پاداش عزاداری

امام رضا(ع):هر کس که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه اش باشد خداوند روز قیامت را برای او روز شادی و سروری قرار می دهد. بحارالانوارج44ص284

پیامبراکرم(ص)فاطمه جان روز قیامت هر چشمی گریان است مگر چشمی که در مصیبت و عزای حسین گریسته باشد.که ان چشم در قیامت خندان است و به نعمت های بهشتی مژده داده می شود. بحارالانوارج44ص293

امام صادق(ع)به جعفربن عثمان فرمودند:هیچ کس نیست که درباره ی حسین شعری بسراید و با ان بگرید مگرانکه خداوند بهشت را بر او واجب می کند و او را می اموزد. رجال شیخ طوسی ص289

امام صادق(ع):هر کس در راه ما و برای ما یک بیت شعر بسراید خداوند برای او خانه ای در بهشت بنا می کند. وسائل الشیعه ج10 ص 467

امام حسین بن علی(ع):من کشته ی اشکم.هیچ مومنی مرا یاد نمیکند مگر انکه بخاطر مصیبت هایم گریه کند. بحارالانوارج44 ص279

امام سجاد(ع):هر مومنی که چشمانش برای کشته شدن حسین بن علی و همراهانش اشکبار شود و اشک بر صورتش جاری گردد خداوند او را در غرفه های بهشتی جای می دهد. ینابیع الموده ص429

امام حسین(ع):چشمان هر کس که در مصیبت های ما قطره ای اشک بریزد خداوند او را در بهشت جای می دهد. احقاق الحق ج5 ص 523

امام باقر(ع):پس از شنیدن سروده های درباره ی اهل بیت گریستند و پس فرمودند:هیچ کس نیست که مارا یاد کند یا نزد او از ما یاد شود و از چشمانش هر چند به اندازه یبال پشه ای اشک اید مگر انکه خداوند برایش در بهشت خانه ای بنا نماید و ان اشک را حجاب میان او واتش دوزخ قرار دهد. الغدیر ج2 ص202

امام صادق(ع):هر چیزی پاداشی دارد مگر اشکی که برای ما ریخته شود(که چیزی با ان برابری نمی کند).

جامع احادیث الشیعه ج12 ص 548

امام صادق(ع):هیچ چشمی نیست که برای ما بگرید مگر اینکه برخوردار از نعمت نگاه به کوثر می شود و از ان سیرابش می کنند. جامع احادیث الشیعه ج 12 ص 554

امام صادق(ع):هر نالیدن و گریه ای مکرده است مگر ناله و گریه بر حسین(ع). بحارالانوار ج 45 ص313

امام صادق(ع):نفس هر کسی که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود تسبیح است و اندوهش برای ما عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.پس امام صادق(ع):فرمودند:این حدیث را باید با طلا نوشت. امالی شیخ مفید ص 338

امام رضا(ع):هر کس در مجلسی بنشیند که در ان امر و خط و مرام ما احیا می شود دلش در روزی که دلها می میرند نمی میرد. بحارالانوار ج 44 ص 278

امام رضا(ع):گریه کنندگان باید بر کسی چون حسین بن علی گریه کنند.چرا که گرسیتن برای او گناهان بزرگ را فرو می ریزد. بحارالانوار ج 44 ص 284

امام رضا(ع):ای پسر شبیب اگر بر حسین انقدر گریه کنی که اشک هایت بر چهره ات جاری گردد خداوند همه ی گناهانت را که مرتکب شده ای می امرزد.کوچک باشد یا بزرگ کم باشد یا زیاد. امالی صدوق ص 112

امام رضا(ع):اگر تو را خوشحال می کند که در درجات والای بهشت ما باشی پس در اندوه ما غمگین باش و در شادی ما خوشحال باش. جامع احادیث الشیعه ج 12 ص 549


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 2 آذر 1394نظر دهید »

عاشورا و انتظار
فرهنگ عاشورا زمینه ساز فرهانگ انتظار است.انتظار ادامه ی عاشورا است و چشم به راه حسین دیگری نشستن در کربلایی به وسعت جهان.در زیارت عاشورا در 2 قسمت از خونخواهی حسین در رکاب امام مهدی خبر می دهد.پاره ای از روایات عاشورا را روز ظهور حضرت مهدی ذکر کرده اند.

پس از انتظار انتظار انتقام عاشورا است و یاران مهدی همه عاشورایی اند.کسانی که می توانند در رکاب حضرت قائم باشند و امام حق را یاری نمایند که در مکتب عاشورا ابدیده شده و معیار جنگ و صلح را از او اموخته باشند که حسین خود معیار سلم و حرب و تولی و تبرا است.

اللهم عجل لولیک الفرج


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 2 آذر 1394نظر دهید »

این دو امام عزیز ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند که به برخی از انها اشاره می نماییم.

مهدی فرزند حسین و خونخواه اوست.نخستین کلامش یاد حسین است.شعار او فریاد خونخواهی حسین است.در القاب ثارالله و وترالموتور و طریدالشرید هر دو مشترکند.با فضیلت ترین اعمال شب ولادت حضرت حجت زیارت امام حسین است.امام حسین از مکه به کوفه رفت و حضرت مهدی نیز از مکه به کوفه خواهد رفت و مقر حکومت خود را در کوفه قرار خواهد داد.فرشته هایی که به یاری اباعبدلله امدند از یاوران حضرت مهدی هستند.امام حسین در عصر ظهور حضرت مهدی نخستین کسی است که رجعت خواهد کرد.هر دو امام در هدف مشترک اند:امام باقر(ع):می فرمایند:هنگامی که قائم قیام نماید هر انچه باطل از بین می رود. و هدف امام حسین نیز در زیارت اربعین امده است:خون خود را تقدیم تو کرد تا انسان ها را از نادانی و گمراهی رهایی بخشد.زمانه ی ان دو در انحراف فکری فساد اجتماعی رواج بی دینی و بدعت در سطح جهانی مشابه یک دیگر است.یاران هر دو از معرفت و محبت و اطاعت نسبت به امام خود برخوردارند.هر دو سازش ناپذیرند.امام حسین در رد در خواست یزید برای بعیت با قاطعیت می گوید:مثلی لایبایع مثله حضرت مهدی نیز با هیچکس سر سازش ندارد.امام باقر(ع)و امام صادق(ع)می فرمایند:او فقط شمشیر را می شناسد و دشمنان خدا را می کشد تا خدا راضی شود.نسبت به شهادت حسین و غیبت و ظهور حضرت مهدی پیشگویی شده است.زیارت ناحیه ی مقدسه سوگنامه امام زمان درثای حضرت اباعبدلله است.به امید ظهور خونخواه غریب دشت نینوا (صلوات)


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 2 آذر 1394نظر دهید »

مراقب باشیم…..

یک اصل مهم:
مهربان باش و قضاوت نکن
مجلس میهمانی بود:
پیرمرد از جایش برخاست تا به بیرون برود……
اما وقتیکه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد…..
و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت……
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده….به همین خاطر صاحب خانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟؟؟
پیرمرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است نمیخواهم فرش خانه تان خاکی شود….
مواظب قضاوتهایمان باشیم……


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 1 آذر 1394نظر دهید »


اعتقاد به رجعت در زیارت اربعین

« اشهد انی بکم مؤمن و بایا بکم موقنٌ بشرایع دینی و خواتیم عملی و قلبی لقلبکم سلم و امری لامرکم متّبع و نصرتی لکم معدّه حتّی یاذن الله لکم فمعکم معکم لا مع عدوکم » (شهادت می دهم که من به شما و رجعت تان یقین دارم و در امور زندگی مطابق با دستورات دین عمل می کنم و قلبم نسبت به شما تسلیم و پیرو دستورات شما هستم و آماده یاری شما هستم وقتی که خداوند به شما اجازه ظهور بدهد، و من با شما هستم نه با دشمنان شما. )

در فراز فوق زائر به ظهور و تحقق اهداف ارسال رسل و سعی و تلاش امامان اشاره دارد که خون خواه « ثار الله » خواسته های انبیا و ائمه را به فرجام می رساند و آنگونه که در عقاید شیعه مندرج می باشد رجعت ائمه روی می دهد .

نکته ها :

1- این بخشی از زیارت اربعین امام حسین (ع) است که امام صادق (ع) به صفوان جمال دستور داد آن حضرت را زیارت کند . شبیه این جملات در زیارت نامه های مطلقه و مخصوصه ی آن حضرت نیز فراوان آمده است .1
2- ” ٬ بشرآئع دینی و خواتیم عملی ” این قسمت از زیارت نامه قابل توجه است ؛ زیرا به امام (ع) عرضه می دارد که من یقین به رجعت شما دارم و این دستور دینم و سرانجام عملم است .
شاید مراد این باشد : رجعت شما را از دستورات دینی دانسته و بر اساس آن یقین دارم . و رجعت خودم در محضر شما پاداش و پایان اعمال خودم است که در دنیا و حیات اول در راه استقرار حکومت شما تلاش کردم ولی موفق نشدم . پس در زمان رجعت نتیجه اعمال و تلاش خودم را می بینم .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 1 آذر 1394نظر دهید »

سينه زدن امام زمان عليه السلام

شايد بعضي از بي خردان متوجه اهميت عزاداري براي حظرت سيدالشهدا عليه السلام را نشوند و ندانند كه دهها حديث در اهميت عزاداري براي حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام رسيده و حتي تمام علما و مراجع تقليد خودشان به آن مبادرت مي كردند و يكي از وسايل تشرف به محضر حضرت بقيه الله روحي فداه را گريه بر حضرت سيد الشهدا عليه السلام مي دانستند . در سال 1333 كه براي تحصيل به نجف اشرف مشرف شدم با جمعي از علماي اعلام پياده به كربلا مي رفتيم در بين راه به محلي به نام طويرج كه با كربلاي معلي بيشتر از 4 فرسخ فاصله نداشت رسيديم . يكي از علماي بزرگ به من گفت :

‏ روز عاشورا دسته هاي سينه زن از اينجا به كربلا حركت ميكنند و جمعي از علما و حتي بعضي از مراجع به آنها ملحق مي شوند و با آنها سينه مي زنند ، سپس آن عالم بزرگ به من مي گفت : روز عاشورايي بود كه من با دسته طويرج به سوي كربلا مي رفتيم ، در ميان سينه زنها يكي از مراجع تقليد فعلي كه آن وقت از علماي بزرگ اهل معني محسوب مي شد با كمال اخلاص و اشك جاري مشغول سينه زدن بود . من از آن عالم بزرگ سؤال كردم كه شما به چه دليل علمي اين كار را انجام مي دهيد ؟
‏ فرمود : مرحوم علامه سيد بحرالعلوم روز عاشورا با عده اي از طلاب از كربلا به استقبال دسته سينه زني طويرج مي روند ، ناگهان طلاب مي بينند مرحوم سيد بحرالعلوم با آن عظمت و مقام شامخ علمي عمامه و عبا و عصا و قبا را كنار انداخت و مثل ساير سينه زنها لخت شده و خود را ميان عزاداران و سينه زنان انداخت و به سر و سينه مي زند .
‏ طلابي كه با معظم له به استقبال آمده بودند هرچه مي كنند كه مانع از آن همه احساسات پاك و محبت بشوند ميسر نمي گردد . بالاخره عده اي از طلاب براي حفظ سيد بحر العلوم اطراف ايشان را مي گيرند كه مبادا زير دست و پا بيفتد و ناراحت شود تا آنكه بعد از اتمام برنامه سينه زني بعض از خواص از آن عالم بزرگ مي پرسند چگونه شد كه شما بي اختيار وارد دسته سينه زني شديد و آن گونه مشغول عزاداري گرديديد ؟
‏ فرمود : وقتي به دسته سينه زني رسيدم ديدم حضرت بقيه الله عجل الله تعالي فرجه الشريف با سر و پاي برهنه ميان سينه زنها به سر و سينه مي زنند و گريه مي كنند من نتوانستم طاقت بياورم لذا از خود بي خود شدم و در خدمت حضرتش مشغول سينه زدن گرديدم .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 1 آذر 1394نظر دهید »


امام زمان (ع) و گريه بر مصائب امام حسين (ع)

‏ خاطره كربلا و مصائب سالار شهيدان چنان اثر عميقي در وجود پيشواي دوازوهم ولي عصر روحي لتراب مقدمه الفداء بوجود آورده كه به هيچ قيمت مرتفع نمي گردد .
‏ اين خاطره سوگ بار در قلب عالم امكان با رساترين و سوزان ترين گفتاري زبانزد حضرت است ، زيرا مي فرمايد :
لئن اخرتني الدهور و عاقني عن نصرك المقدور و لم اكن لمن حاربك محارباً و لمن نصب لك العداوه مناصباً فلاندبنك صباحاً و مساءً و لابكين لك بدل الدموع دماً .
اي جد بزرگوار ، اگرچه روزگار مرا عقب داشت اما خدا پايان مقام ولايت از نسلت را به عهده من گذاشت . من نبودم تا با دوستانت همعنان شوم و با دشمنانت محاربه نمايم ، ولي خاطره كربلايت چنان در مغزم نقش بسته است كه هرگز فراموش نخواهد شد . من به ياد مصيبتهاي حزن آلود بقدري مي گريم كه اشك چشمم پايان پذيرد . از بامداد تا شام سرشك از ديده مي بارم و مصائب دردناك را به ياد مي آورم .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 1 آذر 1394نظر دهید »

“اربعین که می آید، باید از زینب گفت؛ از حاصل زخم ها و نمازهای نشسته ای که هنوز او را به یاد دارند. اربعین می آید؛ اما تلاوت زیبایی را تنها در چشمان زینب علیهاالسلام باید جست. اربعین می شکفد و نام زینب گل می کند. زینب از آن چه یزیدیان شرم زده هراس داشتند هم بالاتر بود. زینب علیهاالسلام ، با خطبه ای از غربت در میان هلهله زنان شام، گل گریه کاشت.سلام بر زینب واسرای کربلا…


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 1 آذر 1394نظر دهید »

سپاه عشق ، عاشورا در كعبه ، اربعين در كربلا

و از هم اينك مي توان انتظار داشت كه دشمنان با پيش بيني اين حقيقت ، در اربعين بعد از ظهور در آستانه حركت اقيانوس جمعيت به ميعادگاه عزاداران حسيني ، شديدتر از سالهاي جاري و همچون محاصره سال 61 هجري ، اقدام به ممانعت و حملات به عزاداران اربعين خواهند كرد تا به خيال خود زمينه هاي فرصت عظيم اربعين براي قيام مهدوي را از بين ببرند ، و از رسيدن سپاه امام(ع) به كربلا جلوگيري كنند ، اما زهي خيال باطل ، زمزمه هاي حضور امام زمان(عج) در مراسم اربعين كافيست تا قيامتي در دشت نينوا برپا شود و با اولين تجمع عظيم سپاهيان امام مهدي(عج) ، رعب و وحشت ، وجود دشمنان را فراگيرد ، رعبي كه از وعده هاي الهي براي ياري آخرين حجت خويش است.

حال با اين مقدمه مهم مي توان برخي از اسرار ظاهري توصيه و تاكيد بسيار بر بزرگداشت اربعين حسيني در بيانات ائمه اطهار(ع) را درك كرد تا جايي كه معصوم(ع) زيارت اربعين را از نشانه هاي مومن برمي شمرد و اولياء الله به بزرگداشت اربعين و حضور در آن سرزمين مقدس مخصوصا با پاي پياده از ديرباز اهتمام وي‍ژه اي داشته اند ( البته اين مسئله مطمئناً اسرار باطني مهمي نيز دارد كه تنها ، اهلش قادر به درك آن مي باشند)

از سوي ديگر رونق گرفتن شگفت انگيز مراسم اربعين در طي سالهاي جاري و حضور دهها ميليوني عاشقان حسيني از سراسر جهان كه موجب حيرت جهانيان شده است ، بشارتهاي بزرگي در خود دارد ، بشارت فراهم شدن سپاه بزرگ اسلام براي ياري آخرين حجت حق ، بشارت باز شدن راه قدس كه از كربلا مي گذرد ، بشارت فراگير شدن نام و ياد حسين(ع) كه امام عصر(عج) در هنگام ظهور خود را با اين نام معرفي مي كند و …

آيا رهسپار شدن عاشقانه بزرگ و كوچك ، زن و مرد ، پير و جوان به سوي قبله دلها و عظمت بي نظير عزاداري سالار شهيدان نويدبخش در راه بودن منتقم خون حسين(ع) نيست؟

آيا اين پياده روي هاي ميليوني اربعين تمرين حضور در ظهور و بشارت بخش بسيار نزديك بودن آن نيست؟

آيا اين حضور بي نظير اربعين در كربلا بشارت بخش بسيار نزديك بودن آغاز حركت سپاهيان عشق از عاشوراي كعبه نيست؟

يقيناً جهان بزودي زود با چشماني حيرت زده جمال نوراني طالب خون كربلا را در ميان اقيانوس عزادارن حسيني مشاهده خواهد كرد ، سيمايي ملكوتي كه بعد از نوحه خواني در رثاي جد مظلوم خويش براي ريشه كن كردن ظلم و فتنه در جهان و حركت به سمت بيت المقدس از مسلمانان ياري خواهد خواست.

و چه زيبا فرمود امام عاشقان خميني كبير :

راه قدس از كربلا مي گذرد!

آري اقيانوس عزاداران حسيني اربعين راه قدس را گشوده است و بزودي دروازه خيبر با دستان مبارك علي گشوده خواهد شد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 1 آذر 1394نظر دهید »

زمینه سازی تربیت
در مکتب اهل بیت(علیهم السلام)نه تنها تربیت فرزندان از لحظه تولد مورد توجه بوده بلکه به زمینه های تربیت و شرایط قبل ازتولد و بلکه حتی قبل از انعقاد نطفه نیز توجه خاص شده است. ازاین رو در روایات معصومان(علیهم السلام) زمینه ها و شرایط مطلوب و نامطلوب انعقاد نطفه بیان گردید. از جمله این نکات پرهیزکردن از همبستری در شبی است که انسان قصد مسافرت دارد. امام حسین(ع)خطاب به اصحابش فرمود:
«اجتنبوا الغشیان فی اللیله التی تریدون فیها السفر فان من فعل ذالک ثم رزق ولدا کان احولا»
از همبستر شدن با همسرانتان در شبی که قصد مسافرت داریدبپرهیزید; (زیرا)اگر در اثر آن فرزندی روزی شود احول(لوچ)خواهدبود

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 1 آذر 1394نظر دهید »


هرکی اربعین کربلاست به امام زمان بگه مارو هم دعا کنه

یا صاحب الزمان(عج)

اشک است همدم دلِ هجران کشیده­ها  /آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده­ها  /روزی اشک ما همه در چشم­های توست /ای ناله­دارِ تنگِ غروب و سپیده­ها /تو ناز کن لیلی خیمه نشینِ عشق /نازِ تو می­کشند گریبان دریده­ها /می­گفت عاشقی که تو را در بغل گرفت /مائیم و اشک حسرتی و این شنیده­ها /آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر /چشم انتظار تو همه قامت خمیده­ها /آقا قسم به موی پریشان عمّه ات /نامت صدا زدند تمامِ شهیده­ها /ای کاش امشبی که رویِ سویِ کربلا /ما را دعا کنی وسط برگزیده­ها  /تا می­شویم لحظه­ای دلتنگ کربلا /دل را حرم کنیم به این اشک دیده­ها /ره وا کنید قافله سالار می­رسد /زینب برای دیدن دلدار می­رسد…


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 30 آبان 1394نظر دهید »

بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام
فراز اول:
سلام هاي توصيفي

- السلامُ علي وَليِّ الله و حبيبه؛ سلام بر ولي و حبيب - دوست - خدا.
- السلامُ عـَلي خليلِ اللهِ وَ نجيبه؛ سلام و درود بر خليل و گزيده خدا.
- السلامُ علي صَفيِّ اللهِ و ابن ِ صَفيّـه؛ درود بر برگزيده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
- السلامُ علي الحُسين ِ المظلوم الشهيد؛ درود بر حسين مظلوم شهيد.
- السلامُ علي اسيرِ الکربات و قـَتيلِ العـَبرات؛ سلام بر کسي که اسير و گرفتار بلايا و اندوه ها شد و کشته براي اشک ها.

در سلام هاي اوليه زيارت، امام صادق عليه السلام به نوعي اصالت خانوادگي امام حسين عليه السلام را بيان مي نمايد که ايشان فرزند رسول خدا که حبيب خداست، مي باشد . برخي از انبياء در درگاه الهي با نام خاصي توصيف و معروف شده اند. حضرت ابراهيم(ع) با عنوان خليل الله ، حضرت موسي(ع) با عنوان کليم الله ، حضرت عيسي(ع) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح(ع) با عنوان نبي الله - که البته ايشان اولين پيامبري بودند که مقام نبوت را به دوش کشيدند- حضرت آدم(ع) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد(ص) با عنوان حبيب الله مطرح هستند.

براي سلام معاني مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام مي بريم.

1- سلام، يکي از نام هاي خداي عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.

2- سلام به معناي تسليم.

3- سلام به معناي سلامتي.
حال که معناي سلام مشخص شد که به معناي آسايش، امنيت و سلامتي است، به تفسير سلام بر امام حسين عليه السلام مي پردازيم. سلام بر امام به اين صورت است که شخص زائر در حالي که حضور امام ايستاده يا از دور ايشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام مي نمايد و در دل مي گذراند که هيچ آزاري و آسيبي از ناحيه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسيد؛ زيرا هدف تمامي آن بزرگواران جز هدايت و اصلاح مردم و اعلاي کلمه توحيد و شيوع طاعت خداوند در مردم نيست، لذا آنها از معصيت خدا و تخلف از اوامر و نواهي او، از اخلاق ناپسند مردم از قبيل خودبزرگ بيني، حرص، ريا، بخل، حّب قدرت، غيبت، آزار رساندن و … اذيت خواهند شد.

زائر بايد حال خود را به گونه اي قرار دهد که مورد رضايت امام باشد، نه مايه اذيت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا بايد دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشيماني از ديده فرو ريزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزديک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزديکي به ايشان از پستي ها و رذايل و آلودگي ها پاک مي نمايد و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا مي نمايد، تا سلامتي کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و يارانش چهره اجتماعي - سياسي خود را نمايان ساخته و اعلان مي دارد که نه تنها با بت درون مبارزه مي کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتيان، ظالمان، مستبدان و خائنين به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره ياران آن حضرت قرار مي دهد.
فراز دوم:
شهادت و گواهي امام صادق عليه السلام به عظمت و برتري امام حسين عليه السلام

- اللهم اني اَشهَدُ أنـَّهُ وَليـُّکَ وَ ابنُ وَليِّک؛ بار خدايا گواهي مي دهم که ( امام حسين) ولي تو و فرزند ولي تو است.
- وَصَفيـُّکَ وَ ابنُ صَفيـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ و نيز گواهي مي دهم که او برگزيده ي تو و پسر برگزيده ي تو است که به کرم تو رستگار است.
- اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛ خدايا گواهي مي دهم که او را به وسيله شهادت گرامي داشتي .
- و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛ و به او سعادت عطا فرمودي.
- و اجتـَبـيتـَه بطيبِ الولادة ؛ و او را از اصل و نسب ، پاکي ولادت بخشيدي.
- و جَعَلتـَه سيداً من السادة و قائِداً من القادة ؛ او را آقايي از آقايان و رهبري از رهبران قرار دادي.
- و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطيتـَهُ مَواريثَ الانبياء ؛ و او را مدافعي از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبياء را به ايشان عطا فرمودي.
- و جعلته حُجَة ًعلي خـَلقِک مِنَ الاوصِياء ؛ و شهادت مي دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصياء قرار دادي.
- فـَاَعذَرَ في الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسين عليه السلام نيز در دعوت ، عذري باقي نگذاشت و خير خواهي نمود.

در اين دنيا هر کس توسط چيزي و يا عملي به عزت مي رسد. امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت، امام حسين عليه السلام را توصيف مي نمايد که خدايا او ولي تو و فرزند ولي توست، او برگزيده و پسر برگزيده توست. يعني با تمام عزت و احترامي که براي ايشان قائل بودي ولي به وسيله شهادت به او عزت بخشيدي.

تو خواستي که امام به وسيله شهادت، آن هم چنين شهادتي به عزت برسد. خدا به وسيله شهات، امام حسين عليه السلام را به سعادت رسانيد. طوري که يزيد و وزرايش به دنبال دنيا و کسب مقامات دنيوي بودند و به نوعي به دنبال کسب اعتبار بودند ولي امام حسين عليه السلام که هيچ چشم داشتي به دنيا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاري براي برافراشتن اسلام و اقامه عدالت مي دانست.

امام حسين عليه السلام و اهل بيت ايشان در فجيع ترين وقايع و جنايت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در اين مدت کم، انواع و اقسام جنايت ها و پستي ها ديده مي شود که البته بزرگترين چهره اين جنايات اينست که بر امام معصوم وارده شده است. شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: ” يک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بيست و يک نوع پستي و لئامت در اين جنايت ديدم و خيال نمي کنم در دنيا چنين جنايتي پيدا بشود، که تا اين اندازه تنوع داشته باشد.(2) و به امام با گذراندن چنين وضعيتي کرامت و شرافت داده شد.

فراز سوم:
اهداف قيام امام حسين عليه السلام

- و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيکَ ليَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَيرَةِ الضـَلالة َ؛ - خدايا- جانش را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از ناداني، سرگرداني و گمراهي نجات دهد.

امام حسين عليه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفيه وصيت نامه اي نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قيام اعلام مي دارند. در آنجا مي فرمايد: من براي اصلاح دين جدّم رسول الله و امر به معروف و نهي از منکر قيام مي نمايم.

با مطالعه تاريخ زمان امام حسين عليه السلام در مي يابيم که در دين پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تغييرات بسياري ايجاد شده و بدعت هاي فراواني نهاده شده بود. امام براي اين که حقيقت دين رسول اکرم حفظ شود و ديني سالم به نسل هاي بعدي رسانده شود هيچ راهي نداشت جز اين که قيام نمايد و بدين وسيله اعلام کند که حقيقت دين اسلام به يغما برده شده و دين کنوني، ديني است تحريف شده که خلفا به واسطه آن راهي براي حکومت نامشروع خود يافته اند. پس امام قيام مي کند تا پيام دين واقعي را به گوش افرادي که خواهان شنيدن حقيقت هستند برساند.

فراز چهارم:
قاتلان امام حسين عليه السلام

- وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَيه مَن غـَرَّته الدُنيا؛ کساني بر عليه او( امام) همدست شدند که دنيا آنها را فريب داد.
- و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدني وشَري اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستي خود را به بهاي ناچيز و پستي فروختند و آخرت خود را به بهاي کمي دادند.
- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّي في هواه؛ گردن فرازي کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
- و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبيکَ ؛ و تو و پيغمبر تو را به خشم آوردند .
- و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنيا پرستان) پيروان بنده هايت شدند که خلاف انگيز و نفاق انگيز بودند.
- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبينَ النار؛ و بار گناه به دوش کشيده و به آتش سزاوار شدند.
- فـَجاهدهُم فيکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالي که شکيبا بود.
- حتي سُفـِکَ في طاعـَتِکَ دمه؛ تا اين که در ( راه) طاعت تو خونش ريخته شد.
- وَ استـُبيحَ حَريمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباح شد.

امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت به توصيف قاتلان مي پردازد که ما در اين اينجا به عرض از آنان را معرفي مي نماييم.

عمر بن سعد بن ابي وقاص يکي از افرادي از که در جريان حادثه کربلا نقش بسزايي را ايفا مي نمايد. سعد پدر عمر از مسلماناني است که در سالهاي نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله عليه مسلمان شد و در راه دين، شکنجه و محروميت ديده بود که فتح ايران و بناي کوفه به دست او انجام شد؛ ولي مانند بسياري از ياران رسول خدا(ص) علاقه به دنيا بر او غالب گشته و در ماجراي خلافت حضرت علي عليه السلام با آن حضرت بيعت نکرد و در سال 55 يا 58 از دنيا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصيت معروف پدرش نام درخشاني داشت؛ اما مرد دنياپرست و بُزدلي بود که بر طبق روايات رسيده، رسول اکرم(ص) و اميرالمؤمنين عليه السلام او را مذمت کردند، به همين جهت پدرش هم از او راضي نبود، به طوري که او را از ارث محروم نمود.(3)

نقش عمربن سعد در کربلا، بسيار اساسي بود؛ زيرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زياد بود که پيش از ورود امام حسين عليه السلام به سرزمين کربلا، مأموريت يافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه براي بازپس گرفتن يکي از شهرهاي استان همدان برود و فرمان حکومت “ري” را نيز به نام او صادر کرده بود."شمربن ذي الجوشن” يکي ديگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وي در زمان حضرت علي عليه السلام جزو شيعيان و طرفداران حضرت به شمار مي آمد، او در جنگ صفين از افراد تحت فرمان اميرمؤمنان بود و در جنگ با معاويه شرکت داشت و شجاعت زيادي از خود نشان داد.(4)

وي علي رغم اين که در زمره ياران حضرت علي عليه السلام بود؛ ولي همانند بسياري از دوستان حضرت، عاقبت به خير نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاري نفساني، در رديف دشمنان حضرت و وطرفداران بني اميه قرار گرفت.

اينها نمونه هايي از قاتلان امام حسين عليه السلام بودند که به وسيله حبّ دنيا و مقام وسوسه شده و با فرزند پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله جنگيدند و امام را به شهادت رساندند.

دلائلي نقلي و تاريخي متذکر اين نکته است که عامل دنياپرستي و منفعت طلبي در حادثه کربلا نقش اساسي داشته است. فرزدق شاعر مي گويد: من در سال شصت هجري که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسين عليه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داري؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سيوفهم مع بني اميّه و …؛ مردم دلهاشان با توست، ولي شمشيرهاشان با بني اميه است و …(5) سپس حضرت امام حسين عليه السلام در طي بيان مطالبي فرمودند: “انّ النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعقٌ علي السنتهم يحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّيّانون؛ به راستي که مردم، بندگان دنيا هستند و دين و دينداري بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دين را فقط زماني مي خواهند که وسيله اي براي تأمين دنياي آنان شود؛ اما وقتي که به گرفتاري و بلا مورد آزمايش قرار مي گيرند، دينداران حقيقي، بسيار اندک هستند.

هميشه در طول تاريخ انسان، دنيا پرستي و قدرت خواهي، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضي از قاتلين حسين عليه السلام نيز گرفتار دنيا و خواسته هاي آن شدند. آنچه را به طور قطع مي توان گفت اين است که عامل دنياخواهي در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلي جنگ (يزيد و ابن زياد) نقش اساسي داشته است؛ زيرا آنها به طور يقين به مقام حسين عليه السلام و حقانيت او آگاهي داشتند؛ وليکن به خاطر منافع دنيوي و رسيدن به قدرت، راضي به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعيدي به امام گفت: “امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم؛ اما رؤساي آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجين هاشان پر شده است، لذا همه يکدست عليه تواند.

علاوه بر رؤسا تعدادي ديگر در لشکر دشمن بودند، علي رغم آگاهي به حقانيت و مظلوميت حسين عليه السلام، به خاطر از دست ندادن دنيا و زن و بچه در قتل حسين شرکت نمودند؛ البته آنها کساني بودند که واقعاً نماز مي خواندند و شهادتين مي گفتند؛ وليکن به خاطر شکم و رياست يا ترس از دادن جان و دنياي خود، برخلاف اعتقاد خود با حسين عليه السلام جنگيدند، به همين جهت جنگ اصحاب ابن زياد در راه عقيده و ايمان نبوده؛ بلکه جنگ با عقيده و خود بوده است؛ يعني آنها کساني بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگيدند، به همين دليل يعني آنها کساني بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگيدند، به همين دليل آنها از کفّاري که در راه عقيده خود مي جنگيدند، پست ترند، عقاد در همين باره مي گويد: “در پستي ياوران يزيد همين بس که در کربلا به جهت اعتقادي به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وي مي هراسيدند؛ ولي پس از شهادت، لباس او و اهل بيتش را در ميان اموال غارت شده بيرون مي آوردند و اينان اگر به دين او و رسالت جدّش هم کافر بودند اين عمل آنها در مذهب مردانگي پست ترين کار بود.

البته خيانت و فاجعه به اين بزرگي را نمي توان با عامل دنيا طلبي فرموله کرد؛ زيرا غريزه منفعت خواهي، کم و بيش عامل انحراف بيشتر انسان ها مي شود؛ وليکن در بعضي از اعمال همانند قتل و کشتار بايد خبث باطن و اسارت کامل دنيوي، غرق شدن در شهوات و از خود بيگانگي کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد مي گويد: “آنان مسخ شدگان زشت رويي بودند که سينه هايشان از کينه فرزندان آدم آکنده بود، به ويژه از کساني که اخلاق استوار و آثار نيکو داشته اند و به همين دليل تمامي کينه هاي خود را از روي دشمني با وي بر سر آنان ريختند، هر چند که از اين کار پاداش و غنيمتي نصيبشان نشد."(8)

پس در کربلا، دنيا چشم و دل يزيد، ابن زياد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوري که با فجيع ترين وضع ممکن، فرزند پيغمبر صلي الله عليه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.

فراز پنجم:
عبرت آموزي از سالار شهيدان

- اشهَدُ انـَّکَ اَمينُ الله وابنُ امينهِ؛ گواهي مي دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستي.
- عِشتَ سَعيداً وَ مَضَيتَ حَميداً وَ متَّ فـَقيداً مـَظلوُماً شهيداً؛ گواهي مي دهم که سعادتمند زندگي کردي و ستوده در گذشتي، و هنگامي که رحلت کردي از وطن خود دور بودي و در حالي که ستم ديده بودي، به شهادت رسيدي.
- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.
- و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسي که تو را کشت.
- و اشهـَدُ انـَّکَ وَفيتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهي مي دهم که به عهد خدا وفا کردي .
- و جاهـَدتَ في سـَبيلِهِ حتي اتيکَ اليـَقينُ ؛ و در راه (خدا) ، تا رسيدن لحظه مرگ جهاد کردي .

آن حضرت به دليل موقعيت خاصّي که برايش پيش آمده، درس هاي زيادي به طور عملي به تمام انسان هاي تاريخ و جوامع بشري داده است که به اختصار بيان مي کنيم:
الف - فضايل شخصي و فردي:

1- توحيد و عرفان.
2- عبادت و بندگي.
3- ترک از خودبيگانگي در برابر دنيا و خواسته هاي آن.
4- تسليم در برابر رضاي خداوند.
5- آگاهي و شناخت به تمام ارزش هاي الهي و انساني.
6- شجاعت و مروّت.
7- استقامت و پايداري در برابر ناملايمات و سختي ها.
8- عزّت نفس و مناعت طبع.
9- عفو و بخشش.
10- نترسيدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.

و ديگر ويژگي هاي فردي که در کتب ديگر مطرح است
ب - اجتماعي و سياسي:

1- ايثار و از خودگذشتگي.
2- وفاداري.
3- برابري و نفي تبعيضات ناروا.
4- عزّت سياسي.
5- امر به معروف و نهي از منکر.
6- نبودن پيروزي حقيقي در اکثريت.
7- قرباني کردن مصلحت در پاي حقيقت؛ يعني ترک سياست هاي محافظه کارانه، براي اثبات حقيقت.
8- مبارزه با زور و استبداد، و بيعت نکردن با مستبدان و مستکبران.
9- جدا نبودن سياست حقيقي از ديانت و يکي بودن حماسه و عرفان.

اين درس ها و پيام ها، قطره اي است از درياي بي کران از عالي ترين نمونه انسانيّت. حال چگونه مي شود، کسي خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجيه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خير نشده باشد. و چگونه ممکن است، انساني در دنيا با آن حضرت، همگون و هم عقيده و هم جهت (فردي، اجتماعي، سياسي) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمين آخرت و سعادت در آنجا بستگي، به سعادت در دنيا دارد، پس حال که دانستيم در همراهي با حسين عليه السلام چه ارزشي نهفته است، جاي آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خداي متعال خواستار وجاهت و مقبوليت نزد خودش به واسطه همراهي با حسين عليه السلام باشيم.

فراز ششم:
تجديد بيعت با سرور شهيدان حسين بن علي عليهما السلام

- اللهم انّي اُشهـِدُکَ اَنّي وَليٌ لِمَن والاهُ ؛ خدايا! من تو را گواه مي گيرم که هر آن که حسين(ع) را دوست دارد، دوست مي دارم .
- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسي که دشمن اوست.
- بِابي انتَ وَ اُمّي يابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدايت اي فرزند پيغمبر اکرم.

اين اذکار يعني پيروي ما از آن بزرگواران در حدي است که در مقابل دوستان آنان، حقيقت “صلح” و در برابر دشمنان آنان حقيقت “جنگ و محاربه” هستيم و در حقيقت اين مطلب است، که در تمام شدايد و سختي ها و گرفتاري ها و همچنين در تمام شادي ها و آرامش ها با شما، بلکه عين شما هستيم.

مگر ممکن است پيرو حقيقي، در صلح و آرامش با اهل بيت بوده و در جنگ و محاربه، بي تفاوت و يا رو در روي آنها باشد و مگر ممکن است شيعه راستين، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخيزد، هرگز اين چنين نيست؛ زيرا معناي حقيقي شيعه، پيروي در تمام چهره ها است و پيرو واقعي، روحش با امام خود، يکي مي شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او مي شود، چنانکه پيغمبر صلي الله عليه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود: “اللّهم انّ هؤلاء اهل بيتي و خاصّتي و حامّتي، لحمهم لحمي و دمهم دمي، يؤلمني ما يؤلمهم و يُحرجني ما يُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم مني و انا منهم… ؛ پس آن زماني که تمامي آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفين عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوي آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اينان اهل بيت و خاصان و ياوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ايشان را بيازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگيده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني ورزيده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پليدي را از آنان زدوده، و پاکشان گردان… ."(9)

يعني نتيجه را بيان مي داريم، که نزديکي و اتصال من در حدي است که گويي حقيقت سازش شده ام با کساني که با شما در صلحند و حقيقت جنگ و دشمني شده ام با کساني که با شما در جنگند.
بابي انت و امّي : پدر و مادر من فداي تو باد.

باء، در “بابي” براي تفديه (فدا و قرباني شدن) است. و ابي، به معناي پدر من و امي، مادر من است.

اين جمله “بابي انت و امي” در اصل براي دعاي تفديه آمده است، معناي آن چنين است: اگر بلايي يا آفتي بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فديه و نگهدار تو کند و در حقيقت اين دعا براي احترام به جلالت و بزرگي طرف مقابل است، همانند الفاضي که در زمان ما براي احترام بيان مي شود ، مثل فداي تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و … در آن زمان نيز اين لفظ را براي احترام و ادب به کار مي بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.

از طرفي اين لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال مي گردد، در حالي که ظاهرا “امام” از دنيا رفته است؛ ولي به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حيات ابدي، همانند اموات است، ثانياً، در بسيار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهي ما در مورد فلان کس که از دنيا رفته مي گوييم، فدايش گردم، پس استعمال اين لفظ در اين مقام اشکالي نداشته و معناي آن چنين است که: تو چنان هستي که اگر پدر و مادرم زنده بودند فداي تو مي کردم.

از طرف ديگر، به کار بردن اين لفظ در مورد امام مي تواند، معناي بالاتري داشته باشد و آن اين که ما نهايت اتصال وحدت خود را با حضرت بيان مي داريم تا حدّي که کشته شدن آن حضرت، مردن ما و پدر و مادر ما است. يعني وقتي آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است، هزاران مرتبه کشته و زنده شديم، چنانکه خود ابي عبدالله فرمود: اليوم مات جدّي رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده است و اين در حالي است که در عالم ظاهر پيغمبر صلي الله عليه وآله مدتها قبل، از دنيا رفته است؛ وليکن همه معاني بيانگر اين نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگي، خوشحالي و ناراحتي، صلح و جنگ و … يکي هستند.

فراز هفتم:
اصالت خاندان امام حسين عليه السلام

- اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ نوراً في الاَصلابِ الشـّامِخة و الارحامِ المـَطهَّرة؛ گواهي مي دهم که تو نوري بودي در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.
- لم تـُنَجـِّسک الجاهلية ُ بانجاسِها؛ دوران جاهليت تو را به پليدي هاي خود، آلوده نکرد.
- و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثيابـِها ؛ و( دوران جاهليت) جامه هاي درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.
- و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّين ِ وَ ارکان ِ المـُسلمين ومَعقــِلِ المـَؤمنين؛ و گواهم که تو از ستون هاي دين، ارکان مسلمين و دژ محکم مؤمنين هستي.
- و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقي ِ الرَّضي الزَّکي ِالهادي المهدي ؛ و شهادت مي دهم که تو پيشوايي نيکو رفتار، پرهيزکار، پسنديده و پاک، هدايت گر و هدايت شده هستي.

فراز هشتم:
توصيف فرزندان امام حسين عليه السلام

- و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوي ؛ و گواهي مي دهم که اماماني که از اولاد و ذريه تو مي باشند، کلمه تقوا هستند.
- و اعلامُ الهُدي وَ العـُروَة ُ الوثـقي وَ الحُجَّة ُعلي اَهلِ الدُّنيا؛ و نشانه هاي هدايت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنيا هستند.

فراز نهم:
اعتقادات شيعه

- و اشهـَدُ انّي بـِکُم مؤمِنٌ وَ بايابِکُم مُوقن بـِشرايع ِ ديني و خـَواتيم ِ عَمـََلي؛ شهادت مي دهم که من به شما و رجعت شما يقين دارم و در انجام کارهايم بر طبق دستورات دين عمل مي کنم .
- وَ قـَلبي لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آميخته است .
- و اَمري لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتي لـَکُم مُعدَّة ، حتي ياذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ و در هر کارِ خود پيرو دستورات شما هستم و آماده ياري و نصرت شما مي باشم، تا اين که خدا به شما اجازه ظهور دهد.
- فمعکم لا مع عدوکم؛ و من با شما هستم نه با دشمنان شما.

فراز دهم:
صلوات بر اهل بيت عليهم السلام

- صلواتُ اللهِ علـَيکـُم و علي ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پيکر پاک شما.
- وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان .
- امينَ ربَّ العالمين؛ به اجابت رسان، اي پروردگار جهانيان .

پي نوشت ها:

1- مصباح المتهجد، شيخ طوسي، ص 730 .

2- حماسه حسيني، ج 3، ص 121.

3- سيد هاشم محلاتي، زندگاني امام حسين(ع)، ص 378.

4- تاريخ طبري، ج 6، ص 16.

5- مقتل مقرم، ص 206.

6- کشف الغمه، ج 2، ص 308.

7- حماسه حسيني، ج 3، ص 145.

8- همان، ص 49.

9- فاطمه زهرا(س) سيد محمدکاظم قزويني، ص 92، به نقل از عوالم الکبير.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 30 آبان 1394نظر دهید »


چرا فقط براى امام حسين عليه‏السلام روز اربعين تعيين شده و براى امامان ديگر و حتى پيامبر اكرم(ص) مراسم روز اربعين نداريم؟

براى توضيح جواب اين سؤال، به اين مطالب توجه كنيد:

1. فداكارى‏هاى امام حسين عليه‏السلام، دين را زنده كرد و نقش او در زنده نگه داشتن دين اسلام، ويژه و حائز اهميت است. اين فداكارى‏ها را بايد زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دين اسلام است. گرامى‏داشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است.

2. مصيبت حضرت امام حسين عليه‏السلام، براى هيچ امام و پيامبرى پيش نيامده است. مصيبت امام حسين عليه‏السلام، از همه مصيبت‏ها بزرگ‏تر و سخت‏تر بود. اگر عامل ديگرى هم در كار نبود، همين عامل كافى است كه نشان بدهد چرا براى امام حسين عليه‏السلام بيش از امامان ديگر و حتى بيش از پيامبر اسلام‏صلى‏اللَّه‏عليه‏وآله عزادارى مى‏كنيم و مراسم متعددى برپا مى‏كنيم.

3. در ماه محرم سال 61ق. امام حسين عليه‏السلام، فرزندان، خويشان و ياران آن حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده، روز اربعين شهادت امام حسين عليه‏السلام و يارانش، به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز، روز سختى براى خاندان پيامبر بود.

4. دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين عليه‏السلام، قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين عليه‏السلام تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلى فراموش شود و حتى كسانى را كه براى زيارت امام حسين عليه‏السلام مى‏آمدند، شكنجه مى‏كردند و مى‏كشتند. در زمان متوكل عباسى، همه قبرهاى كربلا را شخم زدند؛ مزرعه كردند و مردم را از آمدن براى زيارت قبر امام حسين عليه‏السلام، منع كردند. شيعيان هم براى مقابله با اينها، از هر مناسبتى استفاده مى‏كردند كه يكى از اين مناسبت‏ها، حادثه روز اربعين است.

5. يكى از نشانه‏هاى مؤمن، زيارت امام حسين عليه‏السلام در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام روايت شده است كه علامت‏هاى مؤمن پنج چيز است؛ پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه‏روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن‏1 و يكى از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمرده‏اند.

منبع:مفاتيح الجنان،ص 545


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 30 آبان 1394نظر دهید »

 امام باقر علیه السلام:

اِنّ الحُسَينَ صاحِبَ كَربَلا قُتِلَ مَظلوما، مَكروبا عَطشانا، لَهفانا فآلَى اللّه‏ُ عَزَّوَجلّ عَلى نَفسِهِ اَن لا ياتيَهُ لَهفانٌ و لا مَكروبٌ و لا مُذنِبٌ و لا مَغمومٌ و لا عَطشانٌ و لا مَن بِهِ عاهَةٌ ثُمَّ دَعا عِندَهُ و تَقَرَّبَ بِالحُسَينِ بنِ عَلىٍّ علیه السلام اِلَى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ إلاّ نَفَّسَ اللّه‏ُ كُربَتَهُ وَ اَعطاهُ مَسأَلَتَهُ و غَفَرَ ذَنبَهُ وَ مَدَّ فى عُمُرِهِ وَ بَسَطَ فى رِزقِهِ فَاعتَبِروا يا اُولـِى الاَبصار؛

حسين، بزرگ مرد كربلا، مظلوم و رنجيده خاطر و لب تشنه و مصيب ‏زده به شهادت رسيد. پس خداوند، به ذات خود، قسم ياد كرد كه هيچ مصيبت‏ زده و رنجيده خاطر و گنهكار و اندوهناك و تشنه ‏اى و هيچ بَلا ديده ‏اى به خدا روى نمى‏ آورد و نزد قبر حسين علیه السلام دعا نمى ‏كند و آن حضرت را به درگاه خدا شفيع نمى ‏سازد، مگر اين‏كه خداوند، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده مى‏ كند و گناهش را مى‏ بخشد و عمرش را طولانى و روزى ‏اش را گسترده مى ‏سازد. پس اى اهل بينش، درس بگيريد!

مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج10 ، ص239 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 98، ص 46، ح5


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 30 آبان 1394نظر دهید »

محرم هم تمام می شود…

به خانه هایمان میرویم و

مهیا میشویم برای همه انچه که بوده ایم.

حسین را هم درون پستو هایتان پنهان کنید تا سال دیگر .

چون علم و کتل ونخل و زنجیرهایتان.

اکبر و اصغر و قاسم و عباس را هم!

عباس را نه!

به کارتان می اید .

برای قسم خوردنتان هنگام دروغ.

برای گاه خطر هایتان .

زمانی که می خواهید سر دیگری کلاه بگذارید وشاهدی می خواهید

فردا صبح هم کرکره مغازه هایتان را بالا بدهید.

دربنگاهایتان را باز کنید و یک لایتان را چهار لا حساب کنید.

کلاه هایتان را آماده کنید برای اینکه دوباره تا خرخره سر مردم بگذارید.

آنچه را این روز ها خرج نذریهایتان کردید .

خرج شربت چای مرغ وبرنجتان

به یک باره جبران کنید .

بروید و حسین و دردهایش را به حال خود بگذارید…!!!

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 29 آبان 1394نظر دهید »

ابلیس هم عاشورا گریه کرد . . .

پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند:

عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید.

گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟

گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند.

گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟

گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.

السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 29 آبان 1394نظر دهید »

بدبختي آن است كه…

بدبختي آن است كه

تمام افكار متشتط و انديشه هاي منفرقه را ذخيره مي كنيم براي وقت عادت!

همين كه تكبيرة الاحرام نماز را مي گوييم،

گويي در دكان را باز كرديم،

يا دفتر محاسبات را گشوديم،يا كتاب مطالعه را مفتوح نموديم.

دل را مي فرستيم به سوي اشتغال به امور ديگر و از عمل به كلي غافل شده،

يك وقت به خود مي آييم كه به حسب عادت به سلام نماز رسيديم!

حقيقتا اين عادت فضاحت آور است و اين مناجات شرم انگيز است.

امام خميني(رحمة الله)


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 13941 نظر »

من ازآن زمان كه شنيده ام «محبوبمان ناشناس در ميان ما مي گرددودرهمين فضا تنفس مي كندووقتي ظهوركندهمگان مي گويند كه ماپيش از اين اوراديده ايم»

به همه سلام مي كنم.

شايد كه لااقل پاسخي هرچندبه ناشناس از او بشنوم.

اي خدا تاكي ماناشناسابمانيم واو ناشناخته بماند

«عجل لوليك الفرج»


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 13941 نظر »

خــداي تــو و يوســف يکـيــسـت …

يوسف مي دانست که تمام درها بسته اند ؛  اما بخاطر خدا و تنها به اميد او ، به سوي درهاي بسته دويد و تمام درهاي بسته برايش باز شد …

اگر تمام درهاي دنيا هم به رويت بسته شدند ؛  تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او ، به سوي درهاي بسته بدو ،

چون :

خــداي تــو و يوســف يکـيــسـت


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

خوشبختي ما در سه جمله است:      تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا

ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي کنيم:
حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا        «الفرصة تمرّ مرّ السّحاب فانتهزوا فرص الخیر» فرصت ها مانند ابر بهار زود می گذرند. هرگاه فرصت خیری پیش آمد آن را

مغتنم بشمارید مولای متقیان  امیر المومنین علی علیه السلام

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

آثار قيام و اقدام امام حسين‌(علیه السلام)عليه آل ابي‌سفيان

 امام‌(علیه السلام)مي‌ خواست دو كار انجام بدهد: يكي اين كه با كشته شدنش كفر و بي ‌ايماني حاكمان بني ‌اميّه را براي امّت اسلام آشكار كند و به آنها بفهماند كه «اسلام بني‌اميّه» ضدّ «اسلام محمّدي» است و آنها هدفي جز ريشه‌كن كردن اسلام ندارند.

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)…امام حسين‌(علیه السلام)را از كودكي با رفتار و گفتارش آن چنان بزرگ و باعظمت ارائه كرده و گفته بود :

(حُسَيْنٌ مِنّي وَ اَنَا مِنْ حُسَيْنٍ اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيناً)؛[14]

«حسين از من است و من از حسينم .خدا دوست بدارد آن كس را كه حسين را دوست بدارد».

و لذا مردم معتقد شده بودند: محبّت به حسين‌(علیه السلام)محبّت به رسول الله… (صلی الله علیه و آله و سلم)و دشمني با حسين(علیه السلام)دشمني با رسول الله…(صلی الله علیه و آله و سلم) است و كشندگان حسين، كشندگان رسول الله… (صلی الله علیه و آله و سلم)حساب مي‌ شوند و خدا هم فرموده است:

)إنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً(؛[15]

آزار رسانندگان به خدا و رسولش ملعون به لعنت خدا در دنيا و آخرتند و محكوم به عذاب مهين‌اند* و بديهي است كساني كه ملعون خدا در دنيا و آخرت اند اهليّت حكومت بر امّت اسلامي ندارند. آري؛ امام حسين(علیه السلام)ديد شرايط طوري پيش آمده كه جز كشته شدن خودش به دست بني‌اميّه هيچ راهي براي اثبات كفر آنها وجود ندارد! اگر فرضاً تمام بني‌هاشم هم قيام كنند و تمام اهل مدينه هم با آنها همراهي نمايند و يزيد را هم از تخت حكومت پايين بكشند يا همه كشته شوند باز هدف اصلي كه اثبات كفر بني‌اميّه است تأمين نمي ‌شود. تنها كشته شدن شخص امام حسين(علیه السلام)(كه در نظر امّت اسلام به منزله‌ي شخص رسول الله…(صلی الله علیه و آله و سلم) است) اثبات كننده‌ي كفر آل‌ابي ‌سفيان است و لذا ضمن خطابه‌هايش مي ‌فرمود:

(اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَيَّر)؛[16]

تنها من سزاوارترين كس هستم. كه براي تغيير دادن و دگرگون ساختن وضع موجود اقدام به قيام كنم و احدي جز من نمي ‌تواند اين كار را به عهده بگيرد و با دادن خون قلبش حقيقت اسلام را به جهانيان اعلام نمايد در زيارت اربعينش مي‌خوانيم.

(بَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنْ الْجَهالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَه)؛[17]

«خدايا! حسين خون دلش را در راه تو داد تا بندگانت را از بي ‌خبري نسبت به دين نجات دهد و آنها را از حيرت ضلالت برهاند».

اين كار اوّل امام حسين(علیه السلام)بود كه خود را براي كشته شدن به دست حاكمان اموي آماده سازد امّا كار ديگرش اين‌ كه بايد اين واقعه‌ي هائله‌ي* تكان‌دهنده را به گوش همه‌ي امّت در تمام شهرهاي مملكت آن روز (با نبود وسايل ارتباط جمعي و رسانه هاي عمومي از تلفن، تلگراف، راديو، تلويزيون، مجله و روزنامه برساند) وگرنه اين حادثه در روز دهم محرّم سال شصت و يك در بيابان كربلا دور از آبادي‌ها واقع شد و جز لشكريان ابن‌ زياد احدي از جريان آگاه نشد و مردم نفهميدند چه واقع شد و چرا واقع شد!اجساد كشته‌ها را هم زير سم اسبها لگد مال كردند و خيمه‌ها را هم آتش زدند و تمام آثار را از بين بردند و زنان و كودكان بي پناه را هم به عنوان اسيران خارج از دين و مذهب به سمت كوفه و شام حركت دادند تا رعب و وحشت بيشتري در مردم ايجاد كنند و احدي جرأت نفس كشيدن در مقابل دستگاه حاكم نداشته باشد و در نتيجه تمام زحمات امام حسين بي‌ ثمر مي ‌شد و هدف از قيام و شهادت كه آگاه ساختن امّت از كفر و ضدّ اسلامي دستگاه حاكم بود تأمين نمي ‌گرديد اينجاست كه مي ‌بينيم امام حسين(علیه السلام)با الهام الهي نقشه‌ي شيطاني آنها را نقش بر آب كرده و برنامه‌ي قيام خود را طوري تنظيم نموده است كه پس از وقوع شهادت، خود دشمن با دست خودش يك گروه مبلّغ توانا كه هر يك بهتر از دهها رسانه‌ي عمومي از عهده‌ي نشر حقايق بر مي‌آمدند حركت داد و با خود برد.

امام سيّدالسّاجدين ‌(علیه السلام)كه به ظاهر شديداً بيمار بود و توانايي اين‌ كه خود را سر مركب نگه دارد نداشت و به همين جهت پاهايش را از زير شكم شتر بسته بودند كه نيفتد زينب كبري (علیها السلام) و اُمّ كلثوم خواهران امام حسين(علیه السلام)سكينه و فاطمه‌ي صغري دختران‌ و رباب همسر امام حسين(علیه السلام)كه هر يك سخنوري قهّار و موقع ‌شناس بودند همراه دشمن به اسارت رفتند و وظيفه داشتند آنجا دو كار مهمّ انجام بدهند، اوّل اينكه خود را به عنوان اهل بيت رسول خدا معرّفي كنند و ديگر اينكه حاكمان اموي و آل‌ابي‌ سفيان را به عنوان كفر آيينان ضدّ خدا و رسول به مردم شام كه آن روز مركز حكومت در يك مملكت بسيار پهناور اسلامي بود بشناسانند چون منطقه‌ي شام از همان روز اوّل كه در زمان عمر تحت سيطره‌ي حكومت اسلامي در آمد به دست حاكمان اموي اداره مي ‌شد. ابتدا يزيد‌ بن‌ابي ‌سفيان و بعد برادرش معاوية بن‌ابي ‌سفيان از طرف عمر استاندار آنجا بودند. مدّت چهل سال اين دو دشمن سرسخت اهل بيت آنجا تا مي‌ توانستند عليه علي اميرالمؤمنين و آل اطهارش (علیهم السلام) تبليغ نمودند تا آنجا كه مردم شام اصلاً علي و آل علي را مسلمان نمي ‌دانستند كه وقتي شنيدند علي(علیه السلام)در مسجد كشته شده است تعجّب كردند كه علي چه كاري در مسجد داشته است و از آن سو آل‌اميّه را اهل بيت پيامبر معرّفي كرده و گفته بودند مراد از]اهل بيت[ و]ذِي الْقُربي[ و]اُولِي اْلَامر[ كه در قرآن آمده و اطاعتشان واجب و مودّتشان اجر رسالت است خاندان بني‌اميّه‌اند! اينك وظيفه‌ي اين گروه تبليغي امام حسين(علیه السلام)در شام انجام اين دو كار سنگين است كه بايد طوري عمل كنند كه اين بنيان چهل سال منظّم و تحكيم شده را ويران نمايند و بنياني از نو به وجود بياورند. آل علي را]اهل‌بيت[ و]ذي القربي[ و]اُولي الامر[قرآن معرّفي كنند و آل ابي ‌سفيان را ضدّ خدا و دشمن اسلام و قرآن نشان بدهند و اين هر دو كار را به خوبي انجام دادند و جدّاً شام مركز حكومت را منقلب كردند و مسلّم مركز كه منقلب شد؛ طبيعي است كه انقلاب به ساير بلاد نيز انتقال مي ‌يابد. البتّه منظور از اين انقلاب ، انقلاب در حكومت نيست بلكه منظور انقلاب اعتقادي و اصلاح توجّه ديني مردم است كه بفهمند آل‌اميّه امام مُفترض‌الطّاعه‌ي* امّت نيستند و اصلاً دستگاه حاكم فعلي ضدّ دين است و اين يك كار بسيار اساسي و حيات ‌بخش به عالم اسلام و مسلمين بود.

نقش شهادت امام حسين(علیه السلام) و يارانش و اسارت خاندانش در احياي دين

از اينجا مي ‌فهميم معناي حرف امام حسين(علیه السلام)را كه در جواب تحذيركنندگان از سفر به كوفه مي‌ فرمود : من بايد هم خودم بروم و هم اهل بيت از زنان و كودكانم را ببرم كه جدّم در خواب به من فرموده است:

(اِنَّ اللهَ قَد شاءَ اَنْ يَراهُنَّ سَبايا)؛

«خدا خواسته هم تو را كشته ببيند و هم آنها را اسير ببيند».

هم شهادت خودش احيا كننده‌ي دين بود و هم اسارت اهل بيتش(علیهم السلام). از همان ابتداي حركتش به سمت كوفه هدف و مقصدش را به همه اعلام كرد و سخن از شهادت خود به ميان آورد! در مكّه روز هفتم ذي‌حجّه ضمن خطابه‌ي عموميش فرمود:

(خُطَّ الْمَوْتُ عَلَي وُلْدَ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ عَلي جِيدِ الفَتاة)؛

«آنگونه كه گردن‌بند،زينت يك زن جوان و ملازم گردن اوست؛ مرگ هم براي يك مرد باايمان زينت او و ملازم با جان اوست».

(وَ ما اَوْلَهَنِي اِلي اَسْلافِي اِشْتياقَ يَعْقوُبَ اِليû يُوسُف)؛

«اشتياق ديدار گذشتگانم در دلم پيدا شده است همچون اشتياق يعقوب به ديدار يوسف»!

(خُيِّرَلِي مَصْرعٌ اَنَا لاقِيهِ)؛

«قتلگاهي براي من [از جانب خدا] انتخاب شده است و به سوي آن مي ‌روم».

(وَ كَاَنِّي بِاَوْصالِي تَتَقَطَّعُها عَسَلانُ الْفَلَواتِ بَيْنَ النَّواوِيسِ وَ كَرْبَلا)؛

«گويي كه خود را مي ‌بينم در حالي كه گرگان بيابان بين نواويس و كربلا به من حمله آورده و بند از بندم را جدا مي‌كنند»!

اتمام حجّت امام حسين(علیه السلام) با ياران خويش و عكس‌العمل آنان

آنگاه ندا در داد كه:

(مَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَي لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِي راحِلٌ مُصْبِحاً اِنشاءَالله)؛[18]

«من فردا صبح رونده‌ام حال هر كه راغب است خون دل در راه ما بريزد و خود را براي ديدار خدا آماده سازد با ما حركت كند كه به خواست خدا فردا مي ‌روم».

هيچگونه ابهامي در كار خود برا ي مردم باقي نگذاشت كه كسي گمان نكند من براي بدست آوردن حكومت مي ‌روم و او به طمع رسيدن به مقام و منصبي دنبال من بيايد همه بدانند كه من براي كشته شدن در راه خدا مي ‌روم! شب عاشورا نيز كه در محاصره‌ي كامل دشمن قرار گرفته بود و تمام راهها را به رويش بسته بودند و كشته شدن قطعي بود، اصحاب خود را با خويشاوندانش كه جمعاً به صد نفر نمي ‌رسيدند جمع كرد و براي آخرين بار با صراحت تمام به آنها فرمود: الآن شب است و هوا تاريك، همه‌ي شما از جانب من آزاديد از تاريكي شب استفاده كنيد و خود را از اين بيابان پر بلا بيرون ببريد اگر بمانيد فردا كشته مي ‌شويد!

(فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً)؛

«همه برويد و مرا تنها بگذاريد كه اينها تنها با من كار دارند».

( ثُمَّ لْيَأخُذْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِيَد رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتي)؛

«هر كدام از شما دست يكي از اهل بيت مرا بگيرد و ببرد».

يعني ابوالفضل تو هم برو تو هم دست خواهرانت را بگير و ببر؛ علي اكبر تو هم دست خواهرانت را بگير و ببر ؛ شايد گفته باشد آن كودك شيرخوارم را هم در آغوش مادرش ببريد. خدا داند كه اين سخنان چه آتشي در دلهاي ياران و برادران و فرزندانش برافروخت!همه سكوت كردند و منتظرند كه عبّاس چه خواهد گفت ديدند عبّاس شيفته‌ي برادر از جا برخاست و با چهره‌اي برافروخته به سخن در آمد و گفت: آقا من بروم ! كجا بروم ؟

(لَنَبْقَي بَعْدَك)؛

«بروم كه بعد از تو بمانم».

(لا اَرَانَا اللهُ ذلِكَ اَبَداً)؛[19]

«خدا نياورد آن روز را كه من بي تو بمانم».

پس از عبّاس(علیه السلام)اصحاب يكي پس از ديگري برخاستند و سخناني پرشور گفتند.

مُسلِم ‌بن‌ عَوْسَجه كه شايد مُسِن‌تر از ديگران بود از جا برخاست و گفت:

(يا مَوْلايَ يا اَبا عَبْدِالله)؛

«اگر مرا بكشند و كشته‌ام را بسوزانند و خاكسترم را بر باد بدهند دوباره زنده‌ام كنند و بكشند و هفتاد بار با من اين چنين كنند ممكن نيست دست از تو بردارم ».

زَهيربن ‌قين گفت : مولاي من! اگر هزار بار مرا بكشند و زنده‌ام كنند و باز بكشند دست بردار از تو نخواهم بود به محمّد بن ‌بشيرحَضْرمي كه از اصحاب بود گفتند: پسرت را در يكي از سر حدّات* اسير كرده‌اند . گفت : او را هم به حساب خدا مي ‌گذارم و دست از مولايم برنمي دارم. امام سخن او را شنيد و فرمود من تو را حلال كردم برو پسرت را آزاد كن . گفت : مولاي من! درّندگان بيابان در حالي كه زنده‌ام پاره پاره ‌ام كنند اگر دست از تو بردارم به فرموده‌ي مرحوم محدّث قمي زبان حالي همگي اين بود :

شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل

ممــلوك اين جنابم و محتاج اين درم

گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر

اين مهر بر كه افكنم؟ آن دل كجا برم؟

صبح عاشورا هم باهم شوخي مي ‌كردند! يكي گفت: الآن چه وقت شوخي است ظاهراً بُرَيْر بود كه گفت: هم اكنون وقت شوخي است! همه مي ‌دانند كه من در جوانيم نيز اهل شوخي نبودم! حالا كه پير شده‌ام.ولي چرا شوخي نكنم؟ من كه مي ‌دانم يك ساعت ديگر اين مرغ جان از قفس تن پرواز مي ‌كند و با روي سفيد به حضور پيامبراكرم…(صلی الله علیه و آله و سلم) مشرّف مي ‌شوم.

عابِس‌بن‌ابي‌شبيب شاكري وقتي ديد سنگبارانش مي ‌كنند زره از تن كند و با بدن بي ‌زره و شمشير به دست وسط ميدان دويد و گفت:

(اَلا رَجُلٌ اَلا رَجُلٌ)؛

«يك مرد در ميان شما نيست كه به ميدان من بيايد [سنگبارانم مي‌ كنيد]».

وقت آن آمد كه خود عريان شوم_

جسم بگذارم سراسر جان شوم _


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

عواطف و احساسات لطيف مردم به امام حسين‌(علیه السلام)

 اين اشك و آه‌ها و اين گريه و ناله‌ها كه در ايّام عاشورا و در طول ايّام سال از عمق جان مردم برمي ‌خيزد؛ حكايت از عواطف عميق و احساسات لطيف اين مردم نسبت به مولاي محبوب و عزيزشان امام حسين‌‌‌(علیه السلام)مي‌ كند و نشان مي ‌دهد كه محبّت امام حسين‌‌(علیه السلام)واقعاً در دلها نشسته است و هيچ قدرت و هيچ نقشه‌اي نمي ‌تواند اين محبّت را از دلها بيرون بكشد و اين دلها را از امام حسين‌(علیه السلام)جدا كند و چنان ‌كه قبلاً نيز اشاره كرديم؛ اعتقاد ما اين است كه همين ارتباط صميمانه‌ي اين ملّت با اهل بيت پيامبر‌(علیهم السلام)است كه سبب بقاء همين مقدار از امنيّت و عافيت در اين مملكت شده است وگرنه روي قانوني كه قرآن نشان داده است و مي ‌گويد:

]ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أيْدِي النَّاسِ…[؛[10]

«به سبب اعمال مردم،فساد و تباهي، خشكي و دريا را فرا گرفته است…».

بايد در اثر اين همه فساد و طغيان و عصيان كه از اين جنس دو پا روي زمين بوجود آمده است تا به حال زمين اهلش را فرو برده باشد و سيل و صاعقه و زلزله و طوفان ريشه‌ي اين موجود مفسد را كنده باشد ولي دل و مغز شيعيان پاكدل و مجالس و محافلي كه به نام حسين‌(علیه السلام)بر پا مي ‌شود و اشكهايي كه زير اين پرچم ريخته مي ‌شود و فريادهاي يا حسين كه از عمق جانها كشيده مي ‌شود بدون‌ اغراق براي اين مملكت بلكه براي تمام كره‌ي زمين به منزله‌ي دستگاه آتش نشاني است كه آبها مي ‌پاشد و آتش‌ها را خاموش مي ‌كند كه خدا فرموده است:

]…وَ لَوْ لا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اْلاَرْضُ…[؛[11]

«…اگر نه اين بود كه خدا به سبب گروهي گروه ديگر را دفع مي ‌كند فساد تمام زمين را فرا مي ‌گرفت».

شيعيان سپر بلاي زمينيان

حضرت امام صادق‌(علیه السلام)ذيل اين آيه فرمود:

(فَوَ اللهِ ما نَزَلَتْ اِلاّ فِيكُمْ وَ لا عُنِيَ بِها غَيْرُكُمْ)؛[12]

به خدا قسم اين آيه جز درباره‌ي شما (شيعيان) نازل نشده و غير شما مقصود خدا نبوده است. يعني سپر بلاي زمينيان شما شيعيانيد اگر شما نبوديد و دعاها و تضرّع‌ هاي شما نبود و ضجّه و شيون هاي عاشورا و اربعين شما نبود و فريادهاي ياعلي و يا حسين و يا زهراي شما نبود]لَفَسَدَتِ اْلَارْض[زمين يكباره رو به فساد و فنا رفته بود؛ دست شما و دامن اهل بيت رسول خداست نگهبان اين زمين! ما اميدواريم ان‌شاءالله خداوند به حرمت امام حسين‌(علیه السلام)اين عواطف و احساسات بي ‌شائبه‌ي شيعيان و دوستداران امام حسين‌(علیه السلام)را قرين تحوّل عقلي و رشد فكري قرار دهد و ما را با ايمان و يقيني ثابت از دنيا ببرد و در برزخ و محشر نيز مشمول عنايات مولايمان قرار دهد.

امام حسين‌(علیه السلام)وقتي مي ‌خواست از مكّه به سمت كوفه حركت كند برخي از بزرگان بني‌هاشم و ديگران از باب صلاح انديشي آن‌حضرت را از اين سفر تحذير مي ‌كردند از جمله برادرش محمّد بن‌ حنفيه كه مي ‌گفت:

برادرم! كوفيان بي ‌وفا هستند؛ ديدي كه با پدر و برادرت چه كردند؟! با تو نيز همانگونه رفتار خواهند كرد از اين سفر منصرف شو. فرمود: نه من بايد بروم. اگر بمانم اينجا كشته مي ‌شوم و حرمت حرم شكسته مي‌ شود و اثري هم نمي ‌بخشد. محمّد بن ‌حنفيه اصرار كرد. امام‌(علیه السلام)فرمود : باشد تا فكري بكنم! او كه رفت فردا صبح روز هشتم ذي‌حجّه امام ‌(علیه السلام)عزم حركت كرد! محمد بن‌حنفيه باخبر شد و با شتاب آمد زمام ناقه‌ي ‌امام‌(علیه السلام)را گرفت و گفت: شما به من وعده داديد كه فكري درباره‌ي اين مطلب بكنيد! فرمود: شما كه ديشب رفتيد، جدّم رسول خدا به خوابم آمد و به من فرمود:

(يا حُسَيْنُ اُخْرُجْ اِلَي الْعِراقِ‌]إنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ يَراكَ قَتيلاً[)؛

«اي حسين !برو به سمت عراق . خدا خواسته كه تو را كشته ببيند»!

محمّد از اينكه امام‌(علیه السلام)تصميم قطعي به رفتن دارد سخت متأثّر شد و گفت: حالا كه چنين است پس زنان و كودكان را چرا مي ‌بريد؟! فرمود: رسول خدا فرموده است:

(اِنَّ اللهَ قَد شاءَ اَنْ يَراهُنَّ سَبايا)؛[13]

«خدا خواسته كه آنها را اسير ببيند».


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

خطاب عتاب‌آميز حضرت زينب (علیها السلام) به مردم كوفه

ولي ما عملاً روش قرآن را تغيير داده و گريه و ندبه ي تنها را جاي تفكّر و تعقّل نشانده‌ايم! اين جريان را كه مكرّر شنيده ‌ايم روز دوازدهم محرم سال شصت و يك هجري وقتي اهل بيت امام حسين‌(علیه السلام)را به حال اسارت همراه با سرهاي بريده‌ي بالاي نيزه‌ها وارد شهر كوفه كردند غوغا و غلغله‌اي به وجود آمد. مرد و زن، پير و جوان، ناله و شيون سردادند آنچنان كه زنها موي سر خود را مي كندند و مردها بر سر و صورت خود مي‌ زدند چون اهل كوفه شيعه و دوستدار اهل بيت پيامبر بودند و سالها چهره‌ي ملكوتي اميرالمؤمنين‌(علیه السلام)را ديده و از مواعظ و نصايح آن ‌حضرت بهره‌ها برده و در جنگ جمل و صفّين و نهروان در ركاب آن امام معصوم فداكاري‌ها كرده بودند امّا زينب كبري (علیها السلام) وقتي آن حال را از مردم كوفه ديد بجاي اين ‌كه با آنها هم نوا گردد و گريه و اشك و آه آنها را بستايد سخت برآشفت و آنها را با خطاب‌هاي تند و عتاب‌آميز سركوفتشان داد و فرمود :

(يا اَهْلَ الْكُوفَةِ يا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ اَتَبْكُونَ اَخِي اَجَلْ وَ اللهِ فَابْكوُا فَاِنَّكُمْ اَحْري بِالْبُكاءِ)؛

«اي اهل كوفه، اي مردم مكّار فريبكار! آيا گريه مي ‌كنيد؟ آري؛ گريه كنيد كه شما از همه براي گريه سزاوارتريد كه به بدبختي خويش اشك بريزيد».

واقعاً حيرت‌انگيز است! يك زن اسير كه زير بار مصيبت‌هاي سنگين كمرشكن قرار گرفته اين چنين با قوّت قلب و طمأنينه‌ي نفس سخن مي‌ گويد و مردم يك شهر را به باد توبيخ و ملامت گرفته مي ‌گويد:

(اِنَّما مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْكاثاً)؛[9]

مَثَل شما مَثَل آن زن احمقي است كه رشته‌هاي خود را پس از تافتن گشوده است.

اين همه شما زحمت در پيشبرد دين كشيديد در جنگ ‌هاي متعدّد شهيدها داديد اينك همه را به باد فنا داده‌ايد و بر ما گريه مي ‌كنيد.

عقيله‌ي بني‌هاشم(علیها السلام)با اين بيان نشان داد كه هر گريه و هر اشك و آهي مطلوب خدا نيست! آن گريه و اشكي مطلوب است كه از فكري صحيح و عقلي متين نشأت گرفته و از روي معرفت و شناخت خدا و اولياي خدا تحقّق يابد و با سوختن دل همراه باشد. اين گريه و اشك و آه است كه حق را زنده مي ‌كند و باطل را مي ‌ميراند.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

تحريك عقول مقدّم بر تحريك احساسات و عواطف است

البتّه ما موظّفيم در شبانه ‌روز هزاران لعنت و نفرت نثار آن ارواح خبيث و پليد بنيان ‌گذاران اساس ظلم بر آل رسول‌(علیهم السلام) بنماييم و بدانيم كه مؤسّس اوّل اين اساس، سقيفه‌ي بني ‌ساعده بوده كه نخستين محصول آن،حكومت جائرانه ‌ي آن دو نفر كه همه‌ ي ما آنها را مي ‌شناسيم بوده است و واقعه‌ي كربلا هم مولود شوم همان حكومت غاصبانه مي ‌باشد امّا مع ‌الوصف باز تكرار مي ‌كنيم كه لعن بر آل ابي‌ سفيان و آل ‌زياد و آل ‌مروان و … اگر چه طبق زيارت عاشورا وظيفه‌ي لازم است امّا وظيفه‌ ي كافي نيست زيرا پيام زيارت عاشورا اظهار تنفّر از همه‌ي طاغوتها در همه‌ي زمانهاست و باز به عبارت پيشين كه گفتيم زيارت عاشورا وسيله است نه هدف! نكته‌ي ديگري نيز كه تذكّر آن لازم است اين كه در اكثر مجالسي كه به نام امام سيّدالشّهدا‌(علیه السلام)تشكيل مي‌ شود؛ تحريك احساسات و عواطف بيش از تحريك عقول مورد توجّه قرار مي ‌گيرد. در صورتي كه از نظر قرآن كريم آن‌چه كه در درجه‌ي اوّل اهمّيّت است؛ موضوع تحكيم عقايد و تهذيب اخلاق و تنظيم و اصلاح اعمال است كه بر اساس رشد عقل انجام مي ‌شود. تحريك عواطف نيز اگر توأم با رشد عقلي گردد داراي ارزش بسيار بزرگي مي ‌شود و روح آدمي را به نحوي عجيب تلطيف مي ‌كند و او را به عالم بالا صعود داده و با مقام اقدس و ارفع ولايت مرتبط مي ‌سازد.

آن اشكي كه از چشم يك انسان عارف به مقام والاي امام و مُحلّي*به فضايل اخلاق ريخته مي‌ شود، هر قطره ‌اش پرده‌ها وحجاب‌ها از صفحه‌ي قلب برمي ‌دارد و درياهايي از آتش را خاموش مي‌ گرداند.

تحكيم مباني اعتقادي در سايه‌ي تحرّك عاطفه همراه با تحرّك عقل

عاطفه در مسير حركت انسان به سوي سعادت جاودان نقش بزرگي ايفا مي ‌كند به شرط اين كه با راهنمايي عقل رشيد آن راه را بپيمايد. مي ‌توان گفت: يكي از رموز جاودانگي نهضت عاشورا اين است كه عواطف را تحريك مي ‌كند و شور و هيجان در دلها بوجود مي ‌آورد.

مادر! ميوه‌ي دلش را كفن‌ پوش كند و به ميدان جنگ بفرستد و پس از لحظاتي سربريده‌ي پسر را به سمت مادر بيفكنند و او بجاي اين‌كه آن سر را به سينه ‌اش چسبانده آه و ناله سر بدهد آن را با دو دست خود بردارد و پيش پاي امام عزيزش حسين‌‌(علیه السلام)بيفكند! آدم لب تشنه و دلسوخته‌اي در شدّت حرارت سوزان آفتاب و خونريزي از زخمهاي فراوان، خود را به لب آب برساند و بي ‌اختيار دستها را پر از آب كرده به نزديكي لبها بياورد كه بنوشد:

(فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْن)؛

[دفعتاً] به يادش بيايد كه برادرش حسين [و كودكانش] تشنه ‌اند. آب را روي آب ريخته و كنار آب روان تشنه جان بدهد! اين صحنه ‌هاست كه تا آخرين روز دنيا دلها را مي ‌لرزاند و چشمها را مي ‌‌گرياند ولي مع ‌الوصف اين تحرّك عاطفه اگر با تحرّك عقل قرين نشود؛ دفع و رفع شبهات از افكار نمي‌ كند و در امر هدايت انسان بقا و ثباتي نمي ‌يابد و عجيب اينكه حتّي بعضي از درس خوانده‌ ها گاهي مي ‌پرسند: آيا از نظر شما كار امام حسين‌(علیه السلام)كار عقلايي بوده است كه خودش را با دست خودش به دامن آنچنان بلايي بيفكند كه هم خود و فرزندانش كشته شوند و هم زنان و كودكانش به دست دشمنان اسير گردند؟! اين كار اوّلاً خلاف عقل است و ثانياً خلاف گفته‌ي قرآن است كه مي ‌فرمايد:

]…لا تُلْقُوا بِأيْدِيكُمْ إلَي التَّهْلُكَةِ…[؛[2]

«…خودتان را با دست خودتان به هلاكت نيفكنيد…».


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

زيارت عاشورا يعني انتقاد و تعرّض به حكومت‌هاي جبّار در هر زمان

زيارت عاشورا در هر زمان نمايشگر نهضت و قيام حسيني عليه يزيديان است و مي ‌خواهد در مكتب خويش امّتي پرخاشگر و معترض به راه و رسم دنباله ‌روهاي آل ابي ‌سفيان بپروراند كه مجال رشد و نموّ به طرز تفكّر شيطاني آل ‌زياد و آل‌ مروان ندهند وگرنه اشخاص، آن جرثومه‌ هاي فساد كه هزار و چهارصد سال پيش پوسيده و نابود گشته‌اند. امام حسين‌(علیه السلام)هم نمي ‌گفت من با شخص يزيد طرفم مي ‌گفت:

(وَ عَلَي الْاِسْلامِ السَّلامُ إذْ قَدْ بُلِيَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يزيد)؛

اگر آدمي مثل يزيد [و دارنده ‌ي فكري همچون فكر يزيد] بر امّت اسلامي حاكم شود اسلام فاتحه‌اش خوانده مي ‌شود و اين اختصاص به زمان امام حسين‌(علیه السلام)ندارد. در هر زماني ممكن است چنين فكري به وجود آيد و لذا در هر زماني بايد عاشورايي به وجود آيد و زيارت عاشورا به همان معنا كه گفتيم خوانده شود نه به اين معنا كه ما مي ‌خوانيم. ما سالها در مساجد و منازل زيارت عاشورا را مي‌ خوانديم و جبّاران نيز با كمال آسودگي خاطر بر ما حكومت مي ‌كردند و از هيچ گونه ظلم و ستم بر ما دريغ نمي‌ ورزيدند و دين و دنياي ما را به تباهي مي ‌كشيدند و اين از آن جهت بود كه ما خواندن زيارت عاشورا را هدف قرار داده بوديم و جز خواندن آن، گويي مطلوب گم شده‌اي نداشتيم كه براي رسيدن به آن سعي و تلاش كنيم در صورتي كه زيارت عاشورا چنان ‌كه گفتيم وسيله است براي پرورش روح معترض و منتقد از حكومت جبّار در هر زمان نه براي خواندن و ثواب بردن و با بي تفاوتي از كنار حكومت‌ هاي طاغوتي گذشتن و تنها به ارواح پليد طاغوتهاي هزار و چهارصد سال پيش لعنت فرستادن و وظيفه‌ي خود را تمام شده دانستن!!


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

زيارت عاشورا يعني اظهار تنفّر از ظالمان زمان

ما خواندن زيارت عاشورا را هدف مي‌دانيم و با خواندن آن مخصوصاً اگر با صد لعن و صد سلام و در يك اربعين باشد، خود را عمل كننده به يك وظيفه‌ي مطلوب از آن زيارت به حساب مي ‌آوريم در صورتي كه زيارت عاشورا وسيله است و مي‌خواهد انسانهايي پرخاشگر در مقابل ظالمان و جبّاران بسازد نه افرادي تنها نوحه‌سرا و تسليم در برابر ستمگران.مگر در آن زيارت نمي‌خوانيم:

(فَاَسْأَلُ اللهَ الَّذِي اَكْرَمَني بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلياءِ‌كُمْ وَ رَزَقَنِي الْبَراءَ‌ةَ مِنْ اَعْداءِ‌كُمْ)؛

از خدايي تقاضامندم كه مرا گرامي داشته به سبب معرفت شما و معرفت دوستان شما و به من برائت و بيزاري جستن از دشمنان شما را روزي كرده است.

چنان ‌كه مي ‌بينيم موضوع برائت از دشمنان اهل بيت‌(علیهمالسلام)هدفي است كه بايد در زندگي امّتي پيدا شود كه با زيارت عاشورا سر و كار دارد. آن هم برائت فكري و قلبي و عملي نه تنها لفظي و مفهومي كه اثري ندارد. حال آيا ما از خواندن زيارت عاشورا اين هدف را مي ‌طلبيم و تعقيب مي ‌كنيم يا تنها آن را مي‌ خوانيم و همان خواندن را هدف مي ‌دانيم و جز آن مطلوبي نداريم؟!

آيا مقصود از اعداء اهل بيت‌(علیهم السلام)تنها يزيد و ابن‌زياد و شمر هزار و چهارصد سال پيش است و ما موظّفيم آنها را لعنت كنيم و افزون گشتن عذابشان را از خدا بخواهيم؟! آيا جز آنها دشمني براي اهل بيت رسول‌(علیهم السلام) در دنياي كنوني نيست؟! و حال آن ‌كه در همان زيارت مي ‌خوانيم :

(اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلي ذلِك)؛

و با اين جمله اقرار مي ‌كنيم كه محمّد و آل محمّد ‌(علیهم السلام)علاوه بر ظالم اوّل، دشمنان ديگري دارند كه در هر زمان دنبال ظالم اوّل مي ‌روند و طرز تفكّر او و كار او را ادامه مي ‌دهند و ما موظّفيم عملاً به تبرّي از آنها برخيزيم و همانگونه كه از خدا براي ظالمان اوّل عميق‌ ترين دركات جهنّم را مي ‌طلبيم از خدا براي ظالمان تابع نيز مطروديّت از رحمت را بطلبيم و عملاً براي طرد آنان از جوّ زندگي دست به كار بشويم و تنها به لعنت لفظي و آرزوي قلبي نابودي آنان اكتفا نكنيم و بدانيم فرضاً كه بر اثر لعنت ‌هاي شبانه‌ روزي ما در زيارت عاشورا، علي ‌الدّوام آل ابي ‌سفيان و آل ‌زياد و آل ‌مروان بر عذابشان افزوده مي ‌شود و تا اعماق جهنّم سقوط كنند (و اِن شاءالله كه چنين نيز هست و ما هم موظّف به لعنت بر آنها هستيم) امّا آيا تنها لعنت بر آنها تكليف را از گردن ما بر مي‌ دارد و ديگر ما وظيفه‌اي نسبت به يزيد منشان زمان خود نداريم؟ آيا اينان مصداق (وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلي ذلِك) نيستند كه زيارت عاشورا دستور لعن بر آنها را مي ‌دهد؟ آيا مقصود از لعن همان لعن لفظي و آرزوي قلبي است يا هدف اعتراض و اظهار تنفّر و قيام در مقابل ستمگران زمان است بسان قيام عاشوراييان؟!



موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

تحوّل اخلاقي و عملي،هدف اصلي از مجالس امام حسين (علیه السلام)

مقصود از ذكر مصائب هم اين است كه ما بينديشيم آن مصيبتها كه برآن عزيزان خدا وارد كرده‌اند ما آنگونه مصائب را بر آنها وارد نكنيم و دردناكشان نسازيم و خوب ميدانيم كه امام حسين‌(علیه السلام)آن درد و زجري كه از بي‌ديني مردم مي‌كشيد، از ضربات نيزه و شمشير شمر و سنان و خولي و …نكشيدو لذا مي‌فرمود:

(اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لايُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لايُتَناهَي عَنْهُ)؛

«آيا نمي‌بينيد كه به حقّ عمل نمي ‌شود و از باطل خودداري نمي‌گردد»؟!

حال اگر ما نيز عامل به حق و مُنتَهي از باطل نباشيم بر اساس اين گفتار،آن امام محبوب را آزرده و دردناك كرده‌ايم !

ما مجالسي را كه به نام امام حسين‌‌(علیه السلام)تشكيل مي‌دهيم ، مجلس توسّل مي ‌ناميم و توسّل را هم به معناي ذكر مصيبت كردن و گريستن مي شناسيم و حال آن كه معناي توسّل اين نيست ! توسّل يعني: چيزي را وسيله قراردادن براي رسيدن به چيز ديگر. يعني مقصد و هدف ديگري در كار است و براي رسيدن به آن هدف وسيله‌اي به كار مي ‌بريم.

ما مي ‌خواهيم شركت در مجلس امام حسين‌(علیه السلام)و گريه بر مصائب ايشان را وسيله قرار دهيم براي اينكه اوّلاً او را به عنوان امام به معناي واقعيش بشناسيم و آنگاه از هدف و مقصدي كه از نهضتش داشته است آگاه گرديم و بفهميم منطقش چه بوده و از مردم زمانش چه مي‌خواسته كه نپذيرفته‌اند و عاقبت او را كشته‌اند! اين حقيقت را خوب بفهميم و مراقب باشيم كه ما هم فكراً و عملاً در صف دشمنان آن‌ حضرت قرار نگيريم! اين معناي توسّل است؛ ولي ما اين كار را نمي ‌كنيم بلكه ما شركت در اين مجالس و گريه بر امام‌حسين‌(علیه السلام)را هدف قرار داده‌ايم نه وسيله! و لذا اگر مجلسي با شور و اشك و آه و ناله و افغان پايان پذيرد و به قول بعضي كربلا بشود آن مجلس را مجلس موفّق به حساب مي‌آوريم و خود را كه در آن مجلس شركت داشته‌ايم انسان به هدف رسيده مي‌دانيم و اصلاً توجّهي به تحوّل اخلاقي و عملي كه هدف اصلي از شركت در اين مجالس مي ‌باشد نمي ‌كنيم و كمبودي از اين جهت در خود نمي ‌بينيم و اين معناي هدف قرار دادن وسيله است و ضدّ معناي توسّل است


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

دانشگاه عاشورا و درس مهمّ آن

مكتب انسان‌ساز عاشورا

ايّام عاشورا و ايّام سوگواري و عزاداري است و ما همانگونه كه به موضوع عزاداري امام سيّدالشّهدا (علیه السلام) همّت مي ‌گماريم كه بسيار لازم است و مايه‌ي سعادت هر دو جهاني ماست؛ اگر تأمّل كنيم و بينديشيم، مسلّم باور خواهيم كرد كه درس گرفتن از «مكتب عاشورا» به مراتب بالاتر و لازم ‌تر ازعزاداري تنهاست و عزاداري واقعي هم مولود درس گرفتن از مكتب انسان ‌ساز عاشوراست .

عاشورا با ديده‌ي تحليلي اگر به آن بنگريم؛‌ مي ‌بينيم مدرسه است، دارالتّعليم و دارالتّربيه است. درس ايمان و اخلاص مي ‌دهد. درس صبر و تحمّل انحاء شدايد در راه رسيدن به هدف و مقصد اعلاي انساني مي ‌دهد. عاشورا هم موقعيّت بسيار عظيم «دين» را در «عالم انسان» نشان مي ‌دهد و هم موقعيّت بسيار اهمّ و اعظم وجود اقدس امام را در عالم اسلام مشخّص مي ‌سازد.

مي ‌توان گفت: از جمله مراتب قصور يا تقصيري كه درباره‌ي امامان داريم اين است كه ما خيال مي ‌كنيم وظيفه‌ي ما نسبت به آن بزرگواران تنها تشكيل مجالس براي ذكر فضايل و مناقبشان در ايّام ولادت آن عزيزان و ذكر مصائب در ايّام شهادتشان مي ‌باشد و بس! در ولادتشان جشن مي‌ گيريم و چراغاني مي‌ كنيم و شيريني‌ مي‌‌ خوريم. در شهادتشان لباس سياه مي‌‌ پوشيم و سينه مي‌‌‌ زنيم و گريه مي ‌كنيم و … و حال آن‌ كه اين كارها در عين حال كه از باب تعظيم شعائر بسيار خوب است و در صورت اخلاص در عمل ثواب هم دارد ولي اينها وظيفه‌ي اصلي نمي ‌باشد و انجام آن براي تحصيل سعادت كافي نيست بلكه ذكر فضايل و مناقب براي اين است كه آن برگزيدگان خدا را به داشتن كمالات انساني و الهي در حدّ امكان بشناسيم و از طريق اين معرفت به آنها محبّت پيدا كنيم و بر اثر محبّت، در زندگي تابعشان باشيم. معرفت و محبّت و سپس تبعيّت، مقصود اصلي از ذكر فضايل و مناقب است كه خدا فرموده :

]لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ…[؛[1]

«همانا رسول خدا براي شما نيكوترين سرمشق است…».

وظيفه‌ي شما در مورد رسول خدا تأسّي نيكو است كه در تمام شئون زندگي، از اخلاق و اعمال او تبعيّت كنيد.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

در فضیلت گریه بر حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

از ابن عباس روایت شده که حضرت رسول اکرم (ص) فرمود : که چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند ملائکه آسمانهای هفتگانه بر او گریه کنند و همه چیز بر او بگرید حتی مرغان هوا و ماهیان دریا و هرکه بر او بگرید دیده اش کور نشود روزی که دیده ها کور می شود ، و هرکه بر مصیبت او اندوهناک شود ، اندوهناک نشود دل او در روزی که دلها اندوهناک شوند ، و هرکه در بقیع او را زیارت کند قدمش بر صراط ثابت گردد در روزی که قدمها بر آن لرزان است. منتهی الآمال جلد 1 صفحه 283


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 13941 نظر »

فرمایش حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در هنگام خاکسپاری بدن مطهر برادر گرامیشان حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

المناقب جلد 4 صفحه 45 : امام حسین (علیه السلام) هنگامی که امام حسن (علیه السلام) را در لحد می نهاد ، چنین فرمود :

أدهن رأسی أم تطیب محاسنی

و خدک معفور و أنت سلیب

سأبکیک ما ناحت حمامة أیکة

و ما اخضر فی دوح الریاض قضیب

غریب و أکناف الحجاز تحوطه

ألا کل من تحت التراب غریب

فلیس حریباً من أصیب بماله

ولکنّ من واری أخاه حریب

آیا سرم را روغن بمالم یا محاسنم را خوشبو سازم ، در حالی که سر تو خاک آلود است و خودت از دست رفته ای ؟ گریه ی من طولانی و اشک هایم روان شده است ، تو دوری و روز دیدار ، نزدیک.تو در غربتی و پیرامون خانه ها آن را در بر گرفته اند ؛ بدانید که هرکس در زیر خاک ، خفته ، غریب است { و ازدحام خانه ها او را از غربت بیرون نمی آورد } .غارت زده آن نیست که مالش را از دست داده باشد ؛ بلکه غارت زده ، کسی { چون من } است که { چنین } برادری را در زیر خاک ، نهان می سازد.( بحارالانوار جلد 44 صفحه 160 ؛ ترجمه سفینة البحار و مدینة الحکم و الاثار (محدث گرانقدر حاج شیخ عباس قمی رحمت الله علیه ) جلد 2 صفحه 165 )


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

اندرزهای امام حسن مجتبی (علیه السلام)

امام حسن عليه السلام : اى مردم! هر كه براى خدا خالص شود و گفتار او را راهنماى خود گيرد، به راهى (آيينى) كه استوارتر است رهنمون گردد و خداوند به هدايت و رستگارى توفيقش دهد و در كار نيك كمكش رساند؛ زيرا كه همسايه (پناهنده) خدا در امان و محفوظ است. بحار الأنوار : 78/104/3، میزان الحکمة جلد 13 صفحه 292

امام حسن عليه السلام : بدانيد كه خداوند شما را بيهوده نيافريده و به خود رهايتان نكرده است. مدّت عمر شما را رقم زده و روزى هايتان را ميان شما قسمت كرده است، تا هر خردمندى جايگاه خود را بشناسد و بداند كه آنچه برايش مقدّر شده است به او مى رسد و آنچه برايش مقدّر نشده، هرگز به او نخواهد رسيد. تحف العقول : 232، میزان الحکمة جلد 13 صفحه 292


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

حلم و بردباری حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

مردی از اهل شام حضرت امام حسن (ع) را سواره دید و آغاز به بدگوئی و دشنام نمود و آن حضرت ساکت بود و جوابی نمی گفت تا آنکه شخص شامی از دشنام دادن فارغ شد ، حضرت امام حسن (ع) بر او سلام کرد و به روی او تبسم نمود و فرمود ای پیرمرد گمان می کنم غریب باشی و شاید اشتباه کنی ( به هرجهت ) اگر خواهان عفو و بخشش باشی تو را می بخشم و اگر چیزی از ما درخواست کنی به تو می دهیم و اگر جویای راهنمایی باشی تو را راهنمایی می کنیم و اگر مرکب سواری بخواهی به تو عطا می نمائیم ، اگر گرسنه باشی تو را سیر و اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم و اگر نیازمند و محتاج باشی تو را بی نیاز می کنیم و اگر مطرود و رانده شده ای ، تو را پناه می دهیم و اگر حاجتی داری روا می سازیم و اگر اثاث خود را به خانه ی ما آوری و تا وقت رفتنت میهمان ما باشی برای تو بهتر است ، زیرا ما خانه وسیع و منزلتی بزرگ و ثروت بسیار داریم ، آن مرد چون سخنان آن حضرت را شنید گریست و گفت گواهی می دهم که تو در زمین خلیفة الله هستی و خداوند بهتر می داند که منصب رسالت و پیغمبری را در چه خاندانی قرار دهد ، همانا تو و پدرت مبغوض ترین مردم بودید نزد من ولی اکنون محبوب ترین مردم در نزد من می باشید ، سپس اثاث خود را به خانه آن حضرت انتقال داد و میهمان آن حضرت (ع) بود تا از آنجا رفت و معتقد به دوستی و ولایت این خاندان ارجمند گردید.ترجمه انوار البهیه (حاج شیخ عباس قمی ره ) صفحه 7


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

یک روز کنیزی از کنیزان امام حسن (ع) دسته گلی خوشبوی به آن حضرت تقدیم کرد.امام (ع) در مقابل او را آزاد فرمود و چون پرسیدند چرا چنین کردی ؟ فرمود : خداوند ما را چنین تربیت کرده و این آیه را تلاوت فرمود : { وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنهَْا ؛ سوره نساء آیه 85 } چون به شما هدیه ای دادند ، نیکوتر پاسخ گویید و فرمود بهتر از آن دسته گُل آزادی بود. بحارالانوار جلد 43 صفحه 343


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

محمد بن یوسف زرندی ، از دانشمندان اهل سنّت در کتاب نَظم دُرَر السِّمطَین روایت کرده که مردی نامه ای به دست امام حسن (علیه السلام) داد که در آن حاجت خود را نوشته بود. امام (علیه السلام) بدون آنکه نامه را بخواند بدو فرمود : ( حاجتت رواست ! ) شخصی عرض کرد : ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خوب بود نامه اش را می خواندی و می دیدی حاجتش چیست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ می دادی ؟ امام (علیه السلام) پاسخی عجیب و خواندنی داد و فرمود : ( بیم آن را دارم که خدای تعالی تا بدین مقدار که من نامه اش را می خوانم از خواری مقامش مرا مورد موآخذه قرار دهد) ملحقات احقاق الحق جلد 11 صفحه 141 ، زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام) (سید هاشم رسولی محلاتی) صفحه 339


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

در حدیثی آمده که امام حسن (علیه السلام) هیچ گاه سائلی را ردّ نکرد و در برابر درخواست او (نه)نگفت ، و چون به آن حضرت عرض شد : چگونه است که هیچ گاه سائلی را ردّ نمی کنید ؟ پاسخ داد : ( من سائلِ درگاه خدا و راغب در پیشگاه اویم ، و من شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلی را ردّ کنم ، و خداوند مرا به عادتی معتاد کرده ، معتادم کرده که نعمتهای خود را بر من فرو ریزد ، و من نیز در برابر او معتاد شده ام که نعمتش را به مردم بدهم ، و ترسِ آن را دارم که اگر عادتم را ترک کنم اصل آن نعمت را از من دریغ دارد. امام (علیه السلام) به دنبال این گفتار این دو شعر را نیز انشا فرمود که ترجمه اش در اینجا آورده می شود : ( هنگامی که سائلی نزد من آید بدو گویم : خوش آمدی ای کسی که فضیلت او بر من فرضی است عاجل. و کسی که فضیلت او برتر است بر هر فاضل ، و بهترین روزهای جوانمرد روزی است که مورد سئوال قرار گیرد ، و از او چیزی درخواست شود.) نقل از کنزالمدفون سیوطی (چاپ بولاق) صفحه 234 ، و نورالابصار شبلنجی صفحه 111 ، زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام) (سید هاشم رسولی محلاتی) صفحه 334


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

قطره ای از فضائل و کرامت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

ابن شهر آشوب در مناقب و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و دیگران به سند خود روایت کرده اند که امام حسن بن علی (علیه السلام) بر جمعی از فقرا ( و در نقل ابن ابی الحدید و ابن قشیری (صبیان) {یعنی کودکان} به جای فقرا ذکر شده} ) عبور کرد که روی زمین نشسته و تکه هایی نانی در پیش روی خود گذارده و می خورند ، و چون آن حضرت را دیدند تعارف کرده گفتند : ای پسر دختر رسول خدا بفرما ! به صبحانه ! امام حسن (علیه السلام) پیاده شد و این آیه را خواند : (اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ المُسْتَكْبِرينَ) براستی که خدا مستکبران را دوست نمی دارد! و سپس شروع کرد به خوردن غذای آنان و چون سیر شدند امام (علیه السلام) آنها را به میهمانی خود دعوت کرد و از آنها پذیرایی و اطعام کرده و جامه نیز بر تن آنها پوشانید ، و چون فراغت یافت فرمود : (با همه اینها فضیلت و برتری از آنهاست ، زیرا آنها به غیر از آنچه ما را بدان پذیرایی و اطعام کردند چیزی دیگری نداشتند ، ولی ما بیش از آنچه دادیم باز هم داریم !) بحارالانوار جلد 43 صفحه 352 و ملحقات احقاق الحق جلد 11 صفحه 114 ، زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام) (سید هاشم رسولی محلاتی) صفحه 329


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

هفتم صفر بر اساس قول مشهور سالروز شهادت امام مجتبی(ع) است

 در تقویم رسمی کشور ، هفتم صفر به عنوان روز میلاد امام هفتم امام موسی کاظم(ع) اعلام شده، در حالی که بر اساس قول صحیح این روز مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبی(ع) است که اصلاح تقویم ضروری است.

به گزارش خبرگار مهر، شیعیان از گذشته های دور هفتمین روز از ماه صفر را برای شهادت امام مجتبی (ع) عزادار بودند و در حوزه علمیه هزار ساله نجف نیز به احترام این روز؛ دروس تعطیل می‌شد و شیعیان برای شهادت امام دوم خود به عزاداری می‌پرداختند.

در وقوع شهادت سبط اکبر پیامبر(ص) در ماه صفر، بین علمای شیعه اختلافی وجود ندارد و برای روز شهادت امام مجتبی(ع) علمای شیعه سه نقل را ذکر کرده‌اند.

سه قول علمای شیعه در خصوص روز شهادت امام مجتبی(ع)

یکی از این اقوال روز آخر ماه صفر که قائل آن مرحوم شیخ کلینی است؛ که این قول را تنها ایشان ذکر کرده و قول منفردی است که با تمام وجاهت و بزرگی وی، هیچ یک از علمای شیعه تا این زمان از او تبعیت نکرده اند.

قول دوم روز ۲۸ صفر است که اولین قائل آن شیخ مفید در کتاب (مسارّ الشیعه) است و این در حالی است که خود شیخ مفید در کتاب دیگرش بنام (الارشاد) از ذکراین روز به عنوان روز شهادت امام مجتبی (ع) خودداری و تنهابه ذکر ماه صفر اکتفا کرده است.

دومین قائل به این قول شیخ طوسی در کتاب (تهذیب الاحکام) است که البته قول بیست و هشتم صفر از سوی برخی مثل شیخ طبرسی و ابن شهرآشوب مازندرانی نیز مورد تأیید قرار گرفته است.

اما قول سوم که هفتم صفر را سالروز شهادت امام مجتبی (ع) ذکر کرده‌اند مشهور تر است که یکی از کسانی که قائل بود شهادت سبط اکبر پیامبر(ص) در هفتم ماه صفر واقع شده، شهید اول است و مرحوم کفعمی نیز یکی دیگر از کسانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی (ع) در هفتم ماه صفر شده، که این محدث کبیر در کتاب شریف (مصباح) خود بدان اشاره کرده است.

یکی دیگر از بزرگانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی (ع) در هفتم صفر است مرحوم علامه شیخ حسین والد مکرم شیخ بهایی در کتاب (وصول الاخبار الی اصول الاخبار) و همچنین شيخ بهايي و مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء و برخي ديگر از اعاظم فقها هستند.

سنت علمای شیعه در خصوص سالروز شهادت امام حسن(ع)

سیره علمی علمای شیعه و سنت عملی آنها نیز این گونه بوده است که حضرات در روز هفتم ماه صفر، در کلیه بلاد شیعه اقامه عزا برای امام حسن (ع) می کردند؛ خصوصا این سنت در نجف اشرف و حوزه علمیه قم پس از ورود آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم و تاسیس حوزه علیمه، دستور به تعطیلی بازار، حوزه علمیه و اقامة عزا کردند؛ و پس از ایشان این سنت سیره بزرگانی همچون آیات عظام بروجردی و گلپایگانی که هر کدام در زمان خود مسئولیت حوزه را به عهده داشته اند بوده است.

حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد در گفتگو با خبرنگار مهر، با بیان اینکه در تقویم ها هفت صفر هم ولادت امام هفتم (ع) و هم شهادت امام حسن مجتبی(ع) عنوان شده اظهار داشت: در مورد ولادت پیامبراکرم (ص) که مهمترین شخصیت عالم است نیز بین علما اختلاف نظر وجود دارد.

وی بیان داشت: مرحوم کلینی ولادت پیامبر(ص) را روز دوازدهم ربیع الاول می داند و اینکه در مورد شهادت ها و تولد ها اختلاف نظر وجود داشته باشد یک امر طبیعی است.

استاد حوزه علمیه قم با بیان اینکه روایت معتبر داریم که ولادت امام هفتم(ع) در اواخر ذیحجه است، افزود: البته به یک قول نیز تولد ایشان هفتم صفر است.

وی ادامه داد: طبق نظر فقها و مراجع چون ما در ماه صفر قرار داریم و این ماه؛ زمان حزن و اندوه اهل بیت (ع) و اسارت آنها است، زیبنده جشن وشادی نیست.

مسئولان فرهنگی تقویم را بر اساس نظر علما اصلاح کنند

مسئول ستاد احیاگران شهادت امام مجتبی(ع)، از کسانی که مسئولیت کارهای فرهنگی و تبلیغی دارند درخواست کرد با استفاده از نظر مراجع تقویم را اصلاح کنند و ولادت امام موسی کاظم(ع) را به قول صحیح آن که اواخر ذیحجه است انتقال دهند.

کارشناس برنامه به سمت خدا در رسانه ملی، با بیان اینکه در این ماه صفر نمی توان حق تولد امام موسی کاظم (ع) را به خوبی ادا کرد افزود: در دوازده منبع از کتاب‌های معتبر ما، شهادت امام حسن مجتبی(ع) در هفتم صفر است.

وی ادامه داد: طبق تحقیق مراجع و بزرگان قول معتبر تر از شهادت امام مجتبی (ع) مربوط به هفتم ماه صفر است.

حجت الاسلام فرحزاد، در ادامه با اشاره به سیره بزرگان در خصوص اینکه هفت صفر شهادت امام حسن مجتبی(ع) است افزود: از حدود هفتاد سال قبل، مرحوم حاج شیخ کریم حائری موسس حوزه علمیه ی قم بطور رسمی اعلام کردند که شهادت امام حسن مجتبی (ع) در روز هفتم صفر است.

وی با بیان اینکه هم اکنون نیز روز هفتم صفر در قم بازار و دروس مراع عظام تعطیل می شود گفت: در این روز در منازل و دفاتر مراجع برای شهادت امام مجتبی (ع) مجلس عزاداری گرفته می شود و در کشورهای حوزه خلیج فارس همانند عراق، کویت و عربستان نیز این روز را برای شهادت امام مجتبی (ع) عزاداری می کنند.

دهه اول ماه صفر به نام امام حسن مجتبی (ع) ثبت شود

وی عنوان کرد: با توجه به اینکه وفات پیامبراکرم (ص) نیز در روز بیست و هشت صفر است، شهادت امام حسن(ع) تحت الشعاع ایشان قرار می گیرد و چه خوب است که دهه ی اول ماه صفر به نام امام حسن مجتبی (ع) ثبت شود چرا که مظلومیت امام حسن (ع) در میان پنج تن بی نظیر باشد.

حجت الاسلام فرحزاد، با اشاره به عظمت شخصیت امام حسن مجتبی (ع) گفت: همه ی عالم برای شهادت امام حسین (ع) اشک می ریزند؛ اما امام حسین (ع) برای غربت برادر خود گریه می کردند.

مسئول ستاد احیاگران شهادت امام مجتبی(ع)، افزود: روزی فردی نزد امام حسین(ع) آمد و خواست درخصوص امام حسن(ع) چیزی به ایشان بگوید که امام حسین (ع) فرمود؛ مراقب باش ایشان امام من است.

استاد حوزه علمیه قم، اضافه کرد: هیچگاه امام حسین(ع) در مقابل امام حسن مجتبی (ع) قدم برنداشت، خطبه نخواند و صحبت نکرد و امام حسن(ع) ده سال پیشوای امام حسین(ع) بودند.

حجت الاسلام فرحزاد، بیان داشت: امام حسین(ع) در زمانی که امام حسن (ع) در قید حیات بودند فرمودند؛ واخی خیرر منی یعنی برادرمن بهتر از من است.

غربت و مظلومیت امام مجتبی (ع) فوق العاده است

وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به غربت و مظلومیت امام مجتبی (ع) گفت: مظلومیت امام حسین(ع)، حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) تا حدی برای همگان مشخص است و امیرالمومنین(ع) اولین مظلوم عالم هستند اما همسری مانند حضرت فاطمه (س) داشتند، اما امام حسن(ع) آنقدر مظلوم هستند که با قاتل خود زیر یک سقف زندگی کردند و این مسئله را به هیچکس نگفتند.

حجت الاسلام فرحزاد، با بیان اینکه امام حسین(ع) یاران بسیار باوفایی داشتند که درشب عاشورا فرمودند؛ من اصحاب و یارانی بهتراز شما سراغ ندارم افزود: اما یاران امام حسن(ع) سجاده را از زیر پای ایشان کشیدند و قصد داشتند ایشان را به شهادت برسانند و آنها به معاویه نامه نوشتند و گفتند که هروقت بگویید؛ ما امام حسن(ع) را دست بسته تحویل شما می دهیم و به همین دلایل حضرت مجبور شدند صلح کنند.

صلح امام حسن(ع) اگر بالاتر از قیام امام حسین (ع) نباشد کمتر از آن نیست

وی با بیان اینکه صلح امام حسن(ع) اگر بالاتر از قیام امام حسین (ع) نباشد کمتر از آن نیست بیان داشت: پیامبر فرمود؛ کسی که برای امام حسن (ع) اشک بریزد، کور وارد صحرای محشر نمی شود و کسی که دل او برای امام حسن (ع) غمگین شود روز قیامت شاد و مسرور خواهد بودو در روایت دیگر از پیامبر (ص) آمده است کسی که به زیارت قبر امام حسن (ع) برود پاهایش بر روی پل صراط نمی لرزد و به راحتی عبور کرده و به بهشت می رود.

وی با بیان اینکه خوب است که مراسم شهادت امام حسن(ع) را در روز هفتم صفر برگزار کرده و دل حضرت زهرا(س) و اهل بیت (ع) را شاد کنیم افزود: رسانه ها در این زمینه مسئولیت خطیری بر عهده دارند و تبلیغ این امر می تواند اثر گذار باشد.

حجت الاسلام فرحزاد، عنون کرد: در اوایل انقلاب اسلامی اعتکاف در مسجد جامع قم با حضور کمتر از ۲۵ نفر برگزار می‌شد اما به برکت انقلاب و تبلیغ این سنت حسنه شاهدیم که مراسمات اعتکاف نه تنها در قم بلکه در همه کشور و با حضور صدها نفر از جوانان و نوجوانان برگزار می شود.

برای زدودن غبار مظلومیت امام مجتبی (ع) دهه حسنیه را در ابتدای ماه صفر احیا کنیم

استاد حوزه علمیه قم، با بیان اینکه برای زدودن غبار مظلومیت و غربت امام مجتبی (ع) باید دهه حسنیه را در ابتدای ماه صفر احیا کنیم افزود: آیت الله سبحانی که از مورخین، محققین و متفکرین دنیای اسلام و تشییع هستند و در زمین تاریخ اسلام صاحب نظرند تاکید دارند که هفت صفر روز شهادت امام حسن (ع) است.

وی با گلایه از رسانه ها در خصوص کوتاهی در این زمینه ابراز داشت:مردم ما دوستدار اهل بیت (ع) هستند و باید غربت و مظلومیت امام حسن (ع) را در بین مردم جا بیندازیم که در این صورت مردم نیز استقبال خواهند کرد.

حجت الاسلام فرحزاد، تصریح کرد: غربت امام مجتبی (ع) فوق العاده است و امروز شاهدیم که میلیون ها نفر خود را برای رساندن به کربلا در روز اربعین آماده می کنند در حالی که مزار امام حسن (ع) در قبرستان بقیع بی زائر است.

نامه آیت الله سبحانی به رئیس وقت رسانه ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی

آیت الله العظمی سبحانی از مراجع عظام تقلید که خود در زمینه مباحث تاریخی تبحر داشته و صاحب نظر است در نامه ای به رئیس وقت سازمان صدا وسیما و همچنین شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص چگونگی عملکرد رسانه ملی در این روز آورده است که روز هفتم ماه صفر طبق برخی روایات میلاد امام کاظم (ع) و طبق برخی روایات شهادت امام مجتبی (ع) است و انسان در این روز از یک نظر می خندد و از یک نظر می گرید؛ ولی باید حزن و اندوه را بر سرور و شادی مقدم داشت به جهات زیر؛

۱-ماه محرم و صفر ماه حزن و اندوه است و این ایجاب می کند که در طی این مدت آثار شادی در رسانه ها نباشد.

-۲مردم عراق و مراجع آنجا روز هفتم صفر را روز شهادت امام مجتبی (ع) تلقی می کنند و ارتباط بین این دو کشور از نظر فرهنگی و دینی ایجاب می کند که رسانه ها هماهنگ باشند.

-۳از زمان مرحوم آیت آلله حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم، روز هفتم صفر به عنوان روز شهادت امام مجتبی (ع) تلقی شده است، بازار قم تعطیل و در خانه آقایان مراجع، مجلس روضه برقرار است.

این جهات ایجاب می کند که شما هم روش را بر همین اساس قرار دهید ولی در عین حال از گفتن مناقب امام کاظم(ع) نیز خودداری نشود تا به گونه ای جمع بین الحقین گردد.

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 28 آبان 1394نظر دهید »

تاءثير خون در اشاعه نهضت حسينى
 - دادن خون در راه دين
براى سيدالشهداء عليه السلام تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش ‍ را بدهد تا اينكه اين امت را اصطلاح كند، تا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد براى اسلام .  - اعتراض خونين
چرا امام به مردم بصره نامه نوشت و آنها را دعوت كرد؟ آيا اين خود نوعى نقشه خونريزى و انقلاب نبود؛بالاتر اينكه چرا در شب عاشورا حبيب مبن مظهر را به ميان بنى اسد فرستاد؟ چرا ياران و كسان خود را الزام نكرد كه خود را به كشتن ندهند؟
امام مخصوصا مى خواست اعتراض و انتقاد و اعلام جرم و فرياد عدالتخواهى خود را با خون خود بنويسد كه هرگز پاك نشود.  - رنگ آميزى صحنه عاشورا
در روز عاشورا، حر مى آيد توبه مى كند بعد مى آيد خدمت اباعبدالله ، حضرت مى فرمايد: از اسب بيا پايين !
مى گويد: نه آقا اجازه بدهيد من خونم را در راه شما بريزم . خونت را در راه ماه بريز يعنى چه ! آيا يعنى اگر تو كشته شوى ، من نجات پيدا مى كنم ؟ من كه نجات پيدا نمى كنم . و حضرت به هيچ چيزى نگفت : اينها نشان مى دهد كه اباعبدالله عليه السلام ، خونين شدن اين صحنه را مى خواست و بلكه خودش آن را رنگ آميزى مى كرد. اينجاست كه مى بينيم قبل از عاشورا، صحنه هاى عجيبى به وجود مى آيد كه گويى آنها را عمدا به وجود آورده اند
تا مطلب بيشتر نمايانده شود، بيشتر نمايش داده بشود. اينجاست كه جنبه شبه پذيرى قضيه ، خيلى زياد مى شود.
 - پيام خونين
در كتاب بررسى تاريخ عاشورا روى نكته اى خيلى تكيه كرده است ؛تعبير ايشان اين است ، مى گويد؛رنگ خون از نظر تاريخى ثابت ترين رنگ هاست ، در تاريخ و در مسائل تاريخى آن رنگى كه هرگز محو نمى شود رنگ قرمز است ، رنگ خون است و حسين بن على عليه السلام تعمدى داشت كه تاريخ خودش را با اين رنگ ثابت و زايل نشدنى بنويسد، پيام خود را با خون خويش نوشت .
 - تعمدى در خونين سازى صحنه
گويى سيدالشهداء در خونين ساختن و رنگ قرمزى دادن به نهضت تعمد خاصى داشته است - و به قول مرحوم آيتى - چون رنگ قرمز ثابت ترين و لااقل نمايان ترين رنگ ها است .
خلاصه در عاشورا نوعى عمل رنگ آميزى ديده مى شود.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 26 آبان 13941 نظر »

تقدس قيام امام حسين (ع ) نسبت به ساير قيام ها
چه چيزى سبب مى شود كه قيامى مقدس و پاك و عظيم و مورد احترام مى شود تا آنجا كه ملاك و معيار حركت هاى ديگر و سكوت و سكون ها مى شود. مقدس مى شود يعنى مردم به چشمى به آن نگاه مى كنند كه به امور مافوق مادى و مافوق طبيعى نگاه مى كنند، عظيم و محترم مى شود، در حدى كه هيچ نهضتى با او قابل قياس نيست ، حداكثر قابل تشبيه و پيروى است .
اين قداست و اهميت خارق العاده بعد از حدود چهارده قرن معلوم سه جهت است : عامل اول : قداست و تعالى و عظمت هدف كه آنچه هدف است حقيقت است نه منفعت خود، و لهذا مستلزم فداكارى و قربان كردن منفعت است براى حقيقت ، براى خدا، بديهى است اگر كسى قيام كند براى اينكه به آب نانى برسد، جاه و مقامى كسب كند، پول و ثروت و قدرتى تحصيل كند و به قول حنظله باد غيسى براى كسب مهترى و يا به قول ناسيوناليست ها براى تعصبات ملى و وطنى قيام كند، چنين قيامى مقدس ‍ نيست ، بلكه از آن نظر كه مستلزم وسيله قرار دادن ديگران است محكوم است ، خواه موفق شود و خواه شكست بخورد. چنين قيامى معامله و تجارت است كه گاه سود دارد و گاهى زيان ، نه سود بردنش اهميتى دارد و نه زيان بردنش ، اينگونه قيام ها مبارزه شخصى با شخص است به خاطر منافع ، و به همين دليل بى ارزش است . اينكه امام به تبعيت از پدر بزرگوارش مى فرمود: عليه السلام اللهم انك تعلم انه لم يكن منا منافسه فى سلطان … ناظر به اين است كه درد ما و آرزوى ما چه بوده است .
ولى اگر قيام و مبارزه ، مبارزه شخصى با شخص نبود، مبارزه به خاطر منافع نبود، بلكه مبارزه با نوعى عقيده و نوعى رژيم مبتنى بر ظلم و فساد و شرك و بت پرستى و براى رهايى بشريت از بردگى ها اجتماعى و خطرناك تر اعتقادى ، و بالاخره براى نجات بشريت از چنگال عفريت جهل و ضلالت و هيولاى ظلم و استبداد و استثمار بود و و بذل مهجته فيك ليستنفذ عبادك من الجهاله و حيره الضلاله و به انگيزه امر خدا و تحصيل رضاى حق بود كه ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين بر اساس از خود گذشتگى و فداكارى بود، و خلاصه اگر خالصا لوجه اله بود و هيچ منفعتى نداشت ، بلكه منافع را به خاطر حقيقت به خط انداخت ؛چنين مبارزه اى چون جلوه اى از روح حقيقت پرستى بشر است و چون مصداق انى اعلم مالا تعلمون است ، طبعا تقدس و تعالى و عظمت پيدا مى كند. چنين مبارزه مصداق هجرت الى الله و الى الرسول است كه در حديث آمده است . به عبارت ديگر يكه بعد قداست مربوط است به اينكه درد صاحب نهضت چه نوع دردى است و آرزويش چه نوع آرزويى است .
قيام امام حسين اين عنصر را در اعلى واجد بود. منافعش كاملا تامين مى شد، ولى او حاضر شد براى نجات جهان اسلام و براى نجات مسلمين از چنگال ظلم ، جان و مال و تمام هستى خود را به خطر بيندازد، از اين جهت صددرصد يك شهيد و يك پاكباخته است ، بلكه سيدالشهداء و سالار پاكباختگان است .
عامل دومى كه به يك نهضت قداست و تعالى و جنبه جاودانى مى دهد، شرايط خاص محيط است . چراغ در روز روشن هيچ ارزشى ندارد و در شب مهتاب و هواى صاف و آسمان پرستاره ارزش كمى دارد، ولى در تاريكى مطلق كه چشم ، چشم را نمى بيند، ارزش زيادى دارد، مانند آبى است كه در بيابان بر تشنه اى ببارد؛ يا بارانى است كه در شدت بى آبى و خشكى و عطش محصول از ابر فرو ريزد. و به عبارت ديگر عامل دوم نوع قدرتى است كه با آن درگير شده اند، در مقابل فرعون ها، نمردها، انا ربكم الاعلى ها، مغرورها، مستبدها، خونخوارها كه از شمشيرشان خون مى چكد.
پيغمبر اكرم فرمود: افضل الاعمال (يا: افضل الجهاد كلمه عدل عند امام جائر در شرايطى كه آزادى وجود دارد، از آزادى زدند هنر نيست ، ولى در شرايط كه استبداد وجود در كه آزادى وجود دارد، دم از آزادى زدن هنر نيست ، ولى در شرايطى كه استبداد و جور در نهايت قدرت ، حكومت مى كند، نفس ها در سينه ها حبس شده است ، زبان را از پشت گردن بيرون مى آورند، دست ها و پاها بريده مى شود، سرها بر نيزه ها بلند را از پشت گردن بيرون مى آورند، دست ها و پاها بريده مى شود، سرها بر نيزه ها بلند مى شود، ياس مطلق حكمفرما است و به تعبير اميرالمومنين : يظن الظان الدنيا معقوله على بنى اميه (آرى ، در چنين شرايطى دم از آزادى هنر است .) مى فرمايد: (خطبه 91): الا و ان اخوف الفتن عندى عليكم فتنه بنى اميه ، فانها فتنه عمياء مظلمه : عمت خطتها، و خصت بليتها، و اصاب اليلاء من ابصر فيها، و اخطا البلاء من عمى عنها. وايم الله لتجدين بنى اميه لكم ارباب سوء بعدى كالناب الضروس : تغذم بفيها، و تخبط بيدها، و تزبن برجلها، و تمنع درها، لا يزالون بكم حتى لا يتركوا منكم الا نافعا لهم او غير ضائر بهم ، و لا يزال بلاوهم عنكم حتى لا يكون انتصار احداكم منهم الا كانتصار العبد من ربه .
از اين نظر ارزش قيام از جنبه شهامت و حقير شمردن دژخيمان و ستمگران و فرعون ها و نمرودها است . چنانكه مى دانيم قيام ابراهيم و موسى و عيسى و رسول اكرم در برابر اين قدرت هاى حاكم اهريمنى بود، و همين كه شرايط نامساوى بود و يك تنه قيام مى كردند و مصداق كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذن الله بود، ارزش مى دهد به اين قيام ها.
عجب است كه برخى - مثل نويسنده شهيد جاويد - براى اينكه قيام امام حسين را موجه جلوه دهند سعى مى كنند به نحوى ثابت كنند كه مردم كوفه واقعا قدرتى بودند و قابل اعتماد بودند، در صورتى كه عظمت قيام قدرتى بودند و قابل اعتماد بودند، در صورتى كه غظمت قيام حسينى در اين است كه (امام ) يك تنه قيام كرد، ولى اثر روحى و روانى اش در حدى بود كه آن روز را تكان داد و اثرش هنوز باقى است .
عامل سوم مربوط است به درجه روشن بينى ، به درجه آگاهى اجتماعى و به درجه جهت شناسى و به درجه خبرويت مانند يك پزشك آگاه كه هم بيمارى را مى شناسد و هم راه علاج را، هم به نوع خواب ملت آگاه است و هم به كيفيت بيدار كردن . اين است كه اين نهضت توام است با يك بينش و درك قوى و يك بصيرت خارق العاده و نافذ و يك دوربينى زياد كه طبق مثل معروف : در خشت مى بيند آن چيزى را كه ديگران در آئينه نمى بينند. به اصطلاح قيام پيش رس (نه زودرس ) اعلام خطرى است قبل از آنكه ديگران خطر را احساس كنند.
عمده مطلب اين بود كه يك جريان پشت پرده اى آن روز امويان داشتند كه امام حسين آن را رو كرد و به روى پرده آورد. حتى شرابخوارى يزيد هم از نظر وسائل آن روز يك جريان پشت پرده بود كه بعدها به روى پرده آمد. ابوسفيان طرح يك سياستى را در خانه عثمان (ريخت ) كه فوق العاده خطرناك بود. گفت : يا بنى اميه ! تلقفوها تلقف الكره و لتصيرن الى اولادكم وراثه . (ظاهرا نظرش اين بود كه با پشتوانه دينى و جعل احاديق اين امر را موروثى كنند) اما والذى يحلف به ابوسفيان … . جمله امام حسين : و على الاسلام السلام اذا قد بليت الامه براع مثل يزيد . شايد نظر است به عملى شدن ابوسفيان .
اينكه امام حسين به اثر كارش ايمان داشت و مكرر مى گفت : بعد از من اينها سرنگون خواهند شد، دليل ديگرى بر درك قوى آن حضرت .


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 26 آبان 1394نظر دهید »

قيام مقدس حسينى
چرا امام حسين قيام كرد، درست مثل اين است كه بگوييم چرا پيغمبر اكرم در مكه قيام كرد و با قريش سارش نكرد؟ و يا چرا على مرتضى اينقدر رنجج حمايت پيغمبر را در بدر و حنين و احد و احزاب و ليله المبيت متحمل شد؟ و يا چرا ابراهيم يك تنه در مقابل قدرت عظيم نمرود قيام كرد؟ چرا موسى در حالى كه جز برادرش هارون كسى نداشت به دربار فرعون رفت ؟
معناى اين چرا اين است كه امام حسين وقتى قيامش موجه بود كه جندى و سپاهى برابر با يزيد داشته باشد و حال آنكه اگر امام حسين سپاهى برابر يزيد مى داشت و در اجتماعى قيام مى كرد كه مردم دو دسته بودند و دو صف عظيم را تشكيل مى دادند و امام حسين در جلو يك صف بود، قيام حسينى يك قيام مقدس و جاويدان نبود، اين چراها در همه قيام هاى مقدس و تاريخى هست . قيام هاى مقدس بشرى داراى دو تشخيص ‍ است :
يكى از نظر هدف قيام ، يعنى اين قيام ها براى مقدمات عالى انسانيت است ، براى توحيد است ، براى عدل است ، براى آزادى است ، براى رفع ظلم و استبداد است ، نه به خاطر كسب جاه و مقام يا تحصيل ثروت و به قول حنظله باد غيسى كسب مهمترى و يا حتى برا تعصب وطنى ، قبيله اى ، نژداى ، ديگر اينكه اين قيام ها برقى است كه در ظلمت هاى سخت پديد مى آيد، شعله اى است كه در ميان ظلم ها و استبدادها و استيثارها و زورگويى ها مى درخشد، ستاره اى است كه در تاريكى شب در آسمان سعادت بشر طلوع مى كند، نهضتى است كه مورد تصويب عقلاى قوم ! قرار نمى گيرد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 26 آبان 1394نظر دهید »

ارزش ياران حسين (ع )
طارق بن زياد، در جنگ اسپانيا، وقتى كه اسپانيا را فتح كرد و كشتى هاى خود را از آن دماغه عبور داد، همين قدر كه عبور داد، دستور داد كه آذوقه به اندازه بيست و چهار ساعت نگه دارند و زيادتر از آن را هر چه هست آتش ‍ بزنند و كشتى ها را هم آتش زدند بعد سربازان و افسران را جمع كرد، اشاره كرد به درياى عظيمى كه آنجا بود، گفت : ايها الناس ! دشمن روبه روى شما و دشمن پشت سر شماست . اگر بخواهيد فرار كنيد جز غرق شدن در دريا راه ديگرى نداريد، كشتى اى ديگر وجود ندارد غذا هم - اگر بخواهيد تنبلى كنيد - جز برا بيست و چهار ساعت نداريد، بعد از آن خواهيد مرد. بنابراين نجات شما در زدن و از بين بردن دشمن است . غذاى شما در چنگ دشمن است . راهى جز اين نداريد.
يعنى برايشان اجبار به وجود آورد. اين سرباز اگر تا آخرين قطره خونش ‍ نجنگد چه بكند؟ اما امام حسين با اصحاب خودش بر ضد طارق بن زياد عمل كرد. نگفت : دشمن اينجاست ، از اين طرف برويد شما را از بين مى برد، از آن طرف هم برويد شما را نابود مى كند. بنابراين ديگر راهى نيست غير از اينكه روغن چراغ ريخته را بايد نذر مسجد كرد! شما كه به هر حال كشته مى شويد، حالا كه كشته مى شويد، بياييد با من كشته شويد. آنگونه شهادت ارزش نداشت . يك سياستمدار اين جور عمل مى كند گفت : نه دريا پشت سرت است و نه دشمن روبه رويت . نه دوست تو را اجبار كرده است و نه دشمن . هر كدام را كه مى خواهى انتخاب كن ، در نهايت آزادى .
 - اطاعت از خدا
پيغمبر صلى الله عليه و آله در بعضى از جنگ ها شكست خورد. حضرت امير در جنگ با معاويه شكست خورد. حضرت سيدالشهداء را كشتند اما كشته شدن اطاعت خدا بود، تمام حيثيت براى او بود از اين جهت هيچ شكستى در كار نبود، اطاعت كرد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 26 آبان 1394نظر دهید »

مقايسه قيام
قبلا لقب سيدالشهداء از آن حمزه ، عموى رسول اكرم صلى الله عليه و آله بود و بعد بع ابا عبدالله اختصاص داده شد شهادت اباعبدالله فراموشاند آنها را وضع اصحاب اباعبدالله هم طورى بود كه بر همه شهداء پيشين سبقت گرفت و خود اباعبدالله فرمود: انى لا علم اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت اوصل و لا افضل من اهل بيتى . اصحاب ابا عبدالله ، هم از طرف دوست آزاد بودند هم از طرف دشمن . خود اباعبدالله فرمود: آنها به غير من كارى ندارند و خودش هم شخصا اجازه رفتن به آنها داد و فرمود: از تاريكى شب استفاده كنيد سر را هم پايين انداخت كه تلاقى نگاه ها موجب حياء آنها نشود. بنابراين آنها نه در تنگناى دشمن واقع شده بودند مثل اصحاب طارق بن زياد كه طارق كشتى ها و خوراكى ها را (مگر به مقدار يك روز) سوزانيد، و نه دوست از آنها خواهش و التماسى كرده بود و آنها را در رودربايستى گذاشته بود. حتى از اينكه نگاهش در آنها تاثير كند اجتناب كرد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 26 آبان 1394نظر دهید »

قياس صحنه عاشورا با ساير جنگ ها
يك وقت حساب كردم و ظاهرا در حدود بيست و يك نوع پستى و لئامت در اين جنايت ديدم و خيال هم نمى كردم در دنيا چنين جنايت پيدا بشود كه تا اندازه تنوع داشته باشد. البته در تاريخچه جنگ هاى صليبى ، جنايت هاى اروپايى ها خيلى عجيب است و اينك جرات نمى كنم كه بگوييم حادثه كربلا از نظر زيادى جنايت نظير ندارد، چون توجه من يكى به جنگ هاى صليبى و جنايت هايى است كه مسيحى ها در آن مرتكب شدند و يكى هم به جناييت هايى است كه همين اروپايى ها در اندلس اسلامى مرتكب شدند كه آن هم عجيب است . تاريخ اندلس مرحوم آيتى را كه دانشگاه چاپ كرده است بخوانيد، كتابى است بسيار تحقيقى و آموزنده .
در اين كتاب نوشته است : اروپايى ها به صد هزار زن و مرد و بچه اجازه دادند كه هر جا مى خواهند بروند، بعد كه اينها راه افتادنند، پشيمان شدند و شايد هم از اول حقه زدند كه اجازه حركت دادند. به هر حال تمام اين صدهزار نفر را كشتند و سر بريدند. شرقى هرگز از نظر جنايت در دستگاه اموى پيدا نمى كنيد؛يكى آتش زدن زنده زنده ، و ديگر قتل عام كردن زنان ، ولى در تاريخ مغرب زمين اين دو نوع جنايت فراوان ديده مى شود. زن كشتن در تاريخ آنچه در ويتنام صورت مى گيرد ادامه روحيه جنگ هاى صليبى و جنگ هاى اندلس آنها هم باشند؛كار مشرق زمينى نيست و از عهده مشرق زمينى چنين جنايتى برنمى آيد. اين كار فقط از عهده مغرب زمينى قرن بيستم برمى آيد.
اين جنايت كه در صحراى سينا ده ها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از گرسنگى بميرند، براى اينكه اگر اسير بگيرند بايد به آنها نان بدهند، فقط مال غربى است . شرقى اين جور جنايت نمى كند. يهودى فلسطينى صد درجه شريف تر از يهودى غربى است . اگر مردم فلسطين يهودى هاى ملى اهل همان فلسطين بودند كه اين جنايت ها واقع نمى شد.
اين جنايت كربلا در دنيا وجود نداشته است ، ولى مى توانم بگويم در مشرق زمين وجود نداشته است


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 26 آبان 1394نظر دهید »

دو برگه سياه و سفيد در حادثه كربلا
و اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك ، قال انى علم ما لا تعلمون .
زندگى بشر مجموعه اى از تاريكى و روشنايى ، زشتى و زيبايى ، شر و خير است . آنچه فرشتگان ديدند جنبه تاريك فرزند آدم بود و آنچه خداوند اشاره كرد قسمت هاى روشن آن بود كه بر قسمت هاى تاريكى بسى ترجيح دارد.
حادثه كربلا داراى دو ورق است : ورق سياه و ورق سفيد. از لحاظ ورق سياه يك داستان جنايى است ، داستانى خيلى تاريك و وحشتناك ، و ما بعدا در حدود بيست مظهر از بيرحمى و قساوت و دنائت و نامردمى (را كه در اين حادثه انجام شده ) نشان خواهيم داد. از اين جنبه در اين داستان حداكثر بيرحمى و قساوت و سبعيت ديده مى شود.
از لحاظ ورق سفيد، يك داستان ملكوتى است ، يك حماسه انسانى است ، مظهر آدميت و عظمت و صفا و بزرگى و فداكارى است .
از لحاظ اول نام اين قضيه فاجعه است و از لحاظ دوم قياس مقدس . از لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و ابن زياد و حرمله و عمر سعد و… و از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسين است و ابى الفضل و على الاكبر و امثال حبيب ابن مظهر، و زينب و ام كلثوم و ام وهب و امثال اينها.
از لحاظ اول اين داستان ارزش آن را ندارد كه بعد از هزار و سيصد و بيست و اند سال ، با اين عظمت ، خاطره و ذكرايش تجديد بشود، وقت ها و پول و اشك ها و تاءثرها و احساسات صرف آن بشود، نه از آن جهت كه از داستان جنايى نمى توان استفاده كرد (زيرا جنبه هاى منفى زندگى بشر نيز ممكن است آموزنده باشد. از لقمان پرسيدن : ادب از كه آموختى ! گفت از بى ادبان ) و نه از آن جنبه كه اين داستان از جنبه جنايى چندان مهم نيست يا چندان آموزنده نيست .
ما قبلا ثابت كرديم كه (اين داستان ) از اين نظر مهم است و گفتيم كه كشته شدن امام حسين بعد از پنجاه سال از وفات پيغمبر به دست مردمى مسلمان بلكه شيعه ، معماى بسيار قابل توجهى است بلكه از آن نظر جنبه جنايى قضيه ارزش اين همه بزرگداشت ندارد كه داستان جنايى در هر شكل و قيافه زياد است ، در قرون قديم ، قرون وسطى ، قرون جديد، قرون معاصر زياده بوده و هست . در حدود بيست سال پيش ؛يعنى در حدود سال هاى 1940 ميلادى بود كه بمبى بر شهرى فرود آمد و شصت هزار نفر صغير و كبير و بى گناه تلف شد. در شرق و غرب عالم داستان جنايى زياد واقع شده و مى شود، و (مثلا) نادر يك قهرمان جنايى است . همچنين ابو مسلم ، بابك خرم دين ، جنگ هاى صليبى ، جنگ هاى اندلس مظهرهاى بزرگى از جنايت بشرند.
اين داستان از نظر دوم ورق سفيدى كه دارد اين همه ارزش را پيدا كرده است . از اين جهت است كه كم نظير بلكه بى نظير است ؛زيرا در دنيا افضل از امام حسين بوده است ، اما صحنه اى مثل صحنه امام حسين براى آنها پيش نيامد. امام حسين رسما اصحاب و اهل بيت خود را بهترين اصحاب و بهترين مى شمارد.
لهذا بايد جنبه روشن و نورانى اين داستان از آن جنبه كه اين داستان مصداق انى اعلم مالا تعلمون است نه از آن جنبه كه مصداق من يفسد فيها و يسفك الدماء است ؛از آن جنبه كه حسين و زينب قهرمان داستانند نه از آن جنبه كه عمر سعد و شمر قهرمان داستانند (بررسى شود)


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 26 آبان 1394نظر دهید »

اربعین حسینی در راه است. کدام واژه می تواند زلالی و صداقت گریه های حضرت عباس(ع) در زمان ریخته شدن آب های مشک بر زمین نینوا را بازتاب دهد. چهل روز است که هنوز اندوه و غم دیوارهای کوفه را می لرزاند از آن روز که حسین(ع) طنین صدای هل من ناصر ینصرنی سر داد هنوز کائنات ‏می لرزند

اگر عاشورا زمانه خون و ایثار بود اربعین زمانه تبلیغ و پیام است در عاشورا حسین علیه السلام با تاریخ سخن گفت و در اربعین تاریخ پای درس حسین علیه السلام نشست، عاشورا روز کاشتن خون خدا در کویر جامعه ظلم زده است و اربعین آغاز برداشت نخستین ثمره آن است آری اربعین فرصتی برای اعلام همبستگی با عاشوراست.

چهل روز گذشته است حقیقت زلال تر از همیشه از افق سر برآورده است کربلا به بلوغ خویش رسیده است و جوشش خون شهیدان خاشاک ستم را به بازی گرفته اند خون های پاکی که آن روز در غریبانه ترین غروب در گمنام ترین زمین و در عطشناک ترین لحظه، خاک کربلا را رنگین می کرد در آوندهای زمین جاری شد و رگ های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند.

حال که تقدیر پروردگار برای نشان دادن صراط مستقیمِ بر مصیبت و اسارت آل الله تعلق گرفته است اکنون خون حسین(ع) این امانت الهی در دستان امام سجاد علیه السلام و عقیله بنی هاشم است پیش از ظهر آن روز عاشورا حسین(ع) بارها با خواهرش زینب(س) در مورد حوادث آینده گفتگو کرد او را به صبر در برابر اراداه الهی توصیه می کرد چرا که انوار خون حسین علیه السلام باید آینده تاریخ بشریت را روشن و الهی کند ولی این خون نیاز به روشنگری دارد و چه کسی بهتر از شیرزن بنی هاشم، شیردختر فاتح خیبر و خواهر امام حسین(ع)، زینب کبری علیها السلام میتواند این پیام را به گوش جهانیان برساند.

صبر و مصیبت زینب چیز دیگری است زینب خردسال رحلت بزرگترین مرد تاریخ را دید شهادت خیرالنساء را از نزدیک دید. شریک غم درد و رنج تنهایی پدر بود و تازه این پایان مصیبت های زینب نبود او باید قبل از ظهر عاشورا مصیبت های دیگری را می دید تا برای این پیام حسینی آمادگی داشته باشد. او فرق شکافته قسیم مولای متقیان(ع) را دید او باید می دید بعد از شهادت پدر بر سر منبرها و در مسجدها چه ظلم هایی بر امیرمومنان(ع) روا شد. او باید غریبی برادرش حسن(ع) را ببیند او باید در تشت جگر تکه تکه شده امام حسن(ع) را ببیند که پیامبر امت(ص) او را سرور بهشتیان نامید او باید تیرباران شدن تابوت صراط مستقیم را هم مشاهده کند همه این مصیبت ها از زینب کوهی ساخت که بتواند بار مصیبت عظمی را تحمل کند.

آن گاه که خیمه ها در رقص شعله ها گم شدند دشمنان همه چیز را تمام شده انگاشتند و به جشن و سرور پرداختند و نوازندگان دست افشان و پایکوبان در کوچه های کوفه به انتظار کاروانی نشستند که با هفتاد و دو داغ، با شکسته ترین دل و تاول زده ترین پا به ضیافت تمسخر و طعنه و خنده می آمدند و زینب(س) در حالی که سر برادرش و یاران برادرش در مقابلشان بود مواظب بود کسانی که به بچه های اهل بیت پیامبر(ص) غذا می دهند سریع غذا را از بچه ها بگیرد و به خود مردم برگرداند و بگوید صدقه بر ما خاندان اهل بیت(ع) حرام است.

کربلا این بیابان خشک و بی‌آب دریای انسانیت و کمال است اقیانوس بی کرانه‌ای است که در آن گوهر همه عظمت‌ها و خوبی‌ها به رنگ مظلومیت یافتنی است امام حسین علیه السلام خونش را به آستان الهی هدیه داد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت گمراهی رهایی بخشد.

عزاداران سیدالشهدا(ع) دوستداران جگر گوشه رسول اکرم(ص) بشتابید ، بشتابید

همگام با عزاداران و دلسوختگان حسینی با پای پیاده به کربلای معلی برویم و همنوا با امام زمان ارواحنا فداه با ذکر لبیک یا حسین به زیارت اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام نائل شویم.

تکریم اربعین حسینی رمز تداوم عاشورا است و گرامیداشت اربعین و تعظیم شعایر دینی رمز پویایی همیشگی نهضت پربار حسینی و اعلام پای بندی به مکتب سرخ عاشوراست. اگر پیشوایان معصوم(ع) ما به برگزاری مراسم عزاداری، نوحه خوانی و مرثیه سرایی تأکید بسیار داشته اند و اگر برای گریستن، زیارت کردن و نماز خواندن بر تربت امام حسین(ع) هفت ثواب و فضیلت های فراوانی بیان کرده اند به دلیل آثار بالنده معنوی و عاطفی است که در روح مسلمانان آزاده بر جای می گذارد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 26 آبان 1394نظر دهید »

قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ،ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ،ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺳﻴﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭ ﺁﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﻧﮓﻧﺒﻮﺩ، ﭘﻴﺮﻫﻦ ﺷﻴﻚ ﻭ ﺑﻲ ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﻱ ﺑﻘﭽﻪ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻴﺮﻫﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻫﺮﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ، ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﻴﺪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻮﻟﻲ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻬﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ
ﻭﻟﻲ ﺍﻻﻥ شاید ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﻳﻢ،شایدﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﺨﻮﺍﻳﻢ ﻣﻴﺨﺮﻳﻢ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻢ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻛﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ .
افسوس که دیگه دل خوش نداریم……..
ﻛﺎﺵ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺧﺮﻳﺪﻧﻲ ﺑﻮﺩ،ﻛﺎﺵ ﻣﻴﺸﺪ، ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻣﺜﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﻛﺮﺩ .
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﻳﻤﻴﺎ ﻣﺜﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ…
قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو می شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود …
اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمريم …
قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی …
اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری …
قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و كلی باهاش می خنديديم …
اين روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم …
قديما از هر فرصتی استفاده می كرديم كه با دوستان و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری …
اين روزها با “بهترین دستگاه های رسانه ای” هم ، ارتباط با هم نداريم …
قديما تو يه محله جديد هم كه می رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه می كرديم …
اين روزها دنيا را از پشت دوربينای عكاسی و فيلمبرداری می بينيم …
قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و فامیل …
این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه ؟
قديما توی قديما موند…


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 13942 نظر »

رقیه تنها یک کودک خردسال نیست!

رقیه تنها یک امامزاده نیست!

رقیه تنها دختر دردانه حسین علیه السلام نیست؛ رقیه، رمزی از رازهای عاشوراست.

آن هنگام که حسین بن علی علیه السلام مدینه را به مقصد کوفه برای نجات آنها که نامه نوشته بودند و از ظلم یزید شکوه کردند، ترک کرد و عازم کربلا شد می‌دانست که تقدیر چگونه رقم خورده است. جبرییل خبر قیامت عاشورا را به محمد امین صلی الله علیه و آله داده بود و آدم علیه السلام بر نام حسین و مظلومیتش گریسته بود.

مگر می شود که حسین علیه السلام نداند که قدم در کدام وادی می نهد و سرنوشت خاندانش چگونه می شود؟

زینب علیهاالسلام قافله سالار این رسولان بود و رقیه علیهاالسلام نیز پیام آوری برای تمام آنهایی که تاریخ را امروز در غزه تکرار می‌کنند و رقیه‌ها را بی آنکه بدانند به مسلخ عشق می‌برند؛ و چه خیال خامی که رقیه‌ها همیشه بر تارک تاریخ بهترین راویان حماسه و خون‌اند…

و باید دانست که عاطفه همه عالمیان در کفه ترازوی وجودی رقیه 3 ساله می شکند چه کرده است رقیه با تاریخ کربلا؟…

حسین علیه السلام اسطوره تسلیم و بندگی خداوند است در عاشورا.

زینب علیهاالسلام اسطوره صبر است.

عباس علیه السلام نماد شجاعت و وفاداری.

زینب علیهاالسلام قافله سالار این رسولان بود و رقیه علیهاالسلام نیز پیام آوری برای تمام آنهایی که تاریخ را امروز در غزه تکرار می‌کنند و رقیه‌ها را بی آنکه بدانند به مسلخ عشق می‌برند؛ و چه خیال خامی که رقیه‌ها همیشه بر تارک تاریخ بهترین راویان حماسه و خون‌اند…

و رقیه… و رقیه؛ مظهر عاطفه و دلبستگی و بندگی در عین کودکی…

چگونه است که کودکی با فهم کودکانه اش اینچنین بی امام بودن را تاب نمی آورد و در پی گمشده‌اش جان می‌سپارد؟

رقیه علیهاالسلام در پشت پرده حجاب، رازهای نگشوده کربلا را دیده است.

قلب کوچکش بدون پدر دیگر قادر به تپیدن نیست.

عزاداری و شکوه اش هم در سوگ پدر تاریخ را شرمگین می کند .

بابا… عمه ام را زدند!

بابا… ما را بر شتر بی جهاز سوار کردند.

بابا… آنها که برایت دعوتنامه فرستادند؛ در کوچه و خیابان بر سر بریده تو هلهله کردند و به ما خندیدند!

حکایت غریبی است؛ حکایت رقیه با سر بریده پدر که فهم بشری از دریافت آن عاجز است؛ داستان دلدادگی و اطاعت محض از ولی زمان است و…

دیگر اینجا گفتگو را راه نیست پرده افکندند و کس آگاه نیست

تنها ایستادن بر بلند ترین قله های جلال و صبر و حلم، درس کوچکی است که کودکان حسین علیه السلام به آیندگان آموختند و رقیه کلید رازهای ناگشوده فرهنگ عاشوراست…


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

دخترم! بگذار لب‌هاي چوب خورده‌ام امشب ميهمان بوسه‌اي باشد از پيشاني سنگ خورده‌ات؛ از گيسوي پريشان چنگ خورده‌ات؛ از شانه‌هاي معصوم تازيانه ديده‌ات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خورده‌ات. دختركم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.

بعد از اسيري خاندان اهل‌بيت (عليهم‌السلام) و سفر آنها به شام و كوفه، حضرت رقيه (ع) بعد از تحمل سختي‌‌هاي اسيري در شبي جانسوز در شام به شهادت رسيد.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

تو خرابه‏ نشین نیستی
جاده‏های بیابانی، حرمتِ پاهای زخمی را نگاه نداشته‏اند. تازیانه ‏ها پیکرِ سه‏ساله را خوب می‏شناسند و خورشیدی که آتش می‏گرید و عطش را در حنجره‏ها سنگین‏تر می‏کند.

و اینک، شبِ شام، سنگین بر شهر لمیده است؛ چنان که سقفِ ویرانه را توانِ تحمّل نیست. لهیبِ ماتمی که از خرابه می‏ترواند، قصرِ ابلیسِ علیه‏السلام را به آتش کشیده است. بادها زوزه می‏کشند و ابرها، سیاه اشک می‏ریزند. امّا میان این همه غوغا، ضجّه‏ای کودکانه، ستون‏های متزلزل شام را به لرزه نشانده است. کسی پیش‏تر اگر رفت، خواهد شنید و خواهد دید، دخترکی سیاه‏پوش که هر لحظه، نامِ پدر بردنش، عطوفت را در دلِ حتّی سنگ‏ها، به آتشفشانی بدل می‏کند.

پیش‏تر باید رفت؛ باید دید. اینک این فرزندِ سه ساله حسین علیه‏السلام است که چنین خسته و عطشناک، زانو به آغوش کشیده است. باید شنید این دخترِ تازه زادِ حسین علیه‏السلام است که هنوز کامی به شیرینی از دنیا نگرفته، به ماتمی سوزاننده، جراحتِ فراغِ پدر را در حنجره مزمزه می‏کند.

بی‏شک، زمین هرگز امانتداری درست کردار نبوده است. پس ای همه کهکشان‏ها! گواه باشید که خاک، با عاریت افلاک چه کرده است؟ امانتی آنچنان بزرگ که زمین، بیش از سه‏سال، در خود نگاهداریش نتوانست.

اینک رقیّه است و ظرفِ سرپوشیده‏ای که گشودنش، شهامتی عظیم طلب می‏کند. و رقیّه سینیِ خونین را سر می‏گشاید. غریبه نیست؛ چهره آشنای پدر، لبخند می‏زند. بگیر رقیّه! اینک این همان است که آن‏را طلب می‏کردی. همان که در هجرش اشک‏ها ریخته‏ای. اینک در آغوش بگیر و تنگ بفشار. این سَرِ حسین علیه‏السلام است؛ اگرچه بر پیکر همیشگی نیست، اگرچه خون‏آلود و گرچه مجروحِ نیزه‏ای چندروزه که محملش بوده است. عشق و شهامت، دستانِ رقیّه را به سمتِ پدر می‏گشاید. اندوهی غریب، جانش را چنگ می‏زند که آخر، اینک جانش را ـ پدرش را ـ سر بریده یافته است. بگو رقیّه! گلایه چندروزه را ـ چند صد ساله را ـ برای پدر اشک بریز.

پدر، دردِ بزرگِ مانده در سینه‏ات را گوش خواهد سپرد؛ حتّی با سرِ بریده. تمامِ ماتمت را بیرون بریز رقیّه!

سه ساله‏ای، امّا خوب می‏دانی که پدر، محصورِ این سینیِ خونین نیست. خوب به یاد داری که پدر، خود گفته بود که خواهد رفت. پدر هجرتی عظیم کرده است؛ شاید به آسمان‏ها و اینک تو را به خویش می‏خواند که تابِ دوری‏ات را ندارد رقیّه! و تابِ تازیانه خوردنت را. پدر، تو را می‏خواهد و تو نیز پدر را. پس بال بگشا که اینک دروازه آسمان، به صدایی که تنها تو می‏شنوی برایت گشوده می‏شود.

به آسمان نگاه می‏کنی. پدر، آنجا به انتظار و لبخند تو را طلب می‏کند: ?برخیز رقیّه! دخترکِ اندوهگین من! برخیز…? چشم از آسمان بر می‏گیری و به اطراف نگاهی می‏کنی. عمّه وفادار ـ زینب ـ تو را می‏نگرد؛ آنچنان که گویی همه چیز را می‏داند. چنان که گویی خود را برای مصیبت دیگری آماده کرده است. هر دو نگاه با هم وداع می‏کنند و ناگاه، تو… بال می‏گشایی.

هان ای دختر خورشید! تو خرابه‏نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده‏اند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی‏گنجند. منقّش‏ترین و گسترده ترینِ ایشان را برگزین تا محملِ تو در عروجِ بزرگ و منوّرت باشند. و تو چون رودی زلال و موّاج که عمود ایستاده باشد قد می‏کشی و سر به آن سوی ابرها می‏بَری و به نا گاه از زمین بریده می‏شودی و در بیکرانگیِ لاجورد، در عمیقِ کهکشانی دور، از زمینیان پنهان خواهی شد.

نامت و خاطره‏ات، جاودان و در صحیفه استوارِ تاریخ، ماندگار!


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

ببخش عمّه!
ببخش عمّه! راه طولانی و فرساینده بود. دو نیزه، زیر چشم‏های کوچکم هراس می‏ریخت. با نوک نیزه‏ها اشک هایم را پاک می‏کردند؛ گریه و تازیانه همصدا بودند.

بازوهایم را ببین، نه، نه!… بگذار پوشیده بماند، آخر تو هم جای من، جای ما، تازیانه می‏خوردی! ببخش عمّه! راه، پر از همهمه تازیانه بود؛ پر از طعنه و تمسخر.

زهر خنده دشمن و تبسم هفتاد و دو تن آشنا بر سر نیزه.

تشنه بودم و در خواهش مکرّر آب؛ چقدر عذابت دادم! گرسنه بودم و تو از نگاه بی رمقم می‏خواندی و من همیشه منتظر بودم تا بگویی ?فرزند برادر! صبر کن? آرامش این سخن، تمام تشنگیم را می‏نوشید و تمام گرسنگی ام را می‏بلعید و سفرِ بی‏همراهی پدر را ساده می‏کرد.

ببخش عمّه! چندبار از شتر لغزیدم؛ می‏لغزیدم و می‏افتادم؛ خسته و تشنه، گرسنه؛ تنها و دلشکسته و ناگهان، دستی، موهایم را چنگ می‏زد، گیسوانم را می‏کشید و باز تو می‏آمدی و مرا بلند می‏کردی و در حالی که خطی کبود از تازیانه بر شانه‏ها و دست‏های صبور و مهربانت می‏نشست، نجاتم می‏دادی.

ببخش عمّه! این همه راه آزارت دادم! انگشت‏های مهربانت، چقدر خارها از پایم جدا کرد و آغوش گرم و صمیمیت، چه آرامم می‏کرد!


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

همدم تنهایی بابا
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‏های کوچک تو خلاصه شده است.

سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‏السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‏هایش را به جستجو.

سلام بر کوچکی گام‏هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‏ات.

سلام بر تو که آتش، کوتاه‏تر از دامنت نیافت.

تو را خوب‏تر از شام غریبان، زینب می‏شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‏شناسد؛ تورا که آن‏قدر پدر پدر کردی و ?یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی? گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‏السلام غوطه‏ور شدی.

سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه‏السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.

از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‏رسد و هرگاه نام تو را می‏نویسم، هیچ واژه‏ای را توان توصیف اندوهت نیست.

از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.

سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن‏ها آیا آبله پاهایت خوب شده‏است؟

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

این بود، اجر رسالت؟!

جز این بود که آمده بودید تا راهنمایشان باشید؟! جز این بود که نمی‏خواستید سر از گمراهی‏ها در بیاورند؟! این بود اجر رسالت مردی که سال‏ها با عرق جبین و اشک چشم، سنگ‏ها را از پیش پایشان برداشته بود تا زمین نخورند و زخمی نباشند؟!


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

کدام اندیشه پلید…؟

کدام دست، گوشه‏ گیر این خرابه‏ات کرد و شناسنامه مصیبت در دستانت گذاشت؟

کدام اندیشه پلید، چشم‏های کوچکت را گریه‏خیز ماتم‏ها کرد؟

به کدام جرم، گام‏های کودکی‏ات را این‏چنین آواره صحراها کردند؟

این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار بیرون ریخت که شب‏هایت را بی‏ ستاره کرد و شانه‏ هایت را بی‏ تکیه‏ گاه؟

دیوارهای ستم‏گر تاریخ، چشم‏هایت را تحمل نتوانستند و نفس‏های معصومت را به چوب‏ها سپردند.

زمین، همیشه این‏گونه پنجره‏ها را به باد داده است.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

که دیده است که جوجه کبوتری توفان‏زده را تیر و کمان حواله کنند؟

آه، رقیه! بال‏های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب‏های تشنه‏ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته‏ات را آشنای تازیانه‏ها کردند.

خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن می‏تواند کرد؟

فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه‏های شام مویه می‏کنم و وسعت رنجت را با کوه‏ها در میان می‏گذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی‏توانده شست.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

روایت کربلا از زبان دختر سه ساله

صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع) یا رقیه

آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.

صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.

زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.

مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.

کاش مانده بودم و غبار از چهره‌ات برمی‌گرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت می‌گشتم و در پرتو عشق تو می‌سوختم. قرار بر رفتن نبود. از پا‌های آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشه‌ی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبرده‌اند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.

من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.

اماّ ای کاش زودتر می‌آمدی چون رقیّه‌ات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.

دختر سه‌ساله‌ای که گرمی چشمانت او را متعالی می‌کرد.

می‌گویند من رقیّه‌ام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال‌و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.

من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه می‌خوردند. خودم صدای شیون آن‌ها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.

خودم دیدم که دسته‌دسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.

خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمس‌وضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیه‌ی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.

چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظه‌ی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، باب‌الحوائجیم امضا شود.

می‌خواهم مانند علی‎اصغر و علی‌اکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کرده‌اند.

پی نوشت ها:

1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. می‌توانید به کتاب‌های لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع‌ نمایید.

2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امام‌حسین(علیه السلام) هستند.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

 - سفارش امام صادق (ع )
امام صادق عليه السلام به صفوان مى فرمايند:
زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت كن ، به درستى كه من چند چيز براى خواننده آن تضمين مى كنم :
1 - زيارتش قبول شود
2 - سعى و كوشش او مشكور باشد.
3 - حاجات او هر چه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد…
بعد فرمود: اى صفوان ! هرگاه حاجتى براى تو به سوى خداوند متعال روى داد، پس به وسيله اين زيارت به سوى آن حضرت توجه كن از هرجا و مكانى كه هستى و اين دعا را بخوان و حاجتت را از پروردگار خود بخواه كه برآورده مى شود و خداوند وعده خود را خلاف نخواهد كرد.
آرى ، هر كس حاجت بزرگى داشته باشد حوايج و خواسته هايش با چهل روز خواندن زيارت عاشورا برآورده مى شود. تجربه گواه هر عارف و عامى است كه ما در اين جا نمونه هايى از حكايات را خواهيم آورد


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 13941 نظر »

گزيده اى از خطبه و سخنان امام حسين (ع )
O امام حسين فرمود: جدم به من فرموده است كه : تو درجه اى نزد خدا دارى كه جز با شهادت به آن درجه نائل نخواهى شد.
O به من مى گوييد نرو، ولى خواهم رفت . مى گوييد كشته مى شوم ، مگر مردن براى يك جوانمرد ننگ است ؟ مردن آن وقت ننگ است كه هدف انسان پست باشد و بخواهد براى آقايى و رياست كشته بشود كه مى گويند به هدفش نرسيد. اما براى آن كسى كه براى اعلاى كلمه حق و در راه حق كشته مى شود كه ننگ نيست . چرا كه در راهى قدم بر مى دارد كه صالحين و شايستگان بندگان خدا قدم برداشته اند.
O امام حسين عليه السلام در روز دهم محرم پس از آنكه نماز صبح را با اصحاب به جماعت خواند، برگشت و خطابه كوتاهى براى اصحاب و ياران ايراد كرد. در آن خطابه چنين گفت : اندكى صبر و استقامت ، مرگ جز پلى نيست كه شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و كرامت و بهشت هاى وسيع عبور مى دهد.
O امام حسين عليه السلام وقتى كه مى آمد به طرف كربلا، اشعارى را با خودش مى خواند كه نقل شده پدر بزرگوارشان هم همين اشعار را آگاهى مى خواندند، آن اشعار اين است :
فان تكن الدنيا تعد نفيسه
فدار ثواب الله اعلى و انبل
و ان تكن الاموال للترك جمعها
فما بال متروك به المرء يبخل
و ان تكن الابدان للموت انشات
فقتل امرء بالسيف فى الله اجمل .
اگر چه دنيا زيبا و دوست داشتنى است ، دنيا آدم را به طرف خودش ‍ مى كشد، اما خانه پاداش الهى ، خانه آخرت ، خيلى از دنيا زيباتر است ، خيلى از دنيا بالاتر و عالى تر است .
اگر مال دنيا را آخر كار بايد گذاشت و رفت ، پس چرا انسان آن را در راه خدا انفاق نكند.
و اگر اين بدن هاى ما ساخته شده است كه آخر كار بميرد، پس چرا در راه خدا شمشير قطعه قطعه نشود؟
O مرگ براى انسان جوانمرد ننگ نيست ، اگر در راه حق جهاد كند و در حالى كه مسلم است كوشش به خرج بدهد (نيتش حق باشد و در حالى كه مسلم است مجاهده و جهاد كند) و با مردان صالح ، مواسات و همگامى و همدردى نمايد، و بر عكس ، راه خودش را از مردم بدبخت هلاك شده و مجرم گناهكار جدا كند.
O امام حسين عليه السلام مى فرمايد موت فى عز خير من حياه فى ذل مردن در سايه عزت بهتر است از زندگى با ذلت .
O من مردن را براى خودم سعادت ، و زندگى با ستمگران را موجب ملامت مى بينم .
O حسين مى گويد: هيهات منا الذله حسين تن به خوارى بدهد؟!
O الموت اولى من ركوب العار؛ مرگ از متحمل شدن يك ننگ بالاتر است .
O موت فى عز خير من حياه فى ذل ؛ مردن با عزت از زندگى با ذلت بهتر است .
O اى خود فروختگان به آل ابى سفيان ! با من مى جنگيد و من با شما مى جنگم . زن و بچه چه تقصيرى دراند؟! كونوا احرارا فى دنيا كم اگر خدا را نمى شناسيد، اگر به معاد ايمان نداريد، آن شرفى كه يك انسان بايد داشته باشد كجا رفت ؟! حريت و آزاديتان كجا رفت ؟!
O هر كس آماده است كه خون دلش را در راه ما ببخشد، هر كس تصميم گرفته است لقاء پروردگار را، چنين با ما كوچ كند.
O ايها الناس ! هر كسى كه خيال مى كند ما به مقامى نائل مى شويم ، به جايى مى رسيم ، چنين چيزى نيست ، برگردد.
O امام حسين عليه السلام از اصحاب خود بيعت گرفت و در شب عاشورا فرمود: من بيعت خودم را از گردن شما برداشتم .
O مسلم دختر كوچكى داشت . امام حسين وقتى كه نشست او را صدا كرد، فرمود بگوييد بيايد. دختر مسلم را آوردند، او را نشاند روى زانوى خودش ‍ و شروع كرد به نوازش كردن . دخترك زيرك و باهوش بود، ديد كه اين نوازش ، يك نوازش فوق العاده است ، پدارانه است ، لذا عرض كرد: يا اباعبدالله ! يا ابن رسول الله ! اگر پدرم بميرد چقدر…؟
اباعبدالله متاثر شد، فرمود: دختركم ! من به جاى پدرت هستم . بعد از او، من جاى پدرت را مى گيرم .
صداى گريه از خاندان اباعبدالله بلند شد. اباعبدالله رو كرد به فرزندان عقيل و فرمود: اولاد عقيل ! شما يك مسلم داديد كافى است ، از بنى عقيل يك مسلم كافى است ، شما اگر مى خواهيد برگرديد، برگرديد.
عرض كردند. يا اباعبدالله ! يا ابن رسول الله ! ما تا حال كه مسلمى را شهيد نداده بوديم ، در ركاب تو بوديم ، حالا كه طلبكار خون مسلم هستيم ، رها كنيم ! ابدا، ما هم در خدمت شما خواهيم بود تا همان سرنوشتى كه نصيب مسلم شد، نصيب ما بشود.
O در روز عاشورا خطاب به اهل بيت خود فرمود: استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و يعذب اعاديكم بانواع البلاء ؛ خود را آماده بلا كنيد، و بدانيد كه خداوند حافظ شما از دشمنان است ، و دشمنانتان را به انواع بلاكيفر خواهد داد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

گزيده اى از خطبه حضرت زينب (س )
O اى اهل كوفه ! اى دغلبازان فريبكار بى وفا! آيا گريه مى كنيد؟ پس اشك شما نخشكد و ناله تان خاموش نگردد، مثل شما همچون آن زن احمق است كه پنبه هايى را مى رشت و نخ مى ساخت ، دوباره آنچه را كه رشته بود پنبه مى كرد و آنچه را كه بافته بود باز مى كرد.
O پس بگرييد كه سزاوار گريه ايد. راستى كه شما به عار اين كار گرفتار آمديد و به ننگ آن مبتلا گشتيد و هرگز اين لكه را نتوانيد شست . و كجا مى توانيد ننگ كشتن زاده ختم نبوت و معدن رسالت ، و سرور جوانان بهشتى و پيشتيبان جنگتان و جايگاه سلامتى خو و طبيب زخم هايتان و پناه مشكلاتتان و بيانگر حجتتان و مشتعلگاه راهتان را بشوييد!.
O واى بر شما! مى دانيد چه جگرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله بريديد؟ و چه پيمانى شكستيد؟ و چه دخترانى از او در معرض ديد آورديد؟ و چه حرمتى از او دريديد؟ و چه خونى از او ريختيد؟.
O راستى كه كار ناپسندى كرديد كه نزديك است آسمان ها را از شدت آن بشكافد.
O پس اين مهلت الهى شما را سبكسار نسازد كه عجله و شتاب ، خدا را به شتاب نيندازد و بيم از دست رفتن انتقام بر خدا نرود، هرگز، كه خداوند در كمين ما و آنها نشسته است .
O كار خدا را نسبت به برادرت چگونه ديدى ؟ فرمود: خداوند شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده بود و آنان به قتلگاه خويش پيوستند، و به زودى خداوند ميان تو و آنان جمع كند. پس بنگر كه پيروزى از آن كيست ؟ مادرت به عزايت بنشيند اى پسر مرجانه ! پس ابن زياد به خشم آمد و برافروخت .


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

- مجموع دو نگاه به قيام امام حسين (ع )
يك جمله در زيارت اربعين امام حسين عليه السلام ذكر شده است كه مانند بسيارى از جملات اين زيارت ها و دعاها، بسيار پر مغز و در خور تاءمل و تدبر است . امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه اول قدرى پيرامون همين جمله ، كه ناظر به جهت قيام حسينى است ، عرايضى عرض ‍ مى كنيم ؛آن جمله اين است : و بذل مهجته فيك . اين زيارت اربعين است ؛منتها فقره هاى اول ، دعاست ؛ كه گوينده اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض مى كند: و بذل مهجته فيك يعنى حسين بن على ، جان و خون خود را در راه تو داد؛ليستنقذ عبادك من التجهاله ؛تا بندگان تو را از جهل نجات بدهد؛و حيره الضلاله ؛از سرگردانى ناشى از ضلالت و گمراهى آنها را برهاند. اين يك طرف قضيه است كه طرف قيام كننده است ، كه حسين بن على عليه السلام است ، طرف ديگر قضيه ، در اين فقره بعدى معرفى مى شود: و قد توازر عليه من غرته الدنيا و باع حظه بالا رذل الادنى ؛ نقطه مقابل ، آن كسانى بودند كه فريب زندگى ، آنها را به خود مشغول كرده بود؛ دنياى مادى ، زحارف دنيايى ، شهوات و هواهاى نفس ، آنها را از خود بى خود كرده بود؛ و باع حظه بالارذل الادنى ؛سهمى را كه خداى متعال براى هر انسانى در آفرينش عظيم خود قرار داده است ، كه اين سهم عبارت فروخته بودند. اين ، خلاصه نهضت حسينى است .
با مداقه اى در اين بيان ، انسان احساس مى كند كه نهضت حسينى در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است ، كه هر دو هم درست است ؛ اما مجموع دو نگاه نشان دهنده ابعاد عظيم اين نهضت است : يك نگاه ، حركت ظاهرى حسين بن على است ؛كه حركت عليه يك حكومت فاسد و منحرف و ظالم و سركوب گر، يعنى حكومت يزيد است ؛اما باطن اين قضيه ، حركت بزرگ ترى است كه نگاه دوم انسان را به آن مى رساند و آن حركت بر عليه جهل و زبونى انسان است . در حقيقت ، امام حسين اگر چه با يزيد مبارزه مى كند، اما مبارزه گسترده تاريخى امام حسين با يزيد كوته عمر بى ارزش ‍ نيست ؛بلكه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلت انسان است ؛ امام حسين با اين ها دارد مبارزه مى كند.
يك حكومت آرمانى به وسيله اسلام به وجود آمد. اگر بخواهيم ماجراى امام حسين را در سطورى خلاصه كنيم ، اين طور مى شود:
بشريت ، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود؛ حكومت هاى بزرگ دنيا، كه حكومت قيصر و كسراى آن زمان است ، چه در ايران آن روز، چه در امپراطورى روم آن روز حكومت اشرافى گرى و حكومت غير مردمى و حكومت هاى كوچك تر هم ، مثل آنچه كه در جزيره العرب بود، از آن ها هم بدتر بود؛مجموعا جاهليتى دنيا را فرا گرفته بود. در اين ميان ، نور اسلام به وسيله پيامبر خدا و با روشن كند و بعد به تدريج گسترش پيدا كند و شعاع آن همه جا را فرا بگيرد. وقتى پيامبر از دنيا مى رفت ؛اين حكومت ، حكومت مستقرى بود كه مى توانست الگوى همه بشريت در طول تاريخ باشد؛و اگر آن حكومت با همان جهت ادامه پيدا مى كرد، بدون ترديد تاريخ عوض ‍ مى شد؛يعنى آنچه بنا بود در قرن ها بعد از آن در زمان ظهور امام زمان در وضعيت فعلى ، پديد بيايد، در همان زمان پديد آمده بود. دنياى سرشار از عدالت و پاكى است زندگى حقيقى انسان در اين عالم ، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است ؛كه خدا مى داند بشر در آن جا به چه عظمت هايى نايل خواهد شد. بنابراين ، اگر ادامه حكومت پيامبر ميسر مى شد و در همان دوره هاى اول پديد مى آمد و تاريخ بشريت عوض مى شد. فرجام كار بشرى مدتها جلو مى افتاد؛اما اين كار به دلايلى نشد.
خصوصيت حكومت پيامبر اين بود كه به جاى ابتناء بر ظلم ، ابتناء بر عدل داشت ؛به جاى شرك و تفرقه فكرى انسان ، متكى بر توحيد و تمركز بر عبوديت ذات مقدس پروردگار بود؛به جاى جهل ، متكى بر علم و معرفت بود؛به جاى كينه ورزى انسان ها با هم متكى بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و مدارا بود؛يعنى يك حكومت از ظاهر و باطن آراسته . انسانى كه در چنين حكومتى پرورش پيدا مى كند، انسانى با تقوا، پاكدامن ، عوض ‍ شد؛اسم ، اسم اسلام ماند؛نام ، نام اسلامى بود؛ اما باطن ديگر اسلامى نبود؛به جاى حكومت عدل ، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد؛به جاى برابرى و برادرى ، تبعيض و دودستگى و شكاف طبقاتى به وجود آمد؛ به جاى معرفت ، جهل حاكم شد. در اين دوره پنجاه ساله ، هرچه به طرف پايين مى آييم ، اگر انسان بخواهد از اين سر فصل ها بيشتر پيدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد كه اهل تحقيق بايد اين ها را براى ذهن هاى جوان و جوينده روشن كنند.
امامت به سلطنت تبديل شد! امامت با ماهيت سلطنت ، مغاير و متفاوت و مناقض است ؛اين دو ضد همند. امامت ، يعنى پيشوايى روحى و معنوى ؛ پيوند عاطفى و اعتقادى با مردم ؛اما سلطنت ، يعنى حكومت با زور و قدرت و فريب ؛ بودن هيچ گونه عقله معنوى و عاطفى و ايمانى ؛ اين دو، درست نقطه مقابل هم است . امامت ، حركتى در ميان امت ، براى امت و در جهت خير است . سلطنت ، يعنى يك سلطه مقتدرانه بر عليه مصالح مردم و براى طبقات خاص ؛براى ثروت اندوزى و براى شهوت رانى گروه حاكم . آنچه كه ما در زمان قيام امام حسين مى بينيم ، اين دومى است ، نه علم داشت ، نه ذره اى به معنويات اسلام اعتقاد داشت ، نه رفتار او رفتار يك مؤ من بود، نه گفتار او گفتار يك حكيم بود؛ هيچ چيزش به پيامبر شباهت نداشت . در چنين شرايطى ، براى كسى مثل حسين بن على - كه خود او همان امامى است كه بايد به جاى پيامبر قرار بگيرد، فرصتى پيش آمد و قيام كرد


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

دوران غربت اهل بيت (عليهم السلام )
دوره سوم ، دوره بعد از شهادت اميرالمؤ منين است ؛يعنى دوره غربت اهل بيت امام حسن و امم حسين عليه السلام باز در مدينه اند امام حسين ، بيست سال بعد از اين مدت ، به صورت امام معنوى همه مسلمان ، مفتى برزگ همه مسلمانان ، مورد احترام همه مسلمانان ، محل ورود و تحصيل علم همه ، محل تمسك و توسل همه كسانى كه مى خواهند به اهل بيت اظهار ارادتى بكنند، در مدينه زندگى كرده است ؛شخصيت محبوب ، بزرگ شريف ، نجيب ، اصيل و عالم . او به معاويه نامه مى نويسد؛نامه اى كه اگر هر كسى به هر حاكمى بنويسد، جزايش كشته شدن است . معاويه با عظمت تمام اين نامه را مى گيرد، مى خواند، تحمل مى كند و چيزى نمى گويد. اگر در همان اوقات هم كسى مى گفت كه در آينده نزديكى ، اين مرد محترم شريف عزيز نجيب ، كم مجسم كننده اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است ممكن است به دست همين امت قرآن و اسلام كشته بشود، آن هم با آن حيرت انگيز، اتفاق افتاد. جه كسانى كردند؟ همان هاى كه به خدمتش ‍ مى آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مى كردند اين يعنى چه معنايش اين است كه جامعه اسلامى در طول اين پنجاه سال ، از معنويت و حقيقت اسلام تهى شده است ؛ظاهرش اسلامى است ، اما باطنش پوك شده است ؛ خطر اين جاست . نمازها برقرار است ، نماز جماعت بر قرار است ، مردم هم اسمشان مسلمان است و عده اى هم طرفدار اهل بيتند!


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

- نهضت انفجارى يا آگاهانه ؟
يكى از مسائلى كه در مورد نهضت امام حسين عليه السلام مطرح است اين است كه آيا اين قيام و نهضت از نوع يك انفجار بود؟ از نوع يك عمل نا آگاهانه و حساب نشده بود،؟ نظير اينكه به ديگى كه حرارت بدهند، آبى كه در آن است تبديل به بخار بشود، منافذ هم بسته باشد، بالاخره منفجر خواهد شد و نظيرى انفجارهايى كه براى افراد انسان پيدا مى شود كه انسان در شرايط قرار مى گيرد (حالا يا به علتى كه همان جا پيدا مى شود يا به علل گذشته ، يك درون پر از عقده و ناراحتى دارد) كه در حالى كه هرگز نمى خواهد فلان حرف را برند، ولى يك مرتبه مى بينيد ناراحت و عصبانى مى شود و از دهانش هرچه كه حتى دلش هم نمى خواهد بيرون بيايد، بيرون مى آيد اين را مى گويند انفجار بسيارى از قيام ها انفجار است .
يكى از جاهايى كه در آن ، راه مكتب اسلام با راه مكاتب مادى امروز فرق مى كند، اين است كه مكاتب مادى امروز روى اصول خاص ديالكتيكى مى گويند تضادها را تشديد بكنيد، ناراحتى ها را زياد بكنيد، شكاف ها را هر چه مى توانيد عميق تر بكنيد، حتى با اصلاحات واقعى مخالفت كنيد براى اينكه جامعه را به انقلاب به معنى انفجار (نه انقلاب آگاهانه ) بكشانيد اسلام به انقلاب انفجارى يك ذره معتقد نيست اسلام ، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روى تصميم و كمال آگاهى و انتخاب است
- بزرگى و عظمت حادثه كربلا
اولا حادثه را بايد فهميد كه چه قدر بزرگ است ، تا دنبال علتش بگرديم كسى نگويد كه حادثه عاشورا، بالاخره كشتارى بود و چند نفر را كشتند همان طور كه همه ما در زيارت عاشورا مى خوانيم : لقد عظمت لرزيه و جلت و عظمت المصيبه ، مصيبت ، خيلى بزرگ است رزيه ، يعنى حادثه بسيار بزرگ اين حادثه ، خيلى عظيم است فاجعه ، خيلى تكان دهنده و بى نظير است .
براى اين كه قدرى معلوم بشود كه اين حادثه چه قدر عظيم است ، من سه دوره كوتاه را از دورهاى زندگى حضرت ابى عبدالله عليه السلام اجمالا،
مطرح مى كنم شما ببينيد اين شخصيتى كه انسان در اين سه دوره مى شناسد، آيا مى توان حدس زد كه كار اين شخصيت به آن جا برسد كه در روز عاشورا يك عده از امت جدش او را محاصره كنند و با اين وضعيت فجيع ، او و همه ياران و اصحاب و اهل بيتش را قتل عام بكنند و زنانشان را اسير بگيرند؟
اين سه دوره ، يكى دوران حيات پيامبر اكرم است دوم ، دوران جوانى آن حضرت ، يعنى دوران بيست و پنج ساله تا حكومت اميرالمؤ منين است سوم ، دوران فترت بيست ساله بعد از شهادت اميرالمؤ منين تا حادثه كربلا است .
 - دوران كودكى امام حسين (ع )
در آن دوران زمان پيامبر اكرم ، امام حسين عبارت است از كودك نور ديده سوگلى پيامبر پيامبر اكرم دخترى به نام فاطمه دارد كه همه مردم مسلمان در آن روز مى دانند كه پيامبر فرمود: ان الله ليغضب لغضب فاطمه  اگر كسى فاطمه را خشمگين كند، خدا را خشمگين كرده است . و يرضى لرضاها ، اگر كسى او را خشنود كند، خدا را خشنود كرده است ببينيد، اين دختر چه قدر عظيم المنزله است كه پيامبر اكرم در مقابل مردم و در ملاعام ، راجع به دخترش اين گونه حرف مى زند؛اين چيز عادى نيست .
پيامبر اكرم اين دختر را در جامعه اسلامى به كسى داده است كه از لحاظ افتخارات ، در درجه اعلاست ؛يعنى على بن ابيطالب عليه السلام ، او جوان ، شجاع ، شريف ، از همه مؤ من تر، از همه با سابقه تر، از همه شجاع تر و در همه ميدان ها حاضر است ، كسى است كه اسلام به شمشير او مى گردد؛هر جايى كه همه در مى مانند، اين جوان جلو مى آيد، گره ها را باز مى كند و بن بست ها را مى شكند. اين داماد محبوب عزيزى كه محبوبيت او به خاطر خويشاوندى و اين ها نيست ، به خاطر عظمت شخصيت اوست ، پيامبر دخترش را به او داده است ، حالا كودكى از اين ها متولد شده است ، و او حسين بن على است .
البته همه اين حرف ها درباره امام حسن عليه السلام هم هست ؛اما من حالا بحثم راجع به امام حسين عليه السلام است ؛عزيزترين عزيزان پيامبر؛كسى كه رئيس دنياى اسلام ، حاكم جامعه اسلامى و محبوب دل همه مردم ، او را در آغوش مى گيرد و به مسجد مى برد همه مى دانند كه اين كودك ، محبوب دل اين محبوب همه است او روى منبر مشغول خطبه خواندن است ، اين بچه پايش به مانعى مى گيرد و زمين مى افتد؛پيامبر از بالا پايين مى آيد، اين بچه را بغل مى گيرد و او را آرام مى كند ببينيد، مساءله اين است .
پيامبر درباره امام حسن و امام حسين شش ، هفت ساله فرمود: سيدى شباب اهل الجنه  اين ها سرور جوانان اهل بهشتند يعنى در دوران شش ، هفت سالگى هم در حد يك جوان است ، مى فهمد، درك مى كند، عمل مى كند، اقدام مى كند، ادب مى ورزد و شرفت در همه وجود او موج مى زند اگر آن روز كسى مى گفت كه اين كودك به دست امت همين پيامبر، بدن هيچ گونه جرم و تخلفى ، به قتل خواهد رسيد، براى مردم غير قابل باور بود؛همچنان كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعنى چه ، مگر مى شود؟!
 - دوران جوانى حضرت امام حسين (ع )
دوره دوم ، دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمؤ منين است ؛جوان ، بالنده ، عالم و شجاع است ، در جنگ ها شركت مى كند، در كارهاى بزرگ دخالت مى كند، همه او را به عظمت مى شناسند، نام بخشنده ها كه مى آيد، همه چشم ها به سوى او بر مى گردد، در هر فضيلتى ، در ميان مسلمانان مدينه و مكه ، هر جايى كه موج اسلام رفته است ، مثل خورشيدى مى درخشد؛همه براى او احترام قايلند، خلفاى زمان ، براى او و برادرش احترام قايلند، در مقابل او، تعظيم و تجليل مى كنند و نام آن ها را به عظمت مى آوردند، جوان نمونه دوران و محترم پيش همه اگر آن روز كسى مى گفت كه همين جوان ، به دست همين مردم كشته خواهد شد، هيچ كس باور نمى كرد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

تحليل ماهيت نهضت و حادثه عاشورا
 - چهار مرحله قيام
پس از تاءمل كامل در مدارك تاريخى چنين معلوم مى شود كه قيام امام با تهاجم دستگاه حكومت شروع شده و در چهار مرحله مختلف انجام يافته است :
1 - از وقتى كه آن حضرت از مدينه به مكه هجرت فرمود تا وقتى كه به تصميم ماندن در مكه باقى بود.
2 - از وقتى كه تصميم گرفت به كوفه برود تا وقتى كه با حر بن يزيد رياحى برخورد كرد
3 - از برخورد با حر بن يزيد رياحى تا شروع جنگ
4 - مرحله جنگ . ادامه دارد…


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

حادثه عاشورا منشاء بركات
از اول تا آخر حادثه عاشورا، به يك معنا نصف روز بوده ، به يك معنا دو شبانه روز بوده ؛به يك معنا هم هفت ، هشت روز بوده ؛بيشتر از اين كه نبوده است از روزى كه امام حسين وارد سرزمين كربلا شد، تا روزى كه از خاندان خود جدا گرديد، مگر چند روز بوده است ؟
از روز دوم تا يازدهم محرم ، هشت ، نه روز بوده ؛خود آن حادثه هم كه نصف روز است .
شما ببينيد اين نصف روز حادثه ، چه قدر در تاريخ ما بركت كرده و تا امروز هم زنده و الهام بخش است اين حادثه فقط اين نيست كه آن را بخوانند و بگويند و مردم خوششان بيايد يا متاءثر عاطفى بشوند، نخير؛منشاء بركات و حركت است اين در انقلاب و جنگ و گذشته تاريخ ما محسوس بوده است در تاريخ تشيع ، بلكه در تاريخ انقلاب هاى ضد ظلم در اسلام ، ولو از طرف غير شيعيان ، حادثه كربلا به صورت درخشان و نمايان اثر بخش بوده ؛شايد در غير محيط اسلامى هم اثر بخش بوده است در تاريخ خود ما، يعنى در اين هزار و سيصد، چهار صد سال ، همان نصف روز حادثه اثر كرده است . پس عجيب و بعيد نيست ما اگر نخواهيم هشت سال جنگ خودمان را با آن هشت ، نه ساعت عاشورا امام حسين مقايسه كنيم ، يا آن را خيلى درخشان تر بدانيم كه وقعا هم همين طور است ؛يعنى من هيچ حادثه را در تاريخ نمى شناسم كه با فداكارى آن نصف روز قابل مقايسه باشد؛همه چيز كوچكتر از آن است ، ليكن بالاخره طرحى از آن ، يا نيمى از آن است چرا ما فرك نكنيم كه در داخل جامعه ما، براى سالهاى متمادى مى تواند منشاء اثر باشد


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

گفته بودم که دل یار شکسته نشود از دستم غفلتم باعث این شد که غریبانه دلش بشکستم

هر چه کردم نشوم باعث رنجیدن او، باز هم من دل زهرایی او را به گناه آزردم

گفتم این بار که بر نامه من می‏نگرد خوشحال است نه، اشکش به دلم گفت که من رو سیهم بدبختم

بیخودی آمدم بر در او توبه و پیمان بستم قدر یک دوست نشد حرمت او حفظ شود میدانم

هر کجا مد نظر داشت نبودم که کنم یاری او هر کجا گفت نرو، رفتم و من دل بستم

با همه رو سیهی آبرویم را به خدا حفظ نمود بارها من به زمین خوردم و آمد بگرفت این دستم

یابن الحسن یابن الحسن ……


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »

السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج)

یا صاحب الزمان (عج)!
روزها و شب ها بدون حضور تو چه سخت می گذرد. زندگی بدون حضور تو از زهر تلخ تر است.
مگر می توان بدون تو آرام و قرار داشت؟… گیاهان به اذن تو می رویند. کوه ها به واسطه ی تو
در جای خود با صلابت ایستاده اند. ستارگان و اجرام آســـمانی با فرمـــان تو در اقیانوس کیهان
شناور می باشند. دریاها، رودها، جویبارها و چشـمه ســــارها به برکت وجود تو باطراوتند و اگر
بویی از غضب تو را استشمام نمایندبه جنب و جوش و خروش در می آیندو گاه با خشک شدن
لب هایشان، نمایان گر ناخشنودی تو می باشند.
هر ذره ای از ذرات آفرینش به واســـطه ی وجــــود تو به دور محور خــــود می گردد و هر حرکت و
نظمی نشان از اثر تو دارد و همه ی آن ها از کوچک ترین ذرات تا بزرگترین اجرام کهکشان بر این
حقیقت متکی هستند که بدون تو، نه وجود و نه حرکت و نه نظمی برای آن ها از طرف خـــداوند
متعال افاضه می گردد. اما چه می شود که در این میان بسیاری می خواهند بدون تو، به اسرار
جهان آفرینش پی ببرنددر حالی که تو حجت خداوند در آن می باشی و بعضی امیدوارند تا بدون
تو به زندگی روشن دست پیــدا نمایند و بعضی می خواهند بدون تو ســــعادت و آرامش را برای
جوامع بشری فراهم نمایند…

آری آن کسانی که می خواهند زمین را بدون حجت خداوندی آباد نمایند، بدانند که نه تنها راه
به جایی نخواهند برد بلکه کره ی زمین را خراب تر هم می کنند که کردند.

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری (س)

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »

السلام علیک یا سیدی و مولای یا صاحب العصر و الزمان (عج)

مهدی جان!
دلتنگ که می شوم آســــمان هم دلش ریش می شود… ای از تبار یاس های خــوش بو
تو ای به رنگ ســرمســــتی، پنهان شده ای که چه!؟ تابستان وزمستان بهانه است. ســر زمینمان
داغدار کوچ توست. غبار دوریت طراوت را مسموم کرده و انگورها مستی ز تـــو می طلبند.
به گمانم کم سویی اختران محصول غیبت های توست.ای حسن تعلیل جهان.نمایان شو.
تا آرامش بر ظرف زمان طلاکوب شود.

اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا (س)


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »

انتظار…
انتظار، اعتقادی است در گروِ عمل؛ عمل كردن به آنچه فرهنگ انتظار ایجاب می‏كند. انتظار، چشم داشتن به حاكمیتی است كه در آن ناپاكان، ظالمان، متظاهران بی‏اعتقاد و معتقدان بی‏كردار، به شمشیر عدالت و دیانت سپرده می‏شوند؛ دین از بدعت‏ها، كجی‏ها، نفاق‏ها و ناروایی‏های بشری پیراسته می‏گردد؛ نادرستی‏ها و ناراستی‏ها كنار می‏روند؛ كاخ‏های به ظلم افراشته تاریخ، سقوط می‏كنند؛ زنجیرهای جهل و اسارت، گسسته می‏شوند و نابِخردی‏ها و ناحقّی‏ها پایان می‏یابند.
و این است آن آینده تابناک، زیبا و باشكوهی كه انتظار سبز موعود، نویدبخش آن است…

سلامتی و تعجیل در فرج منتقم حسین(ع)  صلوات…

“اللهم عجل لولیک الفرج بحق الحسین(ع)”

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »

نیاز به امام زمان “عج” برای چیست!؟
از جمله سوالات متداول این است که امام زمان(عج) برای چه می آید و نیاز به امام زمان(عج) برای چیست؟

در پاسخ به این سوال باید به سوال کلیدی تری پاسخ داد تا فلسفه آمدنش را کشف کرد. سوال کلیدی این است که هدف از خلقت انسان چیست؟ و انسان امروز چه کم دارد تا امام زمان(عج) آن را کامل کند. بهترین پاسخ به این سوال در خالق انسان و طراح او یعنی حضرت سبحان در قرآن با صراحت اعلام نموده است:
“وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون”
(سوره الذاریات ایه 56)
“انسان و جن را نیافریدیم مگر برای اینکه بندگی کند.”
به نظر می رسد شایسته ترین علمی که هر کس به آن نیاز دارد بندگی خداوند متعال می باشد. زیرک ترین افراد به دنبال این خواهند بود که بهترین بهره وری را از امکانات در اختیار داشته باشند و بندگی خداوند بهترین بهره وری از امکاناتی است که خالق انسان برای این مخلوق در نظر گرفته است. به نظر می رسد محور کلیه تبلیغات پیامبران از ابتدا تا پیامبر خاتم و ادامه دهنده راه انبیاء، امامان معصوم یک چیز است تبلیغ بندگی خدا و استخراج روشهای شناخت بندگی یعنی استخراج آنچه خداوند در فطرت افراد نهاده است.
با توجه به مقدمه فوق الذکر مهمترین چالش امام عصر(عج) نیز تبلیغ بندگی خداوند باری تعالی است. و شناساندن انسان به خودش ،و آزاد کردن انسان از شرک های درونی و بتهای خود ساخته و هدایت افراد به نقطه طراحی آنها، یعنی بندگی خداوند و نهادینه کردن توحید در سرتاسر عالم. چرا که امام کسی است که خود این راه را پیموده است و پیچ و خم های بندگی را می داند و روش آموزشش را می شناسد.
/به امید روزی که امام زمان (عج) بیاید و پرچم توحید را ابتدا بر قلبهای مسلمانان و سپس در سرتاسر عالم هستی بگستراند./

“"""” اللهم عجل لولیک الفرج “"""”


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »

یا صـــــاحب الزمـــــان (عج) ادرکنــی

دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند /دوباره گیسوی نجوای مـــا پریشان ماند /دوباره زمزمه ی کاسه های خالی مــــا /پس از نیامدنت گوشــــه ی خیابان ماند /شبیه شنبه ی هر هفته پشت پنجره ام /و کوچه کوچه شهــرم دوباره زندان ماند /بـــــرای آمدنت چند ســــــــال بایستی /در این تراکم بی انتهای ویران مــــــاند؟ /نیامدی کــــــه ببینی نگـــــاه منتظـــرم /چه روزها بـــه امید تــــو زیر باران مـاند /سکوت آخر حرف من است چون بی تو /دوباره حنجره ام زیر بغض پنهان مــــاند…


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »

عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم  /بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است  /چرا آب به گلدان نرسیده است /چرا لحظه باران نرسیده است /هر کس که در این خشکی دوران /به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است /و هنوزم که هنوز است ، غم عشق به پایان نرسیده است /بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید /بنویسد که هنوزم که هنوز است /چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است /چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است /خداوند گواه است دلم چشم به راه است/درحسرت یک پلک نگاه است /ولی حیف نصیبم فقط آه است /تویی آئینه ،روی من بیچاره سیاه است /وجا دارد از این شرم بمیرم که بمیرم /عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار /دل هر بی دل آشفته شود حس…


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »

من از اشکی که میریزد زچشم یار میترسم  /از آن روزی که اربابم شود بیمار میترسم  /رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم فرزند

من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم  /همه گویند این جمعه بیا ! اما درنگی کن

از اینکه بازعا شورا شود تکرار میترسم …ظهور گل نرگس صلوات.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »

روزی در تقویم خواهند نوشت :‌

« تعطیل ، روز فرج آقا امام زمان »‌

و بعد در مدینه ، کنار ساختمان نیمه کاره‌ای تابلوی زیر رامی‌بینی :

« پروژه حرم مطهر بی بی دو عالم فاطمه زهرا(س)‌»  کارفرما :‌ قائم آل محمد (عج)

پیمانکار :‌یاران حضرت  مساحت :‌وسعت دل تمام عاشقان آن حضرت

اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان (ع)


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 22 آبان 1394نظر دهید »


شایداین جمعه بیاید شاید

توی قنوت هر نماز ، قرار همه ی محبان حضرت مهدی برای خواندن دعای فرج به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان عج. (این دستور خود آقا در یکی از تشرفات است که به یکی از علما فرمودند.)

قوم بنی اسراییل با همین دعا کردن ها , ظهور و بعثت حضرت موسی را 170 سال به جلو انداختند . مگر ما چه از آن قوم کم داریم ؟

شیعیان کمی همت…… ظهور نزدیک است.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »


دستت را دست کم نگیر……..

دست همیشه برای زدن نیست   کار دست همیشه مشت شدن نیست دست که فقط برای این کار ها نیست   گاهی دست میبخشد

نوازش میکند ، احساس را منتقل میکند  گاهی چشمها به سوی دست توست

دستت را دست کم نگیر


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »

ای صاحب یوم الفتح

این روزها که به آسمان نگاه می کنم    نمیدانم چرا فکر می کنم… زودتر می آیی..!   و ظهورت نزدیک تر شده است انگار…  حتی اگر خیال هم باشد؛ خیال شیرینی ست…
و ناشر رایه الهدی….


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »

 

استادی قبل از شروع کلاس فلسفه اش در حالی که وسایلی را به همراه داشت در کلاس حاضر شد. وقتی کلاس شروع شد بدون هیچ کلامی شیشه خالی سس مایونزی را برداشت و با توپ های گلف شروع کرد به پر کردن آن.
سپس از دانشجویان پرسید که آیا شیشه پر شده است؟ آنها تایید کردند. در همین حال استاد سنگریزه هایی را از پاکتی برداشت و در شیشه ریخت و به آرامی شیشه را تکان داد.
سنگریزه ها با تکان استاد وارد فضاهای خالی بین توپ های گلف شدند و استاد مجددا پرسید که آیا شیشه پر شده است یا نه؟ دانشجویان پذیرفتند که شیشه پر شده است…
این بار استاد بسته ای از شن را برداشت و در شیشه ریخت و شن تمام فضای های خالی را پر کرد. استاد بار دیگر پرسید که آیا باز شیشه پر شده است؟ دانشجویان به اتفاق گفتند: بله!
استاد این بار دو ظرف از شکلات را به حالت مایع در آورد و شروع کرد به ریختن در همان شیشه به طوری که کاملا فضاهای بین دانه های شن نیز پر شود. در این حالت دانشجویان شروع کردند به خندیدن.
وقتی خندیدن دانشجویان تمام شد استاد گفت: “حالا"، ” می خواهم بدانید که این شیشه نمادی از زندگی شماست. توپ های گلف موارد مهم زندگی شما هستند مانند: خانواده، همسر، سلامتی و دوستان و اموالتان است. چیز هایی که اگر سایر موارد حذف شوند زندگی تان چیزی کم نخواهد داشت. سنگریزه ها در واقع چیز های مهم دیگری هستند مانند شغل، منزل و اتومبیل شما. شن ها هم همان وسایل و ابزار کوچکی هستند که در زندگی تان از آنها استفاه می کنید…
و این طور صحبتش را ادامه داد: اگر شما شن را در ابتدا در شیشه بریزید در این صورت جایی برای سنگریزه ها و توپ های گلف وجود نخواهد داشت. و این حقیقتی است که در زندگی شما هم اتفاق می افتد. اگر تمام وقت و انرژِی خود را بر روی مسائل کوچک بگذارید در این صورت هیچگاه جایی برای مسائل مهم تر نخواهید داشت. به چیز های مهمی که به شاد بودن شما کمک می کنند توجه کنید.در ابتدا به توپ های گلف توجه کنید که مهم ترین مسئله هستند. اولویت ها را در نظر آورید و باقی همه شن هستند و بی اهمیت.
دانشجویی دستش را بلند کرد و پرسید: پس شکلات، نماد چیست؟
استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که این سئوال را پرسیدی! و گفت: نقش شکلات فقط این است که نشان دهد مهم نیست که چه مقدار زندگی شما کامل به نظر می رسد مهم این است که همیشه جایی برای شیرینی وجود دارد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 13945 نظر »

این را بدانید که این شعار شما، «مرگ بر آمریکا»ی شما، این فریادی که ملّت ایران میکشند، این دارای یک پشتوانه و عقبه‌ی منطقی و قوی است؛ دارای پشتوانه‌ی عقلانی است. معلوم هم هست که مراد از «مرگ بر آمریکا»، مرگ بر ملّت آمریکا نیست، ملّت آمریکا هم مثل بقیّه‌ی ملّتها [هستند]، یعنی مرگ بر سیاستهای آمریکا، مرگ بر استکبار؛ معنایش این است، این دارای پشتوانه‌ی عقلانی است؛ قانون اساسی ما به این ناطق است، تفکّرات اصولی و عمیق و منطقی بر این ناطق است و این را برای هر ملّتی که تشریح بکنیم، آن را می‌پسندند و میپذیرند و قبول میکنند.

***

رهبر انقلاب: آمریکایی‌ها در مذاکرات به‌مناسبت اینکه با جنگ مخالفیم، جلوی دوربین اشک هم می‌ریزند/ این همان آدمی است که وقتی صهیونیست‌ها صدها کودک را در غزه قطعه‌قطعه می‌کنند و امروز هم به‌شکل دیگری در کرانه‌ی باختری حمله می‌کنند، اخم هم نمی‌کند/ آن‌وقت گریه‌ی جلوی دوربین به‌عنوان یک عمل صادقانه تلقی می‌شود؟

***

رهبر انقلاب: بعضی به بهانه‌ی مسائل جزئی داخلی، دشمن را فراموش می‌کنند/ اینکه امام مکرر فرمودند “هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید” برای همین بود/ البته جامعه آزاد است و انتقاد مایه‌ی پیشرفت است اما دشمن اصلی را با دشمن درجه دو و دوستانی که با آنها اختلاف داریم اشتباه نگیرید/ دشمن اصلی کسی است که می‌خواهد دستاورد ملت ایران را از بین ببرد.

***

رهبر انقلاب: جوان‌های ما باید بیدار باشند؛ جمهوری اسلامی به برکت تمسک به اسلام و تکیه‌ی به مردم نه فقط ثبات دارد و ایستادگی کرده که پیشرفت دارد/ در همین مذاکرات هسته‌ای این پیشرفت ملت ایران بود که قدرت‌های مدعی را وادار کرد دست در دست هم بدهند و در مقابل ملت ایران بنشینند و آن تدابیر خصمانه را به کار ببرند تا بلکه ملت ایران را از کار بیندازند؛ این قدرت ملت ایران است.

***

رهبر انقلاب: جوان‌های عزیز! اسناد درس‌آموز لانه‌ی جاسوسی را بگیرید و بخوانید/ دانشجویانی که آنجا را گرفتند و فهمیدند که لانه‌ی جاسوسی است، با زحمت زیاد آن را استحصال کردند/ اینها نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در هنگام اوج نهضت و پیروزی انقلاب، دائم در حال توطئه علیه جمهوری اسلامی بوده‌اند؛ آمریکا این است.

***

رهبر انقلاب: یکی از کارهای آمریکایی‌ها در این سال‌های آخر این است که کسانی را وادار کنند به بزک‌کردن چهره‌ی آمریکا؛ اینکه وانمود کنند آمریکایی‌ها اگر هم دیروز دشمنی داشتند، امروز دیگر دشمنی نمی‌کنند/ هدف این است که چهره‌ی دشمن برای ملت ایران پنهان بماند، تا بتوانند خنجر را فرو کنند/ یک عده‌ای مغرضانه و عده‌ای از روی ساده‌لوحی این کار را می‌کنند.

گزیده ای از بیانات رهبری در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان به مناسبت مراسم 13 آبان 94

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »

تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان،

می نشینی بگو یا صاحب الزمان،

برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان،

صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن،

شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان"بعد بخواب.

شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد,شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد،دیگر نمیتوانی گناه کنی،دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی…

و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: که در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باش.آیت الله بهجت ..


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »

برای دلت در بساز !

درب دل

« بسم الله الرحمن الرحیم »

آیت الله مجتهدی تهرانی نقل در یکی از جلسات خود نقل کردند:

«نجاری به محضر آیت الله اراکی رفت و از ایشان خواست موعظه ای کنند. آیت الله اراکی پرسیدند شغل تو چیست؟ مرد گفت نجارم. در و پنجره می‌سازم. آیت الله اراکی گفتند این همه در و پنجره ساختی برای دلت هم در ساخته ای؟ اگر برای دلت در نساختی یک در برای دلت بساز که غیر خدا به دلت راه پیدا نکند.»

شما جوان‌ها قدر بدانید. الآن می‌توانید برای دلتان در بسازید. در آهنی بسازید. کسی نتواند آن را باز کند. تا ۴۰ سال امید هست. اگر ۴۰ سال بگذرد وقتی نصیحت کنی مثل این است که به دیوار بگویی. اگر ۴۰ سال گذشت کار خیلی سخت می‌شود.

آن‌هایی که ۴۰ سال به بالا دارند و هدایت نشده‌اند زمین دلشان خراب است و دیگر قابل اصلاح نیست.

در روایات داریم اگر تا ۴۰ سالگی ارتباط با خدا اصلاح نشود؛ شیطان پیشانی او را می‌بوسد و می‌گوید قربان تو که دیگر قابل هدایت نیستی.

جوانان عزیز من باید هر روز توبه کنید. توبه را عقب نیندازید. از آن‌هایی نباشید که به امید آرزوی دراز توبه را امروز و فردا می‌کنند. قدر جوانی را بدانید و تا جوانید نگذارید دلتان خراب شود.

از مجموعه بیانات آیت الله احمد مجتهدی تهرانی


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »


نامت چه بود؟ … آدم     نامت چه بود؟  آدم

فرزند؟

من را نه مادر نه پدری بنویس اول یتیم عالم خلقت

محل تولد؟ بهشت پاك

اینك محل سكونت؟ زمین خاك

آن چیست بر گرده نهاده ای؟ امانت است

قدت؟  روزی چنان بلند كه همسایه خدا اینك به قدر سایه بختم به روی خاك

اعضای خانواده؟  حوای خوب و پاك قابیل خشمناك هابیل زیر خاك

روز تولدت؟   در روز جمعه ای به گمانم كه روز عشق

رنگت؟   ابنك فقط سیاه زشرم چنان گناه

چشمت؟   رنگی به رنگ بارش باران كه ببارد ز آسمان

وزنت؟  نه آنچنان سبك كه پرم در هوای دوست نه آن چنان وزین كه نشینم بر این زمین

جنست؟   نیمی مرا ز خاك نیم دگر خدا

شغلت؟  در كار كشت امید به روی خاك

شاكی تو؟  خدا

نام وكیل؟  آن هم فقط خدا

جرمت؟  یك سیب از درخت وسوسه

تنها همین؟؟   همین!!!!!

حكمت؟   تبعید در زمین

همد ست در گناه ؟ حوای آشنا

ترسیده ای ؟ كمی

زچه؟  كه شوم من اسیر خاك

آیا كسی به ملاقاتت آمده است؟  بلی

كه؟  گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟  دیگر گلایه نه ولی…

ولی كه چه؟   حكمی چنین آن هم به یك گناه!!؟

دلتنگ گشته ای؟  زیاد

برای كه؟  تنها فقط خدا

آورده ای سند؟ بلی

چه؟  دو قطره اشك

داری تو ضامنی؟ بلی

چه كس؟ تنها كسم خدا

در آخرین دفاع؟  می خوانمش چنان كه اجابت كند دعا


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »


مسابقه با شیطان
صبح زود ، همین که از خانه بیرون زد گفت
« مسابقه می دیم!» و قبل از این که نظر او را بشنود، ادامه داد « از الان تا شب»
وقتی چشمش به نامحرمی افتاد که از سر کوچه می آمد؛
سریع نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت:
فعلا یک- هیچ به نفع من!
حاضرین ما هم باهاش مسابقه بدیم ؟؟


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »


آخرالزمان را باور کنیم …

«آخرالزمان» اصطلاحي است كه طي سالهاي اخير بارها شنيده ايم و هر چه پيش مي رويم بر كاربرد آن افزوده مي شود. گرچه آخرالزمان از اعتقادات خاص شيعه است و ريشه در تفكر اسلامي دارد اما منحصر به مسلمانان نيست و معادلهاي اين كلمه، در اديان ديگر كاربرد وسيع و متنوعي دارد. حتي در مكاتب و مباحث سياسي غير ديني نيز بحثهاي متعددي راجع به آن صورت گرفته است.

آنچه كه در بين تمامي اديان و حتي مكاتب غير ديني راجع به «آخرالزمان» مشترك است، اشاره به مقطعي از تاريخ انسان است كه در آن، بشر به عالي ترين برنامه و اسلوب اداره زندگي اجتماعي دست يافته و به وسيله آن فصل نويني از همزيستي متعالي توأم با صلح، آرامش، عدالت و رفاه جهاني را آغاز مي كند. تأكيد اديان و فرهنگهاي متأثر از آن بر اجتماع انسانها در قالب «مدينه فاضله»، «آرمان شهر»، «شهر سالم»، «اورشليم»، «اتوپيا» و… دقيقاً مبتني بر همين اعتقاد است. البته يكي از وجوه تمايز اعتقاد به آرمان شهر و جامعه موعود بر پايه اديان الهي با اعتقاد به اين موضوع بر پايه مكاتب دست ساز بشر (مكاتب اومانيستي)، ديدگاه هاي ارائه شده در زمينه ريشه تأسيس چنين جامعه اي است. پيروان اديان آسماني، ريشه آن را در «ظهور منجي آخرالزمان» مي دانند و پيروان ايسمهاي منحرف غير ديني، آن را ثمره سير تكاملي جوامع انساني دانسته و پايان تاريخ مي نامند.

به هر حال آنچه مسلم و انكارناپذير است، انتظار تمام عالم براي فرا رسيدن روز موعود و نجات انسان از پليديها و زشتيها و آغاز حكومت صالحان بر كره خاكي است و البته مترقي ترين، كامل ترين و صحيح ترين باور، اعتقاد آخرالزماني شيعه مبني بر ظهور امام دوازدهم(ع)، حجت غايب، حضرت ولي اللَّه الاعظم، ارواحنا فداه، مي باشد.

شيعيان براساس وعده هاي داده شده از سوي رسول اكرم(ص) و ائمه طاهرين(ع) منتظر تحقق موعد قيام و ظهور قائم آل محمد(ع) هستند و براي اين انتظار نيز تكاليف و وظايفي دارند. فرهنگ انتظار طي قرون گذشته، نيروي محركه خيزشهاي بزرگ عدالت خواهانه و ظلم ستيز بوده كه قيام شكوهمند امام راحل(ره) را مي توان آخرين آن ناميد. از سوي ديگر روايات و متون متعدد، نشانه هاي مختلفي را براي مشخص نمودن احوالات آخرالزمان و اشاره به عصر ظهور ذكر كرده اند كه اين بخش، هميشه مورد توجه خاص و عام بوده است.

در سالهاي اخير مباحث پيرامون فرا رسيدن دوره آخرالزمان در ميان پيروان اديان مختلف رشد چشمگيري يافته كه اعتقاد به رجعت و ظهور مسيح در سال 2000 ميلادي در ميان برخي از فرق مسيحي، از آن جمله بود. همچنين اعتقادات بحث انگيز مسيحيان انجيلي (مسيحيان صهيونيست و يهوديان درباره آخرالزمان و طرح تفكرات جنجالي همچون نبرد آرماگدون (هرمجدون)، تخريب مسجدالاقصي و… از اين دست است. ارائه عجولانه نظريه هايي همچون پايان تاريخ، به منظور منحرف نمودن تفكر فطري منجي خواهي نيز دليل بر رشد همين باور ارزيابي مي شود. البته هدف اين نوشتار پرداختن به اين دسته از مطالب نيست و واشكافي آنها نياز به مباحث مشروح جداگانه اي دارد، اما توجه به موارد ياد شده لازم است، تا بدانيم احساس فرا رسيدن آخرالزمان در تمام اديان شكل گرفته است.

آنچه در اينجا مورد توجه است، باور نزديك بودن تحقق وعده ظهور مهدي موعود(ع)، در بين اكثريت شيعيان و محبين خاندان عترت(ع) است. شواهد و مستندات قابل توجه دلالت بر اين امر دارند كه اين مسئله از حد يك آرزو و اميد صرف فراتر رفته و به لطف ذات احدي در حال فرا رسيدن و محقق شدن است. ان شاءاللَّه.

به نظر مي رسد براي اثبات اين مدعا ذكر نكاتي كه در زير مي آيد كفايت كند:

اول، آيت الله ناصري در سخنراني اي در مدينةالنبي كه در رجب سال گذشته صورت گرفته مطالبي را در زمينه بشارت به نزديكي ظهور حضرت بقيةاللَّه الاعظم(ع) بيان كرده اند. اين مطالب كه به نقل از حضرت آيت الله العظمي بهجت مي باشد به اين شرح است:

من خراسان بودم، يكي از دوستان ما كه تشرف دارد محضر حضرت [صاحب الزمان(ع)] به منزل ما آمد، از او پرسيدم: شما تازگي تشرف محضر حضرت داشته ايد؟، فرمودند: بله. عرض كردم: راجع به ظهور سؤال نكرديد؟ فرمودند: چرا. گفتم: حضرت چه فرمودند؟ گفت: من از حضرت سؤال كردم: يابن رسول اللَّه ظهور چه وقت خواهد بود؟ فرمودند: نزديك است. عرض كردم: من هم درك مي كنم ظهور شما را؟ حضرت فرمودند: پيرمردتر از شما هم درك مي كنند ظهور مرا (ان شاءاللَّه). آيت الله بهجت فرموده بودند آن پيرمرد كه تشرف به محضر حضرت دارد حدود 60 سال سن دارد!.

سپس آيت الله ناصري خطاب به مخاطبان مي گويد:

خدا مي داند زمان ظهور نزديك است.

دوم، حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي فرموده اند:

همانطور كه براي حضرت مهدي(ع) يك غيبت صغرا و يك غيبت كبرا است؛ يعني درست مانند آفتاب [كه] وقتي مي خواهد پنهان شود ابتدا قرص خورشيد پشت افق پنهان مي شود ولي هوا نيمه روشن است و كم كم اين روشنايي برچيده و تاريك مي شود، براي ظهورش هم يك ظهور كبرا و يك ظهور صغرا است؛ مانند موقعي كه آفتاب مي خواهد طلوع كند قرص خورشيد هنوز پيدا نشده اما هوا نيمه روشن است و بعد خورشيد ديده مي شود. مرحله غيبت ايشان در دو مرحله واقع شده است و ظهور ايشان هم ظهور صغرا و هم ظهور كبرا دارد. در ظهور صغرا توجه مردم به امام زمان(ع) زياد مي شود و همه جا صحبت از امام زمان (ع) است و جلسات امام زمان(ع) پر شور مي شود و بحثهاي امام زمان (ع) همه جا را مي گيرد. وضع طوري مي شود كه مردم تشنه و آماده مي شوند. ما تصور مي كنيم كه در اين عصر و زمان؛ ما ان شاءاللَّه در بين الطوعين ظهور حضرت مهدي(ع) قرار داريم. من فراموش نمي كنم پنجاه سال قبل مؤسساتي كه به نام حضرت مهدي(ع) بود خيلي كم بود و كتابهايي كه درباره حضرت مهدي(ع) نوشته شده بود به اندازه امروز نبود و سخن از امام مهدي(ع) به اين گستردگي نبود، اگر كسي چهل يا پنجاه سال قبل مسجد جمكران مي رفت در بهترين شب
ها ده يا بيست نفر بودند اما الان صدها نفر در بعضي از شبهاي حساس هستند. ما به سوي طلوع كبرا پيش مي رويم.

سخنان فوق از بزرگاني است كه ما به راستگويي و تقواي آنها اعتماد كامل داريم و ضمناً اين مطالب در لفافه و ابهام بيان نگرديده بلكه صراحتاً نويد نزديك بودن زمان ظهور را مي دهد.

در خصوص توجه خاص به امام مهدي(ع)، ذكر اين نكته مناسب است كه در ديداري كه حجةالاسلام ري شهري نماينده ولي فقيه در امور حج به همراه دست اندركاران حج گذشته، با مقام معظم رهبري داشتند، آقاي ري شهري يكي از ويژگيهاي حج امسال را توجه ويژه حجاج تمام كشورها به امام زمان(ع) برشمرد.

اكنون سؤال اين است كه در اين شرايط وظيفه ما به عنوان جامعه شيعي كه خود را پيرو و سرباز آن حضرت مي دانيم و نيز براساس وعده هاي داده شده كه اصل سپاه حضرت مهدي(ع) متشكل از ما (ياران سيد خراساني كه 200 هزار تا يك ميليون نفر ذكر گرديده است) چيست؟

وظايفي كه شيعيان در آستانه ظهور دارند، متعدد و مختلف است و لازم است كارشناسان موضوع به تبيين، معرفي و تبليغ آن بپردازند. در اينجا بخشي از وظايفي مد نظر است كه به گسترش فضاي منجي خواهي مي انجامد. آيت الله مكارم در ادامه مطالب فوق، اين بخش از وظايف را برشمرده اند. ايشان مي فرمايند:

اگر مي خواهيم به آن ظهور كمك كنيم، اين ظهور صغرا را توسعه دهيم. همين بحثهاي مختلف درباره حضرت را ميان جوانان، بزرگسالان، زنان، مردان، مسلمانان و غير مسلمانان توسعه دهيم و به اينترنت بكشانيم. خلاصه با امواج، نام مهدي(ع) را به همه دنيا برسانيم و اين ظهور صغرا را پررنگ كنيم تا نام حضرت مهدي(ع) در همه جلسات حضور پيدا كند. من معتقدم اگر اين كار را بكنيم اين يك مصداق عملي دعاي تعجيل فرج مي شود.

بيان فوق، كليد اصلي راهكار انجام وظيفه است و مابقي كار، اجرايي كردن آن است. در سالهاي اخير مكرراً مباحثي را راجع به «جنبش نرم افزاري» شنيده ايم، خصوصاً در فرمايشات مقام معظم رهبري بارها به آن اشاره شده است. ما در حوزه مهدويت و انتظار ظهور نيز نياز به چنين جنبشي داريم، البته از چند زاويه، كه سعي مي شود به بخشهايي از آن به تفكيك اشاره شود:

1. يكي از مشكلات بزرگ جامعه علمي ما، ترجمه اي بودن علوم در حوزه علوم انساني خصوصاً علوم سياسي و جامعه شناسي است. ما در اين حوزه ها مصرف كننده صرف توليدات غرب هستيم و آنها نيز آنچه را كه براساس اهداف شان مي باشد تحويل ما داده اند. غرب در هجوم فرهنگي خود سعي در سكولاريزه كردن جوامع، خصوصاً جوامع اسلامي داشته و براي موجه جلوه دادن اين امر، ضمن موفق قلمداد كردن جامعه غربي، علت آن را پايبندي به اصولي همچون ليبراليسم و سكولاريسم تبليغ كرده است. تأمل و دقت در سياستگذاريها و واشكافي استراتژيهاي غربي به خوبي آشكار مي سازد كه آنها از حربه جدايي دين از سياست فقط براي خلع سلاح جوامع غير غربي خصوصاً اسلامي بهره برده اند و اين در حالي است كه خود دقيقاً براساس آموزه هاي ديني و تصورات اعتقادي شان از آينده جهان (همچون اعتقاد آرماگدوني) به برنامه ريزي، سياستگذاري و تدوين استراتژي اقدام نموده اند. لذا در گام نخست بايد ضمن دوري جستن از باورهاي غلط و مسمومي كه به وسيله شبيخون فرهنگي و استعماري غرب در جوامع اسلامي رسوخ يافته، نسبت به بومي كردن علم بر پايه اعتقادات اسلامي خصوصاً در حوزه علوم انساني گام برداريم.

2. در گام بعدي، همين جنبش نرم افزاري مي بايست در حوزه علوم مهدوي شكل گيرد. در اين زمينه بايد كاري گسترده و هدفمند بر روي احاديث و روايات برجاي مانده پيرامون مسئله آخرالزمان و ظهور منجي و نيز پيشگوييها و اعتقادات اديان و فرق مختلف در اين خصوص، به عمل آيد و سپس صحيح و ناصحيح آن از هم جدا شده و براساس مطالب صحيح آن و با توجه به شرايط روز، اقدام به توليد فكر، علم و فرهنگ انتظار شود. بايد اين باور را تقويت كنيم كه اعتقاد به مهدويت مي تواند به مثابه برترين شاخص و منبع براي تدوين علم و استراتژيهاي راهبردي در حكومت اسلامي عمل نمايد. با باور فوق به بازنگري، بازخواني و بازنويسي سياستهاي كلان در عرصه داخلي و خارجي پرداخته و با برداشتي اصولي و ضمناً واقع بينانه، تمامي حركتها را در راستاي زمينه سازي آنچه كه به آن وعده داده شده است جهت دهيم.

3. دنياي امروز سراسر ظلم است و ستم و بي عدالتي. فرياد دادخواهي مردم ستمديده و زجركشيده در تمام جهان بلند است. مكاتب جنجالي كه با تبليغات، وعده رفع مشكلات و ايجاد جهاني بهتر را مي دادند يك به يك به زباله دان تاريخ پيوستند. جهان غرب كه ليبرال دموكراسي را برترين نسخه اداره جوامع مي دانست و نويد پايان سعادتمندانه تاريخ را مي داد، خود به شكست دموكراسي معترف است. سردرگمي و استيصال ثمره لائيسيته در جهان به اصطلاح متمدن امروز است. فطرت حقيقت جوي انسانها ميدان بروز يافته و دين ديگر مخدر به حساب نمي آيد بلكه كيمياي عصر حاضر است. آشفتگي و پريشاني بر همه مستولي گشته و تمناي مصلح آخرالزمان مي رود كه به خواسته تمام بشر تبديل شود. در چنين شرايطي بزرگ ترين وظيفه ما ترويج «منجي طلبي» است. در عصر ارتباطات و با و جود ابزارهايي همچون شبكه جهاني (اينترنت)، ديگر هيچ بهانه اي براي عدم ارتباط با جهان تشنه عدالت وجود ندارد. بايد با ملل مختلف ارتباط برقرار كنيم. اشتراكات عقيدتي پيرامون منجي و مصلح آخرين را كشف و تقويت نماييم. با تأكيد بر اشتراكات، اصل منجي خواهي را تعميم داده، عمومي و جهاني سازيم. سپس در شرايطي به دور از تفرقه، امكان
معرفي منجي واقعي؛ يعني حضرت حجة ابن الحسن(ع) را فراهم آوريم. تأسيس پايگاه هاي اينترنتي متعدد و متنوع، تأليف و ترجمه متون و مقالات به زبانهاي مهم دنيا، برقراري رابطه با مراكز عقيدتي، اجتماعي و روشنفكران ملل مختلف، ايجاد امكان تبادل افكار و نظرات، درباره موضوع منجي و مصلح جهاني و… اقداماتي است كه مي تواند با بسيج امكانات مالي و فني و توان علمي و اجرايي به مرحله اجرا درآيد. تا كنون دنياي غرب ما را به چالش كشيده و با سوء استفاده از فناوري ارتباطي نوين به نشر افكار، عقايد و توطئه هاي خويش پرداخته است؛ اما از اين پس اين ماييم كه بايستي با استفاده بهينه از همان ابزار تكنولوژيك، به اثبات برتري اعتقادمان راجع به آخرالزمان، ظهور منجي و عدالت و صلح بي پايان بپردازيم. ان شاءاللَّه در آن شرايط، پيروان راستين مذاهب الهي همنوا با شيعيان جهان، ظهور منجي موعود را از خداي يكتا خواستار خواهند شد.

4. در كنار اين اقدامات، تك تك ما بايد مطالعاتمان را درباره امام مهدي(ع)، عصر ظهور و اتفاقات و مسائلي كه در آن زمان به وقوع خواهند پيوست بالا ببريم تا هنگام قرار گرفتن در آن شرايط، هم از افتادن در گرداب فتنه ها در امان باشيم و هم هر كداممان وظيفه خويش را بشناسيم. بنا بر بسياري از اخبار، اتفاقات متصل به ظهور از ماه رجب آغاز مي شود و تا محرم بعد (بيش از شش ماه) و هنگام قيام قائم(ع) ادامه مي يابد، ما بايد از هم اكنون بر تمام اين دوره پر از تلاطم و شور اشراف داشته باشيم تا به هنگام عمل، از ميزان خطا كاسته شود. ما بايد آسيبهاي تفكر مهدوي را نيز خوب بشناسيم، يكي از آفتها و آسيبهاي جدي در سالهاي اخير، جريانهاي انحرافي است كه مروج انتظار واپسگرا و مخرب هستند. واشكافي اين جريانها كمك بزرگي به اصالت تفكرات حوزه ظهور خواهد كرد. ما بايد از هم اكنون نگاهمان را به دنياي اطراف تغيير دهيم و از پنجره مهدويت به تمام تحولات جهان بنگريم.

ما بايد مهدي(ع) را باور كنيم.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »

ويژگيهاى دولت مهدى(ع)
دولت مهدى - كه انتظار آن مى‏رود - بدان معنا نيست كه اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلكه به معناى ايجاد دولت خاصى است كه نمونه كوچك آن، دولت و ملك سليمان بود. ملك و حكومت سليمان، با نيروهاى جن و باد و حيوانات و نيز انسانهاى مؤمن، پشتيبانى مى‏شد. مزيت دولت مهدى بر دولت سليمان، اين است كه بر تمامى زمين حكم مى‏راند و دولتى پس از آن نيست و به قيامت صغرا متصل است، سپس زندگى بر كره خاكى پايان مى‏پذيرد. قرآن به قيامت صغرى در آخرالزمان در آيات 88-82 سوره نمل اشاره كرده است:
و هنگامى كه وقت مشخص و حادثه موعود رخ نمايد جنبنده‏اى بنده‏اى را از زمين براى آنها خارج مى‏كنيم كه با آنها تكلم مى‏كند [و مى‏گويد:] مردم به آيات ما ايمان نمى‏آورند

[و به خاطر آور] روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند، محشور مى‏كنيم و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند!

تا زمانى كه [به پاى حساب] مى‏آيند، [خدا به آنان] مى‏گويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟ شما چه اعمالى انجام مى‏داديد؟!

در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مى‏شود و آنها سخنى ندارند كه بگويند.
آيا نديديد كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟! در اين امور، نشانه‏هاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مى‏آورند [و آماده قبول حق‏اند].

[و به خاطر آورند] روزى را كه در صور دميده مى‏شود6 و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مى‏روند، جز كسانى كه خدا خواسته است و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مى‏شوند.

كوهها را مى‏بينى و آنها را ساكن و جامد مى‏پندارى، در حالى‏كه مانند ابر در حركت‏اند. اين صنع و آفرينش خداوند است كه همه چيز را متقن آفريد. او از كارهايى كه انجام مى‏دهيد، مسلماً آگاه است.

»قيامت صغرا« كه آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است كه به برپايى دولت عدل مطلق و بهره‏مندى انسان از امنيت و عدل و خودكفايى اقتصادى و اجتماعى كه از پرتو دولت مهدى به دست مى‏آيد، نبايد بسنده كرد؛ زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدى(ع) و مسيح نيست، بلكه هدف ديگرى وجود دارد، كه گفت و گوى ميان اديان و مذاهب و ارزيابى آنها براساس شيوه‏هايى است كه واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مى‏كند، كه لازمه آن زنده كردن شهود و مردان تاريخ‏سازى است كه اساس مذاهب و انديشه‏ها بودند و خداوند، رسولش عيسى را ذخيره كرد تا شهود تاريخى را در پيشگاه حاكم والامرتبه، مهدى آل محمد(ص) زنده كند.

برخى نمى‏پذيرند كه شيعه به قيامت صغرا »رجعت« معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسى بن مريم(ع) بار ديگر به دنيا برمى‏گردد و به امام مسلمانان اقتدا مى‏كند، چنانكه در روايت بخارى است:
كيف بكم اذا نزل عيسى بن مريم و امامكم منكم.
چگونه خواهيد بود آن زمان كه عيسى پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟

آيا اينان نمى‏پرسند چگونه مردم مى‏فهمند اين شخص، عيسى بن مريم است اگر مردگان را زنده نكند و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا ندهد؟! آيا آنان مى‏پندارند عيسى كه مردگان را زنده مى‏كند، انسانى را كه تازه مرده است، زنده مى‏كند تا ساعتى زندگى كند، سپس بميرد؟ يا اين‏كه تأثير وى ماندگارتر و كارش مهم‏تر است؟ به اينكه شخصى را كه قرنهاست مرده است، زنده كند تا سالها زندگى كند.

مهم‏تر اين است كه شخصيتى مثل على بن ابى‏طالب(ع) زنده شود كه مسلمانان در موقعيت و جايگاه وى پس از رسول‏اللَّه(ص) اختلاف نظر دارند. برخى مى‏گويند: موقعيت رسالت و نقش سياسى وى مانند رسول‏اللَّه(ص) است، جز اين‏كه پيامبرى پس از رسول‏اللَّه(ص) نيست و مخالفت با امام على روا نيست، چنانكه نافرمانى پيامبر را نمى‏توان كرد.
امام از قول پيامبر، كتابهايى را نوشت كه امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(ع) رسيد. اما برخى منكر تمامى اين مطالب‏اند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبكر و عمر و عثمان] مى‏دانند، بلكه برخى فضيلتى براى امام قايل نيستند!

مهدى(ع) صحيفه جامعه‏اى را كه امام على(ع) بر پوست، به خط خود و املاى پيامبر نوشت، به مردم نشان مى‏دهد. اين كتاب را امامان - به بيان الهى - پس از پيامبر، يكى پس از ديگرى به ارث بردند و محتوايش را منتشر كردند. از اين طريق يگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در كتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مى‏نوشت و معصومى ديگر حديث را روايت مى‏كرد، چنانكه امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
اگر ما به رأى و ميل خود، به مردم فتوا مى‏داديم، هلاك مى‏شديم. آنچه مى‏گوييم به نقل از رسول‏اللَّه(ص) و دانشى است كه يكى پس از ديگرى، به ارث برده و ذخيره نموده‏ايم، چنانكه مردم طلا و نقره را ذخيره مى‏كنند.

اما برخى بر اعتقادى كه از پدران به ارث برده و بدان خو كرده‏اند، باقى مى‏مانند.

براى آن‏كه دليل حسى باشد و بهانه‏اى دست كسى نماند، نگارنده هر كتابى زنده مى‏شود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى كتاب را نوشته است و او با مردم، چنانكه ديده و پيش آمده، سخن بگويد. مثلاً عيسى به مسيحيان خواهد گفت: دينى كه در دست شماست، از من نيست، بلكه مثلاً از »پولس« [يكى از حواريون] است. عيسى، پولس را زنده مى‏كند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را كه به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مى‏داد، تحريف كرده و مسيح را خاتم رسولان، بلكه يكى از اقاليم [خدا، پسر و روح‏القدس] قرار داده است.

بنابراين، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نيست؛ بلكه براى ايجاد فكرى يكسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى كه بر متون درست و معتبر تاريخى استوار است. از اين رو، دولت مهدى، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزى عقل و دانش و توحيد بر نادانى و خرافه و شرك است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »

تشخيص مدعيان مهدويت
تنها اصلى كه مى‏توان براى شناخت مدعيان دروغگوى مهدويت، بدان اعتماد كرد، تأييد و امداد الهى است كه توسط مدعى راستگوى مهدويت نشان داده مى‏شود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصياى پيامبر را كه پدرانش بودند، تصديق مى‏كند. اين كارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است.

امداد و تأييد الهى، با ظهور عيسى بن مريم نشان داده مى‏شود كه قرآن، قصه وى را گفته است كه مردگان را زنده مى‏كرد و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا مى‏داد.1

اين اصل، راه را بر هر مدعى دروغينى مى‏بندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قربانى مكاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى »مهدى سودانى« پيش آمد كه پنداشت مهدى موعود(ع) است. وى خيال كرد پيامبر به او گفته كه مهدى موعود(ع) است. مهدى سودانى در يكى از نوشته‏هايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجرى مى‏گويد:

سيد وجود(ص) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر كرسى‏اش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبكر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراويش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملايكه مقرب و اولياى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان كنونى، نيز جنيان مؤمن، تأييد و يارى كرد.

در هنگام جنگ، سيد وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مى‏شود؛ نيز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزى را به من داد و فرمود: بإ؛ داشتن آن شمشير، كسى بر من پيروز نمى‏شود، گرچه گروه انس و جن باشند.

آنگاه سرور وجود فرمود… پرچمى از نور برافراشته مى‏شود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابت‏قدم مى‏شوند و در دل دشمنانم، ترس افكنده مى‏شود و هر كه با من دشمنى كند، خداوند خوارش مى‏كند. پس هر كه به راستى سعادتمند باشد، مى‏پذيرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل كسانى كه جاه‏طلب‏اند، نفاق مى‏افكند. پس به سبب حرص بر جاه‏طلبى، مرا تصديق نخواهند كرد… سيد وجود(ص) به من دستور داد به منطقه »ماسه« در كوه قدير هجرت كنم و از آنجا به تمامى مكلفان، دستور كلى را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان دينى نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستكاران تصديق كردند… سيد وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنكه در مهدويت تو شك كند، به خدا و رسول كافر شده است.

تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيدارى و در حال صحت، سيد وجود(ص) به من گفت، بى‏آن‏كه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربايشى و نه مستى و نه ديوانگى…2

وى در نامه ديگرى مى‏گويد:
اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسول‏اللَّه(ص) تأييدم نكرده بود، توان كارى نداشتم و روا نبود برايتان سخنى بگويم. آنچه گفتم كه پيامبر فرمود، به دستور رسول‏اللَّه بود. به من اخبارى گفت كه اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام - كه از طرف پيامبر اجازه دارد - كارى نمى‏كنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بى‏آن‏كه رنجهايى را كه پيامبر تحمل كرد، بر دوش كشم.

من از نور دل پيامبر آفريده شده‏ام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلانى است.3

محتواى دو نامه نشان مى‏دهد: دليل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلى ديگر در تأييد وى يافت نمى‏شود؛ افزون بر اين‏كه پيروزى جنبش وى كه ادعا داشت با امداد الهى پشتيبانى مى‏شود، تحقق نيافت.

به تصور شيعه، مهدى، انسان مشخصى است كه فرزند [امام] حسن عسكرى است و در 255 (يا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مى‏كند، تا هر وقت كه خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت كند؛ يعنى معجزه داشته باشد، چنانكه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالى كه پيامبر نبود. وى تحت ملكه سبا را در كم‏تر از چشم برهم‏زدنى حاضر كرد. در آيات 40-38 سوره نمل آمده است:

سليمان گفت: اى بزرگان! كدام‏يك از شما، تخت او را براى من مى‏آورد، پيش از آن‏كه به حال تسليم نزد مى‏آيند؟
عفريتى از جن گفت: من آن را نزد تو مى‏آورم، پيش از آن‏كه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر توانا و امينم.
اما كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت، گفت: پيش از آن‏كه چشم برهم‏زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!

هنگامى كه سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مى‏آورم يا كفران مى‏كنم و هر كسى شكر كند، به نفع خود شكر مى‏كند و هر كس كفران كند [به زيان خويش نموده است؛ كه] پروردگار من غنى و كريم است!.

طريق ديگر اثبات امام مهدى(ع) اين است كه راههاى عادى را به كار گيرد كه نشان دهنده عمر بسيار وى و هويتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگويد: در قرن دهم ميلادى، از كشورشان عبور كرده و نامه‏اى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده كه در آن زمان كتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، كتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مى‏توانيد چند متر بكنيد تا بر كتابخانه از بين رفته، دست يابيد كه در آن اسناد قابل قبولى است. مى‏توانيد فلان پرونده را باز كنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است.

همين كار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران كه در زمان ظهورش زنده‏اند، مى‏تواند انجام دهد. مى‏بايست درخواست وى نشان دهنده درايت و آگاهى‏اش از حلقه‏هاى گمشده مهم براى هر كشورى باشد، تا اهالى را به فعاليت و كنكاش براى كشف حقيقت وادارد. مى‏بايست از موضع و موقعيتى قوى و برتر، خواسته‏اش را مطرح كند، كمى پيش از آن‏كه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتى باشد كه داعيه دارد و توانمند است و تحرك مى‏آفريند و شگفتيهاى بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 ميلادى ظهور كند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسكرى است و عمرش 1200 سال است، در حالى‏كه سى ساله به نظر مى‏رسد، مسلماً سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وى هزينه كنكاش و پيامدهاى جنجال برانگيز را مى‏پردازد و دانشمندان هر كشور، نتايج را ارزيابى خواهند كرد، هر كه موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و كنكاش دست خواهند زد.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 13942 نظر »

پرسش‌ از آينده‌
در سراسر اعصار، شماري‌ از پيامبران‌، غيب‌گويان‌ و مدرسان‌ بزرگ‌ مذهبي‌ ديد باطني‌ خاصي‌ از حوادث‌ آينده‌ دريافت‌ و سعي‌ كردند در قالب‌ سخناني‌ عميق‌ بشر را از وقوع‌ آنها آگاه‌ سازند؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ رسول‌ خدا(ص‌) در مراسم‌ حجة‌الوداع‌، در حين‌ انجام‌ مناسك‌ حج‌، در حالي‌ كه‌ حلقة‌ در كعبه‌ را گرفته‌ بودند رو به‌ اصحاب‌ خويش‌ كرده‌ و آنها را از نشانه‌هاي‌ پيش‌ از ظهور خبردار نمودند. اين‌ سخنان‌ براي‌ اصحاب‌ بسيار شگفت‌آور بود. اما براي‌ ما بسيار شگفت‌آورتر.
پيامبر(ص‌) فرمود:
آيا مي‌خواهيد شما را از اخبار، نشانه‌ها و حوادث‌ پيش‌ از قيامت‌ (ظهور) خبردار كنم‌؟

سلمان‌ ـ كه‌ از همه‌ به‌ ايشان‌ نزديك‌تر ايستاده‌ بود ـ گفت‌: بلي‌ يا رسول‌الله!
آنگاه‌ ايشان‌ فرمودند: از جمله‌ آن‌ خبرها ضايع‌ و تباه‌ كردن‌ نمازها، تبعيت‌ شما از شهوتها، متمايل‌ شدن‌ به‌ هواهاي‌ نفساني‌؛ تكريم‌ و بزرگداشت‌ ثروتمندان‌ و مال‌پرستان‌ و فروختن‌ دين‌ به‌ قيمت‌ دنياست‌. در اين‌ زمان‌ است‌ كه‌ قلب‌ مؤمن‌ در درونش‌ همانند نمك‌ در آب‌ حل‌ مي‌شود؛ چرا كه‌ منكرات‌، كژيها و كاستيها را مي‌بيند و قدرت‌ تغيير آنها را ندارد. و به‌ دنبال‌ آن‌ حاكمان‌ و اميران‌ ستمگر و وزيران‌ فاسق‌ و كارگزاران‌ و كارشناسان‌ ستمكار پيدا مي‌شوند و مردم‌ به‌ خيانتكاران‌ اعتماد مي‌كنند. در آن‌ زمان‌ است‌ كه‌ منكرات‌ و انحرافات‌، معروف‌ و خوب‌، و اعمال‌ پسنديده‌، منكر و ناپسند شمرده‌ مي‌شود. دروغگو را تأييد و راستگو را طرد مي‌كنند. در آن‌ زمان‌ است‌ كه‌ به‌ دنبال‌ اين‌ حوادث‌، اقوامي‌ پيدا مي‌شوند كه‌ اگر حرفي‌ بزنند كشته‌ مي‌شوند. اگر ساكت‌ بمانند، غارتشان‌ مي‌كنند تا اينكه‌ از اموالشان‌ بهره‌مند شوند و به‌ حريمهايشان‌ تجاوز كنند و حرمتشان‌ را شكسته‌، خونشان‌ را بريزند. در آن‌ زمان‌ مردان‌ تنها به‌ مردان‌ و زنان‌ تنها به‌ زنان‌ مشغول‌ مي‌شوند. قلبهايشان‌ نسبت‌ به‌ هم‌ متنفر و در زبانهايشان‌، اختلاف‌ نمايان‌ است‌.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »


مهدی منتظر(ع) و پایان سیر تاریخ ظهور
نشانه‏ هاى ظهور
احاديثى كه از نشانه‏هاى ظهور مهدى سخن مى‏گويد، چه در كتب شيعه و چه سنى، غالباً درباره دو موضوع بحث مى‏كند:

1. حوادث مستقل و جداگانه‏اى كه رخ خواهد داد؛

2. وضع اجتماعى و سياسى و تكنولوژى (فناورى) كه جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياى سياست و اجتماع و فناورى پيش از ظهور را براى ما ترسيم مى‏كند.

در مورد رويكرد دوم، هر كه درباره نشانه‏هاى ظهور پژوهش كند، درمى‏يابد كه جهان كنونى، از هر وقت ديگرى، به زمان ظهور نزديك‏تر است.

از جنبه تكنولوژى، احاديث از جهانى سخن مى‏گويند كه در آن هواپيماهايى است كه مسافران را از كشورى به كشور ديگر مى‏برند و ايستگاههاى راديويى به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مى‏تواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنيا پخش كند و تلفنهاى تصويرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مى‏شنود و چهره او را مى‏بيند و رايانه‏هاى دستى وجود دارد كه داراى برنامه‏هاى گوناگون است و دارنده‏اش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بى‏نياز مى‏كند.

از جنبه اجتماعى، احاديث از وضع اجتماعى سخن مى‏گويد كه زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنه‏اند كه گوياى كشف حجاب يا آرايشهاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مى‏رسد كه پيش از پيدايش، آدمى تصورش را نمى‏كرد.

از جنبه سياسى، سخن از كشف معبد هيكل سليمان مى‏گويد كه لازمه برپايى دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى برپا كند، اما بسيارى از افراد مجاهد زندانى مى‏شوند. همچنين از تأسيس دولتى در مشرق سخن مى‏گويد كه زمينه‏ساز دولت مهدى است. نيز اختلاف كارگزاران شيعى و چندگانگى سخنشان كه با بيعت با مهدى، وحدت كلمه پيدا مى‏كنند. همچنين مهديان دروغينى ظاهر مى‏شوند. تمامى آنچه برشمرديم، در احاديث نشانه‏هاى ظهور آمده است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »


رجعت امام حسین(ع) در قران و روایات

از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده: اول كسى كه به دنيا برمى‏گردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشته‏اند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم…«6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: »… ثم رددنا لكم الكره عليهم« اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش… و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد…«7.

»رجعت« را كه عبارت است از »بازگشت گروهى از مؤمنان خالص« و »طاغيان و كفار بسيار شرور« بعد از ظهور حضرت مهدى(ع) و »در آستانه رستاخيز«1 بايد از جمله امورى دانست كه اعتقاد بدان خاصه پيروان مكتب تشيع است. و از جانب امامان بزرگوار شيعه(ع)، تأكيدات فراوانى بر اعتقاد بدان وارد گرديده است؛ تا بدانجا كه در حديثى از امام جعفر صادق(ع)، عدم ايمان به آن، همسنگ و هموزن انكار ايشان قرار داده شده و كسانى را كه بدين موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دايره »امامت و ولايت« معرفى فرموده‏اند:
»از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت نداشته باشد…«2

بايد دانست؛ امر رجعت اگر چه در ابتدا براى ما آدميان - كه محصور در حصار ماديات هستيم - شگفت‏آور و عجيب به نظر مى‏رسد، و به همين دليل گاهى در اين امر شك و ترديد مى‏نماييم و حتى زمانى هم پا را فراتر نهاده و به انكار آن مى‏پردازيم!! ولى اگر عقل معادانديش را كه با حجابهاى هوى و هوس پوشيده نشده باشد به كار گيريم و در اين امر كمى انديشه كنيم؛ خواهيم ديد كه بنا به چندين و چند دليل عقلانى، وقوع رجعت، جاى هيچ‏گونه استبعاد و شگفتى ندارد و نيز اگر در آيات قرآن كريم، غور و بررسى نماييم؛ بدين نكته پى مى‏بريم كه در اين كتاب آسمانى، دهها آيه وجود دارد كه هر يك به نوعى اثبات كننده موضوع رجعت مى‏باشند و نه تنها آيات قرآن كريم كه احاديث و روايات بسيارى را در كتب معتبر حديثى مى‏توان مشاهده كرد كه بروقوع رجعت تأكيد دارند.
و اما همانطور كه از تعريف رجعت كه در صدر اين نوشتار ذكر شد، برمى‏آيد، رجعت يعنى اعتقاد به بازگشت »مؤمنان خالص« و »كفار و ظالمان خالص«، آنان‏كه در طول حيات دنيوى خود جزو رهبران و سردمداران ايمان و كفر محسوب مى‏شده‏اند، و بدين ترتيب در مى‏يابيم كه امر رجعت تنها شامل عده‏اى از انسانها مى‏شود و نه همه آنها! همانطور كه در حديثى از امام جعفر صادق(ع)، مى‏خوانيم كه فرمود:
»رجعت عمومى نيست بلكه جنبه خصوصى دارد؛ تنها گروهى بازگشت مى‏كنند كه ايمان خالص يا شرك خالص دارند.«3
و مطابق اين حديث شريف از جمله كسانى كه در هنگامه رجعت به اين عالم برمى‏گردند كسانى هستند كه در ايمان، خالص و ناب بوده‏اند و به تعبير رساتر، امام مؤمنان و مولاى صالحان و مقتداى پرهيزگاران گرديده‏اند، كه يكى از آنها سالار شهيدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبداللَّه‏الحسين(ع)، است، كه در برخى از آيات قرآن كريم و نيز تعداد كثيرى از روايات و احاديث به رجعت آن حضرت تصريح گرديده است و آن را امرى حتمى‏الوقوع دانسته‏اند، كه ذيلاً به دو نمونه از آيات قرآن كريم و تعدادى از روايات اسلامى كه در خصوص رجعت آن حضرت وارد شده است اشاره مى‏نماييم:

الف) رجعت امام حسين(ع) در قرآن كريم:
همانطور كه قبلاً گفتيم در قرآن كريم پيرامون مسئله رجعت و نيز رجعت حسين بن على(ع)، آيات فراوانى وجود دارد تا بدانجا كه گفته‏اند: »در قرآن 18 آيه صريح در باب رجعت هست«4 و از جمله اين آيات، آيات ششم و هفتم از سوره مباركه نازعات مى‏باشد: »در آن روز كه زلزله‏هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه درمى‏آورند و به دنبال آن حادثه دومين رخ مى‏دهد.«
اين دو آيه شريفه اشاراتى دارند به حوادثى كه قبل از وقوع قيامت و رستاخيز روى مى‏دهند كه از جمله آنها زلزله‏اى وحشتناك است كه همه چيز را درهم ريخته و نظام جهان را دگرگون مى‏سازد.
»حضرت امام جعفر صادق(ع)، در (تأويل) اين آيه شريفه فرموده‏اند:
»لرزاننده حسين بن على(ع)، و حادثه دومين، على بن ابيطالب(ع)، است. نخستين فردى كه (در رجعت) قبر او شكافته شده (و از آن بيرون مى‏آيد) و خاك را از سر مى‏زدايد، حسين بن على(ع) است.«5
و نيز در اين زمينه بايد به آيه 6 از سوره مباركه اسراء اشاره كرد، كه خداوند عزيز در اين آيه مى‏فرمايد:
»آنگاه شما را روبه‏روى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند، مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم.«
اين آيه شريفه نيز طبق روايتى كه از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده، به موضوع رجعت امام حسين(ع)، اشاره دارد، چرا كه آن حضرت فرمود: اول كسى كه به دنيا برمى‏گردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشته‏اند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم…«6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: »… ثم رددنا لكم الكره عليهم« اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش… و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد…«7.
با توجه به دو آيه فوق‏الذكر اين نكته به دست مى‏آيد كه امر رجعت و نيز رجعت امام حسين(ع)، از نظر اين كتاب آسمانى امرى شدنى خواهد بود و به همين دليل جاى شگفتى در آن وجود ندارد.

ب) رجعت امام حسين(ع)، در روايات:
يكى از منابع چهارگانه فقه اسلامى، حديث و سنت است و به همين خاطر براى اثبات بعضى از احكام، قواعد و اعتقادات دينى ناگزير از رجوع به احاديث و سنن منقول از پيامبر(ص)، و ائمه(ع)، هستيم، كه اين مطلب درباره »رجعت« نيز صادق است. يعنى براى پى بردن به كم و كيف رجعت، در كنار استدلال به قرآن كريم و عقل، بايد از احاديث و روايات نيز بهره گرفت.
بايد دانست درباره امر رجعت و حوادث پيرامون آن، روايات و احاديث فراوانى در كتب روائى و حديثى مضبوط است. تا جايى كه »شيخ حر عاملى در كتاب الايقاظ من‏الهجعه بالبرهان على الرجعه، 600 حديث [درباره رجعت] روايت كرده است.«8 ولى از آنجا كه بحث ما پيرامون رجعت امام سوم(ع)، است، فقط به برخى از رواياتى كه در آنها به رجعت آن حضرت تصريح گرديده مى‏پردازيم.
روايت اول: »قطب راوندى و ديگران از جابر ازامام محمد باقر(ع)، روايت كرده است كه حضرت امام حسين(ع)، در صحراى كربلا، پيش از شهادت فرمودند: … اول كسى كه زمين شكافته مى‏شود و از زمين بيرون مى‏آيد من خواهم بود و بيرون آمدن من موافق مى‏افتد با بيرون آمدن اميرالمؤمنين و قيام قائم ما…«9
اين روايت كه علامه مجلسى آن را در حق‏اليقين آورده است بر اين نكته تصريح مى‏فرمايد كه اولين رجعت كننده در هنگامه رجعت، امام حسين(ع)، است و در اين مورد، احاديث فراوانى نقل گرديده كه نمونه‏اى از آن را قبلاً و در شرح آيات سوره مباركه نازعات نيز ذكر كرديم.
روايت دوم:
»… عياشى از حضرت امام جعفر صادق(ع)، روايت كرده است كه اول كسى كه به دنيا برمى‏گردد حضرت امام حسين(ع)، است و اصحاب او و يزيد و اصحاب او، پس همه ايشان را بكشد مثل آن كه ايشان را كشته‏اند.«10
در اين روايت علاوه بر آنچه قبلاً بدان اشاره نموديم يعنى اولويت امام حسين(ع)، در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نيز مخالفان و دشمنان ايشان هم اشاره گرديده و همانطور كه ملاحظه مى‏شود تصريح گرديده كه در واقعه رجعت، گوئى صحنه حماسه آفرين عاشورا بار ديگر تكرار گرديده و مجدداً مقاتله‏اى بين آن حضرت و سپاه يزيد درمى‏گيرد كه سرانجام و عاقبت آن، پيروزى و غلبه سپاه امام(ع)، بر سپاه كفر است و در واقع انتقام فجايع حادثه عاشورا از يزيديان گرفته مى‏شود. و البته اين انتقام‏گيرى از ظالمان و ستمگران، تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلكه مطابق روايتى كه از امام كاظم(ع)، وارد شده، در هنگامه رجعت بسيارى از مؤمنان از دشمنان خود، طلب حقوق پايمال شده خويش را مى‏نمايند و علاوه بر آن از عده‏اى از دشمنان خود، انتقام مى‏گيرند:
»… ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ايشان به سوى بدنها برمى‏گردند تا حق خود را از ايشان استيفاء كنند. هر كه ايشان را عذاب و شكنجه كرده باشد انتقام از او بكشند و…«11
روايت سوم :
»… از حضرت امام محمد باقر(ع)، روايت گرديده كه اول كسى كه در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسين(ع)، خواهد بود و آن مقدار پادشاهى خواهد كرد كه از پيرى، موهاى ابروهاى او بر روى ديده‏اش آويخته شود.«12
مطابق اين روايت و روايات مشابه ديگر، در هنگامه رجعت براى برخى از ائمه(ع)، دورانى است كه در طى آن در پهنه گيتى به حكمرانى پرداخته و حكومت مى‏نمايند، كه از جمله آنها امام حسين(ع)، است كه دوران حاكميت آن حضرت بسيار طولانى خواهد بود.
بايد دانست كه از اين روايت استفاده مى‏شود كه فاصله بين قيام حضرت صاحب(ع)، و رجعت تا وقوع رستاخيز و برپا شدن قيامت، فاصله‏اى طولانى خواهد بود كه در اين فاصله همانطور كه گفتيم عده‏اى از اولياى الهى حكومت مى‏كنند و دنيا، روزگارى سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد ديد. دورانى كه نشانى از ظلم و ستم وجود ندارد و »نيكان به ديدن دولت ائمه(ع) خوشحال شده و ديده‏هاى ايشان روشن مى‏گردد…«13.
از آنچه گفتيم نتيجه گرفته مى‏شود كه اولاً امر رجعت، امرى حتمى الوقوع است و ثانياً اين امر منحصر به برخى از صلحا و اشقيا مى‏شود و نه همه آنها، كه از آن جمله‏اند، امام حسين(ع)، كه نخستين مراجعت كننده به دنيا است و پس از انتقام‏گيرى از پديدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گيتى، مدت بسيارى را به اداره امور عالم و حاكميت بر جهان بشريت مى‏پردازند.

پى‏نوشتها :
1 . تفسير نمونه ج15، ص555.
2 . علامه مجلسى، حق‏اليقين، ج2، ص2.
3 . تفسير نمونه ج15، ص560.
4 . حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص481.
5 . فضائل و سيره امام حسين(ع)، در كلام بزرگان، عباس عزيزى، ص69.
6 . حق اليقين ج2 ص12
7 . حق‏اليقين ج2 ص16
8 . حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص482.
9 . علامه مجلسى، حق‏اليقين، ج2، ص7.
10 . همان، صص12ù11.
11 . همان، ص7.
12. همان
13. همان، ص10.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 21 آبان 1394نظر دهید »

- ريشه ضربه هايى كه بشريت مى خورد!
امروز بيش از پنج قرن و ده قرن پيش ، حسين بن على اسلام و شما، در دنيا شناخته شده است . امروز وضع به گونه اى است كه متفكران و روشنفكران و آنهايى كه بى غرضند، وقتى به تاريخى اسلام بر مى خورند و ماجراى امام حسين را مى بينند، احساس خضوع مى كنند. آنهايى كه از اسلام سر در نمى آورند، اما مفاهيم آزادى ، عدالت ، عزت ، اعتلاء، و ارزش هاى والاى انسانى را مى فهمند، با اين ديد نگاه مى كنند و امام حسين ، امام آن ها در آزادى خواهى ، در عدالت طلبى ، در مبارزه با بدى و زشتى ها، در مبارزه با جهل و زبونى انسان است .
امروز هم هر جايى كه بشر در دنيا ضربه خورده است . چه ضربه اقتصادى ، اگر ريشه اى را كاوش كنيد، يا در جهل است ، يا در زبونى ، يعنى يا نمى دانند و معرقت لازم را به آنچه كه بايد معرفت داشته باشند، ندارند؛يا اين كه معرفت دارند، اما خود را ارزان فروخته اند؛زبونى را خريده اند و حاضر به پستى و دنائت شده اند! امام سجاد و اميرالمؤ منين - بنابر آنچه كه از آن ها نقل شده - فرموده اند: ليس لا نفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها بغيرها ؛اى انسان ! اگر بناست هستى و هويت و موجوديت تو فروخته بشود، فقط يك بها دارد و بس ، و آن بهشت الهى است ؛به هر چه كمتر از بهشت بفروشى ، سرت كلاه رفته است . اگر همه دنيا را هم به قيمت قبول پستى و ذلت و زبونى بفروشى ، سرت كلاه رفته است . اگر همه آن كسانى كه در اطراف دنيا تسليم زر و زور صاحبان زر و زور شده اند و اين زبونى را قبول كرده اند، چه عالم ، چه سياستمدار، چه فعال سياسى و اجتماعى ، چه روشنفكر به خاطر اين است كه ارزش خود را نشناختند. و خود را فروخته اند خيلى از سياستمداران دنيا خودشان را فروخته اند. در عزت فقط اين نيست كه انسان روى تخت سلطنت يا رياست بنشيند؛گاهى يك نفر بر تخت سلطنت نشسته است ، به هزاران نفر هم با تكبر فخر فروشى مى كند و زور مى گويد؛اما در عين حال زبون و اسير يك قدرت و يك مركز ديگر است ؛اسير تمايلات نفسانى خود است ؛كه البته اسراى سياسى امروز دنيا به اين آخرى نمى رسند؛اسير قدرت ها و اسير مراكزند.
اگر امروز شما به اين كشور بزرگ نگاه كنيد، مى بينيد كه چهره جوانان اين كشور، از احساس استقلال و احساس عزت ، برافروخته و شادمان است . هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه دستگاه هاى سياسى اين كشور، از قدرتش ؛دنيا كمترين فرمانى مى برند همه دينا هم اين را قبول دارند كه در همين كشور با عزت و باعظمت ، قبل از انقلاب حكومتى سركار بود كه افرادش تفرعن و تكبر داشتند و براى خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بايستى در مقابلشان تعظيم مى كردند و خم مى شدند؛اما همانها اسير و زبون ديگران بودند! در همين تهران ، هر وقت سفير امريكا مى خواست ، مى توانست با شاه ملاقات كند و هر مساءله اى را بر او ديكته كند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغير كند! ظاهر شان جلال و جبروت داشت ؛اما براى ضعفا، زبون بودند! امام حسين خواست اين زبونى را از انسان ها بگيرد

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 13942 نظر »

عاشورا، نهضتى جاويدان
بر خلاف انتظار بنى اميه ، آنان با كشتن حسين عليه السلام گور خود را كندند و از مقاصد شوم خود پرده برداشته و خشم و غضب ملل اسلامى را خريدارى كردند. همه مجامع اسلامى عمل بنى اميه را تقبيح كرده و آن را يك جنايت نابخشودنى دانستند.
اين حقيقتى است كه هر مورخ به آن اعتراف مى نمايد، (ماربين ) مستشرق آلمانى مى گويد: بزرگترين خطاى سياسى بنى اميه ؟ اسم و رسم آنها را از صفحه عالم محو ساخت كشتن حسين عليه السلام بود
محكوميت بنى اميه در افكار مسلمين براى آينده اسلام بسيار مفيد شد؛زيرا بين اميه از اين كه بتوانند منافقانه و زير پرده به اسلام ضربه بزنند ماءيوس ‍ شدند و مردم آنها را به خوبى شناختند
از آن پس همكارى و نزديك شدن به آنان سبب بدنامى و ننگ بود. مردم نيز طبعا به نيات و مقاصد آنها مخالفت مى كردند و تا مى توانستند جلو مقاصد آنها ايستادگى مى كردند. اگر سرنيزه و شمشير نبود خون بنى اميه را مى نوشيدند و زنده به گورشان مى كردند.
قصيده عبدالله بن همام سلولى ، ترجمان احساسات و تنفر و انزجار مردم از آل اميه است
خشينا الغيظ حتى لو شربنا /دماء بنى اميه ما روينا
خشم كليه عروق ما را چنان پر كرده كه اگر خون هاى بين اميه را بياشاميم باز سيراب نمى شويم .
يكى از علماى مصر كه براى كتاب كامل ابن اثير فهرستى تهيه كرده است ، مى گويد: سپاهى كه با حسين عليه السلام جنگ كرد و او را كشت سنگدل ترين مردمان دنيا بود و در ميان آن لشكريان آثار رحم انسانى نبود؛بلكه جمادات متحرك و شريرى بودند كه بزرگترين عار و بدترين كارها و شنيع كارها و شنيع ترين كردار را بر خود هموار كردند  شيخ عبدالوهاب نجار، از اساتيد برجسته دانشگاه الازهر مصر در ملاحظاتش بر كامل ابن اثير، بنى اميه و كشندگان حسين عليه السلام را لعن و توبيخ و تفبيح كرده .


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 1394نظر دهید »

رمز جاودانگى نهضت حسينى: جاودانگى نهضت امام حسين (ع )
در تاريخ انسانيت حوادث تلخ و شيرين و غم انگيزى و فرح زا بمانند امواج كوچك و بزرگ در اجتماعات انسانى به وجود آمده . اين حوادث در آغاز چنان پر ضربان و خيره كننده بوده كه دنيا يا يك اجتماع را به خود متوجه ساخته و موقتا تمام زندگى روزانه مردم را تحت الشعاع قرار داده و نقل مجالس گرديد است .
و لكن هر مقدار از زمان حادثه مى گذرد بمانند همان امواج دور شونده از مركز رو به ضعف گذاشته و ماهيت اوليه را از دست داده و رو به فراموشى مى نهند و پس از مدتى چنان از نظرها محو مى شوند كه گويا از اول نبوده و يا به زحمت در ياد و خاطر انسان ها تداعى مى شوند
اين يك خاصيت عمومى براى همه حوادث تاريخ است ، ولى در ميان آن همه حوادث ؛ندرتا حادثه هايى به چشم مى خورد كه كاملا يك حالت استثنايى دارند و گذشت زمان آن را كهنه و بى رنگ نمى سازد
حادثه خونين كربلا و شهادت حسين عليه السلام يك نمونه عالى و ممتاز از اين امواج استثنايى تاريخ بشرى است و كسى باور نمى كرد حادثه اى در ميان بيابانى خاموش و دور افتاده پس از كشته شدن قهرمانان آن ، چنين عكس العمل پر اهميتى به وجود آورد.
اين موج در كربلا، چندان بزرگ به نظر نمى رسيد؛ولى در كوفه بزرگ شد. به شام و حجاز كه رسيد بزرگتر شد و در مدت كوتاهى دنياى اسلام را به جنبش در آورد و با گذشت زمان هر روز به دامنه دايره خود افزوده و وسيع تر مى گرديد و امروز پس از صدها سال اعجاب و تحسين جهانيان را بر انگيخته ؛به طورى كه سلاطين دنيا و رهبران انقلاب ها، پس از گذشت اندك زمان از خاطره ها محو شده و اقدامت آنان به فراموشى سپرده مى شود؛ليكن اين چه خونى است كه در  سال پيش در كربلا بر زمين ريخت ، اما هنوز مى جوشد و اين چه عظمتى است كه پس از شهادت درخشان تر مى شود. و دنيا را به خود جلب مى كند قبر شاهان عصر و قدرتمندان وقت ويرانه مى شوند وليكن قبر حسين عليه السلام و ياران وى را تعمير كرده و ياد آنان را بيش از پيش زنده نگاه مى دارند.
البته وحى آسمانى قبلا به اين جهات كه مغفول اذهان بوده خبر داده است ، به طورى كه در حديث ام يمن ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده فرشته وحى براى من خبر داده حسين عليه السلام كشته مى شود و قبر او را پيوسته تعمير خواهند نمود و تا انقراض عالم باقى خواهند ماند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 1394نظر دهید »

غيرت زاده زهرا(س )
خدا و رسول او و مؤ منين و دامن هاى پاك و مطهرى كه ما در آن رشد و نمو يافتيم و مردمان با غيرت و جان هاى با عزتى كه تن به ذلت نداده اند، اين اجازه را به ما نمى دهند كه ما مطيع انسان هاى پست شويم و (زندگى ذلت بار را) بر شهادت شرافتمندانه ترجيح دهيم بدانيد كه من با همين خاندان اندكم كه ياوران من نيز مى باشند، با شما نبرد خواهم كرد سپس آن حضرت در ادامه سخنانش اشعارى از فروه بن مسيك مرادى زا خواند:
اگر ما (در اين جنگ ) پيروز شويم پيروزى عادت ديرين و قديم ما است و اگر شما بر ما چيره شده و ما مغلوب گرديم ، باز هم پيروزيم . اگر ما شكست خورده و به شهادت برسيم ، از روى ترس نبوده بلكه روزگار ما سر آمده و اجل ما رسيده و دولت به ديگران روى كرده است اگر مرگ از سر عده اى باز شود و از آنان دور گردد، درب خانه كسانى ديگر را به صدا در مى آورد بزرگان و سروران قوم من به دست شما كشته شدند، همانگونه كه در قرون پيش مردمان نابود گرديدند.
اگر بنا به جاودانگى پادشاهان در اين دنيا بود، پس ما نيز جاويد مى مانديم و اگر بزرگ مردان در اين عالم باقى مى ماندند، ما نيز بايد باقى مى مانديم . به شماتت كنندگان ما بگو: به خود باز گرديد و ما را شماتت و سرزنش ‍ مكنيد؛زيرا همين مرگى كه گريبان گير ما شده است ، زمانى ديگر نيز گريبان گير شما خواهد شد. 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 1394نظر دهید »

حسين مظهر غيرت الهى
 - مرگ سرخ از زندگى ننگين بهتر است
امام حسين عليه السلام خود سوار بر شتر شده (و طبق روايتى ديگر اسب ) و از لشكر ابن سعد خواست كه ساكت شوند، آنها ساكت شدند، امام شروع به حمد و ستايش الهى نموده و به بهترين صورت مقام ربوبيت را توصيف نمودند، سپس بر پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و ملائكه و رسولان الهى با بيانى رسا و شيوا درود فرستاده و فرمود:
اى مردم ! مرگ و بيچارگى بر شما باد؛زيرا شما در حال پريشانى و سرگردانى از ما طلب يارى نموديد و ما را به فريادرسى خود فرا خوانديد؛ما نيز با شتاب براى يارى شما آمديم ، اما اينك آن شمشيرى را كه مطابق سوگندتان مى بايستى براى يارى ما از غلاف بيرون بكشيد، بر روى خود ما مى كشيد و اى آتشى را كه براى ما مهيا نموده ايد، همان آتشى است كه قرار بود بر جان دشمن ما و دشمن شما برافروخته گردد. امروز شما براى يارى دشمنان خود و جنگ با دوستان خود جمع شده ايد، در حالى كه آنها نه عدالتى را بر پا كرده اند و نه اميد تازه اى در يارى به آنها وجود دارد.
ولى بر شما! آيا قصد داريد كه ما را تنها گذاشته و رها كنيد، بى آن كه حتى شمشيرى در راه كمك به ما از غلاف در آوريد يا خاطرتان از سوى ما پريشان باشد، يا آن كه راى محكمى اتخاذ نماييد؟ شما همانند ملخ با شتاب و عجله مشغول به اين عمل شديد و چونان پروانه اى دامن بر اين آتش زديد.
از رحمت خدا به دور باشيد اى بردگان اجتماع و اى رانده شدگان از گروه ها و اى تاركين كتاب خدا و اى كسانى كه احكام خدا را دگرگون نموديد و اى گروه گناهكار واى پيروان شيطان و اى خاموش گران چراغ هدايت نبوى ؟
آيا اينان را يارى مى كنيد و ما را تنها و خوار مى گذاريد؟ آرى ! به خدا سوگند مى خورم كه اين حيله و نيرنگ (كار جديد شما نيست و) از قديم در شما بوده و اصل و فرع سما را در برگرفته و به آن خو گرفته ايد، شما همچون ميوه پليد و خبيثى هستيد كه حتى در گلوى باغبان خود نيز چون استخوان ، گير مى كنيد، ولى براى غاصبين لقمه اى گوارا هستيد.
بدانيد كه اين زنازاده فرزند زنازاده ابن زياد مرا بين دو كار قرار داده : مرا يكى (از اين دو كار) شهادت و ديگرى ذلت (بيعت با يزيد) است هيهات ! و دور باد از ما كه شهادت را قبول نكرده و تن به ذلت دهيم .


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 1394نظر دهید »

- گريه دشمن
از الطاف خاص خدا بر امام حسين عليه السلام در اين مورد اين است كه همه دلها و قلبهاى آشنا و بيگانه با او، به گونه اى بر شهادت او مصيبت او شعله ور مى گردد و مجلس او را به پا مى دارد، همچون برخى هندوهاى مخالف با اسلام و يا كسانى كه در اوج عداوت و دشمنى با دين خدا، بر او مى گريستند
عمر سعد، فرمانده كل سپاه يزيد، به هنگام صدور فرمان حمله به آن حضرت خود مى گريست . همانگونه كه در واپسين لحظات شهادت او و شنيدن سخنان جانسوز و تكان دهنده خواهر قهرمانش زينب عليها السلام اشك مى ريخت .
شقاوت پيشه اى كه به هنگام غارت خيمه ها، گوشواره دختر خردسال حسين عليه السلام را به سرقت مى برد، مى گريست .
يزيد به هنگام ورود خاندان پيامبر و سرهاى مقدس شهداى قهرمان عاشورا به مجلس شومش ، بر آن صحنه اى فاجعه بار اشك مى ريخت ، همانگونه كه از ساير شقاوت پيشگانى كه در ريختن خون پاك او شركت داشتند، نيز رقت قلب و گريه بر شهادت جانسوز آن حضرت و ستمى كه در راه حق و عدالت بر او رفت ، گزارش شده است . و در ميدان آنان تنها از فرزند پليد مرجانه به موردى دست نيافته ام ، جز همان موردى كه در استاندارى كوفه و مجلس شومش ، فرمان قتل امام سجاد عليه السلام را صادر كرد، كه عمه قهرمانش او را در آغوش گرفت و فرمود: اگر بخواهيد او را بكشيد بايد مرا نيز به همراه او بكشد كه ابن زياد دگرگون شد و فرمان شقاوت بار خود را با توجيهى پس گرفت .


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 1394نظر دهید »

كوبيدن كاخ ستمگر
كربلا كاخ ستمگران را با خون در هم كوبيد، و كربلا كاخ سلطنت شيطانى را فرو ريخت .
 - گريه دشمن بر مظلوميت حسين (ع )
همه انسان ها، حتى همان شقاوت پيشگان اموى كه براى ريختن خون پاك او همدست و همداستان شده بودند، با مراجعه به فطرت و سرشت انسانى خويش ، نا خودآگاه احساس همدردى مى كردند و بر حقانيت و مظلوميت او مى گريستند و با سوء استفاده از اراده و اختيارى كه خداوند براى گزينش ‍ راه زندگى به انسان عنايت فرموده است ، به رويش شمشير مى كشيدند و با سوء استفاده از همين اختيار، خود را براى هميشه ، هيزم جهنم مى ساختند.- گريه يزيد بر امام حسين (ع )
شگفت اينجاست كه ، در اين مرحله نيز بر شهادت افتخار آفرين او و يارانش ‍ و بر اسارت خاندانش بى اختيار مى گريستند، همانگونه كه عمر سعد فرمانده كل سپاه اموى به هنگام صدور فرمان قتل حسين عليه السلام اشك مى ريخت و نيز شقاوت پيشه اى كه گوشواره دختر خردسال او را مى ربود، گريه مى كرد.  و خود يزيد، عنصر خود كامه اموى نيز هنگامى كه خاندان پيامبر را در حال اسارت و سر بريده او را بر نيزه نگريست بى اختيار اشك مى ريخت و فريبكارانه مى گفت :
خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سياه گرداند كه چنين فاجعه اى را به وجود آورد.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 1394نظر دهید »

- شكست روحى دشمن
شما يك چنين صحنه نمايشى از فضائل انانيت در غير حادثه كربلا نشان دهيد تا به جاى كربلا از آن حادثه ياد كنيم . پس چنين حادثه اى را بايد زنده نگهداريم . حادثه اى كه در آن يك جمعيت هفتاد و دو نفرى از نظر روحى يك جمعيت سى هزار نفرى را شكست دادند. چطور شكست دادند؟ اولا با اينكه اينها در اقليت بودند و كشته شدنشان قطعى بود، يك نفر از اينها به دشمن ملحق نشد. اما از آن سى هزار نفر به اينها ملحق شدند. از جمله سردارشان حر بن يزيد رياحى و سى نفر ديگر. اين دليل بر آن است كه از نظر روحى اينها بردند و آنها باختند. عمر سعد در كربلا كارهايى كرده است كه دليل بر شكست روحى خودش است . لشكريان عمر سعد در كربلا از جنگ تن به تن پرهيز داشتند. اول حاضر شدند. و طبق معمولى كه در آن دوره ها بوده است ، قبل از اينكه به اصطلاح جنگ مغلوبه يا تير اندازى شود جنگ تن به تن يك نوع زور آزمايى بوده است . يك نفر از اين طرف مى رود، يك نفر از آن طرف مى آيد. چند نفر كه با اصحاب حسين مبارزه كردند، آنقدر به آنها نيروى روحى دادند كه عمر سعد دستور داد جنگ تن به تن نكنند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 1394نظر دهید »

شكست دشمن در برابر منطق حسين (ع )
 - سخن مطهرى در باب مبارزه امام حسين (ع )
ما اگر مبارزه حسين بن على عليه السلام را با لشكريان يزيد و ابن زياد از جنبه نظامى ، يعنى از نظر ظاهرى و صورى در نظر بگيريم ، امام حسين شكست خورد و آنها پيروز شدند. اما اگر ماهيت قضيه را در نظر بگيريم ، فكرى و اعتقادى است ، يعنى حكومت يزيد سمبل جريانى بود كه مى خواست فكر اسلامى را از بين ببرد و امام حسين براى احياء فكر اسلام جنگيد، در اين صورت بايد ببينيم آيا امام حسين به مقصودش رسيد يا نرسيد؟
آيا توانست يك فكر را در دنيا زنده كند يا نتوانست ؟ مى بينيم كه توانست . هزار و سيصد سال است كه اين نهضت هر سال يك پيروزى جديد به دست مى آورد، يعنى هر سال عاشورا، عاشوراست و معنى كل يوم عاشورا اين است كه هر روز به نام امام حسين با ظلم و باطلى مبارزه مى شود و حق و عدالتى احياء مى شود. اين پيروزى است و پيروزى بالاتر از اين چيست ؟ يزيدها و ابن زيادها مى روند، ولى حسين ها و عباس ها و زينب ها باقى مى مانند. البته به عنوان يك ايده نه به عنوان يك شخص ، بلكه به عنوان يك صاحب اختيار و حاكم بر جامعه خويش . آرى ! آنها مى ميرند، اما اينها زنده و جاويد باقى مى مانند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 20 آبان 1394نظر دهید »

- بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطان هاست
مساءله اين است كه بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطان هاست . هميشه شيطان هاى بزرگ و كوچك ، براى تاءمين هدف هاى هود، انسان ها و توده هاى مردم و ملت ها را قربانى مى كنند. در تاريخ گذشته هم اين را خوانده ايد و شرح حال سلاطين جابر و ستمگر و رفتار آن ها با ملت ها و وضع امروز دنيا و روش قدرت هاى بزرگ را ديده ايد. بشر دستخوش اغوا و خدعه هاى شيطان ها قرار مى گيرد بايد به بشر كمك كرد، بايد به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگردانى و گمراهى خلاص بشوند.
چه كسى مى تواند اين دست نجات را به سوى بشريت دراز كند؟ آن كسانى كه چسبيده به مطامع و هوس ها و شهوات باشند، نمى توانند؛چون خودشان گمراهند آن كسانى كه اسير خود خواهى ها و منيت ها باشند، نمى توانند بشر را نجات بدهند؛بايد كسى پيدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛يا لطف خدا به سراغ آن ها بيايد، تا اراده آن ها قوى بشود و بتوانند ايثار كند و از شهوات بگذرد؛از منيت و خود پرستى و خود خواهى و حرص و هوى و حسد و بخل و بقيه گرفتارى هايى كه معمولا انسان دارد،
بيرون بيايد، تا بتواند شمعى فراراه بشر روشن كند.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 19 آبان 13943 نظر »

سخاوت طبع حسينى
آن گرامى در پرتو طبع بلندش نه تنها تمامى ثروت و امكانات خويش را در راه انجام فرمان خدا نثار كرد، بلكه از آنچه برايش ممكن بود دريغ نورزيد.
 - مظهر فداكارى بسيار عجيب
حادثه شهادت امام حسين عليه السلام نه تنه فجيع بود و نه تنها مظهر يك فداكارى عظيم و بى نظير است ، حادثه بسيار عجيبى است .


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 19 آبان 1394نظر دهید »

1 ... 6 7 8 ...9 ... 11 ...13 ...14 15 16 17

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو