نمادِ حاکمیت دین

نماز، نماد حاکمیت دین است؛ پرچمی است که برافراشته شدن آن نشان از استقرار دین داری دارد. مؤمن در نیایش خویش با مؤمنان نیایشگر همراه می شود و برای پایداری در مسیر حق از نماز استعانت می جوید. انسان، با نماز، غفلت را از جان می زداید و تن را به عبادت وا می دارد تا سرگرمی های عادی زندگی او را از توجه به هدف حیات باز ندارد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

بارقه امید

نماز، قطعه ای از بهشت است در جهنم سوزان دنیای پردود و غبارآلود. نماز، فرصتی طلایی برای ابراز شوق و بندگی در برابر معبود مهربان و صمیمی است. نماز، فرصت شکفتن، موعد عروج، پله های فاصله را طی کردن، الهی شدن و رنگ وبوی معشوق گرفتن است. نماز، موعد رهایی انسان از بند تن، قفس دنیا و اسارت نفس امّاره است. نماز، زمزمه رها شدن از تن، گذشتن از مرز خود است. نماز، لحظه آسمانی شدن و به خدا پیوستن است. نماز، بهانه ای است برای درک مناجات و زمزمه های نیمه شب در خلوت انس با معبود. نماز، انسان را به مهمانی اشک و خلوص می خواند و منتهای خضوع و بندگی بنده را در برابر پروردگار به نمایش می گذارد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

حرمت نماز جماعت را پاس بدارید.

علی علیه السلام فرمود:

هرگاه با مردم به نماز جماعت ایستادی، نه با طولانی کردنش مردم را به ستوه آور و نه با شتابِ بیش از حد نماز را ناچیز شمار.

بهترین افراد حاضر در مسجد به ترتیب عبارتند از: امام جماعت، مؤذن و شخصی که در طرف راست امام جماعت می ایستد.

جاهای خالی صف های جماعت را پرکنید. هرکس می تواند صف اول یا دوم را پر کند، باید چنین کند؛ زیرا این کار نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم محبوب تر است. صف ها را کامل کنید همانا خدا و فرشتگان او بر کسانی که صف ها را کامل می کنند، درود می فرستند.

در جماعت خود را با کم توان ترین افراد هماهنگ کنید و [با طول دادن نماز [سبب کراهت آنان از نماز و در فتنه افتادن شان مباشید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

کسی که در شبانه روز پنج نماز با جماعت بخواند، درباره او گمان نیک داشته باشید و شهادتش را بپذیرید.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

دلیل عرفانی زیبا در مورد حجاب

کل عالم و مقام عصمت عالم اگر به صورت یک شکل و بافت و صورتی دربیاید، قهراً به بافت انسان درمی آید. همان طور که قوه خیال، حقایق آن سویی را مطابق با مناسباتی که بین شان است، با اشکال این سویی برای انسان پیاده می کند، قوه خیال عالم هم، عصمت نظام عالم را در نشئه طبیعت به صورت انسان شکل می دهد و چون عصمت بیشتر با اسم شریف «الباطن» سازگار است، لذا به صورت زن شکل می دهد، نه صورت مرد. چون مرد بیشتر با اسم شریف «الظاهر» و زن بیشتر با اسم شریف «الباطن» در ارتباط است، لذا همان مقام اسم شریف «الباطن» در شریعت، برای زن به صورت حجاب مطرح شده است.

این حجاب در حقیقت صفت خدا داشتن زن است، خداوند هم محجوب است. خودش فرمود: «از پشت هفت هزار حجاب دارید من را می بینید» اگر عدد را بالاتر ببرد، باز هم حق است.

نه این که دین اگر به زن می گوید حجاب را نگه دار، العیاذ بالله جسارت به زن است، بلکه این در حقیقت، احترام به زن است. به او می گوید چون تو مطابق اسم شریف «الباطن» الهی پیاده شده ای، ما نمی خواهیم در معرض دید هر کسی قرار بگیری، لذا محجوب باش. بگذار اگر دیگران می خواهند تو را ببینند، از پشت حجاب ها ببینند. این حجاب برگرفته از حجاب حق است، لذا حجاب دژ زن است، چه این که خداوند هم دژ دارد.

فرمود: هرچه کوشش کنید، نمی توانید حقیقت غیبیه ذات مرا ببینید. آن قدر محجوبم، آن قدر در حجابم که هر چه حجاب ها را خرق کنید، باز هم همچنان باید مرا در پشت حجاب ببینید. هرگز من کشف تام نمی کنم.

حتی در قرآن هم کشف تام ذاتی نکرد. قرآن هم اگرچه خدا را به ما معرفی می کند، اما یا با الفاظ است یا با معانی یا صور که هم الفاظ حجابند، هم معانی و هم صور. خدا از پشت حجاب ها خود را معرفی کرد، و الا حق آن طوری که حق است، برای خلق جلوه نمی کند، که لازمه جلوه گری حق برای خلق، بساط خلق را جمع کردن است.

زن تا رمانی که در حجاب است، حق است، اما زمانی که از حجاب درآمد، وجهه خلقی پیدا می کند و توانایی اش شکسته می شود. پس حجاب برای زن یک احترام است تا بیشتر شبیه به خداوند شود.

واقعیت این است که اگر بخواهند «عصمت اعظم» را به صورت بشر در بیاورند، به بهترین شکل در خواهند آورد که بهتر و زیباتر از این چهره در نظام هستی نباشد. لذا مشابه چهره جناب صدیقه طاهره علیهاسلام در عالم هرگز زنی پیدا نمی شود، چه این که مشابه چهره پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهم السلام هرگز در عالم پیدا نمی شود.

حال که عصمت کبرای الهی در حضرت صدیقه طاهره علیها سلام تجلی کرده است، او آن چنان در حجاب قرار می گیرد که فقط امیرالمؤمنین علیه السلام لیاقت دیدار همچنین جمالی را داشته باشد. لذا اگر علی بن ابی طالب نبود، برای تو هرگز در عالم کفوی برای این بانو وجود نداشت.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

مقام و جایگاه دختران در نگاه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله

حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«مِنَ الرَّوْضَةِ، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نِعْمَ الْوَلَدُ الْبَنَاتُ الْمُخَدَّرَاتُ مَنْ کانَتْ عِنْدَهُ وَاحِدَةٌ جَعَلَهَا اللَّهُ سِتْراً مِنَ النَّارِ وَ مَنْ کانَتْ عِنْدَهُ اثْنَتَانِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِهَا الْجَنَّةَ وَ مَنْ یکنْ لَهُ ثَلَاثٌ أَوْ مِثْلُهُنَّ مِنَ الْأَخَوَاتِ وُضِعَ عَنْهُ الْجِهَادُ وَ الصَّدَقَةُ؛

خوب فرزندانی هستد دختران مخدره هر کس یک نفر از آنها نزد او باشد خداوند او را سپری از آتش قرار می دهد و کسی که دو دختر داشته باشد خداوند به این سبب او را داخل بهشت می کند و هر کس سه دختر داشته باشد و یا همانند آن خواهر نزد او باشد جهد و صدقه از او برداشته شده است.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

دختران چگونه می توانند از سویی شاد بپوشند و از سویی بدون تبرّج در جامعه حضور داشته باشند؟

حجاب به معنای حضور بدون تبرّج بانوان در جامعه است، اما از طرفی نوجوانان و جوانان به اقتضای فطرت تمایل دارند مورد توجه قرار گیرند. حال چگونه یک دختر جوان می تواند هم از پوشش های شاد (در طرح و رنگ) استفاده کند و هم حضور بدون تبرّج داشته باشد؟

واژه حجاب در لغت به معنای پرده و حاجب و چیزی است که میان دو چیز حایل و فاصله می شود. البته مفسران و محققان گفته اند واژه حجاب به معنای پوشش زنان، اصطلاحی است که بیشتر در عصر ما پیدا شده و اصطلاحی جدید است. آن چه در گذشته در این مورد به کار می رفته، به ویژه در اصطلاح فقها، واژه «ستر» به معنای پوشش است. در قرآن کریم برای رشد و تعالی زن و نیز سالم سازی محیط خانه و اجتماع، حجاب برای زنان، واجب شده است.

قرآن برای حجاب، علاوه بر پوشش بدن، اقسام دیگری قائل است:
حجاب و پوشش در نگاه

آن جا که می فرماید: «ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم ها را از نگاه ناروا بپوشند»و نیز «ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم ها را از نگاه ناروا بپوشند.»
حجاب در گفتار

«پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار است به طمع افتد.»
حجاب در رفتار

به زنان دستور داده شده است به گونه ای راه نروند که با نشان دادن زینت های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند: «و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهای شان معلوم شود.»

اما در خصوص سؤال باید چند نکته را متذکر شویم:
انسان؛ موجودی دو بعدی

از نگاه قرآن انسان موجودی است که از یک سو فطرتی الهی و از سوی دیگر، طبیعتی مادی دارد.

فطرت او را به سمت معارف بلند، معنویات و خیرات دعوت می کند و طبیعت او را به حضیض مادیّت، شهوات و شرور فرا می خواند. حیات انسان صحنه مبارزه دائم بین طبیعت و فطرت اوست.برخی به اشتباه، فطرت پاک و الهی را با طبیعت و خواسته های نفسانی خود یکی می دانند، لذا دچار تعارض و خطای معرفتی شده و از حقیقت دور می شوند.
پوشش؛ سبب احترام

پوشش بیشتر زن، سبب می گردد ارزش زن در برابر مرد بالا رود. اگر اسلام تاکید کرده است که زن متین تر و با وقارتر و عفیف تر حرکت کند و خود را در معرض نمایش برای مردان نگذارد، برای آن است که بر احترام زن افزوده شود و همچون کالای بی ارزشی تلقی نگردد که به راحتی در اختیار همگان است.
مواظبت بر امری فطری

از مطالعات تاریخی نیز استفاده می شود که انسان در هیچ مقطعی بدون پوشش زندگی نکرده است و این مطلب نشان می دهد شرم و حیا به صورت ذاتی در انسان وجود دارد. از آیات مربوط به خلقت حضرت آدم و حوا نیز فطری بودن پوشش و حجاب استفاده می شود. خداوند در قرآن به انسان ها هشدار می دهد که مواظب باشند مبادا همان گونه که فتنه و فریب شیطان باعث برهنگی آدم و حوا گردید، موجب فریب و برهنگی آنان نیز بشود. قرآن همچنین از وسوسه شیطان برای برهنگی آدم و حوا خبر می دهد و بالاخره از کارایی وسوسه شیطان نسبت به آدم و حوا و خوردن از شجره ممنوعه و در نتیجه، آشکار شدن زشتی های آدم و حوا و اقدام آن دو به پوشاندن بدن خود با برگ درختان می گوید.
معنای واژه تبرّج

قرآن کریم در این زمینه به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «شما در خانه های خود بمانید و همچون جاهلیت نخستین در میان جمعیت ظاهر نشوید» و اندام و وسایل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید (وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی).

منظور از جاهلیت اولی، ظاهراً همان جاهلیت مقارن عصر پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است. آن موقع زنان حجاب درستی نداشتند و دنباله روسری های خود را به پشت سر می انداختند به طوری که گلو و قسمتی از سینه و گردنبند و گوشواره های آن ها نمایان بود. درواقع قرآن همسران پیامبر صلی الله علیه و آله را از این گونه اعمال باز می دارد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

آیا مقدم داشتن دختران بر پسران در آیه ۴۹ سوره شوری، اشاره به نکته ای دارد؟

خداوند در قرآن کریم در زمینه مشیت و قدرت مطلقه خود می فرماید:

«لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُور؛ مالکیّت و حاکمیّت آسمان ها و زمین از آن خدا است هر چه را بخواهد می آفریند؛ به هر کس اراده کند دختر می بخشد و به هر کس بخواهد پسر می دهد.»

همان گونه که می دانید هیچ یک از کارهای خداوند حتی جابه جایی و تقدیم کلمات بدون دلیل و حکمت نیست، منتهی بشر بدون عنایت الهی و امداد از سخنان پیشوایان دین علیهم السلام راهی برای دست یابی به این حکمت ها ندارد. در روایات به دلیل تقدیم کلمه اناث(دختران) بر ذکور (پسران) در این آیه اشاره ای نشده است، اما مفسران در برداشت های استحسانی می گویند این تقدیم می تواند از یک سو بیانگر اهمیتی باشد که اسلام به احیای شخصیت زن می دهد و از سوی دیگر به آن ها که به دلیل پندارهای غلط از تولد دختر کراهت داشتند، بگوید او بر خلاف خواسته شما آن چه را به آن تمایل ندارید می دهد، و این دلیل بر این است که انتخاب به دست شما نیست

از طرفی شاید مقدّم داشتن دختران بر پسران (در این آیه) اشاره بر این باشد که دختر خود یکی دیگر از هدیه های بزرگ خدا است یا برای آن که مردم عهد جاهلی دختر را دوست نمی داشتند، ولی در عین حال خداوند دختر می بخشد، پس او بخشنده هر چیزی است که می خواهد و به هر گونه ای که بخواهد، آیا این بر وسعت فرمان روایی و شدّت تسلّط و چیرگی او دلالت نمی کند؟


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

آیا احادیثی که می فرماید دختران حسنه و پسران نعمت اند، موثق اند؟ توجیه شان چیست؟

حسنه بودن دختران و نعمت بودن پسران موضوعی است که با عبارات مختلف در روایات گوناگون آمده است. حتی اگر برخی از این روایات از نظر سند چندان قوی و مورد اعتماد نباشند، ولی با توجه به کثرت این دست از روایات، نوعی تواتر معنوی از آنها استفاده می شود. به عنوان نمونه تعدادی از آن ها بیان می گردد.

۱- «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: الْبَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ فَإِنَّمَا یُثَابُ عَلَی الْحَسَنَاتِ وَ یُسْأَلُ عَنِ النِّعْمَةِ؛ از امام صادق(ع) نقل شده است: دختران، حسنه اند و پسران نعمت و (روز قیامت) برای حسنه پاداش داده می شود و از نعمت سؤال خواهد شد.»

۲- «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: الْبَنُونَ نَعِیمٌ وَ الْبَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ اللَّهُ یَسْأَلُ عَنِ النَّعِیمِ وَ یُثِیبُ عَلَی الْحَسَنَاتِ؛ از امام صادق(ع) نقل شده است: پسران نعمت اند و دختران حسنه و خداوند از نعمت سؤال می کند و بر حسنات پاداش می دهد.

۳- الْبَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ الْبَنُونَ نِعَمٌ فَالْحَسَنَاتُ تُثَابُ عَلَیْهِنَّ وَ النِّعْمَةُ تُسْأَلُ عَنْهَا؛ امام صادق(ع): دختران، حسنه اند و پسران نعمت، برای حسنه پاداش خواهد بود و از نعمت سؤال خواهد شد.

۴- «وَ قَالَ (ع) الْبَنَاتُ مِحْنَةٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ وَ اللَّهُ تَعَالَی یُعْطِی الْجَنَّةَ بِالْمِحْنَةِ لَا بِالنِّعْمَة؛ امام صادق(ع) می فرماید: دختران مشقت و گرفتاری و پسران نعمت اند، خدای تعالی بهشت را به محنت می دهد نه به نعمت.»

آن چه در مورد این دست از روایات می توان گفت، این است که این تعابیر با توجه به آن شرایط زمانی که دختران دارای چندان جایگاهی در میان اعراب، بویژه اعراب جاهلی نبودند، صادر شده است تا به آن ها اعلام کند دختران، هدیه الهی هستند و با آن ها متناسب با شأن آنان برخورد کنید و خداوند در قبال آن ها فقط پاداش می دهد، اما پسران نعمت اند که باید نسبت به آن پاسخ گو باشید.

جامعه ای که وقتی به پیامبرش، مژده فاطمه سلام الله علیها داده شد، ناخرسندی در چهره اصحاب نمایان می شود. تا جایی که پیامبر(ص) به آنان می فرماید چه شده است شما را؟ چرا چهره ها دگرگون شده است؟! دختر گل معطّری است که آن را می بویم و روزیش هم با خداوند است.

از لحن این روایات فهمیده می شود که فرزندان پسر برای مردم، نوعی سرمایه کاری و پشتوانه اقتصادی به شمار آمده و دختران از نگاه آن ها تنها نیروی مصرف کننده بودند، لذا تعبیر به سؤال از نعمت می تواند به همین جنبه نظر داشته باشد که ای مردم! این نعمتی که خداوند به شما داده و از او در جنبه های مالی و اقتصادی استفاده می کنید، فردا باید بابتش پاسخ گو باشید.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

پنج دروغی که جنبش صهیونیسم به خورد جهانیان داد
موسسات تبلیغاتی رژیم صهیونیستی از مدت ها پیش ایده بازگشت یهودیان به فلسطین به عنوان سرزمین موعود را ترویج کرده و مدعی هستند که این موضوع در کتب عهد قدیم نوشته شده است. آنها در کشورهایی با اکثریت پروتستانتیسم نظیر آمریکا و انگلیس موفق بودند، چرا که کتاب مقدس اهمیت بالایی در عبادات آن ها دارد.

29 نوامبر سالروز تصویب تجزیه فلسطین در سازمان ملل متحد است. روزنامه الاخبار لبنان در مقاله ای به بررسی راهکار رژیم صهیونیستی از زمان اعلام موجودیت ننگین خود تاکنون برای جلب توجه افکار عمومی در پی اشغالگری اراضی فلسطین پرداخته و به تشریح پنج دروغ بزرگی پرداخت که جنبش صهیونیسم در راستای جلب توجه افکار عمومی از آن بهره می برند.
اول: سرکوب یهودیان در جهان عرب

ابزار تبلیغاتی رژیم صهیونیستی همواره به دنبال ترویج این دروغ برآمده که یهودیان در دولت های عربی قبل از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی در سال 1948 اذیت و آزار می شوند. واقعیت این است که یهودیان هرگز از قدیمی ترین دوره ها تا قرن بیستم در دولت های عربی مورد بدرفتاری قرار نداشتند، بلکه اذیت و آزار آنها در اروپا مطرح بود. این اتفاقات نیز تنها منحصر به جنبش نازیسم در قرن بیستم نیست، بلکه از زمانی دنبال می شود که پاپ واتیکان در سال 1555 دستور ضرورت انزوای آن ها را صادر کرد.

در جهان عرب یهودیان در اوج شکوفایی بوده و مراکز مهمی را از زمان دولت عباسی در اختیار داشتند. هنگامی که اروپا درهای خود را به روی یهودیان در سال 1492 بست، یهودیان اندلس به سمت کشورهای عربی گرویدند. هنگامی که ارتش ناپلئون در سال 1798 به فلسطین حمله کرد، احمد پاشا الجزار در برابر او مقاومت کرد، و دو یهودی فلسطینی به نام های شاوول فرحی و فرزندش حاییم به او در مسیر مقاومت کمک کردند.

در سال 1843 کنسولگری های انگلیس در مورد یهودیان دمشق می نویسد که آن ها جزو ثروتمندان هستند و خانه ای آن ها مانند قصر است. مهم ترین بازرگانان دمشق در آن زمان خانواده نسیم با نام های مراد و فرحی و رافائل نسیم بودند که در آمد هر کدام از آن ها یک میلیون و پانصد هزار لیره عثمانی در سال است. کنسولگری های اروپا در دمشق از اینکه اوضاع تاجران یهودی در دمشق از سطح مالی پادشاه انگلستان بهتر است، تعجب می کردند.

با این وجود عامل موفقیت جنبش صهیونیسم در شستشوی مغزی دنیای غرب است، چرا که ملت های اروپایی و آمریکای شمالی عادت داشتند که از آزار و اذیت یهودیان در اروپا بشنوند و فیلم هایی را در این رابطه دیده و کتاب هایی را در مورد آن خوانده بودند. آن ها به این ترتیب این آمادگی را دارند که بلافاصله موضوع آزار و اذیت یهودیان در کشورهای عربی را بپذیرند و قبول کنند که عرب ها آن ها را به دریا می انداختند.
دوم: دروغ سرزمین موعود

موسسات تبلیغاتی رژیم صهیونیستی از مدت ها پیش ایده بازگشت یهودیان به فلسطین به عنوان سرزمین موعود را ترویج کرده و مدعی هستند که این موضوع در کتب عهد قدیم نوشته شده است. آن ها در این دروغ پردازی نیز بویژه در کشورهایی با اکثریت پروتستانتیسم نظیر آمریکا و انگلیس موفق بودند، چرا که کتاب مقدس اهمیت بالایی در عبادات آن ها دارد.

به این ترتیب حمایت از اسرائیل اساساً از اعتقادات دینی مردم مغرب زمین سرچشمه می گیرد. ادعاهای مربوط به سرزمین موعود در کتاب ها و نوشته های صهیونیستی از قرن 19 مطرح شده است، اما این مسائل مبتنی بر خیال پردازی ها و اطلاعات غلط و شناخت جزئی مؤلفان این کتاب ها نسبت به تورات بوده است. اشاره به بازگشت در کتاب مقدس آمده، اما در مرحله بردگی برای بابلی ها نوشته شده است، یعنی زمانی که طیطس حاکم روم در فلسطین در سال 70 قبل از میلاد مسیح یهودیان را به عراق تبعید کرد. در این دوره یهودیان فلسطین تنها 15 درصد از یهودیان جهان را شامل می شدند که در غرب آسیا و اروپا و شمال آفریقا زندگی می کردند.

به این ترتیب موضوع بازگشت هیچ ارتباطی به فلسطین کنونی یا یهودیان اروپا در قرن بیستم ندارد، چرا که اصلاً آباء و اجداد آن ها هرگز در فلسطین حضور نداشتند. اساس ادعاهای صهیونیسم در این رابطه مطالب منتشرشده در روزنامه یهودیان آلمانی با عنوان “دیر اورینت” است. این روزنامه در مقاله ای تخیلی نقشه ای از مشرق عربی را ترسیم کرده و بخش عمده ای از آن از رود فرات تا نیل شامل کشورهای لبنان و فلسطین و بخش های وسیعی از سوریه و کرانه رود نیل در مصر را جزو سرزمین موعود نامیده است. این نقشه 56 سال قبل از انتشار این روزنامه در کنفرانس جنبش صهیونیسم در شهر بازل سوئیس در سال 1897 ترسیم شده بود.

اما واقعیت تاریخی ارائه شده از سوی کارشناسان و باستان شناسان غربی این است که یهودیان فلسطین و شرق اردن در 2500 سال پیش 12 قبیله بودند که مناطق کوهستانی کرانه باختری و منطقه الجلیل در مدت مشخصی زندگی کرده اند. 10 مورد از این قبایل مدتی بعد منقرض شدند و نسب آنها از بین رفت و تنها دو قبیله در بخش کوچکی از کرانه باختری باقی ماند. اهالی این قبیله ها در بین همان افرادی بودند که طیطس حاکم روم آن ها را به بابل تبعید کرد و بعدها فارس ها به آن ها اجازه بازگشت دادند. این در حالی است که یهودیان ساکن سرزمین های اشغالی در قرن بیستم آمیخته ای مردم شناختی از اروپایی ها و آسیایی ها و آفریقایی ها و نژادهای دیگر هستند و هرگز نوادگان قبیله یهودا مستقر در این منطقه نیستند.
سوم: دروغ جنبش مسالمت آمیز

پروپاگاندای صهیونیسم جهانی همچنین به دنبال ترویج این دروغ برآمده اند که ملت یهود تنها به سرزمین تاریخی خود یعنی فلسطین بازگشته است. این در حالی است که سازمان های صهیونیستی که این دروغ را ترویج کردند، رویکردهایی استعماری در اروپا بودند که در سال های 1897 تا 1900 در اوج استعمار اروپا در جهان ایجاد شدند. یهودیان اروپایی، سفیدپوستان را به سمت اشغالگری فلسطین گرایش دادند، همان گونه که انگلیسی ها جنوب آفریقا و استرالیا و نیوزلند و مناطق دیگر جهان را به ضرر ساکنان اصلی خود اشغال کرده بودند.

تنها تفاوت در اینجا بود که رژیم صهیونیستی بدترین مورد از میان تمامی فعالیت های استعماری و اشغالگری در دنیا به شمار می رفت. اروپایی ها (شامل فرانسه، انگلیس، ایتالیا، بلژیک، هلند، اسپانیا و پرتغال) ملت های آفریقایی و آسیایی و آمریکایی را سرکوب کرده و سرزمین های آنها را اشغال کردند، اما مدتی بعد آنها را رها کرده و استعمار آنها به پایان رسید. اما جنبش صهیونیسم پس از سرکوب ملت فلسطین همواره به دنبال اخراج آنها از سرزمین مادری و غارت املاک و دارایی های آنها هستند. به این ترتیب در طول 200 سال گذشته از استعمار اروپایی در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین هیچ نمونه ای مشابه اقدامات سازمان جهانی صهیونیسم در فلسطین مشاهده نمی شود.
چهارم: دروغ نمایندگی صهیونیسم از یهودیان دنیا

در سال 1917 تعداد عناصر وابسته به جنبش صهیونیسم جهانی از 250 هزار نفر فراتر نمی رفت. این میزان به نسبت یهودیان دنیا در آن زمان ( 12 میلیون نفر) بسیار کم بود، چرا که آنها از مناطق اقامت خود چه در اروپا یا در مناطق دیگر راضی بودند و فکر ترک وطن خود و رفتن به فلسطین به ذهن آنها هم خطور نمی کرد. در ژوئن 1918 حاییم وایزمن رهبر جنبش صهیونیسم با امیر فیصل بن شریف حسین در لندن دیدار کرد و به وی وعده داد که سرمایه گذاری های یهودیان در فلسطین برای عرب ها بسیار مفید خواهد بود و یهودیان در مسائل مربوط به عرب ها از آنها حمایت خواهند کرد.

وایزمن در همان روز سخنرانی را در لندن در برابر مردم انگلیس انجام داد و گفت: ما می خواهیم فلسطین را یهودی کنیم، همان گونه که انگلیس متعلق به مردم این کشور است. وی در ادامه این تحولات هموراه این عبارت را در مناطق مختلف زمزمه می کرد که یهودیان حق مشروع در دستیابی به تمامی اراضی فلسطین دارند. این تکرار تا جایی بود که سخنان وی افکار عمومی مردم انگلیس و اروپا جای گرفت و همه بدون تفکر در مورد مضمون آن، این سخنان را می پذیرفت.
پنجم: دروغ آزار نرساندن به ملت فلسطین

جنبش صهیونیسم و حامیان آن در اروپا وجود ملت اصیل فلسطینی در اراضی این کشور را منکر می شوند، فشارهای لابی صهیونیستی در انگلیس تا جایی است که بعد از جنگ جهانی اول وقتی مجمعی از کشورهای جهان به انگلیس اجازه نمایندگی در فلسطین را دادند، در اظهارات آن ها عبارت یهود و صهیونیسم 12 بار در سخن آن ها تکرار شده بود، اما هیچ اشاره ای در این اظهارات به ملت فلسطین نبود که در سال 1920 بیش از 93 درصد از ساکنان این کشور را به خود اختصاص داده بودند.

در سال 1917 وقتی یک طرح صهیونیستی برای اشغال فلسطین و اخراج ملت آن کاملاً مشخص شد، دولت های اروپایی وانمود به بی اطلاعی از این طرح می کردند. آنها اظهار می کردند که ماهیت اقداماتی که در حمایت از صهیونیسم انجام دهند از جمله معاهده شوم بالفور را نمی دانند. معاهده ای که مشرق عربی را به صد سال جنگ و مصیبت و ویرانی کشاند و با خون فلسطینی ها بهشت موعود یهودیان را در فلسطین اشغالی رقم زد.

در روز 29 نوامبر سال 1947 مجمع عمومی سازمان ملل متحد پروژه تقسیم فلسطین را به تصویب رساند. این در حالی بود که دولت های مستقل آسیایی و آفریقایی با این طرح مخالف بودند. به این ترتیب رژیم صهیونیستی خود را با زور سرنیزه به ده ها دولت مجاور و ملت اصیل فلسطین تحمیل کرد. ملت متحدی که تنها بعد از یک نسل خود را در خارج سرزمین های فلسطین و گوشه و کنار دنیا آواره دید.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

طالبِ خونِ خدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

يابنَ مِصباح الهُدي، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

چه شود با تو كنم گريه سرِ قبرِ حسين

در مزار شهدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

همه دم ناله ي من أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِياست

مي زنم تو را صدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

مي زند تو را صدا از سرِ نيزه ها هنوز

سرِ از بدن جدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

چه شود ببينمت كنارِ بين الحرمين

سر و جان كنم فدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

چه شود از گُلِ رويت بدهي يك صدقه

سرِ راهي به گدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »

غربت مومن؛ گوشه‌ای از دریای غربت رسول‌ خدا
مومن غربت خویش را سرمایه مناجات قرار میدهد، انیس و مونس حقیقی او خداست. اگر همه عالم راهی را بروند و راه خدا، راه دیگری باشد او راه خدا را می‌رود. مؤمن غریب با غربت به قربةً الی‌الله می‌رسد.

 ایام آخر ماه صفر مالامال از غم رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. شخصیت اول جهان اسلام، خانم انبیا، او که شهرتی جهانی دارد و حتی آنها که وی را نمی شناسند هم احتمالا نامش راشنیده اند. اما در این میان غم غربت رسول خدا(ص) خودنمایی میکند. شاید بارها به مناسبت های گوناگون از غربت اولیا خدا و به ویژه ائمه معصومین علیهم السلام سخن به میان آمده باشد اما کمتر به غریبی رسول خدا(ص) و غربت دین اسلام پرداخته شده است.

پیامبر(ص) در کلامی تأمل‌برانگیزی در این باره می‌فرمایند:

إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى‏ لِلْغُرَبَاءِ…؛ [1]

اسلام با غربت شروع شد و در آینده باز به غربت خواهد رسید پس خوشا به حال غریبان!

رسول گرامی اسلام دو نوع غربت را معرفی می نماید: غربت اول، غربت آغازین اسلام است، که با یک عده انسان‌های مشرک و معاند و انکارکننده مواجهه شد. این غربت در مقابل کفر بود. اما غربت دوم آن، غربت در برابر تأویل و تحریف‌ها است؛ کسانی که اسلام را پذیرفته‌اند اما فرامین آنرا با نفسانیات و دنیاپرستی خودشان مخلوط می‌کنند، اسلام را تحریف می‌کنند و چهره غیرواقعی از آن نشان می‌دهند و باز اسلام غریب می‌شود. اوج مظلومیت و غربت اسلام نیز در آخرالزمان اتفاق می افتد.

غربت رسول الله (ص)

نمونه انسان کامل، آنکه در اوج صفات انسانی و ایمانی قرار گرفته است، کسی جز رسول الله (ص) نیست. ایشان در نهایت غربت به پیامبری مبعوث شدند و در این راه سختی های بسیار تحمل کردند، حتی روزهای اوج قدرت اسلام پر است از شرح غربت پیامبر اکرم (ص)، ایشان در نهایت غربت نیز از این جهان رحلت فرمودند. آنقدر غریب که تنها پس از گذشت چند روز از رحلتشان منافقین پرده از چهره خویش کنار زدند و بر گرد خانه تنها یاردگار و پاره تن حضرت جمع شدند و بغض و کینه پنهان چندین ساله خویش را آشکار نمودند.

رسول الله (ص) در شرح غربت خویش میفرمایند:

ما اُوذِیَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذِیتُ فی اللّه؛ [2]

احدی مانند من در راه خدا آزار ندیده است .

غربت اهل بیت رسول الله (ص)

غربت رسول الله (ص) بعد از ایشان در میان اهل بیت شان نیز ادامه یافت. در حالیکه هنوز پیکر مطهر پیامبر(ص) تشییع و تدفین نشده بود گروهی برای غصب حق خلافت از امیرالمومنین(ع) گرد هم آمدند، فدک را به ناحق گرفتند و حضرت فاطمه (س) را غریبانه به شهادت رساندند. این غربت با خانه نشینی و عدم درک مقام والای امیرالمومنین علی (ع) و شهادت ایشان ادامه یافت و در سایر ائمه علیهم السلام نیز امتداد پیدا کرد.

البته گوشه ای از دریای غربت رسول الله (ص) و اهل بیت مطهر ایشان را می توان در میام مومنین حقیقی ایشان نیز مشاهده نمود.

مومن، در دنیا غریب است

ذاتا انسان موجود غریبی است، گاه با سرگرم شدن به زندگی غربت خویش را از یاد میبرد و یا وجود پدر و مادر و همسر و فرزندان میتواند اندکی از غربت او بکاهد، اما هیچ یک از اینها نمیتوانند انیس جان او باشند. و البته مومن غریبتر است.

امیر المومنین علی (ع) در نامه بیست و هفتم نهج البلاغه غریب را چنین معرفی می نماید:

وَالْغَرِیبُ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ حَبِیبٌ.

و غریب کسی است که دوست و همراهی ندارد.

مؤمن هرچه در مراتب ایمانی رشد می‌کند، به غربت نزدیک‌تر می‌شود. مؤمنان حقیقی با جسمشان با مردم زندگی می‌کنند ولی با دل، خدا را بندگی می‌کنند. حتی گاهی به ظاهر دچار آسیب و ضرر دنیایی نیز می شوند اما هیچ چیز نمی تواند مانع رابطه ایشان با خدا شود. خداوند در قرآن کریم در مورد اینها میفرماید:

رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ [3]

زن و فرزند و خانواده و مال و امکانات او را به حرام نمی‌اندازد، باعث نمی‌شود از یاد خدا غافل شود.

و رستگاری از آنِ مومنانی است که تسلیم تمام دستورات پروردگار باشند؛ اینجاست که چون همه‌ی مردم به‌طور کامل تسلیم و مطیع نیستند، مؤمنین واقعی غریب و تنها می‌مانند؛ غربتی که تحملش بسیار سنگین است؛ اما در عوض بالاترین درجات و تقرب به خداوند را به همراه دارد.

امام باقر علیه السلام در کلامی نورانی میفرماید:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ هُمُ النُّجَبَاءُ وَ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ وَ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ ثُمَّ قَالَ طُوبَى لِلْغُرَبَاءِ. [4]

به درستی که مومنان رستگار شدند، ایشان نجیبند و در ادامه سه بار با تاکید میفرمایند که مومن غریب است و خوشا به حال غریبان.

اما غریب کیست؟

پس از آنکه پیامبر کرم(ص) فرمودند: «إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى‏ لِلْغُرَبَاءِ…»؛ از ایشان سوال شد، غریبان چه کسانی هستند؟

حضرت در پاسخ فرمودند:

الذين يحيون ما امات الناس من سنّتی [5]

آن ها كسانی هستند كه آن چه را مردم از حكمت و سنت من ميرانده اند، زنده می گردانند.

یعنی کسانی که به احیای سنت های رسول خدا در جامعه میپردازند در حالیکه مردم آن سنت ها را رها کرده اند، در چنین موقعیتی مومنین برای رفع غربت دین تلاش می کنند و همین تلاش بر غربت مومن می افزاید.

رسول الله در ادامه میفرمایند:

الذين يصلحون اذا فسد الناس….

آنان كه پيوسته در همه امورشان به سوى صلاح و درستى حركت مى ‏كنند، در زمانى كه مردم به خاطر جاذبه ‏هاى شيطانى در همه جهات زندگى خويش به جانب فساد و معصيت و گناه و لذت‏هاى نامشروع قدم برميدارند.

امام صادق علیه اسلام نیز در کلام بلندی غربا را چنین توصیف می کند:

أنَّ رضاالله و طاعته و نصیحته لاتُقبل و لایوجد و لاتُعرف الا فی عباد غرباء [6]

رضایت، طاعت و نصیحت خدا، اصلاً نزد کسی غیر از غربا پیدا نمی‌شود. غربا خدا را حقیقتاً عبادت می‌کنند. اصلاً کسی نمی‌تواند بندگی خدا را بکند مگر غربا.

بعد می‌فرماید: اخلا من الناس سِخریّا کما ینهون من المنکرات؛ [7]

گروهی از مردم، اینها (غربا) را مسخره می‌کنند چون نهی از منکر می‌کنند.

با وجود آنکه مومنان در نهایت محبت و با رعایت شرایط و انتخاب بهترین راهها سعی در دوری دیگران از اشتباه دارند اما همین نهی از منکر نیز موجب غربت ایشان میگردد.

امام صادق (ع) در ادامه میفرماید: واعلم رَحِمَک الله لاتنال محبه الله الّا ببغض کثیر من الناس؛ [8]

بدان، خدا تو را رحمت کند که محبت خدا نمی‌رسد به کسی مگر با بغض عده زیادی از مردم (مؤمنان ضعیف).

اگر بخواهید مؤمن قوی باشید به بغض کثیر من‌الناس مبتلا می‌شوید و غریب خواهید شد. امام صادق (ع) می‌فرمایند: ثمرۀ این غربت، محبت‌الله است. کسی به چنین غربتی مبتلا شود، خدا به او مهر می‌ورزد.

غربت مومن جز در انس با خدا برطرف نمی گردد

در طریق هدایت، تنهایی و غربت، یک سنت رایج الهی برای مؤمنان است. مؤمن از این تنهایی و غربت وحشت نمی‌کند. زیرا مؤمن با جمعیت از غربت بیرون نمی‌آید بلکه با خدا از غربت درمی‌آید.

امیرالمومنین (ع) در وصف مومن میفرماید:

لَا يَثِقُ بِغَيْرِ رَبِّهِ غَرِيبٌ وَحِيدٌ جَرِيدٌ حَزِينٌ يُحِبُّ فِى اللَّهِ وَ يُجَاهِدُ فِى اللَّهِ [9]

مومن به غیر خدای خویش تکیه نمی کند، غريب و يكتا و اندوهگين(حزن قلبی) است، براى خدا دوستى می كند و در راه خدا جهاد می نمايد.

مومن غربت خویش را سرمایه مناجات قرار میدهد، انیس و مونس حقیقی او خداست. اگر همه عالم راهی را بروند و راه خدا، راه دیگری باشد او راه خدا را می‌رود. مؤمن غریب با غربت به قربةً الی‌الله می‌رسد.

در فرزی از دعای مشلول بدین مضمون اشاره دارد: يَا صَاحِبَ كُلِّ غَرِيبٍ يَا مُونِسَ كُلِّ وَحِيدٍ

غربت مومنان در آخرالزمان

درباره روزگار غربت اسلام در آخرالزمان احادیث بسیاری نقل شده است. پیامبر اکرم(ص) در روایتی دوران آخرالزمان را چنین توصیف می نمایند:

روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند. مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است.

ایشان در ادامه میفرمایند: زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند. دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.

از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان سوال شد: آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ حضرت فرمود: آری. باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.

امام صادق(ع) سختی مومنان در آخر الزمان را چنین تشریح می نماید: «در آن زمان می بینی که پیروان همه ادیان تحقیر می شوند و حتی هر کس که یک فرد دیندار را دوست داشته باشد. مردم ارتباط با او را تحریم می کنند و او را از خود می رانند.» [10]

لذا در دعای شکواییه که سفارش شده هر روز در آخرالزمان بخوانید می‌فرماید: «اللهم نشکو الیک فَقدَ نبینا و غببة ولینا و قِلّة عددنا و کثرة عدونا…» پس یکی از وجوه غربت آخرالزمان، قلّت عدد و زیادی دشمنان و گسیختگی امت اسلام و پراکندگی مسلمانان است و در این میان تنها یک عده مؤمنان حقیقی هستند که آنان غربا هستند.

اما تجلی غربت در آخر الزمان وجود نازنین امام زمان (عج) است. اميرالمؤمنين علیه السلام در باره غربت حضرت مهدی (عج) میفرماید: صاحب اين امر (غيبت) تنها و يگانه و غريب است. [11]

سزاست اگر مومنین در غربت ولی خویش ندبه جدایی و تنهایی سر دهند؛

أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ أَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِيعَةِ أَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْيَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ وَ أَهْلِهِ

كجاست آن ذخيره براى تجديد فريضه ‏ها و سنّت ها، كجاست آن برگزيده براى بازگرداندن دين و شريعت، كجاست آن آرزو شده براى زنده‏ كردن قرآن و حدود آن، كجاست احياگر نشانه‏ هاى دين و اهل دين

[1] اعلام الدین، ص 279

[2] کنزالعمّال، حدیث ۵۸۱۸

[3] سوره نور، آیه 37

[4] المحاسن، ج‏1، ص272

[5] حلية الابرار، ج 2، ص 695

[6] روضة الكافى، ص 56، حديث 17

[7] همان

[8] همان

[9] اصول كافى، ج 3، ص 321

[10] بشاره الاسلام، ص ۱۳۲

[11] مكيال المکارم، ج1، ص 129


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »


کعبه دلتنگ تو تا روز جزا خواهد ماند

و پس از تو به تنش رخت عزا خواهد ماند

از در خانه ی ما خنده تو خواهد رفت

بغض در پنجره کوچک ما خواهد ماند

می‌گدازد دلم از اینکه چرا خواهی رفت

و آنکه از مرگ تو شاد است چرا خواهد ماند

گریه آخر تو از چه حکایت دارد

نکند روی زمین حرف خدا خواهد ماند!؟

آسمان تنگ، زمین تنگ، زمانه دلتنگ

دخترت در قفسی تنگ، رها خواهد ماند

بعد تو قلب هوادار حرم خواهد سوخت

گلی از شاخه ی افتاده جدا خواهد ماند

تا دم مرگ هوادار وصی ات هستم

کی هواخواه تو از قافله جا خواهد ماند

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »


آبرویت را برای هرکسی خرج نکن!

آبرو بر حیثیّتی از انسان اطلاق می‌شود که مورد ستایش یا سرزنش واقع می‌گردد، خواه در خود او باشد یا درخانواده و کسانی که به گونه‌ای با او پیوند دارند.
عقیق:از وظایف دینی مومنین این است که همواره مراقب عزت خویش و عزت برادران ایمانی خود باشند، نه قدمی بردارند که مایه ذلت خودشان شود و نه به آبروی برادران دینی خود آسیب برسانند. از این رو امیرالمومنین علی (ع) بر این امر تاکید داشته اند. آن حضرت درباره روش حفظ آبرو می فرمایند: مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْیَدَعِ الْمِراءَ؛ هر که آبروی خود را دوست دارد، باید از مجادله بی جا و بی مورد بپرهیزد.
همچنین ایشان درباره مشتری آبرو بیان می دارند: ماءُ وَجْهِکَ جامِدٌ یُقْطِرُهُ السُّؤالُ ، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ؛ آبـروی تـو بـر جـبین تو بسته است و خواهش، آن را قطره قطره می چکاند. پس بنگر که آن را نزد چه کس فرو می چکانی!
علاوه براین درباره شرط آبروداری می فرمایند: اُبْذُلْ مالَکَ لِمَنْ بَذَلَ لَکَ وَجْهَهُ فَاِنَّ بَذْلَ الْوَجْهِ لا یُوازیهِ شَیءٌ؛ مـال خـود را بـه کـسـی کـه بـرای تو از آبرویش گذاشته است، ارزانی دار، زیرا هیچ چیز با بخشیدن آبرو برابری نکند.:

پی نوشت ها:
1-نهج البلاغه، حدیث 347، 354.
2-آمدی، شرح غررالحکم، ج2: 236.
3- پورطباطبایی، یکهزار سخن از حضرت علی (ع): 53.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »

امام مجتبی علیه السلام، مقتدر مظلوم

از سستی مردم تا غربت امیر

شرایط حاکم بر زمان امامت حضرت حسن بی علی علیهما السلام، نشان می دهد که راهی جز پذیرش صلح نبود. حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام در رمضان سال 40 به پایان رسید.(2) این حکومت چهار سال و ده ماهه، به سبب اصرار امام علیه السلام در اجرای دستورهای خداوند و احیای سنت های نبوی با مخالفت های زیادی همراه گشت. تا جایی که بخش عمده ای از این دوران به جنگ گذشت. این جنگ های پی در پی و بعضا طولانی، سپاه امام علیه السلام را خسته و فرسوده کرده بود. از طرف دیگر انشقاق در جبهه یاران امام علیه -السلام در ماجرای حکمیت، خود علت دیگری در سستی و تعلل مردم کوفه شد. این کوتاهی مردم کوفه تا آنجا ادامه یافت که امام علی علیه السلام در آخرین روزهای زندگی خود، از خدا می خواهد مردمی بهتر از اینان به او بدهد و حاکمی بدتر از او نصیب این مردم کند. (3)

امام و جام زهری که از دست بی بصیرتان نوشید

بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام، ضربه دیگری بر پیکره این سپاه فرسوده وارد می شود. با این حال بعد از بیعت مردم کوفه با فرزندش امام حسن علیه السلام، امام دوم شیعیان پیگیر تلاش پدر برای تشکیل سپاهی جهت دفع تهاجم معاویه می شود. در نهایت، او موفق می شود تا سپاه را تشکیل داده و از کوفه خارج کند.(4) اما اتفاقاتی که در مدائن برای امام علیه السلام و پیش قراولان لشکر او پیش می آید،(5) حسن بن علی علیه السلام را به این نتیجه می رساند که این لشکر توانایی جنگ با معاویه را ندارد. همچنین این اتفاقات نشان داد که یاران حضرت، بصیرت و فهم درستی ندارند و معاویه و مشاور حیله گر او عمرو بن عاص با استفاده از این بی بصیرتی خواهند توانست حقایق را واژگون جلوه داده و مسئولیت کشته شدن مسلمانان را به امام حسن علیه السلام متوجه کنند تا جایی که یاران خود حضرت علیه او بشورند. از این روست که امام علیه السلام در مقابل خود راهی جز صلح نمی بیند و سرانجام به علت سستی و بی بصیرتی یاران خود، جام زهر را نوشیده و حکومت را به معاویه ملعون تسلیم می کند.

آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی یافت

بعد از این واقعه، گروهی از یاران حضرت، او را متهم به ضعف و سستی نموده و عباراتی تند علیه ایشان به کار می برند. عباراتی همچون «یا عار المومنین»(6) و «یا مسوّد وجوه المومنین»(7) از این قبیل است. در یکی از صحنه های تلخی که تاریخ برای ما به یادگار آورده است، یکی از بزرگان کوفه به نام سفیان بن اللیل، ایشان را «یا مذّل المومنین» خطاب می کند. حضرت در جواب او می فرماید: ای سفیان! من مایه ننگ مومنین نیستم، بلکه نخواستم برای به دست آوردن حکومتی، خون مومنان را بریزم.(8) در حالی که از گفتگوی او و امام علیه -السلام، معلوم است که به خوبی معاویه را شناخته و می داند که خلافت حق حسن بن علی علیهما السلام است. با این حال توان درک مقام عصمت امام را نداشته و آن حضرت را با چنین عنوانی خطاب می نماید.

شجاعتی تمام قد در برابر باطل

این در حالی است که شواهد تاریخی علیه این باور است. این شواهد را در دو دسته قبل و بعد از صلح می توان جای داد. حضور در نبرد با لشکریان سایر کشورها در زمان خلیفه دوم،(9) از جمله شواهد قبل از صلح است که شجاعت این امام را بیان می کند. همچنین دفاع آن حضرت در سن جوانی از خلیفه سوم در مقابل مردمی خشمگین که قصد کشتن او را دارند، کاری خطرناک است که فرزند علی علیه السلام و معدودی دیگر آن را عهده دار شده اند.(10) در دوران خلافت پدر نیز، صحنه های جنگ جمل از جمله شواهد تاریخی است که به خوبی گواهی بر شجاعت آن حضرت می دهد.(11)
اما بعد از صلح صحنه هایی روشن تر و واضح تر از شجاعت پسر پیامبر صلی الله علیه و آله به تصویر کشیده می شود. لحظاتی پس از صلح، معاویه به پیشنهاد عمرو بن عاص و به غرض نشان دادن ضعف فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و آله، به ایشان می گوید در فضیلت ما سخن بگو. اما پاسخ امام چنان کوبنده و سرسختانه است که معاویه ناچار می ¬شود صحبت او را قطع نماید. و سپس به سرزنش عمرو بن عاص به خاطر این پیشنهاد می پردازد.(12)

عده ای از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است

در مورد دیگری که آن مورد نیز با فاصله اندکی از صلح، رخ می دهد، خوارج به جنگ با سپاه معاویه می پردازند. شکست بخشی از سپاه معاویه از خوارج سبب می شود تا فرزند ابوسفیان ملعون، در نامه ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را به جنگ با خوارج امر کند. پاسخ حضرت حسن بن علی علیهما السلام به این نامه اینگونه است:
«اگر قرار بود با کسی از اهل قبله بجنگم، باید اول از همه با خود تو می جنگیدم. من تو را رها کردم تا جان امت را حفظ نمایم».(13)در این نامه نیز شجاعت امام حسن علیه السلام به وضوح نمایان است.

زندگیِ سراسر افتخار سبط اکبر

از مجموع آنچه تاریخ از صحنه های زندگی سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله ترسیم می کند –چه وقایع قبل از صلح و چه وقایع بعد از آن-، معلوم می شود که آن بزرگوار حتی لحظه ای در مقابله با معاویه -که دشمن اساس دین است-، نه کوتاهی کرده است و نه دچار ترس شده است. بلکه آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی یافت.

پی نوشت:

1. انسان 250 ساله، مقام معظم رهبری، مرکز صهبا، صفحه117
2. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، نسخه المکتبة الشاملة ویرایش دوم، جلد1، صفحه 193.
3. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، انتشارات دار صادر (بیروت)، جلد3، صفحه 388.
4. همان، صفحه 404.
5. همان.
6. الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، انتشارات دار الجیل (بیروت)، جلد2، صفحه72.
7. اسد الغابة فی معرفة الصحابه، این اثیر، انتشارات دار احیاء التراث العربی (بیروت) جلد2، صفحه20.
8. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، جلد1، صفحه 114 و مقاتل الطالبین، جلد1، صفحه 18.
9. تاریخ الاسلام، ذهبی، نسخه مکتبة الشاملة، جلد1، صحفه 429.
10. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه172.
11. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه 227 تا 232.

12. اسد الغابة، همان، صفحه20 و 21.
13. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه409.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »

زیارتی که ویژگی های همه عبادات را داراست
زیارت امام حسین(ع)آثار و ویژگی های همه عبادات واجب و مستحب را در خود گرد آورده است، البته اگر چه زیارت آن حضرت آثار همه عبادت ها را داراست، ولی با این حال انجام واجبات از انسان ساقط نمی شود.
عقیق: حکمت خداوند بر این استوار شده اعمال ویژه ای را که شامل اعمال واجب و مستحب است بر بندگانش امر فرماید تا هر یک از آن اعمال، آثار ویژه ای در نزدیک شدن به خداوند دارد. زیارت امام حسین علیه السلام آثار و ویژگی های همه عبادت های واجب، مستحب و قولی و فعلی و بدنی و قلبی را در خود گرد آورده است. اگر چه زیارت آن حضرت آثار همه عبادت ها را داراست، ولی با این حال انجام واجبات از انسان ساقط نمی شود.

* رابطه نماز و زیارت امام حسین(ع)
نماز برترین اعمال و ستون دین است و نماز در زیارت امام حسین علیه السلام به دو طریق انجام می شود، نخست پاداش نمازهایی که زائران آن حضرت در کنار قبر مطهر ایشان برپا می دارند، بی نهایت است و دیگر نمازی که فرشتگان برپا می دارند و ارزش نماز هر کدام، برابر با نماز هزار هزار انسان است؛ پاداش این نماز برای زائران امام حسین علیه السلام است (کامل الزیارات: 86).

*رابطه زکات و زیارت امام حسین (ع)
همان گونه که در روایات آمده، پاداش هر زیارت حسین علیه السلام برابر با هزار زکات پذیرفته شده است (کامل الزیارات: 143).

* رابطه حج و زیارت امام حسین(ع)
حج برترینِ اعمال است و حتی از نماز نیز برتر است؛ چراکه در حج، نماز نیز گزارده می شود. در روایات، ثواب زیارت امام حسین علیه السلام تا صد حج برابری می کند و برخی روایات نیز هر گام زیارتگران برای زیارت حضرت را یک حج و یک عمره پاداش می دهد (کامل الزیارات: 154 تا 164). مختلف بودن پاداش ها، بر اساس مختلف بودن جایگاه و مراتب ایمان زیارت کنندگان است، چراکه در شناخت خدا و شناخت حق و جایگاه پیامبر(ع) و اهل بیت(ع) و شناخت جایگاه حسین علیه السلام مراتب زیارت کنندگان متفاوت است و یقین زائران به فضیلت و خصوصیت های این امام همام یکسان نیست.

* رابطه صدقه و زیارت امام حسین(ع)
همان گونه که در ورایات آمده است، زیارت امام حسین علیه السلام پاداش هزار صدقه پذیرفته شده را داراست (کامل الزیارات: 143).

* رابطه روزه با زیارت امام حسین(ع)
زیارت امام حسین علیه السلام پاداش هزار روزه دار را در بر دارد.

* رابطه یاری رسانی در راه خدا با زیارت حسین(ع)
هر که حسین علیه السلام را زیارت کند، بسان کسی است که هزار اسب زین شده را درراه خدا به دیگران داده است (کامل الزیارات: 164).

* رابطه جهاد با زیارت امام حسین(ع)
زیارت امام حسین علیه السلام پاداش هزار شهید از شهیدان جنگ بدر را در بر دارد (کامل الزیارات: 183) و زیارت آن حضرت پاداش شهیدی را دارد که در راه خدا در خون خود غلتیده است (کامل الزیارات: 173).

* رابطه آزاد کردن بنده و زیارت امام حسین(ع)
همانا زیارت امام حسین علیه السلام پاداش آزاد کردن هزار برده را که در راه خدا آزاد شده اند، دارد (کامل الزیارات: 164). در روایت آمده که هر که پیاده گام در سفر زیارت حسین علیه السلام نهد، به هر گامی که بر می دارد و به هر گامی که فرو می نهد، پاداش آزاد نمودن برده ای که از فرزندان اسماعیل علیه السلام است به او داده می شود.

* رابطه ذکر با زیارت امام حسین(ع)
در روایت آمده است که خداوند از هر قطره عرقی که از بدن زائر امام حسین علیه السلام فرو می چکد، هفتاد هزار فرشته می آفریند که آن فرشتگان خدا را تسبیح گویند و تقدیس کنند (جامع الاحادیث شیعه 12: 377).

* رابطه صله رحم و احسان به مؤمنان با زیارت حسین(ع)
پیامبر(ص) پدر امت است و زیارت امام حسین علیه السلام پیوندداری و صله رحم با پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س، حسن(ع) و حسین(ع) است و احسان کردن به آنهاست.

* رابطه اطعام نیازمندان و زیارت امام حسین(ع)
اطعام یتیم که از خویشان و گرسنه است و یا بینوایی خاک نشین از اعمال نیک و شایسته است. زیارت حسین علیه السلام نیز در حقیقت سیراب نمودن خانواده تشنه امام حسین علیه السلام و احسان نمودن به امامی است که بر خاک افتاده است؛ چراکه در زیارت سیدالشهدا(ع) چنین می گوییم “سلام بر آن کسی که بر روی زمین افتاده است".

* رابطه زیارت مؤمن با زیارت امام حسین(ع)
از دیگر کارهای نیک، زیارت نمودن مؤمن و سلام کردن به او و بزرگداشت اوست هرچند به یک بار برخاستن به پای او باشد و یا نشستن در نزد آنان و بزرگداشت آنان باشد؛ امام حسین علیه السلام سرور مؤمنان است و زیارت نمودن آن حضرت هدیه دادن محبت و تعظیم به او می باشد.

* رابطه قرض دادن و زیارت امام حسین(ع)
خداوند قرض دادن به مؤمن در مانده را قرض دادن به خود خوانده است. اگر به زیارت حسین علیه السلام که پیشوا و امامی درمانده و دور از وطن است و مردم کوفه و شام همه چیز را از او بازداشتند تا جایی که کسی بر پیکر خونینش نزدیک نشد؛ در حقیقت با زیارت نمودن آن حضرت و نزدیک شدن به آن حضرت، به او قرض داده ای و قرض دادن به حسین علیه السلام بزرگ ترین قرض دادن به خداست.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »


خداوند چه انسان‌ هایی را شفاعت میکند؟

شفاعت نظیر توبه یکی از ابعاد رحمت الهی است که به روی بندگان باز می‌ شود منتها این تصور که شفاعت و توسل به خدا، شرک محسوب می ‌شود یک فکر انحرافی از سوی وهابی ‌ها است.

حدود ۳۰ آیه در قرآن کریم از شفاعت نام برده و شفاعت ‌کنندگانِ انسان مشخص شده‌اند، افرادی که شفاعت می‌ شوند امتیازاتی دارند که خدا به اذن خود آنها را شفاعت می ‌کند.
چنانچه قرآن کریم در خصوص شرایط اعطای شفاعت می فرماید: «… وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ: پیغمبران و فرشتگان شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که دینش پسندیده باشد و ایشان از خوف و خشیت خداوند ترسناک هستند» (انبیاء/ 28)

کسانی مورد شفاعت قرار می ‌گیرند که در دنیا ارتباط روحی و معنوی خاصی بین آنان و شافعان برقرار باشد. مثل اینکه خدمت یا احسان و یا محبتی درباره او و یا بستگان و دوستان شفیع کرده باشند.(طیب، سیدعبدالحسین، کلم الطیب، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ اسلامی حاج محمدحسین کوشانپور، ص 814)

در حقیقت یکی از حکمت هایی که سبب شده خداوند اولیای الهی را در روز قیامت، واسطه و شفیع در فیض مغفرت و بخشش خود، به این افراد قرار دهد همین رابطه معنوی و سنخیتی است که در دنیا میان آنان برقرار است. ( روحانی، سیدمحمد، پیشین، ص 29)

بنابراین شفاعت نظیر توبه یکی از ابعاد رحمت الهی است که به روی بندگان باز می‌شود، البته این تصور که کسی فکر کند به این دلیل که شفاعت وجود دارد می تواند گناه کرده و بعد خداوند از او شفاعت می‌کند، فکر انحرافی است!

دین، پیامبر (صلی الله و علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) بندگان را به خیر و خوبی دعوت کرده‌اند و حرف اصلی ‌شان نیز اطاعت از خداوند است بنابراین نباید با این فکر انحرافی انسان به گناه دامن بزند.

خداوند متعال درهای توبه را بازگشته و از انسان شفاعت می ‌کند اما برخی از روی جهالت و به خاطر اینکه شفاعت و توسل ائمه (علیهم السلام) وجود دارد، ما را مشرک می ‌خوانند و می ‌گویند که توسل و اعتقاد به شفاعت شرک است، اینها خودشان جاهل هستند!

بنابراین کسانی گرفتار شرک هستند که غیر از خدا فرد دیگری را قبول داشته باشند درحالی که ما موحد هستیم و خدای یگانه را قبول داریم.

دوم افرادی که خدا را قبول دارند ولی کسی را کنار خدا، قبول کنند و سوم کسانی که برای کسی یا چیزی مقامی قائل شوند که آن مقام را خداوند برای او قائل نباشد البته این شرک نیست بلکه کار غلط و نامعقولی است!

بنابراین ما مسلمانان اگر به سراغ ائمه (علیهم السلام) و حضرت رسول (صلی الله و علیه وآله) می ‌رویم، می ‌دانیم که اینها هر چه دارند از خدا دارند، بنابر این چنین چیزی شرک نیست که برخی وهابی‌ ها در نشریات و مباحثات و کتاب ‌هایشان می ‌گویند.

نکته دیگر در روایت داریم که «هیچ شفیعی بهتر از توبه نیست» بنابراین واسطه بودن توبه مثل واسطه بودن ائمه (علیهم السلام) نیست اینها با هم متفاوت هستند.

در نهج ‌البلاغه آمده است که اطاعت خداوند و اجتناب از نواهی خدا را شفیع خود برای رسیدن به خواسته ‌تان قرار دهید. با این حال این همه ما امید به وساطت ائمه (علیهم السلام) و شفاعت خداوند را داریم.

گاهی عباراتی می‌ بینیم که قدری نگران ‌کننده است مثلاً رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) فرمودند که من برای گناهکاران شفاعت می‌ کنم ولی شفاعت انسان ظالم را نمی ‌کنم! (میزان الحكمه، ج 4، ص 1472، ح 9484)

بنابراین هر کدام از ما قدری باید در خودمان جستجو کنیم که نکند ظالم باشیم، حواسمان باشد در زندگی زناشویی به همسران خود ظلم نکنیم، در محل کار دیگران را اذیت نکنیم و … .

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »


امام حسن مجتبی(ع)؛ پیشوای خیرخواهان امّت

فضايل و مکارم اخلاقی شخصیت والای حضرت مجتبی(ع) بيش از آن است كه بتوان آن را بيان كرد.
بسياري از مردم، شخصيّت آن حضرت و تأثير بسيار حسّاس و
 فوق العاده صلح آن حضرت را در حفظ اسلام، آن‌گونه كه بايد نمي‌شناسند؛ و هنوز شأن و منزلت و سيره آن حضرت، مجهول مانده است.
شخصيّت بی‌نظیر آن پيشواي عالي قدر، بسیار عظيم‌تر از آن است كه ما بتوانيم با نگارش مقاله‌اي آن را شرح دهيم. فضايل و صفات حميده‌ علم و حلم و تقوا و معالي امور آن حضرت بسيار و غیر قابل احصا است که به مناسبت و نظر به اهتمام موضع صلح ایشان، در این نوشتار به بررسی اجمالی این ویژگی می‌پردازیم.
يكي از تعاليم ارزنده و مهمّ اسلام، دعوت به صلح و كوشش براي رفع اختلافهاست. قرآن مي‌فرمايد: «وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ»
گرچه جهاد و جنگ يكي از احكام مهمّ اسلامی است، ولي هرگز بالذّات وبالاصاله مطلوب نبوده و به لحاظ يك ضرورت اجتناب‌ناپذير، و به عنوان وسيله اصلاح اجتماعي و عدالت و در راستاي اهداف سياسي اسلام، و احقاق حقّ و ابطال باطل تشريع شده است.
جهاد، كوشش براي پيشبرد نقشه‌های نجات‌بخش اسلام و براي نجات ضعفا و ستمديدگان و دفع استثمار اقويا و آزادي انسان‌هاست.
بنابراين، جهاد به منزله وسيله تأمين و تحصيل اهداف اسلام، نيروي دفاع و نگهبان جامعه اسلامي است و مقصود بالاصالة ساير احكام و به اصطلاح علما، جهاد، تكليف و واجب للغير است.
نتيجه مطلب اينكه بايد در صلح و سازش و جنگ و جهاد، هدف را در نظر گرفت. اگر مقصد، مقدّس و انساني و شرافتمند باشد، صلح يا جهادي كه براي آن انجام مي‌گيرد، مقدّس و شرافتمندانه است.
امام حسن مجتبي(ع)، انساني صادق، با وفا، پرهيزكار و با تقوا، خيرخواه و بزرگوار بود.
صلحي كه بين آن حضرت و معاويه برقرار شد، علاوه بر آنكه صلح‌طلبي و خيرخواهي و گذشت او را نشان داد، ثابت كرد خانواده ايشان نيز، رياست‌خواه و جاه طلب نيستند؛ و در قيام و نهضت، كناره‌گيري و عزلت، صلح و جهاد، رضاي خدا و مصلحتِ عموم را مي‌خواهند. در هنگام جهاد، مصداقِ «يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَلا يَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم» هستند، و از كسي باكي ندارند، و در وقت صلح، مرد گذشت و فداكاري هستند.
صلح آن حضرت يك تكليف الهي، و وظيفه شرعي بود كه امام در آن شرايط و احوال، ناگزير شد آن را بپذيرد؛ به عبارت ديگر، شرايط و اوضاع، اين مسأله را بر امام تحميل كرد.
در اين ميدان، به طور قطع، معاويه كسي نبود كه براي خير و صلاح جامعه دست از پادشاهي و نيّات خبيث خود بردارد و حقّ را به صاحبش بسپارد. او در راه رسيدن به مقصدش، نه خدا وپيغمبر و نه مصلحت مسلمانان را در نظر مي‌گرفت و همه چيز را فداي حبّ جاه و رياست طلبي خود مي‌ساخت، و از اينكه عموم شيعه و هواداران اهل بيت و حتّي عموم مسلمانان را قتل عام كند، باكي نداشت؛ و اگر تا حدودي بازي با الفاظ اسلامي مي‌كرد، به خاطر رياست و حكومت بود و اگر رياست و حكومتش در خطر مي‌افتاد، به آن الفاظ نيز كاري
 نداشت.
از امام(ع) جز ملاحظه مصلحت اسلام و خير مسلمانان كاري صادر نمي‌شد. همان امامی که پيغمبر عالي قدرِ اسلام، او را به سيادت و آقايي و امامت و پيشوايي مي‌ستود و او را براي آينده اسلام و چنين فداكاري عظيمي آماده مي‌ساخت و از بركات و عظمت و اهمّيت صلح او قدرداني مي‌كرد.
پيغمبر(ص) در مواقف و فرصت‌هاي متعدّد، روش امام حسن(ع) را تأييد و تنفيذ فرمود؛ چنانكه روش پدرش علي(ع) را در جهاد با ناكثين و قاسطين و مارقين، و روش حسين(ع) را در آن قيام تاريخي و فداكاري عظيم تأييد كرده و روش هر يك از امامان را پيش از وقوع، پيش‌بيني و تصويب فرمود.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »

در سوگ احمد
امشب، شب گریه ستاره هاست. امشب، شب سراسیمگی ابر پاره ها و شب ضجّه همه سیاره ها است. امشب، زمین نظاره گر اشک های مهتاب است. امشب، دل آسمان گرفته و آرامش از همه جا رخت بربسته است. آری، این ها همه در سوگ احمد است؛ او که اگر نگاه سبزش نمی بود، هیچ سبزه ای در جهان نمی رست و اگر صدای گام هایش گوش تاریخ را نوازش نمی داد، جغرافیای عشق بی رنگ می شد. آفتاب گرم دست های او بود که یتیمی جهان را جبران کرد. حسن یوسف، پرتویی از تجلی آفتاب زیبایی اوست. دم عیسوی از تنفس او برکت یافته و عصای همت او، ساحران سیه پوش کفر و نفاق را از اتاق اندیشه ها اخراج کرد و باران صفا و سادگی او، بر جلگه های جوامع، همه انسان ها را به سمت حاصل خیزی هدایت نمود.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 آذر 1394نظر دهید »

فرق اخلاق و ادب چیست؟

اخلاق به معنای ملکات راسخ در روح و وصفی است از اوصاف روح، ولی آداب عبارت است از هیئت های زیبای گوناگون که اعمال صادر از انسان بدان زینت داده می شود.[1] به عبارت دیگر، اخلاق مربوط به عالم درون است و آداب، مربوط به ظرافت و زیبایی عمل است.

استاد مطهری رحمه الله در زمینه تفاوت اخلاق و ادب گوید: اخلاق مربوط است به خود انسان، یعنی مربوط است به اینکه انسان به غرایز خودش چه نظامی بدهد، خودش را چگونه بسازد، نظّام دادن به غرایز را اخلاق می گویند. انسان دارای غرایز مختلفی است، همچون قوه شهویه، قوه غضبیه. قوه شهوانی کارش جلب منافع است، انسان را وادار می کند که منافع خودش را طلب بکند. قوه غضبیه قوه دفع است، نیرویی است که به طور خودکار، انسان را وادار می کند که چیزهایی را که برای خودش بد و مضر تشخیص می دهد، دفع کند.

یک قوه دیگری هست به نام قوه عقل که قوه حساب گری است. هر قوه ای فقط کار خودش را حساب می کند. به عنوان مثال، شهوت خوردن در انسان هست، آن قوه ای که کارش خوردن است دیگر حسابی در دستش نیست، فقط احساس لذت می کند، می گوید فقط باید بخورم، همچنین است قوه غضب، ولی اینها باید حسابی داشته باشند، باید انسان به این قوا یک نظمی بدهد. شما اگر یکی از قوا را آزاد بگذارید که کار خودش را انجام بدهد، این آزادی شما را فاسد می کند. مثال دیگر چشم و زبان است، چشم از دیدن یک اموری لذت می برد. دیگر حسابی در کارش نیست، زبان می گوید: «من از خوردن فلان چیز لذت ببرم»، امّا یک حساب دیگری هست و آن اینکه تنها این نیست که باید لذت ببری، بعد از این لذت باید ببینی بر سر این اجتماع بدنی و شخصیت انسان چه می آید.

باید عقل بر این بدن و بر این شخصیت حکومت کند و به هر کدام سهمی بدهد. این معنای نظام دادن به غرایز است. در اخبار و روایات نیز، به سهم بندی غرایز اشاره شده است، تمام غرایز و اعضای بدن حق دارند. و چون عقل به تنهایی قادر نیست که به حساب اینها برسد، دین با تکالیفی که دارد سهم بندی های اینها را مشخص می کند، ما به این مسئله اخلاق می گوییم. امّا آداب، مربوط به سهم بندی غرایز نیست، بلکه مربوط به این است که انسان غیر از مسئله اخلاق، به اموری اکتسابی که باید اسم آنها را فنون گذاشت، احتیاج دارد؛ یعنی به یک سلسله صفت ها احتیاج دارد. باید آنها را یاد بگیرد. به عنوان مثال، انسان احتیاج دارد که خط نوشتن را یاد بگیرد. یاد گرفتن خط و نوشتن جزو آداب است. نوشتن، فن است، هنر است. این آداب در زمان های مختلف فرق می کند، امّا اخلاق با مقتضیات زمان عوض نمی شود.[2]

در قبال این نظر، برخی صاحب نظران معتقدند همه کارهای زشتی که متّصف به خوب و بد می شوند، در قلمرو اخلاق قرار می گیرند.[3]

دکتر علی قائمی معتقد است: آداب ناشی از رسم است و غرض از رسم، عملی است که در گذشته به خاطر دستیابی به منافعی… یا حفظ مصلحتی پدید آمده [است] و هم اکنون نیز به همان خاطر و گاهی بر حسب عادت در جامعه وجود دارد. آداب در چنین صورتی عبارت از رسمی است که برای خوشامد دیگران انجام می گیرد، مثل گرفتن جلوی دهان هنگام عطسه و سُرفه، آن هم در میان جمع…. اخلاق [نیز] ضابطه ای است که بر اجرای آداب مسلط است. آداب در جوامع مختلف و حتی در بین گروه های مختلف ممکن است متفاوت باشد، درحالی که اخلاق همیشه ثابت است. آداب نشئت گرفته از عهد قدیم و مردم است، درحالی که اخلاق نشئت گرفته از یک فلسفه، مکتب یا مذهب است.[4]

پی نوشت ها:

[1] علامه طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 257، ذیل (مائده: 120).

[2] مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، ج 1، ص 154.

[3] محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، به کوشش: محمدحسین اسکندری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، 1377، چ 3، صص 240 و241.

[4] علی قائمی، اخلاق و معاشرت در اسلام، تهران، انتشارات امیری، 1370، چ 4، صص 32 و 33


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

ایا اخلاق انسان ها قابل تغییر است؟

در مقدمه تعریفی داشته باشیم از اخلاق: ماده «خَلق» به فتح، به معنای صورت ظاهری است. و «خُلق» با ضمه، به معنای صورت باطنی است. صورت باطنی انسان همچون صورت ظاهری‌اش دارای هیأت و ترکیبی زشت یا زیباست. راغب در مفردات خَلق و خُلق را در اصل یکی می‌داند. لکن خَلق را مخصوص شکل‌ها و هیأت‌هایی می‌داند که با چشم درک می‌شوند و خُلق را به سجایا و قوایی که با بصیرت قابل درک‌ اند، معنا می کند.[1]

پس سلسله صفاتی که در نفس و روح انسان ثابت و ریشه‌دار است و به صورت ملکه شده و به راحتی منشأ صدور اعمال خوب یا بد می‌شود؛ اخلاق نامیده می‌شود. گاهی این افعال و اعمال شرعاً و عقلاً پسندیده است که به آن اخلاق نیکو و گاهی ناپسند است؛ که به آن اخلاق بد می‌گویند.[2]

حال بعد از این مقدمه جواب این سؤال که اخلاق قابل تغییر است را خواهیم گفت:

برخی بر این عقیده هستند که مباحث اخلاقی و تربیتی بی‌فایده است. چرا که علم اخلاق رسالتش تغییر خلق و خوی‌های بد به نیک است و این در صورتی ثمربخش است که اخلاق قابل تغییر باشد و لکن خلق قابل تغییر نیست. بطلان این عقیده واضح است. چون لازمه عدم تغییر اخلاق این است که مسئله بعثت انبیا و نزول کتب آسمانی لغو و بیهوده باشد و ما در اعمال خود مجبور باشیم. درحالی‌که همه این ها برای هدایت و تربیت انسان هاست و اگر تغییر اخلاق امکان نداشت؛ چرا بخش عمده‌ای از تعالیم انبیا را اخلاقیات تشکیل می‌دهد؟ حال برای آگاهی از این عقیده به نمونه‌هایی از استدلال‌های آنان اشاره می‌کنیم:

1. خلق از جنس خلقت و آفرینش است و همان‌ گونه که نمی‌توان خَلق را تغییر داد؛ تغییر خُلق هم ممکن نیست، چرا که خُلق صورت باطنی انسان است و تغییر ندادن صورت باطنی هم مثل تغییر ندادن صورت ظاهری است.

پاسخ این استدلال این است که به طور کلی موجودات جهان بر دو گونه‌اند: اول آن ها که، به صورت کامل خلق شده‌اند و انسان در آفرینش و در تغییر و تبدیل آن ها دخالتی ندارد. مثل اعضای بدن انسان که از نظر خَلق،‌ بالفعل به دنیا آمده یعنی در عالم رحم بدون اختیار او خلقتش تمام شده است. دوم موجوداتی که ناقص هستند؛ ولی وجود ناقص آن ها استعداد کمال دارد. مثل هسته خرما که سعی انسان آن را تبدیل به درخت خرما می‌کند. خُلق و خوی انسان از همین قسم است. یعنی انسان از نظر خُلق بالقوه، به دنیا می‌آید و خودش باید خُلق خود را بسازد و این وجه تمایز انسان با حیوان است. چرا که حیوان وقتی متولد می‌شود؛ از نظر جسمی و خصلت‌های روحی، بالفعل متولد شده و تا آخر هم همین طور است و تنها اندکی تغییر پذیر است. انسان از نظر جسمی کامل به دنیا می‌آید و عضوی ناتمام نمانده که در دنیا بخواهد کامل شود. اما روح، یک منزل نسبت به جسم عقب‌تر است. یعنی جسم او در مرحله رحم تمام می‌شود و روحش در دنیا باید تمام شود.[3] پس تغییر اخلاق ممکن است. چرا که استعداد و تغییر در آن راه دارد.

2. حسن خُلق وقتی حاصل می‌شود که غضب و شهوت و حب دنیا و امثال این ها ریشه ‌کن شود و ریشه‌کن کردن این ها محال است. چون این امیال برای بهره‌مندی از نعمت‌های دنیا و بقای نسل است و انسان در دنیا نمی‌تواند؛ از این امیال قطع نظر کند. پس تغییر اخلاق ممکن نیست.

این استدلال را چنین پاسخ می‌دهیم که انسان، مکلف به ریشه‌کن ساختن غضب و شهوت نیست. چون اگر شهوت نباشد نسل منقطع می‌شود و اگر غضب نباشد انسان ضرری را نمی‌تواند از خود دفع کند. آنچه از بشر خواسته شده است؛ این است که این غرایز را در حد اعتدال نگه دارد و در محدوده عقل و شرع آن ها را به کار بندد.[4] در حقیقت رسالت اخلاق هم این است که از افراط و تفریط جلوگیری کند.

3. دگرگونی اخلاق به واسطه عوامل بیرونی از قبیل تأدیب و نصیحت و موعظه است و هنگامی که این عوامل زایل گردند؛ انسان به اخلاق اصلی خود باز می‌گردد. پس تغییر اخلاق ممکن نیست.

در پاسخ می‌گوییم؛ گاهی عوامل بیرونی آنقدر قوی هستند که ویژگی‌های ذاتی را به کلی دگرگون می‌سازند. تاریخ نشان می‌دهد که بسیاری بر اثر تربیت، به کلی خوی خود را تغییر دادند و افرادی که روزی در صف دزدان قهار بودند؛ به عابدان مبدل گشتند.[5]

4. احادیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه ‌وآله نقل شده که عدم تغییر اخلاق را تأیید می‌کند. آن حضرت می‌فرمایند «الناس معادن کمعادن الذهب والفضة خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام: مردم همچون معدن‌های طلا و نقره‌اند. بهترین آنان در زمان جاهلیت بهترین آنان در اسلام‌اند».[6] در روایتی دیگر می‌فرمایند «اذا سمعتم بجبل زال عن مکانه فصدقوا و اذا سمعتم برجل زال عن خلقه فلا تصدقوا فانه یصیر الی ما جبل علیه: هرگاه بشنوید که کوهی از جایش حرکت کرده، تصدیق کنید، اما اگر بشنوید کسی اخلاقش تغییر یافته تصدیق نکنید. چرا که به همان فطرت خویش باز می‌گردد».[7]

جواب به این روایات بیانگر این نکته است که روحیات مردم متفاوت است. یعنی چون معدن طلا و نقره هستند و این قابل قبول است. ولی این مسئله دلیل بر عدم تغییر روحیات نمی‌شود. زیرا اولا این‌گونه صفات روحی، در حد مقتضی است نه علت تامه برای عدم تغییر. ثانیا این روایات ناظر به غالب مردم است نه همه مردم. چرا که افرادی را می‌بینیم که با تغییر اخلاق، راه خود را تغییر داده و تا پایان عمر بر آن باقی می‌ماندند.[8]

پی نوشت ها:

[1] مفردات راغب، ص 159، ماده «خلق».

[2] اخلاق شبر، ص 31و درس های اخلاق اسلامی، محمدی گیلانی، ص23و اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج 1، ص 24.

[3] اخلاق شبر، ص 35 و آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 8، ص 248.

[4] اخلاق شبر، ص 35.

[5] اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج1، ص 33.

[6] بحار، ج64،ص 121.

[7] کنز العمال، ج3، ص 403.

[8] برگرفته از مجله خُلُق، مهر و آبان 1386، شماره 1.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »


همسایگان بی آزار

شخصى از گورستان مى‏ گذشت؛ بهلول را ديد كه بالاى قبرى نشسته با خاك، بازى مى ‏كند.
گفت: سبب چيست كه بيشتر اوقات در گورستان به سر مى‏ برى؟
گفت: نزد قومى به سر مى‏ برم كه مرا آزار نمى‏ رسانند و اگر از پيش ايشان غايب شوم، مرا غيبت نمى‏ كنند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

اگر مرگ را باور نداری دیگر نخواب

لقمان حکیم در موعظه ای که به فرزندش داشت، فرمود: ای فرزندم! اگر در مردن شک داری خواب را از خود بردار که نمی توانی، اگر در برانگیخته شدن در قیامت شک داری، بیداری را از خود بردار که نمی توانی، بنابراین اگر در خواب و بیداری خود که دو واقعیت است اندیشه کنی می فهمی که وجودت به اختیار دیگری است، همانا خواب به منزله مرگ، و بیداری بعد از خواب به منزله زنده شدن پس از مرگ است

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

دیدار یار

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس دوست دارد خداوند را خندان و با روی گشاده دیدار کند، باید علی بن موسی الرضا علیه السلام را دوست داشته باشد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «به زودی پاره ای از تن من در خراسان به خاک سپرده می شود. هیچ گرفتار و دردمندی او را زیارت نکند، جز آن که خداوند گرفتاری اش را برطرف کند و هیچ گنهکاری به زیارت او نمی رود، جز آن که خداوند از گناهانش درگذرد.

امام هادی علیه السلام فرمودند: «هر کس حاجتی داشته باشد، قبر جدم رضا علیه السلام را زیارت کند، به این ترتیب که غسل کند و دو رکعت در بالاسر نماز بخواند و در قنوت نماز، حاجتش را بخواهد که مستجاب خواهد شد؛ البته اگر گناه یا قطع رحم نخواسته باشد. قبر ایشان، بقعه ای از بقعه های بهشتی است. هیچ مؤمنی او را زیارت نمی کند، مگر این که خداوند او را از جهنم نجات می دهد و به بهشت وارد می کند».

امام رضا علیه السلام فرمودند: «هیچ یک از دوستانم مرا با شناخت حقم زیارت نمی کند، مگر این که شفاعتم در روز قیامت از او پذیرفته می شود».

حضرت رضا علیه السلام در جای دیگری فرمود: «هر کس، بر زیارت ما توانایی ندارد، محبان شایسته ما را زیارت کند که در این صورت، ثواب زیارت ما بر او نوشته می شود».

امام غریب، علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «هر امامی بر دوستان و پیروانش عهد و پیمانی دارد و وفای به این پیمان، با زیارت قبر ایشان کامل می شود. پس هر کس به شوق زیارت آنان و با تصدیق خواسته ایشان به زیارت برود، در روز رستاخیز مورد شفاعت آنان واقع خواهد شد».


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

نمی از یَم رضوی

تواضع آن است که با مردم چنان رفتار کنی که می خواهی آنان با تو رفتار کنند.

کسی که اندوهی از دل مؤمنی بزداید، خداوند در روز قیامت اندوه دل او را برطرف می نماید.

آن که به پاداش یقین داشته باشد، بسیار بخشش می کند.

بهترین ثروت و برترین اندوخته انسان، صدقه است.

با دوستان فروتن باش،از دشمن احتیاط کن و با عموم مردم گشاده رو باش.

یاری کردن ناتوان، بهتر از صدقه دادن است.

بهترین و ارزنده ترین خلق و خوها، انجام کارهای نیکو، فریادرسی بیچارگان و برآوردن آرزوی آرزومندان است.

از حرص و حسد بپرهیزید؛ زیرا این دو ویژگی، موجب نابودی امت های پیشین شده است.

هیچ چیز با ارزش تر از اخلاق نیکو نیست.

سخاوتمند، از غذای دیگران می خورد تا از طعام او نیز بخورند؛ ولی بخیل از خوردن غذای دیگران پرهیز می کند تا از غذای او نخورند.

آن کس که خود را ارزیابی کند و محاسبه نفس نماید، سود خواهد برد و هر کس از آن غافل شود، زیان خواهد دید.

هر که از خدا بترسد، ایمن گردد و هر کس عبرت گیرد، بینا شود.

بهترین مال آن است که آبرو با آن محفوظ بماند و بالاترین درجه عقل، خودشناسی است.

خشم مؤمن، وی را از مسیر حق خارج نمی کند و خوش حالی، وی را به سوی باطل نمی کشاند.

مؤمن اگر بر گرفتن حقش قدرت پیدا کند، بیشتر از آن نمی گیرد.

هر کس به روزی کم از طرف خدا راضی و قانع باشد، خداوند نیز به اعمال اندک او رضایت پیدا می کند.

خوش به حال کسی که قلبش را به شکر نعمت مشغول کند.

هر کس بدون شناخت و آگاهی دست به کاری زند، مثل کسی است که به بیراهه می رود و هر چه تندتر گام بردارد، از مسیر حق دورتر می شود.

راستگو باشید و از دروغ بپرهیزید و بسیار مرگ را یاد کنید.

بر محمد و آل محمد بسیار صلوات و درود بفرستید؛ همانا صلوات بر محمد و آل او، سرآمد کارهای نیک است.

شب و روز بر مؤمنان دعا کنید، نیازهای آنان را برآورده سازید و سختی های آنان را برطرف کنید.

عمل صالح و عبادت را با توکل بر دوستی آل محمد علیهم السلام ترک نکنید. هم چنین دوستی ایشان و تسلیم شدن بر امر آنان را با تکیه بر عبادت وامگذارید؛ بدانید یکی بدون دیگری پذیرفته نیست.

کیفر کفران نعمت، زودتر از عقوبت دیگر گناهان است.

هر زمان بندگان خدا گناهان جدید مرتکب شوند، خداوند آنان را به بلای جدید و ناشناخته گرفتار می کند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

مسابقه معنوی

همه دوست دارند بهترین بنده خدا شوند و در این مسابقه معنوی، رتبه اول را از آن خود کنند. چه اشخاصی در محضر خدای سبحان از همه برتر و بالاترند و بندگی چه کسانی از همه نیکوتر است؟ رضای آل محمد علیهم السلام ، برندگان را چنین تعریف می کنند: «بهترین بندگان خداکسانی اند که هر گاه نیکی کنند، شاد و مسرور شوند و اگر کار بدی از آنان سرزند، از خداوند آمرزش خواهند. هر زمان نعمتی به آنان داده شود، شکر می کنند و اگر به مصیبتی گرفتار شوند، صبر پیشه سازند و در هنگام خشم، گذشت کنند».


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

محبوب فراگیر

رایج ترین لقب امام هشتم، رضا است. برخی تاریخ نگاران گمان کرده اند مأمون هنگام سپردن مقام ولایتعهدی، این لقب را برای آن حضرت برگزید؛ در حالی که پیش از آن، امام کاظم علیه السلام آن حضرت را به نام رضا ملقب ساخته بود. سلیمان بن ابی حَفص نقل می کند: موسی بن جعفر علیه السلام فرزندش را به نام رضا می خواند و سفارش می فرمود که شما نیز او را به این نام بخوانید.

هم چنین در روایتی، احمد بزنطی از امام جواد علیه السلام می پرسد که گروهی می پندارند مأمون لقب رضا را برای پدرتان انتخاب کرده؛ زیرا او ولایتعهدی خلیفه را پذیرفته و بدان خشنود شده است. آن حضرت در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند دروغ می گویند و نسبت ناروا می دهند. خداوند پدرم را رضا نامید؛ زیرا در آسمان از او راضی است و پیامبر و امامان در زمین از او خشنود هستند». بزنطی می پرسد: مگر این ویژگی در اجدادتان نبوده است. امام می فرماید: «آری، ولی مخالفان نیز هم چون موافقان از پدرم راضی بودند؛ از این رو، تنها او رضا نامیده شده است».


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

عطر رسالت

طوس، مدینه دیگری است؛ چرا که خورشید مدینه در آن آرمیده علی بن موسی الرضا، پاره تن و رسول مدنی است. او عطر و بوی رسالت را از مدینه به ایران آورده است، آن هنگام که راه مدینه تا طوس را پیمود و از برکت این هجرت، ایران برای همیشه در چشم انداز پرتو امامت قرار گرفت. آن بزرگوار به هنگام وداع دردمندانه با تربت احمدی، گردی از ایمان آن مزار برگرفت و بر این خاک پاشید و سرزمین عجم را، با پیام رسول حق عجین نمود و سرزمین سلمان را، بیمه خط اهل بیت کرد. غریب خراسان، آشنای دل ها و دیده های آشناست. می گویید نه؟ به امواج زائران و حلقه های طائفان بر مرقدش بنگرید، به دل های شیدایی که کبوتر حرم او نیز و جان های مشتاقی که دلداده این کویند. آه از آن انگور مسموم که رضای آل محمد صلی الله علیه و آله را به رضوان برد! وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه که معصومه را در حسرت دیدار برادر، گریان نمود!


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

در مکتب امام حسن علیه السلام

مکارم اخلاق ده چیزاست: راستگویی، صداقت در خضوع، بخشش به سائل، خوش خلقی، پاداش دادن به کارها، پیوند با خویشان، حمایت از همسایه، حق شناسی برای صاحب آن، مهمان نوازی و سر سلسله همه این ها، شرم و حیا است.

نابودی مردم در سه چیز است: تکبر، حرص و حسد. تکبر که نابودی دین در آن است و به علت تکبّر بود که ابلیس دور از رحمت خدا گردید؛ حرص که دشمن جان آدمی است، و به همین خاطر آدم از بهشت اخراج گردید؛ و حسد که جلودار بدی است و به خاطر حسد بود که قابیل هابیل را کشت.

آن گاه که نعمت ها تو را در برگرفته اند، شناختی از آن ها نداری و چون از تو روی می گردانند، قدرشناس می شوی.

بدان که در حلال دنیا، حساب، و در حرامش، کیفر، و در شُبهاتش بازخواست است.

هرگز کسی دچار مِحن جز حسن نشد ورشد، دچار آن همه رنج و مِحَن نشد
یوسف اگرچه از پدر پیر دورماند لیکن غریب و بی همه کس در وطن نشد
جز غم نصیب آن دلِ والا گُهَر نبود جز زهر بهر آن لب شکّرشکن نشد
از دوست آن چه دید، زِ دشمن روا نبود جز صبر، دردهای دلش را دوا نبود
هرگز دلی ز غم چو دل مجتبی نسوخت ور سوخت ز اجنبی، دگر از آشنا نسوخت
آن سروری که صاحب بیت الحرام بود بیت الحرام بَهر چه بر وی حرام بود


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »


28 صفر رحلت پيغام دار آخرين، خاتم نبوت را نگين، حضرت رسول واپسين، عينيت قرآن کريم، حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله بر مسلمانان جهان تسليت باد.

سلام بر تو اي فرستاده خوبي ها، اي مهربانترين فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمين فرا خوانده شدي تا انسان را با معناي واقعي اش آشنا کني. تو، آفتاب روشن حقيقت بودي در شام تيره زندگي. از مشرق دلها برآمدي و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.
نامت بلند و دينت پر رهرو، اي جاري تر از حيات در پيکر آدمي!


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

رحلت رسول اکرم وشهادت غریب مدینه امام حسن مجتبی و امام رضا تسلیت و تعزیت باد
به مناسبت رحلت رسول اكرم(ص)

در سال يازدهم هجرت رسول اكرم (ص) در آخرين سفرحج (در عرفه)، در مكه و در غديرخم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران و يا در ضمن ‏سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت ‏خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود كه ‏پيامبر هم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. پيامبر اكرم (ص) يك ماه قبل از رحلت فرمود:

” فراق نزديك شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى ‏گذارم و مى ‏روم: كتاب خدا و عترتم، و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود.”

در حجه ‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: “مناسك خود را از من ‏فرا گيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم و هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد.”
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين ‏و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بن ‏ابى‏طالب (ع) تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: “به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه‏ جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد.”
روزي ديگر پيامبر (ص) با کمک علي (ع) و جمعي از ياران خود به قبرستان بقيع رفت و براي مردگان طلب آمرزش کرد . سپس رو به علي (ع) کرد و فرمود: ” کليد گنجهاي ابدي دنيا و زندگي ابدي در آن، در اختيار من گذارده شده و بين زندگي در دنيا و لقاي خداوند مخير شده ام، ولي من ملاقات با پروردگار و بهشت الهي را ترجيح داده ام.”
در چند روز آخر از زندگى رسول اكرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
“اى مردم! آتش فتنه‏ ها شعله ‏ور گرديده و فتنه‏ ها همچون پاره‏هاى امواج تاريك شب روى آورده است. من در روز رستاخيز پيشاپيش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در مي آئيد. آگاه باشيد که من درباره ثقلين از شما مي پرسم، پس بنگريد چگونه پس از من درباره آن دو رفتار مي کنيد، زيرا که خداي لطيف و خبير مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمي شوند تا مرا ديدار کنند. آگاه باشيد که من آن دو را در ميان شما به جاي نهادم ( کتاب خدا و اهل بيتم ). بر ايشان پيشي نگيريد که از هم پاشيده و پراکنده خواهيد شد و درباره آنان کوتاهي نکنيد که به هلاکت مي رسيد.”
آنگاه پيامبر (ص) با زحمت به سوي خانه اش به راه افتاد. مردم با چشماني اشک آلود آخرين فرستاده الهي را بدرقه مي کردند. در آخرين روزها پيامبر به علي (ع) وصيت نمود که او را غسل و کفن کند و بر او نماز بگزارد. علي (ع) که جانش با جان پيامبر آميخته بود، پاسخ داد: ” اي رسول خدا ، مي ترسم طاقت اين کار را نداشته باشم. “
پيامبر (ص) علي (ع) را به خود نزديک کرد . آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشير، زره و ساير وسايل جنگي خود را خواست و همه آنها را به علي سپرد.
فرداي آن روز بيماري پيامبر (ص) شدت يافت اما او در همين حال نيز اطرافيان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش مي کرد. سپس به حاضران فرمود: ” برادر و دوستم را بخواهيد به اينجا بيايد.” ام سلمه، همسر پيامبر گفت: ” علي را بگوييد بيايد. زيرا منظور پيامبر جز او کس ديگري نيست.” هنگامي که علي (ع) آمد ، پيامبر به او اشاره کرد که نزديک شود. آنگاه علي (ع) را در آغوش گرفت و مدتي طولاني با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بيهوش شد. با مشاهده اين وضع، نواده هاي پيامبر (ص) حسن و حسين (ع) به شدت گريستند و خود را روي بدن رسول خدا افکندند. علي (ع) خواست آن دو را از پيامبر (ص) جدا کند. پيامبر (ص) به هوش آمد و فرمود:
“علي جان آن دو را واگذار تا ببويم و آنها نيز مرا ببويند، آن دو از من بهره گيرند و من از آنها بهره گيرم.”
سرانجام پيامبر (ص) هنگامي که سرش بر دامان علي (ع) بود، جان به جان آفرين تسليم کرد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »

جلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريمجلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريم

از عايشه پرسيدند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: «خلق و خوي پيامبر(ص)، قرآن بود.» شخصيت جامع و چند بعدي پيامبر اسلام و كمال و عظمت معرفتي، اخلاقي و وجودي آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است كه به عنوان نماد مطلق و تام «انسان كامل» در ميان آدميان، حجت و الگويي ماندگار مي باشد.
اگر قرآن كريم، كلام تشريعي حضرت حق است، پيامبر اكرم (ص) كلمه الله الاعظم و كلام تكويني خدا است. اگر قرآن كتابي است با حقايق جاودانه و هميشگي، پيامبر اكرم (ص) نيز حقيقتي عيني و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لايه هاي معنايي و مصداقي عميق و گسترده اي دارد كه تلاش براي كشف آن حقايق بايد استمرار داشته باشد، پيامبر اكرم (ص) نيز ذخيره اي تمام نشدني و حقيقتي است عيني و انساني، كه شناخت ابعاد مختلف شخصيت ايشان و دستيابي به عمق سيره، سلوك و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادي مستمر نيازمند است. اگر نياز بشريت به قرآن هرگز پايان نمي يابد و تكامل علمي و اجتماعي انسان، نياز او را به حقايق قرآن كريم نه تنها كاهش نمي دهد كه روزافزون مي سازد، نياز انسان امروز و فردا به پيامبر اكرم(ص) و درس ها و آموزه هاي ايشان پايان ناپذير است و اگر اسلام خاتم اديان و قرآن خاتم كتب آسماني است، پيامبر اكرم (ص) خاتم النبياء و قله رفيع كمال انساني است. او خليفه الله الاعظم و واسطه ابدي نزول فيض الهي است كه: «و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين». قرآن كريم نسخه مكتوب حقيقت نور محمدي (ص) است و پيامبر اكرم (ص) آينه تمام نماي صفات حسناي حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.
پيامبر اكرم (ص) به اميرالمؤمنين(ع) فرمود: علي! كسي جز تو و من خدا را نشناخت و كسي جز خدا و تو مرا نشناخت و كسي جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلايي كه براي غيرخدا ميسر است، جز براي كساني كه در كانون نور محمد (ص) و علي (ع) قرار دارند، امكان پذير نيست، چرا كه اين معرفت و شناخت معرفتي است شهودي و نه ذهني، معرفتي است متناسب با اوج كمال و تعالي شناسنده، نه مدرسه اي و استدلالي. از آن سو نيز معرفت تام نبي (ص) و وحي (ع) جز براي حضرت حق، براي كسي حاصل نمي شود، چرا كه ديگران همه فروتر از اين دو وجود مقدس- كه نور واحدي از منشأ واحدند- مي باشند و دستيابي به معرفت تام آنان برايشان مقدور نخواهد بود. حضرت حق در قرآن كريم فراوان درباره پيامبر اكرم (ص) و معرفي ايشان سخن گفته است كه براي آشنايي با جايگاه عظيم نبي اكرم (ص) به اين آيات بايد مراجعه كرد: در قرآن كريم اطاعت خدا و پيامبر (ص) در كنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است. آزار و ايذاء پيامبر اكرم (ص) موجب عذاب دردناك و لعنت خداوند در دنيا و آخرت تلقي شده و دوستي خداوند متعال مشروط به اطاعت از پيامبر اكرم (ص) گرديده است. خلق و خوي الهي پيامبر اكرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مايه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبير «وانك لعلي خلق عظيم»، توصيف شده، تعبيري كه تنها درباره پيامبر به كار رفته است. پيامبر اكرم (ص) عامل رهايي و آزادي مردمان از زنجيرها و بندهاي سخت معرفي شده است.
بندهايي كه از سويي خرافات و عادات زشت و از سوي ديگر ستمگران و سلطه جويان بر فكر و انديشه و رفتار و حركت تعالي جويانه انسان ها ايجاد كرده اند. او «عبدخدا» معرفي شده است كه با عبوديت و بندگي ذات حق، به عالي ترين درجه عبوديت دست يافته و از همه تعلقات و وابستگي ها رها شده است. گستره فيض و لطف نبي اكرم نه تنها همه مردمان و آدميان كه عالميان را شامل شده و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمين» معرفي شده است…. اين توصيف ها گوشه اي از معرفي پيامبر (ص) در قرآن است كه مروري همراه با تأمل و درنگ در اين آيات و ديگر آيات، مي تواند آفاق و ابعاد شخصيت الهي نبي اكرم (ص) را براي ما روشن سازد.
علاوه بر اين، برخي سوره هاي قرآن كريم اساساً در شأن پيامبر اكرم (ص) است و اين غير از سوره هايي است كه به وجود مبارك آن حضرت تأويل شده است. «يس» كه قلب قرآن كريم است و سرچشمه هايي از معرفت و حكمت از آن جاري است، به پيامبر اكرم (ص) منسوب است. سوره 47 قرآن کريم به نام نامي آن بزرگوار نام نهاده شده است: “محمد” (ص)، علاوه براين سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحريم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحي، سوره شرح (انشراح)، سوره تين، سوره علق، سوره قدر، سوره كوثر برخي از سوره هايي است كه ناظر به شأن و جايگاه عظيم و مرتبه رفيع آن حضرت در پيشگاه خداوند متعال است. هر كدام از اين سوره ها و آيات نوراني آن، مالامال از حرمت و لطفي است كه خالق متعال براي اين برترين بنده مقرب خود قائل است.
پيامبر اكرم(ص) نه تنها مبلغ دين الهي و معلم آيات حكمت، كه مربي و اسوه انسان ها است: «لقدكان لكم في رسول الله اسوه حسنه». بنابر اين پيوند پيروان آن حضرت با اين وجود مقدس، هنگامي معني دار و مؤثر است كه آن بزرگوار را به عنوان مقتدا، امام، الگو و پيشواي حقيقي بشناسند و در مسلك و سلوك، از ايشان پيروي كنند. آياتي فراوان از قرآن كريم احكام و دستوراتي را خطاب به پيامبر اكرم (ص) بيان مي كند كه خطوط روشن الگو بودن آن حضرت را ترسيم و سرمشق هايي را كه پيروان آن بزرگوار بايد براي خود «اصل» قرار دهند مشخص مي نمايد. نگاهي گذرا به اين سرمشق ها، جامعيت دين و عرصه هاي گوناگوني را كه بايد يك مسلمان واقعي بدان توجه داشته باشد. تبيين مي نمايد. اين دستورات و احكام صريح و گويا براي هركسي بدون نياز به چيز ديگري جز فهم عبارات قرآن كريم، روشن مي كند كه همه عرصه هاي عبادي، اقتصادي، سياسي، تربيتي، اجتماعي، نظامي، فرهنگي، اخلاقي و… در قلمرو الگوبرداري و پيروي از پيامبر اكرم (ص) قرار مي گيرد و هيچ زمينه اي از زمينه هاي اساسي و پايه اي زندگي نهان را نمي يابيم كه سرمشق ها و خطوط اصلي آن براي پيروان پيامبر تعيين نشده باشد. اگر قرآن كريم مخاطبان خود را به تأسي و الگوگيري از پيامبر اكرم (ص) فرا مي خواند، خود نيز خطوط روشن آن را ترسيم كرده است. عبادت و شب زنده داري، جهاد و مبارزه با كفار و منافقان، رشد دانش و معرفت و آگاهي، مهرباني و تواضع با مؤمنان و هم كيشان، انفاق و كمك به مستمندان و دستگيري از افتادگان، مهرباني با يتيمان و بي سرپرست ها، كسب قدرت همه جانبه براي حفظ استقلال و آسيب ناپذيري جامعه اسلامي، نيكي و خدمت به همگان و صدها دستور و توصيه قرآن كريم به پيامبر اكرم (ص)، نشان مي دهد كه پيروان آن حضرت چه خطوط كلي را در زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي خود بايد سرمشق خويش قرار دهند تا بتوانند با مسير كمال و رشد حقيقي- كه آن حضرت در قله آن قرار دارد- هماهنگ شوند و به آنچه او نائل شده بود، نزديك گردند.
اكنون مي توان به درنگ و تأملي عميق در اين آيات صريح الهي، به ريشه اصلي گمراهي و حيرت و تباهي كه امت اسلام بدان دچار آمده است، پي برد. اگر فاصله امت با پيامبرش اين چنين ژرف و عميق نبود، هرگز امت پيامبر به چنين روزگاري گرفتار نمي آمد. تفرقه و اختلاف به جاي وحدت و اتفاق، جهل و نگراني به جاي علم و آگاهي، ظلم و بي انصافي به جاي عدل و داد، رفاه زدگي و اسراف به جاي دستگيري و انفاق، دشمني و خصومت به جاي مهرباني و گذشت، انفعال و تسليم در برابر بيگانگان به جاي مقاومت و جهاد و بالاخره پذيرفتن ولايت و حاكميت كافران به جاي ولايت و حاكميت رسول خدا (ص) و جانشينان او… حقايق تلخي است كه امروز در جهان اسلام شاهد آن هستيم و نشان مي دهد فاصله اي ژرف بين امت و پيامبر وجود دارد كه جز با بازگشت به قرآن و خطوط روشن آن- كه در گرو پيروي و تأسي به تجسم عيني و انساني آن است- اين فاصله ژرف پيموده نخواهد شد.

باشد كه به مدد جلوه اي از فيض «رحمه للعالمين» امت او از غفلت و جهالت رهايي يابند. ان شاءالله.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 18 آذر 1394نظر دهید »


زیارت امام حسین علیه السلام با پای پیاده یا با پای دل

غیر از عشق و محبت، که پای زائر را پیاده به مرقد حسین علیه‎السلام می‎کشاند و رنج سفر و خوف و خطر را به جان می‎خرد، زیارت سیدالشهدا علیه السلام با پای پیاده، ثواب بسیار دارد و مورد تاکید پیشوایان دین است. این پیاده‌روی یا به جهت فقیر بودن زائر است که نشان می‌دهد این زیارت، برخاسته از شوق و محبت است، یا به جهت آن است که زائر، خود را در برابر سلطان اقلیم جوانمردی و خورشید سپهر عصمت و شهادت، کوچک می‌شمارد. و در راه او، رنج سفر پیاده را بر خود هموار می‌کند و هر دو ارزشمند است. در منابع شیعی آمده است که زیارت سید‌الشهدا علیه السلام با پای پیاده، ثواب بسیار دارد. امام صادق علیه السلام فرموده است: «من خرج من منزله یرید زیاره قبر الحسین بن علی علیه السلام کان ماشیا کتبت له بکل خطوه حسنه و محا عنه سیئه…» هر کس به قصد زیارت امام حسین علیه‎السلام، پیاده از خانه‎اش خارج شود، خداوند در مقابل هر گام، برای او حسنه‎ای می‎نویسد و گناهی از او می‎زداید.[1]معاویه بن وهب، از اصحاب امام صادق علیه السلام می‌گوید: خدمت آن حضرت رسیدم. در مصلای خود در خانه‌اش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نیاز می‌کرد. از جمله در دعا نسبت به زائران قبر بدن‌های خود را در این راه در معرض قرار می‌دهند… خدایا رحمت کن بر چهره‌هایی که آفتاب، رنگ آن‌ها را تغییر داده، صورت‌هایی که متوجه قبر اباعبدالله است، چشم‌‌هایی که در محبت ما اشک می‌ریزد… خدایا این جان‌ها و بدن‌ها را به تو می‌سپارم، تا کنار حوض کوثر به هم برسیم…» یکی از زائران همیشگی امام حسین علیه‎السلام که هر ماه آن حضرت را زیارت می‎کرده، بخاطر پیری و ناتوانی، یک بار نتوانست برود. نوبت بعد که پیاده پس از چند روز راهپیمایی به حرم می‎رسد و سلام می‎دهد و نماز زیارت می‎خواند، در خواب، آن حضرت را می‎بیند که به وی می‎گوید: چرا به من جفا کردی، تو که نیکوکار بودی…[2]در عراق، از سال ها پیش چنین رسم است که هیئت‎ها، دسته‎ها و کاروان‎هایی کوچک یا بزرگ، در ایام خاصی، از بصره، بغداد و عمدتا از نجف، برای زیارت کربلا پیاده حرکت می‎کنند. به ویژه در ایام زیارتی خاص مثل نیمه شعبان، اول رجب، ایام عاشورا و اربعین بیشتر و پر شکوهتر است و اغلب، راه کنار ساحل فرات را انتخاب می‎کنند که از نجف تا کربلا 18 فرسنگ است و چند روز طول می‎کشد. در این کاروان‎های زیارتی پیاده، علمای بزرگ هم شرکت می‎کردند، همچون میرزای نایینی، آیة الله کمپانی، سید محسن امین، و بسیاری از علمای معاصر. در این مسیر، دیدار با عشایر و فعالیت‎های تبلیغی هم انجام می‎گرفت و شعارهایی هم مطرح می‎شد و روضه خوانی برگزار می‎گشت. این سنت زیارت پیاده، از زمان ائمه بوده است و تاکنون نیز ادامه دارد و اجر بیشماری برای آن نقل شده است. بیا تا با پای پیاده برویم. اگر نشد با پای دل برویم.

پی نوشت ها:

[1] مجلسی، بحارالانوار، ج 98، ص 28؛ المزار، شیخ مفید، ص30.

[2] همان، ص16.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


ثواب جا مانده ی از زیارت حسین علیه السلام.

هشام بن سالم: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: کسی که خودش به واسطۀ بیماری یا مشکلی نتواند به زیارت امام حسین علیه السلام برود و در عوض شخصی دیگر را روانه کند(هزینه هایش را بدهد)، چه اجری دارد؟

امام صادق علیه السلام فرمودند:

1.به ازای هر درهمی که خرج کند، خداوند همانند کوه اُحد برایش حسنه می نویسد.

2.چندین برابر آنچه هزینه کرده را در همین دنیا به او برمی گرداند!

3.بلاهایی را که فرود آمده تا به او برسد، از او می گردانَد و از وی دور می کند و مالش حفظ می شود.

هشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:.. قُلْتُ: فَمَا لِمَنْ یجَهِّزَ إِلَیهِ وَ لَمْ یخْرُجْ لَعَلَّهُ تُصِیبُهُ لِقِلَّةِ نَصِیبِهِ قَالَ: یعْطِیهِ اللَّهُ بِکلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ- مِثْلَ أُحُدٍ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ یخْلِفُ عَلَیهِ أَضْعَافَ مَا أَنْفَقَهُ وَ یصْرَفُ عَنْهُ مِنَ الْبَلَاءِ مِمَّا قَدْ نَزَلَ لِیصِیبَهُ وَ یدْفَعُ عَنْهُ وَ یحْفَظُ فِی مَالِهِ.[1]

پس اگر جا مانده از قافله عشق حسینی در پیاده روی زیارت حسین به هر علتی توفیق نشد. بی نصیب نمی مانیم. چرا که امام صادق علیه السلام بشارت داده است. به شرطی که در مسیر حسین قدم برداریم و برای زائر حسین هزینه کنیم. گرچه به یک درهم و دینار، باشد.

پی نوشت:

[1] ابن قولویه، کامل الزیارت، ص129.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


رمز جاودانگی نهضت حسینی، صبغه فراطبیعی نهضت حسین علیه السلام

در تاریخ، نبردها و کشتارهای بسیاری ثبت شده برخی از آن ها به مراتب، جنایت بارتر، فجیع تر و گسترده تر از حادثه عاشورا بوده و در آن ها چندین برابر شهدای کربلا به خاک و خون کشیده شده اند. مانند جنایت ها و کشتارهایی که مغولان انجام دادند، تا حدی که جناب «ابن ابی الحدید» معتزلی درباره خونریزی های چنگیزیان و تاتارها، می نویسد: «من در دوران مغولان بوده ام و جنایت های آنان را دیده ام. آنچه درباره جنایت های بُخْتُ النّصر در قدس و فلسطین نوشته اند، شمّه ای از کشتارها و ددمنشی های گرگان خون آشام مغول است».

اما با اینکه در بستر تاریخ کشتار بی رحمانۀ زیادی رخ داده است، همه آن جنگ ها و جنایت ها در لا به لای کتاب های تاریخ دفن شده است. صِرف مظلوم بودن افراد مقتول، موجب ماندن آنان در حافظه روزگار نمی شود. بسیاری از مظلومان و ستمدیدگان تاریخ فراموش شده اند و اکنون نامی از آنان برجای نمانده است؛ کسی که برای کشورگشایی و هدف های غیر خدایی می جنگد، در تاریخ مدفون می شود.
واقعه عاشورا؛ نگینی بر انگشتر تاریخ

تنها واقعه ای که چونان نگینی بر انگشتر تاریخ می درخشد و قدر اول آسمان جهاد و اجتهاد و قیام و اقدام است، همانا واقعه عاشوراست؛ زیرا سالار شهیدان برای احیای دین خدا قیام کرد و از آن جا که دین الهی «حی لایموت» است، احیاگر دین نیز هرگز نمی میرد و نامش برای همیشه بر جریده عالم ثبت است.

پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، امویان چنین می پنداشتند که اسلام نابود شده است و دیگر نشانی از آن برجای نخواهد ماند. یزید سرخوش از این پندار خام، طبل نابودی دین بر کوفت و چنین سرود:

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل یعنی دین و حکومت از بازیچه های بنی هاشم بود و اکنون جز افسانه ای از آن بر جای نمانده است. نه وحیی نازل شده و نه خبری آمده است؛ ولی پس از سخنان گهربار و حماسی امام سجّاد علیه السلام و زینب علیهاالسلام یاوه های امویان باطل شد و دین، زندگی جاوید یافت.

حضرت زینب کبرا علیهاالسلام در دربار شام به امویان فرمودند: «فَکدْ کیدَک وَ اسْعَ سَعْیک وَ نَاصِبْ جُهْدَک- فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْینَا».به خدا سوگند! هر نیرنگی به کار بندید، هرگز نخواهید توانست نام و یاد ما را از خاطرها بزدایید.این سخن در اوج قدرت امویان بیان شد. در آن روزگار بخش های عمده آسیای میانه و بخش هایی از اروپا در قلمرو حکومت اموی بود و همه این بخش ها به یزید مالیات می پرداختند. دو ابرقدرت ایران و روم فروپاشیدند و زیر سلطه مسلمانان بودند و حکومت اموی تنها قدرت مطلق حاکم بر جهان بود.نام حسین علیه السلام از پس غبار سالیان و قرون، همچنان شُهره جهان است و به آزادگان سراسر گیتی فروغ امید می بخشد.[1]
نتیجه مبحث

1.آنچه در قلمرو تاریخِ طبیعی است، محکوم دگرگونی و زوال است.

2.آنچه صبغه فراطبیعی دارد، مصون از فناست.

3.سند این دو قضیه در متن آن ها نهفته است؛ زیرا منطقه طبیعتْ صحنه جهش، حرکت، برخورد و سرانجام، زوال است و ساحت فراطبیعتْ میدان ثبات، تجرّد، دوام و خلود است؛ «ما عِنْدَکمْ ینْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ». چیزی که برای وجه خداست از آسیب سیلان و حرکت مصون است؛ «کلُّ شَی ءٍ هالِک إِلاَّ وَجْهَهُ».

پی نوشت:

[1] جوادی آملی، عبدالله، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص223


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


“أنا قتیل العبرة” به چه معناست  :   وجود مبارک سیدالشهداء(ع) فرمودند: «أنا قتیل العبرة» یعنی من که به هدف اِحیای حق و اِمحای باطل کشته شدم، باید عَبَرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقه‌‌مندان به سالار شهیدان پر از اشک شود و آن اشک، فراوان از شبکه چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.

این سنّت حسنه، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت(ع) در قلب شیعیان حضور پیدا می ‌کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم(ع) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمی ‌کند؛ زیرا رهبری جوارح (اعضاء) به دست دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده می‌‌گیرد و دلِ دوستان حسین بن‌ علی (ع) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود می‌شود.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


فواید عجیب خواندن سوره توحی

مرحوم آیت الله علی سعادت پرور تهرانی در آخرین جلساتی که با شاگردان خاص خودشان داشتند فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند، واضح واضح و هم اکنون نیز آن زمان برایم مشهود است، دیدم که انبیا و اولیای الهی(ع) در تشییع جنازه ام شرکت کرده اند و این به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر با توجه، صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را می خواندم و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر هدیه کرده ام.»(به نقل از سایت استاد علی فروغی از شاگردان ایشان)

درباره عظمت تلاوت سوره توحید، روایات عجیبی در میان فرمایشات معصومین علیهم السلام آمده است؛ از جمله:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل می‏نماید تا در آن شب حراستش کنند».(الکافی، ج 2، ص 620)

امیر المؤمنین علیه السّلام نقل می‏نماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «کسی که به هنگام خواب صد بار سوره توحید را بخواند، خداوند گناهان پنجاه سال او را می‏بخشد.» (الکافی، ج 2، ص 539)

همچنین از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده است که فرمودند: «کسی که پس از نماز صبح، یازده بار «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بخواند، در آن روز گناهی از او سر نمی‏زند؛ گرچه شیطان خوار شود(یعنی شیطان هر چه تلاش کند، نتواند انسان را به گناه بکشاند و بدین ترتیب خوار شود).»(ثواب‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص 277)

امام صادق علیه السّلام از پدرش روایت نموده که پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر جنازه سعد بن معاذ نماز گزارد و فرمود: «به راستی، نود هزار فرشته بر او نماز گزاردند که جبرئیل نیز در میان آنان بود. از جبرئیل علیه السّلام پرسیدم که او از چه رو استحقاق نماز شما را یافت؟ جبرئیل علیه السّلام گفت: از آن رو که در حال ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در حال رفت و آمد، سوره توحید را تلاوت می‏کرد.»(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه حسن زاده، صفحه 295)

امام صادق علیه السلام فرموده اند: «هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن بیماری و شدّت بمیرد از اهل آتش است.»(وسائل‏الشیعه، ج 6، ص 224) و «هر که به بستر رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.» (ثواب‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص 128)

امام کاظم علیه السّلام از پدرش امام صادق علیه السّلام روایت نموده که امام علی علیه السّلام فرمود: «هر که نماز صبح را به جا آورد و پس آنگاه سوره توحید را یازده بار تلاوت کند، در آن روز گناهی مرتکب نشود هر چند شیطان بخواهد.»(مجلسی، بحارالأنوار، ج 83 ص 135)


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


چرا رنج می بریم

شخصى به فردى معترض بود كه چرا در اين دنيا اين قدر تلخى مى ‏بينيم؟ گفت: چرا دواى تلخ را مى ‏خورى؟ گفت: براى اينكه خوب شوم. او گفت: خدا هم مي ‏خواهد با تحمل اين تلخى‏ ها، تو خوب شوى!


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


وقت اضافه برای خدا

ﭼﻘﺪر ﺧﻨﺪه دار است ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳــﺎﻋﺖ ﺧﻠﻮت ﮐﺮدن ﺑﺎ ﺧﺪا ﻃﻮﻻﻧﯽ و ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎﺳﺖ، وﻟﯽ 90 دﻗﯿﻘﻪ ﺑﺎزی ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎل ﻣﺜﻞ ﺑﺎد ﻣﯽ ﮔﺬرد!

ﭼﻘــﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﺻﺪ ﻫﺰار ﺗﻮﻣــﺎن ﮐﻤﮏ در راه ﺧﺪا ﻣﺒﻠﻎ ﺑﺴــﯿﺎر هنگفتی است، اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤان ﻣﻘﺪار ﭘﻮل ﺑﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽ روﯾﻢ ﮐﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ می آید!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳــﺎﻋﺖ ﻋﺒﺎدت، ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می آید، وﻟﯽ دو ﺳﺎﻋﺖ ﻓﯿﻠﻢ دﯾﺪن ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯽ ﮔﺬرد!

ﭼﻘــﺪر خنده دار است ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاهیم دﻋﺎ ﮐﻨﯿﻢ، ﻫﺮ چه ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﭼﯿــﺰی ﺑﻪ ذهن ما نمی آید، اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ خواهیم ﺑﺎ دوستمان ﺣﺮف ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻫﯿﭻ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪارﯾﻢ!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﻣﺴــﺎﺑﻘﻪ ورزﺷــﯽ ﺗﯿــﻢ ﻣﺤﺒﻮبمان ﺑﻪ وﻗﺖ اﺿﺎﻓــﯽ ﻣﯽ کشد، ﻟﺬت ﻣﯽ ﺑﺮﯾــﻢ و از ﻫﯿﺠــﺎن در ﭘﻮﺳــﺖ ﺧﻮد ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﯿﻢ، اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﻣﺮاﺳــﻢ دﻋﺎ و ﻧﯿﺎﯾﺶ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻣﯽ شود، ﺷــﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ و آزرده ﺧﺎﻃﺮ ﻣﯽ شویم!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﺧﻮاندن ﯾﮏ ﺻﻔﺤﻪ و ﯾﺎ ﺑﺨﺸــﯽ از ﮐﺘﺎب آﺳﻤﺎﻧﯽ سخت است، اﻣﺎ ﺧﻮاﻧﺪن ﺻﺪ ﺳﻄﺮ از ﭘﺮﻓﺮوﺷﺘﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎب رﻣﺎن دﻧﯿﺎ آسان!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﺳــﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎی ردیف ﺟﻠﻮ در ﯾﮏ ﮐﻨﺴــﺮت ﯾﺎ ﻣﺴــﺎﺑﻘﻪ را رزرو ﮐﻨﯿﻢ، اﻣﺎ در نماز جماعت تمایل به صف آخر داریم!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﺷــﺎﯾﻌﺎت روزﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ و ﻣﺠــﻼت را ﺑﻪ راﺣﺘﯽ ﺑﺎور ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، اﻣﺎ ﺳﺨﻨﺎن ﺧﺪا را ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺎور ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮدم ﻣﯽ ﺧﻮاهند ﺑﺪون اﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﭼﯿﺰی اﻋﺘﻘﺎد ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻨﺪ و ﯾﺎ ﮐﺎری در راه ﺧﺪا اﻧﺠﺎم ﺑﺪهند ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮوند!

ﭼﻘﺪر خنده دار است ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﺟﻮﮐﯽ را از ﻃﺮﯾﻖ ﭘﯿﺎم ﮐﻮﺗﺎه و ﯾﺎ اﯾﻤﯿﻞ ﺑﻪ دﯾﮕﺮان ارﺳــﺎل ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ آﺗﺸــﯽ ﮐﻪ در ﺟﻨﮕﻠﯽ اﻧﺪاﺧﺘﻪ شده، ﻫﻤﻪ ﺟﺎ را ﻓﺮا ﻣﯽ ﮔﯿﺮد، اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﺳــﺨﻦ و ﭘﯿﺎم اﻟﻬﯽ را ﻣﯽ ﺷــﻨﻮﯾﻢ دو ﺑﺮاﺑﺮ در ﻣﻮرد ﮔﻔﺘﻦ ﯾﺎ ﻧﮕﻔﺘﻦ آن ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

ﺧﻨﺪه دارد، اﯾﻨﻄﻮر ﻧﯿﺴﺖ؟

دارﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ؟

دارﯾﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟

اﯾﻦ ﺣﺮف ها را ﺑﻪ ﮔﻮش ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ برسانید و از ﺧﺪاوﻧﺪ ﺳﭙﺎﺳــﮕﺰار ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ او ﺧﺪای دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﯽ و ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ اﺳﺖ.

آﯾﺎ اﯾﻦ ﺧﻨﺪه دار ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﯿﺪ اﯾﻦ حرف ها را را ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ را از ﻟﯿﺴﺖ ﺧﻮد ﭘﺎک ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ این که مطمئن هستید که آنها ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ اﻋﺘﻘﺎد ﻧﺪارﻧﺪ.

اﯾــﻦ اﺷــﺘﺒﺎه بزرگی است، اگر ﻓﮑــﺮ می کنید که دﯾﮕــﺮان اﻋﺘﻘﺎدشان از ﻣﺎ ﺿﻌﯿﻒ تر است!!


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


آموزشِ صبوری از دانه گندم
کسب هر موفقیتی، نیازمند صبر است. این نکته را می توان از دانه گندم آموخت. شما دانه گندم را در خاک می کارید. دانه باید در زیر خاک صبر کند تا کم کم شکفته شود. اگر همان جا صبر نداشته باشد، می پوسد و تمام می شود؛ پس باید صبر کند تا اندکی رشد کند، آنگاه، به واسطه سرما و طوفان اذیت می شود؛ پس باید زیر برف و در طوفان، استقامت داشته باشد و با بلا بسازد.

وقتی هم که خوشه کرد، اوّلِ بلا و سختی است. باید زیر چرخ جدا کردن گندم از کاه، استقامت کند. بعد زیر سنگ آسیا آرد شود. باید با صبر در مقابل آتش نانوایی، نان شود و برود در دهان یک مؤمن و جویده شود. به معده او برود و در آن دیگ جوشان، خُرد و هضم شود. بعد برود در روده و جوهرش گرفته شود و مثل سنگ معدنی که در کوره ذوب آهن، فضولات خود را از دست می دهد، خالص شود. عاقبت، این دانه گندم وارد خون شده و جزئی از بدن مؤمن شود، تا به آن بگویند: «مؤمن» که بالاتر از کعبه و بالاتر از ملک مقرّب است.

هر فضیلتی که انسان بخواهد پیدا کند، متوقّف بر صبر است؛ اگر هم کسی بخواهد خودسازی کند و تهذیب نفس داشته باشد، دست کم باید چهل سال خون جگر بخورد و شبانه روز زحمت بکشد و صبوری پیشه نماید.

«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کنْتُمْ تُوعَدُونَ

نَحْنُ أَوْلِیاؤُکمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ؛ در حقیقت، کسانی که گفتند: پروردگار ما «الله» است، سپس پایداری نمودند، فرشتگان بر آنان فرود می آیند (و می گویند:) هرگز مترسید و غمگین نشوید

و شما را مژده باد به بهشتی که (در دنیا) وعده داده می شدید.

ما سرپرستان و دوستان و یاران شما در دنیا وآخرتیم»[1] [2].

پی نوشت

[1] فصّلت، 31- 30

[2] مشق اخلاق، ص: 41-40

 


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
یکی از نیازهای اساسی منتظران در عصر غیبت، لزوم برخورداری از الگوهای عملی، در مسیر خودسازی و نیز همراهی و مساعدت امام معصوم است، کسانی که توانسته باشند در عرصه عمل، برای تحقق اهداف و آرمان های امام خود، جان فشانی کنند و نمونه های روشنی در طریق اطاعت و سرسپردگی باشند و به راستی، چه کسانی شایسته تر از یاران امام حسین علیه السلام؟!

یارانی که امام خود را در تحقق بخشیدن به اهدافش یاری کردند؛ یاران بزرگ و مجاهدی که عقل بشری از درک مقامشان عاجز است؛ آن هایی که امام معصوم علیه السلام، در وصفیشان فرمود: «فَإنی لا أعلمُ أصحاباً أوفی و لا خیراً أصحابی…؛ من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی شناسم.»

در حقیقت یاران اباعبدالله علیه السلام، معیارهایی را در اختیار ما قرار داده اند تا به وسیله آن ها، خود را محک زده و با عمل به آن ها، خود را برای قیام جهانی و روز باشکوه ظهور، آماده تر سازیم.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

شهید شهریاری؛ دانشمندی که گفت جمهوری اسلامی «می تواند» و «باید بتواند»

روایت عجیبی است حکایت زندگی انسان هایی که قبل از شهادت گمنام هستند و بعد از شهادت، شبیه افسانه. شهریاری، شهریار بلامنازع دانش هسته ای در ایران بود اما به جز شاگردان و دوستان نزدیکش، کسی او را نمی شناخت. کمتر کسی می دانست غنی سازی ۲۰ درصد اورانیوم که میلیارد ها دلار برای ایران ارزش داشت و دیپلمات ها در سخت ترین شرایط با استفاده از مهره ۲۰ درصد صفحه شطرنج را به نفع کشورمان تغییر داده اند، دستپخت آدمی بی ادعا به نام مجید شهریاری است. چند نفر در این دیار می دانند که شهریاری این کار بزرگ را بدون دریافت ریالی انجام داده است؟ این ها را علی اکبر صالحی، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران می گوید و می افزاید: «برای ساخت صفحات سوخت، ما نیاز به تکنولوژی جدیدی داشتیم. اصلا ما چرا تقاضای سوخت کرده بودیم؟ برای اینکه بلد نبودیم بسازیم! و خب در محاسبات هسته ای کسی را نداشتیم و همچین محاسباتی نیز پیش از این انجام نشده بود. اما شهید شهریاری با اعتماد به نفسی که داشت، و ما هم با اعتقادی که به ایشان داشتیم، این کار را به ایشان واگذار کردیم و ایشان هم به خوبی آن را انجام دادند. یعنی اگر در آن زمان شهید شهریاری می گفت که من مثلاً ۱۰ میلیارد تومان دستمزد می گیرم تا این کار را انجام دهم، ما مجبور بودیم که بدهیم؛ هر چه می گفت، مجبور بودیم که بدهیم برای اینکه کس دیگری نبود که این کار را انجام دهد. تنها کسی که در مملکت می توانست این کار را انجام دهد، شخص شهید شهریاری بود ولاغیر. با این حال، ایشان حتی یک ریال هم دستمزد نگرفت. حتی وقتی من خواستم دستمزد ایشان را پرداخت کنم، ناراحت شدند و گفتند که من این کار را برای کشورم انجام دادم. من یک کلمه به شما بگویم. اگر شهید شهریاری را در زمینه علم هسته ای نمره ۱۰۰ بدانیم، به بهترین نفر بعدی در کشورمان در این زمینه شاید بتوان نمره ۵۰ داد. یعنی واقعا ایشان روی قله ایستاده بود.»

اگر شهادت نبود، کی می شد بفهمیم استاد سخت‎گیر و شوخ طبع دانشگاه شهید بهشتی که هنوز هم جزوه هایش دست به دست بین دانشجویان می گردد، گوهر یک دانه فناوری هسته ای کشورمان بود؟ وی دروسی همچون فیزیک عمومی و پایه، فیزیک راکتور و دینامیک راکتورهای هسته ای را تدریس می کرد و چهار کتاب مرتبط با حوزه کاری خود و چندین مقاله بین المللی در زمینه مهندسی هسته ای در مجلات معتبر به چاپ رسانده است.

روزی که مجید شهریاری ترور شد، فریدون عباسی که اکنون رئیس سازمان انرژی اتمی کشور است هم مورد سوءقصد قرار گرفت اما جان سالم به در برد تا اکنون برای ما از رفاقت ۱۶ ساله اش با شهید شهریاری بگوید و تعریف کند که باسواد ترین مرد هسته ای ایران، شاگر آیت الله جوادی آملی در تفسیر قرآن بوده است: «من چند روز پیش از ترور ایشان که به اتاقش در دانشگاه رفتم، با ذوق به من گفت که تفسیر یک سوره دیگر هم از طرف آیت الله جوادی آملی تمام شد. در بحث های علمی هم ایشان خیلی شاخص بود؛ یعنی واقعا کامل بر علوم تسلط داشتند و در رشته های دیگر هم وارد می شدند. اگر جایی تصمیم می گرفت که وارد علوم دیگر بشوند، خیلی خوب و کامل آن ها را مطالعه می کرد و یاد می گرفت. یعنی اگر لازم بود برای کاری، شیمی یاد بگیرد، می رفت و به طور کامل و خوب یاد می گرفت و خیلی جالب بود که تخصص های مختلف خیلی زود جذب ایشان می شدند. قدرت عجیبی در جذب و گردآوری افراد با تخصص های مختلف برای پیشبرد پروژه های گوناگون داشت.»

البته وزیر امور خارجه فعلی کشورمان می گوید که شهریاری قبل از رفتن، راه را به شاگردانش آموخته است: «شهید شهریاری پروژه های دیگری هم برای غنی سازی ۲۰ درصد انجام داد و در این زمینه، یک راه جدید برای تحقیقات علمی کشور باز کرد. وقتی که ایشان شهید شد، من واقعاً نگران نتیجه این پروژه شدم و گفتم خدایا، ما الان شهید شهریاری را از دست دادیم درحالی که این پروژه هنوز کامل نشده. پس چطور ادامه بدهیم؟ وقتی این مطلب را با همکاران و اطرافیان شهید شهریاری در میان گذاشتم، گفتند اصلاً نگران نباش. ایشان برای ما کلاس گذاشته بود و تمام شیوه های محاسباتی را به ما آموخته بود. انشاالله ظرف یک ماه آینده این کارخانه که مدرن ترین کارخانه در جهان است با نام شهید شهریاری راه خواهد افتاد و نتیجه زحمات ایشان که توسط شاگردانش محقق شده، کام مردم را شیرین خواهد کرد.»

اما شهادت دکرت شهریاری از زبان دکتر صالحی: «شهادت مجید واقعا کمر من را شکست. واقعا از لحاظ علمی، یک پدیده نایاب بودند و باعث افتخار جامعه علمی کشور ما. او تمام زندگی اش را وقف اموزش دادن به شاگردانش کرد تا پس از شهادتش، کمر صنعت هسته ای ایران خم نشود.»


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در کلام مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای در سخنانی درباره شخصیت والای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین می فرمایند: «نبیّ مکرّم اسلام، جدای از خصوصیات معنوی و نورانیّت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آن ها هم حتی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق العاده طراز اول و بی نظیر است». ایشان در جای دیگری می فرمایند: «ایشان یک شخصیت عظیم و با ظرفیت بی نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی نظیر در صدر سلسله انبیا و اولیا قرار گرفته است… ما باید به پیامبر اقتدا و تأسّی کنیم. نه فقط در چند رکعت نماز خواندن، در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم. پس باید او را بشناسیم. خدای متعال شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند».


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در کلام حضرت امام رحمه الله

بنیان گذار کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی رحمه الله در فرمایشاتی درباره فعالیت های اجتماعی و سیاسی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین می فرمایند: «پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در عین حالی که وظایف شخصی خودش را به جا می آورد و خلوت ها با خدای تبارک و تعالی داشت، تشکیل حکومت داد و به انحای عالم برای دعوت، آدم فرستاد و مردم را دعوت کرد به دیانت، و دعوت کردند بعد به اجتماع. این طور نبود که بنای او این باشد که بنشیند توی خانه و ذکر بگوید. ذکر می گفت، لکن همان ذکر هم خودسازی بود. دعا می کرد، ولی همان دعا، هم خودسازی و هم مردم سازی بود و مردم را تجهیز می کرد برای مقاومت. تمام ادعیه ای که در لسان او و ائمه مسلمین واقع شده است، تمام این ادعیه دعوت به معنویات است و از راه دعوت معنویات، تمام مسائل مسلمین اصلاح می شود».


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

زنی که نصف اجر شهید را دارد

چنین نقل شده است که مردی به حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شد و عرض کرد: یا رسول اللّه ، زنی دارم که هر وقت می خواهم از منزل بیرون روم، مرا بدرقه می کند و هر وقت می خواهم وارد منزل شوم، به استقبالم می آید. هر گاه غمگین باشم، به من می گوید: اگر غم تو برای دنیا یا مال دنیاست که خداوند روزی دهنده بندگان است و اگر غم تو برای امر آخرت است، خداوند غم تو را برای آخرت زیاد کند تا از آتش جهنم خلاص شوی.

در این هنگام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «خداوند متعال کارگزارانی دارد و این زن از کارگزاران خداوند است و برای او نصف اجر شهید است».


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

دیوانه واقعی

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: روزی با رسول خدا صلی الله علیه و آله از کنار جمعی می گذشتیم، پیامبر پرسید: شمابرای چه گرد هم جمع شده اید؟! عرض کردند: یا رسول اللّه ، مرد دیوانه ای این جاست که ما برای دیدن او این جا گرد آمده ایم. پیامبر فرمود: این دیوانه نیست، بلکه بیمار است، آن گاه فرمود: دوست دارید دیوانه واقعی را بشناسید؟ عرض کردند: آری، یا رسول اللّه . پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «دیوانه آن است که از روی تکبر و غرور راه می رود و با گوشه چشمش نگاه می کند و شانه های خود را از سر بزرگی تکان می دهد و با آن که گناه خدا را انجام می دهد، آرزوی بهشت دارد. مردم از شرّش آسوده نیستند و به خیرش امیدی نیست. آری، دیوانه واقعی چنین فردی است، نه این مرد که بیمار و گرفتار است».


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

نرمی در عین صلابت

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره در مسایل شخصی و مربوط به خود آن حضرت، ملایم و با گذشت بود؛ ولی در مسایل عمومی و حریم قانون، دیگر گذشت و ملایمت نمی نمود. برای مثال، پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش رسول خدا صلی الله علیه و آله ، تمام بدی هایی را که قریش در طول بیست سال درباره او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت و همه را یک جا بخشید و حتی توبه وحشی، قاتل حمزه، عموی گرامی خویش را پذیرفت؛ ولی در همان فتح مکه، وقتی زنی به نام بنی مخزوم، مرتکب سرقت شد و جرمش محرز گردید، رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون ملاحظه اشرافی بودن خاندان او، دستور داد حکم خدا درباره آن زن اجرا شود و فرمود: «چه جای شفاعت؟ مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟»


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

تنها امید

هنگامی که موجی عظیم از خطر در برش بگیرد؛ مرگ از هر سو رخ بنماید؛ شاخه ای به دستگیری او نیاید؛ گوشی صدایش را نشنود؛ وقتی دستش از دست ها رها شود و از همه رشته ها کوتاه؛ و وقتی امیدش از همه بِبُرد و چشمش فقط رخسار مرگ را ببیند، در یک تکان بزرگ، همه زنگارهای دلش می ریزد و سیاهی های دلش پاک می شود و آن وقت اگر انسان خدا باور هم نباشد و اگر هیچ معبودی و خالقی را هم نپذیرفته باشد، باز هم خدا را صدا می زند و به دل او را می خواند.

آن که انسان او را در سختی ها فرا می خواند و در نا امیدی ها به او پناه می برد، به هر نامی که باشد و به هر صفتی که خوانده شود، خداست. آری، خدا همان است که در اوج نیازمندی ها و سختی ها به او پناه برده شده و در پایان همه امیدها و در فراز ناامیدی ها، نامش ندا داده می شود. تنها امید به اوست که باقی می ماند و او همان خداست؛ حتی اگر انسان باور نکند.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

آینه پاک فطرت

اگر خدا را باور نمی کردیم؛ اگر نمی دانستیم که در این دنیایِ مجازیِ پردغدغه پرفریب، خدایی هست؛ و اگر سررشته هستی مان را به جایی مطمئن گره زده نمی دیدیم، هرگز دمی تاب نمی آوردیم. حتی آنان که خدا را باور ندارند و آنان که دم از تصادف و بی هدفی و پوچی می زنند، این پوچی را تاب نمی آورند و این تصادفی بودن را باور نمی کنند؛ هرچند به زبان چیز دیگری بگویند.

همه ما متصل به اوییم و دل های همه مان از درون او را می خواند و او را می خواهد؛ اما گاه چنان تیرگی دنیاخواهی و کدورت نفس پروری و خطاکاری بر دل می نشیند که نور خداخواهی پنهان می شود. ما همه از خداییم و همه به سوی او بازمی گردیم. آینه پاک فطرت انسان بر این باور است، اگر غبار این دنیای پر چند و چون بگذارد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

بی شک نمی نگرند

آنان که می جویند ونمی یابند، آیا نمی نگرند؟ آیا در خلقت عجیب شتر نمی نگرند؟ آیا بلندای پر رمز و راز آسمان و زمین را نمی بینند؟ و تاریخ را و آن چه بر پیشینیان گذشته را؟ و غذایی را که می خورند و آبی را که می نوشند؟ و آن چه را از آن خلق شده اند؟ قطعا نمی نگرند. بی شک چشم باز نمی کنند. بی تردید نگاهی از سر اندیشه نمی اندازند. که اگر چشم می گشودند و اندیشه می کردند در آن همه آینه شفاف، تجلی حضور خدا را با همه صفات جلال و جمال به روشنی می دیدند و آن گاه در هزار توی پر سفسطه شکّاکان، در پی اش نمی گشتند و راه را گم نمی کردند.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

روشن ترین آیه هستی

چگونه باور کنیم خدایا، که تو در باوری نباشی و نور حضورت در دلی نتابد؟ آنان که به وجود تو ایمان ندارند، آیا حضور خود را باور دارند؟ حال آن که هیچ نبودند و تو حیاتشان بخشیدی؛ ناتوان بودند و نعمتشان دادی؛ درمانده بودند و تو به لطف نواختی شان؛ و هنوز هم در برابر قدرت تو هیچ اند.

اینان که تو را انکار می کنند، اگر روزی آب ها در زمین فرو رود، از کجا آب روان و گوارا خواهند جست؟ یا اگر از پس نفسی، هوای برای نفسی دیگر نیابند، چگونه تاب ماندن خواهند داشت؟ چگونه به تو کفر می ورزند، در حالی که تو از نبود، به بودشان آورده ای؟ چگونه کسی به کفر می ورزد و هر لحظه از لطف تو ماندن را در می یابد و به فیض وجود تو هستی را تجربه می کند؟ چه غفلت بزرگی است ناباوری تو و چه جهل بی پایانی است بی ایمانی به تو، ای روشن ترین آیه هستی!


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

سیمای امام حسن علیه السلام در قرآن

در جریان مباهله آمده است که وقتی حضرت محمد صلی الله علیه و آله در دعوت سران ادیان دیگر به دین مبین اسلام، مسیحیان را دعوت نمود و آنان تکذیب کردند، قرار شد هر دو طرف با خانواده و فرزندان و خویشاوندان خود به خارج شهر بروند و هر کدام، لعنت خدا و عذاب الاهی را برای شخص دروغگو خواستار شوند. در جمع کوچکی که همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مباهله رفتند، امام حسن علیه السلام نیز دیده می شد.

هم چنین آیه تطهیر، از جمله آیات معروفی است که در شأن اهل بیت علیهم السلام نازل شده است و آنان را از هر گونه گناه پاک می داند. پس از نزول این آیه، از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال شد که این آیه در شأن کیست؟ حضرت فرمودند: در شأن من، علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلام و حسنین علیهم السلام .


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

بیعت مردم با حسن بن علی (ع)
هنگامی که حادثه دهشتناک ضربت خوردن علی (ع) در مسجد کوفه پیش آمد و مولی (ع) بیمار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند و در آخرین لحظات زندگی، او را به این سخنان وصی خود قرار داد: “پسرم! پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون منی". و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: “پسرم! رسول خدا دستور داده است که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانکه آن حضرت مرا وصی خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت، آنها را به برادرت حسین بدهی". امام حسن (ع) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش، علی علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثنای بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص) چنین گفت: “همانا دراین شب چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان به او نخواهند رسید.”
مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. و این روز، همان روز وفات پدرش، یعنی روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود. پس از بیعت مردم، امام حسن (ع) به ایراد خطبه ای پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص) که یکی از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت.
روش زندگی امام حسن (ع) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید ساخته بود. حسن بن علی (ع) شرایط رهبری را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص) بود و دوستی او یکی از شرایط ایمان بود.
امام (ع) کارها را نظم داد و والیان برای شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت. اما زمانی نگذشت که مردم چون امام حسن (ع) را مانند پدرش در اجرای عدالت و احکام و حدود اسلامی قاطع دیدند، عده زیادی ازافراد با استفاده از نفوذ خود به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحریک کرده، ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی (ع) نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او می کنند یا ناگهان او را بکشند.
در برابر این عده منافق، شیعیان علی (ع) و جمعی از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل ثابت کردند.
امام حسن (ع) وقتی طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایی او را به اطاعت عدم توطئه و خونریزی فرا خواند ولی معاویه در جواب امام (ع) تنها به این امر استدلال می کرد که من درحکومت از تو با سابقه تر و در ا ین امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ!
و بدین ترتبیب دشمنی و سرکشی از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشی آغاز کرد. معاویه با توطئه های زهرآگین و انتخاب زمان مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق، توفیق یافت. او با خریداری وجدانهای پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأس، مردم سست ایمان را به دور خود جمع کرد و از سوی دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومی فرا خواند.
امام حسن (ع) نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال کرد و رسماً اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاویه کسانی بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام بودند، اما در لشکر امام حسن (ع) چهره های تابناک شیعیانی دیده می شد مانند حجر بن عدی، ابو ایوب انصاری و عدی بن حاتم که به تعبیر امام (ع) “یک تن از آنان افزون از یک لشکر بود". اما در برابر این بزرگان، افراد سست عنصری نیز بودند که جنگ را با گریز جواب می دادند و در نفاق افکنی توانایی داشتند و فریفته زر و زیور دنیا می شدند. امام حسن (ع) از آغاز این ناهماهنگی بیمناک بود.
و همین شرایط موقعیتی را فراهم کرد که برای امام (ع) جز “صلح ” با معاویه ، راه حل دیگری نماند.
معاویه وقتی وضع را مساعد یافت به امام حسن (ع) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن برای مشورت با سپاهیان خود خطبه ای ایراد فرمود و آنها را به جانبازی و یا صلح، یکی از این دو راه تحریک و تشویق فرمود. عده زیادی خواهان صلح بودند. عده ای نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام پیشنهاد صلح معاویه مورد قبول امام حسن واقع شد، ولی این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرایط و تعهداتی گرفتار سازد که معلوم بود کسی چون معاویه دیر زمانی پای بند آن تعهدات نخواهد ماند و در آینده نزدیکی آنها را یکی پس از دیگری زیر پای خواهد نهاد، در نتیجه، ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنی های او و عدم پای بندی او به دین و پیمان، بر همه مردم آشکار خواهد شد و نیز امام حسن (ع) با پذیرش صلح از خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی (ع) را بهر قیمتی که است، قطع کند، جلوگیری فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن (ع)، همچنان که جد بزرگوار رسول الله (ص) پیش بینی فرمود بود ، بعنوان “مصلح اکبر” در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفی جز مادیات محدود نداشت و می خواست که بر حکومت استیلا یابد.
اما امام حسن (ع) بدین امر راضی نشد مگر بدین جهت که مکتب خود و اصول فکری خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودی برهاند. پس از چند روز امام حسن (ع) آماده حرکت به مدینه شد. معاویه به این ترتیب خلافت اسلامی را در زیر تسلط خود آورده وارد عراق شد و در سخنرانی عمومی رسمی، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت.
امام حسن (ع) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگی کرد و هیچگونه امنیتی نداشت، حتی در خانه نیز در آرامش نبود. سر انجام در سال پنجاهم هجری به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ملعونه) مسموم، شهید و در بقیع مدفون شد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


کمالات انسانی
امام حسن (ع) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جای داشتند، گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسید و می بویید.
از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع) می فرمود: این دو فرزند من، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ).
از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت. در روایات است که امام حسن (ع) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود. در سرشت و طینت امام حسن (ع) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »

سلام بر غریب مدینه

شهادت غمبار دومین امام شیعه حضرت مجتبی (ع) تسلیت باد

باز هم مدینه بر خاک سیاه اندوه نشسته و سکوتی ژرف، همه جایش را فرا گرفته است. دوباره گرد و غبار بر دیوارهای گلین خانه ها نشسته است. باد غربت در کوچه باغ های خزان زده شهر، خود را به در و دیوار می زند و آواره مصیبت روح جاودانی صبر، امام مجتبی علیه السلام است.

حسن علیه السلام، این سید جوانان اهل بهشت، این خلق نیکوی محمدی، این اسطوره صبر و بندگی، در آستانه رواق خون رنگ شهادت ایستاده و با جگری تفتیده از نامهربانی دشمن خانگی اش، عزم پر کشیدن تا بی کران عرش خدا را دارد.

امام حسن (ع) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش ، فاطمه زهرا (س)، دختر پیامبر خدا (ص) است. امام حسن (ع) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت. وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد.
پیامبر اکرم (ص) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان من هستند. امام حسن (ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال کرد و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت. در این مدت، معاویه که دشمن سرسخت علی (ع) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت) جنگیده بود، به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 17 آذر 1394نظر دهید »


امام خميني رحمه الله و بازشناسی اسلام آمريكا

بازشناسی اسلام اصیل و ناب محمدی صلی الله علیه و آله از اسلام آمریکایی یکی از درخشان ترین اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله بود که در برهه ای خاص و سرنوشت ساز انقلاب مانع از ورود و نفوذ افکار التقاطی و دگراندیشی در جامعه اسلامی ایران گردید. نگارنده به بررسی مبنای چنین تقسیم بندی و علت نام گذاریها پرداخته و با بیان انواع اسلام امریکایی و اوصاف و ویژگیهای آن در صدد ارائه راه هایی برای شناخت آن است.

یکی از مهمترین و درخشانترین نقطه در اندیشه سیاسی امام خمینی رحمه الله ، بازشناسی اسلام اصیل از اسلام غیراصیل است. بازشناسی ای که موجب رهایی از کوچه های تحجر و التقاط و دگراندیشی گردید. چنین امری از عهده کسی بر می آید، که اسلام اصیل را به معنای واقعی کلمه بشناسد و خطراتی که در کمین چنین اسلامی است را گوشزد نماید و برای مردم روشن نماید. اسلام در متن خویش دارای تضاد نیست و اگر تناقضی دیده می شود مثلاً از یک سو فریاد ظلم ستیزی سر داده و از طرف دیگر با ظالمان بر سر یک سفره می نشیند، ناشی از التقاط و دگراندیشی است نه تضاد در احکام اسلام:

«روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو تفکر متضاد و رو در رو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهم است… وظیفه همه علماست که با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از شرق و غرب نجات دهند.»


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

بسیاری از فتنه‌گران چنین وانمود می‌کنند که خواهان امنیت و آرامش مردم و اصلاح امور جامعه‌‌اند:«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ».

منافقان زمان پیامبر، به منظور کارشکنی در کار آن حضرت و برنامه‌ریزی برای حرکت‌های براندازانه، کوشیدند از راه تأسیس مسجد (مسجد ضرار) به هدف خود نایل شوند. نیت اصلی آنان ضربه زدن به اسلام و ارتباط با مخالفان خارجی و کارشکنی در فعالیت‌های دولت اسلامی بود؛ اما با استفاده از قالبی زیبا و از راه تأسیس مسجد به انگیزه حمایت از مردم و ضعیفان و پیرانی که رفتن به مسجد «قبا» برای‌شان دشوار بود، می‌خواستند به هدف خود دست یابند: «وَ الّذِینَ اتخَذُوا مَسجِداً ضِرَاراً وَ كفْراً وَ تَفْرِیقَا بَینَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِّمَنْ حَارَب اللّهَ وَ رَسولَهُ مِن قَبْلُ وَ لَیحْلِفُنّ إِنْ أَرَدْنَا إِلا الْحُسنى وَ اللّهُ یشهَدُ إِنهُمْ لَكَذِبُونَ» (توبه، 107)

در فتنة سقیفه یکی از بهانه‌هایی که برای کنار زدن امیر مؤمنان داشتند این بود که اگر علی جانشین پیامبر شود، موجب جنگ و آشوب در جامعه شده و به مصلحت جامعة نوپای اسلامی نیست! این سخن خلیفة دوم قابل تأمل است که گفت: «علی … سزاوارترین مردم برای حکومت است؛ ولی قریش تاب عدالت او را ندارد؛ زیرا اگر حکومت را بر عهده گیرد، راهی برای گریز از حق باقی نمی‌گذارد، و در آن صورت، مردم بیعت خود را می‌شکنند و در برابر او می‌ایستند!» خلیفة دوم، به شهادت منابع اهل سنت، می‌گفت: «پیامبر در واپسین ساعات عمر خویش می‌خواست دربارة خلافت علی وصیت کند؛ اما من برای جلوگیری از فتنه، او را از این کار بازداشتم!» عمر می‌گفت چون علی در جنگ‌های زمان پیامبر بسیاری از قریشیان و کفار را کشته است، حال اگر خلیفه شود، موجب اختلاف و دودستگی در جامعة اسلامی خواهد شد!


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »


مواقع گناه با این‌ شماره تماس بگیرید!
۱ - اگر با مشکلات فراوانی مواجه هستید با شماره ۲ و داخلی ۱۵۳ تماس بگیرید.

با تماس با این شماره مهم و ضروری راهی مطمئن و شایسته برای مبارزه و در نتیجه پیروزی بر مشکلات به شما معرفی می‌شود و در طول تاریخ انسان‌های زیادی با این شماره تماس گرفته و توانسته‌اند بر مشکلات غلبه کنند، برای شما به محض تماس با این شماره آیه نورانی زیر تلاوت خواهد شد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از شکیبایی و نماز یاری جویید؛ زیرا خدا با شکیبایان است) (البقرة : ۱۵۳)

امیر مۆمنان علی علیه‌السلام از مصادیق بارز افرادی بود که در طول زندگی با این شماره بارها و بارها تماس گرفتند، چنانچه در روایتی می‌خوانیم که هر گاه کار سختی برای حضرت پیش می آمد حضرت دو رکعت نماز می‌خواندند (تفسیر صافی ذیل آیه شریفه)

همچنین در حالات صدرالدین شیرازی (معروف به ملاصدرا) و همچنین ابن سینا نیز نقل کرده‌اند که این دو مرد بزرگ در لحظات سختی و مشکلات با این شماره‌ها تماس گرفته و مشکلات علمی خود را این‌گونه حل می‌کردند. (فوائد الرضویه، ص ۳۸۰.)

۲ - اگر ثروت می‌خواهید با این شماره‌ها تماس بگیرید (شماره ۵ و داخلی ۶۶) (شماره ۵۳ و داخلی ۳۹)

با تماس با این شماره به شما گفته خواهد شد که یکی از مهم‌ترین اسرار برای ثروتمند شدن یک جامعه، عمل کردن به دستورات و توصیه های کتاب‌های آسمانی و در حال حاضر قرآن مجید است که طبق وعده خداوند متعال در این صورت انسان‌ها از برکات آسمانی و زمینی برخوردار می‌شوند.

( وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِیرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا یَعْمَلُونَ : و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان به سویشان نازل شده است، عمل می‌کردند، قطعاً از بالای سرشان [برکات آسمانی] و از زیر پاهایشان [برکات زمینی] برخوردار می‌شدند. از میان آنان گروهی میانه‌رو هستند، و بسیاری از ایشان بد رفتار می‌کنند) (المائدة : ۶۶)

همچنین با تماس با شماره (شماره ۵۳ و داخلی ۳۹) به شما گفته خواهد شد که علاوه بر شرط ذکر شده تلاش و کوشش نیز نقش بسزایی در بدست آوردن ثروت دارد:

(وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى : و اینکه برای انسان جز حاصل
امیر مۆمنان علی علیه‌السلام از مصادیق بارز افرادی بود که در طول زندگی با این شماره بارها و بارها تماس گرفتند، چنانچه در روایتی می‌خوانیم که هر گاه کار سختی برای حضرت پیش می آمد حضرت دو رکعت نماز می‌خواندند
تلاش او نیست) (النجم : ۳۹) و هیچ فردی در طول تاریخ با تنبلی و تن پروری به ثروت نرسیده است.

۳ - اگر به دنبال خوشبختی و سعادت هستید این شماره را فراموش نکنید (شماره ۲۲ و داخلی ۷۷)

عده زیادی در جستجوی خوشبختی و سعادت با شماره های مختلفی تماس می‌گیرند، اما یا پاسخی دریافت نمی‌کنند و یا اگر پاسخی بگیرند راه اصلی و حقیقی خوشبختی به آن‌ها داده نمی‌شود و در نتیجه به بیراهه می‌روند، اما شما به راحتی می‌توانید با تماس با این شماره از راه اصلی و واقعی خوشبختی و سعادت مطلع شوید، راهی که به شما برای رسیدن به ایستگاه خوشبختی توصیه های زیبایی می‌کند:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید، باشد که رستگار شوید) (الحج : ۷۷)

۴ - در مواقع گناه با این شماره تماس بگیرید (شماره ۴۱ و داخلی ۳۶)

بی شک شیطان در زندگی، همه افراد را وسوسه و به گناه تشویق می‌کند، که یکی از بهترین راه‌ها برای جلوگیری از گناه و معصیت تماس با شماره ذکر شده است، بدین صورت که در لحظه گرفتار شدن در دام گناه به خداوند پناه ببریم و خود را از آلوده شدن به پلیدی‌ها دور کنیم:

( وَإِمَّا یَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ : و اگر دمدمه‌ای از شیطان تو را از جای درآورد، پس به خدا پناه ببر که او خود شنوای داناست) (فصلت : ۳۶)

در ارتباط با این شماره مهم و حیاتی که استفاده از ان برای هر فردی ضروری و مهم است به این روایت زیبا و خواندنی از امیر مۆمنان علی علیه‌السلام اشاره می‌کنم که :

(إِذا وَسْوَسَ الشَّیْطانُ إِلی أَحَدِکُمْ فَلْیَسْتَعِذْ بِاللّهِ وَلْیَقُلْ آمَنْتُ بِاللّهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّیْنَ: هر گاه شیطان یکی از شما را وسوسه کند باید به خدا پناه برد، و بگوید: به خداوند ایمان آوردم، و دین خود را برای او خالص می‌کنم)(نور الثقلین، جلد ۴، صفحه ۵۵۱.)

خلاصه کلام آنکه اگرچه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان مهم و حیاتی است، اما در میان این آیات، برخی از خواص و ویژگی‌های منحصر به فردی برخوردار هستند و به عبارتی دیگر شماره های ضروری هستند که لازم است هر مسلمانی در زندگی روزمره خود بارها و بارها با آن‌ها تماس گرفته و زندگی خود را با این شماره های حیاتی وفق دهد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »


1. توبه كردن از گناه كه عجله كردن در آن خواب است ؛ زيرا ممكن است عمر انسان تمام شود و با حال گناه از دنيا برود. و در نتيجه داخل آتش ‍ خواهد شد
2. عجله در به جا آوردن حج ؛ زيرا ممكن است عمر انسان كفاف ندهد كه آن را در سال هاى بعدى به جا آورد، يا مال او تلف يا راه ناامن شود.
3. عجله در پرداخت بدهى مردم ؛ چون يكى از واجبات فورى ، پرداختن حقوق و قرض مردم است و تاءخير در آن گناه دارد.
4. عجله در غسل جنابت ؛ زيرا انسان جنب تا زمانى كه غسل نكرده از خدا و قرآن فاصله دارد، تا جايى كه حق ندارد دست روى اسم خدا بگذارد.
5. عجله براى خواندن نماز اول وقت و شركت در نماز جماعت ؛ از اين رو كه تاءخير آن باعث مى شود انسان از ثواب هايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و امامان بزرگوار وعده فرموده اند، محروم شود.
6. شتاب در آوردن طعام براى مهمان . شايد مهمان گرسنه باشد و شرم كند كه بگويد من گرسنه هستم ، و گرسنه بماند.
7. عجله در ازدواج جوانان چه دختر و چه پسر؛ چون در آن آفاتى است ؛ به خصوص دختران . در اين باره حديثى مى گويد: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم تشريف بردند بالاى منبر، بعد از حمد و ثناى الهى فرمودند: اى مردم ! جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داد و گفت : دختران جوان و بكر مانند ميوه هاى رسيده هستند كه اگر آن را نچينند خورشيد آنان را فاسد مى كند. دختران جوان هم اگر شوهر نكنند فاسد مى شوند. هيچ دوايى براى آنان نيست مگر شوهر كردن
8. عجله كردن در تجهيز و دفن ميت ؛ زيرا در تاءخير دفن ميت ، هم توهين به ميت است و هم به بازماندگان او و ممكن است در اثر گرماى زياد بو بگيرد. در اين چند جا عجله نيكو مى باشد و به نفع جامعه است .


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

دزدی فقط این نیست که از دیوار مردم بالا بری

تو اگه دروغ بگی : صداقت رو دزدیدی

اگه بدی کنی : خوبی رو دزدیدی

اگه تهمت بزنی : آبرو رو دزدیدی

واگه خیانت کنی : عشق رو دزدیدی…

ودر کل میشه گفت : انســــــــــــــــــــــــــانیت رو دزدیدی …

“الهی به امید تو”

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »


سجده بر خاک راهکار دفع امواج الکترومغناطیسی برای شهروندان الکترونیکی

یکی از معضلات عصر الکترونیک و به تبع ان زندگیهای الکترونیکی صدمات و لطمات ناشی از امواج تکنولوژیهای این عصر برای کاربران می باشد.
تجهیزات صوتی و تصویری ، موبایل ، کامپیوتر و ……
یک دانشمند غیر مسلمان (از اروپا) تحقیقاتی را مبتنی بر یافتن راهکاری برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب می رساند، انجام داده است.

 با استناد به یافته های این دانشمند مطلب جالب و ارزشمندی را تهیه و تنظیم نموده اند که روئیت این مطلب قطعا برای عزیزان خالی از لطف نمی باشد.

سجده
بدن شما به طور روزانه مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت میکند.
شما امواج الکترو مغناطیس را از طریق تجهیزات الکتریکی که استفاده می کنید و نمی توانید کنار هم بگذارید ونا خواسته این امواج را دریافت می کنید.

همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی برای یکساعت هم خاموش نمی شوند.

شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت می کنید.به عبارت دیگر شما با امواج الکترومغناطیس شارژ می شوید بدون اینکه بفهمید!
سردرد هستید! احساس ناراحتی می کنید!
تنبلی در کار و درد در مکان های مختلف!
این را فراموش نکنید وقتی بعضی از این علایم را احساس کردید!
راه حل همه اینها چیست!!؟؟
با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر زمین، زمین امواج الکترومغناطیس مضر را تخلیه خواهد کرد!این شبیه زمین کردن ساختمانهایی است که احتمال برخورد سیگنالهای الکتریکی (مانند رعد و برق) وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود.
بنابراین سر را بر خاک بگذارید تا امواج الکتریکی مثبت تخلیه شود!
آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز می کند:
بهتر است که پیشانی تان را بر خاک بگذارید!
و آنچه شگفت انگیزتر است اینکه:
بهترین راه که پیشانی تان را بر خاک بگذارید حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیس بهتر تخلیه خواهد شد.
و بیشتر تعجب خواهید کرد وقتی بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مکه مرکز زمین است.
و کعبه درست مرکز زمین است!

بنابراین سجده در نمازتان:
بهترین راه برای تخلیه سیگنالهای مضر از بدن است !
این همچنین کمال مطلوب برای نزدیکی به قادر مطلق است، او که جهان را اینگونه خلاق آفرید !
ما به خاک نمی افتیم تا امواج الکترومغناطیس تخلیه شود، بلکه برای اطاعت خدای قادر متعال سجده می کنیم! ما به فرمان خدا اعتقاد داریم که همیشه در آن معرفتی است! ایمان ما بخاطر آفریننده است! او همه چیز را می داند!
اما،از آنجا که دلیل علمی وجود دارد لازم است به مردم نشان داده شود تا هرآنچه مسلمانان انجام می دهند را ببینند؛ این برای همه خوب است!

این یافته ها ثابت می کند که جزء جزء برنامه ها و دستورات دین ما هدفمند می باشد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

داستان آموزنده کوتاه

مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ، آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم ؛ بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم . مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید ……………….

یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

حرف مردم

لقمان : فرزندم ، هرگز به مدح و ذم مردم اعتنائى مكن . زيرا هر اندازه بكوشى نمى توانى رضايت همه مردم را تحصيل نمائى . پس ‍ چنان كن كه خدايت از تو راضى باشد.
فرزند: پدر، دوست دارم شاهدى بر موعظه خود بياورى .
لقمان حكيم همراه فرزندش با الاغ خود از خانه بيرون رفتند.
لقمان سوار الاغ شد و فرزندش پياده مى رفت . جمعى از مردم گفتند: اين پيرمرد چقدر بى رحم است ، خودش سوار شده و طفل خرد سالش بايد پياده برود.
لقمان پياده ، و پسر سوار شد. گروهى ديگر گفتند: چه پسر بى ادبى ، او سوار بر الاغ شده ، ولى پدر پيرش پياده مى آيد. اين بار هر دو سوار شدند. عده اى گفتند: اينها چقدر بى رحم هستند. الان پشت الاغ مى شكند.
ناچار هر دو پياده شدند و به حركت خود ادامه دادند. بعضى گفتند: اينها چه اندازه احمق هستند، الاغ دارند، اما پياده مى روند.
لقمان : فرزندم ، حالا دانستى هيچ راهى براى كسب رضايت همه مردم نيست !





موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

امام علی (ع) : فکر آینه ی صاف است . کسی که نیکو بیندیشد دستخوش لغزش نمی شود .

1) فکر در عاقبت گناه ، عامل توبه است

2) فکر در فنای دنیا ، عامل زهد است

3) فکر در نعمت ها ، عامل حب به خدا است

4) فکر در حوادث عبرت آور ، عامل تواضع است

5) فکر در مرگ ، عامل کنترل هوس های نفسانی است

6) فکر در احوال بزرگان ، عامل مقایسه و رشد است

7) فکر در عواقب کار ، عامل مصونیت از گناه است

8) فکر در عذاب الهی ، عامل حوف ای خدا است

9) فکر در ضعف ها ، عامل توکل است

10) فکر در وسوسه ، عامل اعتصام و اراده ی قوی است

11) فکر در تاریخ ، عامل عبرت است

12) فکر در مصنوعات و آفریده ها ، عامل ایمان به خدا است

13) فکر در آیات و احکام خدا ، عامل تسلیم در برابر فرمان خداست

14) فکر در مفاسد اخلاقی ، عامل تهذیب است

15) فکر در سختی های دیگران ، عامل استقامت است

16) فکر در نیکی ها و مهربانی های پدر و مادر ، عامل احسان به آنهاست

فکر عبادتی است بی وسیله و مانند حج و … نیاز به وسیله ندارد

فکر عبادتی است بی ریا ، زیرا پیدا نیست تا ریا بردار باشد

پس در تمام کارها قبل از انجام آن عمل در عواقبش بیندیش


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

اجر و ثواب بیمار و بیماری

برخی گمان می کنند که بیماری یکی از پدیده های نکبت بار هستی است که پیامدی جز سختی و بیچارگی به دنبال نخواهد داشت. اما پیشوایان ما به ما آموخته اند که بیماری برای مومنان نه تنها عذاب الهی نیست بلکه می تواند ثمرات فراوانی را نیز در پی داشته باشد. توجه و مرور برخی از این نتایج، دل را در لحظات بیماری آرام می کند و تحمل آن را برای او لذت بخش می نماید.

این آثار برآمده از سخنان معصومان عبارتند از:

1ـ غفلت زدایی

سلامتی اگرچه یکی از نعمت های الهی است اما گاهی انسان را مغرور می کند و او را از یاد خداوند غافل می‌نماید. اما در مقابل لحظات سخت زندگی همانند تلنگری به شیشه دل انسان او را از خواب غفلت بیدار می‌کند و ضعف و کوچکی او را یادآور می شود و حباب کاذب غرور را می شکند. امام باقر علیه السلام می‌فرماید:

الجَسَدُ إذا لم یَمرَضْ أشِرَ و لا خَیرَ فی جَسَدٍ یَأشَرُ(مشكاة الأنوار، 487)؛ جسم اگر بیمار نشود، سرمست مى شود و در بدنى كه(به بیمارى دچار نشود و) سرمست شود، خیرى نیست.

2ـ افزایش روحیه صبر و شکیبایی

سختی و گرفتاری در زندگی هر انسانی وجود دارد و ناخوشایندی ها ممکن است برای برخی بیش از دیگران وجود داشته باشد. اما مهم آن است که انسان بتواند در برابر مشکلات زندگی صبورانه عمل کند و راه حلی مشکل گشا بیابد.

زندگی همانند یک جنگ تمام عیار است که باید در برابر ناملایمات آن شکیبایی ورزید و با مشکلات و سختی های آن دست و پنجه نرم کرد.

اما گاهی بد نیست که به صورت آزمایشی نیروی خود را محک زد و برای جنگ های بزرگ رزمایشی واقعی به راه انداخت. گویا خداوند نیز گاه به وسیله بیماری، یک مانور شکیبایی به راه می اندازد و روحیه انسان را برای روزهای سخت تر از آن آماده می سازد.

بیماری، همانند یک سوهان زبر روح انسان را صیقلی می کند و بر مراتب معنوی او می افزاید. بی تردید بدون گذر از کوره پرحرارت سختی ها نمی توان طلای ناب وجود را پدیدار کرد. شاید به همین خاطر است که خداوند برخی از شایستگی ها را جز با سختی و بیماری به انسان نخواهد داد

یکی از یاران امام صادق علیه السلام می گوید که از حضرت شنیدم که می فرمود:

هر كس شبى بیمار شود و آن را نیكو بپذیرد و خدا را شکر و سپاس گوید، كفّاره شصت سال (عمر سراسر لغزش) او خواهد بود. راوى مى‏گوید: گفتم: معناى نیكو پذیرفتن آن چیست؟ فرمود: بر رنج و ناراحتى آن صبر كند.(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 193)

3ـ افزایش درجات معنوی

بیماری، همانند یک سوهان زبر روح انسان را صیقلی می کند و بر مراتب معنوی او می افزاید. بی تردید بدون گذر از کوره پرحرارت سختی ها نمی توان طلای ناب وجود را پدیدار کرد. شاید به همین خاطر است که خداوند برخی از شایستگی ها را جز با سختی و بیماری به انسان نخواهد داد. پیامبر خدا می فرماید:

انسان نزد خداوند درجه ای دارد که تنها با عمل خود به آن نخواهد رسید تا اینکه بدنش به بلایى گرفتار شود و بدین وسیله، به آن درجه دست یابد. (الدعوات، ص172)

بنابراین خداوند به وسیله شکیبایی در برابر بیماری مقامی به انسان خواهد داد که دستیابی به آن با هیچ عملی ممکن نیست.

4ـ کفاره گناهان

هر عملی عکس العملی دارد و هر اشتباهی تاوانی را می طلبد. اما چه بهتر که این تاوان در همین دنیا پس داده شود و این عقاب در همین سرای ناپایدار صورت پذیرد و چیزی برای سرای باقی، باقی نماند. امیر مومنان می فرماید:

إذا ابتَلَى اللّهُ عَبداً أسقَطَ عنهُ مِنَ الذُّنوبِ بقَدْرِ عِلَّتِهِ(دعائم الإسلام, ج 1، ص 218)؛ هرگاه خداوند بنده اى را دردمند كند به اندازه بیمارى اش گناهان او را مى زداید.

گویا خداوند نمی خواهد که بنده اش را به خاطر گناهانش در آتش سوزان جهنم بسوزاند و او را در کنار ددمنشان و هرزگان روزگار قرار دهد. به همین خاطر است که آتشی کوچک مهیا می کند و او را کمی در تب و تاب بیماری می سوزاند و به همین وسیله از گناهان او در می گذرد. پیامبر خدا می فرماید:

المَریضُ تَحاتُّ خَطایاهُ كَما یَتَحاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ(میزان الحکمه، ج 10، ص 490)؛ گناهان شخص بیمار، همچون برگ درخت، مى ریزد.

5ـ پاکسازی روح

بیماری نه تنها کارنامه عمل انسان را از زشتی ها پاک می کند و کفاره گناهان او به حساب می آید بلکه روح زنگار بسته انسان را نیز شست و شو می دهد و پاک می نماید. تب و رنجی که انسان در طول بیماری متحمل می شود گویا بر پیشانی دل، آبی پاک را می نشاند که شست و شو دهنده آلودگی های گذشته او است. امام رضا علیه السلام می فرماید:

الْمَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهِیرٌ وَ رَحْمَةٌ (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 193)؛ بیمارى، مایه پاكى و رحمت مؤمن است.

6ـ پاکسازی تن

گناه، همانگونه که روح انسان را آلوده می کند، تاثیرات نامیمونی بر روی تن آدمی نیز خواهد گذاشت که برخی از بیماری ها این تاثیرات سوء را می سوزانند و از بین می برند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله می فرماید:

بیمارى، تن را از گناهان مى پالاید، همچنان كه دم (و کوره) آهنگرى، ناخالصى آهن را مى زداید. (بحارالأنوار، ج 81، ص 197)

بیماری نه تنها کارنامه عمل انسان را از زشتی ها پاک می کند و کفاره گناهان او به حساب می آید بلکه روح زنگار بسته انسان را نیز شست و شو می دهد و پاک می نماید. تب و رنجی که انسان در طول بیماری متحمل می شود گویا بر پیشانی دل، آبی پاک را می نشاند که شست و شو دهنده آلودگی های گذشته او است

7ـ عبادت

تحمل بیماری یکی از عبادت ها به حساب می آید. انسان در ایام بیماری می تواند با صبر و شکیبایی توشه آخرتش را لبریز کند و عبادات فراوانی برای خود ثبت نماید. پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله به امیرمومنان علیه السلام می فرماید:

ای على! ناله مؤمن بیمار چون تسبیح است و فریادش تهلیل و خوابش در بستر بیمارى عبادت است و پهلو به پهلو شدنش جهاد.(مكارم الأخلاق, ص 439)

8ـ پاداش

خداوند برای برخی از کارها پاداشی بس بزرگ در نظر گرفته است و در عوض آن هدیه ای بس گران عرضه می کند. تحمل بیماری برای مومنان از جمله همان کارهایی است که خداوند ارزش بسیاری برای آن قایل است. امام باقر علیه السلام می فرماید:

سَهَرُ لَیلَةٍ مِن مَرَضٍ أو وَجَعٍ أفضَلُ و أعظَمُ أجرا مِن عِبادَةِ سَنَةٍ(الكافی، ج 3، ص 114)؛ پاداش شبى از بیمارى یا درد نخفتن، برتر و بزرگتر از یک سال عبادت است.

این پاداش به قدری بزرگ و با ارزش است که پیامبر خدا در مورد آن می فرماید:

از مؤمن و بیتابىِ او از بیمارى تعجّب مى كنم. اگر مى دانست كه چه ثوابى در بیمارى هست، بى گمان دوست مى داشت پیوسته بیمار باشد تا آنگاه كه پروردگار خود را دیدار كند. (التوحید، ص 114)

البته این سخن پیامبر به این معنا نیست که از خدا درخواست بیماری طولانی کنیم و دوست داشته باشیم تا آخر عمر در بستر به سر بریم بلکه سخن ایشان ترغیبی است بر شکیبایی در برابر بیماری و اشاره ای است به پاداش بزرگی که در پی آن خواهد آمد.

9ـ ثبت عبادات دوران سلامتی

بیماری، انسان را از کارهای روز مره می اندازد و عبادات و خدمت رسانی او را کاهش می دهد. اما خداوند برای این مشکل نیز راه چاره ای طراحی کرده است و پاداش بزرگتری به بیمار عنایت کرده است. روزی پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سر به آسمان برداشت و لبخندى زد. اصحاب علتش را پرسیدند. حضرت فرمود:

از دو فرشته اى تعجب كردم كه از آسمان به زمین فرود آمدند و به سراغ بنده مؤمن درستكارى در جایگاه نمازش رفتند تا عمل روز و شب او را بنویسند. اما وى را در نمازگاهش نیافتند. پس به آسمان رفتند و عرض كردند: اى پروردگار ما! به سراغ فلان بنده مؤمنت در مصلایش رفتیم تا عمل شبانه روز او را بنویسیم، اما پیدایش نكردیم و او را در دام(بیمارى) تو یافتیم؟

خداوند فرمود: براى بنده من، تا زمانى كه در دام من است، مانند خیر و ثوابى را بنویسید كه در زمان سلامتیش انجام مى داد. زیرا بر من است كه وقتى سلامتى را از او باز مى گیرم، اجر كارى را كه در زمان تندرستى اش مى كرده است، برایش بنویسم.

(الكافی، ج 3، ص 113)

پس اگر بیمار شدیم با این تفاسیر جای نگرانی نیست


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

از پندهاى پيامبر صلى الله عليه و آله

مردى خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد. عرض كرد: يا رسول الله ! بر من عملى بياموز كه خدا مرا دوست داشته باشد، و مردم نيز مرا دوست داشته باشند، و مال من زياد گردد، و بدن من سالم باشد و عمر من طولانى شود و با شما در قيامت محشور گردم .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جواب فرمودند: اين شش خصلت است و احتياج به شش خصلت نيز دارد.
1- هرگاه بخواهى خداوند تو را دوست بدارد، از غير او پروا كن و تقوا پيشه ساز.
2- هرگاه بخواهى مردم تو را دوست بدارند، به آنان نيكى كن و چشم طمع به دارايى آنان نداشته باش .
3- هر گاه بخواهى خداوند ثروتت را افزون كند، آن را پاك گردان (واجبات مالى خود را اداء كن ).
4- هرگاه بخواهى خداوند بدنت را سلامت بدارد، بسيار صدقه بده .
5- هرگاه بخواهى خداوند عمرت را طولانى كند، صله رحم كن .
6 - هرگاه بخواهى خداوند تو را با من محشور گرداند سجده هايت را طولانى كن

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »


انواع نيت‏ ها

الف- گروهى از مردم كار زشت انجام می‏دهند و خيال می‏كنند كه كار خوب انجام می‏دهند:

قل هل ننبّئكم بالأخسرين أعمالًا. الّذين ضلّ سعيهم فى الحيوة الدّنيا و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعاً. (كهف 103 و 104)

ب- گروهى از مردم كار خوب انجام می‏دهند، اما به دليل ضعف ايمان، به ريا مبتلا مى‏شوند:

لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الاذى كالّذى ينفق ماله رئاء النّاس. (بقره 264)

ج- گروهى از مردم كار خوب انجام نمی ‏دهند، اما علاقه دارند از آنها به كارى كه نكرده‏اند تعريف شود:

و يحبّون أن يحمدوا بما لم يفعلوا. (آل عمران 188)

د- گروهى از مردم كار خوب انجام می‏دهند و دوست ندارند كه ازآنها تعريف شود:

لا نريد منكم جزاء و لا شكوراً. (انسان 9)

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

نشانه جهالت

اگر بخواهیم آدم عاقل و عالم را از جاهل بازشناسیم، می بایست به کارهای او توجه کرد،‌ زیرا عقل و جهل در رفتار آدمی خود را نشان می دهد. در این جا به برخی از این نشانه های جاهل اشاره می شود.

۱٫ نافرمانی خدا: انسان عاقل کسی است که جز اطاعت خدا نکند اما جاهل جز نافرمانی نبرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:إِنَّ الجاهِلَ مَن عَصَى اللّه وَإِن کانَ جَمیلَ المَنظَرِ عَظیمَ الخَطَرِ؛ نادان کسى است که نافرمانى خدا کند، اگر چه زیبا چهره و داراى موقعیتى بزرگ باشد.(اعلام الدین فی صفات المؤنین،ج۱،ص۵۶)

۲٫ شوخی زیاد: از دیگر نشانه های جهالت شوخی زیاد است؛ چرا که از چشم مردمان می افتد و مردم چنین فردی را جاهل می شمارند و با او را رفتاری که در شان عاقل است نخواهند داشت. از این روست که امیرمومنان (ع) به مردمان هشدار می دهد که از شوخی زیاد اجتناب کنند تا متهم به جهالت نشوند و عزت و کرامت ایشان از میان نرود. آن حضرت على علیه السلام می فرماید:مَن کَثُرَ مِزاحُهُ استُجهِلَ؛ هر کس زیاد شوخى کند، نادان شمرده مى شود.(شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم، ج۵، ص۱۸۳، ح۷۸۸۳)

۳٫ تکبر : از دیگر نشانه های جاهل تکبر است؛ زیرا عاقل و عالم مانند درخت پرباری است که هر چه بیش تر محصول و میوه می دهد سر به زیر تر و افتاده تر است. جاهل فردی به دور از تواضع و فروتنی و اهل تکبر و خودبزرگ بینی است و همین رفتارش خود گواه و شاهدی روشن بر جهالت اوست. امام کاظم علیه‏السلام در باره این نشانه جاهل می فرماید:إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِى الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَهُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَهَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَهِ الجَهلِ؛ زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.(تحف العقول، ص ۳۹۶)

۴٫ افراط و تفریط که جاهل انسان معتدلی نیست و از همین رو در همه کارهای یا به افراط می رود یا تفریط می ورزد. این یکی دیگر از نشانه های جاهل است که امام على علیه السلام به آن اشاره داشته و می فرماید:لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً؛همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.(النهایه، ج۳، ص ۴۳۵)

۵٫ بهره نبردن از علم: از دیگر نشانه های جاهل این است که از علم و عقل خویش بهره نمی برد. بنابراین نمی توان گفت که هر کسی علم و عقل دارد، جاهل نیست؛ چرا که کسی که از عقل و علم خویش بهره نبرد، مصداق حقیقی جاهل است. از این روست که امام على علیه السلام می فرماید:رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ؛ چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودی نمی دهد.(ارشاد، ص۱۴۴)

۶٫ ناشکیبایی : از دیگر نشانه های جهالت می بایست به فقدان صبر و حلم و بردباری و شکیبایی در شخص اشاره کرد. پس ممکن است که شخص به ظاهر عاقل و عالم باشد، ولی برخوردار از حلم نباشد؛ زیرا حلم از آثار عقل و علم است و کسی که حلم نورزد از عقل و علم بهره ای نبرده است. از این روست که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله می فرماید:ثَلاثٌ مَن لَم تَکُن فیهِ فَلَیسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ. قیلَ: یا رَسولَ اللّه‏ِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ وَ حُسنُ خُلقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ؛سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد.(خصال، ص ۱۴۵، ح ۱۷۲)

۷٫ شتاب و عجله بی موقع و سستی نابهنگام: انسان عاقل و عالم کسی است که وقت شناس باشد و هر کاری در زمان خویش انجام دهد. فرصت ها را غنیمت شمارد و بداند که چون ابرها به سرعت می آیند و می روند. پس نه پیش از وقت عمل می کند و نه هنگام فرصتی آن را به تاخیر می اندازد. امیرمومنان امام علی علیه السلام در بیان نشانه های جاهل می فرماید :مِنَ الخُرقِ، المعاجَلَهُ قَبلَ الإمکانِ و الاَناهٌ بعدَ الفُرصهِ؛ شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت از نادانی است.(جهادالنفس، ح۸۲۹)

۸٫ پند ناپذیری و نهی ناپذیری : از دیگر نشانه های جاهل می توان به این دو خصلت اشاره کرد . امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:الجاهِلُ لا یَرتَدِعُ، وبالمَواعِظِ لا یَنتَفِعُ؛ نادان باز نمى ایستد (هیچ نهى و بازداشتى در او اثر نمى کند) و پند و اندرزها سودش نمى دهد.(غرر الحکم، ح ۱۷۲۹ – منتخب میزان الحکمه، ص ۶۰۰)

۹٫ دشمنی با مردم: از نظر امیرمومنان امام علی علیه السلام این نشانه یکی از مهم ترین نشانه هاست؛ چرا که سرچشمه همه نادانی های در انسان است. آن حضرت می فرماید:رأسُ الجَهلِ مُعاداهُ النّاسِ؛ سرآغاز نادانی، دشمنی با مردم است.(غرر الحکم، ح ۵۲۴۷ )


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »


دعوای زن و شوهر از کجا ریشه می گیرد؟

هر چند به قول معروف دعوای زن و شوهر نمک زندگیاست و بروز اختلافات خانوادگی تا حدودی عادی و طبیعی است؛ اما اگر این اختلافات به صورت صحیح مدیریت نشده و به ناسازگاری و تنش تبدیل شود، آسایش و آرامش از دست رفته و زندگی به جهنم تبدیل می شود. اساساً هیچ زن و شوهری را نمی توان یافت که به دنبال شادکامی و شیرینی زندگی نباشند؛ اما عوامل بسیاری دست به دست هم می دهند و اختلافات و ناسازگاری ها را به وجود می آورند که با آگاهی و پیش گیری به موقع از آن ها، می توان لذتزندگی مشترک و خوشبختی را بیش از پیش احساس کرد. برخی از آن علل و عوامل عبارتند از:

1ـ ازدواج تحمیلی؛ ازدواج هایی که با فشار و اصرار والدین صورت می گیرد، به دلیل نبود عشقو علاقه لازم بین زوجین دوامی نخواهد داشت و اختلافات و ناسازگاری های زیادی را در پی خواهد داشت.

2ـ فریب کاری ها و وعدهای دروغ پیش از ازدواج.

3ـ هم کفو نبودن و عدم سنخیت فرهنگی؛ زن و شوهری که از نظر سطح فرهنگ، اقتصاد، تحصیلات، دینداری، میزان سن، علاقه ها و سلیقه ها، نوع زندگی خانوادگی و … با هم تناسب و هماهنگ نباشند، غالباً با مشکلات و تنش های زیادی مواجه خواهند شد.

4ـ عدم درک متقابل و آشنایی با خصوصیات یکدیگر؛ عدم شناخت روحیات، علایق، طرز بینش و تفکر، خصلت ها و ویژگی های خاص هر یک از همسران توسط دیگری، یکی از عوامل بسیار جدی در ناسازگاری ها می باشد.

5ـ عدم آشنایی با آئین همسر داری و توجه نکردن به وظایف و حقوق یکدیگر؛

6ـ بد اخلاقی و بد رفتاری؛ بداخلاقی و پرخاشگری زن و شوهر به یکدیگر، بد زبانی نسبت به هم و احترام نگذاشتن آن ها به یکدیگر، روابط حسنه آنها را تبدیل به نزاع، درگیری و مشاجره و در نهایت جدایی می کند.

7ـ ضعف ایمان، بی تقوایی و بی عفتی؛ ضعف ایمان و بی تقوایی موجب مسئولیت ناپذیری، گناه و بی بند و باری، رعایت نکردن عفاف و پاکدامنی و در نهایت از هم گسیختگی خانواده می شود. هوس رانی، نگاه های آلوده، بی حجابی و بد حجابی، زندگی مختط و فساد انگیز علاوه بر حرمت شرعی، حس وفاداری به همسر را تضعیف و در نتیجه باعث بروز اختلاف و کشمکش بین زن و شوهر می گردد.

8ـ بدبینی و سوء ظن؛ ابتلا به بیماری بدگمانی، قلب انسان را تیره و تار می کند و باعث می شود بی جهت نسبت به اعمال و رفتار همسرش بی اعتماد شده و درباره او احتمال خیانت دهد. این بدبینی زندگی را تلخ و موجب ناسازگاری می شود.

9ـ توقعات و انتظارات بی جا؛ انتظار این که همسرمان همان گونه که ما می اندیشیم و رفتار می کنیم باشد.

10ـ عدم راستی و صداقت؛ صداقت از مهم ترین سرمایه های زندگی است که اگر نباشد پایه های آن لرزان است.

11ـ عیب جویی و مقایسه کردن همسر با دیگری؛ مقایسه کردن مرد همسرش را با زنان دیگر، باعث می شود که امتیازات و زیبایی های زن خودش را نبیند و این کار موجب حساسیت های منفی نسبت به همسر و سرزنش یا تحقیر وی شده و تضعیف روابط، کدورت ها، عداوت ها و اختلافات را در پی خواهد داشت.

12ـ عدم تأمین نیازهای غریزی و جنسی؛ ناخرسندی از روابط (نحوه یا میزان) جنسی، نارضایتی از زندگی خانوادگی را در پی دارد. در بسیاری از موارد، تندخویی و پرخاشگری مرد، ریشه در عدم رضایت او از رابطه جنسی با همسر دارد؛ چرا که در سایه ارضای میل جنسی علاوه بر تأمین نیاز جسمانی، فرد از لحاظ اخلاقی، فکری و روانی به آرامش می رسد که حتی به راحتی از بعضی از ناهماهنگی ها در زندگی زناشویی که رخ می دهد، چشم می پوشد.

13ـ عدم توجه به آراستگی و زیبایی ظاهری و وضع لباس و آرایش نکردن زن به همسرش.

14ـ بی مهری و ابراز نکردن محبت؛ ملاط زندگی عشق و محبت است. اگر مهر و محبت در خانواده کم رنگ شود، انگیزه زندگی نیز از بین می رود.

15ـ دخالت های بی جا و ناروا از طرف خانواده های زن و مرد و وابستگی شدید آن ها به والدینشان.

16ـ خود خواهی و انحصار طلبی؛ برخی از همسران، به خصوص زنان می خواهند تمام اوقات، فکر و کار همسرشان را به تصاحب خود درآورند، به طوری که دوست دارند بخشی از وقت خود را به مطالعه یا ارتباط با دوستان و بستگانشان اخصاص دهند.

17ـ عدم توجه زن به نقش مدیریتی مرد و عدم تبعیت و نافرمانی زن از شوهر.

18ـ خسیس بودن مرد؛ بعضی از مردان با وجود مال و ثروت، می ترسند که مبادا پولی از آن ها کم شود و برای راحتی همسر و فرزندانشان پول خرج کنند.

19ـ عدم احترام به خویشاوندان به خصوص پدر و مادر یکدیگر.

20ـ بیکاری، فقر و مشکلات اقتصادی و عدم قناعت در زندگی.

21ـ عدم رعایت حال همسر به خصوص در دو زمان، الف) انعقاد نطفه تا پایان شیردهی؛ ب) عادت زنانگی (رگل).

22ـ عدم توجه زن به نقش خانه داری و فرزند پروری خود در خانه و اشتغال آن ها در بیرون از خانه.

23ـ پایین بودن سطح تحمل و عدم گذشت در زندگی؛ اگر زن و شوهری سختگیر باشند و از خطاهای یکدیگر چشم پوشی نکنند، زندگیبه جهنم تبدیل می شود.

24ـ عدم مدیریت صحیح و نبود نظم و برنامه در زندگی، عدم توجه به مشاوره، مشارکت و سهیم بودن در زندگی، انعطاف ناپذیر و خودرأیی.

25ـ معاشرت های نا مناسب و چشم و هم چشمی ها.

26ـ رفتارها و صفات اخلاقی زشت مثل: سخن چینی، توهین، و تحقیر یکدیگر، طعنه و زخم زبانها، لجاجت، حسادت و عادات نا مناسب مثل وسواس.

منابع :

1ـ محمود اکبری، زندگی شیرین، رهنمودها و داستان های آموزنده برای زوج های جوان، قم، گلستان ادب، 1383.

2ـ باقر شریف قرشی، نظام خانواده در اسلام، ترجمه لطیف راشدی، تهران، امیر کبیر، 1382.

3ـ ابراهیم امینی، آئین همسرداری، قم، شفق، 1380.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

با قرآن در صحنه هاي زندگي

دستورهاي جان بخش قرآن کريم همه زواياي زندگي انسان را در بر گرفته و آنچه را که انسان در مسير تکامل خويش بدان نيازمند است در اختيارش مي گذارد و چون خود نور است پيروانش را نيز در دو سرا نوراني مي کند.

قرآن وسيله نجات انسان از هلاکت و باعث هدايت او از ضلالت و داروي شفاع بخش او از امراض روحي و سبب رهايي او از عذاب الهي دانسته شده است.

علي (ع) فرمود: «عليکم بکتاب الله فانه الحبل المتين و النور المبين و الشفاء النافع والراي الناقع و العصمه للمتمسک والنجاة للمتعلق ؛کتاب خدا را محکم بگيريد زيرا رشته اي است محکم و نوري است آشکار و دارويي است شفابخش و سيراب کننده اي است که عطش را فرو مي نشاند.هرکس به آن تمسک جويد او را نگاه مي دارد و هرکس به دامنش چنگ زند نجاتش مي دهد.» (1)

نکته ديگر اينکه قرآن باعث نورانيت و صفاي باطن و وسيله زدودن زنگار از اعماق دل مي شود.

پيامبر و امامان (ع) که خود قرآن ناطق و مفسر واقعي قرآن بودند در ميدان عمل نيز پياده کردن دستورات قرآن را اصلي ترين وظيفه خود مي دانستند و از بدو تولد تا لحظه ديدار پروردگار همواره جلوه هاي نوراني زندگي خويش را با عطر دلاويز قرآن معطر مي ساختند.

لذا در روايتي پيامبر اکرم (ص) فرمود: «اذا لتبثت عليکم الفتن کقطع اليل المضلم فعليکم بالقرآن؛ هرگاه فتنه ها مثل پاره شب ظلماني بر شما وارد شد شما تمسک به قرآن مجيد داشته باشيد» (2)

و مهم تر اينکه پيامبر خدا در آخرين لحظات زندگي فرمودند:« اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل البيت ما ان تمسکتم لن تضلوا ابدا ؛من دو چيز ارزشمند بين شما به امانت مي گذارم يکي قرآن و ديگري عترتم.اگر به آنها تمسک جوييد هرگز گمراه نمي شويد.» (3)

تفکر در قرآن:

سبک و آهنگ قرآن به گونه اي است که خردمندان را به تفکر و تعمق در آيات خويش فرا مي خواند و مي فرمايد: «انا انزلناه قرآنا عربيا لعلکم تعقلون؛ ما قرآن را به زبان عربي نازل کرديم شايد شما انديشه کنيد.» (4)

و آن کساني را که در آيات قرآن تدبر نمي کنند سرزنش کردند فرموده است: «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوبهم اقفالها ؛ آيا در قرآن نمي انديشند يا بر دلهايشان قفل خورده است.» (5)

از اين رو قاري قرآن نه تنها بايد قرآن را با اسلوبي متين و زيبا قرائت کند بلکه بايد در آيات آن تفکر و انديشه کند و از اين راه ارتباط عميق با قرآن برقرار نمايد.

حضرت رضا(ع) فرمود: «اگر بخواهم مي توانم قرآن را در کتر از سه روز ختم کنم ولي هرگز از آيه اي عبور نمي کنم مگر آنکه در محتواي آن و اينکه چه زماني و درباره چه موضوعي نازل شده انديشه مي کنم.از اين رو ختم آن سه روز طول مي کند.»(6)

عشق به قرآن:

کلام معشوق نزد عاشق بسيار شيرين و شنيدني است. ائمه(ع9 عاشقان واقعي خدا بودند و با تلاوت قرآن با او ارتباط برقرار مي ساختند. به راستي قرآن کتاب نا متناهي و بي پاياني است که هر چه بينش ها وسيع تر و ديدها عميق تر شود و هر چه درباره آن تحقيقات و مطالعات زيادتري انجام گيرد ، رموز و اسرار آن رخ مي نمايد و حقايق نويي از آن کشف مي شود از کتابي که از جانب خدا براي هدايت بشر فرستاده شده جز اين انتظاري نيست .

اين کتاب بسان خورشيدي است که محيط تاريک جامعه بشري را روشن مي سازد لذا پيامبر فرمود: «القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق؛ قرآن ظاهري زيبا و باطني عميق دارد.» (7)

اميرمومنان علي(ع) فرمود: «قرآن مشعل فروزاني است که فروغ و تابش آن به خاموشي نمي گرايد و درياي عميقي است که فکر بشر به ژرفاي آن نمي رسد.»

خداوند به همه ما توفيق عمل کردن به اين کتاب ارزشمند الهي را مرحمت بفرمايد.

منابع:

1) نهج البلاغه /خطبه 175

2) اصول کافي/شيخ کليني/ج4/ص 398

3) فروع کافي/ج8/ص323

4) قرآن کريم/سوره يوسف/آيه2

5) قرآن کريم/سوره محمد/آيه24

6) مناقب /شهرآشوب/ج4/ص360

7) اصول کافي/شيخ کليني/ص591


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

ماجراي عطر سيب حرم امام حسين(ع) چيست؟

استشمام بوي سيب از حرم امام حسين(ع)، ويژگي عجيبي است که چند کتاب معتبر به آن اشاره کرده اند.

«بوي سيب و حرم حبيب و حسين غريب و کرب و بلا». اين نوحه مشهور و محبوب را در سالهاي اخير بارها شنيده ايم. اما بوي سيب چه ارتباطي با حرم امام حسين(ع) دارد؟ آيا درست است که مي گويند از قتلگاه و ضريح مطهر امام حسين(ع) مي شود عطر سيب استشمام کرد؟

نگاهي به منابع روايي و کتابهاي معتبر شيعي، راز بوي سيب را اين طور مي گشايد:

در کتاب شريف «بحارالانوار» جلد 43 ، صفحه 289 ماجراي عطر سيب به نقل از «حسن بصري» و «ام سلمه» اين طور آمده است :«حسنين وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئيل در نزد آن حضرت بود. پس ايشان در اطراف او گرديدند، به گمان اين که دحيه‏ي کلبي است. جبرئيل، دست خود را حرکت داد، مانند کسي که از کسي چيزي بگيرد. پس سيبي و بهي و اناري آورد و به ايشان داد. روي ايشان از خوشحالي برافروخت و دويدند به نزد جد خود. حضرت از ايشان گرفت و بوييد و فرمود: برويد نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هيچ يک از آن نخوردند تا اين که پيغمبر به نزد ايشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن مي‏خوردند، به حال خود عود مي‏نمود (بازمي‏گشت) و به همين حالت بود، تا زماني که حضرت فاطمه عليهاالسلام وفات نمود. حسين عليه‏السلام فرمود: که انار، مفقود شد، و چون اميرالمؤمنين عليه‏السلام شهيد گشت، به، مفقود شد، و سيب به حال خود بود، تا وقتي که آب را به روي ما بستند. پس چون تشنگي بر ما غالب مي‏شد، آن را بو مي‏کردم، اندکي تشنگي من ساکن مي‏شد. عاقبت، چون تشنگي من به نهايت رسيد، دندان بر آن فشردم و يقين به هلاک نمودم. حضرت سجاد عليه‏السلام مي‏فرمايد که اين سخن را از پدر بزرگوارم شنيدم يک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهيد گرديد، بوي سيب از محل شهادتش استشمام مي‏شد، ولي خودش را نيافتند، و اين رايحه، در آن محل باقي است، و هر کس از زواربخواهد استشمام رايحه‏ي آن را نمايد، در وقت سحر، به زيارت رود که اگر از مخلصين باشد، آن را استشمام خواهد نمود.»

مشابه اين داستان را هم «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» جلد 3 ، صفحه 391 .بيان کرده است. ماجراي عطر سيب در کتاب منتهي الآمال نيز آمده است.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 13942 نظر »

مشايعت ملائک زائر کربلا را

از حضرت امام جعفر صادق (ع) منقول است که: چون شخصي از خانه خود بيرون آيد به عزم زيارت حضرت امام حسين (ع) به سوي کربلا مشايعت کنند او را از هفتصد ملک از بالاي سر او و زير پاي او از جانب راست و چپ و پيش رو و پشت سر او تا او را به اهلش برسانند. پس چون زيارت کند آن حضرت را ندا کند او را منادي که: (گناهانت آمرزيده شد پس ‍ از سر گير عمل را).

پس با او برمي گردند آن ملائکه تا داخل خانه خود شود. پس به او مي گويند که: (تو را به خدا سپرديم).

پس پيوسته به زيارت او مي آيند تا روز مردن او وبعد از مرگ او، هر روز. و زيارت مي کنند حضرت امام حسين (ع) را و ثوابش از آن مرد است.[1] .

پی نوشتها :

[1] کامل الزيارات ص 145،بحارالانوار ج 101 ص 67 روايت 59.

منبع: داستانهايي از زمين کربلا ؛ ر- يوسفي


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

چقدر ديده‌باني در اين غربت بي‌كرانه استوار است ! و چقدر درك آن براي ذهن ما ناشدني ! اگر چه « غريب » را مي توان در لغت شناخت و در معاني آن جستجو كرد ، اما باور كن كه معاني حقيقي آن بيش از اين دو تا و چند تاست كه مي‌گوييم . غربت باري سنگين است كه بر شانه‌ي غمين امام ، سنگيني ميكند و دريغا كه ما براي برداشتن اين بار يا دست كم سبك كردن آن هيچ گاه دست به كار نشده‌ايم .

معرفت دواي همه‌ي دردهاي بي‌درمان ماست ، كه اگر كسي ذره‌اي از شهد آن نوشيد ، تشنه‌تر مي شود و اين عطش باعث مي شود كه افق‌هاي محبت و ذكر يك به يك فتح گردد. پس بخوان :

اللهم عرفني نفسك فإنك إن لم تعرفني نفسك لم أعرف نبيك

اللهم عرفني نبيك فإنك إن لم تعرفني نبيك لم أعرف حجتك

اللهم عرفني حجتك فإنك إن لم تعرفني حجتك ظلت عن ديني(کافی ، ج 1 ، ص 337)

خدايا ، خودت را به من بشناسان كه اگرنشناساني نبي تو را نمي‌شناسم .

خدايا ، رسولت را به من بشناسان كه اگر نشناساني حجت تو را نمي شناسم.

خدايا ،حجت خود را به من بشناسان كه اگر نشناساني از دينم گمراه مي‌شوم .

غربت وانهادگي

تصور كنيد مردي آگاه و فرزانه را كه در ميان جمعي جوان حضور دارد و فرض كنيد اين مرد با تقوي كوله باري از علم و تجربه و سخن داني را به همراه دارد . وقتي مشكلي سر راه افراد قرار مي گيرد و آنان با مساله‌اي در زندگي برخورد مي‌كنند ، مسلم است كه مي‌توانند به مدد تيزبيني و تقوي و بصيرت او ، راه را از چاه شناسند و انتخاب درست را انجام ‌دهند . آن فرد هم از نظر سني ،هم از بعد معنوي و علمي از جوان ترها بالاتر است و كليد درهاي بسته و گره‌گشايي گره‌هاي كور آنان به دست اوست . اگر اين جوان‌ها او را نشناسند و براي حل معضلاتشان به او رجوع نكنند و راهنمايي نخواهند ، در واقع او را كنار گذاشته‌اند ، از او استفاده‌اي را كه شايسته است نكرده‌‌اند و بي‌توجه و اعتنا به سادگي از كنار او گذاشته‌اند ناگوارتر از اين حالت ، هنگامي است كه افراد دور و بر ، اين پير راه و راهنماي آگاه ،از سوابق ، مهارت‌ها و تجارب او با خبر باشند و بدانند اگر مساله‌اي حل نشده‌اي دارند او پاسخگوست ، اما در عين حال سراغي از او نگيرند . اگر به صورت صحيح ، نعمت وجود او مورد بهره‌برداري قرار نگيرد ، يعني يا اصلاً آشنايي با او در ميان نباشد يا او را بشناسند اما كنارش بگذارند ، درحقيقت او را غريب گذارده‌اند .

مهجور ، متروك ، معطل

اين معناي غريب با مفاهيم « مهجور » ، « متروك » و « معطل » توضيح داده مي شود . مهجور يعني فردي كه طرد شده و از صحنه رانده شده باشد . متروك يعني ترك شده و معطل چيزي است كه در جهت هدفي كه بايد از آن استفاده نمي‌كنند . اگر معطل را به شخصي نسبت دهيم ، به اين مفهوم است كه ديگران در حق او كوتاهي كرده‌اند و در واقع نصيب گرفتن از او را ترك نموده‌‌اند و خود به خود در برخورد با او و بهره‌وري از او را به روي خود بسته‌اند .

مفهوم فرونهادگي ،وانهادگي و واگذاشتگي دقيقاً از اينجا نتيجه مي شود .وقتي فرد معطل مي شود ، يعني فيض جستن از او تعطيل مي گردد ،‌كار به آنجا مي‌انجامد كه گويي افراد طردش كرده‌‌اند و از عرصه ي يادآوري و پيروي كنارش گذاشته‌اند . به علاوه ، اين مفهوم از غربت با شكر عملي در ارتباط است . علم آن فرد ، تقواي او و آينده نگري‌اش براي آن جماعت نعمت است و وقتي نسبت به اين اوصاف او استقبالي صورت نگيرد ، يا به عبارتي آن نعمت با بي‌محلي روبرو شود و شكر عملي – برخورد عملي صحيح با نعمت - درباره‌ي آن به جا نيايد ، غريب خواهد ماند .

اين مفهوم در مورد امام غريب ما نيز صدق مي كند . در حقيقت با نظر به هر يك از اوصاف و جنبه‌هاي « نعمت بودن امام عصر عليه السلام براي ما » مي‌توان غربت ايشان را تحليل كرد . در ارتباط با هر يك از اوصاف حضرتش اگر اولاً شناختي نسبت به آنها وجود نداشته باشد و افراد ندانند آن ويژگي خاص در ولي نعمتشان هست ، يك مرتبه از فرو نهاده بودن امام غريب آشكار مي شود و مرتبه‌ي رنج آورتر اين است كه افراد ، نسبت به وصفي آگهي داشته باشند و بدانند كه مي‌توانند از دستگيري و فيوضات آن برخوردار شوند ،‌اما سراغي نگيرند و پيگير بهره‌مندي از آن نشوند . براي تذكر به غربت آن امام ناپديد ، به دو وصف از اوصاف ستوده‌ي ايشان اشاره مي‌كنيم تا با بازگشت به درون خود ببينيم آيا حق شكر عملي اين جنبه‌هاي نور بخش مولايمان را ادا كرده‌ايم يا نه ؟


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

زيارت امام حسين (ع) در کلام امام زمان (ع)

از جمله مطالبي که درباره زيارت حضرت سيدالشهداء امام حسين (ع) رسيده مطلبي است که در داستان تشرّف حاج علي بغدادي (ره) به حضور مبارک صاحب الزمان (ع) نقل شده و آن قسمت اين است که مي گويد به آن حضرت عرض کردم: «مولاي ما! روضه خوانان حسين (ع) حديثي را نقل مي کنند که مردي در عالم رؤيا هودجي را در ميان زمين و آسمان ديد و پرسيد که چه کساني در اين هودج نشسته اند؟ پاسخ داده شد: حضرت زهرا (ع) و خديجه کبري (ع) پرسيد: به کجا مي روند؟ جواب دادند: امشب شب جمعه است و آنان براي زيارت امام حسين (ع) در شب جمعه، مي روند و نيز ديد که از هودج، رقعه هايي مي ريزد و در آن مکتوب است: «براي زيارت کننده حسين (ع) در شب جمعه، امان از آتش دوزخ است.» اکنون آيا اين حديث صحيح است؟» حضرت فرمود: «نَعَم زِيارَه الحُسَين (ع) فِي لَيلَهِ الجُمعَه اَمانُ مِن النّار يومَ القِيامَه؛ يعني، آري زيارت حسين (ع) در شب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قيامت خواهد بود.»(بحار الانوار ، ج 53 ، ص 315)

چنانکه مي نگريد حضرت ولي عصر (ع) سخن قاريان تعزيه امام حسين (ع) و حديثي را که آنان درباره زيارت حضرت سيدالشهدا مي خوانده اند، تصديق و تقرير کرده و خود نيز بطور قطعي تصريح فرموده اند که زيارت امام حسين (ع) در شب جمعه، امان آدمي از آتش قهر الهي در روز قيامت خواهد بود. راستي چقدر دلنشين است که صاحب الامر و الزمان و منتقم خون پاک و مقدس حضرت حسين بن علي (ع) بدينگونه از زيارت جدش امام حسين (ع) سخن گفته و چنين نويد روح افزا و نشاط انگيزي را به زائران حسين (ع) مي دهد.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

سلام ها و درودهاي امام زمان (ع)

«اَلسَّلام عَلَي المُغَسَّل بِدَمِ الجَراحِ»

سلام بر کسي که با خون زخم هايش غسل داده شد.

«اَلسَّلام عَلَي المُجَرَّعِ بِکأساتِ الرِّماحِ»

سلام بر کسي که با جام هاي نيزه و شمشير شربت شهادت به کامش ريخته شد.

«اَلسَّلام عَلَي المَقطُوعِ الوَتِينِ»

سلام بر کسي که رگ هاي قلبش با تير دشمن بريده شد.

«اَلسَّلام عَلَي الشَّيبِ الخَضيِبِ»

سلام بر کسي که محاسنش به خون خضاب شد.

«اَلسَّلام عَلَي الخَدِّ التَّرِيبِ»

سلام بر چهره بر خاک نهاده ات.

«اَلسَّلام عَلَي البَدَنِ السَّليبِ»

سلام بر آن بدن برهنه که لباس هايش را غارت کردند.

«اَلسَّلام عَلَي الرَّأسِ المَرفُوعِ»

سلام بر سر برفراز نيزه

«اَلسَّلام عَلَي الشَّفاهِ الذّابِلاتِ»

سلام بر آن لب هاي تشنه کام و خشکيده.

«اَلسَّلام عَلَي الاَعضاءِ المُقَطَّعاتِ»

سلام بر اعضاي بريده بريده شده

«اَلسَّلام عَلَي الرُؤُسِ الشّامِلاتِ»

سلام بر سرهاي بر نيزه که در شهرها گردانده شدند.

«اَلسَّلام عَلَي النِّسوَهِ البارِزات»

سلام بر بانواني که اسير و در به در شدند.

در دعاي ندبه مي خوانيم:

«أينَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الاَنبِياءِ وَ اَبناءِ الأنبياءِ، أينَ الطّالِبُ بِدَم المَقتُولِ بِکَربلا، أينَ المَنصُور عَلي مَنِ اعتَدي عَلَيهِ وَ افتَري»

کجاست جوينده ي خون پيامبران و فرزندان آنها؟ کجاست جوينده ي خون شهيد کربلا؟ کجاست آن کس که بر متجاوزان و فاسقان پيروزمند است؟!

در زيارت معروف به ناحيه مقدسه که به نقل سيدبن طاووس (ره) از ناحيه امام زمان حضرت مهدي (ع) نقل شده نام شهيدان کربلا و وصفي از آنها ذکر شده، در فرازي از آن مي خوانيم:

«اَلسَّلام عَلَيکُم بِما صَبَرتُم- فَنِعمَ عُقبَي الدّار، بَوَّاُکُمُ الله مُبَوَّءَ الابرارِ اَشهَدُ لَقَد کَشَفَ الله لَکُم الغِطاءَ، وَ مَهَّدَ لَکُم الوِطاءَ، وَ اَجزَلَ لَکُم العَطاءَ وَ کُنتُم عَن الحَقِّ غَير بِطاء وَ اَنتُم لَنا فَرطاءٌ وَ نَحنُ لَکُم خُلطاءُ فِي دارِ البَقاءِ»

سلام بر شما به خاطر صبر و پايداري شما، نيکو خانه اي است خانه ي آخرت، خداوند شما را در جايگاه ابرار قرار دهد، من گواهي مي دهم که خداوند پرده ها را از برابر چشم هاي شما برداشت (و حقايق و بهشت را ديديد و با اين يقين به شهادت رسيديد) و خداوند خاک زمين را هنگام شهادت گهواره ي شما ساخت، و پاداش فراوان به شما بخشيد، شما که در راه حق، سخت کوش و چابک بوديد، شما در اين راه از ما پيشقدم شديد، و ما نيز در خانه ي بقاء (آخرت) به شما خواهيم پيوست و همراه و همنشين شما خواهيم بود، سلام، رحمت و برکات خدا بر شما باد.» (بحارالانوار ، ج 45 ، ص65 تا 73)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

غريب كيست ، غربت چيست ؟

غربت چيست و غريب كيست ؟ آيا فقط مسافري را كه از شهر خود فاصله گرفته باشد و در دياري دور افتاده وارد شود غريب مي گويند ؟ آيا غريب تنها آنچنان كه مي‌گويند ناآشنا معنا مي دهد ، يا معاني فراتري مي توان از آن برداشت ؟آيا غربت فقط از تنهايي برمي‌خيزد و فقط بي كسي و گوشه نشيني مفهوم آن است ؟

ميان انسان‌هايي كه روي كره‌ي خاكي نفس مي‌كشند غريب‌ترين كيست و غربت او چه نشانه‌هايي دارد ؟ اين پرسش‌ها در اين آشفته بازار غفلت شايد هيچگاه در ذهن ما نچرخيده باشد ، و شايد تا به حال به اين حقيقت فكر نكرده باشيم كه صاحب نعمت ما غريب‌ترين صاحب نفس است .

اين فرمايش حضرت موسي بن جعفر عليه السلام كه در وصف امام عصر عليه السلام فرموده‌اند :« هو الطريد الوحيد الغريب …» (1) او طرد شده‌ي تنهاي غريب است جداً قابل تامل ، موشكافي و تحليل است .

ما كه مدعي دنباله‌روي آن بزرگواريم و خود را جزء امت ،محبان و شيعيان ايشان مي دانيم بايد معناي غربت ايشان را بشناسيم و نيز بدانيم چه تحركاتي ممكن است به آن دامن بزند، تا دامان خود را از آنها بيرون بكشيم و به علاوه بايد در پي راه‌حل‌هايي براي رفع و از ميان بردن اين غفلت باشيم. هيچ عاشقي را نديده‌اي كه به طرد و فراموشي و تنهايي معشوقش رضايت دهد و اگر داعيه‌ي عشق داري پس بسم الله !

غربت ناشناختگي

نخستين مفهومي كه از غربت به ذهن خطور مي‌كند ، « ناشناختگي » است من و شما را به ميهماني دعوت مي كنند و سر سفره مي‌نشانند و ما از اين سفره‌ي رنگين به خوبي استفاده مي كنيم اگر پس از بهره‌وري از اين سفره ، از پاي آن برخيزيم و بدون آنكه صاحب خانه و سفره‌دار را بشناسيم از خانه بيرون برويم ، صاحب خانه را درغربت قرار داده‌ايم . مرتبه‌ي ناپسندتر آن است كه بدانيم چه كسي از ما پذيرايي كرده و به ما خورانده و نوشانيده است ، اما سراغ او نرويم و او را سپاس نگوييم .

در فرض ديگر ، استاد مسلمي در يك زمينه‌ي علمي در ميان جمعي حضور دارد ، اما همانند افراد معمولي با او برخورد مي شود و كسي احترام او را آنچنان كه بايد رعايت نمي‌كند .كسي به او توجه خاص ندارد و وقتي در زمينه ي تخصص او مطلبي مطرح مي‌شود از او نظر نمي‌خواهند و از ديد با تجربه‌ي او بهره‌ نمي گيرند اينجا آن استاد ، غريب مانده است اگر افراد او را بشناسند و از مقام و موقعيت علمي او باخبر باشند ولي باز هم بي‌تفاوتي را پيشه سازند و او را كنار بگذارند ، غربت او طوفاني‌تر است بنابراين در اين معنا از غربت دو گونه و دو مرتبه مطرح است :

1) وجود نداشتن شناخت صحيح ازفرد 2) بي‌توجهي با وجود آشكار بودن قدر و منزلت فرد

ناشناختگي وغربت امام عصر عليه السلام

حال اگر به كسي بنگريم كه روز و شب همه‌ي عالميان برخوان كرامت او نشسته‌اند و نان و نمكش را مي خورند ، اين حقيقت تلخ ، آشكارتر مي شود كه امام عصر عليه السلام در عصر ما ، غريب ناشناخته باقي مانده است . اكثر مردم كه بر روي كره‌ي زمين از نعمت‌هاي الهي بهره مي‌برند و از بركات و لذت‌ها استفاده مي‌كنند ، آگاه نيستند كه ريشه‌ي اين انعام كجاست . اينان حكم همان مهمان‌هايي را دارند كه به خانه‌ي ميزبان وارد مي شوند و لحظه لحظه از ضيافت او فيض مي برند ، اما بدون آنكه بدانند اين انعام كار كيست و بدون اينكه صاحب خانه را بشناسند ، بي‌اعتنا به كسي كه سيرشان كرده از كنار او عبور ميكنند و هيچگونه سپاس و تشكري را نثارش نمي‌نمايند . البته گاه در ميان اين عده ، سفره نشيناني پيدا مي‌شوند كه به واسطه‌ي كوتاهي خودشان از شناخت صاحب و ولي نعمت دور مانده‌اند و هرگز به دنبال مقدمات و زمينه‌هاي شناخت منعم نرفته‌اند ، اما چه اين افراد جاهل در جهل خويش مقصر باشند و چه نباشند ،‌امام زمان عليه السلام نزد ايشان غريب مانده است .

غربت امام عصر عليه السلام در ميان عده‌اي ديگر ناگوارتر و فاجعه‌ بارتر است اين عده آگاهند كه بساط عالم به بركت و صدقه ي سر چه كسي پهن شده است ، ميدانند كه اركان زمين و آسمان به خاطر كه برپاست و به چه بهانه‌اي امور عالم بر مدار خود مي چرخد ، مي‌دانند كه صاحب نعمتشان و ميزبان خوراك و زندگي ونفس‌هايشان كيست اما قلباً از قدرشناسي او سرباز مي‌زنند ، گويي ميزبان را در كنار در خانه ، نشسته مي بينند و ميدانند كه نان و نمك او راخورده‌اند و از بزرگواري او استفاده برده‌اند ، اما هنگام خروج از خانه‌ي او بي آنكه به حضور او اهميتي بدهند ، از خانه‌ي او بيرون مي‌روند و دوباره و در وعده‌ي بعد نيز كه مي آيند ،كار ، به همين منوال مي‌گذرد . دراين حالت نه تنها ميزبان در غربت فرو نرفته است ،بلكه حق دارد اين رفتار ميهمان‌ها را بي ‌احترامي و توهين به خود بشمارد و از اين جسارت آنها دلگير شود .

اندك كساني كه اين معرفت ناچيز را نسبت به امام خود دارند و او را به عنوان واسطه‌ي نعمت خود مي‌شناسند ، اگر از قدر شناسي و شكر قلبي و زباني او دريغ مي‌كنند ، در واقع به غربت او دامن زده‌اند .

بسياري از اوقات هم هست كه افراد اين ولي نعمت خود را نمي شناسند اما در فضايي تنفس ميكنند كه در كسب نكردن مقدمات معرفت ،واقعاً مقصرند از اين جهت كه اصلاً سراغ راه‌هايي كه مي‌توانسته‌اند طي كنند تا او را بشناسند نرفته‌اند .

بسياري از بانوان پيرامون ما كه در محيط شيعه و در جامعه‌ي شيعي حضور دارند ، جديدترين اطلاعات را درباره‌ي مدل لباس ،مو و آرايش در چنته دارند ، اما كوچكترين علاقه‌اي براي شناخت ولي نعمتشان از خود نشان نمي‌دهند . كتاب‌هاي مختلفي را مطالعه مي‌كنند ، اما به محض اينكه بخواهي يك صفحه درباره‌ي صاحب خانه و زندگي و نعمتشان بخوانند ، آن را پس مي‌زنند .

اينان گروهي خود را از حداقل معرفت امام نيز محروم مي‌كنند و حتي از خصوصيات ظاهري و زمان و مكان تولد امامشان نيز آگاهي ندارند حتي در ميان قشر متدين و كساني كه ولايت امام عصر عليه السلام را پذيرفته‌اند نيز اين غربت با توجه به زمينه‌ي دوم مشاهده مي شود . در ميان اين اقليتي كه شناخت اوليه نسبت به امامشان دارند ، گاه هيچگونه علاقه‌اي براي براي فراگيري بيشتر و كسب معرفت افزون‌تر نسبت به امام عصر عليه السلام مشاهده نمي شود. در حالي كه اگر به سراغ مقدمه‌ها و زمينه‌ها بروند و اين قدر اقل معرفتي را كه دارند ، قدر بدانند خداوند متعال بيش از پيش به آنان عطا ميكند و امامشان را بيشتر به آنان مي‌شناساند .

سخن گفتن از امام عصر عليه السلام در جمع شيعيان ايشان گاه به امري دل آزار و نخواستني تعبير مي شود و اگر كسي داد كلام در اين باره سر دهد متاسفانه گاه به اسطوره گرايي و افسانه پردازي متهم مي گردد و افرادي كه ظرفيت پذيرش معرفت امام عصر عليه السلام را ندارند حتي به انكار و تكذيب ويژگي‌هاي معرفتي امام نيز مي‌پردازند .

اين حقيقت تلخ ، خصوصاً در زمينه‌ي « معرفت به وصف » امام و در ميان قشر تحصيل كرده و دانشگاه رفته بيشتر مشاهده مي شود اينگونه افراد ، معمولاً ذهنيت لايه‌هاي ديگر جامعه را نيز تحت تاثير خود دارند و پذيرش عوام بي‌مطالعه از آنها مي‌تواند در مواردي بسيار خطرساز باشد . به عنوان مثال گاه در ابتدايي‌ترين و مسلم‌ترين و اصوليترين عقايد شيعي تشكيك مي‌شود و شبهه افكني صورت مي گيرد و دانسته يا ندانسته به تزلزل اعتقاد جامعه‌ي شيعه دامن زده مي‌شود كه در اينجا به دو نمونه از اين انحرافات اشاره مي‌كنيم .

دو نمونه از ناشناختگي

الف ) امامت

امامت نه يك امر تاريخي ،كه يك حقيقت داراي ارزش اعتقادي و اصل و ركن دين است اما اين حقيقت از سوي برخي افراد ناآگاه كه خود را روشنفكر نام مي‌نهند از مسير اصلي منحرف مي‌شود و يك امر صرفاً تاريخي تلقي مي‌گردد. بحث مجدد در مورد علل انحراف اسلام از مسير اصلي خود و بررسي مسأله جانشيني و خلافت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ارتجاع دانسته مي‌شود و نو كردن امور خاك خورده و كهنه و تجديد اختلاف‌ها و كينه‌ها به شمار مي‌آيد . اينكه كسي فقط يك راه و شريعت را صراط مستقيم الهي بشناسد ، نشان دهنده‌ي اين دانسته مي شود كه به خط كشي حزبي وگروهي روي آورده است . اينگونه افراد ،حتي تا آنجا پيش مي‌روند كه همه‌ي مذاهب اسلامي را در كنار هم اسلام حقيقي مي‌شمرند و هر يك از فرقه‌ها را مجاز به پيروي از فقه خود مي‌دانند . اينان كه اصلاً معناي امام و امامت و شيعگي را نفهميده‌اند چگونه مي‌توانند قدردان حضرت صاحب عليه السلام باشند ؟ اينها انكار امام را نشانه ي كفر نمي‌دانند و اين قدر معرفت پيدا نكرده‌اند كه قول امام را قول خداوند بشناسند . خلاصه با تنيدن تارهاي فكري و القائات شيطاني گاه سعي مي‌شود اعتقادات صريحي كه شيعه نسبت به امامت و خلافت دارد ، مورد انكار قرار گيرد و خط پيامبر و امام از هم جدا شود اين عده اگر تنها به اين حديث پيامبر كه :

من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه (2)

هر كه بميرد و امامش را نشناخته باشد ، به مرگ جاهليت مرده است .

توجه مي‌كردند به يادشان مي‌آمد كه معرفت امام و شناخت صحيح از قدر و منزلت و اوصاف اوست كه انسان را از حد جاهليت كفر آميز به محدوده‌ي اسلام و ايمان مي‌راند و گرنه فاصله گرفتن و تكذيب مقام امام چيزي جز بي‌ديني و از هم گسيختگي ايماني را به دنبال نخواهد داشت .

ب)‌ ولايت

مسأله ديگري كه گاه متاسفانه به مفهوم غلط و وارونه معرفي مي‌شود « ولايت » است گاه مدعي مي‌شوند كه ولايت اهل بيت اصولاً منتفي است و پس از پيامبر كسي نمي‌تواند ولايت تشريعي داشته باشد .

اين عده خاتميت پيامبري و نبوت را به مفهوم خاتميت ولايت معرفي مي‌كنند ، در حالي كه اگر نبوت درست معنا شود ، اصولاً اين حرف جايي پيدا نمي‌كند. «نبي» كسي است كه خداوند عزوجل وحي شريعت را به او ارسال مي‌فرمايد و خاتميت نشان مي‌دهد كه پس از پيامبر هيچ كس مخاطب وحي و شريعت قرار نمي‌گيرد . اما اين مفهوم قطع خط هدايت و پايان يافتن ولايت نيست .

« ولايت » يعني « اولي به تصرف بودن » و صاحب اختيار بودن ولي خدا نسبت به ما ، كه اين امر توسط پيامبر - و به عنوان شاهد در خطبه‌ي غدير - در موارد فراواني براي اهل بيت ثابت شده و از سوي خداوند متعال براي اهل بيت عليهم السلام تثبيت گرديده است . آنجا كه مي‌رمايد :

إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصوه و يوتون الزكوه و هم راكعون (3)

تنها سرپرست شما خداست و رسولش و كساني كه نماز مي‌خوانند و زكات مي‌دهند در حالي كه در ركوعند.

اين آيه در هنگامي نازل شد كه اميرالمومنين عليه السلام انگشتري خود را در حال ركوع به فقيري بخشيدند . در اين آيه خداوند متعال همان ولايت نبوي را براي اميرالمومين عليه السلام و سپس ساير امامان عليهم السلام اثبات فرموده است .

اگر خاتميت پيامبر به مفهوم اتمام ولايت بود هرگز اين همه تاكيد بر ولايت و سرپرستي ايشان نمي‌شد ما در اين مجال در پي اثبات اين مطلب نيستيم وگرنه شواهد و روايات در اين زمينه متواتر و فراوان است مقصود اين است كه بگوييم روشن‌ترين وصف امام كه براي دشمان نيز قابل اذعان است ،‌گاه براي دوستان ايشان بايد ثابت شود و اين خود شاهد بارز غربت آن بزرگوار است .

پی نوشتها :

(1) كمال الدين ، باب 34، ج 4.

(2) ينابيع الموده ، باب 29 ، ص 137 .

(3) سوره مائده ، آيه 55.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

زمين کربلا به بهشت مي رود

در کتاب کامل الزيارة ازفخرالسّاجدين حضرت زين العابدين عليه السلام روايت شده است که خداوند سبحان و تعالي کرب بلا را حرم امن و با برکت قرار داده بيست و چهار هزار سال قبل از آن که کعبه را خلق نمايد، و چون حقّ تعالي در ابتداي قيامت زمين را به زلزله در مي آورد، و زمين کربلا را با خاکش نوراني و صاف بالا برند.

پس آن را بهترين باغ از باغهاي بهشت مي گرداند و بهترين مساکن از مسکنهاي بهشت که ساکن نمي شود در آن مگر مقربان و پيامبران و رسولان و آن زمين روشنائي مي دهد در بهشت چنانکه ستاره هاي بسيار روشن در ميان ستاره ها براي اهل زمين روشنائي مي دهند که نورش ديده هاي اهل بهشت را خيره ميکند.

و آن زمين مقدّس ندا ميدهد در ميان بهشت منم آن زمين طيّب و مبارکي که در آغوش گرفتم و در بر داشتم نعش بهترين شهيدان و سيد جوانان اهل بهشت حسين بن علي عليه السلام را. [1] .

جان به قربان تو و کرب بلايت يا حسين

اين سر شوريده ام دارد هوايت يا حسين

روز و شب در آرزوي مرقدت آرام به سر

کي شود مأوي کنم در کربلايت يا حسين

پی نوشتها :

[1] کامل الزّيارة ص 86.

منبع: داستانهايي از زمين کربلا ؛ ر- يوسفي


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

خاک کربلا و هديه ملائک

در روايات ميباشد که خداوند عالم خاک کربلا را تحفه و هديه حورالعين قرار داده است، چنانچه در کتاب شريف سفينة النّجاة روايت شده است که: هر گاه ملائک ملا اعلي و مقرب درگاه خداوند بر زمين نزول مي کنند حورالعين به ايشان ميگويند که از براي ما خاک کربلا و تسبيحي از آن ارض ‍ منوّر بياوريد. [1] .

پی نوشتها :

[1] سفينة النّجاة ص 56.



موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

 


«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» يعني هيچوقت توقف نداريم.

ما سه تا حركت در قرآن داريم. يك حركت داريم حركت به جلو است. مثل همين آيه، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» تو كه ايمان داري برو جلو.

يك ترياكي سالي يك نفر را ترياكي مي‌كند. صد تا ترياكي را يكجا كنند، سال ديگر حضرت عباسي مي‌شود دويست تا. اما صد تا از اين‌ها كه نماز جمعه مي‌روند سال ديگر دويست نفر به نماز جمعه مي‌روند. الآن ترياكي‌ها از ما جلوتر هستند.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا». تو كه خوب هستي، خوب تر شو.

حديث داريم اگر پول مي‌خواهي به فقير بدهي به بچه‌ات بده او به فقير بدهد، يعني چه؟ يعني اين كمك به فقير را به يك نسل ديگر هم منتقل كن. اين حركت به جلو.

يك حركت به عقب داريم.

«آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» (نساء/137) ايمان داشت، كافر شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) گوساله پرست شد. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ» (بقره/64) منحرف شد. يعني خوب بود، بد شد. قبلاً دروغ نمي‌گفت حالا دروغ مي‌گويد. حجابش بهتر بود، بدتر شد. نمازش بهتر بود، زبانش بهتر بود، چشمش بهتر بود.

پس يك حركت به جلو روز به روز بهتر. «زِدْني‏ عِلْماً» (طه/114) روز به روز باسوادتر. «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17). «زِدْني‏ عِلْماً»،. «زادَهُمْ هُدىً»، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» اينها همه آياتي است كه روز به روز جلو برو.

آياتي كه روز به روز عقب برو. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» يك عده روز به روز بهتر مي‌شوند و يك عده روز به روز بدتر مي‌شوند. يك كسي به يك كسي گفت: يك دعا به ما كن. گفت: خدايا ايشان را مرگش بده! گفت: اِ… حاج آقا! ما گفتيم: دعا كن. گفت: دعايت كردم. گفت: گفتي خدا مرگت بدهد. گفت: تو هر نفسي كه مي‌كشي يك گناه مي‌كني. هر روز به گناهان تو اضافه مي‌شود، زودتر بروي بهتر است.

بعضي‌ها روز به روز بهتر مي‌شوند، بعضي‌ها روز به روز بدتر مي‌شوند. پيغمبر فرمود: اگر شبي بخوابم كه در آن روز چيزي ياد نگرفته باشم، آن روز براي من روز مباركي نيست.

مطالعه‌ي ممتد داشته باشيد. به خصوص شب‌هاي زمستاني، 30/5 غروب مي‌شود، ميانگين 30/10 مي‌خوابيم، 5 ساعت است. خوب دو ساعت براي گفتگو با همسر و تلويزيون و شام و دو ساعت، سه ساعت، يك ساعت مطالعه كنيد. در ايران يكي از مشكلاتي كه ما داريم اهل مطالعه كم داريم.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »


امسال جامانده ایم

امسال از این قافله جامانده ایم. این قافله که هزار و اندی سال است خاطرات آن‌روزها را زنده می‌کند.

هر قدر هم تصور کنیم …. امسال هم‌سفر پسر فاطمه نشدیم!

امسال اگر از کاروان اربعین جامانده ای ،بیا برای خودمان روضه بخوانیم.

در موکب‌های تنهایی‌مان بنشینیم و زانوی غم‌ بغل بگیریم و یک‌یک ستون‌های کم‌سعادتی را بشماریم.

بیا خیال کنیم امسال مهدی هم جزو زوار اربعین جدش است، آن‌وقت در این‌سفر پرنده‌ی دلمان را پر بدهیم تا بین‌الحرمین. بیا تصور کنیم مهدی پای پیاده این‌مسیر را طی می‌کند و آن‌وقت به یاد رقیه روضه‌ی پاها‌ی زخمی را بخوانیم.

بیا بنا را بر این بگذاریم که عمود‌های این‌مسیر را مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌شمارد و بعد گریزی بزنیم به ابالفضل و باور نکنیم که عمود آهنی به سرش خورد.

بیا امسال ما که جامانده از کاروان اربعینی‌ها هستیم گمان کنیم مهدی میانشان است و مریض‌هایشان را مداوا می‌کند و بعد روضه‌ی امام سجاد(علیه السلام) و زینب(سلام علیها) را بخوانیم.

بیا به یاد خیمه‌های سوخته، دل‌های سوخته‌مان را جلا دهیم، بنشینیم و از این‌فاصله ،زیارت ناحیه را بلند بلند فریاد بزنیم؛ بعد تصور کنیم مهدی میان این‌همه جمعیت نکند یاد شام بیافتد نکند دلش هوای خرابه بکند یا وقتی به چندقدمی فرات رسید داغ علی‌اصغر راه گلویش را ببند. یک‌وقت تل زینبیه برایش قتلگاه نشود و روضه‌ی علی‌اکبر دلش را خون نکند و خون دلش اشک چشمانش شود و بگوید لابکین‌علیک‌بدل‌الدموع‌دما[۱].

نکند مهدی با دیدن گنبد و بارگاه حسین که اربعین از هر روزی با‌شکوه‌تر می‌شود یاد بوسه‌ی زینب بیفتد، یاد آن لحظه‌های وداع، همان لحظاتی که وصیت مادر اجرا می‌شد و آن پیراهن پاره و بعد با گریه‌هایش زمین کربلا را بلرزاند.

نکند مهدی پایین‌پا که می‌رود یاد عبای پیغمبر بیفتد و پیغمبر کربلا! که توان را از پدر گرفت و پدری که جوانان را صدا می‌زند و جوانانی که تا ابد داغشان به دل مادرانشان مانده.

اما هرخیالی کنیم و هرقدر کربلا را در ذهنمان بیاوریم امسال از این قافله جامانده ایم. این قافله که هزار و اندی سال است هر سال خاطرات آن‌روزها را زنده می‌کند.

هر قدر هم تصور کنیم …. امسال هم‌سفر پسر فاطمه نشدیم!

[۱] فرازی از زیارت ناحیه‌ی مقدسه از زبان امام‌زمان(عج)به معنی جای اشک بر تو خون می‌گریم.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »


با مهدی (عج) در اربعین

اما به درب صحن که رسیدی پیش از آنکه اشکهایت را پاک کنی دعا کن برای آن بازمانده از نسل عاشورا که شاید پای تک تک عمودها گریسته است …..

نمی دانم تا به حال سفره های پهن شده بزرگ دیده ای؟

نمی دانم تا به حال چه تعداد میزبان همزمان دیده ای؟

نمی دانم تا به حال چه مقدار پیاده راه رفته ای؟ چه فاصله ای را؟

نمی دانم تا به حال چند بار جمعیتی را دیده ای که همه همزمان به قصدی خاص در مسیری راه بروند؟ بی ازدحام! بی اختلال و با همدلی!

سالها پیش جمعی از اسرا در همین مسیر، گرسنه و تشنه، کوچک و بزرگشان راه رفتند و هیچ میزبانی از آنان پذیرایی نکرد .

فقط صدای هلهله بود و قدری خاکستر و مقدار کمی نان و خرمای صدقه ای و آن مصیبت زدگان ، در بیابانهای تفتیده، راه رفتند و زمین خوردند و بلند شدند و کشیده شدند و باز راه رفتند…

و امروز را ببین که در پس آن روز آمده است ،عمود به عمود پیش بیا و ببین سفره های گسترده را و میزبانهای خرد و کلان را و جمعیت یکدل و یک صدا را و موکب های پر طنین را از نوای یا حسین ….

همه و همه به محبت یک نفر

فَقَالَ النَّبِیُّ ص إِنَّ لِلْحُسَیْنِ فِی بَوَاطِنِ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏ مَعْرِفَهً مَکْتُومَه [۱]

بیا تا همسفر شویم و از عمود اول ، یک به یک نام ببریم آنهایی را که پشتوانه اهل حرم بودند.

عمود یک: یا قمر بنی هاشم… اویی که یک تنه، سپاه برادر بود و دست او که عمود دلهای کودکان بود

عمود دو: یا علی اکبر … اویی که پدر پس از به میدان رفتنش دنیا را پست و حقیر می بیند[۲] و او که داغش به موهای پدر در لحظه، گرد سپید پیری نشانید.

عمود سه: …

به عمودهای آخر که میرسی دنبال نام کسی نگرد وقتی گنبد و گلدسته حرم سقا را دیدی دیگر به کسی احتیاج نیست؛ فقط دلت را به او بده و به فاصله این دو حرم بنگر.قدمهایت که دست خودت نبود به این فکر کن که همین فاصله ای را که با ذوق راه می روی چقدر حسرت بود برای سقا، تا آب را از علقمه به خیام برساند …

عمود ۱۴۵۲: یا ابالفضل … پدر جان به عمو بگو ما آب نمی خواهیم فقط به خیمه ها برگردد

اما به درب صحن که رسیدی پیش از آنکه اشکهایت را پاک کنی دعا کن برای آن بازمانده از نسل عاشورا که شاید پای تک تک عمودها گریسته است و مسیر را طی کرده است، نمی دانم شاید هم میزبان بوده و از زائران پدرش پذیرایی کرده است، پس دعایش کن.

زائر اربعین زیارتت قبول.

[۱] . بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۴۳، ص: ۲۷۲

[۲] . عَلَى‏ الدُّنْیَا بَعْدَکَ‏ الْعَفَاء. لهوف/۱۱۴

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »


تمام راه مشق می‌کنیم !

چه اجابت نزدیکی و چه وعده صادقی! که گفته بودند بهشت بر زائر این سفر واجب می شود. من پابه پای بهشت راه می‌روم تا جنه الله فی ارضه .

سرتاسر راه را مشق می‌گیرم:

بابا آب می دهد…بابا نان می دهد…

بابا بوی سیب و عطر یاس را با هم می دهد…

بابا صدای گریه های شبانه را می دهد…

بابا دست تک تک زائرها،

نذری انار و زیتون و شیر می‌دهد،

برای علی اکبر و حسین (ع) و علی اصغر می‌دهد.

دست تک تک زائرها،به یاد دستهای سقا

کاسه های آب می دهد…

بابا در تمام طول راه ، عشق می دهد…

بابا به ما اشک می‌دهد، آبرو می دهد…

بابای خوبم!

تا روز موعود را چله گرفته ام که بی قرارت شوم موکب به موکب. چهل بار خوانده ام : مع امام منصور…مع امام هدی ظاهر ناطق…اصلا “معیت” یعنی همین. من و شما و این راه عشق و عمودهایش. تمرین روزهای آمدنت از همین جاده شروع می‌شود، از همین قدمهایی که نذر آمدنت کردم و خواندم: ثبت لی قدم صدق…

تب و تاب روزانه قلبم و رویای شیرین شبانه ام همین بود که کنار شما، پابه پای شما قدم بر میدارم.

به وصیت جدتان حضرت صادق (علیه السلام) با پای برهنه، کفش ها بر گردنم آویزان می‌کنم و مثل بنده ای ذلیل راه می‌روم تا شما بنده نوازی کنی.

چه اجابت نزدیکی و چه وعده صادقی! که گفته بودند بهشت بر زائر این سفر واجب می شود. من پابه پای بهشت راه می‌روم تا جنه الله فی ارضه. از دستان مهربانت ظرف عشق می‌گیرم و از چشمه زلال چشمانت سیراب می‌شوم که خوب می دانم شما چشمهای خداوند میان بندگانش هستی…

من سلامت میدهم: السلام علیک یا عین الله فی خلقه! و شما از گوشه ای در همین حوالی با لبخند نگاهم میکنی و علیک السلامم میگویی و من باذوق کودکانه ام حسابی با شما درد و دل میکنم.می دانی دل من خیلی بابایی ست!

کنار هر تیر و عمودی که میرسم دعای فرج برایت میخوانم به یاد آن تیرها و عمودهای روز واقعه .

دیده ات پرخون و قلبت پر از جراحت است و من دعای سلامتی ات را میخوانم که خون گریه هایت را تسلی باشد، خدا خدا میکنم مبادا خاری به پایت برود، مبادا گردی به صورت و زلفهایت نشید، مبادا آفتاب رخت را بسوزاند…مبادا از گریه شانه هایت بلرزد…کنار موکبی می ایستم و دو رکعت نماز برایت میخوانم تا صحیح و سالم برسی، که مادرت با چادر خاکی منتظر روی ماه توست، که یعقوبت سالهاست منتظر است پیراهن به یغما رفته اش را برگردانی، که پیکر مجتبی از تیرهایی که خورده التیام حضور تو را می خواهد، که دستهای بریده سقا در طلب دستان توست…یوسف من، یک قبیله چشم به راه توست!

این رویای شیرین من بود.حالا از خواب بیدار میشوم…کاروان راه افتاده و من جا مانده ام. حالا می روی و دلم کاسه آبی می شود و پشت سرت می ریزد…حالا اشکهای هرشبم هم کفاف دلتنگی و بغضم را نمی دهد! ایهاالعزیز! تصدقی و ترحمی کن به بینوایی دلم، آهسته تر برو، بگذار لااقل دلم به گرد راهت برسد،فرش زیر پایت بشود. بگذار خیال کنم که دمی بنشینی چای به دستت بدهم. دمی بنشینی گرد راه از صورتت بگیرم. دمی بنشینی اشکهایم را مرهم خستگیهای پایت کنم، دمی بنشینی که من با تو حرفها دارم…

می دانی که دل من خیلی بابایی ست!


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »


دلیل وجود لعن و نفرین در زیارت عاشورا؟

و همچنین کسانی که پیامبر را آزار داده اند مورد لعن قرار گرفته اند. «ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره؛ کسانی که خداوند و پیامبرش را آزار می دهند خداوند آنان را در دنیا و آخرت مورد لعن قرار می دهد» (احزاب، آیه ۵۷).

به طور کلی گروه هاى زیر طبق آیات قرآن مجید، ملعون به شمار مى روند:

۱ – کتمان کنندگان حق

۲- ستمکاران و کافران ( کسانى که بعد از ایمان آوردن دوباره کفر ورزیده اند )

۳- کشندگان و قاتلان مؤمنان

۴- دروغگویان در شهادت حق و باطل و هدایت و ضلالت

۵- آزاردهندگان به پیامبر اکرم ( صلى الله علیه و آله )

۶- منافقین ( زن و مرد ) و کفار( برخى ویژگى هاى منافقان در آیات ۶۸ – ۶۱ آمده است )

۷- پیمان شکنان

۸- مفسدان و فسادکنندگان در زمین و قطع رحم کنندگان.

بنابراین لعن براى معاندان و محاربان با امام حسین(ع) و ظالمین به اسوه ‏ها و الگوهاى هدایت مردم، ابدى است. زیرا ملاک لعن، ابدى است. آنچه که موجب لعن و نفرین نسبت به ظالمین به حق محمد و آل محمد(ص) شده است، و ملاک لعن است، چون باقى است لعن هم باقى است. علاوه بر این، حقیقت و روح دین را همین حب و بغض‏ها تشکیل می‏دهد.

حب و عشق نسبت به کسانى که بندگان مطیع و عارف درگاه الهى بوده ‏اند و بغض نسبت به کسانى که دشمن حق و حقیقت بوده‏ اند (تولی و تبری) از نشانه های ایمان است. همچنان که در متون دینى آمده است «هل الدین الاّ الحبّ؟ و هل الایمان الاّ الحبّ و البغض؟ آیا دین و ایمان چیزى غیر از حبّ و بغض است؟»، (میزان الحکمه، ج ۲، ص ۹۴۴). و تبری و تولی از فروع دین اسلام شمرده می شود که در کنار نماز و روزه و حج قرار می گیرد.

در مورد اینکه کل خاندان لعن می شود نیز باید بگوییم در بسیاری از تفاسیر بر اساس روایات “شجره ی ملعونه” در سوره ی نساء آیه ۹۳ به بنی امیه تفسیر شده است آیا اگر قرآن مجید این شجره خبیثه ملعونه را لعنت فرستاد مجوزى نمى شود که ما نیز این خاندان و خاندان هاى مانند مروان و زیاد را لعنت نمائیم ؟ آیا این ادبیات قرآنى که خاندان خبیثه اى را لعنت فرمود و روایات مستند آن را تفسیر نموده ان


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »


پیاده روی اربعین؛ زمینه ساز الگوی تمدن اسلامی

 - با توجه به سنت و سیره مسلمانان و شیعیان در زیارت و پیاده روی اربعین به سمت کربلای معلی، که نشانه آن را شاید از صدها سال قبل داشتیم و در روایات نیز به این مسأله اشاره شده، …

امروز به گونه‌ای زیارت اربعین مطرح شد که برای جامعه بشری دارای پیام‌های مهم است. اگر ما به سمت تمدن اسلامی که با ویژگی‌های دین اسلامی همراه باشد حرکت کنیم، این بخش از پیاده روی میلیون‌ها زائر و عزادار و از اقوام مختلف و در سنین گوناگون و مشاغل متعدد و ده‌ها ویژگی دیگری که این پیاده روی دارد، همه این‌ها می‌تواند زمینه‌ساز الگوی تمدن اسلامی باشد.

به عبارت دیگر تمدن اسلامی اگر در بخش معنوی بخواهد تمدنی باشد که بر اصل عدالت، احسان، تعاون، همکاری، دلسوزی، ضد ظلم و ستم و به یاری شتافتن مظلوم و … استوار باشد، جلوه‌های معنویتی زیارت اربعین این مسایل و ده‌ها نکته شبیه آن را همراه دارد.

به بیان دیگر در پیاده روی اربعین زائران با اعلام آزادگی و بصیرت، ایثار و فداکاری و صبر و مقاومت و تکریم و محبت به انسان‌ها و غیرت و عفت و برائت از ظالمان و اندیشه جهادی و استقبال از شهادت در راه خدا و رعایت حقوق دیگران، همراه هستند. این افراد شعارهایی را مورد نظر دارند که برگرفته از شعور و شعار کربلای حسینی است.

این پیاده روی با این نگاه و ویژگی‌ها می‌تواند نمونه‌ای از فرهنگ دینی تمدن سازی باشد که در آن نه تنها پیروان یک مذهب، مانند شیعه، یا یک دین همچون مسلمانان، بلکه پیروانی از ادیان و مذاهب گوناگون در آن شرکت می‌کنند و به عبارتی وقتی بزرگ‌ترین اجتماع بشری در سال‌های اخیر در مراسم پیاده روی زیارت اربعین شکل گرفت، نماد یک تمدن بزرگ بشری است که برای همه انسان‌ها دارای پیام بوده و امروزه با کمال تأسف با اینکه دنیا و جهان معاصر را با نام دهکده اطلاعاتی و رسانه‌ای از آن یاد می‌کنند، اما صاحبان قدرت و رسانه به صورت کافی این جریان تمدن ساز را به دیگران اطلاع رسانی نمی کنند.

آنچه در سال‌های قبل و امسال انجام شد، اگر انسان‌های آزاده روی کره زمین از هر قوم و ملیتی و از هر مذهب و دینی و حتی بی‌دینان از این شور و حماسه و استقبال باخبر شوند به عظمت آن پی می‌برند، چنان که عده اندکی که باخبر شدند زبان به تمجید و ستایش گشودند.

به نظر می‌رسد پیاده روی اربعین با این حماسه‌ای که امروز در حال ایجاد و آفرینش است، می‌تواند بر ابعاد مختلف تربیتی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و حتی مسایل بدنی و جسمانی برای همگان پیام آور باشد.

سبک زندگی که در این مراسم به نمایش گذاشته می‌شود، همراه با ایثار و احسان و پاسداشت مقام شهیدی است که بیش از 1370 سال قبل به شهادت رسیده، با توجه به این ابعاد می‌تواند در سبک زندگی امروز بشر تأثیرگذار باشد. شاید به همین دلیل است که در مراسم اربعین پیروان ادیان و مذاهب دیگر حاضر می‌شوند تا به شعار اصلی آن که آزادگی و برائت از ظلم است، برسند. تمدن اسلامی هم پایه ریز عدالت و بر مدار از بین بردن ظلم و ستم است، چنانکه وعده خدا در قرآن کریم برای ظهور کامل دین الهی برپا شدن عدل و داد در جهان است و موضوع مهدویت در میان مسلمانان تأمین‌کننده این هدف عالی اسلامی است که حکومت جهانی پُر از عدل و داد و برون از ظلم و ستم را نوید می‌دهد.حجت الاسلام عزالدین رضانژاد

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

آمده‌ایم در هوای خراسان‌ کربلایی شویم

 به مشهدتان آمده‌ایم که بگوییم بی‌خانمانیم، اگر شما را نداشته باشیم. اگر رئوف‌ترین پورِ حسین، دست رحمت بر سرمان نکشد و در سرایش بغض‌های اربعین مان شکسته نشود.

نشانی کوی شما را هر دلداده داغداری می‌داند. شما سال‌هاست همدم رازدار اشک‌هایمان شده اید و به چشمان سرخ‌مان، آبرو و آرامش داده‌اید.

ای دادرس مهربان! در کوی شما غوغایی است… در سقاخانه و مسجد و رواق و ضریح‌تان… از گرداگرد حرم، خروش ناله می‌آید و غریو دل‌هایی که با رخت عزا به اربعین ارباب آمده‌اند تا با اندوه فراوان در گوشه ای از ضریح و صحن و شبستان‌تان بیتوته کنند تا همصدا باهم سر دهند : «یا ثارالله»…

گریان و تبدار، زائرالرضا شده‌ایم تا از عاشورا و زینب زمزمه کنیم، از خاندان صابر کربلا. سیاه پوش اذن دخول گرفته‌ایم تا پارچه‌های سبز به پنجره فولاد گره بزنیم و خود را سربازان کوچک حسین(ع) بنامیم.

تا از مسکینی‌مان بگوییم و در آستان تان، مولای مظلوم‌مان را بخوانیم؛ ثارالله ای را که حتی نامرغوب‌ها را هم از درگاهش نمی‌راند.

آقاجان، ما امید بسته‌ایم به چلچراغ توس‌تان که همیشه اندوهمان را هزار تکه بی‌مقدار می‌کند.

برای خواندن نمازی آمده‌ایم که تلاطم مان را بشوید. برای دستان نوازشگر شما، که هیچ گاه لابه‌لای این همه جمعیت و این همه خواهش، فراموشمان نکرده است.

رضا جان! چون تهیدستان با یک دنیا دعا به زیارت آمده‌ایم. می‌دانیم اینجا در همهمه‌های عاشقانه خبرهایی است. می‌دانیم سنگ صبوری شما که بسیار است به داد دلمان می‌رسد و در بارگاهتان، جان‌هایمان دوباره دست از لرزیدن بر می‌دارند.

ذکر «یا حسین» در حرم طنین‌انداز است… بیچاره کبوتران که نه دانه برمی‌چینند و نه آب می‌نوشند. انگار مثل ما غریب شده‌اند، یتیم شده‌اند و بال‌های پریدن‌شان، زخم برداشته است.

ای مقرّب الله! به مشهدتان آمده‌ایم که بگوییم بی‌بضاعتیم اگر محرم و صفر ما را به خود نیاورد و عاشق‌ترین نکند. اگر لابه‌لای این همه شور و حُبّ، سرگشته بمانیم و دوباره در کربلا زاده
 نشویم.

هشتمین آفتاب! اربعین را به پابوسی دویده‌ایم تا درهوای معرفت خراسان‌تان، کربلایی شویم. تا از نداری و مستمندی دربیاییم و حسین(ع) را بشناسیم، زینب را، عاشورا را و بندگی را… تا در ناله‌هایمان غرق شویم و دوباره شما، از زیارت امین‌الله سیراب مان کنید.

هرچند می‌دانیم فاصله، هیچ معشوقی را از عاشقش دور نکرده است، اما امان از دلتنگی … امان از انتظاری که آرام نمی‌گیرد.

بانگ «یا حسین» عجیب زمین و آسمان را پُرکرده است… یا علی بن موسی الرضا! بازهمه، خانه صاحب کرمی چون شما را دق‌الباب کرده‌اند تا روی گشاده خورشید ببینند. تا بی‌منت و خوف کسی در گوش‌هایشان دوباره نجوا کند: زائر الحسین، عزاداری قبول… .

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

چهار توصیه راهبردی خداوند به موسی(ع)

در فطرت همه انسانها پای بندی به اخلاق و توجه به یک مرکز معنوی وجود دارد و همه تلاش می کنند تا برای رسیدن و توجه به آن مبدأ اقدامات نیک انجام دهند.

بسیاری افراد متاسفانه به جای نهادینه کردن خوبی ها مسیر اشتباه را می پیمایند و به سمت وسوی رذایل اخلاقی روی می آورند .
خداوند تبارک و تعالی بر اساس روایت زیر چهار نکته کلیدی را متذکر میشود که با توجه به آن می توان رضایت خالق هستی بخش را کسب نمود و برای خویش نیز آرامش دنیا وآخرت را به ارمغان آورد
- اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین (ع) نقل مى‏کند که فرمود: خداوند به موسى (ع) فرمود: اى موسى! توصیه مرا به چهار چیز در باره خود حفظ کن:
اول اینکه مادامى که گناهان خود را آمرزیده ندیدى به عیب‏جویى از دیگران مشغول مباش
دوم اینکه مادامى که خزانه‏هاى مرا پایان یافته ندیدى غم روزى مخور
سوم اینکه مادامى که پادشاهى مرا زوال یافته ندیدى به کسى جز من امیدوار مباش
چهارم اینکه مادامى که شیطان را مرده نیافتى از مکر او ایمن مباش. (الخصال / ترجمه جعفرى ؛ ج‏1 ؛ ص317)

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

رازداری را از خدا بیاموزیم

قدس آنلاین:برخی رفتارها که رنگ و بوی خدایی دارد معمولا در نظر همه افراد کاری پسندیده و اخلاقی محسوب می شود.

خصلت های نیکی همچون راز داری، نیکی و خوش رفتاری با مردم و صبر و بردباری اموری هستند که انجام آن توسط فرد تحسین و اعتماد فرد مقابل را به همراه دارد.

امام رضاعلیه السلام به سه خصلت ضروری برای فرد مومن اشاره می کنند.

ایشان می فرمایند:

مومن ،مومن حقیقی نیست مگر اینکه سه خصلت در او وجود داشته باشد:

1 خصلتی از پروردگارش

2 خصلتی از پیامبرش

3 خصلتی از امامش

اما خصلتی که از پروردگارش باید داشته باشد ،راز خودش را نگه بداردکه خدای عزوجل فرمود “خدا عالم به غیب است و کسی را ازغیب خود آگاه نمی کند مگر رسولی را که بپسندد

واما خصلتی را که از پیامبر باید داشته باشد ،خوش رفتاری با مردم است زیرا خدای عزوجل پیامبرش را به خوش رفتاری با مردم دستور داده و فرموده است"گذشت را پیش گیر و به نیکی دستور بده”

و اما خصلتی که از امام باید داشته باشد صبر در تنگدستی و پریشان حالی است

(عیون اخبار الرضا ج1 ص 256)

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

عشق مجازی را ،راحت خدایی کنیم !!

چگونه می شود برای خداوند دوست داشت؟ میخواهم همسر و فرزندانم را برای خداوند دوست داشته باشم ولی نمیدانم چگونه؟ مؤمنین شدید ترین محبتشان برای خداست. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏… (بقره165) بعضى از مردم معبودهایى غیر خدا براى خود انتخاب مى ‏کنند . نه فقط بتها را معبود خود انتخاب کرده ‏اند بلکه آن چنان به آنها عشق مى ‏ورزند که گویى به خدا عشق مى ‏ورزند اما کسانى که ایمان به خدا آورده‏ اند عشق و علاقه بیشترى به او دارند چرا که آنها مردمى اندیشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاک او را که منبع‏ همه کمالات است رها نمى ‏کنند، هر میل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى ارزش و ناچیز است، اصلا آنها غیر او را شایسته عشق و محبت نمى‏ بینند، جز به خاطر او، و در راه او کار نمى‏ کنند، در دریاى بیکران عشق خدا آن چنان غوطه‏ ورند که على ‏وار مى‏گویند: فهبنى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک! گیرم که بر عذاب تو صبر کنم اما با فراق و دورى تو چکنم. اساسا عشق حقیقى همیشه متوجه نوعى از کمال است، انسان هرگز عاشق عدم و کمبودها نمى‏ شود، بلکه همواره دنبال هستى و کمال مى‏ گردد و به همین دلیل آن کس که هستى و کمالش از همه برتر است از همه کس به عشق ورزیدن سزاوارتر مى‏ باشد. همانطور که آیه فوق مى ‏گوید: عشق و علاقه افراد با ایمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بت پرستان به معبودهاى پنداریشان ریشه ‏دارتر و عمیق تر و شدیدتر است. چرا چنین نباشد آیا کسى که واقعیتى را دریافته و به آن عشق مى ‏ورزد با کسى که گرفتار خرافه و تخیل است مى‏ تواند یکسان باشد؟ عشق مومنان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى ‏گیرد اما عشق کافران از جهل و خرافه و خیال!. و باز به همین دلیل عشق نخست به هیچ وجه متزلزل نمى ‏گردد ولى عشق مشرکان ثبات و دوامى ندارد!(تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 565


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

قرآن و استقلال فرهنگي

فرهنگ، مجموعه اي از باورها، آيين ها، آداب، سنت ها، رسوم و دين است كه هويت هر جامعه انساني را شكل مي بخشد و از ديگر جوامع متمايز مي سازد. قرآن اختلاف فرهنگي را امري طبيعي و در راستاي رشد و تكامل فردي و جمعي انسان و جوامع انساني برمي شمرد. تمدن هاي انساني، اشكال تجسمي فرهنگ هاست. لذا هر فرهنگي، خاستگاه تمدني متفاوت از ديگري مي شود و فرهنگ هاي ديگر، آثار و برآيند فرهنگي ديگر تمدن ها را كه به شكل فرآورده هاي تمدني، تجسم و معناي خارجي مي يابد، به سادگي نمي پذيرند و از آن سر باز مي زنند بر همين اساس برخي ها كاربرد واژگان تمدن هاي ديگر را نمي پذيرند

زيرا بر اين باورند كه هر يك از اين واژگان داراي بار فرهنگي خاصي است كه از طريق فرآورده هاي فرهنگي و به شكل تجسمي آن (تمدن) مي كوشد تا در فرهنگ و تمدن ديگر نفوذ كرده و آن را تحت كنترل خود درآورد. واژه و يا فرآورده فرهنگي و تمدني با خود مجموعه اي فرهنگ تمدن (ديگر) را همراه دارد كه پذيرش آن لوازم و پيامدهائي به دنبال دارد كه مي تواند براي فرهنگ گيرنده و پذيرنده مخرب و زيانبار باشد. حتي خرده فرهنگ ها در ميان كلان فرهنگ ها از چنين احساسي رنج مي برند كه مورد تهاجم فرهنگي قرار گرفته اند؛ واكنش تند فرهنگ فرانسوي نسبت به فرهنگ انگليسي و بازتاب آن در حوزه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي نمونه عيني از اين واكنش و رد فرهنگي ميان دو خرده فرهنگ از يك تمدن و فرهنگ كلان مشترك است.
استقلال فرهنگي، مقدمه استقلال در حوزه هاي ديگراز اين رو، بسياري از انديشمندان بر اين باورند كه موجوديت و هويت هر جامعه و تمدني از استقلال فرهنگي آن جامعه برمي خيزد و خاستگاه استقلال در هر حوزه ديگري را بايد در استقلال فرهنگي جست. به اين معنا كه فرهنگ به عنوان ريشه و خاستگاه تمدني، اصلي ترين نقش را در حوزه استقلال و حفظ آن در همه جنبه ها و حوزه ها دارد. اگر فرهنگي دست خوش تغييرات ژرف شود و استقلال خود را در ميان فرهنگ هاي ديگر از دست بدهد، آن جامعه و تمدن منسوب به آن فرهنگ نيز دچار بحران هويت و فروپاشي مي شود و استقلال خود را در هر حوزه و زمينه ديگري چون نظامي، اقتصادي، سياسي و تمدني از دست مي دهد. ريشه اين نظريه در اين است كه فرهنگ به عنوان مجموعه اي از انديشه ها و باورها، با روح و جان فردي و يا جمعي جامعه در ارتباط مستقيم است. انديشه و بينش انساني است كه هويت فردي و يا جمعي انسان را مي سازد و به آن معنا و مفهوم مي بخشد؛ از اين رو، هرگونه تغيير و دگرگوني در حوزه بينش و نگرش و انديشه و باورها به سرعت تأثيرات خود را در حوزه هاي ديگر بجا مي گذارد. بنابراين استقلال فرهنگي به عنوان ضامن و حافظ استقلال سياسي و اقتصادي و نظامي عمل مي كند و تمدني را از تمدن ديگر جدا و متمايز مي سازد. اگر انسان و يا جامعه اي از نظر بينش و انديشه و فرهنگ مستقل نباشد نمي تواند مدعي استقلال در حوزه هاي ديگر شود.
قرآن و فرهنگ برتر اسلامي
قرآن هر چند كه براي همه فرهنگ ها و تمدن ها ارزش و جايگاه ارزشي خاصي را قايل است و به همه آنها به عنوان فرآورده هاي انساني و توليدات خليفه الهي در قرارگاه زمين مي نگرد، ولي ميان آنها تفاوت ها و تمايزهاي ارزشي نيز قايل است. وقتي قرآن سخن از امت و جامعه و يا فرهنگ شاهد، نمونه و ميانه مي كند، تفكيك ارزشي ميان فرهنگ ها و تمدن ها قايل مي شود. بنابراين، با حفظ احترام به همه فرهنگ ها و تمدن ها، ارزش ها و فرهنگ و تمدن مبتني بر اصول ارزشي اسلام يعني فرهنگ حقيقي و ناب اسلامي و قرآني را برتر از ديگر فرهنگ ها و تمدن ها برمي شمارد. اين تفكيك ارزشي ميان فرهنگ و تمدن اسلامي (البته قرآني و ناب كه شايد در حال حاضر و گذشته آرماني بوده است) و ديگر تمدن ها از آن رو صورت مي گيرد كه فرهنگ و تمدن اسلامي قرآني به عنوان نمونه كامل و راه مستقيم سعادت دوسرايي ارايه شده و سرمشق قرار گيرد و ديگر جوامع انساني دست كم در برخي از حوزه ها خود را با آن هماهنگ سازند.

اين به معناي نابودي ديگر فرهنگ ها، زبان ها و آداب و رسوم مفيد و عقلايي نيست؛ زيرا تفاوت فرهنگي و زباني و سنت هاي متفاوت خود انگيزه و خاستگاه تكامل و رشد انسان و جوامع انساني است. سخن از آن است كه نوعي اشتراك در برخي از اصول فرهنگي پديد آيد كه براي جوامع بشري مفيد و سازنده است. بنابراين سخن گفتن از استقلال فرهنگي به معناي آن نيست كه از اصول عقلايي و ارزشي و فرهنگي مفيد و سازنده ديگر جوامع بهره نگيرند؛ زيرا برخي از آداب و ارزش هاي اخلاقي در فرهنگ هاي ديگر برخاسته از اصول عقلايي و بشري است كه به عنوان پيامبر باطن انساني عمل مي كند و اسلام و قرآن آنها را (چه موجود و چه آنهايي كه پس از اين پديدار مي شوند) تأييد و امضا كرده و مي كند. همان اصول ارزشي عقلايي كه از آن در اصول فقه اسلامي به سيره عقلايي ياد مي كنند و بر آن مهر تأييد مي زنند.
از همه اينها گذشته اسلام و قرآن خواستار هويت يابي فرهنگي امت و جامعه اسلامي است. بر اين اساس با شعار شعوربخش و هدايت گر: قولوا لا اله الاالله تفلحوا، زنجيرهاي فرهنگي و تمدني بردگي و جهل و بندگي را از دست و پاي بشريت برمي دارد (اعراف آيه 157). هدف از اين حركت بينشي و نگرشي آن است كه انسان را در جايگاه واقعي خود قرار دهد و فرهنگ و بينش براي رسيدن به اين مقصد و مقصود، مهم ترين عامل شناخته شود.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

تهاجم فرهنگي، مرگ تدريجي يك ملت!‏

يكي از مباحث مهم اجتماعي در جامعه امروز ما بحث «تهاجم فرهنگي» است. تهاجم فرهنگي عبارت است از حمله فرهنگي دو قوم يا دو گروه و يا دو ملت بر عليه يكديگر به منظور تغيير و حذف عناصري از فرهنگ قوم مقابل و جايگزين كردن عناصر فرهنگي خود در ميان آن قوم. به عبارت ديگر، يورش فرهنگي قومي عليه قومي ديگر به منظور از بين بردن فرهنگ طرف مقابل و جايگزين كردن فرهنگ خود را، تهاجم فرهنگي گويند.

تهاجم فرهنگي يك جريان برنامه‌ريزي شده، هدفمند و سازمان يافته است كه بر اساس برنامه مشخص و از قبل تعيين شده، باورها، ارزشها، آداب و ايده‌هاي بومي مورد حمله قرار گرفته و فرهنگ جديدي توسط گروهي كه معمولا غالب است به گروه ديگر تحميل مي‌شود. هدف اصلي از تهاجم فرهنگي تسخير فرهنگ كشور ديگري است كه در آن حمله كننده با تمام قواي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و غيره بر آن است كه كشور مقابل را از لحاظ فرهنگي وابسته ساخته و تغييرات و تحولات مورد نظر در آنجا اعمال كند. گفتني است تهاجم فرهنگي باعث انهدام فرهنگ و هويت ملي كشور هدف مي‌شود. رمز بقاي هر كشوري در پابرجايي هويت ملي آن كشور است، و اگر آن از بين برود و اشتراكي بين زمينه‌هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اعتقادي، وجود نداشته باشد، كشور از لحاظ فرهنگي منهدم شده و براي پر كردن خلاء فرهنگي به نحوي وابسته به فرهنگهاي ديگر خواهد شد.‏


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

واژه روشنفکری (Enlightenment) اساسا به معنای روشن شدگی و بیداری است

خاستگاه اصلی روشنفکری را می توان در قرون 17 تا 19 اروپا دانست

جریان روشنفکری در ایران نیز متاعی فرنگی است که بیش از یک قرن و نیم است که در فضای اندیشه ای و فکری کشور ما جولان می دهد

روشنفکری نیاز هر جامعه ای است اما اگر روشنفکران نتوانند تفسیر و تبیینی درست از مسائل اجتماعی و نیازهای جامعه داشته باشند به بیراهه کشیده می شوند

چنان که روشنفکری در ایران نیز صرفا به دلیل تقلید از غرب و اسیر شدن در پیش فرض های صاحب نظران غربی در خصوص دین بخش مهمی از هویت جامعه ایرانی را نادیده انگاشتند و همین امر نیز موجب شده است تا بخشی فضای اندیشه ای و حتی سیاسی کشور ما تحت تاثیر این نگرش غلط قرار گیرد

دوران مشروطه را باید آغازی برای نگاه خیره منورالفکر های ایرانی به غرب مدرن دانست

در این دوران با سفرهای متعدد و پذیرش دانشجوهای ایرانی در دانشگاه های غربی راه برای ورود افکار و اندیشه های سکولاریستی و اومانیستی که مبنای پیشرفت غرب مدرن بود به کشورمان باز شد

البته تاسیس دارلفنون نیز در تشدید فضای منور الفکری در ایران بسیار حائز اهمیت بود

در واقع تاسیس دارالفنون را نیز باید یکی از رخدادهای مهم در عصر قاجار دانست که بر فضای اجتماعی ایران تاثیرگذار بود

پس از سفر امیرکبیر به روسیه، وی متوجه نیاز فوری کشور به مرکز آموزش عالی گردید لذا از ابتدای صدارت تلاش خود را برای ایجاد این مرکز آغاز نمود

ولی متاسفانه خود وی هیچ‌گاه شاهد افتتاح آن نشد

دارالفنون را می توان نقطه روشنی در میان تاریکی‌های دوران قاجار به حساب آورد که با درایت امیر کبیر بنای آن نهاده شد

در این مدرسه عالی بسیاری از علوم جدید به روش اروپایی تدریس می شد و دانش آموختگان آن بعدها در بسیاری از مناصب حضور یافتند

در این میان نگارش سفرنامه ها نیز آغاز شد و افرادی همچون عبدالرحیم طالبوف و یا زین العابدین مراغه ای نقش مهمی را در بیداری ایرانیان ایفا کردند

این سفرنامه ها که از سبک نگارشی تازه ای نیز پیروی می کردند به نوعی طلایه دار ساده سازی نثر به حساب می آمدند که بعد ها در آثار بسیاری از نویسندگان فارسی زبان این ساده نویسی تاثیر داشت

روشنفکری از دیدگاه مقام معظم رهبری

دو رویکرد در میان جریان روشنفکری پدید آمد

طیفی روشنفکری را در برابر دین و سنت ها قرار دادند و طیف دیگر نیز که غالبا از طبقه روحانیت بودند سعی کردند تا پیوند صحیح و تعاملی منطقی را بین جریان روشنفکری و علم گرایی با مفاهیم دینی پدید آورند


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

مفهوم روشنفکر و روشنفکری چیست، روشنفکران چه کسانی هستند؟

واژه روشنفکر، در لغت بسیار روشن و به معنی کسی است که دارای فکری روشن است، کسانی که ضمیری روشن دارند، واقع‌بین‌اند، مصالح و مفاسد را می‌شناسند، قضایا و وقایع و حوادث روزگار را خوب و درست تحلیل می‌کنند

رخدادهای آینده را نیز با توجه به تحلیل‌های درست، پیش‌بینی می‌کنند، حوزویان، دانشگاهیان، فرنگ‌رفته‌ها، فرنگ‌نرفته‌ها، بازاری‌ها، کارگرها و… می‌توانند روشنفکر باشند

اما، باید گفت که این تعریف لغوی روشنفکر است و درست برخی از همین جا دچار اشتباه شده و به خطا رفته‌اند و این تعریف را با روشنفکر اصطلاحی یکی پنداشته‌اند، اما باید گفت که روشنفکران خود قشری مستقل در جامعه‌اند. از دیدگاه جلال آل احمد «روشنفکر» کسی است که فعالیت روزانه‌اش مستلزم نوعی کار فکری آمیخته با ابتکار باشد و این که حاصل کارش را نه برای نفع شخصی بلکه برای حل مشکلات اجتماعی در اختیار جامعه بگذارد، طرفدار توسعه علم، فرهنگ و هنر باشد، از ارزش‌های برتر مثل حقیقت، نیکی و عدالت پاسداری کند و نادرستی‌ها و مفاسد اجتماعی را مورد انتقاد قرار دهد

بطور کلی روشنفکران کسانی هستند که از چارچوب سنتی در هر زمینه‌ای فراتر می‌روند، ارزش‌های جدید ایجاد می‌کنند و یا به ارزش‌های قدیم جامه‌ای نو می‌پوشانند، دستگاه‌های فکری جدید برای تبیین وجوه مختلف زندگی عرضه می‌کنند، با بکارگیری اندیشه و قدرت انتقادی به حل مسائل و مشکلات علمی می‌پردازند، از وضع موجود اجتماعی و سیاسی انتقاد می‌کنند، در امور جامعه و سیاست و فرهنگ به تعقل و تفکر می‌پردازند و خالق و انتقال دهنده فرهنگ هستند روشنفکر» دارای ویژگی‌هایی همچون، عالم، سنت‌شکن، منتقد و مبتکر است و دغدغه اصلی او فهم علل انحطاط و مشکلات جامعه و ارائه راه‌حل‌های مناسب برای معضلات موجود می‌باشد. جریان روشنفکری «روشنفکری» جریان فرهنگی خاصی است که در قرون 17 و 18 میلادی در مغرب زمین پدید آمد. نخستین رگه‌های نهضت روشنفکری قرنها پیش از عصر روشنگری یعنی در دوران رنسانس یافت می‌شود که در آن اولین مقولات روشنفکری شکل می‌گیرد

خردگرایی، رهایی از سنت فکری و مرجعیت کلیسا، تکیه بر عقل و تجربه بشری، نقد اندیشه، شکاکیت، علم‌گرایی افراطی و پشت کردن به ماوراء الطبیعه همه از ویژگی‌های دوران پس از رنسانس است

از همه مهمتر، رواج الحاد و بی‌دینی و انواع مکاتب دینی ضد کلیسایی در همین راستاست، چرا که برخی از اندیشمندان می‌خواستند در عین مخالفت با کلیسا، به نوعی‌به دین خودساخته یا خدای تنهای غیرکلیسایی پایبند بمانند، مکتب‌های دئیسم و تئیسم از این دسته‌اند. دئیسم یعنی اعتقاد به اینکه حقانیت وجود خدا را تنها خود فرد می‌تواند از طریق شواهد عقلانی و طبیعی، بدون هیچ‌گونه وابستگی به دین یا مذهبی کشف کند. تئیسم یعنی اعتقاد به وجود یک یا چند خدا، خصوصا اعتقاد به خدای شخصی به عنوان خالق و مدبر عالم.

ویژگی‌ها و اوصاف روشنفکران واقعی و غیرواقعی چیست؟ هرچند روشنفکر و روشنفکری به معنای مصطلح غربی آن، هنوز در جامعه ما سکه رایج است و تبادر ذهنی غالب می‌باشد، با بیان معادل صحیح روشنفکر به روشن‌بین و روشن‌اندیش می‌توان ویژگی‌ها و اوصاف دیگری غیر از شاخص‌های غربی آن را مطرح کرد که در اینجا به نحو اجمال اوصاف هر دو گروه از روشنفکران واقعی و غیرواقعی را به صورت مقایسه بیان می‌کنیم:

1- عقل و بصیرت در واقع اهل فهم، تامل، تدبر و عاقبت‌اندیشی و پایبندی به لوازم عقل و عدم تقلید کورکورانه و بی‌دلیل از دیگران، از ابتدایی‌ترین شروط روشنفکر واقعی است. در عین حال، این افراد به تقلید برخاسته از روی برهان و منطق ملتزم‌اند، برخلاف به اصطلاح روشنفکرانی که چشم به دیار فرنگ دوخته و هر چیزی را چشم و گوش بسته گرفته و با جان و دل‌پذیرا هستند که بهره‌ای جز از لفظ روشنفکری نبرده‌اند

اینان تاریک بینانی هستند که جز تقلید کورکورانه از غرب چیزی نمی‌دانند، و نه تنها با خرافات و اندیشه‌های پوچ و باطل در ستیز نیستند، بلکه به نوعی مروج اندیشه‌های غیرمعقول و خرافی از نوع فرنگی‌اند.

2- آزادی اندیشه درست اندیشی و از قید هواهای نفسانی رهایی یافتن و در قید و بند تعصبات گروهی، حزبی و قبیله‌ای نبودن و از قید هر نوع استعمار و استحماری‌ رها شدن و استقلال در فکر و رای و نظر داشتن و… از ویژگی و صفات روشنفکری واقعی است

البته رهایی از جمود و انجماد فکری و تحجر و پرهیز از قشری‌نگری نیز از لوازمات آزادی در بعد اندیشه است. برخلاف روشنفکران تاریک بین که در قید و بند هوای نفسانی خویش گرفتارند و در پی یافتن آزادی به معنی مبتذل غربی‌ آن و رهانیدن خویش از هر نوع فکر، عقیده، و قید و بندی در بعد اندیشه‌اند.

3- اهل کتاب علم و دانش روشنفکران واقعی اهل فکر, کتاب، درس، مدرسه و علم و دانش‌اند. حداقل تخصص و یا نیمه تخصصی در یکی از علوم دارد به مسائل روز و کشور خویش آگاه است، قدرت تجزیه و تحلیل درست مسائل جاری را دارد، متکی به فرهنگ خویش و مطلع از آن است

بر خلاف، به اصطلاح روشنفکران وابسته‌ای که نه اعتقادی به تمدن و غنای فرهنگی ملی و یا دینی خویش دارند و نه مطلع از آنند و در تجزیه و تحلیل نیز قبل از اینکه از فکر خویش بهره جویند به منابع، رادیوها و رسانه‌های غربی متکی‌اند

4- ایمان و اعتقاد به دین داشتن ایمان و عقیده و پایبندی به دین تا پای جان که به فرد جهت، انگیزه و حرکت می‌دهد و وی را از آرمانهای بلند بشری بهره‌مند می‌سازد، از دیگر شرایط روشنفکر واقعی است

در واقع، تعهد، روحیه مسئولیت‌پذیری، در بند جاه و مقام و مال و شکم نبودن از ویژگی‌های یک روشنفکر متعهد و مومن است

ایمان به فرد، جرات، شهامت، و انگیزه برای دفاع از عقیده خویش می‌دهد. یک روشنفکر واقعی حداقل باید آنقدر شهامت داشته باشد که بدون کوچکترین واهمه‌ای به اهداف و آرمان بلند دینی و ملی خویش پایبند باشد و تا پای جان از آن دفاع نماید

برخلاف روشنفکر غیرواقعی و غیراصیل که به تقلید از روشنفکر غربی با هرگونه تقدسی مبارزه می‌کند، هرچند این تقدس برخاسته از ایمان خالص و خردپسند و معقول باشد!! خود نیز به هیچ عقیده‌ای مومن و متعهد نیست و طرفدار هر نسیم و بادی است که از مغرب زمین می‌وزد

روشنفکر واقعی دین‌شناس است و درد دین دارد

یعنی عملا به دین ملتزم و پایبند است. و قلبا معتقد است که دین حلال بسیاری از نابسامانیها و مشکلات جامعه است. دین قادر به اداره جامعه است و به این اعتقاد خویش باور تفصیلی و اذعان و یقین قلبی دارد

برخلاف روشنفکر غیراصیل، که اساسا معتقد است به اینکه دین افیون توده‌هاست و باید میان دنیا و آخرت، سیاست و دیانت و دین و دنیا مرز قائل شد و آنها را از هم تفکیک کرد و اگر به مذهبی پایبند و معتقد است، که نیست، ایمان وی تقلیدی و کورکورانه است

در مقابل، روشنفکر واقعی، اعتقادات خویش را نه از روی تقلید که از روی اجتهاد و باور علمی به دست آورده، معتقد به ارتباط تنگاتنگ دیانت و سیاست است، و اساسا سیاست را جزء لاینفک دیانت می‌داند این دو را از هم تفکیک ناپذیر دانسته و تنها حاکمیت مشروع در زمین را حکومت خدا می‌داند. چرا که حاکم واقعی اوست*

آری چنین روشنفکرانی درد دین دارند، و از روی باورهای علمی و اجتهادی آن را یافته‌اند، عاشق علم، فکر، قلم‌اند، عمیقا مسائل را تجزیه و تحلیل می‌کنند جلوتر از زمان حرکت می‌کنند، در هر علمی که وارد می‌شوند، سرآمد روزگارند، اگر عالم دینی‌اند، در فهم مسائل دینی همراه با زمان پیش می‌روند، و متناسب با نیازها و پرسش‌های عصری به پاسخ‌یابی از متن دین می‌پردازند

بنابراین این دو عنصر مثبت روشنفکری، تفکر و رسالت اجتماعی است، تفکر به معنای برخورداری از عقل نقاد است که روشنفکر را در مواجهه با پدیده‌ها و موضوعات مختلف قرار می‌دهد و رسالت اجتماعی نیز همان وظیفه روشنگری است که روشنفکر بر دوش خود احساس می‌کند. بر این اساس بسیاری از روحانیون چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، مرحوم آیت‌الله طالقانی، مرحوم مطهری، شهید محمدباقر صدر، مرحوم حضرت امام، شهید بهشتی و رهبر عزیز … از جمله روشنفکران مذهبی‌اند و الگوی روشنفکران حقیقی و واقعی محسوب می‌شوند


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

خطری به نام سکولاریسم پنهان

سکولاریسم یا جدایی دین از جامعه در دنیای جدید وارد فاز تازه ای شده است

متاسفانه در جامعه دینی ما نیز گاهی شاهد ظهور برخی از رگه های سکولاریسم هستیم که البته به صورت پنهانی است

سکولاریسم پنهان موجب می شود تا افراد با آنکه داعیه دینداری دارند تنها بر حسب عقل خود تصمیم گیری نمایند بی آنکه توجهی به خواسته های خداوند و اولیاش داشته باشند

صاحب نظران معتقدند که دال مرکزی گفتمان مدرنیته ، سکولاریسم است و نماد و نشانه‌های آن دموکراسی به قرائت غرب، آزادی به معنای رها شدن ازتعهدات الهی و انقطاع از وحی و حقوق بشر مبتنی بر اومانیسم است

امروز نیز به نظر خطر گرایشات سکولاریستی در جامعه ما بسیار است و این خطر نیز قشر جوان را به شدت تهدید می کند

نگاهی به عملکرد رسانه های غربی ما را مطمئن می کند که آنها به شدت به دنبال ترویج سکولاریسم هستند و این سکولار کردن جامعه نیز از دریچه آزاد سازی غرایض و هوس های شهوانی آغاز می شود .

این رسانه ها به شدت در تلاش هستند تا قوای شهوانی انسان را تحریک کنند و سپس تصویری مخدوش از دین را به عنوان مانعی در برابر دستیابی انسان ها به لذایذ مادی جلوه دهند

نگاهی به برخی از فیلم ها و سریال هایی که این روزها از رسانه های ماهواره ای فارسی زبان پخش می گردد به خوبی موید این امر است

این رسانه ها که با سرمایه های هنگفت غرب اداره می شوند با پخش برنامه های هدفمند در پی ایجاد نوع جدیدی از فرهنگ در جامعه ایرانی هستند که بر پایه ارزش های غربی و در برابر ارزشهای الهی است

با توجه به هدف گذاری قشر زنان به عنوان مخاطبان این شبکه، تصاویری از شوخی های غیراخلاقی، درآغوش گرفتن همدیگر، رقص و گاه معاشقه زنان با یکدیگر به نمایش در می آید که همگی گواه آن است که سیاستگذاران این شبکه ها ، در پی قبح زدایی از گرایشات غیر اخلاقی در لابه لای برنامه های خود را دارند .

اما به نظر می‌رسد که در مقابله با این هجوم گسترده فرهنگی غرب ما نیازمند بسط تئوریک عقلانیت دینی هستیم

اگر عقلانیت توام با وحی باشد راه نجات را به انسان نشان می دهد

فرهنگ غنی اسلام مشحون است از تعالیم الهی که تضمین کننده آینده دنیوی و اخروی انسان هاست

در قرآن کریم الفاظی که ناظر به انواع ادراکات است فراوان بوده، از مرز بیست ‌تعبیر می‌گذرد؛ تعبیراتی از قبیل: عقل، فکر، یقین، لب، حکمت، تدبر، خبره، شهادت، ظن، حسبان، شعور،‌ نظر، ذکر، عرفان، فهم، فقه، درایه، ‌رأی، زعم، حفظ، علم و بصیرت.

در واقع می توان گفت آنچه که دین مبین اسلام به بشریت عرضه داشته بی شک تمام آن چیزی است که انسان برای کمال، توسعه و پیشرفت خویش بدان نیازمند است

در مفاهیم اسلامی زندگی به معنای بندگی مطرح است و همه شئونات باید در ذیل همین بندگی خداوند تجلی پیدا کند و سعادت و خشنودی نیز از همین بندگی و عبد بودن برای خداوند سرچشمه می گیرد

انسان از نگاه اسلام آزاد نیست بلکه باید در برابر ذات ربوبی بندگی خود را اثبات نماید و اتفاقا همین بندگی است که وی را به آزادی نهایی و واقعی خواهد رساند

زمانی که عقل بر هوی و هوس های نفسانی لگام می زند راه برای شکوفایی استعدادها و ظرفیت های واقعی انسان شکوفا می شود.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »


معناي ۷سال رو کي خوب ميفهمه؟
دانشجوهاي پزشکی…

معناي ۴سال رو کي ميفهمه؟
بچه هاي کارشناسی…

معناي ۲سال رو کي خوب ميفهمه؟
سرباز ها…

معناي ۱سال رو کي خوب ميفهمه؟
پشت کنکوري ها…

معناي ۹ماه رو کي خوب ميفهمه؟
بانوان باردار…

معناي ۱ماه رو کي خوب ميفهمه؟
روزه داران ماه مبارک رمضان…

معناي ۱هفته رو کي خوب ميفهمه؟
سر دبيرهاي مجلات هفتگی…

معناي ۱روز رو کي خوب ميفهمه؟
کارگران روز مزد…

معناي ۱ساعت رو کي خوب ميفهمه؟
عاشق منتظر…

معناي ۱دقيقه رو کي خوب ميفهمه؟
اونايي که از پرواز جا موندند…

معناي ۱ثانيه رو کي خوب ميفهمه؟
اونايي که در تصادف جون سالم به در بردند…

معناي ۱دهم ثانيه رو کي خوب ميفهمه؟
مقام دوم تو المپيک…

معنای لحظه را چه کسی درک میکنه ؟
کسی که دستش از دنیا کوتاهه…

این فقط یک یادآوری بود تا
قدر لحظه لحظه هاي زندگيمون رو
بدونيم
خيلي زود دیر میشه…
نه…!
خیلی زود تموم ميشه!

شايد فرصتي رو که الان داريم،
لحظه‌ای ديگر فقط یک خاطره باشد
شاید تلخ و زشت…

و شاید شیرین و زیبا…
و این بستگی به ما دارد…

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »


چهار دلیل سوگند زیاد خوردن

حضرت امام حسين (عليه السلام) فرمودند:

خود را از قسم و سوگند برهانيد كه همانا انسان به جهت يكى از چهار علّت سوگند ياد مى‌كند:

1 در خود احساس سستى و كمبود دارد، به طورى كه مردم به او بى‌اعتماد شده‌اند، پس براى جلب توجّه مردم كه او را تصديق و تأييد كنند، سوگند مى‌خورد.

2 يا آن كه گفتارش معيوب و به دور از حقيقت است و مى‌خواهد با سوگند، سخن خود را تقويت و جبران كند.

3 يا در بين مردم متّهم است به دروغ و بى‌اعتمادى پس مى‌خواهد با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف نمايد.

4 يا آن كه سخنان و گفتارش متزلزل است، هر زمان به نوعى سخن مى‌گويد و زبانش به سوگند عادت كرده است.

تنبيه الخواطر، معروف به مجموعة ورّام: ص 429، س 6


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »


به بهانه اربعین حسینی…………………

این روزها در ایام سوگواری سالار شهیدان حضرت سید الشهدا(ع)، از قول یکی از علما خوابی باین مضمون نقل می گردد:
شبی صحرای قیامت را در خواب دیدم که دری به بهشت دارد که علما و فقها و مراجع تقلید در صف طولانی ایستاده و حضرت صادق(ع) به حساب آن ها رسیده و به بهشت می فرستد و من دیدم که در انتهای صف هستم و تا نوبت به من برسد طول می کشد. نگاه کردم و دیدم در دیگری به بهشت باز است که آن را باب الحسین می گویند ولی آنجا کسی معطل نمی شود. با خود گفتم که از این در می روم. پس به سوی آن در آمدم. تا خواستم وارد شوم دربان گفت نمی شود. این در مخصوص اهل منبر و ذاکرین حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) است. شما که منبری نیستی. پس از خواب بیدار شدم و بنا گذاشتم که هر شب جمعه خودم برای بچه های خود روضه بخوانم.
(نقل از گنجینه ی دانشمندان،ج۹،ص۲۶۱)


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 14 آذر 1394نظر دهید »

دوراهی بین الحرمین

اینجا بیـن الحرمیـن است
هـوایش هوایـی دیگـر اس
خاکش جنس دیگری دارد
اینجا کوی دلـدادگان و عاشقـان الله س
اینجـا دوراهـی بین الحرمیـن است
اینجا چنددقیقـه ای بغـض می کنی و می نشین
تویـی و حسیـن و ابوالفضـل
می دانم بـاورش سخت است
و زیر لـب زمزمـه می کنی:
سِـرِّ عاشـق شدنم لُطفِــ طبیبانـه ی تـوست
وَر نـه عشـقِ تـو کُجــا ؛ این دلِ بیمـار کُجـا
اما لذت ببر از این بغـض.. ازاین آشفتگـی
اصلا مدتی سر آن دوراهی بنشین و هوایش را استشمام کن
برگردی دلـت حسابی تنگــِ اینجا می شود
اینجا بیـن الحرمیـن است !

حسین من
بیا و این دل شکسته را بخر
حسینِ من
مسافر جامانده را با خود ببر

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 13 آذر 1394نظر دهید »

گناه یعنی خداحافظ حسین (ع)

از بزرگی شنیدم هـر موقع میخواهید گـناه کنید

هر موقع زمینه ی گـناه آمــادشد، رویتـــــ رو به سمت

قبله کن

دلتــــ رو ببـر کربــ♥ــــــلا

و سه مرتبه بگو:

السلام علیک یا اباعبدالله

السلام علیک یا اباعبدالله

السلام علیک یا اباعبدالله

اون وقت ببین دیگه روت میشه گناه کنی؟؟؟

اون موقع ببین از اربابــــــ خجالتــــــ نمیکشی؟؟

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 13 آذر 1394نظر دهید »

حسین را تنها بگذارید

محرم هم تمام می شود..

به خانه هایمان میرویم و

مهیا میشویم برای همه انچه که بوده ایم.

حسین را هم درون پستو هایتان پنهان کنید تا سال دیگر .

چون علم و کتل ونخل و زنجیرهایتان.

اکبر و اصغر و قاسم و عباس را هم!

عباس را نه!

به کارتان می اید .

برای قسم خوردنتان هنگام دروغ.

برای گاه خطر هایتان .

زمانی که می خواهید سر دیگری کلاه بگذارید وشاهدی می خواهید

فردا صبح هم کرکره مغازه هایتان را بالا بدهید.

دربنگاهایتان را باز کنید و یک لایتان را چهار لا حساب کنید.

کلاه هایتان را آماده کنید برای اینکه دوباره تا خرخره سر مردم بگذارید.

آنچه را این روز ها خرج نذریهایتان کردید .

خرج شربت چای مرغ وبرنجتان

به یک باره جبران کنید .

بروید و حسین و دردهایش را به حال خود بگذارید…!!!

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 13 آذر 1394نظر دهید »

آیا دلیل تاکید بر نماز صبح را میدانید ؟

باخواب غلظت خون بالا میرود

وهرچه به صبح نزدیکــ میشویم خون غلیظ تر میشود

ودرست لحظات نزدیک شدن به اذان به حد اعلا می رسد

کسانی که بیدار میشوند با وضو گرفتن قدری خون تنظیم میشود

وبا خواندن نماز بدن کاملا بالانس شده و به حالت نرمال باز میگردد

بیخود نیست میگوییم خدا از مادر هم مهربانتر است

كسانیكه با یوگا و نرمش های آرامش بخش و انرژی درمانی آشنایند

میدانند ، چاكراها نقاط ورود و خروج انرژی به بدن هستند.

اگر دقت کرده باشید هنگام وضو گرفتن تنها جایی که از پایین به بالا شسته میشود مسح پاست .

شما از نقطه ی انگشت شست پا دست خود را به سمت بالا میکشید . چرا ؟؟؟

تنها جاییکه انرژی مثبت به بدن برمیگردانید مسح پا میباشد.

در تمام مراحل وضو گرفتن با هفت چاکرای بدن سر و کار داریم.

در تمام مراحل از تمام چاکراها به وسیله ی آب که منبع پاکی و

قداسته انرژی های منفی بدن رو به سمت خارج دفع کرده

و در مرحله ی آخر وضو گرفتن انرژی مثبت رو وارد بدن میکنیم…
اهمیت نماز صبح
1- نماز صبح مشهود ملائکه است.
قرآن مجید:نماز فجر(نماز صبح) مشهود ملائکه است(بنی اسرائیل/آیه۷۷)
گر چه تمام نمازها مشهود ملائکه است ولی نماز صبح در این وادی از ویژگی خاصی بهره مند است.
در روایات اسلامی آمده که : ((نماز صبح از میان نمازها این امتیاز دارد که
ملائکه شب و ملائکه روز آن را مشاهده می کنند.
زیرا نماز صبح اگر در اول وقت خود انجام شود دقیقاً در لحظه ای انجام شده است
که ملائکه شب جای خود را به ملائکه روز می دهند.
و هر دو گروه از فرشتگان شاهد اقامه آن خواهند بود.
بنابراین نماز صبح که در اول وقت خوانده شود در دو پرونده ثبت می شود.))
(وسایل شیعه/ج۳/ص۱۵۶/بحار/ج۸/ص۷۳)
۲- نماز صبح را با لباس زیر نخوانید
((استادشهید مطهری اهمیت ویژه و فوق العاده ای برای نماز قائل بودند.
ایشان هرگز با لباس خانه نماز نمی خواند، مخصوصاً نماز صبح را.))
ما که از رختخواب بیرون می آییم با همان لباس زیر نماز صبح را می خوانیم
اما ایشان به هنگام نماز، لباس می پوشیدند عمامه به سر می گذاشتند
و خودشان را برای نماز آراسته می کردند.شاید این کار بدین سبب بود که،
می خواستند از همان آغاز صبح که لباس می پوشیدند
آمادگی روحی پیدا کنند
یعنی ((من می خواهم کاری انجام دهم که سرسری نیست.
این حالت آمادگی قبل از نماز مسلماً تاثیر روحی بسزایی دارد.))
۳- مواظب نماز صبح باشید
رسول خدا: کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است.
هرکه نماز ظهر بجا نیاورد پیامبران الهی از او بیزارند.
هرکه نماز عصر را ترک کند فرشتگان از او بیزار است.
هرکه نماز مغرب نخواند دین از او بیزار است.
هرکه نماز عشارا ترک کند خدای جهان از او بیزار است.(اسرار الصلوه/ص۳۴)
۴- نماز صبح را منافقین دوست ندارند
رسول خدا: نماز صبح و نماز عشا سنگین ترین نمازها در نظر منافقین است.
(مستدرک وسایل/ج۱/ص/۱۸۳)

۵- حاجات مهم را بعد از نماز صبح از خدا بخواهید
روایت شده است که ((حاجات مهم خود را در نماز صبح از خداوند مسالت نمایید.))
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) می فرماید:
از رسول خدا شنیدم که فرمود: هرکس نماز صبح بگذارد آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می کند.
۶- از رحمت خدا دور نشوید
حضرت مهدی(علیه السّلام) به یکی از مشتاقان دیدارش که به زیارت آن حضرت موفق شده بود دوباره فرمود:
از رحمت خدا دور است کسی که نماز صبح را چندان تاخیر بیندازد تا ستاره ها ناپدید شوند
و نماز مغرب را به حدی تاخیر بیندازد تا ستاره ها ظاهر شوند.(حق الیقین/ص۳۰۲)
۷- نماز صبح به جماعت
رسول خدا چون شنید تعدادی از مسلمین در نماز جماعت صبح حضور ندارند فرمود:
اگر آنها از ثواب زیاد نماز جماعت صبح و عشا خبر داشتند مانند راه رفتن کودکان شیرخوار،
خود را به نماز جماعت می رساندند(بهترین پناهگاه/ص۹۴)
اسحاق ابن عمار از امام صادق(علیه السّلام) سوال کرد که :
خبر ده ما را از برترین وقت برای نماز صبح.
امام فرمود:هنگام طلوع فجر
چون خداوند می فرماید: اِنّ قران الفجر کانَ مشهوداً(اسرا ۷۸)
یعنی نماز صبح را ، فرشته روز و فرشته شب هر دو مشاهده می کنند.
پس هرگاه بنده نماز صبح را با طلوع فجر بخواند،دو مرتبه پاداش نوشته می شود،هم فرشته صبح می نویسد و هم فرشته شب.
(ثواب الاعمال/ص۸۵)
۸- ای بی خبرها برخیزید
و در روایتی آمده که حضرت امام حسین(علیه السّلام) در کودکی تعابیر زیبایی در مورد پرندگان داشتند و در مورد خروس می فرمودند:
خروس در موقع اذان فریاد می زند: قوموا ایها الغافلون ، قوموا ایها الغافلون
یعنی ای بی خبرها برخیزید، ای بی خبرها برخیزید.
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آینه ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری




موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 13 آذر 1394نظر دهید »


گلشیفته اونطرف دنیا خودشو لخت میکنه،

میشه مظهر آزادگی و منتقد و آزادی خواه!!

الهام چرخنده چادری میشه میگن چاپلوس و جوگیر!!

باز یه یارویی میاد هرجفنگی دلش میخاد میخونه،

عزاداری امام حسینو به مسخره میگیره،

میشه هنرمند نسل تجدد و آزادی بیان،

بعد حامدزمانی اگه بیاد هنرشو ارزشی کنه میشه نون خور حکومت!!

ﻓﻀﺎﭘﯿﻤﺎ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺁﺏ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﯾﺎﻓﺘﻪ،

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﻪ ” ﺁﺏ ﻭ ﻧﻮﻥ ﻧﻤﯿﺸﻪ"!!

ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺁﺏ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ،

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﻪ ” ﺁﺏ ﻭ ﻧﻮﻥ ﻧﻤﯿﺸﻪ"!!!

ﺭﺍﻫﭙﯿﻤﺎﯾﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺁﺏ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﯿﺎﻥ،

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺳﺎﻧﺪﯾﺲ ﺧﻮﺭﻫﺎ!!

ﺗﻪ ﺭﯾﺶ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮊﯾﮕﻮﻝ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿشه ﻋﺸﻖ ﺑﻌﻀﯿﺎ،

ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﻭ ﻫﯿﺎﺗﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﻣﻞ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺧﻮﺭ!!

تبریک اگه واسه عید غدیر و قربان باشه میشه عرب پرستی،

اگه واسه کریسمس و ولنتاین باشه میشه آخر باکلاسی و روشنفکری

راستی راستی:

آخه تو تابستون کی چادر سر میکنه؟

میخای خفمون کنی؟

ولی خب تو زمستون میشه با ساپورت بیرون رفت

و از سرما یخ نکرد…


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 13 آذر 1394نظر دهید »

1 ... 4 5 6 ...7 ... 9 ...11 ...12 13 14 ... 17

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو