« و هنوزم که هنوز...غم عشق به پایان نرسیده است... | روزی در تقویم.... » |
من از اشکی که میریزد زچشم یار میترسم /از آن روزی که اربابم شود بیمار میترسم /رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم /همه گویند این جمعه بیا ! اما درنگی کن
از اینکه بازعا شورا شود تکرار میترسم …ظهور گل نرگس صلوات.
فرم در حال بارگذاری ...