« ببخش عمّه!این بود، اجر رسالت؟! »

همدم تنهایی بابا
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‏های کوچک تو خلاصه شده است.

سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‏السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‏هایش را به جستجو.

سلام بر کوچکی گام‏هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‏ات.

سلام بر تو که آتش، کوتاه‏تر از دامنت نیافت.

تو را خوب‏تر از شام غریبان، زینب می‏شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‏شناسد؛ تورا که آن‏قدر پدر پدر کردی و ?یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی? گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‏السلام غوطه‏ور شدی.

سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه‏السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.

از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‏رسد و هرگاه نام تو را می‏نویسم، هیچ واژه‏ای را توان توصیف اندوهت نیست.

از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.

سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن‏ها آیا آبله پاهایت خوب شده‏است؟

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو