« فرق اخلاق و ادب چیست؟ | همسایگان بی آزار » |
ایا اخلاق انسان ها قابل تغییر است؟
در مقدمه تعریفی داشته باشیم از اخلاق: ماده «خَلق» به فتح، به معنای صورت ظاهری است. و «خُلق» با ضمه، به معنای صورت باطنی است. صورت باطنی انسان همچون صورت ظاهریاش دارای هیأت و ترکیبی زشت یا زیباست. راغب در مفردات خَلق و خُلق را در اصل یکی میداند. لکن خَلق را مخصوص شکلها و هیأتهایی میداند که با چشم درک میشوند و خُلق را به سجایا و قوایی که با بصیرت قابل درک اند، معنا می کند.[1]
پس سلسله صفاتی که در نفس و روح انسان ثابت و ریشهدار است و به صورت ملکه شده و به راحتی منشأ صدور اعمال خوب یا بد میشود؛ اخلاق نامیده میشود. گاهی این افعال و اعمال شرعاً و عقلاً پسندیده است که به آن اخلاق نیکو و گاهی ناپسند است؛ که به آن اخلاق بد میگویند.[2]
حال بعد از این مقدمه جواب این سؤال که اخلاق قابل تغییر است را خواهیم گفت:
برخی بر این عقیده هستند که مباحث اخلاقی و تربیتی بیفایده است. چرا که علم اخلاق رسالتش تغییر خلق و خویهای بد به نیک است و این در صورتی ثمربخش است که اخلاق قابل تغییر باشد و لکن خلق قابل تغییر نیست. بطلان این عقیده واضح است. چون لازمه عدم تغییر اخلاق این است که مسئله بعثت انبیا و نزول کتب آسمانی لغو و بیهوده باشد و ما در اعمال خود مجبور باشیم. درحالیکه همه این ها برای هدایت و تربیت انسان هاست و اگر تغییر اخلاق امکان نداشت؛ چرا بخش عمدهای از تعالیم انبیا را اخلاقیات تشکیل میدهد؟ حال برای آگاهی از این عقیده به نمونههایی از استدلالهای آنان اشاره میکنیم:
1. خلق از جنس خلقت و آفرینش است و همان گونه که نمیتوان خَلق را تغییر داد؛ تغییر خُلق هم ممکن نیست، چرا که خُلق صورت باطنی انسان است و تغییر ندادن صورت باطنی هم مثل تغییر ندادن صورت ظاهری است.
پاسخ این استدلال این است که به طور کلی موجودات جهان بر دو گونهاند: اول آن ها که، به صورت کامل خلق شدهاند و انسان در آفرینش و در تغییر و تبدیل آن ها دخالتی ندارد. مثل اعضای بدن انسان که از نظر خَلق، بالفعل به دنیا آمده یعنی در عالم رحم بدون اختیار او خلقتش تمام شده است. دوم موجوداتی که ناقص هستند؛ ولی وجود ناقص آن ها استعداد کمال دارد. مثل هسته خرما که سعی انسان آن را تبدیل به درخت خرما میکند. خُلق و خوی انسان از همین قسم است. یعنی انسان از نظر خُلق بالقوه، به دنیا میآید و خودش باید خُلق خود را بسازد و این وجه تمایز انسان با حیوان است. چرا که حیوان وقتی متولد میشود؛ از نظر جسمی و خصلتهای روحی، بالفعل متولد شده و تا آخر هم همین طور است و تنها اندکی تغییر پذیر است. انسان از نظر جسمی کامل به دنیا میآید و عضوی ناتمام نمانده که در دنیا بخواهد کامل شود. اما روح، یک منزل نسبت به جسم عقبتر است. یعنی جسم او در مرحله رحم تمام میشود و روحش در دنیا باید تمام شود.[3] پس تغییر اخلاق ممکن است. چرا که استعداد و تغییر در آن راه دارد.
2. حسن خُلق وقتی حاصل میشود که غضب و شهوت و حب دنیا و امثال این ها ریشه کن شود و ریشهکن کردن این ها محال است. چون این امیال برای بهرهمندی از نعمتهای دنیا و بقای نسل است و انسان در دنیا نمیتواند؛ از این امیال قطع نظر کند. پس تغییر اخلاق ممکن نیست.
این استدلال را چنین پاسخ میدهیم که انسان، مکلف به ریشهکن ساختن غضب و شهوت نیست. چون اگر شهوت نباشد نسل منقطع میشود و اگر غضب نباشد انسان ضرری را نمیتواند از خود دفع کند. آنچه از بشر خواسته شده است؛ این است که این غرایز را در حد اعتدال نگه دارد و در محدوده عقل و شرع آن ها را به کار بندد.[4] در حقیقت رسالت اخلاق هم این است که از افراط و تفریط جلوگیری کند.
3. دگرگونی اخلاق به واسطه عوامل بیرونی از قبیل تأدیب و نصیحت و موعظه است و هنگامی که این عوامل زایل گردند؛ انسان به اخلاق اصلی خود باز میگردد. پس تغییر اخلاق ممکن نیست.
در پاسخ میگوییم؛ گاهی عوامل بیرونی آنقدر قوی هستند که ویژگیهای ذاتی را به کلی دگرگون میسازند. تاریخ نشان میدهد که بسیاری بر اثر تربیت، به کلی خوی خود را تغییر دادند و افرادی که روزی در صف دزدان قهار بودند؛ به عابدان مبدل گشتند.[5]
4. احادیثی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیه وآله نقل شده که عدم تغییر اخلاق را تأیید میکند. آن حضرت میفرمایند «الناس معادن کمعادن الذهب والفضة خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام: مردم همچون معدنهای طلا و نقرهاند. بهترین آنان در زمان جاهلیت بهترین آنان در اسلاماند».[6] در روایتی دیگر میفرمایند «اذا سمعتم بجبل زال عن مکانه فصدقوا و اذا سمعتم برجل زال عن خلقه فلا تصدقوا فانه یصیر الی ما جبل علیه: هرگاه بشنوید که کوهی از جایش حرکت کرده، تصدیق کنید، اما اگر بشنوید کسی اخلاقش تغییر یافته تصدیق نکنید. چرا که به همان فطرت خویش باز میگردد».[7]
جواب به این روایات بیانگر این نکته است که روحیات مردم متفاوت است. یعنی چون معدن طلا و نقره هستند و این قابل قبول است. ولی این مسئله دلیل بر عدم تغییر روحیات نمیشود. زیرا اولا اینگونه صفات روحی، در حد مقتضی است نه علت تامه برای عدم تغییر. ثانیا این روایات ناظر به غالب مردم است نه همه مردم. چرا که افرادی را میبینیم که با تغییر اخلاق، راه خود را تغییر داده و تا پایان عمر بر آن باقی میماندند.[8]
پی نوشت ها:
[1] مفردات راغب، ص 159، ماده «خلق».
[2] اخلاق شبر، ص 31و درس های اخلاق اسلامی، محمدی گیلانی، ص23و اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج 1، ص 24.
[3] اخلاق شبر، ص 35 و آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 8، ص 248.
[4] اخلاق شبر، ص 35.
[5] اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج1، ص 33.
[6] بحار، ج64،ص 121.
[7] کنز العمال، ج3، ص 403.
[8] برگرفته از مجله خُلُق، مهر و آبان 1386، شماره 1.
فرم در حال بارگذاری ...