظهور کند كه صاحب هستی است و می‌تواند در هستی تصرف بكند.
تا وقتی پرده‌ی ظهور غلیظ است ما به ساحت حضور که زمینه‌ی ظهور حجت خداست وارد نمی‌شویم. فرج با رجوع به حقیقت شروع می‌شود و این با درگیرشدن با حجاب ظهور وارد مرحله‌ی‌ اصلی خود می‌گردد و با فرهنگ‌سازی و رجوع به فرهنگ حضوری و «وجودی» اهل البیت(ع) طلوع می‌کند.
تا چنین فكری مطرح است كه در كنار جهانِ كفر امكان زندگی دینی هست، حجاب‌ها غلیظ و غلیظ‌تر می‌شوند و سرگشتگی‌ها فراوان‌تر می‌گردد. به امید آن‌كه راه ارتباط با ملكوت عالم هرچه بیشتر گشوده شود تا انتظار معنی خود را بیش از پیش پیدا کند. در آخر، استغاثه‌ی حضرت صادق(ع) را در طلب رؤیت حضرت صاحب الامر(عج) خدمت عزیزان عرضه می‌کنم تا معلوم شود آن کسی که معنی ظهور حضرت را می‌فهمد چه اندازه مشتاق ظهور خواهد بود.
امام‌صادق(ع) عرضه‌ می‌دارند: «سَیِّدِی غَیْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی سَیِّدِی غَیْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یُفْنِی الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَیْنِی وَ أَنِینٍ یَفْتُرُ مِنْ صَدْرِی عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَایَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَایَا إِلَّا مُثِّلَ بِعَیْنِی عَنْ غَوَابِر أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِی أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِك ى آقاى من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و راحتی را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غیبت تو اندوه مرا به سختی‌های پایدار پیوند داد و فقدان یك سختى بعد از سختی دیگر شمارش آن‌ها را ناممکن کرده، من دیگر اشكى را كه از دیدگانم بر گریبانم روان است و ناله اى را كه از مصائب و بلایاى گذشته از سینه ام سر مى كشد احساس نمى كنم، جز آنچه را كه در برابر دیدگانم مجسّم است و از همه‌ی گرفتاری‌ها بزرگ‌تر و جانگدازتر و سخت تر و ناآشناتر است، ناملایماتى كه با غضب تو در آمیخته و مصائبى كه با خشم تو عجین شده است.اصغر طاهر زاده (بصیرت وانتظار فرج)


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »


اتحاد وَلایـت با وِلایـت
آنچه ما به دنبال آن هستیم اتحاد و یگانگی بین وِِلایت و وَلایت است و این ممکن نیست مگر با حاکمیت امام معصوم. زیرا اولاً: بهترین شرایط برای زندگی صحیح و همراه با معنویت در صورتی محقق می‌شود که حكم خدا در تمام مناسبات جامعه حاكم باشد. ثانیاً: كسی بر جامعه حاكم باشد كه تجلی تامّ و تمام نور الهی است. حكومت مطلوب با این دو خصوصیت، شرایط مناسب را برای زندگی و شکوفایی به‌وجود می‌آورد. «وَلایت» و محبوبیت انسانِ معصوم موجب می‌شود تا دل‌ها مجذوب او باشند و انسان‌ها مشتاق رعایت دستور او گردند و به این معنی همه‌ی انسان‌ها «وِلایت» و سرپرستی او را بپذیرند، به‌شدت مایلند او فرمان دهد و آن‌ها عمل کنند زیرا وجود مقدس امام نمایاننده‌ی جمال حق است و دل‌ها با باطن خود طالب یگانگی با او می‌باشند و از آن جهت که حرف حق را می‌زند همه با جان و دل سخن او را پذیرا می‌باشند. خداوند با طرح غدیر نشان داد چنین نظامی را جهت اداره‌ی جامعه برای بشریت برنامه‌ریزی کرده و فرهنگی می‌تواند بشر را نجات بدهد كه در آن فرهنگ، وِلایت و وَلایت متحد باشد. در زمان غیبت هم براساس همان فرهنگ، وِلایت حق توسط فقیهی اِعمال می‌شود که دارای سجایای اخلاقی خاص باشد. به تعبیر امام عسکری(ع) «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا یَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم »؛هركس از فقیهان كه نَفْس خود را پاس دارد و دین خود را حفظ كند و به مخالفت با هواهاى خویش برخیزد و فرمان خداى را اطاعت كند، بر عموم مردم است كه از او تقلید كنند. و البته بعضى از فقیهان شیعه چنین خصوصیاتی دارند و نه همه‌ی آنان . یعنی در عین این‌كه فقیهی که باید امور مسلمین را در دست گیرد معصوم نیست ولی طوری است که می‌توان به او دل بست و فرهنگ آخرالزمانی كه می‌تواند حجاب ظلمانی آخرالزمانی را از بین ببرد، یعنی ولایت فقیه، از این سنخ است.
اگر فرهنگ اتحاد وِلایت و وَلایت که با تحقق ولایت فقیه طلوع کرده با تمام وجود محافظت نشود ظلمات آخرالزمان با تمام غلظت حاکم خواهد شد و دیگر فرق نمی‌کند ظاهر اسلامی در میان باشد یا نباشد زیرا در زمان غیبت نیز باید رجوعِ به حق سراسر مناسبات بشر را پر کند تا شرایط حاضر مرحله‌‌گذاری باشد برای حاکمیت امام معصوم و اتحاد تشریع با تکوی.اصغر طاهر زاده( بصیرت وانتظار فرج)


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »

هزینه‌ی رفع حجاب ظهور
سؤال: چه كنیم كه عصر فرج را نزدیك نماییم و حجاب‌های بین جامعه و حضرت صاحب الزمان(عج) را بر طرف کنیم؟
جواب: ابتدا باید حجاب‌هایی را كه مانع رسیدن فرج است بشناسیم. حجاب‌ها وَهمیاتی هستند که حقیقت ندارند ولی مانع می‌شوند تا قلب‌ها به سوی نور معنویات توجه کنند. مثل این که اگر من نسبت به شما حسادت بورزم، حجابی بین من و شما ایجاد می‌شود، حال اگر بخواهم حجاب حسادت را از بین ببرم کافی است متوجه شوم خداوند «رحمةٌ لِلْعالَمین» است، همان طور که توانسته است امكاناتی به شما بدهد اگر مصلحت من بود به من هم می‌داد. یك‌مرتبه احساس می‌کنم آن حسادت در منظر من از بین رفت و متوجه دروغین‌‌بودن آن حجاب می‌شوم، این نمونه است تا روشن شود حجاب‌هایی که مانع تجلی نور حقیقت است واقعی نیستند و ریشه در وَهمیات ما دارند ولی نورهای معنوی حقیقی‌‌اند و ریشه در واقعیت دارند. در مورد رفع حجابِ ظهور امام زمان(عج) هم باید حجاب‌ها را پیدا كرد. اگر به لطف الهی برسیم به این كه حضرت صاحب الأمر(عج) به عنوان انسان کامل، یک حقیقت وجودی در مقام واسطه‌ی فیض‌اند، به این فکر فرو می‌رویم که باید حجاب‌هایی در بین ما و آن حقیقت باشد که مانع ظهور نور آن حقیقت بر افراد و جامعه می‌شوند و ابتدا باید آن حجاب‌ها شناخته شوند تا در رفع آن‌ها موفق شویم. در مثال فوق ملاحظه فرمودید چگونه توجه به «رحمةٌ لِلْعالَمین»بودنِ خداوند، حجاب‌ حسد را فرو ریخت، در مورد حجاب‌های بین جامعه‌ی مسلمین و ظهور حضرت نیز باید وَهمیاتی که فرهنگ مدرنیته ایجاد کرده، درست شناخته شود و به دروغ بودن آن‌ها پی ببریم و حقیقت را در جای دیگری دنبال نمائیم. از سخنان حضرت امام خمینی(رض) به خوبی برمی‌آید كه حجاب اصلی عدم ظهور را باید در ظلمات فرهنگ غرب جستجو کرد. متأسفانه بعضی از افرادی كه در كنار امام‌(رض) وارد صحنه‌ی انقلاب اسلامی شدند پیام اصلی امام خمینی(رض) را نگرفتند و نتوانستند از غرب بگذرند و عملاً خودشان حجاب حقیقت انقلاب اسلامی شدند و هنوز هم مانع آن می‌شوند تا انقلاب اسلامی مسیر خود را درست طی كند. در حالی که انقلاب اسلامی با داشتن دو شاخصه‌ی مهم، عامل فرو ریختن حجاب ظهور است، یکی این‌که می‌فرماینـد:
«شكستن فرهنگ شرق و غرب بی‌شهادت نیست»
و از این طریق فرهنگ شرق و غرب را حجاب ظهور حقیقت می‌دانند که باید فرو ریزد، دیگر این که می‌فرمایند:
«مسئولان ما باید بدانند كه انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه‌ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است كه خداوند بر همه‌ی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
و از این طریق جهت‌گیری ما را در راستای عبور از غرب به سوی حاکمیت حضرت مهدی(عج) متذکر می‌شوند. آن‌هایی که فكر می‌كنند انقلاب اسلامی آمده است تا زندگیِ به شکل غربی را به ملت ایران برگرداند عملاً حجاب ظهورِ نور آن حضرت را غلیظ‌تر می‌کنند. حضرت امام خمینی(رض) آنقدر موضوعِ عبور از ظلمات غرب را مهم می‌دانند که می‌فرمایند:
«مگر بیش از این است كه فرزندان عزیز اسلامِ ناب‌ محمدی‌(ص) در سراسر جهان به چوبه‌های دار می‌روند، مگر بیش از این است كه زنان و فرزندان خردسال حزب‌الله به اسارت گرفته می‌شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین كند ولی ما به وظیفه‌ی اسلامی خود عمل كنیم».
ملاحظه می‌كنید كه تا کجا برای این که یك ملت را به فرج برسانند حاضرند هزینه‌ بپردازند، آیا برکتی بالاتر از این هست که یک ملت می‌تواند برای ظهور حقیقت تا این حدّ پاک‌بازی کند؟ عده‌ای ساده‌اندیش آنقدر با غرب كنار می‌آیند كه حاضرند در مقابلش به سجده بیفتند به امید آن‌که با رجوع به غرب مشكلاتشان حل شود و عده‌ای هم حاضرند سر خود را به چوبه‌ی دار بسپارند ولی در مقابل ظلمات دوران کوتاه نیایند. در کدام تجربه‌ی تاریخی به یاد دارید که مشكلات مردم با رجوع به غرب حل شده باشد؟ امام خمینی(رض) چون غرب را خوب می‌شناختند و هزینه‌‌های مقابله با آن را پذیرفته بودند و به نور الهی، تمام امید خود را از آن فرهنگ بریدند، خداوند راه تحقق انقلاب اسلامی را بر قلبشان متجلی کرد و فرج ملت را نمایاند تا عصر فرج نزدیك شود.
سؤال: زمینه‌ی ظهور تامّ را چگونه فراهم كنیم؟
جواب: اولاً: باید تلاش کنیم در ظلمات آخرالزمان ارتباط‌مان با عالم ملكوت‌ قطع نشود و این در حال حاضر با پایداری بر خط امام خمینی‌(رض) محقق می‌شود. ثانیاً: هرگز تقابل با فرهنگی که حجابِ نور ظهور است فراموش نگردد و همواره به فکر تصرف جهان توسط حضرت مهدی(عج) باشیم زیرا صاحب این جهان حضرت ولی‌الله(عج) می‌باشند، هیچ‌كسِ دیگر صاحب جهان نیست در نتیجه باید روشن شود چرا باید جهان را به نفع دین تصرف كرد و نه به نفع شخص یا گروه خاص. تمرکز بر روی این دو موضوع موجب می‌شود ظهور حضرت(عج) و حاکمیت ایشان را امری منطقی و بلکه ضروری بدانیم.
سؤال: چگونه نیاز به ظهور حضرت مهدی(عج) را تا مغز استخوان‌ جامعه بكشانیم در حالی‌که احساس می‌شود اکثراً نمی‌دانند چقدر به وجود مبارك حضرت نیاز دارند؟
جواب: همین‌طور که می‌فرمائید واقعاً آن‌طور که شایسته است روشن نشده که خداوند برای اداره‌ی جهان انسان‌های معصومی را پرورانده تا همه‌ی استعدادهای عالم و آدم در اوج شکوفائی خود قرار گیرند و لذا نه می‌دانند از چه شرایطی محروم‌اند و نه می‌دانند به چه ظلماتی گرفتار می‌باشند. این هم از آفات ظلمات آخرالزمان است که مردم در عین گرفتاری در انواع مصیبت‌ها، نمی‌دانند باید به کجا نظر بیندازند تا تلاش‌های آن‌ها در مسیر اصلاح امور باشد. آن‌كه می‌فهمد عدم حضور امام زمان(عج) در عالَم چه ضایعه‌ی بزرگی است، در دعای ندبه ناله سر می‌دهــد كـه: «فَلْیَبْكِ الْباكُونَ، وَ اِیّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ النّادبون، وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوع، وَلْیَصْرُخِ الصّارِخُون، وَ یَضِجَّ الضّاجُّون، وَ یَعِجُّ الْعاجُّون» در نداشتن ظهور امام در حاكمیت جامعه، جا دارد كه گریه‌كنندگان به جدّ اشك بریزند و ناله كنندگان بنالند و ضجّه بزنند. و آن‌كه می‌فهمد وجود مقدس حضرت چه بركاتی دارد، ناله سر می‌دهد: «اَیْنَ بابُ اللهِ الَّذی مِنْهُ یُؤْتی، اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء» كجاست آن دریچه‌ی الهی كه از طریق آن می‌توان به خدا رسید، كجاست آن جمال و وجهِ الهی كه اولیاء خدا به سوی او نظر دارند.
سؤال: چگونه بعد از چشیدن نیاز ظهور حضرت زمینه‌ی فرهنگی ظهور را فراهم كنیم؟ چه حجاب‌هایی باید زدوده شود؟
جواب: بزرگ‌ترین حجاب، حجاب مفاهیم و اعتباریات و مشهورات است که این‌ها به جای «وجود» و «حقیقت» می‌نشینند و طوری به بشر القاء می‌شود که گمان می‌کند حقیقتی در عالم نیست و رجوع به وجود را نمی‌فهمد و گرفتار نومینالیسم می‌شود و به باطن اسامی نظر ندارد. تا رجوع به «وجود» و حیات حضوری شروع نشود هنوز غلبه با ظلمات آخرالزمان است و مدارس ما برای دجّال سرباز تربیت می‌کنند و نسبت به حقیقت انقلاب اسلامی بیگانه‌اند به طوری‌که باید در داخل کشور اسلامی با انرژی زیاد از اسلام و انقلاب محافظت کنیم، ولی اگر ساحت علم حضوری بر ساحت علم حصولی غلبه یافت چشم‌ها به قلبی دوخته می‌شود که با قرآن متحد است و عملاً انسان‌ها امام خود را پیدا کرده‌اند و شوق اُنس با او همه را بی‌قرار می‌کند و به‌خوبی می‌فهمند فرهنگ غرب حجاب حقیقت است.
نمونه‌ی اصالت‌دادن به فرهنگ غربی را در بین مذهبی‌ها در بنیان‌گذاران و طرفداران انجمن حجّتیه و یا نهضت آزادی می‌توانید ملاحظه نمایید و دیدید که بر خلاف ادعاهایشان، فرج را در هر چه بیشتر غربی‌شدن جستجو می‌کنند و نه برگشتِ به «حق» که همان وجود مطلق است. راستی چرا پیروان نهضت آزادی این‌قدر كه به فرهنگ آمریكائی متمایلند یك هزارمش هم به فرهنگی که امام خمینی(رض) و انقلاب اسلامی متذکر آن است تمایل ندارند؟ راز آن را در نوع رجوعی که آن‌ها به عالم دارند و اصالت‌دادن به علم حصولی بدون توجه به ساحت حضور- که این عین غرب‌زدگی است- باید جستجو کرد. مذهب از طریق این آقایان طوری مطرح می‌شود كه مؤیّد فرهنگ غرب خواهد بود و اگر امام زمان‌(عج) هم تشریف بیاورند باید همین برنامه‌ها را اجرا كنند كه آمریكا طلایه‌دار آن است و گرنه به حضرت حجت‌(عج) اَنگ تروریسم‌بودن خواهند زد، چون فرهنگ موجود جهان را قبول ندارند. این است حجاب اصلی ظهور که باید زدوده شود و وقتی این حجاب شناخته شد فرج حقیقی شروع می‌شود. تفاوت جوهری انقلاب اسلامی که با روح حضرت خمینی(رض) زنده است با فرهنگ غربی و مذهبی‌هایی مثل نهضت آزادی در رجوع و عدم رجوع آن‌ها به «وجود» است، چیزی که در فرهنگ غربی در حجاب رفته و رخ نمی‌نمایاند و فقط با رفع حجابِ غربی و ظهور «وجود» است که نور بقیةالله(عج) طلوع می‌کند.نویسنده اصغر طاهر زاده (بصیرت وانتظار )


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 آبان 1395نظر دهید »


مترجم تفسير بسيار مهم « الميزان » ، استاد بزرگوار حضرت آقاى سيد محمد باقر موسوى همدانى ، در روز جمعه شانزدهم شوال 1413 ساعت 9 صبح در شهر قم حكايت زير را براى اين عبد ضعيف و خطاكار مسكين نقل كرد :
در منطقه گنداب همدان كه امروز جزء شهر شده ، مردى بود شرور ، عرق خور و دايم الخمر به نام على گندابى .
او در عين اينكه توجهى به واقعيات دينى نداشت و سر و كارش با اهل فسق و فجور بود ، ولى برقى از بعضى از مسايل اخلاقى در وجودش درخشش داشت .
روزى در يكى از مناطق خوش آب و هواى شهر با يكى از دوستانش روى تخت قهوه خانه براى صرف چاى نشسته بود .
هيكل زيبا ، بدن خوش اندام و چهره باز و بانشاط او جلب توجه مى كرد .
كلاه مخملى پرقيمتى كه به سر داشت بر زيبايى او افزوده بود ، ناگهان كلاه را از سر برداشت و زير پاى خود قرار داد ، رفيقش به او نهيب زد : با كلاه چه مى كنى ؟ جواب داد : اندكى آرام باش و حوصله و صبر به خرج بده ، پس از چند دقيقه كلاه را از زير پا درآورد و به سر گذاشت . سپس گفت : اى دوست من ! زن جوان شوهردارى در حال عبور از كنار اين قهوه خانه بود ، اگر مرا با اين كلاه و قيافه مى ديد شايد به نظرش مى آمد كه من از شوهرش زيبايى بيشترى دارم ، در آن حال ممكن بود نسبت به شوهرش سردى دل پيش آيد : نخواستم با كلاهى كه به من جلوه بيشترى داده گرمى بين يك زن و شوهر به سردى بنشيند .
در همدان روضه خوان معروفى بود به نام شيخ حسن ، مردى بود باتقوا ، متدين ، و مورد توجه . مى گويد : در ايام عاشورا در بعد از ظهرى به محله حصار در بيرون همدان براى روضه خوانى رفته بودم ، كمى دير شد ، وقتى به جانب شهر بازگشتم دروازه را بسته بودند ، در زدم ، صداى على گندابى را شنيدم كه مست و لا يعقل پشت در بود ، فرياد زد : كيست ؟ گفتم : شيخ حسن روضه خوان هستم ، در را باز كرد و فرياد زد : تا الآن كجا بودى ؟ گفتم : به محله حصار براى ذكر مصيبت حضرت سيد الشهدا (عليه السلام)رفته بودم ، گفت : براى من هم روضه بخوان ، گفتم : روضه مستمع و منبر مى خواهد ، گفت : اينجا همه چيز هست ، سپس به حال سجده رفت ، گفت : پشت من منبر و خود من هم مستمع ، بر پشت من بنشين و مصيبت قمر بنى هاشم بخوان !
از ترس چاره اى نديدم ، بر پشت او نشستم ، روضه خواندم ، او گريه بسيار كرد ، من هم به دنبال حال او حال عجيبى پيدا كردم ، حالى كه در تمام عمرم به آن صورت حال نكرده بودم . با تمام شدن روضه من ، مستى او هم تمام شد و انقلاب عجيبى در درون او پديد آمد !
پس از مدتى از بركت آن توسل ، به مشاهد مشرفه عراق رفت ، امامان بزرگوار را زيارت نمود ، سپس رحل اقامت به نجف انداخت .
در آن زمان ميرزاى شيرازى صاحب فتواى معروف تحريم تنباكو در نجف بود ، على گندابى جانماز خود را براى نماز پشت سر ميرزا قرار مى داد ، مدتها در نماز جماعت آن مرد بزرگ شركت مى كرد .
شبى در بين نماز مغرب و عشاء به ميرزا خبر دادند فلان عالم بزرگ از دنيا رفته ، دستور داد او را در دالان وصل به حرم دفن كنند ، بلافاصله قبرى آماده شد ، پس از سلام نماز عشا به ميرزا عرضه داشتند : آن عالم گويا مبتلا به سكته شده بود و به خواست حق از حال سكته درآمد ، ناگهان على گندابى همانطور كه روى جانماز نشسته بود از دنيا رفت ، ميرزا دستور داد على گندابى را در همان قبر دفن كردند !



 


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 18 آبان 1395نظر دهید »


شور بندگی
شور و شعف بندگى، بهترین شور و شعفی است که انسان به‌دنبال آن است و مرکز اصلی آن شعف، قلب مبارک حضرت صاحب‌الأمر(عج) می‌باشد و به‌همین جهت رسیدن به آن شور فقط با اتصال به قلب آن حضرت امكان پذیر است. اگر امام به کسی نظر کنند او را در شور بندگی وارد مى نمایند. راه ورود به این شور بسته نیست و نباید مأیوس بود که برای سایر انسان‌ها چنین حالی ممکن نیست، چون امام زمان(عج) از جنس ملائكه نیستند، انسانى‌ هستند كه ولىّ‌اللّه شده‌اند و سایر انسان‌ها را نیز به چنین احوالاتی دعوت می‌کنند. كافى است ما ذغالِ وجود خود را با همّت و نظر، در كنار آتش افروخته‌ی وجود امام(عج) قرار دهیم تا به واسطه‌ی نور مبارك آن حضرت افروخته شود.
به گفته‌ی حكماء ممكن نیست حركت متوجّه‌ی امر معدوم باشد. در نتیجه، حركتِ بالقوّه‌ی هر انسانى به سوى انسانی است که در انسانیت بالفعل شده است و در عالمی متعالی موجود می‌باشد. به‌همین جهت حرکت انسان به‌سوی تعالی، حركتى است منطقى و جهت دار و پرفایده، و جداشدن از سیرِ به‌سوی انسان کامل برابر است با بی‌راهه رفتن و گم‌شدن از مسیر انسانی. بر این اساس در دعای خود اظهار می‌دارید: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى» خدایا منظر و توجّه مرا متوجّه حجّت خودت بگردان تا به‌ مقام او معرفت پیدا کنم که اگر او را نشناسم در دین و روش خود گمراه خواهم شد


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 18 آبان 1395نظر دهید »

برکات انتظار
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
سَلَامُ اللَّهِ الْكَامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعَامُّ وَ صَلَوَاتُهُ الدَّائِمَةُ
وَ بَرَكَاتُهُ الْقَائِمَةُ عَلَى حُجَّةِ اللَّهِ وَ وَلِیِّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بِلَادِهِ
وَ خَلِیفَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ سُلَالَةِ النُّبُوَّةِ وَ بَقِیَّةِ الْعِتْرَةِ
وَ الصَّفْوَةِ صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ مُظْهِرِ الْإِیمَانِ وَ مُعْلِنِ أَحْكَامِ الْقُرْآنِ
مُطَهِّرِ الْأَرْضِ وَ نَاشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ وَ الْعَرْضِ
الْحُجَّةِ الْقَائِمِ الْمَهْدِیِّ وَ الْإِمَامِ الْمُنْتَظَر
سلام کامل و جامع و عام خداوند و صلوات دائم و برکات پایدار او بر حجت خدا و ولیّ او در زمین و شهرهایش و خلیفه او بر بندگانش. عصاره نبوت و باقی مانده عترت و خلوص، صاحب زمان و آشکار کننده ایمان و نمایاننده احکام قرآن، پاک گرداننده زمین و گستراننده عدل در همه جا، حجت قائم و امام مورد انتظار.
بحث خود را در رابطه با برکات انتظار با این روایت شروع می‌کنم که رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»برترین عبادت، انتظار فرج است. معلوم است كه فرج باید مسأله بسیار مهمی باشد كه چنین نتایجی برایش هست و حکایت از آن دارد که در حقیقت «انتظار فرج» یك فرهنگ است و نه یک عمل خاص. بر همین اساس بنا داریم بر روی موضوع انتظار تأمّل کنیم تا روشن شود انتظارِ فرج، چه سبك و سیاقی دارد كه بالاترین عبادات محسوب می‌شود.
قلّه‌ی بلوغ جهان
ابتدا باید روشن شود در «انتظار فرج» به كجا باید نظر کرد؛ چون در شرایطی شما منتظر هستید، که چیزی را در افق خود بشناسید، و به آن افق به امید ظهور آن چیز نظر ‌کنید. از آن جایی‌كه پیامبر اسلام(ص) خاتم پیامبران هستند با ایشان تاریخِ زمین به قله‌ی انتهاییِ بلوغ خود می‌رسد و دُور عالَم كه با حضرت آدم‌(ع) شروع شد. با به صحنه‌آمدن آخرین پیامبر(ص) ، بستر ظهور نهایی‌ترین کمالات می‌گردد، پس باید ظهور نهایی را بسیار مهم ارزیابی کنیم. آن‌قدر ظهورِ جنبه‌ها‌ی نهایی کمالِ عالم حتمی است که رسول خدا(ص) از یک طرف می‌فرمایند: نزدیکی من به قیامت در حد نزدیکی دو انگشت است.و از طرف دیگر می‌فرمایند: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ الْمَهْدِی » سوگند به آن‌كه مرا به حق مبعوث كرده اگر نماند از دنیا مگر یك روز، هر آینه آن روز را خداوند آن‌قدر طولانی می‌کند تا فرزندم مهدى ظهور كند. در چنین شرایطی تمام آنچه لازم بود با ظهور آخرین دین ظاهر شود پیش می‌آید و لذا با ظهور ایشان همه‌ی حقایقِ غیبی که امکان ظهور دارند، به صحنه‌ی ظهور می‌آیند.
نه‌تنها رسول خدا(ص) عصاره‌ی همه‌ی پیامبرانند که مهدی(عج) نیز باطن شریعت همه‌ی انبیاء می‌باشد. حضرت عیسی(ع) مأموریتی دارند غیر از آنچه حضرت موسی‌(ع) مأمور آن هستند ولی خاتم‌الرسل‌(ص) در مقام ظهور جامعیت اسماء الهی به صحنه آمدند تا عصاره‌ی کار همه‌ی انبیاء(ع) را به میدان بیاورند و بر همین اساس خداوند با تمام اسمائش در قرآن ظاهر شده، قرآنی که بر قلب پیامبر(ص) نازل شده و با آن متحد گشته است. با توجه به این‌که اسماء الهی تماماً در آخرین دین ظاهر شده و با توجه به این که امیرالمؤمنین‌(ع) می‌فرمایند: «ما مِنْ عِلْمٍ اِلاّ وَ اَنَا اَفْتَحُهُ وَ ما مِنْ سِرٍّ اِلاّ والْقائمُ یَخْتِمُهُ» هیچ علمی نیست مگر این که من آن را گشودم و هیچ سرّی نیست مگر آن که قائم آن را به انتها رساند. پس همه‌ی اسرار دین توسط حضرت قائم(عج) ظاهر می‌شود. دُور این جهان، با ظهور مقدس امام زمان‌(عج) به انتها و کمال خود می‌رسد. این اولین نكته‌ای است كه بحمدالله همه‌ی عزیزان به آن اعتقاد دارند


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 18 آبان 1395نظر دهید »


وادی نظر به کیفیات عالم
وادی منتظران، وادی نظر به کیفیات عالم است که صورت الهی دارند و نه نظر به کمّیات که راه سلطه بر کثرت‌ها است. نفی مهدی(عج) به عنوان انسان کامل چیزی جز تحمیق عقل انسان نیست و موجب از هم پاشیدگی روانی روح و دل می‌شود، زیرا با نفی مهدی(عج) گوهر انسانیت نفی شده است. انسان‌ها با نظر به انسان کامل می‌توانند دلی شایسته پیدا کنند و در اعماق نفس خود با او مرتبط گردند، چنین ارتباطی نه قابل انتقال به دیگری است و نه با خواندن و مطالعه به دست می آید، باید راه انتظار را پیشه کرد آن هم انتظاری که مهدی(عج)، منتظَر آن انتظار باشد. این انتظار با سیر در خود و با پرورش قلب، وقتی با به فعلیت‌آوردن فضیلت‌ها همراه باشد، محقق می‌شود و عظمت موضوع از آن جهت است که شوقی که با انتظار پدید می‌آید هم قلب را پرورش می‌دهد و هم فضیلت‌ها را به فعلیت می‌رساند.
بسیاری از ملل می‌خواهند از وضع موجودِ عالم بگذرند ولی باید بدانند این کار همّتی بلند و سیر و سلوکی عظیم می‌طلبد که به کمک سه عاملِ ایمان به حقایق و سنن جاری در عالم و با شهود الهی و قلب مصفا و از همه مهم‌تر با روحیه‌ی انتظاری که منتظَر آن مهدی(عج) باشد، ممکن است وگرنه در عین طلب عبور از ظلمات فرهنگ غربی، همچنان سرگردان می‌مانند، چون یا نمی‌دانند باید به‌کلی از ظلمات دوران دل برکنند و یا اگر بخواهند دل برکنند نمی‌دانند تنها با روحیه‌ی انتظار چنین دل‌کندنی ممکن است. آن کسی که در ذیل فرهنگ غربی به معنویت رجوع می‌کند، به نحوی در چنگال سکولاریته گرفتار است و لذا نه زیارت او زیارت است و نه نماز او نماز. چون هنوز راه برون رفت از ظلماتِ مدرنیته را نمی‌شناسد. او می‌داند باید از چیزی بیرون بیاید، اما نمی‌داند آن چیز همین روح جهان مدرن است که مطلوب بشر قرار گرفته و نور امام زمان(عج) را در حجاب برده است. چگونه می‌شود کسی ارزش‌های غربی را به عنوان یك آرمان بپذیرد و باز در وادی انتظار وارد شود؟
انقــلاب در إغمــاء
انقلاب اسلامی در بعضی زمان‌ها از بعضی جهات در اغماء فرو رفت چون گرفتار مذهبی‌هایی شد كه روح مدرنیته را که روح تقابل با مهدی(عج) است، نفهمیدند. اینان در عین علاقمندی به انقلاب اسلامی، به جهت اصالت‌دادن به نگاه غربی به عالم، انقلاب را در اغماء بردند و از این قاعده غفلت کردند که «شكستن فرهنگ شرق و غرب بی‌شهادت میسر نیست».
حضرت امام خمینی‌(رض) با شناخت روح غربی روشن فرمود: روح تشیع، روحی است که هیچ سنخیتی با فرهنگ غرب ندارد و به همین جهت نظرها را به شرایط حاکمیت امام معصوم(ع) انداخت و خودِ ایشان با ورود به عالم انتظار منور به نوری شدند كه می‌توانستند به‌خوبی حق را از باطل تمیز دهند. در چنین صورتی است که انسان متوجه می‌شود کدام برنامه، برنامه رجوع به مهدی(عج) و کدام برنامه، برنامه حجابِ ظهور مهدی(عج) است. انسان با معرفت به فرهنگ اهل البیت(ع) در عالَم انتظار قرار می‌گیرد و به کمک آن فرهنگ، توجه خود را به افق‌های بسیار متعالی می‌اندازد و دل را می‌شكافد و فرج را محقق می‌کند. بشر با روحیه‌ی انتظار، جهانِ موجود را آتش زده و از اصالت خارج می‌کند؛ زیرا به مجرد آن‌كه نگاه انسان به جایگاه وجودی و تاریخی حضرت مهدی(عج) معطوف شد، در مقابل خود متوجه دنیایی می‌گردد كه با ظهور حضرت محقق می‌شود و این است راز این‌که با روحیه‌ی انتظار جهان موجود آتش می‌گیرد و حجابِ بین انسان و روز موعود سوزانده می‌شود. انسان منتظِر دائماً جهتِ جان خود را به سوی امام حاضر و حیّ می‌اندازد و همواره در ایمانی تازه و زنده به‌سر می‌برد.
ایمانی كه با انتظارِ فرج همراه است، همیشه تازه است، همچنان‌که خدای چنین ایمانی همواره تازه است و مقامش، مقام «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْن»می‌باشد و همواره در ایجاد است و هر لحظه جهانی نو خلق می‌کند. در ایمان به چنین خدایی انتظارِ ایجاد جهانی جدید که در آن مهدی(عج) ظهور می‌کند، بسیار منطقی و دلگرم کننده است. آن‌کس که نتوانسته با امامِ حیّ و حاضر به‌سر برد، ایمانش از حرارت لازم برخوردار نیست تا بدون وقفه او را جلو ببرد، گاهی فیلش هوای هندوستان می‌كند و چند روزی مسلمان انقلابی می‌شود ولی دوباره سست می‌گردد. چنین شخصیتی است که وقتی آمریكا به عراق حمله کرد می‌گوید: «من می‌ترسم». در حالی‌که ایمان به خدای مهدی(عج) که هر روز جهانی جدید خلق می‌کند جای ترس از آمریکا را باقی نمی‌گذارد. امام زمان‌(عج) با همه‌ی كفر درگیر می‌شوند و لذا اگر کسی می‌ترسد نباید وارد چنین اردوگاهی شود و خود را در جای منتظِران جا بزند. فرهنگ انتظار مخصوص کسانی است که می‌خواهند انسان را از ظلمت آخرالزمان به سوی نور حقیقی سیر دهند و این سیر بی‌شهادت میسر نیست و در همین رابطه حضرت رضا(ع) می‌فرمایند: «لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُنَا(ع) لَمْ یَكُنْ إِلَّا الْعَلَقُ وَ الْعَرَقُ وَ النَّوْمُ عَلَى السُّرُوج » چون قائم ما قیام کند، جز خون و عرق و خفتن بر روی زین اسب‌ها، چیز دیگری نیست.
وقتی روشن شد سیر از ظلمت آخرالزمان به سوی نورِ حقیقی فقط با فرهنگ انتظار محقق می‌شود، متوجه می‌شویم پس باید به خدایی رجوع کرد که بر پیامبران تجلّی کرده، خدایی که تمام وجود مؤمنان را به شور و حرارت و انقلاب می‌كشاند. خدای فرهنگ انتظار یعنی خدای انقلابِ بر ضد ظلم و با رجوعِ به مهدی(عج) چنین خدایی بر قلب‌ها تجلی می‌کند و تنها چنین خدایی است که انسان‌ها را از پوچی‌های زمانه می‌رهاند و به حضور حق می‌برد و یك تنه به مقابله با همه‌ی كفر می‌کشاند، همان‌طور که رسول خدا(ص) یك بار نگفتند كه من تنهایم و می‌ترسم. در زمان غیبتِ امام مهدی‌(عج) خدای مهدی(عج) نیز از زندگی‌ها غایب است مگر برای منتظران حضرت که به آن خدا چشم دوخته‌اند، آن خدا همان خدای خمینی(رض) است که فرمود:
«انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه‌ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت-ارواحنا فداه- است كه خداوند بر همه‌ی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 18 آبان 1395نظر دهید »


موانع گذر از ظلمت آخرالزمان
وقتی متوجه شدیم گذر از ظلمت آخرالزمان بسیار مشکل است به اهمیت فرهنگ انتظار جهت عبور از ظلمات پی می‌بریم. در فضایی که ظلمات آخرالزمان همه‌ی زوایای زندگی انسان‌ها را فرا گرفته کسی نمی‌داند آن ظلمات چیست و کجاست تا تصمیم بگیرد از آن عبور کند، هرچه افراد فکر کنند در ذیل آن ظلمات به فکر ادامه می‌دهند و به همین جهت نمی‌دانند از چه‌چیز باید عبور کنند؛ چون تحت تأثیر فرهنگ ظلمانی آخرالزمان چیزی جز همان نوع فکر و اقتصاد و سیاست و تربیت را نمی‌شناسند و وقتی آمریكا کشور ما را جزء لیست شرارت قرار داده حتماً نگران می‌شوند چون جز ارزش‌های وضع موجود ارزش دیگری را نمی‌شناسد. آری! از چنین ظلماتی نمی‌توان خارج شد مگر آن که عالَم انسان از چنین عالَمی جدا شود و به افقی دیگر چشم بدوزد و این ممکن نیست مگر آن که وارد فرهنگ انتظار شویم و از افقی دیگر عالم را بنگریم، در آن صورت است که تازه معنی ظلمانی‌بودن زمانه معلوم می‌شود و ظلمات را می‌فهمیم و متوجه می‌شویم چرا امام(رض) فرمودند: ردّ یا قبول آمریكا را می‌خواهیم چه كنیم؟ با پیداشدن چنین نگاهی جامعه‌ وارد جاده‌ای می‌شود که به پیروزی حق منجر خواهد شد و افراد جامعه از پیروزی بزرگ زمانه محروم نمی‌شوند.
در روزگاری كه همه‌ی نگاه ها اسیر نگاه سطحی فرهنگ مدرنیته است و در چنین نگاهی حقیقت در حجاب است، چرا ما با نظر به مهدی(عج) در زمره پیروزمندان عالم وجود نباشیم؟ باید راه برون‌رفت از این ظلمات را با نور انتظارِ فرج به صحنه‌ی‌ زندگی‌ها وارد كرد و پیروزی این دوران را به نام خود رقم زد. در نگاه غربی به عالم، موجودات هر کدام مستقل و پراکنده‌اند، بدون آن‌که مظاهر اسماء الهی باشند و لذا در ارتباط با چنین عالمی یک نوع خستگی روحی به انسان دست می‌دهد، چون عالَم را نه به عنوان آیات الهی بلکه حجاب حق می‌بیند و در نتیجه چیزی در عالم نمی‌ماند که شایسته‌ی توجه باشد. در حالی که در نگاه دینی به جهان، جهان پر از معنا و مقصود است و همه‌‌چیز آثار خدایی دارد،
«آن‌هایی که جهان را سرد و بی‌عاطفه می‌یابند خودشان هم مثل آن می‌شوند»
نادیده‌گرفتن وابستگی عالم به خدا، تفاوت عمده‌ی فرهنگ مدرنیته با فرهنگ انتظار است و به همین دلیل تا به مهدی(عج) نظر نشود از فرهنگ غربی آزاد نخواهیم شد، چیزی که در انقلاب اسلامی نسبت به کشور خود تجربه کردیم و معلوم شد باید حاکمیت تغییر کند تا دیدگاه‌ها شروع به تغییر نمایند وگرنه نظام حاکم، نگاه دینی به عالم را نگاهی خرافی و ابتدایی تبلیغ می‌کند و جایی برای حیات دینیِ فعّال در کشور باقی نمی‌گذارد، با این‌که در نگاه دینی ساحتِ غیبِ جهان بسیار واقعی‌تر از ساحت ظاهری آن است و راه انسان به آن سویی است که «یاد بگیرد چگونه انسان باشد».
وقتی توحید که اساس همه‌ی پدیده‌ها است به معرفتی مرده تبدیل شد، بشر مجاز خواهد بود هر چیزی را مستقل بداند و لذا ظلمات آخرالزمان امکان ادامه‌یافتن پیدا می ‌کند. پس سلوکی که منجر به حضور در اردوگاه انتظار می شود نیازمند پرورش عقل و قلب و نفس است تا بفهمیم همه‌ی موجودات عالم زنده‌اند، در آن صورت شرایطی پدید می‌آید که؛ «‌اَلحَجَرُ وَ الشَّجَرُ یَقُولُ: یا مُؤمِن تَحتِی كافِر اقتله». سنگ و درخت می‌گویند: ای مؤمن! در بطن من كافری هست، او را به قتل برسان! لازمه‌ی رسیدن به چنین شعوری نزدیکی به حضرت مهدی(عج) است. این نگاه با نگاهی که همه‌ی عالم را اجسام مرده‌ می‌داند و به خود اجازه می‌دهد هرگونه تصرفی در آن بکند، فرق اساسی دارد. آیا می‌شود متوجه ضعف نگاه فرهنگ غربی نبود و خود را در وادی منتظران قرار داد؟ در نگاه ظلمانیِ آخرالزمان ما متوجه نیستیم که نمی‌توان بدون معرفت به خود و خدا، جهان را مورد مطالعه قرار داد، در حالی‌که همه چیز در بینش توحیدی با تفاوت درجاتی که دارند در وحدت هستند و خداوند همه‌ی اسماء الهی را به آدم آموخت تا انسان‌ها با خدا و مخلوقات احساس یگانگی کنند. ولی فرهنگ غربی از این موضوع در جهلِ مرکب است و علم به اسماء الهی را با انباشتن اطلاعات سطحی از پدیده‌های عالم یکی می‌داند.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 18 آبان 1395نظر دهید »


شناخت ظهور خاص؛ مقدمه‌ی ظهور عام
اگر انسان از طریق ظهور خاص به امام(عج) معرفت پیدا کرد وقتی ظهور عامِ حضرت واقع ‌شود به‌‌خوبی ایشان را می‌شناسد و از وجود آن حضرت بهره‌مند می‌شود و حتی چنانچه ظهور عام حضرت در زمان حیات شما واقع نشود تمام نتایج آن ظهور برای شما محقق می‌شود به طوری که راوی از حضرت صادق(ع) می‌پرسد چه می‌فرمائید درباره‌ی کسی که در حال انتظارِ حضرت قائم(عج) بمیرد؟ حضرت فرمودند: «هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ، ثُمَّ سَكَتَ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ هُوَ كَمَنْ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»مقام او مانند مقام کسی است که در خیمه‌ی حضرت قائم باشد، سپس کمی تأمل کرده و فرمودند: مانند کسی است که در کنار رسول خدا(ص) بوده است.
وقتی توحیدِ خدا را شناختیم و متوجه شدیم معنی توحید یعنی نفی غیر خدا، به‌خوبی متوجه می‌شویم سیر عالم به سوی ظهورِ هر چه بیشترِ توحید است و لازمه‌ی آن ظهور، حاکمیت انسانِ موحدِ كامل است که نه‌تنها در درون نفس خود در مقام توحید محض مستقر است، از بیرون نیز به حاکمیت توحید مبادرت می‌ورزد. عمده آن است که متوجه حضور توحید الهی در عالم باشیم و به نحوه‌های متفاوت ظهور آن توحید نظر کنیم، که گفت:
دیده آن باید كه باشد شه شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس

مسلّم شاهِ هستی یعنی خدا در لباس ولیّ مطلق، یعنی حضرت حجت(عج)، ولایت مطلق خود را به نمایش می‌گذارد تا توحید در عالمِ ارض نیز به صورت کامل ظهور کند و زمین به بلوغ خود برسد. محال است كسی خد‌ا‌شناس باشد و منتظر حجت خدا به عنوان موّحد کامل كه حامل اِعمال ولایت مطلق خداوند در آخرالزمان است، نباشد و محال است جایگاه نوری و آسمانی امام را بفهمد و وجود مقدس امام(ع) را در همه‌ی عالم، انگشت اشاره به حضرت حق نبیند. این دو یعنی توحید خدا و ظهور توحید در عالم از یک طرف و پیاده‌شدن آن در عالم توسط موحدی کامل از طرف دیگر به هم ربط دارد. آن‌‌کس كه ظهور توحید حق را می‌خواهد حتماً به دنبال امام زمان(عج) است و آن كه امام را یافت، حتماً منتظر ظهور او در عالم است، چون می‌داند حق باید به طور كامل در صحنه‌ی هستی حاكم شود و در نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ عالم ظهور نماید.
تأكید ما این است كه ابتدا باید اعتقادمان نسبت به حضرت مهدی(ع) درست باشد تا معنی حاکمیت احکام الهی در عالم روشن گردد وگرنه همان‌طور که خیلی‌ها در صدر اسلام، وقتی با پیامبر(ص) روبه‌رو شدند آن حضرت را به عنوان پیامبر خدا پذیرفتند ولی چون عمق توحیدی دین را درک نکردند ندانستند چگونه باید راه و رسم توحیدی زندگی کردن را ادامه دهند، ما هم وقتی متوجه حضور توحید در عالم نباشیم چگونه منتظر بمانیم تا حقیقتِ توحید توسط انسانی کامل ظهور کند؟ غفلت از حضور توحیدیِ حق موجب می‌شود تا عملاً نتوانیم منتظر بمانیم تا حقّ در همه‌ی مناسبات بشر حاکم شود. تا انسان به درجه‌ای از شعور توحیدیِ ناب نرسد در زمره‌ی منتظران قرار نمی‌گیرد، به همین جهت حضرت سجاد(ع) در وصف منتظرانِ امام دوازدهم(ع) می‌فرمایند: آن‌هایی كه در زمان غیبت او قائل به امامت او و منتظر ظهور اویند، برترین مردم همه‌ی زمان‌هایند، چون خداوند به آن‌ها شعور و فهمی می‌دهد كه غیبت او نزد آن‌ها همانند مشاهده‌ی اوست و خداوند این‌ها را در آن زمان همانند مجاهدان در كنار رسول‌الله(ص) قرار می‌دهد، این‌ها مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوت گران به سوی دین خدا در نهان و آشكار هستند.
رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند: ای علی! بدان که شگفت‌انگیزترین مردم از جهت ایمان و عظیم‌ترین آن‌ها از روی یقین، مردمی هستند که در آخرالزمان خواهند بود، پیامبر را ندیده‌اند و از امام نیز محجوبند، اما به سوادی که بر بیاضی نوشته شده ایمان دارند.این‌که چنین انسان‌هایی انتظار فرج را موضوعی مهم و مؤثر و سازنده می‌دانند به جهت آن شعور توحیدی نابی است که دارند و نه‌تنها متوجه آینده‌ای متعالی برای عالم بلکه متوجه وجود حقیقتی بزرگ در عالم هستند و آن حقیقت بزرگ عبارت از آن است که غیبی‌ترین گوهر در عالم هستی، در آخر‌الزمان ظهور می‌كند. رسیدن به چنین معرفتی بصیرتی خاص به انسان می‌بخشد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 18 آبان 1395نظر دهید »

لطف خدا در شناخت حجّت الهی
وقتی متوجه شدیم حضرت امام زمان(عج) در مقامی هستند که دل‌ها برای درک انوار آن حضرت باید آماده شوند در آن صورت نهایت تلاش را انجام می‌دهیم تا خدا لطف كند و آن حضرت را به ما بشناساند تا معلوم شود نورِ وجود آن حضرت بسیار بالاتر از آن چیزی است كه خودمان با فكر بتوانیم به آن برسیم. این موضوع نه‌تنها یک موضوع ضد عقلی نیست بلکه ماوراء آن مفاهیمی است که الفاظ بتوانند آن را توصیف کنند، به همین جهت حضرت صادق(ع) توصیه می‌فرمایند: از خدا بخواهید تا در راستای شناساندن خودش و پیامبرش، حجت خود را نیز به شما معرفی کند.
باید این آمادگی در ما پیدا شود تا نور حجت الهی بر جان ما تجلی نماید به طوری که حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: «لَا یَكُونُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقَائِمِ بَرِیدٌ یُكَلِّمُهُمُ فَیَسْمَعُونَ وَ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی مَكَانِه» چون قائم ما قیام کند، میان مردم و او پیکی واسطه نیست، او سخن می‌گوید و همه می‌شنوند و او را در همان جایی که هست می‌بینند. این روایت نشان می‌دهد همیشه حضرت در چنین شرایطی هستند که با تجلی وجودِ خود، قلب انسان‌ها را با دستور خدا منور می‌کنند، باید انسان‌ها آمادگی لازم را پیدا کنند تا تحت تأثیر دستورات نورانی حضرت قرار گیرند.
اگر پیامبر‌(ص) قرآنی با آن همه عظمت به صورت معجزه نیاورده بود ما نمی‌توانستیم ایشان را به عنوان کسی که از طرف خدا مبعوث شده بشناسیم. خداوند چنین لطفی به ما دارد كه علاوه بر شناساندن خود، پیامبرش را نیز به ما بشناساند. اگر خداوند فقط به رسول اكرم(ص) وَحی می‌کرد و حضرت می‌فرمودند: من پیامبر خدا هستم، چگونه ما مطمئن می‌شدیم او پیامبر خدا است؟ صرف این‌که آن حضرت انسان راستگو و درستکاری بودند برای اثبات نبوتشان کافی نیست. به فرمایش علامه طباطبایی(ره) برای اثبات نبوت حتماً معجزه نیاز است، حتی اگر عقل هم قانع شود که باید آن شخص پیامبر باشد كافی نیست مگر این که معجزه‌ای به میان آید تا معلوم شود آن پیامبر چیزی با خود آورده که در حدّ توانایی هیچ بشری نیست. لذا ملاحظه می‌کنید قرآن معجزه‌ی عظیمی است. هندسه‌ی کلمات و آهنگ خاص و محتوای عجیب قرآن، همه حکایت از آن دارد که محال است بشریت بتواند چنین کاری را انجام دهد. همچنان كه عصای موسی(ع) به این معنی معجزه است.
همان طور که خداوند كمك می‌کند تا ما پیامبر را بشناسیم، كمك می‌نماید تا حجت و ولیِّ ‌او را بشناسیم. زیرا اگر حجت خدا را نشناسیم به کلی از مسیر دینداری منحرف می‌شویم همانگونه که با غفلت از مقام علی(ع) در صدر اسلام عده‌ای دچار انحراف شدند. باید از خود بپرسید این چه نگاهی است كه اگر انسان چنین نگاهی به حجت خدا نداشته باشد، نه قرآن به کارش می‌آید و نه معرفت خدا و نه معرفت نبیّ؟ با این‌که معرفت خدا و پیامبر(ص) ضروری است ولی امام می‌فرمایند: به خدا بگو اگر حجّتت را به من نشناسانی به انحراف می‌افتم و مقصد اصلی خود را گم می‌کنم. پس اولاً: باید نسبت به شناخت اماممان جدّی باشیم. ثانیاً: باید آمادگی داشته باشیم تا لطف بزرگی از طرف خدا به ما برسد و بتوانیم امام زمان‌مان را بشناسیم. این بزرگ‌ترین لطف خدا است و موجب می‌شود تا جهت اصلی شخصیت انسان شکل بگیرد و به زندگی و مرگ جاهلیت گرفتار نگردد.
وقتی روشن شد شناخت حجت خدا چه برکاتی به همراه دارد، باید خود را آماده کنیم تا خداوند خودش آن حضرت را به ما بشناساند. یکی از معانی «انتظار» برای فرج، فرجِ شناختن حجت خدا است و تا چنین فرجِ فردی تحقق نیابد، شرایط تحقق فرج عمومی فراهم نمی‌شود. حضرت سجاد(ع) می‌فرمایند: «انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج»انتظار فرج از بزرگترین فرج‌ها است. فرصت زیادی نیاز است تا مبنای معرفتی این روایت مورد بحث قرار گیرد ولی آنچه فعلاً مورد نظر است توجه به این نکته است که نقش انتظارِ فرج چه اندازه است، می‌فرمایند: بالاترین پیروزی را در نفسِ انتظاری جستجو کن که از خدا می‌خواهی حجت خود را به تو بشناساند که در نتیجه‌ی چنین شناختی مقام حضرت در عالم و نحوه‌ی «حضور خاصِ» ایشان روشن می‌شود، چون حضرت علاوه بر «حضور عام»، دارای حضوری خاص هستند که برای منتظرانشان محقق می‌گردد.
وارد شدن در عالَم انتظار موجب تجلی حضور خاص بر قلب انسان منتظِر می شود تا حجت خدا را بشناسد و از عالم ماده بالاتر رود. اگر نظر به امام مهدی(عج)‌ را جدّی نگیریم وقتی ظهور عام آن حضرت واقع شود معلوم نیست چیزی به ما برسد، همین‌طور که بعضی‌ها با ظهور آخرین پیامبر چیزی به دست نیاوردند زیرا همچون سلمان نبودند که منتظر آمدن حضرت باشند و معنی جهان را طوری نفهمیدند كه متوجه شوند وجود چنین پیامبری ضروری است.
پس باید بعد از معرفت به جایگاه حضرت حجت(عج) با تمام وجود نظرها را به ظهور او انداخت. اگر كسی نفهمد این جهان در بلوغ خود به ظهور حجت الهی می‌رسد معنی زندگی در زمین را نفهمیده. چنین شخصی نه می‌تواند منتظر باشد و نه وقتی حضرت ظهور کنند، می‌تواند با آن حضرت ارتباط برقرار نماید.
ظهور خاصِ حضرت، نوری است از انوار الهی که به تجلی رحمانی بر قلب سالکانِ مقید به شریعت محمدی(ص) تابانده می‌شود. گفت:
هرچه روی دلت مصفاتر

زو تجلی تو را مهیاتر

با تجلیِ نور خاص حضرت، جان انسان معنی جایگاه حضرت در عالم را می‌چشد و مسلم هرکس از آن نور بهتر چشانیده شد بهتر او را می‌شناسد و در همین رابطه عرفا فرموده‌اند: «مَنْ لَمْ یذُقْ لَمْ یعْرِف» آن‌کس که نچشد نخواهد شناخت. آن‌کس که نور تجلی خاص حضرت را چشید با تمام اشتیاق طالب ظهور عالَم حضرت خواهد بود تا تمام عالم را منور به نور حضرت بنگرد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 18 آبان 1395نظر دهید »

امام ‌صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ لِلْقَائِمِ(عج) غَیْبَةً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ» برای قائم قبل از آن که قیام کند غیبتی است. زُراره می‌پرسد: فدایت شوم اگر به آن دوران رسیدم چه کنم؟ حضرت فرمودند: این دعا را بخوانید: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَـمْ تُـعَرِّفْنی نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِفْ نَبِـَّیك اَللّهُمَّ عَرِّفنی رَسوُلَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لمَ تُعَرِّفْنی رَسوُلَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَتَكَ، اَللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَک فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَن دینی» خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت، خدایا رسول خود را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت و اگر حجت خود را به من نشناسانی در دینم گمراه خواهم شد.
در دعای فوق به خدا عرض می‌کنی اگر خودت را به من نشناسانی از آن جایی كه باید بوی تو را در پیامبرت بیابم، پیامبرت را هم نخواهم شناخت. باز عرضه می‌داری حجتت را به من بشناسان، چون نور وجود غیبی‌‌ترین مرتبه‌ی عالم وجود یعنی مقام حضرت حجت(عج) بالاتر از آن است که با عقل و فكر عادی بتوان به آن نزدیک شد و از نور آن حضرت بهره‌مند گشت. هر انسانِ بصیری متوجه است که موضوع شناخت حجت الهی بالاتر از آن است كه خودش به تنهایی بتواند آن راه را طی کند، لذا از طریق دعا از خدا می‌خواهد در ظلمات آخرالزمان نظرش را بر نور وجود حضرت حجت بیندازد و در ذیل سایه‌ی مبارک ایشان به‌سر برد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 18 آبان 13952 نظر »


پیامبر پایه گذار زیارت امام حسین (ع) و امام صادق (ع) فرهنگ ساز آن
پدیده زیارت در اکثر ادیان و دین اسلام مورد توجه و اهتمام است اما در شیعه این حرکت بسیار پررنگ و به عنوان شاخص برای شناخت شیعیان شده است. این فرهنگ و شاخص در توده شیعه از چه زمانی آغاز شد و چه چیزی باعث آن شد در یادداشت زیر به آن پرداخته ایم.
پدیدهٔ زیارت در بیشتر ادیان جهان وجود دارد. زیارت عزیمتی‌ است؛ ظاهری یا باطنی به اماکن مذهبی که از سوی پیروان یک دین برای به پا داشتن یک آیین یا فریضه دینی انجام می‌گیرد.
زیارت همواره از اعمال پسندیده اسلام بوده و در طول تاریخ، مسلمانان به آن اهتمام داشته‌اند. تنها فرقه وهابیت با تفسیرهای خاص از قرآن کریم مدعی است که زیارت با سنت پیامبر سازگار نیست. احادیث درباره استحباب زیارت پیامبر (ص) فراوان است و مورد توافق همه مسلمانان استبه همین دلیل مسلمانان از دوران قدیم همواره به زیارت قبر ایشان می‌رفتند. این اهمیت در فرهنگ شیعی، بیشتر است و شیعیان علاوه بر زیارت پیامبر (ص)، به زیارت امامان خود نیز اهتمام جدی دارند و در مذهب شیعه، زیارت امام، جزئی از آیین‌های مهم مذهبی به شمار می‌آید و زیارت را عهد و پیمان خود با امامشان می‌دانند.

روایات بسیاری در متون دینی ما مسلمانان وجود دارد که جایگاه زیارت ائمه اطهار (ع) و فضیلت آن را در اسلام روشن می‌سازد. پاره‌ای از این روایات را نبی اکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) بیان کرده‌اند.
روایت‌های نبوی که در زیارت ائمه اطهار (ع) به دست ما رسیده است در یک نگاه کلی، دودسته‌اند:
۱. روایت‌های ویژه‌ای که در خصوص یکی از معصومان (ع) نقل شده است؛
۲. روایت‌های عامی که زیارت همه ائمه اطهار (ع) را در بر می‌گیرد.
روایات مربوط به فضیلت زیارت صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س)، امیرالمؤمنین (ع)، امام حسن و امام حسین و نیز امام علی بن موسی‌الرضا (ع) برخلاف سایر ائمه از نوع اول است. روایت‌هایی که پیامبر (ص) درباره زیارت امام حسین (ع) فرمودند ویژه‌تر و همراه با تأکید است. به‌عنوان مثال
پیامبر اکرم (ص) درباره شهادت امام حسین (ع) و زیارت قبر آن حضرت به ابن عباس فرمود:
هر کس او را زیارت کند، مرا زیارت کرده است و هر که مرا دیدار کند، گویی خدا را زیارت کرده است و بر خداوند است که او را به آتش دوزخ عذاب نکند.
و درجایی دیگر امام جعفر صادق (ع) از ایشان نقل کرده‌اند:
روزی امام حسین (ع) دامن نبی اکرم (ص) بود و حضرت با امام حسین بازی می‌کردند و او را می‌خنداندند. عایشه به پیامبر گفت: ای رسول خدا چقدر این طفل را دوست داری؟ حضرت به او جواب داد: «وای بر تو باد! چگونه او را دوست نداشته باشم و به او ابراز علاقه نکنم در حالی که او میوه دل و نور دیده گاه من است. امت من او را مظلومانه خواهند کشت و به همین دلیل هر که او را پس از وفاتش زیارت کند، خداوند ثواب یک حج، از حج‌های من را برای او می‌نویسد.»
عایشه گفت: یک حج از حج‌های تو ای رسول خدا؟ حضرت فرمودند: بلکه دو حج از حج‌هایم را عایشه گفت: دو حج از حج‌هایت؟ حضرت فرمودند: بله بلکه چهار تا.
امام صادق (ع) در ادامه فرمودند «عایشه همچنان تعجب می‌کرد و پیامبر بر تعداد حج‌ها می‌افزود تا این‌که به نود حج از حج‌های رسول خدا (ص) به همراه عمره‌های آن رسیدند.»
این تأکید و اصرار پیامبر به زیارت امام حسین (ع) نشان اهمیت آن در سنت ایشان و دین اسلام است.
توجه به اولین زائران امام حسین (ع) از این جهت بسیار مهم است که شروع کنند یک فرهنگ بزرگ در شیعه بودند؛ جابر بن عبدالله جز اولین زائران امام حسین (ع) است. با توجه گزارش و روایت «طوعه» از زیارت ایشان کاملاً مشخص است او طبق مناسک خاصی به زیارت امام حسین (ع) می‌رود. در زائران اولیه کسی را نمی‌یابیم که مناسکی مانند جابر را به جای آورده باشد. امکان آن هست که او این مناسک را از پیامبر (ص) آموخته باشد و در راستای تأکیدات ایشان این حرکت عبادی را به انجام رسانده باشد؛ اما جز افراد خاص چون جابر بن عبدالله که از یاران نزدیک ائمه بوده است این‌گونه مناسک را نمی‌دانستند؛ اما در زمان امام باقر و به‌ویژه امام صادق (ع) علاوه بر پاداش زیاد و تأکید بیشتر درباره زیارت قبر حسین بن علی (ع)، فوق‌العادگی کاملاً محسوس برای آن ایجاد کردند.
در روایات مربوط به زیارت هم در هر فرصت و مناسبتی، در تمام ایام و فصول سال، در همه حالات سفر و حذر، غم و شادی، اعیاد و شهادت‌ها، شب‌های قدر، مبعث، فطر، نیمه شعبان، غدیر، عاشورا و …دستور به زیارت حسین بن علی (ع) داده‌اند و بیش از همه ائمه و حتی رسول خدا، به زیارت سیدالشهدا تأکید شده است.
امام صادق (ع) در اشاره به ثواب‌های زیارت، می‌فرمایند: کسی که هنگام زیارت آن حضرت، دچار ستم سلطانی شود و او را در آنجا بکشند، با اولین قطره خونش، همه گناهانش بخشوده می‌شود و هر که در این راه به زندان افتد، در مقابل هر روزی که زندانی و اندوهگین گردد، در قیامت برایش یک شادی است و اگر در راه زیارت، کتک بخورد، برای هر ضربه‌ای یک حوری بهشتی است و در برابر هر درد و رنجی که بر جسمش وارد می‌شود، یک «حسنه» برای اوست.
و می‌فرمودند: «مَنْ اَتی قَبرَالحُسَینِ عارِفا بِحَقهِ غَفَرَاللهُ ما تَقَدمَ مِن ذَنبِهِ وَ ما تَأخرَ.»هر که عارفانه قبر سیدالشهدا را زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده‌اش را می‌آمرزد.
این تأکیدات و ذکر وجوب برای آن باعث شده است حتی در برخی جوامع حدیثی فصل‌هایی با عنوان وجوب زیارت امام حسین (ع) که می‌تواند نشان‌دهنده دیدگاه صاحبان این کتاب‌ها به وجوب این زیارت باشد، از جمله شیخ مفید در کتاب المزار و شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه.صاحب حدائق نیز قائل به وجوب زیارت امام حسین (ع) بود.
در زمان امام صادق (ع) حجم این‌گونه احادیث و تأکید به زیارت امام حسین (ع) توسط ایشان شگفت‌آور است. البته باید توجه داشت که در تمامی ابواب تبیین دین بیشترین احادیث از زبان امام صادق (ع) است و ایشان را رئیس مکتب جعفری می‌خوانند؛ اما تشویق‌های مکرر ایشان به زیارت امام حسین (ع) در ملاقاتشان با شاگردانشان و افراد مختلف باعث رونق گرفتن زیارت امام حسین (ع) شده است و بیشترین سهم را در نهادینه کردن زیارت امام حسین (ع) به‌عنوان یکی از نمادهای شیعیان داشته است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »

• دین ما دین اشاره‌ای است. امیرالمؤمنین فرمود: «بعثه بالتعریض لا بالتصریح». بعضی دنبال معجزه‌های روشن می‌گردند، این به نفعشان نیست، طبق فرمایش امیرالمؤمنین(ع) در این حدیث شریف، اگر تصریح بیاید، عذاب هم می‌آید. حواریون مائده خواستند، خدا فرمود: مائده می‌دهم، اما اگر کافر شوید عذابی می‌کنم که احدی در عالم را چنین عذابی نکردم. امام زمان (عج) نمی‌آیند تا وقتی که مردم اشاره‌ها را بگیرند.
• از یک طرف می فرمایند سالی دوبار زیارت بیایید و اگر فقیر هستی سالی یه بار و اگر این هم نشد، سه یا چهار سال بیشتر نشود که عاق رسول خدا(ص) می شوی. از طرف دیگر می‌فرمایند «اربعین» علامت مؤمن است. باز از طرف دیگر اینقدر تاکید بر پیاده‌روی به سمت حرم امام حسین(ع) شده، خب نتیجه این می‌شود که می خواستند همیشه بیابانها پر از آدم باشد، اشاره‌های را بگیر دیگر …
• طرماح در کربلا اشارۀ امام حسین(ع) را نگرفت، تا آخر عمر گریه می‌کرد و خودش را سرزنش می‌کرد. از امام حسین(ع) اجازه خواست تا برای کاری برود و برگردد، امام بهش گفتند: «عیبی نداره، ولی زود برگردد..» یعنی طرماح نرو… وقتی طرماح برگشت، دیگر کار از کار گذشته بود…
• از آن طرف می‌فرمایند هر یک درهمی چقدر ثواب داره، از آن طرف می فرمایند با ترس و خوف ثوابش بیشتره،… اصلاً اگر هیچ کدام از اینها هم نبود، همین‌که این همه عزادار یک جا جمع شدند، هر کس عرقی داشته باشد، خودش را می رساند، تا به همه جهان نشان بدهد. شما به همین راحتی می‌توانید دین خدا را یاری کنید، این خاصیت اجتماع است، مردم جمع بشوند نصرت خدا می‌آید. تمام اینها قطعات پازلی است که به ما اهمیت این اربعین را می رساند.

• اربعین فینال عزاداری است، مگر میشود آدم نیاید؟    روایت داریم می روی زیارت، دست یک نفر را هم بگیر.

حجت الاسلام پناهیان

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »


کسی که قبر حسین را برای خدا و در راه خدا زیارت کند خدا او را از آتش دوزخ آزاد می‌کند و روز فزع اکبر به او امان می‌دهد و از خدا حاجتی از حاجات دنیا و آخرت را نخواهد مگر اینکه خدا به او عطا کند.
علی بن میمون از حضرت ابی عبد الله علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: ای علی ! قبر حسین علیه السلام را زیارت کن و ترک مکن .عرض کردم : ثواب کسی که آن حضرت را زیارت کند چیست ؟
زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده
من أتاه ماشیاً کتب الله له به کل خطوة حسنة ومحی عنه سیئة ورفع له درجة
علی بن میمون از حضرت ابی عبد الله علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: ای علی ! قبر حسین علیه السلام را زیارت کن و ترک مکن .عرض کردم : ثواب کسی که آن حضرت را زیارت کند چیست ؟
حضرت فرمودند:
کسی که پیاده زیارت کند خداوند به هر قدمی که بر می‌دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو می‌فرماید و یک درجه مرتبه‌اش را بالا می‌برد و وقتی به زیارت رفت حق تعالی دو فرشته را موکل او می‌فرماید که آنچه خیر از دهان او خارج می‌شود را نوشته و آنچه شر و بد می‌باشد را ننویسند و وقتی برگشت با او وداع کرده و به وی می‌گویند: ای ولی خدا گناهانت آمرزیده شد و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل بیت رسولش می‌باشی و خداوند هرگز چشمانت را به آتش جهنم بینا نمی‌کند و آتش نیز تو را ابدا نخواهد دید و تو را طعمه خود نخواهد نمود .

ثواب زیارت امام حسین علیه السلام
محمّد بن مسلم از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت کرده:
مُرُوا شِیعَتَنَا بِزیَارَةِ قَبْرِ الحُسَیْنِ بْنِ عَلیٍّ علیهما السلام، فَإنَّ إتیَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ یُقِرُّ لِلحُسَیْنِ بِالإمَامَةِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَ «1»
شیعیان ما را به زیارت قبر حسین بن علی فرمان دهید زیرا زیارت آن حضرت بر هر مؤمنی که اقرار به امامت او از سوی خدا دارد واجب است.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که به زیارت قبر حسین نرود تا بمیرد، از نظر دین و ایمان ناقص است، و اگر وارد بهشت شود، درجه‌اش از همه اهل ایمان پایین‌تر است!
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده:
مَنْ زَارَ قَبْرَ الحُسَیْنِ لِلّهِ وَ فِی اللّهِ، أعْتَقَهُ اللّه مِنَ النَّارِ، وَآمَنَهُ یَوْمَ الفَزَعِ الأکبَرِ، وَلَمْ یَسئَلِ اللّهَ حَاجَةً مِن حَوَائِجِ الدُّنیَا وَالآخِرَةِ إلّاأعطَاهُ «2»
کسی که قبر حسین را برای خدا و در راه خدا زیارت کند خدا او را از آتش دوزخ آزاد می‌کند و روز فزع اکبر به او امان می‌دهد و از خدا حاجتی از حاجات دنیا و آخرت را نخواهد مگر اینکه خدا به او عطا کند.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
مَنْ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ حَتَّی یَمُوتَ، کانَ مُنْتَقَصَ الدِّیْنِ، مُنْتَقَصَ الْإیْمانِ، وَإنْ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ کانَ دُوْنَ الْمُؤْمِنْیِنَ فی الْجَنَّةِ «3»
کسی که به زیارت قبر حسین نرود تا بمیرد، از نظر دین و ایمان ناقص است، و اگر وارد بهشت شود، درجه‌اش از همه اهل ایمان پایین‌تر است!
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود:
مَنْ زَارَ قَبْرَ الحُسَیْنِ به شطِّ الفُرَاتِ، کَانَ کَمَنْ زَارَ اللّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ «4»
کسی که قبر حسین را در کربلا زیارت کند، مانند کسی است که خدا را بر فراز عرشش زیارت کرده است!

غبار زائر اهل بیت علیهم السلام
اهل بیت علیهم السلام در قلّه‌ای از رحمت و کرامت هستند که حتی از طریق گرد و غبار زائرانشان انسان را به منطقه نجات و عرصه رهایی از گمراهی و عذاب می‌کشانند.
شیعیان ما را به زیارت قبر حسین بن علی فرمان دهید زیرا زیارت آن حضرت بر هر مؤمنی که اقرار به امامت او از سوی خدا دارد واجب است
ابوالحسن جمال الدین علی بن عبدالعزیز موصلی حلّی از ادیبان بزرگ و از مدیحه‌سرایان اهل بیت علیهم السلام و شاعری برجسته و انسانی فاضل بود که در شهر حلّه می‌زیست و در سال 750 قمری در همانجا درگذشت و مزارش در شهر حلّه زیارتگاه معروفی است.
او- چنان که قاضی نوراللّه شوشتری در کتاب المجالس و زنوزی در کتاب ریاض الجنة آورده‌اند- از پدر و مادری ناصبی متولد شده بود. مادرش نذر کرده بود که اگر پسری از او متولد شود او را برای دزدی و غارت گری در راه زائران حضرت امام حسین علیهم السلام بفرستد تا اموال زائران را غارت کند و آنان را به قتل برساند!
زمانی که او به دنیا آمد و به عنفوان جوانی رسید او را به خاطر ادای نذرش سر راه زائران فرستاد. هنگامی که به نواحی مسیّب نزدیک کربلا رسید به انتظار ورود زائران نشست ولی خوابی سنگین او را فرا گرفت و در حالی که خواب بود، قافله زائران از جادّه گذشته، گرد و غبار قافله زائران بر روی او می‌نشیند در این اثنا به خواب می‌بیند که قیامت برپا شده، فرمان آمده که او را به دوزخ دراندازند ولی آتش به خاطر آن گرد و غبار پاک به او نرسید. در حالی که از آن نیّت زشتش لرزان و ترسان بود از خواب بیدار شد.
از آن پس ملازم ولایت اهل بیت علیهم السلام گشت و مدتی بسیار طولانی مقیم کربلا و ساکن حائر شریف حضرت امام حسین علیه السلام شد و از این هنگام بود که مدح و ستایش اهل بیت علیهم السلام را محور کار خود قرار داد و با یک رباعی کار نورانی مدیحه‌سرایی‌اش را شروع کرد:
إذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسَیناً لِکَیْ تَلْقی الألهَ قَرِیْرَ عَیْنِ
فإنَّ النارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْمَاً عَلیهِ غُبارُ زوَّارِ الحسینِ

پی نوشت ها:
(1)- کامل الزیارات: 121؛ جامع الأخبار: 23، الفصل الحادی عشر؛ بحار الأنوار: 98/ 3، باب 1، حدیث 8.
(2)- کامل الزیارات: 145، باب 57، حدیث 7؛ بحار الأنوار: 98/ 20، باب 3، حدیث 9.
(3)- کامل الزیارات: 193، باب 78، حدیث 2؛ کتاب المزار: 56، باب 26، حدیث 2؛ بحار الأنوار: 98/ 4، باب 1، حدیث 14.
(4)- ثواب الأعمال وعقاب الأعمال: 85؛ مستدرک الوسائل: 10/ 250، باب 26، حدیث 11948.

________________________________________
منابع :
کتاب اهل بیت علیهم‌السلام عرشیان فرش نشین ؛ نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »

 آغاز سیر و سلوک انسان
حضرت کشته شد که برایش گریه کنند: «انا قتیل العبرة»ولی آیا معنای این حرف این است که حضرت رفت تا ما به هوس هایمان برسیم؟ دلش برایمان می سوخت و می خواست ما به هوس هایمان برسیم، بعد هم با گریه ای گناهان را پاک کنیم! یا مثل مسیحیان یکشنبه برویم کلیسا و گناهانمان را بخریم!کسی که بر امام حسین(علیه السلام) گریه می کند، غصه می خورد و آه می کشد، در حقیقت خدا را تسبیح می کند: «نفس المهموم لظلمنا تسبیح»کسی هم که خدا را تسبیح می کند می فهمد که عاشورا کار دشمن است و موضع می گیرد. گریه بر سیدالشهداء(علیه السلام)، آغاز بصیرت نسبت به جبهه حق و باطل است.
زیارت عاشورا دقیقاً بیان می کند که سیر ما، از درک عظمت این مصیبت شروع می شود. با شناخت حق و باطل، به لعن و برائت می رسیم.یک معنای «قتیل العبرة» این است که حضرت طوری به شهادت رسیدند و صحنه را به گونه ای طراحی کردند که هر چشمی گریه می کند. این گریه هم برای همه قرب می آورد؛ البته هرکسی متناسب با شأن خودش. امام سجاد(علیه السلام) سی و اندی سال گریه کردند. به حضرت عرض کردند: آقا چه خبر است؟ فرمود: شما چه می دانید این چه گریه ای است؟ یعقوب(علیه السلام) با اینکه پیامبر بود، هنگامی که فرزندش از جلوی چشمش دور شد، آن قدر گریه کرد تا چشمانش سفید شد. پیغمبر خدا که گریه نابه جا نمی کند. ادب اقتضا می کرد که برای یوسف(علیه السلام) گریه کند. گریه کردن برای امام حسین(علیه السلام) اقتضای بندگی است. همان خدایی که می گوید برای دیگران گریه نکنید، می فرماید: برای امام حسین(علیه السلام) گریه کنید. گریه بر سیدالشهداء(علیه السلام) یک گریه عادی نیست.
امام سجاد(علیه السلام) در ادامه فرمودند: وقتی که آن صحنه ها را به یاد می آورم، اشک گلویم را می فشارد.پس این هم یک جلوه عاشوراست؛ عاشورا صحنه شفاعت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) و دستگیری آن حضرت، از همه است. نه فقط گناه کارها، بلکه مخلصین، انبیای اولوالعزم و ملائکه مقرب نیز در دایره شفاعت و دستگیری حضرت قرار دارند.خدای متعال در بعضی مواقع به ملائکه مباهات کرده است؛ مانند لیلة المبیت؛ شبی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن گونه فداکاری کرد. جایی که جبرئیل و میکائیل حاضر نشدند آن فداکاری را برای پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) انجام بدهند. یکی دیگر از جاهایی که خداوند به ملائکه مباهات کرده است آنجایی بود که بی بی دو عالم در محراب می ایستاد خداوند به ملائکه می فرمود:«انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی فَاطِمَةَ سَیدَةِ إِمَائِی قَائِمَةً بَینَ یدِی تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی»
عاشورا نمایانگر رموز بندگی
یکی دیگر از جاهایی که واقعاً رموز عشق، محبت و بندگی برای ملکوتیان آشکار شده است عاشورا است. اهل عرش با دیدن عاشورا اوج گرفتند و فهمیدند که باید چگونه بندگی کنند. اگر عاشورا نبود، بعضی از رموز بندگی تا قیامت کشف نمی شد. البته انسان های عادی از درک حقیقت سجده سیدالشهداء(علیه السلام) یا کارهای دیگر حضرت در روز عاشورا عاجزند؛ اینکه به واقع در لحظه لحظه این روز بزرگ بین سیدالشهداء(علیه السلام) و خدا چه گذشته است. پس این نگاه، نگاه ناقصی است که بگوییم سیدالشهداء(علیه السلام) آن حماسه عظیم را خلق کردند فقط به دلیل اینکه شفاعت کنند. درست آن است که بگوییم عاشورا یک حماسه جامع الااطراف است و حضرت دنبال احسان و دستگیری هم بودند. حضرت دلشان نمی خواست که حتی یک نفر جهنمی شود. مرحوم سید ابن طاووس نقل می کند که ملائکه و جن آمدند و به حضرت عرض کردند شما بروید؛ ما کار را تمام می کنیم. اما حضرت فرمود: نه.
سیدالشهداء(علیه السلام) خود را پناهگاه شیعه می داند؛ اگر برگردد، شیعیان صف حق و باطل را تشخیص نخواهند داد و در این مرداب فتنه -که منشأ اصلی آن اصحاب سقیفه بودند- از بین خواهند رفت. لذا، در عاشورا هنگامی که سیدالشهداء(علیه السلام) بساط شفاعت را پهن می کند، فریاد ابلیس بلند می شود که: هیچ کس را برای من نگذاشت! و حقیقتاً اباعبدالله(علیه السلام) هرچه قابل بود را از دست شیطان نجات داد: «و یستنقذ عبادک»؛عباد را استنقاذ کرد و نگذاشت هیچ انسان قابلی در جبهه شیطان بماند.مصداق کامل سلوک با بلای ولیّ خدا، اهل بیت(علیهم السلام) و اصحاب سیدالشهداء(علیه السلام) هستند.
این ها اولین کسانی بودند که سوار بر سفینة النجاة اباعبدالله(علیه السلام) شدند و ره صد ساله را یک شبه طی کردند. معنای سلوک با بلای ولیّ خدا هم همین است؛ یعنی انسان با دستگیری و شفاعت ولیّ خدا می شود زهیر، بریر، حبیب و..

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »


وصایای آموزنده امام حسن علیه السلام به جُناده
جُنادَةِ بن اَبی اُمَیه پس از مسموم شدن امام حسن علیه السلام به حضور آن حضرت رسید. پس از احوال پرسی، به امام علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا موعظه کن. امام حسن مجتبی علیه السلام مطالب بسیار مهمّی بیان کردند و از جمله فرمودند: «ای جُناده خود را برای سفری که در پیش داری پیش از فرا رسیدن اجل مهیا کن. بدان تو همواره دنیا را طلب می کنی و مرگ هم تو را طلب می کند. اندوه روزی را که هنوز نرسیده است بر روزی که در آن هستی بار مکن… بدان در مال حلال دنیا حساب و در حرام آن کیفر و عقاب و در اموال شبهه ناک عتاب هست… برای دنیای خود به گونه ای تلاش کن که گویی همیشه در آن باقی خواهی ماند و برای آخرت به گونه ای کار کن که گویی همین فردا خواهی مُرد. اگر طالب عزّت بی عِدّه وعُدّه و هیبت بی مُلک و سلطنت هستی از خواری و ذلّت گناه و نافرمانی خدا پرهیز کن و به اطاعت از فرمان او خود را ملزم ساز».

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »

فضیلت و آثار گریه بر مصیبت امام حسن علیه السلام
ابن عباس روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «آن گاه که فرزندم حسن مجتبی را با زهر شهید کنند تمام ساکنان آسمان وزمین بر او سوگوار می شوند. بدانید سوگواری و گریه بر مصیبت های فرزندم حسن بسیار فضیلت دارد. هرکس در مصیبت او گریه کند چشمان او در روزی که همه دیده ها نابینا خواهند بود روشن و بینا خواهد شد و دل او در روزی که تمام دل ها اندوهناک خواهند بود از غبار اندوه پاک خواهد شد و هرکس که مرقد او را در بقیع زیارت کند، قدم های او در پل صراط، در روزی که قدم ها بر آن لرزان شوند، از لغزش در امان خواهد ماند».

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »

درس‌هایی که باید از عاشورا آموخت
درس‏هایى که از عاشورا مى‏توان گرفت، در گفتار و کردار امام حسین علیه السلام و یارانش دیده می‏شود و کسى که ‏به دقت در مجموعه این واقعه بنگرد و آن را فرا راه خود قرار دهد،
توکل
امام محمد باقر (ع ) «کسی که به خدا توکّل کند، شکست نمی‏خورد»و قیام خونین عاشورا، سرشار از این آموزه نیک الهی است که فرجامی جز پیروزی حق بر باطل را نوید نبخشید. امام حسین (ع ) گرچه به استناد دعوت‏نامه‏های کوفیان به سمت آنان حرکت کرد، ولی توکّل آن حضرت به خداوند متعال بود. به همین دلیل، وقتی میان راه، خبر بی‏وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل (ع ) را شنید، تصمیم خویش را تغییر نداد و برای انجام تکلیف، با توکل به خدا راه خود را ادامه داد. نیز بر این اساس بود که صبح عاشورا و با شروع حمله همه‏جانبه و بی‏رحمانه دشمن، در نیایشی به درگاه خدا، اعتماد به پروردگارش را چنین بیان فرمود خداوندا! تو تکیه‏گاه من در هر اندوه، و امید من در هر سختی هستی. تو در هر پیشامدی تکیه‏گاه و مایه پشت‏گرمی منی:
رضا و تسلیم ؛
یکی از آموزه‏های کربلا، راضی بودن به رضای الهی است. هدف امام حسین(ع ) فقط خشنودی خدا و پیامبر او بود. اگر در آن قیام خونین، جان عزیزش را نثار کرد، اگر سخت‏ترین مصیبت‏ها را به جان خرید، و اگر خاندان گرامی‏اش را به دست اسارت سپرد، هدفی جز کسب رضای الهی نداشت. امام حسین (ع ) هنگامی که می‏خواست از مکه به سمت عراق خارج شود، خود در خطبه‏ای به این ویژگی اشاره فرموده است ما اهل بیت به آنچه خدا راضی است، راضی و خشنودیم. در مقابل بلا و امتحان او، صبر و استقامت می‏ورزیم . او اجر صبرکنندگان را به ما عنایت خواهد فرمود.
عمل به تکلیف
از آموزه‏های ارزشمند کربلا، عمل به تکلیف است. هنگامی که دعوت‏نامه‏های پیاپی مردم کوفه به امام حسین (ع ) رسید، ایشان هرچند از سست‏عهدی کوفیان آگاه بود، ولی آن اعلام حمایت‏ها را تکلیف‏آور دانست و به سوی آنان حرکت کرد. امام خمینی رحمه الله که خود سال‏ها بعد با همین انگیزه، قیامی عزّت‏آفرین را پایه ریخت، در سخنانی درباره این آموزه عاشورایی می‏فرماید اینکه حضرت ابی عبداللّه (ع ) قیام کرد با عدد کم، برای اینکه گفتند تکلیف من این است که نهی از منکر کنم حضرت سیدالشهدا علیه السلام تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را لکن تکلیف بود که قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه ملت را اصلاح کند و عَلَم یزید را بخواباند

آزادگی
عاشورا، نماد آزادگی است و حضرت سیدالشهدا علیه السلام سرور آزادگان. ایشان در پاسخ کسانی که بیعت با یزید را از ایشان می‏خواستند تا در امان بماند، می‏فرمودآگاه باشید! ناپاک زاده فرزند ناپاک زاده، مرا میان دو چیز مجبور کرده است: بین مرگ و ذلت، ولی هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم. خداوند پذیرش ذلت را بر ما و بر پیامبر و مؤمنان روا نداشته است و دامن‏های پاک و دارای اصالت و شرف و خاندان دارای همت والا و عزّت نفس ما هرگز اجازه نمی‏دهد اطاعت فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم
اخلاص
اخلاص سیدالشهدا (ع ) و یاران آن حضرت، مهم‏ترین عامل جاودانگی قیام حسینی است. از زمانی که حضرت از مدینه حرکت کرد، تا مکّه و سپس کربلا، بسیار کسانِ مدّعی با ایشان همراه شدند و به ظاهر خود را حسینی نشان دادند، ولی هیچ‏کدام بر حرف خود نایستادند و در نهایت، سرور شهیدان را تنها رها کردنددر روز عاشورا و صحنه نبرد کربلا نیز، تنها خون بود و شمشیر و زخم و درد و شهادت، و از مدال و پول و امتیازهای اجتماعی و مقام‏های دنیوی خبری نبود. از این رو، ماندگان و مقاومان، تنها با نیروی اخلاص به جهاد در راه حضرت دوست ادامه می‏دادند و یکی یکی شربت شهادت می‏نوشیدند.
ایثار
از بارزترین درس‏های عاشورای حسینی، ایثار و مقدّم داشتن دیگری بر خود است. در صحنه کربلا، نخستین ایثارگر، خود سیدالشهدا (ع ) بود که حاضر شد خود و خاندانش را فدای دین خدا کند و رضای او را بر همه چیز برگزیند. حتی زمانی که یاران حضرت به شهادت رسیدند و نوبت به جان‏فشانیِ بنی‏هاشم رسید، امام حسین (ع ) ابتدا فرزند دلبندشان، علی اکبر(ع ) را برای شهادت در راه خدا فراخواند.
جلوه دیگر ایثار در کربلا، در کار زیبای حضرت ابوالفضل (ع ) بود. آن حضرت که با لب تشنه وارد فرات شد، چون خواست آب بنوشد، یاد لب‏های تشنه امام حسین علیه السلام و کودکان تشنه‏کامش افتاد و به خود نهیب زد که: آیا آب می‏نوشی، در حالی که برادر و مولایت حسین (ع ) تشنه و در آستانه شهادت است؟ پس آب را ننوشید و بازگشت و لب‏تشنه به شهادت رسید.
امر به معروف و نهی از منکر؛
از آموزه‏های ارزنده نهضت حسینی، توجه به دو فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر است. امام حسین (ع ) در وصیت‏نامه‏ای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمد بن حنفیه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین برشمرد من نه از روی سرمستی وگستاخی، و نه برای فساد و ستمگری حرکت کردم، بلکه تنها برای طلب اصلاح در امت جدم حرکت کردم. می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی‏طالب عمل نمایم حضرت سیدالشهدا (ع ) در جای دیگری نیز فرموده بودند بارخدایا! من به معروف اشتیاق، و از منکر تنفّر دارم بر این اساس، در زیارت‏های گوناگونی که درباره امام حسین علیه السلام از پیشوایان معصوم وارده شده، این تعابیر دیده می‏شود گواهی می‏دهم تو نماز را به پا داشتی و زکات دادی و امر به معروف نمودی و نهی از منکر کردی.
نفی نژادپرستی
شهید، شهید است، چه تفاوت دارد که از چه نژاد و رنگ و زبانی باشد؛ سفید و سیاه، عرب و عجم، رومی یا زنگی. ملاک ارزش در اسلام، عقیده و ایمان است شهادتکده کربلا، بزمگاه عشق است و همه‏گونه شهیدی دارد؛ جوان، پیر، خردسال، شیرخوار، سیاه، سفید، عرب و عجم. آنجا، یگانگی است و از نابرابریِ نژادی اثری نیست. پیشوای شهیدان، حسین (ع ) در صحنه نبرد، این آموزش دینی و انسانی را به کار گرفت و سپاس و ستایشی همسان به همه یارانش، از پیرمرد تا نوجوان، و از رئیس قبیله تا غلام سیاه روامی‏دارد .
معرفت نسبت به امام (ع)؛
آنچه در واقعه عاشورا اصل و ریشه همه فضیلت هاست گوهر معرفت و شناخت امام حق است . یاران حسین(ع)عاشورایی شدند و جاودانه گردیدند ، چون امام خود را شناختند و با همین شناخت تا پای جان با امام خویش ماندند . در نتیجه به نور عظیم رسیدند . در مقابل با یزیدیان که از شناخت امام حق بازماندند ، به پیشوای باطل گرویدند و برای ابد سعادت را باختندآری ! اینگونه است که شناخت امام و راه و هدف او ، آدمی را استوار و پایدار می کند . امروز نیز ، منتظران عاشورایی باید با همه توان ، مهدی آل پیامبر (ص) را به عنوان مظهر حق و تنها راه منتهی به خدا بشناسند و حق و باطل و معروف و منکر را با او محک بزنند . چرا که اگر جز این باشد قطعاً از مسیر حقیقت گمراه شده و به دامن یزیدیان زمان خواهند افتاد اگر چه امروز امام منتظران غائب است ولی کسب معرفت امام خواهد توانست که بین منتظران با امامشان پیوند برقرار کند و منتظران را در همین عصر در خدمت امام و اهداف او قرار دهد
وفاداری به امام حسین (ع)
درس بزرگ عاشورا وفاداری کامل نسبت به امام حسین(ع) بود.
در شب عاشورا امام حسین یاران خود را فراخواند و بیعت خویش را از آنان برداشت تا هر که تمایلی به ماندن نداشت از معرکه کربلا بگریزد ؛ اما هریک از آن شیرمردان و نمونه های بی نظیر مردانگی ، به بیانی اعلام وفاداری نمودند و آرزو کردند که کاش هزار جان داشتند تا در پای امام حسین(ع)نثار کنند.
منتظران مهدی(عج)نیز شایسته است که هر روز با امام خود تجدید عهد کنند و وفاداری خود را این گونه به امام(ع)اثبات نمایند . نشانه ی صداقت در این عهد و پیمان آن است که در هر لحظه در خدمت امام و اهداف او باشند و جز به رضای او فکر نکنند .
صبر و پایداری
از دیگر درسهای مهم عاشورا ، صبر و پایداری در حمایت از دین خدا و امام زمان (عج)است . منتظران مهدی (عج)هم باید برای تحقق زمینه های ظهور ، در جبهه ی انتظار استوار و مقاوم بمانند و از زخم ها و نیش هایی که بر دل و جانشان می نشیند خسته نشوند ؛ بلکه از آن استقبال کنند . همانطور که حسینیان عاشورایی از زخم شمشیرها و نیزه ها نهراسیدند بلکه در راه خدا از آن استقبال کرده و به روی شهادت لبخند زدند و همان گونه که بانوان عاشورایی ، سختی طاقت فرسای اسارت را به جان خریدند و به زیبایی پیام کربلا را به شهرها و نسل های آینده رساندند . در این میدان الگوی صبر و استقامت حضرت زینب کبری(س)است که با اقتدا به مقتدای بزرگ خود ، حضرت زین العابدین (ع)به نیکوترین شیوه رسالت خویش را انجام داد و کربلای حسین (ع)را در تاریخ جاودانه ساخت .
همان گونه که عاشوراییان برای نجات اسلام و حمایت از ولی خدا هرگونه سختی را بر جسم و جان خریدند ؛ اهل انتظار هم برای ترویج فضیلت ها و حفظ راه و رسم دینداری و تحقق ارزشها در جامعه باید صبور باشند ، از کمی نفرات نهراسند و به خود ناامیدی راه ندهند که طلیعه ی ظهور نزدیک است و صبح ظفر ، قریب .
فریاد علیه ظلم و ظالمان
حسینیان با اقتدا به امام خود در برابر ظلم و ظالمین قیام کردند و این خود درس های دیگری برای منتظران مهدی است تا در طول زمان غیبت هر کجا فرصتی دست داد ، در برابر ستمگران موضع بگیرند و بر سر ظالم ، فریاد عدالتخواهی بزنند .
تبرّی که از فروع دین است ، جهت حرکت ها را مشخص می کند و پیوسته هشدار می دهد که نباید با ظالمان هم کاسه شد و دست در دست آنها گذاشت و یا حتی در برابر ظلم و تباهی آنها ساکت نشست .
بصیرت،موقع شناسی وتبعیت از ولایت
شاید یکی از مهمترین درس هایی که امروزه نیز حائز اهمیت است همین بصیرت ،موقع شناسی و گوش به فرمان ولایت بودن باشد.
تعداد توابین که بعد از حادثه عاشورا درصدد خون خواهی امام برآمدند چند برابر یاران امام در صحرای کربلا بود ولی به دلیل نداشتن بصیرت و موقع شناسی علاوه براینکه دیگر قیام شان سودی نداشت و آنچه که نباید اتفاقمی افتاد ، افتاده بود باعث به هدر رفتن خون بسیاری از شیعیان شد که اگر در زمان مناسب وارد صحنه می شدند شاید نتیجه طور دیگری رقم می خورد.
این ها بخشی از درس های واقعه خونین کربلا است که می تواند در زندگی ما به عنوان چراغ هدایت و روشن کننده راه همواره فروزان باشد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »

بررسی واقعه کربلا از زاویه توحید افعالی
این بلای عظیم، یک بلای رفیع و جلیل هم هست. یک مصیبتی است که بر یک انسان رفیع وعظیم، بر ولی الله الاعظم، وجود مقدس سید الشهدا (علیه السلام) وارد شده و به میزان عظمت و جلالت ایشان این حادثه بزرگ است. لذا نباید این حادثه را با حوادث مشابه خودش مقایسه کرد. جنگ در عالم خیلی بوده است، کشته ها خیلی بوده اند اما قابل مقایسه با عاشورا نیست. عاشورا چیز دیگری است. اوج اخلاص، اوج عبودیت و اوج بندگی در آنجا ظهور کرده است. هتکی که در آنجا نسبت به خدا و دین خدا از جبهۀ شیطان شده است، خیلی هتک عظیمی است. نه عبادتی به عظمت و اخلاص عاشورا داریم و نه هیچ هتکی مثل هتک سیدالشهدا (علیه السلام) . بنابراین، بُعد دوم این مصیبت جلالت و عظمت اوست. در عین اینکه این بلا بلای عظیمی است اما در عین حال در نهایت زیبایست. منتها این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که در حادثۀ عاشورا، جلوه های متفاوتی وجود دارد. اولین جلوه زاویه کار است، کار سیدالشهدا (علیه السلام) و اصحاب و اهل بیت اوست که باید توضیح داده شود. این در نهایت زیبایی اتفاق افتاده و بندگی خدا و عبادت خدا به بهترین شکل است. خضوع در مقابل خدای متعال به بهترین شکل ظهور کرده است به طوری که از این زیباتر ممکن نیست اتفاق بیفتد. جلوۀ دیگر کار در حادثۀ عاشورا ، کار دشمنان اسلام و دشمنان نبی اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و دستگاه ابلیس است. نمی شود این ضلع و این زاویه عاشورا را هم نادیده گرفت. یعنی دستگاه بنی امیه معصیت خدا را مرتکب شدند. این معصیت در نهایت زشتی، بدی و قبح واقع شده است. سومین جلوه، تدبیر خدای متعال است. سرانجام همۀ آنچه در عالم واقع می شود، تحت مشیت، اذن و ارادۀ خدای متعال است. یعنی اینطور نیست که حادثه ای در عالم اتفاق بیفتد و خدای متعال به آن اذن و اجازه نداده باشد.
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاینبرد رگی تا نخواهد خدای
البته روشن است، معنای این حرف این نیست که آن جنایتکارانی که دستشان به خون سیدالشهدا (علیه السلام) آلوده شد و یا زمینه سازی برای آن کار کردند و یا در آینده همان راه را تایید کردند و راضی به این جنایت عظیم بودند العیاذ بالله آن ها دست خدا هستند و یا خدا کارشان را تأیید می کند؛ هرگز معنای این حرف این نیست.
یک نکته ظریفی است در باب توحید افعالی؛ اگر این توحید افعالی یک مقدار غلط معنا شود می شود کفر. باید همۀ زشتی های افعال مخلوقات و انسان ها را هم به خدا نسبت داد.گاهی اوقات توحید افعالی غلط معنا می شود که خیال می کنند معنای توحید افعالی این است که هر کسی هر کاری انجام می دهد کارش کار خداست. اصلاً اینطور نیست. این معنایش این است که همۀ زشتی ها را گردن خدا بیندازیم. من نمی خواهم نسبت بدهم اماکسی که این حرف را زده مقصودش این بوده است. ولی در بعضی از دوائن به اصطلاح عرفانی آمده است امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به ابن ملجم می گوید بی خود به تو طعن می زنند. تو دست خدا بودی، من خودم تو را شفاعت می کنم؛ این نگاه, نگاه غلطی است. این تطهیر کردن یزید و ابن زیاد و دشمنان خداست، جرم و گناه آن ها را پای خدا نوشتن است. معنایش این است که خدا این ها را مجبور به این جنایات کرده و بعد هم مجازاتشان می کند؛ اینطور نیست. یک ضلع این حادثه ها افعال انسانیست و معنای توحید افعالی این نیست، کارهایی که انسان ها انجام می دهند کار خداست. بله از یک سوی دیگر هم اگر ما غفلت کنیم و خیال کنیم در دستگاه خدا، در عالمی که مخلوق خداست، یک انسانی می تواند کاری کند که مرضی خدا نیست، این هم غلط است. لذا در روایات ائمه (علیه السلام) ، در مجامع روایی مثل توحید، توحید صدوق، توحید کتاب شریف کافی، آنجایی که بحث از مشیت و اختیار است، همین دو نکته در روایات مکرر مورد تاکید قرار گرفته است که در دایره حکومت و سلطنت او چیزی واقع شود که خدا اذن نداده باشد، اجازه نداده باشد یا خدای متعال مشیتش به آن تعلق نگرفته باشد. از آن طرف هم در این روایات متعدد تاکید می کند، می فرماید از آن طرف هم ساحت الهی منزه از آن است که انسان ها را محکوم کند به کاری و به آنها اراده ندهد و بعد آن ها را مجازات کند. امر بین الامرین است. نه از آن طرف مبتلا به شرک شویم و برای خدا شریک قائل شویم و بگوییم یک مخلوقی در عرض خدا در عالم می تواند کاری کند که خدا راضی نیست، این شرک است. از آن طرف هم توحید افعالی را طوری معنا نکنیم که هرکسی هر کار می کند این کار خداست، این فعل خداست و اراده انسان ها نادیده گرفته شود. اگر طوری توحید افعالی را معنا کنیم که این اختیار و مشیتی که خدای متعال به انسان داده است نادیده گرفته شود، این هم انتهایش این است که همۀ جرم ها و گناه ها را پای خدا بنویسیم و بعد هم بگوییم این همه بساطِ جهنمی که خدا به پا کرده است و انبیاء را فرستاده و فرموده خوب عمل کنید همه اش شوخی است، هیچ کسی در عالم اراده ندارد. بنابراین ،جلوه ی سوم این گونه حادثه ها این است، خدای متعال است که سرانجام به اذن او این حادثه واقع می شود. این حادثه مهم که محور کائنات، دستگاه خلقت و پرستش خدای متعال است، بگوییم اجازه خدا نبوده است؟
دستگاه بنی امیه بدون اینکه خدای متعال اذن تکوینی بدهد این ها بر مشیت خدا غلبه کرده اند و این کار را انجام داده اند این هم غلط است. پس سه بعد و سه ضلع در کار است. سرانجام تدبیر خداست که این حادثه را جمع می کند و پایان کار هم با مشیت خدا رقم می خورد. از یک طرف ارادۀ سیدالشهدا (علیه السلام) و اصحاب و اهل بیت سیدالشهدا (علیه السلام) هست و از یک سو دستگاه دشمن و بنی امیه هم واقعاً اراده شان حضور داشته و کار کرده اند. حکم این سه را باید از هم جدا کرد. آنجایی که اراده دشمن عمل کرده است، این اراده استکبار بر خدا کرده است، شیطنت کرده و از مدار بندگی خارج شده و در میسر استکبار خدای متعال دست به سنگین ترین معصیت ها و سنگین ترین شیطنت ها و جنایت ها زده است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »


حلم و بردباری امام حسن علیه السلام
امام حسن علیه السلام دو تا صفت داشته که خیلی بروز داشتند. یکی حلم و برد باری و یکی هم حسن خلق بود. انشاالله یک ذره از حلم حضرت به ما عنایت کنند. آقا پای منبر خطیب شامی نشستند خطیب به آقا اهانت می کرد اما آقا این جا مامور به تحمل است. مصائب مادرش را که در سن خرد سالی دیده صبر کرده است. کوه مقاومت و استواری بودند. حضرت غلامی داشتند. غلام بی ادبی کرد. مولی می خواستند تادیبش کنند این غلام زرنگ بود فوری این آیه قران را خواند«وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ ». بندگان خوب خدا خشم خود را فرو می برند. امام فرمود: که خشم نمی کنم. بعد از فرو بردن خشم عفو می کنند و خدا محسنین را دوست دارد. حضرت فرمود: که تو را در راه خدا آزاد کردم ودوبرابر حقوق هم برایت معین کردم. این کارها شق القمر است. کسی اهانت بکند این گونه رفتارکند. می گویند مروان از کسانی بود که خیلی آقا را اذیت کرد. ولی در تشییع جنازه آقا شرکت کرد. گفتند: تو که خیلی آقا را اذیت کردی؟ گفت: من در تشییع کسی شرکت کردم که حلم و بردباری او از کوه ها بزرگتر بود. این قدر حضرت را اذیت و آزار می داد ولی حضرت نفرین نمی کرد. مظهر حلم و سخاوت و بردباری بود. یکی از کارهای حضرت این بود که مهمان خانه داشتند سالی دوازده ماه نهارو شام داشتند.
بعضی از آقایان در قم هم مهمان خانه دارند واقعا این اطعام خودش یک توفیقی است. بنابرروایتی اطعام برابر با سی تا بنده آزاد کردن است. الآن هم عرب ها دارند سفر پهن می کنند هر کس میآمد مدینه، راه گم کرده ای، خلاصه هر کسی می آمد . در روایت داریم که آدمی مدینه آمده بود. خیلی آدم فقیری بود. گفت: جایی نیست کهبروم پولی ندارم؟ خانه امام حسن علیه السلام را معرفی کردند. آمد رسید به سفره آماده و با اشتها خورد. امام حسن علیه السلام هم تماشا می کردند. یک مقدار هم در جیبش می ریخت. حضرت تبسم کرد و فرمودند: که چرا این کار را می کنی؟ گفت: آقا شما نمی دانید که من چه گشنگی هایی کشیدم خانه زن و بچه هام که نیستند. خدا هشت تا دختر به من داده که یکی از یکی زشت تراست، برای آن ها هم می برم. یک مرد حسابی هم نمیآید این ها را بگیرد خرج مارا کم بکند. حضرت فرمودند: که من به تو کمک می کنم. که به آن ها هم برسی. حالا نمی خواهد در جیبت بریزی. آقا سفره دار عجیبی بودند. کریم اهل بیت بودند. خدا به ما توفیق بدهد اطعام ومهمانی کردن را بدهد. حدیث داریم اگر کسی صدای پای مهمان را شنید و دردلش هم خوشحال بشود. روایت می فرماید: تا هفت طبقه آسمان گناه داشته باشد خدا می آمرزد. ما یک جایی مهمان بودیم صاحب خانه آدم شوخی بود گفت: مهمان گر چه عزیز است ولی هم چون نفس است اگر آید و بیرون نرود آدم راخفه می کند. می گفت: مهمانی آمده بود ده روزمهمان بود ول نمی کرد برود. مثل این که قصد رفتن نداشت زن و بچه خسته شدند. گفتیم حیله ای بکشیم بلد نبودم رفتم به همسایه گفتم: آقا ما همچین مشکلی داریم؟ همسایه گفت: من بهت یادت می دهم. گفت: من یک تفنگ دارم می روم رو دیوار یک تیر ول می کنم. تو هم پهلوی مهمانت بنشین مهمانت یک دفعه تکان می خورد می گوید چه شده؟ بگو راستش چند وقت قبل یک مهمان همسایه مان را کشتیم به گمانم می خواهد قصاص کند. فهمیده که خانه مان مهمان است.
این آمد کنار مهمان نشست همسایه یک تیر ول کرد. مهمان گفت:آ چه شده؟ گفت: هیچی شما راحت باش. ما چند وقت قبل یک تیری اشتباهی ول کردیم مهمان همسایه مان را کشتیم به گمانم به فکر افتاده جبران کند. این فوری ساکش را بست. صاحب خانه گفت: نه آقا باش، اگر از ما یک مهمان بکشد ما ده تا مهمانش را می کشیم. مهمان گفت: اگر ده تا بکشی من زنده نمی شوم التماس دعاو فرارکرد. یک ذره ای از سخاوت امام حسن علیه السلام ، از حلم آقا، اخلاق آقا داشته باشید. با خانوادتان خوش اخلاق و مهربان باشید«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ».
حجه الاسلام و المسلمین فرحزا


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 17 آبان 1395نظر دهید »

بقیه عمر را دریاب
الإمامُ عليٌّ عليه السلام: فاستَدرِكُوا بَقيَّةَ أيّامِكُم، واصبِرُوا لَها أنفسَكُم؛ فإنّها قَليلٌ في كثيرِ الأيّامِ التي تَكونُ مِنكُم فيها الغَفلَةُ والتَّشاغُلُ عَنِ المَوعِظَةِ.
امام على عليه السلام: بقيه عمر خود را دريابيد و جانهاى خود را براى آن شكيبا سازيد؛ زيرا اين چند روزه در مقابل روزهاى بسيارى كه در غفلت و رويگردانى از پند و اندرز گذرانيده ‏ايد اندك است.خطبه 86 نهج البلاغه

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 آبان 1395نظر دهید »


اربعین ای کاش میلیونها نفر
بالباس مشکی و چشمان تر
باظهور مهدی صاحب زمان
همچونان سیلی خروشان،بی امان
راه را سوی مدینه واکنند
روبه سوی وادی الزهراکنند
لرزه اندازند برجان یهود
زیرپاها له کنند آل سعود
پرکنند از دسته های سینه زن
گنبدالخضراء تاصحن حسن
گل دهد باغ و بهار فاطمه
تاشود پیدا مزار فاطمه
بعداز آن بااقتداری بی نظیر
میکند جلوه نگاری بی نظیر
میشود درسرزمینها حجاز
پرچم جانم حسن دراحتزار
شاعر : قاسم نعمتی

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 آبان 1395نظر دهید »

امام حسین و زیارت أربعین
آیت الله جوادی آملی
فَأعذَرَتِ الدُّعاء، یعنی در دعوت کردن راه عذر دیگران را بسته است وَ مَنَحَ النُّصح، نصیحت کرد،‌ موعظه کرد. آنجا که برهان لازم بود دلیل اقامه کرد، آنجا که پند لازم بود موعظت داد لیکن وقتی دید پند و موعظه اثر نمی کند، خون خود را اهدا فرمود
سرّ تکریم سالار شهیدان را در زیارت أربعین آن حضرت از زبان امام صادق (سلام الله علیه) می توان فهمید که چرا همة ما در پیشگاه سالار شهیدان اینقدر عرض ادب می کنیم ، البته باید بیش از این عرض ارادت کنیم.
وجود مبارک امام ششم رئیس مذهب ما فرمود: روز أربعین که شد حسین بن علی بن أبیطالب را زیارت بکنید. هنگامی که‌آفتاب بر‌ آمد دو رکعت نماز زیارت می خوانید ، این زیارتنامه را می خوانید ، بعد دو رکعت نماز زیارت می خوانید و حاجت های خود را از ذات أقدس إله مسئلت می کنید .
در آن زیارت عرض می کنید : خدایا ! حسین بن علی بن أبیطالب وارث همة انبیاء است . اُورَثتَهُ مَوارِیثَ الأنبیاء . یعنی هر چه را که آدم داشت ، نوح داشت ، ابراهیم داشت ، موسی داشت ، عیسی داشت ، انبیاء دیگر (علیهم الصَّلاه و علیهم السَّلام) داشتند ، تو به حسین بن علی به عنوان ارث اعطا کردی . و او هم چون وارث بود ، راه انبیاء را طی کرد .
راه انبیاء هم بخش های فرهنگی ـ فکری دارد ، هم بخش های مبارزاتی ؛ بخش فرهنگی ـ فکری اش را ذات أقدس إله در سورة نحل تبیین کرده است که وجود مبارک رسول اکرم همانند انبیای دیگر مردم را با برهان ، با موعظه ، با جدال اَحسن به دین دعوت می کند . اُدعُ إلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ‌ وَالمُوعِظَهِ‌ الحَسَنَهِ‌ وَ جادِلهُمْ بِالَّتِی هِیَ أحسَنْ (۱). اگر استدلال اثر کرد ، اگر موعظه سودمند بود ، اگر جدال احسن کارائی داشت که مردم به طرف حقّ هدایت می شوند . و اگر یک عدّه در  عَنود بودن نه اهل استدلال اند ، نه راه می آیند ، نه می گذارند دیگران راهی راه بشوند . هم خودشان راه نمی آیند ، هم راه دیگران را می بندند . که خدا از این گروه چنین یاد کرد : وَ هُمْ یَنْأونَ عَنْهُ وَ یَنْهَونَ عَنْه (۲). اینها هم ناهی اند ، هم نائی. نائی با همزه یعنی دور ، خودش دور است . ناهی یعنی دیگران را نهی می کند . فرمود : عدّه ای از تبهکاران جامعه هم نائی اند ، هم ناهی . نه خود می آیند ، نه می گذارند دیگران در صراط مستقیم حرکت کنند . وَ هُمْ یَنْهَونَ عَنْهُ وَ یَنْأونَ عَنْه . این گروه که نصیحت پذیر ، حکمت پذیر ، موعظت پذیر نیستند ، باید اینها را نه از راه تهدید ، بلکه از راه انذار و تهدید هدایت کرد ، لِتُنْذِرَ بِهِ قُوماً‌ لُدّاً (۳). اگر انذار و تهدید اثر نکرد ، آنگاه با جهاد باید مبارزه کرد و اینها را از بین برد . که فرمود : وَ جاهِدهُمْ بِهِ‌ جِهاداً کَبیراً (۴).
در بخش فرهنگی به جهاد فرهنگی است ، یا جاهِدُ الکُفّارَ وَ المُنافِقِینَ ، یا وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ (۵) که جهاد مبارزاتی است . این راهی است که همة انبیاء طی کردند و وجود مبارک خاتم انبیاء (علیهم آلاف التحیّه وَالثناء) پیمود و حسین بن علی بن أبیطالب (سلام الله علیهما) وارث همة اینهاست .
لذا وجود مبارک امام صادق فرمود : در روز أربعین که شد ، به خدا عرض می کنیم : خدایا ! حسین بن علی را وارث انبیاء کردی . هر چه را به انبیاء دادی ، به او هم دادی . وَ اُورَثْتَهُ مَوارِیثَ الأنبیاء . فَأعذَرَتِ الدُّعاء وَ مَنَحَ النُصْح (۶). او راه عذر دیگران را بسته است . هیچ کسی نمی تواند عذر بیاورد که من نمی دانستم . چون حضرت نامه نوشت ، پیام فرستاد ، سخنرانی کرد ؛ در مدینه سخنرانی کرد ، در مکّه سخنرانی کرد ، فاصلة سیصد فرسخی مدینه تا کربلا سخنرانی کرد ، پیام داد ، نامه نوشت . هیچ کسی نیست که بگوید من نمی دانستم . فَأعذَرَتِ الدُّعاء ، یعنی در دعوت کردن ، در راهنمائی کردن ، راه عذر دیگران را بسته است . وَ مَنَحَ النُّصح . نصیحت کرد ،‌ پند داد ، موعظه کرد . آنجا که برهان لازم بود دلیل اقامه کرد ، آنجا که پند لازم بود موعظت داد و مانند آن.
وقتی دید پند و موعظه اثر نمی کند ، خون می خواهد ، خون داد . این را وجود مبارک امام ششم فرمود ، در أربعین أبی عبد الله به خدا عرض کنید : خدایا ! حسین بن علی بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَه (۷). یعنی خون جگر اش را داد ، خون گلوی خود را داد ، خون سر خود را داد ، خون آن بچة شیری را داد تا مردم را متدیّن کند ، مردم را عالم کند ، مردم را متدیّن کند .
الآن شما می بینید سران گروه هشت مهم ترین حرف های آنها جریان فوتبال جام جهانی است ! این تازه دنیای متمدّن ! که ورزش برای آنها یک مذهب شد ! ورزش چیز بسیار خوبی است برای تأمین سلامتی ، امّا نه آنطوری که همة سران سیاسی بنشینند و برای او به اندازة دین ارزش قائل باشند . این تازه دنیائی است که سفینه به مریخ می فرستد ! و اگر می بینید ایران اسلامی خیلی عالی می اندیشد ، چون حسین بن علی خون داد و ما را آگاه کرد . فرمود : حسین بن علی خون داد تا مردم را از جهالت برهاند ، و از ضلالت برهاند . عالم بشوند که راه خود را ببینند . عادل باشند که راه کسی را نبندند . ما موظّف ایم دو تا کار بکنیم : یکی راه خودمان را تشخیص بدهیم ، طی بکنیم . یکی هم راه دیگران را نبندیم . بگذاریم دیگران آن راه صحیح را طی کنند . این کار با گفتن حل نمی شود . با نصیحت حل نمی شود . این خون علی اصغر می خواهد و خون علی اکبر می خواهد و خون شهداء می خواهد . این شمشیر می خواهد و … .
وجود مبارک زین العابدین به یزید ملعون می گوید : حالا که ما داریم می رویم به طرف مدینه ، آن سر مطهّر را به ما نشان بده ، ما لاأقل یک بار زیارت بکنیم ! گفت : دیگر به شما نمی دهم . این آن مصیبت را می خواهد . حرف اگر بنا شد اثر بکند ؛ الآن سخنرانان کم نیستند ، کتابهای مذهبی کم نیست . ولی شما می بینید بشر به کجا می رود ! الآن هم که سفینه ها دارند به آسمان ها سفر می کنند میلیون ها نفر دربارة گاو و (جسارت است) مدفوع گاو دارند تقدیس می کنند ، الیوم !! در هند اینچنین است . مگر می شود‌ آنجا لا إله إلا الله گفت ؟ خوب مردمی که در مهم ترین شرائط رشد علمی کنونی (جسارت است) ادرار گاو را تَقدیس می کنند ، مثل آب زمزم او را مقدّس می شمرند ، الآن که عصر علم است ؛ اگر نبود کربلا ، ما هم به همین وضع می شدیم . اگر نبود نینوا ، ما هم از اینها بدتر می شدیم ! اینها که قدرت اتمی دارند ، پیشرفت علمی کردند ، ما که از اینها نداریم . اگر نبود کربلا ما چی می شدیم ؟ اگر نبود نینوا ما چی می شدیم ؟ شما بروید هند قدرت اتمی است. چی شد که الآن جهان روی ایران دارد حساب می کند ؟ چی شد که انقلاب به ثمر رسید ؟ چی شد که در جنگ جهانی سوّم همة کشورها ریختند علیه ایران ، نتوانستند در طی این هشت سال ایران را به زانو در بیاورند . چی شد ؟ چرا ایران به این عظمت رسیده است ؟ مایة شرف و عزّت ایران چی شد ؟ جز کربلا و حسین بن علی ؟ جز قرآن و عترت ؟ جز این مکتب اهل بیت ؟ اینها حقّ حیات به گردن ما دارند . و گرنه خدای ناکرده ما هم راهی می رفتیم که هندوها می رفتند . یا راهی می رفتیم که غربی ها می رفتند . آنها با داشتن همة پیشرفت های علمی الآن در این سیاهچال اند . ما که اینها را نداشتیم ! نگذاشتند داشته باشیم و نداریم ! ما جزء جهان سوّم ایم !
لذا وجود مبارک امام ششم فرمود : روز أربعین که شد‌ ، بدانید چرا ما در پیشگاه حسین بن علی خاضع ایم . به خدا عرض کنید : خدایا ! حسین بن علی نصیحت کرد ، سخنرانی کرد ، موعظه کرد ، نامه نوشت ، دستور داد ، اثر نکرد . دید هیچ چاره ندارد ، فقط خون می خواهد ، خون داد . وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ ؛ « اِستنقاذ » را معمولاً برای نجات غریق می گویند . می گویند‌ : غریق را ، از کسی که دارد می سوزد ، در آتش غرق است یا در آب غرق است ، این را نجات بدهید . فرمود : حسین بن علی آن خون جگر اش را داد تا مردم را عالم کند ، تا مردم را عادل کند . عالم کند ، تزکیه کند .
همین دو کاری که انبیاء می کردند ؛ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَه (۸). همین دو کار در زیارت أربعین آمده . انبیاء آمدند مردم را آگاه کنند و تربیت . بعضی ها جاهل اند ، عالم نیستند . بعضی عالم اند ، ولی عادل نیستند . انبیاء آمدند ما را عالمِ عادل کنند . یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَه یعنی ما را به مسائل دینی مان آشنا کنند ، وَ یُزَکّیهِمْ ، یعنی ما را وارسته کنند . وجود مبارک حسین بن علی هم خون داد تا مردم را از جهالت برهاند ، عالم بکند . تا مردم را عادل بکند . هم راه خود را ببینند و طی کنند ، هم راه کسی را نبندند . حالا روشن شد که چرا امام عسکری (سلام الله علیه) فرمود : زیارت أربعین یکی از علائم پنج گانة تشییّع مؤمنین است .
در چنین فضائی می بینیم خود سیّد الشهداء (سلام الله علیه) همین دو چیز را از خدا خواست . یکی معرفت ، یکی رغبت به آخرت . در دعاها به خدا عرض می کرد : خدایا ! اللّهُمَّ ارزُقنِی فِی الآخِرَه حَتّی أعرِفَ مِنْ قَلبِی بِالزَّهادَهِ فِی الدُّنیاء . اللّهُمَّ ارزُقْنِی بَصَراً فِی الآخِرَه (۹). عرض می کرد : خدایا ! این دو چیز را به من بده ؛ من دربارة آینده و دربارة آخرت بصیر باشم ، آگاه باشم ، یک . دربارة آخرت راغب باشم ، علاقه داشته باشم ، دو . بعضی ها نمی دانند بعد از مرگ چه خبر است . بعضی ها می دانند ولی آن گرایش را ندارند ، آن کوشش را ندارند . عرض کرد : خدایا ! هم به من معرفت بده که من بفهمم آن عالم بعد از مرگ چه خبر است ، هم به من رغبت بده که با میل به طرف فضیلت حرکت کنم . اللَّهُمَّ ارزُقنِی الرَّغبَهَ‌ فِی الآخِرَهِ حَتّی أعرِفُ ذلِکَ مِنْ قَلبِی بِالزَّهادَهِ مِنّی فِی الدُّنیاء . من از اینکه بفهمم نسبت به دنیا بی رغبت ام ، بی علاقه ام . نسبت به جاه ، نسبت به مقام ، نسبت به میز و پست بی علاقه ام ، می فهمم علاقه ام نسبت به آخرت است .
کسی نسبت به آخرت راغب است و نسبت به دنیا بی رغبت است که این دو تا کار را هم بکند ؛ یکی تلاش در تولید ، یکی قناعت در مصرف ! اینها وظیفه ای است که دین به ما آموخت . یعنی ما تا زنده ایم ، کار . هیچ کس حقّ ندارد بگوید من بازنشسته ام ! اگر کار علمی دارید ، اهل کتاب اید ، اهل نوشتن اید ، تا زنده اید قلم باید دستتان باشد . چیز بنگارید ، کتاب بخوانید ، عینک بر چشم کتاب بخوانید ، قلم در دست چیز بنویسید ، اگر اهل فرهنگ و فکر اید . اگر اهل کار اید ، تا زنده اید کار . هیچ کس حقّ ندارد بگوید من بازنشستم ، بیکار ام . البته هر سنّی یک کاری دارد . گاهی انسان هشت ساعت کار می کند ، گاهی شش ساعت کار می کند ، گاهی یک ساعت کار می کند . هیچ کس در اسلام حقّ ندارد بگوید من بیکار ام ! این یک ؛ تلاش در تولید .
دوّم : قناعت در مصرف . به ما گفتند : مانند ائمه تان باشید . مانند علی بن أبیطالب باشید . به فکر رفاه دیگران باشید . تا زنده اید کار کنید ، ولی در مصرف قانع باشید . یک انسان قانع ، عزیز است . جامعة تان را به خودکفا برسانید . شهرتان را لاأقل نیازمند به غیر نکنید ، بگذارید شهرتان در تمام امکاناتتان خودکفا باشد . این معنای رغبت در آخرت است . معنای رغبت در‌ آخرت بیکاری نیست . آن کسی که بیکار است ، آخرت را دارد خراب می کند . چون اوّلین سئوالی که بعد از مرگ از او می کنند ، می گویند : عمرت را چه کردی ؟ یک آدم بیکار از قبر نمی ترسد ، از قیامت نمی ترسد ، از سئوال و جواب نمی ترسد ، چون سئوال می کنند عمر را چه کار کردی ! این که نمی تواند بگوید من بی کار بودم ، مسجد بودم ، تسبیح می زدم که ! این که جواب نشد که ! اوّلین چیزی که از انسان در قبر سئوال می کنند این است که عمر را چه کار کردی ؟
علاقة به آخرت آدم را فعّال می کند . تا زنده است کار می کند . منتها طوری که به سلامت او ، به سنّ‌ او آسیب نرسد ولو یک ساعت در روز اگر پیرمرد است . و در مصرف قانع است ، برای اینکه این آیة سورة مبارکة نحل را که فرمود : فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاتً طَیِّبَه (۱۰)، از امام (علیه السَّلام) سئوال کردند حیات طیّب چیست ؟ فرمود : یکی از مصادیق حیات طیّب « قناعت » است . یک انسان قانع دارای حیات طیّب است .
وجود مبارک أبی عبد الله عرض کرد : خدایا ! مرا در امر آخرت بصیر کن تا به حسنات شوق داشته باشم ، تا از سیّئات فرار بکنم ، این مال معرفت آخرت . نسبت به آخرت مرا راغب بکن تا نسبت به امور دنیا بی رغبت باشم . کسی در امور آخرت با رغبت است که تلاش و کوشش کند تا زنده است . کسی نسبت به دنیا بی رغبت است که در مصرف قانع باشد . اینها دعاهای أبی عبد الله است . پس دعای او هم برای ما آموزنده است .
دعای او تنها این نیست که خدایا ! ما را بیامرز ! آئین زندگی و ادب زیستن را سالار شهیدان با دعا به ما یاد داد . چنین که سائر ائمه هم همین کار را کردند . و وقتی به وجود مبارک أبی عبد الله عرض می کردند : چرا اینقدر هراسناکی و بی تابی ، فرمود : کسانی در آخرت آرام اند که در دنیا اهل ترس از خدا باشند . لا یَأمَنُ مِنَ القِیامَه إلا مَنْ خافَ الله فِی الدُّنیاء (۱۱). کسانی در قیامت در اَمان اند که در دنیا از خدا بترسند . خوب ؛ این حسین بن علی بن أبیطالب که خون را داد تا ما هم عالم بشویم ، هم عادل ؛ این راه انبیاء را طی کرده است .
چون این زیارت أربعین را حتماً بخوانید ، این یک صفحه بیشتر نیست . بعد هم تدبّر کنید‌ ، کسی برای شما تفسیر کند این یعنی چه ! چون با فاء تفریع ذکر کرد . فرمود : حسین بن علی وارث همة انبیاء است ، پس این کار را کرده . فَأعذَرَتِ الدُّعاء وَ مَنَحَ النُّصح . معلوم می شود میراث انبیاء این است که انسان هم کارهای فرهنگی را انجام بدهد ، هم آنجا که لازم باشد شهادت داشته باشد . حالا ما ببینیم میراث انبیاء چیست ؟!
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که همة ما مسلمان ایم . یک وظیفه نسبت به خودمان داریم ، یک . یک رابطه ای با رهبران دینی مان داریم و رهبران دینی ما با ما رابطه دارند ، دو . یک رابطه ای هم با بیگانگان داریم . فعلاً در این دو قسمت بحث است که ما نسبت به یکدیگر چگونه باشیم ، با رهبران دینی مان چگونه باشیم . چون رهبران دینی ما شاگردان رهبران الهی اند ، جانشینان رهبران الهی اند ، باید ببینیم انبیاء (علیهم السَّلام) چه راهی را داشتند .
وقتی خواستیم ببینیم انبیاء (علیهم السَّلام) چه راهی داشتند ، باید ببینیم معلّم انبیاء چه راهی را دارد . چون انبیاء شاگردان خدایند ، جانشینان و خلیفة خلفای الهی اند ، هر راهی را که خدا برای هدایت مردم به ما نشان داد و خودش برابر آن راه عمل می کند ، شاگردان او یعنی انبیاء و اولیای الهی می کنند ، شاگردان انبیاء و اولیای الهی یعنی علماء آن را می کنند و ما هم که متدیّنین به دین اسلام و علاقمند به قرآن و عترت ایم همان راه را باید ادامه بدهیم .
ذات أقدس إله وقتی بخواهد از هدایت مردم سخن بگوید ، آن راه و رسمی را که خودش اداره می کند ، راه « محبّت » است . فرمود : من برای هدایت مردم ، برای حفظ دین مردم ، برای استقرار نظام الهی یک افرادی را تربیت می کنم که هم من آنها را دوست دارم ، هم آنها من را دوست دارند . فَسُوفُ یَأتِی اللهُ بِقُومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه (۱۲). فرمود : من دین خودم را به دست هر کسی نمی دهم . اگر بخواهم یک عدّه ای را گرفتار انتقام بکنم ممکن است به وسیلة دشمنی از دشمن ام انتقام بگیرم . این که خدا فرمود : إنّا مِنَ المُجرِمِینَ مُنتَقِمُون (۱۳)، ما از تبهکاران انتقام می گیریم .
گاهی ممکن است خدا یک ظالمی را بر ظالم دیگر مسلّط بکند ، و انتقام بگیرد ولی سخن از هدایت نباشد‌ ، سخن از انتقام گیری باشد . اگر فرمود : إنّا مِنَ المُجرِمینَ مُنتَقِمُون ، در سوره انعام هم فرمود : نُوَلّی بَعضَ الظالِمینَ بَعضاً (۱۴). ما بعضی از ظالم ها را بر بعضی دیگر مسلّط می کنیم که‌ آن گروه دوّم مظلوم هستند ولی مأجور نیستند . اجر نمی برند ، ولی مظلوم هستند . دیدید همین کویتی که امیرش امام راحل (رضوان الله علیه) را راه نداد ، ظالمانه امام را وادار کرد به برگشتن ، یک صدام ظالمی را بر امیر کویت مسلّط کرده است که امیر ظالم کویت مظلوم شد ، ولی مأجور نشد . هر مظلومی که مأجور نیست ! فرمود : وَ کذلِکَ نُوَلّی بَعضَ الظّالِمینَ بَعضاً . این از بحث کنونی ما بیرون است . امّا خدا اگر بخواهد یک عدّه ای را هدایت بکند ، یک نظامی را مستقر بکند‌ ، آن راه محبّت است . به دست محبوبان خود نظام را مستقر می کند . فرمود : فَسُوفَ یِأتِی اللهُ بِقُومٍ یُحِبُّهُمْ وَ بُحِبُّونَه . این گروه محبوبان خدایند‌ ، محبّان الهی اند . محبوبان خدا و محبّان خدا‌ ، اینها هستند که می توانند دین را حفظ بکنند .
این زیارت امین الله که إنْ شآءَ الله غالب شماها می خوانید ، مخصوصاً برادران طلبه سعی کنند و هر روز زیارت امین الله را بخوانند ، این هم یک صفحه بیشتر نیست . این را وقتی چند روز خواندید‌ و یک چند بار خواندید ، حفظ می شود . در حال رفتن از منزل به مدرسه ، یا از مدرسه به منزل هم می شود این زیارت را خواند . در زیارت امین الله ما به ذات أقدس إله عرض می کنیم : خدایا ! آن توفیق را به ما بده که ما مُحبّ تو باشیم ، محبوب دیگران . تو را دوست داشته باشیم ، دیگران هم ما را دوست داشته باشند . خدایا ! این نفوس ما را ، این أنفس ما را مُحِبَّهً‌ لَکَ ، مَحبُوبَهً‌ فِی أرضِکَ وَ سَمائِکَ (۱۵). یعنی اگر شما در قرآن فرمودید : دین خودت را به دست کسانی حفظ می کنی که به تو علاقمند باشند ، یک . و مورد علاقة مردم هم باشند ، دو ؛ چون مردم حرف هر کسی را گوش نمی دهند . گوش دادن حرف یک شخص ، تا گرایش دل نباشد اثر ندارد . یک وقتی یک مراسمی است‌ ، یک جائی است ، انسان سخنرانی کسی را گوش می دهد . این دلیل نیست که آن حرف اثر کرد‌ ! مردم حرف کسی را گوش می دهند که به او علاقمند باشند . و به کسی علاقمند اند که بدانند راست می گوید . و کسی راست می گوید که‌آنچه می داند عمل بکند . ما اینچنین ایم . ما به کسی علاقمندیم که به معتَقَدات ما احترام بگذارد ، و عمل بکند . وگرنه ما به هر کسی علاقه نداریم . علاقه هم دست ما نیست . قرار داد هم نیست .
علاقه را ذات أقدس إله باید در قلب های ما القاء بکند . دل ما در گِرو کار کسی است که عالم باشد ، یک . عادل باشد‌ ، دو . وگرنه قلب ما به سمت او نخواهد رفت . هرچه هم ما تلاش و کوشش بکنیم . خوب ؛ این کار دست آدمی نیست . این چیزی نیست که آدم بخواهد با شرائط عادی فراهم بکند . این فقط از موهبت های الهی است .
ما در زیارت امین الله از ذات أقدس إله این دو چیز را می خواهیم ؛ می گوئیم : خدایا ! قلب ما را ، جان ما را طرزی قرار بده که خواهان تو باشد ، دوست تو باشد ، یک . محبوب مردم هم باشد ، دو . خوب این را ما برای چی در زیارت امین الله می خواهیم ؟ مُحِبَّهً‌ ، دوستار تو باشد ، مَحبُوبَهً‌ فِی أرضِکَ وَ سَمائَکَ . چرا ما در زیارت امین الله این دو چیز را از خدا می خواهیم ؟ برای اینکه این دو چیز ابزار کار ماست . خدا فرمود : من دین خودم را به دست کسانی زنده نگه می دارم که به من علاقمند باشد ، یک . مورد علاقة مردم هم باشد‌ ، دو . فَسُوفَ یَأتِی اللهُ بِقُومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه . خوب اگر کسی محبوب خدا بود‌ ، محبوب خلق خدا است . و اگر کسی محبّ خدا بود ، محبوب خداست . و اگر محبوب خدا بود ، محبوب خلق خدا هم هست . پس ما برای راه انبیاء این چیزها را لازم داریم .
الآن هشتاد شهید که حشرشان با انبیای الهی باشد ، اینها محبوب خلق اند ، محبّ خدا بودند‌ ، در راه دین خدا تلاش و کوشش کردند . انبیاء و اولیاء به اینها علاقمند اند . فرشتگان به اینها علاقمند اند . همة شما مؤمنین به اینها علاقمند اید و تا قیامت هم مؤمنین آینده به اینها علاقمند اند.
خوب ؛ پس ما ابزار کار را در این زیارت ها از ذات أقدس إله می خواهیم . این زیارت ها تنها برای این نیست که فقط یک ثوابی ببریم ! اینها فرهنگ ماست‌ ، اینها مکتب ماست‌ ، اینها درس زندگی کردن را به ما یاد می دهد . خوب حالا اگر اینچنین شدیم ، در جامعه با یکدیگر چگونه رفتار می کنیم ؟ یک . با رهبران مان چگونه رفتار می کنیم ؟ دو . اگر ما واقعاً اینچنین شدیم ، رابطة ما با خدای ما رابطة محبّت بود . یعنی محبّ خدا بودیم از یک سو ، محبوب خدا هم بودیم از سوی دیگر . قهراً موجودات دیگر هم به ما علاقمه مند اند . رابطه ای که ما نسبت به یکدیگر داریم ، یعنی جامعة اسلامی ؛ رابطة علاقه ، محبّت ، صمیمیّت ، نرمش و مانند آن است . رابطه ای هم که با خدایمان داریم ، آن را هم مشخّص خواهیم کرد .
در قرآن آیات فراوانی است که رابطة افراد مسلمان در یک جامعه را به خوبی تبیین می کند . یکی همین آیه است که اینها أذِلَّهً‌ عَلَی المُؤمِنینَ أعِزَّهً‌ عَلَی الکافِرین (۱۶). یکی آیة سوره فتح و اینهاست که فرمود : رُحَمآءُ بِینَهُمْ ، أشِّدآءُ عَلَی الکُفّار رُحَمآءُ بِینَهُمْ (۱۷). یکی هم آیة سورة حجرات است که إنَّمَا المُؤمِنونُ إخوَه (۱۸). این آیات فراوان که سه نمونه اش را الآن به عرضتان رساندیم وقتی تحلیل می کنید ، می بینید قرآن کریم می گوید : افرادی که در جامعة اسلامی به سر می برند ، نسبت به یکدیگر نرم اند . ذَلُول اند ، نه ضلیل ! اَذِلَّهٍ‌ عَلَی المُؤمنِین . هیچ مسلمانی نسبت به کسی خواه مسلمان ، خواه غیر مسلمان ذلیل و خوار نیست . امّا مسلمان نسبت به مسلمان دیگر ذَلول است ، نرم است ، درشت و خَشن نیست . پس افراد جامعة اسلامی نسبت به یکدیگر ذَلول اند ، نرم اند . این یک . أعِزَّهٍ عَلَی الکافِرین.
این که شما می بینید مقام معظّم رهبری سیاست خارجی را چنین ترسیم می کند بر اساس مصلحت ، حکمت و عزّت برای همین است . چون همة این حرف ها شاگرد قرآن اند دیگر . قرآن می فرماید : شما با جهان رابطه داشته باشید ، چه رابطة سیاسی ، چه رابطة اقتصادی ، چه رابطه های دیگر ، امّا عزیز باشید . عزیزانه رابطه داشته باشید نه ذلیلانه ! أعِزَّهٍ عَلَی الکافِرینَ أذِلَّهٍ‌ عَلَی المُؤمِنین . نسبت به یکدیگر نرم باشید . اگر بر فرض یک کسی یک چیزی گفت ، تحمّل بکنید . چون برادر ایمانی شماست . امّا نسبت به دیگران اینچنین نباشید . با عزّت برخورد کنید . أعِزَّهٍ عَلَی الکافِرین ، أذِلَّهٍ‌ عَلَی المُؤمِنین . این کسانی که محبّ خدا و محبوب خدایند ، این دو چهره را هم دارند . نسبت به یکدیگر نرم اند ، نسبت به دیگران فولاد .
فرمود : رابطه با خارج داشته باش ، ولی فولاد منش باش ! نسبت به یکدیگر رابطه داشته باش ، امّا مثل آب روان باش ! نسبت به داخلی آب باش ، مایة حیات باش ، روان باش ، نرم باش ؛ نسبت به خارج فولاد ! أعِزَّهٍ عَلَی الکافِرین ، أضِلَّهٍ‌ عَلَی المُؤمِنین . در آن بخش هم فرمود : أشِدّآءُ عَلَی الکُفّار ،‌ رُحَمآءُ بَینَهُمْ‎ . نسبت به کافرها خیلی سرسخت ، فولاد . نسبت به یکدیگر نرم ، ملایم ، اهل گذشت‌ و مانند آن .
طائفة سوّم آیاتی است ، آنچه در سورة مبارکة حجرات آمده که إنَّمَا المُومِنُونَ إخوَه . خوب ؛ فرمود : برادری یک ، ذَلول بودن دو ، رحیم بودن سه . پس ما در جامعه ای زندگی می کنیم که وظائف ما این است . رهبران ما هم با ما همین رابطه را دارند . اگر می بینید امام راحل یا خلف صالح اش همین راه را طی می کنند ، برای اینکه اینها شاگردان انبیایند و ذات أقدس إله در قرآن کریم وصف انبیاء ، مخصوصاً خاتم شان را (علیهم آلاف التحیّه والثناء) به این سبک می ستاید .
می فرماید : این پیامبر می دانید نسبت به شما چیست ؟ این حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحِیم (۱۹). این خیلی علاقمند است که شما مؤمن بشوید . خوب پدر تمام تلاش و کوشش این است که پسرش هَدر نرود ، بیراهه نرود . فرمود : این پدر شماست . حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحِیم . این مظهر خداست . در قرآن کریم فرمود : إنَّ الله بِعِبادِهِ رئوف و رحیم است . همان وصفی که خدا برای خودش ذکر کرد ، برای پیغمبر اش ذکر می کند . چون پیغمبر شاگرد خداست ، مخلوق خداست ، بندة خداست ، خلیفة خداست . خوب بندة خدا باید کار خدا را بفهمد و بکند دیگر . وگرنه بندة هوی می شود . او شاگرد خداست . مخلوق باید ببیند خالق او چه کار می کند . عابد باید ببیند معبود او چه دستور می دهد .
خود ذات أقدس إله وقتی خود را معرفی می کند ، می فرماید : من نسبت به مؤمنین رئوف ام ، مهربان ام . در آیة دیگر می فرماید : پیغمبر هم نسبت به مؤمنین به دستور من رئوفٌ رحیم ، بِالمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحیم . غُصّه می خورد اگر خدای ناکرده ما بیراهه رفتیم . اگر پسر او حسین بن علی است که جان اش را داد برای اینکه ما را عالم و عادل کند .
شما می بینید خیلی جریان کربلا سرمایه گذاری شده ! خیلی سرمایه گذاری شده ! کار کوچکی نبود . تمام این سرمایه ها در همین زیارت أربعین اشاره شده که بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَه .
آنگاه در چنین نظامی هم مردم به یکدیگر علاقمند اند ، بر اساس مهربانی حرکت می کنند ؛ هم رابطة مردم و رهبری ، رابطة محبّت و دوستی است و هم همة ما می دانیم که این دو نعمت ، یعنی نعمتی که ماها نسبت به یکدیگر داریم ، نعمتی که رهبران ما نسبت به ما دارند و ما نسبت به رهبران داریم که این نعمت ، نعمت محبّت است ؛ این نه ارزان به دست می آید ، نه در دست کسی است . این سرمایه مثل معدن نیست که انسان کَند وکاو کند ، از دل خاک در بیاورد . دل اینچنین نیست ، مثل گِل نیست ! این سرمایة ملّی و دینی در آسمانها نیست که کسی با سفینه های با سرنشین یا بی سرنشین از کُرات دیگر به عنوان سوغات بیاورد . این فقط در دلهاست و دلها هم به دست هیچ کس نیست ، فقط به دست خداست . و کشور را هم هدایت های دل اداره می کند .
شما می بینید ذات أقدس إله محبّت را ، محبّت را ، وحدت را ، اتّحاد را در قرآن فرمود : من به عنوان بهترین نعمت به شما دادم . بعد به پیغمبر فرمود : تو اگر همة ذخائر زمین را ، تمام معدن ها را بخواهی رایگان بین مردم تقسیم بکنی که دلهای مردم به یکدیگر علاقمند بشود ، اینچنین نیست . ولو این تقسیم به دست توی پیغمبر باشد ! اینچنین نیست . لُو اَنفَقْتَ مَا فِی الأرضِ جَمیعاً مَا ألَّفْتَ بَیْنَهُمْ (۲۰). فرمود : اگر همة معادن و ذخائر زمین را توی پیغمبر با دست خودت بین مردم تقسیم بکنی که اینها محبّت داشته باشند ، وحدت داشته باشند ، متّحد باشند ، این شدنی نیست . چون دل را که با طلا و نقره نمی شود جمع کرد ! فرمود : اگر همة طلاهای روی زمین را به دست توی پیغمبر بخواهی تقسیم بکنی که مردم به یکدیگر علاقه پیدا کنند ، این شدنی نیست . چون قلب از فرا طبیعت است ، نه طبیعت ! چیزی که فرا طبیعی است از طبیعی فتوا نمی گیرد . فرمود : هُوَ الَّذِی ألَّفَ بِینَ قُلُوبِهِمْ ألَّفَ بِیْنَهُمْ . خداست این کار را می کند .
حالا که روشن شد قلب فقط به دست خداست ، و روشن شد مردم وقتی موفّق اند که با هم باشند و روشن شد که وحدت ملّی مهم ترین ذخیره ای است که نه در زمین هست ، نه در آسمان ، فقط در دست خداست ، حالا روشن می شود که چرا خلیل خدا‌ ، ابراهیم پیغمبر (علی نَبِیّنا وَ آلِهِ وَ‌ عَلَیهِ السَّلام) به خدا عرض کرد : خدایا ! دلهای مردم را متوجّه ذرّیة من بکن ! فَاجعَلْ اَفئِدَهً مِنَ‌ النّاسِ تَهوِی إلِیْهِم (۲۱).
ما الآن در شرائطی هستیم که دشمن بیکار ننشسته ! از هر طرف منتظر یک فرصت است . چه کار بکنیم که همانطوری که در انقلاب موفّق شدیم ، در جنگ هشت ساله موفّق شدیم ، در دوران سازندگی الحمد لله موفق بودید و بودیم ، چه کار کنیم این توفیق همچنان بماند ؟ این راه اش چی است ؟ بهترین راه اش را خلیل خدا به ما آموخت . ببینید ابراهیم خلیل چه دعا کرد ؛ ما از دعا ، از عَرض اَدب به پیشگاه اهل بیت ، از گرامیداشت قرآن و عترت غفلت نکنیم ! اینها سرمایه های اصلی مملکت است .
وجود مبارک خلیل حقّ می دانید چندین کار مهم کرد ؛ خوب آن تبر گرفتن ، آن بت شکنی بی سابقه داشتن مال ابراهیم خلیل بود . فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً (۲۲)، همه را تکّه تکّه کرده ، بت ها را . بعد هم گفتند : آتش عمیق انباشته کنید ، ابراهیم را بسوزانید‌ . گفت : بسوزانید ! حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ (۲۳). دیدند اثر نکرد . خوب ؛ از یک طرف وجود مبارک خلیل حقّ هر چه را که خدای سبحان به او گفت ، کرد . گفت : پسر باید قربانی کنی ، گفت : چشم ! منتها خدا فرمود : بَس است . باید کعبه بسازی ، عرض کرد : چشم ! بت ها را بشکنی ، ریز ریز کنی ، گفت : چشم ! در آتش بروی به عنوان آزمون ، چشم ! همة این کارها را کرد .
آیا کسی که این کارها را می کند به تنهائی می تواند یک نظامی اداره کند ؟ می تواند یک حکومتی داشته باشد ؟ فرمود : نه . کعبه ساختن لازم است ، ولی کافی نیست . بت شکنی کردن لازم است ، ولی کافی نیست . تا مردم با تو نباشند این دین نمی ماند . خوب چه کار کنم مردم با من باشند ؟ فرمود : دعا کن ! چی دعا کنم ؟ دعا کن دلهای مردم را خدا متوجّه اسلام بکند . این دعای خلیل خداست ! فَاجعَلْ اَفئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهوِی إلِیْهِمْ . عرض کرد : خدایا ! کعبه را ساختم ، امّا کی بیاید طواف بکند ؟ کی به طرف کعبه نماز بخواند ؟ بت ها را شکستم ، کی جلوی بت سازی و بت فروشی و بتکده را دوباره بگیرد ؟ و راه مرا ادامه بدهد ؟
تا مردم ابراهیمی نیندیشند و حسینی فکر نکنند ، نظام اسلامی نمی ماند . و این هم خریدنی نیست . قابل خرید و فروش نیست . این فقط با دعاست . لذا وجود مبارک خلیل خدا از ذات أقدس إله به عنوان مسئلت و دعا ، عرض کرد : خدایا ! دلهای عدّه ای از مردم را به طرف فرزندان من متوجّه بکن ! همه که نیستند بالأخره در جهان … ؛ آتش که را بسوزد گر بُولهب نباشد ؟!‌ بالأخره یک ابولهب هائی هستند . امّا یک عدّه ای قابل هدایت و جذب اند . و این با دعا حلّ می شود .
بنابراین ما هم باید آدم خوب باشیم ، همة ما هم باید خوب باشیم ، هم در کنار خوبی های ما از خدا بخواهیم که دلهای مردم متوجّه رهبر و نظام باشد . اگر اینچنین شد ، إنْ شآءَ الله این نظام به دست صاحب اصلی اش که ولی عصر است می ماند . اگر خدای ناکرده ما مشکلی داشتیم یا دعا نکردیم که دلهای مردم متوجّه نظام و رهبری بشود ، ممکن است خدای ناکرده آسیب ببینیم . حالا روشن شد که ائمه چه حقّی نسبت به ما دارند ؟ سری هم به هند بزنید ، ببینید هند چه خبر است . سری هم به اروپا بزنید ، ببینید اروپا چه خبر است . بعد برگردید خودتان را ببینید ، ببینید در بهشت هستید ، آنگاه بدانید حسین بن علی نسبت به ما چه حقّی دارد !
سیّد الشهداء فرمود : من قَتیل اشک هایم !! آنکه دل را متوجّه کربلا می کند ، نام مبارک أبی عبدالله و آشنا شدن به آن مصیبت و ریزش اشک است . حالا که أربعین شد ، زینب کُبری به کربلا رسیده است ، می بینید مشابه همان حرفی را از برادر می طلبد که خودش به برادر گفته است . زینب کبری ؛ یک وقتی هم در همین مسجد چند سال قبل به عرضتان این مصیبت را رساندم ؛ که در أربعین زینب کبری همان حرفی را دارد که در روز یازدهم هنگام خداحافظی آن حرف را دارد ، منتها به عکس . در روز یازدهم ،‌ موقع خداحافظی وقتی این دخترک دید زینب کبری در کنار این نَعش خیلی بی تابی می کند ، گاهی سر به آسمان می کند ، گاهی با پیغمبر حرف می زند ، گاهی با أمیر المؤمنین حرف می زند . عرض کرد : این نَعش کی است ؟ عمّه ! هذا نَعشُ مَنْ ؟؟ خود زینب کبری هم از اوّل به نعش بی سر و پیکر آغشته به خون أبی عبدالله عرض کرد که : أأنْتَ أخی وَابنَ اُمّی ؟ تو برادر منی ؟ کاری که خواهر برادر را نشناسد ! این را در روز یازدهم … . الآن که به زیارت کربلا بر می گردد ، شاید اینچنین بگوید : عرض کند : یا أبا عبدالله ! کاری با تو کردند که من تو را نشناختم ، امّا آنقدر مصیبت بر من وارد شد که اگر تو هم مرا ببینی ، مرا نمی شناسی ! من می گفتم : آیا تو حسین منی ؟ تو اگر الآن مرا می بینی ، می گوئی : آیا تو زینب منی ؟ …
پی نوشتها:
(۱) سورة نحل / آیة ۱۲۵
(۲) سورة انعام / آیة ۲۶
(۳) سورة مریم / آیة ۹۷
(۴) سورة فرقان / آیة ۵۲
(۵) سورة توبه / آیة ۷۳
(۶) مفاتیح الجنان / زیارت أربعین
(۷) مفاتیح الجنان / زیارت أربعین
(۸) سورة آل عمران / آیة ۱۶۴
(۹) کشف الغُمّه / جلد ۲ / صفحة ۶۳ ـ وَ عَنی راشِدِ ابنِ أبی روح الأنصاری ، قال : کانَ مِنْ دُعاءِ الحُسین بن علی (ع) : اَللًّهُمَّ ارزُقنِی الرَّغبَهَ فِی الآخِرَه حَتّی أعرِفَ صدق ذلِکَ فِی قَلبِی بِالزَّهادَهِ مِنّی فِی دُنیایْ ، اَللّهُمَّ ارزُقنِی بَصَراً فِی اَمرِ الآخِرَه …
(۱۰) سورة نحل / آیة ۹۷
(۱۱) بحار الأنوار / جلد ۴۴ / صفحة ۱۹۳
(۱۲) سورة مائده / آیة ۵۴
(۱۳) سورة سجده / آیة ۲۲
(۱۴) سورة انعام / آیة ۱۲۹
(۱۵) مفاتیح الجنان / زیارت امینُ الله
(۱۶) سورة مائده / آیة ۵۴
(۱۷) سورة فتح / آیة ۲۹
(۱۸) سورة حجرات / آیة ۱۰
(۱۹) سورة توبه / آیة ۱۲۸
(۲۰) سورة انفال / آیة ۶۳
(۲۱) سورة ابراهیم / آیة ۳۷
(۲۲) سورة انبیاء / آیة ۵۸
(۲۳) سورة انبیاء / آیة

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 آبان 1395نظر دهید »

قرائت آیه ان فی خلق السموات و الارض

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی وقتی شب‌ها براى تهجد برميخواست مدتى در رختخواب ضمن اجراى دستورات و آداب برخواستن از خواب، از قبيل سجده و دعا، گريه مى‌كرد، سپس بصحن منزل مى‌آمد و به اطراف آسمان نگاه ميكرد، و آيات ان في خلق السموات و الارض … را ميخواند و سر بديوار ميگذاشت و مدتى گريه ميكرد، آنگاه براى وضو گرفتن آماده مى‌شد‌ و در كنار حوض مى‌نشست و مدتى گريه ميكرد و پس از وضو ساختن چون بمصلايش ميرسيد و مشغول تهجد مى‌شد ديگر حالش خيلى منقلب مى‌شد، ايشان گريه‌هاى طولانى در نمازها و مخصوصا قنوت‌ها داشته تا آنجا كه بعضى ايشان را جزء بكائين عصر بشمار آورده‌اند.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 آبان 1395نظر دهید »

ان الحـــــــــــــــــسیــــــــــــــــن مصباح الهدی و السفینة النجاة
مرحوم حاج اسماعیل دولابی از بزرگان اهل معرفت بودند که در پی کسب رضایت پدر، دست ازخواستة قلبی و آرزوی بزرگش که تحصیل علم در حوزة نجف اشرف بود برداشت و به همین سبب مورد عنایت ویژة حضرت ابا عبدالله¬الحسین علیه¬السّلام قرار گرفت. شرح ماجرا را از زبان خودشان پی می گیریم.
در ایّام جوانی به همراه پدرم به نجف اشرف مشرّف شده بودم. به شدّت تشنة علوم و معارف دینی بودم. با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوزه تحصیل کنم ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم درنجف موافق نبود.
درحرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس می کردم که ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه ام را به ضریح فشار می دادم و می مالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود. حالم به گونه ای بود که احتمال نمی دادم به ایران برگردم. به خود می گفتم یا در نجف می مانم و مشغول تحصیل می شوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان می دهم و می میرم. با علما نجف هم که مشکلم را در میان گذاشتم تا مجوّزی برای ماندن در نجف از آن ها بگیرم به من گفتند که وظیفة تو این است که رضایت پدرت را تأمین کنی و برای کمک به او به ایران بازگردی. در نتیجه نه التماس هایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسّل شدنم به علمای مرا به خواسته ام رساند. تا این که باهمان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرّف شدیم. در حرم حضرت اباعبدالله(ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و آن التهاب فرو نشست و کاملاً آرام شدم. به طوری که هنگام مراجعت به ایران حتی جلوتر از پدرم و بدون هر گونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم.
در ایران اوّلین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات به منزل ما آمدند دو نفر آقا سیّد بودند. آن ها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق بر می گشتم جلوی در اتاق پرده ها کنار رفت و حالت مکاشفه ای به من دست داد و در حالی که سفره به دست بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم. دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را می خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دوآقا سیّد هم با یکدیگر صحبت می کردند و می گفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانة اباعبداللّه بود و اشخاصی که به آن جا می آمدند بی آن که لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند می گریستند.در اثر عنایت حضرت اباعبدالله(ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت الله شیخ محمّد بافقی، مرحوم آیت الله شاه آبادی، بدون این که من به دنبال آن ها بروم و از آن ها التماس ودرخواست کنم،با علاقة خودشان به آن جا می آمدند. بعد از آن مکاشفه، به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند. اوّلین فرد آیت الله سیّد محمّد شریف شیرازی بود. همراه او بودم تا این که مرحوم شد. وقتی جنازة او را به حضرت عبدالعظیم بردیم. آیت الله شیخ محمّد بافقی آمد و بر او نماز خواند من که دیدم شیخ هم برعزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ تر است جذب او شدم، به گونه ای که حتّی همراه جنازه به قم نرفتم. خانة شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمّد بافقی مرتبط بودم تا این که او هم مرا تحویل آیت الله شیخ غلام علی قمی ملقب به تنوماسی داد.
من هم که او را قشنگ تر دیدم از آن پس همراه وی بودم. در همین ایام با آیت الله شاه آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم. تا این که بالاخره به نفر چهارم، آیت الله شیخ محمّد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود بر خوردم. او با سایرین متفاوت بود. چنین کسی از پوستة بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در یک جای از عالم است. یک استوانة نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همة اهل بیت درآن میلة نور قابل وصول است.
اوّل اهل عبادت، مسجد رفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم. بعد اهل توسّل به اهل بیت (ع) و گریه و عزاداری و اقامة مجالس ذکر اهل بیت (ع) شدم. تا این که در پایان به شخصی برخوردم و به او دل دادم و از وادی توحید سر درآوردم. خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاس ها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقّف نشدم. بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا این که به وادی توحید رسیدم.
در طول این دوران همیشه یکّه شناس بودم و به هر کسی که دل می دادم، خودم و زندگی و خانواده ام را قربانی او می کردم تا این که خود او مرا به بعدی تحویل می داد و من که وی را بالاتر از قبلی می دیدم از آن پس دور او می گشتم.
به هر تقدیر همة عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین (ع) بود. از راه سایر ائمه(ع) هم می توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند. چون کشتی امام حسین (ع) درآسمان های غیب خیلی سریع راه می رود، هر کسی که سیر معنوی خود را و حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می رسد.1
پ.ن:
1. مصباح الهدی؛ سخنان حاج میرزا محمد اسماعیل خان احمد دولابی ، تألیف مهدی طیّب، ص 15 و 16.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 آبان 1395نظر دهید »


اگر جلو نرفتی، بدان در موقف هستی و خدا می داند این موقف ها چقدر براي سالک مفید است.
باید صبر کنی تا از آن رد شوي. استغفار کن تا از آن بگذری
اما اگر داري می روي، صلوات بفرست.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 آبان 1395نظر دهید »

ده نکته از زیارت عاشورا

1. زیارت عاشورا به دو قسمت تولی(سلام بر افراد جبهه ی حق) و تبری(لعن بر افراد جبهه ی باطل) تقسیم می شود.

2. در زیارت عاشورا می آموزیم عبادتی که با اطاعت نباشد فریبی بیش نیست زیرا انسان به وسیله عبادت توام با اطاعت است که می‌تواند به درجه عبد(بندگی)برسد. اباعبدالله

2. در زیارت عاشورا یزید و شمر متهمان ردیف اول نیستند بلکه لعن اول متوجه پایه گذاران ظلم می باشد. پس یاد بگیریم که هر کار ساده یا مهمی که می خواستیم انجام دهیم آینده آن را تصور کنیم و بدون بصیرت هیچ اقدامی نکنیم. زیرا که می تواند موجب لعن خدا بر خود و خاندانمان شود.

4. در زیارت عاشورا آخرین نفرین بر «تابعین»است؛یعنی کسانی که به کشته شدن یاران خدا رضایت دارند. پس مواظب اعمالمان بلکه مواظب تایید کردن ها و رد کردن های زبانی خود باشیم. بدانیم که هر رای و نظر ما در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.

5. در زیارت عاشورا کسانی که برای جبهه ی باطل اسب آماده کردند لعنت شده اند. پس مواظب کمک های مادی خود به این و آن باشیم؛ زیرا ما نیز در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.

6. در زیارت عاشورا می آموزیم که گفتن یک مرگ بر دشمنان ولایت اهل بيت و یا یک درود بر پیروان ولایت اهل بيت، کافی نیست،بلکه باید صد مرتبه بگوییم تا تمام دوستان خدا و دشمنان خدا بفهمندکه خط و مرام ما چیست؟ پس با قدرت موضع خود را مشخص کنیم.

7. در زیارت عاشورا می آموزیم فدا شدن در راه خدا کافی نیست،بلکه باید فدا شدن ما بر محور ولی معصوم خدا باشد.(حَلَّت بِفَنَائِک)

8. در زیارت عاشورا می خوانیم که باید خانواده خود را آل رسول الله کنیم که اگر نکردیم جزء آل امیه وآل مروان و آل زیاد خواهیم شد.

9. در زیارت عاشورا هیچ سخنی از گروه سومی نیست (یا حق یا باطل) پس ما هر چه زودتر خط خود را مشخص کنیم (حسینی یا یزیدی) (مهدوی یا دجّالی)؟

10. از زیارت عاشورا می آموزیم که باید سه توانایی خود را ارزیابی کنیم:
 توانایی در تشخیص دوست و دشمن (جبهه ی حق و باطل)
 توانایی در یاری کردن دوستان خدا (تولی به جبهه ی حق)
 توانایی در مبارزه کردن با دشمنان خدا (تبری از جبهه ی باطل)

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 آبان 1395نظر دهید »

 دیدار علامه حسن زاده با شهید علمدار
شهید سید مجتبی علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او مداح اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود. چندین سال پس از جنگ یعنی در سال 1375 بر اثر جراحت‌های شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. دوستان و همرزمان شهید خاطره‌‌های بسیاری را در رابطه با او در “علمدار” نقل کرده‌‌اند. تواضع و فروتنی، ایمان و اخلاص، التزام عملی به مراقبات و روحیه جهاد و مبارزه از سید مجتبی علمدار شخصیت بی نظیری ساخت که حتی علما او را صاحب امتیازات خاصی می‌دانستند. “حمید فضل‌الله نژاد” از دوستان شهید در همین رابطه خاطره‌ای از دیدار همرزم شهیدش با علامه حسن زاده آملی چنین روایت می‌کند:

سید مجتبی علمدار علاقه ویژه‌ای به روحانیت داشت. می‌گفت:"سکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است.” روحانیت را قطب تاثیرگذار جامعه می‌دانست. سید در مراسمی که برگزار می‌شد از روحانیون استفاده می‌کرد. یکبار سید مجتبی بچه‌های هیأت بنی فاطمه(ع) را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل، برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسن زاده آملی بود. یکی یکی بچه‌ها را فرستاد داخل اتاق. خودش همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست.

حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند. سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه روی شانه او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم: “علامه به شما چی گفت؟”

سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف می‌زد. از نفری که جلوتر نشسته بود ماجرا را پرسیدم. گفت:وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: ” بنده در چهره شما نوری می‌بینم. بیشتر مواظب خودتان باشید.” آن شب همه ما برگشتیم و وقتی سوار شده و حرکت کردیم سید دوباره به حضور علامه رسید.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 آبان 1395نظر دهید »

سید شهیدان اهل قلم شهیدآوینی
چه جنگ باشدچه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد.
حرم عشق کربلاست.
وچگونه در بند بماند آنکه پرواز آموخته است وراه کربلا را می شناسد و
چگونه از جان نگذرد آنکه می داند جان بهای دیدار است.
زندگی زیباست اما شهادت زیباتر.سلامت تن زیباست اما پرنده ی عشق را تن قفسی می بیندکه در باغ نهاده باشند…
راز خون را جز شهدا در نمی یابند.گردش خون در رگهای زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است.بگو بسیار شیرین تر.
راز خون در آنجاست که همه ی حیات به خون وابسته است.

روحش شاد وراهش گرامی باد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 1395نظر دهید »

نماز اول وقت
مرحوم حاج شیخ حسن علی نخودكی را پیدا كردم و گفتم: من سه حاجت مهم دارم، دلم می خواهد هر سه تا را خدا در جوانی به من بدهد، یك چیزی یادم بدهید؟ ایشان فرمودند: چی می خواهی؟ گفتم: یكی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرف شوم، چون حج در جوانی لذت دیگری دارد. فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان. گفتم: دومین حاجتم این است كه دلم می خواهد یك همسر خوب خدا به من عنایت كند. فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان. و حاجت سومم این است كه خدا یك كسب آبرومندی به من عنایت فرماید.
فرمودند:نماز اول وقت به جماعت بخوان. این عملی را كه ایشان فرمودند من شروع كردم و در فاصله سه سال هم به حج مشرف شدم، هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم كسب با آبرو به من عنایت كرد.2

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص)فرمودند:"بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش."3

3 - ورود به بهشت و دوری از جهنم:
امام محمد باقر(ع) می فرمایند:"هر كس نماز واجب را در حالی كه عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای كه چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد كه او را عذاب نكند، و كسی كه درغیر وقتش به جا آورد در حالی كه چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش كند.4
________________________________________
1،بحارالانوار، ج82، ص204.
2،داستان هایی از نماز اول وقت، ص 121.
3،سفینه البحار،ج 2، ص 42.
4،وسائل الشیعه، ج 3، ص 81، ح 23و ص 78، ح 1.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 13951 نظر »

نمی آیی
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شک ندارم در زمانی که نه دیر است و نه دور
مهر و معنا حاکم کل مناطق می شود

بوى عطرياس داردجمعه ها،
وعده ديدار داردجمعه ها
جمعه ها بر عاشقان آيينه است،
وعده گاه عاشقان آدينه است
جمعه ها دل ياد دلبر میكند
نغمه يابن الحسن(عج) سر ميكند.
الهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 1395نظر دهید »

پشت هر بدی خیری نهفته است…!
همیشه به خود یاد دهیم پشت سر هربدی که به انسان می رسد خیری نهفته است…
چون خدایمان در قرآن فرمود:
وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

… ﻭ ﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻯ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻯ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ؛ ﻭﺧﺪﺍ [ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ] ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ. سوره بقره، آیه ۲۱۶

روزگاری پادشاه و وزیری بودند در این مدت وزیر همراه پادشاه بود و هر اتفاق خیر یا شری که برای پادشاه می افتاد وزیر خطاب به پادشاه می گفت حتما حکمت خداست تا اینکه روزی پادشاه دستش را با چاقو برید و وزیر
مثل همیشه گفت :حکمتی دارد پادشاه اینبا رعصبانی شد و با تندی با وزیر بر خورد کرد و وزیر را به زندان انداخت.
پادشاه فردای ان روز بدون وزیر به شکار رفت مشغول شکار بود عده ای مردان بومی او راگرفتند و خواستن پادشاه را برای خدایانشان قربانی کنند ولی قبل از قربانی متوجه شدن دست پادشاه زخمی است و آنان تنها قربانی سالم و بدون نقض می خواستن بخاطر همین پادشاه را آزاد کردند.
پادشاه به قصر بر گشت پیش وزیر در زندان رفت و قضیه را برای او تعریف کرد و گفت حکمت بریده شدن دستم را فهمیدم ولی حکمت زندان رفتن تو را نفهمیدم.
وزیر گفت اگر من زندان نرفته بودم حتما با تو به شکار می آمدم و من که سالم بودم به جای شما حتما قربانی می شدم.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 13951 نظر »

ماجرای شگفت دیدار علامه جعفری با امیرالمومنین(ع)
 از علامه جعفری سوال می شود که چه شد كه به این كمالات رسیدید ؟!
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میكنند و اظهار میكنند كه هر چه دارند از كراماتی ست كه بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده:
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد 10) الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آنسال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود » اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید . سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی .
گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟
معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند » یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی . گفت: والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ( را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است»

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 13952 نظر »

شیعه معلومات را می‌شکافد و اوراق می‌کند

شیعه علوم را می‌شکافد، معلومات را می‌شکافد و اوراق می‌کند. هر چه معلوم در دنیا هست آنها را می‌شکافد، شخم می‌زند، می‌ریزد کنار، مردم راحت می‌شوند. باقر یعنی شکافنده علم، شکافنده همه ریزه کاری‌ها. امام باقر(ع) علم را شخم زد، شکافت و در عالم پخش کرد. امام باقر(ع) قرآن را که مخفی بود آشکار کرد. حدیث را آشکار کرد. بعد از کربلا، همه علوم را در صندوق گذاشته بودند، درش را بسته بودند. آن صندوق امام زین‌العابدین(ع) بود که در خیمه بود. امام را پُر کردند و پنهان کردند. امام زین‌العابدین(ع) شاهد بود. آن وقت زمانی که امام باقر(ع) آمد، چیزهایی را که در پدرش بود آشکار کرد. علم را باز کرد، طوری باز کرد که در دوران حضرت صادق(ع) آن حضرت معلّم تمام روی زمین بود. این کار را امام باقر(ع) کرد. حضرت باقر(ع) علوم را شکافت.
جابر در کربلا کنار قبر نشسته بود، حضرت باقر(ع) آمد، بچه بود، پنج ساله بود، پیغمبر خدا به او فرموده بود که جابر، تو پنج امام را می‌بینی. کنار قبر مطهر که نشسته بود دید صدا می‌آید. صدای قافله کربلا بود، از شام بر می‌گشتند. جابر به غلامش گفت: برو ببین چه خبر است؟ گفت: قافله کربلا از سفر شام برگشته‌اند. جابر حدیث پیامبر(ص) یادش آمد. پرسید آیا باقر در بین شماست؟ همراهانش گفتند: بله! و حضرت را زیارت کرد.
کربلا که رفتی داخل حرم توی صحن‌های اطراف، در مسجد بالاسر، هر جا که توانستی تنها بنشین، زانویت را بغل بگیر. نمی‌خواهد روضه بخوانی، نمی‌خواهد گریه کنی، نمی‌خواهد زیارت‌نامه بخوانی. زائر که زیارت‌نامه نمی‌خواهد، سر تا پای خودش زیارت‌نامه است. می‌روی آنجا می‌نشینی زانویت را که بغل گرفتی، آقا می‌بیند،‌ آقا می‌داند این زائر اوست، دست به سرش می‌کشد، خوابش می‌کند. برو آنجا اگر خوابت نبرد، بنشین. دفعه اول که رسیدی، اگر پنج دقیقه بنشینی خوابت می‌برد، حضرت(ع) خوابت می‌کند، می‌گوید از راه آمده‌ای یک چرت بخواب خستگی‌ات در برود. از راه رسیده‌ای. داشت می‌خوابید، نشسته بود، سرش رفت پایین، داشت فکر می‌کرد که حضرت فرمود: اِرفَع رَأسَک سرت را بالا کن. جمال آقا را که دید همه چیز کنار رفت. هر چه این ده روز اذیّت شده بود، اذیّت کرده بود، هر کاری کرده بود، همه کنار رفت. پرونده‌اش را انداختند دور، یک پرونده نو به او دادند.

پی نوشت:
کتاب طوبای محبّت جلد دوم– ص 167 مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 1395نظر دهید »

 معجزات بعد از عاشورا
در روايات و كتب اهل شيعه و سني آمده است كه بعد از شهادت سالار شهيدان كربلا  اتفاق های باورنكردني رخ داده كه در نوع خود معجزات شهادت امام حسين(ع) محسوب مي شود.
معتبرترين كتابها، احاديث و روايات معجزاتي را از سالار شهيدان كربلا منعكس كرده اند تا حجت بر آنانيكه راه انكار را بر واقعه كربلا پيش گرفته اند به يقين تاريخي ترين حادثه عالم خلقت پي ببرند. معجزاتي كه حتي در كتاب اهل سنت هم به آن اشاره شده است.

۱. برخورد ستارگان آسمان با يکديگر

عن عيسى بن الحارث الكندي مي گويد: هنگامي حسين بن على (عليه السلام) را شهيد كردند، تا هفت روز ، هر گاه که نماز عصر را مي خوانديم مي ديديم آفتابي كه بر ديوارهاى خانه ها مي تابيد به قدري قرمز بود که گويا چادر هاي سرخ است که بر آن کشيده اند ، و مي ديديم که برخي از ستارگان همديگر را مي زدند (با يکديگر برخورد مي کردند).

منبع: تهذيب الكمال، المزي، ج ۶، ص ۴۳۲ – ۴۳۳ و تاريخ الإسلام، الذهبي، ج ۵ ، ص ۱۵ و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۷ .

۲ . آسمان خون گريه کرد

نضره ازديه گويد: هنگامى كه حسين بن علي (عليهما السّلام) شهيد شدند، آسمان خون باريد و ما همچنان مي ديديم كه تمام اشياء و اسباب ما مملو از خون است.

همچنين جعفر بن سليمان، روايت كرده كه خاله‏ ام، ام سالم، گفت: بعد از شهادت مولا حسين(ع) باراني همانند خون بر ديوارها و خانه ها مي باريد. به من خبر داند که همين باران خون، در خراسان، شام و كوفه نيز باريده است.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۳ و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ ، ۳۱۳ و الثقات ، ابن حبان ، ج ۵ ، ص ۴۸۷ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۷ – ۲۲۸ .

۳ . اشک ريختن آسمان

ابن سيرين گفت: آسمان براي هيچ کسي جز يحيي بن زکريا و حسين بن علي (عليهم السلام) گريه نکرده است.

منبع: سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۵ – ۲۲۶

۴ . تاريک شدن دنيا

خلف بن خليفه از پدرش نقل مي کند که گفت : زماني که امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيد ، آن قدر آسمان تاريک شد که هنگام ظهر ستاره هاي آسمان ظاهر شدند ؛ تا جائي که ستاره جوزا در عصر ديده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ريخت.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۱ – ۴۳۲ و تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۶

علي بن مسهر از جده اش نقل مي كند كه مي گفت: هنگامي كه امام حسين به شهادت رسيد من دختري نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود كه گويا لخته خون بود.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۲ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۶

۵ . سرخ شدن آسمان

علي بن مدرك از پدر بزرگش اسود بن قيس نقل مي كند كه گفت: پهنه آسمان پس از شهادت امام حسين به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود كه ما آن را شبيه خون در آسمان مشاهده مي كرديم، علي بن محمد مدائني از وي سؤال كرد: چه نسبتي با اسود داري؟ گفت: او جد مادري من است گفت: به خدا سوگند كه او راستگو و امانتداري بزرگ وميهمان نواز بود.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۲ و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج ۵ ، ص ۱۵ و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج ۳ ، ص ۳۱۲ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۷ .

الإسلام ، الذهبي ، ج ۵ ، ص ۱۵ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۰.

۶ . ديوار دار الإماره خون گريه کرد

حدثني أبو يحيى مهدي بن ميمون مي گويد: هنگامى كه سر مبارك امام حسين عليه السلام را در برابر ابن زياد نهادند، ديدم كه از ديوارهاى دارالاماره خون جارى مي ‏گشت‏.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۳ – ۴۳۴ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۹ .

۷ . گرفتن خورشيد

هنگامى كه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، خورشيد گرفت و آن قدر تاريك شد كه هنگام ظهر ستاره‏هاى آسمان ظاهر گرديدند . از اين اتفاق چنين پنداشتم كه قيامت برپا شده است!

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۳ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۸ و تلخيص الحبير ، ابن حجر ، ج ۵ ، ص ۸۴ و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج ۳ ، ص ۳۳۷ .

۸ . جاري شدن خون تازه از زير سنگ ها

ابو بكر بيهقى از معروف روايت كرده كه وليد بن عبد الملك از زهرى پرسيد سنگ‏هاى بيت المقدس در روز كشته شدن حسين بن على چه حالتى به خود گرفتند ، زهرى‏ گفت : به من خبر دادند كه در روز شهادت حسين بن علي هر سنگى را كه از زمين بر مي داشتند در زير او خون تازه مي ديدند.

منبع: تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و تهذيب الكمال، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۴ و سير أعلام النبلاء، الذهبي ، ج ۳ ، ص ۳۱۴ و تاريخ الإسلام، الذهبي ، ج ۵، ص ۱۶ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۹

از ام حيان نقل است كه گفت: روز شهادت حسين اسمان سه شبانه روز تاريك شد وهر كس دست به زعفران مي زد دستش مي سوخت و زير هر سنگي در بيت المقدس خون ديده مي شد.

منبع: تهذيب الكمال، المزي ، ج ۶، ص ۴۳۴ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۲۹

۹ . خاکستر شدن گياه ورس (اسپرک)

يزيد بن ابي زياد مي گويد: من چهارده ساله بودم كه حسين بن علي به شهادت رسيد گياه ورس در بين لشكر به خاكستر تبديل شد .

منبع: تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۵ و تهذيب الكمال ، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۴ – ۴۳۵ و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج ۳ ، ص ۳۱۳ و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج ۵ ، ص ۱۵ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۰ .

ابن عيينه از مادر بزرگ پدري اش نقل مي كند كه گفت: هنگام شهادت حسين گياه ورس را ديدم كه تبديل به خاكستر شد و در گوشتها آتش مي ديدم.

ورس: همان اسپرك است كه گياهى است شبيه به كنجد با برگ هاى سبز رنگ كه از رنگ آن براى رنگ كردن لباس ها استفاده مي ‏شود و در يمن زياد مي ‏رويد و لباس ورسى ، لباس سرخ رنگ را گويند .

۱۰. تلخ شدن گوشت شتر غنيمت گرفته شده از امام

جميل بن مره گويد: شترى از لشكرگاه حسين بن علي را در روز شهادت او غارت گرفتند ، و سپس او را نحر كرده و طبخ نمودند ، راوى گويد : گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده كنند.

منبع: تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج ۲ ، ص ۳۰۶ و تهذيب الكمال ، المزي ، ج ۶ ، ص ۴۳۵ – ۴۳۶ و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج ۵ ، ص ۱۶ و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۱ .

 

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 1395نظر دهید »

• نور الهی
• سوره مبارکه نور
• آیه شریفه 35
• اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ
• معنای آیه:
جابرین عبدالله گوید : وارد مسجد شدم و علی (ع) را ملاقات کردم. علی (ع) فرمود : تعجب می کنم از کسی که این آیه را بخواند و معنایش را درک نکند. گفتم : کدام آیه ؟ حضرت آیه را خواندند و فرمودند: (مشکاه) محمد (ص) است (مصباح) من هستم. (زجاجه) حسن و حسین هستند (کوکب درّی) علی بن الحسن است. (شجره مبارکه) محمدبن علی است. (زیتونه) جعفربن محمد (لا شرقیه) موسی بن جعفر ( لا غریبه) علی بن موسی الرضا (یکاد زیتها) محمد بن علی ( لم تمسه نار) علی بن محمد (نور علی نور) حسن بن علی (یهدی الله لنوره من یشا) مهدی (عج) است.
• پیام آیه:
جابرین عبدالله گوید : وارد مسجد شدم و علی (ع) را ملاقات کردم. علی (ع) فرمود : تعجب می کنم از کسی که این آیه را بخواند و معنایش را درک نکند. گفتم : کدام آیه ؟ حضرت آیه را خواندند و فرمودند: (مشکاه) محمد (ص) است (مصباح) من هستم. (زجاجه) حسن و حسین هستند (کوکب درّی) علی بن الحسن است. (شجره مبارکه) محمدبن علی است. (زیتونه) جعفربن محمد (لا شرقیه) موسی بن جعفر ( لا غریبه) علی بن موسی الرضا (یکاد زیتها) محمد بن علی ( لم تمسه نار) علی بن محمد (نور علی نور) حسن بن علی (یهدی الله لنوره من یشا) مهدی (عج) است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 1395نظر دهید »

جایگاه اشک برای امام حسین (ع)
قضیه کربلا یک فرهنگ فوق العادهای است،انسان کاملی به صحنه آمده است ومامور است در راستای ادامه نهضت خود موضو ع اشک بر شهدای کربلا را جهت اصلاح بشریت به نحو ی خاص جزء ماموریت خود قرار دهد به همین جهت در روایت متعدد روی گریه برای شهدای کربلا تاکید شده است.حتی از قبل مشخص است که حضرت ابا عبدالله(ع)چنین ماموریتی را به عهده دارند.در روایت داریم حضرت امیر المومنین (ع)به امام حسین (ع) فرمود ند «:یا عبره من کل مومن فقال انا یا ابتاه ؟فقال نعم یا بنی» ای عامل اشک هر مومنی! امام حسین سوال کردند،مرا می فرمایید ای پدر ؟حضرت فرمودند:آری ای پسرم .چون این اشک ،اشک جبران آن کمالی است که ازآن دور افتاده ایم وامام حسین (ع)واصحاب آن حضرت ما را متوجه آن کمال می نماید. واین را بدانیم اشک برای حسین (ع)نمو نه به فعلیت رساندن ایمان است .اشک بر حسین (ع) موجب احیای قلوب وآزادی عقل از اسارت هوسها وغفلت هاست.واین قصه مومنی است که« سلاحه البکاء»اسلحه او اشک است ،پس آن اشکی که اسلحه ای برای مقابله با دشمن درونی وبیرونی نباشد ،اشک بر حسین (ع) نیست.

منبع: اتحاد روحانی با امام حسین (ع)ص4


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 آبان 1395نظر دهید »

اخلاق در اخر زمان

در کتاب بحار الانوار امده است که حضرت رسول فرمودند برادران من قومی هستند که در اخر الزمان به خدا ومن ایمان می اورند در حالی که مراندیده اند خداوند عالم ایشانرا با نامهای انها و نامهای پدرانشان بمن شناسانیده پیش از انکه انها را از اصلاب پدارنشان و ارحام مادرانشان بیرون بیاورد هر اینه ایشان شدیدترند بر ثابت شدن بر دین خودشان از شدت و سختی کندن خار از درخت خاردار با دست در شب تاریک … این جماعت مانند چراغهایی هستند که در تاریکی روشنی می بخشند خدا انها را نجات می دهد از هرگونه فتنه تار و تاریک. در کتاب ملاحم ابن طاوس علیه الرحمه امده است: پرسیده شد از حضرت رسول الله (ص) چه وقت امر به معروف و نهی از منکر را ترک می کنند. فرمودند: زمانی که اشکار شود در میان شما انچه اشکار شده میان بنی اسرائیل. پرسیدند چیست انچه در میان ایشان اشکار شده فرمود مداهنه و سازش کردن اخیار و خوش کرداران شما با اغنیا و نافرمانان و معصیت و نافرمانی کردن علنی بدکاران شماو ان وقت که ملوک و روسا شما خردسالان ونوجوانان شما باشند و دانشمندان دین شما اراذل و فرومایگان شما باشند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 آبان 1395نظر دهید »

مرحوم دولابی نقل کردند که:
در همسايگي مرحوم شهيد مطهري خانم بي‌حجابي زندگي مي‌كرد كه يك باره چادري شده بود. خودش تعريف كرده بود كه ما اصلاً اهل ديانت نبوديم. يك بار به قصد تفريح با شوهرم به مشهد رفتيم و چند روزي كه آن‌جا بوديم در تفريحگاه‌ها گذرانديم. روز آخر كه مي‌خواستيم به تهران برگرديم من از خيابان جلوي حرم مطهر امام رضا(ع) عبور مي‌كردم كه از خيابان نگاهم به ايوان حضرت افتاد. سلامي كردم و رد شدم. شب خواب ديدم كه حضرت رضا(ع) فرمودند: كسي كه دعاي يا من تحل به عقد المكاره(كه در مفاتيح‌الجنان و صحيفه سجاديه است) را بخواند ما دست او را مي‌گيريم. بعد از بيدار شدن از خواب آن دعا را خواندم و تمام زندگيم متحول شد و روح ديانت بر زندگي ما حاكم شد. ائمه(عليهم‌السلام) حتي كوچكترين اظهار ارادت و محبتي را بي‌پاسخ نمي‌گذارند. مصباح الهدی، ص283 و 284

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 آبان 1395نظر دهید »

آسیب های خانوادگی مردمان آخرالزمان از زبان پیامبر (ص)
از مهم‌ترین ناهنجاری های خانوادگی در آخرالزّمان ایجاد گسست شدید عاطفی بین اعضای خانواده و از هم گسیختگی خانواده‌هاست.
از منظر احادیث اسلامی، در آخرالزّمان بنیاد خانوده‌ها به شدّت سست و آسیب پذیر خواهد شد و فسادها، فتنه‌ها و آفت‌های فراگیر این دوران، در متن تمام خانه‌های شرق و غرب عالم نفوذ خواهد یافت و نه تنها فرزندان که پدران و مادران را نیز فراخواهد گرفت:

از مهم‌ترین ناهنجاری های خانوادگی در آخرالزّمان ایجاد گسست شدید عاطفی بین اعضای خانواده و از هم گسیختگی خانواده‌هاست. از منظر احادیث اسلامی، در آخرالزّمان بنیاد خانوده‌ها به شدّت سست و آسیب پذیر خواهد شد و فسادها، فتنه‌ها و آفت‌های فراگیر این دوران، در متن تمام خانه‌های شرق و غرب عالم نفوذ خواهد یافت و نه تنها فرزندان که پدران و مادران را نیز فراخواهد گرفت:
“در آخرالزّمان، خواهی دید که پدران و مادران از فرزندان خود به شدّت ناراضی اند و عاقّ والدین شدن رواج یافته است.۱ حرمت پدران و مادران سبک شمرده می‌شود.۲ فرزند به پدرش تهمت می‌زند، پدر و مادرش را نفرین می‌کند و از مرگ آنها مسرور می‌شود.۳ در آن هنگام، طلاق و جدایی در خانواده‌ها بسیار خواهد شد.۴ در آن زمان، فتنه ها چونان پاره‌های شب تاریک، شما را فرا می‌گیرد و هیچ خانه‌ای از مسلمانان در شرق و غرب عالم نمی‌ماند؛ مگر اینکه فتنه‌ها در آن داخل می‌شوند."۵

شهوت‌گرایی و لذّت‌جویی
عفّت و نجابت زنان و مردان آخرالزّمانی در تاخت و تاز اسب وحشی شهوت تاراج می‌گردد و روح ایشان به لجن زاری بدبو از بی‌عفّتی و هواپرستی تبدیل می‌گردد: “همّ و غم مردم (در آخرالزّمان) به سیر کردن شکم و رسیدگی به شهوتشان خلاصه می‌شود، دیگر اهمیّت نمی‌دهند که آنچه می‌خورند حلال است یا حرام؟ و اینکه آیا راه اطفای غرایزشان مشروع است یا نامشروع؟!۶
زنان در آن زمان، بی ‌حجاب و برهنه و خودنما خواهند شد.۷ آنان در فتنه‌ها داخل، به شهوت‌ها علاقه‌مند و با سرعت به سوی لذّت‌ها روی می‌آورند.۸ خواهی دید که زنان با زنان ازدواج می‌کنند.۹ درآمد زنان از راه خودفروشی و بزهکاری تأمین می‌گردد.۱۰ آنان حرام‌های الهی را حلال می‌شمارند و بدین سان در جهنّم وارد و در آن جاودان می‌گردند.۱۱

بی‌غیرتی خانوادگی
مردان و زنان آخرالزّمانی، دچار نوعی “قحط غیرت” می‌شوند تا جایی که در دفاع از کیان عفّت و نجابت خانواده‌های خود دچار نوعی بی‌حسّی و بی‌میلی می‌گردند و گاه به عمد، ناموس خویش را در معرض دید نامحرمان قرار می‌دهند و حتّی به بی‌عفّتی‌ها و خودفروشی ایشان رضایت می‌دهند: “مرد از همسرش انحرافات جنسی را می‌بیند و اعتراضی نمی‌کند. از آنچه از طریق خودفروشی به دست می‌آورد، می‌گیرد و می‌خورد. اگر انحراف سراسر وجودش را فراگیرد، اعتراض نمی‌کند، به آنچه انجام می‌شود و در حقّش گفته می‌شود، گوش نمی‌دهد. پس چنین فردی دیّوث است(که بیگانگان را بر همسر خود وارد می‌کند)."۱۲

زن‌پرستی
یکی از آفات و ناهنجاری‌های خانوادگی در آخرالزّمان، زن‌سالاری تا سر حدّ زن‌پرستی و قبله قرار دادن زنان است: “(در آخرالزّمان) تمام همّت مرد، شکم او و قبله‌اش، همسر او و دینش، درهم و دینار او خواهد بود.۱۳ مرد از همسرش اطاعت می‌کند، ولی پدر و مادرش را نافرمانی می‌کند.۱۴ در آخرالزّمان زن را ببینی که با خشونت با همسرش رفتار می‌کند، آنچه را که او نمی‌خواهد، انجام می‌دهد، اموال شوهرش را به ضرر وی خرج می‌کند."۱۵

مانع تراشی در تربیت دینی فرزندان
از دیگر ناهنجاری‌های خانوادگی در آخرالزّمان، کم توجّهی والدین به تربیت دینی فرزندان و مانع‌تراشی برای علم آموزی دینی و گرایش‌های الهی آنان است: “وای بر فرزندان آخرالزّمان از روش پدرانشان! نه از پدران مشرکشان، بلکه از پدران مسلمانشان که چیزی از فرایض دینی را به آنها یاد نمی‌دهند و اگر فرزندشان نیز از پی فراگیری معارف دینی بروند، منعشان می‌کنند و تنها از این خشنودند که آنها درآمد آسانی از مال دنیا داشته باشند، هر چند ناچیز باشد. من از این پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزارند."۱۶

آشناگریزی و همسایه آزاری
از آسیب‌های خانوادگی دوره آخرالزّمان، قطع رحم، آشناگریزی و همسایه‌آزاری به شیوه‌های گوناگون است: “هنگامی که پیوند خویشاوندی قطع شود و برای اطعام و مهمانی دادن بر یکدیگر منّت گذارند… .۱۷ همسایه به همسایه‌اش آزار و اذیّت می‌کند و کسی جلوگیری نمی‌کند.۱۸ و همسایه را می‌بینی که همسایه‌اش را از ترس زبانش اکرام و احترام می‌کند."۱۹

حرام‌خوری و آلودگی‌های اقتصادی
در آخرالزّمان بحران اقتصادی حرام به حدّ اعلای خود می‌رسد، خانواده‌ها تقوای اقتصادی را از دست داده و در منجلاب آلودگی‌های اقتصادی همچون ربا، کم فروشی، رشوه‌خواری و گران‌فروشی غوطه‌ور می‌گردند: “هنگامی که ببینی اگر مردی یک روز گناه بزرگی همچون فحشا، کم فروشی، کلاه‌برداری و شرب خمر انجام نداده باشد، بسیار غمگین و اندوهگین می‌شود که گویی آن روز عمرش تباه شده است۲۰ و می‌بینی که زندگی مردم از کم‌فروشی و تقلّب تأمین می‌شود.۲۱ در آن زمان ربا شایع می‌شود، کارها با رشوه انجام می‌یابد، مقام و ارزش دین تنزّل می‌نماید و دنیا در نظر آنها ارزش پیدا می‌کند."۲۲

پی‌نوشت‌ها:
٭ منبع: خانواده و تربیت مهدوی،ص ۳۹ الی ۴۵، آقاتهرانی و حیدری کاشانی.
۱. اصول کافی، ج۸، ص۴۱.
۲. همان.
۳. بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۵۹، باب ۲۵.
۴. إلزام الناصب، ص۱۸۲؛ منتخب الأثر، ص ۴۳۳..
۵. الملاحم و الفتن، ص ۳۸.
۶. اصول کافی، ج۸، ص۴۲.
۷. من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۹۰، ح۴۳۷۴.
۸. همان.
۹. وسائل الشّیعه، ج ۱۶، ص ۲۷۵، ح ۲۱۵۵۴.
۱۰. همان.
۱۱. همان.
۱۲. إلزام الناصب، ص۱۹۵.
۱۳. بشارالاسلام، ص ۱۳۲.
۱۴. إلزام الناصب، ص۱۸۱، یزدی حائری.
۱۵. اصول کافی، ج ۸، ص ۳۸.
۱۶. جامع الأخبار، ص ۱۰۶، فصل ۶۲.
۱۷. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۶۳.
۱۸. وسائل الشّیعه، ج ۱۶، ص ۲۷۵.
۱۹. اصول کافی، ج ۸، ص ۴۰.
۲۰. وسائل الشّیعه، ج ۱۶، ص ۲۷۹.
۲۱. اصول کافی، ج ۸، ص ۴۰.
۲۲. وسائل الشّیعه، ج ۱۵، ص ۳۴۸.

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 آبان 1395نظر دهید »


وقتی حسین جنس غمش فرق میکند
حتمازیارت حرمش فرق میکند
.
دارم یقین که نوکریش به زشاهی است
این شاه بی بدل کرمش فرق میکند

دارم مدام چشم امیدی به اصغرش
دستان کوچک پسرش فرق میکند

درلحظه های آخر عمرم خدا کند
آقا نظر کند، نظرش فرق میکند

گفته امام ضامن ما “فابک للحسین”
زیرا مصائب و المش فرق میکند

هرگز ندیده ایم حصیری شود کفن
این شاه بی کفن کفنش فرق میکند

شبهای جمعه فاطمه فریاد میزند
زخمی که خورد بر بدنش فرق میکند .
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
حقا که شعر محتشمش فرق میکند.


 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 آبان 1395نظر دهید »

1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود
بقیه در ادامه مطلب

3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
5. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
6. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
7. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.
8. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.
9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
13. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
14.دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است…شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.”
15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 آبان 1395نظر دهید »

دیده آزاد مردان اشکبار زینب است
کوه صبر و استقامت بی قرار زینب است
در اسارت خلق را آزادگی آموخته
چون خدا در این اسیری پاسدار زینب است
باید از دخت علی کار علی را خواستن
لاجرم با خصم دین پیکار کار زینب است
مادرش آموزگار مکتب و شرم و حیاست
فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است
آن که داغ شش برادر را به دل هموار کرد
تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است
تازیانه خوردن و از دین حق کردن دفاع
فاطمه در این روش آموزگار زینب است
گر مدال فاطمه از میخ در بر سینه بود
خون پیشانی مدال افتخار زینب است
قلب ها جان ها نفس ها نطق ها اندیشه ها
جملگی با یک نگاه در اختیار زینب است
هست از درهای جنت یک درش باب الحسین
فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 آبان 1395نظر دهید »

صدقه بر پنج قسم است:
اول صدقه مالى

دوم صدقه مقام و آن شفاعت كردن ديگران بواسطه آبرو و موقعيت است. حضرت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: بهترين صدقه ها صدقه زبان است پرسيدند يا رسول الله! صدقه زبانى چيست؟ فرمود: شفاعتى كه اسيرى را رها كند و خونى را حفظ كند و نيكى اى را به برادرى برساند و بدى اى را دفع نمايد و گفته شده تعويذ جاه و مقام و مال مواسات در آندواست.

سوم: صدقه راى است و آن عبارت از مشورت میباشد و پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: از دانشى كه برادرت راهنمايى كند و فكرى كه او را درست كند به برادرت صدقه (هديه) بده.

چهارم صدقه زبان كه وساطت بين مردم و تلاش در خاموش كردن آتش اختلاف و اصلاح بين مردم میباشد.
لا خير فى كثير من نجويهم الامن امر بصدقه و معروف او اصلاح بين الناس (33)خداى تعالى فرمود: بسيارى از درگوشيهاى ايشان فايده اى ندارد جز آن كسى كه به صدقه و يا خوبى و يا اصلاح بين مردم دستور دهد.

پنجم صدقه علم صدقه علم بخشش علم به اهل و شايستگان آن است و از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم وارده شده كه فرمود: از جمله صدقات آن است كه مرد دانشى ياد بگيرد و به مردم ياد دهد و فرمود: زكات علم تعليم دانش به نادان است. و از امام صادق عليه السلام آمده كه: هرچيز زكاتى دارد و زكات علم اين است كه به اهل آن آموخته شود.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

آیا حسین زمانه را یاری می کنیم؟
وقتی فریاد حسین بن علی علیهما السلام در طلب یاری بلند شد در مقابل مردم چند گروه شدند؛ عده قلیلی ندای امام را اجابت کرده و به یاری‌اش شتافتند، عد‌ه‌ای دعوت‌اش را رد کردند و عده‌ای با وجود آنکه از ماجرا خبر داشتند در مقابل آن بی‌تفاوت بودند و عده‌ای نیز کاملا در بی‌خبری به سر می‌بردند و از این واقعه اطلاعی نداشتند


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

حجت الاسلام والمسلمین استاد محسن قرائتی» به شکلی مفید و مختصر 10 دلیل برای نیاز بشر به بعثت انبیاء را بیان کرده است :

دلیل اول: چون انسان خیلی چیز‌ها را نمی‌داند و به “معلم” نیاز دارد؛ و پیامبران معلم بشریت هستند «یزکّیهم و یعلّمهم». انسان جاهل است و فرد جاهل، معلم می‌خواهد.

دلیل دوم: چون انسان غافل است به “هشدار دهنده” نیاز دارد. مانند بچه بازیگوشی که او را برای خرید به بیرون می فرستیم و او به دنبال بازی می رود و کا خود را فراموش می کند. یا بچه‌ای که دستش باید در دست مادرش باشد وگرنه زیر ماشن یا موتور می‌افتد و جان خود را به خطر می‌اندازد.

دلیل سوم: چون انسان، مسئول است به “راهنمای مسئولیت” نیاز دارد. فرد مسئول باید تکلیف خود را بداند و بشناسد تا آن را انجام دهد. انسان مثل سنگ کف رودخانه نیست که هرگاه سیلی آمد آنها را می‌برد و وقتی رودخانه آرام شد آن سنگ هر جا که بود بماند. انسان بی برنامه نیست؛ بلکه تعهد دارد. پیامبر تکلیف و مسئولیت ما را روشن می کند.

دلیل چهارم: چون انسان قابل رشد است به “الگو” نیاز دارد. جامدات قابل رشد نیستند؛ اما انسان قابلیت رشد را دارد. کسی که این قابلیت را دارد به الگویی نیازمند است تا مثل آن رشد کند.

دلیل پنجم: چون انسان باید از آینده خود خبر داشته باشد به “آینده نگر راستگو” نیاز دارد. آدم می‌خواهد بفهمد که به کجا خواهد رفت. درس خواندیم؛ مدرک گرفتیم؛ استخدام شدیم؛ ازدواج کردیم؛ ماشین خریدیم؛ بچه دار شدیم؛ و … آخرش چی؟ در پایان عمر ما چه خواهد شد؟ پاسخ این را انبیاء می دهند.

دلیل ششم: چون بشر می خواهد از عالم غیب مطلع شود به کسی نیازدارد که “از غیب خبر داشته باشد". به غیر از انبیاء کسی از جهان غیب خبر ندارد.

دلیل هفتم: چون انسان فطرتاً به قانون عادلانه و جامع تمایل دارد به “قانونگذار عادل و جامع” نیاز دارد. به غیر از انبیاء کسی نمی‌تواند قانون عادلانه و جامع بیاورد زیرا بشر محدودیت دارد و آدم محدود نمی‌تواند بی نهایت و جامع فکر کند.

دلیل هشتم: چون انسان قانونی می‌خواهد که قانونگذار آن او را دوست داشته باشد. ما شک داریم آیا دکتری که ما را درمان می کند ما را دوست دارد یا خیر؟ باید کسی برای من قانون وضع می کند من را بشناسد و من را دوست داشته باشد.

دلیل نهم: چون انسان رهبری می خواهد که تابع هوس‌های خود نباشد به “رهبر معصوم” نیاز دارد.

دلیل دهم: چون بشریت به افراد فداکاری نیاز دارد که برای اصلاح جهانیان از شهادت نترسند. لذا می بینیم که مکرراً در قرآن داریم که چه بسیار از انبیاء که در راه اصلاح بشر کشته شدند.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

بازماندن از یاری رساندن به ولی خدا

مسئله اساسی و عبرت‌آموز این است که:
اگر قبلاً انسان خودش را برای همراهی با ولیّ خدا آماده نکرده باشد، عقب خواهد ماند!
یک نمونة آن در واقعه ی کربلا طرماح بن عدی بود که در راه با چند نفر دیگر، به حضرت برخورد کردند (یکی دو منزل با کوفه بیشتر فاصله نداشت) حضرت پرسیدند:"أخبروني فهل لكم برسولي اليكم؟ از مردمى كه پشت سر گذاشتيد چه خبر” گزارشی داد که وضع کوفه خوب نیست،‌ قلوب مردم با شما، اما شمشیرهایشان علیه شماست، ما که از کوفه بیرون می‌آمدیم، لشکر انبوهی برای جنگ با شما جمع شده بود که تاکنون لشکری به این عظمت و وسعت ندیده بودیم؛ از آن طرف، طرماح برای خانواده‌اش آذوقه می‌برد؛ لذا به حضرت عرض کرد: اجازه بدهید آذوقه‌ها را برسانم و برگردم.
حضرت فرمودند: “فإن کنتَ فاعلاً فعجِّل”
«پس اگر خواستی (بیایی) بشتاب». (تاریخ طبری: 3: 308)
رفت، زود هم برگشت ولی وقتی به همین منزل رسید، خبر شهادت سیّدالشّهدا(علیه السلام) را شنید.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »


راه های رسیدن به بهترین ها

بحارالانوار، جلد 78 ، صفحه 321 :
آقا امام کاظم (ع) فرمودند: برای آنکه در زندگی خود – می خواهد فقیرانه باشد یا در سطح بسیار بالا، می خواهد در سلامت کامل باشد یا سطح پایین سلامتی، می خواهد پرجلال باشد یا در سطح پایین جلال و .. – از نطر ما اهل بیت این بالا و پایین ها هیچ کدام مهم نیست! از نظر ما بهترین ها کسانی هستند که:

1. این بالا و پایین ها به مروت‏شان لطمه نزند
از ما مردانگی و جوانمردی خواسته اند. مروّت یعنی ترکیبی از ایثار و فداکاری + عقل + بذل.
جامعه ی اسلامی ما الان نسبت به مروت آگاهی ندارند، چون الناس علی دین ملوکهم.
انسانیت ارجح حتی بر دیانت است.
هرچه هست و در هر موقعیتی، به مروتش لطمه نزند.

2. آخرت خود را می گیرند و دنیا را بخاطر آخرت رها می کنند.
که اگر کسی این گونه باشد، ضمانت می کنم هم دنیا را به دست آورد، هم آخرت را.
و اگر کسی بخاطر دنیا از آخرت بگذرد، ضمانت می کنم که نه دنیا را بدست آورد، نه آخرت را !

این ها را امام برای کفار نمی گوید، برای امتش می گوید.

برای داشتن بهترین زندگی در دنیا :

مؤمن نباید همیشه غصه دار و دل‏تنگ باشد! ببین اشکال از کجاست :

* پرهیز کردن از چیزهایی که می داند خداوند دوست ندارد.
کسی که پرهیز نمی کند غم و غصه به سراغش می آید.

* پرهیز از بُخل.
بهترین زندگی ها متعلق به کسانی ست که گشاده دست هستند. چون مالکیتی برای خودشان قائل نیستند، راحت زندگی می کنند.
گشاده دستی یعنی نوع نگاه به پول عوض شود.

* دوری از شهوت‏رانی.
شهوت‏ران یعنی کسی که دائم بر اسب شهوت سوار است؛ شهوت عام؛ خور، خواب، خشم، شهوت جنسی.
کسی که دنیا را برای همین بخواهد، این سبب تلخ شدن زندگی می شود.
بهترین زندگی کنندگان در دنیا کسانی اند که به دنبال شهوات کشیده نمی شوند، بلکه بر این ها مسلط‏ اند.

* سودمند بودن.
در روایت داریم اگر می خواهی زندگی و دنیا به تو سود برساند، تو هم باید به دنیا و زندگی سود برسانی!
تمام چیزهایی که در زندگی به ما می رسد، عکس العمل سودهایی است که به جامعه می رسانیم : تو نیکی می کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز ..
و قبلا هم گفتیم که آقا امیرالمؤمنین (ع) فرمود ان احسنتم، احسنتم لانفسکم.
برخی انسان ها خنثی هستند! نه سودی دارند نه زیانی! ارتباطات ما باید بر مبنای یک سودی باشد. اسم این خودخواهی نیست، سود طلبی ِ ذاتی انسان است.
کسانی که در روابطشان فقط برای دنیا دنبال سود می گردند، انسان های عاقل ِ دنیوی هستند.
کسانی که برای آخرت به تو سود می دهند و از تو سود می گیرند، هم عاقل‏اند و هم مؤمن.

* شکیبایی
تفاهم این نیست که هر دو نفر یک جور باشند، تفاهم این است که بتوانند همدیگر را پوشش بدهند.
اهل گذشت باشند؛ اگر به دین آسیبی نمی رساند و اگر لطمه ی بزرگی برای دنیا نیست.

* خصم دشمن.
اگر خصمت را به دشمن نشان ندهی، دشمن نمی گذارد زندگی خوبی داشته باشی! اگر به گرگ دندان نشان ندهی، گرگ جلو می آید!

* دیر به خشم بیاید و زود هم خشنود شود.

* امامش را بشناسد.
ربط امامت و زندگی آرام و زیبا.

* مردم با دیدن او به یاد خدا بیفتند.
طوری زندگی کن که وقتی مردم تو را ببینند خدا در ذهن‏شان زنده شود، از گناهانشان خجالت بکشند، نه اینکه بی حیا بشوند نسبت به خداوند.

در همه ی امور و شئونات زندگی اش این چنین باشد؛ در قرآن حتی برای نحوه‏ی راه رفتن مؤمنین آیه داریم.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

هو الحبیب!!!

حاج اسماعیل دولابی:

زیارت اربعین امام حسین (ع)عرفات سیر مومنان است .هر کس عرفات را درک کند محبتش قبول است.

طوبای معرفت ص207


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

ایشانند که قلوب مومنین را نورانی میکنند!!!

عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى- فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا

فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ ع

يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمُ الَّذِينَ‏ يُنَوِّرُونَ‏ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ يَغْشَاهُمْ بِهَا.

ابو خالد كابلى گويد: از امام باقر (ع) در باره قول خداى تعالى : (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا : به خدا و رسولش و نورى كه فرستاديم ايمان آوريد) پرسيدم.

فرمود: اى ابا خالد! به خدا سوگند، مقصود از «نور»، ائمه (علیهم السلام) می باشند.

اى ابا خالد! نور امام در دل مؤمنان از نور خورشيد تابان در روز روشن‏تر است.

و ايشانند كه دلهاى مؤمنين را منور كنند.

و خدا از هر كه خواهد نور ايشان را پنهان دارد پس دل آنها تاريك گردد و در ظلمت رود.

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 195


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

شیطان اولین کسی بودکه خودش رالعن کرد

هنگامی که شیطان در اثر عبادت و بندگی خدا [ که هر آسمانی را هزار سال عبادت میکرد تا به آسملن بعدی برسد ] ، به آسمان هفتم راه پیدا کرد ، در آنجا و کنار عرش الهی ، برای او منبری می کذاشتند و عَلَم نوری نصب می کردند و آن ملعون بالای منبر می رفت و ملائکه الهی را پند و اندرز و نصیحت می داد ؛ شیطان چون به این مقام و منزلت رسید پیش خودش گفت : « اگر روزی این امر تبلیغ به دیگری واگذار شود ، من از او اطاعت نمی کنم » به خاطر اینکه وی ، خودش را در علم و عمل و عبادت ، از همه مخلوقات بالاتر می دانست .
روزی ملائکه دیدند که در لوح محفوظ نوشته شده است که : به زودی یکی از مقرّبان درگاه خدا به نفرین ابدی گرفتار خواهد شد .لذا به پیش شیطن که منبری آنها و عابدترین و زاهدترین شان در ظاهر بود نه در باطن ، آمده و از او خواهش کردند دعا کند که خدا هیچ کدام از آنها را به بلای رانده شدن و نفرین ابدی الهی مبتلا نکند . شیطان که در جواب ملائک گفت : این قضیه به من و شما مربوط نیست و من سالها است که بر این موضوع اطلاع یافته ام . باز ملائک اصرار و پافشاری کردند که شیطان درباره خوشبختی و ثابت ماندن آنها در ایمان و رانده نشدن و دچار نفرین ابدی الهی نشدنشان دعا کند . شیطان در حق آنها دعا کرد و گفت : « خدایا ، ایشان را ایمان گردان » ولی به خاطر غروری که داشت ، خودش را فراموش کرده و درباره رانده نشدن دعا نکرد .
روزی شیطان دید که بر در بهشت نوشته اند : نزد ما بنده ای است که اورا به کاری واداریم ، سرپیچی می کند که به لعنت ابدی گرفتار خواهد شد .
خود شیطان هزار سال اورا لعن می کرد ، در حالی که نمی دانست که خودش را لعن می کند
در این مدت هزار سال [ که شیطان خودش را لعن می کرد ] در هر کجا که سجده می کرد و سر برنمی داشت ، در آنجا نوشته بود « لعنة الله علی ابلیس » و چون در آن زمان اسمش « عزازیل » بود ، نمی دانست که خودش است .
روزی شیطان که در لوح نوشته شده است « اعوذُ بالله من الشیطان الرجیم » از خدا پرسید : خدایا ! این ملعون رانده شده کیست ؟
خدا فرمود : بنده ای است که او را به انواع نعمت های خود مخصوص کرده ام ، ولی او مرا نافرانی خواهد کرد و خوار و بدبخت خواهد شد .
شیطان عرض کرد : خدایا ، آن ملعون را به من معرفی کن تا هرچه زودتر هلاکش کنم . خداوند فرمود : لازم به معرفی نیست . زود است که اورا بشناسی او هنوز تمرّد و سرپیچی از دستورات من نکرده است تا مستوجب عذاب گردد . این موضوع گذشت تا زمانی که خداوند حضرت آدم را خلق کرد و شیطان مأمور شد که به آدم سجده کند ، شیطان قبول نکرد و به خاطر حبّ ریاست ، راندۀ درگاه الهی گردید و گفت : خدایا ! مرا از سجده بر آدم معاف دار ، تا تو را عبادتی کنم که تا کنون کسی این چنین عبادتی نکرده باشد .
خطاب شد : ای شیطان ، آنچه را به تو امر می کنم باید انجام دهی و من جز آن را نمیخواهم ، و بدین جهت که از دستورات خداوند سرپیچی کرد ، خداوند اورا از بهشت بیرون کرد (1)
هنگامی که شیطان از سجده کردن بر آدم سرپیچی کرد ، خداوند او را از بهشت بیرون راند و به او فرمود : « وَ اِنَّ عَلَیکَ لَعنتی الی یوم الدّین » (2) لعنت من [ خدا ] هم تا روز قیامت بر تو باد
1 – شیطان در کمینگاه ص 71-70 ، به نقل از کتاب ابلیس ، ص4
2 – سوره ص ، آیه 78

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 آبان 1395نظر دهید »

امام هادی و شیعه‌نمای تفرقه‌افکن
امام هادی(علیه‌السلام) برای حفظ اتحاد جامعه، تفرقه‌افکنان را طرد و آنان را که دارای اندیشه‌های منحرف بودند، به جامعه معرفی می‌کرد.
محمد بن عیسی می‌گوید: امام علی النقی(علیه‌السلام) در نامه‌ای به من نوشت: خدا علی حسکه قمی و قاسم یقطینی را لعنت کند! شیطان به نظر قاسم آمده و با القای سخنان فریبنده، او را مغرور کرده است.[1]

در این نامه امام هادی(علیه‌السلام) این دو عنصر تفرقه‌افکن را لعن و طرد کرد؛ زیرا آنها با ادعاهای غلوّ آمیز و سخنان گزافه، به دنبال ایجاد تفرقه در میان شیعیان بودند.

امام علی(علیه‌السلام)  می‌فرماید:

«اِیّاکُمْ وَ الفُرْقَه اَلا مَنْ دَعا اِلی هذا الشِعار فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ کاَنَ تَحتَ عَمامَتی هذِهِ؛[2]

از پراکندگی و اختلاف بپرهیزید. آگاه باشید! هر گاه کسی مردم را به تفرقه و جدایی و تکروی دعوت کند، او را بکشید؛ هر چند که زیر عمّامه من باشد».

حضرت هادی(علیه‌السلام) نیز به پیروی از علی(علیه‌السلام)، هر گاه می‌دید که ارشاد و نصیحت کارساز نیست، با کسانی که با سخنان واهی و تفرقه‌افکنانه خود، سعی در خدشه‌دار کردن یکپارچگی مسلمانان بودند، به شدت برخورد می‌کرد و حتی در برخی موارد، دستور نابودی برخی از آنان را صادر فرمود.

فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی در ابتدا از یاران نزدیک امام هادی(علیه‌السلام) و نماینده آن حضرت بود؛ اما بعدها هواهای نفسانی و حب ریاست و دنیاپرستی باعث خروج او از مسیر حقیقت شد و به ترویج بدعت و اعتقادات کفر‌آمیز و انحراف مردم از حق پرداخت و عملاً در صفوف شیعیان دو دستگی ایجاد کرد؛ زیرا مردم گمان می‌کردند که او هنوز در سلک یاران امام علی النقی(علیه‌السلام)  باقی مانده و نماینده آن حضرت است.

در این میان ابراهیم بن محمد به امام هادی(علیه‌السلام) نامه‌ای نوشت و در مورد سخنان اختلاف انگیز وی پرسش کرد.

او نوشته بود:

«فدایت شوم! فارس قزوینی با علی بن جعفر یمانی در مسائل اسلامی اختلاف شدیدی دارند. آن دو چنان از هم متنفرند که از یکدیگر برائت می‌جویند. اگر صلاح می‌دانید، ما را به سوی حق رهنمون شوید و تکلیف ما را مشخص سازید که مسائل دین خود را از کدام یک بپرسیم و ما به رهنمایی بسیار نیازمندیم».

امام در پاسخ نوشت:

«اینجا جای شک و تردید و جای پرسش نیست. مقام علی بن جعفر یمانی بالاتر از این سخنان است که شما او را با فارس قزوینی مقایسه کنید. خداوند مقام او را بزرگ داشته است. شما هر مشکلی داشتید، از علی بن جعفر بپرسید و از فارس دوری کنید (مبادا با اعمال خود فارس را تقویت کنید) و اجازه ندهید او در کارهای دینی شما دخالت کند. ان شاء الله تو و تمام هم‌شهریانت که پیرو تو هستند، اطاعت خواهید کرد و من از نیرنگ‌های او به مردم آگاهم؛ هرگز به فارس اعتنا نکنید».[3]

با وجود آنکه امام هادی(علیه‌السلام)، فارس قزوینی را از اعمال کفر‌آمیزش برحذر داشت، اما او جسارت را از حد گذرانید و همچنان وجوهات شرعیه را از مردم می‌گرفت و بر خلاف مصالح دین و بدون رضایت خواسته پیشوای دهم(علیه‌السلام)، در آن تصرف می‌کرد. یکی از مهم‌ترین عوامل لغزش فارس قزوینی، دنیا دوستی و ریاست طلبی بود که او را از امامت دور کرد و به سوی باطل کشانید. او در این مسیر چنان افراط کرد که حکم ارتداد و کفر وی از سوی امام(علیه‌السلام)  صادر شد.

==================================

متن حکم حضرت امام هادی(علیه‌السلام)  در مورد این عنصر فتنه‌انگیز این گونه بود:

«هذا فارِسْ ـ لعنه الله ـ یَعْمَلُ مِنْ قِبَلی فتّاناً داعیاً اِلیَ اِلبدَعةِ وَ دَمُهُ هَدَرٌ لِکُلِّ مَنْ قَتَلَهُ، فَمَنْ هذا الذّی یُریحُنی مِنهُ یَقْتُلُهُ وَ اَناَ ضامنٌ لَهُ عَلیَ اللهِ الْجَنَّةَ؛
فارس بن حاتم ـ که خدا او را لعنت کند ـ خود را نماینده من می‌داند؛ در حالی که او شخصی فتنه‌ساز و تفرقه‌انداز است، مردم را به سوی بدعت می‌خواند. قتل او واجب است و هر کس او را بکشد و مرا از شرّ او راحت کند، بهشت را برایش ضمانت می‌کنم».

مدتی از صدور این حکم گذشت و کسی موفق به قتل او نشد؛ تا اینکه امام(علیه‌السلام) یکی از یاران شجاع و متعهد خود را به نام جنید احضار کرد و به او فرمود: تو مأموریت داری آن مرد تفرقه‌افکن را به قتل برسانی و شیعیان را از سخنان تفرقه‌آمیز وی راحت کنی.

بعد مبلغی به وی داد تا سلاحی تهیه کند. جنید نیز وی را هنگامی که از مسجد خارج می‌شد، او را به سزای اعمال ننگینش رسانید و به برکت دعای امام، جنید مورد سوء‌ظن قرار نگرفت. آن حضرت جنید را که این عامل تفرقه‌افکن را از میان برداشته بود، مورد تفقد و تشویق قرار داد و جنید تا زمان رحلت امام عسکری(علیه‌السلام)  زنده بود و از ائمه(علیه‌السلام) مستمری دریافت می‌کرد.[4]

======================================

پی‌نوشت‌ها:

1. رجال کشی، ص518.

2. نهج البلاغه، خطبه 127.

3. رجال کشی، ص523؛ معجم رجال الحدیث، ج14، ص259؛ شاگردان مکتب ائمه(ع)، ج2، ص5.

4. معجم رجال الحدیث، ج14، ص259؛ بحارالانوار، ج50، ص205.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 27 شهریور 13951 نظر »

ولایت، تداوم بخش رسالت

علی که بود؟

وزن امیرالمۆمنین(علیه السلام) در قرآن هم وزن توحید و نبوت است. خدا در قرآن در سه جا به پیغمبر اولتیماتوم می‌دهد. می‌گوید: پیغمبر

«لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک‏» (زمر/65)

مشرک شوی، عملت نابود است.

اگر به قرآن یک کلمه اضافه کنی،

«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ» (حاقه/44)

اگر به قرآن کلمه‌ای اضافه کنی، این رگ را که رگ گردن است قطع می‌کنم.

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِل» (مائده/67)

علی(علیه السلام)را معرفی کن، علی(علیه السلام) را معرفی نکنی 23 سال زحمت تو نابود است. خیلی مهم است. ولایت خیلی مهم است. اگر از توحید بیرون بروی، «لَیَحْبَطَنَّ» عملت نابود است. از قرآن بیرون بروی، نابودی. علی (علیه السلام)را معرفی نکنی، نابود هستی.

«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ»

اگر نگویی نابود هستی.

ما سابق شنیده بودیم می‌گفتند: نماز بی‌ولایت قبول نیست. معلوم می‌شود نبوت بی‌ولایت هم قبول نیست. چون خدا به پیغمبرش می‌گوید: اگر علی(علیه السلام) را معرفی نکنی نابودی! نه نماز بی‌ولایت، رسالت بی‌ولایت هم، نباید عقیده داشته باشیم.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 27 شهریور 1395نظر دهید »


دستور العمل قرآنی

آن‏كه در منزل يقظه قدم نهاد و عارف به منطق وحى است، براى او شايسته است كه يك دوره قرآن كريم را به دقّت به اين عنوان قرائت كند:

اسمائى را كه پروردگار متعال بدانها خويشتن را وصف مى‏فرمايد و نيز آنچه را ملائكه او را بدانها نداء مى‏كنند و نيز دعاى انبياء و اولياء را كه خداوند سبحان در پيش‏آمد شدائد اوضاع و احوال آنان از زبانشان نقل فرموده است كه در آن شدائد احوال و اوضاع خداى تعالى را به اسمى خاصّ و دعائى مخصوص خوانده‏اند انتخاب كند.

چه اينكه نمونه آن شدائد احوال بر ديگران به فراخور قابليّت و شرائط زمانه و روزگار آنان پيش ميايد، و كأنّ هريك از آن اشخاص و حالات عنوان نوعى دارد كه در هركوره و دوره و در هر عصر و زمان در ديگران طورى ظهور و بروز مى‏نمايد، اين كس نيز در پيش‏آمدهاى زندگى خود كه مشابه با آن حالات است خداوند را بدان اسم و دعا و ذكر و مناجات بخواند و آن را وسيلت نجات و سعادت خود قرار دهد چنانكه از تدبّر و غور در بسيارى از آيات، و تأمّل و دقّت در بسيارى از روايات حثّ و تحريص بدين دستور العمل استفاده مى‏شود، و رساله «نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور» ما را درين مطلب اهمّ، اهميّت بسزاست.

مثلا چون انسان يونسى مشرب شده است خداى جلّ جلاله را به ذكر يونسى‏ بخواند كه: لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ. و چون ايّوبى مشهد شده است حق تعالى را به نداى ايّوبى نداء كند كه:

أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ‏ و على هذا القياس.

منبع: صد کلمه در معرفت نفس و گنجینه گوهر روان (علامه حسن زاده آملی)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 خرداد 1395نظر دهید »

شکار دنیا شده ایم!

آقاى عزيز پير و جوان روزگار ما شكار دنيا شده اند يعنى دنيا زده اند ظهر الفساد فى البر و البحر جوان گويد تا پير شوم , پير هم كه سرمايه به رايگان از كف داده است در جوانى كارى نكرده است و در پيرى هم از او كارى نيايد كه پير پير است گرچه شير بود . خود را باش . نظر آقا در توحيد بايد خيلى بلند باشد كه توحيد نه فقط يكى گفتن است بلكه يكى ديدن است بكوش تا درجه درجه به علم اليقين بلكه به عين اليقين بلكه به حق اليقين بيابى كه او است و او است.

دم چو فرو رفت هاست هوست چون بيرون رود

يعنى از و در همه هر نفسى هاى و هوست (حسن زاده آملی)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 خرداد 1395نظر دهید »

سلام ما به حضور مطهّرت خاتون

درود ، دختر ارباب عشق و زیبائی

سلام روشنی چشمهای ثارالله

درود آبی بی انتهای دریائی

**

خوش آمدی و قدم رنجه کردی ای خاتون

و غصّه را ز دل نا امید ما بردی

تو آمدی و شب سوّمم مجزّا شد

مرا به مُحرِمی خانه ی خدا بردی

**

به روی دست تمامی خانه می چرخی

تمام خانه پر از شور و غرق احساس است

به روی دست علی اکبری و می خندی

چه قدر خنده ی تو دلنشین عبّاس است

**

منم که تاج گدائی تو به سر دارم

توئی که دست ترحّم براین سرم داری

منم که خسته ام و بال من شکسته شده

توئی که پیش خودت مرهم پرم داری

**

شبیه فاطمه ای و همیشه اهل کرم

یتیم و سائل و در بند هم گدای شما

حساب دفتر لطفت ، پر از کرامت هاست

و باید از تو بخواهم برات کرببلا

**

به طبع خسته ی من خرده ای نگیر ای نور

که بال پر زدنم زخمیِ ِ غروب شماست

هنوز هم که هنوز است چشم خونباری

مقیم بارش باران عصر عاشوراست . . .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 خرداد 1395نظر دهید »

ای فدای چهره زهراییت
جان، فدای این همه زیباییت
تا تویی مه پاره سلطان عشق
هر نگاهت، گشته چون دیوان عشق
ای نگاه عرشیت عشق آفرین
تار مویی از سرت حبل المتین

با نگاهی از همه دل برده ای
جان گرفته از تو هر دل مرده ای
امشب از تو لحظه ها زیبا شده
خنده جای گریه بر غمها شده
امشب از تو عشق هم احیا شده
دختری آرام جان شیعه زهرا شده
امشب از تو آسمان هم ، میل باران می کند
چشمه الطاف حق یکباره طغیان می کند

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 خرداد 1395نظر دهید »


فواید دعا از سخنان ائمه معصومین (ع)
امام صادق (ع) :
همانا بنده ی مومنی درباره ی حاجتی خدای خود را خوانده و دعا می کند در آن حال خداوند عزوجل به فرشتگان گوید حاجت او را دیگر تر برآورید چون مشتاق شنیدن صدای دعای او هستم . و در روز قیامت خدای عزوجل به آن بنده خواهد گفت : بنده من دعا کردی و من برآوردن حاجت تو را مدتی به تاخیر انداختم و ثواب دیر برآوردن حاجتت الآن چنین و چنان خواهد و درباره ی فلان مطلب دعا کردی باز هم دعایت را دیر مستجاب کردم و اکنون به عوض دیر مستجاب شدن دعایت مزد و پاداش فراوانی خواهم داد . امام صادق(ع) فرمود : همین که مومن خوبی نتیجه را میبیند آرزو می کند که ای کاش هیچ یک از دعاهایش در دنیا مستجاب نمی شد .(ب 21 ,ح5 ,ص1112)
پیامبر اکرم (ص) :
هر مسلمانی که دعا کرده و خدا را بخواند البته در غیر قطع رحم و گناه حتما یکی از این سه نعمت به او داده خواهد شد : 1)خواسته اش را به زودی برآورد 2)ذخیره آخرتش قرار دهد 3)پیشامد ناگواری را از او دور کند . یاران گفتند اگر چنین است فراوان دعا کنیم . فرمود : فراوان دعا کنید.
امام صادق (ع):
خداوند در روز قیامت دعای مومنان را جزء کارهای نیک آنان شمرده و به همین بهانه در بهشت جای بهتری به آنان خواهد داد .
امام علی (ع) :
دعا سپر مومن در مقابل بلاها است و اگر درب خانه ای را زیاد بکوبی عاقبت به رویت باز شود . خداوند دوست دارد بندگانش از او درخواست کنند و به پاداش دعای آنان در روز قیامت مانند عملهای دیگرشان خواهد داد.(وسائل الشیعه)
امام صادق (ع) :
بر شما باد به دعا کردن چه اینکه هیچ وسیله ای مانند دعا شما را به مقامات قرب معنوی نزدیک نمی کند.
رسول اکرم (ص) :
دعا مغز و روح عبادت ها است هیچ دعایی بی اثر نمی ماند و لااقل کفاره ی بعضی از گناهان واقع می شود .(وسائل الشیعه)



موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 خرداد 1395نظر دهید »

خشنودی خدا
سوره مبارکه بقره
آیه شریفه 207

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ
معنای آیه:

در میان مردم کسی است که برای خشنودی خدا، جان خود را می فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
پیام آیه:

ابن ابی الحدید از علمای قرن هفتم اهل سنت گوید: « تمام مفسران گفته اند این آیه درباره حضرت علی (ع) نازل شد که در شب هجرت در بستر پیامبر (ع) خوابید» در آن شب افرادی از قبایل مختلف جمع شدند تا پیامبر (ص) را به قتل رسانند. علی (ع) در بستر آن حضرت خوابید تا ایشان به سلامت از شهر مکه خارج شوند


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 خرداد 1395نظر دهید »

 گشایش‌های الهی، در زندگی اهل ایمان
در این نیم ساعت بحثمان این است که اسلام بن بست ندارد. یعنی اگر بفهمیم که درها بسته نیست، دنیا به آخر نرسیده است، شد، شد، نشد، نشد!
1- پذیرش توبه از گناهان کوچک و بزرگ
اسلام بن‌بست ندارد. راه باز است. برای همه راه باز است. نمونه‌هایی را از قرآن برای شما بگویم.
برای هر گناهی توبه است. حتی کسانی که خدا را رها کردند و به سراغ گوساله رفتند. خیلی بد است. دیگر از این بدتر نمی‌شود. حضرت موسی بنا بود سی روز برود کوه طور برای مناجات. تورات بیاورد. سی روز که تمام شد، ده روز هم تمدید کردند. گفتند:‌ سی روز چهل روز بشود. در این ده روز یک هنرمند مجسمه ساز به نام سامری بود. طلاها را گرفت و از این طلاها یک گوساله درست کرد. وقتی هوا با فشار وارد گوساله می‌شد، این ور ور می‌کرد. «عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ» (طه/88) گفت: «هَـٰذَا إِلَـٰهُكُمْ» اصلاً خدایی که می‌خواهید، همین گوساله است. «وَإِلَـٰهُ مُوسَىٰ» خدای موسی هم همین گوساله است. عده‌ای هم رفتند و گوساله پرست شدند که قرآن می‌گوید: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) یعنی خدا را… در عین اینکه خدا را رها کردند و رفتند سراغ مجسمه گوساله، قرآن می‌گوید: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِكَ» (بقره/52) با اینکه گوساله پرست شدید، باز هم من شما را می‌بخشم. یعنی چه؟ یعنی بن بست نیست. «إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا» (زمر/53)…
بخشي از برنامه درسهايي از قرآن


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 خرداد 1395نظر دهید »

سوره ی نازعات

آيه:(1-5)

وَ النَّازِعَاتِ غَرْقاً
وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطاً
وَ السَّابِحَاتِ سَبْحاً
فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً
فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً

ترجمه:

سوگند به فرشتگانى كه جان (كافران) را به سختى مى‏ گیرند.
سوگند به فرشتگانى كه جان (مؤمنان) را به آسانى و نشاط مى‏ گیرند.
سوگند به فرشتگانى كه (در انجام فرمان الهى) به سرعت شناورند.
و (در انجام مأموریّت) بر یكدیگر سبقت گیرند.
و امور (بندگان) را تدبیر كنند.

نکته ها:

«نزع» به معناى جدا كردن با كندن و كشیدن است. «غرق» و «اغراق» به معناى شدت است. «نشط» به معناى گشودن گره است و نشاط یعنى آنكه عقده ‏هاى روحى باز شوند. بر خلاف بعضى انسان‏ها كه نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت است، فرشتگان الهى در انجام مأموریّت‏ها با نشاط هستند. «ناشط» به كسى گویند كه كارى را با رغبت انجام مى‏ دهد. همچنین این كلمه، در مورد كسى كه سطل آب را از چاه بیرون مى‏ كشد، گفته مى‏ شود، گویا فرشتگان جان مؤمنان را به آرامى بیرون مى‏ كشند.
«نازعات» و «ناشطات» در واقع دو وصف براى طایفه‏اى از فرشتگان است و چون كلمه «طائفة» مؤنث است این صفات نیز مؤنث آمده است.
«سابحات» از «سبح» به معناى حركت سریع در آب یا هواست. اشاره به اینكه فرشتگان در انجام مأموریّت‏هاى الهى سریع و چابك هستند.
به فرموده حضرت على‏ (علیه السلام) ، فرشتگان با آرامى و رفاقت جان مؤمنین را مى‏ گیرند. «یقبضون ارواح المومنین یسلّونها سلاً رفیقا»
سوگند خداوند به فرشتگان، هم نشانه اهمیّت و جایگاه فرشتگان در نظام هستى است و هم اهمیّت امرى كه برایش سوگند یاد شده است.
ممكن است پنج صفتى كه در این آیات آمده، براى پنج گروه فرشته باشد و ممكن است براى یك گروه باشد، به این معنا كه به محض صدور فرمان از جا كنده و با نشاط پیگیرى و با سرعت حركت مى ‏كنند و از یكدیگر سبقت مى‏ گیرند تا فرمان را مدبّرانه انجام دهند.

پيام ها:

1- هر كس دل بسته ‏تر به مادیات باشد، دل كندنش از آن سخت‏ تر خواهد بود. «والنازعات غرقا»
2- لحظه مرگ، آغاز پاداش و كیفر است. «غرقا، نشطا»
3- هر دسته از فرشتگان مأمور كارى مخصوص‏ اند.«النازعات، الناشطات، السابحات»
4- نشاط داشتن در انجام مأموریّت یك ارزش است. «والناشطات نشطا»
5 - تمام هستى میدان كار فرشتگان است. «والسابحات سبحاً»
6- فرشتگان در انجام مأموریّت الهى بر یكدیگر سبقت مى‏ گیرند. «فالسابقات»
7- فرشتگان، كار خود را به نحو احسن انجام مى‏ دهند. «غرقا، نشطاً، سبحاً، سبقاً»
8 - با اینكه تدبیر هستى با خداست: «یدبّر الامر»(12) ولى خداوند به فرشتگان نیز اجازه تدبیر داده است. «فالمدبّرات امرا»
9- فرشتگان در اداره و تدبیر مهارت لازم را دارند. «فالمدبّرات امرا»
10- تدبیر و مدیریّت امور، نیازمند نشاط و سبقت و چابكى است. «الناشطات، السابحات، السابقات، المدبّرات»
11- نظام هستى تصادف نیست، بر اساس تدبیر است. «فالمدبّرات…»
12- تدبیر ارزشى است كه به خاطر آن مى ‏توان سوگند یاد كرد. «فالمدبّرات امراً»

(تفسیر نور)

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

وقت اضافه برای خدا !!!

چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست؛

ولی ۹۰ دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!

چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه؛

اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد؛

اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره!

چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکرمیکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم؛ اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم

چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی میکشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم؛

اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!

چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته؛

اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه !

چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم؛

اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!

چقدرخنده داره که برای عبادت وکارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی دربرنامه روزمره خودپیدانمی کنیم؛

اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم؛

اما سخنان قران رو به سختی باور می کنیم!

چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!

چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره؛

اما وقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم!

خنده داره اینطور نیست؟


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

دعا برای امامزمان(عجل الله)…

آثار شگفت انگیز دعا برای سلامتی امام زمان(عجل الله):

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا

دعا….

- بهترین و محبوب ترین اعمال نزد خداوند و مایه ی خرسندی پروردگار متعال و رسول خدا (صلی الله علیه و آله)است

- رستگاری به شفاعت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) و امام زمان ارواحنا فداه را به دنبال دارد .

- موجب اجابت دعا و دفع بلا و عقوبت و نزول نعمت و وسعت روزی است.

- مایه نایل شدن به دیدار دل آرای آن حضرت در بیداری یا خواب است.

- وفا به عهد و پیمان الهی و ادای اجر رسالت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است.

- تعظیم و اجابت دعوت خداوند متعال و رسول الله (صلی الله علیه و آله) است.

- باعث آمرزش گناهان و تبدیل سیئات به حسنات است.

- باعث زیاد شدن نور ولایت امام زمان (عجل الله)در دل است.

- سبب بازگشت و رجعت به دنیا در زمان ظهور است.

- ایمنی از عذاب و عقوبت آخرت راموجب می شود.

- در حکم یاری خداوند متعال است.

- مایه ی طول عمر می شود.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

فواید صلوات فرستادن..

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :

با صدای بلند بر من صلوات فرستید زیرا که نفاق و دورویی را بر طرف می کند .

پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله):

کسی که در نوشته ای صلوات بر من را بنویسد تا زمانی که نام من در آن نوشته باشد فرشتگان او را استغفار می کنند .

پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله):

جفاکارترین افراد کسی است که نام من را بشنود و بر من صلوات نفرستد .

امام صادق (علیه السلام):

هیچ عملی در روز جمعه برتر و با فضیلت تر از صلوات بر محمد و آل محمد نمی باشد .

فواید دنیوی صلوات:

فایده اول: در اصول کافی است که، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرموده‌اند در مقابل صد صلوات حق تعالی صد حاجت را برآورده می‌نماید.

فایده دوم: با صدای بلند صلوات فرستادن نفاق را برطرف می‌سازد.

فایده سوم: صلوات فرستادن موجب پاکیزه شدن عمل‌هاست.

فایده چهارم: هر کس یک صلوات بفرستد حق تعالی در عافیت را بر روی او می‌گشاید.

فایده پنجم: صلوات فرستادن فقر را برطرف می‌کند.

فایده ششم: هر گاه چیزی از یاد انسان برود و آدمی آن را فراموش کند صلوات موجب می‌شود که به خاطر آید.

فایده هفتم: صلوات، دشمن دیرین و همیشه در کمین انسان یعنی ابلیس لعین را ذلیل و خوارمی کند

فواید اخروی صلوات :

صلوات فرستادن در روز قیامت به صورت نوری در آمده در سر،طرف راست،طرف چپ و بالا، و جمیع اعضاء آدمی دیده می‌شود

فایده اول: امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: «هر کس ده مرتبه صلوات بفرستد حق تعالی صد مرتبه بر او صلوات میفرستد» و فرموده اند: «هر کس ده مرتبه صلوات بفرستد خدا و ملائکه هزار بار بر او صلوات می‌فرستد و هر که حق بر او هزار صلوات بفرستد هرگز او را به آتش،عذاب نخواهد کرد و در مقابل هر صلوات ده حسنه به او عطا می‌فرمایند و هر کس ده مرتبه صلوات بفرستد حق تعالی ده صلوات بر او می‌فرستد و ده گناه او را می‌آمرزد و ده درجه او را بلند می‌گرداند و از اهل بهشت خواهد شد».

فایده دوم: سزاوارترین و نزدیک‌ترین مردم در روز قیامت به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) کسی است که در دنیا بر آن حضرت بیشتر صلوات فرستاده باشد.

فایده سوم: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به علی مرتضی (علیه السلام) می‌فرماید: «هرکس بر من صلوات بفرستد شفاعت من برای او واجب می‌شود».

فایده چهارم: حضرت رضا(علیه السلام) فرموده‌اند: «صلوات فرستادن نزد خدا برابر است با تسبیح و تهلیل وتکبیر»

فایده پنجم: حضرت علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) می‌فرماید: «هر کس قادر بر کفاره گناهان نباشد صلوات بسیار بفرستد که صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلی الله علیهواله)گناهان را می ریزاند»

فایده ششم: امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می‌فرمایند: «صلوات فرستادن در محو کردن گناهان شدیدتر است از فرو نشاندن آب، آتش را».

هر گاه چیزی از یاد انسان برود و آدمی آن را فراموش کند صلوات موجب می‌شود که به خاطر آید

فایده هفتم: صلوات فرستادن در روز قیامت به صورت نوری در آمده در سر، طرف راست، طرف چپ و بالا، و جمیع اعضاء آدمی دیده می‌شود.

فایده هشتم: هر که بگوید: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه وآله) خدا به او ثواب هفتاد و دوشهید عنایت می فرماید»

فایده نهم: سنگین‌ترین چیز در یوم الحشر(روز قیامت) صلوات است و صلوات، قبر را نورانی می کند.

فایده دهم: فرستنده صلوات داخل آتش جهنّم نمی‌شود.

حالا که دیدیش !

الهم صل علی محمد و آل محمد

حیف اگه نخونیش ………


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

دانشگاه انتظار هنوز پس از 1300 سال دانشجو

می پزیرد!متاسفانه این دانشگاه هنوز 313 فارغ التحصیل نداشته!

این دانشگاه در تمام شبانه روز از شما آزمون به عمل می آورد .

مدارک لازم جهت ثبت نام:

1. نماز اول وقت

2 . جلب رضای امام عصر

3 . دائم الوضو بودن

4 . برگه تسویه حساب حق الناس

5. قلبی آکنده از یاد خدا

“"به امید قبولی و عدم مشروطی همه ی ما در این دانشگاه"”


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

به آسمان رود و کار آفتاب کند…

روزی مردی فقیر به حرم حضرت امیر المومنین علی علیه السلام می رود و شروع به توسل به آن امام همام می کند و می گوید:یا امیر المومنین اوضاع مالیم نامناسب است، کمکم کن و …

شب در عالم خواب حضرت امیر المومنین علی علیه السلام را می بیند که به او می فرماید: فردا به فلان محله و فلان کوچه برو و بلند این جمله را تکرار کن:

“به آسمان رود و کار آفتاب کند”

صبح که مرد فقیر از خواب بیدار می شود با تعجب می گوید چه خوابی بود ولی تصمیم می گیرد که آن کار را انجام دهد؛ مرد به همان نشانی که حضرت فرموده بودند می رود و بلند آن جمله را تکرار می کرد؛ “به آسمان رود و کار آفتاب کند” که ناگهان مردی سراسیمه از منزل خود بیرون می آید و به مرد نزدیک می شود ومی گوید چه گفتی؟ مرد فقیر می گوید: “به آسمان رود و کار آفتاب کند” ؛ آن مرد گفت: چرا این جمله را تکرار می کنی؟ ولی مرد فقیر علت را نگفت؛ مرد دوان دوان به منزل خود رفت و با یک کیسه زر برگشت و آن را به مرد فقیر داد. مرد فقیر علت را پرسید که چرا یک کیسه زر به من می دهی؟ آن مرد گفت من یک شاعرم و یک شعر در وصف حضرت امیر المومنین علی علیه السلام سرودم اما به یک مصراع زیبا که رسیدم مصراع بعدی را نتوانستم ردیف کنم که تصمیم گرفتم هر کسی مصراع بعدی را بگوید نصف اموالم را به او بدهم و آن مصراع این بود: ” به ذره گر نظر لطف بو تراب کند” و با این مصراع بیت کامل شد.

“به ذره گر نظر لطف بو تراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند”


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

نقش اوقات فراغت در رشد و تعالي انسان

نعمت هاي خدا به عباد و بندگانش آنقدر زياد است که اگر انسان بخواهد نعمت هايي را که خداي بزرگ در اختيارش قرار داده شماره کند از عهده آن بر نخواهد آمد.

خداوند در اين دنيا نعمات فراوان و زيادي را نصيب انسان کرده است گرچه همه نعمت هاي خداي بزرگ ارزشمند و مهم مي باشند اما در اين ميان نعمت حيات و زندگي از همه آنها والاتر است. به برکت اين نعمت و اين فرصت و وقت است که انسان مي تواند از ساير نعمت هاي الهي بهره ببرد و در راه تکامل خود و پيشرفت جامعه و در نهايت به سوي فلاح و رستگاري گام بردارد و به کار و تلاش و فعاليت خود ادامه دهد.

آيا در کنار اين همه فعاليت جايي براي تفريح و استراحت وجود دارد و در نهايت اينکه آيا انسان خصوصاً جوانان و نوجوانان اوقات فراغتي براي خود دارند؟ چون مقطع جواني و نوجواني از اهميت بسزايي برخوردار است و آنها مي توانند با درست بهره برداري کردن از زندگي خود به اوج سعادت و خوشبختي برسند.

اوقات فراغت به معناي آسودگي و آسايش از کار و شغل است، اما لحظه ها يا اوقاتي که شخص غير از مسئوليت و کار روزانه خود و به اختيار و براساس تمايل شخصي به آن مي پردازد را اوقات فراغت مي توان تعريف کرد و يا مي توان گفت فراغت هنگامي است که فرد شاغل زماني از وقت خود را فارغ از کار به دلخواه خود مي گذراند.

اوقات فراغت مورد توجه دست اندرکاران تعليم و تربيت ، جامعه شناسان و روانشناسان قرار گرفته است. اوقات فراغت مي تواند بهترين و دلپذيرترين اوقات بشر باشد که مي تواند بستر مناسبي براي رشد و تعالي عده اي و براي عده اي ملال آور و رنج آور باشد.

اهميت اوقات فراغت:

با به پايان رسيدن فصل امتحانات زنگ فراغت براي خانواده ها و دانش آموزان مخصوصاً دستگاه هاي مسئول به صدا در مي آيد و همه تلاش مي کنند با اتخاذ شيوه ها و راه حل هاي مختلف به غني سازي اوقات فراغت دانش آموزان در سراسر کشور بپردازد.

به عنوان مثال آموزش و پرورش ، وزارت فرهنگ ، امور مساجد مخصوصاً سازمان تبليغات اسلامي به عنوان يکي از متوليان فرهنگي کشور در صددند تا اوقات فراغت دانش آموزان را پربار و غني سازند.

تاثير اوقات فراغت بر سلامت رواني افراد:

با توجه به تعريف کلي سلامت رواني يعني توجه به جنبه هاي زيستي ، جسماني، اجتماعي و رواني افراد در اوقات فراغت، با دور شدن از کارهاي اصلي و روزمره و انتخاب آزادانه ديگر فعاليت هاي سالم و دوست داشتني سعي در بهبود رواني خود مي کنند.

در خانواده هايي که به علت مشکلات مالي و کار زياد اوقات فراغت کمتري وجود دارد، علاوه بر تأمين نشدن نيازهاي روحي و رواني و سرکوب نيازهاي روانشناختي، برخوردهاي تنش زا و مشکل آفرين، رضايت نداشتن از زندگي ، اعتماد به نفس پائين، تفکر و خودپنداري منفي بيشتري ديده مي شود.

بنابراين بر اساس تحقيقات انجام شده رايج ترين اوقات فراغت دانش آموزان شرکت در کلاس هاي معارف ديني ، فعاليت هاي ورزشي ، مطالعه در کتابخانه، فعاليت هاي هنري، مسافرت و گردش و فعاليت هاي اجتماعي مي باشد.

لازم است والدين ضمن آزادي فرزندان در انتخاب چگونگي گذران اوقات فراغت آنان را هدايت و راهنمايي کنند در غير اينصورت آزادي صرف و خارج از چهارچوب اصول خانواده مي تواند براي آنان مشکل آفرين باشد.

بررسي هاي انجام شده حاکي از اين مطلب است که بسياري از موارد انحراف ميان قشر جوان و نوجوان نتيجه فقدان برنامه ريزي صحيح جهت گذران اوقات فراغت بوده است.

اهميت اوقات فراغت و لزوم بهره گيري از آن آنگاه اهميتش بيشتر مي شود که امروز استکبار جهاني با تهاجم و شبيخون وسيع فرهنگي باعث رواج فساد و بي بندباري در ميان نوجوانان و جوانان مي شود. پس براي مقابله در برابر اين تهاجم گسترده لازم است برنامه ريزي خوب و دقيق براي اين اوقات داشته باشيم تا دشمن نتواند به اهداف خود برسد.

روي اين اصل است که ائمه معصومين (ع) مطالب ارزشمندي در رابطه با بهره برداري از فرصت و عمر بيان کردند.

اوقات فراغت در کلام معصومين(ع):

امام سجاد (ع) مي فرمايد:«خداوندا اگر براي ما فراغتي از کارهاي دنيا مقدر فرموده اي پس آنرا فرصتي همراه با سلامتي قرار ده که در آن رنجي حاصل نشود و ملالتي به وجود نيايد.تا اينکه فرشتگاني که به ثبت گناهان ما مامورند با صحيفه اي خالي از گناه از پيش ما بروند و فرشتگان مامور به نيکي ها خوشحال از اعمالي که از ما نوشته اند از نزد ما برگردند.» (1)

حضرت علي (ع) فرمود: «همراه بيکاري و فراغت تمايل به خواسته هاي شيطاني حاصل مي شود.» (2)

پيامبر اکرم (ص) فرمود: «شب و روز دو مرکب راهوارند پس براي رسيدن به آخرت از آنها بهره بگيريد.» (3)

در روايت ديگري علي (ع) فرمود:«فرصت هاي پيش آمده را صيد کنيد که اگر از دست بروند ديگر آنها را به دست نمي آوريد.» (4)

بهترين کارها در اوقات فراغت چيست؟

1 – بندگي و عبوديت خدا:

قرآن کريم مي فرمايد: « فاذا فرغت فانصب و الا ربک فارغب؛ پس چون فراغت يافتي به طاعت درکوش و با اشتياق به سوي پروردگارت روي آور.» (5)

2 – دوستي با خدا:

امام سجاد(ع) مي فرمايد:« اللهم صل علي محمد وآل محمد و فرغ قلبي لمحبتک و اشغله بذکرک ؛خدايا بر محمد و آل درود فرست و دلم را براي دوستي خود فارغ گردان و آن را به ياد و ذکر خدا مشغول بدار.» (6)

3 – اشتغال به کار آخرت :

علي (ع) فرمود:« اي مردم از هر عمل بي فايده اي که حاجتي را برطرف نمي سازد روي گردانيد و خود را به امور آخرت که گريزي از آن نيست مشغول سازيد.» (7)

اقدامات لازم در اوقات فراغت:

1) انتظار کشيدن

2) شتاب در انجام دادن کارهاي نيکو

3) جلوگيري از هدر رفتن فرصت ها

4) پرهيز از بيکاري

به هر حال دانش آموزان آينده سازان و سرمايه هاي ملي يک کشور محسوب مي شوند با هدايت آنها و درست قرار دادن امکانات مناسب و به موقع از سوي مسئولين در اختيار آنان امکان حفظ و شکوفايي استعدادهاي اين سرمايه ملي فراهم مي شود.

زيبايي و قشنگي اوقات فراغت در اين است که نوع اوقات فراغت براي دانش آموزان دوست داشتني و لذت آفرين باشد و شيريني آن در روح و روان آنان باقي بماند.

بهتر است انتخاب در نوع فعاليت در اوقات فراغت حتما با توانمندي هاي افراد مطابقت داشته باشد تا از آسيب هاي رفتاري و مشکلات ضعف اعتماد به نفس آنان جلوگيري کند.

بسياري از بزه هاي اجتماعي و مشکلات رفتاري و قانوني نوجوانان و جوانان اگر بي توجهي انجام بگيرد در زمان هاي فراغت و بيکاري اتفاق مي افتد . بايد دقت کنيم فرصت هاي پيش آمده را براي رفع مشکلات آنان برنامه ريزي کنيم.

اثرات اوقات فراغت:

1) رفع خستگي

2) دوري از فشارهاي رواني

3) افزايش بازدهي رفتار

4) جهت دهي و شکوفايي استعداد

5) کسب روابط درون فردي

6) احساس رشد اجتماعي

7) اعتماد به نفس

8) شناخت خويشتن

9) دوري از انزوا و گوشه گيري

10) شکوفايي خلاقيت

11) تجديد قوا و تامين بهداشت رواني

12) توسعه مهارت و شکوفايي استعدادها

13) رشد اجتماعي فرد.

اميدوارم هم مسئولين و دستگاه ها و هم خانواده ها مسئوليت خويش را در قبال فرزندان به نحو احسن انجام دهند.

منابع:

1) صحيفه سجاديه/دعاي11

2) غررالحکم/آمدي/حديث7594

3) الجامع الصغير/ج2/ص475

4) غررالحکم/آمدي/حديث 6443

5) قرآن کريم/سوره انشراح

6) صحيفه سجاديه/دعاي21

7) غررالحکم/آمدي/حديث 1093

حجت الاسلام حسين ولي اللهي


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

جامعه ي ما جامعه اي است بنيان گرفته بر ارزش هاي اسلامي و اثر يافته از آموزه هاي قرآني و تعاليم اهل بيت (ع) . از ديگرسو،دانش روان شناسي امروز ، ارائه دهنده ي راهكارها و شيوه هايي براي بهتر زيستن است كه در قالب مهارتهاي زندگي ، تعريف مي شود.

براي دست‌يابي به يک زندگي سالم و وسيع و گسترده ناچار به اصول و قواعدي نيازمنديم که به کمک آنها روش استنباط را بياموزيم و از رکودها و خستگي‌هاي موجود آزاد شويم. اين اصول بايد جنبه عملي داشته باشند نه اين که فراموش شوند و به کار نيايند..

در اکثريت قريب به اتفاق مراسم و برنامه‌هاي مذهبي، اولين برنامه تلاوت قرآن‌کريم است و همه معتقدند بايد که با نام خدا و سخن خدا آغاز کنيم و اين قابل تقدير است. اما مي‌توان گفت: بيائيم اين بار بر عکس عمل کنيم. ما مقدمه‌اي شويم بر تلاوت قرآن، ما خود را بگونه‌اي آماده کنيم تا بتوانيم کلام خدا را در خودمان تجلي دهيم.

اگر قرآن تجليگاه خداوند است و فقط اين انسان است که تحمل پذيرش اين تجلي را دارد نه کوه و نه دريا و … «انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فا بين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً.» (احزاب/ 72) پس بيائيم اول مجلاي اين تجلي را (دل و قلب خود را) آماده کنيم و سپس تلاوت کنيم. «انه لتنزيل رب العالمين، نزل به الروح الامين علي قلبک لتکون من المنذرين شعراء / 194،193،192) و از آنجا که انسان نيز در بيانش تجلي کرده‌است،«خلق الانسان علّمه البيان» (الرحمن / 4و3) پس بکوشيم تا پس از مجلاشدن بر تجليگاه خدايي، خود با بيان کردن تجليات الهي جلوه کنيم.

قرآن براي انسان آمده‌است. هستي بخاط انسان آفريده شده‌است. قرآن رسن است و مي‌توان به واسطه آن بالا رفت يا در قعر چاه افتاد.«شفاء و رحمه للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خساراً» (اسراء/ 82)

تعريف مهارتهاي زندگي :

با توجه به رشد و توسعه ي زندگي آدمي و پيچيدگي هاي ارتباطي وي با دنياي درون و بيرون ، آموزش مهارتهاي زندگي ، ضرورتي انكار ناپذير است .

تعاريف گوناگوني از مهارتهاي زندگي شده است از جمله :

1-(سازمان بهداشت جهاني): اين سازمان مهارتهاي زندگي را شامل توانايي هاي آدمي براي رفتارهاي مثبت و انطباق پذير با ديگران مي داند كه او را قادر مي سازد با چالش ها و نيازمنديهاي روزانه به كونه اي موثر رو به رو گردد.

2-(سازمان يونيسف): اين سازمان مهارتهاي زندگي را مشتمل بر تمهيداتي براي تحول و يا تغيير رفتار مي داند تا ميان سه حيطه يعني : دانش ، بينش و رفتار موازنه اي انجام پذيرد.

به طور كلي مهارتهاي زندگي مهارت هايي است كه زندگي موفقي را براي ما رقم مي زند و توانمنديهايي در زمينه هاي دانش و بينش است تا زمينه ساز موفقيت آدمي در زندگي گردد.

ضرورت مهارتهاي زندگي :

ضرورت مهارتهاي زندگي را مي توان در محورهاي زير جستجو كرد :

1)تبديل خانه به خوابگاه ( كاهش ارتباط صميمانه )

2)پديده بحران هويت ( از خود بيگانگي قشرهايي از نوجوانان و جوانان )

3)گسست، تضاد ، و تقابل نسل ها

4)اشتغال مداوم و روز افزون والدين در خارج از خانواده ( از ميان رفتن فصل مشترك هاي عاطفي و روحي )

5)توسعه و تسلط تربيت و فرهنگ رسانه اي

6)ظهور پديده فكر منفي، ترديدها و تزلزل ها در تصميم گيري

تأثير مخرب هر يك از مولفه هاي مذكور بر روند زندگي نوجوانان و جوانان ، مبيّن اهميت آموزش مهارتهاي زندگي است.

هدف كلي از آموزش مهارتهاي زندگي :

متخصصان اين فن بر اين اعتقادند كه هدف كلي از آموزش مهارتهاي زندگي ، افزايش ظرفيت رواني –اجتماعي و بالا بردن سطح بهداشت رواني نوجوانان و جوانان است تا از رفتارهاي آسيب زاي فردي و اجتماعي پيشگيري شود.

از آن جا كه جامعه ما جامعه ي متكي به ارزش هاي اسلامي و متأثر از آموزه هاي قرآن كريم است ضروري است مهارتهاي زندگي را از اين منظر بنگريم كه در ميان آحاد جامعه موقعيتي بي نظير و محبوبيتي ارزشمند دارد.

دين و مهارت هاي زندگى:
خوشبختانه و البته بر خلاف تصور موجود، دين، آموزه هاي فراواني در حوزه مهارت هاي زندگي دارد؛ آموزه هايي که يا ديده نشدند و يا به درستي فهم نشدند. به جهت جايگاه مهمي که رضامندي از زندگي در تکامل معنوي دارد، اولياي دين آموزه هاي فراواني را به پيروان خود آموخته اند. رسول خدا در کنار تعاليم قدسي و ملکوتي خود، مهارت هاي زندگي را به پيروان خود و حتي کساني همانند امام على(ع)، ابوذر غفاري و ديگران مى آموزد. امام على (ع) نيز مهارت هاي زندگي را به ياران خود مى آموختند. از بقيه معصومين نيز همين مسأله ثبت است. حتي فراتر از اين، در خلال اين تحقيق خواهيد ديد که قرآن کريم نيز در اين زمينه آموزه هاي مهمي دارد. بنابراين يکي از دغدغه هاي دين، رضامندي از زندگي است و يکي از رسالت هاي آن آموزش مهارت هاي زندگي کردن به پيروان خويش است. متأسفانه اين بخش از آموزه هاي دينى کمتر مورد توجه واقع شده و يا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته اند. هدف برنامه مديريت رفتار صحيح در قرآن و حديث آن است که بخشي از اين آموزه ها را ارائه کند تا زندگي اهل ايمان را نشاط و شادماني بخشد، و نگاهي نو در اين زمينه بگشيد تا پژوهش هاي لازم درا ين زمينه انجام شود.

خداي بزرگ و مهربان همه ما را جفت آفريد واز جنس خودمان همدم ومونس برايمان قرار داد تا با او به آرامش روحي ،رواني،اقتصادي ومعنوي برسيم پس اگر من وتو بدور از هرگونه آراءو نظريات سست وبي پايه اين وآن وهر دانشمند به اصطلاح شهره عام وخاص مي خواهيم به آرامش جاويد برسيم چه زيبا وعاقلانه است اگر به علم خداوند اعتماد واطمينان كنيم و در سايه فرمان ودستورات او كه خالق همه هستي وآرامبخش همه دلهاي آشفته و پريشان است .به همه آرامش وسعادت دست يابيم پس راههاي رسيدن به آرامش را در كلام الهي مي جوييم و سپس آن راههارا بي كم وكاست مي پوييم .

آگاهي تو از علم خدا به مشكلاتي كه در زندگي با آن مواجه هستي همانا آرامش بخش روح وروان تو در مواجهه با همه مشكلات خواهد بود .سخنان خداوند در سوره انعام آيات 33 گواهي بر اين آگاهي است تا واقف شويم و بدانيم كه مشكلات جز آزمايش و امتحاني نيست پس در پاسخ صحيح به آن كوشا باشيم.

خداي مهربان آرامش وآسايش انسان را در كانون گرم خانواده قرار داده است پس آن را در مكانهاي ديگر مجوي(سوره اعراف آيه 189)

فقط كافيست مهارتهاي زندگي در پهن دشت گيتي را ازآيات زندگي برگرفته و در تمام ابعاد زندگي خويش بكار بنديم .

جايگاه مهارت هاي زندگي در اسلام :

1) تأكيد بر جامعيت و واقع نگري اسلام و قدرت پاسخگويي آن به نيازهاي انساني ، تا بينشي مطلوب به اسلام پديد آيد و نسبت دين و زندگي روشن گردد.

2)ارائه ديدگاه اسلام درباره ي مهارت هاي زندگي با توجه به رويكردهاي علمي ،تا معيارها و ضوابط مطمئني در زمينه هاي مورد بحث به دست آيد.

3)تأملي نقد گونه بر پاره اي از مباحث مهارتهاي زندگي به ويژه مباحثي كه با رويكردي اومانيستي و يا سكولاريستي مطرح مي شود و يا از ديدگاه هاي اسلامي بي بهره است ،نظير مباني ارزش شناسي ،منابع ارزش شناسي ،معياره هاي درك و تفكيك ارزش ها از ضد ارزش ها و امثال آن.

4)طرح موضوعاتي همچون وجود ارتباط معنادار ميان بخشي مولفه هاي مهارتهاي زندگي ،تا درك بهتر و عميق تري از آن بدست آيد،نظير رابطه ي آدمي و خالق از يك سو، و تأثير آن بر رابطه ي آدمي با مردم .

1- مهارت خود آ گاهي :

مهارت خودآكاهي و يا (خود شناسي و آگاهي به خويشتن ) يكي از مهارتهاي بنيادي است ،خوآكاهي به توانايي ادمي در درك ويژگيهاي فردي و اجتماعي اش گفته مي شود به گونه اي كه وي قادر است نسبت به نقاط قوت و ضعف خويش ،علائق و تمايلاتش ، نيازها و احتياجات و ساير ابعاد وجودي اش معرفت صحيحي كسب كند و در پرتو آن به سازگاري فردي و اجتماعي دست يابد.

نكته ي نغز اين جاست كه خود اگاهي ما ارتباطي مستقيم با توان عقلاني و خردمندي ما دارد ، هر چه به خويشتن بصيرت بيشتري داشته باشيم انديشه ي ما بالندگي و پرورش بيشتري يافته است.

خداوند متعال در قرآن كريم سوره مائده آيه 105 مي فرمايد:اي كساني كه ايمان آورده ايد به خود بپردازيد اگر شما هدايت يافته ايد ،آنان كه گمراه مانده اند به شما زياني نرسانند .بازگشت همه شما نزد خدا ست تا شما را به آن كارهايي كه مي كرده ايد آگاه گرداند .

در اين آيه خداوند متعال وظيفه هر فرد با ايمان را به خود پرداختن و از توانائيهاي خويش آ گاه شدن بدون توجه به عملكرد اكثريت گمراهان و بدون ترس از زيان آنان مقررنموده است چون كسي كه ايمان آورد و بر اساس توا نمنديهاي خويش حركت كند خداوند نيز يقينا كمكش خواهد كرد .و نيزدر سوره نحل آيه 41 به انسان با ايمان بشارت مي دهد كه اگر بر اساس استعدادها و توانمنديهايت در يك محل وشهر و جايگاه به تو توجه نكردند و بر تو ستم روا داشتند حال كه خود به توانمندي خويش آگاهي پس در راه خدا مهاجرت نما كه خداوند در همين جهان جايگاهي نيكو به تو خواهد داد . كما اينكه اجر آخرت بزرگتر است .همچنين بر اساس آيه 78 سوره يس هيچ كسي نمي تواند ادعا كند كه خد اوند به او توانايي لا زم را نداده چرا كه اگر كسي چنين ادعايي نمايد در واقع آفرينش خو يش را از ياد برده است و گر نه خداي مهربان كه او را از يك قطره آب گنديده خلق فرمود چگونه راه كسب روزي در فطرت او قرار نداده باشد بلكه اين استعداد در همگان هست فقط كشف آن را خداوند بنا به اختياري كه به انسان داده بر عهده خودش گذاشته است .

2- مهارت همدلي :

همدلي يعني اينكه انسان موقعيت ديگران را بخوبي درك نمايد ، ديگران راهمانگونه كه هستند بپذيرد و ضمن احترام به آنان به گونه اي رفتار نمايد كه همه افراد جامعه با تمام تفاوتهايي كه با هم دارند بسوي او گرايش پيدا كنند ، او را قلبا دوست بدارند و در هيچ شرايطي از او گريزان نباشند .همچون ا ئمه معصومين (ع) ونيز بزرگان دين كه دوست ودشمن به آنان احترام مي گذاشتند و چيزي جز خير ونيكي در آنان نمي يافتند.خداوند متعال در اين باره در آيه 71 سوره توبه مي فرمايد :مردان مو من و زنان مومن دوستان يكديگرند به نيكي فرمان مي دهند واز نا شايست باز مي دارند ،و نماز مي گزارند و زكات مي دهند واز خدا وپيامبرش فر مانبرداري مي كنند ،خدا اينان را رحمت خواهد كرد ،خدا پيروز مند وحكيم است .و در آيه 128 سوره توبه مي فرمايد :هر آينه پيامبري از خود شما بر شما مبعوث شد ،هر آنچه شما را رنج مي دهد بر او نيز گران مي آيد سخت به شما دل بسته است و با مومنان رؤف ومهربان است .

حال اگر اسوه ما پيامبر اعظم (ص) باشد پس لازم است با ديگران همدلي نمائيم و هر آنچه ديگران را رنج ميدهد براي مانيز گران آيد و به ابراز دلبستگي با مومنان و رافت و مهرباني با همگان بپردازيم.

3–مهارت برقراري رابطه موثر :

بر قراري رابطه موثر يعني انسان به گونه اي عمل نمايد و با ديگران ارتباط برقرار كند كه بدون تنش و اضطراب واسترس بتواند با آرامش كامل خواسته هاي خود را بيان نموده و اعتماد طرف مقابل را جلب نمايد .مهمترين عامل برقراري اين رابطه موثر از نظر قرآن كريم همانا شكيبايي است.خداي متعال در سوره آل عمران آيه 200 مي فرمايد:اي كساني كه ايمان آورده ايد شكيبا باشيد وديگران را به شكيبايي فرا خوانيد ورابطه خوب برقرار كنيد و تقوا پيشه كنيد باشد كه رستگار شويد .قرآن كريم در آيه 1 سوره نساء در خصوص رابطه بين انسانها و اين كه چرا بدون قيد وشرط بايد نسبت به همگان علي رغم تمام برخوردهاي احتمالي ناشايسته شان مهرورزي نمود مي فرمايد :اي مردم پرواكنيد از پروردگارتان ،آنكه شما را از يك تن بياوريد و از آن يك تن همسر او را واز آن دو مردان و زنان بسيار پديد آورد وپرواكنيد از آن خدايي كه با سوگند به نام او از يكديگر چيزي مي خواهيد و زنهار از خويشاوندان مبريد. و در آيه 35 همين سوره اشاره مي فرمايد كه اگر زن يا شوهر با قصد اصلاح بين يكديگر سخن بگويند و بر اساس آن عمل كنند و روابطه حسنه بر قرار نمايند خداوند نيز ميانشان موافقت پديد مي آورد هرچند ديگري درك اين رابطه موثر را نداشته باشد .كه خدا دانا وآگاه است آيه 114 سوره توبه معيار ارتباط موثر را رضايت خداوند قرار داده است و به ما نيز ياد آور مي شود كه در تمام لحظات و تمام ارتباطات بايد به جلب رضاي خداوند بينديشيم و آنچه را كه او مي پسندد انجام دهيم هر چند كه ضرر ما در آن نهفته باشد .آنجا كه مي فرمايد :آمرزش خواستن ابراهيم (ع) براي پدرش نبود مگر به خاطر وعده اي كه به او داده بود و چون براي او آشكار شد كه پدرش دشمن خداست از او دوري جست زيرا ابراهيم (ع) بسيار خدا ترس و برد بار بود.

4-مهارت روابط بين فردي :

معيار روابط بين فردي و فاميلي واجتماعي از نظر قرآن ايمان است.و نيز اسلام همواره به آداب معاشرت و روابطه بين فردي و اجتمايي اهتمام مي ورزد. همانگونه كه در آيه 27 سوره نور تاكيد مي فر مايد :بي اجازه به خانه كسي وارد نشده و پس از اذن دخول بر ساكنان آن از كوچك وبزرگ سلام كنيد و در آيات بعدي شرم و حياي بين افراد را مطرح مي فرمايد و اشاره به روابط سالم همراه با آرامش و انبساط خاطربه وسيله آموختن اين مهارتها و بكار بردن آن در زندگي دارد و نيز در سوره مجادله آيه 22 مي فرمايد:نمي يابي مردمي را كه به خدا وروز قيامت ايمان آورده باشند ولي با كساني كه با خدا وپيامبرش مخالفت مي ورزند دوستي كنند ،هرچند آن مخا لفان ،پدران يا فرزندان يا برادران و يا قبيله آنها باشند .خدا بر دلشان رقم ايمان زده و به روحي از خود ياريشان كرده است و آنهارا به بهشتهايي كه در آن نهر ها جار ي است در آورد. در آنجا جاودانه باشند خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند ،اينان حزب خدايند ،آگاه باش كه حزب خدا رستگارانند .پس بنا به حكم قرآن ملاك و معيار روابط بين فرد ي تمام افراد جامعه بايد بر پايه ايمان استوار باشد حتي پدر ومادر و برادر وخواهر وافراد فاميل وساير ين.

5- مهارت تصميم گيري :

در خصوص اين مهارت قرآن كريم تا كيد ميفرمايد كه قبل از هر تصميم گيري بايد با افراد آگاه مشورت نمود و هر گونه تصميم گيري مي بايست پس از مشاوره انجام پذيرفته سپس از بين آراء مشاوران بهترين راه حل را برگزيد.خداي متعال در سوره نمل آيه 32 و بعد از آن به داستان ملكه صبا اشاره مي فرمايد كه آن زن گفت :اي بزرگان (مشاوران) در كار من راي بدهيد كه تا شما حاضر نباشيد من هيچ كاري را فيصل نتوانم داد. پس در جايي كه حاكمان بدون مشورت زير دستان به كاري اقدام نمي كنند و تصميمي نمي گيرند بر ماست كه در تمام امور زندگي با افراد آگاهتر از خودمان مشورت نموده و سپس تصميم بر انجام آن بگيريم حتي اگر آن كار خريد يك جفت كفش باشد .حتما ضرر نخواهيم كرد .و در جاي ديگر قرآن كريم قلب را مركز تصميم گيري انسان معرفي نموده ومي فر مايد :آنچه را كه در دل داريد خواه آشكارش سازيد يا پوشيده اش داريد خدا شما را بدان بازخواست خواهد كرد . (بقره 283 ) لذا در هر تصميم گيري شايسته است آنچه را كه در دل داريم بر زبان جاري نموده و در عمل به كار گيريم و اگر آنچه در دل داريم از نظر خداوند پسنديده نيست پس از آن در گذريم و قلب را از آنچه نا پسند است پاكيزه نماييم و تصميمات خدا پسندانه بگيريم حتي اگر تصميم به يك نگاه يا يك حرف يا يك قدم باشد .

6- مهارت حل مسئله :

از ديدگاه قرآن مهارت در حل مسا ئل مختلف زندگي زماني حاصل مي شود كه انسان مراحل ايمان ،تقوي و بندگي خالصانه خداوند را طي كرده باشد نه در بعد زمان بلكه به لحاظ ارتباط قلبي با خداوند و كمك گرفتن ازاو وعمل به دستورات او. در اين حال است كه خداوند در هاي حكمت را به روي بندگان خالص خويش مي گشايد و او را در حل مسائل عديده زندگي ياري مي فرمايد . پس احسان و پرهيز گاري زمينه ساز حل تمام مسائل زندگي است . همانگونه كه در آيه 128 سوره نساء مي فرمايد : اگر زني دريافت كه شوهرش با او بي مهر و از او بيزار شده است باكي نيست كه هر دو در ميان خود طرح آشتي افكنند . كه آشتي بهتر است و بخل و فرو مايگي بر نفوس مردم غلبه دارد اگر نيكي و پرهيز گاري كنيد .خدا به هرچه مي كنيد آگاه است . و در آيه 261 سوره بقره مي فرمايد : به هر كه خواهد حكمت (مهارت حل مسئله )عطا كند و به هر كه حكمت عطا شده نيكي فراواني داده شده و جز خردمندان پند نپذيرند.

7- مهارت تفكرانتقادي:

اين مهارت مخصوص انسانهاي باهوش و داراي حكمت الهي است كه فكري نقاد انه دارند وهيچ نظروعقيده اي رابدون نقدوبررسي نمي پذيرند،همچون حضرت ابراهيم (ع)كه از پدرش به جهت پرستش معبود اني بي خاصيت انتقاد كرد و چه زيبا و محترمانه انتقاد مي كند آنجا كه مي فر مايد : اي پدر چرا چيزي را كه نه مي شنود ونه مي بيند ونه هيچ نيازي از تو بر مي آورد،مي پرستي؟ اي پدر مرا دانشي داده اند ، پس از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت كنم (مريم 42و 43) آري اگر پيامبران واولياء الهي را الگوي خويش قرار دهيم از آنها خواهيم آموخت كه طوطي وار همه چيزرا نپذيريم بلكه مورد نقد وبرسي قرار دهيم وبا معيار هاي الهي بسنجيم اگر با آن همخواني داشت پذير فته و بدان عمل نماييم .(انبياء 21 وكهف 15 )

8-مهارت تفكر خلاق :

خلاقيت صفتي از اوصاف الهي است ،و مهارت تفكر خلاق به همان حكمتهاي الهي بر مي گردد كه ما را در تصميم گيريها و حل مسائل ياري مي نمايد يعني راه حل خارج از دنياي تجارب بر ذهن ما جاري مي شود .خالق هستي كه اولين خلاق عالم است در سوره انعام آيه 104 مي فرمايد : پر وردگارتان به شما ادراك داده است هر كه از روي بصيرت مي نگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت بر هم نهد به زيان اوست و من نگهدارنده شما نيستم .

و در آيه 86 سوره حجر مي فرمايد . همانا خداي تو خلا قي دانا ست .

اي عز يز هر كس به اصل خويش برگردد و روح خداي خويش را بيابد به يقين همانند خداي خود تفكري خلاق خواهد داشت.

9- مهارت مقا بله با هيجا نها :

گا هي انسا نها خواسته يا نا خواسته ،آ گاهانه يا نا خوداگاه دست خوش هيجانات و احسا سات در وني و بيروني شده و دست به اعمالي مي زنند كه همان لحظه و يا بعد از آن از عمل خويش پشيمان مي شوند د ر حا لي كه پشيماني ديگر سودي ندارد.چون خشم ابراز شده يا كلام گفته شده همانند روغن ريخته است كه جمع كردن آن يا ممكن نيست اگر هم باشد بسيار سخت است. لذا مقابله و كنترل اين هيجانات قبل از آن كه انسان رابه عمل وادار نمايد نيازمند مهارت است .اگر زندگي نامه اولياء خدا و بطور كلي انسانهاي موفق را مطا لعه نمايم در مي يابيم كه از خصو صيات بار زآ نها همين كنترور هيجانات بوده است .لذا خداي متعال در قرآن كريم سوره ناس مي فر مايد :بگو به پر وردگار مردم پناه مي برم ، فر مانرواي مردم ،خداي مردم،از شر وسو سه و وسوسه گر نهاني،آنكه در دلهاي مردم وسوسه مي كند خواه از جنيان باشد يا از آدميان.

پس لازم است هر جا كه هيجاني بر شما غلبه يافت بگوييد پناه بر خدا و به او پناه ببريد تا به آرامش و سعادت برسيد و هيچگاه پشيمان نشويد .

هوش هيجاني :

براساس نظر دانيل گلمن ، هوش هيجاني يا eq شامل شناخت و کنترل هيجان هاي خود ، همدلي کردن با ديگران و حفظ روابط رضايت بخش است به عبارت ديگر شخصي که هوش هيجاني بالايي دارد ، مولفه هاي شناختي ، فيزيولوژيکي و رفتارهاي هيجان ها را به طور موفقيت آميزي با يکديگر تلفيق مي کند.

گلمن معتقد است ، هوش هيجاني بالا تبيين مي کند که چرا افرادي که با ضريب هوشي يا هوش بهر iq متوسط موفق تر از کساني هستند که نمره هاي هوش بهر بسيار بالايي دارند او عقيده دارد که مقياس هاي سنتي هوش انسان ، مجموعه بسيار مهمي از توانايي هايي که افراد را در زندگي واقعي کارآمد مي سازد ، ناديده مي گيرند : خودآگاهي ، کنترل تکانه ، پايداري ، اشتياق ، خود انگيختگي ، همدلي و شايستگي اجتماعي ، به گفته وي بسياري از مشکلات اجتماعي را مي توان به فقدان هوش هيجاني نسبت داد و البته مي توان eq يا هوش هيجاني را برخلاف هوش بهر يا iq درهمه افراد پرورش داد.

مهارت مديريت هيجانات فرد را قادر مي سازد تا هيجان ها را در خود و ديگران تشخيص داده ، نحوه تاثير آنها را بر رفتار بداند و بتواند واکنش مناسبي به هيجان هاي مختلف نشان دهد امروزه افراد را به ميزاني که قادر باشند از هيجانات به نفع خود و روابط شان استفاده کنند داراي هوش هيجاني بالاتر مي دانند.

برخورداري از هوش هيجاني باعث مي شود تا در موقعيت هاي تهديد کننده و خطرناک رفتار مناسبي از خود نشان دهيم مانند فرياد کشيدن کسي که در معرض دزديده شدن يا سرقت قرار گرفته است همچنين باعث مي شود از خشنودي و شادي در زندکي خود و اطرافيان به نحو شايسته اي استفاده کنيم داراي هوش هيجاني بالاتر مي دانند . نيازهاي ديگران را بهتر درک کرده و ضمن همدلي براي کمک به ديگران پيش قدم شويم هوش هيجاني حس مسئوليت پذيري را در ما افزايش مي دهد براي مثال به جاي علاقه مندي به مديريت هيجانها اين گفته و گوي دروني منفي او باعث عصبانيت من شد ، اين گفت و گوي دروني مثبت را جايگزين مي کنيم من عصباني شدم.

اگر هوش هيجاني را مجموعه اي از اجزاي مرتبط با هم تصور کنيم اجزاي اين مجموعه عبارت اند از :

1- آگاهي از هيجان هاي خود
2- بيان هيجان ها
3- آگاهي از هيجان هاي ديگران
4- مديريت هيجان
5-مقابله با هيجانات

اين توانايي فرد را قادر مي سازد تا هيجان ها را درخود و ديگران تشخيص داده ، نحوه تاثير هيجان ها بررفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبي به هيجان هاي مختلف نشان دهد اکثر اوقات ما حالتها و احساسات خود را با دو واژه خوب يا بد توصيف مي کنيم.

براي مثال مي گوييم حالمان خوب نيست يا خوشحال هستيم گاهي اوقات از حالت هاي روحي خود به درستي اطلاع نداريم واژه هاي فراواني براي توصيف و بيان احساسات وجود دارد مانند : غمگيني ، رنجيدگي ، کسلي ، خستگي ، بي تفاوتي ، شادي ، حسرت و…

اما ما بيشتر از همان دو واژه خوب يا بد استفاده مي کنيم . چنانچه با هيجاناتي مانند ترس ، غم ، خشم يا اضطراب درست برخورد نشود ، اين هيجانات برسلامت جسمي و رواني تاثير منفي داشته و پيامدهاي ويرانگري در پي دارند .

10- مهارت مقابله با استرس :

تعريف استرس: فشارهاي رواني و روحي كه افراد در زندگي به دليل نوع درك و واكنش خود به اوضاع احساس مي كند.

معمولااسترسها از عد م علم و آگاهي به نتيجه كار و عمل در حال انجام ناشي مي شود .لذا هر كس از عاقبت كار خويش آگاه باشد وبه يك منبع قدرتمند متصل باشد هيچگاه دچار استرس نمي شود بلكه هميشه براي قبول سخت ترين شرايط آماده بوده ودر هر شرايطي با آرامش و اطمينان به كار وتلاش در راه رسيدن به هدف متعالي خويش مشغول مي شود.همانگونه كه خداوند متعال در سوره رعد آيه 28 مي فرمايد : آنان كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا آرامش مي يابد .آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مي يابد .

و نيز آگاهي انسان از علم خداوند نسبت به مشكلا ت در آرامش روحي ورواني و مقابله با استرس نقش بسزايي دارد آنجا كه مي فرمايد:خدا از مومنان آن هنگام كه در زير درخت با تو بيعت كردند خشنود گشت ودانست كه در دلشان چه مي گذرد پس آرامش بر آنان نازل كرد و به فتحي نزديك پاداششان داد (فتح 18) آرامش خاطر وآسودگي خيال ،هديه اي از سوي خداوند است .همانگونه كه در آيه 154 سوره آل عمران ميفرمايد:آنگاه پس از آن اندوه ،خدا به شما ايمني ارزاني داشت ،چنانچه گروهي را خواب آرام فرو گرفت اما گروهي ديگر چون مردم عصر جاهليت به خدا بد گمان بودند ،هنوز دست خوش اندوه خويش بودند و ميگفتند:آيا هرگز كار به دست ما خواهد افتاد ؟بگو: همه كارها به دست خداست … خدا آنچه را در سينه داريد مي آزمايد و دلهايتان را پاك مي گرداند و خدا به آنچه در دلهاست آگاه است .و نيز در سوره فتح آيه 4 مي فرمايد:اوست كه بر دلهاي مومنان آرامش فرستاد تا بر ايمانشان پيو سته بيفزايد و لشكرهاي آسمان وزمين از آن خداست و خدا دانا وحكيم است .و اما قرآن كريم اسباب آرامش و دوري از هر گونه استرس را اينگونه بيان مي فرمايد :1- آگاهي انسان از علم خداوند به مشكلات (انعام33) 2- كانون گرم خوانواده( اعراف 189) 3- دوستي با دوستان خدادرسا يه ايمان (يونس 62) 4- خواب واستراحت به اندازه كافي خصوصا در طول شب (يونس 67) 5- اطاعت از خداوند متعال در همه حال ( خوشيهاو ختيها) (شوري30 و31)

سبك رفتاري : 1) نداشتن خواب و استراخت كافي 2) نداشتن تحرك بدني مناسب 3) نداشتن تفريح نشاط بخش 4) استفاده از خوراكيهاي مضر مثل : (غذاهاي پرچرب ، شكر ، نمك و …)

سبك رفتاري جذب كننده استرس: ا) وضعيت غرور و خود شيفتگي ( من خوب ، تو بد ) 2) وضعيت وابستگي شديد (تو خوب ، من بد) 3) وضعيت خطرناك ، جذب استرس بالا : نااميدي ، افسردگي ، ضداجتماعي ( من بد، تو بد) 4) وضعيت مطلوب (من خوب ، تو خوب)

داشتن خطا هاي شناختي :

1) تفكر كامل گرايي به جاي تفكر كمال گرايي (كارها را شروع نمي كنند بلكه همه چيز بايد ok باشد، فرزند من بايد شاگرد اول باشد ، همسر من بايد خوش اخلاق باشد)

2) تفكر فاجعه آميز ( سرما خوردگي را مثل سرطان مي بينند ، دعواها و مشاجره هاي خانوادگي را به طلاق ختم مي كنند)

3) تفكر قياس با ديگران ( منفي گرايي بيشتر دارند)

4) تفكر پراكنده و بي هدف

5) تفكر خود محوري

6) تفكر اثبات خود به ديگران (اوايل شروع زندگي زوجين )

7) تفكر زندگي بر اساس ديدگاه ديگران

8) تفكر مسئوليت پذيري افراطي ( خود را پاسخگوي اشتباه ديگران ديدن )

عوامل توليد استرس :1) عدم مهارت كافي در مواجه با مشكل ، 2) عدم توانايي ذهني در فهم و تحليل شناختي مشكل 3) عدم توانايي تعيين سهم خود در مواجه با مشكل 4) فقدان اعتماد به نفس و عزت نفس 5) عدم توانايي تصميم گيري به موقع (ترديد) 6) ضعف بنيه ي عمومي معنوي 7) فقدان تجربه ي واقعي توكل .

قرآن و مقابله با استرس : تمركز بر گفتگوي دروني مثبت ، معنويت گرا و نشانه گرا ” الّذينَ اِذا اصلَبتَهُم مصيبه قالوا انّا لله و انّا اليه راجعون”

1) - قدرت تداعي كلمات ، جملات ، و آيه ها

2) - مهارتهاي زندگي در سيره رضوي(نويسنده محمد رضا شرفي)

3) - گزيده اي از سخنان دكتر استاد حسين اقبالي نسب (روانشناس)

گرد آورنده :فاطمه مومن نژاد

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

روزه يکي از احکام انسان ساز اسلام است

يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون .اي کساني ايمان آورده ايد ، روزه بر شما واجب شد همانگونه که بر کساني که قبل از شما بودند نوشته شد تا شايد پرهيزگار شويد. بقره / 183

فلسفه روزه :

روزه يکي از احکام انسان ساز اسلام است که انسان را از دام خواسته هاي حقير جسماني و حيواني مي رهاند و اورا به مقام قرب الهي و جايگاه رفيع انسانيت ميرساند.

فوايد روزه :

1-فوايد جسمي :

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: صوموا تصحوا : روزه بگيريد تا سالم بمانيد ودر ديگر روايات آمده است « معده آدمي خانه بيماريهاي اوست و پرهيز از غذا درمان آن است .»

دانشمندان علم پزشکي مي گويند: روزه باعث استراحت معده است ، در حال روزه اسيد معده بجاي غذا به وسيله صفرا خنثي ميشود و زخم معده ايجاد نمي گردد. دانشمند روسي الکسي سوفورين مي گويد : « روزه فايده ويژه اي در درمان کم خوني ، ضعف روده ها ، التهاب بسيط و مزمن دمل هاي خارجي و داخلي ، سل ، اسکليروز، روماتيسم ، نقرس ، استسقاء، نوراستني ، عرق النساء، فراز( ريختگي پوست ) ، بيماريهاي چشم ، مرض قند ، بيماريهاي جلدي ، بيماريهاي کليه ، کبد و بيماريهاي ديگر دارد.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: اگر مردم کمتر غذا ميخوردند ، هر آئينه بدنهاي آنها سالم مي ماند.

2-فويد روحي و معنوي :

قرآن کريم در سوره بقره آيه 183 فايده روزه را رسيدن به تقواي الهي مي داند. زيرا تقوا و پرهيزگاري در تربيت و سازندگي شخصيت يک مسلمان نقش بسيار مهمي دارد ، براي رسيدن به اين اثر است که در سخن شريف نبوي صلي الله عليه و آله اجتناب از گناهان در اين ماه از بهترين اعمال آن شمرده شده است .

گرسنگي و تشنگي و ديگر محدوديت ها و مراقبتها در ماه مبارک رمضان ، شعله هاي سرکش غرايز حيواني و هوس ها را تا حد چشمگيري خاموش ميسازد ودر نتيجه ناهنجاريها و گناهان در جامعه کاهش مي يابد .براساس آمار و ارقام ، آمار جرم و جنايت در اين مـاه بسيار پايين است کسي که يک ماه نان و آب و همسر خـودرا کنار گذاشت مـي تواند نسبت به مـال وناموس ديگران نيز خودرا کنترل کند. در نتيجه ماه رمضان ، ماه بازگشت به خدا و خويشتن ، ماه کناره گيري از بديها و ماه رويش و تجلي خوبيها و ارزشهاي معنوي است.

روزه و صبر:

يکي از فوايد معنوي و تربيتي روزه تمرين صبر و بردباري است .انسان مسلمان در زندگي فردي و اجتماعي خويش براي رسيدن به هدف هايي مبارزه مي کند و با مشکلاتي نيز روبروست . بدون صبر پيروزي بر مشکلات و رسيدن به هدفها محال است ، صبر و تحمل مقاومت انسان را بالا برده و اراده اورا توانا مي سازد و با صبر و مقاومت است که مي توان به پيکار با ستمگران رفت .

روزه به ويژه در گرماي تابستان و روزهاي بلند آن که فشار تشنگي طاقت فرسا ميشود به طور چشمگيري به انسان صبر و مقاومت مي بخشد و تحمل رنج و سختي را بر آدمي آسان ميسازد در همين مورد در سخن شريف صلي الله عليه و آله چنين آمده است :« رمضان ماه صبر است و پاداش صبر بهشت است » . در واقع روزه دار در کلاس درس ماه مبارک رمضان ، يکماه تمرين عملي صبر و تحمل و بردباري را مي نمايد و خودرا تربيت نموده و شخصي مقاوم و داراي استقامت مي گردد.

روزه و تمرين ارزشها :

- روزه باعث تقويت عاطفه است .کسي که يک ماه گرسنگي را چشيد ، درد آشنا ميشود و رنج گرسنگان را احساس و درک مي کند.راستي اگر کشورهاي ثروتمند جهان چند روز را در سال روزه بدارند و طعم گرسنگي را بچشند بازهم اين همه گرسنه در جهان وجود خواهد داشت ؟

- روزه روح انسان را شبيه فرشتگان مي نمايد ، فرشتگاني که از خوردن و آشاميدن دورند و تنها به عبادت و بندگي خدا مشغولند .

- در روايت ميخوانيم : روزه دار مي بايست از دروغ ، گناه ، مجادله ، بدگماني ، حسادت ، غيبت ، مخافت با حق ، فحش و سرزنش و خشم ، طعنه و ظلم و مردم آزاري ، غفلت ، معاشرت با فاسدان ، سخن چيني و حرام خواري و دشمني با ديگران دوري نمايد و نسبت به نماز ، سکوت و حلم و بردباري ، صبر و صداقت و ياد قيامت توجه خاص داشته باشد که همه اينها از آثار تربيتي روزه است که نه فقط در ماه رمضان بلکه در غير آن بايد اين آثار و دستاوردها را حفظ نمود.

روزه و توجه به نظم و انضباط :

نظم و انضباط و تنظيم اوقات بر خلاف بعضي ها که گمان مي کنند از ويژگيهاي زندگي غربيان است ، از تعليمات اصيل اسلامي است .اصولاً فرائض اسلامي نشانگر توجه اسلام به نظم و انضباط است ، هريک از نمازهاي پنج گانه را بايد دروقت مخصوص آن خواند . مراسم حج بايد در وقت و مکاني خاص انجام شود. روزه نيز در ماه مبارک رمضان با ديدن هلال ماه شروع و با ديدن هلال ماه شوال خاتمه مي يابد و يا هر روز، از سپيده دم آغاز و تا مغرب پايان مي پذيرد ودر فصول 4 گانه سال نيز جريان دارد ، گاه در روزهاي بلند و گاه در روزهاي کوتاه قرار ميگيرد.

نمازها در ماه مبارک رمضان به موقع و سر وقت خوانده مي شود خيلي ها مقيد به قرائت مقدار معيني از آيات قرآن مي باشند. در زماني معين افطاري و سحري ميخورند. مقيد به خواندن دعاهاي معين مي باشند و… که همه اينها نظم و انضباط و وقت شناسي و تقيد را براي انسان بدنبال دارد و اينهم يکي از فوايد روزه است و اگر با برنامه ريزي دقيق امورات انجام شود هيچ مشکلي براي انسان بوجود نمي آيد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

 

ترغيب به دانش افزايى - دانش و بينش از نگاه امام صادق «عليه‏السلام»

شخصي شنيده بود پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرموده است: يك ساعت تفكر كردن برتر از يك شب عبادت تا صبح است، ولى پيوسته به اين موضوع مى‏انديشيد كه منظور پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» چگونه تفكرى است. آيا هر تفكرى برابر است با يك شب عبادت تا صبح؟ براى دريافت پاسخ خود نزد امام صادق «عليه‏السلام» رفت و پرسش خود را مطرح كرد، ولى آن حضرت به گونه‏اى كنايه‏آميز به پرسش او پاسخ داد. امام فرمود: «انسان هرگاه از كنار خانه‏اى خراب شده و خالى از سكنه عبور مى‏كند، بگويد كجايند آنان كه تو را ساختند و آنان كه در تو سكونت داشتند؟ چرا سخنى نمى‏گويى؟
با اين پاسخ كوتاه، به او فهماند كه تفكرى ارزشمند است كه با آن آدمى پاسخ اين پرسش‏ها را بيابد كه به كجا مى‏رود و هدف او از زندگانى دنيا چيست.

كم ارزشى عبادت بدون علم و انديشه

در آموزه‏هاى اسلامى عبادت بدون بصيرت بى‏ارزش است و بصيرت جز با تفقه و تعمق در مسائل و يادگيرى و آموختن به دست نمى‏آيد. در همسايگى اسحاق بن عمار خانه مردى قرار داشت كه به عبادت زياد و انفاق بسيار در ميان مردم مشهور بود و همگان از او به نيكى ياد مى‏كردند؛ زيرا كسى از او خلافى نديده بود. رفتار نيك او براى اسحاق بن عمار اين پرسش را ايجاد كرد كه او با اين رفتار، انسان صالحى است يا خير. او مى‏خواست وظيفه خود را نسبت به همسايه خود بداند. بدين منظور، نزد امام صادق «عليه‏السلام» رفت و از امام پرسيد: «همسايه‏اى دارم كه بسيار نماز مى‏خواند، انفاق مى‏كند و بسيار به حج مى‏رود و از او خلافى هم نسبت به خاندان اهل‏بيت عصمت «عليهم‏السلام» ديده نشده است. او چگونه انسانى است؟ امام صادق «عليه‏السلام» پرسيد: آيا اهل دانش و انديشه در مسائل دينى و عبادى نيز هست؟ اسحاق پاسخ داد: خير، با اين كه بسيار عبادت مى‏كند، ولى اهل انديشه نيست، امام فرمود: پس با اين حساب، كردار نيك او سبب بالا رفتن او نمى‏شود».

ضرورت مراجعه به دانايان

مى‏گويند همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده‏اند. يك فرد هر چه هم دانشمند باشد نمى‏تواند بر تمام مسائل تسلط علمى داشته باشد؛ مگر اين كه به سرچشمه علم الهى متصل باشد و از پيمانه وحى سيراب شده باشد. بنابراين هر كس بايد در حيطه دانش و تخصص خود اظهار نظر كند. اين مسئله در زمان امام صادق «عليه‏السلام» نيز ديده مى‏شد.

نوشته‏اند: روزى حمزة بن طيار كه خود دانشمندى بود در محضر امام صادق «عليه‏السلام» ايستاد و شروع به سخنرانى كرد. او لابه‏لاى سخنان خود، به گوشه‏هايى از سخنان پدر امام، حضرت باقر «عليه‏السلام» اشاره مى‏كرد و براى تأييد حرف خود از آن كمك مى‏گرفت. امام صادق «عليه‏السلام» نيز سكوت اختيار كرده بود و فقط به سخنان حمزة بن طيار گوش فرا مى‏داد.

اندكى گذشت و حمزه همچنان مشغول به سخن گفتن بود تا اين كه در فرازى از سخنرانى خود، امام صادق «عليه‏السلام» به او اشاره كرد كه سخنش را قطع كند و به او فرمود: «همين جا توقف كن و ديگر چيزى مگو!» حمزه از اين سخن امام تعجب كرد، ولى پيش از آن كه بخواهد دليل آن را بپرسد، امام به او فرمود: «به امورى رسيديد كه حكمتش را نمى‏دانيد و برايتان پوشيده است. اين جا وظيفه شماست كه درنگ اختيار كنيد و آن را از پيشوايان راه و دانايان طريقت بپرسيد. آنان به وظيفه خود عمل و شما را به راه راست هدايت مى‏كنند، همان گونه كه خداوند بلند مرتبه مى‏فرمايد: «فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لا تَعْلَمُونَ»؛ «اگر مسئله‏اى را نمى‏دانيد، از دانايان بپرسيد»، (نحل: 43 و انبياء: 7).

ضرورت وجود كارشناس دين

رجوع به متخصصان در هر مسئله‏اى شرط عقل است و در مسائل دينى واجب مى‏باشد. اين مؤلفه يكى از جنبه هاي مثبت تقليد در فروع مى‏باشد.

ابوشاكر از فرقه ديصانيه بود و خدا را قبول نداشت. او روزى قرآن را گشود و با ديدن آيه‏اى، فكر كرد كه مى‏تواند با تأويلى ديگر گونه، از آن براى عقايد باطل خود سود جويد. آيه را به خاطر سپرد و سراغ شاگرد چيره‏دست امام صادق «عليه‏السلام» هشام بن حكم رفت. وقتى او را ديد، با پوزخندى شيطنت‏آميز گفت: در قرآن شما آيه‏اى وجود دارد كه مرا درباره وحدانيت خدا به شك انداخته است. هشام كه مى‏دانست توطئه‏اى در كار است و هيچ آيه‏اى از قرآن چنين دلالتى ندارد، گفت: كدام آيه را مى‏گويى؟ ابو شاكر گفت: آن‏جا كه نوشته است: «وَ هُوَ الَّذى فى السَّماء اِلَهٌ و فِى الارْضِ اِلهٌ» بنابراين، در آسمان يك خدا وجود دارد و در زمين هم خداى ديگرى هست».

هشام مدتى انديشيد و به او گفت كه به پرسش او پاسخ خواهد داد. به فكر فرو رفت. مطمئن بود كه هرگز چنين نيست و ابو شاكر تأويلى واژگونه از آيه به كار برده است. نمى‏دانست كه مراد آيه چيست و چگونه بايستى به او پاسخ گويد: او چند روزى به اين موضوع فكر كرد، ولى نتوانست پاسخى مناسب بيابد. از اين رو، براى انجام حج و شرف‏يابى به محضر استاد بى‏همتاى خويش امام صادق «عليه‏السلام» بار سفر بست و به مكه آمد و از آن‏جا ره‏سپار ديدار با امام صادق «عليه‏السلام» شد. وقتى خدمت امام رسيد، ماجرا را بيان كرد.

امام پس از پذيرايى از هشام، به او فرمود: اين سخن تنها از يك انسان پست و بى‏دين بر مى‏آيد. هنگامى كه به كوفه بازگشتى، از او بپرس تو را در كوفه به چه نام مى‏خوانند. پاسخ خواهد داد فلان نام. دوباره از او بپرس تو را در بصره به چه نام مى‏خوانند، پاسخ خواهد داد فلان نام. سپس به او بگو پروردگار ما نيز چنين است، نام او در آسمان «اله» است و در زمين «اله» است. همچنين در هر مكان او اله است. هشام خرسند از اين كه پاسخ مناسبى به دست آورده است، پس از اندكى درنگ در مدينه، راه شهر خود را در پيش گرفت. هنگامى كه به كوفه رسيد، نزد ابوشاكر رفت و پاسخ را با او در ميان گذاشت و او را قانع كرد. ابوشاكر به او گفت: «من مطمئن هستم كه اين پاسخ از خودت نبود و آن را از حجاز براى من آورده‏اى».

جويندگى و يابندگى حقيقت

هر كسى در راه يافتن حق و حقيقت تلاش كند عاقبت گم‏گشته خويش را مى‏يابد. بريهه دانشمندى مسيحى بود كه مسيحيان به سبب وجود او، بر خود مى‏باليدند، ولى به تازگى، زمزمه‏هايى از مردم شنيده مى‏شد. چندى بود كه او نسبت به عقايد خود دچار ترديد شده بود و در جست و جوى رسيدن به حقيقت، از هيچ تلاشى خسته نمى‏شد. گاه با مسلمانان درباره پرسش‏هايى كه در ذهنش ايجاد مى‏شد، بحث مى‏كرد، ولى هنوز فكر مى‏كرد به هدف خود دست نيافته است و آنچه را مى‏خواهد، بايستى جاى ديگرى جست وجو كند.

روزى از روى اتفاق، شيعيان او را به يكى از شاگردان امام صادق «عليه‏السلام» به نام هشام بن حكم كه در مباحث اعتقادى، چيره دست بود، معرفى كردند. هشام در كوفه دكانى داشت. بريهه با چند تن از دوستان مسيحى خود به دكان او رفت. هشام در دكان خود به چند نفر قرآن ياد مى‏داد. وارد دكان او شد و هدف خود را از حضور در آن جا بيان كرد. بريهه گفت: «من با بسيارى از دانشمندان مسلمان بحث و مناظره كرده‏ام، ولى به نتيجه‏اى نرسيده‏ام. اكنون آمده‏ام تا درباره مسائل اعتقادى با تو گفت و گو كنم.

هشام با رويى گشاده گفت: اگر آمده‏ايد و از من معجزه‏هاى مسيح «عليه‏السلام» را مى‏خواهيد، بايد بگويم من قدرتى بر انجام آن ندارم. شوخ طبعى هشام آغاز خوبى براى شروع گفت وگو ميان آنان شد. ابتدا بريهه پرسش‏هاى خود را درباره حقانيت اسلام مطرح كرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت، براى او بيان كرد. سپس نوبت به هشام رسيد. هشام چند پرسش درباره مسيحيت از بريهه پرسيد، ولى بريهه درماند و نتوانست پاسخ قانع كننده‏اى به آن‏ها بدهد.
فردا دوباره به دكان هشام رفت، ولى اين بار تنها وارد شد و از هشام پرسيد: آيا تو با اين همه دانايى و برازندگى، استادى هم دارى؟ هشام پاسخ داد: البته كه دارم! بريهه پرسيد: او كيست و كجا زندگى مى‏كند؟ شغلش چيست؟ هشام دست او را گرفت و كنار خودش نشاند و ويژگى‏هاى اخلاقى و منحصر به فرد امام صادق «عليه‏السلام» را براى او گفت. او از نسب امام، بخشش، دانش، شجاعت و عصمت او بسيار سخن گفت. سپس به او نزديك شد و گفت: اى بريهه! پروردگار هر حجتى را كه بر مردم گذشته آشكار كرده است، بر مردمى نيز كه پس از آن‏ها آمدند، آشكار مى‏سازد و زمين خدا هيچ گاه از وجود حجت خالى نمى‏شود.

بريهه آن روز سراپا گوش شده بود و آنچه را مى‏شنيد، به خاطر مى‏سپرد. او تا آن روز اين همه سخن جذاب نشنيده بود. به خانه بازگشت، ولى اين بار، با رويى گشاده و چهره‏اى كه آثار شادى و خرسندى در آن پديدار بود، همسرش را صدا زد و به او گفت كه هر چه سريع‏تر آماده سفر به سوى مدينه شود. فرداى آن روز به سوى مدينه حركت كردند. هشام نيز در اين سفر آنان را همراهى كرد. سفر با همه سختى‏هايش به شوق ديدن امام آسان مى‏نمود.

سرانجام به مدينه رسيدند و بى درنگ به خانه امام صادق «عليه‏السلام» رفتند. پيش از ديدار با امام، فرزند ايشان، امام كاظم «عليه‏السلام» را ديدند. هشام داستان آشنايى خود با بريهه را براى امام كاظم «عليه‏السلام» تعريف كرد. امام به او فرمود: تا چه اندازه با كتاب دينت، انجيل آشنايى دارى؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمينان دارى كه معانى آن را درست فهميده‏اى؟ گفت: بسيار مطمئنم كه معناى آن را درست درك كرده‏ام. امام برخى كلمات انجيل را از حفظ براى بريهه خواند. شدت اشتياق بريهه به صحبت با امام، زمان و مكان و خستگى سفر را از يادش برده بود. او آن قدر شيفته كلام امام شد كه از باورهاى باطل خود دست برداشت و به اسلام گرويد. هنوز به ديدار امام صادق «عليه‏السلام» شرفياب نشده بود كه به وسيله فرزند او مسلمان شد. آن گاه گفت: من پنجاه سال است كه در جست و جوى فردى آگاه و و دانشمندى راستين و استادى فرهيخته مانند شما هستم».

منابع:

ماهنامه ياس

گنجينه معرفت

ماهنامه مبلغان

پای منبرمعرفت

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

امام علي (ع) و مردم سالاري ديني

با تفاوت هايي که دموکراسي به معني غربي وشرقي آن دارد اسلام نيز با قبول اصولي از دموکراسي پاي بندي خود را به اين روش درحاکميت در اصل تشريع داشته و در دوره هايي عمل به آن نيز نموده است.

ادعاي شيعه بر اين است که شاخصه ها و مميزاتي که دموکراسي مثل اعتبار رأي اکثريت ،آزادي،مساوات و برابري منشاء قدرت بودن مردم جزء مولفه هاي لاينفک دموکراسي به شمار مي رود.

در حکومت مولاي متقيان علي (ع) به شکل واقعي و غير شعاري محور عمل بوده است .

بهتراست هرکدام از اين موارد به صورتي جزئي مورد برسي قرار گيرد .

1- اعتبار رأي اکثريت

- درديدگاه امام علي (ع) اکثريت داراي اعتبارخاصي است به گونه اي که سنت و طبيعت اکثريت قرين با غلبه ظاهري مي باشد ،يعني هر کجا عزم اکثريت معطوف به موضوعي شد برد نوعي آنان است از امام (ع) بشنويم :

« هم الذين اذااجتممعوا غلبوا ؛ آنها زماني که براي اهداف خويش اجتماع کنند غلبه و پيروزي از آن آنهاست .» (نهج البلاغه، کلمات قصار، 199)

دراين جمله امام (ع)صحبت از غوغائيان و اوباش نموده ولي اجتماع و اکثريت را پيروز و غالب قلمداد مي کنند ولو اوباش باشند.

و يا مي فرمايند: « الشوري للمهاجرين والنصار فان اجتمعوا علي رجلو سموه اماما کان ذالک لله رضي؛ شوري براي انتخاب خليفه از آن مهاجرين و انصار مي باشد پس اگر رأي اکثريت تعلق به کسي گرفت و آن را امام ناميدند رضايت خداوند در آن است .» (نهج البلاغه ، قسمتي ازنامه 6)

نه تنها امام را از آن اکثريت مي شمرند، بلکه رضايت خداوند و سنّت الهي را همراه با تصميم اکثريت در مواقع خاص مي داند .البته ناگفته نماند اجتماع و اکثريت را هميشه بر هدايت و صواب ندانسته و تاکيد بر اطاعت از اکثريت در همه موارد را ندارد.ولي رأي اکثريت را مورد احترام و اعتنا مي دانند .

امام (ع) در سيره و عمل خويش نيز اکثريت و رأي آنان را نافذ مي دانند . در قضيه حکميّت مي فرمايند: «ديروز اميرمومنان بودم و امروز مأمورم….شما زندگي را مي جوئيد و من نبايد برخلاف ميل شمارفتارکنم. »

امام (ع) ضمن ابراز نارضايتي، خود را محکوم به هم سوئي با اکثريت مي کند. نه تنها حکميّت را برخلاف ميل باطني پذيرفته بلکه حکم نيز علي رغم صلاحديد (ابوموسي اشعري) به رأي اکثريت انتخاب مي شود . امام (ع) يکي ازدلايل و انگيزه هائي که براي انتخاب خلافت داشته اند، هجوم و درخواست اکثريت و اشتياق جمعي مردم بيان مي فرمايند: « و لاحضور الحاضر»

2- آزادي

- به معناي (حق) و (اختيار) و به طورکلي (مستقل و مختار بودن شخص در گزينش اعمال خود )

امام (ع) آزادي را درچارچوب و حوزه اسلام همان سيره نبي مکرم اسلام (ص)بود، پذيرفته و به آن عمل مي نمودند.

آزادي بيان نقد و انتقاد، مخالفت ، عدم همراهي، حتي دشمني تا زماني مورد پذيرش و تحمل امام (ع) بود که تحمل آن را دستور داده بود. اشاعه سنّت بداعي، به مخاطره انداختن جامعه مسلمين ، مخالفت با صريح احکام و حدود الهي و خصوصاً نقض عدالت مواردي بودند که حضرت حساسيّت خاصي روي آنها داشتند.

امام (ع) بنا بر حکم دين و سيره نبي مکرم اسلام (ص) اکراه و اجبار را براي قبول و همراهي مردم مردود دانستند و خود نيز نظريات و دانسته هاي برحق خود را به خاطر حفظ منافع جمعي و اجتماعي تحميل نمي کردند.

نمونه هاي ذيل گواه برسيره حضرت مي باشد :

- بيعت نکردن خواصّي چون (عبيدا…بن عمر ) و (سعدبن ابي وقاص ) راکه نوعاً خطري براي حکومت قلمداد مي شود با بزرگواري و احترام به آزادي افراد پذيرفته و هيچ گونه برخوردي نمي کند .

- براي مردان جنگجوئي که ازمرگ نمي ترسند ولي بنابر دلائلي به جنگ با معاويه رغبت نداشتند راه سومي نشان مي دادند که ازننگ خانه نشيني دور بوده و برخلاف ميلشان هم به جنگ نروند: به صفوفي که در مرزهاي ايران و خراسان با کفّار مي جنگند ملحق شويد .

- درخطبه شقشقيه مي فرمايند: «پس من رداي خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپيچيدم …ديدم بردباري و صبر به عقل وخرد نزديکتر است، لذا شکيبائي مي ورزيدم ، ولي به کسي مي ماندم که خاشاک چشمش را پرکرده و استخوان گلويش را گرفته بود»

امام (ع) هزينه زندگي به همراه آزادانديشي و آزاديخواهي واقعي را درجامعه اي که رشد کافي نداشته و ندارد و شرايط لازم را براي زندگي اجتماعي آن هم به شکل شهرهاي بزرگ و داراي منافع ندارد ، پرداخت مي نمايد و آن هم صبر به شديدترين شرايط خويش مي باشد .

اما هرگونه آزادي منجر به بدعت ، مخاطره يا نقص حدود الهي درنزد ايشان رسميت نداشته و با آن برخوردهاي مناسبي کرده اند.

نمونه هائي جهت اثبات بيان مي گردد:

درخطبه 15نهج البلاغه مي فرمايند: « به خداسوگند! آنچه از عطاياي عثمان آنچه بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيداگربيايم به صاحبش بازمي گردانم اگرچه زناني را به آن کابين بسته و يا کنيزاني را با آن خريده باشند.»

درمقاله اي که از استاد محمد دشتي چاپ شده فرموده اند: يکي ازقضات درکوفه خانه اي خريد به مبلغ هشتاددينارکه نسبت به زمان خودش قيمت بالائي است ،امام علي (ع)نامه اي نوشت و خانه را ازقاضي گرفت .( اشاره به نامه 3 نهج البلاغه )

ابولاسود ، را صبح به عنوان قاضي منسوب نموده و عصر همان روزعزل مي فرمايند .

ابولاسود در مسجد از ايشان سؤال کرده مي گويد: آقا! قاضي يکروزه هم داشتيم ؟ آقا مي فرمايد: بله به من گزارش دادند که تو در برخورد با مردم خشن بودي.

به اهل بصره مي نويسند : «گسستن ريسمان اتحاد و پراکندگي شما طوري بود که خود از آن آگاهيد من از جرم شما گذشتم …اگر هم اکنون افکار مهلک و نظريات ضعيف و فاسدشما را به مخالفت و ستيزه با من بکشاند سپاه من آماده و پا دررکاب اند… حمله اي به شما بياورم که جنگ جمل دربرابر آن کوچک باشد » (نامه 29نهج البلاغه )

ديده مي شود که امام (ع) با تمام توصيه ها به فرمانداران درعدم اجبار و اکراه مردم و آزاد گذاشتن آنان در انتخاب و عمل به مدارا، آزادي را تا جائي براي افراد يا گروه ها قابل تحمل مي داند که عناصر سه گانه مذکور مورد تهديد نباشند والا، تهديد،عزل و سرکوب نتيجه آزادي بي عنان و قاعده است .

درنتيجه آزادي را درحوزه دين يعني قرآن مجيد و سيره و کلام نبوي (ص)مي داند ، چنانچه فرزند خلف آن حضرت امام خميني(ره) نيزچنين تفکري داشتند:« آزادي منهاي دين را نمي خواهيم ،آزادي…… منهاي دين توحش است » (مقاله استاد محمد دشتي ويژه نامه روزنامه اطلاعات به مناسبت سال امام علي (ع) رمضان 1421)

3- مساوات و برابري

برابري درمقابل قانون ، تقسيم بيت المال ، تطبيق سفره خضرت علي با حداقل فقراء جامعه ، تلقي از افراد جامعه که يا برادر ديني اند يا مثل تو انسان ، عدم رجحان غيرشرعي و عقلي در انتصابات و هزاران نمونه رويکرد واقعي و عملي و غير شعاري حضرت به اصل مساوات که برگرفته ازکلام نبوت و قرآن مجيد مي باشد.

4- منشاء قدرتمند بودن مردم

امام علي(ع) هم براي به وجودآمدن حکومت ، مردم را يکي ازاصول اصلي مي داند و هم در بقاء و حاکميّت آن ، بعضي ها درمقابل اين سؤال که آيا مردم براي اسلام اند يا اسلام براي مردم خود را ناگزير ازانتخاب يکي از اين دومي دانند ، درحالي که ، مردم و اسلام درمقابل هم نيستند بلکه مي توان آن دو را درطول هم فرض کرد.

به اين صورت که مردم در انتخاب آزادند، ولي وقتي دست به انتخاب زدند درمحدوه و حوزه آن انتخاب خويش مقيّد خواهندبود و قوانين وآئين آن انتخاب تعيين کننده مناسبات ، ارتباطات و تعامل جزئي و کلّي مي باشد .

حضرت يکي از علل قبول خلافت را (که به نظر مي رسد مادر و اصول ديگر علل بوده ) حضور قاطبه مردم اعلام نموده و در جاي جاي حکومت حضرت اعمال قدرت مردم و لو به اشتباه (اشتباه مردم درتشخيص و داوري جاهلي نخبگان و سود جويان ) مشهود است.

به نمونه هاي ذيل توجه فرمائيد:

- باتمامي حقّانيّتي که براي حکومت خويش قائل و معتقداست درنامه 6نهج البلاغه که سابقاً اشاره شد، تصميم مردم را محترم مي داند.

- با رهنمودهائي که درخصوص عدم فريب توسط قرآن هاي بر روي نيزه مي دهند، درمقابل تصميم و اراده مردم تسليم شده و تا آخر مسير غلط و ناصواب را فقط به خاطر مردم مي پذيرد.

- تسليم عزل ((قيس)) ازولايت مصربه علت اصرار نخبگان و بزرگان ازمردم بود با اين که (قيس) را مناسب ترين فرد براي آن مقام مي دانست.

- درخطبه 216نهج البلاغه که منشوربزرگ حقوق درعالم اسلامي تلقي مي شود مردم را به نقد و تذکر به خويش دعوت کرده و خود را تنها با فضل و لطف الهي مبرّاي از اشتباه مي داند .

- نظر و ديدگاه مردم را احترام و ارج نهاده و به آن توجه مي کردند .

در برگشت از جنگ صفين از عبيدالله بن وديعه انصاري سؤال مي کند: مردم درباره قضيه ما چه مي گويند؟ و نظر انديشمندان و صاحب نظران چيست؟

درمکتب اسلام و سيره عملي حضرت علي (ع) مردم در انتخاب حکومت آزاد و مختار بوده تا حکومت و فردعادل يا جائز را برگزينند و بعد ازانتخاب راه و شخص مورد دلخواه ( بر فرض اسلام و امام عادل ) قدرت و اراده مردم در حوزه و مدار اسلام در تمامي شئونات جامعه مورد احترام و توجه مي باشد .

پس اقتدار و قدرت مردم تا زماني در مکتب اسلام رسميّت داشته و مورد احترام است که تعارض اصولي و مبنائي با دين و اعتقاد منتخب خود مردم و باور آنان نداشته باشد .

شيوه هاي برخورد امام با مخالفان و دشمنان:

امام علي (ع) با توجه به ديدگاه اسلام ،اصل را برمدارا و محبّت گذاشته و معتقدند که پسنديدن و همراهي ، بايد کاملاً آزادانه و با اختيارصورت پذيرد . لذا اصل بر عدم برخورد و عدم انفعال در عمل کردن مي باشد. امّا چون انسان بالطبع داراي صفاتي چون تمامت خواهي ،زياده طلبي ،رجحان خواهي،علوّ طلبي است و در نتيجه منجر به فساد مي گردد، لابد از برخوردمناسب با عوامل فساد خواهيم بود. پس امام (ع) نيز مجبور به برخورد و دافعه بوده است که براي درک و تحقيق بهتر،خوب است افراد جامعه را به دودسته تقسيم نمائيم .

الف- برخورد امام با عوام

شيوه امام (ع) در برخورد با اشتباهات و اختلاف عمومي و عوام ،هميشه با مدارا و تحمّل بوده است و سعي آن حضرت درهدايت و راهنمائي بيشتر به چشم مي خورد تا شدّت ايشان در توصيه به مأموران جمع آوري زکات بارها نرمش و عدم توصل به زور و فشار را گوشزدمي نمود :« باتقوي و احساس مسئوليت دربرابر خداوند يکتا و بي شريک حرکت کن و دراين راه هيچ مسلماني رامترسان» (نامه 25 نهج البلاغه)

درعهدنامه اي براي جماعت که به محمدبن ابوبکر نوشته اند، مي فرمايند : «بالهاي محبّت را براي آنها بگستر! و پهلوي نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار! چهره خويش را براي آنها گشاده دار و تساوي دربين آنها حتي درنگاهت مراعات کن »

امام علي (ع) براي عوام جماعت که در لشگريان دشمن نيز بودندنصيحت و راهنمائي را چه ازطريق خود و ديگران به کار مي بست . از ابتداي به جنگ خودداري مي کرد و سعي افراد در بازکردن چشم مردم به حقايق و تصميم گيري واقعي و دقيق و مطابق عقل و اسلام را داشت .

ب- برخوردامام (ع) با خواصّ

نحوه برخورد امام (ع) نسبت به خواص از مخالفان و يا متخلفان ازدو محورقابل توجه است .

اول جايگاه و شخصيت آنان ، دوم نوع تخلف و مخالفت آنها، لذا به جهت روشن شدن مورداول تقسيمات ذيل ضروري به نظرمي رسد.

1- مخالفان ازگروه علماء و صاحبان فتوي

2- مخالفان از گروه صاحبان شمشير و زبان

3- مخالفان از گروه جايگاه اجتماعي و ديني و سابقه

4- مخالفان از گروه مناصب دولتي و زمامداران

5- مخالفان و متخلفان ازدوستان و نزديکان امام (ع)

با توجه به اصالت مدارا و رفق درمکتب و حکومت علي (ع) برخلاف عوام در برخورد با خواص موضعي متفاوت داشتند،خصوصاً در زمامداران ،قضات،نزديکان و علما،کوچکترين تخلف و انحراف را تحمل نکرده و تعللي درعزل ، توبيخ و تهديد آنها روا نمي دانستند ، زيرا انحراف در اين گروه ها و خواص به واسطه جايگاه آنان ، باعث انحراف و فساد در ارکان جامعه مي شود.

چناچه انحراف اشخاصي که جايگاه اجتماعي و ديني و سابقه درخشان در صدر اسلام داشتند و سمت و سوي آنها به طرف جمع مال و ثروت و برتري جويي بود، باعث عادت و مشروع قلمدادشدن اين رويه گرديد .

مي بينيم که به علت عدم عزل زمامداران فاسد در زمان عثمان جامه اسلامي گرفتار اين سنّت و رويه مهلک گرديد که زعامت و زمامداري هرکس ولو فرد فاسق مشروع و ديني و عقلائي قلمداد گرديد. درحالي که ولايت و زمامداري از نظر اسلام اصيل شرايطي دارد که ازجمله مهم ترين آن تقوي و عدالت مي باشد.

هم چنين فساد علماء و روايت حديث که بنده پول و مقام و در آرزوي راحتي و عافيت بودندباعث جعل احاديث زيادي گرديد که به قول مشهور (اِدخالَُ مالَيسَ من الدّينِ ،واردشدن چيزي که در دين نبود دردرون دين ) شده که چنان چهره دين را دربعضي مواضع تغيير مي دادکه تنها توسط ائمه اطهار (ع) و نبي مکرم (ص) قابل تشخيص مي بود .

چنانچه هنوز هم جامعه مسلمين و سرنوشت آنها دستخوش اين جعليّات قرار دارد. با توجه به مجال اين نوشتار تنها به مواردي از برخوردهاي حضرت اشاره مي شود تا مورد استنادخاتمه مقاله قرار گيرد بالطبع در شماره هاي بعدي مقالات به اين مورد مهّم به صورتي مفصل پرداخت خواهدشد.

- توبيخ ((عقيل )) برادر حضرت زماني که زياده ازحق خود را مطالبه نمود.

- درتهديد امام (ع) در نامه 41 نهج البلاغه که به يکي از زمامداران خويش نوشتند آمده است «به خداسوگند اگرحسن و حسين (ع) اين کار را کرده بودند هيچ پشتيباني و هواخواهي از ناحيه من دريافت نمي کردند.»

- توبيخ شديد خزانه دار بيت المال که گردن بندي را به دخترحضرت به شکل عاريه داده بود.

- توبيخ نامه ها ، عزل ها ، و وعده تنبيه شديد براي عمّال و فرمانداران که خلافي از آنها سرزده يا راه انحرافي درپيش گرفتند ، در دوران حکومت آن حضرت يکي از بزرگترين رمز تسلّط و نظارت حاکم برامراء خويش و شدّت برخواص دوران حکومت علوي است .

نامه تهديدآميز و جدّي امام (ع) به (مصلقه بن هبيره الشيباني) فرماندار منطقه اي درفارس و نامه هاي 40 و 41و43و71نهج البلاغه همه در برخورد بدون اغماض امام (ع) با متخلف درگروه زمامداران است. به نحوه برخوردامام توجه نمائيد:«سوگندبه کسي که دانه را در زيرخاک شکافت و روح انساني را آفريد اگر اين گزارش درست باشد تو در نزد من خوار خواهي شد و ارزش و مقدارت کم خواهد بود …» (نامه 43 نهج البلاغه )

به نظر مي رسد علت اصلي برخوردبدون ملاحظه،صريح و بدون اغماض حضرت با خواص، نقش عمده خواص در فساد و صلاح جامعه فراتر از شخصي بودن رفتار و عملکرد آنهاست.

چنانچه حضرت مي فرمايد : «اذاکان الرّاعي ذئبا فالشّاة من يحفظها؛ اگرچوبان و مراقبت خود گرگ شود ،گوسفندان به کجاپناه برند؟» (شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد ،جلد3،ص 300)

امام (ع) مخالفت و عداوت با شخص خودشان را با مماشات و مدارا تحمل مي نمودند و مخالفت ها و دشمني با جايگاه خويش که زعامت جامعه بود را تا حدي که موجب مفسده نباشد تحمل مي نمودند، ولي تخطّي از حدود الهي و عدالت اجتماعي براي خواص را با هيچ بهانه اي برنمي تافتند و برخورد مناسبي با آنها مي نمودند . هرچند حتي به اعدي عدوّ خويش نيز از نصيحت دريغ نداشته و ((عمروعاص)) را به نصايح راهنمائي فرمودند .

درنتيجه ازگفتار رسيده حضرت معلوم مي شود که اساس تعيين کننده نحوه برخورد با مخالفان و دشمنان و کيفيت مدارا و تساهل در حکومت اسلامي حدود دين و اسلام است .

درواقع اين منابع مقبول دين است که نحوه برخورد و حدود آن را مشخص مي کند و چه زيبا وکامل حضرت علي (ع) دريک جمله کوتاه درعهدنامه مالک اشتر محور تمامي امور را حدود و احکام دين معرفي کرده و آزادي دين واقعي و بروز آن درجامعه را باعث آبادي وسعادت مي داند:« قدکان هذا الدين اسير بيد الشرار؛ مالك! دين واقعي خدا در دست اشخاص شرور و علوّطلب اسير است»

مالک: اگرمي خواهي مردم برخورد خوب و رفتار انساني و متعالي را مزه کنند و به راه درست و سعادت رهنمون شوند دين را از دست اشرار نجات بده تا صاحبان اصلي دين به دين عمل کنند،آن وقت ديگر آزادي و مدارا و جنگ و صلح شدّت و ضعف، همه در جاي خود و بهترين شکل ممکن عمل خواهد شد. انشاءالله

کتاب نامه:

1- قرآن مجيد

2- تفسيرالميزان

3- نهج البلاغه ، ترجمه سيدجعفرشهيدي

4- ترجمه وتفسيرنهج البلاغه ، علامه محمدتقي جعفري

5- شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد

6- جامعه مدني ،محمدهادي معرفت

7- واقعه صفين درتاريخ، نصر بن مزاحم

8- مردنامتناهي ،حسن صدر

9- امام علي صداي عدالت ، جرج جرداق ، ترجمه سيدخرمشاهي

10- فرهنگ سياسي ، داريوش آشوري

11- ويژه نامه اطلاعات به مناسبت سال امام علي(ع)- رمضان 1421

12- حکومت ديني ، احمدواعظي پای منبرمعرفت


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

روزه، آزمون اخلاص

يکي از ويژگي هاي نظام اخلاقي اسلام اين است که نيت را اساس ارزش اخلاقي و رفتاري و منشاء خوبيها و بديها معرفي کرده است. از نظر اسلام در ارزشگذاري کارها فقط حُسن فعلي، يعني خوب بودن و نيک بودن و خير بودن آن کار کافي نيست، بلکه بايد حسن فاعلي هم داشته باشد، زيرا اثر کارهاي نيک که تحصيل کمال و سعادت است، فقط در صورت حسن فاعلي يعني نيت صحيح، مترتب مي شود. از اين رو از ديدگاه اسلام و قرآن، کاري نيک و ارزشمند و اخلاقي است که فقط و فقط براي تحصيل رضاي الهي انجام گيرد، که البته انجام دادن کار براي رسيدن به پاداش اخروي يا رهايي از عذاب قيامت از مراتب نازله رضاي الهي است.

اخلاص از آثار و شئون عقل عملي است و اين عقل همان نوري است که وسيله شناخت و پرستش خدا و در نهايت بهشتي شدن انسان مي شود، چنانکه امام صادق (ع) در پاسخ به پرسشي درباره عقل، فرمودند:

‘ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان’(۱).

هر گاه اين نور بدون هيچ مانع و خسوفي تابش داشت، حالت ايمان و اخلاص ايجاد مي شود و هر گاه اين عقل به سبب پيروي از هواي نفس، مکسوف و پوشيده شد، حالت کفر و ريا بيدار مي شود. کليني از امام صادق (ع) روايت کرده است: ‘ليس بين الايمان و الکفر الا قله العقل، قيل: و کيف ذاک يا ابن رسول الله(ص)؟ قال: ان العبد يرفع رغبته الي مخلوق فلو اخلص نيته لله أتاه الله الذي يريد في اسرع من ذلک’(۲). مرز ايمان و کفر چيزي جز کم عقلي نيست. چون انسان به منظور جلب توجه ديگران عبادت مي کند در حالي که اگر اين عبادت را براي خدا خالصانه انجام دهد، خداوند زودتر او را به مطلوبش مي رساند.

انسان مخلص، عاقل است و کسي که عاقل نيست، مخلص نخواهد بود در نتيجه ريا مي کند چنانکه عاقل، رياکننده نيست و رياکار عاقل نخواهد بود.

بنابراين آنچه به عمل انسان ارزش مي دهد و باعث نجات انسان از دامهاي نهان و آشکار شيطان مي گردد، اخلاص و توجه به خداوند متعال است از اين جهت حتي مقدس ترين و بزرگترين کارها اگر براي خداوند انجام نگيرد ارزش و بهايي ندارد. از اينجا معلوم مي شود که چرا اميرالمؤمنين علي (ع)، اخلاص را ‘ملاک و معيار عبادت’، ‘بالاترين درجه ايمان’ و ‘عامل رسيدن به بزرگ ترين و بالاترين درجات’(۳) معرفي نموده است.

از ديدگاه آن حضرت، برترين اعمال آن است که اخلاص در آن رعايت شده باشد: ‘افضل العمل ما اخلص فيه’(۴). از امام صادق (ع) نيز روايت شده: ‘خداوند متعال فرموده است: من بهترين شريک هستم؛ هر کس در عمل خود براي من شريک بياورد هرگز آن را نپذيرم، مگر عملي را که خالص براي من باشد’(۵).

مطابق فرمايش اميرالمؤمنين علي (ع) ‘فرض الله … الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق’(۶)، خداوند روزه را به جهت امتحان و آزمودن اخلاص بندگان، واجب کرده است.

حال هر قدر شرايط روزه گرفتن سخت تر باشد، اين آزمون دشوارتر خواهد بود. بي شک روزه گرفتن در فصل گرما آزموني بس دشوار و به تعبير رسول رحمت (ص)، نوعي جهاد است: ‘الصوم في الحر جهاد؛ روزه گرفتن در گرما، جهاد است’(۷). بي شک کساني که سختي اين عمل را براي جلب رضايت حضرت حق، به جان مي خرند، نزد پروردگار مقام و ارزشي بس والا خواهند داشت.

پي نوشتها:

۱ اصول کافي، ج۱، ص ۱۱

۲ همان، ص ۲۸

۳ غررالحکم، ج۱، ص ۳۲۵

۴ همان، ۳۲۷

۵ مستدرک الوسائل، ج۱، ص ۱۰۰

۶ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲

۷ بحارالانوار، ج۹۶، ص ۲۵۷


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

مزاياي ذکر صلوات

اللهم صل على محمد و آل محمد

رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:

بسيار ياد كردن خدا و بر من صلوات فرستادن، موجب برطرف شدن فقر مى شود.

با توجه به روايت فوق، داستان زير را تقديم مى داريم. توصيه مى كنيم كه قبل از مطالعه به نكات زير توجه نماييد:

1ـ شكى نيست كه اذكار، خواص و فوايدى بسيار دارد.

طبق روايات رسيده از معصومين عليهم السلام، ذكر صلوات نيز چنين است. يكى از فوايد آن، رهايى از فقر و تنگدستى است. ناگفته پيداست كه: نتيجه بخشيدن آن، شرايطى دارد. يكى از شرايط آن، چگونگى حالت‌هاى روحى، نفسى و معنوى انسان است. با اين بيان، ذكر شخصى به ثمر مى رسد كه قبلا زمينه لازم را فراهم كرده باشد. به عبارت ديگر، نبايد توقع داشت كه بدون ايجاد زمينه، تكرار اذكار به نتيجه مطلوب برسد.

2ـ به ثمر رسيدن ذكرها، در سايه تلاش و جديت انسان است.

به عبارت ديگر، به نتيجه رسيدن آنها با تنبلى و تن پرورى منافات دارد و نبايد از تلاش و كوشش در كسب معاش دست كشيد و با تكرار اذكار، به كنجى نشست و به اميد اين كه خداوند، روزيمان را مى رساند، از كار و تلاش دست برداشت.

مرد خواب و خوراكى نداشت. مادام كه سر و وضع زن و بچه هايش به خاطرش مي آمد؛ آشفته و غمناك مىشد. ظاهر رنجور و گونه‌هاى ترك برداشته آنها، آزارش مىداد. همين طور شكوه‌هاى بي وقفه همسرش كه خواب و خيالش را ربوده بود.

آن روز، مثل هميشه، در چوبى حياط را به هم زد. راه كوچه باريك محله را در پيش گرفت. نمى دانست كجا مي رود؟ ولى گام هايش بسى بلند و كشيده بود. گاهى به اطرافش چشم مى دوخت تا شايد مشكل گشايى بيابد. از چند كوچه باريك و كم عرض گذشت. به چهارراهى نزديك شد كه معمولا از جمعيت موج مى زد. در آن سوى چهار راه، مسجدى قرار داشت. هر چند ظاهرش ساده و كوچك بود؛ اما هيچ وقت از نمازگزاران خالى نبود.

گاهى واعظى به منبر مي رفت و به پند و اندرز مردم مى پرداخت. آن روز نيز واعظى بر فراز منبر، در حال سخنرانى بود. جمعيتى گرد آمده بودند و به سخنان او گوش مى كردند. “سعيد” نيز خودش را داخل جمعيت زد. روحانى، پيرامون فقر و راه‌هاى خلاصى از آن سخن مى گفت. بيان شيرين و رسايى داشت. چيزى نگذشت كه سعيد جذب سخنان او شد. بين خودش و او احساس نزديكى مي كرد. به نظرش رسيد كه روحانى، او را مي شناسد و حرف‌هاى دلش را بازگو مي كند. ولى اين طور نبود؛ سخنان روحانى، حرف دل بسيارى از مردم بود. او در بخشى از سخنانش گفت:

“در فرستادن صلوات، كوتاهى نكنيد. زيرا اگر توانگر، صلوات بفرستد؛ مالش بركت مي يابد و اگر فقير صلوات بفرستد، خداوند تعالى از آسمان روزىاش را مى فرستد.”

اين سخن گرچه براى سعيد تازگى داشت، ولى به نظرش آسان بود. از خودش پرسيد:

پس تا حالا چرا به اين راه ساده، فكر نكرده بودم؟!

سخنان روحانى تمام شد، اما فريادهاى هماهنگ “صلوات” تمامى نداشت. صلوات‌ها، رسا و پى در پى بود. سعيد اميدوار شده بود. او مثل خيلي ها، قدم به بيرون گذاشت. راه خانه اش را در پيش گرفت. لب‌هايش مى جنبيد. لحظه‌اى زمزمه اش قطع نمىشد. مثل اين كه صلوات، آن سوى لب‌هايش پنهان شده بود.

سه روز گذشت. هنوز صلوات، ورد زبانش بود. سخنان روحانى از دل و ذهنش بيرون نمى رفت:

“… فقير اگر صلوات بفرستد، خداوند تعالى از آسمان روزىاش را مى فرستد.”

از خانه بيرون رفت. همچنان چهره ارغوانى و گرسنه بچه‌ها، نگرانش ساخته بود. اتفاقا عبورش به خرابه اى افتاد. مكان ترسناكى بود. گويى در و ديوارهايش با انسان سخن مي گفت. سخن از گذشته‌هاى دور؛ سخن از آنهايى كه آنجا را به يادگار گذاشته بودند. سنگ‌ها و خاك‌هاى تلنبار شده كف خرابه، راه رفتن را مشكل ساخته بود. اضطراب خفيفى، وجود سعيد را فراگرفت. لحظه اى در خودش فرو رفت. سنگى به پايش اصابت كرد.

اول لرزيد و بعد، كمى احساس درد كرد. چيزى به افتادنش نمانده بود. برگشت، نگاه كرد. چشمش به سنگى افتاد كه در حال غلت خوردن بود؛ و بعد سفال خاكى رنگ، توجه اش را جلب كرد. حس كنجكاوىاش بيدار شده بود. گامى به عقب برگشت. از فاصله كمتر، چشم دوخت. بخشى از يك ظرف قديمى به چشمش افتاد. به آرامى خاك‌ها را كنار زد و بعد كوزه كوچكى از دل خاك، بيرون آورد. ضربان قلبش تند تند مى زد. احساس تشنگى مي كرد. لب‌هاى خشكيده‌اش تكان مي خورد. خاك‌هاى سطح كوزه را فوت كرد. قشنگ و زيبا بود. دهانه كوزه با گِل بسته شده بود.

گِل‌هاى دهانه كوزه را بيرون آورد. به آرامى دهانه آن را به سمت پايين قرار داد. صداى شادي آورى در خرابه پيچيد. صدا از به هم خوردن سكه‌هاى طلا بود. نور طلايى رنگ سكه، زير اشعه خورشيد، وسوسه انگيز و خيال‌آور مي نمود. گيج شده بود. تصميم گرفتن، برايش دشوار بود. لحظاتى مات و مبهوت به سكه‌ها نگاه كرد. جلوه فريبنده آنها چشمانش را به بازى گرفته بودند. به فكر فرو رفت. در عالم گذشته‌اش غرق شد. بار ديگر اوضاع نابسامان خانواده‌اش، خاطرش را آشفته كرد.

از اين كه نتوانسته بود شكم بچه‌هايش را سير كند، غصه مىخورد؛ از اين كه در مقابل تقاضاهاى آنها چاره‌اى جز سكوت نداشت، زجر مي كشيد.

به خود آمد. چشمش به سكه‌ها افتاد. لبخندي شيرين، روى لب‌هاى خشكيده‌اش، گل كرد. سكه‌هايى را كه روى زمين افتاده بود، جمع كرد و داخل كوزه انداخت. كوزه را به سينه‌اش چسباند. در حالى كه صورتش را به آسمان بلند كرده بود؛ لحظه‌اى چشمانش را بست. آنگاه از جايش برخاست. شروع كرد به راه رفتن. چند گامى بيش نرفته بود كه به ياد سخنان آن روحانى افتاد:

“… فقير اگر صلوات بفرستد، خداوند متعال از آسمان روزيش را مي فرستد.”

گام‌هايش سست شد. كم كم از حركت بازماند. نه توان رفتن داشت و نه قدرت برگشتن. سر دو راهى قرار گرفته بود؛ دو راهى كه يك راه آن به فقر دائمى منتهى مىشد و راه ديگرش به بهره‌مند شدن از آن گنج خدادادى. اما نه؛ او در آن گيرودار سرنوشت ساز، به خودش نهيب زد:

وعده روزى من، از آسمان است؛ روزى زمينى را نمى خواهم. برگشت. كوزه را سرجايش گذاشت. درست زير همان سنگى كه به پايش خورده بود. به اطرافش نگاه كرد. سريع از خرابه بيرون شد. ساعتى ديگر، تن خسته و گرسنه اش را روى حصير كهنه اتاقش، رها كرد و بار ديگر در فكر عميق فرو رفت.

ـ اين بار هم كه با دست خالى برگشتى؟!

اين، صداى همسرش بود كه رشته افكارش را پاره كرد. در حالى كه لبخندى به لب‌هايش كاشته شده بود؛ همه چيز را براى همسرش تعريف كرد. همسرش كه تحمل شنيدن سخنان او را نداشت، پرسيد:

كجاست؟ چرا نياوردى؟!

ـ نخواستم.

ـ نخواستى؟! چرا؟ مگر حال و روزمان را نمي بينى؟ اگر تو نمي خواهى، گناه ما چيست؟ گناه اين بچه‌هاى معصوم …؟

ـ مطمئنم كه خداوند روزىام را از آسمان مى فرستد.

ـ از آسمان؟! آن را كجا گذاشتى؟

ـ همان جا، سرجايش؛ زير همان سنگ وسط خرابه.

در آن لحظه، همسايه اش ـ كه مرد يهودى بود ـ در پشت بام خانه اش به سخنان سعيد و همسرش گوش مي كرد. بعد از شنيدن سخنان آن دو، سخت به طمع افتاد. فورى خودش را به آن خرابه رساند. سنگى در وسط خرابه، سينه به خاك فرو برده بود. به سنگ نزديك شد. به آرامى آن را كنار زد.

كوزه، برق نگاهش را دزديد. بى صبرانه سنگ را از دل خاك بيرون آورد. تا آن لحظه هزاران فكر و خيال در ذهنش متولد شده، رشد و نمو كرده بود. خيالاتى كه تنها با سكه‌هاى داخل كوزه به ثمر مي رسيد. او حق داشت كه به هيچ چيز فكر نكند جز آن كوزه و سكه‌هاى داخلش. كوزه را برداشت و يك راست خودش را به خانه‌اش رساند. به تندى در كوزه را باز كرد. بىصبرانه به درون آن چشم دوخت. ترسى توام با اضطراب، در تنش دويد. موجودات شبيه مار و عقرب، توجه‌اش را جلب كرد.

بيشتر دقت كرد. درست بود؛ عقرب‌هاى سياه و زرد رنگ طول و عرض كوزه را مي پيمودند. در كوزه را بست. احساس تنفرى نسبت به كوزه پيدا كرده بود. به فكر فرو رفت. همان جا، كينه‌اى نسبت به سعيد در دلش كاشته شد. در حالى كه از چهره‌اش شرارت مىباريد، با خود گفت:

حتما مي دانسته كه كوزه پر از مار و عقرب است. وقتى فهميده كه من در پشت‌بام خانه به حرف‌هاى او و همسرش گوش مي كنم؛ با حرف‌هاى دروغش، مرا گمراه كرد و گرفتار اين مار و عقرب‌هاى كشنده نمود. جواب دشمنى‌اش را خواهم داد. جوابى كه هرگز فراموش نكند!

سعيد نشسته بود. همسرش به قيافه متفكرانه او نگاه مىكرد. از اين كه شوهرش آن همه سكه طلا را رها كرده بود، عصبانى بود. گاهى با سخنان طنزگونه و نيش دار، عمل او را مورد استهزاء قرار مىداد. چگونه مىتوانست باور كند كه مردش با آن همه فقر، آن همه سكه طلا را رها كرده است؟! بار ديگر به شوهرش نگاه كرد. او همچنان به سينه ديوار چسبيده بود. زير لب، چيزى ميخواند. زن كه حوصله‌اش تمام شده بود، گفت:

منتظرى كه خدا روزىات را از آسمان بفرستد؟ بلند شو برو بيرون، يك كارى كن.

سعيد دنبال جمله‌اى مي گشت تا پاسخ همسرش را بدهد. هنوز چيزى نگفته بود كه صداى عجيبى در اتاق پيچيد. صدا براى سعيد آشنا بود. همان صداى جذابى كه در خرابه شنيده بود. به سقف اتاق نگاه كرد. از روزنه كوچك سقف اتاقش، بارانى از سكه مىباريد. حالت عجيبى پيدا كرده بود. خوشحالى توام با حيرت، آب دهانش را خشكانده بود. صدايش در اتاق پيچيد:

خدايا! شكرت، شكرت. نگاه كن، نگاه كن، خداوند روزيمان را از آسمان فرستاده است.

همسرش كه باورش نمىشد، اول به روزنه سقف اتاق چشم دوخت و سپس با شادمانى به جمع كردن سكه‌ها پرداخت. صداى گفت و گوى سعيد و همسرش به گوش همسايه يهودىاش رسيد. او به خودش شك كرد. دست نگه داشت. كوزه را بالا كشيد. از دهانه كوچك كوزه، نگاهش را گذراند. عقرب‌هاى باقى مانده، همچنان به يكديگر تنه مىزدند و از سر و كول هم بالا و پايين مىرفتند. به سعيد و همسرش زهرخندى نثار كرد و بار ديگر كوزه را در دهان روزنه اتاق، وارونه كرد. همزمان صداى سعيد بلند شد:

بازهم سكه، سكه. خدايا … خدايا…!

بر شگفتى مرد يهودى افزوده شده بود. به نظرش رسيد كه سعيد و همسرش، عقلشان را از دست داده‌اند. براى اين كه مطمئن شود، سرش را به روزنه اتاق سعيد، نزديك كرد. و بعد با احتياط به داخل اتاق نظر انداخت. باورش نمي شد. آنچه ريخته بود، سكه بود. سكه‌هايى كه با رنگ زرد و فريبنده در كف دستان آن دو موج مىزدند و جرنگف جرنگ صدا مي كردند. با خودش گفت:

حتما من اشتباه كرده بودم!

و ادامه داد:

نه! نه! من اشتباه نكرده بودم؛ هر چه بود، مار و عقرب بود.

از خودش پرسيد:

پس چه اتفاقى افتاده است؟

لحظه‌اى به فكر فرو رفت. بعد از چند دقيقه انديشيدن، به راز قضيه پى برد. دانست كه اين، سرّى از اسرار غيبى است. سرّى كه به دست خداوند به ثمر رسيده است. سعيد را به پشت بام دعوت كرد. وقتى سعيد، خودش را به آن جا رساند، مرد يهودى خودش را روى قدم‌هاى او انداخت. همان دم صدايش كه با گريه شوق توام بود؛ در فضا پيچيد:

“اشهد ان لا اله الا الله؛ اشهد ان محمدا رسول الله.”

سعيد نيز گيج شده بود. مىدانست كه باران سكه از بركات “صلوات” است. ولى نمي دانست كه مسلمان شدن يك نفر يهودى نيز از ديگر بركات آن مي باشد. يك بار ديگر به مرد تازه مسلمان نگاه كرد و سكه‌هاى كف اتاق را در ذهنش تداعى نمود. ناخود آگاه بر زبانش جارى شد:

اللهم صل على محمد و آل محمد!پای منبر معرفت


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

 

عمران مسجد يعني تنظيم سبک زندگي برمحور توحيد

قران کريم درآيه 18 سوره مبارکه توبه ، عمران وآباداني مساجد را وابسته به کساني ميداند که داراي پنج خصلت فردي واجتماعي باشند .

اين خصوصيات عبارتنداز: ايمان به خدا با تمام صفات ثبوتيه وسلبيه او ، ايمان به حسابرسي روز قيامت ، اقامه و اشاعه فرهنگ نماز ، پرداخت زکات به نيازمندان ، خداترسي ونهراسيدن از غيرخدا و مستکبرين عالم . البته آنچه مسلم و مبرهن است ايمان قلبي به ذات لايزال الهي ومبداء هستي ، پايه اصلي و رکن رکين چهار خصلت ديگر عامرين مساجد را تشکيل مي دهد لکن مظهر تجلي آن ايمان و باور قلبي نسبت به خداوند عالم ، رعايت حسابهاي دنيوي و تعاملات خداپسندانه با ديگران و تلاش در جهت رفع نيازهاي مادي ومعنوي آنان خواهد بود .

توجه دقيق به مفاهيم آشکار و نهان اين آيه کريمه ، آحاد مسلمين را به نقش اساسي و بي بديل مساجد در جمع کردن نيروهاي پراکنده و متکثر بشري متذکر و رهنمون ميشود تا با مراجعه به اصل فطري خويش ، خود و بستگان را از اعماق مشکلات و نابسامانيهاي موجود جامعه بشري بيرون کشيده و در مساجد ، ( اين خانه هاي امن الهي و تحت لواي توحيد و بندگي خالصانه او) ، ازمکتب قران و اهلبيت (ع) , سبک زندگي و شيوه زيستن درست را بياموزند و تعاليم حيات بخش اين دو ثقل گرانبها و بي مانند را سرمشق گفتار ، رفتار و کردار و پندار خويش قرار دهند .


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

هموار شدن راه بهشت با صبر در ناملايمات

عامه و خاصه از رسول خدا (ص) روايت کرده اند که آن حضرت فرمود: الْجَنَةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَ الصَبْرِ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَي الْمَکَارِهِ فِي الدُنْيَا دَخَلَ الْجَنَةَ؛ وَ جَهَنَمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَذَاتِ وَ الشَهَوَاتِ، فَمَنْ أَعْطَي نَفْسَهُ لَذَتَهَا وَ شَهْوَتَهَا دَخَلَ النَارَ. («مصباح الفلاح» طبع سنگي، تأليف آخوند ملامحمد جواد صافي گلپايگاني ص30و31)

بهشت و صبر:

«راه بهشت مشحون و مملو است از ناگواريها و شکيبائي در برابر آنها، کسي که در دنيا بر مشکلات راه خدا صبر کند و با نفس خود مجاهده کند و در مقابل ناملايمات شکيبائي ورزد داخل بهشت مي شود؛ ولي راه جهنم پر است از شهوات و لذات، کسي که در مقابل خواسته هاي نفس أماره سر تسليم فرود آورد و آنچه نفسش از شهوات از او بخواهد به او بدهد عاقبتش آتش دوزخ خواهد بود».

از اين حديث شريف ميتوان استفاده کرد که تمام اعمالي که انسان انجام ميدهد بايد بر اساس حق باشد و عمل نمودن طبق حق قدري مشکل است. مثلاً انسان مي خواهد به فقرا اطعام کند، از يتيم دستگيري بنمايد؛ اين محتاج به فعاليت است، زحمت است، محتاج صرف مال و آسايش است. مي خواهد از مريضي عيادت کند، بايد راهي را بپيمايد و براي او هديه اي ببرد، لحظاتي در مقابل او بنشيند، مريض را در حال ناراحتي و مرض ببيند و ناله او را بشنود، شکايت او را گوش کند، با بياني نرم و ملايم او را دلداري دهد و دعوت به صبر و تحمل کند. اگر در اثر شدت يا طولاني شدن دوران مرض، تحمل مريض کم شده و جمله ناهنجاري بگويد، با کمال آرامش و بزرگواري اغماض کند و اصولاً عيادت مريض کند گرچه با او سالهاست که جدائي و تنافر دارد. البته اينها مشکل است و انسان بايد به نيروي عقل و تقوي بر خواسته هاي نفس مسلط شود تا بتواند کاري بکند. انسان مي خواهد نماز شب بخواند، شب است، در خواب خوش فرو رفته، نسيم ملايم مي وزد؛ از خواب برخاستن و بستر آرام و راحت را ترک کردن مشکل. در ماه رمضان، در روزهاي گرم و طولاني، روزه گرفتن مشکل است. جهاد کردن در راه خدا و از وطن دور شدن و جان خود را هدف تير و شمشير قرار دادن مشکل است.

حج کردن و ترک خانمان نمودن و سر و پا برهنه دنبال کعبه واقعي در زمين مکه حرکت کردن مشکل است. طواف کردن، سعي نمودن، به عرفات کوچ کردن و در شب به مشعر آمدن و مناسک منَي همه مشکل است. با اخلاق نيکو با مردم سر و کار داشتن و عفو و إغماض نمودن و از تعدي و تجاوزِ آدم جاهل گذشتن مشکل است. رحمت بر زير دست آوردن، و با مهرباني با فقرا و ضعفاء رفتار کردن، و با آنها درآميختن و نشستن و برخاستن و بر سر يک سفره حاضر شدن مشکل است. در مقابل شتم و سب و لعن و هرزه گوئي مردم، شکيبا بودن و جام تحمل و صبر را لبريز نکردن و با جاهلان به مسالمت رفتار نمودن مشکل است.

خلاصه آنکه اگر انسان بخواهد در دنيا شرافتمندانه زيست کند و کردار خود را بر پايه فضيلت و پاکي قرار دهد، و در مقام عبوديت و تسليم أوامر حق متعال فتور ننموده و سستي نورزد، و در سراء و ضراء با مردمان خدا شرکت کند و با رياضات شرعيه نفس خود را ادب کند، سراسر زندگي انسان مواجه با ناگواريها شده و بايد مرد خدا با قدم راستين در اين ميدان مجاهده گام بردارد چون اينها راه بهشت و رضوان و مقدمه طهارت و تهذيب نفس است و تا نفس پاک نشود و مهذَب نگردد، وصول به بهشت امکان پذير نخواهد بود.

جهنم و شهوات:

ولي جهنم مملو است از شهوات و لذات بي بند و باري، و دروغ و غيبت، و خيانت و فسق و فجور، و قمار و شُرب خمر، و تعدي به اموال و نواميس مردم، و تجاوز به حقوق زن و فرزند و همسايه و شريک و رفيق و عالِم و امام و پيامبر. چشم بي بند و بار باز است، هرچه را بخواهد مي بيند و از اين روزنه دل هر چه بخواهد تمني مي کند و نفسِ آمره انسان براي موافقت خواهش دل بهر زشتي که ديده و دل خواسته امر مي کند، تا بالاخره نفس خود را از زشتيها اشباع مي نمايد؛ اينها همه از نتائج جهنم است. راه دوزخ، راه عنان گسيختگي و راه بي بند و باري و راه عدم تعهد و فقدان مسؤوليت است. باري، کسي که در دنيا روي ميزان صحيح مشي ننمايد و براساس وظائف انسانيت عمل نکند و خود را مهمل پنداشته و بي حساب و کتاب فرض کرده، و خود را از اين عالم شگفت انگيز و اين جهان عجيب با اين نظم بديع، جدا ديده و سرسري رفتار کند، در دستگاه انتظام اين عالَم مسؤول بوده و مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت و به پاداش و کيفر اعمال خود خواهد رسيد. اينست معني جهنم.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

سبک زندگي اسلامي

واژه سبک زندگي که در ادبيات امروزي به‌مثابة واژه‌اي کليدي مطرح شده است، از نظر لغوي و موارد كاربرد، گسترة وسيعي را در‌بر‌مي‌گيرد؛ يعني از رفتارهاي خاصي که هر فردي براي زندگي خود بر‌مي‌‌گزيند تا رفتارهاي خانوادگي، فاميلي، محلي، شهري، کشوري و بين‌الملل قابل اطلاق است. از اين منظر، مي‌توان سبک زندگي را ويژگي‌هاي رفتاري انسان تعريف کرد و بر اساس اختلاف اين ويژگي‌ها، تعدد سبک‌ها را در نظر گرفت؛ اما اين ويژگي‌ها از ديدگاه‌هاي مختلف قابل تقسيم به اشكال مختلف است؛ گسترة‌ اين تقسيم‌بندي سبک زندگي فردي،‌ خانوادگي،‌ گروه خاص، افراد يك شهر يا منطقه و زندگي‌هاي بين‌المللي را شامل مي‌شود.

نوع ديگر تقسيم‌بندي از نظر عواملي است که در اين ويژگي‌ها مؤثر است؛ يعني گاهي عوامل طبيعي، اقليمي و جغرافيايي مانند نوع آب و هوا يا غذاها يا لباس و عوامل اجتماعي و تاريخي در آن مؤثر است. در نهايت، عوامل فرهنگي يا به تعبير ديگر عوامل ارزشي منشأ اين تقسيم‌‌بندي مي شود؛ يعني روش‌هاي زندگي جوامع مختلف را ارزش‌گذاري، و بر اين اساس خوب يا بد بودن كاري را مشخص مي‌‌كنند كه نتيجه آن انتخاب روش خوب است. بحث‌هايي که امروزه، به‌ويژه پس از سخنان مقام معظم رهبري، مطرح شده است، صرفاً يک بحث توصيفي و تاريخي نيست؛ بلکه منظور اين است که سبک‌هاي زندگي را بررسي و ارزش‌يابي، و سبك صحيح را مشخص كنيم.

وقتي پسوند اسلامي نيز بدان افزوده مي‌شود، بدان معناست که معيار سنجش آن، ‌ارزش‌هاي اسلامي است. پس واژة سبک زندگي اسلامي مي‌تواند متضمن اين ويژگي‌ها باشد كه فرد مورد نظر نيست؛‌ بلکه منظور يک رفتار جمعي و اجتماعي است. در مسائل اجتماعي نيز همة افراد ملحوظ نيستند و معمولاً روش رايج در جامعه بررسي مي‌شود. البته چه‌‌بسا استثناهايي نيز وجود داشته باشد يا بخش زيادي از آن جامعه اين روش را نداشته باشند. اين نيز ويژگي بحث‌هاي اجتماعي است. واژة اسلامي‌ نيز تصريح دارد كه بايد از ديدگاه ارزشي به مسئله بنگريم و صرفاً‌ توصيفي نيست. هدف‌مان اين است كه روشن سازيم بايد چه نوع زندگي‌‌اي داشته باشيم و چه سبکي غلط است كه از آن دوري کنيم. البته معيار ارزشيابي‌مان نيز ارزش‌هاي اسلامي است. پس هدف اين است كه يک نوع ارزشيابي از رفتارهاي رايج در جامعه، براي روشن شدن وضعيت فعلي داشته باشيم. از طرف ديگر، بايد ضوابط ارزشيابي اسلامي را در نظر داشته باشيم که آن نيز متدولوژي خاص خود را دارد؛ اما اينكه ارزش‌‌ها و سبك زندگي موجود چگونه است، بايد از نظر جامعه‌شناختي و روش خاص خودش مشخص شود؛ اما اين‌که ارزش‌هاي اسلامي، به‌مثابه معيار سنجش چيست، بايد اسلام و ارزش‌هاي اسلامي را شناخت. بايد اين دو را با هم تطبيق دهيم که آيا آنچه رايج است با سبک زندگي اسلامي يعني با ارزش‌هايي که اسلام در رفتار معتبر مي‌داند، مطابقت دارد يا ندارد. آن‌گاه بخشي را كه تطابق ندارد، بايد براي اصلاح آن چاره‌جويي شود که چه کنيم مردم به سمت زندگي اسلامي حرکت، و کمبودهايشان را جبران کنند.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »


نقطه شقاوت در انسان‏

اغلب مردان و زنان در مورد آن بى ‏توجه هستند، و در صريح قرآن مجيد آمده است، كسى كه به آن آلوده شود، قطعاً اهل جهنم است. نقطه شقاوت، همان ذخيره كردن، فراوان شدن مال و ماندن اين ذخيره و ماندن اين ثروت تا مرگ صاحب ثروت مى‏باشد.

خداوند مى‏فرمايد:

«الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ»

كسانى كه ثروت را انباشته مى‏كنند، كنز، يعنى انباشته كردن، روى هم نهادن و اضافه كردن مى‏باشد و محور تمام حركات آنها در دنيا اضافه كردن مال است؛ يعنى بيمار جمع كردن ثروت و انباشته كردن مال هستند،

«وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ»

«سَبِيلِ اللَّهِ»؛ يعنى تمام كارهاى خير، نكته عجيب آيه اين است كه خداوند انفاق را بر اين ثروت انباشته، پذيرفته است و حرام نمى‏داند، به كسانى اشاره مى‏كند كه ثروت فراوانى را از مال حلال انباشته كرده‏اند، زيرا انفاق به ثروت حرام تعلق نمى‏گيرد، كسى كه ده ميليارد رشوه گرفته است و يا مال غصبى نزد او است يا از اختلاس و با دوز و كلك به دست آورده است، نمى‏تواند آن را انفاق كند، اين مال، از اموال ملت است، البته مال دولت را بيت المال مى‏نامند، خداوند متعال تنها حكمى كه بر اين مال دارد، اين است كه آن اموال را به بيت المال يا به صاحبانش برگردانيد. خداوند فرمان انفاق، به مال حرام نمى‏دهد، خداوند به معصيت و گناه امر نمى‏كند.

«لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»

مال حرام در انفاق، امر به فحشا و منكر است.

در باب مال حرام، قرآن يك حكم دارد:

«فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»

مال خود را از مال ديگران جدا كنيد و بقيه را به صاحبان آنها برگردانيد، پروردگار مى‏فرمايد:

«وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ»

بعد به تمام ثروتمندان اشاره مى‏كند كه:

«فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ»

نه عذاب، بلكه‏ «عَذابٌ أَلِيمٌ»؛ يعنى به عذاب دردناك اشاره مى‏كند، اين غير از عذاب است. حضرت رضا عليه السلام وقتى كه مى‏خواهند اين نكته را روشن كنند، كه بخل و انباشتن ثروت از موارد تيره‏بختى و شقاوت است، فرمودند:

«لايجمع المال»

ثروت نزد هيچ مرد و زنى جمع نمى‏شود.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 8 خرداد 1395نظر دهید »

تعصّب بی‌جا
یکی از عوامل فرار از حق، اصرار کورکورانه بر روی باطل است. قرآن کریم از زبان حضرت نوح علیه السلام می‌فرماید:« وَ إِنِّی كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً [نوح/7] و من هر زمان آن‌ها را دعوت كردم كه (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استكبار كردند». در بعضى از تفاسیر اسلامى آمده است كه بعضى از آن قوم منحرف دست فرزندان خویش را گرفته و نزد” نوح” مى‏‌بردند، و به فرزند خود چنین مى‏‌گفتند:« از این مرد بترس! مبادا تو را گمراه كند این وصیتى است كه پدرم به من كرده، و من الان همان سفارش را به تو مى‏‌كنم (تا حق وصیت و خیر خواهى را ادا كرده باشم)»[1]
امام صادق علیه السلام فرمودند:« مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِیمَانِ مِنْ عُنُقِه‏ [2] هر كس تعصب داشته باشد و یا براى او تعصب به خرج دهند رشته ایمان را از گردنش بیرون می‌نماید». انسان متعصّب اصلا به حرف حق گوش نمی‌دهد تا اینکه بخواهد آن را قبول کند. در واقع او حق تفکّر را از خود سلب کرده و چون سخن حق تأثیرگزار است برای این که در دام تأثیر حق نیافتد گریزی جز گریز از آن ندارد.
بعضی از افراد چون خانواده‌ی آن‌ها روحانیت‌گریز بوده‌اند بر روی این کار تعصّبی بی‌خود دارند. در حالی که اگر سخن یا رفتاری بر خلاف حق دیده و راه روحانیت را خلاف حق دانستند باید بر روی این تعصب اصرار بورزند!

باطل دوستی
عشق و محبّت به هر چیزی آنچنان انسان را شیفته خود می‌کند که انسان را از هر چیزی که خلاف محبوب باشد گریزان می‌کند. حال اگر این محبّت در مورد چیز باطلی(عقیده، شخص و…) باشد باعث خواهد شد که انسان خود به خود از افراد، راه یا سخنانی که بر خلاف محبوب باطل خود هستند فرار کند و این نتیجه عشق باطل است. یکی از نمادهای دوستی‌های باطل، دنیاپرستی و عشق وافر به مادیات و ثروت‌اندوزی است. قرآن کریم در این رابطه می‌فرماید:« تَدْعُواْ مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلّىَ وَ جَمَعَ فَأَوْعَى‏ [معارج/17-18] و كسانى را كه به فرمان خدا پشت كردند صدا مى‌‏زند، و (همچنین آن‌ها كه) اموال را جمع و ذخیره كردند!». رابطه محسوسی بین ثروت‌اندوزی و فرار از حق هست. گویا تمایل به جمع آوری ثروت نشان از غفلتی عمدی از حق و حق‌گرایی است.به بیان قرآن؛« وَ الَّذینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ [توبه/34] و كسانى كه طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مى‏‌سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏‌كنند، به مجازات دردناكى بشارت ده!».
سوت و کف تبلیغات
یکی از راه‌های دشمنان اسلام در طول تاریخ برای غلبه بر سخن حق، گم کردن صدای حق در هیاهوها و سر و صداهای تبلیغاتی است. « وَ قالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ‏ [فصّلت/26] :” كافران گفتند: گوش به این قرآن فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال كنید تا پیروز شوید».امروز نیز این برنامه ادامه دارد منتهى در اشكال و چهره‏هاى دیگر، طرفداران باطل با انواع سرگرمیهاى ناسالم، موسیقیهاى مخرب مواد مخدر و مانند آن چنان جوى فراهم كرده‌‏اند كه مردم مخصوصا جوانان نتوانند صداى دلنواز مردان خدا را بشنوند.[3] وقتی امام حسین علیه السلام در مقابل لشکر یزیدیان خطبه می‌خواندند دشمنان برای این که مبادا سخنان حق امام علیه السلام تأثیرگزار شود دستور دادند که سوت و کف بزنند و سرو صدا به را بیاندازند تا سخن امام حسین علیه السلام را کسی نشنود. امروزه نیز آن‌قدر در مورد ایجاد تنفّر نسبت به روحانیت به صورت مستقیم و غیر مستقیم برنامه سازی می‌کنند که به سختی صدای روحانیت به مردم می‌رسد.

راحت طلبی
دین اسلام خلقت انسان را عبث نمی‌داند و می‌فرماید:« أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَكُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُون‏ [عنکبوت/2] آیا مردم گمان كردند همین كه بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها مى‏‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟!». طبق این آیه شریفه قرآن کریم راحت طلبی، با ایمان نمی‌سازد. فطرت هر انسانی مشتاق راحتی و رفاه است اما باید بدانیم که طبق آیات قرآن کریم و دین مبین اسلام راحتی و رفاه کامل در این دنیا معنا ندارد بلکه اصلا این دنیا ظرفیت رفاه مطلق را ندارد و تنها جایی که برای این منظور قرار داده شده است سرای آخرت است. پس باید برای آبادانی آنجا بکوشیم و این دنیا جایگاه امتحان و آزمایش است. رسانه‌های کفرآمیز امروزی دائم روح انسان‌ها را برای کسب راحتی و رفاه به غلیان می‌آورند. روحانیت نیز نماد دین خواهی و معادباوری است که منافی با بی‌خیالی است و اگر مردم به دنبال بی‌خیالی و بی‌قیدی باشند آنگاه از روحانیت فرار خوهند کرد و خود را به دامان حباب اوهام دنیاگرایی می‌سپارند. آخرت مؤمنان آن‌قدر زیبا و لذت‌بخش است که سختی‌های دنیا را از یاد می‌برد. امام علی علیه السلام می‌فرمایند:« ثَوابُ الاخِرَة ینسی مَشَقَّة الدُّنیا [4] پاداش آخرت، رنج و سختی دنیا را از یاد می برد».

تبلیغات منفی بر علیه دین
یکی از راهبردهای دشمنان اسلام برای مقابله با نشر دین اسلام بدبین کردن مردم نسبت به متخصصان و کارشناسان این دین است. روحانیت به عنوان قشر محقّق معارف دینی که وظیفه تبلیغ این معارف را نیز بر عهده دارند هدف اصلی و اولیه این ترور شخصیتی عام هستند. در عصر پیامبران الهی نیز چون تنها مبلغ دین خدا پیامبران بودند، دشمنان از تلاش برای ترور شخصیتی ایشان فروگزار نکرده‌اند. قرآن کریم در مورد پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می‌فرماید:« فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُون‏ [ذاریات/39] امّا او با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت: “این مرد یا ساحر است یا دیوانه!"».

نتیجه اینکه؛ امروزه دشمنان دین بیش از هر زمان دیگری در صدد جبران ضرباتی هستند که از ناحیه دین اسلام متحمل شدند و اصلی‌ترین حریف این میدان را مبلغان این دین یعنی روحانیت می‌بینند.
پی‌نوشت
[1] تفسیر نمونه، ج‏25، ص 63
[2] بحار النوار، ج70، ص 283
[3] تفسیر نمونه، ج‏25، ص 67
[4] شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و درر الکلم ج7 ، ص141

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 7 خرداد 1395نظر دهید »

نقش موثر اراده و توکل

تغییر سرنوشت کشور با اقتصاد مقاومتی
اگر بخواهیم اقتصاد کشور را از وضعیت موجود نجات داده و به مسیر اصلیش برگردانیم، باید با جدیت و برنامه ریزی مناسب حرکت کنیم. در این صورت است که سرنوشت اقتصادی کشور را تغییر داده و به سمت پیشرفت اقتصادی رهنمون می شویم. «اَنَ اللهَ لَم یَکُ مُغَیِراً نَعمهٌ اَنعَمَها عَلی قَومٍ حَتی یُغَیِرُوا ما بِاَنفُسِهِم[انفال/۵۳]همانا خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان آن را تغییر دهند».

نکته ضروری: این آیه جواب مناسبی برای کسانی است که فکر می کنند چرا دنیای غرب، اینقدر پیشرفته (به ظاهر) است و ما آنچنان که باید و شاید رشد نداشته ایم، آنها سالیان سال زحمت کشیده و برنامه ریزی داشته اند، این نتیجه طبیعی کارشان است. البته دنیای غرب آنقدر هم بی مشکل نیست، هنوز خاطرات تظاهرات لندن و جنیش وال استریت در آمریکا که چند سال قبل بود و منشا اقتصادی داشت؛ از ذهنها پاک نشده است.

در آیه ۵۳ انفال فرمود: ” اَنعَمَها عَلی قَومٍ” یعنی خدا به قومی نعمتی بدهد …، خداوند وجود نعمتها را به خود نسبت می دهد: «وَما بِکُم مِن نِعمةٍ فَمِنَ الله[نحل/۵۳] و شما ای بندگان هر چه نعمت دارید همه از خداست»
از برآیند این دو آیه بدست می آید: خداوندی که نعمت به انسان می دهد از او هم انتظاراتی دارد «وَاشکُروا لی وَ لا تَکفُرون[بقره/۱۵۲]و شکر مرا بجا آورید و کفران نعمت نکنید».
وقتی که پای کفران نعمت به میان آمد طبعا انسان قدر داشته اش را ندانسته و وقتی به خود می آید که کار از کار گذشته است.
یکی از نکات مهمی که در بحث اقتصاد مقاومتی از آن بحث می شود؛ بحث استفاده از امکانات و ظرفیتها (نعمتها) است. این استفاده از امکانات و داشته ها، به تعبیر دیگری اعمال مدیریت است. به طور مثال برای پویا شدن کشاورزی جامعه که یکی از ارکان اقتصاد هر جامعه ایست؛ باید منابع آب را مدیریت کرد.
آلوده ساختن آبهای جاری و آبهای زیرزمینی و … کفران نعمت آب است که نتیجه ی اینگونه کارها برای جامعه قابل لمس است.

رهبر انقلاب در ۱۸ فروردین بر حمایت از تولید در بخش کشاورزی و استفاده از تمام ظرفیتهای کشور تاکید نمودند: باید تولید، در هر دو بخش صنعت و کشاورزی، مورد توجه ویژه قرار گیرد. قرارگاه فرماندهی که هم مرکز فکر و هم مرکز عمل است، باید با استفاده از توان خوب مدیریتی کشور و همچنین با بهره گیری از ظرفیت ها و توانایی های دستگاههای مختلف در جهت تصمیم گیری و پیگیری مراحل اجرا حرکت کند[۱]

انسجام و همفکری در اقتصاد مقاومتی
بی تردید نقش همدلی و همفکری در هر کاری تعیین کننده است، در بحث اقتصاد مقاومتی همدلی و همفکری و هماهنگی، بین سازمانهای دست اندر کار در امر اقتصاد اهمیت فوق العاده ای دارد. رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسولین کشور در ۱۸ فروردین بر همین نکته تاکید نمودند: بدون همکاری مسئولان، کارها پیش نخواهد رفت. جمهوری اسلامی ایران همیشه از وحدت ملی برخوردار بوده است اما در کنار وحدت ملی، باید اتحاد و همدلی مسئولان نیز وجود داشته باشد و این اتحاد، منافاتی با اختلاف سلیقه ها و دیدگاهها ندارد. [۲]

اگر مسولان جامعه، با دارا بودن اختلاف سلیقه های متنوع، با انسجام و اتحاد در مسیر پیشرفت جامعه ی اسلامی حرکت کنند؛ خداوند هم آنها را یاری می فرماید. «اِن تَنصِرُالله یَنصُرکُم وَ یُثَبِت اَقدامِکُم؛[محمد/۷] اگر دین خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری و گامهایتان را استوار می سازد».

بدون شک کمک در جهت پیشرفت جامعه ی اسلامی کمک به دین خداست، جامعه ای که باید همت خود را در جهت اجرای احکام الهی و دفاع از ارزشها و آرمانهای دین خدا مصروف دارد.
رهبر انقلاب در دیدار با مسولین در سخنرانی اخیر، صادقانه وارد شدن در میدان (اقتصاد مقاومتی) را سبب یاری رساندن خداوند دانستند: اگر صادقانه وارد میدان شویم، قطعاً خداوند متعال کمک و یاری خواهد کرد، در مسیر زندگی فردی و اجتماعی، همواره فراز و نشیب و سختی و گشایش وجود دارد اما مهم آن است که در همه این شرایط، مسیر و جهت گیری اصلی فراموش نشود. [۳]

کشور ایران بواسطه پرچمداری مکتب تشیع در جهان، با کینه توزی دشمنان و مستکبرین جهانی (تحریمها) پیوسته مواجه گردیده است، از این رو بود که در سالیان اخیر، مقام معظم رهبری با راهکاری به اسم “اقتصاد مقاومتی” کشور را به ایستادگی در برابر تحریمها و مشکلات اقتصادی فرا خواند که انشاءالله با انسجام و هماهنگی مسولین و مردم، به نتیجه ی مطلوب برسد.

چرا ما نباید هماهمنگیمان چنین باشد؟
یکی از نکته های کلیدی که در بحث برتری ظاهری اقتصاد غرب باید مورد توجه قرار بگیرد؛ بحث انسجام و برنامه داشتن آنهاست، آنها گر چه برای چپاول ملتهای دیگر و تخریب دیگر اقتصادها (قبضه نمودن بازار آنها و قالب نمودن کالاهایشان) برنامه دارند و این دلیل بر خوی استکباری آنهاست؛ اما این نکته را به ما هم یاد می دهد که چرا ما دست برتر را نداشته باشیم با آنکه مسلمانیم؟ همین نکته در بیش از هزار سال پیش دل مولا علی (علیه السلام) را بدرد آورده بود. «و الله یمیت القلب و یجلب الهم من الاجتماع هولاء القوم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم؛[۴]بخدا که هماهمگی و انسجام و همفکری آن قوم (دشمنان حکومت اسلامی که آنزمان بنی امیه بودند و الان استکبار جهانی به سرکردگی آمریکاست) در اندیشه های باطل خود، و عدم انسجام شما در اندیشه های بر حق خود، قلب را میمیراند و اندوه را بسمت انسان جلب می کند»
البته آوردن این عبارات به معنی تعریف و تمجید از اقتصاد و فن آوری دنیای استکباری غرب به هیچ وجه نیست، ولی باید این واقعیت را بپذیریم که آنها اتحاد و هماهنگیشان (در قالب اتحادیه اروپا و …) منسجم تر و با برنامه تر است.

وقتی که در جامعه اتحاد و انسجام باشد، مشکلات و نارساییها چنان به چشم نمی آیند و نسبت به این انسجام و اتحاد، در جایگاه پایین تری قرار می گیرد. به طور مثال آمریکا و اروپا از آسیبهای اقتصادی و دیگر آسیبها در امان نیستند؛ ولی در
مقابل همفکری و برنامه ای که برای آن مشکلات دارند؛ شاید مشکلات و کمبودهایشان آنچنان که باید و شاید زیاد به چشم نیایند. در جنگ تحمیلی خودمان چقدر مشکلات و تهدیدها زیاد بودند، ولی در مقابل اراده و عزم راسخ، و اتحاد مردم و مسولان، آن تهدیدان ذوب شد و به فرصتی تبدیل شد که دنیا را انگشت به دهان ساخت. بنا براین در بحث اقتصاد مقاومتی هم می توانیم با داشتن برنامه ای هماهنگ و اتحاد و همدلی مسولان که رهبری هم بر آن تاکید داشتند؛ تهدیدات را به فرصت تبدیل نمود، چنانکه خیلی از کالاهای تحریم شده را با اتکا به این همفکری و اتحاد، بومی نمودیم

نتیجه گیری
تغییر سرنوشت اقتصادی کشور با اقتصاد مقاومتی امکان پذیر خواهد بود، به شرط اینکه با داشتن برنامه ای منسجم و مدون و مدیریت درست منابع و استفاده از تمام ظرفیتها و همدلی و هماهنگی مسولان ذیربط، در این مسیر حرکت کنیم.
انشاءالله

پی نوشتها
۱ــ پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبری
۲ــ همان
۳ـــ همان
۴ــ نهج البلاغه فقیهی نوبت چاپ۸۵ ص۴۷

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 7 خرداد 1395نظر دهید »

چهار سفارش خداوند به حضرت موسی(ع)

 از اصبغ بن نباته نقل شده است که گفت، امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: خداوند متعال وحی کرد به حضرت موسی(ع)؛ ای موسی! سفارش مرا دربارۀ چهار چیز به خاطر بسپار.

1. تا ندانی که گناهانت را آمرزیده اند به عیب دیگران نپرداز.
2. تا ندانی که گنجهای خدا تمام شده غم روزی مخور.
3. تا نبینی که ملک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امیدوار نباش.
4. تا مردۀ شیطان را نبینی از مکرش ایمن مباش.

منابع:
زبده الاحادیث، جلداول، ص44-45
نصایح، نوشته مرحوم ایت الله مشکینی
احادیث الطلاب، احادیث امیرالمومنین(ع)
آموزه های اخلاقی در کلام معصومین(ع)

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 7 خرداد 1395نظر دهید »


فریب نماز و روزه ی اینها را نخورید!

اسلام دینى است كه براى دعوت به راستى و درستى آمده است و بس.
در قرآن کریم، آیه هاى بسیارى درباره راستى و راستگویان، وجود دارد، براى نمونه:
1. « هَذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (1) در این آیه بهترین ارزش ها و بالاترین پاداش ها را براى راست گویان بیان مى كند.
2. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (2)
و در این آیه مسلمانان را به تقوا و به هم قدم بودن با راستگویان، امر مى كند.
ششمین پیشوای راستگویان ملاک مسلمانی را درستی و راستی اعلام می کند:
لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَكِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ. (3)
(فریب روزه و نماز اینها را نخورید چه بسا ممكن است كه به این امور عادت كرده باشد به طورى كه اگر آن را ترك كند ناراحت و وحشت زده مى شود. اگر می خواهید این مردم را آزمایش كنید در مورد راستگوئى و اداء امانات آنان را امتحان نمائید.)
ننگ فریب

بسیارى از دروغ گویان، اگر بدانند كه مردم، آن ها را دروغ گو مى دانند، ناراحت مى شوند و در هنگام سخن مى كوشند كه محكم سخن بگویند تا سخنشان قابل باور شود. ولى دسته اى هم شرم و حیا را كنار گذارده و با كمال وقاحت، دروغ مى گویند.

فریب روزه و نماز اینها را نخورید چه بسا ممكن است كه به این امور عادت كرده باشد به طورى كه اگر آن را ترك كند ناراحت و وحشت زده مى شود. اگر می خواهید این مردم را آزمایش كنید در مورد راستگوئى و اداء امانات آنان را امتحان نمائید

امروزه دروغ دارای تکنیک خاص خود می باشد. لذا دیده می شود که برخی خبرگزاری ها و یا فرقه های دین نما و سیاسیون و…به راحتی مطلب دروغ را به باور جامعه تلقین می کنند و سالها دروغ می گویند بدون اینکه کسی آنها را متهم به دروغگویی کند و یا متوجه فریبکاری آنها شود.
در حدود صد آیه از آیات قرآن، راجع به منافقان و دو رویان است که از تکنیک دروغ برای منافع دنیوی خود استفاده می کردند.
در سوره ای که به نام این گروه می باشد خداوند می فرماید: وقتى كه منافقان نزد تو آمدند و گفتند: شهادت مى دهیم كه تو رسول خدا هستى، با آن كه خدا مى داند كه تو رسول او هستى، ولى شهادت مى دهد كه منافقان دروغ مى گویند. إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَكَاذِبُونَ (4)
مصادیق دروغ

هرگاه زشتی گناه در جامعه ای کمرنگ شود راه سقوط ارزش های اخلاقی هموار می شود. در روایات متعددی به این نکته اشاره شده که سرچشمه زشتی ها و افول اخلاق دروغ گفتن است. كسى که با دروغ آشنا شود، درهاى گناهان به رویش گشوده مى شود و در سیاه چال بدبختى خواهد افتاد و گاه چنان در آن جا مسكن خواهد گزید كه بیرون شدنش بسیار دشوار خواهد بود.
امروزه با توجه به رشد تمدن و فراهم بودن انواع وسایل ارتباط همگانی پدیده دروغ بازار گرمی پیدا کرده است. تبلیغات پر رنگ و لعاب راه تشخیص حقیقت را بر بینندگان بسته است.
بعضی از مصادیق دروغ، خلف وعده، داستان های دروغین، شوخی و مبالغه، جعل اسناد، گواهی دادن به ناحق، مدح بیجا، فتوشاپ، تصرفات در فضاهای مجازی، بیان ناقص مطالب به طوری که منظور طرف کاملا دگرگون و غیرواقعی می شود.

رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند: دروغ گویى از پستى روح ریشه مى گیرد.
لَا یَكْذِبُ الْكَاذِبُ إِلَّا مِنْ مَهَانَةِ نَفْسِهِ وَ أَصْلُ السُّخْرِیَّةِ الطُّمَأْنِینَةُ إِلَى أَهْلِ الْكَذِبِ (5)

شاید بدترین مصداق دروغگویی، دروغ گفتن به خداوند باشد. كسى كه نماز مى خواند، در سوره حمد، خداى بزرگ را مخاطب قرار داده و مى گوید: فقط تو را عبادت مى كنم. متاسفانه بسیارى از ما مسلمانان خدا را عبادت نمى كنیم، بلكه عابد دنیا می باشیم و در حال نماز متوجه حضرت حق نیستیم.
بعضی از افراد براى رسیدن به منظورى به هزاران در مى زنند و به زشت ترین اعمال تن در مى دهند. از شرافت، مردانگى، عفت، براى رسیدن به پشیزى و یا به مقامى صرف نظر مى كنند، ولی در عین حال در وقت نماز به خداى عرضه می دارند: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»
ریشه دروغ:

پستى روح منشأ دروغ معرفی شده است. رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فرمودند: دروغ گویى از پستى روح ریشه مى گیرد. لَا یَكْذِبُ الْكَاذِبُ إِلَّا مِنْ مَهَانَةِ نَفْسِهِ وَ أَصْلُ السُّخْرِیَّةِ الطُّمَأْنِینَةُ إِلَى أَهْلِ الْكَذِبِ (5)
دروغ گو چنین مى پندارد كه بى ارزش بودن خود را مى تواند به وسیله سخن دروغ جبران كند! دانا احتیاج به دروغ گویى ندارد، چون داراى دانش است. شایستگان، احتیاج به دروغ گویى ندارند، چون شایستگى دارند. عطر خودش مى بوید، نیازى به ستودن عطار نیست، وقتى به ستودن عطار، نیازمند مى باشد كه فاقد بوى خوش باشد.
امام محمد باقر علیه السلام مى فرماید: «ان الكذب هو خراب الایمان » (6) دروغ خود، ویرانى ایمان است.
اگر مسلمانى بخواهد خود را بیازماید كه آیا حقیقتا به دین اسلام، ایمان آورده و پیرو پیغمبر اسلام گردیده، راه آزمایش این است كه خود را تحت نظر دقیق قرار دهد، اگر در سخنان خود، دروغ پیدا كرد، بداند كه خانه ایمان را ویران دارد و داراى دلى تاریك و ظلمانى مى باشد و ایمان در دلش تابندگى و درخشندگى ندارد، ولى اگر جست و جو كرد و در میان سخنان خود، دروغى نیافت، چه جدى و چه شوخى (خوشا به حال چنین كسى كه از سعادتمندترین مردم خواهد بود) او پیرو قرآن و مومن به محمد و آل محمد مى باشد.

شاید بدترین مصداق دروغگویی، دروغ گفتن به خداوند باشد. كسى كه نماز مى خواند، در سوره حمد، خداى بزرگ را مخاطب قرار داده و مى گوید: فقط تو را عبادت مى كنم. متاسفانه بسیارى از ما مسلمانان خدا را عبادت نمى كنیم، بلكه عابد دنیا می باشیم و در حال نماز متوجه حضرت حق نیستیم

دروغ ایمان را مى برد و كشور را از درون ویران مى سازد. با رفتن ایمان هر جرم و جنایتى ارتكابش آسان مى شود. سرزمینی كه مردمش از ارتكاب جرم و جنایت بیم نداشته باشند، سرانجامى شوم در پیش خواهد داشت.
دروغ گناه و رفتارى است كه بشر به حسب فطرت از آن بیزار است و مرتكب آن را پلید و بدكار مى شمارد. قضاوت هاى فطرى بشر، تنها با توجه به موضوع است، یعنى همین اندازه كه موضوع، مورد توجه قرار گرفت، فطرت حكم مى كند و احتیاج به مطالعه چیزهاى دیگر ندارد.
دروغ، گناه كبیره

پیغمبر اسلام صلی الله و علیه و آله فرمودند: أَلَا أُنَبِّئُكُمْ بِأَكْبَرِ الْكَبَائِرِ …الْإِشْرَاكُ بِاللَّهِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَ…قَوْلُ الزُّورِ (7) .
بزرگ ترین گناهان كبیره را به شما اعلام مى دارم: شرك به خدا، نامهربانى به پدر و مادر، سخن دروغ.»
شرك به خدا یعنى در پرستش براى خدا شریك قرار دادن و خداى یگانه را دوگانه خواندن و موجودى دیگر را مانند خداى عبادت كردن و آفریننده اى دیگر به جز ذات پاك خداوند یكتا براى جهان دانستن.
نامهربانى به پدر و مادر، یعنى حقوق آن ها را مراعات نكردن و مراسم اطاعت وادب را نسبت به آن ها به جاى نیاوردن و نافرمان بودن.
سخن دروغ سومین گناه از بزرگ ترین گناهان بزرگ مى باشد.
کلام آخر:

سر انجام این گناه بزرگ، پرده درى است. سر انجام دروغ، رسوایى و افتضاح است. دروغ گو بایستى منتظر باشد كه كوس رسوایى اش را بر سر بازار بزنند.

پی نوشت ها:
1- المائده/119
2- التوبه/119
3- الكافی ج 2 ؛ ص104
4- المنافقون/1
5- بحار الأنوار ، ج 69 ؛ ص262
6- الكافى، ج 2، ص 339
7- المحجة البیضاء، ج 5، ص 242

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 7 خرداد 1395نظر دهید »

تأثیر حجاب بر سلامتی روح و روان

با اندکی تحقیق واقع بینانه ای در کارکرد و تأثیر حجاب در روابط اجتماعی به خوبی می توان آثار مثبت و ارزشمند آن را بر روح و روان زنان و حتی مردان مشاهده کرد. پوشیدگی و خوداری از برهنگی و بی حجابی در جامعه همچون پوشش و سدی محکم می تواند افراد جامعه را از فوران آتش هیجانات شهوانی مصون نگه دارد. با توجه به آثار مثبت و ارزشمند حجاب و عفاف در زندگی به خوبی می توان به این نکته اذعان داشت که آموزه های اسلامی با واجب کردن پوشش اسلامی برای زنان و مران به هیچ وجه به دنبال اسیر کردن و در غل و زنجیر کردن افراد جامعه نبوده است. در واقع اسلامی خوشی ها و زیبایی های مشروع منطقی را برای افراد می پسندد ولی ظاهر سازی و رنگ لعاب های تبرج گرایانه را به خاطر دلایل روشنی نمی پسندد. «وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى؛[احزاب، آیه 33] و در خانه‏ هاتان آرام گیرید، و به شیوه جاهلیت پیشین به خودنمایى بیرون نیایید».

چرا زن باید حجاب داشته باشد
هر چند که نمی توان ادعا نمود که رعایت حجاب و عفاف تنها مختص به جامعه زنان است؛ ولی از آنجایی که نوعاً زنان از عواطف و احساسات قوی تری برخوردار می باشند و به گونه ای به واسطه حالات و خصوصیات که دارند بیشتر در معرض نفوذ می باشند، از اینرو این چنین گفته می شود که رعایت حجاب و عفاف برای ایشان لازم تر است، از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: «اَلحَیاءُ عَشَرَةُ أَجزاءٍ تِسعَةٌ فِى النِّساءِ و َواحِدٌ فِى الرِّجالِ؛[1]حیا ده جز دارد، نه جزء آن در زنان است و یك جزء در مردان». در واقع وقتی زن بدون حجاب در اجتماع مردان و نامحرمان حاضر شود، به آسانی تحت تأثیر روانی و عاطفی آنان قرار می گیرد و وحدت روانی او را از بین می برد.[2]

آثار و برکات حجاب و عفاف:
1-حجاب مانع آلودگی و گرفتار شدن در فحشاء و گناه: یکی از آثار روشن و غیر قابل انکار رعایت حجاب و عفاف در زندگی جلوگیری از اشاعه گناه و فجور در جامعه است. رعایت حیا در جامعه باعث جلوگیری از سوء استفاده بیمار دلان می شود. کما اینکه در قرآن کریم در این خصوص این چنین بیان شده است. « فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَض؛[احزاب، آیه 32] كه بیماردلان در شما طمع كنند». در واقع هر گاه زنان جامعه زمینه و بستر گسترش چشم چرانی، و هرزه گری را ببندند، و اجازه نفوذ غیر اخلاقی را به دیگران ندهند رفته رفته جامعه رنگ و بوی اسلامی و اخلاقی به خود می گیرد.

2-گسترش امنیت روانی و اجتماعی در جامعه
از جمله آثار بارز و روشن رعایت حجاب و عفاف رونق گرفتن امنیت اجتماعی است، قطعاً وقتی زنان و مردان جامعه خود را ملزم به رعایت آداب و اخلاق اسلامی نمایند، ناهنجاری و بزه های اجتماعی کاهش خواهد یافت. «َّذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْن؛[احزاب، آیه 59] این كار براى اینكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است».و همچنین امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: «وَ إِیَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ إِلَى أَفَنٍ [أَفْنٍ‏] وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهَنٍ [وَهْنٍ‏] وَ اكْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحَجْبِكَ إِیَاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ خَیْرٌ لَكَ وَ لَهُن؛[3]‏ دیدگانشان را (از نامحرم) بپوشان كه سختگیرى در حجاب براى تو و آنها بهتر است؛ بیرون‏شدنشان (از خانه) بدتر از «راه دادن افراد نامطمئن (بخانه) نیست‏». در شرایطی که زنان در انظار عمومی بدن خود را به نمایش می گذارند و باعث تحریک مردان می شوند ناگزیر باید منتظر آزار و اذیت افراد لاابلی و فرصت طلب نیز باشند، این آزار ها که گاهی به آدم ربایی قتل نیز می انجام به شدت زندگی زنان بد حجاب را تهدید می نماید و آرامش و سلامت روانی ایشان را به مخاطره می اندازه. [4]

3-ارزشمند شدن زن در زندگی فردی و اجتماعی
یکی از آثار ارزشمند حجاب و حیا در جامعه بالا بردن جایگاه و ارزش زن در جامعه است، چرا که با رعایت این موضوع آنها به گوهر درونی خود بیشتر پی می برند و به همین جهت این گوهر را در دسترس سارقان نوامیس قرار نمی دهند، و از طرفی دیگران نیز قیمت زن را تنها در رنگ و لعاب مادی و جسمانی نمی ببنند و ملاک و معیار ارزش او را به جلوه گری و تن نازی مشاهده نمی کنند، در واقع در این چنین فضای که زن رنگ بوی الهی به خود می بخشید و خود را تسلیم آموزه ی قرآنی حیا و عفاف می نماید، قیمت و ارزش خود را در محاسبه و ترازوی الهی قرار می دهد خدای که همه عالم را برای انسان خلق کرده است او را به بالاترین قیمت ها خریدار می شود. «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیم؛[سوره بقره/29]او خدایى است كه همه آنچه را (از نعمتها) در زمین وجود دارد، براى شما آفرید سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چیز آگاه است». در آیه دیگر خدواند متعال بهای انسان را این چنین معرفی می نماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛[سوره توبه/111]خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریدارى كرده، كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد». در روایتی دیگر نیز بها و قمیت گرانبهای انسان این چنین بیان شده است: « فَلَیْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْیَا فَقَدْ رَضِیَ بِالْخَسِیسِ؛[5]جان‏هاى شما را قیمتى جز بهشت نباشد؛ پس به غیر آن نفروشید؛ چرا كه هر كه از خدا به دنیا خشنود شود بى‏گمان به چیزى پست خشنود شده است‏».

سخن آخر: حجاب و عفاف تنها یک واجب دینی و مذهبی نیست بلکه یک، هنجار و قانون اجتماعی است که رعایت و اجرای آن موجب برکات ارزشمندی همچون پاک سازی جامعه از فحشاء و منکرات می شود.

پی نوشت:
[1]. من لایحضر الفقیه: ج3 ، ص468 ، ح4630.
[2]. حجاب و نقش آن در سلامت روان، ص102، به نقل از زینب جلالی، جزوه حجاب از دیدگاه روانشناسی: ص7.
[3]. نهج البلاغة (للصبحی صالح): ص405.
[4]. حجاب و نقش آن در سلامت روان: ص104.
[5]. تحف العقول: ص391.



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 7 خرداد 1395نظر دهید »

جوان و جوانی؛ منشأ یک اختلاف و جنگ نرم فراگیر

همین اهمیت فوق‌العاده و فراوان، سبب شده تا مکاتب فکری و سیاسی موجود در دنیا برای «جوان و جوانی» برنامه‌های مخصوص و متفاوتی را دنبال کنند که بوضوح در تضادّ با یکدیگر هستند و اهداف متفاوتی را دنبال می‌کنند؛ و در همین راستا «یکی از عرصه‌های اختلاف و درگیری بین جمهوری اسلامی و استکبار، مسئله‌ی جوان‌ها است.»[1] آن جوانی که نظام جمهوری‌اسلامی، درصدد تربیتِ اوست با آن جوانی که نظام استکباری موجود در دنیا می‌خواهد معرفی کند، تفاوت بنیادین و اساسی دارند و دقیقاً بر اساس همین منطق است که ما معتقدیم «امروز سرِ قضیّه‌ی جوان‌ها، یک جنگ نرمِ زیرپوستیِ بسیار فراگیری بین جمهوری‌اسلامی و آمریکا و همدستان آمریکا و صهیونیست‌ها برقرار است.»[2]
علت این تفاوت و تنازع را باید در اهداف ترسیم‌شده، دنبال کرد. آن جوانی که جمهوری‌اسلامی به دنبال تربیت اوست عبارت است از «یک انسان مصمّم، هوشیار، پُرانگیزه، امیدوار، پُرکار، دارای اندیشه، اندیشه‌ورز، شجاع و فداکار.»[3] اگر چنانچه جوانانی با این خصوصیات، تربیت شوند آن‌گاه نتیجه‌ی هر درگیری و نزاعی را می‌توان پیش‌بینی کرد که همان پیروزی جبهه‌ی حق و شکست باطل خواهد بود.
اما در نقطه‌ی مقابل، جبهه‌ی استکبار به‌‌دنبال بارآوردن افرادی است با شاکله و هویت متفاوت. جوان تربیت‌شده در مکتبِ استکبار «آدمی است ناامید؛ یعنی معتقد است که [جنگیدن‌] فایده‌ای ندارد؛ [می‌گوید] بیخود ایستاده‌اید، فایده‌ای ندارد؛ ناامید است. یا آدمی است تسلیم‌پذیر، حالِ معارضه کردن و ایستادگی کردن ندارد؛ حالا یک مقداری ممکن است بِایستد ولی وقتی فشار زیاد شد…تسلیم می‌شود؛ روحیه‌اش این است. یا آدمی است فریب‌خور؛ به لبخند دشمن اعتماد می‌کند، به فریب دشمن اعتماد می‌کند یا اصلاً فریب دشمن را نمی‌فهمد.»[4]
اگر چنانچه چنین جوانانی تربیت شدند بازهم نتیجه و عاقبت هرگونه جدال و جنگی، قابل پیش‌بینی است که همان جولان باطل و انزوای حق خواهد بود.
بنابراین موضوع بسیار قابل توجه و مهم این است که دستگاه‌های فرهنگی و فکری، و هر فرد و گروهی که به آینده‌ی نظام اسلامی علاقمند است باید کمر همت را برای تربیت جوانانی با خصوصیات مطلوب بکار گیرند تا آینده‌ی کشور تضمین شود. هر گونه سستی و انفعالی در این زمینه، علاوه بر حسابرسی‌های دقیق الهی در روز قیامت، نتایج بسیار تلخ و نامطلوبی بدنبال خواهد داشت که خلاصه‌اش انزوای حق و به تاخیرافتادن تشکیل حکومت جهانی اسلام خواهد بود.

پی‌نوشت:
[۱] امام خامنه‌ای، اول اردیبشهت ۱۳۹۵
[۲] همان
[۳] همان
[۴] همان

ره پویان قرآن

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 7 خرداد 1395نظر دهید »

حق الناس هایی مدرن
امروز با ظهور پدیده های جدید و رشد فناوری ها و استفاده از آنها در محیط زندگی ما انسان ها، حق الناس های جدیدی هم به وجود آمده اند که گاهی شاید به دلیل بی دقتی و به صورت سهوی ما هم دچار آن می شویم. در نگاه اول این گونه حوادث ساده و بی ضرر به نظر می رسند اما با کمی دقت متوجه می شویم که حقی از سایرین ضایع کرده ایم. ببینید قهرمان داستان ما چه می کند؟

ارتباط عفیفانه در سینما و تلویزیون
نقش و تأثیر بازیگران در ترویج حجاب و بی حجابی
در دنیای مدرن امروزی، رسانه ها یکی از مهمترین ابزارهای تأثیرگذار در تکوین فرهنگ جهانی، و تغییر خلق و خوی افراد به شمار می آیند. با توسعه و پیشرفت انواع رسانه های دیجیتال و ماهواره ای، مرزهای فرهنگی افراد به راحتی دستخوش تغییر و تحول قرار می گیرند.

گیر ندهید، خدا هم گیر نمی دهد
در آیاتی از قرآن کریم خداوند با توجه به اینکه از بندگان خارج از توانشان تکلیف نمی خواهد، فاکتورهایی برای رسیدن به راحتی ارائه می دهد و در ادامه نیز بیان می کند که مراد از این راحتی چه می باشد….

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 7 خرداد 1395نظر دهید »

تقویت مذهب وظیفه ى علماى شیعه

میرزاى تبریزى (قدس سره) و تقویت مذهب

تاریخ در مقاطع مختلف در هر زمان حکایاتى را از بزرگان ثبت کرده است که نقل آن وقایع حاکى از اهمیّت آن عمل است؛ عظمتى که قلم از ثبت آن عاجز است، عصرى که این بزرگان سپرى نمودند، ضمن ثبت در تاریخ، منشور سعادت بشرى گردید. آنان که در شرایط بسیار حساس با تحمّل تمام مشکلات، ایستادگى نمودند و با سلاح علم و عمل در دفاع از حق، از هیچ چیز دریغ ننمودند. هرچند حکماء جور به مخلصین درگاه ولایت اجازه ندادند که آزادانه مفسّر و مبیّن حقایق باشند، لکن با استفاده از فرصت هاى محدود پیش آمده به هر نحو ممکن به دنبال متوجّه کردن افراد بودند. چون پدرانى مهربان و دلسوز، پا به میدان گذاشته و با قاطعیت، هرچه در توان داشتند خالصانه، در طبق وجود گذاشتند، آنان به دنبال مزد و پاداش نبودند، بلکه مى خواستند، عمل به وظیفه خود کرده باشند که توانستند با مواقف شجاعانه، نقشه هاى شوم را که مى خواست مسیر حق را تغییر دهد، نقش بر آب کنند.
این سؤال باقى است که چرا بعضى خود را، از ما) پیروان مکتب اهل بیت (مى دانند، لکن در گودال منحرفین افتاده و هر چند بار بانگ نامردى سر مى دهند) در همین مقطع، اى خواننده ى محترم سجده ى شکر به جاى آور که خداوند به تو این توفیق را داده که حقیقت را بیابى و به دور از القاءات شیطان، حافظ شعائر الهى باشى) .
آنان که شعائر الهى را مورد هجوم قرار مى دهند و هرچند گاه شبهه اى مى افکنند و با طرح شبهات واهى، روزى مى گویند: در زمان حضرت صدیقه ى شهیده (علیها السلام) درب خانه نبوده که واقعه ى دار ثابت شود، بلکه پرده بوده است. روز دیگر زیارت عاشوراء را زیر سؤال مى برند. و روزى به حدیث کساء هجوم مى برند و… اینان از رحمت الهى بدورند و عمق این فاجعه را درک نکرده و نمى کنند، چون که به محبت واقعى اهل بیت (علیهم السلام) نرسیده اند و با کلام و برداشت ناقص خود مى خواهند، دیگران را از این نعمت الهى محروم سازند. لکن غافلند که »للکعبه رب یحمیه«.
یکى از کسانى که تحوّل عظیم در حوزه ایجاد نمود و شاگردانى فاضل و متدین تربیت نمود و در جهت تقویت مذهب و دفاع از کیان تشیّع و شعائر الهى به خصوص اثبات مصایب صدیقه ى شهیده، فاطمه ى زهرا (علیها السلام) تلاش فراوان نمود، و تمام مشکلات و مصایب را تحمّل کرد، مرحوم فقیه مقدّس، میرزا جواد تبریزى (قدس سره) است، آن پیر ولاء که تمام هستى خود را در این راه فدا نمود و در طول حیات پربرکت خود اجازه نداد، عدّه اى با برداشت غلط بخواهند عقاید باطل خود را در جامعه منتشر سازند. آن شخصیت عظیم الشأن که با تلاش فراوان ابتدا نیمه شب در ساحت پروردگار سجده ى بندگى مى سائید و بعد در حرم کریمه ى اهل بیت فاطمه ى معصومه (علیها السلام) حاضر مى شد و عرض ادب مى کرد و در آن مکان شریف به راز و نیاز مى پرداخت و از اهل بیت (علیهم السلام) مدد مى جست، بارها مى فرمودند: من طلبه اى بیش نیستم. آنگاه بر کرسى درس و استفتاء قرار مى گرفت و هر آنچه در تقویت مذهب و حوزه ى علمیه و کیان تشیّع ممکن بود، انجام مى داد، خالصانه از معتقدات و ضروریات مذهب دفاع مى کرد، هنگامى که قلم به دست مى گرفت جز رضاى پروردگار و اهل بیت (علیهم السلام) چیز دیگرى مدّ نظر نداشت، هر آنچه را جهت تقویت مذهب صلاح مى دید بر کاغذى مى آورد، شبهه را در دم خفه مى کرد. هنگامى که مشاهده مى کرد به بعضى از مسلّمات هجوم شده، شجاعانه وارد میدان مى شد، همان تلاش ها موجب پرورش فضلاء و تحوّل فاطمیّه شد که آن تحول فاطمیه را به عاشوراى دیگر تبدیل کرد.

————————————————————–

بخشی از کتاب زندگی نامه استاد الفقهاء و المجتهدین میرزا جواد تبریزی (قدس سره)



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 7 خرداد 1395نظر دهید »

مرگ از دیدگاه قرآن:

خداوند در قرآن مجید مرگ را با تعابیر مختلفی یاد کرده است:
1. گرفتن روح: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا » خداست که (حقیقتا) ارواح مردم را در هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد. (زمر/ 42)
2. محشور شدن: «وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ» و اگر بمیرید یا کشته شوید، به سوی خدا محشور می شوید. (آل عمران/ 158)
3. چشیدن: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ» همه کس مرگ را می چشد. (آل عمران / 185)
4. حرکت به سوی خدا: «إِلَى رَبِّكَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ» در آن روز (روز مرگ) سوق و حركت به سوى پروردگار توست. (القیامة/30)

پس همانگونه که گفته شد در اصل مردن اتفاق نظر وجود دارد ولی اختلافات درباره سرنوشت انسانها پس از مرگ می باشد مثلا در تورات به صراحت از معاد سخن نگفته ولی دانشمندان یهود برای اثبات معاد در تورات به مواردی استناد میکنند که هرگز صراحتی در این خصوص ندارد.(سیری در ادیان زنده جهان، ص 158) اما آیات زیادی از قرآن به معاد و حوادث پیرامون آن پرداخته است که اعتقاد به اینها تاثیر بسیار مهم در اعمال و رفتار انسانها دارد.
یکی از مباحثی که زیاد از آن سوال میشود درباره حوادث پس از مرگ و مواقف روز قیامت می باشد که در بعضی از آیات و روایات از مواقف قیامت به «قنطره» و «عقبه» تعبیر شده است.
معنی موقف :

كلمه ى «موقف» به معنى محل توقف و ایستگاه می باشد و خداوند در قرآن فرموده است که در روز قیامت افراد در محلی در پیشگاه الهی خواهند ایستاد و بازخواست می شوند.
وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ … اگر آنها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده اند، ببینی!! (انعام / 30)
معنی عقبه :

در روایتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ می فرمایند: قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا یَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَة. (بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج 8 ؛ ص66) امام علیه السلام در این روایت می فرمایند قنطره پلی است بر صراط که کسی می تواند از آن عبور کند که ظلمی در حق دیگری نکرده باشد و کسی از او شکایت و نارضایتی نداشته باشد

واژه ى «عقبه» به معناى «گردنه» است همانگونه که امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرمایند: بدان كه پیشاپیش تو گردنه اى دشوار است. وَاعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَوُوداً (نهج البلاغه: نامه 31)
یا اینکه رسول خدا صلی الله و علیه و آله در روایتی می فرمایند: در بالای پل صراط یک گردنه ای سخت و صعب العبور است که طول آن سه هزار سال است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: فِی قَوْلِهِ تَعَالَى فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ إِنَّ فَوْقَ الصِّرَاطِ عَقَبَةً كَئُوداً طُولُهَا ثَلَاثَةُ آلَافِ …. (بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج 8 ؛ ص66)
معنی قنطره :

كلمه ى «قنطره» به معنى «پل» در روایتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ می فرمایند: قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا یَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَة. (بحار الأنوار (ط - بیروت)؛ ج 8 ؛ ص66) امام علیه السلام در این روایت می فرمایند قنطره پلی است بر صراط که کسی می تواند از آن عبور کند که ظلمی در حق دیگری نکرده باشد و کسی از او شکایت و نارضایتی نداشته باشد.
هدف از وجود مواقف:

همانگونه که می دانیم خداوند حکیم است و هیچ یک از کارهای او بدون علت و دلیل نمی باشد و آیات فراوانی در قرآن بر این دلالت دارند كه هیچ كار قبیحی از جانب خدا سر نمی زند و او هر چه می كند و هر چه می آفریند، حَسَن و نیكوست. دامنه این آیات بسیار گسترده است که با تدبر در آیات و روایات هدف خداوند از برپایی دادگاه الهی و منتظر نگه داشتن انسان ها در ایستگاه های قیامت و گذر از جاده های دشوار و سخت چند چیز است:
الف) رسیدگی به اعمال مکلفان:

یکی از صفات خداوند عدل است یعنی خداوند پاداش و عقاب هر انسانی را مطابق اعمال او در این دنیا می دهد پس خداوند در قیامت همه را به صف کرده تا به اعمال آنها رسیدگی کند همانگونه که در قرآن می فرمایند: «إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ» آرى محققا به سوى ما مى آیند و حسابشان به عهده ما است. (غاشیه / 25و26)
خداوند در جایی دیگر جزاء و پاداش را مشروط بر بررسی اعمال می داند «وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ» تا هر کسی بدانچه بدست آورده جزاء داده شود و آنها ستم کرده نمی شوند.(جاثیه/ 22)
ب) آگاه سازی انسان ها به اعمال خود و مشاهده عدل الهی:

خداوند در روز قیامت می فرمایند: «اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً» نامه عمل خود را بخوان، امروز کافی است که خود به حساب خویش برسی. (اسراء/ 17)
هدف خداوند از رسیدگی اعمال افراد آگاهی خودش از مقدار عمل خوب و بد انسانها نیست چون خداوند بر همه چیز آگاه می باشد بلکه هدف از برپایی دادگاه الهی آگاه سازی افراد بر اعمال خود و واقف شدن به عدل یا رحمت الهی است.
و در همین رابطه حضرت علی علیه السلام در حکمت 7 نهج البلاغه می فرمایند: «أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِى عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِى آجَالِهِمْ» روز قیامت اعمال بندگان در برابر دیدگان آنان نمایان می گردد.
ج) عبث نبودن خلقت:

هدف خداوند از رسیدگی اعمال افراد آگاهی خودش از مقدار عمل خوب و بد انسانها نیست چون خداوند بر همه چیز آگاه می باشد بلکه هدف از برپایی دادگاه الهی آگاه سازی افراد بر اعمال خود و واقف شدن به عدل یا رحمت الهی است

خدا می گوید کار من مثل کار بچه نیست که اثرش فقط سرگرمی خودش است، و هیچ هدفی نداشته باشد همانگونه که در سوره انبیاء آیات 16 و 17 می فرماید: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ *لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِینَ» پس اگر قیامت و روز بازخواست و جزا نباشد معنایش این است که این خلقت لغو است.
با توجه به آیات 21 و 22 سوره جاثیه، کسانی که فکر می کنند که خوب و بد، ایمان و عمل صالح با بی ایمانی و بدکرداری نتیجه اش مساوی است، تفکر آنها باطل است چون معنایش این است که خلقت آسمان و زمین بر حق نباشد ، در صورتی که خدا همه چیز را به حق آفریده است و برای خلقت آنها غایت ذکر می کند و همچنین می گوید: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ *وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (الزلزلة /7و8 ) یعنی هر نفسی به آنچه که کسب کرده است می رسد.
قرآن توجیه خلقت عالم را وجود قیامت و توجیه خلقت انسان را حشر انسان بیان می کند پس اگر قیامت، حشر و مواقف نباشد تا به اعمال انسانها رسیدگی شود و افراد نتیجه اعمال خود را مشاهده کنند خلقت آسمان و زمین عبث خواهد بود.
د) بخشش گناهان:

یكى از مزایایى كه خداى متعال به مومنان، اختصاص داده این است كه اگر شخص مومن، ایمان خودش را تا هنگام مرگ حفظ كند و مرتكب گناهانى نشود كه سلب توفیق و سوء عاقبت و سرانجام شك و تردید یا انكار و جحود را به بار مى آورد، و در یك جمله «اگر با ایمان از دنیا برود» به عذاب ابدى، مبتلا نخواهد شد، گناهان كوچكش به واسطه اجتناب از كبائر، بخشوده مى شود و گناهان بزرگش به وسیله توبه كامل و مقبول، آمرزیده مى گردد، و اگر موفق به چنین توبه اى نشد تحمّل گرفتاریها و مصائب دنیا بار گناهانش را سبك مى كند و سختی هاى برزخ و مواقف آغازین رستاخیز، ناخالصى هایش را مى زداید و اگر باز هم از آلودگیهاى گناهان پاك نشد به وسیله شفاعت كه تجلّى بزرگترین و فراگیرترین رحمت الهى در اولیاء خدا به ویژه رسول اكرم و اهل بیت كرامش (علیهم الصّلوة و السّلام) مى باشد از عذاب دوزخ نجات خواهد یافت. (آموزش عقاید، آیة الله مصباح یزدی، ص 481)
نتیجه:

اینکه هر انسانی خواهد مرد و بعد از دفن و خاکسپاری او به دنیای دیگر وارد می شود و برای رسیدن به بهشت باید از مراحلی بگذرد که به آنها مواقف گفته میشود و چون هیچ یک از افعال خداوند حکیم بدون دلیلی نمی باشد برای خلق و قرار دادن این مواقف در قیامت هم اهدافی وجود دارد که میتوان به رسیدگی به اعمال مکلفان، آگاه سازی انسان ها به اعمال خود و مشاهده عدل الهی، عبث نبودن خلقت و بخشش گناهان اشاره کرد.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 6 خرداد 1395نظر دهید »

مصلحى كه جهان در انتظار اوست

طبق مدارك قطعى، و احاديث متواتره هنگامى كه دنيا گرفتار سخت ترين اضطرابات شود، و آتش ظلم و بيدادگرى در همه جا شعله ور گردد امنيت، و برادرى از ميان نوع بشر رخت بربندد و زمامداران كشورها از اداره امور، و مبارزه با فساد عاجز شوند، و جنگ و خونريزى، و اختلاف نسل بشر را تهديد به انقراض كند. اختراعات مهيب، سلاح هاى مرگبار به حد اعلى ترقى نمايد، و صفات عاليه انسان از جوامع بشرى رخت بربسته، و مفاسد اخلاقى; و اجتماعى جاى آن را بگيرد. ملل ضعيف، و افراد ستمديده از توسل به مجامع، و مجالسى كه به نام حفظ حقوق ضعفاء و رعايت ملل كوچك تشكيل داده مى شود نتيجه نگيرند، و خلاصه انواع جنايات، و فحشاء و منكرات رايج گردد در اين موقع يك مصلح بزرگ الهى كه بشارت ظهور او به تمام مشخصات، و خصوصيات داده شده قيام مى كند، و دست به يك اصلاح عمومى در تمام عالم مى زند، و به تمام اين بدبختى ها خاتمه مى دهد.
او از دودمان پيغمبر اسلام، و از نسل على و فاطمه زهرا(عليهم السلام) خواهد بود، و به مقتضاى حديث معروف «يملاء الارض قسطاً وعدلا كاملئت ظلماً وجوراً» كه درباره او از طريق بى شمارى روايت شده است. اين مصلح عالى مقام جهان را در لواى يك حكومت حق، و عدالت درآورد، و نور اسلام همه شهرهاى بزرگ، و كوچك، و قراء و قصبات را روشن گرداند.
در همه جا احكام آسمانى قرآن اجرا شود مقررات، و قوانين الهى كه از اغراض، و منافع شخصى منزه است بر همه حكومت كند، و همه سازمان ها در راه رفاه، و آسايش خلق، و عمران و آبادى بكوشند، و تكامل علمى، و اخلاقى بشر با بهترين برنامه شروع شود، و بالاخره از فرط بهبود، و ترقى سطح زندگى فقرى در تمام دنيا باقى نماند.
مراجعه به اين روايات ضمناً ما را به اين پيش گوئى عجيب، و اعجازآميز كه پيشوايان مذهب در چندين قرن فرموده اند آشنا مى سازد، و با حيرت مشاهده مى شود كه آنچه امروز به ظهور مى پيوندند چه در تكامل صنعت، و چه در انحطاط اخلاق در اخبار آنان به عنوان علائم ظهور آمده است.
از جمله در قرآن كريم در آيات سوره توبه، سوره صف، و آيه 105 سوره انبياء، و آيه 55 سوره نور وعده فرموده كه دين اسلام عالمگير خواهد شد، و اين وعده را ظهور اين بزرگوار تحقق خواهد بخشيد.
و در اخبار مسلم قطعى شيعه، و سنى بشارت اين عيد بزرگ را پيامبر اسلام داده است، و فرموده كه روزها تمام نشود، و دنيا به انتها نرسد تا مهدى موعود ظهور نمايد، و اگر بيش از يك روز از عمر عالم باقى نماند خداوند آن روز را به قدرى طولانى خواهد كرد كه اين مصلح بزرگ بيايد، و جهان را از عدالت و فضيلت پر كند هم چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد، اوصاف، و كمالات، و سجاياى اين بزرگوار; و برنامه دعوت تشكيل حكومت او، در اخبار بى شمارى وارد است همانطور كه مشخصات او از ولادت، و خصوصيات رفتارش در بين مردم، و طول عمر او، و علت غيبت، و وظايف مردم در زمان غيبت او نيز در اخبار آمده، و موضوع بحث كتب فوق العاده زيادى از محققين و متتبعين از هزار سال پيش به اين طرف قرار گرفته است. و اين مباحث به قدرى توسعه يافته است كه براى هيچ متتبعى احاطه بر آنها امكان پذير نيست.
رواياتى كه بشارت به ظهور آن حضرت مى دهد 657 حديث است.
با دقت و تأمل در ارقام فوق معلوم مى شود كه كثرت احاديث راجع به حضرت ولى عصر ارواحنا فداه به حدى است كه در كمتر موضوعى از مباحث دينى تا اين حد روايت وارد شده است، و به طور مسلم ايمان، و اعتقاد به ظهور حضرتش از ايمان به رسالت پيغمبر اسلام غير قابل تفكيك است.
حتى محدثين بزرگ از عامه و خاصه قبل از ولادت آن حضرت اخبار مربوط به او را در كتب خود نقل نموده اند به طورى كه جاى هيچ اشتباهى براى مسلمانان باقى نمانده است.
تحولات جهان، و شرايط زندگى بشر، و تكامل ماديات تحقق اين بشارت بزرگ را حتى به كسانى كه مسائل را از نظر علل، و اسباب ظاهرى مطالعه مى كنند نويد مى دهد، و ثابت مى كند كه بالاخره بايد مردم جهان به يك حكومت الهى پناهنده شوند.
بشرى كه به اين همه قواى طبيعت دست يافته است، و مدعى است در ظرف مدتى كمتر از يك ساعت مى تواند موجودى در روى كره زمين زنده باقى نگذارد با توجه به اين كه از معنويات، و اخلاق روى گردانده و در راه ارضاء شهوات خود از هيچ كوششى فروگذار نمى كند، و براى دست يافتن به مقاصد جاه طلبانه، و سيطره بر ديگران به همه وسايل دست مى زند آيا آرام مى نشيند، و از جنگ پرهيز مى كند؟!
آيا همين علل، و موجبات سبب نمى شود كه بشر پس از يك سلسله انقلابات جهانى آنگاه كه از كوشش ها و تلاش هايش جز محو مدنيت و اخلاق ثمرى نديد براى قبول يك حكومت عادله روحانى كه بر اساس ايمان به خدا، و روز معاد تشكيل شود آغوش خود را بگشايد.
ما و هر مسلمانى در انتظار چنين روزى براى بشر هستيم، و آينده را براى همه روشن، و درخشان مى بينيم، و با روحى سرشار از نشاط و اميد به وظايف خود مى پردازيم، و جشن ميلاد اين آخرين نجات دهنده بشر را به جامه بشر، و به خصوص به كسانى كه از ظلمت ماديات، و ظلم ستمگران، و از ظلمات فساد، و تباهى به جان آمده اند تبريك مى گوييم.
اللهم عجل فرجه، و سهل مخرجه واجعلنا من انصاره…


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 6 خرداد 1395نظر دهید »

1 2 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 17

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو