توصیه حاج آقا دولابی برای عزیز شدن

 

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مثال خوبی زده است که یک زنی دارای پسری می‌شود و شوهرش مرحوم می‌شود. پیش خودش گفته بود که وسایل نان و آب را شوهرم برایم گذارده است. با این پسر زندگی می‌کنم. وقت پیری هم او بزرگ شده است و عزیز و انیس من است.

بچه شش هفت ساله شده بود. یک روز این زن از خانه رفت بیرون. دید پسرش در میان بچه‌ها از همه ضعیف‌تر است. بچه‌های کوچک‌تر از او وی را به زمین می‌زنند. این زن خیلی غصه‌دار شد. آمد فکر کرد دید این بچه بابا ندارد. پدر‌ها می‌آیند بچه‌هایشان را می‌برند و این پسر می‌بیند. فکر کرد که چه کند. یک نقاش آورد و گفت: عکس یک جوان رشید را بکشد و برای او نشان و شمشیری بگذارد. نقاش عکس را کشید. آن را قاب کرد و روی دیوار نصب نمود و پرده‌ای روی آن کشید.

فردا که بچه خواست از خانه بیرون رود گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟ گفت: بله. پرده را کم کم کنار زد. این بچه چشمش را به عکس دوخت. همان طور که نگاه می کرد دید بازوی بزرگی دارد. یک تکان به بازوهایش داد. نگاهی به ابرو و صورت پدرش کرد، چهره‌اش باز شد. نگاهی به سینه او کرد و سینه را جلو داد. مادر گفت: هر وقت کسی با پدرت کشتی می گرفت پدرت پای او را می‌گرفت و به پشت بام می‌انداخت. بعد از این او قوت و قدرت گرفت. وقتی از خانه بیرون می‌آمد بچه‌ها جرات نمی‌کردند نزدیک او بروند.

کسی که یاد ولی خدا و عزیز خدا می‌کند، قوی می‌شود. شما هم غصه‌دار نباشید چون صاحب دارید. خدا و پیامبر(ص) و امام‌ها(ع) صاحب شما هستند. در پیشامدها و اضطراب‌ها شکست نخورید. صاحب ما همه ما را یاد می‌کند. ما را رها نمی‌کند. انسان که یاد امام زمان(عج) کند، این طور می‌شود. میرزا جواد آقا برای غیبت حضرت حجت(ع) این مثل را زد که مردم سرشکسته نباشند. بدانند صاحبی دارند.

کتاب طوبی محبت – ص 108

 

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 13948 نظر »

عوامل استحکام روابط خانواده در قرآن

خانواده به عنوان هسته اوليه و مهمترين کانون زندگي انسان، داراي اهميت ويژه اي در ساختن شخصيت اوست.

چنانچه زن و مرد بتوانند براساس دستورات حياتبخش اسلام، اين هسته اوليه زندگي اجتماعي را سرشار از مهر و عطوفت و گرمي و شادابي نمايند سعادت دنيوي و اخروي خود و فرزندانشان را فراهم کرده اند.

دين مبين اسلام براي حفظ و زيباسازي و مهرورزي و استحکام بنيان خانواده اهميت خاصي قائل شده است. در مقاله حاضر نگاهي به عوامل استحکام روابط خانوادگي از منظر قرآن کريم و احاديث ائمه اطهار(ع) شده است. با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:

«و من ءايته ان خلق لکم من انفسکم ازوجا لتسکنوا اليها و جعل بينکم موده و رحمه ان في ذلک لايا ت لقوم يتفکرون؛ از نشانه هاي خداوند اين است که براي شما از جنس خودتان همسراني آفريد تا بوسيله آنان آرامش و سکون يابيد و در ميان شما و همسرتان دوستي و مهرباني قرار داد. مطمئناً در اين امر براي اهل انديشه و تفکر، نشانه ها و عبرت هايي وجود دارد.»(الروم/21)

طبق اين بينش قرآني، خانواده نشانه اي از رحمت، عطوفت وحکمت اوست. و شايسته است صفات رحمت وجمال حضرت پروردگار در يک خانواده سالم خودنمايي کند و در محيط آن نشانه اي از عدالت، رحمت، علم و حکمت، خداوند و ساير صفات الهي در آن به نوعي نمايان گردد.

بنابراين بنيان خانواده که مهم ترين عامل در ساختار شخصيت افراد و جلوه اي از رحمانيت پروردگار است بايد همواره همچون دژي مستحکم در برابر انحرافات، لغزش ها و آفات و آسيب هاي مهم اجتماعي تقويت گرديده و ارتباط اعضاي آن براساس رحمت، مودت بويژه رابطه قلبي و عاطفي ميان زن و شوهر استحکام يابد.

در اين فرصت برخي از عوامل استحکام و تقويت ارتباط اعضاي خانواده بويژه رابطه زوجين را بر اساس رهنمودهاي قرآني بررسي مي کنيم.
ايجاد فضاي عاطفي

آدمي از سويي ذاتاً شخصيت خود را دوست دارد و پيوسته تلاش مي کند که بسوي اعتلا و ترقي شخصيت خويشتن گام بردارد و از سوي ديگر انسان که از ماده انس اشتقاق يافته است به موانست و الفت شديداً نيازمند است. او دوست دارد بيشتر به سوي افرادي که عزت نفس و شخصيتش را مورد توجه قرار مي دهند جذب شده و با آنان مانوس گردد. پس براي تحکيم روابط ميان اعضاي خانواده بايد با ايجاد فضايي عاطفي، با تقويت غريزه موانست و بهره گيري از حس حب ذات همراه با درک نيازها و خواسته هاي مشروع طرفين اقدام نمود از سياق آيات قرآن مي توان برخي از راهکارهاي ايجاد فضايي عاطفي و مهرآميز را بدست آورد.
خطاب زيبا

نام هر کس براي او عزيز و دوست داشتني است و در ايجاد انس و الفت و تقويت ارتباط نقشي بسزا دارد. فرهنگ متعالي اسلام علاوه بر آموزش نام هاي نيک و سفارش به ترويج آن، کوشيده است تا مردم را در گفتگوها و خطاباتشان به سوي معاشرت نيکو و خطاب هاي احسن راهنمايي کند.

خداوند متعال در سوره حجرات از خطاب هاي زشت و نفرت انگيز نهي کرده و به مسلمانان يادآور مي شود که همديگر را با نام نيک وخطاب مهرانگيز صدا کنند و از کلمات زشت و مستهجن و اهانت آميز در روابط فيمابين استفاده نکنند «ياايهاالذين ءامنوا لايسخر قوم من قوم عسي ان يکونوا خيرا منهم و لانساء من نساء عسي ان يکن خيرا منهن ولاتلمزوا انفسکم و لاتنابزوا بالالقب بئس الاسم الفسوق بعدالايمن؛ اي اهل ايمان! گروهي از شما گروه ديگر را مورد تمسخر قرار ندهد شايد آن مسخره شدگان بهتر از اين مسخره کنندگان باشند وزنان هم شايسته نيست زنان ديگر را مورد تمسخر قرار دهند شايد آنان بهتر از اينان باشند. ]اي مومنان![ و يکديگر را مورد طعن و عيبجويي قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يکديگر را خطاب نکنيد چه زشت است که بعد ازايمان از نام هاي بد وناروا استفاده کنيد.»(الحجرات/11)

براساس اين راهکار قرآني، زن و شوهر و ساير اعضاي خانواده براي تقويت ارتباط خود بايد از بهترين و دوست داشتني ترين القاب و اسامي بهره گيرند و صفا و صميميت را در فضاي خانواده حاکم سازند. حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) در اين رابطه به خانواده هاي مسلمان يادآور مي شود که: سه چيز دوستي و محبت را در ميان دو مسلمان تقويت مي کند و صفا و صميميت را در ميان آنان حاکم مي سازد.

هنگام ملاقات با خوشرويي و چهره اي گشاده برخورد کند.
براي برادر مسلمان خود جا باز کند و براي نشستن او جايي شايسته نشان دهد.
به بهترين نامي که دوست دارد او را صدا بزند. رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) هنگامي که همسران خود را مورد خطاب قرار مي داد از بهترين نام ها و دوست داشتني ترين اسامي بهره مي گرفت.

گفتگوهاي مهرآميز

ارتباط کلامي با عبارات عاطفي و دلنشين مي تواند روابط زوجين را تقويت نموده و موجب پايداري بنيان خانواده گردد. اين شيوه کارآمد تربيتي نه تنها براي استحکام روابط خانوادگي و ايجاد فضاي عاطفي مناسب است بلکه در تربيت فرزندان نيز تاثير دارد. خداوند متعال در سوره قصص با نقل قصه يک بانوي وارسته به گفتگوي دلنشين و محبت آميز او با همسرش پرداخته و مي فرمايد «و قالت امرات فرعون قرت عين لي ولک لا تقتلوه عسي ان ينفعنا او نتخذه ولدًا؛ همسر فرعون ]درمورد طفلي که از دريا گرفته بودند[ به همسرش گرفت، اين نوزاد نور چشم من و توست او را نکشيد شايد براي ما سودي داشته باشد يا اينکه او را به عنوان فرزند خود بپذيريم.(القصص/9) اين بانوي شايسته با گفتگوي دلنشين و استدلال متين خود خانواده اش را از يک بحران نجات داده و همسرش را از قتل يک کودک بي گناه بازداشت.

به گفتار شيرين جهان ديده مرد/ کند آنچه نتوان به شمشير کرد

امام علي(عليه السلام) در اين رابطه مي فرمايد: زيبا و دلنشين سخن بگوئيد تا پاسخ هاي زيبا و دلنشين بشنويد. بدون ترديد موجودات عالم بويژه اقشار مختلف مردم در هر سن و طبقه اي که هستند از همه چيز بيشتر به مهر و محبت نياز دارند. خطاب هاي دلنشين و گفتگوهاي ملاطفت آميز و دلربا، روح و جسم انسان را نوازش داده و مخاطب را تحت تأثير شديد عاطفي قرار مي دهد. بعضي از عبارات چنان جذاب و دوست داشتني است که هرگز تا آخر عمر فراموش نمي شود.

رسول گرامي اسلام اين حقيقت را اين گونه بيان فرمود: مردي که به همسرش بگويد من تو را دوست دارم اين سخن هرگز از دل آن زن بيرون نمي رود.

چه زيباست که زن و شوهري که مي خواهند سالها با همديگر زندگي مشترک داشته باشند گفتگوهاي خود را براساس عشق و علاقه و محبت تنظيم کنند زبان خود را به نيکو سخن گفتن عادت دهند انديشه هاي زيباگويي را در اذهان خود بپرورند رعايت ادب، عفت کلام، اجتناب از کلمات اهانت آميز و همراه با مسخره و تحقير، موجب افزايش مهر و محبت در فضاي خانواده خواهدشد. حضرت علي(عليه السلام) مي فرمايد: زبان خود را به سخنان ملايم، لطيف، دلنشين و سلام کردن به ديگران عادت بده تا دوستانت فراوان و دشمنانت اندک گردند.

به شيرين زباني و لطف و خوشي/ تواني که پيلي به مويي کشي

بنابراين کلمات و عباراتي که روزانه در ميان زوجين مطرح مي شود ممکن است تأثير بسزايي در تقويت و استحکام روابط مشترک آنان داشته باشد و يا خداي ناکرده به فروپاشي ارکان يک خانواده بينجامد.ادامه دارد…


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

رشد معنوی در خانواده موفق خانواده

از دیگر ویژگی های خانواده موفق این است که از عواطف و اخلاق و دیانت اشباع شده و بستری گردیده باشد برای رشد معنوی اعضای آن، زمینه ای برای بروز پاکی و عدالت هم در بین اعضای خود و هم در سطح اجتماع خواهد شد.

در خانواده موفق زن و مرد تعهداتی را که نسبت به یکدیگر و مسئولیتی که در قبال فرزندان دارند، همواره در نظر می گیرند به همین دلیل آنها در تربیت فرزندان سالم و صالح حداکثر تلاش را می نمایند و با هر گونه امکاناتی سازگار می باشند.

در خانواده ایده آل با ویژگی هایی روبه رو می شویم که همه حکایت از یکی شدن آرزوها، خواسته ها و حتی رؤیاهای زوجین دارد. بر تحکیم روابط بین یکدیگر تاکید می ورزند و برای حفظ آن از نفوذ و مداخله نگرش های مخرب و زیان آور دوری می کنند.

یک زوج موفق، علاوه بر این که می توانند احساسات و عواطف خود را بیان کنند می توانند هنگام بروز موارد تنش زا، بر رفتارهای خود تسلط داشته و با شیوه ای صحیح اختلاف ها را برطرف و تضاد ها را حل کنند و آرامش را به خانه باز گردانده و محیطی مناسب برای پرورش و تکامل یکدیگر و فرزندان خود فراهم سازند.

انعطاف پذیری، گذشت و قدردانی از زحمات یکدیگر، از دیگر مشخصه های بارز این خانواده هاست. به طور کلی معیارهای قوام و پایداری یک زندگی و به تبع آن، توفیق در زندگی مشترک را می توان در شش اصل خلاصه کرد:

نخست اصل « تفاوت میان زن و مرد»، چرا که اطلاع از کم و کیف این تفاوت ها راهگشای زندگی است و خوشبختی تمام اعضای این کانون مقدس را تامین می کند. در پرتو همین دریافت، احترام به آنها که پدید آورنده اصل دوم است دیده می شود و اصل یاد شده « تعاون در خانواده » می باشد، بخصوص آن که در پی خود «گذشت و ایثار» که اصل سوم است، نیز وجود داشته باشد.

همچنین در مثلث مذکور « تفاوت، تعاون و گذشت » نقش اساسی در« تفاهم » به عنوان اصل چهارم و اساسی بین اعضای این جامعه کوچک و ایجاد «توازن» (اصل پنجم) در زندگی خانوادگی دارد. از این رو، هر خانواده با گذر از این مراحل است که در می یابد«تبادل اندیشه» به عنوان اصل ششم در توفیق خانواده چه تاثیر عظیمی در بهبود روابط خانوادگی دارد.»

در یک خانواده مطلوب و موفق اسلامی سلسله مراتب به خوبی رعایت می شود؛ پدر و مادر اقتدار ویژه ای دارند و فرزندان در نوجوانی و حتی میانسالی احترام خاصی برای والدین قائلند.

بین زن و شوهر نیز احترام و اقتدار شوهر پذیرفته شده و زن در مواردی می پذیرد که مرد تصمیم نهایی را بر عهده داشته باشد. در منظومه زن و شوهری، وظایف به خوبی انجام می شود و مودت و رحمت بین زن و شوهر برقرار و نیازهای عاطفی دو طرف مورد توجه است. والدین با شور و شوق به وظایف خود عمل می کنند و بر ارزش وظایف خود آگاهند.

در خانواده قرآنی التزام به تقوا و اجتناب از گناهانی مانند موسیقی و آواز خوانی حرام، شراب خواری، غیبت و تهمت و رذایل اخلاقی مانند تکبر و حسد، مورد توافق همه اعضا می باشد. البته ممکن است لغزش هایی صورت گیرد، ولی بنای افراد بر رعایت تقوا است


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

معیار خانواده موفق از منظر قرآن

خانواده موفق یعنی تپیدن یک قلب در سینه همه اعضای آن، یعنی روحی مشترک در چندین کالبد که باعث می شود همگام و همراه یکدیگر به سمت کمال ره بپیمایند.

در این خانواده، وحدت، هماهنگی و انسجام اهمیت بسیار دارد، تفرقه جایی ندارد و کار ها با شور و مشورت سرانجام می گیرند.برای داشتن یک کانون گرم و موفق باید قدم اول را درست برداریم و آن انتخاب همسر با ملاک های اسلامی است که مهم ترین آنها، ایمان و باورهای صحیح، حسن خلق، تقوا و سلامت جسمی و روانی است. در این صورت است که می توان به داشتن خانواده ای موفق امیدوار بود.

ابن سینا بیان می کند اساس توفیق هر خانواده بر چهار رکن بنا شده است : «آرامش و سکون، عشق، رحمت و اخلاق» .

از این رو خانواده هایی که سنگ زیربنای زندگی خود را بر پایه ارکان یاد شده بگذارند موفق محسوب می شوند.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

مهمترین رکن جامعه چیست ؟

خانواده مهم ترین خشت بنای اجتماع است و اگرخانواده سالم، متعالی و استوار باشد می توان به داشتن جامعه ای سالم، متعالی و استوار امیدوار بود. خانواده رکن طبیعی و اساس اجتماع و واحد بنیادی جامعه اسلامی است و درحفظ و گسترش قدرت ملی نقش مؤثری ایفا می کند.

در بسیاری از خانواده ها عموماً و در خانواده های موفق اسلامی پدران و مادران و فرزندان نسبت به یکدیگر فداکاری می کنند و همگی مانند یک روح اند در چند بدن و مظهر وحدت اند نه کثرت.

در یک خانواده موفق قرآنی در واقع پدر و مادر هسته مرکزی و کانون خانواده هستند که در راس هرم قرار دارند و فرزندان در گرد این کانون می باشند.

ابن سینا بیان می کند اساس توفیق هر خانواده بر چهار رکن بنا شده است : «آرامش و سکون، عشق، رحمت و اخلاق»

خانواده در نگاه قرآن نه مرد سالار است، نه زن سالار و نه فرزند سالار؛ بلکه جایگاه مودت، رحمت و تفاهم سالاری است. در این محیط سالم، درستی، صداقت، عدالت و سعادت آموزش داده می شود و خلأروحی هر یک توسط دیگری پر می شود و به وحدت رسیدن و فنا در یکدیگر را می آموزند و این همان چیزی است که هماهنگ با خلقت و آفرینش زن و مرد است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

داستان یوسف(ع) وتبیین بیماری های روحی
رابطه معنوی یعقوب(ع) و یوسف(ع
مجموعه ويژگى هايى كه قرآن مجيد براى حضرت يوسف (عليه السلام) بيان مى كند، محصول، ميوه و ثمره سلامت همه جانبه او است. سلامتى كه همه عمر با اختيار و اراده خود و تحت تربيت پيغمبرِ با كرامت و بصيرى، چون حضرت يعقوب (عليه السلام) به دست آورده بود.
از آيات سوره يوسف (عليه السلام) صريحاً استفاده مى شود كه حضرت يعقوب (عليه السلام) هم پدر و هم مربى بود. پدرى كه مربى نيست، پدر بدن است. پدرِ بدن هيچ ارزش خاصى ندارد. حضرت يعقوب (عليه السلام) براى حضرت يوسف (عليه السلام) پدر فكر، قلب، روح و نفس بود.
تأمين لباس و غذا براى حضرت يعقوب (عليه السلام) نسبت به فرزند، امر معمولى و طبيعى بود. او مربىِ دلسوزى بود كه مى خواست همه وجود معنوى خود را از افق باطن حضرت يوسف (عليه السلام) طلوع دهد.
حضرت يعقوب (عليه السلام) پدرى همچون ماه
در اول آيه اى كه داستان اين خانواده را شروع مى كند، پروردگار از حضرت يعقوب (عليه السلام) به ماه تعبير كرده است. آثار ماه در عالم طبيعت را در كتاب هاى علمى ئببينيد، جزر و مدى كه ايجاد مى كند، نورى كه از خورشيد مى گيرد و آن را پاك و صاف بر زمين منعكس مى كند، گردشى كه به دور خود و زمين دارد و در مجموع موجودى متحرّك و مفيد است. به همين خاطر امام باقر (عليه السلام) مى فرمايند: ئاين كه در خواب، حضرت يعقوب (عليه السلام) به ماه تعبير شده است؛ يعنى موجود متحرّكِ مفيد.
چقدر زيبا بود اگر همه پدران ماه بودند؛ يعنى براى فرزندان خود موجود مفيدِ متحرك بودند و ايجاد جزر و مد مى كردند. به فرزند نور مى تاباندند و او را در گردونه گردش وضعى و انتقالى معنوى قرار مى دادند.
فرزندان نيز در دامن چنين پدرانى، به تناسب ظرفيت وجودشان، مانند حضرت يوسف (عليه السلام) مى شدند. اين سلامت فكر، انديشه، قلب و نفس در حضرت يوسف (عليه السلام) باعث مدّ؛ يعنى كشاندن فيوضات ويژه حضرت حق به جانب خود شد كه ظرف اين فيوضات در وجود فرشتگان، جنّيان و موجودات ديگر موجود نيست.اين ظرف فقط در وجود انسان است.
رشد حضرت يوسف (عليه السلام) به تدبير پروردگار
قلب ايشان تا كجا حركت كرده بود كه از زمان ديدن خواب تا زمانى كه در عمق چاه بود و تا وقتى كه به صورت برده و غلامِ بى ارزش درآمد، كه در قرآن مى فرمايد:به «ثمن بخس» فروخته شد، آن هم در بازار مصر كه قرآن مى فرمايد: «وَ كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ»[1]
كاروان فروشنده به اين فرد خيلى بى رغبت و بى ميل بودند؛ يعنى دنبال اين بودند كه با پول كمى شرّ او را بكنند و بروند. در آن گردونه تحقير سخت و هفت سال به آن زن مصرى گرفتار شدن، به زندان فرعون مصر افتادن و بعد از نجات، روى تخت نخست وزيرى قرار گرفتن، در حال مدّ بود. قرآن مجيد در بخش به بخش زندگى حضرت يوسف (عليه السلام) نشان مى دهد كه فقط خدا محور قلب او بود.خيلى عجيب است كه هيچ كدام از حوادث تلخ و شيرين، كمترين انحرافى در او ايجاد نكرد. از زمانى كه در دامن پدر خواب ديد، مستقيم بود تا وقتى كه جنازه مبارك او را در مصر دفن كردند. «تَوَفَّنِى مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنِى بِالصلِحِينَ»[2]
خيلى از افراد در پستى و بلندى روزگار، عوض شدند و ورق زندگى شان در حوادث تلخ و شيرين برگشت. خيلى ها از دايره تواضع به دايره تكبر كشيده شدند، اما اين انسان، با اين همه پستى و بلندى روزگار كه يكى از اين مشكلات كافى بود تا انسان را براى هميشه كمر شكن كند، با سلامتِ كامل جاده حوادث را با محوريت توحيد رفت، تا براى هميشه در آغوش رحمت خاصّ حضرت حقّ قرار گرفت. به تعبير ساده تر، هيچ نوع بيمارى فكرى، قلبى و روحى در اين انسان راه پيدا نكرد؛ چون نتوانست به سراغ او برود و محروميتى از فيوضات حضرت حق ايجاد كند.
بيمارى هاى روح، عامل محروميت ها
طبق آيات و روايات، همه محروميت ها به اين بيمارى هاى روح مربوط است. از خود قرآن مثال مى زنم. به حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) گفتند: «وَ لَاتَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ»[3]
ظالم از رحمت حق محروم است، حرص به هر عنوان، شكل، طريق و حالتى در انسان به جنب و جوش بيافتد، انسان را از دايره پاك و سلامتِ قناعت بيرون مى زند. فرض كنيد در آن بهشت، پنج هزار درخت بود، البته بهشت آخرتى نبود.
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايند: كسى كه در بهشت آخرتى وارد شود، ديگر بيرون نمى آيد. «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصلِحتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا*خلِدِينَ فِيهَا لَايَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا»[4].
هنوز بهشتى وجود نداشت؛ چون بشرى عمل صالح و خدمت به خلق را شروع نكرده بود و اين عمل صالح و خدمت به خلق مصالح اصلى بهشت بعد از اين دنياست.
بيمارى حرص، عامل هبوط انسان
در آن باغ آبادى كه آنها را قرار دادند، حال يا زمين، ملكوت يا كره ديگر بود. در اين مورد به اختلاف حرف مى زنند. حرص بيمارى است. چهار هزار و نهصد و نود و نه نوع از انواع ميوه را گفتند: حلال است و مى توانيد بخوريد؛ «وَ كُلَا مِنْهَا رَغَدًا»[5]
«حيث رغداً» [6] يعنى از هر جاى اين بهشت مى خواهيد، بخوريد. از هر جا، اما به يك درخت كارى نداشته باشيد. حرص آنها را تحريك كرد، يا آنها آن را تحريك كردند، به محض اين كه از ميوه آن درخت خوردند، از چهار هزار و نهصد و نود و نه نوع درخت ديگر نيز محروم شدند. به حضرت آدم (عليه السلام) گفتند: با همسرت بيرون برو.
حضرت موسى(عليه السلام) راجع به حضرت آدم (عليه السلام) با خدا گفتگوى عجيبى دارند كه شنيدنى و پرمغز است«يا ربّ کیف یستطیع آدم ان یودی شکر ما صنعت الیه خلقتَه بيدك»[7] خدايا! خودت، روى عشق، محبت، علم و كرامت حضرت آدم را آفريدى. همه اين ها در توضيح «يد» است. اين يد؛ يعنى رحمت، اراده، كرامت، حكمت، لطف و محبت، چون خلقت با رحمت او شروع شده است، لذا مى فرمايد: «مَّا تَرَى فِى خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفاوُتٍ»[8]
نمى گويد: «ماترى فى خلق الله»؛ يعنى در مجموعه آفريده هاى خداوند، بلكه آيه مى خواهد بگويد: ابتدا خلقت را با رحمت شروع كردم، با رحمت نيز ادامه دادم و با رحمت نيز آخرين دولت عدل در جهان را پايان مى دهم.
روز قيامت، اول با رحمت خودم با مردم معامله مى كنم، البته اگر كسى لياقت گرفتن رحمت را در خود ايجاد كرده باشد، و گر نه موردى براى رحمتم ندارد. ولى من قيامت خود را با رحمتم شروع مى كنم.
حضرت فرمودند: « يا ربّ کیف یستطیع آدم ان یودی شکر ما صنعت الیه خلقتَه بيدك »[9] حضرت آدم (عليه السلام) را با رحمت، عشق، لطف و كرامت خود آفريدى،«و أسكنتَه جنتك»[10] خودت او را به بهشت بردى. تو اين عنايت و محبت را به او داشتى كه او را به بهشت فرستادى. اين قسمت مسأله خيلى جالب است؛
از نيكى درباره حضرت آدم (عليه السلام) ذره اى كم نگذاشتى. براى او چه كار كردى؟ تمام بهشت با محصولاتش را ارزانى او قرار دادى،اما مولاى من! اين همه در آفرينش او محبت به كار بردى، به او در وارد كردن به بهشت لطف كردى، اما با لغزشى، كوچك او را از تمام بهشت محروم ساختى. چه كرده بود غير از اين كه ميوه اى را چيد و خورد كه گفته بودى نخور؟
جفا نسبت به حبيب
ما در مقابل خدا خيلى كوچك هستيم. ظرفيت ما نيز محدود است، حتى پيغمبرى مانند حضرت موسى (عليه السلام) از جنس ما انسان ها، وقتى وارد حرف با خدا مى شود، بر مبناى دلسوزى خود وارد مى شود كه حالا اين لغزش اندك چه بود و به كجا بر مى خورد؟ نه به خدايى تو لطمه مى خورد و نه به آن بهشت و شايد نه لطمه اى به خود. چه شد كه بيرونش كردند؟
بعضى حرف ها از شدت محبت، كشنده است: اى موسى! تو حس نمى كنى كه جفا كردن به محبوب چقدر سخت است؟ من از پدرت حضرت آدم (عليه السلام) چه چيزى كم گذاشته بودم؟ از او خواستم فقط يك ميوه را نخورد؟ اين درست بود كه از من رو برگرداند؟ اين درست بود كه بند قناعت را پاره كند و با من اين گونه معامله كند؟
من به او گفتم: نخور و شيطان به او گفت: بخور. بايد حرف مرا زمين مى زد و حرف شيطان را گوش مى داد؟ اى موسى! مسأله آن ميوه در كار نيست، آن چيزى كه خيلى سخت است، ضربه اى است كه او به بند محبّت بين من و خودش زد، و الّا دانه اى سيب و يا ذرّه اى گندم يا هر چه بوده، من به خاطر آن او را بيرون نكردم.
اى موسى! او به من كه رفيق، خالق، آفريننده و رازقش بودم جفا كرد. من در ذات جفا، محروميت گذاشته ام. حرص، محروميت مى آورد. آدم، خودش محروم شد، من او را محروم نكردم.
بعد فرمود: اى موسى! چيزى كه از دشمن توقع دارم، از دوستم توقع ندارم. من توقع داشتم با اين همه محبتى كه به او كردم، حرف مرا گوش دهد. توقع نداشتم كه رفيقم حرف دشمنم را گوش دهد.
محروميت از مغفرت
جنازه اى را به كنار مسجد آوردند، صاحب جنازه شخص بزرگوارى بود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) او را قبول داشتند. در جنگ ها خوب شركت كرده بود. گفتند: يا رسول الله! فلانى مرد. بياييد نماز او را بخوانيد تا او را ببريم دفن كنيم. حضرت فرمودند: چرا مرد؟ گفتند: آقا! خود شما ايشان را با چند نفر به سرپرستى اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرستاديد، تا ظهر معطّل شد، كسى يك ظرف غذا براى آنان آورد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: اين غذا مسموم است، نخوريد، ضرر دارد.
اين شخص گفت: يا على! جايى شد كه تو دخالت نكنى؟ غذا به اين پاكيزگى، چرا مسموم باشد؟ ما گرسنه ايم، نمى توانيم تا وقتى كه به مدينه برگرديم، صبر كنيم. مقدارى از غذا را خورد و بعد از مدتى مرد.
حضرت (صلى الله عليه و آله) فرمودند: من بر او نماز نمى خوانم. پرسيدند: چرا؟ فرمود: كسى كه على (عليه السلام) را دلگير كند، تمام درهاى رحمت خدا به روى او بسته است. من چگونه بر او نماز بخوانم؟ بگويم: «اللهم اغفر لهذا الميّت»[11]
بر او درهاى مغفرت بسته شده است. گفتند: حال بايد چه كار كنيم؟ فرمودند: على (عليه السلام) را پيدا كنيد تا بيايد. پيغمبر (صلى الله عليه و آله) از خود نظر نداد. نگفت: من نماز را مى خوانم و بعداً على (عليه السلام) را راضى مى كنم. پيغمبر (صلى الله عليه و آله) ادبِ محض است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) را پيدا كردند و ايشان آمدند. فرمود: على جان! از اين ميّت دلگير شده اى؟ عرض كرد: با من برخورد بدى كرد. فرمودند: على جان! اكنون كه مرده است، خدا به خاطر دلگيرى تو، تمام درهاى رحمت را به روى او بسته است.مهر، محبت و سلامت نفس را ببينيد.
حضرت على (عليه السلام) عرض كردند: آقا! من راضى نيستم در رحمت به روى او بسته باشد. من گذشت كردم. شخصى به خاطر من مى خواهد به جهنّم برود؟ نه، نرود
. حضرت رسول (صلى الله عليه و آله) فرمودند: مردم! بياييد نماز بخوانيم، همين كه على (عليه السلام) راضى شد، خدا تمام درها را به روى او باز كرد.
خدا كند همه فكر كنند كه ريشه محروميت آنها از كجاست؟ چرا از علم، معرفت، روزى فراوان و لطف محروم هستند؟ چرا به خدا نظرى نمى كنند؟ چرا هر چه يا رب، يارب، مى گوييم، جواب ما را نمى دهد. اين محروميت براى چيست؟
بايد ما دليل اين ها را پيدا كنيم.
• بى ادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش در همه آفاق زد
• در ميان قوم موسى چند كس بى ادب گفتند كو سير و عدس
بى ادبى قوم بنى اسراييل
اين داستان قرآنى در سوره بقره است. خداوند متعال چهل سال، از آسمان براى قوم حضرت موسى (عليه السلام) بى زحمت روزى مى رساند. چه چيزى را با چه چيزى عوض كردند؟ خدا هر روز براى آنها سفره مى انداخت، اما آمدند گريبان موسى عليه السلام را گرفتند كه ما سير، پياز و عدس مى خواهيم. خطاب رسيد: اى موسى! از امروز به بعد مائده من قطع مى شود. «إِهْبِطُوا مِصْرًا»[12]
بگو به شهر برويد، هر چه مى خواهيد بكاريد و با زحمت به دست بياوريد و بخوريد. من ديگر كارى به شما بى ادبان ندارم. اين داستان در آخر سوره مائده نيز آمده است:
• منقطع شد خوان و ناز از آسمان ماند رنج زرع و بيل و داس مان
• باز عيسى چون شفاعت كرد، حق خوان فرستاد و غنيمت در طبق
• باز گستاخان ادب بگذاشتند چون گدايان زلّه ها برداشتند»
«زلّه»؛ يعنى لقمه معمولى را از سفره ديگران به پستى برداشتن. سفره را خدا پهن كرده است، كجا مى رويد؟
• لابه كرد عيسى ايشان را كه اين دائم است و كم نگردد از زمين
بى تربيت ها! نمك خدا را زمين گذاشته، به سراغ نمك دشمن مى رويد؟
• بد گمانى كردن و حرص آورى كفر باشد پيش خوان مهترى
ناسپاسى و طغيان، عامل محروميت
اگر كسى بر سر اين سفره ناسپاسى كند و دچار بيمارى طغيانِ شهوت شود، محروم مى شود. اگر بر سر اين سفره دست از دست پيغمبر (صلى الله عليه و آله) بردارد، دستش در دست ابوجهل مى افتد. اگر از على (عليه السلام) دست بردارد، گرفتار معاويه مى شود.
• مائده از آسمان در مى رسيد بى شری و بيع و بى گفت و شنيد
• هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم آن ز بى باكىّ و گستاخىّ است هم
• هر كه بى باكى كند در راه دوست رهزن مردم شد و نامرد اوست
• از ادب بر نور گشتست اين فلك وز ادب معصوم و پاك آمد ملك
• بد ز گستاخى كسوفِ آفتاب شد عزازيلى ز جرأت ردّ باب
بى ادبى شيطان در برابر خدا
وقتى به ابليس گفتند: به آدم سجده كن، سجده نكرد. به او مى گويند: «قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ»[13] چه چيزى باعث شد كه سجده نكردى؟ سركشى كرد و گفت: «خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»[14]
به او گفتند: بيرون برو. «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى يَوْمِ الدّينِ»[15]
براى من طغيان و سركشى مى كنى؟ براى خالق خود و وجود مقدسى كه از مادر به تو مهربان تر است؟
• هر كه بى باكى كند اندر طريق او شود در وادى حيرت غريق
بيمارى ها، عامل محروميت ها هستند.
حضرت يوسف (عليه السلام) در سلامت كامل بود. فيوضات الهى را درياوار جذب مى كرد. سى سال آينده او را يكباره به او نشان مى دهند، مى گويند: اين نتيجه سلامت تو است كه مى دانيم اين سلامت نيز مى ماند. «يأَبَتِ إِنّى رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِى سجِدِينَ»[16]
لطف پروردگار نسبت به بندگان
خدايا! ما نسبت به تو زياد بى تربيتى داشتيم، اما همه آرامش ما به اين است كه اين ها جنبه گردن كشى نداشته است، خودت نيز مى دانى كه به خاطر ضعف، جهل، غفلت، غلبه شهوت و كوچكى ما بوده است كه ما مرتكب گناه شديم.كدام گناهى را مرتكب شديم كه بعد از انجام آن پشيمان نشديم؟ ما بى تربيت هستيم، اما نه مانند شيطان. بى ادبى ما اگر آن گونه بود، به ما نيز «اخرج» مى گفتى و ما ديگر به نماز، روزه و ماه رمضان راه پيدا نمى كرديم. اين ها همه نشانه اين است كه به ما نهيب «اخرج» نزدى. به ما نگفتى: «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى يَوْمِ الدّينِ»[17] بلكه از طريق پيغمبر (صلى الله عليه و آله) به ما پيغام دادى؛ «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنّى فَإِنّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»[18] اگر آمدند و از خدا پرسيدند، به آنها بگو: من نزديك شما هستم، هنوز شما را از خودم جدا نكرده ام. براى اين كه بدانيد شما را از خودم جدا نكرده ام، مرا بخوانيد، ببينيد جواب شما را مى دهم.
سحر برخيزيد، گريه كنيد، ناله بزنيد، دعا كنيد، همين كه نمازها و ايمان خود را ادامه دهيد، اين جوابى است كه به شما داده ام. همين كه در نيمه شب، همه خوشى شما در اين است كه با من مناجات كنيد، دليل بر اين است كه جواب شما را داده ام.چه دليلى از اين بالاتر؟
جذب قلوب بندگان و هدايت آنان
اگر خدا به ما مهر «اخرج» زده بود، كسى اسم خدا را نزد ما مى آورد، بدمان مى آمد. در قرآن مى فرمايد: «اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَايُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ»[19] اگر اسم مرا نزد شما مى آوردند، متنفر مى شديد. اما اكنون شخصى اسم مرا نزد شما مى برد، آرام مى گوييد: «يا ارحم الراحمين، يا ربّ، يا الله، يا أكرم الاكرمين» دليل بر اين است كه شما را از خودم جدا نكرده ام. اگر شما را از خود جدا مى كردم،قطره اى اشك از چشم شما بيرون نمى آمد. اين اشك را من خودم از چشم شما سرازير مى كنم تا شما را بشويم و پاك كنم.
وقتى اسم مرا مى شنويد چه حالى پيدا مى كنيد؟ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[20]
در روايت آمده است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) گوينده را نديد، فقط لحن بسيار با محبتى را شنيد كه مى گويد: «سبّوح قدّوس ربّ الملائكة و الروح»[21] گفت: همه اموال من براى تو، يك بار ديگر بگو. يك بار ديگر گفت. گفت: فرزندانم نثار تو، يكبار ديگر بگو. باز گفت. حضرت (عليه السلام) گفت: جانم به قربانت، باز هم بگو.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان
________________________________________
[1] . یوسف: 20
[2] . یوسف: 101
[3] . بقره: 35
[4] . کهف: 107 و 108
[5] . بقره: 35
[6] . همان
[7] . مجموعة ورام / ج 1 / 8
[8] . ملک: 3
[9] . مجموعة ورام / ج 1 / 8
[10] . همان
[11] . زاد المعاد - مفتاح الجنان / 347
[12] . بقره: 61
[13] . اعراف: 12
[14] . همان
[15] . حجر: 34و 35
[16] .یوسف: 4
[17] . حجر: 34و 35
[18] . بقره: 186
[19] . زمر: 45
[20] . انفال: 2
[21] . الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام / 137

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

كرامت و رحمت الهي
قرآن كتاب يادآوري
خداوند در قرآن می فرماید: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»[1] این قرآن جز یک منبع یادآور حقایق عالم، یادآور احکام الهی، یادآور حلال و حرام خدا، یادآور سرگذشت گذشتگان برای عبرت گیری مخاطبان و یادآور مسايل بعد از مرگ برای جهانیان نیست. این كتاب یک منبع کامل هدایت، یک منبع کامل موعظه، یک منبع کامل پند، یک منبع کامل عبرت و درس آموزی، و یک منبع کامل قوانین زندگی است. اما براي چه كسي؟ «لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ»؛[2] این قسمت خیلی مهم است برای کسی که بخواهد در صراط مستقیم حق قرار گیرد، این منبع اثر بخش است.
این خواستن شما، خیلی مهم است و آن، خواستن شما به صورت فوق العاده است، و آن، خواستني است که موتور حرکت شما برای پذیرش این منبع و به اجرا گذاشتن برنامه های این منبع است، امّا اگر کسی در دنیا، به اختیار خودش، این منبع را نخواهد، چه سودی از این منبع عایدش می شود؟ بايد گفت: هیچ سودی از این منبع به او نمی رسد. در آخرت هم از شفاعت این کتاب بهره ای نمی برد. اين سخن پیغمبر: «فَاِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفِّعٌ»[3] نشان دهنده منزلت پیامبرعظیم الشأن اسلام است که ایشان از شفاعت کنندگان رده اول است و این روایت را منابع روایی شیعه و سنی نقل کرده اند.
حالا اگر کسی بخواهد این خواسته مثبت را كه اگر ارايه به غیر خدا، به غیر انبیا، به غیر ائمه و به غیر قرآن بشود، یا اصلاً برآورده نمی شود؛ چون غیر این منابع، قدرت برآوردن این خواسته های مثبت کسی را ندارد، یا اگر برآورده بشود، در حد کاملی برآورده نخواهد شد.
• دست حاجت چو بری، پیش خداوندی برکه کریم است و غفورست و رحیمست و ودود
• کرمش نامتناهی، نعمش بی پایانهیچ خواهنده ازين در نرود بی مقصود[4]
آن منابعی را هم که خودش برای برآوردن خواسته ها قرار داده، کار خودش را انجام می دهند، مثل قرآن، مثل انبیا، مثل ائمه طاهرین. این جا آدم باید عاقلانه کار کند؛ یعنی تمام خواسته های مثبتش را ببرد در خانه خدا؛ ببرد در خانه انبیا؛ ببرد در خانه ائمه؛ ببرد در پیشگاه قرآن مجید. به اذن الله این منابع مسئولند که خواسته های مثبت بشر را برآورده کنند.
گناه شرک
خیلی این مسأله عظیم است. نمونه اي از قرآن را برایتان بگویم. قرآن شرک را «ظلم عظیم» می داند؛«إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[5] یعنی کسی بیاید در کنار پروردگار، یک قدرت دیگری را قايل بشود و بگوید: به صورت مستقل کار به دست اين شریک در قدرت خدا هم هست. چیزی را عَلَم بکند، حالا یا بت جاندار را، یا بت بی جان را، این کار ظلم عظیم است.
«إِنَّ اللَّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ»[6] این یک آیه است. در قیامت هر گناهی را هر کس می خواهد پیش من بیاورد، من آن را می بخشم، ولي شرک را نمی بخشم برای این گفتم: در قیامت است؛ چون در دنیا تا آدم مهلت دارد، شرک قابل آمرزش است؛ چنانكه قبل از بعثت انبیا، درصد بالایی از مردم مشرک بودند. آن هايي از مشركان كه متدیّن گشتند، آمرزیده شدند. این سخن، موضع خداوند نسبت به شرک است. حالا همین خدا با این موضع گیری سخت، که در برابر خود شرک که گفته است: ظلم عظیم است، و چه در این که گفته: من شرک را نمی آمرزم. حالا شما بگو: خدایا به كبريايت بر نمی خورد، مشرکین را هم بیامرز. نه اراده ازلیش تعلّق گرفته به اين كه بعد از مردن، هیچ مشرکی را نبخشد. معلوم می شود، مشرک خیلی مورد نفرت خدا است.
رحمانیت خداوند
حالا همین خدا، در سوره توبه به پیغمبر می گوید: كه اگر لحنش را نگاه کنید، لذّت می بريد. آدم دلش می خواهد برای چنين خدايي بمیرد، از بس که این خدا خوب است: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْركِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْه حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللَّهِ ثُمّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَعْلَمُونَ »[7] و حبیب من! اگر مشرکی که دچار ظلم عظیم و گناهی است که من او را نمی بخشم، از تو درخواست پناه کرد، اوقاتت تلخ نشود و چهره ات در هم نرود، بلافاصله درخواست پناهندگی او را قبول کن و بگذار بیاید. آغوش خودت را باز کن، و به خانه ات راهش بده؛در مسجد راهش بده. الآن است كه ما می گويیم: مشرک و یهودی به داخل مسجد نیایند، اما در زمان رسول خدا(صلّي اله عليه و آله و سلّم) پروردگار فرموده بود: اي پيامبر! در خانه ات و مسجد من را بر روی همه باز بگذار؛ چون من خواسته همه را می توانم اجابت کنم و من خدایی نیستم که کسی بیاید بگوید چيزي به من عطا كن و من بگویم: ندارم، بگذار بیاید و از این زبان نرم تو، کلام خدا را بشنود و معالجه شود و برگردد. پروردگار خواسته مثبت احدی را رد نمی کند. انبیا هم مسئولند که رد نکنند. ائمه طاهرین هم مسئولند که رد نکنند. چه سفره ای برای ما انداخته اند، و ما خودمان هم نمی دانیم، نمی فهمیم؟
مظلومیت امیرمؤمنان(علیه السلام)
امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از مرگ پيامبر(صلّي اله عليه و آله و سلّم) خیلی زجر کشید. عبارت «خیلی» که می گویم، یعنی واقعاً و بدون مبالغه، «خیلی». بگذارید از قول خودشان كه به تواتر از ايشان رسيده، بگویم. هنگامى كه شنيد كسى داد مى زد: «اَنَا مَظْلُومٌ»؛ من ستمديده ام. به او فرمود: «فَلْنَصْرخْ مَعَاً فَاِنِّى مَا زِلْتُ مَظْلُومَاً» بيا با هم فرياد كنيم كه من همواره مظلوم بوده ام. امام با اين كار، هم ناراحتى او را تسكين داد و هم مظلوميت خويش را اعلام فرمود كه من از زمان مرگ پيامبر(صلّي اله عليه و آله و سلّم) تا هم اكنون مظلوم واقع شده ام، و نيز در سخني فرمود: پروردگارا! قريش را رسوا ساز كه مرا از حقم ممنوع ساختند و خلافتم را غصب نمودند. و نيز از آن حضرت رسيده: من هميشه تحت فشار حكومت استبداد بوده ام و از آنچه حقم بود و سزاوار آن بودم، ممنوع گشتم .[8]
در اواخر حکومتش، وقتى كه پياپى برايش خبر مى آوردند كه لشكر معاويه بر شهرها دست يافته اند، آن حضرت از سستى ياران خود در جنگ با دشمنان و مخالفتشان با فرمان و تدبيرش، دلتنگ و آزرده گرديد و حضرت درحالي كه از شدت اندوه دلتنگ شده بود و مي ناليد، بر منبر مسجد كوفه رفت و در انتهاي سخنان عتاب آلودش به كوفيان گفت: «فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي اللَّهُمَّ مُثْ ! قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ»[9] خدایا! علی را از اين مردم بگیر و یکی دیگر را به این ها بده. مردم كوفه! شما از بس که مرا اذیت کردید، دعا مي كنم كه خدا دل هايتان را بسايد؛ مانند: نمکی که در آب ساييده شود.
مالک اشتر در روز روشن دید كه کنار درختي علی(علیه السلام) تک و تنها نشسته و زار زار دارد گریه می کند. گفت: علی جان! برای چی گریه می کنی؟ فرمود: از دست مردم به اندازه ریگ ها و تک تک پشم هايی که روی بدن گوسفندان است، به من ظلم شده است. دلم را آب کردید، خدایا! من را بگیر. مالک! امان از دست مردم، زبان مردم، قضاوت مردم، تهمت مردم، سستی مردم. با اين همه، همین مردم، روزی آمدند و در خانه اش را زدند. او كه دم درب آمد، آن ها گفتند: باغ ها، زراعت هايمان دارد می سوزد، آخر تو پیش خدا آبرو داری، دعا کن تا باران بیاید.
فکر می کنید این علی با مردم چه کار کرد؟ آيا گفت: به به، الان روز تلافی است. مردم نامرد! چشمتان کور؛ رنج بَکَشید. نه، چنين نبود و او آنان را از كرم خويش مأيوس نكرد. حضرت سرش را به داخل خانه برگرداند و حسن و حسين(عليهم السلام)صدا كرد و از آن ها خواست دعاهاي طلب باران را بخوانند. همين كه آن دو از دعا كردن فارغ شدند، به امر خداوند متعال، آسمان شروع به باريدن كرد.[10]
کرم و لطف خداوند
در روایات است که به طور كلي گريه از اثربخش ترين عبادات است كه هيچ پيمانه و وزني نمي تواند ارزش آن را بسنجد[11]
یک گریه در قرآن است که خداوند درباره آن می فرماید: «أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (مائده:83). عارفان به من! از دو چشمانشان، مانند دو چشمۀ آب، اشک فیضان می کند. این گریه، گریه وصل به خداست. دومین گریه اي که کنار گریه برای خدا، از بزرگ ترين گریه هاست، گریه برای اباعبدالله الحسین(علیه السلام) است. این گریه را هم خدا انتخاب کرده. چکارش می شود کرد؟ به چه كساني داده؟ به شما. چیزی را از شما گرفته و این گریه را داده است؟ نه، آن را مجانی به شما داده، بهشت مجانی، آمرزش مجانی، شفاعت مجانی. چرا مجانی؟ چون کریم است. یکی که از او چيزي می خواهد، نمی تواند به او عنایت نکند. نمی تواند کسی به کریم بگوید كه او بخل مي ورزد. بخل در حریم کریم راه ندارد. نمی شود درباره كريم مطلق چنين گفت؛ چنان كه درباره حاتم كه شايد بشود گفت: یک قطره از یک ميلیارديم قطره، باز هم از یک ترلیارديم آن قطره از كرم خداوند، در کام حاتم طائی ریخته شده بود، نمی توان گفت که در او بخل وجود دارد.
حاتم مشرک بود كه مرد، ولی پیغمبر به او احترام می کرد. همیشه از او ذکر خیر می کرد. وقتی که در جنگ با قبیله طی، دختر حاتم اسیر شد. هرچند پسر حاتم توانست به شام فرار كند. وقتي دختر حاتم به اسارت به مدینه آورده شد، به پیغمبر گفت: یا رسول الله! من دختر حاتم هستم. پیغمبر(صلّي اله عليه و آله و سلّم) فرمود: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وَلَدِهِ»[12] باید احترام پدر در فرزندش حفظ شود. پس فرمود: تو آزادی. گفت من این آزادی را نمی خواهم. پیغمبر(صلّي اله عليه و آله و سلّم) فرمود: اگر مدینه بمانی، به کنیزی می برنت. گفت: نه، اگر می خواهی من را آزاد کنی، بقیه را هم آزاد کن. پیغمبر(صلّي اله عليه و آله و سلّم) فرمود: بقیه هم آزادند.[13]
در آن زمان ها، جوانی براي ازدواج با دختری به خواستگاري رفته بود. پدر كه با رئیس قبیله ای جنگ و دشمنی داشت، به این پسر گفت: مهریه دختر من، سر بریده حاتم است. جوان هم گفت: كه من می روم و برایت اين سر را می آورم. او به قبیله بنی تیم، قبیله حاتم، رفت. از یکی پرسید كه خیمه حاتم کجاست؟ آن فرد كه خود حاتم بود، بي آن كه خود را معرفي كند، آن جوان را به چادرش برد و به او گفت: جوان! اهل کجا هستی؟ جوان گفت: متعلّق به فلان قبیله ام. حاتم گفت: این جا برای چه چيزی آمدی؟ گفت: خواهشی از حاتم دارم. حاتم گفت: خواهشت چيست؟ جوان گفت: نمی توانم به شما بگویم و باید خودش را ببینم. سِری است. حاتم گفت: من امینم و سخنت را براي هیچ کس نقل نمي كنم و من می توانم دردت را دوا کنم. چی می خواهی؟
جوان گفت: خودش را باید ببینم. حاتم گفت: فرض کن خودش من هستم. این قدر این جوان محبت دید تا بالاخره به قول ما فريب محبت را خورد و راز خود را به حاتم گفت: راستش این است که من عاشق دختری شدم و خانواده اش او را به من نمی دهند مگر اين كهسر بریده حاتم را به عنوان مهر پيش آن ها ببرم. حاتم به او گفت: حالا تو مسافری و خسته ای، بنشین تا من شربت و ناني بياورم تا ميل كني، شب كه شد، من تو را راهنمایيت مي کنم كه بتواني بي سر و صدا سر حاتم را بُبري و با خودت بَبري. نیمه شب، حاتم جوان را بيدار كرد و کاردي به دست او داد و گفت: اگر مشکل تو با سر من حل می شود، این کارد و این هم سر من.
چه اشكالي مي شود به حاتم گرفت، جز اين كه بايد گفت: او كريم بود، و مقتضاي كريم بودن اين است. حاتم كه ديد جوان در انجام خواسته خود تعلّل مي كند، به او گفت: چرا بلند نمی شوی؟ جوان گفت: من از آن دختر، بلكه از همه دنیا گذشتم، حيف است كه به شما تلنگري بخورد و باید سالم بمانی.
ما هم در شب جمعه به در خانه كريم مطلق رفته و می خوانیم: «يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَريَِّه يَا بَاسِِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّه يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّه صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْر الْوَرَى سَجِيَّه وَ اغْفِرْلَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّه»[14]
البته، منهای دو گریه اي كه گفته شد و در واقع عطيه هايي که از جانب كريم است مطلق اند،پس گریه در مصیبت عزیزان را هم به ما اجازه داده اند، تا حدي كه به جزع و فزع نرسد. به جزع و فزع كه رسيد، دیگر خوب نیست فرد گریه کند.
منابع كرامت
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِيَ وسِعَتْ كُلَّ شَيٍ»اين فقره از دعاي كميل به ما مي گويد: تمام انسان هايی كه داراي سلسله خواسته های مثبت اند، بايد این خواسته ها را پیش کریم ببرند و آبروی شان را پیش بخیل نبرند؛ این خواسته ها را پیش افراد محدود نبرند. اصلاً پیش کسی نبرند؛ چرا كه خداوند متعال آن همه منبع کرم برای ما قرار داده است. براي درك اين منابع كرم، چند قضیه برای تان نقل مي کنم.
شب جمعه ساعات رحمت الهی است. به خدا قسم! این مطالبي را که من می گویم، از روی اعتقاد می گویم. به خدا قسم! من جبری مسلک نیستم. من اعتقادم نسبت به عمل انسان، هماني است که ائمه فرمودند. من جبری مسلک نیستم، اما خود خدا کارهایی را می کند که ظاهرش به شکل اختیار ماست. به خدا قسم! این لباس سیاه را خود او به ما پوشانده است. به خدا قسم! این اشک را خود او جاری کرده است. ما و گریه برای ابی عبدالله؟ ما کی هستیم؟ او کریم است و اين از كرم اوست. چه کار می کند اين کریم؟
این قضیه را پیغمبر(صلّي اله عليه و آله و سلّم) برای تان نقل می کند. حضرت می فرماید: شب معراج، رفیق و همسفر من، امین وحی جبرئیل(علیه السلام) بود. از جمله جاهایی که او من را بُرد و گرداند، بهشت بود؛ بهشتی که در قیامت آشکارش می کنند. در حال گشتن، دو قصر را دیدم نماکاری یکی از این قصرها، از جنس سبز بود و نماکاری یکیديگر از اين ها از جنس قرمز. به امین وحی گفتم: این دو قصر متعلّق به چه كسي است؟ جبرئیل (علیه السلام) گفت: یکی از آن ها متعلّق به حسن تو است و یکی هم متعلّق به حسین توست. گفتم: چرا به این رنگ ها؟ گفت: امّا حسن تو را زهر سختی می دهند و او به مرگ طبیعی نمی میرد و در هنگام مرگ رنگش به سبزی می گراید، اما حسین تو، در خون خودش می غلطد. خدا خواسته این دو نشانه را حفظ کند.[15]
پیغمبر به محض اين كه به این شکل خبر شهادت حسن و حسین خود را شنید، زار زار در معراج گریه کرد. خطاب رسید حبیب من! گریه تو برای من سخت است، گریه نکن! گریه نکن! گفت: خدایا! این محبت به بچه ها را مگر خودت به آدم نمی دهید؟ دلم می سوزد. درباره کریم دارم می گویم. گفت: حبیب من! اگر دلت می خواهد نسوزد، من پرونده شهادت حسن و حسین تو را ببندم و در برابرش، تو نباید در قیامت به یک نفر از امتت کار داشته باشی. از کل آن ها خودم حساب می کشم و از شفاعت دیگر خبری نیست و ما با هم معامله می ‍ کنیم. جواب را ببین. پيغمبر(صلّي اله عليه و آله و سلّم) گفت: مگر می شود که من دارا باشم و در قیامت از دارايي ام به فقیري ندهم. گفت: خدایا! اگر نور دو چشمم، زهرا، هم با این دو تا بچه کشته بشود، برنامه من را از امتم نگیر!
ما این جا بايد ثابت قدم بمانیم و پیش خدا بمانیم که او هر خواسته مثبت ما را برآورده می کند. پیش پیغمبر(صلّي اله عليه و آله و سلّم) و پیش علی(علیه السلام) بمانیم. کنار در خانه زهرا(عليها السلام) بمانیم. پیش اباعبدالله(علیه السلام) بمانیم. به آن ها اجازه دادند هر مشکل ما را حل کنند؛ خواسته های مثبت ما را برآورده کنند.
درخرابه شام نشسته اند. روز است و هر کسی در گوشه ای سر به دیوار دارد و آرام آرام دارد گریه می کند. خانمی كه خیلی با ادب هم بود، یک دیگ بزرگ غذا آورد و آرام پرسید: بزرگ شما کیست؟ زینب کبری آمد. و گفت: چكار داريد؟ آن زن گفت: مقداري غذا آوردم. زینب کبری خیلی آرام فرمود: قانون دین ما صدقه گرفتن را بر ما حرام کرده. آن زن گفت: خانم! اين صدقه نیست؛ بلكه نذر است. من در اصل اهل شام نیستم. من بچه چهار ساله بودم كه مریض شدم. لمس شدم. همان طوري ماندم و معالجه نشدم. یک روز مادرم با عصبانیت به پدرم گفت: این گوشت افتاده را بردار و ببر در خانه علی، يا بگو دمي بزند تا او خوب بشود یا بمیرد به خانه نيايد.
خانم! خدا امید هیچ مادری را ناامید نکند. من را برد و روی خاک کوچه خواباند و در زد. علی آمد و در را باز کرد. پدرم گفت: آقا! مادرش خیلی ناراحت است و من نمی خواهم مزاحم شما بشوم. گفت: یا بمیرد یا خوبش کنید. پدرم که اين سخن را به حضرت گفت: او سرش را به داخل خانه برگرداند و صدا زد: حسین من! بیا. خانم! آن وقت حسین پنج سالش بود كه آمد دم درب. علی به او گفت: پسرم! خدا بنا ندارد نَفَس تو را برگرداند. نگاهی به این بچه بینداز و خوبش کن. خانم! حسین نگاهي به من کرد و من الآن پنجاه سال است كه دارم زندگی می کنم.
حجت الاسلام و المسلمین انصاریان
________________________________________
[1] . ص:87
[2] . تكوير:28
[3] . شيخ كليني، كافي، ج2، ص599 ـ بيهقي، سنن كبري، ج10، ص9
[4] .سعدی
[5] .لقمان:13
[6] نساء:48
[7] .توبه:6
[8] . مكارم شيرازي، ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، ج2، ص546 به نقل از شرح ابن ابي الحديد، ج9، ص305
[9] .نهج البلاغه،خطبه25
[10] . مدينه المعاجز، ج3، ص395
[11] . شيخ كليني، كافي، ج2، ص481
[12] . ابن طيفور، بلاغات النساء، ص17، به روايت حضرت فاطمه(عليها السلام)
[13] . حايري، شجره طوبي، ج2، ص400
[14] . شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج2، ص921
[15] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص145

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

راههای محبوبیت عندالله
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت عیسی بن مریم علیهما السلام روایت می کنند که به حواریونشان فرمودند: «تحببوا الی الله و تقرّبوا عليه ».[1] این چند روزی که در دنیا هستید بیایید خود را محبوب خدا کنید و خود را به مقام قرب حضرت او برسانید. معلوم می شود که محبوبیت و مقرّب شدن انحصاری نیست. اگر انحصاری بود انبیا خدا مردم را به این دو حقیقت دعوت نمی کردند. محبوب شدن و مقرّب شدن هم راه دارد. راهش را قرآن کریم ترسیم کرده، روایات و اخبار هم در این زمینة بسیار با ارزش مردم را راهنمایی فرموده اند. برای نمونه برایتان عرض می کنم.
آنهایی که محبوب خدایند
در آیات قرآن که دقّت می کردم، دیدم خدای متعال به ده گروه اعلام محبّت فرموده، یعنی صریحاً و علنی فرموده من عاشق و علاقه مند و دوستدار اینها هستم. زیبایی کار قرآن مجید این است که این ده طایفه را با صفات مثبت ستوده، تعریف کرده و به عبارت ساده تر علّت محبّت خدا را به آنها بیان کرده است. خدا هم به کسی محبّت پیدا کند، علاقه مند شود، دوستدار کسی شود، رحمتش را، فضلش را، احسانش را، غفرانش را، عفوش را به طوری که از آیات قرآن استفاده می شود، خرج او می کند. اینقدر هم در این زمینه مسائل مهمی مطرح است در قرآن و روایات که واقعاً انسان خودش را در مقابل یک دریای بی ساحل می بیند. اهل دل، در تاریخ زندگیشان که در رأس آنها انبیا و ائمة طاهرین علیهم السلام هستند، از خدا می خواستند که در قیامت برای یک بار آنها را مورد عتاب قرار ندهد. حالا تلخی عتاب را آنها درک می کردند، که وجود مقدّسی مثل پروردگار عالم که هر نوع لطفی را در حق هر انسانی دارد، بیاید روز قیامت انسان را یک بار مورد عتاب قرار دهد که تو از همة سرمایه های لطف من بهره مند بودی، در هشتاد سال عمرت در فلان لحظه برای چه از من غافل شدی؟ این یک کیفیت عتاب. خب کمترین عذاب برای چه مقدار گناه است؟ امام چهارمعلیه السلام در گفتارشان دارند، فقط به خاطر یک گناه معمولی نه کبیره، به خاطر یک گناه معمولی، اینها فقط عظمت معرفت اینها را به حقایق نشان می دهد، می گوید به خاطر یک گناه معمولی اگر عمر روزگار مرا زنده بدارد، آب خوردن مرا به انواع مواد متعفّن مخلوط کند و نان من را با خاکستر سوخته مخلوط کند، بدترین لباس خشن را به من بپوشاند و درِ حلّ همة مشکلات را به روی من ببندد، جبران آن گناهی که نسبت به تو کردم نخواهد شد. نسبت به عظمت تو، آقایی تو، الطاف تو، محبّت های تو، آن وقت یک نفر در این همه طوفان، در این همه غفلت، میان این همه گناه و گناهکار، بیاید خودش را محبوب خدا کند. فکر کنید این محب با این محبوب چه خواهد کرد؟ چه معامله ای خواهد کرد؟ من الآن متحیّرم کدام نقطة برخورد این محب را به محبوب برایتان بگویم. یک نمونه اش را از متن قرآن می گویم. سورة مبارکة رعد؛ لحظة اوّلی که محبوبان وارد محشر می شوند، چه محشری؟ اوّل باید اینها را ارزیابی کرد تا ارزش برخورد محب را به محبوب فهمید. اصلاً این ارزیابی امکان درک کردن و احساس کردنش نیست. محشر کجاست؟ آن جایی است که دارای فزع اکبر است. یعنی ترسی عارض اهل محشر می شود که از آن ترس شدیدتر امکان ندارد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می فرمایند: اهل محشر اگر به اندازة کف پا جا پیدا کنند بایستند که عرق بدن ها تا زیر چانة شان دارد غل غل می کند آدم های راحتی هستند، اگر جا پیدا کنند. آن وقت قرآن می گوید: اینان در آن گیر و دار فزع اکبر، حرارت زمین، عرق غل غل زن تا کنار چانه، وقتی وارد می شوند، «والملائکة يدخلون عليهم من کل باب».[2]فرشتگان من از پیش رو، پشت سر، دست راست، دست چپ، بالای سر، به امر من وارد بر آنها می شوند، اوّلین حرفی که فرشتگان به آنها می زنند این است: «سلام عليکم».[3]این سلام، سلام لفظی نیست. سلام قیامت یعنی امنیت، آرامش، راحتی، رفاه، لذّت. سلام بر شما، یعنی امنیت برای شماست، رفاه، شادی، دلخوشی، برای چه؟ «بما صبرتم».[4]به خاطر اینکه شما در دنیا وجود خودتان را در دین داری به هر قیمتی که بود نگه داشتید. طناب خیلی انداختند، نرفتید. زنجیر خیلی انداختند، نرفتید، پول خیلی نشانتان دادند، نرفتید. اسباب شهوت خیلی نشانتان دادند نرفتید. مقام خیلی نشانتان دادند، نرفتید. چون دیدید رفتن همان و از دست دادن دین همان. «سلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار».[5] نیکوست این خانة آخرت برای شما. یعنی شما فزع اکبر ندارید. حرارت ندارید. گرمای هوا ندارید. جا تنگی ندارید. حالا این «بما صبرتم».[6]را جلد دوم کتاب با عظمت کافی این جور نقل می کند: فرشتگان از همه طرف به آنها اعلام امنیت می کنند، راه می افتند طرف بهشت. نه جاده شان به بهشت طولانی است که بخواهند سالها و ماهها و هفته ها بروند و نه قدمشان کُند است که یک جاده کوتاه را با تأنّی حرکت کنند. قدم اوّل را که بر می دارند دم در بهشتند. زمین زیر پایشان رد می شود، نمی دانم. بهشت را به محضر مبارکشان می آورند، نمی دانم. «و اذا الجنة ازلفت».[7] نمی دانم. سرعت در وجودشان شدید است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: زمان بیرون آمدن از قبر تا رسیدن به بهشت از زدن صاعقه از ابر و خاموش شدن کمتر است. بالاخره این از آثار محبّت خداست. امام صادق علیه السلام می فرمایند: یک گروه از ملائکه دم در بهشت جلویشان را می گیرند. کجا؟ اینجا پنج تا دادگاه دارد که در روایات بر اساس آیات قرآن بیان شده است. کجا؟ هیچ دادگاهی را ندیده، هیچ قاضی را ندیده، هیچ ورقی از پرونده تان را کسی ندیده، کجا؟ چه کسی هستید؟ جواب می دهند: ما همان هایی هستیم که هر بندی به گردن ما انداختند برای اینکه ما را از مدار دین بیرون ببرند، بند را پاره کردیم و انداختیم گردن خودشان. فرشتگان، کنار می روند و با احترام می گویند حق شماست. این بهشت شایستة شماست. برویم سراغ قرآن ببینیم راه محبوبیتی که قرآن پیشنهاد می کند چیست؟ آیات در سورة مبارکة آل عمران است، بعد از آن هم فکر می کردم یکی از این آیات را که بخواهم برایتان توضیح دهم، عمقی توضیح دهم، خواندن و شنیدن این آیات آدم را مست می کند، اگر آدم برسد به حقایقی که در این آیات است، در قیامت چه حالی به او دست می دهد، خدا می داند. «واطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون ».[8] خدا را اطاعت کنید، پیامبر را اطاعت کنید برای این که به رحمت برسید. برادران اهل علم می دانند «لعل» در سخن عرب در جملة مثبت به معنی شاید نیست. معنی یقینی دارد. بعضی از بزرگترین ادیبان عرب هم «لام» سر «عل» را که شده «لعل»، «لام» سببیت می دانند. ترکیب آیه هم مثبت است. یعنی ادات نهی مثل «لیس، لا، ما» در آیه نیست. از خدا اطاعت کنید. نسخة خدا هم قرآن است. از پیامبر اطاعت کنید، برای چه؟ برای اینکه به رحمت خدا برسید. یعنی راه رسیدن به رحمت خدا اطاعت از خدا و پیامبر است. به یک کشاورزی گفتم: از خدا اطاعت می کنی؟ درآمدش هم کم نبود. گفت: نه. در امر کشاورزی در اطاعت از خدا وقتی محصولاتم را درو می کنم، لنگم. می گفت نمی دانم چه کار کنم. گفتم: خب اطاعت کن. گفت: آخه وقتی گندمها، جوها و چغندرها را درو می کنم، می بینم سیصد میلیون تومان است. آن وقت می گویند زکات بده. من می خواهم زکات این گندمها و جوها را بدهم، حدود هشتاد میلیون تومان می شود. خمس چغندرها را بدهم، کم کم سالی که محصول چغندر خوب است، شصت میلیون باید خمس بدهم، پایم جلو نمی رود. خیلی راحت گفت: من مطیع خدا نیستم. گفتم: جهنّم را چه کار می کنی؟ گفت نمی دانم. گفتم خب بدان می روی جهنّم. قرآن مجید می گوید: اطاعت خدا را تکه تکه نکنید که بگویی نمازش خرجی ندارد، می خوانم. خمسش را چون باید پول بدهم نمی دهم. روزه اش چون خرجی ندارد می گیرم، زکات چون باید پول بدهم نمی دهم. اگر می خواهی مطیع خدا باشی با خدا صاف باش. همه جا مطیع خدا باش. این قطعه قطعه کردن اطاعت کار بسیار زشتی است. پروردگار عالم یهودیان را در قرآن سرزنش می کند به خاطر قطعه قطعه کردن احکام الهی که نشستند احکام را ارزیابی کردند. گفتند این مقدار خرجی ندارد، انجام می دهیم. این مقدار که خرج دارد دور می ر یزیم. «نَبَذَ».[9]، احکام مرا دور ریختند. خدا را همه جا و در همه چیز اطاعت کنید. رسول خدا را همه جا و در همه چیز اطاعت کنید. چه قدر پیامبر اصرار کرد بعد از مرگ من اگر می خواهید گمراه نشوید به قرآن و اهل بیت من مراجعه کنید. الآن بیش از یک میلیارد مسلمان اصلاً کاری به کار اهل بیت ندارند. نه یک مسأله از آنها عمل می کنند. نه یک حکمی از آن عمل می کنند. نه به فقه آنها عمل می کنند. هیچ کاری به اهل بیت ندارند. خب این که نشد اطاعت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. «لعلکم ترحمون».[10] تا مورد رحمت قرار بگیرید. می خواهید دستتان به رحمت خدا برسد؟ از خدا و پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کنید. یک کسی یک وقت درِ باغش باز بود، باغ آبادی هم داشت. رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آمدند رد بشوند، صاحب باغ بین مدینه و قبا، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تعارف کرد. گفت: آقا یک قدمی در این باغ ما بگذار. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم وارد باغ شد. یک چشمة آبی در آن باغ بود. خب مدینه از نظر آب مشکلی ندارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک نگاه به آن چشمة آب کردند. فرمودند من در این چشمه تجدید وضو کنم. از آب آن چشمه وضو گرفتند. صاحب باغ هم از خوشحالی داشت دق می کرد. قدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، وضو گرفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، پیش خودش گفت صد برابر قیمت این باغ را به من بدهند، یک درختش را نمی فروشم. این باغ دیگر برکت گرفت. گذشت، خودش یک روز صبح، بعد از نماز صبح، آمد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، گفت: آقا می خواهم این باغی که آمدید در آن قدم گذاشتید، وضو گرفتید، هدیه کنم به شما. فرمودند من نمی خواهم. برادرانم انبیاء خدا نسبت به کل ظواهر دنیا یک روح بسیار آرام و بی قیدی داشتند. خودش پرسید، گفت چه کار کنم؟ فرمودند: دیشب یک آیه به من نازل شده، به این آیه عمل کن؛ «أنفقوا من ما جعلکم مستخلفين فيه».[11] آن چیزی که اضافه دارید در راه خدا انفاق کنید. گفت: یا رسول الله، واقعاً هم این باغ در زندگی من اضافه است. تمام درآمدش می ماند. من به این آیه بخواهم عمل کنم چه کار کنم؟ فرمودند: قوم و خویش فقیر دارید؟ گفت: بله دارم. گفت: بده به آنها. گفت: چشم. این راه رسیدن به رحمت خداست. خدا نکند در باطن انسان قید و بندهایی باشد که وقتی خدا و پیامبر از انسان اطاعت بخواهند، امتناع از اطاعت کنیم. این بدترین بیماری است. یعنی بیماری ای که ابلیس را برای ابد دچار لعنت خدا کرد. خب در این آیه دو مسأله بود. «اطيعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون. سارعوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض اعدت للمتقين».[12]بشتابید، عجله کنید، بدوید به جانب آمرزش خدا و بهشت که پهنای آن پهنای آسمانها و زمین است. مساحت آسمانها برای کسی تا به حال روشن شده است؟ نه، تا ده هزار سال دیگر روشن می شود؟ قطعاً نه. تا قیامت روشن می شود؟ نه. مساحت آسمانها و زمین، مگر به این راحتی است، به این سادگی است. ستاره ای است به نام ولگا، که خیلی هم با منظومة ما فاصله ندارد. یعنی دیوار به دیوار منظومه است. کسی بخواهد نزد آن ستاره برود و برگردد ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر برود، یک میلیون و ششصد هزار سال می کشد که برود و برگردد. دیوار به دیوار ماست. من چند بار مقالات دانشمندان را راجع به این ستاره نگاه کردم. از بس برایم جالب بود. این ستارة دیوار به دیوار ما نوشتند اگر خورشید، مریخ، زمین، زهره، عطارد، زحل، اورانوس، نپتون، پولوتون را که آخرین ستارة منظومة ماست که هشتاد و سه سال یک بار دور خورشید می گردد، چون فاصله اش زیاد است این مجموعه را بدون این که کوچک کنند، خودش را بردارند ببرند، یک گوشة این ستاره جا می گیرد. و از این ستاره در این راه شیری تا حالا صد میلیون عدد شماره کردند، در کهکشان یعنی همین راه شیری. از این کهکشان الآن هم صحبت پانصد میلیون عدد است. به جانب این بهشت که پهنایش، پهنای آسمانها و زمین است، بشتابید. اما بندگان من، من این مغفرت و این بهشت را «اعدت للمتقين».[13]داده ام برای اهل تقوا آماده کنند. خب متّقین چه کسانی هستند؟ «الذين ينفقون فی السراء و الضراء».[14]آنانی هستند که هنگام دارایی و تنگدستی انفاق می کنند. اخلاق انفاق دارند. کاری به این ندارند که پول دارند یا ندارند. دارند انفاق می کنند، کم هم دارند انفاق می کنند. «و الکاظمين الغيظ».[15] نمی گوید عصبانی نمی شوند. ولی می گوید وقتی عصبانی می شوند خشمشان را فرو می خورند. «و العافين عن الناس».[16] گذشت می کنند، آنجایی که جای گذشت است. «و الله یحب المحسنین».[17] من عاشق مردم محسن هستم. محسن کیست؟ مطیع خدا، پیامبر، شتاب کننده به مغفرت، شتاب کننده به بهشت، انفاق کننده در دارایی و نداری، فرو برندة خشم، گذشت کنندة از مردم. هفت تا شد.
« هفت شهر عشق را عطار گشتما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ».[18]
این راه محبوبیت. از عدم محبوبیت تا محبوبیت هفت قدم است. در قرآن هم ترسیم شده است.«برحمتک يا أرحم الراحمين»
حجه الاسلام و المسلمین انصاریان
________________________________________
[1].تحف العقول/ص44
[2].رعد/آيه23
[3].رعد/آيه24
[4].همان
[5].همان
[6].همان
[7].تكوير/آيه13
[8].آل عمران/آيه132
[9].بقره/آيه 101
[10].آل عمران/آيه132
[11].حديد/آيه7
[12].آل عمران/آيه132-133
[13].آل عمران/آيه133
[14].آل عمران/آيه134
[15].همان
[16].همان
[17].همان
[18].مثنوي معنوي

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »


شش حیوان که پیامبر(ص) کشتن آنها را منع کرد

امام صادق(ع) روایت کردند که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: از کشتن زنبور عسل، مورچه، قورباغه، گنجشک، شانه به سر و پرستو بپرهیزید.
امام صادق(ع) روایت کردند که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: از کشتن زنبور عسل، مورچه، قورباغه، گنجشک، شانه به سر و پرستو بپرهیزید.

زنبور عسل را به این سبب که پاکیزه می‌خورد و پاکیزه پس می‌دهد، حیوانی است که خدای ارجمند به او وحی کرد و حیوانی است نه از جن و نه در شمار انسان.

مورچه به این دلیل که مردم در روزگار حضرت سلیمان‌ بن‌ داوود(ع) به قحطی گرفتار شدند، پس هنگامی که به سوی نماز باران خواهی می‌رفتند، مورچه‌ای را دیدند که روی دو پای خود ایستاده دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرده و می‌گوید: “خدایا، ما آفریده‌ای از آفریدگان تو هستیم و از فضل تو بی‌نیاز نیستیم، ما را از نزد خود روزی ده و ما را به گناهان کم‌خردان آدمی زادگان بازخواست منما.”
پس سلیمان به مردم گفت: به خانه‌هایتان برگردید که همانا خدای فرازمند بر اثر دعای دیگران به شما آب داد.

قورباغه بدین رو بود که چون بر ابراهیم(ع) آتش برافروختند، همه جانداران زمین به خدای بزرگ و ارجمند شکایت کردند و از او خواهش کردند که بر آتش آب بریزند، خدا به هیچ یک از آنان اجازه نداد مگر قورباغه که دو سوم پیکر قورباغه در انجام این کار سوخت و تنها یک سوم از پیکرش سالم ماند.

شانه به سر (هدهد) به این دلیل بود که او راهنمای سلیمان(ع) به کشور بلقیس بود.

گنجشک به این دلیل که یک ماه راهنمای حضرت آدم(ع) از سرزمین سراندیب به سرزمین جده بود.

و اما پرستو به این سبب که گردش او در آسمان به دلیل اندوه خوردن بر ستم‌هایی است که روا داشتند و عبادت او خواندن «سوره حمد» است و آیا نمی‌بینید که او می‌گوید: «ولااضالین».

منبع: الخصال المحمودة والمذمومة(صفات پسندیده و نکوهیده)، جلد 1، ص 448-451 نوشته شیخ صدوق(ره)

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

قبر حضرت فاطمه سلام الله علیها کجاست؟
پرسش:برخی معتقدند قبر شریف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مسجد النبی است و برخی
پاسخ:
بر اساس روایات متعدد[1]، خود حضرت فاطمه تصمیم گرفته بودند که قبرشان مخفی بماند و از همین رهگذر بود که علی بن ابی طالب علیه السلام فاطمه را در تاریکی شب به خاک سپرد و قبرش را مخفی نمود. و برای اینکه دشمنان نتوانند موضع حقیقی قبر را تشخیص دهند صورت چهل قبر تازه در مدینه احداث کرد تا کاملا در اشتباه واقع شوند. گر چه خود حضرت علی (ع) و فرزندان حضرت زهرا علیهاسلام،جایگاه دفن حضرت زهرا (س) را می دانستند ولی سفارش های فاطمه (س) در مورد اخفاء قبر به طوری جدی و مؤکد بود که هیچ یک از آنان حاضر نشدند آن را معرفی کنند حتی کاری نکردند که از آثار و قرائن موضع قبر شناخته شود. ائمه اطهار هم یقینا از موضع قبر مطلع بودند ولی اجازه نداشتند که این سر الهی را آشکار سازند.
ولی در عین حال اهل تحقیق از آن صرف نظر نکردند؛ و بعضی از نقاط را به عنوان محل دفن حضرت زهرا سلام الله علیها (با توجه به قرائن و شواهد) معرفی نموده اند.
1ـبعضی گفته اند در روضه رسول خدا (یعنی ما بین بیت پیامبر رسولخدا (ص) تا منبر ایشان) مدفون است.
مجلسی از محمد بن همام نقل کرده که گفت: علی (علیه السلام) فاطمه را در روضه پیامبر مدفون ساخت ولی آثار قبر را بکلی از بین برد. باز مجلسی از فضه کنیز زهرا (س) روایت کرده که در روضه رسول خدا (ص) بر فاطمه نماز خواندند و همانجا مدفون شد.
شیخ طوسی می فرماید: ظاهرا فاطمه (س) را در روضه پیغمبر دفن کرده اند و از جمله شواهدی که می توان برای این احتمال اقامه کرد حدیثی است که از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود بین قبر من و منبرم روضه ای است از روضه های بهشت. و امام صادق فرمود چون قبر فاطمه صلوات الله علیها بین قبر و منبر پیغمبر است و قبر حضرت فاطمه باغی است از باغهای بهشت.[2]
شاهد دوم اینکه نوشتند علی علیه السلام در روضه پیغمبر بر فاطمه نماز خواند سپس پیغمبر را مخاطب ساخت و فرمود:«سلام من و دخترت که در جوارت مدفون گشته است بر تو باد یا رسول الله».
2ـاحتمال دوم: مجلسی، از ابن بابویه نقل کرده که فرمود: نزد من به صحت رسیده که فاطمه (س) را در خانه اش مدفون نمودند بعد از آنکه بنی امیه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه در مسجد واقع شد. در این زمینه روایات زیادی هم داریم[3].
3ـاحتمال سوم: صاحب کشف الغمه می نویسد:«مشهور آناست که فاطمه علیها سلام را در بقیع دفن کردند».[4]
در میان سه احتمال، احتمال اول و دوم دارای قرائن بیشتری است.
در هر حال آن حضرت وصیت کردند تا قبرشان مخفی بماند و این کار را به عنوان اظهار مخالفت و نشان دادن مظلومیت خود در برابر خلفاء انجام دادند.
» گالري تصاوير: قبرستان بقيع

[1]- بحار الانوار، ج 43، ص 191 و 178 و 214. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 362،- دلائل الامامه ص 42.
[2]- بحار الانوار، ج 43، ص 185.
[3]- معانی الاخبار: 267/1.
[4]-بانوی نمونه اسلام، ابراهیم امینی، ص 200 تا ص 202.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »


علت آشکار نشدن قبر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

پرسش:چرا قبر امام علی (ع) که در ابتدا مخفی بود توسط امامان بعدی آشکار شد ولی قبر حضرت فاطمه (س) هم چنان مخفی مانده است؟

پاسخ: یک علت مهم مخفی بودن قبر حضرت زهرا (س) این است که هنوز رفع ظلم از آن حضرت نشده است، زیرا کسانی که در حق آن حضرت ظلم نمودند و در واقع قاتل آن حضرت هستند هنوز به عنوان صحابی کبار و خلیفة الرسول مورد احترام و اکرام می باشند. در واقع قهر نمودن حضرت فاطمه زهرا (س) با ظالمین در زمان نزدیک به شهادتشان و وصیت آن حضرت به دفن شبانه بدون حضور کسانی که آن مظلومه مقهوره را آزردند، یک شیوه و سبک مبارزه است که آن حضرت برای رسوا نمودن کسانی که مورد غضب پاره تن رسول (ص) قرار گرفتند، انتخاب نمود و جایی برای جعل حدیث و تغییر تاریخ برای پوشاندن این ستم باقی نگذاشت و سند بزرگی است بر مظلومیت آن حضرت.
و اما حضرت امیر (ع) گر چه بزرگ مظلوم عالم بود ولی در مورد آن حضرت شیوه فرق داشت و علت مهم مخفی بودن قبر آن حضرت امیر (ع) شدت دشمنی عده ای از خوارج و بنی امیه بوده که احتمال نبش قبر آن حضرت توسط آنها داده می شده است و در زمان های بعد، پس از نابود شدن خوارج و بنی امیه و گذشت سالیان متمادی از حکومت بنی عباس، زمانی که در ظاهر مقداری از آن شدت دشمنی کاسته شد و امکان نبش قبر برای دشمنان وجود نداشت. بخصوص که موقعیت مکانی قبر آن حضرت در نزدیکی منطقه¬ای تقریبا شیعه نشین قرار گرفته بود که بعدها شیعیان مانند پروانه دور شمع قبر آن حضرت جمع شدند، به خاطر این جهات، ائمه علیهم السلام مکان قبر آن حضرت (ع) را برای مردم بیان کردند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »


تندیس مظلومیت

دل من در پی یک واژه بی ‏خاتمه بود اولین واژه که آمد به نظر، فاطمه بود
زهرا علیهاالسلام ، کوثر خداست. لیلة القدر خداست. جلوه جمال خداست و تفسیر جلال خدا.
زهرا علیهاالسلام دختر رسول صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم است و همتای علی علیه‏السلام .
زهرا علیهاالسلام معرّف نهایت کمال زن است و اوج عروج یک انسان.
طنین فریاد زهرا علیهاالسلام هم‏پای ضربت خندق است.
زهرا علیهاالسلام تلاوت بیداری است، سایبان شوق است و بهار سرشار دل‏ های آشنا.
خورشید در تابوت زهرا علیهاالسلام غروب کرد و ملائک به عشق دیدار او، به سجده درافتادند و با اشک‏ هاشان، راهش را تا به خدا علامت گذاردند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »


نار و نور و طور…

جان وتن آدمی همچون سنگ وآهن است.همانگونه که درهیچ یک ازسنگ وآهن صورتا آتش ونوردیده نمی شود،ولی چون با یکدیگربرخوردمی کنند،ازآن دوآتش پیدامی شود.

این آتش درمیان آن دووجوددارد،ولی تابایکدیگربرخورد ننمایندظهورپیدانمی کند.هم چنین درمیان تن وجان آدمی،نوری مستتراست که دراثرمجاهدات وانقطاع ازغیرحق سبحانه ظاهرمی گردد،

وچون ظاهرشود،دوعالم رابه نورخودمنورمی گردانند.

علامه طباطبائی رحمت الله علیه

لطفا تامل کنید…!


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

احساس درست یا نادرست !

احساس درست تکلیف درگرو تشخیص درست وظیفه است…

یک مصداق وختم کلام:

امیرالمومنین وفاطمه زهرا سلام الله علیهما بعنوان دو معصوم که اشتراک درمعصومیت خود بزرگترین اشتراک درفکر وعمل بحساب می آید بعدازرحلت رسول خدا درحفظ وبقای اسلام عملکرد متفاوتی ازخود نشان دادند .

بلی.. تکلیف یکسان بود این وظیفه ها هستند که به تناسب اشخاص متفاوت ند.

تکلیف حفظ واستواری واستحکام دین اما وظیفه علی علیه السلام با فاطمه سلام الله علیها فرق دارد

این سکوت وآن فریاد

این ازحق گذشتن وآن بدنبال حق دویدن

این خانه نشینی وآن خانه ننشستن

این نگاه وآن گریان

واین ماندن وزخم دل خوردن وان رفتن وخون دل ریختن…

وهمه ما تکلیفمان معلوم است !


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

آیا من منم؟

علامه طباطبائی ره می فرماید:

اگردائم فکرکنی وشب وروزدراین اندیشه باشی که خودرابشناسی،خواهی دانست که آن چه ازخودمی دانی ازتونیست،وبه حیرت فرومی روی که آیامن منم؟بنابراین ،حال که فهمیدی مالک هیچ چیزی نیستی ،بهتراست همه رابه اوبدهی، بلکه خودراهم فراموش کنی وبه اوبدهی تا هیچ برایت نماند،وحق سبحانه بماند وبس.

حقیقت انسان، انسان نیست.مرحوم آقا سیداحمدکربلائی یاآقاشیخ محمد بهاری دریکی ازنامه هایش می نویسد:

قربان حقیقتت که ارآن هیچ خبر نداری.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

اگرزنده است پس کجاست!

دوران غیبت رابهتر بشناسیم…

1- مفضل بن عمر می گوید: «شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: صاحب الامر دو غیبت دارد. در یکی از این دو غیبت، در مسائل دینی و شبهات، مردم به اهلش - نمایندگان خاص امام - مراجعه می نمایند و درغیبت بعدی گفته می شود:

«امام غایب از دنیا رفته است، اگر زنده هست پس کجاست؟»، (مفضل می گوید) عرض کردم: «در آن زمان چه باید کرد؟» فرمود: «اگر کسی ادعای امامت کرد از او سوالاتی بکنید می بینید همان جوابهایی را می دهد که افراد دیگری که مثل او ادعا کرده اند یا می کنند جواب می دهند.» “.

2- اسحق بن عمار می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «امام قائم دو غیبت دارد، یکی کوتاه و دیگری بلند، در غیبت اول غیر از شیعیان خاص او کسی از محلش اطلاع ندارد و در غیبت دوم، غیر از دوستان نزدیک و خاص او کسی‏ جایش را نمی داند.».

3- عبدالسلام هروی از امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوار آن حضرت از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به حق آن کسی که مرا به پیامبری فرستاد، امام قائم از نسل من، بعد از اینکه ولایت من به او می رسد، غایب خواهد شد تا جایی که بیشتر مردم می گویند:

«خداوند به آل محمد نیازی ندارد.» و برخی در اصل ولادت آن حضرت تردید می نمایند. کسی که زمان آن امام را درک کند باید به دین او چنگ زند و به شیطان اجازه ندهد که او را به شک اندازد و از دین و آیین من بیرون برد، شیطان سابقا، پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و خداوند شیاطین را اولیاء و دوستدار غیر مؤمنین قرار داده است.»

نکته :

از اخبار و روایات درباره غیبت کبری، فقط طولانی بودن آن و اینکه دارای نشانه های تخلف ناپذیر است فهمیده می شود، اما اخباری هم وجود دارد که بیانگر آن است که ممکن است بداء(یعنی تغییر رای) جاری شود -

وحتی با پیدا شدن نشانه های قطعی و تخلف‏ناپذیر باز هم ظهور به تاخیر بیفتد.-

باخودمون فکرکردیم چرا به تاخیر میفته..؟؟

بدون ترک گنه انتظار بی معناست

امید دیدن روی نگار بی معناست

تمام زنده دلی ها ز اشک نیمه شب است

بدون فیض سحر درک یار بی معناست


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

ما هرگــــز ،شما چطور؟

خوب است بدانیم كه امام زمان(عج) شدیداً به شیعیان خود عشق مى‏ورزد؛ بلكه علاقه آن حضرت به شیعیان و دوستانشان خیلى بیشتر از علاقه‏اى است كه ما نسبت به آن حضرت داریم. ایشان همواره براى شیعیان خود دعا مى‏كنند.

از آن حضرت نقل شده است: «اِنّا غَیْرُ مُهَمِلینَ لِمُراعاتِكُمْ وَلاناسینَ لِذِكْرِكُمْ» ؛ بحارالانوار: ج 53، ص 174. ما هرگز در رعایت احوال شما كوتاهى نمى‏كنیم و شما را از یاد نمى‏بریم…شما!!!


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

نامـــه

نامه ای به مقصد مقصود(حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه)

50سال ازعمرش می گذشت اما هنوز خداوند فرزندی به ایشان عطا نکرده بود…روزی برآن شد تا نامه ای به امام خود حضرت مهدی (عج)بنویسد وازایشان بخواهد تابرایش دعاکند.به دنبال فرصتی مناسب وفردی مطمئن بودتابواسطه اونامه راارسال کندتاآنکه زمانی کاروانی ازقم به عراق می رفت.دربین آن کاروان یکی ازدوستانش رایافت که می توانست نامه رابه مقصد برساند.

اونامه ای به محضر پیشوای خود ولی عصر(عج)نوشت وبه وی سپرد تادرعراق به حسین بن روح(سومین نماینده امام عصر(عج)درغیبت صغری)بدهد وازاوبخواهدکه این نامه رابه حضرت برساند.

وقتی نامه به نماینده امام رسید بعداز 3 روز ازطرف حضرت جواب رسید که حضرت برای ابن بابویه دعا نموده ودرآینده نزدیک خداوندبه اوفرزندی عطا می کند که منشا برکات زیادی خواهد شد….

به هرتقدیر جواب به ابن بابویه رسید وپس ازمدتی خداوند “محمد"به او عطا فرمود وموجب روشنائی چشمان پدر وروشنبخش عالم تشیع شد.

بله این شخص کسی نیست جز جناب شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه

ایشان درزمان غیبت صغرای حضرت با دعای خود ایشان به دنیا آمد ودرایام حیات شاهد رویداد بزرگ مکتب یعنی شروع غیبت کبرای امام زمان بود. منشا خیرات کثیر دردفاع از مذهب شیعه شد ومشغول ضبط وثبت کلمات معصومین علیهم السلام گردیدند که آثار مکتوب ایشان را 300کتاب نوشته اند

آثاری چون:

من لا یحضره الفقیه…یکی از کتب اربعه روایی شیعه که حاوی 6000حدیث می باشد.

کمال الدین

معانی الاخبار

عیون اخبارالرضا

خصال

امالی

علل الشرایع

ثواب الاعمال وعقاب الاعمال

و….

دعای حضرت همیشه همراهتون


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

خواب زمستانی

ای کاش همونقدر که برااومدن بهار وقت میذاریم وهمه چی مونو تعطیل میکنیم برا اومدن آقای بهار

کمی هم ازخودمون تلاش وکوشش نشون میدادیم ..!

همونقدر که توی بازارها برای نوپوشی ووضع ظاهرمون وقت میذاریم وبهش میرسیم یه مقداربرا درون واوضاع باطنی مون توی بازار خریدارای یوسف صف میکشیدیم تاشاید 13بدرنشده ازخودیت خودمون بدر میشدیم وتوی فصل بهار بجای درختا آدما شکوفه میزدن…

واین فصل بهار است وکاش منتظر وصل بهار عجل الله تعالی فرجه الشریف بودیم

کاش خواب زمستونی به خواب بهاری منتهی نشه وکمی هم براشکوفه زدن بیداربشیم

چقدرزیباست شکوفه هائی که تبدیل به گل میشن تا زیبائی یار رو نشون بدن

آقای بهارم…

منتظرم تا سال فاصله هام با صدای تو بهار بشه و تیک تیک انتظار با نوای تو عیدانه بهم بده

من منتظر بهارم

بهاری که هنوزبه زمستون عمر من پایان نداده

………….

راستی اگه برااومدن آقای بهاران انقد تعطیل میکردیم ووقت میذاشتیم شاید دیگه این آخرین خونه تکونی هامون تو فصل زمستون بود…….

السلام علیک یا صاحب الزمان…




موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

مهزیاردرمحضریـــار

تلخ است ولی حقیقت جزاین نیست!

قاصدعلی بن مهزیارراخدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آورد. می گوید:

وقتی می خواستم وارد برمحضرامام زمان بشویم گفتم:

اسبم راکجاببندم؟!

(هنوز هم واحد ندارد وبه فکر اسبش نیز هست…مثل خیلی از ما که دیدن امام زمان یکی از مهمات ماست آن هم مهم دست چندم..!!)

علی بن مهزیار می گوید:

خدمت حضرت رسیدم ،تا نشستم اولین سئوال حضرت این بود:

یاابالحسن ماالذی بطا بک عنا الی الان؟

ای علی چه شد که تا الان به نزد مانیامدی؟ (چرا تاخیر؟ 19سفر!)

قدکنا نتوقعک لیلا ونهارا

شب وروز ما منتظرتوبودیم!!

(واین کلام حضرت متوجه همه عاشقان امام زمان است که جنب وجوش زبانی دارند وجوشش درونی خیر!)

علی بن مهزیار می گوید به حضرت این جواب رادادم:

یابن رسول الله قاصد شما نیامدتا این سفر که سفر بیستم است ومن هم بلد نبودم که بیایم

حضرت سر مبارک راروی زمین انداخت وبا انگشت شریفشان روی زمین خط می کشیدند وبعد سر مبارک رابالا کردند وفرمودند:

قاصد نیامد!؟

لا جواب درستی ندادی

لا ولکنکم کثرتم الاموال وتجبرتم علی ضعفاءالمومنین وقطعتم الرحم الذی بینکم فای عذر لکم؟

فقلت :

التوبه التوبه الاقاله الاقاله

سه عمل شما باعث شد که تا الان پیش ما نیائید:

بدنبال زیاد کردن مال دنیا هستید

دربرابر ضعیفان از اهل ایمان تکبر وخودبزرگ بینی دارید

وقطع رحم کردید

وحالابا این وضع چه عذری برای شماست؟!!

……………………………

حالا اگر زنگ درخونه همین الان به صدا بیاد وپیکی از طرف آقا شما رو برای دیدار ببره

آیا آماده ایم وآیاچیزی داریم که بر مولا یمان عرضه کنیم!

اصلا نکنه ما هم جزءمنتظران امام غایبیم نه امام حاضر وقائم !

پس التوبه التوبه


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

سرباز حقیقی

رابطة حضرت فاطمه علیها السلام با امام زمانش

1. معرفت به مقام امامت

حضرت علی علیه السلام امام زمان حضرت فاطمه علیها السلام بوده است؛ از این رو حضرت فاطمه علیها السلام در معرفی علی علیه السلام به کسی که زبان سرزنش به علی علیه السلام گشوده بود، فرمودند: «… او امام ربانی و الهی، مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان، فرزندی از خاندان پاکان، گوینده بحق، جایگاه اصلی محور امامت و… است».

«پدران این امت، محمد صل الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام هستند؛ که کجی ها را راست و انحرافات را اصلاح می نمایند (اگر مردم اطاعتشان کنند) این دو ]حضرت محمد صل الله علیه و آله وسلم و امام علی علیه السلام [آنان را از عذاب جاویدان نجات می دهند و اگر با ایشان موافق و همراه باشند، نعمت های پایدار خداوند را ارزانی شان می دارند.»

این معرفت به امام زمان خود، ویژگی حضرت فاطمه علیها السلام است که آگاه به فلسفه امامت و ره آورد آن می باشد؛ از این رو در قسمتی از خطبة خویش در مسجد مدینه، یکی از فلسفه های امامت را خطاب به مهاجران و انصار چنین می فرماید: «خداوند اطاعت و پیروی از ما (اهل بیت) را سبب پایداری امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.»

2. همراه امامت

الف) همراهی به عنوان همسر

دخت گرامی پیامبر صل الله علیه و آله وسلم در تمام لحظات عمر شریف خود در انجام وظایف خانوادگی و تربیتی و فراهم آوردن آسایش و آرامش خانه، کمک و همراه امام علی علیه السلام بود. و کانونی مالامال از محبت و مهربانی برای پرورش فرزندانی چون امام حسن و امام حسین و زینب و ام کلثوم علیهم السلام فراهم آورده بود.

ب) همراهی به عنوان مأموم

فاطمه زهرا علیها السلام بعد از ماجرای غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام تا لحظة شهادتش هرگز سکوت نکرد و پا به پای امام خود ـ آنجا که باید از امامت دفاع کند ـ حاضر شد؛ چه آنجا که بر در خانه های مهاجرین وانصار رفت و از آنان یاری طلبیدو چه در سخنرانی هایش، چه بیت الاحزانش، چه وصیتش و… اینها همه نمونه هایی از همراهی فاطمه علیها السلام با امام زمانش می باشد.

برماست تا با سرمشق قرار دادن مبارزات این سرباز حقیقی امام علی علیه السلام به دفاع از فرزندش که امام عصر ماست بپردازیم و با شناخت موقعیت ها و شیوه های مناسب از وجود مبارک یوسف فاطمه علیها السلام دفاع نماییم


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

شکسته قیمتی!

چند روز پیش یه جمله ای خواندم که خیلی برام جالب بود و آن این که هر چی سالمتر باشه قیمتی تر است الا دل که شکسته اش.

و هر چه این شکستگی بیشتر، بهایش افزون تر.

پیش خودم گفتم: مگر نه این که اشک گویاترین دلیل شکستگی است پس چرا گاهی هر چقدر می خواهی که این دانه های مروارید را راهی صورتت کنی نمی توانی؟

یک حدیثی از امیر المؤنین می گوید: «ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب» «اشک ها نمی خشکد مگر به خاطر سختی دل ها و دل ها سخت و سنگین نمی شوند مگر به خاطر فزونی گناه» واقعاً وقتی دلی که حجاب های رنگارنگ تیره و تارش کرده و میزبان هر مهمان ناخوانده ای است و هر تازه واردی را بدون هیچ کنترل و بازرسی به خودش راه می ده و از کانال چشم و گوش هر نوع دیدنی و شنیدنی به راحتی به درونش راه پیدا می کنه، چطور می تواند گوهر شکسته دلی روزیش شود.

از رسول اکرم (ص) نقل شده است که: «دل مانند پادشاهی است که لشگریانی دارد، اگر پادشاه صالح باشد سربازانش هم صالح می شوند و اگر فرمانروا خراب باشد، سپاهیانش هم فاسد می شوند».

پس باید بیشتر مواظب دلهامون باشیم؛ مواظب این ظرف های الهی، و یادمان نرود که قلب حرم خداست و خدا خودش گفت که من نزدیک شکسته دلانم.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

ازدست شیطان می دوید

مي دويد تا شيطان را از خود دور كند..
در دوران تحصيل در آمريكا، روزي در بولتن خبري پايگاه «ريس» كه هر هفته منتشر مي شد، نوشته شده بود: «دانشجو بابايي ساعت 2 بعد از نيمه شب مي دود تا شيطان را از خودش دور كند.»
من(تیمسار اکبر صیاد بورانی) و بابايي هم اتاق بوديم. ماجراي بولتن را از او پرسيدم، او گفت:
چند شب پيش بي خوابي به سرم زده بود، رفتم ميدانِ چمن پايگاه و شروع كردم به دويدن، از قضا فرمانده پايگاه و همسرش مرا ديدند. كلنل ماشين را نگه داشت و مرا صدا زد و گفت:
در اين وقت شب براي چه مي دوي؟ گفتم: خوابم نمي آمد، خواستم كمي ورزش كنم تا خسته شوم. اين جواب او را قانع نكرد، اصرار كرد تا واقعيت را برايش بگويم. به او گفتم:
مسائلي در اطراف من مي گذرد كه گاهي موجب مي شود شيطان با وسوسه هايش مرا به گناه بكشاند و به ما توصيه شده كه در چنين مواقعي بدويم يا دوش آب سرد بگيريم. آن دو با شنيدن حرف من، تا دقايقي مي خنديدند، زيرا با ذهنيتي كه نسبت به مسائل جنسي داشتند، نمي توانستند رفتار مرا درك كنند… بعد هم در بولتن خبري نوشتند…

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

به چی میل دارید..!؟

از مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري (ره ) نقل شده است كه :

حاكم بروجرد، روزي به ديدار سيد مرتضي (ره )، پدرعلامه بحرالعلوم (ره ) رفت . به هنگام مراجعت ، به حياط خانه كه رسيد بحرالعلوم را ديد . سيد مرتضي علامه را كه هنوز كودك بود، به حاكم معرفي كرد. حاكم ايستاد و اظهار مهرباني زيادي كرد و رفت . بحر العلوم رو به پدرش كرد وگفت : «بايد مرا از اين شهر بيرون بفرستي كه مي ترسم هلاك شوم». سيد مرتضي ميپرسد: چرا، مگر چه شده ؟

بحرالعلوم پاسخ مي دهد: «زيرا از وقتي كه حاكم اظهار مهرباني كرد، قلبم را مايل به او مي بينم و گويا در دلم محبتي نسبت به او پيدا شده و آن بغض و عداوتي كه بايد نسبت به حاكم ظالم داشته باشم ، ندارم . ديگر اين جا جاي ماندن نيست ». و همين امر سبب هجرت علامه از بروجرد شد


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

خر شاخدار..!

سعدي در حکايتي شنيدني مي‌گويد:
«روزي حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد که از شدت تهيدستي، برهنه، روي ريگ بيابان خوابيده است. چون فقير، موسي عليه السلام را ديد، به او گفت: «اي موسي! دعا کن که خداوند متعال، مرا از رزقش بهره‌مند گرداند که از بي طاقتي به جان آمدم.
موسي عليه السلام در حق او دعا کرد و رفت. (و بدين گونه حال آن مرد از نظر مادي به بهبودي گراييد). پس از چند روز، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي‌گشت که ديد همان فقير را دستگير کرده‌اند و جمعيتي بسيار بر گِردش اجتماع نموده‌اند. پرسيد: چه حادثه‌اي رخ داده است؟ گفتند: اين مرد، شراب خورده و عربده کشيده و شخصي را کشته است. اکنون او را دستگير کرده اند، تا قصاص نمايند. موسي عليه‌السلام چون چنين ديد، از دعايي که در حق او کرده بود، استغفار کرد (و دانست که تهيدستي به صلاح وي بوده است)

گربه مسکين اگر پر داشتي
تخم گنجشک از جهان برداشتي
آن دو شاخ گاو اگر خر داشتي
نسل آدم از زمين برداشتي

حالا حساب کنین مدیریت جهان بیفته بدست امثال صهیونیستا وامریکائی ها ووهابیها…
چی میشه..
مثل پردادن به وهابیها وشاخ دادن به اسراییلی هاست..

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

آتش اشک
وجود مبارک اميرالمؤمنين در مراسم تجهيز زهرا اشک ريخت عرض کرد: يا رسول الله! براي من بسيار گران و سخت و تلخ است که اين مصيبت را تحمل کنم. «قلّ يارسول الله عن صفيتک صبري» «ستنبئک ابنتک» ؛ يا رسول الله! اين دخترت که زود به شما ملحق شدند، تمام جريان سقيفه و غير سقيفه را به عرض شما مي‌رساند که من هيچ کوتاهي نکردم.

هر چه دستور دادي عمل کردم «فأحفها السؤال و استخبرها الحال» ؛ شما هم جريان را يکي پس از ديگري از اين بانو سؤال بکنيد. انسان که دردمند است دردش را بگويد يک مقداري سبک مي‌شود، بعد عرض کرد: يا رسول الله، براي کوبيدن فاطمه (سلام الله عليها) تنها هيئت حاکم قيام نکرد، اينها مردم را هم شوراندند؛

همه جمع شدند اجماع کردند تا زهرا را منزوي کنند. آن گزارشي که دخترت به عرض شما مي‌رساند اين است که «بتظافر أمتک علي هضمها»؛ تنها از دولت برنمي‌آمد که زهرا را منزوي کند تنها از ملت ساخته نبود که زهرا را منزوي کند؛ اين دولت با آن ملت، اين ملت با آن دولت دست نشانده، اجماع کردند که زهرا را منزوي کنند. مي‌بينيد سخن از فدک نبود.

شخصيت فاطمه کسي بود که تا همه جمع نمي‌شدند نمي‌توانستند او را منزوي کنند؛ گرچه نتوانستند، ولي بالأخره براي انزواي او همه زحمت کشيدند؛ يکي گفت «آتش بياور»؛ يکي گفت «آتش بزن»؛ يکي گفت «غلاف شمشير بياور»؛ يکي گفت «غلاف شمشير بزن»؛ يکي گفت «فدک را بگير» همه جمع شدند، همه جمع شدند: «بتظافر أمتک علي هضمها» اينکه به حضرت امير (سلام الله عليه) پيشنهاد دادند که [فاطمه] يا شب گريه کند يا روز؛

اين نه براي آن بود که مثلاً گريه وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله عليها) نمي‌گذاشت کسي بخوابد [و] باعث اذيت بود؛ اينها نبود. اينها چون مکرر از پيغمبر شنيدند که رضاي زهرا، رضاي خداست؛ غضب زهرا، غضب خداست؛ رضا و غضب فاطمه (سلام الله عليها) رضا و غضب پيغمبر است؛ رضا و غضب پيغمبر رضاي خداست .اينها مي‌گفتند: اين همه گريه آن حضرت، نشانه آن است که از ما ناراضي است؛ براي اينکه زنهاي مهاجر و انصار بعد از جريان سقيفه وقتي رفتند خطبه دوم را حضرت خواند. اين خطبه دوم خيلي فولادين است؛ يعني براي هر کلمه‌اش بايد به لغت مراجع کنيم. اين زنهاي مهاجر و انصار آمدند به مردهايشان گفتند، آنها دوباره برگشتند که جبران کنند، فرمود: گذشت. اين خطبه دوم و خطبه اول که خطبه اول در مسجد، خطبه دوم در منزل آنها را بيدار کرد، فهميدند که حضرت از آنها ناراضي است. گفتند: يک قدري نارضايتي‌شان را کم بکنند، سخن از گريه نبود؛ مي‌دانستند مقام اين بي‌بي چيست.

مرحوم شيخ مفيد است ظاهراً ايشان نقل مي‌کند وقتي بي‌بي (سلام الله عليها) آمده علي‌بن‌ابي‌طالب را آن وضع با سر برهنه زير منبر بالاي سرش شمشير ديد فرمود: «لئن لم تکن عنه لأنشرن شعري ولأشقن جيبي ولآتين قبر أبي ولأصيحن إلي ربي» ؛فرمود: دست از پسر عموي من برداريد وگرنه سرم را براي نفرين کردن برهنه مي‌کنم سخن از لرزش ستون مسجد نبود. مرحوم شيخ مفيد نقل مي‌کند که وجود مبارک علي‌بن‌ابي‌طالب [عليه السلام] به سلمان فرمود: «يا سلمان إني أري جنبتي المدينة تکفئان» ؛فرمود سلمان! همين که زهرا تصميم نفرين گرفت من مي‌بينم دو طرف اين مدينه دارد مي‌لرزد؛ اگر اين عذاب بيايد چه کنيم: «إنّي أري جنبتي المدينة تکفئان»؛ دو طرف اين شهر دارد مي‌لرزد؛ نه ستون مسجد. اگر اين شهر زير و رو بشود چه کنيم؟ اين فاطمه است. حالا شما خطبه زينب کبرا (سلام الله عليها) را در کوفه قرائت کنيد؛ مي‌بينيد بسياري از جمله‌هاي بلند آن خطبه از مادرش گرفته شده [است] بسياري از جمله‌هاي بلند خطبه زينب کبرا (سلام الله عليها) در بازار کوفه از خطبه نوراني فاطمه زهرا (سلام الله عليها) گرفته شده [است]

اگر مرحوم صدرالمتألّهين (رضوان الله عليه) در آن رساله شريفش مي‌گويد حسين‌بن‌علي را در سقيفه بني‌ساعده شهيد کردند، همين است: «قُتل الحسين ابن علي في السقيفة». اين مي‌گويد: اگر نبود آن آتش زدن يا آتش آوردن در خانه فاطمه هرگز خيمه‌هاي بچه‌هاي ابي‌عبد‌الله را آتش نمي‌زدند، هرگز آن مرغهاي بي‌پر را…

«السلام عليکم يا اهل بيت النبوة و يا معدن الرسالة و يا مهبط الوحي و رحمة الله و برکاته»

فرازی ازمتن روضه حضرت زهرا به بیان آیة الله جوادی آملی


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

تجمل گرائی

تجمّل در لغت به معنای خود را زینت دادن و آراستن است. می‌توان رابطه بین اسراف و تجمّل را عموم و خصوص مطلق قرار داد. دین وقتی صحبت از نهی تجمّل می‌کند، نباید تصاویری از موهای ژولیده و لباس‌های مندرس در ذهنت بیاید. زیبا پوشی، روغن زدن، شانه زدن و بوی خوش هنگام عبادت از مستحبات مؤکّده است. وقتی در قرآن کلمه جمیل و جمال می‌آید یعنی زیبایی در متن دین قرار گرفته است. کسی به ظاهر مسلمان ژولیده مو، نگاه نکند و به پای دین بنویسد. آنچه قرار است در ادامه آید افراط در این موضوع است. سؤالات زیر جای تأمل دارد:

تجمّل از کدام راه؟ وقتی شرائط اقتصادی فرد و خانواده در آشفتگی به سر می‌برد استفاده از کالاهای لوکس و غیر ضروری از مصادیق بارز تجمل گرائی نیست؟ وقتی باهمان گوشی سابق همه نیازها برطرف می‌شود، خرید گوشی ِگران‌تر را چه بنامیم؟ وقتی می‌دانم غذای گران قیمتی که سر سفره گذاشته شود، منجر به شهرت خواهد شد؟ وقتی غذاهای آماده با لبخند به سطل زباله ریخته می‌شود؟ و در هنگام مصیبت به زیور آلاتم می‌افزایم؟

وقتی میدانم این لباس فاخر مرا به شکل زنان در می‌آورد تا مردان، و یا دیگران در اینکه به دید مسلمان به من نگاه کنند دچار تردید شده و بیشتر به کفّارشباهت دارم تا مسلمانان؟ با طرح این سؤالات تعریف ملموس‌تر می‌شود. این‌ها همه آن چیزی است که اسلام با آن‌ها مخالف است.

چه شد تجمّل گرا شدم؟

۱- فقر فکری و فرهنگی:

وقتی زاویه نگاهم به زندگی صرفا ًدر مصرف کردن باشد و بی تفاوت نسبت به نتایج و پیامد های آن، نتیجه این خواهد شد که هیچگاه خرید کردن، خوردن و پوشیدن مرا آرام نخواهد کرد. درست است که بشر در 50 سال گذشته به اندازه کلّ تاریخ بشر مصرف کرده است، ولی کماکان این شتاب در تجمّل گرائی ریشه در جهالت او دارد. زمین و آسمان طبق آیه 22 سوره مبارکه بقره «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُم» برای انسان آفریده شده است و انسان برای خدا. از طرفی طبق آیه هفتم سوره مبارکه کهف خداوند هر جه در زمین است را زینت برای خود زمین! قرار داده است: «همانا ما آنچه راکه بر زمین است، زینتی برای آن قراردادیم» إِنَّاجَعَلْنَامَاعَلیَ الْأَرْضِ زِینَةً لها. ولی باز داستان نفهمی و جهالت ما در مواجهه با اشیاءکار دستمان دادو دل بستیم و به تجمّل گرائی روی آوردیم. اگر کمی تا قسمتی از اندیشه ناب دینی برخوردار باشیم هرگز تبلیغات ما را نمی‌بلعد و استفاده از کالاهای لوکس را معیار و ملاک شخصیت قرار نمی‌دهیم. چرا که خوب میدانیم میزان تقوا و رضایت خداوند است. درست است که جهان امروز هویت ما را با مصرف، گره زده است ولی یادمان باشد نگاه غرب به انسان، در حیوان اقتصادی و مصرف گرا خلاصه می‌شد نه آنچه ما در بخش اوّل مطرح کردیم.

2- عقده های روانی:

وقتی به داشته های خود راضی نبوده و در صدد ریخت و پاش و اسراف و تبذیر باشیم، وقتی طاقت دیدن مخارج ابلهانه دوستم را نداشته و برای کم نیاوردن پیش دیگران دست به تجمل گرائی می‌زنم…همه این‌ها یعنی من بیماری هستم که از بیماری خود لذّت می‌برم. لطفا کسی به فکر درمان من نباشد! چه لذتی دارد چشم و هم چشمی‌هایی که مرا به غلیان انداخته و خواب از سرم ربوده است و مرا کفری می‌کند.

3- تکاثر طلبی:

وقتی بین دو قبیله بر سر برتری یکدیگر نزاع در گرفت، تصمیم گرفتند نفرات خود را شمارش کنندکه کدام یک بیش‌ترند؛ و وقتی در نفرات مساوی بودند رفتند به قبرستان! برای شمارش قبرها! این کار احمقانه از عرب آن روز بعید نبود.ولی جای تعجب اینجاست که ما نیز منش و خوی عرب جاهلی را کنار نگذاشته‌ایم، یا سراغ مدرک می‌رویم به جای درک، یا سراغ تعداد ماشین‌های در پارکینگ! یا به موقعیت جغرافیایی خود در شهر فخر می‌فروشیم! یا برچسب «شهرستانی بودن» را برای تحقیر دیگران زیر زبان مخفی کرده‌ایم برای لحظه مبادا! . فزون طلبی، تجمّل گرائی و فخر فروشی انسان را به کارهای بیهوده می‌کشاند تا جائی که حاضری بهترین لحظات خود را برای کم اهمیت‌ترین مسائل و موارد، هزینه کنی با این هدف که «می‌خواهم بخرم، چون هستم»

4- حسادت:

وقتی از ته دل آرزوی زوال نعمت دیگری را داریم درحالی که آن نعمت به صلاح اوست، این می‌شود حسادت. بدترین، خبیث‌ترین و دشوارترین رذیله نفسانی حسد است.

از وقتی فهمیدم دوستم کمی از نظر اقتصادی سرو سامان گرفته، چنان آشوبی در من به پا شده است که هر لحظه آرزوی مرگ او را دارم. ولی من نیز بیکار ننشستم. همین دیروز بود که فرش‌ها را عوض کردم و قرار است برای هفته آینده نیزسرویس بشقاب‌ها هم عوض شود.

نتایج تجمل گرائی

1- تباه شدن دین:

دیروز به بهانه نداشتن، قناعت می‌کردیم ولی امروز به بهانه ما قضی، در صدد جبران برآمده‌ایم. تجمّل گرائی روان را پریشان می‌کند و عقل را مضطرب. عقل همان نعمتی بود که با آن به شناخت دین می‌پرداختیم ولی امروز به خاطر گرایش به امور زائد و مخارج مفسده، عقل، این نعمت الهی را نیز به تباهی کشانیدیم. مَثَل دنیاو میل به دنیا، مَثَل ماری است که انسان دیندار ِعاقل فقط به دید مکانی موقت و محدود، به آن نگاه می‌کند که هر لحظه باید برگردد، فقط همین. ولی وقتی زهر آن مار در قلب انسان جا خوش گرد، سنت الهی در این مواقع اجرا خواهد شد. ایشان به حال خود رها شده و بهتر می‌توانند به انکار نبوت و معاد پردازند!

2- بحران اقتصادی:

تجمل گرائی کلمه است که در ظاهر زیبائی خاصی را به دنبال دارد ولی حقیقتا تباه شدن نعمت‌ها از نتایج آن است. اینجاست که چیزی برای نیازمندان از سر ریز در آمد ِجامعه باقی نمی‌ماند تا برای ایشان هزینه شود. می‌توانی به گوئی به دَرَک! که چیزی باقی نمی‌ماند، «مصرف می‌کنم، چون هستم».و وقتی بحران اقتصادی قوّت گرفت، فقر برخی را به کفر می‌کشاند و فرصت‌های شغلی را نابود می کندو آینده کشور را مبهم نشان می دهدو وابستگی‌مان را به بیگانه شدت می‌بخشد. باز هم میگوئی به دَرَک!؟

3- بی هویتی:

وقتی تیر آخر، هویت و چیستی مرا نشانه رفت، آرام کردن وجدانم برای استفاده از کالاهای لوکس که هیچ دلیلی برای استفاده از آن‌ها نیست، راحت‌تر خواهد بود. وقتی برای شنیدن ندای فطرت اقدامی نکردیم، باید منتظر شنیدن صدای هوای نفسی باشیم که مدت‌هاست بر فطرت ناب تسلط پیدا کرده است: من برای تجمّل گرائی و مصرف کردن به دنیا آمده‌ام. زندگی می‌کنم تا مصرف کنم. از وقتی اسیر تبلیغات شده‌ام، دیگران برایم تصمیم میگیرندکه چه بپوشم، چه چیزی بخورم. خلاصه اولویت‌های زندگی‌ام عوض شده، اصلا ً بازی عوض شده است.

همه این‌ها از اثرات سوء گرایش به تجملات است. از توضیح ِتحریک شهوات، خیالبافی، در رویا زندگی کردن، بی عاطفه بودن وعدم ترقّی افراد جامعه به عنوان نتایج دیگر تجمل گرائی گذشتم.

مصداق تجمّل گرائی

۱-وقتی از صبح زود تا آخر شب باید به دنبال آب و نان بدوی، در حالی که مخارج اصلی روی زمین مانده، خرید نوت بوکی که با نیّت پُز دادن خریده شود، قطعا تجمّل گرائی است.

2-مدت‌هاست به دنبال ضامن برای گرفتن وام 20 درصد بودی، تا مدل ماشینت را به اندازه‌ی 2 سال ارتقاء دهی، درحالی که نیازت با همان وسیله نقلیه رفع می‌شد. چرا تجمل گرائی؟

3-نزدیک عید به کوری چشم زن داداشمو اینا! رنگ مبلمان خانه رااز قهوه ای به زرشکی ارتقا دادیم. آفرین! 2 امتیاز میریم مورد بعد!

4-تلویزیون معمولی برای زوجی که تازه زندگی خود را آغاز کرده‌اند با مخارج سنگین امروزی، جوابگوی بستن دهان مبارک عمه و خاله نیست. ما برای به قرض افتادن به ازدواج روی آوردیم. کجائی تلویزیون 40 اینچ ِهفت میلیونی!

5-چهار رقم غذا به همراه گوشت آهو برای داماد کارگری که فقط آهوها را در راز بقا می‌دیده تجمل گرائی است.

6-آرایش سنگین عروس و استفاده از امکاناتی که هیچ نیازی به آن‌ها حس نمی‌شود؛ وقتی که می‌توان با هزینه بسیار کم آنرا ختم به خیر کرد.

7-این مورد را آهسته بخوانید…بسیاری از عمل‌هایی که برروی اندامی مثل بینی انجام می‌گیرد با چه هدفی است؟

8-قرار است پدر فردا از سفر حج تشریف بیاورند. حج سفری است برای گرایش به قناعت در بعد اجتماعی و تمرکز به هدف خلقت در بعد فردی. ولی سَفر مصادف است با پهن کردن سُفره هائی که پُر است از وسایل غیر ضروری. پدر جان حَجُّکم مَقبُول!

9-لطفا جهیزیه های بلا استفاده را که سالی 1 بار هم حتی گرد گیری نمی‌شوند، به این لیست اضافه نمائید.

10-قابل توجه آقایان؛ مصرف لوازم آرایشی با کدام دلیل و مبنا؟


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

مثل هر شب

فاطمه (ع) مثل هر شب رختخواب کوچکش را گشود. تشک پوستی اش را انداخت. بالش چرمی اش را زیر سر گذاشت و آرام در بستر دراز کشید.

فرشته خواب هنوز بالهای سبکش را بر بستر پلک- های فاطمه (ع) نگشوده بود که فاطمه (ع) صدایی شنید.

نرم تر از نم نم باران و بویی احساس کرد، چهرة پدرش مثل ماه بود. آستین های سفیدش را آرام آرام پایین می زد و به چهرة او نگاه می کرد. قطره های بلور آب در صورتش می درخشید. وضو گرفته بود.

- نور دیده ام! هرشب پیش از این که بخوابی چند کار انجام بده.

حرف های پدر را همراه با آواز زنجره ها می شنید. دلش را آرامش می داد.

- چه کارهایی؟

- خواندن همة قرآن، خوشحال کردن همة مومنان، سفر به خانة خدای مهربان، و شفاعت گرفتن از پیامبران.

با خود گفت: این همه کار در یک شب؟ خواندن قرآن؟ خوشحال کردن مومنان؟ سفر به خانة خدای مهربان و شفاعت گرفتن از پیامبران؟

با تعجب گفت: خواندن قرآن چند روز طول می- کشد. رفتن به خانه خدا هم چند روز طول می کشد. یک لحظه پیش از خواب چه کار می شود کرد؟

یک دفعه نوری از مقابل پنجره گذشت. فاطمه (ع) به نور خیره شد. یک تکه از آسمان روشن شد. فاطمه (ع) پلک هایش را به هم زد. اما نور رفته بود.

فاطمه (ع) گفت: این همه کار، لحظه ای پیش از خواب …

سر برگرداند تا از پدر بپرسد: چطور؟ اما پدر در نماز بود. سرگرم راز و نیاز بود. فاطمه (ع) صبر کرد و صبر کرد. تا پدر سلام دهد. نماز پدر تمام شد. سلام داد. رو به فاطمه (ع) کرد. لبخندی زد و با مهربانی گفت:

دخترم اگر «قل هو الله احد» را سه بار بخوانی، انگار که همة قرآن را خوانده ای.

اگر بخواهی مومنان از تو راضی بشوند، برای همه دعا بکن. از خدا بخواه گناهانشان را ببخشد.

دختر من، اگر پیش از خواب تسبیحات اربعه – سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر – بگویی آن قدر ثواب دارد که انگار خانة خدای مهربان را زیارت کرده ای.

و اگر می خواهی ما پیامبران از تو شفاعت کنیم، بر من و آنها صلوات بفرست.

از آن به بعد فاطمة زهرا (ع) هر شبِ خدا، پیش از خوابیدن، چهار کار بزرگ انجام می داد:

همه قرآن را می خواند، همه مومنان را راضی می- کرد، به زیارت خانه خدا می رفت و از پیامبران شفاعت می گرفت.1

پی نوشت:

1- برگرفته از منتهی الآمال، ج 1، ص 163؛ عوالم، ج 11، ص 580.

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

فاطمه زهرا (س) و قرآن
جایگاه فاطمه در کلام وحی

با ظهور دین تحول آفرین اسلام به وسیله حضرت محمد(ص) کرامت انسانی، عدالتخواهی و آزادی معنایی واقعی یافت. پیامبر خدا حفظ و حراست از دین و ارزشهای والای آن را به تبعیت از دو چیز واگذار نمود. یکی قرآن و دیگری اهل بیت که مفسران حقیقی و عمل کنندگان واقعی این کتاب الهی بودند. فاطمه زهرا(س) که جزء اهل بیت پیامبر و حلقه اتصال نبوت و امامت گردید در حدیثی قدسی چنین توصیف می گردد: «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علیّ لما خلقتک و لولافاطمه لما خلقتکما؛ای احمد اگر تو نبودی جهان را نمی آفریدم و اگر علی نبود ترا نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمی آفریدم.»(1) از امام محمد باقر(ع) روایت شده که فرمود: آنگاه که فاطمه(س) ولادت یافت، خداوند به فرشته وحی فرمود که نام فاطمه را بر زبان پیامبر جاری سازد. از این رو پیامبر اکرم(ص) به خواست خدا نام او را فاطمه نهاد. سپس خدا به آن بانوی گرانقدر فرمود: من بوسیله دانش و بینش، تو را از دیگر بندگان جدا ساخته و به همه آنان برتری بخشیدم و تو را پاک و پاکیزه ساختم. آنگاه امام باقر(ع) بیان داشت: به خدا قسم که خدا وی را بوسیله دانش و بینش بر دیگران ممتاز ساخت و از همان عالم میثاق (ذر) او را پاک و پاکیزه قرار داد و سپس به این آیه اشاره فرمود:(2) «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انّا کنّا عن هذا غافلین؛(ای رسول یادآور) هنگامی که خدای تو، از پشت فرزندان آدم نسل آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم همه گفتند: بلی ما گواهی می دهیم. دیگر در روز قیامت نگویید ما از این واقعه غافل بودیم».(3) این پاکیزگی را قرآن در آیه تطهیر به روشنی بیان می کند. «انما یریداللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ خداوند اراده نمود هرگونه ناپاکی و پلیدی را از اهل بیت دور کند و آنها را پاک و مطهر قرار دهد».(4)

نزول این آیه در رابطه با جمعی است که فاطمه(س) از اعضای اصلی آن به شمار می آمد. زیرا پیامبر(ص) پس از آن به روایت بسیاری از راویان و مفسران به مدت شش ماه یا بیشتر هر روز وقت نماز بر در خانه فاطمه(س) توقف می نمود و با یادآوری زمان نماز این آیه را تلاوت می فرمود. کلام وحی وجود مقدس حضرت زهرا(س) را که چون نوری خیره کننده دل تاریکی ها را شکافت و زهره ای در آسمان زمینیان و ملکوتیان شد چنین توصیف می کند.

«اللّه نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة، الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیة و لاغربیة یکاد زیتها یضیی ء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی اللّه لنوره من یشاء و یضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بکلّ شی ء علیم؛(5)…خدا نور آسمانها و زمین است. داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد آن چراغ در حبابی قرار دارد. حبابی شفاف و درخشنده، همچون ستاره ای درخشان. این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پر برکت زیتون گرفته شده (با آنکه) شرقی و غربی نیست (شرق و غرب بدان فروزان است) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود و خود به خود (جهانی را) روشنی بخشد، پرتو آن نور (حقیقت) بر روی نور (معرفت) قرار گرفته است و خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت کند و… .در تفسیر این آیه علی بن جعفر آورده است: من از حضرت کاظم (ع) پرسیدم، «کمشکاة فیها مصباح» چه معنایی دارد. حضرت فرمود: منظور از مشکوة دختر پیامبر فاطمه (س) است و واژه مصباح دو نور دیده اش حسن و حسین هستند. سپس از «کانّها کوکبٌ درّی» سؤال کردم؟ فرمود: فاطمه در میان زنان گیتی چون اختری نورافشان می ماند. وقتی از «یکاد زیتها یضی ء» پرسیدم. آن حضرت بیان داشت: فاطمه در دانش و بینش چنان است که چیزی نمانده که همه علوم و دانش از او سرچشمه گیرد. شاید کلام گهربار پیامبر (ص) که فرمود: نور ابنتی فاطمة من نور اللّه؛ نور دخترم فاطمه از نور خداست، برداشتی از این آیه باشد.(6)

قرآن فاطمه (س) را بسان کوثر که منبع عظیمی از خیر و رحمت است به پیامبر (ص) عطا نمود (انّا اعطیناک الکوثر) و همانگونه که حوض کوثر را شفا بخش دلهای عطشناک اهل محشر قرار داد، فاطمه را نسلی پایدار و والا بخشید تا از وجود و برکت آن برگزیدگان حق و مقتدایان نیک سیرت آب حیات بنوشند و به ساحل سعادت و سلامت راه یابند. پیامبر خدا (ص) که سخن و عملش حجت می باشد و هیچ کاری را از سر هوای نفس انجام نمی دهد (و ما ینطق عن الهوی ان هوالّا وحی یوحی)(7) فاطمه را ستود، او را حورا و انسیه، طاهره و مرضیه، زکیّه و محدّثه نامید و شأنش را بالاتر از مریم دختر عمران دانست. آن حضرت به امت خویش توصیه نمود که: قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودة فی القربی؛(8) من از شما هیچ پاداشی نمی خواهم مگر دوستی نزدیکانم. گویند پس از نزول این آیه از پیامبر سؤال شد که خویشان نزدیکت که دوستی آنها بر ما واجب شد چه کسانی هستند. آن حضرت فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنها حسن و حسین.(9)
انس فاطمه با قرآن

حضرت فاطمه(س) در بوستان نبوی و در خاندان وحی تحت تربیت پدر گرامیش رسولخدا که بهترین معلم اخلاق و توحید بود، آداب و ارزشهای اسلامی را آموخت آنگونه که باطنش با قرآن مأنوس گردید و اسرار و دانشها را چنان فرا گرفت که کتابی بنام مصحف فاطمه که علم گذشته و آینده در آن است پدید آورد. در روایت است که چون زمان ولادت حضرت زهرا(س) نزدیک شد رسولخدا ام سلمه و زینب دختر جحش را فرمان داد تا به نزد کودک بیایند و آیة الکرسی و آیه ان ربکم…بخوانند و با دو سوره عوذتین او را در پناه خدا قرار دهند.(10)

فاطمه (س) که از ابتدا جان و روحش آمیخته به عطر حیاتبخش قرآنی بود، با بیان احکام و معارف الهی، جامعه اسلامی و بخصوص زنان را نسبت به وظایفشان آشنا ساخت و در عمل به قرآن و نشر آن از همگان پیشی گرفت و هر که در مکتب توحیدی اش زانوی ادب زد از نامداران و ره یافتگان به درگاه ربوبی شد. شاگردان و پروش یافتگان کلاس درسش از خادمین، حافظین و گروندگان واقعی قرآن گردیدند.

فضه خدمتگزار حضرت فاطمه (س) که عمر خویش را در معیت و هم نشینی دختر رسولخدا سپری نمود، در مدت 20 سال جز با آیات قرآن سخن نگفت و هرگاه قصد بیان مطلبی را داشت آیه ای متناسب با آن را تلاوت می نمود. جایگاه قرآن در نزد فاطمه (س) بسیار ارزشمند و اهتمام وی در آموزش و تعلیم کتاب الهی بسی بلند و در خور توجه است. وی به تأسی از پدر گرامیش در تلاوت قرآن مُصر بود و فاطمه (س) می فرماید رسولخدا شش چیز را لازمه مروّت دانست، سه تا در حضر و سه تا در سفر، امّا در حضر: تلاوت قرآن، آباد کردن مساجد و معاشرت با برادران دینی برای خدا، ولی در سفر: بخشیدن توشه، خلق حسن داشتن و مزاح نمودن در غیر نافرمانی و معصیت الهی.(11) در روایت آمده است که حضرت فاطمه(س) فرمود: همانا رسول خدا برای حسن و حسین تعویذ می نوشت و به آنان این کلمات را تعلیم می داد، چنانکه آنان را سوره ای از قرآن آموزش می داد.(12) فاطمه (س) در آموزش قرآن و نحوه قرائت آن دستورالعملهایی دارد از جمله اینکه فرموده: کسی که سوره های حدید، واقعه و الرحمن را تلاوت کند در ملکوت آسمانها چنین خوانده می شود: «ساکن فردوس»(13) مؤانستی که دختر رسولخدا (ص) با قرآن داشت با حضور پدر طراوت و شادابی خاصی بدو می داد، طوری که در فقدان پیامبر روحش بشدت آزرده گردید و از قطع ارتباط فرشته وحی که پیام آور آیات الهی بود شکوه نمود و خطاب به قبر پدر فرمود: جبرئیل با آیاتی از قرآن همدم و مونس ما بود امّا (پدر) تو رفتی و خیرها از ما پوشیده شد.

حضرت فاطمه(س) الفت خاصی با قرآن داشت. پیامهای قرآنی را نشر می داد و دل گرفتگی اش زمانی بود که می دید به قرآن عمل نمی شود و از آن ارمغان نبوت تنها نامی مانده و نه تنها به حفظش اقدام نمی گردد بلکه دشمن سعی در تغییر و تبدیل آن مفاهیم الهی دارد. و به ذائقه و سلیقه خویش آن را تفسیر می کند.

با مروری اجمالی بر زندگی کوتاه فاطمه(س) به جلوه های ویژه ای از تأثیر قرآن در سیره و سخن آن حضرت پی می بریم که می تواند بیش از پیش چهره تابناک آن گوهره دهر و یگانه یادگار رسول اکرم(ص) را به شیفتگان حق و حقیقت و طالبان خدای جوی بشناساند.
بیان توحیدی

بزرگان و اولیاء الهی همواره در تبلیغ دین و ارزشهای والای قرآنی بر مواضع توحیدی پای فشرده اند. دختر گرانمایه پیامبر اسلام که از سرچشمه توحید جرعه ها نوشیده و ظرف دلش به نور خدایی روشن گردیده به سردمداران خلافت که پس از رسولخدا (ص) به زور و مکر و حیله بر مسند پیشوای مسلمانان تکیه زده اند و خود را جانشین آن حضرت می دانند نهیب زده و از ایمانی که از برکت اسلام و وجود پر برکت پیامبر خدا بدست آوردند ولی در حفظ و حراست آن تلاش نکردند انتقاد نموده، می فرماید:

فان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فان اللّه لغنی حمید؛ اگر شما و همه مردم روی زمین کفر ورزید (به خدا زیانی نخواهد رسید) چرا که خداوند در خور ستایش است.(14) شمایان جز به خویشن زیان نمی رسانید و جز با از دست دادن دین و ایمانتان به خود خسران و زیانی وارد نمی آورید. حضرت فاطمه (س) برای روشن شدن اذهان عموم مردم که خیال نمودند هر شخصی با هر فکر و اندیشه ای لیاقت جانشینی پیامبر و عملی کردن برنامه های دین اسلام را دارد و فقط حفظ ظاهر برای مقبولیت کافی است فرمود: من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین؛(15) هر کس غیر از اسلام دینی را اختیار کند هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است. آن حضرت با اعتقاد راستین به حقیقت اسلام واپس گرایی و ارتجاع را در اندیشه و افکار آن نابخردان مذمت نموده و از زبان قرآن می فرماید: افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من اللّه حکماً لقوم یوقنون؛(16) آیا (با وجود این دین کامل و قوانین محکم آسمانی) باز تقاضای تجدید حکم زمان جاهلیت را دارند و برای اهل یقین کدام حکم از حکم خدا نیکوتر خواهد بود.
شمیم رسالت

حضرت فاطمه (س) در بیان و عمل نسبت به دستورات دینی بسیار پر تلاش بود. حقیقت در سخن، تقوا در عمل، عدالت در رفتار و کردار، مفاهیمی بود که از پدر آموخت و آنگونه به کار بست که رسولخدا (ص) بارها او را ستود و در وصفش فرمود: «فداها ابوها» فاطمه (س) بستر پذیرش رسالت نبوی را با درایت خویش گستراند و در تفسیر و تبیین نظرات پیامبر (ص) زیباترین نطقها و خطابه ها را ایراد نمود و آیات الهی را به بهترین شیوه و مؤثرترین راهکار مورد استفاده قرار داد وی در رویارویی با اهل باطل فرمود: من دختر پیامبری هستم که قرآن درباره اش گفته: لقد جائکم رسولٌ من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم.

پیامبری از میان شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او گران است و به ارشاد و هدایت شما سخت عشق می ورزید و بر ایمان آورندگان رئوف و پرمهر بود.(17) اگر نسب این پیامبر را بجوئید خواهید دید که او پدر من است. نه پدر دیگر زنان. پیامبری که خداوند او را با چنین ویژگی هایی برانگیخت. انّا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیرا؛ ای پیامبر ما تو را گواه و مژده دهنده و بیم ده فرستادیم. (خلق را به رحمت بشارت و از قهر و عذاب بترسانی)(18) با استفاده از دو آیه فوق فاطمه(س) پیوستگی و اطاعت خود را از رسول(ص) اعلان ساخت و فرمود: من دختر یگانه همان پدرم، پیشوای بشر دوست و خیرخواهی که با رسالت خویش شما را از عذاب سخت الهی هشدار داد و برای نجات انسانها کوشید.
حامی ولایت

حفظ اعتقادات قلبی و باورهای دینی ویژگی بندگان صالح خداست، امّا برای پیمودن مراتب ایمان تنها ذکر زبانی و باور قلبی کافی نیست و لازم است در مواقعی که دشمن قصد سست نمودن پایه های دینی و مذهبی امتی را دارد به جهاد و مبارزه روی آورده از حریم اسلام دفاع نمود. حضرت فاطمه(س) در گفتگوی خویش با کسانی که به تضییع حقش رضایت دادند و راه را برای متجاوزان زورگو بازگذاشتند تا در لباس دین خلافت مسلمین را به عهده گیرند و آب را از سرچشمه قطع کنند داد سخن می دهد و با استفاده از قرآن می فرماید: «الاتقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم و همّوا باخراج الرسول و هم بدؤکم اوّل مرةٍ اتخشونهم فاللّه احقّ ان تخشوه ان کنتم مؤمنین؛ چرا با گروهی که پیمان های خود را شکستند و آهنگ بیرون راندن پیامبر را نمودند کارزار نمی کنید. در حالی که آنان نخستین بار پیکار با شما را آغاز کردند. آیا از آنان می ترسید با اینکه سزوارتر است که از خدا بترسید، اگر ایمان دارید.(19)

جهاد و مبارزه ای که فاطمه (س) مردم غفلت زده آن زمان را بدان دعوت می نماید، دفاع از حق ولایت حضرت علی (ع) است. آنهایی که با تن پروری و رخوت و تقصیر پوستین اسلام را وارونه به تن کردند و به کنار رفتن شخصیتی که از همه شایسته تر بود رضایت دادند مورد نکوهش دختر رسولخدا(ص) واقع شدند. گویا فراموش کرده اند که در ابتدای ظهور اسلام و اطاعت از پیامبر با دشمن به مبارزه برخاستند. امّا اکنون که در کارها گشایش حاصل شده مسئولیت خویش را رها نموده و به راحت طلبی روی آورده اند. فاطمه(س) در ملاقاتی که با زنان مهاجر و انصار داشت به نوعی دیگر از ولایت امیرمؤمنان علی(ع) دفاع کرده و این آیه را تلاوت می کند… افمن یهدی الی الحقّ احقّ ان یتّبع امن لایهدّی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون؛ آیا آن که (خلق را) به راه حق رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است یا آن که خود هدایت نیابد مگر آن که هدایتش کنند. پس شما را چه شده چرا اینگونه قضاوت می کنید.(20) این آیه که به اصل هدایت اشاره دارد مقایسه ای است بین انسان والایی که به حق و عدالت راهنمایی می کند و مردم را به راه راست ارشاد نموده با آن فرد گمراهی که نه خود هدایت شده و نه راه راست را می شناسد تا بتواند دیگران را هدایت کند. دختر رسولخدا(ص) این چنین آنها را مؤاخذه کرد که کدامیک از این دو نفر شایسته الگو برداریند. آیا علی بن ابیطالب(ع) که نمونه انسان کامل و برجسته در دانش و فضیلت است یا مدعیان دروغ گو و غاصبی که هیچ یک از امتیازات رهبری را ندارند.
شکوه شکیبایی

حضرت فاطمه(س) در عمر کوتاه اما پرثمر خویش با انواع ناملایمات روبرو شد که با همتی دلیرانه و مقاومتی بی نظیر آنها را پشت سر نهاد وی به فرمان الهی صبر را پیشه ساخت و از شدیدترین مصائب روزگار لب به شکوه و شکایت نگشود، بلکه با آغوشی باز به استقبال سختی ها رفت و بدون آنکه از انجام مسئولیت شانه خالی کند و به راحت طلبی و سازش با دشمن گردن نهد، به سر پنجه صبر و تدبیر وظیفه خویش را به انجام رساند. تصاحب حق مسلم آن حضرت و همسر گرامیش توسط غاصبان و بیدادگران امری خلاف بود که آن حضرت نه تنها با مسئله منفعلانه برخورد نکرد بلکه در اعتراض مستدل به خلفای وقت آنان را از خطا و اشتباه آگاه کرده و از هواهای جاه طلبانه و ظالمانه بر حذر داشت، و آنگاه که کوشش خود را در این زمینه بی ثمر دید و گوشی شنوا برای پذیرش حق ندید. با بیان آیه ای از قرآن مشی خود را اینگونه ترسیم نمود.

…بل سوّلت لکم انفسکم امراً فصبرٌ جمیلٌ و اللّه المستعان علی ماتصفون؛(21) اینک صبری نیکو برای من بهتر است و بر آنچه شما وصف می کنید خدا یاری دهنده است، و در فرازی دیگر از سخنانش فرموده است: «فاعملوا انا عاملون و انتظروا انّا منتظرون»(22).

شما کار خود کنید، و «ما هم به وظیفه خویش عمل می کنیم. شما منتظر (میوه تلخ عملکرد ظالمانه خود) باشید. ما نیز به انتظار(پاداش و شکیبایی و پایداری و ایمان) عمل خود می باشیم.»
اوج پروا پیشگی

فاطمه(س) در زندگی سعادتمند و پربارش به اجرای فرامین قرآنی و سنت نبوی پایبند بود و با پشت پا زدن به مظاهر دنیای مادی، مراتب کمال را می پیمود و رضایت پروردگار را می طلبید. خداترسی و پرهیزگاری آن بانوی نمونه وی را به سر حد کمال رسانید و تشنگان حقیقت را از برکات آن نفس قدسیه سیراب نمود. هنگامی که آیات ذیل بر قلب مقدس پیامبر خدا(ص) نازل گردید: «و انّ جهنم لموعدهم اجمعین، لها سبعة ابواب لکلّ باب منهم جزء مقسوم؛ البته وعدگاه جمیع آن مردم گمراه آتش دوزخ خواهد بود آن دوزخ را هفت در است که هر دری برای ورود دسته ای از گمراهان معین گردیده است.(23)

پیامبر گریه شدیدی کرد، صحابه به حال پیامبر ناراحت شدند ولی علت گریه را نمی دانستند. عادت آن حضرت چنان بود که با دیدن فاطمه(س) شاد می گردید و آثار شادی در چهره اش نمایان می گشت. یکی از اصحاب خدمت فاطمه(س) رفت و از وی خواست سبب گریه پیامبر(ص) را جویا گردد. آنگاه فاطمه(س) نزد رسولخدا(ص) آمد و پرسید؟ پدرجان فدایت گردم. علت گریه شما چیست. پیامبر دو آیه فوق را تلاوت نمود. فاطمه(س) که نام جهنم را شنید فوق العاده منقلب شد و پی در پی گفت: الویل ثم الویل لمن دخل النار. وای، پس وای بر کسی که وارد دوزخ گردد.(24)

در خطبه جاودانه ای که فاطمه(س) در دفاع از حق خویش بیان نمود حاضران را به تقوا و پرهیزگاری دعوت نمود و فرمود: فاتقوا اللّه حق تقاته ولاتموتنّ و انتم مسلمون ؛ راه خداترسی را آنگونه که شایسته است پیشه سازید و بکوشید جز مسلمان جهان را بدرود نگویید.(25)

آن حضرت بدکاران را مورد خطاب قرار داده و به عذاب روز قیامت هشدار می دهد: من یأتیه عذاب یخزیه و یحلّ علیه عذاب مقیم ؛ به زودی خواهید دانست چه کسی

جهاد و مبارزه ای که فاطمه(س) مردم غفلت زده آن زمان را بدان دعوت می نماید، دفاع از حق ولایت حضرت علی(ع) است. آنهایی که با تن پروری و رخوت و تقصیر پوستین اسلام را وارونه به تن کردند و به کنار رفتن شخصیتی که از همه شایسته تر بود رضایت دادند مورد نکوهش دختر رسولخدا(ص) واقع شدند.

عذاب خوار کننده بسویش خواهد آمد و کیفر ماندگار دامانش را خواهد گرفت.(26)

دختر رسولخدا(ص) در جمع زنان مهاجر و انصار از عدم ایمان و خداترسی مردان شان سخن گفته و می فرماید: ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون؛ اگر مردم شهرها، ایمان آورده و پروا پیشه ساخته بودند. بی تردید برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم. ولی آنان آیات ما را دروغ پنداشتند. پس ما نیز به کیفر اعمالشان گریبان آنها را گرفتیم.(27)

پی نوشت ها:

28. مسند فاطمه، مهدی جعفری، ص 23.

29. فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد، ص 104.

30. سوره اعراف، آیه 172.

31. سوره احزاب، آیه 33.

32. سوره نور، آیه 35.

33. بحارالانوار، ج 15، ص 10.

34. سوره نجم، آیه 3 و 4.

35. سوره شوری، آیه 23.

36. تفسیر درالمنثور، ج 2، ص 7.

37. مسند فاطمه، مهدی جعفری، ص 336.

38. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 27.

39. مسند فاطمه، ص 235.

40. درالمنثور، ج 6، ص 140.

41. سوره ابراهیم، آیه 8.

42. سوره آل عمران، آیه 85.

43. سوره مائده، آیه 50.

44. سوره توبه، آیه 129.

45. سوره فتح، آیه 8.

46. سوره توبه، آیه 13.

47. سوره یونس، آیه 35.

48. سوره یوسف، آیه 18.

49. سوره هود، آیه 122 ـ 121.

50. سوره حجر، آیه 44 ـ 43.

51. بیت الاحزان، محدث قمی، ص 50.

52. سوره آل عمران، آیه 102.

53. سوره هود، آیه 29.

54. سوره اعراف ، آیه 96.

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »


اقبال به خداوند متعال

امام صادق عليه السلام:

إنّي لاَُحِبُّ للرجُلِ مِنكُم المؤمنِ إذا قامَ في صلاةٍ فَريضَةٍ أن يُقبِلَ بقَلبِهِ إلى اللّه ِ و لا يَشغَلَ قَلبَهُ بأمرِ الدنيا، فليسَ مِن مؤمِنٍ يُقبِلُ بِقَلبِهِ في صلاتِهِ إلى اللّه ِ إلاّ أقبَلَ اللّه ُ إلَيهِ بوَجهِهِ، و أقبَلَ بقُلوبِ المؤمنينَ إلَيهِ بالمَحَبَّةِ لَهُ بعدَ حُبِّ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ إيّاهُ

دوست دارم كه فرد مؤمن شما هرگاه به نماز واجب مى ايستد ، با دل خويش به خداوند رو كند و دلش را مشغول امور دنيا نگرداند ؛

زيرا هيچ مؤمنى نيست كه در نمازش روى دل به خدا كند، مگر اين كه خداوند نيز به او توجّه كند و خداوند عزّ و جلّ او را دوست بدارد و محبّت دلهاىِ مؤمنان را نيز متوجّه او گرداند .

ثواب الأعمال : 163/1


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »


تمثل نماز در بیان امام صادق علیه السلام
امام‏ صادق‏ (علیه السلام) فرمود:

هر كه نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا كند فرشته آن را پاك و درخشان به آسمان رساند و آن نماز با صدای بلند گوید:

خدا نگهت دارد چنانچه نگهم داشتى و تو را بخدا سپارم چنانچه مرا سپردى به فرشته ‏اى كريم

و هر كه بى‏ عذرى (عذر شرعی) بى ‏وقت آن را بخواند و حدود آن را درست بجا نیاورد فرشته آن را سياه و تاريك بالا برد و آن نماز فرياد كشد:

خدا ضايعت كند چنانچه ضايعم كردى و رعايتت نكند چنانچه رعايتم نكردى

الأمالي( للصدوق)، ص: 256


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »


فرق حکمت عبادت با آداب عبادت و سر عبادت
استاد جوادی آملی

راز عبادتی همچون نماز چيزي است كه به عالم ملكوت و عوالم بالاتر از آن برمي‏گردد، آنچه به درون و باطن عبادت مربوط مي‏شود. اما حكمت عبادت، همان هدف و نتيجه ‏اي است كه بر آن مترتب مي‏گردد، از قبيل عروج، نجات از ناشكيبايي، و…. اما ادب عبادت مانند نماز مسائلي است كه به اوصاف و احوال نمازگزار بازگشت مي‏كند كه بايد حضور قلب و خشوع قالب داشته باشد، پيوسته در ذكر باشد و از توجه به غير معبود خود را حفظ كند و همچنين ساير صفات ظاهري معهود و لازم را (از لباس و مكان و…) مراعات نمايد و روشن است كه اين امور از اسرار نيست. پس ميان آداب و اسرار و حکمت نماز تفاوت است.

رازهاي نماز - صفحه 28


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 13942 نظر »


قرآن سفره خداوند متعال

نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«إنّ هذا القرآن مأدبة اللّه فتعلّموا مأدبته ما استطعتم …».

مأدبه- به فتح و ضم دال- طعام مهمانى است. يعنى قرآن سفره خداست، و تا مى‏توانيد از اين سفره بهره ببريد.

هزار و يك كلمه، ج‏3، ص: 459


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »


برتری جویی

دو روایت عجیب و تکان دهنده در مورد آیه

تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین (سوره قصص، آیه 83)

سرای آخرت را قرار دادیم برای آنان که برتری و گردن فرازی و همچنین فساد و تبهکاری در زمین را نمی خواهند و فرجام نیک و عاقبت خیر تنها برای پرهیزکاران و تقواپیشگان است .

—————

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

«ان الرجل لیعجبه ان یکون شراک نعله اجود من شراک نعل صاحبه فیدخل تحتها»

چه بسا شخصی خوشش آید و لذت ببرد از اینکه بند کفشش از بند کفش دوستش بهتر باشد، پس ضمن این آیه قرار می گیرد .

سعد السعود للنفوس، ص: 88

—————————–

و امام صادق علیه السلام پس از ذکر این آیه مبارکه گریه می کند و می فرماید:

«ذهبت و الله الامانی عند هذه الآیة »

با نزول این آیه، جائی برای آرزوها و آمال انسان نیست.

تفسير القمي، ج‏2، ص: 146

 


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

تحلیل بلایا ونامطلوب ها در عالم آفرینش !!!
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) -حضرت آیت‌الله العظمی سبحانی به پرسشی درباره بلایا ونامطلوب ها در عالم آفرینش پاسخ گفته است.
به گزارش شفقنا متن پرسش مطرح شده وپاسخ این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است:

پرسش:آیا مى توان ستمها و کلیه کارهاى ناشایست و شرور را به خدا نسبت داد؟
پاسخ: کارهاى زشت و ناشایست دو جنبه دارد و بعبارت دیگر، آنها را مى توان از دو راه مورد مطالعه قرار داد:
۱. جنبه هاى وجودى و ثبوتى
۲. جنبه هاى عدمى و سلبى
هر کار ناشایستى را که شما در نظر بگیرید، از نقطه نظر وجود و هستى،قبیح و نا زیبا نیست اگر زشت و نازیبا است، از نقطه نظر دوم است، یعنى از نظر جنبه هاى عدمى و سلبى است.
مثلاً آمیزش زن و مردى را در نظر بگیرید، که به صورت نامشروع و غیر قانونى صورت مى گیرد یک چنین آمیزش از نظر جنبه هاى وجودى با آمیزش مشروع و قانونى یکسان است، هر دو عمل، نتیجه فعالیت غریزه جنسى است، تنها تفاوتى که میان این دو عمل وجود دارد، این است که عمل نخست مورد امضاى خداو یا قوه مقننه کشور نیست، در حالیکه عمل دوم، موافق قانون و مورد تایید قوه مقننه است، بنابر این عامل زشتى، در «زنا» صفت نامشروع بودن عمل است که صد در صد ، یک امر عدمى است، و آنچه متعلق قدرت خدا است، جنبه وجودى شى است نه جنبه عدمى و منفى آن، اصولاً امور عدمى و جنبه هاى منفى پست تر از آن هستند که مورد تعلق قدرت و خلقت قرار گیرند، شما با دقت در این مثال میتوانید، دیگر موارد را از قبیل ظلم و ستم، خدعه و حیله، جنایت و خیانت را به روشنى تجزیه و تحلیل نمایید، مثلاً ظلم از آن نظر بد و زشت شمرده مى شود که حق مظلومى را از بین مى برد و اجتماع را از رشد باز میدارد. عین این پرسش درباره بلاها و آفات مانند زلزله و سیل و مانند آنها مطرح است و براى توضیح این جواب، به تحلیلى پیرامون شرور مى پردازیم.

تحلیلى از بلاها و شرور ( [۱])
در هر موردى شر و یا موجود نامطلوبى به چشم مى خورد با یک بررسى کوتاه معلوم مى گردد که از این نظر نامطلوب بشمار مى رود که با عدمى همراه است.
مثلاً مرض و بیمارى از آن جهت نامطلوب بشمار مى رود که سبب مى شود که شخص بیمار فاقد صحت و عافیت باشد. شخص نابینا و ناشنوا از این نظر که یک انسان متفکر و آراسته به فضایل است بینایى و شنوائى براى او کمال مطلوبیت را دارد، ولى نابینایى و ناشنوایى واقعیتى نیست که در چشم نابینا و گوش ناشنوا وجود داشته باشد، بلکه واقعیت آنها همان فقدان و نداشتن بینایى و شنوایى است و واقعیتى جز همین امر عدمى، ندارد.
با مقایسه موارد دیگر به این دو مورد، خواهیم دید که هر کجا که سخن از بدى هست پاى یک نوع فقدان و نیستى که از هر فاعل و آفرینننده اى بى نیاز است، در میان مى باشد، و تمام بدیها و زشتیها از آن نظر بد و زشت شمرده مى شوند که فاقد هستى و یا مستلزم نیستى مى باشند، هر کدام از درندگان و گزندگان و بلاها و آفات، از آن نظر بد هستند که منجر به فقدان یک رشته هستى شده و هستى هایى را از بین مى برند، زیرا این عوامل یا موجب مرگ مى شوند و یا مایه از دست دادن عضو و نیرویى مى گردند و یا مانع از رشد و پرورش استعداد هایى مى شوند و اگر همین شرور چنین نتایجى را در بر نداشتند، هیچ گاه زلزله و آفتهاى نباتى و حیوانى بد و زشت و یا شر شمرده نمى شدند.
هرگاه جهل و نادانى، موت و مرگ، فقر و بیچارگى، بد و زشت شمرده مى شوند روى کمبودهایى است که در این موارد احساس مى شود، زیرا علم و کمال، واقعیتى است که انسان جاهل فاقد آن است، و حیات و زندگى حقیقتى است که فرد مرده آن را دارا نیست، و مرد فقیر فاقد دارایى و ثروتى است که با آن زندگى کند.
خلاصه «در جهان یک نوع موجود بیش نیست، و آن خوبیها است» بدیها همه، از نوع نیستى هستند و نیستى مخلوق نیست، بلکه از «خلق نکردن» است نه از «خلق کردن»، از این جهت نمى توان گفت جهان دو خالق دارد، یکى خالق هستى ها و دیگرى خالق نیستى ها، مثل هستى و نیستى، مثل آفتاب و سایه است، وقتى شاخص را در آفتاب نصب مى کنیم ، قسمتى را که بخاطر شاخص تاریک مانده و از نور آفتاب روشن نشده است سایه مى نامیم، سایه چیست؟«سایه» ظلمت است و ظلمت چیزى جز نبودن نور نیست، وقتى مى گوییم نور از کانون جهان افروز خورشید تشعشع یافته است نباید پرسید که سایه و ظلمت ازچه بوجود آمده است، بلکه این دو از چیزى تشعشع نکرده ، و از خود مبدأ و کانون مستقلى ندارند براى صدور شرور و آفات از خداوند جهان توجیه دیگرى نیز هست که هم اکنون از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد:

تحلیل دیگر درباره شرور
تحلیل دیگرى که درباره شرور وجود دارد بحث حقیقى و نسبى بودن شرور است با این پرسش که آیا بدى و شرور یک صفت حقیقى است یا نسبى؟
با یک بررسى کوتاه خواهیم دید که بدى ها و شرور یک نوع امر نسبى است نه حقیقى و هرگز هیچ موجودى در حد ذات خود بد نیست، و بدى یک نوع حالتى است که در موقع برقرارى و مقایسه میان دو شى، پدید مى آید، مثلاً سّم مار، و زهر عقرب، و درندگى گرگ براى خود آن ها بد نیست و با وجود آنها کمال سازگارى را دارد، و مایه تکامل و بقاى زندگى آنها است بلکه تنها از آن نظر بد است که مایه فناى انسان و آسیب پذیرى او است. باران سیل آسایى که مى بارد، هرگز در حد ذات بد و زشت نیست بلکه موقع مقایسه، به یکى از این دو صفت، توصیف مى گردد، مثلاً از آن جهت که در فصل مناسبى ببارد و در سایه آن دشت و باغ و بستان سبز گردد، خوب و خیر خواهد بود ولى از آن نظر که مایه خرابى و ویرانى چهارخانه گلى در گوشه بیابان مى گردد، شر و بدى نامیده مى شود خداى بزرگى که عقرب زهر دار را آفریده، دو کار مستقل انجام نداده است یکى این که عقرب را با نیش و سمّ آفریده، دیگر آن که آن را شر و بد خلق کرده باشد، بلکه او یک کار بیش انجام نداده است و آن این که به چنین موجودى جامه هستى پوشانیده است و این ما هستیم که موجودى را با دیگرى مقایسه مى کنیم، سپس آن را به بدى و زشتى توصیف مى نماییم.( [۲])
[۱] . جهت مطالعه بیشتر پیرامون بلاها و شرور، از نظر ناسازگارى آنها با حکمت و عدل الهى، به کتاب « شناخت صفات خدا» ص ۲۲۷ـ ۲۸۰ نوشته آیه اللّه سبحانى مراجعه شود.
[۲] . منشور جاوید، ج۲، ص ۲۷۱ـ ۲۷۸.



موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

اسرار تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام)
تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) از آثار و برکات بسیارى برخوردار است.

نجات از شقاوت

تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) از آثار و برکات بسیارى برخوردار است که از جمله‏ ى آن‌ها نجات یافتن از شقاوت و بدبختى است. هر انسانى به تناسب بینش و نگرشى که به جهان هستى و وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى دیگر یکى از مهم‌ترین مسائلى که همه‏ ى انسان‌ها را آگاه یا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى که کارهاى زندگى و برنامه‏‌هایشان را در جهت وصول به آن پى‏ ریزى مى‏ کنند، مسئله‏ ى رسیدن به سعادت و گریز از شقاوت است.

منتهى از آنجایى که انسان اختیار دارد؛ راه خودش را باید آزادانه انتخاب کند. لذا انسان بعد از اینکه راه برایش نمایان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مى ‏دهد و راه هدایت مى‏ پیماید، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و راه ضلالت و گمراهى پیش مى‏ گیرد. و این مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئله ‏اى است که همه‏ ى آنان که به خود آمده‏‌اند، از آن مى‏ ترسند و آن‌ها که بصیرت ندارند و در خواب غفلت عمر مى‏ گذرانند از آن نیز به غفلت به سر مى‏ برند.

لذا آن دسته که داراى بصیرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت همیشه دست به دعا و ذکر بلند مى‏ کنند و با تضرع و اصرار از خداى خویش طلب دورى از شقاوت و رسیدن به سعادت مى ‏نمایند. مداومت بر تسبیحات حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است.

از این رو شایسته نیست که از برکات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن کوتاهى و سستى نماییم. امام صادق (علیه‏ السلام) در این رابطه مى‏ فرماید: «یا ابا هارون، انا نامر صبیاننا بتسبیح فاطمه علیهاالسلام کما نامرهم بالصلاه، فالزمه، فانه لم یلزمه عبد فشقى» (۱)؛ اى ابا هارون! ما بچه‏ هاى خود را همانطور که به نماز امر مى‏ کنیم به تسبیحات حضرت فاطمه (علیهاالسلام) نیز امر مى‏ کنیم. تو نیز بر آن مداومت کن، زیرا هرگز به شقاوت نیفتاده است بنده‎ای که بر آن مداومت نموده است.

و نیز از این حدیث شریف استفاده مى‏ شود که شایسته است والدین محترم، تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) را مانند نماز به فرزندانشان تعلیم کنند، باشد که مشمول این حدیث گردند.

دورى شیطان و خشنودى خدا
شیطان همواره دشمن دیرینه‏ ى انسان بوده و هست و هیچگاه انسان از حیله‏‌ها و خواطر شیطانى او در امان نیست. شیطان بنا بر آیات الهى، دشمن قسم خورده‏ ى انسان است تا او را به هر طریق ممکن به گمراهى بکشاند. از این رو آدمى همیشه در معرض تهاجم شیطان و وساوس شیطانى است. بعضى انسان‌ها در مقابل این تهاجم شیطانى و خواطر نفسانى همیشه در حال فرارند که در این صورت همواره مورد تعقیب شیطان و خواطرند، و هیچگاه خلاصى ندارند و اى بسا در آخر خسته شده و نفس ‏زنان تسلیم شوند، و عده‏ اى اندک در تلاش ‏اند که با مداومت بر ذکر و فکر و عمل، چنان رفتار کنند که شیطان و خواطر را از خود فرارى دهند و شیطان را از خود دور کنند که البته راهى است مشکل. کسانى که به این مقام برسند داراى نفس مطمئنه خواهند شد که دیگر دگرگونى در آن راه ندارد.

وقتى انسان توانست شیطان را از خود دور و طرد کند، و به طاعات عمل نماید و در کار‌ها و اذکار و عبادت‎هاى خود اخلاص ورزد، رضایت خدا نیز حاصل گردد، چون شیطان و وساوس او یکى از بزرگ‌ترین موانع کسب رضایت و خشنودى حق تعالى است. آرى رضا و رضوان خداوند سبحان مطلوب سالکان و منتهاى آرزوى عارفان است.

یکى از راه‎هایى که مى‏ تواند شیطان را از انسان دور کرده و موجبات رضاى الهى را فراهم آورد مداومت بر تسبیحات حضرت فاطمه‏ (علیهاالسلام) است. امام باقر (علیه‏السلام) مى‏ فرماید: «من سبح تسبیح فاطمه علیهاالسلام ثم استغفر، غفر له، و هى مائه باللسان، و الف فى المیزان، و یطرد الشیطان، و یرضى الرحمان» (۲)؛ هر کس تسبیحات حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را بجا آورد و پس از آن استغفار کند، مورد مغفرت قرار مى ‏گیرد، و آن تسبیح به زبان صد تا است، و در میزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شیطان را دور کرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مى ‏نماید.

از امام صادق (علیه‏ السلام) روایت است که وقتی انسان در جاى خواب خود مى‏ خوابد، فرشته‏ ی بزرگوارى و شیطان سرکشی به سوى او مى‏ آیند، پس فرشته به او مى‏ گوید:
روز خود را به خیر ختم کن و شب را با خیر افتتاح کن، و شیطان مى‏گوید: روز خود را با گناه ختم کن و شب را با گناه افتتاح کن. اگر اطاعت فرشته کرد و تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) را در وقت خواب خواند، فرشته آن شیطان را مى‏ راند و از او دور مى‏ کند، و او را تا هنگام بیدارى محافظت مى‏کند، پس باز شیطان مى‏ آید و او را امر به گناه مى‏ کند و ملک او را به خیر امر مى‏ کند. اگر از فرشته اطاعت کرد و تسبیح آن حضرت را گفت آن فرشته، شیطان را از او دور مى‏ کند و حق تعالى عبادت تمام آن شب را در نامه ‏ى عملش مى‏ نویسد. (۳)

برائت از دوزخ و نفاق

بنا بر روایت امام صادق (علیه‏السلام)، تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) از جمله‏ ى ذکر کثیرى است که خداوند در قرآن کریم یاد فرموده است:
«تسبیح فاطمة الزهراء علیهاالسلام من الذکر الکثیر الذى قال الله عز و جل: «واذکروا الله ذکرا کثیرا.» و از طرفى رسول گرامى اسلام فرموده است: «من اکثر ذکر الله عز و جل احبه الله و من ذکر الله کثیرا کتبت له برائتان؛ برائة من النار و برائة من النفاق» (۴)؛ هر کس ذکر خداى عزوجل را بسیار کند خداوند او را دوست دارد، و هر کس ذکر خدا را بسیار کند براى او دو برائت (منشور آزادى) نوشته شود: یکى برائت از آتش جهنم، و دیگرى برائت از نفاق و دورویى.

لذا تسبیحات صدیقه‏ ى طاهره اگر با شرائطش انجام پذیرد، موجب برائت از دوزخ و نفاق مى‏ گردد.

پی‎نوشت‎‌ها
۱ـ فروع کافى، کتاب الصلاه، ص ۳۴۳، ح ۱۳.
۲ـ وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۱۰۲۳، ح ۳.
۳ـ شیطان دشمن دیرینه‏ى انسان، محمد نصیرى، ص ۱۳۶.
۴ـ اصول کافى، ج ۲، ص ۴۹۹، ح ۳.

 


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

توسل به فاطمه زهرا عليهاالسلام  :
اثير تمسك به فاطمه (س )
انبيا به حضرت فاطمه عليهاالسلام و نام هاى او توسل كرده اند - همان گونه كه به وجود و نام پدر و همسر و فرزندان زهرا توسل نموده اند - ؛ و تمسك به اوست كه وسيله نجات انبيا و اوصيا و ساير افراد بشر از مشكلات بوده است .
من امن بها فقد نجى و من لم يومن بها فقد هلك .
هر كس كه به او ايمان آورد، همانا رستگار شد، و هر كس به او اعتقاد نداشت به تحقيق هلاك گرديد.
اقتدا و توسل به حضرت زهرا (س )
انس بن مالك روايت مى كند:
روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با ما نماز صبح به جاى آورد، پس از فراغت از نماز روى مباركش را به سوى ما گرداند و فرمود: اى جماعت مسلمانان ! هركس كه آفتاب را از دست بدهد، پس بايد به ماه تمسك جويد، و در فقدان ماه دست به دامان زهره شود، و اگر زهره را نيابد به دو ستاره فرقدان پناه آورد.
از پيامبر اكرم سوال شد كه : يا رسول الله ! مقصود از آفتاب و ماه و زهره و فرقدان (دو ستاره نورافشان ) چيست ؟
فرمود: من آفتابم ، على ماه ، و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنين عليهماالسلام هستند، آنان با كتاب خدا دو دستاويز بشرند و همواره به هم پيوسته اند و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند.
توسل به جميع انبيا به فاطمه (س )
چنان كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمومنين عليه السلام و فرزندان معصوم او عليهم السلام ملجا و مرجع توسل جميع انبيا بوده اند، بشر از آدم تا خاتم مامور به توسل به حضرت صديقه زهرا عليهاالسلام نيز بوده است .
از همان وقتى كه آدم آفريده شد و - براى استجابت دعا و رفع مشكلاتش - توسل به پنج تن عليهم السلام و شفيع قرار دادن آن ها در پيشگاه پروردگار بى همتا توسط جبرئيل به او آموخته شد، تكليف بنى آدم روشن گرديد.
انسانى كه در جهانى پر از شدائد و مشكلات قدم مى نهد، دنيايى كه دائما در آغوش امواج بلا و گرداب حوادث عظيمه است ، رحمت بيكران الهى ايجاب مى كند كه دستاويزهاى محكم و عروة الوثقاى ناگسستنى در اختيار اين بشر سرگردان قرار دهد تا در مسير ناهموار زندگانيش ، اميد گاهى خداپسند و پناهگاهى دور از گزند داشته باشد و با توسل و تمسك و چنگ زدن به ريسمان رحمت واسعه الهى ، فرزندان آدم نيز همانند حضرت آدم عليه السلام به ساحل نجات دست يابند.
اكنون با قلبى سرشار از خلوص و اميدوار - همانگونه كه خداوند يكتا به پيامبرانش راه نجات را نشان داده است و به آن ها طريق دعاى خداپسند را آموخته است - ما نيز به درگاه الله روى نياز مى آوريم ، و وجود مقدس ‍ آبرومند زهرا عليهاالسلام را شفيع و راهگشا و واسطه فيض خدايى قرار مى دهيم و عرضه مى داريم : يا فاطمة اغيثينى يا فاطمة اغيثينى .
چنان كه به صلوات بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام و زيارت آنان - به عنوان يك فرمان الهى و امر اسلامى - دستور داده شده است ، عينا به صلوات بر فاطمه عليهاالسلام و زيارتش تصريح و تاكيد گرديده است .
توسل امام باقر به فاطمه زهرا(س )
توسل تقرب است و اهل بيت وسيله آن ؛ ومنكر آن يا جاهل است و يا معاند. اهل بيت وسيله تقرب انبيا هستند و زهرا وسيله تقرب و توسل اهل بيت . اگر ما به زهرا عليهاالسلام متوسل مى شويم ، تعجبى نيست كه اهل بيت هم به زهرا عليهاالسلام متوسل مى شدند.
امام باقر عليه السلام هرگاه تب طاقتش را مى ربود، آب خنكى طلب مى كرد و وقتى آب به دستش مى رسيد و جرعه اى از آن را مى نوشيد، لحظه اى از نوشيدن باز مى ماند و سپس با صداى بلند به حدى كه در بيرون خانه نيز شنيده مى شد از ته دل مادرش زهرا عليهاالسلام را صدا مى كرد و مى فرمود: فاطمه اى دختر رسول خدا و بدين گونه خود را از سوز تب تشفى مى داد و بر خود مرهمى مى نهاد و جان و روح خود را با ياد محبوب و توسل به او آرام و عطرآگين مى نمود.
توسل امام جواد به فاطمه زهرا(س )
امام جواد هر روز هنگام زوال به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفته و پس از سلام و صلوات بر رسول خدا صلى الله عليه و آله به سراغ خانه مادرش زهرا عليهاالسلام كه در همان نزديكى قبر پيامبر صلى الله عليه و آله است مى رفت و كفش ها را درآورده و با نهايت ادب و خضوع ، داخل خانه شده و در آن جا نماز و دعا مى خواند و دقايقى طولانى به عبادت مشغول مى شد. و هرگز ديده نشد به زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله برود و سراغ مادرش را نگيرد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 13942 نظر »

مقایسه ی حضرت زهرا و شب قدر

در روایات حضرت زهرا(س) به شب قدر تشبیه شده است. بحار,ج43,ص65

1.شب قدربهترین وباارزشترین شب در میان شبهاست و بقول قرآن از هزار ماه باارزشتر

است.حضرت زهرا (س)نیز از همه زنان عالم برتر است.پیامبر(ص)فرمود:فاطمه سرور زنان

جهان از اولین و آخرین است و او نیز همچون شب قدر یکی است ونظیر ندارد.

بحار,ج43,ص29

2.شب قدرناشناخته است(سوره ی قدر, آیه2) . عظمت زهرا(س)نیز ناشناخته است.پیامبر

(ص) فرمود: همانا فاطمه , فاطمه نامیده شد چون مردم نمیتوانند او را بشناسند.

بحار,ج43,ص357

3.شب قدر مخفی است.زمان شهادت حضرت زهرا و قبر او نیز مخفی است.

4. شب قدر,شب مغفرت و رهائی از آتش جهنم است.پیامبر(ص)فرمودند: دخترم فاطمه

نامیده شده برای اینکه خداوند او و دوستدارانش را از آتش حفظ میکند.

فرائدالسمطین,ج2,ص58وکنزالعمال,ج6,ص219

منبع : مقایسه های معنوی,تشابه ها , تفاوتها, محمود اکبری,ص3637

یا امیر المومنین روحی فداک آسمان را دفن کردی زیر خاک؟!

آه را در دل نهان کردی چرا؟! ماه را در گل نهان کردی چرا؟!

یا علی جان تربت زهرا کجاست؟! یادگار غربت زهراکجاست؟!

تا ز نورش دیده را روشن کنم بر مزارش شعله ها برتن کنم

آه از آن ساعت که آتش درگرفت جام را از ساقی کوثر گرفت

یاد پهلویش نمازم را شکست فرصت راز و نیازم را شکست

آه زهرا تا ابد جاری بود دست مولا تشنه ی یاری بود.

شاعربسیجی,محمدرضاآقاسی

علی آن شب ز داغ سینه لبریز تن خورشید را یا رب کجابرد؟!

به دوش خسته اش یک کهکشان نور جدا زین خاکدان تا ناکجابرد

غم زهرا و درد بی کسی را شب آن شب تا حریم کبریا برد

نمیگنجید در خاک ان تن پاک علی جان جهان را تا خدا برد

گلی پرپر به دست باغبان آخ نسیم از بوستان مصطفی برد

غدیر از جنبش و جوشش فرو ماند فراتی از عطش تا کربلا برد

حدیث ماتمش را پیک افسوس ز یثرب تا شبستان حرا برد

خدایا پرده از این راز بردار که زهرا را علی آن شب کجابرد؟! ( مشفق کاشانی)


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

شايسته ترين امام جماعت

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ لَمّا سُئلَ عَمَّن أحَقُّ أن يَؤمَّ ـ : إنَّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ : يَتَقَدَّمُ القَومَ أقرَؤهُم لِلقرآنِ، فإن كانُوا في القِراءَةِ سَواءً فَأقدَمُهُم هِجرَةً ، فإن كانُوا في الهِجرَةِ سَواءً فَأكبَرُهُم سِنّا، فإن كانوا فِي السِّنِّ سَواءً فَليَؤمَّهُم أعلَمُهُم بِالسُّنَّةِ و أفقَهُهُم فِي الدِّينِ، و لا يَتَقَدَّمَنَّ أحَدُكُمُ الرَّجُلَ في مَنزِلِهِ، و لا صاحِبَ (الـ)سُلطانِ في سُلطانِهِ .

امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به اين سؤال كه چه كسى براى امامت جماعت شايسته تر است با استناد به کلام رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : پيشنمازى مردم را كسى به عهده گيرد كه قارى تر (قرآن خوان تر يا قرائتش بهتر) باشد ؛ اگر در قرائت يكسان بودند آن كه در هجرت مقدم تر است ، پيشنماز شود و اگر در هجرت نيز يكسان بودند آنكه سنّش بيشتر است به عهده گيرد ؛ اگر همسنّ بودند آن كه به سنّت داناتر و در دين فقيه تر است ، امامت كند . هيچ يك از شما نه در خانه كسى بر صاحب خانه، مقدم [در پيشنمازى ] شود و نه بر صاحب نفوذى در قلمرو نفوذش. کافی جلد5

 


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

فاطميه اول يا فاطميه دوم؟ کدام معتبر است؟
عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا 10 روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند.

 درباره تاريخ شهادت حضرت زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ روايات مختلف است. از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پيامبر ‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌. ميان علماي شيعه، دو تاريخ مشهور و مقبول است: يکي هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پيامبر ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌ و ديگري نود و پنج روز.با توجه به رحلت پيامبر اسلام ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌ در بيست و هشتم صفر، بنا به روايت 75 روز، در مورخة سيزدهم تا پانزدهم جمادي الاوّل ، شهادت حضرت زهرا‌‌سلام‌الله‌عليها‌ است و اين ايام را فاطمية اوّل مي‌ خوانند اما بنا به روايت 95 روز، شهادت حضرت‌‌سلام‌الله‌عليها‌ در سوم تا پنجم جمادي الثاني است و اين ايام را فاطمية دوم مي‌ خوانند.بنابراين؛ ايام فاطميه جمعا 6 روز مي باشد، 3 روز در ماه جمادي الاول و 3 روز در ماه جمادي الثاني. فاطميه اول از 13 تا 15جمادي الاول است و فاطميه دوم از سوم تا پنجم جمادي الثاني است.ادامه دارد…


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

حبّ دنیا مانع از ذکر الله
یک معلّمی داشتم دیشب هم به او اشاره کردم هنوز نمونه اش را ندیده ام، با این که من خیلی معلّم دیده ام امّا مثل او را هنوز ندیده ام. من ده، دوازده سالم بود، آن وقت ایشان تعریف می کرد: می گفت: یک آشنایی داشتم از منزلش آمدند دنبالم، گفتند در حال احتضار است، اگر ممکن است تشریف بیاورید بالای سرش. رفتم. واقعاً در حال احتضار بود ولی گاهی آدم در حال احتضار می رود ولی نمی خواهند او را ببرند، برش می گردانند. من خودم یک حادثه در ماه ذیحجّه برایم اتّفاق افتاده ده روز زیر دست پنج تا دکتر بودم. آنها می گفتند اسم این حال در قوانین طبّی ما مرگ باز گشتی است. گفتند در دنیا ده نفر که به این حال برخورد می کنند، هشت نفرشان می روند، دو نفرشان برمی گردند. شما یکی از آن دو نفر بودید. آدم می رود تا مرز آخرت بعد می گویند برگرد. مرحوم آیت الله العظمی حائری بیست و هفت سالگی در نجف مردند، خانواده شان هم دست و پایش را بستند، رو به قبله او را کشیدند، ولی دیگر نزدیک سرد شدن کامل بدن خودشان می فرمودند وقتی داشتند مرا می بردند من به باطن خودم متوسّل به حضرت سید الشهدا صلوات الله علیه شدم که من الآن بیست و هفت سالم است مرا بردید این طرف، کاری تا حالا نکرده ام، مرا برگردانید یک کاری برای خدا بکنم. حضرت سید الشّهدا علیه السلام در مسیرِ آنهایی که روح مرا داشتند می بردند قرار گرفتند، فرمودند: عبد الکریم را برگردانید. یک مرتبه خانواده اش دیدند دست و پایش دارد تکان می خورد. سریع چشم و دست و پایش را باز کردند. از آن وقت به بعد بود که آیت الله حائری یک بار نگذاشت آفتاب به او غروب کند، مگر این که برای ابی عبدالله علیه السلام گریه کرد. در تمام کتابهایی هم که نوشته، بالای همة صفحات نوشته یا حسین. احتمال دارد آدم تا مرز آخرت برود بعد بگویند نمی خواهد بیایی، برگردد. من اصلاً لب آن دنیا را خودم دیدم. ولی خب گذرنامه را امضا نکردند دوباره برگشتم. ایشان فرمودند: رفتم بالای سرش. دیدم دارد می رود. کمی دعا خواندم، عدیله خواندم. بعد به او گفتم که یک «لا اله الا الله» بگو. فقط مرا نگاه می کرد. بیهوش هم نبود. گفتم تو که زبونت بند نیامده، بیهوش هم که نیستی، مرا که می شناسی؟ اشاره می کرد آره، می گفتم خب یک «لا اله الا الله» بگو. نمی گفت. هر کاری کردم نگفت. اینقدر کسل شدم که از بالای سرش بلند شدم آمدم خانه. منتظر بودم بیایند بگویند برای تشییع جنازه. دیدم نیامدند و بعد هم خوب شد، برگشت. دو سه روز بعد از برگشتنش آمد پیش من. خوشحال شدم که نمرده بود. اگر آن طور می مرد بد مرگی بود. به او گفتم: توجّه داشتی من بالای سرت بودم می گفتم بگو: «لا اله الا الله» گفت: آره. گفتم: چرانمی گفتی؟ گفت: یک هیولای سیاهی یک سنگ بزرگی دستش بود، من هم در تمام زندگی ام عاشق این آینه ام بودم. می گفت: اگر بگویی: «لا اله الا الله» سنگ را به آینه می زنم که بشکند و خورد می کنم. من مانده بودم بگویم «لا اله الا الله» آینه برود یا آینه بماند نگویم «لا اله الا الله» یک حجاب، یک آینه، نه دو میلیون معصیت. نه این که در سر آدم ده هزار تا چهرة فیلمهای ماهواره ای باشد. از زیباترین دختران نیمه عریان، اینها با آدم باشند و آدم بخواهد بمیرد و آنجا راحت بگوید «لا اله الا الله» اصلاً مگر می شود؟ اصلاً آنجا آدم از خدا بدش می آید که چرا دارد او را می برد. «و اذا ذُکر الله وحده اشمأزَّت قلوب الذین لا یُومنون بالاخره ».این متن قرآن است: وقتی اسم مرا پیش آنها می برند دلشان پرنفرت می شود. خیلی خطرناک است. گفت آقا خدا چه لطفی به من کرد و مرا برگرداند. اوّل کاری که کردم تا از رختخواب بلند شدم، چکّش آوردم خودم آینه را در حیاط خورد کردم. این یک قید بود، آن هم نه قید حرامی بود، نه قید معصیتی بود، نه حجاب شیطانی بود، یک آینة زیبای دست ساز دلش را گرفته بود. نمی گذاشت بگوید: «لا اله الا الله» می خواهید محبوب خدا شوید؟ حواریون گفتند: « کيف نتحبب الی الله و نتقرب ».چگونه؟ مسیح علیه السلام فرمود: «ببغض اهل المعاصی».باز هم تکرار می کنم اهل معاصی مصداق اتمشان در زمان ما مسیحیت جهانی، یهودیت جهانی و بی دین های داخلی اند. مواظب باشید رنگ آنها به زندگیتان نخورد، نمی ارزد، اگر بخواهید محبوب خدا شوید. البته این یک مورد است برای محبوبیت.
«برحمتک يا أرحم الراحمين»
حجة الإسلام و المسلمین انصاريان


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

چگونه محبوب خدا شویم؟
ولی بحث مهمتر این است که چه کار کنیم محبوب خدا شویم؟ ببینیم خود حضرت مسیح علیه السلام راهنمایی فرموده اند در این زمینه که به حواریون فرموده اند خود را محبوب خدا کنید، خود را مقرّب خدا کنید. ببینیم خودشان راهنمایی دارند در این زمینه؟ بعد برویم سراغ قرآن. حضرت می فرمایند: « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ببغض اهل المعاصی و التمسوا من الله بسخطهم ». اگر می خواهید محبوب خدا باشید، اهل معصیت را، ببینید کلمة اهل دارد، یک وقت آدم چهار ماه می گذرد یک گناهی می کند، هشت ماه می گذرد یک لغزشی پیدا می کند، دین این آدم را نمی گوید اهل معصیت. الآن اگر بخواهید اهل معصیت را بشناسید مسیحیت جهانی، یهودیت جهانی، با همة دم و دستگاههایشان که از همة دستگاههایشان بدتر، همین زمینه های تبلیغاتشان است که سرمایه گذاری سنگینی هم کنارش دارد. گاهی یک سی دی یا یک فیلمی که برای خودشان به پول ما هزار تومان تمام می شود، از آمریکا می فرستند، از اروپا می فرستند، نزدیکترین جایشان اسرائیل است، از اسرائیل می فرستند، در کوره دهاتهای ما که من رفته ام، برایم گفته اند، بهترین سی دی، فیلم، به دست دختران و پسران کوره دهات ها که می رسد دویست تومان، صد و پنجاه تومان، کینه به اهل معصیت برای این که از طریق زمینة این نفرت، من به هیچ شکلی رنگ آنها را نگیرم. و الا کینة خالی به چه دردی می خورد. ببینید کینة واقعی صدایش این است: نمی خواهم شکلت را ببینم، نمی خواهم قیافه ات را ببینم، نمی خواهم صدایت را بشنوم. یک کینة واقعی باعث می شود که آدم رابطه اش را با آن کس که به او کینه دارد در همة زمینه ها قطع کند. هرچه هم به آدم التماس می کنند بیا بگذر، بیا با او حرف بزن، بیا شریکش شو، بیا می خواهد به تو محبّت کند. می گوید نمی خواهم، تا قیامت هم نمی خواهم. شما متن قرآن کریم را ببینید، وجود مبارک حضرت ابراهیم علیه السلام با عمویشان چه کرده است؟ قطع رابطة کامل نشدند؟ شدند. همة ما می دانیم در حکم دین ما، سلام مستحبّ است ولی جوابش واجب است. همه هم می دانیم که حضرت حق، فاطمة زهرا سلام الله علیها را در آیة تطهیر به عصمت ستوده اند. معصوم یعنی کسی که خطا نمی کند. خطا دریافت نمی کند و خطای در ابلاغ هم ندارد. کسی که از خدا می گیرد در گرفتن خطا نمی کند در ابلاغ هم خطا نمی کند، در عمل هم خطا نمی کند. دو نفر را ایشان تشخیص دادند اهل معصیت هستند، قوم و خویش پهلو به پهلویشان هم بودند، وقتی آمدند عیادت حضرت، دو نفری نشستند، گفتند: «السلام عليک يا فاطمة الزهرا» با صدای بلند، ایشان جواب نداد. یعنی من می خواهم با قطع رابطه با شما دو نفر محبوب خدا بمانم. کینة شخصی نداریم. زهرا علیها السلام دنبال رضای حق و دنبال محبوبیت در پیشگاه حق بود، چرا جواب سلام نداد؟ چون واجب نمی دانست. چون طرفهای مقابلش را اهل معصیت می دانست. با جواب ندادن به سلام قطع رابطه کرد و بعد هم اعلام کرد من تا قیامت با شما سخن نمی گویم. امّا حالا معصیت کارید، حقّی را برده اید، فردی را به مظلومیت کشانده اید، عیبی ندارد، باز بیایید با هم زندگی کنیم، با هم رفت و آمد داشته باشیم، با هم بگو و بخند داشته باشیم، نه. « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ببغض اهل المعاصی ».با اهل معصیت کینه داشته باشید. امروز مصداق اتم اهل معصیت همین مسیحیت جهان و یهودیت جهان و کافران داخلی اند و منافقین که به لباس اسلامی و چهرة دین همه جا هستند. در تمام مراکز هم هستند. آنهایی هم که باید آنها را بشناسند، می شناسند. امّا اغلب امّت با مسیحیت پالوده می خورد، با یهودیت پالوده می خورد، با حکومت های مسیحی و یهودی پالوده می خورند، بگو بخند دارند، رفتار اینان با آنان آقا منش نیست. همراه با کرامت نیست. اگر می خواهید محبوب خدا شوید، خیلی کار می برد، خیلی گذشت ها می خواهد.
اوّل کنار گذاشتن «لا اله» بعد ظهور «الا الله» و الا اگر اوّل کنار گذاشتن نبود پروردگار اوّل خودش را می انداخت جلو توی این «لا اله الا الله» امّا اوّل همة معبودان باطل را جلوی چشم ما آورده و بعد گفته «لا اله» تمام معبودهای باطل را بریز دور، رابطه ات را ببر، از معبودهای درونت و معبود های بیرون، تا الله در حیاتت ظهور کند. و الا با بازگیری های معبود های باطل زندگی اخلاقی، اقتصادی، خانوادگی، رابطی، اجتماعی، سیاسی، الله ظهور نخواهد داشت.حجت الاسلام انصاریان


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

دعایی که انسان را از جهنّم نجات می دهد
یک روایتی را من دیدم که الآن یادم نیست در چه کتابی دیدم، فکر کنم در شرح دعای کمیل این روایت را آورده اند، در روایت داشت که یک نفر را آماده می کنند ببرند جهنّم، کافر هم نیست، منکر هم نیست، کم دارد، نه این که ندارد. این را یقین بدانید که کافر حتماً می رود جهنّم، معاند حتماً می رود جهنّم، منکر حتماّ می رود جهنّم و ماندنی هم هستند. ممکن است مسلمان هم برود جهنّم امّا حدود ندارد. ولی خب یک لحظة جهنّم هم خیلی سنگین است. آتشی است که آسمانها و زمین تحملّش را ندارند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: گاهی افراد را به جهنّم می برند، سی هزار سال باید باشند تا تصفیه شوند، بعد درشان می آورند. خب خیلی زمان است، آن هم زمان دنیایی نیست، در خود قرآن است، یک روز قیامت برابر با پنجاه هزار سال شماست. « کان مقداره الخمسين الف سنه ».خیلی مشکل است، اینقدر این عذاب سخت است که خود پروردگار در قرآن می فرماید: « فما اصبرهم علی النار ». اینها چه طور می خواهند در این جهنّم طاقت بیاورند؟ حالا این آقا محکوم به عذاب است، حضرت می فرمایند: تمام مؤمنین و مؤمنات از زمان آدم تا قیامت به پروردگار عالم می گویند ما از تو خواهش می کنیم، درخواست می کنیم، او را به جهنّم نبر. چرا؟ چون یک عادت خوب این آدم در دنیا این بود که اغلب در دعاهایش می گفت: « اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات ». و این تقاضایی که این از تو می کرد ما بهره اش را می بردیم. حالا خودش ندارد، مجموع ما از تو تقاضا می کنیم آزادش کن. خطاب می رسد، مانعی ندارد. آزاد است. این صحنة قیامت است. آنوقت حساب کنید یک نفر وارد قیامت شود تمام اصفیاء عاشقش باشند. تمام فرشتگان و سکّان عرش هم عاشقش باشند. از اینها هم کم نیستند. خود انبیاء از این طایفه هستند. حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی وارد محشر می شود، کل عاشقش هستند. یوسف علیه السلام وقتی وارد می شود کل عاشقش هستند. حضرت سید الشّهداء علیه السلام وقتی وارد می شود کل عاشقشند. حالا شما حساب کنید قیامت عشق ها کاربرد دارد. محبّتها کاربرد دارد و این کاربردها در حق یک نفر ظهور کند. چه خواهد شد؟ « اذا احب الله عبدا من امّتی قذف فی قلوب اصفياء و ارواح ملائکته و سکّان عرشه لمحبّته ليحبوا ».و بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: « طوبی له فذلک المحب حقاً ».محبّ واقعی به این می گویند، « ثم طوبی له ».باز هم خوش به حال او. « و له عند الله يوم القيامة شفاعة ».با لفظ نکره، «الشفاعة» نه، بدون (ال)، «و له عند الله يوم القيامة شفاعة» . این «و له» مقدم در جملة عربی خیلی حرف دارد، همین مقدم بودن «و له».
در پیشگاه خدا شفاعتی ویژة اوست، این که کلمة «شفاعة» را نکره آورده است، دلیل بر عظمت آن شفاعت است. برای او یک نوع شفاعت ویژه است، اینقدر آبرو دارد که می تواند از پروردگار عالم نجات هر کس را بخواهد تقاضا کند، خدا هم که وقتی عاشق کسی باشد عجیب به حرفش گوش می دهد. من دعای محبوبم را اجابت می کنم، خواسته اش هرچه هست به او عطا می کنم. این از آثار محبّت است. از محصولات و میوه های محبّت خدا به انسان است.سخنرانی حجت الاسلام انصاریان


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

نتیجة محبوب خدا شدن
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت مسیح علیه السلام نقل می کنند که به حواریونشان فرمودند: « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ».بیایید هم خود را محبوب خدا کنید و هم خود را مقرّب به خدا کنید. اوّلاً از آیات قرآن و روایات استفاده می شود، برای محبوب شدن در پیشگاه مقدّس حق یک سلسله امور را باید در وجود خود تحقّق داد. آن سلسله امور است که سبب می شود محبّت حضرت حق به انسان جلب شود. از آیات و روایات استفاده می شود: کسی که محبوب حق شود، آثاری از این محبّت برای او در دنیا و آخرت ظهور پیدا خواهد کرد. یک نمونه اش را در ضمن یک روایت برایتان بخوانم. خیلی نمونة عالی و پرارزش و با قیمتی است.
از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: « اذا احب الله عبدا من امّتی ».فردی از امّت من زمانی که خدا محبوبش شود، که آن فرد کارکرده باشد، راه را طی کرده باشد، حقایقی را که باعث ظهور محبّت خدا به انسان است را در خودش تحقّق داده باشد، خدا برایش چه کار می کند؟ « قذف فی قلوب اصفياء و ارواح ملائکه و سکّان عرشه محبّته ليحبوا ».تیری را که یک تیرانداز از کمان رها می کند بسوی هدف، این تیزی تیر به هدف می نشیند، این را قذف می گویند. انداختن(انداختنی) که به هدف بنشیند. هنگامی که خدا فردی از امّت مرا دوست داشته باشد، تیر محبّت او را به دل تمام انتخاب شده هایش می اندازد و تیر محبّت او را به ارواح تمام فرشتگان پرتاب می کند و تیر محبّت او را به ساکنان عرشش می اندازد. برای چه؟ « ليحبوا ».برای اینکه چون محبوب خدا شده، محبوب آنها هم بشود. شما فکر کنید این سرمایة محبّت که به خاطر یک نفر به تمام اصفیاء داده شده، به ارواح فرشتگان داده شده، به سکّان عرش داده شده، این چه سرمایه ایست؟ کسی می تواند ارزیابی کند؟ می تواند بفهمد؟ می تواند درک کند؟ آن وقت شما پروندة قیامتی این محبّت را ببینید که آدم وارد محشر شود، تمام اصفیاء، تمام فرشتگان تمام سکّان عرش، به آدم توجّه کنند. فرض هم کند که همة اینها از خدا برای آدم چیزی بخواهند، آنجا هم خیلی عجیب است.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »


پیام به مناسبت حضور پرشکوه مردم در انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
خداوند دانا و توانا را سپاس که در آزمون بزرگی دیگر، ملت آگاه و مصمّم ایران را به پیروزی رسانید؛ آنان توانستند برای سی و ششمین بار از آغاز انقلاب اسلامی، در انتخاباتی سراسری، با عزم راسخ و شور و نشاط به‌یادماندنی، حضور یابند و سرنوشت کشور را در مقطع کنونی، رقم زنند؛ نمایندگان خود را برای تشکیل دو مجلس پر قدرت و پر اهمیت برگزینند و بار دیگر مردمسالاری دینی را در چهره‌ی درخشان و پر اقتدار خود به جهانیان نشان دهند.
ایران اسلامی به ملت خود می‌بالد و به استحکام مقرّراتی که این فرصتهای مغتنم را برای قد برافراشتن و تجدید قوای ملی فراهم آورده است، سر می‌افرازد.
اینجانب وظیفه‌ی خود می‌دانم که از این لبیک عمومی به فراخوان نظام اسلامی سپاسگزاری کنم و پاداش و هدایت الهی برای مردمی که این جمعه‌ی پر کار و پر شکوه را آفریدند مسألت نمایم.
به مسئولان کشور چه انتخاب‌شوندگان برای مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و چه دارندگان مناصب اجرایی در قوای دیگر و چه دیگر مسئولان در سازمانها و نهادها، یادآور میشوم که سپاسگزاری شایسته را در خدمت صادقانه به مردم و کشور و نظام اسلامی محقق سازند؛ ساده‌زیستی، پاکدستی، حضور پیوسته در جایگاه مسئولیت، ترجیح منافع ملی بر خواسته‌های شخصی و جناحی، ایستادگی شجاعانه در برابر مداخلات بیگانه، واکنش انقلابی به نقشه‌های بدخواهان و خائنان، منش جهادی در اندیشه و عمل، و در یک جمله: کار برای خدا و در راه خدمت به خلق خدا را، برنامه دائمی خویش در دوران این مسئولیت بدانند و به هیچ قیمت از آن تخطی نکنند.
روزگار بسیار حساس کنونی، حساسیت و هوشیاری و عزم راسخ همگان بویژه شما مسئولان را می‌طلبد. پیشرفت کشور هدف اساسی است. پیشرفت صوری و منهای استقلال و عزّت ملی، پذیرفته نیست. پیشرفت، بمعنی حل شدن در هاضمه‌ی استکبار جهانی نیست. و حفظ عزّت و هویت ملی جز با پیشرفت همه‌جانبه و درونزا دست‌یافتنی نیست. مجلس آینده درباره‌ی این سرفصلهای مهم، وظائف سنگینی برعهده خواهد داشت و امید است که نصاب پاسخگوئی در برابر خدا و مردم را همگان در آن مشاهده کنند.
لازم میدانم از دست‌اندرکاران برگزاری این انتخابات با شکوه؛ مسئولان اجرائی و نظارتی؛ تأمین‌کنندگان امنیت؛ سازمان رسانه‌‌ی ملی و دیگر دستگاهها و اشخاص مؤثر صمیمانه سپاسگزاری کنم.
توفیقات همگان را از خداوند متعال مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنه‌ای
۹ اسفندماه ۱۳۹۴ خلاصه


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 اسفند 1394نظر دهید »

منازل دهگانه اسلام ، در بیان نورانی قرآن
درجات کرامت انسان
درجاتى كه خداوند در عالم معنا- در دنيا و آخرت- براى ما قرار داده است، يقيناً در طول درجات انبيا و ائمه طاهرين (عليهم السلام) است. اين اكرامى كه به ما كرده است را در قرآن نيز اشاره فرموده است: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنهُمْ فِى الْبَرّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنهُم مّنَ الطَّيّبتِ وَ فَضَّلْنهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»[1]
اين اوج اكرام انسان است. به ما نيز ختم شده است؛ يعنى ما خاتم مكرمين هستيم. بعد از ما ديگر موجود زنده اى در عرض ما نيست. اين درجات و اكرام، به ما ختم مى شود و به ما پايان مى پذيرد. چيزى كه هست، رده اول اين اكرام و درجات، ويژه انبيا و ائمه (عليهم السلام) است.
شما مقام نبوت و امامت- به معنى الخاص- را جدا كنيد؛ چون كه خداوند بنا ندارد اين دو مقام را بعد از آنها به كسى عنايت كند. البته نيازى نيست كه به كسى عنايت كند؛ چون ظرف آن در مرحله نبوت و امامت پر شده است.
منهاى مقام نبوت و امامت، هر چه مقام و درجه در قرآن كريم مى بينيم، انسان ها شايستگى به دست آوردن آنها را دارند. براى رسيدن به اين درجات و مقامات، منازلى را بايد طى كرد كه پس از طىّ آن منازل، ضرورتاً صورت دنيايى و آخرتى آن درجات و مقامات در همين دنيا ظهور مى كند، الّا اين كه خيلى از آنها را ما نمى بينيم، ولى ظهورش قطعى است.
گلايه هاى خدا از بندگان
1- در طى منازل
اين معانى در آيات و روايات زياد ذكر شده اند. خداوند در قرآن مجيد از بسيارى از مردم سخت گلايه مى كند كه به نظر اهل دل: اين گلايه ها، گلايه محبتى است، نه گلايه خشم و غضب. براى نمونه در قرآن مجيد مى خوانيد:
«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ* وَ مَآ أَدْرَيكَ مَا الْعَقَبَةُ* فَكُّ رَقَبَةٍ* أَوْ إِطْعمٌ فِى يَوْمٍ ذِى مَسْغَبَةٍ* يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ* أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ» [2]
چرا انسان ها از اين گردنه بسيار مفيد، كه گردنه تكليف و وظيفه است، بالا نمى آيند. اهل دل درست مى گويند، لحن اين گلايه، لحن محبتى است. مى خواهد عظمت اين گردنه را بفرمايد. سپس بيان مى كند كه منظورم از اين گردنه و بالا رفتن از آن، اين است كه اين تكاليف جنبه رفعت دارند كه به عقبه تعبير شده است. آزاد كردن انسان، يكى از نتايج اين تكليف است. نهايت اين آزادى نيز آزادى خود انسان است. پس چرا به اين تكليف عمل نمى كنيد؟ چرا از خوديت خود، از اسارت هواى نفس، شيطان، شهوات، مال و مقام خود را آزاد نمى كنيد؟
نمى خواهد بفرمايد: چرا مال، مقام و شهوت داريد؟ بلكه مى خواهد بفرمايد: چرا آنها خادم تو نيستند و تو خادم آنها هستى؟
2- در كمك به گرفتاران
چرا خود را آزاد نمى كنيد؟ اين اسارت براى چيست؟ چرا جا مانده ايد؟
«أَوْ إِطْعمٌ فِى يَوْمٍ ذِى مَسْغَبَةٍ» [3] چرا براى روز سختى، مشكل، رنج و ندارى قيامت، به مشكل داران در زندگى كمك نمى كنيد. تو اسير مال نيستى؟
3 در يتيم نوازى
بعد مى فرمايد: «يَتِيًما ذَا مَقْرَبَةٍ* أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ»[4] چرا به يتيم خاك نشين - كه كنايه از اين است كه از ابزار زندگى محروم است- كمك نمى كنيد؟
اين معنى گردنه و تكليف است.
گلايه مى كند: من كه تمام زمينه هاى رسيدن به درجات و منازل الهى را براى شما فراهم كرده ام، شما چرا براى به دست آوردن آن درجات، قدم برنمى داريد؟ اين مقدمه بحث است. كسانى كه در اين دنيا، در همين مدت كوتاه عمر، به اين درجات عالى معنوى رسيدند كه ثمره آن را در آخرت خواهند ديد، با طىّ منازلى كه خود پروردگار قرار داده بود، به اين درجات دنيايى و آخرتى رسيدند.
حضرت يوسف (عليه السلام) يكى از آنهاست. بحث ما در آيات انتخابى اين سوره است. حضرت يوسف (عليه السلام) چرا يوسف شد؟ در آيات قرآن نزديك به بيست مقام ملكوتى براى اين پيامبر خدا شمرده شده كه اگر هر مقامش را به تمام اهل دنيا پخش كنند، تمام باطن آنها را فرا مى گيرد. اين منازل كدام است؟ اين كه مى گويند: اين شخص سالك و اهل سلوك است، در مكتب اهل بيت (عليهم السلام) سالك به چنين انسانى مى گويند. سلوك به چنين حقيقتى مى گويند كه پروردگار در ده منزل شمرده است. در آيه سى و پنج سوره مباركه احزاب آمده است كه: اين ده منزل نيز داراى دو مقام، كمال و درجه مى باشد، البته درجات به اين دو حقيقت منحصر نيست، بلكه خداوند نمونه ارائه داده است.
منازل دهگانه در قرآن
ابتداى آيه مى فرمايد: «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنتِ وَ الْقنِتِينَ وَ الْقنِتتِ وَ الصدِقِينَ وَ الصدِقتِ وَ الصبِرِينَ وَالصبِرَ تِ وَ الْخشِعِينَ وَ الْخشِعتِ وَالْمُتَصَدّقِينَ وَ الْمُتَصَدّقتِ وَ الصائِمِينَ وَالصائِمتِ وَ الْحفِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحفِظتِ وَ الذَّ كِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّ كِرَ تِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيًما»[5]
اين ده منزل است كه ما بايد طى كنيم. به تعبير خود پروردگار در قرآن: «تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ»[6]
ناتمامان جهان را كند اين ده تمام
«وَوَ عَدْنَا مُوسَى ثَلثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنهَا بِعَشْرٍ» [7]
«وَ الْفَجْرِ* وَ لَيَالٍ عَشْرٍ» [8]
عدد ده در قرآن مجيد ويژگى دارد، خصوصيت دارد.
پاداش طى كنندگان منازل دهگانه
دو درجه را هم در پايان آيه بيان مى كند. «أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيًما»[9]
مى فرمايد: من براى شما كه اين ده منزل را طى مى كنيد، دو درجه آماده كردم. به آنچه كه آماده كردم وصل شويد و برسيد.
وقتى خدا بفرمايد: عظيم، ديگر بايد بدانيد يعنى چه؟ گويا كسى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پرسيد: يا رسول الله! خدا، اين عالم با عظمت را خلق كرد، با ميليون ها ستاره، خورشيد، ماه، كهكشان، فلك، بروج و سحابى، اما خودش به اين صنعت نگاه مى كند، چه چيز به نظرش مى آيد؟ پيغمبر(صلى الله عليه و آله) فرمود: اين مجموعه در ديد پروردگار مانند بال مگس است. آن وقت براى كسى كه اين ده منزل را طى كند، بفرمايد: «وَ أَجْرًا عَظِيًما»[10] خودش اين اجر را چگونه ديده است كه مى فرمايد: عظيم است؟ اينجا فهم همه ما قاصر است. اين پاداشى است كه براى هيچ كس تعريف نكرده و به چشم هيچ كس درنياورده است. در قرآن مى فرمايد: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَآءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[11]
چيزى را براى اين ها قرار داده ام كه مقدار آن را در اين عالم به هيچ كس، حتى به پيغمبر و امامى نيز خبر نداده ام. باز اين غير از آن چيزى است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايند. وقتى مى پرسند: اين ها كجا هستند؟ مى فرمايد: «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرِ»[12]
باز اين غير از آن چيزى است كه مى فرمايد: «وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»[13]
نه آن هشت بهشت، بلكه بهشت ويژه خودم كه امام مى فرمود: اين «جنّتى» براى ما روشن نيست كه چيست، جنّات را مى فهميم كه خدا هشت بهشت با همه نعمت ها دارد، اما «جنّتى» بهشت خاصّ و ويژه خودم را، كه آيا بهشت تجلّى است؟ يا بهشت ذات است؟ نمى فهميم. حيف نيست مردم عمرى را در جاده ها و منازل ديگر بروند و سلوك و سير ديگرى داشته باشند؟ و هنگام مردن چشم باز كنند كه همه درجات را نشان دهند و بگويند: تو خود را از اين ها محروم كردى.
ارزش واقعى اسلام
«إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمتِ» [14]
اسلام در اينجا يعنى چه؟ جريان حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) كه در سوره بقره ذكر شده اند، وقتى كعبه را بنا كردند و هر دو به ديوار كعبه تكيه دادند، در حالى كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) از صد سال گذشته بود و حضرت اسماعيل (عليه السلام) نيز نوجوان بود، هر دو با گريه دست بلند كردند؛ چون دعاى انبيا به اين شكل بوده است:
«هب لى من قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع و من عينيك الدموع»[15] اى موسى! هر وقت به در خانه من مى آيى و مى خواهى دعا كنى، با دل خاشع، بدن خاكسار و دو چشم پرگريه بيا. اين حال انبيا عليهم السلام بود. اين پدر و پسر نيز با اين حال به پروردگار گفتند: «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرّيَّتِنَآ أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ»[16] يعنى به ما توفيق بده كه «اشهد ان لا اله الا الله» بگوييم تا تازه مسلمان شويم. اين اسلامى كه حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليه السلام) از خدا مى خواهند، چه اسلامى است؟
مفهوم و مصاديق اسلام واقعى
اين اسلام را اهل تحقيق اين گونه معنا كرده اند: تسليم باطن به تمام خواسته هاى خدا و تسليم كردن بدن به تمام عبادات.
اين داستان عجيب را جبرئيل مى گويد. ظاهراً براى پيغمبر (صلى الله عليه و آله) تعريف مى كند: من جريان حضرت يوسف (عليه السلام) را دنبال كردم، تا وقتى كه پادشاه مملكت شد. از دامن پدر تا فراق، عمق چاه تاريك، گرفتار شدن به دست كاروان، فروخته شدن با قيمت كم، دچار شدن به آن زن مصرى، نه سال به زندان افتادن، بعد وزير دارايى شدن و بعد نيز پادشاه شدن.
گفت: روزى كه حضرت يوسف (عليه السلام) را بر سر تخت نشاندند و تاج شاهى بر سر ايشان گذاشتند، من آن روز را نيز نگاه كردم، تا شب شد و به نيمه رسيد. ديدم لباس سلطنت را درآورد و لباس كهنه پاره اى پوشيد. به دور از چشم مأموران از كاخ و شهر درآمد و به بيابان رفت، گودالى پيدا كرد، با تمام بدن روى خاك افتاد، صورتش را روى خاك گذاشت، بلند بلند گريه كرد و گفت:
«رَبّ قَدْ ءَاتَيْتَنِى مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِى مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضِ» [17] اين حكومتى كه امروز به دست من سپردى، حكومت كوچكى است. در ادبيات عرب «مِن» در «مِنَ المُلْك» تبعيضيه است؛ يعنى گوشه كوچكى از حكومت را در اختيار من گذاشته اى. علم رؤيا را نيز تو به من تعليم دادى، امشب در اين بيابان تك و تنها با گريه از تو مى خواهم: «تَوَفَّنِى مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنِى بِالصلِحِينَ»[18] روزى كه ملك الموت را مى فرستى تا مرا ببرد، من نسبت به تو حالت تسليم داشته باشم. عيبى در من نباشد.
قبل از انقلاب، دوازدهم رجب، زمستان بود، به مشهد رفتم. به آيت الله العظمى ميلانى عشق مى ورزيدم. اهل خدا، حال، دل و عرفان بود. رفتم، ديدم تنها نشسته اند و مشغول مطالعه هستند. سلام كردم. چند دقيقه نشستم، ديگر به خودم اجازه ندادم بيشتر بنشينم. گفتم: اجازه مى دهيد بروم؟ پرسيدند: كجا مى روى؟ گفتم: مسافرخانه. فرمودند: به مسافرخانه نرو. گفتم: چشم. هر كجا شما بفرماييد، من مى روم. فرمود: ما كه مقيم مشهديم، خيلى حرف ما نزد حضرت رضا (عليه السلام) خريدار ندارد، اما شما كه مسافر هستيد و از راه دور آمديد، حرف شما را زودتر گوش مى دهد. در زيارتش مى خوانيد: «اللهم اليك صمدتُ من ارضى و قطعت البلاد رجاء رحمتك فلا تخيّبنى و لا تردّنى بغير قضاء حوائجى»[19] خدايا من از راه دور آمده ام، مرا نااميد و دست خالى رد نكن. فرمود: به نيت و نيابت من از اينجا به حرم برو، براى خودت نرو. همين جا نيت كن، بگو: خدايا! من از اين اتاق به نيابت محمدهادى ميلانى به حرم حضرت رضا (عليه السلام) مى روم. برو زيارت بخوان، بعد از زيارت، دعا مستجاب است. وقتى زيارت تمام شد، فقط يك دعا كن، بعد به مسافرخانه برو. بگو: يابن رسول الله! نزد خدا شفاعت كنيد كه محمد هادى ميلانى مسلمان بميرد. همين.
معناى مسلمان مردن
من كه مانند كوه برايم سنگين بود. معنى اين مسلمان را آن وقت نمى فهميدم يعنى چه؟ يعنى هنگام مردن دل از خدا برندارند و چشم به پول، فرزند، همسر، مقام و چيزهاى ديگر ببندد و بعد بگويد: چرا مرا مى برى؟ تسليم خدا بميرم. ناله هاى هنگام مردن بعضى ها گاهى چقدر زيباست. همين ناله: «فزت و ربّ الكعبة»[20]
من به تهران برگشتم و شنيدم كه ايشان مرحوم شده اند. در فكرم گذشت، وقتى دوباره به مشهد رفتم، از خانواده ايشان بپرسم كه ايشان با آن حرصى كه نسبت به مردن سالم داشت، چگونه رحلت كردند؟ به منزل ايشان رفتم و به فرزند ايشان گفتم: چگونگى رحلت ايشان را براى من بگوييد. ايشان گريه كرد و گفت: سه روز در بيهوشى بود و چشمش را باز نمى كرد. آن روزى كه چشمش را باز كرد، ما نمى دانستيم كه روز رحلت ايشان است؛ چون مانند انسان سالم شد. ما را نگاه كرد و به من فرمود: محمد على! جلو بيا. كنار بستر ايشان نشستم. فرمود: روضه گودال قتلگاه را بخوان. گفتم: چشم آقا.
• اين من و اين ذكر يارب ياربم اين من و اين ناله هاى زينبم
• اين من و اين ساربان اين شمر دون اين تن عريان ميان خاك و خون
وقتى خواندم، به پهناى صورتش اشك ريخت و از دنيا رفت. اين مرگ مسلمانى است: «تَوَفَّنِى مُسْلِمًا»[21]
تسليم كامل فرامين خدا
1- در عبادات
اين حرف حضرت يوسف عليه السلام است: «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنتِ وَ الْقنِتِينَ وَ الْقنِتتِ وَ الصدِقِينَ وَ الصدِقتِ وَ الصبِرِينَ وَالصبِرَ تِ وَ الْخشِعِينَ وَ الْخشِعتِ وَالْمُتَصَدّقِينَ وَ الْمُتَصَدّقتِ وَ الصائِمِينَ وَالصائِمتِ وَ الْحفِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحفِظتِ وَ الذَّ كِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّ كِرَ تِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيًما»[22]
اين تازه منزل اول؛ يعنى تسليم بودن باطن به اوامر و نواهى پروردگار است كه اى محبوبم! همه اوامر تو را قبول دارم؛ نماز مى خوانم؛ چون نماز مناجات، عشق، راز و نياز و دست زدن به دامن لطف تو است. مى بينى كه روزه مى گيرم. اعمال من قابلى ندارد، اما ارزش آن براى اين است كه امر تو اطاعت مى شود. وقتى انسان روزه مى گيرد و گرسنه مى شود، خدا به او مى گويد: اگر به تو در معيشت سخت گرفتم، به مصلحت و علتى است، پس گلايه نكن؛ چون مى توانى بخورى، اما اگر يك وعده غذا نباشد، براى تو مهم نيست.
2- در مال و جان
بايد خمس بدهيد؛ چون پول براى شما نيست: «وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّموَ تِ وَالْأَرْضِ»[23]
مالك تو هستى، ما نيز امينِ تو هستيم. مقدارى مال در مقابل ما گذاشته اى كه در مقابل ثروت دنيا، پر كاهى نمى شود، حال مى گويى ذره اى از آن را به عنوان خمس بده، تو تمامش را بخواه، پول چيست؟
• جانش چه باشد كه نثار قدم يار كنم اين متاعى است كه هر بى سر و پايى دارد
جان و مال چيست كه دلم را بگيرد و بگويم: براى چه و براى كه بدهم؟ به قول حافظ؛
• اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم
رهاشدگان از بند اسارت شكم
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيًما وَ أَسِيرًا» [24]
زمان حكومت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، يك سال تمام، به دل ايشان افتاده بود كه جگر گوسفندى را بخرد و بخورد. هر روز به شكم مى گفت: ما كه با هم رفيق هستيم، هر وقت شد، جگر مى گيريم و به تو مى دهيم، اگر نه، تو ما را اذيت نمى كنى. اين شكم هايى كه صاحبانش را اذيت مى كنند؛ چون صاحب آنها در اسارت شكم هستند. اگر كسى در بند شكم نباشد، اذيت نمى شود.
بعد از يك سال، امام مجتبى (عليه السلام) را صدا كردند و فرمودند: حسن جان! من يك سال است كه هوس جگر كرده ام، برو بخر و بياور. خواهران و برادران مى خواستند جشن بگيرند؛ چون بعد از سال ها على (عليه السلام) مى خواست غذاى خوشمزه اى بخورد.جگر را خريدند، پختند و آوردند و مقابل حضرت گذاشتند. همه آن طرف ايستاده و نگاه مى كنند كه پدر مى خواهد جگر بخورد. تكه اى از نان را بالا گرفت و جگر را نگاه كرد و نان را روى آن گذاشت، فرمود: حسن جان! در اين محل كسى هست كه نتواند جگر بخرد؟ عرض كرد: بله، فرمود: پس اين جگر را بردار و به آنها بده.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان
________________________________________
[1] . اسرا: 70
[2] . بلد: 11تا 16
[3] . بلد: 14
[4] . بلد: 15 و 16
[5] . احزاب: 35
[6] . بقره: 196
[7] . اعراف: 142
[8] . فجر: 1و2
[9] . احزاب: 35
[10] . همان
[11] . سجده: 17
[12] . قمر: 55
[13] . فجر: 30
[14] . احزاب: 35
[15] . وسائل الشيعة / ج 7 / 78
[16] . بقره: 128
[17] . یوسف: 31
[18] . همان
[19] . كامل الزيارات / النص / 312
[20] . المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام / 4
[21] . یوسف: 31
[22] . همان
[23] . آل عمران: 189
[24] . انسان: 8

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 اسفند 1394نظر دهید »

یاس کبود (شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام)
ویژگی منحصر به فرد
فاطمه علیهاالسلام را همه می شناسند؛ حتی غیر مسلمانان نیز از او به قداست یاد می کنند. مهربانی، شجاعت، عصمت، دانش، تقوا و در یک کلام، فضلیت ها با نام فاطمه گره خورده است. فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خداست که در قرآن، مقام والایش بیان شده است، قلب و جان پیامبر صلی الله علیه و آله که تاریخ، سفارش های ایشان را به محبت او و فرزندانش ثبت کرده است. نام فاطمه علیهاالسلام ، با مظلومیت هم گره خورده است و سوم جمادی الثانی، سالروز شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، بهترین فرصت برای گره زدن دل های شیدا بر گوهرهای حُسن اوست.
آغاز مظلومیت
داغ فراق پیامبر صلی الله علیه و آله برای جهان اسلام و به ویژه خانواده ایشان مصیبت بزرگی بود، به ویژه آنکه این مصیبت بزرگ، آزارهای سختی را در پی داشت که در طول تاریخ، گریبانگیر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله شد. این مصیبت ها آن قدر کمرشکن بود که زهرا علیهاالسلام زبان به شکوه گشود: «پدرجان! تنها و حیران مانده ام. صدایم خاموش شده و پشتم شکسته است. زندگی ام مکدّر گردیده و دنیا بر من تاریک شده است». اشعاری هم که منسوب به ایشان است، عظمت مصیبت را می رساند که: «مصیبت هایی بر من فرو ریخت که اگر بر روزهای روشن می ریخت، همه در سیاهی فرو رفته و شب می شدند».
گریه های زهرا علیهاالسلام
پنج نفر در دنیا به «بکّاء» یعنی بسیار گریه کننده معروف شده اند؛ آدم علیه السلام که در جدایی از بهشت می گریست. یعقوب علیه السلام که بر جدایی یوسف گریه می کرد. یوسف علیه السلام که در فراق یعقوب علیه السلام شبانه روز اشکش جاری بود. اما فاطمه علیهاالسلام آن قدر بر وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست که اهل مدینه از گریه او ناراحت شدند و اعتراض کردند. از این رو، ایشان به مقبره شهدای اُحُد می رفت و آنجا گریه می کرد. بعد از او هم امام سجاد علیه السلام بر مصیبت پدرش امام حسین علیه السلام می گریست. به یقین زهرا فقط در فراق پدر خویش نمی گریست، بلکه پی آمدهای دردناک رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، شکیب آن بانوی شکیبا را گرفته و پشت آن کوه صبر را خم کرده بود.

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 اسفند 1394نظر دهید »

نشست علمی در قم برگزار شد
قم - ایرنا - نشست علمی فقه الاخلاق روز سه شنبه در سالن اجتماعات نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها در قم برگزار شد.

به گزارش ایرنا، حجت الاسلام و المسلمین محمد عالم زاده نوری مدیر گروه اخلاق مرکز اخلاق و تربیت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در این نشست بیان کرد: پس از شکل گیری انقلاب اسلامی، حوزه های علمیه متوجه نیازهای اجتماع شدند و فقه های تخصصی به منظور ارائه الگوهای اسلامی در بخش های مختلف شکل گرفت.
وی گفت: وقتی ما به آموزه های اخلاقی اسلام توجه کنیم و بخواهیم آنها را از منابع دینی استخراج کنیم به فقه الاخلاق احتیاج پیدا می کنیم.
وی با اشاره به اینکه از 12 سال پیش تاکنون مرکزی در حوزه علمیه قم شکل گرفته است که به گزاره های اخلاق اسلامی به صورت علمی توجه می کند، افزود: اگر قرار باشد اخلاق اسلامی به عنوان یک علم مورد توجه قرار بگیرد باید چگونگی پژوهش در این حوزه مشخص شود که فقه اخلاق در این مرتبط راهگشاست.
وی ادامه داد: در یک معنا می توان فقه الاخلاق را به معنای کشف احکام فقهی یعنی حلال و حرام ها در حوزه اخلاق تعریف کرد اما از دید وسیع تر این کافی نیست و باید فقه الاخلاق را کشف نظام اخلاق اسلامی از میان منابع دینی دانست که تنها خود را محدود به مرزبندی حرام و حلال نمی کند.
در ادامه این نشست رضا حبیبی استاد حوزه و دانشگاه گفت: در مکتب تشیع از همان ابتدا امکان تحقیق و ارائه نظر با روشمندی خاصی رایج بوده است که همین نکته نشان دهنده اهمیت اجتهاد و کشف احکام فقهی از طریق بررسی منابع مورد نظر است.
وی با اشاره به اهمیت بومی سازی واژگان پژوهش و لزوم توجه به نیازهای امروز جامعه اسلامی افزود: باید امکان تولید ایده های جدید از طریق نگاه به منابع دینی و اجتهاد از طریق دسترسی به منابع معتبر و مباحث عقلی در احکام فراهم شود.
وی با بیان اینکه فقه جواهری با فراهم ساختن زمینه های ارائه ایده های نوین، ظرفیت خوبی برای طرح بحث فقه الاخلاق دارد، گفت: برای رسیدن به فقه الاخلاق باید به روش اجتهادی در اخلاق و مبانی و چارچوب های آن توجه کنیم.
حبیبی ادامه داد: در کنار منابع یاد شده می توان به نکات اخلاقی قابل توجهی که از طریق دعاها و مناجات های موجود توسط بزرگان دین به دست ما رسیده اند نیز توجه کرد.
حجت الاسلام و المسلمین امیر غنوی استاد اخلاق هم در این نشست با اشاره به اینکه در فقه الاخلاق نباید تنها به احکام شرعی توجه کرد گفت: فقیهان دین از گذشته به بحث اخلاق فراتر از نگاه فقهی توجه داشته اند، اما به نظر می رسد این روند با آغاز دوران غیبت و نفوذ فرهنگ روم و ایران به سرزمین های اسلامی به سمت پاسخ گویی به مسائل جدید حرکت کرده است.
وی افزود: زمانی که در فقه الاخلاق به اجتهاد توجه می شود باید در چارچوب دلیل ها و سنت ها حرکت کرد و نباید دیدگاه های فردی به بحث تحمیل شود.
وی ادامه داد: با استفاده از فقه الاخلاق می توان در برابر چالش های اخلاقی جهان مدرن مقاومت کرد و علاوه بر ایجاد حیات دینی و عقلانی برای انسان ها، آنها را به سمت حیات طیبه نیز هدایت کرد.
این نشست علمی به عنوان پیش نشست همایش ملی فلسفه اخلاق در قالب سلسله نشست های دانشجویی با همکاری پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، انجمن علمی اخلاق حوزه علمیه قم و انجمن علمی دانشجویی اخلاق اسلامی دانشگاه معارف اسلامی با حضور استادان و صاحب نظران حوزه و دانشگاه برگزار شد.



 

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 اسفند 1394نظر دهید »

راههای محبوییت عندالله
نتیجة محبوب خدا شدن
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت مسیح علیه السلام نقل می کنند که به حواریونشان فرمودند: « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ».[1]بیایید هم خود را محبوب خدا کنید و هم خود را مقرّب به خدا کنید. اوّلاً از آیات قرآن و روایات استفاده می شود، برای محبوب شدن در پیشگاه مقدّس حق یک سلسله امور را باید در وجود خود تحقّق داد. آن سلسله امور است که سبب می شود محبّت حضرت حق به انسان جلب شود. از آیات و روایات استفاده می شود: کسی که محبوب حق شود، آثاری از این محبّت برای او در دنیا و آخرت ظهور پیدا خواهد کرد. یک نمونه اش را در ضمن یک روایت برایتان بخوانم. خیلی نمونة عالی و پرارزش و با قیمتی است.
از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: « اذا احب الله عبدا من امّتی ».[2]فردی از امّت من زمانی که خدا محبوبش شود، که آن فرد کارکرده باشد، راه را طی کرده باشد، حقایقی را که باعث ظهور محبّت خدا به انسان است را در خودش تحقّق داده باشد، خدا برایش چه کار می کند؟ « قذف فی قلوب اصفياء و ارواح ملائکه و سکّان عرشه محبّته ليحبوا ».[3]تیری را که یک تیرانداز از کمان رها می کند بسوی هدف، این تیزی تیر به هدف می نشیند، این را قذف می گویند. انداختن(انداختنی) که به هدف بنشیند. هنگامی که خدا فردی از امّت مرا دوست داشته باشد، تیر محبّت او را به دل تمام انتخاب شده هایش می اندازد و تیر محبّت او را به ارواح تمام فرشتگان پرتاب می کند و تیر محبّت او را به ساکنان عرشش می اندازد. برای چه؟ « ليحبوا ».[4]برای اینکه چون محبوب خدا شده، محبوب آنها هم بشود. شما فکر کنید این سرمایة محبّت که به خاطر یک نفر به تمام اصفیاء داده شده، به ارواح فرشتگان داده شده، به سکّان عرش داده شده، این چه سرمایه ایست؟ کسی می تواند ارزیابی کند؟ می تواند بفهمد؟ می تواند درک کند؟ آن وقت شما پروندة قیامتی این محبّت را ببینید که آدم وارد محشر شود، تمام اصفیاء، تمام فرشتگان تمام سکّان عرش، به آدم توجّه کنند. فرض هم کند که همة اینها از خدا برای آدم چیزی بخواهند، آنجا هم خیلی عجیب است.
دعایی که انسان را از جهنّم نجات می دهد
یک روایتی را من دیدم که الآن یادم نیست در چه کتابی دیدم، فکر کنم در شرح دعای کمیل این روایت را آورده اند، در روایت داشت که یک نفر را آماده می کنند ببرند جهنّم، کافر هم نیست، منکر هم نیست، کم دارد، نه این که ندارد. این را یقین بدانید که کافر حتماً می رود جهنّم، معاند حتماً می رود جهنّم، منکر حتماّ می رود جهنّم و ماندنی هم هستند. ممکن است مسلمان هم برود جهنّم امّا حدود ندارد. ولی خب یک لحظة جهنّم هم خیلی سنگین است. آتشی است که آسمانها و زمین تحملّش را ندارند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: گاهی افراد را به جهنّم می برند، سی هزار سال باید باشند تا تصفیه شوند، بعد درشان می آورند. خب خیلی زمان است، آن هم زمان دنیایی نیست، در خود قرآن است، یک روز قیامت برابر با پنجاه هزار سال شماست. « کان مقداره الخمسين الف سنه ».[5]خیلی مشکل است، اینقدر این عذاب سخت است که خود پروردگار در قرآن می فرماید: « فما اصبرهم علی النار ».[6] اینها چه طور می خواهند در این جهنّم طاقت بیاورند؟ حالا این آقا محکوم به عذاب است، حضرت می فرمایند: تمام مؤمنین و مؤمنات از زمان آدم تا قیامت به پروردگار عالم می گویند ما از تو خواهش می کنیم، درخواست می کنیم، او را به جهنّم نبر. چرا؟ چون یک عادت خوب این آدم در دنیا این بود که اغلب در دعاهایش می گفت: « اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات ».[7] و این تقاضایی که این از تو می کرد ما بهره اش را می بردیم. حالا خودش ندارد، مجموع ما از تو تقاضا می کنیم آزادش کن. خطاب می رسد، مانعی ندارد. آزاد است. این صحنة قیامت است. آنوقت حساب کنید یک نفر وارد قیامت شود تمام اصفیاء عاشقش باشند. تمام فرشتگان و سکّان عرش هم عاشقش باشند. از اینها هم کم نیستند. خود انبیاء از این طایفه هستند. حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی وارد محشر می شود، کل عاشقش هستند. یوسف علیه السلام وقتی وارد می شود کل عاشقش هستند. حضرت سید الشّهداء علیه السلام وقتی وارد می شود کل عاشقشند. حالا شما حساب کنید قیامت عشق ها کاربرد دارد. محبّتها کاربرد دارد و این کاربردها در حق یک نفر ظهور کند. چه خواهد شد؟ « اذا احب الله عبدا من امّتی قذف فی قلوب اصفياء و ارواح ملائکته و سکّان عرشه لمحبّته ليحبوا ».[8]و بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: « طوبی له فذلک المحب حقاً ».[9]محبّ واقعی به این می گویند، « ثم طوبی له ».[10]باز هم خوش به حال او. « و له عند الله يوم القيامة شفاعة ».[11]با لفظ نکره، «الشفاعة» نه، بدون (ال)، «و له عند الله يوم القيامة شفاعة» . این «و له» مقدم در جملة عربی خیلی حرف دارد، همین مقدم بودن «و له».
در پیشگاه خدا شفاعتی ویژة اوست، این که کلمة «شفاعة» را نکره آورده است، دلیل بر عظمت آن شفاعت است. برای او یک نوع شفاعت ویژه است، اینقدر آبرو دارد که می تواند از پروردگار عالم نجات هر کس را بخواهد تقاضا کند، خدا هم که وقتی عاشق کسی باشد عجیب به حرفش گوش می دهد. من دعای محبوبم را اجابت می کنم، خواسته اش هرچه هست به او عطا می کنم. این از آثار محبّت است. از محصولات و میوه های محبّت خدا به انسان است.
چگونه محبوب خدا شویم؟
ولی بحث مهمتر این است که چه کار کنیم محبوب خدا شویم؟ ببینیم خود حضرت مسیح علیه السلام راهنمایی فرموده اند در این زمینه که به حواریون فرموده اند خود را محبوب خدا کنید، خود را مقرّب خدا کنید. ببینیم خودشان راهنمایی دارند در این زمینه؟ بعد برویم سراغ قرآن. حضرت می فرمایند: « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ببغض اهل المعاصی و التمسوا من الله بسخطهم ».[12] اگر می خواهید محبوب خدا باشید، اهل معصیت را، ببینید کلمة اهل دارد، یک وقت آدم چهار ماه می گذرد یک گناهی می کند، هشت ماه می گذرد یک لغزشی پیدا می کند، دین این آدم را نمی گوید اهل معصیت. الآن اگر بخواهید اهل معصیت را بشناسید مسیحیت جهانی، یهودیت جهانی، با همة دم و دستگاههایشان که از همة دستگاههایشان بدتر، همین زمینه های تبلیغاتشان است که سرمایه گذاری سنگینی هم کنارش دارد. گاهی یک سی دی یا یک فیلمی که برای خودشان به پول ما هزار تومان تمام می شود، از آمریکا می فرستند، از اروپا می فرستند، نزدیکترین جایشان اسرائیل است، از اسرائیل می فرستند، در کوره دهاتهای ما که من رفته ام، برایم گفته اند، بهترین سی دی، فیلم، به دست دختران و پسران کوره دهات ها که می رسد دویست تومان، صد و پنجاه تومان، کینه به اهل معصیت برای این که از طریق زمینة این نفرت، من به هیچ شکلی رنگ آنها را نگیرم. و الا کینة خالی به چه دردی می خورد. ببینید کینة واقعی صدایش این است: نمی خواهم شکلت را ببینم، نمی خواهم قیافه ات را ببینم، نمی خواهم صدایت را بشنوم. یک کینة واقعی باعث می شود که آدم رابطه اش را با آن کس که به او کینه دارد در همة زمینه ها قطع کند. هرچه هم به آدم التماس می کنند بیا بگذر، بیا با او حرف بزن، بیا شریکش شو، بیا می خواهد به تو محبّت کند. می گوید نمی خواهم، تا قیامت هم نمی خواهم. شما متن قرآن کریم را ببینید، وجود مبارک حضرت ابراهیم علیه السلام با عمویشان چه کرده است؟ قطع رابطة کامل نشدند؟ شدند. همة ما می دانیم در حکم دین ما، سلام مستحبّ است ولی جوابش واجب است. همه هم می دانیم که حضرت حق، فاطمة زهرا سلام الله علیها را در آیة تطهیر به عصمت ستوده اند. معصوم یعنی کسی که خطا نمی کند. خطا دریافت نمی کند و خطای در ابلاغ هم ندارد. کسی که از خدا می گیرد در گرفتن خطا نمی کند در ابلاغ هم خطا نمی کند، در عمل هم خطا نمی کند. دو نفر را ایشان تشخیص دادند اهل معصیت هستند، قوم و خویش پهلو به پهلویشان هم بودند، وقتی آمدند عیادت حضرت، دو نفری نشستند، گفتند: «السلام عليک يا فاطمة الزهرا» با صدای بلند، ایشان جواب نداد. یعنی من می خواهم با قطع رابطه با شما دو نفر محبوب خدا بمانم. کینة شخصی نداریم. زهرا علیها السلام دنبال رضای حق و دنبال محبوبیت در پیشگاه حق بود، چرا جواب سلام نداد؟ چون واجب نمی دانست. چون طرفهای مقابلش را اهل معصیت می دانست. با جواب ندادن به سلام قطع رابطه کرد و بعد هم اعلام کرد من تا قیامت با شما سخن نمی گویم. امّا حالا معصیت کارید، حقّی را برده اید، فردی را به مظلومیت کشانده اید، عیبی ندارد، باز بیایید با هم زندگی کنیم، با هم رفت و آمد داشته باشیم، با هم بگو و بخند داشته باشیم، نه. « تحببوا الی الله و تقربوا عليه ببغض اهل المعاصی ».[13]با اهل معصیت کینه داشته باشید. امروز مصداق اتم اهل معصیت همین مسیحیت جهان و یهودیت جهان و کافران داخلی اند و منافقین که به لباس اسلامی و چهرة دین همه جا هستند. در تمام مراکز هم هستند. آنهایی هم که باید آنها را بشناسند، می شناسند. امّا اغلب امّت با مسیحیت پالوده می خورد، با یهودیت پالوده می خورد، با حکومت های مسیحی و یهودی پالوده می خورند، بگو بخند دارند، رفتار اینان با آنان آقا منش نیست. همراه با کرامت نیست. اگر می خواهید محبوب خدا شوید، خیلی کار می برد، خیلی گذشت ها می خواهد.
اوّل کنار گذاشتن «لا اله» بعد ظهور «الا الله» و الا اگر اوّل کنار گذاشتن نبود پروردگار اوّل خودش را می انداخت جلو توی این «لا اله الا الله» امّا اوّل همة معبودان باطل را جلوی چشم ما آورده و بعد گفته «لا اله» تمام معبودهای باطل را بریز دور، رابطه ات را ببر، از معبودهای درونت و معبود های بیرون، تا الله در حیاتت ظهور کند. و الا با بازگیری های معبود های باطل زندگی اخلاقی، اقتصادی، خانوادگی، رابطی، اجتماعی، سیاسی، الله ظهور نخواهد داشت.
حبّ دنیا مانع از ذکر الله
یک معلّمی داشتم دیشب هم به او اشاره کردم هنوز نمونه اش را ندیده ام، با این که من خیلی معلّم دیده ام امّا مثل او را هنوز ندیده ام. من ده، دوازده سالم بود، آن وقت ایشان تعریف می کرد: می گفت: یک آشنایی داشتم از منزلش آمدند دنبالم، گفتند در حال احتضار است، اگر ممکن است تشریف بیاورید بالای سرش. رفتم. واقعاً در حال احتضار بود ولی گاهی آدم در حال احتضار می رود ولی نمی خواهند او را ببرند، برش می گردانند. من خودم یک حادثه در ماه ذیحجّه برایم اتّفاق افتاده ده روز زیر دست پنج تا دکتر بودم. آنها می گفتند اسم این حال در قوانین طبّی ما مرگ باز گشتی است. گفتند در دنیا ده نفر که به این حال برخورد می کنند، هشت نفرشان می روند، دو نفرشان برمی گردند. شما یکی از آن دو نفر بودید. آدم می رود تا مرز آخرت بعد می گویند برگرد. مرحوم آیت الله العظمی حائری بیست و هفت سالگی در نجف مردند، خانواده شان هم دست و پایش را بستند، رو به قبله او را کشیدند، ولی دیگر نزدیک سرد شدن کامل بدن خودشان می فرمودند وقتی داشتند مرا می بردند من به باطن خودم متوسّل به حضرت سید الشهدا صلوات الله علیه شدم که من الآن بیست و هفت سالم است مرا بردید این طرف، کاری تا حالا نکرده ام، مرا برگردانید یک کاری برای خدا بکنم. حضرت سید الشّهدا علیه السلام در مسیرِ آنهایی که روح مرا داشتند می بردند قرار گرفتند، فرمودند: عبد الکریم را برگردانید. یک مرتبه خانواده اش دیدند دست و پایش دارد تکان می خورد. سریع چشم و دست و پایش را باز کردند. از آن وقت به بعد بود که آیت الله حائری یک بار نگذاشت آفتاب به او غروب کند، مگر این که برای ابی عبدالله علیه السلام گریه کرد. در تمام کتابهایی هم که نوشته، بالای همة صفحات نوشته یا حسین. احتمال دارد آدم تا مرز آخرت برود بعد بگویند نمی خواهد بیایی، برگردد. من اصلاً لب آن دنیا را خودم دیدم. ولی خب گذرنامه را امضا نکردند دوباره برگشتم. ایشان فرمودند: رفتم بالای سرش. دیدم دارد می رود. کمی دعا خواندم، عدیله خواندم. بعد به او گفتم که یک «لا اله الا الله» بگو. فقط مرا نگاه می کرد. بیهوش هم نبود. گفتم تو که زبونت بند نیامده، بیهوش هم که نیستی، مرا که می شناسی؟ اشاره می کرد آره، می گفتم خب یک «لا اله الا الله» بگو. نمی گفت. هر کاری کردم نگفت. اینقدر کسل شدم که از بالای سرش بلند شدم آمدم خانه. منتظر بودم بیایند بگویند برای تشییع جنازه. دیدم نیامدند و بعد هم خوب شد، برگشت. دو سه روز بعد از برگشتنش آمد پیش من. خوشحال شدم که نمرده بود. اگر آن طور می مرد بد مرگی بود. به او گفتم: توجّه داشتی من بالای سرت بودم می گفتم بگو: «لا اله الا الله» گفت: آره. گفتم: چرانمی گفتی؟ گفت: یک هیولای سیاهی یک سنگ بزرگی دستش بود، من هم در تمام زندگی ام عاشق این آینه ام بودم. می گفت: اگر بگویی: «لا اله الا الله» سنگ را به آینه می زنم که بشکند و خورد می کنم. من مانده بودم بگویم «لا اله الا الله» آینه برود یا آینه بماند نگویم «لا اله الا الله» یک حجاب، یک آینه، نه دو میلیون معصیت. نه این که در سر آدم ده هزار تا چهرة فیلمهای ماهواره ای باشد. از زیباترین دختران نیمه عریان، اینها با آدم باشند و آدم بخواهد بمیرد و آنجا راحت بگوید «لا اله الا الله» اصلاً مگر می شود؟ اصلاً آنجا آدم از خدا بدش می آید که چرا دارد او را می برد. «و اذا ذُکر الله وحده اشمأزَّت قلوب الذین لا یُومنون بالاخره ».[14]این متن قرآن است: وقتی اسم مرا پیش آنها می برند دلشان پرنفرت می شود. خیلی خطرناک است. گفت آقا خدا چه لطفی به من کرد و مرا برگرداند. اوّل کاری که کردم تا از رختخواب بلند شدم، چکّش آوردم خودم آینه را در حیاط خورد کردم. این یک قید بود، آن هم نه قید حرامی بود، نه قید معصیتی بود، نه حجاب شیطانی بود، یک آینة زیبای دست ساز دلش را گرفته بود. نمی گذاشت بگوید: «لا اله الا الله» می خواهید محبوب خدا شوید؟ حواریون گفتند: « کيف نتحبب الی الله و نتقرب ».[15]چگونه؟ مسیح علیه السلام فرمود: «ببغض اهل المعاصی».[16]باز هم تکرار می کنم اهل معاصی مصداق اتمشان در زمان ما مسیحیت جهانی، یهودیت جهانی و بی دین های داخلی اند. مواظب باشید رنگ آنها به زندگیتان نخورد، نمی ارزد، اگر بخواهید محبوب خدا شوید. البته این یک مورد است برای محبوبیت.
«برحمتک يا أرحم الراحمين»
حجة الإسلام و المسلمین انصاريان
________________________________________
[1]. تحف العقول ص 44
[2]. مصباح الشریعه ص 193
[3]. همان
[4]. همان
[5]. معارج/ آیه 4
[6]. بقره/ آیه 175
[7]. الکافی (ط- الاسلامیه)/ج2/ص530
[8].مصباح الشریعه ص 193
[9]. همان
[10]. همان
[11]. همان
[12]. تحف العقول ص44
[13]. همان
[14]. زمر/ آیه 45
[15]. تحف العقول
[16]. همان

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 10 اسفند 1394نظر دهید »

اشاره ايي به جايگاه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام )

اگر چه تاريخ زن همانند خود زن همواره مظلوم بوده و مور توجه قرار نگرفته در ايران متمدن قبل از اسلام ، زن موجودي بي اراده و مطيع بي چون و چراي شوهر به حساب مي آمده و پس از وفات شوهرحق ازدواج نداشته در حالي که مرد محدوديتي نداشته ، زن در ميان اعراب وضع تاسف باري داشت و با وي برخوردي وحشيانه صورت مي گرفته و اساسا” او را مخالف حيثيت و آبروي خويش تصور ميکردند و در اکثر موارد دختران خويش را زنده به گور ميکردند ، قرآن از چنين افکار غير انساني پرده برداشته و چنين ميفرمايد :
واذا بشراحدهم بالانثي ظل وجهه مسودا و هو عظيم * يتواري من القوم من سوء ما بشر به ايمسکه علي هون ام يد سه في التراب الا ساء ما يحکمون . ( سوره نحل / 58/59 )
هر گاه به يکي از آنان تولد دختري را خبر ميدادند صورتش از شدت ناراحتي سياه ميشد ( بخاطر بشارت بدي که به او داده شده بود ) از قوم و قبيله خويش کنار مي کشيد و چنين مي انديشيد که او را همراه با خواري و زبوني نگه دارد يا در خاک پنهانش کند ، چه تصوير بدي !

اسلام با ظهورش به زنان تولدي جديد بخشيد و قانون متساوي زن و مرد را در ارزشهاي الهي و اجتماعي اعلان کرد و معيار برتري را در تقوي و پرهيزکاري دانست .
يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفو ان اکرمکم عند الله اتقکم ان الله عليم خبير . ( سوره حجرات / 13)
و حقوق هر يک را محترم شمرد و هر گونه تبعيض و تفوق نژادي و جنسي را محکوم کرد و با فرياد بلند اعلام کرد . و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حکيم ( سوره بقره / 228)
و نيز در کمال يابي و کمال جوئي براي زنان ميدان وسيعي قائل شد و هيچ محدوديتي براي آن ترسيم نکرد ، لذا زن در خودسازي و کمال جوئي آنچنان ميتواند پيبش برود که حتي پيامبري را از ميزان رشد و قربش متعجب سازد و نشان دهد که زن موجودي با ارزش و انساني فعال ، کامل ، قابل رشد و منشاء آثار خير است .

امام صادق (ع) به همين نکته اشاره دارد و مي فرمايد :
اکثر الخير في النساء : بيشترين خيرها در وجود زنان متصور است .
اگر خداوند متعال در ميان امت اسلامي چهارده نفر حجت معصوم آفريده بدون ترديد فاطمه زهرا سلام الله عليها جزو بر ترين آنان است و پس از رسول خدا (ص) اميرالمومنين ( عليه السلام ) سومين شخصيت عالم هستي به حساب مي آيد و حتي پرتوي مقام او برتمام پيامبران و حضرات ائمه غير از علي بن ابيطالب (عليه السلام ) ثابت است .
حضرت فاطمه الزهرا (عليها السلام ) تنها زن معصوم اسلام است که عصمت او ريشه قرآني و حديثي دارد . و تاريخ زندگي پر افتخارش شاهد بزرگ ديگري است .
حضرت امام باقر (ع) در عظمت مادرش فاطمه ( عليها السلام ) مي فرمايد :
لقد کانت عليها السلام مفروضه الطاعه علي جميع من خلق الله من الجن والانس والطير والوحش والانبياء والملائکه –
اطاعت فاطمه عليها السلام بر تمام بندگان حتي جن و انس ، پرندگان و حيوانات ، پيامبران و ملائکه واجب است .
اگر چه اين اطاعت اطاعت تشريعي نيست بلکه منظور از آن اطاعت تکويني است ولي تقدم او را بر انبياء نشان ميدهد .
در روايت ديگر از امام عسگري عليه السلام آمده
نحن حجج الله و فاطمه حجه عليها - حجت خدا و فاطمه ( عليها السلام ) حجت ما ميباشد .
اين دو حديث و احاديثي از اين دست نشان ميدهد حضرت فاطمه زهراء ( عليها السلام ) يکي از حجت هاي خداوند است و جنبه الگوئي و رهبري دارد و حضرات ائمه اطهار ( عليه السلام ) او را بر خود مقدم اعمال و رفتار وي را سر مقششان قرار مي دادند .
فاطمه الزهرا ( عليها السلام ) از ديدگاه الهي آن چنان مقرب بوده و هست که بدون وجود او جهان خلقت به وجود نمي آمده – هر چه بوده وهست و خواهد بود به يمن و برکت آن وجود اطهر است .
حضرت فاطمه عليها السلام که برترين زن جهان خلقت از اولين و آخرين است ، بارها با ملائک و از جمله پيک وحي سخن گفت و با وي انس گرفت .
حضرت امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايد : حضرت فاطمه عليها السلام پس از رسول خدا هفتاد و پنج روز زندگي نمود و در طول اين ايام فوق العاده در حزن و اندوه بسر ميبرد ند ،جبرئيل به حضور وي رسيد و آن حضرت را در عزاي پدرش تسلي مي داد و با وي شريک غم مي گشت و از وضع رسول خدا و جايگه عظيم او در پيش خدا سخن مي گفت و همچنين از سرنوشت تک تک فرزندانش بعد از شهادت فاطمه عليها السلام او را در جريان مي گذاشت و علي عليه السلام نيز همه اينها ر ا مي نوشت .
ودر حديث ديگري داريم که هنگام وفات فاطمه و قبض ر وح ملک الموت از آن حضرت جناب جبرئيل در حضور زهرا ء بود و حضرت خطاب به هر دو آنان فرمود سلام برجبرئيل ، سلام بر ملک الموت ، حتي حضور ساير ملائک نيز در کنار حضرت فاطمه عليها السلام محسوس بود ، و اين يکي از امتيازات بزرگ فاطمه زهراء بوده که وي با ملائک سخن مي گفت و اخبار آينده و گذشته جهان را مستقيما” از طريق پيک وحي جناب جبرئيل دريافت ميداشت و اين موضوع از نظر قرآن و احاديث ثابت است .

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

چرا بعضي ها نماز نمي خوانند؟

پاسخ به اين سؤال را قرآن كريم چنين بيان مي فرمايد كه عده اي از بني اسد خدمت پيامبر اكرم(ص)آمدندو اظهار اسلام كردند ولي از انجايي كه اسلام آنها ظاهري و لفظي بودآيات 14 و 15 سوره حجرات درباره آنها نازل شد:
«قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم…»
گروهي گفتند ايمان آورده ايم بگو شما ايمان نياورده ايد لكن بگوييد اسلام آورده ايد.
مؤمنان واقعي تنها كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده و هرگز شك و ترديد در حقايق دين به خود راه نداده اند و با اموال و جان هاي خود در راه خدا جهاد كرده اند.
و همچنين در سوره حج آيه 11 چنين مي فرمايد:
بعضي از مردم تنها با زبان خدا را مي پرستند اگر خيري به آنها برسد حالت اطمينان پيدا مي كنند ولي هنگامي كه بلا و مصيبتي به عنوان امتحان به آنها روي آورد دگرگون شده و گرايش به كفر پيدا مي كنند و اين است زيانكاري دنيا و آخرت.
چرا عده اي مسلمان ظاهري مي باشند؟
براي پاسخ به اين سؤال دو دليل عمده وجود دارد:
1- غرور و خودپسندي و عناد و دشمني.
2- 2-جهل و ناداني به حقيقت نماز و نيازهاي معنوي انسان(كه در سوره حمد گروه اول غضب شدگان و گروه دوم به ضالين توصيف شده اند)و آنهايي كه درباره نماز كوتاهي و قصور مي نمايند دليلي جز خرافات و پوچ گرايي ندارند زيرا فرهنگ نماز مشتمل بر حقايق معنوي و ارزش هاي انساني زير مي باشد:
1- حمد و ثناي الهي و سپاس و ستايش از خالق و مدير و مدبر جهان و بخشنده همه نعمت ها و زيبايي ها.
2- توجه به هدف نهايي خلقت جهان و انسان و معاد.
3- كمك خواستن و تداوم هدايت بر صراط مستقيم و الگو قراردادن نيكان و اولياي الهي و نجات از ضلالت و گمراهي.
4- تعظيم و فروتني در برابر عظمت حق تعالي و تشكر و قدراني از نعمت هاي او.
5- درود و سلام بر سرور انبياء محمدبن عبدالله(ص)و بندگان صالح حق.
6- بهترين و عالي ترين وسيله تقرب به خدا و آرامش روح و روان و التيام دردها.
بنابراين همان طور كه ملاحظه مي فرماييد همه اين حقايق منطبق بر جان و فطرت و مورد تأييد عقل و وجدان انسانيست و آنهايي كه از فرهنگ نماز فاصله مي گيرند در حقيقت مخالف با فضايل اخلاقي و مقام معنوي انسان مي باشند.
البته تمام حقايق اسلام و قوانين قرآن مانند عدالت و امانت،كرامت و فضيلت،صداقت و نجابت، طهارت و پاكدامني،راستي و درستي داراي ويژگي هماهنگي با عقل و فطرت مي باشند و عجب از كسانيست كه مي گويند ما خواهان خوبي ها هستيم ولي در عمل پيروي از شيطان مي نمايند غافل از اينكه شيطان و نفس اماره مظهر زشتي و سرچشمه بدي ها و پليدي ها هستند و اگر كسي بخواهد به كمال و سعادت انساني نائل آيد راهي جز حركت به سوي سرچشمه كمال و دستورات حكيمانه الهي وجود ندارد چون خروج از فرمان خدا مساوي با فرمان نفس اماره و شيطان است.همين كه نماز نخواند به معناي پيروي از شيطان است،همين كه از دائره عدالت خارج شد ظالم است همين كه راست نگفت دروغ و باطل است.(سوره مباركه زخرف آيه 36)
به اين معنا فاصله اي بين حق و باطل وجود ندارد، انحراف از صراط مستقيم سقوط در مرحله شرك و باطل خواهد بود و همچنين است فضائل اخلاقي و كمالات نفساني.
خروج از مرز فضائل به معناي تعطيلي روح و عقل و انكار مقام آدميت و گرفتار شدن به رزائل اخلاقي و شيطاني است.
منطق اهل نماز اين است كه ما در مقابل آفريننده جهان و خالق زمين و آسمان و گرداننده ماه و خورشيد و ستارگان و هنده نعمت هاي بي پايان به نداي فطرت و وجدان به ستايش برمي خيزيم و ضمن تشكر و قدرشناسي با حركت به سوي او راه كمال و سعادت را مي جوئيم.
آيا اين منطق نادرست است يا منطق كساني كه حقايق جهان هستي و اين همه شكوه و عظمت و اعجاز و مقام انسانيت را ناديده گرفته و عقل و فطرت خود را زيرپاي لج بازيهاي پوچ و خودخواهي هاي نفس اماره خفه مي نمايند؟
آيا كدام گروه فهميده و پيشرفته اند و كدام گروه نادان و عقب افتاده؟آيا جوان هاتي بي نمازي كه با انواع و اقسام مفاسد اجتماعي و اخلاقي و بي بند وباري و هرزگي و اعتياد دچار مي شند پيشرفته و روشنفكر و با كلاسند يا جوان هاي مؤمن و اهل نماز و عبادت كه با مراكز ديني مثل مساجد ارتباط دارند؟(قضاوت به عهده شما)انسان وقتي از خدا و تعاليم اسلام و قرآن و ايمان قوي تهي شد به هرگونه ناهنجاري فردي و اجتماعي دست مي زند و هيچ نوع ضمانت اجرايي هم كه بتواند به طور كامل او را از انحراف باز دارد(به غير از ايمان)وجود ندارد.
بنابر اين اگر جامعه اي سالم مي خواهيم بايد به سوي نماز و بندگي خدا روي آوريم و اگر شبهات و اشكالاتي بر ايمان پيش آمد با كارشناسان علوم ديني درميان بگذاريم تا مشكل حل شود.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

اطاعت غیر خدا!!!

قَال علي عليه السلام: « لا طاعَهَ لَمِخلُوقٍ في مَعصيَهِ الخالِقِ»
امام علي (ع) مي فرمايد: فرمانبري آفريده، در نافرماني آفريدگار پذيرفته نيست.
***
يکي از ابعاد توحيد، توحيد در طاعت و فرمانبري است که انحصاراً به خداوند و خالق هستي تعلق دارد، يعني اطاعت ديگران در راستاي اطاعت حضرت حق توجيه پذير است، همانند:
• فرمانبري از پيامبر (ص) که قرآن کريم مي فرمايد: (قُل اِنّ کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني) «بگو اگر دوستدار خدا هستيد، فرمانبر من باشيد.»،
• يا اطاعت از اولي الامر که فرمانبرداري از او، هم رديف با اطاعت خداوند است.
(اَطيعِوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الاَمرِ مِنکُم) «اطاعت پروردگار، و پيامبر و اولي الامر در جريان طولي هم، تکميلِ انديشة ايمانِ توحيدي مي باشد.»
• اطاعت از پدر و مادر براي فرزندان، و فرمانبري زن از شوهرِ وظيفه شناس، به طور کلي تأثيرپذيري در راستاي توحيد و صراطِ مستقيمِ بندگيِ خداوند، از هر انديشه و عملي که صبغة خداباوري را پر رنگ سازد، قابل توجيه است؛ و گرنه خروج از راه راست يکتا پرستي و طاعت و اطاعتي ناروا خواهد بود. زيرا سرسپردگيِ طاغوت، هواپرستي، مال پرستي، تعلقِ خاطرِ شرک آميز به هر چيز و هر کسي که بنيان توحيد را در طاعت و اطاعت خداوند خدشه دار کند، فرمانبريِ مخلوق، در خشم و سخطِ خالق، خواهد بود که امام علي (ع) از آن بر حذر داشته است. به تعبير ديگر بندگي و پذيرش همه جانبة خداوند، هر چند به معناي مخالفت با همگان باشد، عين ايمان و توحيد است؛ حال آن که فرمانبري از ديگران به هر بهانه اي انجام پذيرد و هر دليل و حجتي همراه داشته باشد، فقط به خاطر نافرمانيِ پروردگار که در آن نهفته است، توجيه اعتقادي و ايماني نخواهد داشت، زيرا در واقع انسان مؤمني که به دليل ترس از ديگران، نافرماني و معصيتِ پروردگار را پذيرا شود، روح ايمان و يکتا پرستي خود را از دست داده است.
قرآن کريم مي فرمايد: (اَتَخشَونَهُم فَاللهُ اَحَقُّ اَن تَخشَوهُ اِن کُنتُم مُؤمِنينَ)«آيا از ديگران مي ترسيد؟ پس سزاوار است از خدا بترسيد، اگر ايمان داريد!»
امام علي (ع) مي فرمايد: «لا طاعَهَ لَمِخلُوقٍ في مَعصِيَهِ الخالِقِ» فرمانبري آفريده، در نافرماني آفريدگار پذيرفته نيست.
بايد توجه کرد، توحيد در اطاعت، يکي از شاخه هاي توحيد است و گذرگاهي است که عدم دقت در آن به سقوط در انديشه هاي شرک آميز منجر مي گردد. در آيه اي از قرآن کريم آمده است: (وَ ما يُؤمِنُ اَکثَرُهُم بِاللهِ اِلّا وَ هُم مُشرِکُونَ).يعني «بيش تر مردم به خدا ايمان نمي آورند مگر اين که گرفتار شرک مي شوند». در توضيح اين آيه فرموده اند: «اين شرک، شرک در طاعت است و نه شرک در عبادت.»

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

عوامل خشنودي امام زمان!!!
موضوع امام زمان و مهدويت يکي از موضوعات مهم و اساسي در عقايد اسلامي و به خصوص مذهب تشيع مي باشد که امروزه برخي از سود جويان با هدف قرار دادن اعتقادات پاک و روحاني علاقه مندان و ارادتمندان به ساحت مقدس حضرت امام زمان (عج) دام هائي را بر سر راه آنان گسترانيده اند.
اعتقاد به حضرت مهدي ( عج ) به عنوان امام عصر و زمان ما در اين دوره و زمان مي تواند عامل بسيار مهم و پر ارزشي در جهت هدايت و راهنمائي بشريت به سوي سعادت دنيا و آخرت باشد . لذا توجه به منويات و خوا سته هاي آن حضرت که در واقع طريق نجات و رستگاري بشر خواهد بود مي تواند سر لوحه کار و عبادت و زندگي هر مومن و فرد خدا جوئي قرار گيرد تا در سايه رفتار به آن ضمن جلب خشنودي امام عصر ( عج) موجبات فلاح و رستگاري خود و جامعه پيرامون خود را فراهم آورد.
ايمان و اعتقاد به مهدويت چيزي غير از اين نسيت که انسان به تمام احکام و شرايع الهي که از سوي رسول اکرم (ص) و ديگر امامان و معصومين براي شيعيان و به نحوي براي هعمه بشريت آمده معتقد باشد.
مهدويت خلاصه و جمع بندي همه دستورات دين است که در طي قرن ها از سوي خداوند متعال براي فلاح و رستگاري انسان آمده و در اين برهه از زمان با پيشرفت علم و تکنولوژي ناگزير بايد شاهد شکوفائي و به بار نشستن آموزه هاي ديني در اعمال و رفتار انسانها باشيم و ببينيم که چگونه انسانها در سايه اعتقاد به مصلح جهان و منجي عالم بشريت که آمده است تا آنچه که از دين منحرف شده به جاي اصلي خود بازگرداند ، زندگي سالم و صالحي را در زير سايه سار حکومت عدل جهاني حضرت مهدي ( عج) تجربه کند.
بزرگان و علماء دين به موارد زيادي از اين اعمال و رفتار که موجب رضايت و خوشنودي امام زمان ( عج) مي شود اشاره نمودند که يکي از اين اعمال که مي تواند در صدر آنها قرار گيرد دعا در تعجيل فرج آن حضرت مي باشد .
حال قصد داريم در اين مقاله به مواردي که ما را در رسيدن به انجام اين عمل يعني درخواست تعجيل در فرج حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه شريف ياري مي نمايد مطالبي را ارائه نمائيم .
بايد ديد که تعجيل در فرج يعني چه ؟ فرج و ظهور آخرين ذخيره الهي حضرت مهدي ( عج) چه سود و فايده اي براي انسانها دارد ؟ آيا اگر انسانها بدانند و به اين شناخت و آگاهي برسند که ظهور و فرج تا چه حدي مي تواند در سرنوشت دنيوي و اخروي آنها نقش داشته باشد ، باز هم در فراهم آوردن زمينه فرج تعلل مي کنند؟ و دهها سئوال ديگر که با کنکاش در معنا و مفهوم دعا در تعجيل فرج به آن پاسخ داده مي شود.

اول اينكه : اين امر را با صراحت از خداى متعال مسألت نمايد، و به زبان فارسى يا عربى يا هر زبان ديگرى تقاضايش را باز بيان كند؛ به عنوان مثال، چنين دعا نمايد: اللهم عجل فرج مولانا صاحب الزمان عليه السلام. يعنى : بار خدايا! فرج مولاى ما صاحب الزمان را زودتر برسان.
دوم اينكه ، از خداوند (عز اسمه ) درخواست كند كه فرج و گشايش امر آل محمد (ص) را تعجيل فرمايد و زودتر برساند؛ چون فرج آن حضرت همان فرج آنها است ؛ چنان كه در دعاها و روايات اين معنى آمده است

سوم اينكه ، فرج و گشايش امر تمام مؤمنين و مؤمنات يا فرج اولياى خدا را مسألت نمايد؛ زيرا با فرج آن جناب (عليه السلام ) فرج اولياى خدا انجام مى گردد؛ چنان كه در روايت رسيده.
چهارم اينكه ، بر دعاى كسى كه چنين دعايى مى كند، آمين بگويد، چون واژه ى آمين ، يعنى مستجاب كن ؛ كه اين نيز دعاست ، و دعا كننده و آمين گو، هر دو در دعا شريكند؛ به طورى كه در خبر آمده است.

پنجم اينكه ، از خداى عزوجل بخواهد كه هر كس كه براى تعجيل فرج مولايمان (عليه السلام ) دعا مى كند، مستجاب سازد.تفاوت بين اين با نوع قبلى آن است كه ، آمين گفتن فقط در حضور دعا كننده انجام مى گيرد، ولى در اين مورد، حضور شرط نيست.
ششم اينكه ، فراهم شدن و آماده گشتن اسباب و مقدمات زودتر رسيدن فرج را از خداوند مسألت نمايد.

هفتم اينكه ، درخواست نمايد كه موانع ظهور آن حضرت (عليه السلام ) رفع و برطرف گردد.
هشتم اينكه ، دعا كند گناهانى كه باعث به تأخير افتادن فرج آن حضرت است ، آمرزيده شوند؛ گناهانى كه دعا كننده يا غير او از اهل ايمان مرتكب گرديده اند
نهم اينكه ، از خداى تعالى درخواست كند كه او را از آنچه كه اثر ياد شده را دارد، در آينده ى زندگى اش محفوظ و باز بدارد .
دهم اينكه ، نابودى دشمنان آن حضرت (ع ) را كه وجودشان مانع از زودتر شدن فرج دوستانش مى باشد، از خداوند بخواهد .
يازدهم اينكه ، از خداوند بخواهد كه دست ستمگران را از سر همه مؤمنين كوتاه سازد؛ كه اين امر به بركت ظهور امامشان كه در انتظارش هستند، انجام مى گيرد .
دوازدهم اينكه ، گسترش يافتن عدالت را در شرق و غرب زمين مسألت نمايد؛ زيرا اين امر جز با ظهور آن حضرت (ع) حاصل نمى گردد؛ همچنان كه خداى عزوجل و پيغمبران و اوليايش (ع ) وعده داده اند .
سيزدهم اينكه ، بگويد: خداوندا! رفاه و خوشى را به ما بنمايان ! و نيتش ‍حصول آن در زمان ظهور باشد؛ زيرا رفاه و خوشى كامل و تمام براى مؤمن حاصل نمى شود مگر به ظهور امام غايب از نظر.

چهاردهم اينكه ، از خداى عزوجل بخواهد كه اجر و مزد عبادت ها و كارهايش را، تعجيل در امر و ظهور مولايش ، مطابق خواسته و رضاى حضرتش (ع ) قرار دهد .
پانزدهم آنكه ، توفيق يافتن به انجام اين دعا (يعنى دعا براى مولايمان (ع ) و درخواست تعجيل در امر فرجش را) براى همه مؤ منين و مومنات بخواهد؛ زيرا همدلى و اتفاق مؤ منين، در اين كار تأثير ويژه اى دارد؛ چنان كه در روايت آمده است . بنابراين هرگاه مؤ من مسألت نمايد كه مقدمات مطلوب و هدفش فراهم و آسان گردد، در جهت تحصيل آن ، كوشش بسزايى انجام داده است .
شانزدهم اينكه ، از خداى عزوجل بخواهد كه دين و حق و اهل ايمان را بر همه ملل و اديان چيره و پيروز فرمايد؛ زيرا اين امر چنان كه وعده كرده است ، جز به ظهور مولايمان صاحب الزمان (عج ) حاصل نمى گردد؛ همان طور كه در روايات در كتاب البرهان آمده است
هفدهم اينكه ، از خداوند عز اسمه درخواست نمايد كه از دشمنان دين و ستم كنندگان بر خاندان سيد المرسلين (ص ) انتقام بگيرد؛ زيرا در اخبار آمده است كه ، اين امر با ظهور امام غايب از نظر و آخرين امامان بزرگوار (عليهم السلام ) انجام مى گردد.
هجدهم اينكه ، بر آن حضرت درود بفرستد؛ و منظورش درخواست رحمت ويژه اى از سوى خداوند باشد، كه با آن، زودتر شدن فرجش آسان شود.
در باب زيارت حضرت رضا (عليه السلام) پس از درود فرستادن بر يك يك امامان (ع)، چنين مى خوانيم :
اللهم صل على حجتك و وليك القائم فى خلقك صلاة تامة نامية باقية تعجل بها فرجه و تنصره بها

بار خدايا! درود بفرست بر حجت خود و وليت كه در ميان خلقت به پا خاسته است ، درود فرستادنى تمام ، و با افزايش و هميشگى ، كه با آن ، فرجش را زودتر برسانى ، و با آن پيروزش نمايى
نوزدهم اينكه ، تعجيل در برطرف شدن محنت از چهره اش و دور گشتن هم و غم از قلب مقدسش (عليه السلام ) را بخواهد؛ زيرا اين از لوازم تسلط آن حضرت و نابودى دشمنانش مى باشد .
بيستم اينكه ، از خداى تعالى بخواهد كه در امر خونخواهى براى مولاى شهيد مظلوممان ، حضرت ابى عبدالله الحسين (ع ) تعجيل فرمايد؛ زيرا اين در حقيقت دعا براى فرزندش حضرت حجت (ع ) است كه طلب كننده ى خونبهاى او و انتقام گيرنده از كشندگان وى مى باشد .

عوامل خوشنودي امام زمان (عج) از ديدگاه آن حضرت
يكي از اموري كه در روايات بر آن تأكيد شده، تلاش براي جلب خشنودي امام زمان عليه‌السلام و دوري از خشم و ناخرسندي آن حضرت است. پرسشي كه در اينجا مطرح مي‌شود اين است كه چگونه مي‌توان خشنودي آن امام را به دست آورد.
براي روشن‌تر شدن موضوع، خوب است كه نگاهي داشته باشيم به يكي از اين يادگاري‌هاي گرانقدر امام عصر عليه‌السلام؛ يعني دعاي معروفي كه با جملة «اللّهم ارزقنا توفيق الطّاعة…» شروع مي‌شود و در اوايل «مفاتيح الجنان» نيز آمده است.
در اين دعاي كوتاه و مختصر، امام مهدي عليه‌السلام همه آنچه را كه شايسته است ما خود را بدان‌ها آراسته يا از آنها پيراسته سازيم در قالب درخواست از خدا بيان كرده و به صورت غير مستقيم به ما فهمانده‌اند كه به عنوان حجّت خدا، چه انتظاري از ما دارند و چگونه شيعه‌اي را براي خود مي‌پسندند. با هم اين دعا را مي‌خوانيم:
اللّهمّ ارزقنا توفيق الطّاعة و بُعدَ المعصية و صِدقَ النيّة و عِرفانَ الحُرمة و أكرمنا بالهُديٰ و الإستقامة و سَدّد ألسِنَتَنا بالصّواب و الحكمة و اَملأ قلوبَنا بالعلم و المعرفة و طهّر بُطونَنا عن الحرام و الشّبهة و اكفف أيديَنا عَن الظّلم و السَّرِقَة و اغضُض أبصارَنا عن الفُجور و الخيانة و اسدُد أسماعَنا عن اللّغو و الغيبة و تفضل علي علمائنا بالزهد و النصيحة و علي المتعلمين بالجهد و الرغبة و علي المستمعين بالاتباع و الموعظة و علي مرضي المسلمين بالشفاء و الراحة و علي موتاهم بالرافة و الرحمة وعلي مشايخنا بالوقار و السکينة و علي الشباب بالانابة و التوبة و علي النساء بالحياء و العفة و علي الاغنياء بالتواضع و السعة و علي الفقراء بالصبر و اقناعة و علي الغزاة بالنصر و الغلبة و علي الاسراء بالخلاص و الراحة وعلي الامراء بالعدل و الشفقة و علي الرعية بالانصاف و حسن السيرة و بارک للحجاج و الزوار في النفقة و اقض ما اوجبت عليهم من الحج العمرة بفضلک و رحمتک يا ارحم الراحمين .
« بار خدايا! توفيق فرمان‌برداري، دوري از گناهان، درستي و پاكي نيّت و شناخت حرام‌ها را، روزي ما فرما؛ و ما را به راهنمايي و پايداري گرامي دار و زبان ما را در درست‌گويي و گفتار حكيمانه استوار ساز و دل ما را از دانش و معرفت سرشار كن و درون ما را از حرام و مال شبهه‌ناك پاكيزه گردان و دست ما را از ستم‌گري و دزدي بازدار و چشم ما را از فجور و خيانت بپوشان و گوش ما را از شنيدن سخن بيهوده و غيبت بربند. خدايا بر علماء ما زهد و خير خواهي ، بر دانش آموزان کوشش و شوق ، بر شنوندگان پيروي و پند گيري ، بر بيماران درمان و آسايش ، بر مردگانشان مهرباني و دلجوئي ، بر پيرمردان وقار و سنگيني ، بر جوانان بازگشت و توبه ، بر زنان شرم و پارسائي ، بر توانگران تواضع و بخشش کردن ، بر فقيران صبر و قناعت ، بر جنگجويان ياري و پيروزي ، بر اسيران رهائي و آسودگي ، بر اميران عدل و مهرورزي ، بر رعيت به انصاف و خوش رفتاري ، تفضل نما. خداوندا به حاجيان و زوار در توشه و هزينه برکت ده و به فضل و رحمت خودت آنچه را بر آنها واجب کردي از حج و عمره به انجام رسان . اي ارحم الراحمين . »
با مرور بر اين دعاي ارزشمند و پر محتوي به مواردي که امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در مقام دعا از خداوند متعال خواسته که در واقع مي تواند دستورالعمل اجرائي فرد مسلمان و مومن و معتقدي باشد که مي خواهد براساس خواسته ها و منويات امام عصر و زمان خود که شاهد اعمال و رفتار اوست باشد .
حال به مواردي که در اين دعاي شريف به عنوان وظايف فرد مومن که انجام آن خشنودي و رضايت امام زمان (عج) را در پي خواهد داشت ، اشاره اي دوباره خواهيم داشت :
1-فرمانبرداري از خداوند متعال
2- عدم ارتکاب گناه که باعث دوري انسان از حريم خداوند متعال مي شود.
3- راستي و درستي و پاک و منزه بودن نيات و افکار انسان در کنار پاک بودن اعمال و رفتار و کردار فرد
4- قدرت شناخت و تشخيص حلال و حرام ( حدود الهي ) که عدم اين شناخت و سرپيچي از فرامين الهخي سقوط و ذلالت و گمراهي انسان را در پي خواهد داشت .
5- پايداري بر صراط مستقيم و راه کساني که مشمول نعمت الهي شده اند.
6- حفظ و نگهداري زبان و بکارگيري آن در راه درست و خداپسندانه
7- تلاش در جهت کسب دانش و. معرفت و پاک نمودن ظرف دل براي دريافت حکمت و دانش سودمند
8- حفظ شکم از مال حرام و شبهناک ( مال حلال آميخته به حرام )
9- حفظ و کنترل نفس از اعمال ظلم و ستم و خودداري از ارتکاب به دزدي و مال غير
10- پاک نگه داشتن چشم از نامحرم و خيانت
11- حفظ و نگهداري گوش از شنيدن معصيت الهي و دوري از شنيدن غيبت و بدگوئي ها
12- زهد و خير خواهي علماء و دانشمندان که اگر علماء و دانشمندان اصلاح شوند مردم عادي با تبعيت از آنان به صلاح و رستگاري خواهند رسيد
13- افزايش کوشش و تلاش دانش آموزان و متعلمين در فراگيري علوم مفيد
14- پند گيري و عبرت آموزي از بزرگان توسط مردم عادي
15 - تواضع و خشوع بر توانگران و ثروتمندان
16- عدل و مهرورزي بر توسط اميران و حاکمان
با توجه به مواردي که از اين دعاي شريف بيان شد اگر در واقع هريک از بندگان خداوند متعال در هر جايگاه و منصبي که قرار دارند به توانند به درستي و بر اساس موازين اخلاقي و شرعي و عرفي وظايف خود را به نحو احسن انجام دهند ضمن اينکه رفتاري ديني و مطابق شرع انجام داده اند موجبات خوشنودي و رضايت امام زمان (عج) را فراهم آورده اند .
خداوند متعال از انسان به عنوان خليفه و جانشين خود در زمين ياد کرده است و در ميان انسانها ، برگزيدگاني وجود دارند که انسان با الگو پذيري از شخصيت و رفتار و اعمال آنان مي تواند به درستي وظايفي را که به عنوان انسان و در مرتبه اي بالاتر خليفه الهي ، بر عهده او گذاشته شده است انجام دهد.
حضرت در اين دعا مي خواهد به ما ياد بدهد که اعمال و رفتاري که بايد از جانب انسان در هر جايگاه و مقام و منصبي که برايش رقم خورده است بايد طبق معيار و ملاک خاصي انجام شود تا در بردارنده خير دنيا و آخرت براي خود انسان و محيط پيرامون او باشد.
نکته قابل ذکر در اين دعا اين است که حضرت توفيق اجرا و عملي شدن اين خواسته ها را از درگاه خداوند متعال مي خواهد . چرا که مي خواهد به انسانهاي مومن اين نکته را ياد آوري نمايد که هر کار خير و که از انسان سر مي زند با توفيق و عنايات حضرت حق هماره است و اگر خداوند نخواهد توفيقي به بنده اي بدهد هيچ کس تواند انجام کار خير ي را نخواهد داشت .
ازموارد قابل ذکر ديگري که در اين دعا به چشم مي خورد اين است که تقريباً امام همه اقشار مختلف مردم را با جايگاهها مختلف اجتماعي در نظر گرفته است و خواسته وظايف و مسئوليت هاي هري ک از آنان را گوشزد نمايد.
حضرت در فرازهائي از اين دعا چگونگي رفتارهاي اجتماعي را به انسان ها مي آموزد و ياد آور مي شود که انسان چون موجودي است اجتماعي و اعمال و رفتار او در اجتماع تاثير گذار است بايد به نحوي با اجتماع تعامل داشته باشد که ضمن خير خواهي و سودمندي براي اجتماع از آزار رساندن و اذيت نمودن همنوعان خود پرهيز نمايد. آنجائي که مي فرمايد توفيق استفاده درست از مال و دست و چشم را از درگاه خداوند متعال مسئلت مي نمايد.
نتيجه گيري :
انسان در پي رسيدن به سعادتمندي و پيروزي است و در اين راه و رسيدن به اين مقصود از هيچ کاري چشم پوشي نمي کند و همه تلاش بشر از آغاز خلقت تا پايان جهان مادي براي رسيدن به اين منظور مهم است .
انسان در راه رسيده به اين اهداف ( سعادتمندي و پيروزي ) مراحل مختلفي را طي کرده است و رنجها و مشقت هاي فراواني را متحمل شده است و نيز شاهد فراز و فرودهاي بسياري بوده است .
حال اگر روزي به اين انسان خواهان سعادت و زندگي سرشار از سلامت و بهروزي خبر دهند که در سايه انجام برخي از اعمال که از جانب خداوند متعال آمده مي تواند به خواسته هاي خود برسد کمتر انساني را مي توان سراغ گرفت که از اين خبر خوشحال نشده و در راه رسيده به آن تلاش نکند.
انسان معتقد و مومن با عنايت به آموزه هاي ديني و اعتقادي و نيز دستورات و اوامر و نواهي خداوند متعال که در قالب احکام شرعي براي بشر نازل فرموده داست ، مي تواند به حقيقت و واقعيت سعادت و خوشبختي برسد .
به اعتقاد ما شيعيان خداوند متعال با فرستادن رسولان ، پيامبران و امامان در پي رسيدن انسان به سعادت بوده و حال بشر بعد از پشت سر گذاردن مراحل طولاني به زماني رسيده است که آخرين حجت الهي در پرده غيبت به سر مي برد و همانطوري که عوامل غيبت آن حجت الهي بدست بشر بوده و با اعمال و رفتار بشر در ارتباط مي باشد ، حال همين بشر نيز مي تواند در ظهور آن حضرت موثر و تاثير گذار باشد . به تعبيري ديگر انسانها همانقدر که در غيبت مقصر هستند مي توانند در ظهور موثر باشند.
جامعه انساني با درک و شناخت درست شرايط که البته بايد زمينه هاي اين شناخت هم فراهم گردد، مي تواند در ايجاد زمينه هاي ظهور حضرت مهدي ( عج) موثر باشد و از آنجائي که انسان مومن بايد اعمال و رفتار خود را در کفه دستورات و فرامين اولياي الهي بسنجند و تنظيم کنند در امر فرج نيزبايد طبق آموزه هاي ديني و دستورات الهي و فرامين و رهنمودهاي اولياي دين عمل نمود و يکي از مهم ترين اعمالي که اولياي الهي براي امر فرج ذکر کرده اند دعاي در تعجيل فرج است که بايد با رعايت شرايط و ويژگي هاي خاص خود انجام شود تا اين دعا کاربردي شده و هر چه زودتر به نتيجه برشد.
انسان شيعه و معتقد به ساحت مقدس حضرت ولي عصر (عج) بايد اعمال و رفتار خود را در راستاي رضاي خداوند متعال و امام عصر و زمان خود انجام دهد. انسان مومن و معتقد بايد در زندگي فردي و اجتماعي خود الگو و راهنمائي امين و مورد اعتماد برگزيند که خداوند با عنايات خويش در اين زمينه نيز به ياري انسان آمده و در کنار رسول ( باطني )نيروي عقل و تفکر ، رسولان ظاهري و امامان و معصومين را براي هدايت و راهنمائي بشريت به سعادت دنيا و آخرت فرستاده است .
از آنجائي که دعا مغز و جان عبادت است انسان بايد راه و رسم عبادت و دعا نمودن را از انسانهاي برگزيده و امامان و پيشوايان دين بياموزد تا با هدايت و راهنمائي آنان زودتر و بهتر و بدون گرفتار شدن در انحرافات و خرافات که امروزه بشر با وجود پيشرفت تمدن و تکنولوژي در فقدان معنويت در دام شيادان و حيله گران که با فرقه سازي و توسل به اعتقادات پاک انسانها در صدد رسيدن به خواسته هاي شيطاني خود هستند ، به حقيقت و واقعيت عبادت که همان بندگي خداوند متعال است دست يابد .
هريک از انسانها در هريک از جايگاه و منصب و مقامي که دارند بايد متوجه دامهاي شياطين جن و انس بوده و با دانش و آگاهي از کمينگاههاي شيطان و راههاي افتادن در ورطه نابودي خود را رهائي بخشد .
در اين ميان چون هيچگاه خداوند متعال زمين را از حجت الهي خالي نمي گذارد ، شناخت و معرفت به حجت خداوند و امام عصر با تهذيب نفس و خودسازي همراه خواهد بود و اين خود سازي و تهذيب نفس ازراه انجام اوامر الهي و پرهيز از نواهي خداوند ميسر است که بهترين شيوه براي رسيدن به آن گوش فرادادن به دستورات امام و ولي خداوند است که مي تواند انسان را به سر منزل مقصود برساند.
منابع و ماخذ :
1) مكيال المكارم فى فوائد الدعا للقائم (عج)
2) مفاتيح الجنان

 

مقدمه :
موضوع امام زمان و مهدويت يکي از موضوعات مهم و اساسي در عقايد اسلامي و به خصوص مذهب تشيع مي باشد که امروزه برخي از سود جويان با هدف قرار دادن اعتقادات پاک و روحاني علاقه مندان و ارادتمندان به ساحت مقدس حضرت امام زمان (عج) دام هائي را بر سر راه آنان گسترانيده اند.
اعتقاد به حضرت مهدي ( عج ) به عنوان امام عصر و زمان ما در اين دوره و زمان مي تواند عامل بسيار مهم و پر ارزشي در جهت هدايت و راهنمائي بشريت به سوي سعادت دنيا و آخرت باشد . لذا توجه به منويات و خوا سته هاي آن حضرت که در واقع طريق نجات و رستگاري بشر خواهد بود مي تواند سر لوحه کار و عبادت و زندگي هر مومن و فرد خدا جوئي قرار گيرد تا در سايه رفتار به آن ضمن جلب خشنودي امام عصر ( عج) موجبات فلاح و رستگاري خود و جامعه پيرامون خود را فراهم آورد.
ايمان و اعتقاد به مهدويت چيزي غير از اين نسيت که انسان به تمام احکام و شرايع الهي که از سوي رسول اکرم (ص) و ديگر امامان و معصومين براي شيعيان و به نحوي براي هعمه بشريت آمده معتقد باشد.
مهدويت خلاصه و جمع بندي همه دستورات دين است که در طي قرن ها از سوي خداوند متعال براي فلاح و رستگاري انسان آمده و در اين برهه از زمان با پيشرفت علم و تکنولوژي ناگزير بايد شاهد شکوفائي و به بار نشستن آموزه هاي ديني در اعمال و رفتار انسانها باشيم و ببينيم که چگونه انسانها در سايه اعتقاد به مصلح جهان و منجي عالم بشريت که آمده است تا آنچه که از دين منحرف شده به جاي اصلي خود بازگرداند ، زندگي سالم و صالحي را در زير سايه سار حکومت عدل جهاني حضرت مهدي ( عج) تجربه کند.
بزرگان و علماء دين به موارد زيادي از اين اعمال و رفتار که موجب رضايت و خوشنودي امام زمان ( عج) مي شود اشاره نمودند که يکي از اين اعمال که مي تواند در صدر آنها قرار گيرد دعا در تعجيل فرج آن حضرت مي باشد .
حال قصد داريم در اين مقاله به مواردي که ما را در رسيدن به انجام اين عمل يعني درخواست تعجيل در فرج حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه شريف ياري مي نمايد مطالبي را ارائه نمائيم .
بايد ديد که تعجيل در فرج يعني چه ؟ فرج و ظهور آخرين ذخيره الهي حضرت مهدي ( عج) چه سود و فايده اي براي انسانها دارد ؟ آيا اگر انسانها بدانند و به اين شناخت و آگاهي برسند که ظهور و فرج تا چه حدي مي تواند در سرنوشت دنيوي و اخروي آنها نقش داشته باشد ، باز هم در فراهم آوردن زمينه فرج تعلل مي کنند؟ و دهها سئوال ديگر که با کنکاش در معنا و مفهوم دعا در تعجيل فرج به آن پاسخ داده مي شود.

اول اينكه : اين امر را با صراحت از خداى متعال مسألت نمايد، و به زبان فارسى يا عربى يا هر زبان ديگرى تقاضايش را باز بيان كند؛ به عنوان مثال، چنين دعا نمايد: اللهم عجل فرج مولانا صاحب الزمان عليه السلام. يعنى : بار خدايا! فرج مولاى ما صاحب الزمان را زودتر برسان.
دوم اينكه ، از خداوند (عز اسمه ) درخواست كند كه فرج و گشايش امر آل محمد (ص) را تعجيل فرمايد و زودتر برساند؛ چون فرج آن حضرت همان فرج آنها است ؛ چنان كه در دعاها و روايات اين معنى آمده است

سوم اينكه ، فرج و گشايش امر تمام مؤمنين و مؤمنات يا فرج اولياى خدا را مسألت نمايد؛ زيرا با فرج آن جناب (عليه السلام ) فرج اولياى خدا انجام مى گردد؛ چنان كه در روايت رسيده.
چهارم اينكه ، بر دعاى كسى كه چنين دعايى مى كند، آمين بگويد، چون واژه ى آمين ، يعنى مستجاب كن ؛ كه اين نيز دعاست ، و دعا كننده و آمين گو، هر دو در دعا شريكند؛ به طورى كه در خبر آمده است.

پنجم اينكه ، از خداى عزوجل بخواهد كه هر كس كه براى تعجيل فرج مولايمان (عليه السلام ) دعا مى كند، مستجاب سازد.تفاوت بين اين با نوع قبلى آن است كه ، آمين گفتن فقط در حضور دعا كننده انجام مى گيرد، ولى در اين مورد، حضور شرط نيست.
ششم اينكه ، فراهم شدن و آماده گشتن اسباب و مقدمات زودتر رسيدن فرج را از خداوند مسألت نمايد.

هفتم اينكه ، درخواست نمايد كه موانع ظهور آن حضرت (عليه السلام ) رفع و برطرف گردد.
هشتم اينكه ، دعا كند گناهانى كه باعث به تأخير افتادن فرج آن حضرت است ، آمرزيده شوند؛ گناهانى كه دعا كننده يا غير او از اهل ايمان مرتكب گرديده اند
نهم اينكه ، از خداى تعالى درخواست كند كه او را از آنچه كه اثر ياد شده را دارد، در آينده ى زندگى اش محفوظ و باز بدارد .
دهم اينكه ، نابودى دشمنان آن حضرت (ع ) را كه وجودشان مانع از زودتر شدن فرج دوستانش مى باشد، از خداوند بخواهد .
يازدهم اينكه ، از خداوند بخواهد كه دست ستمگران را از سر همه مؤمنين كوتاه سازد؛ كه اين امر به بركت ظهور امامشان كه در انتظارش هستند، انجام مى گيرد .
دوازدهم اينكه ، گسترش يافتن عدالت را در شرق و غرب زمين مسألت نمايد؛ زيرا اين امر جز با ظهور آن حضرت (ع) حاصل نمى گردد؛ همچنان كه خداى عزوجل و پيغمبران و اوليايش (ع ) وعده داده اند .
سيزدهم اينكه ، بگويد: خداوندا! رفاه و خوشى را به ما بنمايان ! و نيتش ‍حصول آن در زمان ظهور باشد؛ زيرا رفاه و خوشى كامل و تمام براى مؤمن حاصل نمى شود مگر به ظهور امام غايب از نظر.

چهاردهم اينكه ، از خداى عزوجل بخواهد كه اجر و مزد عبادت ها و كارهايش را، تعجيل در امر و ظهور مولايش ، مطابق خواسته و رضاى حضرتش (ع ) قرار دهد .
پانزدهم آنكه ، توفيق يافتن به انجام اين دعا (يعنى دعا براى مولايمان (ع ) و درخواست تعجيل در امر فرجش را) براى همه مؤ منين و مومنات بخواهد؛ زيرا همدلى و اتفاق مؤ منين، در اين كار تأثير ويژه اى دارد؛ چنان كه در روايت آمده است . بنابراين هرگاه مؤ من مسألت نمايد كه مقدمات مطلوب و هدفش فراهم و آسان گردد، در جهت تحصيل آن ، كوشش بسزايى انجام داده است .
شانزدهم اينكه ، از خداى عزوجل بخواهد كه دين و حق و اهل ايمان را بر همه ملل و اديان چيره و پيروز فرمايد؛ زيرا اين امر چنان كه وعده كرده است ، جز به ظهور مولايمان صاحب الزمان (عج ) حاصل نمى گردد؛ همان طور كه در روايات در كتاب البرهان آمده است
هفدهم اينكه ، از خداوند عز اسمه درخواست نمايد كه از دشمنان دين و ستم كنندگان بر خاندان سيد المرسلين (ص ) انتقام بگيرد؛ زيرا در اخبار آمده است كه ، اين امر با ظهور امام غايب از نظر و آخرين امامان بزرگوار (عليهم السلام ) انجام مى گردد.
هجدهم اينكه ، بر آن حضرت درود بفرستد؛ و منظورش درخواست رحمت ويژه اى از سوى خداوند باشد، كه با آن، زودتر شدن فرجش آسان شود.
در باب زيارت حضرت رضا (عليه السلام) پس از درود فرستادن بر يك يك امامان (ع)، چنين مى خوانيم :
اللهم صل على حجتك و وليك القائم فى خلقك صلاة تامة نامية باقية تعجل بها فرجه و تنصره بها

بار خدايا! درود بفرست بر حجت خود و وليت كه در ميان خلقت به پا خاسته است ، درود فرستادنى تمام ، و با افزايش و هميشگى ، كه با آن ، فرجش را زودتر برسانى ، و با آن پيروزش نمايى
نوزدهم اينكه ، تعجيل در برطرف شدن محنت از چهره اش و دور گشتن هم و غم از قلب مقدسش (عليه السلام ) را بخواهد؛ زيرا اين از لوازم تسلط آن حضرت و نابودى دشمنانش مى باشد .
بيستم اينكه ، از خداى تعالى بخواهد كه در امر خونخواهى براى مولاى شهيد مظلوممان ، حضرت ابى عبدالله الحسين (ع ) تعجيل فرمايد؛ زيرا اين در حقيقت دعا براى فرزندش حضرت حجت (ع ) است كه طلب كننده ى خونبهاى او و انتقام گيرنده از كشندگان وى مى باشد .

عوامل خوشنودي امام زمان (عج) از ديدگاه آن حضرت
يكي از اموري كه در روايات بر آن تأكيد شده، تلاش براي جلب خشنودي امام زمان عليه‌السلام و دوري از خشم و ناخرسندي آن حضرت است. پرسشي كه در اينجا مطرح مي‌شود اين است كه چگونه مي‌توان خشنودي آن امام را به دست آورد.
براي روشن‌تر شدن موضوع، خوب است كه نگاهي داشته باشيم به يكي از اين يادگاري‌هاي گرانقدر امام عصر عليه‌السلام؛ يعني دعاي معروفي كه با جملة «اللّهم ارزقنا توفيق الطّاعة…» شروع مي‌شود و در اوايل «مفاتيح الجنان» نيز آمده است.
در اين دعاي كوتاه و مختصر، امام مهدي عليه‌السلام همه آنچه را كه شايسته است ما خود را بدان‌ها آراسته يا از آنها پيراسته سازيم در قالب درخواست از خدا بيان كرده و به صورت غير مستقيم به ما فهمانده‌اند كه به عنوان حجّت خدا، چه انتظاري از ما دارند و چگونه شيعه‌اي را براي خود مي‌پسندند. با هم اين دعا را مي‌خوانيم:
اللّهمّ ارزقنا توفيق الطّاعة و بُعدَ المعصية و صِدقَ النيّة و عِرفانَ الحُرمة و أكرمنا بالهُديٰ و الإستقامة و سَدّد ألسِنَتَنا بالصّواب و الحكمة و اَملأ قلوبَنا بالعلم و المعرفة و طهّر بُطونَنا عن الحرام و الشّبهة و اكفف أيديَنا عَن الظّلم و السَّرِقَة و اغضُض أبصارَنا عن الفُجور و الخيانة و اسدُد أسماعَنا عن اللّغو و الغيبة و تفضل علي علمائنا بالزهد و النصيحة و علي المتعلمين بالجهد و الرغبة و علي المستمعين بالاتباع و الموعظة و علي مرضي المسلمين بالشفاء و الراحة و علي موتاهم بالرافة و الرحمة وعلي مشايخنا بالوقار و السکينة و علي الشباب بالانابة و التوبة و علي النساء بالحياء و العفة و علي الاغنياء بالتواضع و السعة و علي الفقراء بالصبر و اقناعة و علي الغزاة بالنصر و الغلبة و علي الاسراء بالخلاص و الراحة وعلي الامراء بالعدل و الشفقة و علي الرعية بالانصاف و حسن السيرة و بارک للحجاج و الزوار في النفقة و اقض ما اوجبت عليهم من الحج العمرة بفضلک و رحمتک يا ارحم الراحمين .
« بار خدايا! توفيق فرمان‌برداري، دوري از گناهان، درستي و پاكي نيّت و شناخت حرام‌ها را، روزي ما فرما؛ و ما را به راهنمايي و پايداري گرامي دار و زبان ما را در درست‌گويي و گفتار حكيمانه استوار ساز و دل ما را از دانش و معرفت سرشار كن و درون ما را از حرام و مال شبهه‌ناك پاكيزه گردان و دست ما را از ستم‌گري و دزدي بازدار و چشم ما را از فجور و خيانت بپوشان و گوش ما را از شنيدن سخن بيهوده و غيبت بربند. خدايا بر علماء ما زهد و خير خواهي ، بر دانش آموزان کوشش و شوق ، بر شنوندگان پيروي و پند گيري ، بر بيماران درمان و آسايش ، بر مردگانشان مهرباني و دلجوئي ، بر پيرمردان وقار و سنگيني ، بر جوانان بازگشت و توبه ، بر زنان شرم و پارسائي ، بر توانگران تواضع و بخشش کردن ، بر فقيران صبر و قناعت ، بر جنگجويان ياري و پيروزي ، بر اسيران رهائي و آسودگي ، بر اميران عدل و مهرورزي ، بر رعيت به انصاف و خوش رفتاري ، تفضل نما. خداوندا به حاجيان و زوار در توشه و هزينه برکت ده و به فضل و رحمت خودت آنچه را بر آنها واجب کردي از حج و عمره به انجام رسان . اي ارحم الراحمين . »
با مرور بر اين دعاي ارزشمند و پر محتوي به مواردي که امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در مقام دعا از خداوند متعال خواسته که در واقع مي تواند دستورالعمل اجرائي فرد مسلمان و مومن و معتقدي باشد که مي خواهد براساس خواسته ها و منويات امام عصر و زمان خود که شاهد اعمال و رفتار اوست باشد .
حال به مواردي که در اين دعاي شريف به عنوان وظايف فرد مومن که انجام آن خشنودي و رضايت امام زمان (عج) را در پي خواهد داشت ، اشاره اي دوباره خواهيم داشت :
1-فرمانبرداري از خداوند متعال
2- عدم ارتکاب گناه که باعث دوري انسان از حريم خداوند متعال مي شود.
3- راستي و درستي و پاک و منزه بودن نيات و افکار انسان در کنار پاک بودن اعمال و رفتار و کردار فرد
4- قدرت شناخت و تشخيص حلال و حرام ( حدود الهي ) که عدم اين شناخت و سرپيچي از فرامين الهخي سقوط و ذلالت و گمراهي انسان را در پي خواهد داشت .
5- پايداري بر صراط مستقيم و راه کساني که مشمول نعمت الهي شده اند.
6- حفظ و نگهداري زبان و بکارگيري آن در راه درست و خداپسندانه
7- تلاش در جهت کسب دانش و. معرفت و پاک نمودن ظرف دل براي دريافت حکمت و دانش سودمند
8- حفظ شکم از مال حرام و شبهناک ( مال حلال آميخته به حرام )
9- حفظ و کنترل نفس از اعمال ظلم و ستم و خودداري از ارتکاب به دزدي و مال غير
10- پاک نگه داشتن چشم از نامحرم و خيانت
11- حفظ و نگهداري گوش از شنيدن معصيت الهي و دوري از شنيدن غيبت و بدگوئي ها
12- زهد و خير خواهي علماء و دانشمندان که اگر علماء و دانشمندان اصلاح شوند مردم عادي با تبعيت از آنان به صلاح و رستگاري خواهند رسيد
13- افزايش کوشش و تلاش دانش آموزان و متعلمين در فراگيري علوم مفيد
14- پند گيري و عبرت آموزي از بزرگان توسط مردم عادي
15 - تواضع و خشوع بر توانگران و ثروتمندان
16- عدل و مهرورزي بر توسط اميران و حاکمان
با توجه به مواردي که از اين دعاي شريف بيان شد اگر در واقع هريک از بندگان خداوند متعال در هر جايگاه و منصبي که قرار دارند به توانند به درستي و بر اساس موازين اخلاقي و شرعي و عرفي وظايف خود را به نحو احسن انجام دهند ضمن اينکه رفتاري ديني و مطابق شرع انجام داده اند موجبات خوشنودي و رضايت امام زمان (عج) را فراهم آورده اند .
خداوند متعال از انسان به عنوان خليفه و جانشين خود در زمين ياد کرده است و در ميان انسانها ، برگزيدگاني وجود دارند که انسان با الگو پذيري از شخصيت و رفتار و اعمال آنان مي تواند به درستي وظايفي را که به عنوان انسان و در مرتبه اي بالاتر خليفه الهي ، بر عهده او گذاشته شده است انجام دهد.
حضرت در اين دعا مي خواهد به ما ياد بدهد که اعمال و رفتاري که بايد از جانب انسان در هر جايگاه و مقام و منصبي که برايش رقم خورده است بايد طبق معيار و ملاک خاصي انجام شود تا در بردارنده خير دنيا و آخرت براي خود انسان و محيط پيرامون او باشد.
نکته قابل ذکر در اين دعا اين است که حضرت توفيق اجرا و عملي شدن اين خواسته ها را از درگاه خداوند متعال مي خواهد . چرا که مي خواهد به انسانهاي مومن اين نکته را ياد آوري نمايد که هر کار خير و که از انسان سر مي زند با توفيق و عنايات حضرت حق هماره است و اگر خداوند نخواهد توفيقي به بنده اي بدهد هيچ کس تواند انجام کار خير ي را نخواهد داشت .
ازموارد قابل ذکر ديگري که در اين دعا به چشم مي خورد اين است که تقريباً امام همه اقشار مختلف مردم را با جايگاهها مختلف اجتماعي در نظر گرفته است و خواسته وظايف و مسئوليت هاي هري ک از آنان را گوشزد نمايد.
حضرت در فرازهائي از اين دعا چگونگي رفتارهاي اجتماعي را به انسان ها مي آموزد و ياد آور مي شود که انسان چون موجودي است اجتماعي و اعمال و رفتار او در اجتماع تاثير گذار است بايد به نحوي با اجتماع تعامل داشته باشد که ضمن خير خواهي و سودمندي براي اجتماع از آزار رساندن و اذيت نمودن همنوعان خود پرهيز نمايد. آنجائي که مي فرمايد توفيق استفاده درست از مال و دست و چشم را از درگاه خداوند متعال مسئلت مي نمايد.
نتيجه گيري :
انسان در پي رسيدن به سعادتمندي و پيروزي است و در اين راه و رسيدن به اين مقصود از هيچ کاري چشم پوشي نمي کند و همه تلاش بشر از آغاز خلقت تا پايان جهان مادي براي رسيدن به اين منظور مهم است .
انسان در راه رسيده به اين اهداف ( سعادتمندي و پيروزي ) مراحل مختلفي را طي کرده است و رنجها و مشقت هاي فراواني را متحمل شده است و نيز شاهد فراز و فرودهاي بسياري بوده است .
حال اگر روزي به اين انسان خواهان سعادت و زندگي سرشار از سلامت و بهروزي خبر دهند که در سايه انجام برخي از اعمال که از جانب خداوند متعال آمده مي تواند به خواسته هاي خود برسد کمتر انساني را مي توان سراغ گرفت که از اين خبر خوشحال نشده و در راه رسيده به آن تلاش نکند.
انسان معتقد و مومن با عنايت به آموزه هاي ديني و اعتقادي و نيز دستورات و اوامر و نواهي خداوند متعال که در قالب احکام شرعي براي بشر نازل فرموده داست ، مي تواند به حقيقت و واقعيت سعادت و خوشبختي برسد .
به اعتقاد ما شيعيان خداوند متعال با فرستادن رسولان ، پيامبران و امامان در پي رسيدن انسان به سعادت بوده و حال بشر بعد از پشت سر گذاردن مراحل طولاني به زماني رسيده است که آخرين حجت الهي در پرده غيبت به سر مي برد و همانطوري که عوامل غيبت آن حجت الهي بدست بشر بوده و با اعمال و رفتار بشر در ارتباط مي باشد ، حال همين بشر نيز مي تواند در ظهور آن حضرت موثر و تاثير گذار باشد . به تعبيري ديگر انسانها همانقدر که در غيبت مقصر هستند مي توانند در ظهور موثر باشند.
جامعه انساني با درک و شناخت درست شرايط که البته بايد زمينه هاي اين شناخت هم فراهم گردد، مي تواند در ايجاد زمينه هاي ظهور حضرت مهدي ( عج) موثر باشد و از آنجائي که انسان مومن بايد اعمال و رفتار خود را در کفه دستورات و فرامين اولياي الهي بسنجند و تنظيم کنند در امر فرج نيزبايد طبق آموزه هاي ديني و دستورات الهي و فرامين و رهنمودهاي اولياي دين عمل نمود و يکي از مهم ترين اعمالي که اولياي الهي براي امر فرج ذکر کرده اند دعاي در تعجيل فرج است که بايد با رعايت شرايط و ويژگي هاي خاص خود انجام شود تا اين دعا کاربردي شده و هر چه زودتر به نتيجه برشد.
انسان شيعه و معتقد به ساحت مقدس حضرت ولي عصر (عج) بايد اعمال و رفتار خود را در راستاي رضاي خداوند متعال و امام عصر و زمان خود انجام دهد. انسان مومن و معتقد بايد در زندگي فردي و اجتماعي خود الگو و راهنمائي امين و مورد اعتماد برگزيند که خداوند با عنايات خويش در اين زمينه نيز به ياري انسان آمده و در کنار رسول ( باطني )نيروي عقل و تفکر ، رسولان ظاهري و امامان و معصومين را براي هدايت و راهنمائي بشريت به سعادت دنيا و آخرت فرستاده است .
از آنجائي که دعا مغز و جان عبادت است انسان بايد راه و رسم عبادت و دعا نمودن را از انسانهاي برگزيده و امامان و پيشوايان دين بياموزد تا با هدايت و راهنمائي آنان زودتر و بهتر و بدون گرفتار شدن در انحرافات و خرافات که امروزه بشر با وجود پيشرفت تمدن و تکنولوژي در فقدان معنويت در دام شيادان و حيله گران که با فرقه سازي و توسل به اعتقادات پاک انسانها در صدد رسيدن به خواسته هاي شيطاني خود هستند ، به حقيقت و واقعيت عبادت که همان بندگي خداوند متعال است دست يابد .
هريک از انسانها در هريک از جايگاه و منصب و مقامي که دارند بايد متوجه دامهاي شياطين جن و انس بوده و با دانش و آگاهي از کمينگاههاي شيطان و راههاي افتادن در ورطه نابودي خود را رهائي بخشد .
در اين ميان چون هيچگاه خداوند متعال زمين را از حجت الهي خالي نمي گذارد ، شناخت و معرفت به حجت خداوند و امام عصر با تهذيب نفس و خودسازي همراه خواهد بود و اين خود سازي و تهذيب نفس ازراه انجام اوامر الهي و پرهيز از نواهي خداوند ميسر است که بهترين شيوه براي رسيدن به آن گوش فرادادن به دستورات امام و ولي خداوند است که مي تواند انسان را به سر منزل مقصود برساند.
منابع و ماخذ :
1) مكيال المكارم فى فوائد الدعا للقائم (عج)
2) مفاتيح الجنان

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

زير نور قرآن

در اين ظلمتکده رنجور تنها چيزي که آرامش و روشني را به دلها ارمغان مي دارد تنها و تنها آيات هدايتگر قرآن مجيد و تفاسير آن است که برگرفته از سخنان ائمه اطهار (ع) است. اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين * الرحمن الرحيم*مالک يوم الدين * اياک نعبد واياک نستعين * اهدنا الصراط المستقيم * صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم والضالين
اين سوره تبلوري است از ارتباط نزديک و بي واسطه خدا با انسان و مخلوق با خالق در اينجا تنها اورا مي بيند با او سخن مي گويد پيام اورا با گوش جان مي شنود حتي هيچ پيامبرمرسل وفرشته مقربي در اين ميان واسطه نيست وعجب اين که پيوند وارتباط مستقيم خلق با خالق آغاز گرقرآن مجيد است.(1)
سوره فاتحه را کليد بهشت مي دانند از آن رو که درهاي بهشت هشت است واين سوره هم هشت قسم است تا آن هشت قسم تحصيل نکني و به آن معتقد نشوي اين درها بر تو گشوده نشود.
نخست : (الحمد) ياد ذات خداوند ، دوم (الرحمن) ذکر صفات او، سوم (مالک يوم الدين) ذکر معاد ، چهارم (اياک نعبد) ذکر افعال او، پنجم (اهدنا) ذکر تزکيه نفس ، ششم (صراط المستقيم) ذکر آراستن نفس به نيکيها ،هفتم (صراط الذين انعمت) ذکراحوال دوستان و رضاي خداوند از آنان ، هشتم (غيرالمغضوب) ذکراحوال بيگانگان و نارضايي خداوند از آنها وهر يک از اين هشت علم دري است از درهاي بهشت. پس هر کس اين سوره را با اخلاص بر خواند درب بهشت بر روي او باز شود ، امروز بهشت عرفان و فردا بهشت رضوان در جوا رحمن .(2)

بسم الله الرحمن الرحيم
ميان همه مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پرارزشي را با نام بزرگي از بزرگان آغاز مي کنند و نخستين کلنگ هرمؤسسه ارزنده اي را به نام کسي که موردعلاقه آنهاست بر زمين مي زنند، يعني آن کار را با آن شخصيت مورد نظرازآغاز ارتباط مي دهند .اما آيا بهتر نيست براي پاينده بودن يک برنامه جاويد ماندن يک تشکيلات ، آن را به موجود پايدار و جاويداني ارتباط دهيم که فنا در ذات اوراه ندارد ؛ چرا که همه موجودات اين جهان به سوي کهنگي و زوال مي روند ، تنها چيزي باقي مي ماند که با آن ذات لايزال بستگي دارد.
اگر نامي از پيامبران و انبياء باقي است به علت پيوندشان با خدا و عدالت و حقيقت است که کهنگي در آن راه ندارد و اگر في المثل اسمي از ((حاتم )) بر سر زبانها است به خاطر همبستگي اش با سخاوت است که زوال نا پذير است. از ميان تمام موجودات آن که ازلي و ابدي است تنها ذات پاک خدا است و به همين دليل بايد همه چيز وهر کار با نام او آغاز کرد ودر سايه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستين آيه قرآن آمده ((به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ))
خواجه عبدالله انصاري در تفسير اين آيه مي گويد : آغاز کتاب خدا بر نام الله و رحمن و رحيم از آن جهت است که همه معاني در آن سه نام جمع است و آن معاني سه قسم است : قسمي جلال و هيبت و آن در نام الله است ، قسمي نعمت و تربيت و آن در نام رحمن است ، قسمي رحمت و مغفرت و آن در نام رحيم است . اين که آغاز به نام الله و بعد رحمن و سپس رحيم شده جهت آن است که سر آغاز همه ، آفرينش است و بعد قدرت و پرورش و سپس رحمت وآمرزش . يعني که به قدرت بيافريدم و به نعمت بپروردم و به رحمت بيامرزيدم.
عبدالله بن يحيي از دوستان اميرالمومنين(ع) به خدمتش رسيد و بدون گفتن بسم الله بر تختي که در آنجا بود نشست، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمين افتاد و سرش شکست ، علي (ع) دست بر سر او کشيد ، زخم او التيام يافت بعد فرمود: آيا نمي داني پيامبر از سوي خدا براي من اين حديث را نقل کرد : هر کاري که بدون نام خدا شروع شود بي سرانجام خواهد بود. گفتم : پدر و مادرم به فدايت باد مي دانم و بعد از اين ترک نمي گويم ، فرمود : در اين صورت بهره مند و سعادتمند خواهي شد .
امام صادق (ع) هنگام نقل اين حديث فرمود: (( بسيار مي شود: بعضي از شيعيان ما بسم الله را آغاز کارشان ترک مي گويند و خداوند آنها را با ناراحتي مواجه مي سازد تا بيدار شوند و ضمنا اين خطا از نامه اعمالشان شسته شود.))

الحمد الله رب العالمين
امام صادق (ع) مي فرمايد : شکر نعمتها اجتناب از گناهان است و اتمام شکر به گفتن الحمد الله است.(3)

الرحمن الرحيم
اصل ، در خدا رحمت است اگر شما غضب مي بينيد غضب خدا نوعي رحمت است ؛ مثلا جراح که دراتاق عمل شکم را پاره مي کند آيا خشم و غضب دارد يا رحمت ؟ عمل او رحمت است و مزد هم مي گيرد.
خدا گاهي انسان را تنبيه مي کند تا بيدار شود. ((اخذنا هم بالباساء و الضراء لعلهم يتضرعون )) ( انعام / 42) گرفتارشان مي کنيم تا آن ها را بيدار کنيم .گاهي آنچه ما مصيبت مي ناميم چوب رحمت خداست . اين بيدار باش وسيله نجات ماست.
«بهشت ، رحمت خداست و جهنم ، نتيجه عمل ماست . »ما بکم من نعمه فمن الله » (نحل /53) هر نعمتي به شما برسد از جانب خداوند است .
در قرآن «سي» مرتبه رحمان و «سي » مرتبه رحيم به کار رفته است ، هر جا کلمه رحمان در قرآن آمده منظور فقط خداست ، رحمان براي غير خدا بکار نرفته است . اما «رحيم هم به خدا ، هم به پيغمبر و هم به مومنين گفته شده است .
«محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم »(فتح/29)محمد رسول خداست و کساني که با او هستند بر کفار سختگيرند و بين خودشان مهربانند.(4)

مالک يوم الدين
امام رضا (ع)مي فرمايد : مالک يوم الدين ؛ اقرار به برانگيخته شدن بعد از مرگ ، محاسبه و مجازات است .
ممکن است گفته شود که مگر خدا فقط مالک روز قيامت است ؛ جواب مي دهيم : خير ، بلکه دردنيا هم ، مالک حقيقي و اصلي خداست . در دنيا افراد داراي ملکيتي اعتباري وغير حقيقي هستند در حالي که روز قيامت همين را هم از دست مي دهند ، همان جا که مال و زبان و چشم و گوش عليه انسان شهادت مي دهند و انسان ديگر بر آنها تسلط و ملکيتي ندارد . اين اموال در حقيقت امانت است که خداوند به ما داده است . پست و مقام مي دهد تا ببيند پشت ميز رياست چه مي کني ، در اصل ثروت و فقر همگي براي امتحان است .

اياک نعبد و اياک نستعين
عبادت مي کنيم نه عبادت مي کنم ؛ در اسلام من معني ندارد .اسلام ما را به دعاي دسته جمعي ، نماز جماعت و کلا ما را به جماعت و ديگر خواهي و حتي تقدم ديگران برخود ، يعني ايثار و انفاق دعوت مي کند . خدا دوست دارد ديگران مخصوصاً اهل بيت (ع)را در دعا شريک کنيم ، لذا از شرايط استجابت دعا اين است که صلوات بفرستيم و براي فرج امام زمان (عج) دعا کنيم و همچنين به ديگران دعا کنيم .
در قرآن نيز دعا به جمع آمده است «ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخره الحسنه (بقره /201)» . اين دعاي ما نيست که بايد جمع باشد دعاي خدا و ملائکه نيز همينطور است «ان الله و ملائکه يصلون علي النبي يا ايهاالذين امنواصلوا عليه و سلموا تسليما»(احزاب /56)
در وجه جمع بودن اياک نعبد و اياک نستعين اين نکته مهم است که ما مي توانيم نماز را به فرادا بخوانيم ، اما اسلام تاکيد زيادي بر جماعت دارد و همين آيه به خودي خود دال بر برتري نماز جماعت است .اگر بندگي خدا نکرديم بندگي غير ، خواهيم کرد.(6)

اهداناالصراط المستقيم
مومنان مي گويند: بار خدايا راه خود بما و آنگاه ما را بر آن روش دار و آنگاه از روش به کشش رسان . پس نمود راه به آنست که خداوند آيات خود را نمايش داد ، روش آنست که مرتبه به مرتبه مقرر داشت ، کشش آنست که او را نزديک خود خواست . مومنان در اين آيت ، نماش و روش و کشش هر سه مي خواهند ، که هر که راه ديد راه ديد در راه برفت و هر که رفت بمقصد رسيد .

صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و الضالين
شخصي خدمت امام باقر (ع) عرضه داشت : يا بن رسول الله (ع) صراط چيست ؟حضرت فرمود : دو صراط وجود دارد يکي در دنيا و ديگري در آخرت . صراط دنيا ولايت ما اهل بيت است. آري دوست داستن آنها مقدمه اطاعت آنهاست . « قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله » (تسنيم /ج 1/ص506)
ولايت حقيقي مصداقش پيروي و اطاعت است . امام صادق (ع) مي فرمايند :«کونو النازينا و لا تکونوا علينا شيناً» براي ما زينت و آبرو باشيد نه مايه شرم . کاري نکنيد که مردم به يک ارمني بيشتر از يک مسلمان اعتماد داشته باشند.
طبق اين آيه راه ها سه نوعند: راه کساني که متنعم به نعم الهي شده اند که همان راه انبياء و اولياء ، شهدا و صديقين است . دوم ؛راه کساني که مورد غضب خدا قرار گرفته اند و سوم ؛راه گمراهان . راه دو گروه ، راه ضلالت است.(7)
بني اسرائيل زماني بر تمام مردم روزگار خويش برتري داشتند و قرآن درباره آنها فرموده است «فضلتکم علي العالمين “لکن بعد از آن فضيلت به خاطر کردار و رفتار خودشان دچار قهر و غضب خداوند شدند که قرآن در اين باره مي فرمايد : و باو وا بغضب من الله (8)
خداوندا ما را از آنان مگردان که بخودشان بازگذاشتي تا به تيغ هجران خسته و به ميخ ردّ بسته شدند آري چه باري کشد حبل گسسته» (9)
پي نوشت ها:
1-تفسير نمونه/آيت الله مکارم شيرازي
2-تفسير ادبي و عرفاني / خواجه عبدالله انصاري
3-بحارالانوار،ج 96، ص57
4-تفسير کلمه طيبه/سيد مجتبي مير دامادي
5-من لا يحضرهالفقيه ،ج1،ص296
6- تفسير کلمه طيبه
7-همان
8- تفسير نور، حجت الاسلام قرائتي
9- خواجه عبدالله انصاري /تفسير ادبي و عرفاني قرآن مجيد

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »


در روز قیامت ما سنگ قبر نداریم،شناسنامه نداریم،اسم مردم ،سن مردم،عناوین مردم ،پست مردم ،مقام مردم و منصب مردم و اینکه آیت الله باشند یا نباشند ،وزیر باشند یا نباشند ،فقیر باشند یا نباشند،ثروتمند باشند یا نباشند،قدرت داشته باشند و یا نداشته باشند و … اینها نیست،اینها اصلا ملاک نیست.
اول از همه می گویند آنهایی که پدر و مادرشان از آنها راضی هستند ،دستها بالا،اینها بروند بهشت!
دوم آنهایی که در طول عمر خود،به مردم منفعت رسانده اند و مردم از آنها راضی هستند و مردم از آنها منفعت دیده اند بروند بهشت!
سوم آنهایی که در طول عمر خود یک یا حسین شهید گفته اند دستها بالا ،اینها بروند بهشت!
چهارم آنهایی که یک قطره اشک برای فاطمه زهرا سلام الله علیها ما ریخته اند دستها بالا،اینها بروند بهشت و بهشت جای این آدمهاست!
بعد ملائکه به حرف در می آیند که خدایا ،ای خدای مهربان پس این شهدا و رزمندگان ،اینها چطور؟اینها به بهشت نروند ؟!
خداوند می فرماید مقام و منزلت اینها قابل مقایسه نیست و احترام و عزت اینها خیلی مهم است .با اینها بایستی معاله کنیم.با اینها بایستی صحبت کنیم،کجا خوششان می آید و کجای بهشت می خواهند بروند.احترام اینها به خاطر عملکرد خوب اینها قابل مقایسه نیست.مقام و منزلت اینها که قبلا گفته بودم خیلی بالاست.بایستی معامله کنیم .رضایت اینها را بایستی جلب کنیم.
در پایان این جلسه این عارف بزرگ دعا فرمودند که:
خدایا ،ای خدای مهربان ،امام (ره)را با خوبان خود محشور فرما که با حضور خود آمار بهشتیها را زیاد کرد.
از نظام جمهوری اسلامی خیلی ها بهشتی می شوند و اینها به پاس برکت یکی از خوبان خدا یعنی امام(ره)می باشد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

حق الناس اوج حماقت است نه زرنگی…
عارف بزرگ آیت‌ الله بهاءالدینی ره :
روز قیامت نیکی هایمان را به محبوب ترین فرد زندگیمان نخواهیم داد ،
اما مجبور می شویم نیکی هایمان را به کسی بدهیم که از او متنفر بودیم و غیبتش کردیم !!
گناه مخصوصا ، حق الناس ، اوج حماقت است نه زرنگی.
زرنگی ، بندگی خداست.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم……………
روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در نخلستاني نشسته بودند و
حضرت علي (ع) نيز در خدمت ايشان حضور داشتند. ناگاه زنبور عسلي نزد آن
حضرت آمد و شروع به چرخش دور پيامبر اكرم (ص) نمود.
در اين حال حضرت رسول به مولاي متقيان فرمودند: يا علي ، اين زنبور قصد
دارد ما را ضيافت دهد ، و مي گويد كه مقداري عسل در فلان محل قرار داده ام،
اميرالمؤمنين علي (ع) را بفرستيد ، تا آن را بياورد. لذا حضرت علي (ع) رفتند
و آن عسل را يافته و در مجلس حاضر نمودند.
رسول خدا از زنبور پرسيدند: غذاي شما كه شكوفه تلخ است ، به چه سبب آن
شكوفه به عسل شيرين مبدل مي شود؟ زنبور عرض كرد: يا رسول الله، اين
شيريني از بركت وجود شماست، چون هروقت كه مقداري شكوفه برميداريم،
بلافاصله الهام مي شود كه سه نوبت برشما صلوات بفرستيم وازبركت فرستادن
صلوات ، شكوفه تلخ به عسل شيرين مبدل مي شود.
منبع: خزينة الجواهر ص 586/ لمعات الانوار، ص 53
يک روز که پيغمبـر در گـرمي تابـسـتـان
هــمـراه عـلـي مـي رفت در سـايـه نـخلـستان
ديـدنـد کـه زنـبـوري از لانـه خود زد پر
آهـسـتـه فـرود آمـد بـر دامـن پــيــغـمـبـر
بوسيد عـبـايــش را دور قــدمـش پــر زد
بــر خــاک کــف پـايـش صد بوسه ديگر زد
پـيـغـمـبـر از او پرسيـد آهـسته بگو جانم
طـعـم عـسـلت از چيست هر چند که مي دانم
زنبور جـوابـش داد تـا نـام تـورا گــويـم
گــل مي کـنـد از نامـت صد غنچه به کندويم
تا نام تو را هرشب چو گـل به بـغـل دارم
هر صبح که برخـيـزم در سـيـنـه عــســل دارم
از قند و شکر بهتر بهتر ز نـبات است اين
طعم عسل از من نيست طعم صلوات است اين

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

دین اسلام………
ﺍﺳﻼﻡ ﺩﻳﻨﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ
✔️ﺻﺪﺍﻯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ‏( ﻭَﺍﻏْﻀُﺾْ ﻣِﻦْ ﺻَﻮْﺗِﻚ ‏)
✔️ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ‏( ﻭَﻟَﺎ ﺗَﻤْﺶِ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻣَﺮَﺣًﺎ ‏)
✔️ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ‏( ﻟَﺎ ﺗَﻤُﺪَّﻥَّ ﻋَﻴْﻨَﻴْﻚ ‏)
‏✔️ﮔﻮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ‏( ﻭَﻟَﺎ ﺗَﺠَﺴَّﺴُﻮﺍ ‏)
✔️ﻏﺬﺍﻯ ﺗﻮﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ‏( ﻭَﻟَﺎ ﺗُﺴْﺮِﻓُﻮﺍ ‏)
✔️وﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ‏( ﻭَ ﻗُﻮﻟُﻮﺍ ﻟِﻠﻨَﺎﺱ ﺣُﺴْﻨَﺎ ‏)
ﻭ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻴﻜﻲ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ
ﭘﺲ این است↩️اسلام

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

فواید خواندن سوره مبارکه آیت الکرسی
_ با خواندن آیه الكرسی انسان دچار هیچگونه آفتی نخواهد داشت .
_ برای رفع فقر آیه الكرسی موثر است و كمك الهی از غیب می رسد .
- در تنهایی آیه الكرسی بخوانی باعث رفع ترس می شود و از سوی خدا كمك می رسد .
- آیه الكرسی رادر نماز ها ؛ روزها؛ شبهای ایام هفته ؛ سفرها و در نماز شب و دفن میت بخوانید .
- هنگام خواب نیز آیه الكرسی بخوانید زیرا با عث می شود خداوند فرشته ای نگهبان و محافظت بگمارد تا صبح سلامت بمانی
- هر گاه از درد چشم شكایت داشتی آیه الكرسی بخوانید و آن درد را اظهار نكنید آن درد بر طرف می شود و از آن عافیت می طلبید .
- پیامبر اسلام (ص) : در خانه ای كه آیه الكرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور می شود و سحر وجادو در آن خانه وارد نمی شود .
- برای رفع هم و غم ؛ شفای مریض ؛ درمان درد؛ رحمت خداوند و زیاد شدن نور چشم آیه الكرسی را مدام بخوانید .
_ اگر مومن آیه الكرسی را بخواند و ثوابش را برای اهل قبول قرار دهد خداوند ملكی را بر او مقرر می كند كه برایش تسبیح كند .
- آیه الكرسی در مزرعه و مغازه پنهان كردن باعث بركت مزرعه و رونق گرفتن كسب است .
- از پیامبر نقل نموده اند كه : این آیه عظیم تر از هر چیزی است كه حق تعالی آفریده است .
- چند چیز حافظه را زیاد می كند یكی از آن خواندن آیه الكرسی است .
- هر شب آیه الكرسی را بخوانی تا صبح در امان خدا هستی .
- هر صبح آیه الكرسی را بخوانی تا شب در امان خدا هستی .
- آسان شدن مرگ بوسیله آیه الكرسی است .
- آیه الكرسی عظیم ترین آیه در قرآن است .
- برای حفظ مال و جان آیه الكرسی بخوان .
- آیه الكرسی ویرانگر اساس شرك است

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

هفت پیشنهاد برای کسانی که به دنبال عزت واقعی هستند
بر همین اساس قرآن کریم و روایات اولیاى الهى (ع) برای دست یابی به عزت واقعی پیشنهاد های متعددی مطرح شده که بنده هفت مورد اون ها رو خدمت شما عرضه می کنم:
اول: عزت را در سایه اطاعت الهی جستجو کنید نه در مال و حسب و نسب
امام صادق ( علیه السلام) در این باره فرموده اند: « مَنْ أَرَادَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ- وَ غِنًى بِلَا مَالٍ وَ هَیْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ- فَلْیَنْتَقِلْ عَنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَتِه‏ »؛ «کسى که طالب عزت بدون تکیه به اقوام و ثروت بدون مال و جلال و شکوه بدون سلطنت است باید از ذلت گناه به عزت طاعت الهى تغییر مسیر دهد» (بحار الأنوار، ج‏75، ص: 192)
دوم: بالاترین عزت انسان در رعایت تقوی می باشد لذا تقوا رو رعایت کنید
آقا امیرالمومنین علی علیه السلام در این باره فرموده اند: « َ لَا عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى‏ »؛ هیچ عزتى از تقوا بالاتر نیست» (بحار الأنوار، ج‏66، ص: 411)
سوم: خوداتکا باشید و به مال دیگران چشمداشتی نداشته باشید:
«الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِی دِینِهِ وَ مُرُوَّتُهُ فِی نَفْسِهِ وَ شَرَفُهُ فِی دُنْیَاهُ- وَ عَظَمَتُهُ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ وَ جَلَالَتُهُ فِی عَشِیرَتِهِ وَ مَهَابَتُهُ عِنْدَ عِیَالِهِ- وَ هُوَ أَغْنَى النَّاسِ عِنْدَ نَفْسِهِ وَ عِنْدَ جَمِیعِ النَّاس‏»؛«ناامیدى از آنچه مردم دارند عزت دین او و مردانگى خود او و شرف دنیاى او است و در چشم مردمش بزرگ کند، و در خاندانش والا شود، و نزد عیالش آبرومند گردد، و او توانگرتر مردم باشد پیش خودش و مردم دیگر همه.»( بحار الأنوار ج‏72 108 )
چهارم: پیشنهاد می دم تمرین داشته باشید تا بر خشم خودتون غلبه کنید خدا بتون عزت می ده
امام صادق علیه السلام فرموده اند: « مَا مِنْ عَبْدٍ کَظَمَ غَیْظاً إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة »؛« هر بنده اى که خشم خود را فرو برد، خداوند متعال، عزتش را در دنیا و آخرت فزونى مى بخشد»( الکافی، ج‏2، ص: 110)
پنجم: خوش اخلاق باشید
حضرت علی علیه السلام نقش اخلاق را در عزت انسان ها چنین می فرماید: « رُبَّ عَزِیزٍ أَذَلَّهُ خُلُقُهُ وَ ذَلِیلٍ أَعَزَّهُ خُلُقُه‏»؛«چه بسا عزیزى که خلق ناپسند بذلّت و خواریش افکنده و چه بسا ذلیلى که حسن خلق محبوب و عزیزش ساخته است.»
ششم: اگر می خواهید عزیز باشید اهل گذشت باشید
پیامبر خدا در این باره فرموده اند: «عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ الْعَفْوَ لَا یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللَّه‏»؛« بر شما باد بگذشت، زیرا گذشت جز عزت بنده را نیفزاید، از یک دیگر بگذرید تا خدا شما را عزیز کند.»( اصول کافى-ترجمه مصطفوى،ج‏3 ، 167 )
هفتم: صله رحم رو فراموش نکنید
امام صادق در این باره می فرماید: «ثَلَاثٌ لَا یَزِیدُ اللَّهُ بِهِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ إِلَّا عِزّاً الصَّفْحُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَهُ وَ الصِّلَةُ لِمَنْ قَطَعَه‏»؛«سه است که خدا به مردم مسلمان براى آنها جز عزت نیفزاید: گذشت از کسى که به او ستم کرده، و بخشش به کسى که از او دریغ کرده، و پیوند با کسى که از او بریده است.»( الکافی ج‏2 109 )

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

از نظر قرآن چه عواملی سبب جهنمی شدن افراد می شود؟
پاسخ: قرآن اسباب و عوامل و اعمال و صفات متعددى را براى جهنميان ذكر كرده است. از جمله:
۱ و ۲. كفر و نفاق: «… إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً» (نساء: ۱۴۰)خداوند منافقان و كافران، همگى را در دوزخ جمع می كند.
۳. نافرمانى خدا و پيامبر(صل الله علیه و آله و سلم): «… وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فَيهَا أَبَداً» (جن: ۲۳) كسانى كه خدا و رسولش را نافرمانى كنند برايشان آتش دوزخ است و جاودانه در آن خواهند ماند.
۴. به تمسخر گرفتن آيات الهى: «ذلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آيَاتِي وَ رُسُلِي هُزُواً» (كهف: ۱۰۶) اين چنين، كيفر آنها دوزخ است؛ به خاطر اينكه كافر شدند و آيات من و پيامبر(صل الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) را به استهزاء و سخره گرفتند.
۵ . جلوگيرى از راه يافتن مردم: « فَمِنْهُم مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُم مَن صَدَّ عَنْهُ وَ كَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً» (نساء: ۵۵ ) گروهى ازآنان به او (پيامبر) ايمان آوردند و جمعى در راه او مانع ايجاد نمودند كه شعله فروزان آتش دوزخ براى آنها كافى است.
۶ . غفلت: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اعراف: ۱۷۹) مسلماً گروه زيادى از جن وانس را براى دوزخ آفريديم.آنها دل¬هايى دارند كه با آن نمی فهمند و چشم¬هايى دارند كه با آن نمی بينند و گوش¬هايى دارند كه با آن نمی شنوند. آنها همانند چهارپايانند بلكه گمراه‏ترند.آنها غافلان‏ اند.
۷. پيروى از شيطان: «قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ» (اعراف: ۱۸) به شيطان فرمود: از آن جايگاه با ننگ و خوارى بيرون رو؛ هر كس از انسان¬ها از تو پيروى كند، جهنم را از همگى شما پر خواهم كرد.
۸ . طغيان و استكبار: «… أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ» (زمر: ۶۰ ) آيا در جهنم جايگاهى براى متكبرين وجود ندارد.
۹. ظلم و تكيه كردن بر ظالم: « وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (جن: ۱۵) اما ظالمان، پس هيزم آتش دوزخ ‏اند.
۱۰. دنيا پرستى و فراموش كردن آخرت: « مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً» (اسراء: ۱۸) هر كس كه فقط زندگى زود گذر دنيا را بخواهد آن را به مقدارى كه بخواهيم به هر كس اراده كنيم می دهيم. سپس دوزخ را براى او قرار خواهيم داد كه در آتش می سوزد، درحالى كه سرزنش شده و از درگاه خدا رانده می شود.
۱۱. كشتن مؤمن بى گناه: « وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً» (نساء: ۹۳) هر كه مؤمنى را عمداً بكشد،جزايش دوزخ است. جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او غضب می كند و او را از رحمتش دور می سازد و عذاب بزرگى براى او آماده كرده است.
۱۲. ترك نماز: «… يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُـجْرِمِينَ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قَالُوا لَمْ نَكُن مِنَ الْمُصَلِّينَ … » (مدثر: ۴۰ تا ۴۳) بهشتيان از مجرمين می پرسند: چه چيزشما را به جهنم فرستاد؟ می گويند: ما از نماز گزاران نبوديم و…
۱۳. منع زكات: «… وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لاَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ» (فصلت: ۶ و ۷) واى بر مشركين، كسانى كه زكات را ادا نمی كنند و نسبت به آخرت كافرند.
۱۴. رباخوارى: «… وَ مَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (بقره: ۲۷۵) و آن دسته از ربا خواران كه به اين گناه باز گردند اهل آتش خواهند بود و هميشه در آن می مانند.
۱۵. كفران نعمت: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ» (ابراهيم: ۲۸ و ۲۹) آيا كسانى كه نعمت خدا راتبديل به كفران كردند و قوم خود را به دار البوار (دوزخ) كشاندند را نديدى؟جهنمى كه آنها به آتشش می سوزند و بد قرارگاهى است.
۱۶. كم‏فروشى: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ …» (مطففين: ۱) واى بر كم ‏فروشان.
۱۷. عيب‏جويى از ديگران: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ …» (همزه: ۱) واى بر هرعيب‏ جوى غيبت كننده.
۱۸. اسراف و تبذير: «… وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ» (مومن: ۴۳) و اينكه مسرفان اهل آتش‏ اند.
۱۹. جرم و گناه: «إِنَّ الْمُـجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ» (زخرف: ۷۴) مجرمين مسلماً در عذاب جهنم جاودانه خواهند ماند.
۲۰. تعدى از حدود الهى: «وَ مَن يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ» (نساء: ۱۴) و كسى كه از خداوند و رسولش نافرمانى و ازحدود الهى تجاوز كند او را در آتش وارد می كند كه در آن جاودانه خواهد ماند و براى او عذاب خوار كننده‏ اى است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 9 اسفند 1394نظر دهید »

قرآن و موضوع مهدويت‌

از موضوعاتي که براي بسياري ما ايجاد اشکال مي‌کند، اين است که افرادي مي‌گويند، اگر مهدوديت صحت دارد و يک مطلب به اين‌مهمي‌، چرا در قرآن مجيد، کتاب آسماني ما مسلمين از آن سخن به ميان نيامده‌، حتي يک کلمه مهدي نيز در او يافت نمي‌شود. در پاسخ‌بايد گفت‌،اگر بنا است همه چيز را قرآن مجيد بطور صريح با نام و ساير خصوصيات بيان کند، اگر حساب اين باشد،اشکال توسعه يافته و شامل ساير مسلمات اسلام نيز مي‌گردد. چون بسياري از احکام عبادي ما هست که در نزد مسلمين مسلم و هيچ ترديدي در آن نيست اماقرآن به صورت گذرا به آن اشاره کرده و زود رد شده و روايات ما آمده و توضيح مطلب را داده و بيان کرده است‌. و در خصوص ولي‌عصرعج نيز آيات زيادي بالغ بر 100 آيه در قرآن مجيد است که از زبان اهلبيت‌ع درباره آن حضرت و ظهورش تفسير شده و علامه‌مجلسي در ج 13 بحار الانوار بالغ بر بيش از 60 آيه در باب حضرت وليعصر نقل کرده‌. علاوه بر آن بعضي از علما و دانشمندان شيعه درخصوص آيات مربوطه به حضرت حجت تاليفاتي دارند که از آنها مرحوم سيد هاشم بحراني را مي‌توان نام برد که کتابي دارد بنام‌«المحجة في ما نزل في القائم الحجة‌» که آن را شيخ سليمان حنفي در کتاب ينابيع‌الموده خود نقل کرده است‌.

اکنون چند آيه مشهور که در بيشتر کتابها، چه کتب درس و چه کتب ديگر، محققين شيعه و سني در کتب خود با استفاده از روايات اهلبيت‌به تفسير آن پرداخته‌اند را نقل مي‌کنيم‌.

يعني بگو حق آمد و باطل نابود شد حقاً که باطل نابود شدني است‌.

مرحوم کليني در اصول کافي از امام‌باقرع روايت مي‌کند؛ هنگامي که قائم قيام کند،دولتهاي باطل از بين مي‌رود. از اين آيه و روايت استفاده مي‌شود تا هم اکنون که دولتهاي‌باطل خودنمائي مي‌کند، حضرت ظاهر نگرديده و اين براي ادعاي مدعيان باطل کافي است‌.

سوره انبياء، آيه 103

نوشتيم در زبور بعد از آنکه در ذکر تورات و کتب آسماني ديگر نوشتيم که زمين را بندگان شايسته من وارث مي‌گردند.

علي بن ابراهيم قمي در تفسير خود مي‌گويد:مراد از اين بندگان شايسته قائم آل محمد و ياران او هستند.

سوره نور، آيه 54

خداوند به کساني که از شما ايمان آورد و عمل شايسته انجام داده‌اند وعده داده است که آنها را در زمين‌نماينده خود گرداند چنانکه افرادي را بيش از آنها نماينده خود قرار داده بود و ديني را که برايشان پسنديده است استوار و نيرومندگرداند و ترسشان را به ايمن تبديل کرد تا مرا پرستش کنند و چيزي را شريک قرار ندهند.

در تفسير عياشي دارد؛ از امام زين العابدين‌ع مي‌فرمايد: به خدا اين عده دوستان ما اهلبيت هستند که به دست مردي از ما اهلبيت که‌مهدي اين امت است به اصلاح دنيا قيام کنند. و نيز در کتاب ينابيع المودة است از امام باقر و صادق که اين آيه در خصوص قائم و ياران اونازل گرديده‌.

سوره قصص، آيه 4

ما اراده کرديم بر ضعيفان منت گذارديم‌. آنان که در زمين مورد ظلم و ستم واقع شده‌اند و آنها را پيشوايان ووارثان زمين قرار دهيم و در زمين جايگزين گردانيم‌.

در غيبت شيخ طوسي از اميرالمومنين‌ع آنان که در زمين مورد ستم واقع شده‌اند،خاندان پيامبرند که خداوند، مهدي آنها را بر مي‌انگيزاند تا آنان را عزيز داشته دشمنان را خوار و ذليل گرداند.

سوره نمل، آيه 62

امام صادق‌ع مي‌فرمايد: وقتي قائم خروج کند وارد مسجدالحرام مي‌شود دو رکعت نماز مي‌خواند رو به‌قبله پشت به ديوار کعبه با صداي بلند مي‌گويد اي مردم من اکنون اولي هستم از آدم و ابراهيم و اسماعيل و محمد به شما. آنگاه دست‌بلند کند دعا و تضرع نمايد و مي‌خواند امن يجيب المضطر الخ‌

آيا کسي هست اجابت کند مضطر را و بديهاي او را برطرف کند؛ آري قرار داد خداوند، نمايندگان خود را در زمين‌. آيا غير خدا قادر بر اين‌هست‌.

کسي از اين چند آيه با استفاده از آثار و اخبار اهلبيت خداوند نويد مي‌دهد که حق پرستان و حزب خداپرست و طرفداران دين ومردم شايسته جهان‌،قدرت و حکومت جهان را قبضه کنند و دين اسلام بر تمام اديان غالب گردد و باطل و نادرست نابود و از ميان‌برداشته شود و آن در عصر و زمان ظهور حضرت مهدي‌ع مي‌باشد.

سوره توبه، آيه 33

او خداوندي است که رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد تا بر تمام اديان غالب گردد اگر چه مشرکين آن‌را اکراه داشته باشند.

شيخ صدوق در اکمال‌الدين نقل مي‌کند که ابوبصير در اين باره از امام را سوال مي‌کند، حضرت مي‌فرمايد: ابابصير هنوز تأويل اين آيه‌نيامده‌. مي‌پرسد کي خواهد آمد. مي‌فرمايد: به خواست خدا وقتي قائم ما قيام کند.

اميرالمومنين اين آيه را تلاوت مي‌کند و مي‌فرمايد: به خدائي که جان من در دست اوست بعد از ظهور او مهدي قريه‌اي نيست که صبح‌و شام بانگ‌، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله‌، در آن بلند نشود. و نيز دارد مفضل بن عمر و تأويل آيه ليظهره علي الدين‌کله از امام صادق سوال مي‌کند، امام مي‌فرمايد: به خدا قسم قائم ما اختلاف را از ميان ملل و اديان بر مي‌دارد و همه دينها يکي مي‌گردد.

چنان چه خدا مي‌فرمايد:در سوره آل عمران آيه 19:

دين نزد خدا تنها دين اسلام است و هر کس جز آئين اسلام را بپذيرد از وي پذيرفته‌نمي‌شود و در آخرت از زيانکاران خواهد بود.

عبدالله بن عباس در تفسير اين آيه مي‌گويد: در آن روز يعني در هنگام قيام قائم آل محمد،تمام يهود و نصارا و پيروان هر کيش‌، بدين اسلام مي‌گروند.

سوره نساء، آيه 159

نيست از اهل کتاب يهود و نصارا و مجوس احدي مگر اينکه ايمان مي‌آورند به عيسي قبل از مرگش وپيش از روز قيامت و عيسي بر آنها گواه خواهد بود.

در کتاب ينابيع المودة ص 422 محمد بن مسلم از امام باقرع روايت مي‌کند عيسي ع قبل از روز قيامت به دنيا فرود مي‌آيد و در آن‌موقع همه يهود و غيريهود پيش از مرگش به او ايمان مي‌آورند و او پشت سرمهدي نماز مي‌گذارد.

حجاج بن يوسف ثقفي تأويل آيه و محل ارجاع ضمير قبل موته را نمي‌داند لذا دستور مي‌دهد عده‌اي از يهود را گردن مي‌زنند و متوجه‌است ببيند آنها لب باز مي‌کنند و سخن بگويند و اظهار ايمان به عيسي کنند؛ چيزي متوجه نمي‌شود از شهر بن حوشب پرسيد معناي آيه‌چيست‌؟ او مي‌گويد، معني آيه آن نيست که تو فهميده‌اي‌؛ ضمير قبل موته‌، به عيسي برمي‌گردد نه به اهل کتاب. و قبل از مرگش عيسي نزول به‌زمين مي‌کند و يهود و نصارا به او ايمان آورده پشت سر حضرت مهدي هم نماز مي‌خواند. حجاج گفت‌، اي واي اين تأويل را از کي‌آموخته‌اي شهر بن حوشب گفت‌، از علي بن حسين بن علي بن ابيطالب‌. حجاج گفت، به خدا آن را از چشمه زلالي گرفته‌اي‌.

سوره بقره، آيه 301

اين کتاب شک و ريبي در آن نيست‌، هدايت‌کننده متقين است‌،آنها هستند متقين که ايمان به غيب دارند.

شيخ صدوق در کمال‌الدين از امام صادق‌ع روايت مي‌کند: رواي سوال مي‌کند از تفسير آيه‌،امام فرمود: متقين شيعيان علي هستند و مراداز غيبت‌، غيبت حجت غائب است‌.

سوره حج، آيه 41

آنهائي که اگر در زمين مستقر سازيمشان برپا دارند نماز را و بدهند زکوة را و امر به معروف و نهي از منکر کنند وعاقبت کارها از آن خداست‌.

ابوالجار و د از امام باقرع روايت کرده که اين آيه درباره مهدي و ياران او نازل شده که خداوند شرق و غرب‌عالم را در اختيار آنها قرار مي‌دهد و دين اسلام را به وسيله آنها در سراسر گيتي پيروز مي‌گرداند بطوري که اثري از ظلم و بدعت در جائي‌ديده نشود.

سوره حديد، آيه 16

بدانيد خدا زمين را بعد از مردنش زنده مي‌گرداند، ما آيات خود را براي شما آشکار ساختيم تا در آن باره‌تعمل کنيد.

شيخ طوسي در کتاب غيبت از ابن عباس روايت کرده‌،خداوند زمين مرده را بعد از بيدادگري اهلش به وسيله ظهور قائم آل محمد زنده‌مي‌کند و آيات و علائمي که خداوند آشکار مي‌سازد، مراد آن حضرت است‌.

شيخ صدوق در کمال‌الدين از امام باقر روايت نموده‌، خداوند زمين را با ظهور قائم ما زنده مي‌کند بعد از آنکه با کفر اهلش مرده باشد.

ثقة‌الاسلام کليني در اصول کافي از ابوبصير روايت کرده‌، امام باقر فرمود: يحيي الارض بالعدل بعد موتها بالجور

سوره نور، آيه 35

جابر بن عبدالله انصاري مي‌گويد وارد مسجد کوفه شدم ديدم اميرالمومنين مي‌نويسد و لبخند مي‌زندعرض کردم يا اميرالمومنين چه چيز شما را متبسم ساخته فرمود: تعجب مي‌کنم از کسي که اين آيه را مي‌خواند و معرفت در حق ما ندارد.پرسيدم آيه کدام است‌؟

فرمود اين آيه والله نورالسموات و الارض مثل نوره کمشکوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة کانها کوکب دري يوقد من شجرة‌مبارکة زيتونة لاشرقية و لا غربية يکاد زيتها يضي و لو لم تمسه نار نور علي نور يهدي الله لنوره من يشاء

خدا نور آسمان و زمين است. محمد مشکوة است‌،من مصباحم‌، زجاجه حسن و حسين است‌،کوکب دري علي بن الحسين‌، شجره مبارکه‌محمد بن علي است زيتونة جعفربن محمد است‌،لاشرقية موسي بن جعفر است، لا غربية علي بن موسي الرضا است‌، يکاد زيتها يضي‌ء،محمد بن علي است‌، و لو لم تمسه نار علي بن محمد است‌، نور علي نور حسين بن علي‌، يهدي الله لنوره من يشاء، قائم آل محمد مي‌باشدکه خداوند اين اسماء را براي مردم به مثال آورده و خداوند بر هر چيزي دانا است‌.

همانطوري که ملاحظه فرموديد اين آيات و دهها آيات ديگر به ضميمه آثار اهلبيت‌ع حضرت مهدي و غيبتش را خبر داده و روزي راکه اسلام بر تمام اديان غالب گردد و نيکان و پاکان وارث زمين شوند، نويد داده است‌. پس قرآن مجيد کتاب آسماني ما نيز از موضوع‌مهدويت خالي نيست‌.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

ويژگي هاي عصر ظهور (مدينه فاضله اسلامي)

حاکم الهي

پيشرفت ها در عصر ظهور، معلول عواملي است که يکي از آنها وجود رهبري معصوم، پاک و منزه از هر نوع عيب و نقص (از قبيل احساسات حيواني، خشم، غضب بي جا، شهوت، کبر و غرور و خودخواهي) است. او فقط وابسته به خدا است و به همه ملت ها، جمعيت ها و نژادها، با چشم مهرباني و برابري نگاه مي کند و فرقي بين اقوام و قبايل قائل نيست. بين سياه و سفيد، آسيايي و آمريکايي و اروپايي و آفريقايي فرقي نمي گذارد و به همه با ديد يکسان مي نگرد; در حالي که رهبران ديگر دنيا چنين نيستند، و عالي ترين همت آنان، استثمار ديگران و هضم يک جامعه در جامعه قوي تر و کوشش براي يک ملت است. آنها مي خواهند ملتي را فداي ملت ديگر کنند و ذخاير طبيعي ملت ضعيف را به نفع ملت خود تصاحب نمايند.

اما رهبران الهي چون وابسته به جمعيت خاصي نبوده و خود را وابسته به خدايي مي دانند که خالق و رازق همه است، هدفشان آسايش عمومي، آزادي گسترده و تشکيل يک سازمان عالي الهي است که در سايه آن، بشر مانند افراد يک خانواده زندگي کنند و سفيد و سياه باهم برادر و برابر باشند.

آري سرانجام اداره امور جهان، در کف با کفايت صالح ترين افراد بشر قرار خواهد گرفت و به برکت وجود آن حاکم معصوم الهي، بشريت از آسيب ظلم و ستم نجات يافته، از ترس فقر، پريشاني، ناامني هاي گوناگون و بي عدالتي ها آزاد خواهد شد. اينک که عالم به سوي يک آينده درخشان، تکامل روحاني و عقلاني، نظام مستحکم ديني و الهي، عصر صلح و صفا و برادري و همکاري، پيش مي رود. ما نيز به اميد آن عصر نوراني، با نشاط فراوان و دلي زنده پا برجا ايستاده و انجام وظيفه مي کنيم و تنها آرزوي ما، زندگي در پناه حکومت آن راد مرد عالم بشريت حضرت مهدي (عج) است.

حکومت در عصر ظهور

حکومتي که در مدينه فاضله اسلامي و در عصر حاکميت امام مهدي (عج) مستقر خواهد شد، در تمام جهات با حکومت هاي موجود در عالم فرق دارد. حاکم، نوع حکومت، قوانين و نظامات جاري در آن، هيچ شباهتي با حکومت هاي موجود در عالم ندارد: نوع حکومتش، الهي و بر مبناي ايمان به خداي يگانه و توحيد خالص است و هدفش متحد کردن جماعت ها و ملت ها، برداشتن ديوارهاي امتيازات و اعتبارات بيهوده، برقرار کردن توحيد کلمه، ايجاد همکاري و ارتباط بين مردم است. حاکم آن نيز امام معصوم، احيا کننده شريعت نبوي و مجري قوانين اسلامي و دستورات الهي است. اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، به وسيله عقيده توحيدي، از ميان بردارد. تمامي اختلافات نژادي، طبقاتي، ملي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي و زباني بايد از ميان برود و سبب امتياز، افتخار و اعتبار نباشد و حتي در آن حکومت، اختلاف ديني هم بايد کنار گذاشته شود و همه، در زير پرچم اسلام تسليم فرمان خدا باشند. اين همان حکومت واحد جهاني است که کره زمين با يک حاکم، يک نوع حکومت و با يک شيوه و روش عادلانه اداره مي شود. اسلام براي بشر چنين حکومتي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه تشريع است، مقدمات آن را فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه کامل آن کرده است. اساسا حفظ يک انسان کامل به عنوان ولي الله الاعظم و نگه داري آن در پشت پرده غيبت، براي تشکيل چنان حکومت واحد جهاني است; زيرا تشکيل چنان حکومتي، از عهده انسان هاي عادي خارج است.

عدل در عصر ظهور

در اسلام، مساله عدل، از روز نخست در تمام زمينه ها مورد توجه و عنايت بوده است; از بعد عقيدتي و ديني گرفته تا بعد فقهي و اجتماعي، از قرآن و سنت بر مي آيد که عدل و مظاهر آن، پسنديده و موجب خشنودي حضرت حق است; اما قدر و منزلت آن، به علت گستردگي و اقامه آن در سطح وسيع اجتماعي است; يعني، مردم آن قدر به رشد معنوي و کمال روحي نايل گردند که تمام افراد يا حداقل اکثر آنان، خواهان عدل باشند و خود عملا آن را به اجرا گذارند.

پيامبران الهي، در ماموريت آسماني خود، خواهان اقامه عدل در جهان و در بين همه انسان ها بوده اند و مي خواستند مردم را طوري تربيت کنند که آنان خود قسط و عدل را به پا دارند; نه آن که به زور و قدرت حاکم به عدالت تن دهند. قرآن کريم مي فرمايد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الکتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط ». [1] .

از اين آيه استفاده مي شود که پيامبران مي خواستند، مردم را طوري تربيت کنند تا خود، قيام به قسط نمايند و عدل را بر پا دارند; لذا فرمود: «ليقوم الناس بالقسط » و نفرمود: «ليقيموا الناس بالقسط » تا معنايش اين باشد که پيامبران به عنوان حاکم عادل، مانند ساير زمامداران عادل، مردم را با نيروي نظامي و انتظامي و قدرت هاي اجرايي، به رعايت عدل وا دارند; زيرا فرق است بين اين که حاکمي خود عادل باشد و بخواهد در حکومت او عدل اجرا شود و به کسي ستم نگردد و بين آن که مردم در جامعه، از نظر کمالات و درک عقلاني به جايي برسند که خود اقامه عدل نمايند و بفهمند که عدل برتر از ظلم است و در آنان کششي نسبت به ظلم نباشد.

به هر حال در اسلام و تعاليم الهي، عدل از جايگاه رفيعي برخوردار است تا جايي که همه انسان ها مامور شده اند در تمام زمينه هاي زندگي خود - در اصول و فروع، در نظام اجتماعي و اقتصادي، سياسي و نظامي، در گفتار و کردار و… عدالت را مراعات کنند:

«اعدلوا هو اقرب للتقوي; [2] عدالت ورزيد که عدالت به تقوا نزديک تر است ».

و «اذا قلتم فاعدلوا; [3] وقتي سخن گفتيد به عدالت سخن گوييد».

و «ان الله يامر بالعدل و الاحسان; [4] خداي متعال به عدل و احسان امر مي کند».

و «و لا يجرمنکم شنان قوم علي ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي;…». [5] .

رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرموده است:

«من لم يحمد عدلا و لم يذم جورا فقد بارز الله تعالي بالمحاربة; [6] هر کس عدل را تمجيد نکند و از جور و بيداد مذمت ننمايد، به جنگ با خداي تعالي برخاسته است ».

آيات و روايات درباره شرافت، عظمت و اهميت «عدالت » به قدري زياد است که از گنجايش اين نوشتار خارج است.

بنابراين کلمه عدل، واژه غريبي نيست; اما حقيقتي قريب هم نيست. بشر در طول تاريخ زندگي خود، همواره منتظر بوده که روزي، اين خواب تعبير شود و عدل در جوامع بشري حاکم گردد. انسان هاي بسياري نيز با انديشه عدل و عدالت خواهي، به فکر تعبير اين رؤياي شيرين بشري بر آمده و تلاش بسيار کرده اند; اما تلاش آنان در بيشتر موارد کم ثمر يا بي ثمر مانده و عدالت در معناي حقيقي آن، همچنان در عالم رؤيا باقي مانده است. وه چقدر سخت است تعبير نشدن اين رؤياي شيرين و دلپذير! رؤيايي که تمامي اجزاي وجود انسان، در طول تاريخ، با آن عجين بوده و نگاه پر انتظار او، در تعبير آن خسته و کم سو گشته است.

با همه اين احوال، هيچ گاه آرزوي تعبير شدن اين رؤيا، در اعماق دل و جان انسان ها به ياس و نااميدي تبديل نشده است; اما هر چه بر شماره اوراق تاريخ افزون مي گردد، از شماره انتظار ما کاسته مي شود و اين همان چراغ اميدي است که قرن ها در دل انسان ها، به عشق آمدن آن منجي، روشن و فروزان است. به عشق او که نامش «عدل » است:

«السلام علي العدل المشتهر» و «اللهم صل علي ولي امرک القائم المؤمل و العدل المنتظر». [7] .

دو چيز از شاخصه هاي اصلي حکومت او است:

1. حکومت واحد جهاني که تنها او است که چنين حکومتي را ايجاد مي کند.

2. عدل جهاني که تنها در جامعه اي که او تشکيل مي دهد و خود در راس آن قرار مي گيرد، عدل با تمام ابعادش گسترده مي شود. همان گونه که حکومت او جهاني است، عدل او نيز گسترده و جهاني است و در روايات، اين شاخصه از ساير شاخصه هاي ديگر کومت حضرت مهدي (عج)، بارزتر و بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.

«يملا الله الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».

رسول خدا در حديثي فرمود: «ابشرکم بالمهدي يبعث في امتي علي اختلاف من الناس و زلازل فيملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما، يرضي عنه ساکن السماء و ساکن الارض…; [8] .

مژده مي دهم شما را به مهدي که او در امت من، به هنگام اختلاف و سختي ها بر انگيخته مي شود. پس زمين را پر از قسط و عدل مي سازد; همان طوري که از جور و ستم پر شده باشد. ساکنان آسمان و زمين از او راضي مي شوند و…».

بنابراين در مدينه فاضله اسلامي و در عصر ظهور آن منجي عالم، عمدتا از عدل و قسط سخن به ميان مي آيد. دامنه عدالت او تا اقصي نقاط منازل و زواياي ناپيداي جامعه، گسترده مي شود. عدالت همانند گرما و سرما در درون خانه هاي مردمان نفوذ مي کند و مامن و مسکن وجود آنان را سامان مي بخشد. [9] .

در حکومت آن حضرت هيچ ويژگي به اندازه «عدل و قسط »، برجستگي و روشني ندارد و مردم آن حضرت را عمدتا از عدل او مي شناسند و الآن نيز آنچه در اولين لحظه از نام مبارک او در ذهن خطور مي کند، عدل او است.

علم در عصر ظهور

عصر ظهور، زمان گسترش و شکوفايي علم و دانايي است، و مدينه فاضله اسلامي، شهر علم و دانش است. با آمدن منجي عالم، همان گونه که ظلم و بيداد جاي خود را به عدل و دادگري مي سپارد، و نابساماني هاي اجتماعي به سامان مي گرايد; جهل و ناداني نيز جاي خود را به علم و دانايي مي دهد و جهان از نور عقل و دانش آکنده مي شود. علوم و دانش هايي که در طول اعصار و قرون در پشت پرده ها مکنون مانده بود، ابراز مي گردد و مرز دانايي و يادگيري تا سراپرده منازل و اعماق وجود تک تک انسان ها، گسترش مي يابد.

امام صادق عليه السلام در اين باره فرموده است:

«العلم سبعة وعشرون حرفا فجميع ما جائت به الرسل حرفان، فلم يعرف الناس حتي اليوم غير الحرفين فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة و العشرين حرفا فبثها في الناس و ضم اليها الحرفين حتي يبثها سبعة و عشرين حرفا; [10] .

علم و دانش 27 حرف است و 27 شعبه و شاخه دارد. تمام آنچه پيامبران الهي براي مردم آوردند، دو حرف بيش نبود و مردم تا کنون جز آن دو حرف را نشناخته اند. اما هنگامي که قائم ما قيام کند. 25 حرف و شاخه و شعبه ديگر را آشکار و در ميان مردم منتشر مي سازد و دو حرف ديگر را با آن ضميمه مي کند تا 27 حرف کامل و منتشر گردد».

اين حديث به روشني، جهش فوق العاده علمي عصر انقلاب مهدي (عج) را مشخص مي سازد; يعني، تحول و پيشرفتي به ميزان بيش از دوازده برابر، نسبت به تمامي علوم و دانش هايي که در عصر همه پيامبران راستين به بشريت اعطا شده است، پيش مي آيد و درهاي تمامي رشته ها و شاخه هاي علوم مفيد و سازنده، به روي انسان ها گشوده مي شود و راهي را که بشر طي هزاران سال پيموده، به ميزان بيش از دوازده برابر آن در اندک زماني پيموده مي شود.

حضرت امام باقر عليه السلام نيز فرموده است:

«اذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم; [11] .

هنگامي که قائم ما قيام کند، خداوند دست محبتش را به سر بندگان مي گذارد و عقول آنها را با آن کامل و افکارشان را پرورش داده تکميل مي کند».

بدين ترتيب، در پرتو ارشاد و هدايت حضرت مهدي (عج) و در زير دست عنايت او، مغزها در مسير کمال به حرکت در مي آيد و انديشه ها شکوفا مي شوند. کوته بيني ها، تنگ نظري ها و افکار پست و پليد - که سرچشمه بسياري از تضادها و برخوردهاي خشونت آميز اجتماعي است ، برطرف مي گردد. مردمي بلند نظر، با افکاري باز و سينه هايي گشاده و همتي والا و بينشي وسيع، پرورش مي يابند، لذا هر 27 حرف علم پياده مي شود.

ارتباطات در عصر ظهور

در عصر ظهور، به جهت جهش علمي و پيشرفت فن آوري و صنعت، وسايل ارتباطات و اطلاعات آن قدر پيشرفته خواهد بود که دنيا را همچون کف دست نشان مي دهد و براي آگاهي به اقصي نقاط کشور، نيازي به وسايل و ابزار ارتباطي امروزي نيست. از اين رو حکومت مرکزي، نسبت به کل عالم - که تحت حکومت واحد او هستند - تسلط کامل دارد و به موقع و بدون فوت وقت، وارد عمل شده، مشکل را حل مي کند و هرگونه توطئه و فساد را در نطفه خفه مي سازد. بين امام مهدي (عج) و مردم، نامه رساني وجود ندارد و مردم در هر نقطه اي از کره زمين، امام را مشاهده مي کنند و امام با آنان سخن مي گويد. اين مساله، اختصاص به امام و رعيت ندارد; بلکه مردم عادي نيز با همديگر سخن مي گويند و همديگر را مشاهده مي کنند، در حالي که يکي در مشرق عالم و ديگري در مغرب آن است.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا في اسماعهم و ابصارهم حتي لا يکون بينهم و بين القائم عليه السلام بريد، يکلمهم فيسمعون، و ينظرون اليه و هو في مکانه; [12] .

هنگامي که قائم ما قيام کند، خداوند آن چنان گوش و چشم شيعيان ما را تقويت مي کند که ميان آنان و آن حضرت (رهبر و پيشوايان) نامه رسان نخواهد بود، با آنها سخن مي گويد و آنان سخنش را مي شنوند و او را مي بينند; در حالي که او در مکان خويش است [و مردم در نقاط ديگر جهان]».

وسايل انتقال صدا و تصوير، به طور همگاني، ساده و آسان در اختيار همه پيروان او قرار مي گيرد; آن چنان که چيزي به نام اداره پست در آن عصر، چيز زايدي به حساب مي آيد و مسائل جاري آن حکومت، بدون نياز به کاغذ بازي، حل و فصل مي شود; زيرا همه دستورها و برنامه ها با سيستم «شهود و حضور» ابلاغ و اجرا مي شود.

امام صادق عليه السلام، در گفتار ديگري اين حقيقت را به طور بارزي تکميل فرموده است:

«ان المؤمن في زمان القائم و هو بالمشرق ليري اخاه الذي في المغرب وکذا الذي في المغرب يري اخاه الذي بالمشرق; [13] .

مؤمن در زمان حضرت مهدي (عج) در حالي که در مشرق است برادر خود را در مغرب مي بيند و همچنين کسي که در مغرب است، برادرش را در مشرق مشاهده مي کند».

بنابراين ارتباط مستقيم نه تنها در سطح حکومت; بلکه در ميان عموم نيز عملي مي شود. در اين زمان پيوندهاي ظاهري، جسماني و معنوي دل ها را استحکام مي بخشد، به گونه اي که جهان به راستي به شکل يک خانه و مردمش همچون اهل يک خانواده در مي آيند.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«اذا تناهت الامور الي صاحب هذا الامر رفع الله تبارک وتعالي له کل منخفض من الارض وخفض له کل مرتفع حتي تکون الدنيا عنده بمنزلة راحته فايکم لو کانت في راحته شعرة لم يبصرها; [14] .

وقتي کارها به صاحب اصلي ولايت [حضرت مهدي عليه السلام] برسد، خداوند هر نقطه فرورفته اي از زمين را براي او مرتفع و هر نقطه مرتفعي را پايين مي برد. آن چنان که تمام دنيا نزد او به منزله کف دستش خواهد بود. کدام يک از شماها اگر در کف دستش مويي باشد، آن را نمي بيند؟»

طبق اين حديث در عصر ظهور، يک سيستم نيرومند و مجهز، براي انتقال تصويرها به وجود خواهد آمد که شايد تصور آن امروزه براي ما مشکل باشد. تمام جهان به منزله کف دست خواهد شد و پستي و بلندي هاي زمين، مانع از رؤيت موجودات روي زمين نخواهد بود. البته بدون يک چنين سلطه اطلاعاتي و ارتباطي بر تمام کره زمين، حکومت واحد جهاني و صلح، امنيت و عدالت به طور همه جانبه، امکان پذير نخواهد بود. براي اداره چنان حکومتي، امکانات زيادي لازم است که خداوند آنها را در اختيار او و تشکيلاتش قرار مي دهد.

امام باقر عليه السلام نيز فرموده است:

«انما سمي المهدي لانه يهدي الي امر خفي حتي انه يبعث الي رجل لا يعلم الناس له ذنب فيقتله حتي ان احدکم يتکلم في بيته فيخاف ان يشهد عليه الجدار; [15] .

حضرت مهدي (عج) از اين جهت مهدي ناميده شده است که به امور مخفي و پنهان هدايت مي شود، تا آن جا که گاه او به سراغ کسي مي فرستد که مردم او را بي گناه دانسته و به قتل مي رساند [زيرا از گناه نهاني او همانند قتل نفس که موجب قصاص است آگاه است] و تا آن جا که برخي از مردم هنگامي که درون خانه خود سخن مي گويند، مي ترسند ديوار بر ضد آنها شهادت دهد».

اين حديث نيز گواه آن است که در آن عصر، نيکان و پاکان در نهايت آزادي به سر مي برند; خلافکاران چنان تحت کنترل اند که ممکن است امواج صوتي آنان، با وسايل پيشرفته اي از ديوار خانه هايشان باز گرفته شود و به هنگام لزوم، مي توان فهميد که آنها در درون خانه چه گفته اند؟!

گفتني است که اين پيشرفت هاي عظيم، محصول تکامل علمي عصر بعد از ظهور است، نه اعجاز; زيرا زندگي بشر در اين عالم، بايد مطابق سنت هاي طبيعي باشد; نه اعجازي که امري استثنايي و براي موارد ضروري و فوق العاده است، آن هم در مسير اثبات حقانيت دعوت نبوت يا امامت.

رفاه و آسايش در عصر ظهور

مدينه فاضله اسلامي، در حقيقت آرمان شهر آسايش و رفاه همگاني است. رفاه و تنعم به گونه اي خواهد بود که ديگر نيازمندي در سطح جامعه يافت نمي شود; چون توزيع عادلانه منابع و ثروت جايي براي فقر و طبقه ضعيف باقي نمي گذارد. در آن جامعه، مانند جوامع کنوني عمل نمي شود که بيش از هشتاد درصد ثروت، در دست کمتر از بيست درصد و بيست درصد آن در دست هشتاد درصد مردم باشد و در نتيجه طبقه مرفه و فقير پيدا شود.

به علاوه در آن عصر، به جهت اجراي عدالت، نه آسمان از ريزش برکات خود بر مردم دريغ مي ورزد و نه زمين امساک مي کند; بلکه هرچه دارند در اختيار بشر قرار مي دهند. از اين رو در شهر عدالت که حقوق انسان ها محور توجه و برنامه ريزي است، بالطبع بذر اين توجه، محصولي چون رفاه و برخورداري همگاني از موهبت هاي الهي را در پي خواهد داشت. اين موضوع در روايات اهل بيت عليهم السلام به خوبي تبيين شده است:

«انه يبلغ سلطانه المشرق والمغرب وتظهر له الکنوز ولايبقي في الارض خراب الا يعمره; [16] .

حکومت او شرق و غرب جهان را فرا مي گيرد و گنج هاي زمين براي او ظاهر مي شود و در سرتاسر جهان جاي ويراني باقي نخواهد ماند; مگر اين که آن را آباد خواهد ساخت ».

امام صادق عليه السلام فرمود: «اذا قام القائم حکم بالعدل وارتفع في ايامه الجور وآمنت به السبل واخرجت الارض برکاتها ورد کل حق الي اهله… و حکم بين الناس بحکم داود وحکم محمد صلي الله عليه و آله وسلم فحينئذ تظهر الارض کنوزها وتبدي برکاتها ولايجد الرجل منکم يومئذ موضعا لصدقته ولا لبره لشمول الغني جميع المؤمنين…; [17] .

وقتي که قائم قيام کند، حکومت را براساس عدالت قرار مي دهد و ظلم و جور در دوران او برچيده مي شود و جاده ها در پرتو وجودش، امن و امان مي گردد، و زمين برکاتش را خارج مي سازد و هر حقي به صاحبش مي رسد، و در ميان مردم، همانند داود و محمد صلي الله عليه و آله حکم و داوري مي کند. در اين هنگام زمين گنج هايش را آشکار مي سازد و برکات خود را ظاهر مي کند و کسي موردي را براي انفاق و صدقه و کمک مالي نمي يابد; زيرا همه مؤمنان بي نياز و غني خواهند شد…».

بيان ظاهر شدن برکات زمين و خارج شدن گنج ها، نشان مي دهد که هم مساله زراعت و کشاورزي به اوج ترقي خود مي رسد و هم تمام منابع زير زميني، کشف و مورد استفاده قرار مي گيرد. در آمد سرانه افراد، آن قدر بالا مي رود که در هيچ جامعه اي، فقيري پيدا نمي شود و همه به سر حد بي نيازي و خود کفايي مي رسند.

امام علي عليه السلام فرمود: «يزرع الانسان مدا، يخرج له سبعماة مد کما قال الله تعالي کمثل حبة انبتت سبع سنابل في کل سنبلة ماة حبة والله يضاعف لمن يشاء; [18] [در عصر حضرت مهدي] انسان يک مد مي کارد و هفتصد مد برداشت مي کند، چنان که مضمون آيه شريفه قرآن است ».

رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:

و يخرج له الارض افلاذ کبدها ويحثوالمال حثوا ولايعده عدا; [19] .

زمين در آن عصر قطعات کبد خود را براي او بيرون مي فرستد و او ثروت بدون شماره و محاسبه در ميان مردم پخش مي کند.»

رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:

«ابشرکم بالمهدي يملا الارض قسطا کما ملئت جورا وظلما، يرضي عنه سکان السماء والارض يقسم المال صحاحا فقال رجل ما معني صحاحا؟ قال: بالتسوية بين الناس، ويملا قلوب امة محمد غني ويسعهم عدله حتي يامر مناديا ينادي يقول: من له بالمال حاجة فلايقوم من الناس الا رجل واحد ثم يامر له بالمال فياخذ ثم يندم ويرد; [20] .

شما را به ظهور حضرت مهدي عليه السلام بشارت مي دهم که زمين را پر از عدالت مي کند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است. ساکنان آسمانها و زمين از او راضي مي شوند و اموال و ثروت ها را به طور صحيح تقسيم مي کند. شخصي پرسيد تقسيم صحيح ثروت چيست؟ فرمود: به طور مساوي در ميان مردم تقسيم شود و دل هاي پيروان محمد را پر از بي نيازي کند و عدالتش همه را فراگيرد، تا آن جا که دستور دهد کسي با صداي بلند صدا زند که هر کس نياز مالي دارد، برخيزد. هيچ کس جز يک نفر بر نمي خيرد، سپس امام دستور مي دهد مال قابل ملاحظه اي به او بدهند; اما او به زودي پشيمان مي شود که چرا آزمند و حريص بوده است و مال را بر مي گرداند».

سفر به فضا در عصر ظهور

در عصر ظهور، به جهت وسايل فوق مدرني که در اختيار مردم قرار مي گيرد، سفر به فضا و کرات بالا، همانند سفرهاي زميني امري عادي خواهد شد. البته روايات اين باب، سفر به آسمان ها را براي خود آن حضرت مي دانند; لکن ظاهرا وضع آن زمان، به گونه اي خواهد بود که سفر به آسمان ها همانند سفر از قاره اي به قاره ديگر در عصر ما بوده و امکانات سفر به فضا، در اختيار همه قرار خواهد گرفت; يعني، زندگي بر روي زمين در آن مدينه فاضله، وارد مرحله جديدي خواهد شد که به طور کلي با وضعيت گذشته فرق دارد. همان گونه که امروزه بشر به پيشرفت هايي در صنايع و نرم افزار ست يافته که اگر در گذشته گفته مي شد، پذيرش آن تنها از طريق اعجاز مورد قبول واقع مي شد. از اين رو پيشرفت هاي آن عصر براي مردم امروز ما، به آساني قابل قبول نيست و عده اي هم آن را از باب اعجاز حضرت مهدي (عج) قبول مي کنند.

امام باقر عليه السلام در همين رابطه مي فرمايد:

«ذخر لصاحبکم الصعب، قلت: وما الصعب؟ قال ما کان من سحاب فيه رعد وصاعقة او برق، فصاحبکم يرکبه، اما انه سيرکب السحاب ويرقي في الاسباب اسباب السماوات السبع و الارضين السبع; [21] .

براي صاحب و سرور شما حضرت مهدي عليه السلام آن وسيله سرکش ذخيره شده است. راوي مي گويد: گفتم: منظور از وسيله سرکش چيست؟ امام فرمود: ابري است که در آن غرش رعد و شدت صاعقه يا برق است. او بر اين وسيله سوار مي شود، آگاه باشيد او به زودي بر ابرها سوار مي شود و به آسمان ها و زمين هاي هفتگانه صعود مي کند».

مسلما منظور از ابر، اين ابر معمولي نيست; چون ابرهاي معمولي وسيله اي نيستند که بتوان با آنها سفر فضايي کرد; زيرا آنها در جو زمين در حرکت اند و با زمين فاصله چنداني ندارند و نمي توانند از آن بالاتر روند. پس منظور وسيله فوق العاده سريعي است که در آسمان، به صورت توده اي فشرده از ابر به نظر مي رسد و غرشي همانند رعد و قدرت و شدتي همچون صاعقه دارد. به هنگام حرکت، دل آسمان را با نيروي فوق العاده خود، مي شکافد و به پيش مي رود و مي تواند تا هر نقطه اي از آسمان حرکت کند.

بدين ترتيب، آن وسيله اي فوق مدرن بوده و شبيه آن در وسايل کنوني وجود ندارد و از تصور ما بيرون است.

پي نوشته ها :

[1] سوره حديد، 25.

[2] مائده، آيه 8.

[3] انعام، آيه 152.

[4] نحل، آيه 90.

[5] مائده، آيه 8.

[6] اسدالغابة، ج 4، ص 408.

[7] مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح.

[8] معجم الاحاديث الامام المهدي، جلد 1، ص 92.

[9] بحارالانوار، ج 52، ص 362.

[10] همان، ص 336.

[11] همان، ص 328.

[12] منتخب الاثر، ص 483.

[13] بحارالانوار، ح 52، ص 391.

[14] همان، ص 328.

[15] همان، ص 390.

[16] منتخب الاثر، ص 482.

[17] بحارالانوار، ج 52، ص 338.

[18] عقد الدرر، فصل 7، ص 211.

[19] منتخب الاثر، ص 168.

[20] معجم الاحاديث الامام المهدي، ج 1، ص 95.

[21] بحارالانوار، ج 52، ص 321.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

اسرار غيبت امام زمان

آزمايش مردم

يکي از سنّت‏هاي الهي آزمايش مردم است. اين سنت در تمام امّت‏هاي گذشته نيز اجرا شده است. خداوند متعال در قرآن کريم مي‏فرمايد: «اَحَسِبَ النّاسُ اَنْ يُتْرَکُوا اَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنَ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْکاذِبينَ» [1] ؛ «آيا مردم خيال مي‏کنند که همين که گفتند ايمان آورديم رها شده و ديگر امتحان نمي‏شوند. کساني را که قبل از آن‏ها بودند، آزمايش کرديم تا خداوند راستگويان و دروغ‏گويان را مشخص کند.»

با توجه به آيه فوق، خداوند متعال در هر زمان و دوره‏اي، مردم آن دوره را مورد امتحان قرار مي‏دهد تا مؤمنين واقعي از متظاهرين به دين و ايمان مشخص شوند. امتحان الهي در هر زمان، متفاوت و متناسب با رشد و کمال عقلي مردم آن زمان است. در دوران غيبت کبري، با غايب شدن حجت خدا، مردم به استقامت و پايداري نسبت به دين امتحان مي‏شوند تا منتظرين واقعي از غير واقعي تميز داده شده و هر کدام پاداشي در خور موفقيت در اين امتحان به دست آورند.

سدير مي‏گويد: در خدمت مولايمان امام صادق عليه‏السلام بوديم، امام عليه‏السلام روي زمين نشسته و عبائي بي‏يقه و با آستين کوتاه پوشيده بود، در آن حال مانند پدر فرزند مرده گريه مي‏کرد، آثار حزن از رخسار مبارکش نمايان بود و مي‏فرمود: آقاي من! غيبت هزاران سرّ نهان در نظام دين و برنامه‏هاي مترقي آن وجود دارد که درک هر يک، دلي دريا و چشمي بينا مي‏خواهد تا آنجا که همه پيامبران هم نمي‏توانند به تمام اسرار آگاه باشند، تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب کرده است.

آقاي من! غيبت تو براي هميشه مرا اندوهگين کرده مثل کسي که تمام بستگانش را يکي پس از ديگري از دست مي‏دهد و تنها مي‏ماند.

سدير مي‏گويد: از ناله‏هاي جانگداز حضرت، پريشان شده و عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! خداوند ديدگان شما را گريان نکند، براي چه اين قدر ناراحت و محزون هستي؟

امام صادق عليه‏السلام آه سوزناکي کشيد و [بدين مضمون] فرمود: «قائم ما غيبت طولاني کرده و عمرش طولاني مي‏شود. در آن زمان اهل ايمان امتحان مي‏شوند و به واسطه طول غيبتش شک و ترديد در دل آن‏ها پديد مي‏آيد و بيشتر، از دين خود برمي‏گردند.»

بيم از کشته شدن

زراره گويد: امام صادق عليه‏السلام فرمود: «براي حضرت قائم قبل از ظهورش غيبتي است.» پرسيدم: چرا؟ فرمود: «يَخافُ عَلي نَفْسِهِ الذِّبْحَةَ؛ بر جانش از کشته شدن مي‏ترسد.» [1] .

حضرت همواره در معرض کشته شدن بوده و هست؛ زيرا حکّام ستمگري که در طول دوران اسلامي حکم رانده‏اند (عباسيان، عثمانيان و غير آنان از کساني که به ويژه در خاورميانه حکومت نموده‏اند) بيشترين تلاش و کوشش خود را صرف پايان بخشيدن به زندگاني حضرت مهدي عليه‏السلام مي‏نمودند؛ خصوصا پس از آن که مي‏دانستند که حضرت مهدي عليه‏السلام همان کسي است که تخت‏هاي حکمرانان ظلم و جور را متزلزل نموده، درهم خواهد شکست و همان کسي است که هستي ظالمان را نابود و از استيلاء آنان بر بندگان خدا و کشورها جلوگيري خواهد کرد.

هيچ يک از امامان معصوم به مرگ طبيعي از دنيا نرفتند، بلکه طاغوت‏هاي اين امّت آنان را شهيد کردند، با اين که مي‏دانستند بشارت‏ها و اخباري که راجع به حضرت مهدي عليه‏السلام وارد شده، درباره آنان (يازده امام عليه‏السلام) وارد نشده است. مثلاً درباره هيچ يک از ائمه عليهم‏السلام حتي يک حديث به اين مضمون وارد نشده که دنيا را از عدل و داد پر خواهد ساخت و بر تمام جهان حکم خواهد راند، و تمام وسايل پيروزي و ظفر براي وي فراهم خواهد آمد، جز درباره وجود مقدس حضرت مهدي عليه‏السلام. با چنين خبرهايي، حکومت‏هاي جور و ستم در قبال شخصيتي بزرگ که مي‏خواهد حاکميت ظلم و ستم را از بين برده و حاکميت عدل و داد را در سراسر جهان بگستراند، دست روي دست نگذاشته و سکوت نمي‏کردند و همواره مترصد کشتن چنين انساني بودند.

آمادگي و استعداد مردم

قانون عرضه و تقاضا در جوامع بشري همواره و در همه جا جاري است و عرضه مطابق تقاضا مي‏باشد. در غير اين صورت نظام زندگي به هم خورده و تعادل خود را از دست مي‏دهد. اين قانون تنها جنبه اقتصادي ندارد بلکه در مسائل اجتماعي نيز جاري است.

بدون تقاضا، عرضه بي‏فايده است. نياز به رهبر و پيشوا براي جامعه نيز از اين قاعده و قانون مستثني نبوده و در قالب استعداد و آمادگي مردم تحقق پيدا مي‏کند.

در دوران غيبت، مردم جهان به تدريج براي ظهور آن مصلح حقيقي و سامان‏دهنده وضع بشر، آمادگي علمي، آقاي من! غيبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب کرده است عملي و اخلاقي پيدا مي‏کنند. روش آن حضرت مانند روش انبياء و اولياء درگذشته نيست تا مبتني بر اسباب و علل عادي و ظاهري باشد، بلکه روش او در رهبري بر جهان بر مبناي حقايق و حکم به واقعيات، و ترک تقيه و… است، که انجام اين امور نياز به تکامل علوم و معارف و ترقي و رشد فکري و اخلاقي بشر دارد، به طوريکه قابليت براي حکومت واحد جهاني در راستاي تحقق احکام الهي فراهم باشد و جامعه بشري به اين مطلب برسد که هيئت‏هاي حاکمه با روش‏هاي گوناگون نمي‏توانند از عهده اداره امور برآيند، و مکتب‏هاي سياسي و اقتصادي مختلف دردي را درمان نمي‏کنند، اجتماعات و کنفرانس‏ها و سازمان‏هاي بين‏المللي و طرح‏ها و کوشش‏هاي آن‏ها به عنوان حفظ حقوق بشر نمي‏توانند نقشي را ايفاء کنند و از تمام اين طرح‏ها که امروز و فردا مطرح مي‏شود مأيوس شود.

وقتي اوضاع و احوال اين گونه شد و مردم از تمدن منهاي دين، معنويت و انسانيت، کنوني به ستوه آمدند و تاريکي و ظلمت جهان را فرا گرفت، ظهور يک مرد الهي در پرتو عنايت حق، مورد استقبال مردم جهان قرار مي‏گيرد. در اين شرايط پذيرش جامعه از نداي روحانيِ يک منادي آسماني بي‏نظير خواهد بود، زيرا در شدّت ظلمت و تاريکي، درخشندگي نور نمايان‏تر مي‏گردد.

خالي نماندن زمين از حجت

حضرت علي عليه‏السلام فرمود: «لا تَخْلُوا الاَْرْضُ مِنْ قائِمٍ بِحُجَّةِ اللّه‏ِ؛ هيچگاه زمين از کسي که قائم به امر الهي باشد خالي نخواهد ماند.»

از سنّت‏هاي دائمي الهي اين است که از آغاز آفرينش، بشر را تحت سرپرستي يک راهنما و رهبر قرا رداده است و براي هر قوم و ملتي رسولي فرستاده تا آن رسول، مردم را از عذاب الهي بترساند و وصي و خليفه و جانشين و امام پس از او نيز همان سيره و روش پيامبر را عمل کرده و مردم را به اهداف الهي نزديک کرده است.

امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: «اگر در دنيا دو نفر وجود داشته باشند، يکي از آن‏ها امام و حجت خدا است.» [1] .

باز مي‏فرمايد: «آخرين کسي که از اين دنيا خواهد رفت امام است و او حجت خدا بر خلق است و بايد او آخرين نفر باشد که از دنيا مي‏رود، براي اينکه کسي بدون حجت و رهبر نماند تا با خداي احتجاج کرده، شکايت نمايد که تکليف خود را در دنيا نمي‏دانسته است.» [2] .

حضرت علي عليه‏السلام فرمود: «بدانيد زمين از حجت خدا خالي نمي‏ماند، ولي خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان آن‏ها را از ديدار او کور خواهد ساخت.» [3] .

با توجه به رواياتِ فوق و بررسي دوران زندگيِ امامان معصوم عليه‏السلام که هيچ کدام با مرگ طبيعي از دنيا نرفتند، اگر آخرين حجت الهي نيز غايب نمي‏شد و درميان مردم حضور عادي مي‏داشت، يقينا به سرنوشتِ امامان ديگر دچار مي‏شد، و مردم براي هميشه از فيض‏الهي محروم مي‏شدند. خداوند متعال با حکمت بالغه‏اش آخرين حجت خود را به وسيله غيبت حفظ و صيانت نموده تا زمين از حجت حق خالي نماند.

نداشتن يار و ياور

يکي از علت‏هاي غيبت امام زمان عليه‏السلام نبودِ انصار و اصحاب جهت ياري رساندن به آن حضرت است. از روايات مختلف اين نکته برداشت مي‏شود که نصاب ياران حضرت مهدي عليه‏السلام 313 نفر مي‏باشد که با تولد و رشد آن‏ها، يکي از موانع ظهور مرتفع مي‏گردد. انصار و ياران حضرت را مي‏توان به دو گروه تقسيم کرد:

1 ـ ياران خاص: که 313 نفر مي‏باشند و صفات و شاخصه‏هايي که در روايات ذکر شده، مربوط به آن‏ها مي‏باشد و در زمان ظهور و حکومت جهاني حضرت، تصديِ مناسب مهم حکومتي را به عهده دارند.

از حضرت علي عليه‏السلام روايت شده است که فرمودند: «ياران خاص قائم جوانند، بين آنان پيري نيست مگر به ميزان سُرمه در چشم و يا مانند نمک در غذا که کمترين مادّه غذا نمک است.» [1] .

از امام صادق عليه‏السلام روايت شده است که فرمودند: «مرداني‏اند که گويي قلب‏هايشان مانند پاره‏هاي آهن است. هيچ چيز نتواند دل‏هاي آنان را نسبت به ذات خدا گرفتار شک و ترديد سازد. سخت‏تر از سنگ هستند و….» [2] .

2 ـ ياران عام: نصاب معيني ندارند. در روايات تعداد آن‏ها مختلف و در بعضي از آن‏ها تا 10 هزار نفر در مرحله اوّل ذکر شده است که در مکه با حضرت پيمان مي‏بندند.

امام زمان عليه‏السلام با اين تعداد از ياران خاص و عام، قيام جهاني خود را شروع مي‏کند.

تعهد نداشتن نسبت به حاکمان جور

امام صادق عليه‏السلام فرمود: «يَقُومُ الْقائِمُ وَ لَيْسَ لاَِحَدٍ في عُنُقِهِ عَهْدٌ وَ لا عَقْدٌ وَ لا بِيْعَةٌ؛ [1] قائم ما در حالي ظهور مي‏کند که در گردن او براي احدي عهد و پيمان و بيعتي نيست.»

برنامه مهدي موعود، با ساير ائمه اطهار عليهم‏السلام تفاوت دارد. ائمه عليهم‏السلام مأمور بودند که در ترويج و انذار و امر به معروف و نهي از منکر تا سر حد امکان کوشش نمايند، ولي سيره و رفتار حضرت مهدي عليه‏السلام متفاوت با آنان بوده و در مقابل باطل و ستم سکوت نکرده، با جنگ و جهاد، جور و ستم و بي‏ديني را ريشه‏کن مي‏نمايد.

اصلاً اين گونه رفتار از علائم و خصائص مهدي موعود شمرده مي‏شود. به بعضي از امامان که گفته مي‏شد: چرا در مقابل ستمکاران قيام نمي‏کني؟ جواب مي‏داد: اين کار به عهده مهدي ماست. به بعضي از امامان اظهار مي‏شد: آيا تو مهدي هستي؟ جواب مي‏داد: مهدي با شمشير جنگ مي‏کند و در مقابل ستم ايستادگي مي‏نمايد ولي من چنين نيستم. به بعضي عرض مي‏شد: آيا تو قائم هستي؟ پاسخ مي‏داد: من قائم به حق هستم، ليکن قائم معهودي که زمين را از دشمنان خدا پاک مي‏کند نيستم. از اوضاع آشفته جهان و ديکتاتوري ظالمين و محروميت مومنين شکايت مي‏شد، مي‏فرمودند: قيام مهدي مسلم است، در آن وقت اوضاع جهان اصلاح و از ستمکاران انتقام گرفته خواهد شد. مومنين و شيعيان هم به اين نويدها دلخوش بودند و هرگونه رنج و محروميتي را بر خود هموار مي‏کردند.

اکنون با اين همه انتظاراتي که مؤمنين بلکه بشريت از مهدي موعود دارند، آيا امکان داشت که آن جناب با ستمکاران عصر بيعت و پيمان ببندد که در صورت امضاء پيمان و بيعت ناچار باشد به عهد و پيمان خويش وفادار بماند و در نتيجه هيچ وقت اقدام به جنگ و جهاد نکند؛ زيرا اسلام عهد و پيمان را محترم شمرده و عمل به آن را لازم دانسته است.

از اين رو در احاديث تصريح شده که يکي از اسرار غيبت و مخفي شدن ولادت حضرت صاحب الامر عليه‏السلام اين است که ناچار نشود با ستمکاران بيعت کند تا هر وقت خواست، قيام کند و بيعت کسي در گردنش نباشد.

امام حسن مجتبي عليه‏السلام فرمود: «اِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ يَخْفي وِلادَتَهُ وَ يُغَيِّبُ شَخْصَهُ لِئَلاّ يَکُونَ لاَِحَدٍ في عُنُقِهِ بِيْعَةٌ اِذا خَرَجَ؛ خداوند عز و جل ولادت او را مخفي مي‏کند و شخص او را از ديده‏ها پنهان مي‏سازد تا هنگامي که ظهور مي‏کند کسي را در گردن او بيعت نباشد.» [2] .

پي نوشته ها :

[1] مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 91.

[1] عنکبوت/ 2.

[1] شيخ صدوق، کمال الدين و اتمام النعمه، ج 2، باب 44، ج 11، ص 482.

[1] علامه حائري، الزام الناصب، ص 4؛ ر.ک. زندگاني حضرت صاحب‏الزمان، ص 164.

[2] علامه حائري، الزام الناصب، ص 4؛ ر.ک. زندگاني حضرت صاحب‏الزمان، ص 164.

[3] کافي، ج 2، ص 164؛ ر.ک مکيال المکارم، ص 160.

[1] علامه مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 333، حديث 10؛ غيبت نعماني، باب بيستم.

[2] علامه مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 308.

[1] اصول کافي، ج 1، ص 342.

[2] کامل سليمان، يوم الخلاص، ص 101.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

ويژگي هاي ياران امام زمان (عج)

خداوند متعالي در قرآن كريم مي فرمايد:

وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (1)

چه بسيار پيامبراني كه مردان الاهي فراواني به همراهشان نبرد كردند و از هر رنجي كه در راه خدا ديدند، نه سستي ورزيدند و نه ضعف و زبوني نشان دادند و خداوند، شكيبايان را دوست مي دارد. سخنشان فقط اين بود كه پروردگارا! گناهان ما را ببخش و از تندروي هاي ما در كارها در گذر! گام هاي ما را استوار بدار و ما را بر جمعيت كافران پيروز كن!

واژة «ربيون» در اين دو آية شريف به مردمي خداپرست اشاره دارد كه مخلصانه در ركاب پيامبران با كافران و مشركان جنگيدند. ربيون در زمانة ما، مصداق تامي غير از بسيجيان ندارد و تمام ويژگي هايي كه در اين دو آيه دربارة «ربيون» بيان شده، گويا در شأن بسيجيان ما نازل شده است.

پس از زمان پيامبر (ص)، شاهد قيام هاي الاهي فراواني بوده ايم؛(2) اما هيچ يك از آن ها مصداق «ربيون كثير؛ مردانِ الاهي فراوان» نبوده است تا جايي كه به طور يقين مي توان گفت: اگر از عصر پيامبر بگذريم، كامل ترين مصداقِ «ربيون كثير»، بسيجيان مخلص ما در ايران اسلامي بوده اند.

همان گونه كه از روايات برمي آيد، ياوران راستين امام زمان (عج) نيز مصداقِ تامّ «ربّيون كثير» بوده، داراي ويژگي هاي خاص ايشان هستند.

ويژگي هاي اساسي «ربيون» كه در اين دو اية شريف بيان شده است، عبارتند از: قدرت والاي روحي،‌ بردباري، طلب مغفرت، طلب استواري و استقامت و طلب نصرت كه دربارة هر يك از اين ويژگي ها توضيحي مختصر ارائه مي كنيم:

1.قدرت والاي روحي

ميدان جنگ، عرصة جنگيدن، كشتن و كشته شدن است. طولاني شدن جنگ، به طور طبيعي آثار منفي فراواني را در پي مي آورد. از يك طرف، عواملي چون دوري از زن و فرزند، نابساماني خانواده ها، بي سرپرستي بچه ها، فقر و ويراني ناشي از جنگ، باعث سست شدن اراده و انرژي روحي جنگاوران مي شود و از طرف ديگر، آثار ضعف و سستي در بدن و انرژي هاي جسماني بروز مي كند. مجموعة اين عوامل مي تواند باعث خضوع و تسليم در مقابل دشمن شود.

خداوند متعالي، جنگاوران مجاهدي را مي ستايد كه به عشق خدا و رسول او، خالصانه در ميدان هاي طاقت فرساي جنگ استقامت ورزيدند و لحظه اي ضعف از خود نشان ندادند؛ ستارگان درخشاني كه حتي با طولاني شدن جنگ و پيشامد مصيبت هاي گوناگون،‌ نه در عشق و ارادة آهنينشان ضعفي پيدا شد و نه در برابر دشمن، دست خضوع و تسليم بالا بردند: فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ؛(3) از هر صدمه اي كه در راه خدا ديدند، نه سستي ورزيدند و نه ضعف و زبوني نشان دادند.

چنين ويژگي بارزي را در رزمندگان و بسيجيان خويش در طول هشت سال دفاع مقدّس به چشم ديده ايم؛ دلير مرداني كه تا واپسين نفس و واپسين قطرة خون از اسلام و ميهن اسلامي دفاع كردند و تمام هستي خود را بر سرِ پيمان الاهي خويش فدا ساختند.

2.بردباري

دليرمرداني كه در اين آيه، مورد ستايش خداوند قرار مي گيرند، مجاهداني خستگي ناپذيرند كه به سبب بردباريِ فوق العاده شان، محبوب ذابت اقدس الاهي شده اند: و الله يحب الصابرين؛ (4) و خداوند، چنين صبركنندگاني را دوست مي دارد. اگر در شأن رزمندگان و بسيجيان، جز همين جمله در قرآن نازل نشده بود، براي پاداش آن ها كافي بود. چه پاداشي بالاتر از محبوبيت نزد خداوند قابل تصوّر است؟! آن كه پروردگارش او را دوست بدارد، چه چيزي كم خواهد داشت؟!

3.طلب آمرزش، استقامت و ياري

چنين مجاهدان راستيني در كشاكش مصيبت هاي جنگ و رنج هاي جنگاوري، زبان حال و قالشان،‌ چيزي جز طلبِ آمرزش، عذرخواهي و طلب استقامت و ياري از پروردگارشان نيست: وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا ؛(5) سخنشان جز اين نبود كه پروردگارا! گناهان ما را ببخش و از تندروي هاي ما در كارها در گذر.

اين رزم آوران الاهي، نه تنها خود و عمل خود را نمي بينند، بلكه همواره عذر تقصير به درگاه الاهي مي آورند كه خدايا! تو خود كوتاهي هاي ما را در انجام وظيفه ببخشاي و از گناه و زياده روي و كوتاهي ما به لطف و مرحمت خويش در گذر: ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا (6) . و افراط هاي ما نيز در انجام وظيفة بندگي و مجاهدت چشم بپوش: وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا (7). پروردگارا! همة هستي ما از تو است و اكنون به درگاه تو تقديم مي كنيم. لطف و مرحمتي كن و كاستي ها و لغزش هاي ما را تو خود جبران و اصلاح فرما! بار پروردگارا! اين راه خطرخيز را با همة افت و خيزهايش تا بدين جا رسانده ايم؛ اما چه امان از سستي در ادامة راه و فريب هاي شيطان و زمين گيري دنيا؟! پس اكنون خدايا! ما را تا سرانجام اين راه، همواره استوار و پابرجا بدار: وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا (8) . بار خدايا! هر چند مأموريت ما انجام وظيفه است، نه رسيدن به نتيجه؛ اما نهايت آرزوي ما پيروزي بر كافران و نابكاران عالم است. خدايا! تو خود به قدرت قاهر خويش ما را بدين هدف برسان:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ (9)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما كه از آيين خود بازگردد، {بداند كه} خداوند به زودي، قومي را برمي انگيزاند كه ايشان را بسيار دوست مي دارد و آن ها نيز خداوند را دوست مي دارند و در برابر مؤمنان سرافكنده و فروتن و در مقابل كافران سرافراز و مقتدرند.

لحن آية پيشين، رنج و ناراحتي پيامبر اكرم (ص) و مؤمنان راستين از سست عنصري و دم دمي مزاجيِ افراد ضعيف الايمان را نشان مي دهد؛ ناراحتي و نگراني از عقبگرد و بازگشت مسلمانان سست ايمان به حلقة كافران.

اين آية نوراني دربردارندة بشارتي شورانگيز به پيامبر و مؤمنان راستين است كه هرگز نپنداريد قوام دين خدا فقط به عدّه اي تازه مسلمانانِ ضعيف است كه اگر به كفر و شرك بازگردند، اسلام و افتخارهاي آن از بين مي رود. اگر عده اي از اسلام روي گردانيدند و به كفر بازگشتند،‌ هرگز اندوهي به خويش راه ندهيد؛ چرا كه خداوند، در آينده، مؤمناني را برخواهد انگيخت كه نخستين صفت و مدال افتخارشان اين است كه محبوب خداوندگار، و محبّ اويند: يحبهم و يحبونه؛ خداوند دوستدار ايشان است و ايشان نيز دوستدار خداوندند. عشقي مقدّس و طرفيني بين ايشان و پروردگارشان برقرار شده است؛‌ فضيلتي بس ارزشمند كه مقامي بالاتر از آن تصوّر شدني نيست.

5.فروتني در برابر مؤمنان و گردن فرازي در مقابل كافران

علامت اين عشق پاك طرفيني، دو صفتِ همراه با هم است: أذلة علي المؤمنين و أعزة علي الكافرين؛ در برابر مؤمنان متواضع و فروتنند و در مقابل كافران گردن فراز و مقتدرند. در مقابل اهل ايمان،‌ چنان تواضع دارند كه گويا بندة ايشانند. در برابر مؤمنان به هيچ وجه انانيت و خودبيني ندارند؛ به طوريي كه گويا خودِ ايشانند. همينان كه در برابر مؤمنان، چنين خاكي و متواضعند، در مقابل كافران، سرسخت و عزتمندند. ايشان در مقابل گردن كشان چنان در اوج عزّت و قدرت و گردن فرازي اند كه گويا آنان را هرگز به شمار نمي آورند.

وعدة الاهي در اين آية نوراني و معجزه آميز، از ظهورِ خداباوراني ثابت قدم با دو صفت والاي باطني و روحي خبر مي دهد كه هم محبوب خدا، و هم محبّ اويند؛ ويژگي هاي والايي كه از راه هاي ظاهري قابل تشخيص نيست؛ زيرا اين دو ويژگيِ قلبي، رازي نهان بين عاشق و معشوق است كه بيگانگان از آن آگاهي ندارند؛ اما كساني كه اين دو ويژگيِ قلبي را دارا هستند، دو نشانة ظاهري در رفتار و گفتارشان پديدار مي شود: 1.أذلة علي المؤمنين؛ خاضع و فروتن در برابر مؤمنان؛ 2. أعزة علي الكافرين؛ عزتمند و مقتدر در برابر كافران.

اگر اين ويژگي ها را بر خصوصياتي كه براي «ربيّون كثير»ذكر شده بود، تطبيق دهيم؛ و آن گاه بر تاريخ اسلام مروري كنيم،‌ براي آن هيچ مصداقي، جز بسيجيان شورآفرين ايران اسلامي نمي يابيم؛ ارتشي ميليوني كه اكثريتشان، داراي اين اوصافند؛ البته وجود شدّت و ضعف و درجه هاي گوناگون براي اين ويژگي ها طبيعي است.

در چشمان حقيقت بين بسيجيان ما، قدرتمندترين قدرت هاي جهان، حقيرترين و ناچيزترين افراد به شمار مي آيند. امام و پيشواي اين گروه ميليوني، همان رادمردي بود كه دربارة قاهرترين قدرت زمانه اش، آن هم در هنگامة‌ جنگ تحميلي و محاصرة كامل اقتصادي و با نبود سپاه و ارتشي منظم، چنان سخن مي گفت كه گويا دربارة موشي خوار و ذليل سخن مي گويد: «امريكا، هيچ غلطي نمي تواند بكند». «هر چه فرياد داريد،‌ بر سرِ امريكا بكشيد». با دلهره به محضرش عرض كردند: امريكا رابطه اش را با ايران به طور كلّي قطع كرده است و ناوهاي جنگي او به سوي خيلج فارس در راهند. در اين هنگام، در اوج صلابت و عزّت فرمود:

«مگر اين رابطه براي ما چه نفعي داشته است كه از قطع آن نگران باشيم. اين كه به بره اي بگويند گرگي خونخوار رابطه اش را با تو قطع كرده است، نه تنها نگراني و ناراحتي ندارد؛ بلكه سرور و خوشحالي دارد.

اين تجلّيِ أعزة علي الكافرين است كه در برابر هيچ قدرت شيطاني خضوع نمي كند و اندك باجي نمي دهد؛ چرا كه روح والايش به اقيانوس بيكرانِ قدرت الاهي متّصل شده است. پشتوانة چنين رادمرداني، كوهساري عظيم از قدرتِ خدايي و عنايت اولياي الاهي است. اينان تحت عنايت هاي خاصّ پيامبر اكرم (ص)، امامان (هم) و در صدر ايشان، تحت ولايت خاصّ امام عصر (عج) قرار گرفته اند؛ از اين رو در برابر هيبت و شوكت دشمنان، خم به ابرو نمي آورند و هيچ گاه احساس شكست و حقارت نمي كنند؛ هر چند در مقابل تجهيزاتِ فوق مدرن كافران هيچ سلاحي ندشته باشند. اين مردان ربّاني، با قدرتِ بي نهايت، رابطه اي عاشقانه برقرار كرده و محبوب او شده اند؛ تمام هستي خويش را در برابر او باخته و همه چيز را به او يافته اند؛ اما همان امام، در برابر كارگر فقير يا پدر شهيد، با كمال خضوع و مهرباني، مي فرمود: «من دست شما را مي بوسم» يا خطاب به بسيجيان مي فرمود: «اي كاش من هم يك بسيجي بودم».

6.نهراسيدن از سرزنش ها

نشانة ديگر اين مردان الاهي اين است كه در جهاد في سبيل الله، از هيچ سرزنشي نمي هراسند: يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومة لائم؛ 8 آن ها در راه خدا مجاهده مي كنند و از سرزنش هيچ ملامت گري هراسي ندارند. مجاهدة‌ فرهنگي اين رادمردان، زبان ملامتگران را ضدّشان مي گشايد؛ ولي آن ها هيچ باكي ندارند. اگر بنا بود، در مجاهدت هاي الاهي ملامتي در كار نباشد، اين آيه براي چه بود؟!

شيعياني مخلص همچون ميثم تمّارها، عمروبن حمدها، حجربن عدي ها و ابوذرها تبعيد شدند؛ زنداني و شكنجه شدند، و بدن هايشان را بردار نگه داشتند؛ اما لحظه اي از ولايت مولايشان علي (ع) و ستايش او دست برنداشتند تا آن كه زبانش را بريدند؛‌ شكمشان را دريدند و عاقبت به شهادت رسيدند.

اگر ما نيز بخواهيم در شمار شيعيان واقعي علي بن ابي طالب (ع) و امام زمانمان باشيم، بايد خود را آماده كنيم و در راه انجام وظيفه و اظهار حق، از هيچ چيزي، حتي از سرزنش دوستان نيز نهراسيم. خيلي راحت است كه انسان به دست دشمنان ترور و كشته شود؛ اما آن چه تحمّلش مشكل است، ملامت دوستان است. كساني كه خداوند، براي زنده كردن دينش برخواهد انگيخت، از سرزنش دوستان نيز نمي هراسند.

بر حذر باشيم كه اگر خود را براي ايفاي چنين مسؤوليت سنگيني آماده نكنيم و يا در دام ملامتگران و فتنه جويان گرفتار آييم، جزو گروه و حزبي خواهيم شد كه خلافِ قرآن و معارف اهل بيت (هم) رفتار مي كنند؛ البته با شعار و فرياد، انسان نه علوي مي شود و نه حسيني. به فرمايش مقام معظم رهبري، رفتارمان بايد علوي باشد؛ وگرنه شاه هم شعار اسلام پناهي و شايسته سالاري مي داد. چه فايده اي خواهد داشت اگر در شعار و گفتار بگوييم: يا ليتنا كنا معكم فنفوز فوزاً عظيما؛ اي كاش در كربلا با شما بوديم تا به شهادت مي رسيديم؛ اما در عمل حاضر نباشيم حتي يك سيلي بخوريم؟ حاضر نباشيم يك فحش بشنويم؟ اين ديگر چگونه حسيني بودن است؟!

اين بزرگواران غيور كجا، و بي غيرتان ترسو كجا؟! مردمي سست ايمان كه با كوچك ترين تهديد امريكا مي گريزند و ميدان را خالي مي گذارند، و آنان كه دل هايشان همواره از قطع رابطه با امريكا هراسان و لرزان است، از روحيه و حماسة حسيني چه بهره اي برده اند؟!

ملاك ياري رساني الاهي

هر چه رابطة عاشقانه و متوكّلانة‌ ما با خداوند قوي تر باشد، مدد رساني هاي خداوند و اولياي او گسترده تر خواهد بود. نمونه هايي زيبا از اين رابطه را بارها و بارها در جبهه ها مشاهده كرديد: آن هنگام كه قوي ترين افراد احساس مي كردند كار تمام شده است و شكست خورده ايم، اخلاص و توكل عاشقانة رزمندگان، عنايت هاي خاصّ الاهي را به ياري مي رساند؛ چرا كه زبانشان همواره به اين درخواست عاجزانه و متوكلانه مترنّم بود:

ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (10)

از سوي ديگر، هر چه احساس نيازمندي ما به خداوند، كم تر باشد و به جاي اتكا بر قدرت الاهي، به فراواني جمعيت دل خوش داريم و به فن آوري پيشرفته و كمك هاي خارجي اميدوار باشيم، عنايت ها و امدادهاي الاهي نيز در حق ما كم تر خواهد بود.

ميزان عنايت و مدد رساني الاهي در گرو ميزان ارتباط و مددگيري ما از خدا است. سنّت پابرجا و قطعي خداوند همواره اين بوده است كه اگر در راه ياري دين حق هر چه داريم در طبق اخلاص نهيم، كمبودهايمان از سوي خداوند رحمان جبران خواهد شد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ؛(11) اي اهل ايمان! اگر آيين خدا را ياري دهيد، شما را ياري مي دهد و گام هايتان را استوار مي دارد. او با هيچ كس خويش و قومي ندارد و براي هيچ كس تضميني را برعهده نگرفته است؛ اما سنت و شيوة هميشگي او اين است كه هر كه خالصانه به سوي او رود و دين او را ياري كند، ياوري اش را برعهده خواهد گرفت؛ وعده اي قطعي كه هيچ كس خويش و قومي ندارد و براي هيچ كس تضميني را برعهده نگرفته است؛ اما سنت و شيوة هميشگي او اين است كه هر كه خالصانه به سوي او رود و دين او را ياري كند، ياوري اش را برعهده خواهد گرفت؛ وعده اي قطعي كه هيچ تخلّفي در آن راه ندارد؛ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ، (12) خداوند، هرگز وعدة خويش را نقض نخواهد كرد.

هرگز نپنداريم كه چون در طول هشت سال دفاع مقدس، مشمول كمك ها و امدادهاي خداوند شده ايم، تا ابد بيمه شده و مصونيت يافته ايم. كار خداوند از روي حكمت و حساب است. هر زمان كه رابطة ما با خداوند، چه در مسائل فردي و چه در امور اجتماعي، به ضعف و كاستي بگرايد،‌ مدد رساني الاهي نيز به ما كاستي مي گيرد و هرگاه كه به خود متّكي شويم، به خود واگذار خواهيم شد.

قرآن كريم، حال كساني را يادآوري مي كند كه چون در زندگي فردي و اجتماعي شان، همواره به ياد خدا بودند و عبادت و بندگان او را فراموش نمي كردند و شعاير الاهي را در جامعه پابرجا نگه مي داشتند،‌خدا هم دوستشان داشت و عزتشان بخشيد؛ اما وقتي حال و رابطه شان را با خداوند تغيير دادند، خداوند هم حال و عزتشان را تغيير داد:

ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ…؛ (13) اين به آن دليل است كه خداوند، هرگاه نعمتي را به قومي عطا فرمود، آن را تغيير نمي دهد تا آن هنگام كه آن قوم، حال خود را تغيير دهند.

آري، همانان كه عزّتمندان روزگار و نور چشمي هاي پروردگار بودند، چون رابطه شان با خدا به سستي گراييد، اوج نعمت و عزّتشان به حضيض ذلت و ظلالت واگراييد:

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً؛(14) از آن قوم خداپرست، جانشيناني بازماندند كه نماز را فرو گذاشتند و از شهوات پيروي كردند و زود باشد كه به زيان و ذلت و گمراهي فرو افتند.

اين فرموده هاي نوراني قرآن، فقط روايتِ تاريخ نيست؛ بلكه درس عبرتي براي ما است. قرآن از اساس، كتاب تاريخ نگاري يا داستان پردازي نيست؛ بلكه كتاب هدايتگري و انسان سازي است. درس و پيام آية پيشين اين است كه اگر آن سحرخيزي ها، آن گريه ها و تضرّع ها، و آن زيارت عاشوراها و دعاي كميل ها، جاي خود را به تماشاي فيلم هاي آن چناني و گوش سپاري به ترانه هاي كذايي داد؛ اگر آن نمازهاي شورانگيز و آن حضور قلب هاي روح فزا جاي خود را به تباه سازيِ حرمت نماز داد؛ اگر آن خداپرستي ها به نفس پرستي بدل شد، به طور قطع، گمراهي و فرو افتادن به منجلاب خواري و گمراهي را در پي خواهد داشت:

أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ …؛(15) آيا ديدي حال آن كس را كه هواي نفس خود را خداي خويش ساخت.

با دانستن اين حقايق ژرف قرآني،‌ ديگر جاي شگفتي نخواهد بود كه شاهد باشيم مبارزاني خستگي ناپذير و شكنجه ديده، در ادامة مسير حق، در گمراهي و ضدّيت با راه حق فرو غلتند و اين است رمز و راز آن دعاي هميشگي ربيّون كه از خداوند، ثبات قدم و توفيق دور ماندن از جاذبه ها و شبهات شيطاني را مي طلبند.

از يك سو، شبهه انگيزي هاي شيطاني، دين و ايمانمان را مي ربايد و به ترديد دچارمان مي كند و فساد در عقيده و ايمان را باعث مي شود،‌ و از سوي ديگر، جاذبه هاي فريبندة دنيايي،‌ ارزش ها و فضيلت هاي ما را محو مي كند و به فساد و تباهي مبتلايمان مي سازد و فساد در اخلاق و رفتار را باعث مي شود. در چنين حالي،‌ طبق چه ملاكي مي توان ياري الاهي را انتظار كشيد؟! بنابر چه سنّتي و براساس چه حكمتي؟!

اگر فتنه انگيزي و دنياپرستي در بيش تر افراد جامعه اي رواج يابد، كار به جايي خواهد رسيد كه حمايت از چنين جامعه اي برخلاف حكمت الاهي خواهد بود. ان شاءالله به بركت امامان (هم) و در ساية عنايت هي ويژة‌ حضرت وليّ عصر (عج)، تا هنگامي كه پيوندمان با جانشين بر حق امام زمان (عج) محكم است، چنين بلاها و عقوبت هايي برملت و كشور ما فرود نخواهد آمد.

فرجام پيروي نكردن از رهبران الاهي

پيوند مردم با رهبري الاهي در ايران، باعث نزول همة بركت ها و عنايت الاهي شد و گسستن مردم از رهبري الاهي در عراق، اين همه رنج و فلاكت را براي مردم آن سرزمين در پي داشت.

موقعيت آيت الله العظمي حكيم در عراق در مقايسه با موقعيت امام در ايرانِ آن زمان، خيلي والاتر و پابرجاتر بود. تمام عشاير عراق از مقلدان و مريدان وي بودند. آن جناب براي ايجاد انقلاب همه جانبه ازنجف به بغداد رفت و توقّعش اين بود كه با فرمان جهاد ايشان، شيعيان و عشاير عراق، كشور را زير و رو كنند؛ اما مردم عراق بر اثر غلبة روحية دنياپرستي و راحت طلبي و عافيت جويي، نداي اين سيد بزرگوار را بي لبيك گذاشتند و هيچ پاسخي به فراخواني او ندادند. شايد همين برخورد مردم عراق باعث شد كه وي با مرگي زودرس از دنيا برود.

اطاعت نكردن از نايبان امام زمان (عج)، از جمله آيت الله حكيم و آيت الله شهيد صدر (رضوان ا..) گناهي عظيم بود كه دود سياه و ظلماني اش هنوز هم به چشم مردم عراق مي رود.

كار خداوند، بي حساب و حكمت نيست. چرا مردم عراق در حضيض فلاكت و ذلت به سر مي برند؛ در حالي كه ملت شريف ايران در اوج نعمت و سعادت و عزت قرار دارند؟ آري، آن حبل الله متيني كه بين ملت ما و خداوند برقرار است. عروة الوثقاي ولايت است. عزيزان! قدر نعمت ولايت را بدانيد. اگر به پيماني كه با خدا و اولياي خدا داريم، وفادار بمانيم، خداوند لغزش هايمان را جبران خواهد كرد.

احساس ايمني از مكرالاهي و خطرهاي آن

يكي از خطرخيزترين پرتگاه ها براي اهل ايمان، احساس ايمني از مكرالاهي است. اين پندار كه چون خدا ما را به پيروزي رسانده است. ديگر كاري با ما نخواهد داشت و هر كاري بكنيم ناديده گرفته مي شود،‌ به طور كامل باطل است. عزيزان! خداند چنان باريك بين و سختگير است كه مو را از ماست مي كشد: وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ؛(16)و او،‌ قدرتي بي انتها و مجازاتي دردناك دارد.

احساس ايمني از مكرالاهي از گناهان بزرگ است. بر اين اساس بايد از آينده و عاقبت امورمان نگران باشيم. شما كه ايمانتان تا آن حد قوي نيست كه در برابر هر صحنة‌ جذّاب و فريبنده اي مقاومت كنيد و نلغزيد، كنار برويد و نگاه نكنيد. شما كه معلوماتتان در آن حد نيست به هر شبهه اي پاسخ دهيد،‌ به سخنان شيطاني فريبنده گوش ندهيد و از مجلس شبهه انگيزان دوري كنيد. خداوند متعالي به پيامبرش كه كه داراي قوي ترين اراده ها و ايمان ها است، مي فرمايد:

وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ .(17)

هرگاه گروهي را ديدي كه با طعن و خرده گيري در آيات ما گفت و گو مي كنند، از ايشان دوري گزين تا در سخن ديگري وارد شوند و اگر شيطان از يادت بُرد، پس از يادآوري هرگز با چنين گروه ستمكاري منشين!

چنان چه ديديد به امور مقدّس و ارزش هاي ديني توهين مي كنند، برخيزيد و از آن مجلس كناره گيري كنيد. اگر به ياوه سُرايي هاي شبهه افكنان گوش فرا داديد يا به صحنه هاي فسادانگيز چشم دوختيد، در اين صورت، شما هم مثل ايشانيد: إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ(18) و آن گاه به طور ناخواسته در دنيا در گناهشان و در عقابشان شريك خواهيد شد: إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا ؛( 19) خداوند همة منافقان و كافران را در دوزخ جمع مي كند.

آنان به تمام ارزش ها و بينش هاي اصيل اسلامي كافرند. شما كه با ايشان هم مجلس، و در برابر ايشان سراپا گوش و چشم مي شويد، ايمان قلبي خود را از دست مي دهيد. شبهه ها و صحنه هاي گناه آلود، ايمان را از قلوبتان مي ربايد و شما و فقط به ظواهر دينداري چون شركت در مساجد، نمازهاي جماعت، عزاداري ها و… دلخوش مي كند؛ تا جايي كه در دل هايتان ديگر ايماني باقي نخواهد ماند و فقط در ظاهر، اسلام را اظهار مي كنيد.

شياطين انسي، جوان هاي پاك ما را با اين سفارش مي فريبند كه شما همة حرف ها را بشنويد؛ و آن گاه هر كدام را كه پسنديديد، برگزينيد؛ غافل از اين كه فقط كساني مجازند همة‌ قول ها را بشنوند كه تحت عنايت و هدايت الاهي، توانايي تشخيص بهترين سخن و پيروي از آن را داشته باشند:

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ(20)؛ كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آن ها پيروي مي كنند. آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده است و آن ها خردمندانند.

پس وظيفة آنان كه قدرت علمي لازم را براي تشخيص حق از باطل ندارند چيست؟! وظيفة ايشان دوري كردن از مجالس شبهه انگيز و صحنه هاي فسادانگيز است:

وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ(21)؛ و از جاهلان روي بگردان فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا؛ (22) از آنان روي بگردان و آن ها را اندرز ده و با بياني رسا نتايج اعمالشان را به آن ها گوشزد كن.

سرانجامِ گوش سپردن به شبهه هاي فسادانگيز و چشم دوختن به صحنه هاي هوس انگيز، همنشيني با كافران در آتش قهر الاهي است.

آري، همة ما بايد در برابر هجوم شبهه هاي شيطاني و رواج روزافزون فساد و فحشا در جامعه، براي خود و نسل آينده مان احساس خطر كنيم و نگران باشيم.

وظيفة ما در آخرالزمان

گفته اند: دينداري در آخرالزمان خيلي مشكل است و احتمال دارد انسان در اين دورانِ پرفتنه، صبح مؤمن و شب كافر باشد: يصبح الرجل مؤمنا و يمسي كافرا (23) اين مطلب، به اين حقيقت ناظر است كه مردم آخرالزّمان در برابرِ اندك فتنه و شبهه اي، ايمانشان را از دست مي دهند و اين هشداري براي ما است كه دين و ايمانمان را سرسري نگيريم و اجازه ندهيم تا به ا ندك بهانه اي ايمانمان را بگيرند. نبايد آن قدر سست باشيم كه ارزش هاي ديني ما را به نام احياي آثار باستاني يا چهارشنبه سوري پايمال كنند؛ بلكه بايد با تحصيل تقوا و تهذيب نفس، در راه حفظ ارزش هاي اسلامي و پاسداري از اهدافِ امام زمانمان (عج) صبر و استقامت داشته باشيم و لظحه به لحظه خود را براي ظهور حضرت آمادتر كنيم:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ( 24 ) اي كساني كه ايمان آورده ايد! صبر كنيد و پايدار باشيد و مرزباني و پاسداري كنيد و از خدا بپرهيزيد تا شايد رستگار شويد.

دربارة اين كه ظهور امام زمان (عج) نزديك است يا خير، همة‌ ما به نزديكي آن ظهور مقدّس اميدواريم؛ اما اين كه ظهور حضرتش فردا است يا فرداي هزار سال بعد، به ما مربوط نيست.

اصلي ترين وظيفة ما در زمان غيبت اين است كه چنان لياقت و ظرفيتي در خود و جامعة خويش پديد آوريم كه هر لحظه براي ظهور حضرتش آماده باشيم.

بازگشت جهان به سوي معنويت

در دنياي كنوني، فساد و فحشا آن قدر رواج خواهد يافت تا همة‌ سرها به سنگ بخورد. به زودي روزي خواهد آمد كه همگان بفهمند برايِ رسيدن به سعادت، چاره اي جز بازگشت به دين و عمل به دستورهاي آن نيست. آن زمان، هنگامي است كه زمينة ظهور مولايمان فراهم مي شود.

آثار اين بازگشتِ ارزشمند، امروزه در كشورهاي جهان پديدار شده است. خودم در يكي از دانشگاه هاي غربي شاهد بودم كه اعضاي هيأت رئيسة دانشگاه مي گفتند: ما ديگر هيچ اميدي به نسل آيندة‌ كشورمان نداريم؛ چرا كه فرهنگ امريكايي به شدّت در كشورهايمان رواج يافته و جوانانمان را منحرف ساخته است. در چنين وضعي، يگانه اميد ما به دين كشور شما اسلام است كه با فرهنگ فاسد آمريكايي مخالف مي كند. ما حاضريم اين دانشگاه را به طور كامل در اختيار شما قرار دهيم تا برنامه هاي تربيتي اسلام را در آن اجرا كنيد شايد بتوانيد جوانان ما را از منجلاب فساد و تباهي برهانيد.

نمونة‌ ديگر اين بازگشت را در سنگاپور مشاهده كردم. در آن جا تاجري نزد من آمد و گفت: من در شمار وهابيان و دشمنانِ سرسخت شيعه بودم؛ اما با مشاهدة مبارزة مقدس امام (ع) با مفسدان و طاغوتيان، عاشقِ منش و شخصيت امام؛ شدم و با خود انديشيدم مذهبي كه بتواند چنين پيشوا و رهبر استواري را بپرورد، به يقين حقّ است. از آن پس شيعه شدم و تاكنون تمام مال و هستي ام را براي ترويج فرهنگ تشيع در اين ديار نثار كرده ام.

آري، همان گونه كه امامان (هم) فرموده اند ما بايد بدون هيچ سستي و ملاحظه اي،‌ كلمات و معارف نورانيِ قرآن و اهل بيت: را به مردم جهان عرضه كنيم و مطمئن باشيم كه جاذبة كلام و حيانيِ ايشان، دل هاي لايق را از گوشه و كنار جهان جذب خواهد كرد.

نمونة ديگر اين بازگشت را در كشور مالزي شاهد بوده ام. چنان كه مي دانيد، كشور مالزي به صورت فدرال اداره مي شود؛ يعني هر ايالت و استانش دولتي مستقل دارد. در ايالتِ كلانتان مالزي،‌ حزبي به نام «حزب پاس» حاكم است. نخست وزير اين ايالت و اول شخص حزب پاس، يك روحانيِ سنّي شافعي به نام نيك عبدالعي است. وي آرزو مي كرد كه اي كاش زمينه اي فراهم مي شد كه ما مي توانستيم دانشجويانمان را به ايران بفرستيم تا حقيقت اسلام و مسلماني را از شما شيعيان بياموزند. او تحت تأثير سيرة الاهي حضرت امام (ره) به مذهبِ حقّ شيعه بسيار مايل شده بود. وي چنان به امام علاقه داشت بود كه فرمايش هاي مهم آن جناب را به خوبي به خاطر داشت و از او به نيكي ياد مي كرد.

پي نوشته ها :

1.عمران (3)، 146و 147.

2.آل عمران (3) 146.

3.همان.

4. آل عمران (3)، 147.

5. 5و 6و 7، همان.

8. مائده (5)، 54

9.مائده (5)، 54.

10.آل عمران (3)، 147.

11.محمد (47)،7.

12. آل عمران (3)، 9.

13. انفال (8)، 53.

14.مريم (19)، 59.

15.فرقان (25)، 43.

16.رعد (13)، 13.

17. انعام (6)،68.

18.نساء (4)،‌140

19.نساء (4)، 140.

20.زمر (39)، 18.

21.اعراف (7)،‌199.

22.نساء (4)،‌63

23.علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 69، ص 225، باب 34، ح 17.

24.آل عمران (3)، 200. امام محمد باقر (ع) در تفسير اين آية شريف فرموده است: «إصبروا علي أداء الفرائض و صابروا عدوكم و رابطوا إمامكم المنتظر؛ در انجام واجبات، صبر و ثبات داشته باشيد و در برابر دشمنانتان استقامت و پايداري، و از امام منتظر خويش، مراقبت و پاسداري كنيد». (نعماني، الغيبه، ص 199، ح13)


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »


دينداري در عصر غيبت

امتحان مردم يکي از سنتهاي مهم الهي است که در تمام دوران زندگي بشر به شيوه هاي گوناگون انجام مي گيرد تا ميزان پاي بند افراد به اصول و احکام ديني مشخص شود. بر اين اساس يکي از حکمتهاي مهم غيبت امام دوازدهم نيز امتحان مردم است که اين کار در اين دوران، به صورتهاي گوناگون انجام مي گيرد؛ از جمله سنت آزمايشها در عصر غيبت، امتحان به دين است.در روايات زيادي تصريح شده است که پايبندي به عقايد و حفظ ايمان در دوره غيبت به علت ويژگيهاي اين دوره بسيار دشوار است. لذا يکي از هشدارهاي مهم و تاکيدهاي مکرر در خصوص عصر غيبت مراقبت از دين و ارزشهاي ديني است.

امام کاظم (ع) در روايتي مي فرمايند:

وقتي پنجمين فرزند از فرزندان من غايب شد در مورد دين خود بسيار مراقب باشيد مبادا کسي شما را از دين تان جدا کند. [1] .

امام صادق (ع) در اشاره به سختي دينداري و حفظ ايمان در زمان غيبت امام زمان (ع)مي فرمايند:…

صاحب الامر (ع) دوران غيبتي در پيش دارند که در آن حفظ دين کردن همانند شاخه پرخار درخت قتاد را با دست تراشيدن است… چه کسي مي تواند چنين کاري را با دست خود انجام دهد. بنابراين بندگان خدا بايد در دوران غيبت حجت الهي تقوا را پيشه خود سازند و دين خدا را رها نسازند. [2] .

در اين باره علي بن ابيطالب (ع) مي فرمايند: پس از غيبت امام عصر (عج)مردم دچار حيرت و سرگرداني بسياري مي شوند. گروهي گمراه مي شوند اما گروهي ديگر عليرغم تمام ناملايمات بر هدايت باقي مي مانند. [3] .

از مجموعه اين قبيل از روايات کاملاً معلوم مي شود در دوره غيبت شرايطي پيش خواهد آمد که دينداري و پايبندي به ارزشهاي انساني و اخلاقي بسيار مشکل خواهد بود؛ با اين همه، گروههاي زيادي با وجود همه اين سختيها لحظه اي از دين خود دست بر نخواهند داشت و با تمام وجود به حفظ ارزشها و احکام الهي که تضمين کننده سعادت دنيا و آخرت انسان است پافشاري خواهند نمود.

حال اين سوال مطرح است که مگر در دوره غيبت امام (ع) اوضاع جوامع چگونه خواهد بود که دين افراد اين چنين در معرض تهديد واقع خواهد شد؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت از بررسيها چنين برمي آيد عوامل گوناگوني در پيدايش اين وضع موثر است و از جمله آنهاست:

>غيبت امام معصوم

>پيدايش اختلافات فکري و عقيدتي

>فريفتگي مردم به زرق و برق دنيا

>چه بايد کرد؟

غيبت امام معصوم

صرف نظر از علت غيبت امام عصر (ع) به يک اعتبار، ريشه تمام گرفتاريهاي مردم در دوران غيبت به عدم دسترسي به امام معصوم (ع) بر مي گردد. لذا مهمترين وظيفه اين منتظران دعا براي فرج امام زمان (ع) است چون با ظهور آن حضرت مشکلات برطرف شده و موانع موجود بر سر راه تکامل انسانها تا حدود زيادي برطرف خواهد شد. گرفتاريهاي دوره غيبت و برکات حکومت حضرت مهدي (عج) در دعاي افتتاح وارد شده است:

اللهم انا نشکوا اليک فقد نبينا صلواتک عليه و آله و غيبه ولينا و کثره عدونا… پروردگارا به تو شکايت مي کنيم و از نبود پيامبرمان و از غيبت ولي مان و از فزوني دشمنانمان، از کمي نفرات پيروان اهل بيت (ع) و سختي هاي فتنه ها و هجوم حوادث بر عليه ما…

و در بخشهاي قبلي اين دعا آرزوي حاکميت يافتن دولت کريمه اهل بيت (ع) که با ظهور منجي عالم بشريت تحقق پيدا خواهد کرد با اين عبارات مطرح مي شود که: پروردگارا درود بفرست بر ولي امرت حضرت قائم (ع) که چشم اميد همگان به دوست و عادلي است که جهانيان در انتظار اويند. خداوندا در روي زمين به او تمکن بخش و او را گرامي ساز و بوسيله او عزيز و گرامي بودن را به بندگانت ارزاني دار… به وسيله او دين و سنت پيامبرت را پيروزي بخش. خداوندا! ما مشتاق آن دولت کريمه هستيم که به وسيله آن اسلام را عزيز ساخته اهل نفاق را خوار و ذليل خواهي نمود…

با دقت در اين قبيل از تعابير به خوبي معلوم مي شود که دشمنان در غيبت امام (ع) با انواع دسيسه ها و تهاجمات در مسير هدايت مردم موانع ايجاد مي کنند و دينداران واقعي را با انواع توطئه هاي فکر و فرهنگي و اعتقادي دچار مشکل مي سازند.

پيدايش اختلافات فکري و عقيدتي

پيدايش فتنه هاي فکر و اعتقادي از خطرناکترين وقايع دوران غيبت است. بسياري از افراد پي تقوا در اين دوره با اهداف دنيا پرستانه اي که دارند گروههايي از مردم را با ايجاد برخي مسلکهاي غلط و منحرف از مسير صحيح مکتب اهل بيت (ع) دور مي سازند و اين کار موجب تفرقه و بهم خوردن صفوف متحد توده هاي مردم مي شود و رواج مرامها و مسلکهاي نادرست در نهايت به تشتت ديني و در مواردي به افتادن زمام امور دين مردم به دست افراد ناصالح منجر مي گردد.

امام باقر (ع) در اشاره به چنين پيش آمدي مي فرمايند:

در دوران غيبت اختلافهاي شديد در ميان مردم پديد مي آيد و وحدت ديني آنان خدشه دار مي شود. [4] و در نتيجه اين اختلافات اعتقادي گاهي مکاتبي پديد مي آيند و تعداد زيادي از مردم را آن چنان به خود جذب مي کنند که راه اهل بيت (ع) که همان اسلام راستين است بي رهرو مي گردد.

امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايند:

در زمان غيبت مردمان را مي نگري که به پيروي از عقايد و بافته هاي ذهني يکديگر و به پيروي از افراد بد کردار مي پردازند و در اعمال و رفتارشان از آنان تبعيت مي کنند و راه مستقيم و مسلک صحيح شريعت اسلام بي رهرو شده است. [5] .

فريفتگي مردم به زرق و برق دنيا

يکي ديگر از گرفتاريهاي مردم در دوره غيبت گرايش آنان به زرق و برق دنياست. تعداد زيادي از مردم به جهت کوتاهي کردن در انجام وظايف مربوط به دوره غيبت و دسيسه هاي پي در پي دشمنان، کم کم از ارزشهاي ديني و فضايل اخلاقي و انساني دور و در مقابل در لذات مادي و زينتهاي دنيوي غرق مي شوند و تقريباً تمام کارهاي ناپسند که از ديد تعاليم شريعت ممنوع دانسته شده است مرتکب مي شوند.

رسول اکرم (ص) در اين باره مي فرمايند:

براي مردم زماني فرا مي رسد که هم وغم آنها فقط شکمشان و ارزش و اعتبارشان به تجملات زندگيشان و… دين و آيين شان ثروت و مالشان مي شود. بدانيد که اينان بدترين خلايق اند و در نزد خداوند براي آنها هيچ گونه ارج و منزلتي وجود ندارد. [6] .

و باز در توصيف اين عصر از آن حضرت روايت شده است:

در آن زمان وبا شيوع پيدا مي کند، کارها از طريق پرداخت رشوه انجام مي گيرد و ارزش و اعتبار دين به شدت تنزل مي يابد و در مقابل دنيا در نظر مردم بسيار ارزشمند مي شود. [7] .

و همچنين مي فرمايند:

زماني بر امت من مي آيد که در آن زمان دلهاي آنها پليد و آلوده شده و در مقابل ظاهرشان به طمع دنيا آراسته مي گردد، به آنچه در پيشگاه خداوند است دل نمي بندد، کار آنان ريا و تظاهر است، خوف از خدا در دل آنان راه نمي يابد… خداوند دعاهاي آنان را مستجاب نمي کند. [8] .

پرواضح است همانگونه که امام صادق (ع) فرمودند در چنين شرايطي اهل باطل بر اهل حق چيره مي شوند و منکر و بديها به صورت آشکار در سطح جامعه مشاهده مي شود و کسي جرأت نهي کردن از آن را پيدا نمي کند. اگر کسي به مرتکب منکر اعتراض کند همه به طرفداري از او برمي خيزند و افراد فاسق در ارتکاب به کارهاي ناپسند روز به روز گستاخ تر مي شوند و بر اين کار تشويق مي گردند.

در مقابل، پيروان حق، خوار و کوچک شمرده مي شوند. [9] .

چه بايد کرد؟

اگر اوضاع جهان و افکار و عقايد و اخلاق توده هاي مردم، در دوره غيبت امام(ع) اغلب رو به انحطاط خواهد بود پس چه بايد کرد؟ آيا تلاش براي دينداري و حاکميت بخشي به ارزشهاي ديني کاري عبث و بيهوده است؟ در نتيجه ما نيز همانند برخي مفسران ناصواب انتظار که معتقدند در دوره غيبت بايد از هر گونه کار اصلاحي خودداري کنيم بايد فقط منتظر باشيم تا امام (ع) خود ظهور کنند و اوضاع را به سامان برسانند؟!…

حقيقت اين است که چنين تفکري با روح تعاليم اسلامي منافات دارد، چون اولاً در هيچ مقطعي از تاريخ احکام و قوانين اسلامي تعطيلي نمي پذيرند ثانياً بر طبق مجموعه رهنمودهاي اولياي الهي، ما مسئوليت زمينه سازي براي ظهور را از طريق عمل به تعاليم اسلامي بر عهده داريم؛ يعني نه تنها جايز نيست که از انجام تکاليف ديني ذره اي کوتاهي کنيم بلکه با توجه به مشکلات دوره غيبت و شرايط خاصي که در اين دوره پيش مي آيد به مراتب بيشتر و دقيقتر از دوران حضور علي امام (ع) بايد به انجام وظيفه بپردازيم و در برخي روايات به اين حقيقت تصريح شده است تا آمادگي لازم فکري و اعتقادي و اجتماعي در توده هاي مردم فراهم نشود و ياران با ايمان و شجاع و مخلص تربيت نشوند زمينه براي ظهور فراهم نخواهد شد.

بنابراين آن دسته از روايات که از سختيها و نابسامانيهاي دوران غيبت سخن به ميان مي آورند با هدف ايجاد انگيزه بيشتر براي پايبندي به احکام و هشدار نسبت به حل نشدن در وقايع اين کار را انجام مي دهند.

و از قضا، در رواياتي که از مؤمنان دوران سخت غيبت سخن به ميان آمده است از آنها با اوصاف بسيار نيکويي ياد شده است؛ از جمله پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند:

هر يک از آنان (مومنان واقعي دوره غيبت) اعتقاد و دين خويش را با هر سختي حفظ مي کنند چنان که گويي درختان خار مغيلان را در شب تاريک با دست پوست مي کنند يا آتش پر دوام را با دست نگاه مي دارند. [10] .

معلوم مي شود آنها با توجه به اين قبيل از روايات، علاوه بر افزودن بر تلاش و کوشش، با موانع و مشکلات نيز آشنا مي شوند و پيشاپيش آمادگيهاي لازم را در خود ايجاد مي کنند و درنتيجه در سخت ترين پيشامدها بر ايمان و عقايد خود پاي مي فشارند و در حد توان به زمينه سازي ظهور کمک مي نمايند. امام سجاد(ع) در توصيف مومنان عصر غيبت مي فرمايند: مردم زمان غيبت مهدي (ع) که به امامت آن حضرت پاي بندند و همواره در حال انتظار ظهور به سر مي برند از مردم همه زمانها برترند، زيرا خدا چنان درک و فهم و نيروي تشخيص آنان را قوت مي بخشد که غيبت نزد آنان همانند زمان ظهور باشد… آنان به حق اخلاص ورزانند… [11] .

انسان دين دار عصر غيبت که دسترسي عادي به امام زمان (عج) ندارد بر اساس درک عقلي و تهذيب اخلاق و انديشه به يقين والايي دست مي يابد و همواره به دفاع از احکام و عقايد ديني مي پردازد و اين در شرايطي است که اغلب مردم در زرق و برق و لذات مادي خود را غرق ساخته اند و به احکام و ارزشهاي ديني و فضيلت هاي انساني بي توجه شده اند.

امام صادق (ع) مي فرمايد:

پيامبر (ص) و علي (ع) فرمودند ياعلي! بزرگترين مردمان در ايمان و يقين کساني هستند که در آخر الزمان زندگي مي کنند، آنها پيامبرشان را نديده اند و امامشان در غيبت به سر مي برد، با اين همه آنان از روي علوم و معارف و کتابهايي که در اختيار دارند ايمان آورده و در ايمان خود پايداري مي ورزند… [12] بنابراين يکي از راههاي مهم در امان ماندن از فتنه هاي آخر الزمان،عمل به وظايف ديني و وظايف و مسئوليتهاي مربوط به دوران غيبت است که به طور خلاصه اين وظايف عبارتند از:

1- تلاش براي شناخت بيشتر امام عصر (ع)

2- خودسازي و تهذيب نفس

3- انتظار فرج امام زمان (ع)

4- سعي در اصلاح وضع جامعه

5- حفظ و تحکيم پيوند معنوي با امام عصر (ع)

6- پيروي از نائبان امام زمان (ع)

پي نوشته ها :

[1] اصول کافي، ج 1، صص 6 و 335.

[2] همان.

[3] کتاب الغيبه، ص 104.

[4] همان، ص 235.

[5] بحارالانوار، ج 52، ص 259.

[6] منتخب الاثر، ص 438.

[7] بشاره الاسلام ص 26.

[8] بحارالانوار، ج 52 ص 190.

[9] همان، ج 52 ص 256.

[10] همان، ج 52 ص 256.

[11] کمال الدين، ج 1، ص 320.

[12] بحارالانوار ج 52 ص 125.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

مهارت هاي زندگي در عصر غيبت

زندگي در عصر غيبت هم براي خودش ادب و رسمي دارد که اگر آن را نشناسي و اصول اوليه‏اش را نداني يک وقت به خودت مي‏آيي و مي‏بيني زندگي‏ات هيچ و پوچ است نه به جايي وصلي و نه توشه‏اي برداشته‏اي.

پس، آماده شو تا ادبِ زيستن در دوران غيبت را بياموزي، و مهارتهاي زندگي در آن را تجربه کني.

آماده شو تا راه آمدن امام را ماهرانه و آگاهانه گلباران کني.

مهارت در شناخت دين

خدا رحمت کند حافظ را، قرنها پيش گفت:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

اگر آن روز هفتاد و دو ملت بودند که افسانه مي‏سرودند، امروز هفتاد و دو هزار ملت و مذهب و مکتب‏اند که هر يک ادعاي حق بودن دارند و تو را به سوي خود مي‏خوانند و تو متحير مي‏ماني که اين همه حق از کجا آمده و نمي‏فهمي کدام‏يک راست مي‏گويند و کدام دروغ، مگر آن که تلاش کني تا به ميزاني دست يابي که حجت تو باشد و تو را به تلقي صحيحي از دين برساند تا خطوط اصلي و فرعي را بشناسي، خط و ربطها را تشخيص دهي، تفاوت بدعت و سنت را درک نمايي، مراقب تحريفها باشي، از کج‏فهمي بپرهيزي، اهل تفسير به راي نباشي، در برداشتهاي سنتي اسير نشوي و قرائتهاي نو فريبت ندهد.

بايد آگاهي کسب کني و آگاهانه حرکت کني.

بايد مجهز به تفکر و تعقل و تدبر شوي،

بايد دامان دين‏شناسان آگاه را رها نکني،

و بايد تقوا پيشه کني که هر که متقي باشد خداوند به او فرقان را عطا مي‏کند.

مهارت در آراستگي به عدالت

کسي که در وجود خود و در دنياي کوچک درونش نتواند عدالت را به پا کند نمي‏تواند در دنياي بزرگ بيروني‏اش شعار عدالت‏خواهي بدهد.

اگر توانستي قوا و نيروهاي خود را در حد تعادل نگه داري، اگر ميان شادي و غم، خنده و گريه، عشق و نفرت، محبت و کينه، دوستي و دشمني حد وسط را شناختي، اگر زياده‏روي و کم‏روي نکردي، اگر به موقع حرف زدي و به موقع خاموش ماندي، اگر هم اهل عبادت بودي و هم مرد کارزار، اگر زيبايي دنيا و عزت آخرت را يک‏جا خواستي، اگر توانستي علم و عرفان را با هم جمع کني، اگر مرزها را شناختي، اگر نقش اجتماعي‏ات را در برابر پدر و مادر، همسر و فرزند، خويش و همسايه، دوست و رفيق، رئيس و ارباب رجوع، خوب ايفا کردي، اگر به خودت، به ديگران و به خدا ظلم نکردي، اگر حق را پايمال نکردي و حق خودت، حق ديگران و حق خدا را ادا کردي، آن وقت تو به عدالت رسيده‏اي و کسي که به عدالت آراسته شود و ماهرانه عدالت ورزد، راه را براي جهاني شدن عدل و ظهور منجي عالم هموار کرده است.

مهارت در دشمن‏شناسي

ساده‏انگاري است که فکر کني اگر آهسته بروي و آهسته بيايي کسي به تو کاري ندارد. دهها چشم يکسره تو را مي‏پايند تا از يک لحظه غفلتت استفاده کنند و اگر بي‏خيال آنها شوي آنچنان تو را فريب مي‏دهند که نفهمي چه بر سرت آمده است.

حواست باشد، در عصر غيبت، دشمنان داخلي و خارجي هزار جور کلک و حقه سوار مي‏کنند تا سرمايه‏هاي مادي و معنوي تو را بگيرند و اگر در تدبير از آنها کم بياوري و يا در مقابلشان کوتاه بيايي، همه چيزت را باخته‏اي.

بايد دشمن را شناخت و متوجه او بود و اگر لازم شد - که مي‏شود - در برابر توطئه‏هايش ايستاد و مقاومت کرد.

دشمن، گاهي جسورانه پيش مي‏آيد، گاهي با احتياط، گاهي رودررو مي‏ايستد، گاهي پشت سر، گاهي لباس سياست تن مي‏کند، گاه فرهنگ و ادب و هنر. گاهي با شمشير مي‏جنگد، گاهي با قلم. دشمن فيلم مي‏سازد، کتاب مي‏نويسد، دلسوزي مي‏کند، همدردي مي‏نمايد و تا دلت بخواهد ادعا دارد براي همه چيز. دشمن گاهي در دل و درون تو خانه مي‏کند و مي‏شود نفس اماره، گاهي از تو فرسنگها فاصله دارد و مي‏شود شيطان بزرگ. به هر حال بايد او را شناخت و با همه توان با او مبارزه کرد.

مهارت در صبر و پايداري

يا به درستي راهي که انتخاب کرده‏اي يقين داري يا نداري؟ اگر يقين داري، ترديد و دودلي چرا؟ چرا شک مي‏کني در رفتن؟ و چرا سرزنشهاي ديگران تو را سست مي‏کند؟ هميشه عده‏اي هستند که از تو ايراد مي‏گيرند، انتقاد مي‏کنند، سرزنشت مي‏کنند ولي قرار نيست ايرادها و انتقادها و سرزنشها، تو را از مسير حقي که مي‏روي باز دارد که اگر اينطور باشد تو هرگز به مقصدي که خودت انتخاب کرده‏اي، به هدفي که براي رسيدن به آن مي‏خواهي تلاش کني، نمي‏تواني برسي.به خودت اعتماد کن و از آنچه که به تو مي‏گويند هراسي نداشته باش. نمي‏گويم بي‏توجه باش لابلاي اين انتقادها و سرزنشها گاهي حرفهاي حسابي هم مي‏شود پيدا کرد، حتي خداوند هم مي‏فرمايد:»همه حرفها را بشنويد و از بهترين آنها نمپيروي کنيد«.اما يادت باشد اگر امروز، در عصر غيبت، از سرزنش ديگران بترسي و با هر حرفي جهت حرکتت را عوض کني، فردا، در عصر ظهور، حجتي براي ارائه به امام خود نداري، که او حاضر و ناظر بر عمل و نيت توست. پس صبور و پايدار بمان!

دلا در عاشقي ثابت‏قدم باش

که در اين ره نباشد کار بي‏ اجر


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

 

مراتب انتظار فرج

براي حالت انتظار فرج و گشايش در امور،سلسله مراتبي وجود دارد که با توجّه به نوع مشکلي که چشم به راه حل آن هستيم ،تنظيم مي گردد.

1. انتظار در جهت گشايش امور شخصي

اوّلين و ضعيف ترين مراتب انتظار ،انتظار براي گشايش در امور شخصي خود و فتح و فرج غصّه ها و ناگواري هاي فردي مي باشد . البتّه همين امور شخصي گاهي غصّه هاي زندگي مادّي و امور عادّي خود است و گاهي دردها و غصّه هاي معنوي که انسان در دل دارد و خواستار گشايش آن با فرج امام زمان (ع)است. وجود مبارک حضرت مهدي (ع)در توقيع شريفي که به محمّد بن عثمان العمري ارسال داشتند بعد از جواب سؤالات اسحاق بن يعقوب مي فرمايند: «براي تعجيل در فرج بسيار دعا کنيد که آن فرج خود شماست »(1).

در دعاي افتتاح نيز مي خوانيم :«خداوندا پراکندگي ما را به وسيله او جمع و گسيختگي مان را دور کن و پريشاني ها را بدو پيوست کن و کمي مان را به وسيله او زياد کن و ذلّت ما را به وسيله او تبديل به عزّت کن و…فقر ما را به وسيله او جبران کن و شکاف و تفرقه ما را به او برطرف کن وسختي ما را به وسيله او آسان کن و…».

2. انتظار جهت گشايش در امور مؤمنان

دومين مرتبه انتظار ،انتظار براي رفع مشکات از جامعه ايماني و آحاد مؤمنان و موحّدان است ؛مشکلاتي که از جهت مادّي و معنوي ،ديني و دنيايي مؤمنان را محاصره نمود وآنان را در نوعي سرگرداني و بي ساماني قرار داده است . حضرت سجّاد (ع)مي فرمايد : «زماني که قائم ما قيام کند،خداوند آفت را از شيعيان ما بزدايد و دل هاي آنان را چون پاره هاي آهن (سخت و تزلزل ناپذير)کند و هر مرد آنان را قدرت چهل مرد دهد. آنان فرمانروا و سالار جهان خواهند بود» .(2)

حضرت باقر (ع)مي فرمايند: «هر گاه زمان ما (ظهور ما)فرا رسد و مهدي ما بيايد،شيعه ما از شير دليرتر و از سر نيزه برنده تر خواهد بود… »(3)

حضرت علي (ع)مي فرمايند: «با مهدي ما حجّت ها تمام مي شود ،او پايان بخش امامان ،نجات بخش امّت و منتهاي نور است ».

در دعاي افتتاح چنين مي خوانيم : «خدايا ما به سوي تو از دوري پيغمبرمان (ص)و غايب بودن وليّ مان شکايت مي کنيم ».

همچنين در دعاي عهد با امام زمان (ع)(5)مي خوانيم :«خداوندا با حضور حضرت (ع)اين گرفتاري را از اين امّت برطرف کن و ظهور او را براي مان نزديک کن».

3. انتظار در جهت گشايش امور آحاد انساني

سومين مرتبه انتظار ،انتظار براي گشايش در امور جامعه جهاني و همه آحاد و ساکنان زمين است ،زيرا ظهور اما عصر (ع)نويد بخش امنيت و عدالت جهاني است و از برکات و آثار آن، همه اهل زمين برخوردار خواهند شد . حضرت باقر (ع)مي فرمايند: «زماني که قائم به پا خيزد ،ايمان را به هر دشمن کينه توزي عرضه مي کند ،اگر از جان و دل ايمان نياورد ،گردنش زده مي شود ،يا همچون ذميّان امروز جزيه مي پردازد و به کمر او زنّار مي بندد وآنان را از شهرها ،به حومه ها و روستاها بيرون مي کند ».

در دعاي عهد با امام زمان (ع)(6)مي خوانيم :«خداوندا،او را پناهگاه بندگان مظلومت قرار ده…»

4. انتظار جهت گشايش امور جامدات ،گياهان و حيوانات

چهارمين مرتبه انتظار ،انتظار براي گشايش در حيات حيوانات ،گياهان و جمادات است ،زيرا با امر فرج در زمين و زمان و عالم نباتات و حيوانات نيز تحوّلات مثبت ايجاد خواهد شد و دامنه ظهور و شعاع نور آن شامل حال آنان نيز مي گردد. همچنان که در عصر غيبت مي خوانيم: « ظهر الفساد في البرّ و البحر بما کسبت أيدي النّاس ».

پيامبر اکرم(ص)فرمودند : «او زمين را ،همچنان که آکنده از ستم و بيداد شده،از عدل وداد پر مي کند. آسمان از ريختن نزولاتش هيچ دريغ نمي ورزد و زمين از روياندن گياهانش ».(7)

حضرت علي (ع)فرمودند: «زماني که قائم ما قيام کند ،آسمان نزولات خود را فرو ريزد و زمين گياهانش را بروياند و کينه و دشمني از دل هاي بندگان رخت بربندد و درندگان و چرندگان با هم بسازند چندان که زنان زيور(زنبيل )به سر ، عراق را تا شام مي پيمايند وجز بر علف و سبزه گام نمي نهند و هيچ درنده اي آنها را آشفته و هراسان نمي کند».(8)

پيامبر(ص)فرمودند :«قيامت برپا نمي شود تا زماني که زمين از ستم و دشمني آکنده شود ،آنگا ه مردي از خاندان من قيام کند و زمين را ،همچنان که از ظلم و جور آکنده شده از عدل و داد پرکند».(9)در اين باره ،در دعاي عهد(10) مي خوانيم :«خداوندا ، سرزمين هايت را آباد کن و بندگان را زندگي (حقيقي)ببخش».

5. انتظار جهت گشايش امر انبيا و اوليا

پنجمين مرتبه انتظار ،انتظار جهت گشايش غصّه ها و دردهاي اوليا و انبيا در گذشته تاريخ و شادماني و فرج براي آنان است . در دعاي ندبه ،در همين رابطه ،مي خوانيم : «کجاست آن کسي که انتقام خون پيامبران و فرزندان آنها را مي گيرد».

6. انتظار جهت گشايش در امور آل محمد (ص)

ششمين مرتبه انتظار ،انتظار براي گشايش امر پيامبر (ص)و امامان معصوم (ع)و مستضعفان واقعي است ،زيرا با ظهور امام عصر (ع)دولت کريمه اهل بيت (ع)تشکيل خواهد شد و بازگشت مجدّد آنان به دنيا با رجعت شروع خواهد گشت ؛به عبارتي فرج امام عصر (ع)فرج آل محمّد (ص)است و موجب شادماني رسول الله (ص)است و اهل بيت (ع)خواهد شد . آري تا ظهور امام زمان (ع)اتّفاق نيفتد ،همچنان اهل بيت (ع)در استضعاف و مظلوميّت به سر مي برند.

مفضّل بن عمر مي گويد :از امام صادق (ع)شنيدم که فرمود : «رسول خدا (ص)نظري به علي ،حسن وحسين (ع)افکند و گريست و فرمود :شما مستضعفان بعد از وفات من هستيد »

مفضّل گويد :عرض کردم يابن رسول الله معني آن چيست؟

فرمود : «يعني شما امامان بعد از من هستيد ،چون خداوند مي فرمايد : «و مي خواهيم بر آنان که در زمين به ضعف کشيده شده اند ،تفضّل نماييم و آنان را پيشوايان و وارثان حکومت حق سازيم»پس اين آيه در مورد ما اهل بيت (ع) تا روزقيامت جاري است».(11)

همچين در کتاب «غيبت»شيخ طوسي آمده که از امير المؤمنين (ع)روايت شده است در مورد قول خداوند متعال :«و نريد أن نمنّ علي الّذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين »فرمودند :«ايشان اهل بيت محمّد (ص)هستندکه خداوند مهدي آنان را بعد از رنجيدن آنها (استضعاف آنها) مي آورد سپس آنان را عزّت مي بخشد و دشمنانشان را ذليل مي سازد».(12)

نيز در دعاي ندبه مي خوانيم «کجاست آن کسي که انتقام خون کشته کربلا ـ امام حسين (ع)ـ را بگيرد ».يا در دعاي عهد با امام زمان (ع)مي خوانيم :«خداوندا پيامبرت (ص)و پيروان او را به ديدارش شادمان کن و پس از او به بيچارگي ما رحم کن ،خداوندا با حضورش اين گرفتاري را از اين امّت برطرف کن و…»

در دعاي قنوت امام حسن عسگري (ع)آمده است :«بار خدايا، به درستي که حقّ ما پس از تقسيم شدن در دست غاصبان ،دست به دست گشت و حکومت ما پس از مشورت به چيره شدن و زورمندي (دشمنان )واقع شد و پس از آنکه برگزيده امّت بوديم ميراث آنها شديم که وسايل لهو و بازيگري با سهم يتيم و محتاج و بيوه خريداري گرديد و اهل ذمّه بر مردم مؤمن حکومت يافتند و فاسقان هر قبيله عهده دار امور آنان گشتند که نه دفاع کننده اي هست تا آنها را از هلاکت دور سازد و نه سرپرستي که به آنان با ديده مهر بنگرد و نه صاحب مهرباني که جگر تفتيده را از گرسنگي برهاند و آن را سير کند ،پس آنان با خواري در خانه گمشده اي واقع شده اند و گرفتار فقر و همنشين اندوه و ذلّت مي باشند».

7. انتظار جهت گشتايش امور ملکوتيان

هفتمين مرتبه انتظار ،انتظار براي گشايش غصّه ها و اندوه فرشتگان و ملکوتيان مي باشد ،زيرا مصائب اولياي الهي و به ويژه مصيبت حضرت سيّدالشهدا (ع)آنان را غمزده و رنجور ساخته و آنان در انتظار گشايش امر هستند. امام باقر (ع)در جواب ابوحمزه ثمالي که از علّت نام گذاري آن حضرت به «قائم»پرسيد ،فرمودند :«چون جدّم حسين (ع)کشته شد ،فرشتگان با گريه و فغان به درگاه خداوند عزّ و جلّ فرياد بر آوردند که: اي خدا و سرور !آيا از کسي که برگزيده تو و فرزند برگزيده تو و بهتر آفريده تو را مي کشد چشم مي پوشي ؟خداوند عزّ وجل به آنان وحي فرمود که :فرشتگان من آرام گيريد، به عزّت و جلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت گرچه زمانش به طول انجامد . آنگاه خداوند امامان نسل حسين(ع)را به فرشتگان نشان داد وفرشتگان بدان شادمان گشتند. در ميان آنان يکي ايستاده بود و نماز مي خواند.خداوند فرمود :با اين قائم از آنان انتقام مي گيرم».

8. انتظار جهت گشايش در امور امام زمان (ع)

هشتمين مرتبه انتظار ،انتظار ظهور براي گشايش غصّه ها و دردهاي خود امام زمان(ع)و شادماني قلب آن بزرگوار است ،زيرا قلب امام عصر(ع)در دوران غيبت نقطه مرکزي بزرگ ترين و عظيم ترين مصائب و دردهاست ،به طوري که :

1. در دوران غيبت حقّ ولايت و حکومت به دست شرورترين انسان ها غصب شده ،دين و احکام الهي مورد هجوم قرار گرفته و بهترين پيروان ايشان در سخت ترين شرايط زندگي مي کنند.

يکي از علماي اهل معرفت مي گويد:اگر از حضرت علي (ع)21سال غصب حکومت و ولايت سياسي شده و ايشان در استضعاف و مشکلات فراوان قرار گرفت ،به گونه اي که خود فرمودند :«صبر کردم در حال که در چشمم خار و در گلويم استخوان بود »،(13)امام زمان (ع)بيش از 1100سال است که در اين حالت به سر مي برد ،او داغدار مصائب همه انبيا و اوليا و از .جمله داغدار مصائب مادرشان حضرت زهرا(س)و جد بزرگوارشان امام حسين (ع)هستند و داغ اجداد طاهرينشان را به دل دارند.

2. حقّ ولايت و حکومت خود را غصب شده مي بيند.

3. بي توجّهي و تاراج ثروت ها و حقوق شرعي مانند خمس ،فدک و …را شاهد است.

4. فتنه ها ،خونريزي ها و بي عدالتي ها را مي بيند.

5. گناهان و معاصي همه انسان ها از جمله شيعيان ،او را آزار مي دهد .

6. از تحريفات ديني ،فرقه سازي ها و مکاتب انحرافي خبر دارد.

7. تعطيلي احکام الهي و حدود و قوانين شرعي را شاهد است.

8. از حال دانشمندان و علما ي منحرف ودنيا زده خبردار است.

9. پيروان وشيعيان خود را بي سرپرست نظاره مي کند.

10. پيشرفت کفر و نفاق و سرعت وپيروزي هاي ظاهري آنان را مي بيند.

11. از عمق شرک و رياکاري و جريانات ضد ّتوحيد ي خبردارد.

و ده ها و صدها اتّفاق و حادثه ناگوار را نظاره گر است که هر يک به تنهايي ايشان را سخت آزرده خاطر مي سازد. آري بالاترين حالت انتظار و مقدّس ترين و عميق ترين نوع انتظار در خود حضرت وجود دارد،زيرا از علم و اشراف کامل به احوال هستي برخوردار است و روحيه اصلاح گري و عزت طلبي در روح بلند او موج مي زند .

پی نوشت ها :

1.غيبت طوسي ،ص292.

2. ميزان الحکمه ،ح1240.

3. همان، ح1232.

4. همان ،ح1166.

5. مفاتيح الجنان ،ص904.

6. ميزان الحکمه ،ح1248.

9. همان ،ح1241.

10. همان ،ح1170.

11.مفاتيح الجنان ،ص904.

12. تفسير نور الثقلين،ج6،ص311.

13. همان ،ج5،ص311.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »


ظلم وستم در آخر الزمان
منظور رواياتى که ظلم وستم را در آخر الزمان فراگيرد ياد کرده چيست؟

پاسخ: چنانکه بارها ذکر شد، رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در خصوص آخر الزمان فرمود: (مهدى از فرزندان من است… براى او غيبت وحيرتى است که در آن مردمان بسيارى گمراه مى شوند، آنگاه همانند (شهاب ثاقب) مى آيد، وزمين را پر از عدل وداد خواهد کرد همچنان که پر از ظلم وستم شده بود).(1)

با کمى دقت در اين روايت شريف، معلوم مى گردد که مراد، فراگيرى ظلم وستم است نه بى دينى وکفر الحاد، يعنى چنان نيست که در هيچ جا، اهل اعتقاد ودين يافت نشوند، وکسى کلمه اى از حق واعتقاد وديانت واحکام را بر زبان نياورد، بلکه مردم معتقد يافت مى شوند، وسخن از حق وايمان گفته مى شود، حتى توده هايى چند، مؤمن به مهدى وپدران مهدى اند، ومنتظر ظهور اويند.

در احاديث رسيده است که: (مسلمانان، در آخر الزمان، به وسيله مهدى از فتنه ها وآشوبها خلاصى مى يابند، چنانکه در آغاز اسلام، به وسيله پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)، از شرک وگمراهى خلاصى يافتند).(2)

اين بيانها ونيز احاديث بسيار ديگر، دلالت دارد که دين ومتدينين، در عصر ظهور - در جاهايى - هستند. آنچه نيست عدالت ومساوات، در کمال عقلى، وروابط انسانى است، در سطح جهان، ومهدى اينها را تامين مى کند، ودين را به بسيارى از مناطق ديگر جهان، به کمک مؤمنان مى رساند.

آنچه مشخصه دوران قبل از ظهور است، شيوع ظلم وستم وعدوان وبيداد است، واگر درست بنگريم، هم اکنون جهان چنين است، واز ظلم وستم آکنده است.

با توجه به اين واقعيت، مى توان، مترقب پديدار گشتن حوادث بزرگ، وطلايع طلوع دولت حقه بود، وبا توجه به همين واقعيات، بايد به آماده سازى جوانان شيعه، وديگر معتقدان به حق، براى يارى مهدى (عليه السلام) دل بست، وبه آن توجه عميق کرد. جريان آمادگى، ديگر نبايد در جامعه ما فراموش شود، بلکه بايد زنده وفعال بماند، وبه ديگر جامعه هاى اسلامى و… سرايت داده شود. (3)

پي نوشته ها :

(1) کمال الدين وتمام النعمه، شيخ صدوق، ص 287.

(2) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 93.

(3) خورشيد مغرب، محمد رضا حکيمى، ص 322.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

سخنان امام زمان (ع) هنگام ظهور !!!سخنان امام زمان (ع) هنگام ظهور آگاه باشيد اي جهانيان که منم امام قائم، آگاه باشيد اي اهل عالم که منم شمشير انتقام گيرنده، بيدار باشيد اي اهل جهان که جدّ من حسين را تشنه کام کشتند، بيدار باشيد اي اهل عالم که جد من حسين را روي خاک افکندند، آگاه باشيد اي جهانيان که حق جد من حسين را از روي کينه توزي پايمال کردند. افکارنیوز: راجع به اينکه امام زمان (ارواحنا له الفداء) به هنگام ظهور چه مطالبي را مي گويند و با چه سخناني آغاز خواهند نمود، رواياتي است، از جمله ي آنها روايتي است که محدّث بزرگوار مرحوم شيخ علي يزدي حائري متوفاي سال ۱۳۳۳ هـ.ق نقل کرده است. او مي گويد: زماني که قائم آل محمد عليهم السلام ظهور کند، ما بين رکن و مقام مي ايستد و پنج ندا مي دهد: ۱. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم. ۲. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم. ۳. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً. ۴. الا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين طَرَحُوهُ عُرياناً. ۵. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين سَحَقُوهُ عُدواناً. (الزام الناصب ، ج ۲ ، ص ۲۸۲) آگاه باشيد اي جهانيان که منم امام قائم، آگاه باشيد اي اهل عالم که منم شمشير انتقام گيرنده، بيدار باشيد اي اهل جهان که جدّ من حسين را تشنه کام کشتند، بيدار باشيد اي اهل عالم که جد من حسين را روي خاک افکندند، آگاه باشيد اي جهانيان که حق جد من حسين را از روي کينه توزي پايمال کردند. طبق اين نقل، سه نداي اخير، مخصوص و ويژه ي جد بزرگوارش امام حسين (ع) است و مصائب جگرخراش آن سيد ابرار را بازگو مي کند و اذيت و آزارهاي جانکاهي که بر آن حضرت در صحنه ي خونين کربلا رفت، را يادآوري مي فرمايد. نخست از قتل جدّ خود سخن مي گويد که خود اعظم المصائب و بزرگترين فاجعه، در جهان اسلام به شمار مي آيد. و در کنار همين مطلب و همراه آن مصيبت تأثرانگيز و رقّت بار، عطش امام حسين (ع) را ياد مي کنند، مصيبتي که هيچکس آن را توجيه نمي کند و حتّي درباره دشمن خود نپسنديده و روا نمي دارد و به حقيقت، لکه ننگين و عاري بر دامن بني اميه و آل زياد- عليهم اللعنه- و سپاه ديو و دد صفت کوفه و شام گرديد که براي ابد قابل رفع و زوال و شستشو نخواهد بود. آنگاه مصيبت رقت انگيز ديگري را از جدّ خود حسين (ع) ذکر مي کنند و آن روي خاک افکندن بدن مبارک آن حجت بالغه ي الهي است که در هيچ منطق و مکتبي روا نبوده و نيست. و همراه تذکر اين مصيبت، نکته ي ديگري را ذکر مي کنند که دلها را مي شکافد و اشک غم و اندوه را بر گونه، روان مي سازد و آن مصيبت عريان کردن بدن نازنين آن امام معصوم و آن انسان آزاده ي خداجو و با عظمت است که خود پناه مستضعفان و محرومان و نقطه ي بارز اميد اهل ايمان بلکه مطلق انسان ها بود. راستي چه کسي مي تواند تحمل اين فاجعه ي بزرگ را بکند که بدن مقدس ولي اعظم پروردگار را برهنه روي خاک بيندازند؟ در آخر، از بزرگترين فاجعه اي که در کربلا صورت گرفت و به دست آن وحشي صفتان دور از انسانيت بر بدن مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) واقع شد، سخن مي گويند و آن موضوع کوبيده شدن نازنين پيکر تقوا و طهارت، بدن مقدس حسين (ع) است. موضوعي که هيچ کسي که کمترين مراتب انسانيت را دارا باشد آن را نمي پذيرد و صحّه بر آن نمي گذارد و با هيچ منطقي قابل توجيه نيست. موضوعي که هر چند انسان به کشتن دشمن سرسخت خود رضا دهد، بدان رضا نخواهد داد. مصيبتي که انسان متعارف و خالي از کينه و پستي، تاب شنيدن آن را ندارد و به حقيقت، انسان از وقوع آن در کربلا آن هم نسبت به بدن پسر ريحانه ي پيامبر اکرم (ص)، شرمسار و سربزير گرديد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

چگونه به امام زمان نزدیک شویم؟! اگر ما کارهائی که خوشایند امام زمان (ع) است انجام دهیم، علاوه بر اینکه به آنچه که می خواستیم،که کسب رضایت ایشان است،ممکن است مورد لطف ایشان قرار گرفته و دیداری که در انتظارش بودیم حاصل شود چگونه به امام زمان نزدیک شویم؟! خوب است بدانیم که امام زمان(عج) شدیداً به شیعیان خود عشق مى‏ورزد؛ بلکه علاقه آن حضرت به شیعیان و دوستانشان خیلى بیشتر از علاقه‏اى است که ما نسبت به آن حضرت داریم. ایشان همواره براى شیعیان خود دعا مى‏کنند. از آن حضرت نقل شده است: «اِنّا غَیرُ مُهَمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ وَلاناسینَ ِذِکْرِکُمْ» )بحارالانوار: ج 53، ص 174 ( ما هرگز در رعایت احوال شما کوتاهى نمى‏کنیم و شما را از یاد نمى‏بریم». آنچه بر ما بایسته است، جلب رضایت آن بزرگوار است. پیوستگى با او، یعنى، مطیع او بودن. در واقع ما باید ارتباط معنوى خود را با امام زمان(عج) با عمل به دستورات آن حضرت و انتظار فرج به معناى واقعى ثابت و مستدام نگه داریم. برای اینکه این نکته بهتر روشن شود توجه شما را به این حکایت جلب می کنیم. حضرت داود (ع) در حال عبور از بیابانی مورچه ای را دید که مرتب کارش این است که از تپه ای خاک برمی دارد ویه جای دیگری میریزد ، از خداوند خواست تا از راز این کار آگاه شود …، مورچه به سخن آمد که : معشوقی دارم که شرط وصل خود را آوردن تمام خاکهای آن تپه در این محل قرار داده است ! حضرت فرمود : با این جثه کوچک ، تو تا کی می توانی خاکهای این تل بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنی ، و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد ؟! درست است که وظیفه ما تلاش براى ملاقات با امام زمان(عج) نیست، ولی بحث ملاقات، نباید با بحث ارتباط اشتباه شود؛ زیرا وظیفه ما ایجاد ارتباط با امام عصر(عج) است. منتظر امام زمان(عج) وقتى موفق به زیارت آن حضرت نمى‏شود، از طریق خواندن دعاى ندبه، زیارت آل یاسین، دعاى عهد، نماز امام زمان و نیز از طریق رفتن به مسجد جمکران، ارتباط خود را با آن حضرت حفظ مى‏نماید مورچه گفت : همه اینها را می دانم ولی خوشم اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مرده ام ! در اینجا حضرت داود(ع) منقلب شد و فهمید این جریان درسی است برای او ( محمد، محمدی ری شهری، کیمیای محبت ، ص58.) این حکایت درسی عبرت‌آموز است برای کسانی که ادعای عشق به مولا را دارند تا بنگرند که آیا به این میزان از همت و تلاش برای رسیدن به آن سرور عزیز رسید‌ه‌اند یا نه؟! البته ناگفته نماند که دشواری‌ها و پایداری و پایمردی است که عشق و محبت را سهل و آسان می‌سازد. ثانیا: اگر ما کارهائی که خوشایند امام زمان (ع) است انجام دهیم، علاوه بر اینکه به آنچه که می خواستیم،که کسب رضایت ایشان است،ممکن است مورد لطف ایشان قرار گرفته و دیداری که در انتظارش بودیم حاصل شود ،در حالات (مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی پدر آیت الله العظمی حاج سید سیستانی آمده است که فرمودند: در مشهد مقدس برای آنکه به محضر امام زمان (علیه السلام ) شرفیاب شوم ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند . چگونه به امام زمان نزدیک شویم؟! او می گفت در یکی از جمعه های آخر ناگهان شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه های آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم می تابید ، حال عجیبی به من دست داد ، از جای برخاستم و به دنبال آن نور به درب آن خانه رفتم ، خانه ای کوچک و فقیرانه ای بود ، از درون خانه نور عجیبی می تابید . در زدم وقتی در را باز کردند مشاهده کردم حضرت ولی عصر امام زمان (عجل الله فرجهم ) در یکی از اتاقهای آن خانه تشریف دارند ؛ و در آن خانه جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه سفیدی به روی آن کشیده بودند . وقتی من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم حضرت به من فرمودند : چرا این گونه دنبال من می گردی ؟ و رنجها را متحمل می شوی ؟ مثل این باشید ( اشاره به جنازه کردند ) تا من دنبال شما بیایم . بعد فرمودند این بانویی است که در دوره بی حجابی ( رضا خان پهلوی ) هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند .) این داستان واقعی این واقعیت را نشان می دهد که اگر اعمال ما مورد رضایت امام زمان(ع) قرارگیرد،امکان دیدار حاصل خواهد شد،هر چند هدف رضایت اوست نه دیدار، درست است که وظیفه ما تلاش براى ملاقات با امام زمان(عج) نیست، ولی بحث ملاقات، نباید با بحث ارتباط اشتباه شود؛ زیرا وظیفه ما ایجاد ارتباط با امام عصر(عج) است. منتظر امام زمان(عج) وقتى موفق به زیارت آن حضرت نمى‏شود، از طریق خواندن دعاى ندبه، زیارت آل یاسین، دعاى عهد، نماز امام زمان و نیز از طریق رفتن به مسجد جمکران، ارتباط خود را با آن حضرت حفظ مى‏نماید و براى گره گشایى مادى و معنوى از ایشان به عنوان واسطه فیض الهى درخواست مى‏کند و خود را درمحضر ایشان مى‏بیند. علت اصلی دوری ما با امام زمان(ع)، دوری از خداست وگرفتار شدن در منجلاب گناه است،در واقع تنها مانع ارتباط با خدا و محبوبان او، گناه است. گاهی قلب انسان با گفتن یک «یا الله» یا خواندن یک دعا و تلاوت یک سوره از قرآن و دادن صدقات، نورانی و سبک می شود. اما گاهی حجاب و ظلمت گناهان غلی0است و به سادگی قابل رفع نیست.گریستن بر امام حسین(ع) همانند تیزاب لکّه گناه را محو و نابود می کند علت اصلی دوری ما با امام زمان(ع)، دوری از خداست و گرفتار شدن در منجلاب گناه است،در واقع تنها مانع ارتباط با خدا و محبوبان او، گناه است. گاهی قلب انسان با گفتن یک «یا الله» یا خواندن یک دعا و تلاوت یک سوره از قرآن و دادن صدقات، نورانی و سبک می شود. اما گاهی حجاب و ظلمت گناهان غلیظ است و به سادگی قابل رفع نیست.گریستن بر امام حسین(ع) همانند تیزاب لکّه گناه را محو و نابود می کند. «سفینه الحسین اَسرَعُ و اَوسَعُ و اَنفَذ»؛ کشتی امام حسین(ع) سریع ترین، وسیع ترین و نیرومندترین وسیله ها برای رسیدن است. هر کس وارد این کشتی شد، ره صد ساله را یک شبه پیمود. گریستن بر امام حسین(ع) دل را پاک و نورانی ساخته و انسان را مستعد ارتباط با حضرت ولی عصر می سازد. گریستن بر امام حسین(ع) تا بدانجا فضیلت و اهمیت دارد که حضرت صادق(ع) فرمود: «فَمَن بَکی علی الحسین(ع) فَقَد اَدّی حقّنا… هر کس بر امام حسین(ع) بگرید، حق ما را ادا کرده است».[بحارالانوار؛ 45.]از سید عبدالکریم پینه دوز(ره) که هر هفته به محضر امام عصر(عج) شرفیاب می گردید سؤال کردند: چگونه موفق به دیدار آن حضرت شدید؟ پاسخ داد: یک شب پیامبر ختمی مرتبت(ص) را در عالم رؤیا زیارت کردم. گفتم: یا جدّاه، یا رسول الله، بسیار علاقه دارم به محضر فرزند شما برسم و هر چه می کنم میسّر نمی شود. این امر چگونه امکان پذیر است؟ فرمود: سید عبدالکریم، فرزندم، اگر می خواهی خدمت امام زمان برسی، روزی دوبار؛ اول صبح و اول شب بنشین و بر حسینم گریه کن. می گوید: از خواب بیدار شدم و یک سال این برنامه را ادامه دادم. صبح ها می نشستم و روضه کربلا را می خواندم، غروب هم می نشستم مقتل می خواندم و گریه می کردم. پس از یکسال دیدم که راه باز شد.(با استفاده از کتاب «چهارده گفتار پیرامون ارتباط معنوی با حضرت مهدی(عج)»؛ حسین گنجی)

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

اطاعت از امام زمان (ع ) امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد: «طُوبي لِشيعَةِ قائِمِنا الْمُنْتَظِرينَ لِظُهُورِهِ في غَيْبَتِهِ، وَ الْمُطيعينَ لَهُ في ظُهُورِهِ …؛ خوشا به حال شيعيان قائم ما! كه در دوران غيبت او چشم انتظار ( - بحارالانوار / ج 52 / ص 149. ) ظهورش و در دوران ظهورش سر نهاده به فرمانش هستند». اطاعت كنندگان امام عصر ( عليه السلام ) در هنگام ظهور، همانها هستند كه در غيبت آن حضرت منتظرين او بودند؛ و چشم انتظاران امام زمان ( عليه السلام ) در هنگام غيبت، همانهايند كه در زمان ظهورش مطيع فرامين اويند. براي شيعيان حقيقي، تفاوتي بين غيبت و ظهور حضرت وليعصر «ارواحنا فداه» نيست. آنها حتي در زمان غيبت هم خود را در حضور حضرت مي بينند. حالت مطيع بودن شان به گونه اي است كه هر لحظه غيبت براي شان به منزله مقدمه ظهور است. آن گونه زندگي مي كنند كه هر زمان امام شان ظاهر گشت آنان را گوش به فرمان ببيند و تا پاي جان آماده اطاعت بيابد. از سوي ديگر اين اصل مهم، مسلّم است كه امامت يك امام جز با اطاعت امّت از او، و پيشوايي يك رهبر جز در سايه فرمان پذيري پيروانش، تحقق نمي پذيرد. خدا هيچ پيامبري را نفرستاد مگر براي آنكه اطاعت شود: (وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلّا لِيُطاعَ بِاِذْنِ اللَّهِ). ( - سوره نساء / آيه 64. ) و هيچ امامي را مقرر نداشت مگر آنكه مردم را به اطاعت و فرمانبري از او فرا خواند: (اَطيعُوا اللَّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاَمْرِ مِنْكُمْ). ( - سوره نساء / آيه 59. ) امام زمان ( عليه السلام ) اگر چه در پس پرده غيبت است، اما اراده وفرمانش در تمام جهان آفرينش و همه خلايق جاري ونافذ است. بنابراين بايد دستوراتش را شناخت، فرمان هايش را بايد اطاعت كرد، حاكميت او را بايد گردن نهاد، و همين ها است كه زمينه ظهور را فراهم خواهد آورد. چنانكه خود حضرت مي فرمايد: «وَ لَوْ اَنَّ اَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطاعَتِهِ، عَلَي اجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمْ الْيُمْنُ بِلِقائِنا؛ اگر شيعيان ما - كه خداوند آنان را به اطاعت خويش موفّق گرداند - در وفاي به عهد الهي هم دل و هم پيمان مي شدند، سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد». ( - بحارالانوار / ج 53 / ص 177 / ح 8. ) مگر نه اين است كه عهد الهي چيزي جز پرستش و بندگي خدا نيست؟ و اين عبادت و بندگي جز با اطاعتِ محضِ وليّ خدا تحقق پذير نيست. منتظرين حضرت مهدي ( عليه السلام ) همان نيكبختاني هستند كه اگر در حضور او باشند، جز اطاعت نمي شناسند و جز به فرمان او كاري انجام نمي دهند. و باز هم امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد: «هُمْ اَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْاَمَةِ لِسِيِّدِها؛ اطاعت و فرمان پذيري منتظرين از امام زمان ( عليه السلام ) افزون تر از اطاعت و فرمانبري كنيزي از مالك و مولاي او است». ( - بحارالانوار / ج 52 / ص 307. )



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

محبت به امام زمان (ع ) خدا محبت و مودّت حضرت مهدي ( عليه السلام ) را در ضمن محبّت ساير اهل بيت پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) بر همگان واجب نمود. (قُلْ لا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي )؛ «بگو: من از شما جز مودّت و محبّت خويشاوندانم اجر و مزدي براي رسالت نمي خواهم». ( - سوره شوري / آيه 23. ) دوستي و علاقه به اهل بيت ( عليهم السلام ) : و امام زمان ( عليه السلام ) به عنوان اجر رسالت، نه منفعتي براي پيامبر دارد و نه بهره اي را نصيب امام زمان و اهل بيت ( عليهم السلام ) : مي سازد، بلكه تنها به نفع ايمان آورندگان است و بهره هاي بي پايان آنان را در دنيا و آخرت به همراه دارد: (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ)؛ «بگو: هر اجر و پاداشي از شما خواسته ام براي خود شماست». ( - سوره سبأ / آيه 37. ) در حقيقت همين مودّت ها و محبّت ها و علاقه و ارتباطهاي روحي و معنوي است كه راه سير به سوي خدا را فراهم مي آورد و سلوك انسان را در راستاي اراده حق شكل مي دهد. (قُلْ ما اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجٍْر اِلاَّ مَنْ شاءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلي رَبِّهِ سَبيلاً)؛ «بگو: من از ميان شما اين اجر رسالت را نمي طلبم، مگر از آن كسان كه بخواهند ( - سوره فرقان / آيه 57. ) راهي به سوي پروردگار خويش بيابند». با محبّت هاي امام زمان ( عليه السلام ) است كه زمينه هاي اطاعت از او فراهم مي آيد و با اطاعت از او است كه راه كمال انسان به سوي خدا هموار مي شود. نه تنها دوستي و محبت حضرت ولي عصر «ارواحنا فداه» تكليف و وظيفه است كه دوستي با دوستانش و دشمني با دشمنانش نيز در همان راستاست و دشمني با دوستان آن حضرت و دوستي با دشمنانش در جهت دشمني با آن بزرگوار است. شيعيان و منتظران ظهور آن حضرت را بايد دوست داشت، از حال و احوال آنها بايد جويا شد، در حد امكان و توان در رفع گرفتاري هاي شان بايد كوشيد و نسبت به آنها ايثار نمود، و خطاكاران شان را بخشيد و در طريق رشد و كمال اخلاقي و معنوي آنان بايد تلاش نمود. رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) مي فرمايد: «طُوبي لِمَنْ اَدْرَكَ قائِمُ اَهْلِ بَيْتي وَ هُوَ يَأْتَمُّ في غَيْبَتِهِ قَبْلَ قِيامِهِ وَ يَتَوَلّي اَوْلِيائَهُ وَ يُعادي اَعْدائَهُ؛ خوشا به حال كسي كه «قائم اهل بيتِ» مرا درك كند در حاليكه در زمان غيبتش و قبل از قيامش اقتداي به او نموده، و دوست بدارد دوستانش را و دشمني كند با دشمنانش». ( - بحارالانوار / ج 51 / ص 72 / ح 14. ) محبت، اساس و پايه دين، بلكه مساوي دين است. دين خدا جز با تكيه بر محبّت و ولايت اهل بيت ( عليهم السلام ) : استقرار نمي يابد. از اين رو انتظارِ حاكميت و غلبه ( - «هل الدين الا الحب؛ آيا دين چيزي به جز دوستي است؟» / امام صادق ( عليه السلام ) تفسير عياشي / ج 1 / ص 167 و بحار / ج 27 / ص 95 / ح 58. ) دين در جهان به نوعي انتظارِ جهاني شدن محبّت و ولايت امام زمان ( عليه السلام ) است. و شايد به همين خاطر باشد كه امام زمان ( عليه السلام ) مي فرمايد: «… فَيَعْمَلْ كُلُّ امْرِءٍ مِنْكُمْ بِما يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مُحِبَّتِنا …؛ هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به مقام محبت ما نزديك مي كند عمل نمايد». ( - بحارالانوار / ج 53 / ص 175 / حديث 7. ) از اين رو اگر عبادت يا عملي مستحب يا دعا يا زيارتي خاص بتواند مقدمه اي براي ايجاد محبّت بيشتر نسبت به امام زمان ( عليه السلام ) باشد، انجام آن وظيفه اي خواهد بود كه با فرمان صريح آن بزرگوار بر عهده شيعيان قرار گرفته است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »


ابعاد ظهور امام زمان

بعد فرهنگی

يكي از وظايف ما مسلمانان، زمينه سازي و گسترش فرهنگ مهدويت و کمک به تسریع در امر ظهور آن حضرت است. كار در بعد فرهنگي در عرصه مهدويت به چند محور نياز دارد:

1. تبيين استراتژي انتظار استراتژي انتظار؛ يعني كلان نگري و به كارگيري همه نيروها و توانايي‌ها براي تحقق ظهور حضرت. اين امر تحقق نمي‌يابد مگر اينكه در اين عرصه از هر گونه برنامه منفعلانه دوري كرده و خود را به يك برنامه فعال و پرتحرك واداشته تا با سازمان‌ دهي همه نيروها و توان موجود به اهداف مورد نظر دست يابيم. براي تحرك لازم در اين زمينه بايد آينده‌نگري داشت؛ زيرا بدون تبيين روشن آينده نمي‌توان برنامه درستي تدوين كرد. همچنين بايد از تمام ظرفيت‌هاي موجود در جامعه استفاده كرد تا انتظار به معناي واقعي كلمه شكل بگيرد، در نتيجه راه از بيراهه شناخته شود و گرفتار انتظار منفي و ايستا نشويم.

2. آسيب شناسي بايد تلاش كرد نقاط آسيب‌پذير را شناخت و سعي در حلّ اين آسيب‌ها داشت: به عنوان نمونه، نبايد با طرح افراطي ملاقات با امام زمان(عليه السلام)، اساس مهدويت را در ملاقات خلاصه كرد، چرا كه با عدم تحقق ملاقات،‌ عده‌اي دچار يأس و نا اميدي مي‌شوند و … و يا به طرح يك طرفه قهر و غضب امام پرداخت. همچنين بايستي مراقب باشيم، مفهوم انتظار، تحريف نشود و انديشه‌هاي نادرست (مانند ظلم پذيري و …) در جامعه حاكم نگردد.

3. دشمن شناسي دشمن از هر حربه‌اي استفاده مي كند تا جلوي رشد تفكر مهدويت را در جامعه اسلامي بگيرد و يا آن را تحريف كند. با توجه به آنچه گفته شد (ثمرات مهدويت و …)، اگر دشمن اين كار را نكند بايد تعجب كرد؛ زيرا ماهيت دشمني همين است! بايد كوشيد با شناخت صحيح مباحث مهدويت، جلوي هر گونه تخريب و تحريف در آن را گرفت.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

ایمنی ازبلاها

بدون ترديد، امنيّت از اصلي ترين سرمايه‌هاي زندگي است. پديد آمدن حوادث گوناگون در عالم، همواره زندگي و حيات طبيعي موجودات را در معرض نابودي قرار داده است و كنترل آفت‌ها و بلاها اگرچه با فراهم آوردن وسائل مادّي ممكن است ولي عوامل معنوي نيز در آن تأثير فراواني دارد. در روايات پيشوايان ما، وجود امام و حجّت الهي، در مجموعه جهان آفرينش، به عنوان عامل امنيّت زمين و اهل آن شمرده شده است.

امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خود فرموده است:

وَ اِنِّي لاََمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ…؛

من موجب ايمني (از بلاها) براي ساكنان زمين هستم.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

 امام در آینه ی قرآن

قرآن كريم، چشمه زلال ناب ترين معارف الهي و ماندگارترين حكمت‌ها و دانش‌هاي مورد نياز بشر است. كتابي است سراسر راستي و درستي كه خبرهاي گذشته و آينده جهان را بيان كرده است و هيچ حقيقتي را فروگذار نكرده است. البته روشن است كه حجم بسيار گسترده حقايق عالم در ژرفاي آيات الهي نهفته است و تنها آن‌ها كه به عمق معاني آن دست يابند به آن واقعيات پي خواهند برد و آنان اهل قرآن و مفسران حقيقي آن يعني پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) و خاندان پاك او هستند. قيام و انقلاب آخرين سفير الهي از بزرگترين حقايق جهان است كه در آيات فراواني از قرآن كريم به آن اشاره شده و روايات بسياري در تفسير آن آيات نقل گرديده است كه به چند نمونه اشاره مي‌كنيم:

در سوره انبياء آيه 105 آمده است:

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرَ أَنَّ الاَْرْضَ يرِثُها عِبادِي الصّالِحُونَ؛

«همانا در زبور پس از ذكر تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.»

امام باقر(عليه السلام) فرمود: «مقصود از بندگان شايسته‌اي كه زمين را به ارث مي‌برند، امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و ياران او هستند.»


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

با وجود ضررهای خانمان سوز فراوان مشروبات الکلی که کاملاً هم ثابت شده است، شبکه های بیگانه و شیطانی اصرار عجیبی برای ترویج مصرف این گونه نوشیدنی ها دارد.

اسلام مدعی است که طبق نص صریح قرآن کریم – که البته علوم و تحقیقات پژوهشگران نیز آن را ثابت می کند- شراب منافعی دارد اما مضراتش بیشتر است و حرام است به دلیل اینکه خداوند از آن نهی فرموده …

با طلوع خورشید اسلام بر جوامع بشری بسیاری از عادات و روش های زشت و نادرست از عرصه جوامع اسلامی برداشته شد. توصیه های قرآن و سنت سرشار از این تحریم ها و تأکیدهاست که عمل به آن علاوه بر بهره مندی از اجر معنوی، سامان دهنده مسایل جسمی و روحی بشر نیز می باشد.
یکی از این عادات ناپسند که از دیر باز و قبل از حضور اسلام در شبه جزیره عربستان رایج بود شرابخواری و مصرف الکل است.
هر چند جوامع به اصطلاح متمدن، امروز نیز در این بلای جسم و جان سوز غوطه ور هستند و هر ساله آمارهای تکان دهنده ای از آثار تخریبی آن در میان جوامع به گوش می رسد، لیکن اسلام با توصیه های اعجازگونه خود در زمانی که حتی شراب را با نفع و فایده می دیدند پیروان خویش را از آن نهی کرد و فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَهَ وَأَنتُمْ سُکَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ …؛ ای اهل ایمان در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید.»(نساء/۴۳)
“در روایتی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره می فرمایند:« کسی که شب را به پایان برد ، در حالی که مست شراب باشد ، صبح را به صبح رسانیده در حالی که عروس شیطان بوده است »

و در آیه ای دیگر، شراب را پلید و از عمل شیطان دانسته و می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای اهل ایمان، شراب و قمار و بت پرستی و تیرهای گروبندی، پلید و از عمل شیطان اند پس، از آن ها دوری کنید تا رستگار شوید.» (مائده/ ۹۰)
همگام با این آیات، روایات معصومین نیز بر شدت زشتی آن اشاره داشته و آن را «ام الخباثت» (مستدرک الوسایل، ج۱، ص .۱۳۹ ) (ریشه و مادر زشتی ها) دانسته و دائم الخمر را هم ردیف بت پرست (بحارالانوار، ج ۶۵، ص .۱۶۴ ) معرفی می کنند.
در روایتی دیگر نوشنده و نوشاننده، خریدار و فروشنده و خلاصه تمامی کسانی که در بساط این منکر شریک اند را لعنت می نماید.»(نهج الفصاحه، ص ۶۲۷، حدیث ۲۲۲۹)
“در روایتی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره می فرمایند:: مَنْ بَاتَ سَکْرَانَ بَاتَ عَرُوساً لِلشَّیَاطِین ![ جامع الأخبار(للشعیری) ؛ ؛ ص۱۴۹] « کسی که شب را به پایان برد ، در حالی که مست شراب باشد ، صبح را به صبح رسانیده در حالی که عروس شیطان بوده است »
پس با این وجود باید بنوسیم:«هر کس شراب خوار است عروس شیطان است!!»” (به نقل از حجت الاسلام علوی زاده)
گوشه ای از زیان های شراب

ملاک در حرمت خمر آثار و مفاسدی در آن نهفته است، که یکی از آن ها می تواند زائل شدن عقل باشد ولی از دیگر آثار و مفاسد آن و این که میزان آن چقدر است، اطلاع کافی نداریم. مثلاً نمی دانیم آیا حرمت شراب فقط به خاطر مست کنندگی و زوال عقل است، یا علت های دیگر هم دارد …
اوّلاً ممکن است ده ها دلیل برای حرمت شراب وجود داشته باشد(حتی یک قطره اش ) که هنوز به آن ها نرسیده ایم.
ثانیاً یک شیء حرام ولو این که یک ذره اش آن خاصیت را نداشته باشد، ولی باید آن را به طور کامل حرام کرد که مردم اصلاً به سوی آن نروند: مانند قرار گرفتن در لبه پرتگاه که هر عاقلی از آن نهی می کند … که البته در باب نفع مقدار کم که کسانی که گمان می کنند مصرف کم مشروبات الکلی واقعا هیچ ضرری ندارد و با مخلوط نمودن آب با آن – می توان مستی آنرا کم کرد (مانند عمر بن خطاب که به دیگران -یعنی اطرافیانش-گفت : اگر مایل به این شراب شدید ، مستی آن را با آب از بین ببرید!!!(المبسوط ، سرخسی، ج ۲۴ ، ص ۱۱ ) کاملا در اشتباه هستند زیرا به گفته بوعلی سینا :"شراب آمیخته با آب، معده را سست و تر می گرداند و زودتر مستی می آورد، زیرا آبی که در آن است، آن را زودتر به مقصد می رساند."( شیخ الرئیس ابن سینا ،قانون در طب ،کتاب اول، نقل از ابن القفطی ،تاریخ الحکما)

تازه خیلی از چیزها است که انسان خیال می کند آن اثر را در او ندارد، ولی در واقع همان اثر را می گذارد، ولی خودش متوجه نمی شود. شاید اندک اندک اثر نامطلوب خود را بگذارد … مثلا کسی که عقلش ضایع شود، از کجا می تواند بفهمد؟! اگر از او سؤال کنیم که آیا سالم هستی، می گوید: بله!
نپختگی است که وقتی انسان فلسفه ای را درباره احکام پیدا کرد، بگوید هر چه هست، همین است، مثلاً درباره مشروبات الکلی کسی بگوید: علت اینکه مشروب حرام است، این است که برای کبد و قلب مضرّ است، ولی تجربیات نشان داده است که اگر کسی به مقدار کم مصرف کند، نه فقط مضرّ نیست، بلکه نافع است؛ پس شراب کمش حلال و زیادش حرام است. این اشتباه است.

در تحقیقی که توسط دکتر «لورمی» به عمل آمده است مشخص گردیده که ۵۱بیمار از ۵۸بیمار مبتلا به سرطان لوزه، زبان و حنجره از معتادان به الکل بوده اند.( طب در قرآن، دکتر عبدالحمید دیاب، دکتر احمد قرقوز، ترجمه علی چراغی، ص۴۱-.۱۵۸) .

در بیانی حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید : شخصی به امام صادق (علیه السلام) گفت مبتلا به مرضی هستم که هر وقت شدت می کند قدری شراب می نوشم دردم ساکن می شود؟ پس حضرت فرمودند:این کار را نکن و شراب نیاشام زیرا در حرام خدا شفا نیست پس جز این نیست که این مرض و درد تو القائی از ناحیه شیطان است و می خواهد تو را به حرام بیندازد پس اگر شیطان از شراب خوردنت نا امید شود دردت بر طرف می شود

شراب همچنین تأثیر عمیقی بر فرزندانی می گذارد که والدین آن ها معتاد بوده اند.یکی از پزشکان آلمان ثابت کرده که تأثیر الکل تا سه نسل به طور حتمی باقی است به شرط این که این سه نسل الکلی نباشد.( اسلام پزشک بی دارو، ص۴۴، نقل از علوم جنایی، ص۸۶۳، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص.۳۴۶)
چنانچه در این باره وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) می فرمایند : هرکس دختر خود را به شراب خوار تزویج کند ( به ازدواج در آورد ) قطع رحم نموده است. ( باب ۲۹ وسائل جلد سوم )

مفضل می گوید : به امام صادق (علیه السلام) گفتم : چرا شراب حرام شده است ؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود : خداوند شراب را بواسطه اثرات و تباهی آن حرام کرده است (از نظر دین کسی که شراب خورده از خدا دور میشود و در گناه کردن بی باک میشود و از نظر علم پزشکی هم شراب ضررهای بسیاری برای بدن انسان دارد ) زیرا شراب موجب لغزش میشود و نور انسانیت انسان را میبرد و جوانمردی را در انسان ویران میکند و انسان را به مرتکب شدن گناهان و خونریزی و زنا وادار می کند و هنگامی که انسان مست شد در امان نیست که نا آگاهانه به محارم خود تجاوز کند و جز بدبختی چیزی گیر صاحبش نمی آید. (بحارالانوار جلد ۷۹ صفحه ۱۳۳)
در بیانی حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید : شخصی به امام صادق (علیه السلام) گفت مبتلا به مرضی هستم که هر وقت شدت می کند قدری شراب می نوشم دردم ساکن می شود؟ پس حضرت فرمودند:این کار را نکن و شراب نیاشام زیرا در حرام خدا شفا نیست پس جز این نیست که این مرض و درد تو القائی از ناحیه شیطان است و می خواهد تو را به حرام بیندازد پس اگر شیطان از شراب خوردنت نا امید شود دردت بر طرف می شود. (وسائل الشیعه جلد ۱۷ صفحه ۳۰۰)

آثار شوم شراب و الکل های دیگر از راه ناف به طفل سرایت نموده و حتی اطفال شیر خوار را از راه شیر مادر صدمه فراوان می زند و عوارضات گوناگونی را از قبیل اختلالات هضمی و عصبی و تشنجات مختلفه را باعث می گردد و به همین دلیل علم پزشکی نوشیدن شراب و امثاله را برای مادران شیرده ممنوع کرده و طبق آخرین اطلاعات پزشکی ثابت شده که فرزندان شرابخواران و الکلیها کم حافظه هستند که این تحقیق با روایت امام صادق علیه السلام در این رابطه کامل می شود. (ارشاد القلوب جلد ۲ صفحه ۲۲۷).
شما می گویید شراب حرام است چون ضرر دارد؟!!

اسلام مدعی است که طبق نص صریح قرآن کریم – که البته علوم و تحقیقات پژوهشگران نیز آن را ثابت می کند- شراب منافعی دارد اما مضراتش بیشتر است و حرام است به دلیل اینکه خداوند از آن نهی فرموده : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (مائده/۹۰)-اى کسانى که ایمان آورده اید شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند پس از آنها دورى گزینید باشد که رستگار شوید.
کلام را با سخنی پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله به پایان می بریم: پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) می فرمایند: کسی که شراب دنیا را برای غیرخدا نیز ترک گوید خداوند او را از این شراب طهور می نوشاند علی (علیه السلام) می گوید: عرض کردم برای غیرخدا؟ فرمود: آری کسی که برای حفظ جان خود نیز از شراب دنیا چشم بپوشد خدا او را از رحیق مختوم سیراب می کند[ تفسیر نمونه جلد ۲۶ صفحه ۲۸۱]
با این اوصاف و ویژگی ها و شرایطی که هم در منابع دینی و هم در اکتشافات بشری برای این نوشیدنی ذکر شده، به واقع حرفی دیگر برای استفاده از این ماده باقی می ماند؟
به امید آنکه کمی در رفتارهایمان آگاهانه تر رفتار کنیم تا سعادت دو دنیا را شامل حال خود نماییم.



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

برخی معتقدند اگر امام زمان فقط ۳۱۳ یار مخلص داشته باشند، ظهور می کنند و بر این اساس چنین سؤالی را مطرح می کنند که آیا در میان این تعداد مسلمان و شیعه، ۳۱۳ نفر یار برای ظهور حضرت وجود ندارد؟

در پاسخ باید گفت که اولاً: در روایات مختلف، برای یاران و اصحاب خاص حضرت مهدی علیه السلام، صفات و خصوصیات ویژه ای ذکر شده که ممکن است این افراد با این شرایط ویژه هنوز در بین ما موجود نباشند.
ثانیاً: از مجموعه احادیث استفاده می شود که یاران حضرت مهدی علیه السلام بعد از ظهور، محدود به ۳۱۳ نفر نمی شود و باید دسته دیگری از یاوران امام زمان علیه السلام که ده هزار نفر هستند نیز برای قیام حاضر باشند، چراکه بدون حضور ایشان در مکه قیام صورت نمی گیرد.(۱)
ثالثاً فراهم شدن ۳۱۳ نفر از یاران خاص حضرت ولی عصر علیه السلام علت تامّه برای ظهور حضرت نیست و تنها یکی از شرایط تحقق ظهور است. در حقیقت ظهور امام مهدی علیه السلام شرط مهم دیگری نیز دارد که همان «آمادگی عمومی» و استقبال جهانی برای تشکیل حکومت عدل الهی است.
آمادگی برای ظهور در پرتوی بصیرت همگانی

اقبال و خواست عموم مردم نسبت به امام زمان علیه السلام و حمایت از تشکیل حکومت عدالت گستر مهدوی نیازمند این است که شناخت و بصیرت نسبت به حقانیت و اهداف قیام امام عصر علیه السلام در بین مردم به بالاترین حد ممکن برسد. بنابراین می توان گفت: یکی از مهمترین ابزار ایجاد آمادگی عمومی، برای ظهور امام مهدی علیه السلام بصیرت افزایی در جوامع اسلامی است.

گرچه ۳۱۳ نفر که فرماندهان و یاران اصلی ایشان را تشکیل می دهند در اوجِ ایمان، ولایت پذیری، صبر و بصیرت هستند؛ عموم یاران نیز با توجه به مقدار بهره ای که از این اوصاف کریمه دارند به حضرت نزدیکتر خواهند بود گرچه عموم مردم هم برای حمایت از دولت ایشان باید از این اوصاف بهره مند باشند. بنابراین برای فراهم آوردن یکی از مهمترین شرایط ظهور امام زمان علیه السلام باید سعی بر افزایش سطح بصیرت دینی در جامعه داشت

لفظ بصیرت از نظر لغوی به معنای بینایی است اما در اصطلاح به بینایی قلب و درک و فهم عمیق مسائل گفته می شود. بصیره -و بصر- نیروى بینائى چشم و قدرت ادراک دل است.(۲)
«بصیر» فردی است که نسبت به مسائل اجتماعی، سیاسی، معنوی و… ، از بینش عمیق و صحیحی برخوردار باشد که به وسیله آن بتواند حق و باطل را از هم تمیز داده و در هنگام بحران و فتنه، راه حق و سعادت را تشخیص دهد و طبق آن حرکت کند.
اوج بصیرت در یاران منجی

یاران امام زمان علیه السلام باید از بالاترین سطح بصیرت برخوردار باشند. گرچه ۳۱۳ نفر که فرماندهان و یاران اصلی ایشان را تشکیل می دهند در اوجِ ایمان، ولایت پذیری، صبر و بصیرت هستند؛ عموم یاران نیز با توجه به مقدار بهره ای که از این اوصاف کریمه دارند به حضرت نزدیکتر خواهند بود گرچه عموم مردم هم برای حمایت از دولت ایشان باید از این اوصاف بهره مند باشند. بنابراین برای فراهم آوردن یکی از مهمترین شرایط ظهور امام زمان علیه السلام باید سعی بر افزایش سطح بصیرت دینی در جامعه داشت.
راههای کاربردی کسب بصیرت

۱٫ تقوای دل: یکی از مهمترین راه های بصیرت افزایی پرورش روح تقوا و دوری از معاصی در جامعه است. قرآن کریم می فرماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً»(۳) اگر تقوای الهی پیشه کنید خداوند قدرت تمیز حق از باطل را به شما عطا خواهد کرد.
همان طور که در تعریف بصیرت آمد، بصیرت نوعی ادراک قلبی است که به وسیله آن می توان حق و باطل را از هم تمییز داد؛ بنابراین به نورانیت دل بستگی دارد و اگر قلب از زنگار گناه پاک باشد می تواند حقیقت را به روشنی در آینه دل جلوه گر ببیند.

۲٫ تذکر و غفلت زدایی: یکی از مهمترین امور بصیرت بخش؛ «یادآوری» و «ذکر» است که موجب «غفلت زدایی» می شود. خداوند متعال در بسیاری از آیات قرآن بندگان را به ذکر خود و یا یادآوری نعمات و آیات الهی، وقایع عبرت آموز و بلایای واردشده بر امتهای پیشین و… سفارش کرده است.(۴)
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره تأثیر ذکر بر افزایش بصیرت می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الذِّکْرَ جَلَاءَ الْقُلُوبِ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَهِ»(۵) بدرستى که خداى سبحان ذکر را جلادهنده دلها، قرار داده که بینا می شوند به وسیله آن بعد از کوری و اشتباه در تاریکى .
چنانکه خداوند نیز خطاب به پیامبرش می فرماید: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنین »)۶) پیوسته تذکر ده، زیرا تذکر مؤمنان را سود مى بخشد.
و در جای دیگر خداوند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به یادآوری «ایام الله» [روزهای خدا] دستور می دهد و می فرماید: « وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه »(۷)
مفسران در تفسیر آن احتمالات مختلفى داده اند اما اصولا نمى توان این تعبیر گویا و رسا را محدود ساخت. ایام الله تمام روزهایى است که داراى عظمتى در تاریخ زندگى بشر است. هر روز که یکى از فرمانهاى خدا در آن چنان درخشیده، که بقیه امور را تحت الشعاع خود قرار داده، از ایام الله است. هر روز که فصل تازه اى در زندگى انسانها گشوده، و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قیام پیامبرى در آن بوده، یا طاغوت و فرعون گردنکشى در آن به قعر دره نیستى فرستاده شده، و خلاصه هر روز که حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ایام الله است.(۸)
در روایتی نیز امام محمدباقر علیه السلام سه روز را به عنوان برجسته ترین روزهای دوران، «ایام الله» معرفی می فرماید: «أَیَّامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَهٌ یَوْمَ یَقُومُ الْقَائِمُ وَ یَوْمَ الْکَرَّهِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَه»(۹) ایام خدا سه روز است: روز ظهور حضرت حجت و روز رجعت و روز قیامت.

یادآوری نعمات و الطاف الهی بر مردم، هنگامی که در راه حق استقامت ورزیدنده به پیروزی رسیدند و همچنین یادآورشدن شکستها و مصائبی که به سبب غفلت، بی صبری، تفرقه و عدم ولایت پذیری، در طول تاریخ دامنگیرشان شده است، نقش بسزایی در افزایش بصیرت عمومی خواهد داشت

طبق این روایت روز ظهور امام قائم علیه السلام، ایام الله است. بنابراین با تمسک به آیه «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه » پیوسته باید این وعده الهی را یادآور شد تا به این وسیله غبار غفلت در عصر غیبت از قلوب مؤمنین زدوده شود.
بنابراین یادآوری نعمات و الطاف الهی بر مردم، هنگامی که در راه حق استقامت ورزیدنده به پیروزی رسیدند و همچنین یادآورشدن شکستها و مصائبی که به سبب غفلت، بی صبری، تفرقه و عدم ولایت پذیری، در طول تاریخ دامنگیرشان شده است، نقش بسزایی در افزایش بصیرت عمومی خواهد داشت.

۳٫ تفکر و عبرت پذیری: امیرالمؤمنین علیه السلام در تعریف انسان بصیر می فرماید: «فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً»)۱۰) انسان صاحب بصیرت کسى است که به درستى شنید و اندیشه کرد، پس به درستى نگریست و آگاه شد، و از عبرتها پند گرفت، سپس راه روشنى را پیمود، و از افتادن در پرتگاه ها، و گم شدن در کوره راهها دورى کرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در جای دیگر می فرماید: «لَا بَصِیرَهَ لِمَنْ لَا فِکْرَ لَهُ»)۱۱) کسی که تفکر نمی کند بصیرتی برایش نخواهد بود؛ زیرا بصیرت در هر باب، از تفکر و تأمّل در آن حاصل می شود.
عبرت گرفتن بارزترین شاخصه برای افراد بصیر است. تا جایی که در بسیاری از کتب لغت «بصیرت» را مساوی با «عبرت» معنا کرده اند.)۱۲)
مقام معظم رهبری نیز در این باره می فرماید: «این بصیرتى که در حوادث لازم است و در روایات و در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام هم روى آن تکیه و تأکید شده، به معناى این است که انسان در حوادثى که پیرامون او می گذرد و در حوادثى که پیش روى اوست و به او ارتباط پیدا می کند، تدبر کند؛ سعى کند از حوادث به شکل عامیانه و سطحى عبور نکند.» (۱۳)
به سوی ظهور موعود

بنابراین باید توجه داشت یکی از شرایط ظهور امام عصر علیه السلام آمادگی یاران و عموم مردم برای تشکیل حکومت عدالت گستر الهی است و این آمادگی جز با افزایش بصیرت اجتماعی امکانپذیر نیست. آنچه موجب افزایش بصیرت خواهد شد در مرحله اول شناخت حدود و احکام الهی و رعایت این حدود است که از آن به «تقوا» یاد می شود. راهکار قرآنی و روایی دیگر برای افزایش بصیرت، «ذکر» و یادآوری «ایام الله» است که البته باید همراه با «تفکر» و «عبرت پذیری» باشد تا جامعه منتظر را به اوج بصیرت و آمادگی برای ظهور امام زمان علیه السلام و زمینه سازی برای آن سوق دهد.

پی نوشت:
۱٫ ر.ک. کمال الدین: ج۲، ص ۶۵۴ ، ح ۲۰؛ بحار الأنوار:ج ۵۲، ص ۳۲۳ ، ح ۳۳
۲٫ ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن،ج ۱، ص۲۷۵
۳٫ سوره انفال: ۲۹
۴٫ ر.ک. بقره:۱۵۲، المائده : ۱۱، الأنفال : ۲۶، اعراف:۷۴ و…
۵٫ بحار الأنوار ، ج ۶۶، ص: ۳۲۵
۶٫ الذاریات:۵۵
۷٫ ابراهیم:۵
۸٫ تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص: ۲۷۱ و۲۷۲
۹٫ الخصال، ج ۱، ص: ۱۰۸
۱۰٫ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص: ۲۱۳ ، خطبه۱۵۳
۱۱٫ غرر الحکم و درر الکلم، ص۷۸۳
۱۲٫ لسان العرب، ج ۴، ص: ۶۵، کتاب العین، ج ۷، ص: ۱۱۸
۱۳٫ سخنان مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان استان قم ۱۳۸۹


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »

به آیه الله بهجت (ره) گفتند: کتابی در زمینه اخلاقی معرفی کنید. ایشان فرمودند: …
هیچ گاه نباید فراموش کرد که همه عالم محضر خداست؛ یعنی هیچ جهانی وجود ندارد که از حیطه ولایت خدا خارج باشد و موجودات یا در حیطه و تحت ولایت الله و اولیاء الله هستند و یا اگر خود را خارج از این دایره فرض می کنند خواه ناخواه به دایرهولایت ابلیس وارد خواهند شد.
به عبارت دیگر به علت اینکه “در عالم دو نوع ولایت بیشتر وجود ندارد، انحصاراً دو نوع متولی وجود خواهد داشت، پس هر کس خود را از ولایت اهل بیت علیهم السلام که همانا ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خدای متعال بر مومنین است محروم کند و از ظل این ولایت خارج شود بالاجبار به ولایت ابلیس در خواهد آمد..
به عنوان مثال اگر کسی نور را از خود دور کند لاجرم در تاریکی قرار خواهد گرفت، یا اگر کسی فرزند خویش را تربیت نکند، فرزند او را تربیت خواهند کرد، اگر جامعه اسلامی ایران به سمت تکامل الهی هدایت نشود قطعا کسانی خواهند بود که آنرا به سمت تکامل مادی هدایت می کنند.” (به نقل از بیانات آیت الله مصباح یزدی در سایت ایشان)

نکته ی دیگری که در باب حضور عالم در محضر خدا باید بدانیم و به آن توجه کنیم این است که حواسمان باشد آن که گفت عالم محضر خداست با عینک های ما عالم را تکه تکه نکرده بود. او همه عالم را می گفت. آفاق و انفسش را، ازل و ابدش را، زمین و آسمانش را، غیب و شهادتش را، پنهان و پیدایش را، “ماتبدون وماتکتمون ” اش را، آن چه ما «حقیقی» نامش می دهیم و آن چه مجازی صدایش می کنیم را. و همان کسی که گفت عالم محضر خداست، منظورش این بود که در محضر خدا معصیت نکنید!

در این باب به آیه الله بهجت (ره) گفتند: کتابی در زمینه اخلاقی معرفی کنید. ایشان فرمودند: لازم نیست یک کتاب باشد، یک جمله کافیست که بدانی خدا می بیند ….
“قرآن برای اثبات این امر که خداوند به همه امور آگاه است، اهتمام و عنایت خاصی دارد؛ در یک جا می فرماید: أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ؟ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ [ملک(۶۷) / ۱۴]. آیا ممکن است کسی که موجودی را می آفریند، نسبت به او عالم نباشد؟!

در عالم دو نوع ولایت بیشتر وجود ندارد، انحصاراً دو نوع متولی وجود خواهد داشت، پس هر کس خود را از ولایت اهل بیت علیهم السلام که همانا ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خدای متعال بر مومنین است محروم کند و از ظل این ولایت خارج شود بالاجبار به ولایت ابلیس در خواهد آمد

در آیات ابتدای سوره حدید که در روایات از آنها به عظمت یاد می شود، بیان خاصی از توحید ارائه شده است. از جمله می فرماید: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ [حدید (۵۷) / ۳]؛ در ادامه نیز می فرماید: یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیر [حدید(۵۷) / ۴]؛ قطره باران، یا دانه گیاهی که بر زمین بیفتد، یا حشره ای که زمین را سوراخ کند و در آن فرو برود، و آنچه از دل زمین خارج شود، مثل گیاهی که از درون زمین می روید، یا آنچه بر اثر زلزله یا آتشفشان از عمق زمین بیرون بریزد، خداوند به همه آنها آگاه است. هم چنان که نسبت به هر آنچه از آسمان فرو می ریزد، یا در آسمان بالا می رود، نیز آگاه است؛ به همه رفتارهای شما هم آگاه است. ببینید، خداوند چه عنایت خاصی برای بیان دقیق همه موارد جزیی علم خود دارد!
هر پدیده ای که در زمین و آسمان تحقق پیدا کند از علم خدا خارج نیست. در سوره مجادله نیز می فرماید: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ[ مجادله(۵۸) / ۷]؛ این مطلب به قدری یقینی است، که گویا آدمی به چشم خود آن را می بیند؛ مگر نمی بینی که خدا هر چه در آسمان و زمین است، را می داند؟ اگر سه نفر در جلسه ای خصوصی باشند و با هم نجوا کنند، حتماً چهارمین نفر شان خداست؛ و اگر پنج نفر باشند، ششمین نفرشان خداست؛ هر جا باشید، خدا با شماست. این بیان علمی غیر از بیانی است که هم به صورت عوامانه، هم از قول فلاسفه نقل شد. علم خدا صورت ذهنی نیست؛ بلکه خدا همه جا حضور دارد و جایی نیست که از حضور او خالی باشد.
این بیان شبیه این تعبیرات است: وَکَانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطًا [نساء(۴) / ۱۲۶]؛ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ [ فصلت (۴۱) / ۵۴]؛ إِنَّ الله عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ[ حج(۲۲) / ۱۷]؛ همه جا خدا گواه است، یا به تفسیری دیگر، اگر چشم بینایی باشد، همه جا خدا دیده می شود. خداوند نسبت به همه چیز احاطه دارد…” (به نقل از بیانات آیه الله مصباح یزدی در سایت ایشان)

خداوند بین انسان و قلب او حایل مى شود و در واقع از او به خودش نزدیک تر است: «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه». پس خدا بر همه جا و همه کس تسلّط دارد. بر دل انسان ها نیز تسلّط وجودی دارد و هرچه در دل می پرورانند، می داند

بنابر این یادمان نرود آن که گفت گناه، همه گناهان ما را می گفت. اگر دروغ را گناه می دانست، فرقی میان دنیای حقیقی و مجازی نمی گذاشت. اگر تهمت زدن و تهمت شنیدن را حرام خوانده بود، فرقی میان دنیای حقیقی و مجازی اش نگذاشته بود. اگر از تیرهای شیطان ما را بر حذر می داشت، نگران چشم هایی که در مقابل دنیای مَجاز پنداشته در تیررس کمانداران شیطان قرار داشته هم بود. او فریب واژه ها و سایه ها را نخورده بود.

دنیای مجازی آنقدر هم که از اسمش بر می آید مجازی نیست و از آنجا که درب دنیای مجازی در خلوت ذهن و دل افراد باز می شود،می توان گفت باید جای این دو اسم عوض شود چرا که افراد حقیقت وجودی خود را در این عالم بروز می دهند و در رابطه ای متقابل باطنا تاثیر می پذیرند در حالی که بسیاری از اوقات در خارج از دنیای به اصطلاح مجازی در واقع آن کسی نیستند که نشان می دهند!.
“قرآن کریم با آیه مختصری به انسان هشدار می دهد و به او می فهماند که همواره در محضر خداوند تبارک و تعالی قرار دارد: «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری» [علق / ۱۴] یعنی همه جا محضر خدا است و همه امور از نظر پروردگار متعال می گذرد.
آیه شریفه دیگری می فرماید: خداوند بین انسان و قلب او حایل مى شود و در واقع از او به خودش نزدیک تر است: «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه» [انفال / ۲۴]
پس خدا بر همه جا و همه کس تسلّط دارد. بر دل انسان ها نیز تسلّط وجودی دارد و هرچه در دل می پرورانند، می داند.
یار نزدیک تر از من به من است وین عجب بین که من از وى دورم
«یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُور» [غافر / ۱۹]- او چشم هاى خیانتکار و آنچه را که سینه ها پنهان مى کنند مى داند.” (به نقل از بیانات آیت الله مظاهری در سایت ایشان)
اگر این نکات را همیشه و همه جا مد نظر داشته باشیم خیلی از مشکلاتمان حل خواهد شد … دیگر نیاز نیست برای داشتن زندگی درست و اخلاقی کتاب های آن چنانی مطالعه کنیم … همین که بدانیم خدا می بیند گناه کمتر می کنیم… وقتی برای کسی کاری را انجام می دهیم و از او تشکری نمی بینیم ناراحت نمی شویم چرا که می دانیم همه چیز را خدا می بیند …

منابع:
بیانات آیت الله مصباح یزدی در سایت ایشان پیرامون “عالم محضر خداست”


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 1394نظر دهید »


وقتی مهدی(علیه السلام) بیاید!!!
نگاه که مهدی (علیه السلام ) بیاید؛ اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و ردّ کل حق الى اهله و لم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام و یعترفوا بالایمان.(۱)

اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و ردّ کل حق الى اهله و لم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام و یعترفوا بالایمان.(۱)

زمانى که حضرت حجة(عج) ظهور کند به عدالت حکم مى کند و کسى نمى تواند به دیگرى جور و ستم روا دارد و راه ها به وسیله او امن مى گردد زمین برکاتش را براى استفاده مردم خارج مى کند و امور را به دست اهلش مى سپارد و هیچ دینى غیر از اسلام باقى نمى ماند و همه به اسلام گرایش پیدا مى کنند.

در این حدیث هفت برنامه براى حضرت بیان شده است:

۱ و ۲- حکومت عادلانه و رفع ظلم و جور: « اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور » نقطه مقابل عدل، ظلم است نه جور، و قسط نقطه مقابل جور است. فرق بین عدل و قسط این است که عدالت یعنى حقّ دیگرى گرفته نشود و قسط این است که بین افراد تبعیض نشود، پس ظلم به نفع خویشتن گرفتن و جور حقّ کسى را به دیگرى دادن است. به عنوان مثال، یک وقت خانه زید را براى خودم مى گیرم، که این ظلم است و یک وقت خانه او را مى گیرم و به دیگرى مى دهم که این جور است. نقطه مقابل این است که خانه زید را نمى گیرم براى خودم که این عدل است و اگر به کسى هم ندهم این قسط است، پس قسط عدم تبعیض و عدل عدم ظلم است.

۳- امنیت راه ها: « و امنت به السبل » راه ها به وسیله او امن مى شود.

۴- شکوفایى طبیعت: « و اخرجت الارض برکاتها » زمین برکاتش را خارج مى کند چه برکات کشاورزى و چه معادن و چه نیروهاى دیگرى که براى ما مخفى است.

۵- سپردن امور به اهل خبره: « و رُدّ کلّ حقّ الى اهله » کارها را به اهلش مى سپارند به خلاف زمان ما که بسیارى از کارها به دست نااهلان است چرا که رابطه ها بر ضابطه ها مقدّم شده است.

۶- حاکمیّت دین اسلام: « ولم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام » هیچ دینى باقى نمى ماند و همه ادیان دین واحد مى شوند و آن همانا اسلام است.

۷- گرایش قلبى به اسلام: « و یعترفوا بالایمان » که دو معنى دارد ممکن است یا اشاره به این باشد که همه تابع مکتب اهل بیت مى شوند و یا اشاره به این باشد که علاوه بر این که در ظاهر ایمان دارند در باطن هم مؤمن هستند.

فرق بین ایمان و اسلام در روایات آمده است، بعضى از روایات مى گویند اسلام آن چیزى است که اگر شخص آن را اظهار بدارد جانش محفوظ و ذبیحه اش حلال است و ایمان آن چیزى است که مایه نجات او در قیامت است. در بعضى از روایات داریم که اسلام مانند مسجدالحرام و ایمان مانند کعبه است. احتمال دارد که این عبارت اشاره به آیه اى باشد که مى فرماید: قالت الاعراب آمنّا…(۲)

رئوس کارهایى که آن حضرت انجام مى دهد و از روایات استفاده مى شود در چهار محور خلاصه مى شود:

۱- اصلاح عقائد: « ما على ظهر الارض بیت حجر و مدر الاّ ادخله الله کلمة الاسلام » (۳)در تمام روى زمین خانه هاى سنگى براى ثروتمندان و خانه هاى گِلى فقرا و چادرها باقى نمى ماند جز این که کلمه «لا اله الاّ الله» در آنها خواهد بود و شرک برچیده خواهد شد.

۲- تکامل عقول: جهش علمى و عقلانى پیدا مى شود مرحوم علاّمه مجلسى چنین مى فرمایند:(اذا قام قائمنا وضع یده على رئوس العباد (شاید منظور ایشان این باشد که مردم تحت تربیت او قرار مى گیرند) فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم (اندیشه ها و خردهاى آنها کامل مى شود.(۴)

۳- عدل و داد: در روایات متعدّد آمده است که یملأ الارض عدلا و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً.(۵)

۴- اصلاح اخلاق: از بین بردن مفاسد اخلاقى و زنده کردن ارزش هاى اسلامى که این را از روایات علائم آخرالزمان استفاده مى کنیم، روایاتى که مى گوید قبل از قیام قائم انحرافات اخلاقى مثل زنا، سرقت، رشوه خوارى، کم فروشى، شراب خوارى، خون بى گناهان را ریختن زیاد مى شود و معنایش این است که مهدى(عج) قیام مى کند تا اینها را از بین ببرد یعنى نظام ارزشى به طور کلّى مختل شده و حضرت مهدى(عج) نظام ارزشى را درست مى کند.

حضرت مهدى(عج) داراى لشکر و سپاه و اعوان و انصار است همچنان که در «زیارت آل یس» آمده است:

واجعلنى من شیعته و اتباعه و انصاره و یا در بعضى از روایات آمده است که: والمجاهدین بین یدیه، کسانى که مى خواهند از اعوان آن حضرت باشند باید در این چهار محور کار کنند و کسى که هیچ یک از این امور را ندارد و دعا کند که از اعوان او باشد، این دعا دور از اجابت است.

اللّهم اجعلنى من اعوانه و انصاره و اتباعه و شیعته و المجاهدین بین یدیه.

پی نوشت ها :

۱- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۸٫

۲- آیه ۱۴، سوره حجرات.

۳- تفسیر قرطبى، ج ۱۲، ص ۳۰۰٫

۴- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۲۸٫

۵- بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۳٫

ترجمه نجم الثاقب فی احوال الامام الحجه الغائب (عج) ، حسین طبرسی نوری

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 18 دی 13941 نظر »


در بسیاری از موارد می خواهید با حرف زدن مسائل موجود را حل کنید ولی در آخر اختلاف شدیدتر شده و رنجش ها افزایش می یابد. بهتر است اگر با این مشکل رو به رو هستید، جملاتی که در این گونه مواقع میان شما و همسرتان رد و بدل می شود را بازنگری کنید.

ارتباط کلامی و صحبت کردن از اصلی ترین روش های برقرای ارتباط است. این ارتباط در زوجین یکی از اصلی ترین راههای برقراری یک رابطه صحیح و اصولی است. رعایت اصول صحیح کلامی و سخن گفتن می تواند زوجین را به سمت داشتن یک زندگی موفق تر هدایت کند اما بکار بردن بعضی از عبارت ها و دیالوگ ها در میان زوجین گاهی باعث به وجود آمدن فاصله هایی عمیق میان آنها می گردد. در حالی که زن و شوهر این تصور را ندارند که نوع برخورد و رفتار آنها آنقدر برای همسرشان آزار دهنده است که زخمی عمیق را در قلبشان ایجاد می کند. حال آنکه ارسال پیام هایی که در حین عصبانیت مخابره می کنید، نحوه نگاه کردن به چشمان، تن صدا، و حرکات دست می تواند چیزی فراتر از آنچه شما در نظر دارید را به همسرتان منتقل کند.
وظیفه ات را انجام بده

درست است که در بعضی مواقع سکوت کردن بهترین راه حل است اما نباید این راه حل را به تمام مشکلات تعمیم داد

زمانی که دائماً به همسرتان تاکید می کنید باید وظیفه اش را انجام دهد و شرایط و اتفاقات رخ داده در پیرامونتان را مد نظر نمی گیرید. در واقع به همسرتان القاء خواهید کرد که احساسات و خواسته هایش برای شما بی اهمیت است و او باید به حرف شما گوش دهد و آنچه را که از نظر شما وظیفه او تلقی می گردد، بی چون و چرا انجام دهد. این نوع پیام بازخورد هایی همچون ایجاد حس رنجش، عصبانیت ، حاضر جوابی و مقاومت را در همسر شما به وجود خواهد آورد.
تذکرات اخلاقی

در پاره ای از مواقع تا احساس می کنید، همسرتان خلاف ایده و نظر تان عمل کرده و به نتیجه دلخواه نرسیده است گفتن جملاتی همچون «نباید این کار را می کردی، من که به تو گفته بودم این کارت بی نتیجه است، بهتر بود به حرف من گوش می دادی » شروع می شود. شما در این نوع گفتار قصد دستور دادن را ندارید ولی به نحوی آرام همین مسئله را برای او تداعی می کنید. شما با این کارتان حس گناه را در فرد به وجود می آورید و باعث کاهش اعتماد و عزت نفس او می گردید و حتی ممکن است با دفاع و مقاومت همسرتان رو به رو شوید.
افکارت را درست کن

«چه افکار بچه گانه ای داری »، «کمی درست و منطقی فکر کن » این پیام ها را زمانی برای همسرتان مخابره می کنید که در مورد افکار او قضاوت کرده اید و با این پیام احساس حقارت و بی لیاقتی را در او به وجود خواهید آورد. زمانی که شما افکار و نظرات همسرتان را قضاوت کرده اید باید منتظر دو نوع بازخورد باشید؛ شما یا آتش لجاجت را در همسرتان شعله ور کرده اید و یا اینکه او را به سمتی سوق داده اید که دیگر عقایدش را برای شما بازگو نکند.
روانکاوی ممنوع

زمانی که دائما به همسرتان تاکید می کنید باید وظیفه اش را انجام دهد و شرایط و اتفاقات رخ داده در پیرامونتان را مد نظر نمی گیرید

در بعضی کشمکش ها شما سعی می کنید، رفتار همسرتان را ریشه یابی کنید، جملاتی مانند «اعصابت از جای دیگر خرد است به من می ریزی »، «تو با خانواده من مشکل داری و به خاطر همین اینطوری رفتار می کنی ». روانکاوی که انجام داده اید و به زبان جاری می سازید دو حالت دارد، یا شما درست حدس زده اید که باعث خجالت و شرمساری همسرتان خواهید شد، و اگر تشخیص تان اشتباه باشد که در اکثر موراد این گونه است همسرتان از اتهامی که به او وارد ساخته اید، عصبانی شده و درگیری میان شما عمیق تر خواهد شد.
سکوت های بی جا

سکوت کردن در همه موارد اختلاف میان شما و همسرتان ایده آل نیست و نوع رابطه شما را سخت تر خواهد کرد. ممکن است همسر شما سکوت را به منزله بی توجهی و تحقیر تلقی کرده و دلخوریش افزایش یابد. درست است که در بعضی مواقع سکوت کردن بهترین راه حل است اما نباید این راه حل را به تمام مشکلات تعمیم داد.
حرف را عوض نکنید

در موقعیتی که همسرتان قصد دارد، مشکلی را با شما در میان بگذارد با گفتن جملاتی نظیر «زندگی مسائل مهمتری دارد، بهتر است به آن ها فکر کنی» « قبلاً در مورد این مسئله حرف زده ایم بهتر است فراموشش کنی » به استقبال او نروید. این نوع پاسخ ممکن است این حس را در همسر شما به وجود بیاورد که شما علاقه مند به شنیدن سخنان و مشکلات او نیستید و یا اینکه به خواسته های او احترام نمی گذارید، همین مسئله باعث رنجش او می شود و همسرتان را به سمتی هدایت می کند که هیچ گاه مشکلات خود را با شما در میان نگذارد و یا فرد دیگری را برای تخلیه روانی خود بیابد.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »

فضیلت شب وروزجمعه

جمعه نام یکی از روزهای هفته است که در دوران جاهلیت آن را عروبه می‌نامیدند

و می‌گویند نخستین کسی که آن را جمعه نامید،

روز جمعه
کعب بن لوی بن غالب ،‌ یکی از اجداد پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، بود.

در میان ایام هفته، شب و روز جمعه فضیلت و برتری ویژه‌ای دارد.

از حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که روز جمعه سرور روزهاست،

و بر روزهای عید قربان و عید فطر نیز برتری دارد.

در ساعاتی از روز جمعه، بنده هر چیزی از خدا بخواهد،

خداوند به وی عطا می‌کند.

تمامی ملائکه مقرب، آسمان، زمین، کوه و دشت و دریا و باد در این روز بیمناک‌اند که قیامت برپا گردد.

رسول خدا فرمود:

بهترین روزی که خورشید بر آن می‌تابد روز جمعه است.

امام صادق علیه السلام نیز فرمود:

در شب جمعه از گناهان اجتناب بورزید که گناه و عقاب در آن دو برابر است،

چنانچه ثواب کار نیک نیز در آن دو چندان است.

و نیز فرمود:

«صدقه دادن در روز جمعه دو چندان محسوب می‌گردد.»

در شب و روز جمعه ادعیه و. . . و اعمال خاصی همچون تلاوت دعای کمیل ،

غسل روز جمعه

و نماز جمعه وارد شده و ثواب فراوانی برای آن وعده داده

و نیز احیاء و شب زنده داری برای دعا و مناجات در شب جمعه توصیه شده است

دعا در شب و روز جمعه، عذاب را برطرف می‌کند و مستجاب می‌شود.
امام محمدباقر(ع)فرمود:

در هر شب جمعه، از اول شب تا آخر آن، فرشته‌ای از سوی خداوند از عرش الهی ندا می‌کند:

«آیا مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح، برای آخرت و دنیای خود، توبه، روزی، شفای

بیماری، و نجات از زندان مرا بخواند تا من دعای او را مستجاب، توبه‌اش را قبول،

روزی‌اش را زیاد، بیماری و غم‌اش را برطرف، و ستم ستمگر را از او دفع کنم؟»

فضیلت و اعمال شب و روز جمعه

کسى که بخواهد بر اساس روایت «إِنَّ لِلّهِ فِی أَیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ ألا فَتَرصَّدُوا لَها»(1) در انتظار فرصتهاى مناسب و مترصّد وزش نسیمهاى رحمت باشد، باید بداند که یکى از بهترین فرصتها، فرصت شب و روز جمعه است; فرصتى که مى تواند در آن، هم مغفرت حضرت حق را به سوى خویش جلب کند و هم رحمتش را; با مغفرت، گناهان گذشته را بپوشاند و با رحمت، کمبودها را جبران نموده، و نیروى تازه براى تلاشى جدید در روزهاى آینده به دست آورد.
آنچه بر این نکته دلالت دارد، تعبیرات فراوانى است که در روایات اهل بیت(علیهم السلام) در این زمینه وارد شده که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1ـ از روایتى که امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند به دست مى آید: خدایى که در میان انبیا، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را و در میان اوصیا، امیر مؤمنان على(علیه السلام) را و در میان ماهها، رمضان را و در میان شبها، لیلة القدر را برگزید، در میان روزها، روز جمعه را انتخاب کرده است.(2)
و در تعبیرى دیگر از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «خداوند در تمام اشیا، چیزى را برگزیده است و از میان ایّام، روز جمعه را».(3)
2ـ در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: خورشید بر روزى طلوع نکرد که با فضیلت تر از روز جمعه باشد.(4)
3ـ به سندهاى معتبر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که: فرشته اى از ابتدا تا انتهاى شب جمعه (از سوى پروردگار) ندا مى دهد: «آیا تقاضا کننده اى هست تا عطایش کنم؟ آیا توبه کننده اى هست تا توبه اش را بپذیرم؟ آیا استغفار کننده اى هست تا مورد مغفرتش قرار دهم؟ اى کسى که طالب خیرى! به سوى من آى، و اى کسى که طالب شرّى! دست نگه دار» پیوسته این ندا را مى دهد تا این که صبح طلوع کند، زمانى که صبح طلوع کرد به جایگاه خودش در ملکوت آسمان برمى گردد.(5)
نظیر همین بیان به سند معتبر دیگر (مطابق روایتى از امام صادق(علیه السلام))، در ارتباط با حاجات دنیا و آخرت، توبه از گناهان، زیاد شدن روزى، شفاى بیماران، خلاصى از زندان و نجات از ظلم، از فوق عرش از جانب خداوند سبحان، ندا داده مى شود.(6)
4ـ به سند معتبر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که حضرت یعقوب(علیه السلام) به فرزندانش وعده داد و فرمود: «به زودى براى شما استغفار مى کنم» (سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى)(7) و زمانى که براى این استغفار در نظر گرفت تا درخواست او مورد قبول واقع گردد، سحرگاهان شب جمعه بود.(8)
5ـ مستحب است روز جمعه، خصوصاً جمعه ماه رمضان، زودتر از روزهاى دیگر به مسجد رود، چون از روایت امام باقر(علیه السلام) بدست مى آید که ملائکه مقرّبین، روز جمعه فرود مى آیند و اسامى واردشوندگان به مسجد را مى نویسند.(9)
6ـ طبق بعضى از روایات قائم آل محمّد ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ در روز جمعه ظهور مى کند.(10)
باید همواره ـ به خصوص در روزهاى جمعه ـ به یاد آن حضرت باشیم و جلسات خود را با یاد آن منجى جهان بشریت نورانى کنیم و تعجیل در ظهورش را از خداوند قادر متعال بخواهیم

اعمال شب جمعه
اعمالى که براى شب جمعه نقل شده، بسیار فراوان است، در این جا به ذکر بعضى از آنها اکتفا مى شود:
1ـ ذکر لا إلهَ اِلاَّ اللّهُ، سُبْحانَ اللّهِ و الْحَمْدُ لِلّهِ را زیاد بگوید که سبب لطف ویژه خداوند است.(1)
2ـ قابل توجّه است که از بعضى از روایات استفاده مى شود که خوب است از روز پنج شنبه به استقبال شب و روز جمعه رود و چیزى که سبب ضعف او براى انجام عبادات جمعه مى شود میل نکند.(2)
به سند معتبر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: به خدا قسم به من خبر داده شد که اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) از روز پنج شنبه خود را براى روز جمعه آماده مى کردند، چون فرصت جمعه براى مسلمین فرصتى محدود است.(3)
و نیز مستحب است در آخر روز پنج شنبه به این صورت استغفار کند:
اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا اِلـهَ اِلاَّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ، وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ تَوْبَةَ عَبْد
آمرزش خواهم از خدایى که معبودى جز او نیست زنده و پاینده است و بسویش توبه کنم توبه بنده
خاضِع مِسْکین مُسْتَکین، لا یَسْتَطیعُ لِنَفْسِهِ صَرْفاً وَ لا عَدْلا، وَ لا نَفْعاً
فروتن بینواى درمانده که نتواند به نفع خویشتن کارى (کند) نه دفع شرى و نه سود
وَلا ضَرّاً، وَ لا حَیاةً وَ لا مَوْتاً وَ لا نُشُوراً، وَ صَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد
و زیانى و نه زندگى و مرگى و نه رستاخیزى و درود خدا بر محمّد
وَعِتْرَتِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الاْخْیارِ الاْبْرارِ، وَ سَلَّمَ تَسْلیماً.(4)
و عترت پاک و پاکیزه و برگزیدگان نیکش و سلام کاملش بر ایشان باد.
3ـ بر محمّد و آل محمّد زیاد صلوات بفرستد; چون به سند معتبر از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: شب و روز جمعه فرشتگانى از آسمان فرود مى آیند که کارشان تا غروب جمعه، تنها نوشتن ثواب صلوات بر محمّد و آل محمّد است، سپس فرمود: سنّت است در هر جمعه اى هزار مرتبه صلوات و در روزهاى دیگر صد مرتبه.(5)
مطابق روایت دیگرى رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) فرمود: در شب غرّا (بسیار درخشنده) و روز أزهر (بسیار روشن) یعنى شب و روز جمعه زیاد بر من صلوات بفرستید، سؤال شد مراد از زیاد چیست؟ فرمود: صد بار و هرچه بیشتر باشد بهتر است.(6)
مطابق روایتى مستحب است صلوات به این صورت باشد:
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ، وَ أَهْلِکْ عَدُوَّهُمْ
خدایا درود فرست بر محمّد و آلش و فرج ایشان را نزدیک گردان و دشمنانشان را
مِنَ الْجِنِّ وَالاْنْسِ مِنَ الاْوَّلینَ وَ الاْخَرینَ».(7)
از جنّ و انس از اوّلین و آخرین نابود کن.
4ـ قرآن، زیاد تلاوت کند; خصوصاً براى تلاوت بعضى از سوره ها مانند سوره هاى اسراء و شعراء، نمل، قصص، سجده، ص، احقاف، واقعه، جمعه، کهف، یس، حم دخان، بقره و آل عمران سفارش شده است و براى تلاوت هر یک از این سوره ها ثوابهاى بسیارى نقل شده که روح را زنده و قلب را امیدوار مى کند.
5ـ امام صادق(علیه السلام) فرمود: در نماز مغرب شب جمعه، سوره جمعه و سوره توحید خوانده شود و در نماز عشا سوره جمعه و سبّح اسم ربّک الأعلى(8) بخواند (و مطابق روایت دیگرى در نماز عشا سوره هاى جمعه و حشر(9) و مطابق روایت سوّمى جمعه و منافقین(10) را بخواند و هر کدام را انتخاب کند خوب است)، در روایت دیگرى از آن حضرت سؤال شده است: شب جمعه چه چیزى بخوانم؟ جواب فرمودند: «انّا انزلناه فى لیلة القدر» و «قل هو اللّه احد».(11)
6ـ به سند صحیح از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: هر کس شب جمعه بعد از نماز مغرب، چهار رکعت نافله مغرب را بخواند و در آخرین سجده از نوافل هفت مرتبه بگوید:
«اَللّهُمَّ اِنّى أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ اسْمِکَ الْعَظیمِ، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى
خدایا از تو درخواست کنم به ذات بزرگوار و نام بزرگت که درود فرستى بر
مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ أَنْ تَغْفِرَ لی ذَنْبِىَ الْعَظیمَ».
محمّد و آلش و بیامرزى گناه بزرگم.
سر از سجده بر نمى دارد مگر این که گناهانش بخشوده مى شود، و بهتر آن است که این عمل را هر شب انجام دهد.(12)
7ـ بهتر است از خواندن شعر پرهیز داشته باشد; زیرا در روایت صحیح از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که براى روزه دار و در حال احرام و داخل حرم مکّه و روز جمعه و در شبها خواندن شعر کراهت دارد، راوى سؤال مى کند: اگرچه شعر حقّى باشد؟ فرمود: اگرچه حق باشد.(13)
یادآورى لازم: نگاه به مجموع روایاتى که در این زمینه وارد شده، نشان مى دهد که مراد از شعر مکروه، اشعار باطلى است که به خصوص در زمانهاى جاهلیّت براى هجو و بدنام کردن کسى به کار گرفته مى شده و یا خیال پردازى هایى بود که در زمینه عشقهاى مجازى و در وصف زیبارویان از زنان و در راستاى ارضاى شهوترانیهاى غیرمجاز سروده و یا خوانده مى شد. شاهد این بیان تعبیراتى است که در لابه لاى این روایات به چشم مى خورد، از جمله تعبیر به «خَنا» در جمله «مَنْ تَمَثَّلَ بِبَیْتِ شِعْر مِنَ الْخَنا لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلاةٌ فى ذلِکَ الْیَوْمِ»(14) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است; چون «خنا» در لغت به معناى فحش و سخن ناسزاست. دیگر تعبیر به «اِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکَماً» است که بعد از جمله «اَلشِّعرُ مِنْ اِبْلیسَ» از رسول گرامى نقل شده است.(15) چون روشن است که این جمله در مقام مدح اشعار حکمت آمیز است که از شیطانى بودن شعر در جمله قبل، استثنا مى شود. دیگر روایاتى است که در زمینه شعرخوانى و شعرسرایى امام رضا(علیه السلام) وارد شده است،(16) و در کلمات منقول از امیرمؤمنان(علیه السلام) اشعار متعدّدى دیده مى شود، حتّى دیوان شعرى به آن حضرت منسوب است.
از آنچه گذشت مى توان پذیرفت که مقصود از «مکروه بودن شعر حق» در اوّلین روایتى که گذشت، اشعار غیردروغ و مطابق واقع است. یعنى راوى سؤال مى کند: اگرچه دروغ نباشد و محتواى شعر واقعیّت داشته باشد؟ حضرت جواب مى دهد: آرى، شعرى که خالى از حکمت باشد و بى هدف سروده یا خوانده شود، مکروه است اگرچه دروغ نباشد، و الاّ چگونه مى توان پذیرفت خواندن اشعار فراوانى که سراینده آن خود اهل بیت عصمت(علیهم السلام) هستند در شب یا روز جمعه کراهت داشته باشد؟!
شاهد این سخن روایتى است که فرزند کُمیت (شاعر معروف اهل بیت) از پدرش نقل مى کند که گفت: من روزى خدمت مولایم امام باقر(علیه السلام) رسیدم; عرض کردم که اى فرزند رسول خدا، من ابیاتى درباره شما گفته ام، اجازه مى دهید بخوانم؟ فرمود: مى دانى که الان ایّام البیض است (و تناسبى با خواندن شعر ندارد). عرض کردم: این اشعار مخصوص شما اهل بیت(علیهم السلام) است. فرمود: بخوان و من شروع کردم به خواندن این اشعار:
أضْحَکنِى الدّهر و أبْکانى
و الدّهر ذُو صَرف و ألوان…(17)
روشن است که اهمیّت ایام البیض کمتر از روز جمعه نیست.
8ـ در حقّ برادران دینى دعا کند و با ذکر نام آنان، در حقّشان استغفار نماید. چرا که امام صادق(علیه السلام) از پدرش از جدّش از فاطمه صغرى از امام حسین(علیه السلام) از برادرش امام حسن(علیه السلام) نقل مى کند که در شب جمعه مادرم فاطمه(علیها السلام) را دیدم که در محراب عبادت ایستاده بود، پیوسته رکوع مى کرد و سجده بجا مى آورد تا این که فجر طالع شد و شنیدم که براى مؤمنین، آن هم با ذکر اسامى آنان، فراوان دعا مى کرد، در حالى که براى خودش چیزى طلب نکرد. عرض کردم: مادرم! چگونه است که براى دیگران دعا مى کنى، براى خود دعا نمى کنى؟ فرمود: فرزندم! «اَلْجارُ ثُمَّ الدّار; اوّل همسایه، سپس خانه!».(18)
مخصوصاً در حقّ اموات از برادران دینى دعا کند، چرا که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: هر کس براى ده نفر از برادران اموات خود در شب جمعه دعا کند اهل بهشت خواهد بود.(19)
9ـ «جمال الاُسبوع» به سند معتبر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: کسى که در شب جمعه، خواست نماز شب بخواند در رکعت اوّل، حمد و قل هو اللّه احد و در رکعت دوم حمد و قل یا ایّها الکافرون، رکعت سوم حمد و الم سجده و رکعت چهارم حمد و یا ایّها المدّثّر و رکعت پنجم حمد و حم سجده و یا حمد و نجم و در رکعت ششم حمد و سوره مُلک و در رکعت هفتم حمد و یس و در رکعت هشتم حمد و واقعه و رکعت نهم حمد و فلق و رکعت دهم حمد و ناس و رکعت یازدهم حمد و قل هو اللّه احد بخواند.(20)
10ـ دعاهایى که براى این شب وارد شده را بخواند که ما در این جا به ذکر چند مورد از آنها اکتفا مى کنیم:
الف) از رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) نقل شده: هر کس این دعا را در شب جمعه یا روز آن هفت مرتبه بخواند اگر در این شب یا روز بمیرد داخل بهشت شود:
اَللّهُمَّ رَبّى لا اِلـهَ اِلاَّ اَنْتَ، خَلَقْتَنى وَ اَنـَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ اَمَتِکَ، وَ فى
خدایا پروردگار من معبودى جز تو نیست مرا آفریدى و من بنده تو و فرزند کنیز توام و در
قَبْضَتِکَ وَناصِیَتى بِیَدِکَ، اَمْسَیْتُ عَلى عَهْدِکَ وَ وَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ،
قبضه قدرت توام و اراده و اختیارم بدست توست تا آن جا که توانستم بر عهد و پیمان تو روز را به شب آورم
اَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما صَنَعْتُ، اَبُوءُ بِنِعْمَتِکَ وَ اَبُوءُ بِذَنْبى، فَاغْفِرْ لى اِنَّهُ لا
پناه مى برم به تو از شر آنچه کرده ام هم به نعمت تو اعتراف دارم و هم به گناه خود پس گناهم را بیامرز که براستى
یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنْتَ.(21)
نیامرزد گناهان را جز تو.
ب) «شیخ طوسى» و «سیّد بن طاووس» و «کفعمى» و «سیّد بن باقى» نوشته اند: مستحب است شب و روز جمعه و شب و روز عرفه این دعا را بخواند، که مطابق آنچه در «مصباح» شیخ طوسى آمده، چنین است:
اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَ تَهَیَّأَ وَ اَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ لِوِفادَة اِلى مَخْلُوق رَجآءَ رِفْدِهِ،
خدایا هرکس مجهز و آماده و مهیا و مستعد براى ورود بر مخلوقى شده امید دهش
وَطَلَبَ نآئِلِهِ وَجآئِزَتِهِ، فَاِلَیْکَ یا رَبِّ تَعْبِئَتى وَ اسْتِعْدادى، رَجآءَ عَفْوِکَ،
و به جستجوى جایزه و بخشش او پس اى پروردگار من آمادگى و استعداد من بسوى توست و آرزوى عفو تو
وَ طَلَبَ نآئِلِکَ وَ جآئِزَتِکَ، فَلا تُخَیِّبْ دُعآئى، یا مَنْ لا یَخیبُ عَلَیْهِ
و خواهش بخشش و جایزه ات را دارم پس در این خواهشى که دارم نومیدم مکن اى کسى که هیچ خواهنده اى ناامید
سائِلٌ، وَلا یَنْقُصُهُ نآئِلٌ، فَاِنّى لَمْ آتِکَ ثِقَةً بِعَمَل صالِح عَمِلْتُهُ، وَ لا
از درگاهش نرود و هیچ گیرنده عطایى از (کرمش) نکاهد و من به اعتماد عمل صالحى که کرده باشم بدرگاهت نیامده و نه
لِوِفادَةِ مَخْلُوق رَجَوْتُهُ، اَتَیْتُکَ مُقِرّاً عَلى نَفْسى بِالاْسآئَةِ وَالظُّلْمِ،
به مخلوقى وارد شده ام که از او امیدى داشته باشم بلکه بدرگاه تو آمده ام در حالى که اقرار دارم که بخود بدى و ستم کرده
مُعْتَرِفاً بِاَنْ لا حُجَّةَ لى وَ لا عُذْرَ، اَتَیْتُکَ اَرْجُو عَظیمَ عَفْوِکَ الَّذى
و معترفم که هیچ دلیل و عذرى هم بر این بدى و ستم نداشته ام، آمده ام به امید آن عفو عظیم تو
عَفَوْتَ بِهِ عَنِ الْخاطِئینَ، فَلَمْ یَمْنَعْکَ طُولُ عُکُوفِهِمْ عَلى عَظیمِ الْجُرْمِ
که بدان از خطاکاران درگذرى و توقف طولانى آنها بر جرم بزرگ بازت نداشت
اَنْ عُدْتَ عَلَیْهِمْ بِالرَّحْمَةِ، فَیا مَنْ رَحْمَتُهُ واسِعَةٌ، وَ عَفْوُهُ عَظیمٌ، یا
از این که باز بدانها مهر ورزى اى کسى که رحمتش وسیع و گذشتش بزرگ است اى
عَظیمُ یا عَظیمُ یا عَظیمُ، لا یَرُدُّ غَضَبَکَ اِلاَّ حِلْمُکَ، وَ لا یُنْجى مِنْ
خداى بزرگ اى خداى بزرگ اى خداى بزرگ خشم تو را جز بردباریت جلوگیرى نکند و از غضب تو
سَخَطِکَ اِلاَّ التَّضَرُّعُ اِلَیْکَ، فَهَبْ لى یا اِلـهى فَرَجاً بِالْقُدْرَةِ الَّتى تُحْیى
جز زارى به درگاهت چیزى نجات نبخشد پس اى معبود من بدان قدرتى که سرزمینهاى مرده را بدان وسیله
بِها مَیْتَ الْبِلادِ، وَ لا تُهْلِکْنى غَمّاً حَتّى تَسْتَجیبَ لى، وَ تُعَرِّفَنِى الاْجابَةَ
زنده مى گردانى گشایشى بر من بخش و مرا به حال اندوه هلاکم مکن تا دعایم را مستجاب کنى و اجابت دعایم را
فى دُعآئى، وَ اَذِقْنى طَعْمَ الْعافِیَةِ اِلى مُنَتَهى اَجَلى، وَ لا تُشْمِتْ بى
به من بنمایانى و طعم تندرستى را تا پایان عمر به من بچشان و گرفتار شماتت
عَدُوّى، وَلا تُسَلِّطْهُ عَلَىَّ، وَ لا تُمَکِّنْهُ مِنْ عُنُقى، اِلهى اِنْ وَضَعْتَنى فَمَنْ
دشمنم مکن و او را بر من مسلط مگردان و بر گردنم سوارش منما خداى من اگر تو مرا پست کنى پس کیست
ذَا الَّذى یَرْفَعُنى، وَ اِنْ رَفَعْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى یَضَعُنى، وَ اِنْ اَهْلَکْتَنى فَمَنْ
که (بتواند) بلندم کند و اگر تو بلندم کنى پس کیست که (بتواند) پستم کند و اگر هلاکم کنى پس کیست
ذَا الَّذى یَعْرِضُ لَکَ فى عَبْدِکَ، اَوْ یَسْئَلُکَ عَنْ اَمْرِهِ، وَ قَدْ عَلِمْتُ اَنَّهُ لَیْسَ
که درباره این بنده ات متعرض تو شود یا از وضع او از تو پرسش کند ولى بطور مسلّم این را دانسته ام که
فى حُکْمِکَ ظُلْمٌ، وَ لا فى نَقِمَتِکَ عَجَلَةٌ، وَ اِنَّما یَعْجَلُ مَنْ یَخافُ الْفَوْتَ،
در حکم تو ستمى نیست و نه در انتقام تو شتابى است زیرا کسى شتاب (در انتقام) کند که بترسد (فرصت) از دست برود
وَ اِنَّما یَحْتاجُ اِلَى الظُّلْمِ الضَّعیفُ، وَ قَدْ تَعالَیْتَ یا اِلـهى عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً
و شخص ناتوان نیازمند به ستم مى باشد و درصورتى که اى معبود من تو از این گونه مطالب بسیار برتر
کَبیراً، اَللّـهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ فَاَعِذْنى، وَ اَسْتَجیرُ بِکَ فَاَجِرْنى، وَاَسْتَرْزِقُکَ
و بزرگترى خدایا به تو پناه آرم پس یاریم ده و از تو امان خواهم پس امانم ده و از تو روزى طلبم
فَارْزُقْنى، وَ اَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ فَاکْفِنى، وَ اَسْتَنْصِرُکَ عَلى عَدُوّى فَانْصُرْنى،
پس روزیم ده و بر تو توکل کنم پس کفایتم فرما وبراى پیروزى بر دشمنم از تو یارى خواهم پس یاریم ده
وَاَسْتَعینُ بِکَ فَاَعِنّى، وَ اَسْتَغْفِرُکَ یا اِلـهى فَاغْفِرْ لى، آمینَ آمینَ آمینَ.(22)
و از تو کمک خواهم پس کمکم ده و از تو آمرزش طلبم اى معبود من پس بیامرزم آمین آمین آمین.
ج) خواندن دعاى کمیل که در بخش دعاهاى معروف (بخش دوم، صفحه 98) گذشت.
د) خواندن دعاى: «اَللّهُمَّ یا شاهِدَ کُلِّ نَجْوى…»(23) که در شب عرفه نیز خوانده مى شود و در بخش چهارم (صفحه 842) گذشت.
هـ) ده مرتبه بگوید:
«یا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّةِ، یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ، یا صاحِبَ
اى کسى که فضل و بخششت بر خلق دائمى است و اى آن که دو دست احسانت به عطابخشى باز است اى دارنده
الْمَواهِبِ السَّنِیَّةِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرى سَجِیَّةً، وَ اغْفِرْ لَنا
بخشش هاى ارجمند درود فرست برمحمّد و آلش که بهترین مردمند در سرشت و نهاد و بیامرز ما را
یا ذَا الْعُلى فی هذِهِ الْعَشِیَّةِ».(24)
اى خداى بلندمرتبه در این شب.
یادآورى: این ذکر شریف در کلیّه شبهاى عید نیز خوانده مى شود.
و) «شیخ طوسى» و «سیّد بن طاووس» گفته اند: خواندن این دعا در سحر شب جمعه مستحب است:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وآلِهِ، وَهَبْ لِىَ الْغَداةَ رِضاکَ، وَ اَسْکِنْ قَلْبى
خدایا درود فرست بر محمّد و آلش و خشنودى خودرا در این بامداد به من ببخش و خوف خود را در دلم
خَوْفَکَ، وَاقْطَعْهُ عَمَّنْ سِواکَ، حَتّى لا اَرْجُوَ وَ لا اَخافَ اِلاَّ اِیّاکَ، اَللّهُمَّ
جاى ده و از غیر خود (امیدم را) قطع کن تا بدانجا که امید نداشته باشم و نترسم جز از تو خدایا
صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ، وَ هَبْ لى ثَباتَ الْیَقینِ، وَ مَحْضَ الاْخْلاصِ،
درود فرست بر محمّد و آلش و (اینها را که مى گویم) به من ببخش: یقین ثابت و اخلاص پاک
وَشَرَفَ التَّوْحیدِ، وَ دَوامَ الاِْسْتِقامَةِ، وَ مَعْدِنَ الصَّبْرِ، وَالرِّضا بِالْقَضآءِ
و شرف یگانه پرستى و استقامتى پایدار و کان شکیبایى و خشنود بودن به قضا
وَالْقَدَرِ، یا قاضِىَ حَوائِجِ السّآئِلینَ، یا مَنْ یَعْلَمُ ما فى ضَمیرِ الصّامِتینَ،
و قدر اى روا کننده حاجتهاى سائلان و اى داناى نهاد خاموشان
صَلِّ عَلى مُحَمَّد وآلِهِ، وَ اسْتَجِبْ دُعائى، وَاغْفِرْ ذَنْبى، وَ اَوْسِعْ رِزْقى،
درود فرست بر محمّد و آلش و دعاى مرا مستجاب گردان و گناهم را بیامرز و روزیم را فراخ کن
وَاقْضِ حَوآئِجى فى نَفْسى، وَ اِخْوانى فى دینى وَاَهْلى، اِلـهى طُمُوحُ
و حاجتهایم را درباره خودم و برادران دینى ام و خانواده ام برآور خدایا آرمانهاى
الاْمالِ قَدْ خابَتْ اِلاَّ لَدَیْکَ، وَ مَعاکِفُ الْهِمَمِ قَدْ تَعَطَّلَتْ اِلاَّ عَلَیْکَ،
بلند نومید شد مگر نزد تو و جایگاه همتها معطل ماند جز همتى که بر تو (متوجه) باشد
وَمَذاهِبُ الْعُقُولِ قَدْ سَمَتْ اِلاَّ اِلَیْکَ، فَاَنْتَ الرَّجآءُ وَ اِلَیْکَ الْمُلْتَجَأُ، یا
و راه خِرَدها به بن بست رسید جز راهى که بسوى توست پس تویى امید و پناهگاه درگاه توست اى
اَکْرَمَ مَقْصُود، وَ اَجْوَدَ مَسْئُول، هَرَبْتُ اِلَیْکَ بِنَفْسى یا مَلْجَأَ الْهارِبینَ
بزرگوارترین کسى که بسویش رو کنند و بخشنده ترین کسى که از او بخواهند بسوى تو گریختم اى پناه گریختگان
بِاَثْقالِ الذُّنُوبِ، اَحْمِلُها عَلى ظَهْرى، لا اَجِدُ لى اِلَیْکَ شافِعاً سِوى
با بارهاى سنگین گناهانى که بر دوش کشم و هیچ شفیعى بدرگاه تو نیابم جز
مَعْرِفَتى بِاَنَّکَ اَقْرَبُ مَنْ رَجاهُ الطّالِبُونَ، وَ اَمَّلَ مالَدَیْهِ الرّاغِبُونَ، یا مَنْ
این که مى دانم تو نزدیکترین کسى هستى که جویندگان امید به او دارند و آرزومندان آنچه را نزد اوست آرزو کنند اى کسى که
فَتَقَ الْعُقُولَ بِمَعْرِفَتِهِ، وَ اَطْلَقَ الأَلْسُنَ بِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَ مَا امْتَنَّ بِهِ عَلى
عقلها را بوسیله معرفت خویش گشودى و زبانها را به ستایش خود باز کردى و قرار دادى آنچه را بر
عِبادِهِ فى کِفآء لِتَاْدِیَةِ حَقِّهِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد و آلِهِ، وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّیْطانِ
بندگان خود احسان و انعام فرمودى در برابر اداى حق خود درود فرست بر محمّد و آلش و براى شیطان
عَلى عَقْلى سَبیلاً، وَ لا لِلْباطِلِ على عَمَلى دَلیلا.(25)
بر خرد من راهى قرار مده و باطل را راهنماى کردارم مساز.

اعمال روز جمعه
1ـ از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: هر کس مابین نافله صبح و نماز صبح در روز جمعه صد مرتبه بگوید: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ، اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّى وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» خداوند خانه اى در بهشت برایش بنا مى کند.(1)
2ـ کسى که پیش از نماز صبح روز جمعه سه مرتبه (از روى خلوص نیّت) بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذی لا اِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومِ، وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» گناهانش آمرزیده مى شود، هرچند بسیار زیاد باشد.(2)
3ـ هیچ عملى در این روز از صلوات بر محمّد و آل محمّد با فضیلت تر نیست،(3) و مطابق حدیثى دیگر: صد بار صلوات در روز جمعه باعث برآورده شدن حوائج مى شود،(4) و در روایتى دیگر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: عبادتى در روز جمعه نزد من از صلوات بر محمّد و آل محمّد محبوب تر نیست.(5)
و در روایت دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده: هر کس بعد از نماز ظهر و نماز صبح روز جمعه و غیر جمعه بگوید: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» نمیرد تا این که حضرت قائم(عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) را درک کند.(6) و مطابق روایتى دیگر، شیخ جلیل القدر «ابن ادریس» در کتاب «سرائر» از «جامع بزنطى» نقل کرده که ابوبصیر مى گوید: شنیدم از امام صادق(علیه السلام) که صلوات بر محمّد و آل محمّد مابین ظهر و عصر معادل هفتاد رکعت نماز است و بعد از عصر روز جمعه نیز بگوید:
اَللّهُمَّ صَـلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، اَلاْوْصِیاءِ الْمَرْضِیّینَ بِاَفْضَلِ
خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد اوصیاى پسندیده به بهترین
صَلَواتِکَ، وَبارِکْ عَلَیْهِمْ بِاَفْضَلِ بَرَکاتِکَ، وَالسَّلامُ عَلَیْهِمْ وَ عَلى
درودهاى خود و برکت ده بر ایشان به بهترین برکاتت و سلام بر ایشان و بر
اَرْواحِهِمْ وَ اَجْسادِهِمْ، وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.(7)
ارواح و اجسادشان و رحمت خدا و برکاتش.
این صلوات (با مقدارى تفاوت) در کتب مشایخ حدیث، با سندهاى بسیار معتبر و با فضیلت هاى بسیار نقل شده است.(8)
4ـ در نماز صبح در رکعت اوّل سوره جمعه و در رکعت دوم سوره توحید بخواند.(9)
5ـ بعد از نماز صبح پیش از آن که سخن بگوید این دعا را بخواند تا کفّاره گناهان او از این جمعه تا جمعه دیگر باشد:
اَللّهُمَّ ما قُلْتُ فى جُمُعَتى هذِهِ مِنْ قَوْل، اَوْ حَلَفْتُ فیها مِنْ حَلْف، اَوْ
خدایا هر گفتارى که در این روز جمعه ام گویم یا سوگندى که در آن خوردم یا
نَذَرْتُ فیها مِنْ نَذْر، فَمَشِیَّتُکَ بَیْنَ یَدَىْ ذلِکَ کُلِّهِ، فَما شِئْتَ مِنْهُ اَنْ
نذرى که در آن کردم پس در تمام آنها مشیّت و اراده تو پیش از همه آنهاست آنچه از
یَکُونَ کانَ، وَ ما لَمْ تَشَأْ مِنْهُ لَمْ یَکُنْ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لى وَ تَجاوَزْ عَنّى،
آن بخواهى مى شود و آنچه نخواهى نمى شود خدایا مرا بیامرز و از من بگذر
اَللّـهُمَّ مَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِ فَصَلواتى عَلَیْهِ، وَ مَنْ لَعَنْتَ فَلَـعْـنَتـى عَلَیْـهِ.
خدایا هر که را تو رحمت بر او فرستادى پس رحمت من هم بر او باد و هر که را تو از رحمتت دور کردى پس لعنت من هم بر او باد.
6ـ در روایت است: هر کس بعد از نماز صبح در روز جمعه بنشیند و مشغول تعقیبات گردد تا آفتاب طلوع کند خداوند در فردوس اعلى (مقامات عالى بهشت) هفتاد درجه براى او قرار دهد.(10)
7ـ «شیخ طوسى» روایت کرده است: مستحب است که در تعقیب نماز صبح روز جمعه این دعا را بخواند:
اَللّـهُمَّ اِنّى تَعَمَّدْتُ اِلَیْکَ بِحاجَتى، وَ اَنْزَلْتُ اِلَیْکَ الْیَوْمَ فَقْرى وَ فاقَتى
خدایا من به خواسته خود تو را قصد کردم و امروز بار فقر و نیازمندى و بیچارگى ام را
وَمَسْکَنَتى، فَاَ نَا لِمَغْفِرَتِکَ اَرْجى مِنّى لِعَمَلى، وَ لَمَغْفِرَتُکَ وَ رَحْمَتُکَ
بدرگاه تو فرود آوردم و من به آمرزش تو امیدوارتر از کردار خود هستم و مسلّماً آمرزش و رحمت تو
اَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبى، فَتَوَلَّ قَضآءَ کُلِّ حاجَة لى بِقُدْرَتِکَ عَلَیْها، وَ تَیْسیرِ
وسیع تر از گناهان من است پس به عهده گیر برآوردن هر حاجتى که دارم بدان جهت که قدرت بر آن دارى و بر تو
ذلِکَ عَلَیْکَ، وَ لِفَقْرى اِلَیْکَ، فَاِنّى لَمْ اُصِبْ خَیْراً قَطُّ اِلاَّ مِنْکَ، وَ لَمْ
آسان است و براى آن که من هم نیازمند به تو هستم زیرا هرگز به خیر نرسیده ام جز از جانب تو
یَصْرِفْ عَنّى سُوءً قَطُّ اَحَدٌ سِواکَ، وَ لَسْتُ اَرْجُو لاِخِرَتى وَ دُنْیاىَ، وَ لا
و هیچ کس از من هرگز بدى را دفع نکرده جز تو و من براى آخرت و دنیا
لِیَوْمِ فَقْرى،یَوْمَ یُفْرِدُنِى النّاسُ فى حُفْرَتى،وَ اُفْضى اِلَیْکَ بِذَنْبى سِواکَ.(11)
و روز نیازم روزى که مرا در قبرم تنها گذارند و گناهم را بسویت آرم جز به تو به کسى امید ندارم.
8ـ سوره هاى احقاف و مؤمنون را بخواند که مطابق روایتى از امام صادق(علیه السلام)، هر کس شب یا روز جمعه سوره احقاف بخواند ترسى در دنیا به او نرسد و از وحشت قیامت ایمن گردد و هر کس در هر جمعه سوره مؤمنون را بخواند، خداوند اعمال او را به سعادت ختم کند و در فردوس اعلى همراه با پیامبران و رسولان، به او منزل دهد.(12)
خواندن سوره هاى نساء، هود، کهف، صافات نیز توصیه شده(13) و بعد از نماز صبح سوره الرحمن بخواند و بعد از آیه «فَبِأىِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» بگوید: «لا بِشَىْء مِنْ آلائِکَ رِبِّ أُکَذِّبُ».(14)
سوره «قل یا ایّها الکافرون» را ده مرتبه هنگام طلوع آفتاب بخواند و دعا کند تا دعایش مستجاب شود.(15)
9ـ مطابق روایات فراوانى پرداختن به نظافت در جمعه بسیار خوب است از جمله شستن سر با خطمى سبب رهایى از جذام و برص و جنون مى شود،(16) و در روایات متعدّدى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که گرفتن ناخن و شارب در روز جمعه، سبب فزونى روزى مى شود.(17)
10ـ با توجّه به این که بسیارى از مؤمنین در نماز جمعه شرکت مى کنند یا به دیدن بستگان و دوستان مى روند، مستحب است در این روز از عطر و بوى خوش استفاده کنند. در روایتى از امام موسى بن جعفر(علیهما السلام) آمده است: سزاوار نیست ترک بوى خوش در هر روز و اگر قادر بر آن نبود، یک روز در میان و اگر بر آن نیز قادر نبود در روز جمعه.(18)
11ـ غسل جمعه کند که از سنّتهاى مؤکّد است و مطابق روایتى، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرمود: در هر جمعه غسل بجا آور اگرچه هزینه خوراک خود را صرف آن کنى، زیرا سنّتى از این بزرگتر وجود ندارد،(19) و مطابق روایتى دیگر از امام صادق(علیه السلام): هر کس در روز جمعه غسل کند و این دعا را بخواند:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ
گواهى دهم که معبودى جز خداى یگانه نیست که شریکى ندارد و گواهى دهم که محمّد بنده
وَرَسُولُهُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اجْعَلْنى مِنَ التَّوّابینَ،
و رسول اوست خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد و مرا از توبه کنندگان
وَاجْعَلْنى مِنَ المُتَطَهِّرینَ.
و پاکیزه شدگانم قرار ده.
براى او طهارتى باشد تا جمعه آینده(20) (یعنى از گناهان پاک مى شود و یا اعمالش از طهارت معنوى برخوردار شده، مورد قبول واقع مى شود).
یادآورى: زمان غسل جمعه بعد از طلوع فجر تا ظهر روز جمعه است.
12ـ صدقه در این روز مستحبّ مؤکّد است و مطابق روایتى از امام صادق(علیه السلام) صدقه در شب جمعه و روز آن، هزار برابر صدقه در اوقات دیگر است.(21)
13ـ با خریدن چیزى نیکو براى خانواده و فرزندان، زمینه شادى آنها را نسبت به آمدن جمعه فراهم کند.(22)
14ـ خود را از کارهاى دنیایى فارغ کند و بخشى از روز را به فراگیرى مسائل دینى خود مشغول شود، چنانکه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: نفرین بر مسلمانى که در هفته، (بخشى از) روز جمعه را صرف آموختن مسائل دینى خود نگرداند و براى این امر، خود را از کارهاى دیگر فارغ نسازد.(23)
15ـ زیارت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) و ائمّه طاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین را بجا آورد،(24) که در بخش زیارات کیفیّت آن گذشت.

16ـ به زیارت اموات رود که فضیلت بسیار دارد و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده: زیارت کنید مردگان را در روز جمعه، چراکه آنان در این روز از طلوع فجر تا طلوع خورشید، شخص زیارت کننده را مى شناسند و شاد مى شوند،(25) و البتّه زیارت پدر و مادر و بستگان نزدیک از احیاء اهمیّتش بیشتر است.
17ـ دعاى ندبه بخواند که از اعمال اعیاد چهارگانه (غدیر، فطر، قربان و جمعه) است،(26) و در بخش دعاهاى معروف (صفحه 189) گذشت.
18ـ نوافل روز جمعه که بیست رکعت است را بجا آورد،(27) و براى کیفیّت بجا آوردن آن به رساله هاى عملیّه مراجعه شود.
19ـ نمازهاى مستحبّى را که براى روز جمعه نقل شده (نظیر نماز جعفر طیّار، نماز کامله و نماز حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) که با سندهاى بسیار معتبر و آثار و برکات فراوان نقل شده اند) بجا آورد که در بخش نمازهاى معروف (صفحه 1061) به بعضى از آنها اشاره مى شود.
20ـ چون ظهر شود دعایى را بخواند که محمّد بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند و مطابق نقل «شیخ طوسى» در «مصباح المتهجّد» چنین است:
لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ، وَ سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً، وَ لَمْ
معبودى نیست جز خدا و خدا بزرگتر (از توصیف) است منزه است خدا و ستایش خاص خدایى است که فرزندى نگرفته و
یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِى الْمُلْکِ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً *
شریکى در فرمانروایى برایش نیست و خوارى ندارد تا نیازى بیارى داشته باشد و او را به بزرگى یاد کن
سپس بگوید:
یا سابِغَ النِّعَمِ، یا دافِعَ النِّقَمِ، یا بارِئَ النَّسَمِ، یا عَلِىَّ الْهِمَمِ، یا
اى فرو ریز نعمتها اى جلوگیر بدیها و اى آفریننده انسانها اى داراى همتهاى والا اى
مُغْشِىَ الظُّلَمِ، یا ذَاالْجُودِ وَالْکَرَمِ، یا کاشِفَ الضُّرِّ وَ الأَلَمِ، یا مُونِسَ
پوشاننده تاریکیها اى صاحب جود و کرم اى برطرف کننده زیان و درد اى همدم
الْمُسْتَوْحِشینَ فِى الظُّلَمِ، یا عالِماً لا یُعَلَّمُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ
وحشت زدگان در تاریکیها اى دانایى که کسى او را نیاموخته درود فرست بر محمّد و آل
مُحَمَّد، وَ افْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ، یا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ، وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ،
محمّد و با من آن کن که تو شایسته آنى اى آن که نامش دواى دردها و یادش شفاى امراض
وَ طاعَتُهُ غَنآءٌ، اِرْحَمْ مَنْ رَاْسُ مالِهِ الرَّجآءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ، سُبْحانَکَ
و اطاعتش موجب توانگرى و بى نیازى است رحم کن بر آن که سرمایه اش امید و اسلحه اش گریه است منزهى تو
لا اِلـهَ اِلاَّ اَنْتَ، یا حَنّانُ یا مَنّانُ، یا بَدیعَ السَّمواتِ وَالاْرْضِ، یا
معبودى جز تو نیست اى پر مهر اى بسیار نعمت ده اى پدید آرنده آسمانها و زمین اى
ذَاالْجَلالِ وَ الاْکْرامِ.(28)
داراى جلالت و بزرگوارى.
21ـ شرکت در نماز جمعه بسیار خوب و پراهمیّت، و سبب شکوه و عظمت اسلام است و اگر توفیق شرکت در نماز جمعه را پیدا نکرد، در نماز ظهر سوره جمعه و منافقین و در نماز عصر سوره جمعه و توحید را بخواند(29) و مرحوم صدوق از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: از چیزهایى که بر هر مؤمنى که شیعه ما باشد لازم است این است که در شب جمعه در نماز (عشا) سوره جمعه و سبّح اسم ربّک الاعلى، و در روز جمعه در نماز ظهر، سوره جمعه و منافقین را بخواند که اگر چنین کند اقتدا به عمل پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده و جزایش بهشت است.(30)
22ـ دعاى 46 صحیفه سجّادیه (یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا یَرْحَمُهُ الْعِباد) و 48 آن (أَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ) را بخواند.
23ـ «شیخ طوسى» در «مصباح» روایت کرده: هر کس بعد از نماز ظهر روز جمعه دو رکعت نماز، و در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه «قُلْ هُوَ اللّه أَحَد» بخواند و بعد از نماز بگوید:
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ الَّتى حَشْوُهَاالْبَرَکةُ، وَعُمّارُهَا الْمَلائِکَةُ،
خدایا مرا از اهل بهشت قرار ده که درونش برکت است و آباد کنندگانش فرشتگانند
مَعَ نَبِیِّنا مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاَبینا اِبراهیمَ عَلَیْهِ السَّلامُ.
در جوار پیامبرمان محمّد صلى الله علیه و آله و پدرمان ابراهیم علیه السلام.
تا جمعه دیگر بلا و فتنه اى به او نرسد و حق تعالى میان او و محمّد(صلى الله علیه وآله) و ابراهیم(علیه السلام) (در بهشت) جمع کند.(31)
24ـ بعد از نماز عصر هفتاد مرتبه «اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» بگوید تا خداوند متعال گناهان او را بیامرزد.(32)
25ـ چنانکه در بخش دعاهاى معروف (صفحه 108) گذشت، بهترین زمان براى خواندن دعاى عشرات، عصر روز جمعه است.
26ـ نیز در بخش دعاهاى معروف (صفحه 114) گذشت، که مستحب است خواندن دعاى «سمات» در ساعتهاى آخر روز جمعه.
27ـ با توجّه به این که روز جمعه از چند جهت تعلّق به امام عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه ـ دارد; اوّلاً: از این جهت که ولادت حضرتش در این روز بوده.(33) ثانیاً: ظهور شریف آن جناب طبق بعضى روایات در چنین روزى خواهد بود،چنانکه دربخش اعمال ایّام هفته،ضمن زیارت آن حضرت در روز جمعه خواهد آمد:
«هذا یَوْمُ الْجُمُعَةِ، وَ هُوَ یَوْمُکَ الْمُتَوَقَّعُ فیهِ ظُهُورُکَ، وَ الْفَرَجُ فیهِ
این روز جمعه است و این روزى است که انتظار مى رود در آن ظهور تو و فرج
لِلْمُؤمِنینَ عَلى یَدِکَ»(34)
مؤمنین در آن به دست تو
و حضرت در چنین روزى پاک کردن زمین را از لوث وجود جبّارین و ملحدین و کافرین و منافقین، آغاز مى کند و با اظهار کلمه حق، و اِعلاى دین و شرایع ایمان، چشم و دل مؤمنان را در آن روز روشن و مسرور مى نماید، چنانکه آیه «وَ اَشْرَقَتِ الاْرْضُ بِنُورِ رَبِّها; روزى که زمین به نور پروردگارش منوّر مى شود» بر این روز «ظهور» تطبیق داده شده است،(35) با توجّه به این نکات، شایسته است که به خواندن چند چیز در این روز مبادرت شود:
الف) زیارت آل یاسین که در بخش زیارات (صفحه 503) گذشت.
ب) این دعا که «شیخ طوسى» در «مصباح المتهجّد» در خلال اعمال روز جمعه، آن را از امام رضا(علیه السلام) براى صاحب الامر نقل کرده است; به این صورت که یونس بن عبدالرّحمان مى گوید: امام رضا(علیه السلام) پیوسته امر مى کرد که با این دعا براى حضرت مهدى(علیه السلام) دعا کنید:
اَللّهُمَّ ادْفَعْ عَنْ وَلِیِّکَ وَخَلیفَتِکَ وَحُجَّتِکَ عَلى خَلْقِکَ…که در بخش زیارات (صفحه 525) گذشت.
ج) صلواتى را که شیخ طوسى در اعمال عصر روز جمعه آن را ذکر نموده است قرائت کند. مرحوم «سیّد بن طاووس»(36) فرموده: که این صلوات مروىّ از مولاى ما حضرت مهدى ـ صلوات اللّه علیه ـ است و تأکید شده که هرگز این صلوات را ترک مکن، و طبق نقل شیخ در «مصباح» چنین است:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ، وَ خاتَمِ النَّبِیّینَ، وَ حُجَّةِ رَبِّ
خدایا درود فرست بر محمّد آقاى رسولان و خاتم پیمبران و حجت پروردگار
الْعالَمینَ، اَلْمُنْتَجَبِ فِى الْمیثاقِ،اَلْمُصْطَفى فِى الظِّلالِ،اَلْمُطَهَّرِ مِنْ کُلِّ
جهانیان برگزیده در روز عهد و پیمان انتخاب شده در عالم اشباح و مجردات پاکیزه از هر
آفَة، اَلْبَرىءِ مِنْ کُلِّ عَیْب، اَلْمُؤَمَّلِ لِلنَّجاةِ، اَلْمُرْتَجى لِلشَّفاعَةِ،
آفت مبرّاى از هر عیب، نجات از وى آرزو شود و امید شفاعت به اوست
اَلْمُفَوَّضِ اِلَیْهِ دینُ اللهِ، اَللّهُمَّ شَرِّفْ بُنْیانَهُ، وَ عَظِّمْ بُرْهانَهُ، وَ اَفْلِجْ حُجَّتَهُ،
آن کس که دین خدا به او واگذار شده خدایا پایه و اساس کارش را برافراز و برهان و منطقش را عظمت ده و حجّتش را آشکار گردان
وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ، وَ اَضِئْ نُورَهُ، وَ بَیِّضْ وَجْهَهُ، وَ اَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضیلَةَ،
و درجه اش را بلند کن و تابان کن نورش را و سفید گردان رویش را برترى و فضیلت و مقام
وَالْوَسیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفیعَةَ، وَ ابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً یَغْبِطُهُ بِهِ الاْوَّلُونَ
و وسیله (بلندترین درجات بهشت) و درجه بلند به او عطا کن و او را به مقام (شایسته و) پسندیده اى برگزین که مورد غبطه گذشتگان
وَالأخِرُونَ، وَ صَلِّ عَلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَ قآئِدِ الْغُرِّ
و آیندگان باشد و درود فرست بر امیرمؤمنان و وارث (علم) پیمبران و پیشواى
الْمُحَجَّلینَ، وَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ
سفیدرویان و آقاى وصیّان و حجت پروردگار جهانیان و درود فرست بر حسن
بْنِ عَلِىٍّ اِمامِ الْمُؤْمِنینَ، وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ،
بن على رهبر مؤمنان و وارث (علم) پیمبران و حجت پروردگار جهانیان
وَصَلِّ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ اِمامِ الْمُؤْمِنینَ،وَوارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ
و درود فرست بر حسین بن على امام مؤمنان و وارث (علم) پیمبران و حجت
رَبِّ الْعالَمینَ، وَ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ اِمامِ الْمُؤْمِنینَ، وَ وارِثِ
پروردگار جهانیان و درود فرست بر على بن الحسین رهبر مؤمنان و وارث
الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ اِمامِ
(علم) پیمبران و حجت پروردگار جهانیان و درود فرست بر محمّد بن على امام
الْمُؤْمِنینَ، وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ
مؤمنان و وارث (علم) پیمبران و حجت پروردگار جهانیان و درود فرست بر جعفر
بْنِ مُحَمَّد اِمامِ الْمُؤْمِنینَ، وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ،
بن محمّد امام مؤمنان و وارث (علم) پیمبران و حجت پروردگار جهانیان
وَصَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَر اِمامِ الْمُؤْمِنینَ،وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ
و درود فرست بر موسى بن جعفر امام مؤمنان و وارث (علم) پیمبران و حجت
رَبِّ الْعالَمینَ، وَ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسى اِمامِ الْمُؤْمِنینَ، وَوارِثِ
پروردگار جهانیان و درود فرست بر على بن موسى امام مؤمنان و وارث
الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ اِمامِ
(علم) پیمبران وحجت پروردگار جهانیان و درود فرست بر محمّد بن على امام
الْمُؤْمِنینَ، وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَ صَلِّ عَلى عَلِىِّ
مؤمنان و وارث (علم) پیمبران و حجت پروردگار جهانیان و درود فرست بر على
بْنِ مُحَمَّد اِمامِ الْمُؤْمِنینَ، وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ،
بن محمّد امام مؤمنان و وارث (علم) پیمبران و حجت پروردگار جهانیان
وَصَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ اِمامِ الْمُؤْمِنینَ، وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَ حُجَّةِ
و درود فرست بر حسن بن على امام مؤمنان و وارث (علم) پیمبران و حجت
رَبِّ الْعالَمینَ، وَصَلِّ عَلَى الْخَلَفِ الْهادِى الْمَهْدِىِّ، اِمامِ الْمُؤْمِنینَ،
پروردگار جهانیان و درود فرست بر آن یادگار صالح راهنما حضرت مهدى امام مؤمنان
وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد واَهْلِ
و وارث (علم) پیمبران و حجت پروردگار جهانیان خدایا درود فرست بر محمّد و خاندانش
بَیْتِهِ الاْئِمَّةِ الْهادینَ، اَلْعُلَمآءِ الصّادِقینَ، اَلاْبْرارِ الْمُتَّقینَ، دَعآئِمِ دینِک،
پیشوایان راهنما و دانشمندان و راستگویان و پرهیزکاران که ستونهاى دین تو
وَاَرْکانِ تَوْحیدِکَ، وَتَراجِمَةِ وَحْیِکَ، وَحُجَجِکَ عَلى خَلْقِکَ، وَ خُلَفآئِکَ
و پایه هاى محکم توحید و مفسّران وحى تو و حجتهاى تو بر تمام مخلوقاتت و جانشینانت که
فى اَرْضِکَ، اَلَّذینَ اخْتَرْتَهُمْ لِنَفْسِکَ، وَاصْطَفَیْتَهُمْ عَلى عِبادِکَ،
در روى زمین هستند آنان که ایشان را براى خویش برگزیدى و براى بندگانت انتخاب کردى
وَارْتَضَیْتَهُمْ لِدینِکَ، وَ خَصَصْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِکَ، وَجَلَّلْتَهُمْ بِکَرامَتِکَ،
و براى دینت پسندیدى و به معرفت خویش مخصوصشان گرداندى و به کرامتت جلالت و برجستگیشان دادى
وَغَشَّیْتَهُمْ بِرَحْمَتِکَ، وَرَبَّیْتَهُمْ بِنِعْمَتِکَ، وَ غَذَّیْتَهُمْ بِحِکْمَتِکَ، وَ اَلْبَسْتَهُمْ
و به رحمتت آنها را پوشاندى و به نعمتت آنان را پروریدى و به حکمتت غذایشان دادى و نورت را
نُورَکَ، وَ رَفَعْتَهُمْ فى مَلَکُوتِکَ، وَحَفَفْتَهُمْ بِمَلائِکَتِکَ، وَشَرَّفْتَهُمْ بِنَبِیِّکَ،
در برشان کردى و در ملکوت خویش آنها را بالا بردى و به فرشتگانت گرداگردشان را پوشاندى و به پیامبرت ایشان را شرف بخشیدى
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ عَلَیْهِمْ، صَلاةً زاکِیَةً نامِیَة
درود تو بر او و آلش باد خدایا درود فرست بر محمّد و بر ایشان درود پاک و روینده
کَثیرَةً، دآئِمَةً طَیِّبَةً، لا یُحیطُ بِها اِلاَّ اَنْتَ، وَ لا یَسَعُها اِلاَّ عِلْمُکَ، وَ لا
بسیار و همیشگى و پاکیزه اى که کسى جز تو بدان احاطه ندارد و جز در علم تو نگنجد و هیچ کس
یُحْصیها اَحَدٌ غَیْرُکَ، اَللّـهُمَّ وَ صَلِّ عَلى وَلِیِّکَ الْمُحْیى سُنَّتَکَ، اَلْقآئِمِ
جز تو شماره اش نتواند خدایا و درود فرست بر ولى خود و زنده کننده طریقت (آن کس که) به امرت
بِاَمْرِکَ، اَلدّاعى اِلَیْکَ، اَلدَّلیلِ عَلَیْکَ، حُجَّتِکَ عَلى خَلْقِکَ، وَ خَلیفَتِکَ فى
قیام کند و بسویت بخواند و به راه تو دلالت کند حجت تو بر خلق و جانشینت در
اَرْضِکَ، وَشاهِدِکَ عَلى عِبادِکَ، اَللّهُمَّ اَعِزَّ نَصْرَهُ، وَ مُدَّ فى عُمْرِهِ، وَ زَیِّنِ
زمین و گواهت بر بندگان خدایا یاریش را نیرومند و با شوکت کن و بر عمرش بیفزا و زمین را
الاْرْضَ بِطُولِ بَقآئِهِ، اَللّهُمَّ اکْفِهِ بَغْىَ الْحاسِدینَ، وَ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ
به طول بقایش زیور بخش خدایا او را از ستم حسودان کفایت کن و از شر مکاران محافظتش
الْکآئِدینَ، وَازْجُرْ عَنْهُ اِرادَةَ الظّالِمینَ، وَخَلِّصْهُ مِنْ اَیْدِى الْجَبّارِینَ،
کن و اراده ستمکاران را از او بگردان و از دست گردنکشان خلاصش کن
اَللّهُمَّ اَعْطِهِ فى نَفْسِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ، وَ شیعَتِهِ وَ رَعِیَّتِهِ، وَخاصَّتِهِ وَ عامَّتِهِ
خدایا به او عطا کن درباره خودش و فرزندان و شیعیان و رعایاى او و نزدیکانش و عموم پیروانش
وَعَدُوِّهِ، وَ جَمیعِ اَهْلِ الدُّنْیا، ما تُقِرُّ بِهِ عَیْنَهُ، وَ تَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ، وَ بَلِّغْهُ
و نیز درباره دشمنان او و تمام مردم دنیا آنچه را که چشمش بدان روشن شود و دلش بدان شاد گردد و او را به
اَفْضَلَ ما اَمَّلَهُ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ، اَللّهُمَّ جَدِّدْ
بهترین چیزى که در دنیا و آخرت آرزو دارد برسان که همانا تو بر هرچیز توانایى خدایا تازه کن
بِهِ مَا امْتُحِىَ مِنْ دینِکَ، وَاَحْىِ بِهِ ما بُدِّلَ مِنْ کِتابِکَ، وَ اَظْهِرْ بِهِ ما غُیِّرَ مِنْ
بوسیله او آنچه را که از دینت محو شده و زنده کن بدست او آنچه را که از کتابت تبدیل یافته و آشکار ساز بوسیله او آنچه را
حُکْمِکَ، حَتّى یَعُودَ دینُکَ بِهِ، وَ عَلى یَدَیْهِ غَضّاً جَدیداً خالِصاً مُخْلَصاً،
که از حکم تو تغییر یافته تا آن جا که برگردد دین تو بوسیله او و به دست او تر و تازه و پاک و بى آلایش
لا شَکَّ فیهِ وَ لا شُبْهَةَ مَعَهُ، وَ لا باطِلَ عِنْدَهُ وَلا بِدْعَةَ لَدَیْهِ، اَللّهُمَّ نَوِّرْ
که شکى در آن نباشد و شبهه اى بجاى نماند و باطلى در آن نباشد و بدعتى بجاى نماند خدایا روشن کن
بِنُورِهِ کُلَّ ظُلْمَة، وَ هُدَّ بِرُکْنِهِ کُلَّ بِدْعَة، وَاهْدِمْ بِعِزَّتِهِ کُلَّ ضَلالَة، وَ اقْصِمْ
به نور او هر تاریکى را و درهم شکن به قدرتش هر بدعتى را و ویران کن بوسیله عزتش هر گمراهى را و بشکن
بِهِ کُلَّ جَبّار، وَ اَخْمِدْ بِسَیْفِهِ کُلَّ نار، وَ اَهْلِکْ بِعَدْلِهِ کُلَّ جَوْر، وَاَجْرِ
به دست او (پشت) هر گردنکشى را و خاموش کن به شمشیرش آتش هر فتنه را و نابود ساز با عدالت او هر ستمى را و حکمش را
حُکْمَهُ عَلى کُلِّ حُکْم، وَ اَذِلَّ بِسُلْطانِهِ کُلَّ سُلْطان، اَللّهُمَّ اَذِلَّ کُلَّ مَنْ
فوق تمام حکمها بگذران و بوسیله سلطنتش هر سلطانى را زبون کن خدایا خوار کن هر که را
ناواهُ، وَ اَهْلِکْ کُلَّ مَنْ عاداهُ، وَ امْکُرْ بِمَنْ کادَهُ، وَ اسْتَأْصِلْ مَنْ جَحَدَهُ
قصد سوئى نسبت به او کند و نابود ساز هرکه با او دشمنى کند وبه مکر خویش دچار کن آن که درباره اش کیدى کند و ریشه کن ساز هرکه را منکر
حَقَّهُ، وَاسْتَهانَ بِاَمْرِهِ، وَ سَعى فى اِطْفاءِ نُورِهِ، وَ اَرادَ اِخْمادَ ذِکْرِهِ، اَللّهُمَّ
حقش گردد و کارش را سبک شمارد و در خاموش کردن نورش کوشا باشد و بخواهد او را از یاد ببرد خدایا
صَلِّ عَلى مُحَمَّد الْمُصْطَفى، وَ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى، وَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ،
درود فرست بر محمّد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا
وَالْحَسَنِ الرِّضا، وَ الْحُسَیْنِ الْمُصَفّى، وَ جَمیعِ الاْوْصِیاءِ، مَصابیحِ
و بر حسن (داراى مقام تسلیم و) رضا و بر حسین مصفى و تمامى اوصیا که چراغهاى
الدُّجى، وَ اَعْلامِ الْهُدى، وَمَنارِ التُّقى، وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقى، وَالْحَبْلِ الْمَتینِ،
تاریکى و نشانه هاى هدایت و مشعلهاى پرهیزکارى و دست آویزهاى محکم و رشته هاى استوار
وَ الصِّراطِ الْمُسْتَقیمِ، وَ صَلِّ عَلى وَلِیِّکَ وَ وُلاةِ عَهْدِکَ، وَ الاْئِمَّةِ مِنْ
و راه راست اند و درود فرست بر ولى خود و سرپرستان عهد و پیمانت و امامان از
وُلْدِهِ، وَ مُدَّ فى اَعْمارِهِمْ، وَ زِدْ فى اجالِهِمْ، وَ بَلِّغْهُمْ اَقْصى آمالِهِمْ دیناً
نسل او و عمرشان را دراز گردان و مدت زندگانیشان را زیاد کن و به منتهاى آرزوهاشان در دین
وَدُنْیا وَآخِـرَةً، اِنَّـکَ عَلى کُـلِّ شَىْء قَدیـرٌ.(37)
و دنیا و آخرت برسان که تو بر هر چیزى قادر و توانایى.
یادآورى لازم:
بى شک همه افراد قادر نیستند این همه اعمال را در شب و روز جمعه بجا آورند و در واقع دستوراتى است که از هر یک از معصومین(علیهم السلام)به یارانشان داده شده و جمع میان همه آنها آسان نیست و از آن جا که اسلام شریعت سهل و آسان است ـ مخصوصاً در مورد مستحبّات ـ هر کس مى تواند به اندازه توان خود از میان آنها گزینش کند و یا این که به صورت متناوب در شب ها و روزهاى جمعه انجام دهد. مهم آن است که روح اخلاص و حضور قلب در انجام این مستحبّات محفوظ باشد و با خواندن این اذکار حقیقت آن در وجود انسان تجسّم یابد و متخلّق به آن گردد. البتّه بعضى از آنها اولویّت دارد مانند نماز جمعه، که حتّى المقدور ترک نشود.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »

عصر غیبت و امتحان های گوناگون برای غربال شیعه
قرآن کریم چراغی نورانی است که با وجود گذشت ده ها قرن از نزول آن هنوز مسیر حق طلبان را در طول تاریخ روشن کرده و در آینده هم چنین خواهد بود، در این کتاب آسمانی آینده ای روشن به بشریت نوید داده شده است که با سیطره دین حق و البته توسط امام حق (عج) و یاران صالحش بر تمام جهان محقق می شود.

سوره بقره آیه ۱۵۵
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۵﴾
و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (۱۵۵)

نکته ها

۱- یکی از سنت های حتمی خداوند در باره انسان آزمایش و امتحان است که حدود بیست مرتبه در قرآن از آن سخن به میان آمده است. ناگواری ها از ابزارهای آزمایش خدا هستند لذا گاهی انسان با آنکه گناه و تقصیری هم نکرده به برخی از ناگواری ها مبتلا می شود همانگونه که خوشی ها نیز وسیله دیگری برای آزمایش الهی است.

۲- امام صادق (ع) فرموده است: “پیش از ظهور قائم نشانه هایی از جانب خدای تعالی برای مومنان خواهد بود.” راوی می گوید: “عرض کردم فدای شما شوم آنها کدام است؟ فرمود: “این قول خدای تعالی که “شما مومنان را پیش از خروج می آزماییم به خوف از پادشاهان بنی فلان در آخر سلطنت آنها و گرسنگی به واسطه گرانی قیمت ها و کاستی در اموال به واسطه کسادی داد و ستد و کمی سود و کاستی در نفوس به واسطه مرگ و میر فراوان و کاستی در ثمرات به واسطه کمی برداشت محصولات زراعتی و در آن هنگام صابران را به تعجیل خروج قائم مژه بده.”

۳- خداوند مصیبت ها را به این جهت استخدام کرده است که به وسیله آن انسان را از دنیا قطع و به خود وصل کند دست انسان را از دست دنیا دربیاورد و در دست خود قرار دهد شما تا دستتان در دست دوستی قرار دارد آیا می توانید با دوست دیگرتان دست بدهید؟ هرگز. مگر نمی گویید که با یک دست نمی شود دو هندوانه برداشت؟ پس با یک دست هم نمی شود با دو کس دست داد.

انسان تا دست خود را از دست دنیا بیرون نکشد نمی تواند با آخرت دست دهد باید از بیعت ظالم خارج بشود تا بتواند با امام بیعت کند باید از وادی کفر بیرون بیاند تا بتواند به وادی ایمان وارد شود همانطور که تا وقتی آخرین ثانیه های شب پایان نیابد وارد اولین ثانیه های روز نخواهیم شد پس مصیبت ها این هنر را دارند که دست انسان را برای همیشه از دست دنیا خارج کنند.

خدا برای اینکه می خواهد انسان را نسبت به دنیا و دنیایی ها بی میل و رغبت کند او را تحت فشار قرار می دهد و انواع مصیبت ها را بر او فرود می آورد.

۴- گاهی برای به هوش آمدن انسانی که بی هوش شده است به او سیلی می زنند مصیبت ها سیلی های خداوند هستند که بر صورت بی هوشان و سرمستان وادی دنیا نواخته می شود آنگاه که مرده است. هیچ گاه سیلی نخواهد خورد پس آنکه به مصیبتی گرفتار نیست باور کند که مرده است البته در صورتی که آثار به هوش بودن را در خویش نمی بیند.

۵- یکی از تاثیرات مصیبت آن است که انسان حالتی پیدا می کند که دنیا را در شان و حیثیت خویش نمی بیند یا آن را برای خود کم می بیند. اگر از بچه ای چیزی که داده اید پس بگیرید قطعا یک حالت زدگی در او ایجاد می شود و دیگر وقتی چیزی به او می دهید از شما قبول نمی کند چون احساس می کند که هیچ اعتمادی به آن چیز هایی که به او می دهید نیست.

خداوند متعال وقتی بخواهد مومنی را متوجه کند که به این دنیا هیچ اعتمادی نیست با “بده بستان” با او برخورد می کند انسان در ابتدا وقتی چیزی را به چنگ می آورد آرام و قرار ندارد اما کمی که خدا با او بده بستان کرد متین و با وقار می شود هم رد گرفتن و هم در پس دادن دیگر نه وقتی که به او چیزی می دهند فرحی از خود نشان می دهد و نه وقتی که از او چیزی می گیرند جزع می کند.

۶- پرسش: مگر خدا نمی داند که هر کسی چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگواری ها آزمایش کند؟

پاسخ: شکی نیست که میان آزمایش ما و آزمایش خدا فرق است. آزمایش ما برای شناخت است اما آزمایش خدا برای علم و آگاهی به وضع و روحیه و عکس العمل ما نیست؛ زیرا او قبل از هر فکر و عملی می داند که ما چگونه فکر می کنیم و چگونه عمل خواهیم کرد. بلکه هدف او از آزمایش این است که از ما کاری سرزند و بدین وسیله استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم زیرا خداوند طبق علم خود و بدون آن که از شخصی عملی سر بزند به خوبی و بدی او پاداش و کیفر نمی دهد.

آزمایش الهی برای آن است که مدعیان راستین از مدعیان دروغین شناخته شوند زیرا همه انسان ها به نوعی ادعا می کنند که آدم های خوبی هستند اما به هنگام امتحان حقیقت روشن می شود و هر کس می فهمد که چه مقدار در ادعایش راستگو بوده است.

۷- اهداف آزمایش عبارت اند از:
-شکوفا شدن استعدادهای نهفته در انسان
- جدا سازی افراد نیک از بد
- جدا سازی صفوف مجاهدان و صابران از غیر آنها
- انجام کارهای بهتر

۸- منصور صیقل گوید: من و حارث بن مغیره ب جماعتی از اصحابمان خدمت امام صادق(ع) نشسته بودیم و از ظهور دولت حق سخن می گفتیم. آن حضرت سخن ما را می شنید سپس فرمود: شما در چه موضوعی وارد شده اید؟ هیهات هیهات به خدا قسم آن چه انتظارش را می کشید واقع نشود تا وقتی که غربال شوید به خدا قسم آن چه چشم به راهش هستید واقع نشود تا وقتی که امتحان شوید به خدا قسم آنچه به سویش چشم می کشید واقع نشود تا وقتی که جدا شوید.

برگرفته از کتاب “پرتوی از آیه های مهدوی” نوشته حجت الاسلام محسن قرائتی و کوشش حسن ملایی

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »

دشمنان حضرت مهدی(ع) در روز های پایانی
حضرت مهدی (علیه السلام) در راه ایجاد حکومت عدل جهانی دشمنان کوچک و بزرگی دارند، اما بر اساس آموزه های دینی شخصیت هایی مانند دجال، سفیانی، یاجوج و ماجوج از جمله عناصری هستند که در مقابل حضرت ولی عصر (عج) می ایستند و دشمنی می کنند. ما در این مطلب قصد داریم تا به اجمال درباره ی این شخصیت ها توضیح مختصری بدهیم.

ابلیس

به نظر می آید دشمنی عمیق ابلیس با حضرات معصومین (ع) نیاز به توضیح ندارد. ابلیس در دوران غیبت تا می تواند برای خودش سپاه و نیرو جمع می کند؛ چرا که مرگ را در دو قدمی اش می بیند بنابراین با تمام قوا، با چنگ و دندان و با هر ترفندی قصد دارد بنده های خالص کمتری در زمین باقی بگذارد.
به همین علت است که در آخرالزمان نگه داشتن ایمان و گناه نکردن بسیار مشکل است. همین عمل ابلیس باعث می شود خالص از ناخالص جدا شود و یاران واقعی خداوند مشخص شوند.
شیطان وسوسه می کند، به فساد دعوت می کند، شیوع هم جنس بازی و ساختن قومهای لوط را دوست دارد. برای مال دنیا در ذهن مردم ارزش و محبت می سازد و از خداوند موجودی دور و سخت! ناامیدی را گسترش می دهد و حتی در دل دوستانش ترس می دمد!
بنابراین یارانی فاسد، ناامید و ترسو دارد! در مقابل خداوند منشأ امیدواری و قدرت است و همیشه توبه را می پذیرد. پس تنها نیستیم!

صیحه ی شیطانی

در صبح روز ۲۳ رمضان ندایی از جبرئیل مردم را به پیروی از حضرت مهدی (ع) فرا می خواند. در عصر همان روز شیطان ندا می دهد که حق با حضرت مهدی (ع) نیست و با فلان خاندان است! در این زمان بسیاری از مردم منحرف می شوند. (۱)
سپاه ابلیس در نهایت در برابر سپاه امام زمان (عج) قرار می گیرد (۲) و اما عاقبت ابلیس:
از امام صادق(ع) پرسیدند: اینکه خداوند به شیطان فرمود منتظر وقت معلوم باشد، این وقت معلوم کی خواهد بود؟
حضرت فرمودند:«روز قیام قائم ماست. وقتی خداوند او را برانگیخته می کند و آماده ی قیام در مسجد کوفه است. در آن وقت شیطان در حالی که با زانوهای خود راه می رود به آنجا می آید و می گوید: “ای وای از خطر امروز!” قائم پیشانی شیطان را گرفته و گردنش را می زند. آن موقع روز وقت معلوم است که مدت او به آخر می رسد(۳)»

دجال

ظهور دجّال در آخر الزمان، به عنوان اصلی‌ترین دشمن منجی آخرالزمان، از آموزه‌های مشترک بین یهودیت، مسیحیت و اسلام است.
واژه ی دجال معانی متفاوتی دارد اما به نظر می رسد دقیقترین ترجمه ی آن اصطلاح «دروغگوی فریبکار» باشد. (۴)
خروج دجال پیش از ظهور حضرت مهدی (ع) خواهد بود و این خروج از علائم حتمی نیست بلکه از علائم غیر حتمی ظهور است.
درباره ی دجال چند نظر وجود دارد:

۱٫ برخی روایات بیان می کنند که دجال شخص واحدی با ویژگی های خاص است.

۲٫ برخی بر این عقیده اند که دجال معرف شخص خاصی نیست بلکه معرف شخصیتهای متعدد است. این تعدد در دجال تا جایی است که در حدیثی می خوانیم: «قیامت ‏برپا نمى‏شود، تا وقتى که مهدى (علیه السلام) از فرزندانم قیام کند و مهدى (عج) قیام نمى‏کند، تا وقتى که شصت دروغگو خروج کنند» (پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله) (۵)

۳٫ برخی معتقدند دجال نه تنها به افراد و اشخاص برنمی گردد بلکه معرف جریانی است که در جوامع ایجاد می شود. (برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: چهره ها: دجال )
طبق آموزه‌های اسلامی، دجّال با استفاده از هر نوع دروغ و حیله و سحر و جادو به امور باطل، لباس حق می‌پوشاند. فساد و فتنه‌ی او شرق و غرب عالم را فرا می‌ گیرد و به تمام خانه‌های مردم جهان وارد می‌گردد. اساس فسادگستری و فسادانگیزی‌های او بر موسیقی و استفاده از جذابیت‌های زنان استوار است.

در روایات نبوی از فتنه‌ی دجّال با عنوان «أشّدُّ الْفِتَن: سخت‌ترین فتنه‌ها»(۶) یاد شده است! پیامبراسلام (ص) از امت خویش خواسته است که دجّال و ویژگی‌های او را به خوبی بشناسند، در فتنه‌انگیزی‌های او به دقت بیندیشند و خطر آن را به یکدیگر و آیندگان خویش یادآور شوند و در همه حال بر ضد دجّال عمل نمایند:

«ویژگی‌های دجّال را برایتان گفتم تا در آن بیندیشید و به حقیقت آن راه یابید و آن گاه بر ضد او عمل نمایید. آیندگان خویش را ازفتنه‌ی دجّال با خبر سازید و یکدیگر را بدان یادآور شوید!! پس همانا فتنه‌ی دجّال، سخت‌ترین فتنه‌ها و شدیدترین آزمایش‌هاست.»
و سر انجام دجال به دست حضرت مهدی (ع) و یاران ایشان کشته خواهد شد. (۷)

سفیانی

سفیانی از مهمترین چهره های سیاه آخر الزمان و موثر در ظهور به شمار می رود. سفیانی از دشمنان قطعی امام زمان (عج) خواهد بود و بسیاری از یاران و منتظران آن حضرت، مردان و زنان و کودکان را به قتل می رساند. او پنج منطقه ی شام، دمشق، فلسطین، اردن و قنسرین را تصرف می کند و در نهایت توسط امام یا سپاهیان امام (ع) به هلاکت می رسد.
آنچه درباره ی سفیانی مهم است بدانیم آن است که:

۱٫حکومت او بیش از نه ماه به طول نخواهد انجامید. (۸)

۲٫از وادی یابس (بین سوریه و اردن) خروج می کند. (۹)

۳٫پس از اینکه سپاهش در بیداء (در راه مکه) در زمین فرو می رود در جنگ با سپاه امام کشته می شود. در این راه افراد بسیاری را می کشد و در ایران در فارس توسط سپاه خراسانی متوقف می شود.
حدیثی است از امام صادق (ع) که خطی مشی ما را مشخص را نیز در این مسیر مشخص می گرداند:
«ما و خاندان ابوسفیان دو خاندانى هستیم که بر سر دین خدا با هم دشمنى داریم. ما سخن خداوند را تصدیق کردیم و آنان تکذیب کردند. ابوسفیان با پیامبر(ص) مبارزه کرد و معاویه با على(ع) و یزید با حسین بن على(ع) به مخالفت برخاستند و سفیانى نیز با قائم(عج) خواهد جنگید» (۱۰)

پی نوشت:
۱٫ النعمانی، الغیبة، ص۱۷ـ بحارالانوار، ج۲، ص۲۳۱
۲٫ مقاله از ظهور تا قیامت، ماهنامه موعود، شماره۹۷
۳٫ بحارالانوار، ج۲، ص۲۳۱
۴٫ رساله یوحنا، بابا ۲، آیه ۱۸و۲۲ .
۵٫ ارشاد، ج‏۲، ص‏۳۷۱
۶٫ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۴
۷٫ کمال الدین و تمام النعمه، صدوق،ص۲۱۰
۸٫ الغیبة نعمانی، ص ۲۰۲؛ به نقل از آخرین نشانه های ظهور، ص ۱۰
۹٫ کمال الدین و تمام النعمه، صدوق ، ص ۶۵
۱۰٫ بحارالانوار، ج ۵۲، ص182


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »

مضطر کیست؟ اضطرار چیست؟

ذکر جایگاه امام مهدی(عج) در «قرآن کریم» یکی از مباحث جذّاب و مهم در حوزة معارف مهدوی است. آنچه که پیش روی شما خوانندگان محترم قرار می‌گیرد، بحث‌های زیبایی است از آقای هادیان شیرازی در این باره.
«امّن یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السّوء و یجعلکم خلفاء الأرض الهٌ مع الله، قلیلاً ما تذکّرون؛(۱)

کیست که درمانده را زمانی که او را بخواند اجابت کند و گرفتاری را برطرف سازد و شما را جانشینان این زمین قرار دهد؟ آیا معبودی با خداست؟ چه کم پند می‌‌گیرید!»

۱٫ بررسی جایگاه و موقعیّت آیه

خداوند متعال در این آیه و دو آیة قبل و بعد از آن پرسش‌هایی دربارة بعضی واقعیّت‌های جهان هستی مطرح کرده تا بدین وسیله از مردم اعتراف بگیرد که کسی نمی‌‌تواند در این کارها همراه با خدا باشد و شریک او معرّفی شود.

در آیة ۶۰، سۆال دربارة خالق زمین و آسمان، نازل کنندة باران و رویانندة درختان است.

در آیة ۶۱، سۆال دربارة کسی است که در زمین استقرار و آرامش ایجاد کرد و رودها و کوه‌ها را در آن قرار داد و در میان دو دریا برزخی ساخت؟

و بالأخره در آیة ۶۴، سۆال می‌‌کند: چه کسی است که آفرینش زمین را آغاز می‌‌کند؟ سپس آن را برمی‌‌گرداند و چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می‌‌دهد؟

حال در بین این چهار آیه، در آیة ۶۲ سۆال دربارة این است که وقتی انسان همچون غریقی در امواج دریا غوطه‌‌ور است و هیچ پناهگاهی ندارد و از تمام اسباب قطع امید کرده است، در این حالت چه کسی است که اگر انسان او را صدا زند و از او یاری طلبد، جوابش را می‌‌دهد و او را از گرفتاری نجات می‌‌دهد؟ آیا غیر از خدایی که خالق همه چیز و رازق همة مردم است و همة امور از مبدأ و معاد تحت قدرت اوست، کسی شایستة عبودیّت است!؟

این آیه از راه رجوع به فطرت، ما را به خدایی رهنمون می‌‌سازد که انسان‌های درمانده و مضطرّ را، در صورتی که او را بخوانند و از او یاری طلبند، اجابت کرده و از گرفتاری می‌‌رهاند.

۲٫ اضطرار چیست؟ مضطرّ کیست؟

اضطرار حالتی درونی است و زمانی به وجود می‌‌آید که انسان هیچ وسیله و پناهگاهی برای حلّ مشکل خود ندارد و دستش از همة راه‌های طبیعی کوتاه شده است، در این حالت درونش او را به یک وسیلة معنوی راهنمایی می‌‌کند و به وسیلة آن، امید و نجات پیدا می‌‌کند. دل انسان در حالت اضطرار به گونه‌‌ای به خداوند متّصل می‌‌شود که آدمی با تمامی وجودش خدا را می‌‌بیند و صدایش می‌‌زند.

آری، انتظار فرج وقتی از حالت دعاهایی که فقط بر زبان جاری است، ‌‌خارج شود و همه به مرحله‌‌ای برسند که واقعاً منتظر قیام امام مهدی(عج) باشند و خود را برای آن روز آماده کنند و با تمام وجود از خداوند درخواست فرج کنند، دعای آنها به اجابت می‌‌رسد

این از ویژگی‌های انسان است که هنگام گرفتاری به یاد خدا می‌‌افتد و در همه حال او را صدا می‌‌زند؛ اگر چه ممکن است‌‌ بعد از رفع مشکل، دوباره خدا را فراموش کند.

«و اذا مسّ الانسان الضّرّ دعانا لجنبه او قاعداً او قائماً، فلمّا کشفنا عنه ضرّه، مرّ کأن لّم یدعنا إلی ضرٍّ مّسّه …(۲)؛

و هنگامی که به انسان ناراحتی برسد، ما را در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته یا ایستاده است، می‌‌خواند. امّا هنگامی که ناراحتی او را برطرف کردیم چنان می‌‌رود، مثل اینکه هرگز ما را برای حلّ مشکلی که به او رسیده، نخوانده است.»

ناسپاسان مستکبر نیز در گرفتاری‌ها، در حالی که با اخلاص، خدا را می‌‌خوانند با خود عهد می‌‌بندند که در صورت نجات، شکرگزار خدا باشند.

« … تا اینکه زمانی که در کشتی‌ها قرار گرفتید و بادهای ملایم آنها را حرکت داد و ایشان به آن خوشحال شوند، [ناگهان] طوفان شدیدی می‌‌وزد و موج از هر سو به طرف آنها ‌‌آید و یقین پیدا ‌‌کنند که در محاصرة آن قرار گرفته‌‌اند، در این هنگام با اخلاص در دین، خدا را می‌‌خوانند که اگر ما را نجات دهی از سپاس‌گزاران خواهیم شد، پس چون آنان را رهانید، ناگهان در زمین به ناحق سرکشی می‌کنند.»(۳)

در این حالت‌‌ حتّی مشرکان نیز از بت‌ها قطع امید می‌‌کنند و فقط به خدا پناه می‌‌برند؛ هر چند که بعد از رهایی از گرفتاری دوباره به شرک رو آورند.

«فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدّین فلمّا نجّاهم الی البرّ إذا هم یشرکون؛(۴)

هنگامی که سوار بر کشتی شوند با اخلاص در دین، خدا را می‌‌خوانند، امّا وقتی خداوند آنها را به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، در این هنگام مشرک می‌‌شوند.»

آری، هنگامی که امواج بلاها، سختی‌ها و حوادث دردناک، انسان را احاطه کرد و دست او از همه جا کوتاه شد، حجاب‌هایی که جان او را فرا گرفته بود، کنار می‌‌رود و با تمام وجود خدا را می‌‌بیند و با اخلاص فراوان او را می‌‌خواند، امّا پس از رفع گرفتاری‌ها، دوباره پرده‌‌های غفلت‌‌ سراسر وجود انسان را فرا می‌‌گیرد، به همین دلیل، خداوند در بعضی مواقع به مردم سختی‌هایی می‌‌دهد تا به درگاه او روی آورند و تضرّع کنند.

خداوند متعال در آیه‌‌ای دیگر از «قرآن» پس از بیان همین نکته، کسانی را که بر اثر سختی‌ها تربیت نشده‌‌اند، توبیخ کرده و می‌‌فرماید:

« به یقین ما برای امّت‌های پیش از تو [پیامبرانی] را فرستادیم و آنها را به تنگی معاش و بیماری دچار کردیم، شاید به زاری و خاکساری درآیند. پس چرا وقتی مجازات ما به آنها رسید تضرّع نکردند، ولی [حقیقت این است که] قلب‌های آنها سخت ‌‌شده و شیطان آنچه را انجام می‌‌دادند، برایشان زینت داد.»(۵)

اگر در جامعه‌‌ای ظلم و ستم فراگیر شود و مردمی که به ضعف کشیده شده‌‌اند، یار و یاوری نداشته باشند تا آنها را از این رنج و بلا نجات دهد و تلاش و کوشش آنها برای تغییر اوضاع اثر نداشته باشد، در این حالت اگر مردم با قطع همة واسطه‌‌ها، ارتباط کامل با خداوند پیدا کنند، آن وعدة الهی که همان تحقّق خلافت در زمین برای مۆمنان صالح و مستضعفان روی زمین است، محقّق خواهد شد

بنابراین رنج و سختی از عوامل مهمّ بازگشت‌‌ به سوی خداست؛ امّا کسی که بر اثر گناه سنگ‌دل شود، شیطان در درون او راه می‌‌یابد و اعمال زشت او را زینت می‌‌دهد و راه بازگشت‌‌ به سوی خدا را بر او می‌‌بندد.

۳٫ رابطة اضطرار و اجابت دعا

از آیة محلّ بحث می‌توان دریافت که برای اجابت دعا، تحقّق دو شرط لازم است:

۱٫ انسان به حدّ اضطرار و درماندگی برسد. «امّن یجیب المضطرّ»

۲٫ انسان از تمام اسباب مادّی نا امید شود و با تمام وجود، فقط خدا را بخواند. «إذا دعاه»

در این حالت، انسان ارتباط قوی و محکمی با خدا پیدا کرده و خداوند نیز دعای او را مستجاب و گرفتاری او را برطرف می‌‌کند. «و یکشف السّوء»

اگر مریض است، عافیت‌‌ خود را به دست می‌‌آورد. اگر گرفتار است، رهایی می‌‌یابد. اگر فقیر است، بی‌‌نیاز می‌‌شود. اگر از گناهانش پشیمان است، توبه‌‌اش پذیرفته می‌‌شود. اگر هراسناک است، امنیّت ‌‌به دست می‌‌آورد.

و بالأخره اگر در جامعه‌‌ای ظلم و ستم فراگیر شود و مردمی که به ضعف کشیده شده‌‌اند، یار و یاوری نداشته باشند تا آنها را از این رنج و بلا نجات دهد و تلاش و کوشش آنها برای تغییر اوضاع اثر نداشته باشد، در این حالت اگر مردم با قطع همة واسطه‌‌ها، ارتباط کامل با خداوند پیدا کنند، آن وعدة الهی که همان تحقّق خلافت در زمین برای مۆمنان صالح و مستضعفان روی زمین است، محقّق خواهد شد.

این بخش از آیه که می‌‌فرماید: «و یجعلکم خلفاء الأرض‌‌» بیانگر خواستة مهمّی است که مردم باید طالب آن باشند و همین جمله قرینه‌‌ای است که یکی از مصادیق سوء چیره شدن ظالمان بر مستضعفانی است که، پناهگاهی جز خدا ندارند. بنابراین اگر در این حال مستضعفان، با اخلاص تمام خدا را بخوانند، وعدة الهی محقّق می‌‌شود و آنها وارث زمین می‌‌گردند. بنابراین، آیاتی که در بحث‌های گذشته بیان شد و در آنها خداوند وعده داده بود که دین الهی بر همة ادیان غلبه پیدا می‌‌کند و حق بر باطل پیروز می‌‌شود و مۆمنان صالح و مستضعفان، وارث زمین می‌‌شوند و… زمانی محقّق می‌‌شود که مردم، خود قدم اوّل را بردارند و با تمام وجود برای رسیدن به این اهداف کوشا باشند.

آیاتی که در بحث‌های گذشته بیان شد و در آنها خداوند وعده داده بود که دین الهی بر همة ادیان غلبه پیدا می‌‌کند و حق بر باطل پیروز می‌‌شود و مۆمنان صالح و مستضعفان، وارث زمین می‌‌شوند و… زمانی محقّق می‌‌شود که مردم، خود قدم اوّل را بردارند و با تمام وجود برای رسیدن به این اهداف کوشا باشند

۴٫ مصادیق آیة مورد بحث

از مصادیق بارز این آیه، مردمی هستند که با تحمّل همة سختی‌ها و گرفتاری‌ها، زمینة حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)، را فراهم می‌‌کنند.

در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است که:

«بعد از من خلفایی می‌‌آیند و پس از آن امیرانی می‌‌آیند و بعد از آن پادشاهانی می‌‌آیند و پس از آن جبّارانی می‌‌آیند، سپس مردی از خاندان من قیام می‌‌کند و زمین را پر از عدل می‌‌کند، همان‌طور که از ظلم پر شده بود.»(۶)

در حالت عادّی، مردم وقتی خواهان عدالتند که اجرای آن به نفع خودشان باشد و در جایی که عدالت‌‌ برای آنها ضرر داشته باشد، پذیرای آن نیستند، امّا زمانی که با تمام وجود طعم ظلم را چشیدند، از دل و جان در همة شرایط، عدالت را می‌‌پذیرند. فراهم شدن این آمادگی نیز کار آسانی نیست.

حضرت مهدی(عج) نیز در نامة خود به محمّد بن عثمان، مردم را به دعا برای تعجیل فرج ترغیب کرده و فرموده‌‌اند:

برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید، چون همین دعا موجب فرج شماست.(۷)

وجود مبارک آن حضرت نیز از مصادیق مضطرّهایی هستند که با مشاهدة ضعف و خواری مسلمانان و ظلم ستمگران به آنها، در مقدّس‌‌ترین مکان روی زمین دست‌‌ به دعا برمی‌‌دارد و تقاضای کشف سوء می‌‌کند. امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می‌‌فرماید:

این آیه در مورد قیام کننده‌‌ای از آل محمّد(ص) است، به خدا سوگند، او همان مضطرّ است، هنگامی که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز می‌‌خواند و با دست ‌‌به سوی خدا دعا می‌‌کند، پس خداوند به او جواب می‌‌دهد و ناراحتی‌اش را برطرف می‌‌کند و او را در زمین خلیفه قرار می‌‌دهد.(۸)

آری، انتظار فرج وقتی از حالت دعاهایی که فقط بر زبان جاری است، ‌‌خارج شود و همه به مرحله‌‌ای برسند که واقعاً منتظر قیام امام مهدی(عج) باشند و خود را برای آن روز آماده کنند و با تمام وجود از خداوند درخواست فرج کنند، دعای آنها به اجابت می‌‌رسد.

پی‌‌نوشت‌ها:

۱٫ سورة نمل (۲۷)، آیة ۶۲٫

۲٫ سورة یونس (۱۰)، آیة ۱۲٫

۳٫ همان، آیات ‌‌۲۲ و ۲۳٫

۴٫ سورة عنکبوت (۲۹)، آیة ۶۵٫

۵٫ سورة انعام (۶)، آیات ۴۲و۴۳٫

۶٫ متقی هندی، علاء الدّین علی، کنز العمّال، ج ۱۴، ص ۲۶۵، ح‌‌۳۸۶۶۷٫

۷٫ صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، ص‌‌۲۲۳٫

۸٫عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثّقلین، ج ۴، ص ۹۴


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »


3 نکته مهم در باب قرائت قرآن
یکی از اصولی که در هنگام تلاوت قرآن باید رعایت شود، شرایط ظاهری تلاوت کننده قرآن است، چرا که رعایت این مسائل موجب درک مقام و موقعیت قرآن می شود.

این نکات به شرح زیر است:

مؤدّب نشستن در حضور قرآن

در برخی از محافل یا جلسات قرآنی دیده می شود که مؤدّب نشستن در حضور قرآن مراعات نمی گردد؛ مثلاً قرآن را روی زمین می گذارند و به آن نگاه می کنند. یا پای خود را در محضر قرآن دراز می کنند و یا با تسبیح و سر و صورت خود بازی می کنند و یا نحوه نشستن آنان بگونه ای است که موجب بی احترامی به ساحت مقدس قرآن است.در این راستا شاید بهترین توصیه گفتار«مولی محسن فیض کاشانی» باشد که می فرماید: قاری قران بایستی در چهره خود، ادب مناسب را حفظ کند. هنگام تلاوت شایسته است رو به قبله باشد و سرِ خود را پایین اندازد. چهارزانو بنشیند و به جایی تکیه نکند و نشستن او در چهره متکبران نباشد. اگرچه تنها نشسته باشد چنین پندارد که در برابر استاد خویش نشسته است.
سنت بسیار خوبی که از قدیم الایام رعایت می شده، گذاشتن رحل زیر قرآن است که عمل بسیار شایسته ای می باشد. کسانی که با تلاوت قرآن کریم سروکار دارند پسندیده است که در منازل خود نیز، از «رَحل» استفاده کنند و با این کار به فرزندان خویش، احترام گذاردن به قرآن را تعلیم دهند.

استقبال قبله

بهتر است هنگام قرائت قرآن انسان رو به قبله و خانه خدا بنشیند همانگونه که در نماز رو به قبله می ایستد. استقبال قبله هنگام قرائت قرآن، سبب تمرکز فکر انسان شده و تأثیر بیشتری در قاری قرآن می گذارد.
اصولاً انسان وقتی قرآن می خواند (نشسته یا ایستاده) به هر حال باید رو به یکی از جهات جغرافیایی داشته باشد. اما بهتر است رو به جهتی نماید که مقدس ترین مکان روی زمین است و خداوند به مسلمانان دستور داده است هنگام نماز و سایر عبادات رو به سوی آن (کعبه) نمایند. شاید رمز مسأله این است؛ وقتی انسان رو به قبله است افکارش متمرکز و قلبش خاضع خداوند است. بنابراین استقبال قبله در تلاوت قرآن موجب تأثیر بیشتر آیات الهی در قلب و جان قاری می شود.

مواردی که تلاوت مناسب نمی باشد!

در هفت مورد تلاوت قرآن منع شده است. امام علی (ع) در روایتی فرموده است:
سَبعَة لایَقرَؤونَ القُرآن: الرّاکِعُ وَ السّاجِدُ وَ فی الکَنیفِ وَ فِی الحَمّامِ وَ الجُنُبِ وَ النَّفساء وَ الحائِضِ؛
هفت گروه نباید قرآن بخوانند: افراد در حال رکوع، و افراد در حال سجده، در دستشویی، حمام، در حال جنابت، نفاس و حیض.

از این کلام امیرمؤمنان علی (عَلیه السَلام) فقهای بزرگوار شیعه چنین برداشت کرده اند که قرآن خواندن در این موارد کراهت دارد. در مورد شخص جُنب، حائض و نفساء فتوا داده اند که خواندن بیشتر از هفت آیه از سوره هایی که سجده واجب ندارد، مکروه است ولی کمتر از آن مانعی ندارد.
اما این سه دسته نمی توانند سوره هایی که سجده واجب دارد بخوانند. حتی اگر یک حرف از این چهار سوره را هم بخوانند حرام است.

پی نوشت ها:
۱-شیخ حر عامل. وسایل الشیعه، ج۴: ۸۸۵.
۲-سید محمد کاظم یزدی. عروئ الوثقی: ۲۰۴.
۳-فیض کاشانی. محجه البیضا، ج۲: ۲۱۹.
۴- ابوالفضل علامی میانجی. آشنایی با آداب تلاوت قرآن: ۱۰۷، ۱۱۱.
منبع: عقیق


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 13941 نظر »


آیا منتظر بودن و انتظار نوعی جبرگرایی و پذیرفتن مکتب جبر نیست ؟!

در پاسخ به این پرسش باید بگوییم با توجه به آیات قرآن کریم خداوند متعال دو لوح دارد:
۱٫ لوح محفوظ که هر آنچه در آن نوشته شده باشد، پاک نمی گردد و مقدرّات درون آن تغییر نمی‌یابد؛
۲٫ لوح محو و اثبات که بنابر شرایط و سنتی از سنت‌های الهی، سرنوشت شخص یا جریانی خاص تغییر می‌یابد و به شکلی دیگر رقم می‌خورد.
در تفاسیر قرآن ذیل آیات ۲۲ سورة بروج، ۳۹ سورة رعد، ۲ سورة انعام مفسران و علما به تفصیل در این باره سخن گفته‌اند که در صورت تمایل می‌توانید برای مطالعة بیشتر در این رابطه به آنها مراجعه نمایید.

اصل ظهور حضرت مهدی(ع) مربوط به لوح محفوظ است و قطعاً اتفاق خواهد افتاد ولی زمان آن مربوط به لوح محو و اثبات است و می‌تواند دچار تقدیم و تأخیر شده و زودتر یا دیرتر از موعد مقرر خود اتفاق بیفتد. سه دیدگاه دربارة عواملی که می‌تواند باعث تعجیل در امر ظهور شوند وجود دارد:
۱٫ برخی به غلط بر این باورند که با دامن زدن و گسترش ظلم و جور و فساد در تمامی عرصه‌ها می‌توان به این مهم دست یافت؛
۲٫ برخی خلوت و گوشه‌نشینی و دعا کردن صرف را موجب تعجیل در ظهور حضرت مهدی(ع) می‌دانند؛
۳٫ بسیاری از علما و اندیشمندان ـ به خصوص شیعه ـ با استناد به آیات، روایات و دلایل عقلی بسیار معقتدند «منتظران مصلح خود باید صالح باشند» و این صالح بودن در عرصه‌های فردی، خانوادگی، اجتماعی و در نهایت جهانی باید متجلّی شود و صرفاً با گسترش ظلم و جور و فساد ظهور حضرتش اتفاق نمی‌افتد و علاوه بر آن جامعة جهانی پس از ظهور برای اداره و اجرای فرامین آن حضرت و گسترش عدل و داد به طور هم‌زمان نیازمند اوضاع و شرایط مساعد و یاوران جان بر کف و مجریان توانا به تعداد کافی برای کل پهنة زمین است و ظهور تنها و تنها با تحقق چنین شرایطی اتفاقی خواهد افتاد.۱
اگر بنا بود این یاوران و مجریان تنها با خواست خدا و تحولی که از آسمان در قالب معجزه جلوه‌گر شده در اطراف حضرت مهدی(ع) قرار گیرند، خداوند متعال می‌توانست قرن‌ها پیش از این و حتی قبل از تولد حضرتش آنها را که اصلاً لازم نبود حتی از میان بشریت انتخاب شوند، به روی زمین بفرستد و به نیاز غیبتی طولانی آن هم به حدی که فقط تا کنون حدود ۱۲۰۰ سال از آن می‌گذرد. آیات قرآن کریم، روایات و دلایل عقلی همگی بر این دلالت می‌کنند تا زمانی که تحول درونی انسان‌ها اتفاق نیفتد و مردمان و لااقل شیعیان به اختیار خود و نه از سر اجبار دست از گناه و تباهی بر ندارند و طالب ظهور نشوند این واقعة عظیم اتفاق نخواهد افتاد حتی اگر خدای نکرده لازم باشد قرن‌ها پس از این غیبت ادامه پیدا کند.
جالب است بدانید بعضی از علما و محققان بر این باورند که شناور بودن زمان ظهور به حدی است که حتی خود حضرت مهدی(ع) نیز زمان ظهور دقیق خود را نمی‌دانند.۲ خلاصة کلام این‌که ظهور تنها و تنها زمانی اتفاق خواهد افتاد که مردم اراده کرده باشند که با اصلاح خود و جامعة‌خویش به آن سمت گام بردارند. در این رابطه می‌توانید کتاب نظریة اختیاری بودن ظهور؛ نوشتة آقای علی‌رضا نودهی را که به تازگی از سوی انتشارات موعود منتشر شده است را، مطالعه نمایید.
هر چیزی را که ماباور داشته باشیم به اختیار ماست اساساً در تعارض با آراء پیروان مکتب جبر قرار قرار می‌گیرد و به همین جهت نه تنها «انتظار و منتظر بودن نوعی جبر گرایی و پذیرفتن مکتب جبر نیست» بلکه هر کس در زمرة منتظران قرار گیرد و نامش در میان چشم‌انتظاران حضرت مهدی(ع) ثبت گردد، در واقع در مقابل مکتب جبرگرایی قد علم کرده و ایستاده است؛ چون که جبر گرایان معتقدند انسان هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارند و هر آنچه مقرر شده باشد (بدون تفکیک میان لوح محفوظ و لوح محو و اثبات) قطعاً اتفاق خواهد افتاد.
برای مطالعة بیشتر در این رابطه می‌توانید به این کتاب‌ها مراجعه نمایید:
۱٫ آشنایی با مبانی و اصول مکتب جبر:
انسان و سرنوشت؛ عدل الهی، تألیف آیت الله مطهری.
۲٫ آشنایی با مفهوم لوح محفوظ و لوح محو و اثبات و نقش آن در جریان ظهور:
۱ـ۲٫ تفسیر المیزان، ذیل آیات یادشده؛
۲ـ۲٫ شش ماه پایانی، تألیف مجتبی الساده، ترجمة محمود مطهری نیا.
۳٫ نقش انسان‌ها در تعجیل ظهور و نحوة آن:
۳ـ۱٫ نظریة اختیاری بودن ظهور، تألیف علی‌رضا نودهی؛
۳ـ۲٫ تاریخ پس از ظهور، تألیف علامة شهید سید محمدصدر، ترجمة سید حسن سجادی‌پور؛
۳ـ۳٫ معرفت امام زمان(ع) و تکلیف منتظران، تألیف ابراهیم شفیعی سروستانی.

پی‌نوشت‌ها:۱٫ برای نمونه، رک :سید محمد صدر، تاریخ پس از ظهور، ص ۴۰۱ به بعد
۲٫ البته این دیدگاه مورد قبول همة علما نیست.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »


کسانی که در ارتش امام عصر (عج) قرار می گیرند
امام خود را بشناس که اگر امامت را شناختی پیشتر شدن این امر یا به تاخیر افتادن آن بر تو زیان نرساند و هر کس امام خود را بشناسد سپس پیش از آنکه صاحب این امر قیام کند بمیرد، به منزله آن است که در ارتش آن حضرت (ع) نشسته باشد.

هر یک از ما در برابر امام زمان خود وظایفی داریم که یکی از آنها شناخت صفات و آداب و ویژگی های آن حضرت (عج) است.

چون آن حضرت (عج) امامی است که اطاعتش فرض و واجب است و هر کسی که اطاعتش واجب است باید صفاتش را شناخت تا با شخص دیگری که مقام او را به دروغ و ستم مدعی گردد، اشتباه نشود، بنابراین شناخت و دانستن صفات مولایمان حضرت حجت (عج) واجب است و باید دانتس که لازم است صفات خاص آن حضرت (ع) شناخته شود آنچه را که غیر از خودش جدا و تشخیص گردد به گونه ای که بین مدعی راستگو و دروغگو فرق بگذارد.

شیخ صدوق از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) روایت کرده که فرمودند: هر کس در چهار چیز شک کند به تمام آنچه خدای تبارک و تعالی نازل فرموده کفر ورزیده است… یکی از آنها شناختن امام در هر زمان از جهت شخص و صفات او است.

در کمال الدین از امام صادق (ع) به نقل از امیرالمومنین (ع) بر فراز منبر مسجد کوفه آمده است که فرمودند: بار خدایا! به درستی که زمین تو را حجتی بر آفریدگانت باید که آنها را به دین تو هدایت کند علم تو را به آنان بیاموزد تا حجتت از بین نرود و پیروان اولیائت پس از آنکه به آن حجت هدایتشان فرمودی گمراه نشوند و یا آشکار است که فرمانبرداری نشود یا پنهان شده است که در انتظار به سر می برد اگر شخص او [در حال متارکه آنان با مخالفان] در حالی که مردم هدایت شده باشند از نظر آنها غیب شود علم او از آنان غایب نمی گردد و آداب او در دل های مومنین بر جای می ماند پس انها آداب او را به کار می بندند.

در اصول کافی به سند صحیحی از زراره از حضرت امام صادق (ع) رویات آمده که فرمودند: امام خودت را بشناس که اگر او را شناختی بر تو زیان نرساند که این امر پیش بیفتد یا تاخیر یابد.
و در همان کتاب به سند خود از فضیل بن یسار آورده که گفت: از حضرت امام صادق (ع) درباره فرموده خدای تبارک و تعالی: “یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ” (اسراء، ۷۱) روزی که هر مردمی را به امامشان فرا می خوانیم.

پرسیدم، فرمودند: ای فضیل امام خود را بشناس که اگر امامت را شناختی پیشتر شدن این امر یا به تاخیر افتادن آن بر تو زیان نرساند و هر کس امام خود را بشناسد سپس پیش از آنکه صاحب این امر قیام کند بمیرد، به منزله آن است که در ارتش آن حضرت (ع) نشسته باشد نه بلکه به منزله کسی است که زیر پرچمش نشسته باشد. راوی گوید: بعضی از اصحاب آن حضرت (ع) گفتند: به منزله کسی است که با رسول خدا (ص) به شهادت رسیده باشد.

در خبر صحیحی از عمربن ابان آمده: شنیدم حضرت ابی عبدالله امام صادق (ع) می فرمودند: نشانه را بشناس که اگر علامت را نشناختی تو را ضرر نزند آنکه این امر جلوتر شود یا به تاخیر افتد، به درستی که خدای عزوجل می فرماید: “یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ” روزی که هر مردمی را به امامشان فرا می خوانیم. پس هر آنکه امام خودش را بشناسد همچون کسی خواهد بود که در خیمه امام منتظر باشد.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »


مقام حضرت مهدی علیه السلام

بدون شک، ایده و تفکر مهدویت در نزد شیعه، یک مسئله واقعیِ خارجی است، نه یک فرضیه فلسفیِ عقلی یا توهم درونی. امام در این دیدگاه، یک وجود انسانی بالفعل است که همچون سایر اولیای منصوب از جانب خدا با آسمان در ارتباط است؛ او ویژگی هایی فراتر از خصوصیات جسمی و مادّی داشته، و دارای نشانه های معنوی و روحانی است؛ او امتداد شجره طیبّه است. مقام حضرت مهدی علیه السلام (۱)

بدون شک، ایده و تفکر مهدویت در نزد شیعه، یک مسئله واقعیِ خارجی است، نه یک فرضیه فلسفیِ عقلی یا توهم درونی. امام در این دیدگاه، یک وجود انسانی بالفعل است که همچون سایر اولیای منصوب از جانب خدا با آسمان در ارتباط است؛ او ویژگی هایی فراتر از خصوصیات جسمی و مادّی داشته، و دارای نشانه های معنوی و روحانی است؛ او امتداد شجره طیبّه است.

خدای تعالی فرماید: ( قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ؛ بگو: «به من خبر دهید، اگر آب [اشامیدنی] شما [به زمین] فرو رود، چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد؟»). (۱) شاید مراد از آب در این آیه – ولو با مدد گرفتن از روایات – فقط معنای حقیق آب نبوده؛ بلکه معنای دیگری باشد. این ویژگی ها است که شخصیت امام را برای ما ترسیم می کند.
تفکر مهدویت -خصوصاً- از طریق رسیدن به ویژگی ها و صفات آن حضرت – چنان که در روایات وارد شده، بیشتر مورد تأکید قرار می گیرد- نه از راه استناد تاریخی که بازگشت به روش بشری است و تنها بر محسوسات و مشاهدات تکیه دارد. امام علیه السلام غایب و در پرده است و جز در یک محدوده زمانی و مکانیِ به شدت کوتاه، ظهور و بروزی نداشته است؛ لذا بی معنی است اگر برای شناخت صفات و ویژگی های او به اصحاب سیره و تاریخ مراجعه کنیم. اما در شیوه روایی چنین نیست؛ بلکه برعکس، اصلاً بر محسوسات و مشاهدات تکیه نشده و کاشف از غیب است.
نتیجه این می شود که شیوه های تاریخی و بلکه همه شیوه های توصیعی در چنین اموری ناکارآمد بوده و بلکه از جهتی، مانع از رسیدن به هدف نیز می شوند. به خلاف شیوه روایی که انعکاس آن از واقعیت، انعکاسی گسترده و دقیق است.
دیگر اینکه با استناد به شیوه روایی می توانیم چگونگی برقراری رابطه با آن حضرت و چگونگی ارتباط و نیاز ما به او، همچنین افق تعامل و مسوؤلیت های ما نسبت به ایشان و کشف برخی از فواید وجود آن حضرت در زمان غیبت را دریافته و با برنامه جهانی اصلاحی و قائم به عدل – که زنده کننده ی ارزش های آسمانی و رسیدن به آخرین فصل و قائم به عدل- که زنده کننده ی ارزش های آسمانی و رسیدن به آخرین فصل کتاب الهی هستی است- آشنایی پیدا کنیم. و بر اساس همین پژوهش، از برخی روایات حراست کرده و آثار و اخبار [صحیح] را از روایات ضعیف و جعلی بپیراییم.
شیعه امامیه اثناعشریه چنین معتقد است که: جانشین خدا در زمین قطعاً باید دارای همه کمالاتی باشد که برای او متصور است و در این زمینه هیچ نقصی نباید داشته باشد. در امام هیچ گونه جنبه ی عدمی و شرّ و حیثیت های نیازمند به غیر نباید باشد؛ بلکه امام سراسر خیر و زیباییِ وجودی است؛ او در سخن و کردار و اخلاق و معارف، جود و نور محض است و بدین گونه است که جان های پاک شتایان به سوی او جذب شده و گرایش پیدا می کنند.
بنابراین، انتخاب اولیای خدا بی حساب و کتاب نیست؛ آنها قبل از خلق جهان هستی، انوار الهی بوده اند، آنها مخلوق کامل خدا هستند که صفات خالق در آنها تجلّی یافته است. البته این به معنای عینیت صفات در آنها نیست؛ زیرا ذات مقدّس خداوندی نامتناهی است، چه رسد به صفات و کمالات؛ و از آنجا که بین متناهی و نامتناهی فاصله بسیار زیاد است، معنای اینکه ائمه علیهم السلام اسماء الله هستند، این نیست که آنها عین ذات مقدس خداوندی باشند، لذا در توقیع شریف وارد شده است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ادعُ فِی کلِ یَوم مِن اَیام رَجبٍ: اللّهُمَ إنِیِ إسألُکَ بِمَعانِی جَمیعِ ما یَدعُوکَ بِهِ وُلاةُ أمرِکَ المَأمُونُونَ عَلی سِرِکَ المُستَبشِریِنَ بِأمرِکَ الواصِفُونَ لِقُدرَتکَ المُعلِنونَ لِعَظَمَتِکَ، أسألُکَ بِما نَطَقَ فِیهِم مِن مَشیِّتَکَ فَجَعَلتَهُم مَعادِنَ لِکلِماتِکَ و أرکاناً لتَوحیدِکَ و آیاتِکَ وَ مَقامَاتِکَ الَتِی لا تَعطِیلَ لَها فِی کُل مَکانِ یَعرِفُکَ بِها مِن عَرَفَکَ، لا فَرقَ بَینَک َو بَینَها إِلّا أَنَهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ، فَتقُها وَ رَتقُها بِیدِکَ بَدؤُها مِنکَ وَ عَودُها إِلَیکَ أَعضادٌ وَ اَشهادٌ وَ مُناةٌ وَ اَزدادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوّادٌ، فَبِهِم مَلَأتَ سَماءَکَ وَ أَرضَکَ حَتی ظَهَرَ أَن لا إِلَهَ إِلّا أَنتَ، فَبِذلِکَ أَسأَلُکَ وَ بِمَواقِعِ العِزِ مِن رَحمَتِکَ وَ بِمَقاماتِکَ وَ عَلاماتِکَ أَن تُصَلی عَلی مُحمَدٍ وَ آلِهِ، وَ أَن تَزیِدَنی إِیماناً وَ تَثبیتاً. یا باطِناً فِی ظُهُورِه وَ یا ظاهِراً فِی بُطونِه وَ مَکنُونَه، یا مَفرَقاً بَینَ النُورِ وَ الدَّیجُور، یا مَوصُوفاً بِغَیرِ کُنهٍ وَ مَعرُوفاً بِغَیرِ شِبهٍ، حادَّ کُلِ مَحدُودِ وَ شاهِدَ کُلِ مَشهُودِ وَ مُوجِدَ کُلِ مَوجُودِ وَ مُحصِی کُلِ مَعدُودِ وَ فاقِدَ کُلِ مَفقُودِ، لَیسَ دُونَکَ مِن مَعبُودِ أَهلِ الکِبریاءِ وَ الجُودِ، با مَن لا یُکَیَّفُ بِکَیفٍ وَ لا یُؤمِنُ بِأَینٍ، یا مُحتَجباً عَن کُلِ عَینٍ، یا دَیمُومُ یا قَیوُمُ وَ عالِمَ کُلِ مَعلُومٍ…؛
به نام خداوند بخشنده ی مهربان، در هر روز از ماه رجب این دعا را بخوان: خدایا، تو را به حق همه آن معانی که دارندگان ولایتت تو را به آن خوانده اند، می خوانم؛ آنان که امین بر اسرار تو هستند و امر تو موجب بشارت و شادیشان بوده، قدرتت را شرح و توصیف و عظمتت را آشکار می کنند. از تو درخواست می کنم به حق مشیتت که بر آنان حکم رانده، ایشان را معدن اسرار، ارکان توحید و آیات و مقاماتت ساخته ای که در هیچ کجا تعطیل نخواهد شد؛ هر که تو را شناسد به آنان شناسد و فرقی میان تو و آنان نباشد مگر اینکه آنها بنده و آفریده تو هستند که رتق و فتق کارشان به دست تو و اغاز و انجامشان به سوی تو است؛ آنان پشتیبانان، گواهان، حامیان، مدافعان، نگهبانان، و مبلغانِ دین تواند که آسمان و زمینت را از آنان آکنده ساختی تا معلوم شد که معبودی جز تو نیست. پس به حق آنان از تو درخواست می کنم و به جایگاه های عزیزِ رحمتت و به مقامات و نشانه هایت، که درود فرستی بر محمد و آلش، و بر ایمان و پایداری ام بیفزایی. ای که در عین آشکاری مستور و پنهانی و در عین پنهانی آشکار، ای آنکه نور را از تاریکی جدا می کنی، ای که هیچ وصف کننده ای به کنه و حقیقت نرسد و هر که تو را شناخت به چیزی تشبیهت نتواند، ای اندازه دهنده به هر محدود و ای گواهی دهنده هر گواهی شده. ای هستی بخشِ هر موجود، ای شمارنده هر شمارش شده و ای گم کننده ی هر گم شده. معبودی جز تو نیست. ای شایسته ی بزرگی و بخشش، ای که به توصیف درنیایی و در مکانی نگنجی، ای پوشیده از هر چشم، ای جاویدان، ای پایدار و ای دانای هر دانستنی …».(۲)
گرچه اصلاً مقایسه میان متناهی و نامتناهی درست نیست؛ اما از باب مجاز و تسامح و تقریب به ذهن می توان چنین مثال زد که: آنان نقطه ای در دریاهای فضل الهی هستند؛ همان دریاهایی که خود فرموده: (قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی؛ بگو: «اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارم مُرکّب شود، قطعاً پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد دریا تمام خواهد شد). (۳) ظهور آیه البته در این است که مراد از کلمات پروردگار همان مخلوقات او است؛ زیرا آشکار است که پروردگار با لب و دهان سخن نمی گوید و کلمات خداوند کارهایی است که انجام می دهد و فیض وجود است که به مخلوقات خود عطا می کند.
بنابراین، این آیه اوّلاً از این سخن می گوید که جهان هستی به همین مقدار که برای ما قابل مشاهده و دانستن است، محدود نبوده؛ بلکه وسعت و عظمت آن به اندازه ای است که اگر آب دریا مرکّب شده و صفات خدای تعالی با آن مرکّب نوشته شود، قبل از اینکه همه موجودات جهان هستی به نگارش درآید، دریا خشک خواهد شد. این بیان به عظمت صفات خالق اشاره دارد و اینکه اگر دریا مرکّب شود و خداوند دریاهای دیگری را هم به کمک آن بیاورد، قادر به ضبط آن کلمات نیست.
ثانیاً اینکه: کلمات خداوند هرچند بزرگ و با عظمت باشند، باز هم متناهی و قابل شمارش هستند؛ به علاوه کمالِ انوار خداوندی که همان خلفا و جانشینان خدا در زمین هستند، کمالِ فقری است که از بی نیاز مطلق مدد می گیرد و نهایت کمال هر مخلوق، شدّت احتیاج و نیاز او به غنیّ مطلق است، و اذعان و اعتراف به این نکته، غائله اتهام غلوّ و شرک را دفع می کند.
امّا از جنبه دیگر، امام آینه ی صفات حق است؛ جانشین روح خدا، بنده ی خدا، وجه خدا و راه رسیدن به خدا است؛ وی دارای مقامات وجودی است که نه قابل تعطیل است و نه قابل واگذاری به غیر؛ بلکه امام خود به تنهای متصدی آن مقامات است، چه غایب باشد چه حاضر. پس امام مانند سایر افراد بشر نیست و الّا چرا این شخص به امامت برگزیده شده و دیگری به جای او قرار نگرفته است؟ آیا معقول است که بگوییم: انتخاب جانشین خدا در زمین از راه قرعه کشی یا به صورت تصادفی و اتفاقی انجام شده است؟
پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله فرمود: «یا عَلِیُّ! لَولا نَحنُ ما خَلَقَ اللهُ آدَمَ علیه السلام وَ لا حَوّاءَ وَ لَا الجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمآءَ وَ لَا الاَرضَ؛ فَکَیفَ لَا نَکُونُ أَفضَلَ مِنَ المَلائِکَةِ؟! وَ قَد سَبَقنَاهُم إِلَی مَعرِفَةِ رَبِّنا وَ تَسبِیِحِهِ وَ تَهلِیلِهِ وَ تَقدِیِسِهِ؛ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللهُ أَروَاحُنا فَأَنطَقَها بِتَوحیِدِهِ وَ تَمجِیدِهِ؛ ای علی، اگر ما نبودیم خداوند آدم علیه السلام و حوا، بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمی آفرید. پس چگونه ما از فرشتگان برتر نباشیم؟! در حالی که در شناخت خداوند و تسبیح و تهلیل و تقدیسش از آنها جلوتریم؛ زیرا اولین چیزی که خداوند آفرید، ارواح ما بود که به توحید و تمجید خود گویایشان کرد». (۴)
لذا غیبت و استتار امام، به معنای تعطیل کارها و مسؤولیت ها و مقامات او نیست؛ چنان که خدای تعالی نیز به جهت پاکی و والایی که دارد، هیچ عاقلی نمی تواند تصور تعطیل در او بنماید. البته عقل های مادی که افقی فراتر از محسوسات و ملموسات ندارند، شاید چنین تصوّری داشته باشند؛ لکن بعد از قیام دلیل بر وجود امام، جهل ما به فایده او در زمان غیبت، دلیل بر نبودن او نخواهد شد. و چگونه چنین شود در حالی که خداوندی توانا و حکیم او را چنین ساخته و پرداخته؛ بلکه همه جهان هستی را بر اساس و مبنای منظم و معینی بنا نهاده است، چنان که جهان مادّی بر مبنای محاسبات علمی دقیقی بنا نهاده شده؛ اما انسان ها هزاران سال هیچ اطلاعی از آن قوانین نداشته اند. به عنوان مثال: جایگاه خورشید در منظومه شمسی چنان به دقّت مشخص شده که اندکی تغییر در آن، موجب نابودی کلّ نظام می شود، اگر چه ما از این محاسبه دقیق اطّلاعی نداشته باشیم. قانون جاذبه سرّ نظم هستی است، گرچه دانشمندان در قرن های متمادی آن را انکار می کردند؛ اما دانش همچنان به پیش می رود و ناشناخته هایی از این جهان مادی را برای ما اشکار می کند؛ چرا که این جهان از اتم تا کهکشان، یک پارچه و تحت فرمانروایی و کنترلِ دقیق ترین سازمان دهی قرار دارند و عقل بشری به جهت محدودیت عرصه ی مُدرَکات خود، توانایی احاطه بر آثار و فواید همه اشیا را به صورت همه جانبه ندارد، که خدای تعالی نیز فرماید: ( وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا؛ و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است). (۵)
مهم این است که: دلیل وجود امام روشن شده و حاکم قرار داده شود. در این راستا ناچاریم از ادلّه ی نقلی و دیگر وسایل برای اثبات این امر کمک بگیریم و اگر سخن دیگری در این مقام گفته شود، سخنان فرعی و توضیحات اضافی است.
دلیل این است که: امام راه رسیدن به خدا است و بازمانده خدا در زمین؛ او خورشید تابان، ماه منیر و کوکب درخشان است. او از پیشوایانی است که مردم را به فرمان خدا هدایت می کنند. (وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند)(۶) هدایت هم منحصر به هدایت زبانی نبوده، چنان که در تفسیر المیزان آمده: هدایت حقیقی به امر خدا است، نه هدایتی که از دیدن و عبرت گرفتن حاصل می شود؛ چنان که قرآن کریم کلمه را برای امر خارجی به کار برده، نه برای سخن زبانی: (وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیةً فِی عَقِبِهِ؛ و خداوند کلمه توحید را کلمه پاینده ای در فرزندان و نسل های بعد از او قرار داد)(۷) که مراد از قرار دادن و جعل در این آیه، جعل تکوینی است. هدایت نیز به معنای رساندن به مطلوب است که خود نوعی تصرّف تکوینی در نفس و جان است تا آن را به سوی کمال سیر دهد، نه به معنای امر تشریعیِ اعتباری، و این گونه هدایت حتی برای امام غایب نیز ثابت است؛ (وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً؛ و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان)(۸) پس او آلِ یاسین است و دعوت کننده ی مردم به سوی خدا، مظهر آیات الهی، درگاهِ رسیدن به خدا، یاری کننده ی حقّ خدا و نشانه اراده اش؛ او تلاوت کننده و شرح دهنده کتاب خدا است، او پیمان و وعده ی خد ا است، پرچمِ برافراشته، دانش سرشار، فریاد رسِ خلق و رحمت بی کران حق، دوست و مولای اهل ایمان است و نابود کننده کافران، روشنی بخشِ ظلمت و گویا به حقایقِ حکمت.
او محو کننده ی آثار کجروی و هوا و هوس ها، پاره کننده ی دام های دروغ و بهتان، گرد آورنده ی مردم بر تقوی و درگاه الهی است که از آن به سوی خدا روند، او است آینه ی خدانما که اولیا به سوی او توجه کنند، سببی خدایی که رابط میان زمین و آسمان است؛ او فرامانروای روز فتح و پیروزی، برافرازنده ی پرچم هدایت و گرد آورنده ی شایستگی و خشنودی است؛ او کسی است که همه به انتظارش نشسته اند تا بیاید و اختلاف و کج رفتاری ها را اصلاح کند؛ آنکه همه امیدوارند تا بیابد و ستم و تجاوز را از بین ببرد؛ آنکه برای نو کردن فریضه ها و سنّت های دین ذخیره و برای برگرداندن کیش و آیین انتخاب گردیده است. او است آنکه [مؤمنان] برای زنده کردن قرآن و حدود آن آرزویش را می کشند و زنده کننده ی دین و دینداران است، او است درهم کوبنده ی شوکت زورگویان، ویران کننده ی بناهای شرک و دورویی، نابود کننده ی اهل فسق و گناه، قطع کننده ی شاخه های گمراهی و اختلاف؛(۹) بلکه او است شریک و همتای قرآن.
مرحوم محدّث نوری قدس سره می نویسد:
«عنقای قاف عدم، ایستاده بر نردبان همت، بزرگ ترین اسم اعظم و دارای دانش نامتناهی، محور آسیای وجود و مرکز دایره ی شهود، کمال نشأه هستی و منشأ هر کمال، زیبایی جمع و مجمع زیبایی، آراسته به انوار الهی و تربیت یافته تحت پوشش های ربوبی، مطلع انوار مصطفوی و منبع اسرار مرتضوی، بزرگ ترین ناموس الهی و مقصد و مقصود بشر تا روز قیامت؛ آنکه امین حق و امان خلق است، سازمان دهنده ی نظم ها، حضرت حجت قائم »(۱۰)
در بحار، از مولای ما حضرت مهدی علیه السلام وارد شده که فرمود: «… فَأَنَا بَقِیَّةٌ مِن آدَمَ، وَ [ذ] خَیرَةٌ مِن نُوحٍ وَ مُصطَفیً مِن اِبراهِیمَ وَ صَفوَةٌ مِن مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله …؛ … پس منم بازمانده ی آدم، ذخیره از نوح، برگزیده از ابراهیم و عصاره ی محمد صلی الله علیه و آله…».(۱۱)
و در حدیث دیگری آمده: «وَ لیَعلَمُو أَنَّ الحَقَّ مَعَنا وَ فِیِنا لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلّا کَذّابٌ مُفتَرٍ وَ لا یَدَّعیِهِ غَیرُنا إِلّا ضآلٌّ غَوِیٌّ فَلیَقتَصِرُوا مِنّا عَلی هذِهِ الجُملَةِ دُونَ التَّفسِیرِ وَ یَقنَعُوا مِن ذلِکَ بِالتَّعرِیضِ دُونَ التَّصرِیحِ إِن شآءَ اللهُ؛ و تا بدانند که حق با ما و در میان ما است و این سخن را به جز ما کسی دیگر بر زبان نمی راند مگر اینکه دروغ گوی افترا زننده است. و جز ما کسی مدّعی این مقام نمی شود مگر اینکه گمراه و گمراه کننده است؛ پس باید به پذیرش این جمله از ما بدون درخواست تفسیر اکتفا کنند و به خواست خدا با کنایه و بدون تصریح قانع گردند». (۱۲)
و در پاسخ سوالی این فرمایش از ناحیه مقدسه صادر گردید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ عافانَا اللهُ وَ إِیّاکُم مِن الضَلالَةِ وَ الفِتَنِ، وَ وَهَبَ لَنا وَ لَکُم رُوحُ الیَقیِنِ، وَ أَجارَنا وَ إِیاکُم مِن سُوءِ المُنقَلَبِ. إِنَهُ أنُهِیَ إِلَیَّ ارتِیابُ جَماعَةٍ مِنکُم فِی الدِّینِ، وَ ما دَخَلَهُم مِن الشَّکِّ وَ الحَیرَةِ فَی وُلاةِ اُمُورِهِم، فَغَمَّنا ذلِکَ لَکُم لا لَنا، وَ سَأَنَا فِیکُم لا فِینَا؛ لِأَنَّ اللهَ مَعَنا وَ لا فاقَهَ بِنا إِلی غَیرِهِ، وَ الحَقُّ مَعَنا فَلَن یُوحِشَنا مِن قَعَدَ عَنّا، وَ نَحنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الخَلقُ بَعدَ صَنائِعُنا؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند ما و شما را از گمراهی و فتنه نجات دهد و روح یقین به ما و شما عطا کند، و ما و شما را از بدعاقبتی نگاه دارد. همانا به من خبر رسیده که گروهی از شما در دین خود مبتلا به شک شده اند، و اینکه درباره متولّیان امر خود در شک و حیرت واقع گشته اند. این مطلب ما را اندوهگین کرد؛ البته برای شما، نه برای خودمان، و برای شما نگران شدیم نه برای خودمان؛ زیرا خدا با ما است و به غیر او نیازمند نیستیم و چون حق با ما است از پراکنده شدن اطرافیان از گرد خود هراسان نمی شویم، و ما دست پروردگان و تربیت شدگان پروردگار خود هستیم و سایر مردم همه رهین منت و تربیت یافتگان ما هستند». (۱۳)
در روایت دیگری نیز آمده است: «قُلُوبُنا إَوعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللهِ فَإِذا شاءَ شِئنا؛ دل های ما ظرف مشیت پروردگار است، پس هر وقت خدا خواست ما هم می خواهیم». (۱۴)
آن حضرت علیه السلام همچنین فرموده است: « أَنَا المَهدِیُّ، أَنَا قآئِمُ الزَّمانِ، أَنَا الَذِّی أَملَؤُها عَدللاً کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً؛ من مهدی هستم، منم قائم زمان، منم آن کسی که زمین را پر از عدل می کنم، چنان که پر از جور و ستم شده باشد». ۰۱۵)
هم چنین روایت شده که: آن جضرت علیه السلام از کنار کعبه خروج می کند، در حالی که جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او است، با هیبت موسی و جلال عیسی و حُکم داود و صبر ایوب، و بر سر او طوق هایی از نور (۱۶) است که شعاعی از پرتو قدس را منعکس می کند.
«برتری آشکارش را کسی کتمان نکند که ابتدا و انتهایش خاتم است».
«و دلش آینه ی ذات باری است و در سینه اش لطیف ترین اسرار».
«» منطقش در جهان اسما و صفات خداوندی، منطقی آسمانی است».
« منطق رسایش در بیان معارف معیاری برای هر عارف و پوینده راه عرفان است».(۱۷)

توصیف پیامبران در قرآن و سایر کتاب های آسمانی

قرآن کریم به زیبایی تمام به توصیف پیامبران پرداخته و ایشان را بدانچه شایسته ی آنان است وصف نموده، هر ویژگی پسندیده ای را که با مقام پیامبری و پاکی جایگاه سفیران الهی تلازم داشته، به آنان نسبت داده است.
- پیامبران برگزیده هستند: (إنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ؛ به یقین، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است) (۱۸) البته بحث درباره ی شناخت آل ابراهیم و آل عمران در این مختصر نمی گنجد و منظور از مردم جهان در این آیه، مقدم جهان در همان عصر است.
- پیامبران دارای مقام یقین هستند: (وَ کَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛ و این گونه، ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد). (۱۹)
- پیامبران هدایت شده هستند: ( وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ کُلًّا هَدَینَا وَ نُوحًا هَدَینَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیمَانَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح را از پیش هدایت نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم]) (۲۰) و فرموده: ( أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ؛ اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن).(۲۱)
- پیامبران دارای علم لدنّی هستند: (وَلَقَدْ آتَینَا دَاوُودَ وَ سُلَیمَانَ عِلْمًا وَ قَالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ؛ و به راستی به داوود و سلیمان دانشی عطا کردیم، و آن دو گفتند: «ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگانِ با ایمانش برتری داده است). (۲۲)
- پیامبران مشمول نعمت های الهی هستند: (أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیّینَ مِنْ ذُرِّیةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیةِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْرَائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَینَا وَ اجْتَبَینَا إِذَا تُتْلَى عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَ بُکِیّاً؛ آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت: از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح [بر کشتی] سوار کردیم؛ و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که [آنان را] هدایت نمودیم و برگزیدیم؛ [و] هر گاه آیات [خدای] رحمان بر ایشان خوانده می شد، سجده کنان و گریان به خاک می افتادند). (۲۳)
- پیامبران نیکوکار هستند: (وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ کُلًّا هَدَینَا وَ نُوحًا هَدَینَا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَیمَانَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح را از پیش هدایت نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم] و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم). (۲۵)
- پیامبران صالح و شایسته هستند:(وَ زَکَرِیا وَ یَحْیى وَ عِیسَى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ؛ و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند). (۲۶)
- پیامبران بر سایر خلایق برتری داده شده اند: (وَإ ِسْمَاعِیلَ وَ الْیسَعَ وَ یونُسَ وَ لُوطًا وَ کُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ؛ و اسماعیل و یسع و یونس و لوط، که جملگی را بر جهانیان برتری دادیم). (۲۷)
این خلاصه ای بود که مذاق قرآن مجید در برشمردن صفات و ویژگی های پیامبران و اعتقاد طایفه شیعه حقّه نیز همین است؛ اما آنچه در کتاب های آسمانی تحریف شده در مقام بیان ویژگی های پیامبران آمده، به گونه ای که نه تنها با مقام و منزلت پیامبران تناسبی نداشته؛ بلکه با شأن و منزلت هیچ مؤمن عادلی متناسب نیست، چه رسد به کسانی که با خدای تعالی در ارتباط هستند.
از آن جمله عباراتی است که در باب دوازدهم انجیل در سفر تکوین آمده است:
«همانا ابراهیم در برابر فرعون مدعی شد که ساره خواهر زیبای او است نه همسرش، و فرعون پس از اینکه با ساره ازدواج کرد ابراهیم را گرامی داشت و گوسفندان، گاوان، خران، بردگان و کنیزانی به او بخشید، اما پس از اینکه دانست ساره همسر ابراهیم است ابراهیم را مورد بازخواست قرار داده و ساره را به او برگرداند». (۲۸)
در باب نوزدهم از انجیل در سفر تکوین، در بیان داستان لوط با دو دخترش در منطقه جبل آورده:
«دختر بزرگ تر به دختر کوچک تر گفت: پدر ما پیر شده و در زمین نیز مردی نیست که بر ما داخل شود. پس باید به او شراب بخورانیم و با وی همخوابگی کنیم و نسل پدر را در زمین زنده نگه داریم. چنین شد که پدر را مست کردند و در شب اول خواهر بزرگ تر با او خوابید و در شب دوم نیز او را مست کرده و این بار خواهر کوچک تر با او هم خوابگی کرد و هر دو از او حامله شده و دو پسر به دنیا آوردند». (۲۹)
در باب بیست و هفتم از سفر تکوین آمده است:
«اسحاق نبی قصد داشت پسرش عیسو را برکت بخشد، اما یعقوب او را فریب داده، خود را به جای عیسو وانمود کرد و برای اسحاق غذایی تهیه کرد و اسحاق از آن غذا خورد و آشامید و او را به اشتباه به جای عیسو برکت داد و عیسو از برکت نبوت بی نصیب شد». (۳۰)
در باب اول از انجیل متی، نسبت یسوع مسیح را به تفصیل بیان می کند و مسیح و سلیمان و پدرش داود را از نسل کسی معرفی کرده که زنازاده بوده است. (۳۱)
در باب های یازده و دوازده از صموئیل دوم آمده است:
«داود پیامبر با همسر اوریا که مجاهدی مومن بود، زنا کرد و آن زن از او حامله شد و چون داود از آبروریزی ترسید و خواست مسئله را از شوهر آن زن مخفی دارد، آن مرد را به جنگ فرستاد و او را در صف مقدم جنگ قرار داد تا کشته شد و از آن پس، آن زن را به خانه خود منتقل کرد و علناً با او ازدواج کرد». (۳۲)
تعجب از امت های بافرهنگ و شخصیت های زمان و خبرگان علوم است که تورات رایج را مطالعه کرده و از خرافاتی که در آنها موجود است مطّلع اند، چگونه معتقد می شوند که این کلمات وحی الهی و کتاب آسمانی است، گرچه تقلید از پدران به صورت غریزه و عادت ثانویه در می آید و دست برداشتن از آن و رفتن به دنبال حق و حقیقت سخت است؛ اما وقتی که حق به این درجه از ظهور می رسد، دیگر نمی توان از آن چشم پوشی کرد.
در قرآن کریم نیز مضمونی هست که ممکن است موهم نقصی در جایگاه پیامبران باشد که برخی چنین توهم کرده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به اوصافی که در شأن ایشان نیست، توصیف نموده اند که از سوء برداشت آنها نسبت به آیه شریفه (عَبَسَ وَ تَوَلَّى)(۳۳) ناشی می شود؛ اما باید توجه داشت که آیات قرآن مجید یکدیگر را تفسیرمی کنند و این توهّم نابجا با ملاحظه آیات دیگرِ قرآن دفع می شود؛ آیاتی از قبیل: (وَإ ِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ و تو اخلاق عظیم، برجسته و والایی داری)(۳۴) و سخن خدای تعالی که: (إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا؛ خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیغمبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه بنماید).(۳۵)
در هر حال، عقیده ما این است که نمی توان مقامات انبیا و اولیا را درک کرد؛ بلکه فقط می توان بخشی از آن مقامات را که از راه های صحیح به دست ما رسیده باشد، درک کرد. لذا در زیارت جامعه کبیره وارد شده است: «مَن اَرادَ اللهَ بَدَأَ بِکُم وَ مَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنکُم وَ مَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُم. مَوالِیَّ لا أُحصِی ثَناءَکُم وَ لا أَبلُغُ مِنَ المَدحِ کُنهَکُم وَ مِنَ الوَصفِ قَدرَکُم وَ أَنتُم نُورُ الأَخیارِ وَ هُداةُ الأَبرارِ وَ حُجَجُ الجَبارِ، بِکُم فَتَحَ اللهُ وَ بِکُم یَختِمُ وَ بِکُم یَنزِلُ الغَیثِ وَ بِکُم یُمسِکُ السَماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الاَرضِ إِلَا بِإِذنِهِ؛ هر کس اراده خداشناسی و اشتیاق به خدا در دل یافت، به پیروی از شما یافت و هر کس خدا را به یگانگی پذیرفت، به تعلیم شما پذیرفت، و هر که خدا جست، به شما توجّه کرد. ای پیشوایان من! صفات کمالیه شما آن قدر است که ثنای شما را شمار نتوانم کرد و به کنه مدح و توصیف قدر و منزلت شما نتوانم رسید؛ چرا که شما نور قلب خوبان، هدایت کنندگانِ نیکوکاران و حجّت های خدایِ مقتدر جبّار هستید. خداوند به واسطه شما خلق عالم را افتتاح کرد و به واسطه شما نیز کتاب آفرینش را ختم خواهد نمود. به واسطه ی شما است که خدا باران رحمت را بر ما نازل کرد و به واسطه ی شما آسمان را به پا داشت تا بر زمین جز به امرش فرو نیاید». (۳۶)
البته با داشتن و ملتزم بودن به چنین اعتقادی هرگز منحرف نشده و در دام غلو گرفتار نمی شویم؛ زیرا در کنار این اعتقاد، به مضمون روایت وارده از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز معتقدیم که فرماید: «إِیاکُم وَ الغُلُوَّ فِینا قوُلُوا إِنّا عَبِیِدٌ مَربُوبُونَ وَ قُولُوا فِی فَضلِنا ما شِئتُم؛ از غلو کردن درباره ما بپرهیزید، معتقد باشید که ما بندگانی هستیم تحت فرمان خداوند متعال، آن گاه درباره فضیلت ما هرچه خواستید بگویید». (۳۷)
و در حدیث دیگری از آن حضرت علیه السلام نقل شده است که فرمود: «هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ غالٍ وَ مُبغِضٌ قالٍ؛ دو نفر در ارتباط با من هلاک شدند: دوستی که غلو کند و دشمنی که دشنامم دهد». (۳۸)
آنچه تاکنون بیان داشتیم، به لحاظ اخباری بود که در بیان ویژگی های ائمه علیهم السلام به صورت کلّی وارد شده است.

پی نوشت ها :

۱- ملک: ۳۰٫
۲- مصباح المتهجد: ۸۰۳ و ۸۰۴ ح ۹/۸۶۶٫
۳- کهف: ۱۰۹٫
۴- عیون الخبار الرضا علیه السلام: ۲۳۷/۲٫
۵- اسراء: ۸۵٫
۶- انبیاء: ۷۳٫
۷- زخرف: ۲۸٫
۸- فرقان: ۷۴٫
۹- برگرفته از دعای ندبه.
۱۰- جنه المأوی، چاپ شده در ذیل بحار الأنوار: ۲۰۰/۵۳٫
۱۱- اختصاص: ۲۵۷؛ بحار الانوار: ۲۳۸/۵۲ ح ۱۰۵٫
۱۲- کمال الدین: ۵۱۱ باب ۴۵ ح ۱۰۵٫
۱۳- غیبت شیخ طوسی: ۲۸۵ باب توقیعات صادره از آن حضرت ح ۲۴۵٫
۱۴- غیبت شیخ طوسی: ۲۴۷ ح ۲۱۶٫
۱۵- کمال الدین: ۴۴۵ باب ۴۳ ح ۱۸٫
۱۶- متن عربی این فراز از روایت «جُیُوبٌ مِن نُور» است. جیوب جمع جیب به معنای گریبانِ پیراهن یا طوقی است که دور گردن بر گریبان پیراهن می گذاشتند. برای تحقیق بیشتر ر.ک: بحار الانوار: ۱۵۳/۵۱ ذیل حدیث ۳٫ (مترجم).
۱۷- الأنوار القدسیه: ۱۱۹ (شعر از شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی).
۱۸- آل عمران: ۳۳٫
۱۹- انعام: ۷۵٫
۲۰- انعام: ۸۴٫
۲۱- انعام: ۹۰٫
۲۲- نمل: ۱۵٫
۲۳- مریم: ۵۸٫
۲۴-. انعام: ۸۴٫
۲۵- انعام: ۸۵٫
۲۶- انعام: ۸۶٫
۲۷- موسوعه کتاب مقدس/ سفر تکوین: ۶۵/۱ و نگ: تفسیر المیزان: ۲۲۳/۷٫
۲۸- نگ: البیان فی تفسیر القرآن: ۵۱٫
۲۹- البیان فی تفسیر القرآن: ۵۱٫
۳۰- البیان فی تفسیر القرآن: ۵۱٫
۳۱- همان.
۳۲- عبس: ۱٫
۳۳- قلم: ۴٫
۳۴- احزاب: ۳۳٫
۳۵٫ المزار، ابن المشهدی: ۵۳۲ (قسمتی از زیارت جامعه کبیره).
۳۶٫ خصال: ۶۱۴٫
۳۷٫ نهج البلاغه: ۲۸/۴ حکمت ۱۱۷٫


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »


زن منتظر و منتظر پروری

در طول تاریخ تشیع، یکی از نقش های بی بدیل زنان، دفاع از ولایت و تلاش برای حفظ این ارزش الهی بوده است، به ویژه در عصر غیبت که تقریباً امکان ایفای نقش مردان برای دفاع از ولایت، به سبب اختناق شدید، کم رنگ بوده است، زنان، فعالانه برای حفظ فرهنگ مهدویت در جامعه نقش آفرینی کرده اند. بین تمام نقش های مختلف زنان در حفظ این ارزش، تربیت نسل ولایی و زنده نگه داشتن محبت اهل بیت علیهم السلام ـ به ویژه یاد و اندیشه مهدوی ـ نقشی بسیار مؤثر و غیرقابل انکار بوده است.

زنان، در راستای همان رسالتی ایفای وظیفه می کنند که خالق انسان ها برای آنان قرار داده است و معمار انقلاب، حضرت امام خمینی رحمه الله علیه آن را به خوبی تبیین کرد و فرمود: «شغل اصلی زن شغل مادری و همسری است و مهم ترین کار زن مادری است.»

و در جای دیگری فرمودند: «انبیاء آمدند انسان بسازند، شغل مادرها همین است».[1]

هم چنین بزرگ بانوی اسلام، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام فرمود: «آن گاه که زن، در منزل به امور خانه و تربیت فرزند می پردازد، به خدا نزدیک تر است».[2]

به هر حال، حرکت در صراط مستقیم و تقرب زن به سوی پروردگار، جز از طریق ایفای نقش بسیار کلیدی و مؤثر مادری و تربیت فرزندان نیست.

همان طور که ذکر شد، زنان شیعه، با بهره گیری از آموزه های دینی در طول تاریخ تشیع، با پرداختن به اساسی ترین کار که همان مادری است، بلندترین گام ها را برای حفظ ولایت برداشتند. آنان، با نقش آفرینی خود، ارزش ولایت و دوستی ولی خدا را به فرزندان خود منتقل کردند؛ به ویژه در عصر غیبت که امام معصوم حضور ظاهری نداشت، این مادران بودند که با فضا سازی مناسب در خانه و با پای بندی به امام زمان خود و با ابراز علاقه ای که به آن امام، نشان می دادند، این علقه و عاطفه را به فرزندان خود هم منتقل کردند و از این طریق، در حفظ و احیای این مهم کوشیدند.

اما در عصر حاضر، تربیت انسان دین دار، پویا، کارآمد و عاشق ولایت، از اهمیت و جایگاه والایی برخوردار است؛ چرا که ما با جریان ناتوی فرهنگی مواجه هستیم که بنا دارد از نسل جوان ما یک نسل بی هویت و بی ریشه بسازد، همان طور که مقام معظم رهبری در جمع دانشگاهیان و دانشجویان استان سمنان، فرمود:

باندهای بین المللی زر و زور، برای تسلط بر منافع ملت ها، سازمان های نظامی ناتو را تشکیل داده بودند. اکنون در پی تشکیل ناتوی فرهنگی هستند و با استفاده از امکانات زنجیره ای متنوع و بسیار گسترده رسانه ای … در پی تخریب هویت ملی جوامع بشری هستند.

این جاست که نقش مادران در دفاع از هویت ملی و دینی و انتقال ارزش ها، بسیار پررنگ می شود؛ چرا که تمام ارزش های دینی، اخلاقی، ملی و… در درون خانواده شکل می گیرد، نهادینه می شود و به جامعه منتقل می گردد؛ به ویژه ارزش های ولایت مداری که از ارزش هایی است که، دشمن نوک تیز حمله خود را متوجه آن کرده است، توسط خانواده از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.

مادران منتظر، باید بدانند یکی از مسئولیت هایی که از سوی شارع مقدس بر عهده آنها گذاشته شده است، تلاش برای تربیت یک نسل ولایی است؛ همانطور که در روایات متعدد، آمده است که ولایت اهل بیت علیهم السلام از فرایض الهی است و ملاک قبول اعمال و عبادات به شمار آمده است. در زیارت جامعه کبیره آمده است: «به سبب ولایت شما طاعت واجب پذیرفته می شود و دوستی واجب برای شما است».[3]

پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به سلمان فرمود: «دوستی اهل بیت من، بر هر مرد و زن با ایمان، واجب است.»[4]

پیامبر صل الله علیه و آله و سلم راز و رمز رسیدن به سعادت را تمسک به اهل بیت بیان فرمود: «هر کس پس از من، به خاندانم تمسک جوید، از رستگاران خواهد بود.»[5]

از این رو آن حضرت، به والدین سفارش کرد: «فرزندانتان را با محبت من و محبت اهل بیت من تربیت و تأدیب کنید».[6]

مادر منتظر، برای پرورش یک نسل منتظر، باید با ساز و کارهای تربیت نسل ولایی آگاه باشد و با بصیرت و آگاهی و ایجاد زمینه های لازم و از بین بردن موانع و با استعانت از پروردگار، برای تربیت نسل منتظر تلاش کند؛ از این رو عمده ترین نقش آفرینی های زن منتظر، منتظرپروری است. امید است همان طور که در طول تاریخ تشیع، زنان، افتخار آفرینی های زیادی در این راستا داشته اند، در این عصر هم بتوانند با تربیت نسل منتظر، دِین خود را به جامعه دینی ادا کنند.

تبیین ضرورت مسئله

مهدی باوری و مهدی یاوری دو شاخصه اصلی نسلی است که باید زمینه ساز حکومت مهدوی باشد. این دو شاخصه در شاکله نسلی جدید که با سهمگین ترین طوفان های بنیان برانداز دین و دین داری مواجه می باشند، شکل نمی گیرد، مگر با تربیت دینی اصولی و همراه بینش و آگاهی که سکاندار این مهم هم مادران و زنان هستند.

در عصر حاضر، نسلی می تواند از تهاجم بی امان مهاجمان فرهنگی مصون باشند که وابستگی های عاطفی و قلبی عمیقی به دین و مظاهر مکتب و مذهب داشته باشد. تنها علاقه مندان اهل بیت علیهم السلام و پای بندان به سنن مذهبی و شعائر دینی هستند که کمتر در معرض انحراف و گناه و مفاسد و آلودگی های اخلاقی قرار می گیرند؛ همان طور که مولای متقیان حضرت علی علیه السلام فرمودند: «حفظ شدن انسان [در مقابل آسیب های دشمنان] به اندازه دیانت او است».[7]

در جای دیگر فرمود: «دین، انسان را از گناهان باز می دارد».[8]

آن حضرت بزرگ ترین روزی دنیا و آخرت را دین می دانسته و می فرماید: «هر کس، دین روزی او شد، همانا خیر دنیا و آخرت روزی او شده است.»[9]

آن سرور موحدان، دین را نوری می داند که در جهان ظلمانی، برای تشخیص راه از بیراه، به کار می رود.[10]

در ارزش دین و دین داری، به کلام نورانی حضرت امام رضا علیه السلام بسنده می کنیم. هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: «فلسفه عقیده به خدا و پیغمبران و امامان و آن چه از جانب او آمده است چیست؟» فرمود:

علت های بسیاری دارد؛ یکی از آنها این است که کسی که به خدا معتقد نیست، از گناهان اجتناب نمی کند و در ارتکاب معصیت های بزرگ توقف نمی کند و در انجام هر ظلم و فسادی که میل دارد و برایش لذت بخش است، از هیچ کس حساب نمی برد.[11]

طبیعی است کسی که به خدا و قیامت، اعتقاد ندارد، عدالت، برابری، ایثار، از خودگذشتگی و به طور کلی، همه مسائل اخلاقی از نظر او پوچ و خالی از مفهوم است. برای چنین فردی، فرقی بین ظالم و عادل و نیکوکار و جنایت کار نیست؛ زیرا در نظر او، همه با مرگ، به یک نقطه می رسند؛ پس چه چیزی می تواند مانع این انسان از فساد و هوسرانی باشد؟ در نتیجه، اعتقاد به خدا و قیامت، باعث می شود انسان خود را برابر هر حرکتی مسئول بداند. انسان معتقد، باور دارد که کوچک ترین عمل زشت و زیبای او حساب دارد: «هر کس به اندازه ذره ای خوبی یا بدی کند، آن را خواهد دید.» [12]

براساس آن چه گذشت دین است که به زندگی محتوا می دهد و آن را ازامپراطوری قدرت مند تکنولوژی که به اذعان اندیشوران، یکی از ثمرات منفی آن، پوچی و بی محتوایی زندگی و بی معنا کردن آن است، نجات می دهد. هم چنین از تحیر و سرگردانی ناشی از گرفتار شدن در دریایی از اطلاعات بی حد و مرز نجات می دهد. دین است که آرامش بخش انسان در دنیای پر از تنش و اضطراب امروزی است.

نظر به اهمیت و نقش بی بدیل حضور دین در زندگی، به نظر می رسد مهم ترین رسالت زنان منتظر، توجه به تقویت بنیان های دین داری در فرزندان خود می باشد؛ چرا که نسل بدون دین، با اعتقادات سست و بی اساس، هرگز نمی تواند در آینده، پرچم دار حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.

از آن جا که به گواهی تجربه و تاریخ، عواطف پاک و مقدس در ارتباط با معصومان علیهم السلام عامل ثبات قدم بیشتر در دین داری است و از آن جا که عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام تا حد زیادی بیمه کننده افراد برابر گناه و فساد است، از مهم ترین رسالت های دیگر زنان مسلمان در عصر فعلی، ایجاد محبت و عشق به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در وجود فرزندان می باشد. به بیان دیگر، تربیت نسل مهدی باور و مهدی یاور، یکی از مهم ترین و اساسی ترین کارهایی است که زنان می توانند برای حفظ دین داری فرزندان شان انجام دهند. از سوی دیگر، با این عمل، زمینه ظهور حضرت را با تأمین نیروی انسانی مؤمن و معتقد به وجود مبارک حضرت، فراهم کنند.

پرداختن به ابعاد گوناگون این مسئله، از عمده ترین مباحثی است که اربابان خرد و اندیشه باید با طرح آن در مجامع علمی و مکتوبات فرهنگی، نظر جامعه، به ویژه زنان را متوجه آن کنند.

ساز و کارهای تربیت نسل منتظر

تربیت نسل مهدی باور از جمله دغدغه های والدین ولایت مدار در جایگاه متولیان اصلی تربیت است. در سده حاضر، والدین برای تربیت معنوی فرزندان خود با چالش های جدی روبه رو هستند؛ چرا که مدعیان جهانی سازی، حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را تنها معارض تحقق همسان سازی فرهنگی جهان با فرهنگ غرب می دانند و با بهره گیری از هنر و تبلیغات، سعی در تخریب این فرهنگ دارند، از این رو صهیونیست ها با سیطره کامل بر صنعت سینما و رسانه ها و با بهره گیری از هنر و تبلیغات، یکی از محورهای اساسی فعالیت خود را مبارزه با اعتقاد به ظهور منجی الهی قرار داده اند.آن ها در محاسبات خود به این نتیجه رسیده اند که اعتقاد به ظهور منجی الهی، همواره موجب امید برای مقابله با ستم گران است.از سوی دیگر، آنان به خوبی دریافته اند تا زمانی که فرهنگ انتظار زنده است، شیعه که قوام دین به او است، پابرجا است و گره خوردن نسل جدید با فرهنگ مهدویت، خط بطلان بر تمام دسیسه های مهاجمان ناتوی فرهنگی است؛از این رو است که برای تخریب فرهنگ انتظار در منظر نسل جدید، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند. آنان در تلاش اند مهدویت را به گونه ای به تصویر بکشند که جز تخریب، دلهره و نابودی برای دنیا به ارمغان نخواهد آورد.سفارش تهیه فیلم هایی به هالیوود ـ مانند فیلم معروف پیش گویی های نوستر داموس، چهار پَر (محصول 2001 آمریکا)، ارباب حلقه ها ـ و تهیه نرم افزارها و بازی های رایانه ای از تلاش هایی است که برای تخریب فرهنگ مهدویت تدارک دیده اند.

همان طور که گفته شد، مجموعه این تلاش ها برای تخریب فرهنگ مهدوی در اذهان فرزندان ما، تربیت مهدوی را با چالش مواجه کرده است. از سوی دیگر، پیچیدگی امر تربیت دینی در عصر حاضر ـ به سبب اقتضائات خاص زمانی ـ امر تربیت را از صعوبت خاصی برخوردار کرده است. همه این عوامل، ضرورت اهتمام همراه بینش و بصیرت، برای تقویت بنیان های اعتقادی مهدی باوری و مهدی یاوری را آشکار می کند.

ناگفته نماند که برخلاف همه این چالش ها، مبانی تربیت ولایی و هم چنین نظام تربیتی آن که از آبشخور مبانی غنی و ناب وحیانی سرچشمه می گیرد، می تواند بهترین سرمایه برای متولیان امر تربیت دینی ـ به ویژه مادران ـ باشد. مادران، باید با به کارگیری اصول و شیوه های صحیح تربیت ولایی و شکوفایی فطرت، درصدد تقویت عواطف و احساسات فرزندان خود درباره امام زمان شان باشند؛ چرا که آنها در درون خود، از گرایش به سوی انسان کامل برخوردارند.

در این نوشتار مختصر، سعی بر این است که به پاره ای از ساز و کارهای تربیت مهدوی در عصر حاضر اشاره شود. امید است این مختصر بتواند برای همه کسانی که دغدغه تربیت نسل مهدی باور را دارند، راهگشا باشد؛ اگر چه به دلیل مجال محدود، امکان اشاره به دستورالعمل های دینی نمی باشد و فقط به بررسی اجمالی گام هایی که باید برداشته شود، بسنده می کنیم. امیدواریم علاقه مندان، با مراجعه به منابع و متون اصیل دینی، دستورالعمل های جزئی و دقیق را به دست آورند.

پیش از بیان گام هایی که مادران باید بردارند تا توفیق تربیت نسل منتظر را بیابند، جا دارد توجه عزیزان را به چند نکته جلب کنیم:

یکی از عوامل مهم عدم توفیق ما در دین داری و پرورش نسل دین دار، عدم توجه به آموزه های دینی و آدابی است که در شرع مقدس برای پرورش یک نسل دین دار آمده است. برخلاف این که از مکتبی غنی برخوردار هستیم که برای تمام مراحل زندگی ما دستورالعمل های ریز و جزئی دارد، متأسفانه غالب ما مسلمانان یا از آنها آگاهی نداریم یا اگر آگاهی داشته باشیم، برای عمل به آنها اهتمامی نداریم؛ از این رو به هر صورت که خود دوست داریم، همسر برمی گزینیم و تمام مراحل مختلف فرزند داری را پشت سر می گذاریم. با این وجود انتظار داریم نسلی ولایی، مؤمن و صالح داشته باشیم. به هر حال، عدم اهتمام ما به آداب اسلامی فرزند پروری که از لحظه انتخاب همسر تا 21 سالگی فرزند را شامل می شود، موجب شده است توفیق چندانی در تربیت فرزند صالح نداشته باشیم.

نکته دیگر، توجه به سن آغاز تربیت نسل ولایی است. از دیدگاه دانش تعلیم و تربیت، آموزش مفاهیم ارزشی و اخلاقی، مانند ولایت و حب ولی خدا، باید در زمانی صورت گیرد که قوای ادراکی و شناختی برای دریافت این مطالب آماده باشد.هنجار تمسک به ولی خدا را باید هنگامی به متربی منتقل ساخت که توانایی التزام به آن را دارا باشد. از دیدگاه اخلاقی، نظر علمای تعلیم و تربیت در مورد متربی، مورد قبول است؛ ولی درباره مربی، نکته ای مورد توجه قرار گرفته و آن این است که او وظیفه دارد زمینه های مناسب را برای ارتباط با ولی خدا فراهم آورد؛ بنابراین؛ مربی باید تمهیداتی را که به کسب مهارت های لازم برای ارتباط با ولی خدا لازم است، پیش از رسیدن به مرحله ادراک و التزام، فراهم نماید؛ از این رو برخی از گام هایی که برمی شماریم، جنبة زمینه سازی دارد.

نکته دیگر آن که اولیای تربیتی ـ به ویژه مادران ـ باید بدانند که خود، نیازمند یادگیری در حوزه ارزش ها و اخلاقیات هستند؛ زیرا باید در جایگاه یک مدیر و تسهیل کننده در این گونه امور عمل کنند. امروزه برخی تئوری های تربیت اخلاقی، مثل پست مدرن ها حرکت هایی را برای حذف منابع اصیل و الگوآغاز کرده اند؛ ولی برخلاف آنها، اسلام برای منابع مقتدر (قرآن و سنت) و الگوهای دینی جایگاه خاصی را قائل می باشد که باید اولیای تربیتی هم علم نسبت به این منابع مقتدر و شناخت نسبت به الگوهای دینی را داشته باشند.[13]

گام اول: انتخاب شایسته

براساس آموزه های تربیتی دین اسلام، پدر، از ارکان اساسی تربیت مهدی باور می باشد. در فرهنگ قرآنی و طبق آیه (قوا أنفسکم و أهلیکم ناراً… )[14]پدر متولی و مسئول اصلی تربیت فرزندان می باشد؛ از این رو می بینیم آن گاه که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم می خواهد وضعیت اسف بار تربیت دوره آخرالزمان را مطرح کند، می فرماید: «وای بر فرزندان آخرالزمان که پدران هیچ اقدام مؤثری برای آموزش واجبات دینی به آنها انجام نمی دهند.»[15]

با توجه به تأثیر پدر در تربیت فرزند، مادرانی که طالب تربیت یک نسل مهدی باور هستند، باید هنگام انتخاب همسر، به این مسئولیت تربیتی توجه داشته باشند و فردی را برگزینند که ولایت مدار و از خانواده ای اصیل باشد که عشق و محبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در او نهادینه شده باشد؛ زیرا پدری که خود برخوردار از عشق و محبت به امام زمانش نباشد، نمی تواند در ایفای رسالت تربیت نسل مهدی باور توفیقی داشته باشد از سوی دیگر، تقید پدر در رعایت حلال و حرام الهی ـ به ویژه تقید به تهیه روزی حلال برای خانواده ـ در دین دار کردن فرزندان و تربیت نسل ولایی، فوق العاده مؤثر است.

بدین سبب، اولین گام برای تربیت نسل ولایی، انتخاب همسری ولایت مدار است که در آینده بتواند پدری موفق در تربیت نسل ولایی باشد.

در مجموع، در رهنمودهایی که از سوی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام در این باره رسیده، معیارهایی بسیار اساسی برای انتخاب همسر مطرح شده است که توجه و عمل به آن، هنگام انتخاب همسر، بسیار راهگشاست. به امید آن که در هنگام انتخاب با توجه به این معیارها دست به مهم ترین انتخاب در زندگی بزنیم.

گام دوم: توجه به آموزه های دینی هنگام انعقاد نطفه

زندگی یک موجود جاندار از لحظه لقاح آغاز می شود. از همین لحظه است که مرد و زن، عنوان پدر و مادر یافته و ایفای نقش حساس و جدیدی را بر عهده می گیرند. این دوره نه ماهه در حیات آدمی، بسیار مهم و تعیین کننده است. هر گونه کوتاهی والدین ـ به ویژه مادر ـ گاهی عواقبی غیرقابل جبران دارد.

حالت هیجانی و عاطفی در لحظه انعقاد نطفه، رؤیاها و خیال پردازی های مادری در جنین تأثیر مستقیم دارد.[16]

براساس آموزه های دینی، یکی از مراحلی که می تواند در تکون شخصیت دینی و ولایی فرزندان مؤثر باشد، مرحله انعقاد نطفه است؛ از این رو در شرع دستور های زیادی برای این مرحله صادر شده است که توجه به آنها می تواند گامی مؤثر برای تربیت نسل ولایی باشد.

انتخاب زمان و شرایط روحی و روانی مناسب و توجه به خدا هنگام انعقاد نطفه، از دستوراتی است که وارد شده است؛ از این رو جا دارد پدران و مادران، در این باره مطالعه و بررسی کنند و با توجه به این آموزه های دینی، به انعقاد نطفه فرزند خود اقدام نمایند.

روایاتی که تأکید می کند هنگام خستگی زیاد یا در ساعات اولیه شب و با شکم پر، آمیزش انجام نگیرد.[17] هم چنین ذکر مکروهات و مستحبات زیادی که در روایات برای آمیزش وارد شده است، همه دلالت بر اهمیت و نقش این لحظه در حیات مادی و معنوی فرد دارد.[18]

در اهمیت این مسئله، توجه به کیفیت انعقاد نطفه حضرت زهرا علیها السلام که طراحی آن، از سوی خداوند صورت گرفته است، کفایت می کند.وقتی قرار شد نطفه آن حضرت، منعقد شود، پدرش، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم چهل شبانه روز به تهجد و عبادت می پردازد. سپس از غذای بهشتی تناول می کند و آن گاه اجازه انعقاد نطفه صادر می شود.

گام سوم: رعایت های دوران بارداری

یکی دیگر از مقاطع و مراحل تأثیرگذار در تربیت نسل مهدی باور، دوران بارداری مادر است.

همه حالات و رفتار و حتی خطورات فکری مادر در فرزند، تأثیرگذار است. مادری که خود علقه عاطفی و فکری با مولای خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته و این علقه، نمود عملی در زندگی او دارد، قطعاً این عاطفه را به فرزند هم منتقل خواهد کرد.

تجربه نشان می دهد خواندن دعاهایی که تقویت کننده ارتباط با امامان معصوم علیهم السلام است، می تواند در تربیت نسل مهدی باور مؤثر باشد. اگر در آموزه های دینی، بر خواندن دعاها و زیاراتی چون زیارت جامعه کبیره، زیارت عاشورا، دعای عهد و دعای فرج تأکید شده است، بدین سبب است که ارتباط مستدام مادر با این مضامین، به طور مستقیم در جنین تأثیرگذار است و نسلی عاشق ولایت را می پروراند.[19]

روان شناسان بر این باورند که حالات روانی و هیجانی و حتی فعالیت های جسمانی مادر در شخصیت کودک تأثیر دارد.تراوش هورمون هایی که در شرایط فشارهای هیجانی یا روانی صورت می گیرد، از طریق جفت، بر جنین تأثیر می گذارد.[20]

ذکر و یاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف توسط مادر باردار و نیز انجام عباراتی در این باره می تواند در تربیت نسل منتظر مؤثر باشد. علاوه بر آن چه ذکر شد، ارتزاق مادر از لقمه حلال در طول بارداری از مسائل مؤثر در تربیت نسل دین دار و ولایی است.

گام چهارم: تحنیک

آن چه از مضامین روایی فهمیده می شود، این است که برخی مسائل ممکن است در نظر ما کوچک باشد؛ ولی اثرات بزرگی در سرنوشت و شاکله دینی انسان داشته باشد؛ از جمله این مسائل که در دین، مورد تأکید قرار گرفته، مسئله تحنیک یا باز کردن کام نوزاد هنگام تولد است. این که کام نوزاد با چه چیز باز شود، در علایق و گرایش های او در بزرگی تأثیرگذار است.

در روایات متعددی، برای باز کردن کام فرزند آدابی بیان شده است که از اهمیت این مسئله حکایت دارد. امام صادق علیه السلام به سلیمان بن هارون بجلی فرمود:

گمان نمی کنم کام کسی با آب فرات برداشته شود مگر آن که ما اهل بیت را دوست بدارد.[21]

گام پنجم: دوران شیردهی

مادرانی که توفیق دارند از شیری که محصول لقمه حلال است به فرزند خود بنوشانند، هم چنین مادرانی که با وضو به فرزند خود شیر می دهند و با ذکر و یاد خدا سینه بر دهان فرزند قرار می دهند، قطعاً در تربیت نسل مهدی باور و مهدی یاور توفیق بیشتری خواهند داشت.

تأثیر شیر مادر در پرورش شخصیت معنوی فرزندان، امری مسلم و غیرقابل انکار است. حکایات زیبایی که از زندگی برخی علمای بزرگ و مفاخر دینی ما ذکر شده، به خوبی بیان گر نقش شیر مادر در شکل گیری شخصیت معنوی فرزندان است. مادر شیخ انصاری که فرزندش، از مفاخر بزرگ عالم تشیع است وی می گوید: «من دربارة پسرم، توقع بیشتری داشتم؛ زیرا در دو سالی که او را شیر دادم، هیچ وقت بدون وضو نبودم. حتی در نیمه شب بلند زمستان، یخ حوض را می شکستم و وضو می گرفتم، سپس بچه ام را شیر می دادم. هیچ گاه بدون بسم الله سینه بر دهان فرزندم نگذاشتم».[22]

هم چنین مادر مرحوم آیت الله مقدس اردبیلی می گوید: «هرگز لقمه ای شبهه ناک نخوردم. قبل از شیر دادن، وضو می گرفتم. هرگز چشم به نامحرم نینداختم و در تربیت او کوشیدم».

والدین حضرت امام خمینی رحمه الله علیه نیز بسیار کوشیدند برای شیردهی فرزند بزرگوار خود دایه ای بیابند که از روزی کاملاً حلال استفاده کند. آنان پس از یأس از یافتن چنین دایه ای با خانمی قرار گذاشتند در طول شیردهی این فرزند، حتی یک لقمه از غذای خود استفاده نکند و تمام ارتزاق وی از غذایی باشد که برای او می آورند.[23]

همه این حکایات زیبا، بر اهمیت دوره شیردهی و تأثیر آن بر شخصیت فرزندان دلالت دارد.

مادری که شیر او آمیخته با ذکر و یاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است و در طول شیردهی، ذکر و یاد امام زمان خود را بر دل و زبان دارد، قطعاً عشق و علاقه اش به فرزند، منتقل می شود، چرا که تحقیقات روان شناسان حاکی از این مسئله است که کلیه عواطف، علقه ها و دل بستگی های مادر؛ هنگام شیر دادن به فرزند هم منتقل می گردد.

گام ششم: القای محبت به ولی خدا در دوران کودکی

در نظام تربیتی اسلام، این نکته مورد تأکید قرار گرفته است که دوران کودکی، دوران شکل گیری شخصیت دینی، عاطفی، عقلی و… کودک است. روایات در این زمینه دلالت دارند که در دوران کودکی (هفت سال اول) عنایت خاصی بر مؤانست کودک با مقوله های مذهبی و اخلاقی است.

نظر به محدودیت قدرت درک و فهم کودک از ارزش های اخلاقی و به لحاظ رشد نایافتگی او از لحاظ اجتماعی، بیشترین تلاش مربیان در این مرحله، باید در جهت ایجاد رغبت، علاقه و انس در کودک به ارزش ها و مفاهیم اخلاقی ـ از جمله ارتباط با ولی خدا ـ باشد؛[24] از این رو کلیه رفتار پدر و مادر ـ به ویژه مادر که در این دوره، بیشترین ارتباط را با فرزند دارد ـ در شکل گیری شاکله شخصیتی فرزند مؤثر است. به تعبیر متخصصان تعلیم و تربیت، کودک، بسان یک دوربین فیلم برداری بسیار دقیق، مشغول فیلمبرداری هوش مندانه از رفتار مادر است و مادر، بدون این که درصدد آموزش مفاهیم به فرزند خود باشد، با رفتار و کردار خود، در حال آموزش غیررسمی به فرزند خود است.

در نظام تربیتی اسلام، بر تلفیق جنبه های نظری (گفتاری) و عملی (کرداری) در عرصه تربیت تأکید شده است. تأکید بر یگانگی گفتار و کردار، در همین راستا می باشد.

فرایند تربیت در اسلام، فقط به کارگیری الفاظ و عبارات و قاعده های دستور زبانی که مورد نظر پست مدرنیست ها (نظریه گفتمان) بوده است، محدود نیست؛ بلکه عرصه عمل نیز دارای اهمیت ویژه ای است. چه بسا فهم دقیق دستورات اخلاقی، در ابتدا نیازمند عمل آدمی است. اگر انسان به بعضی دستورات اخلاقی عمل نکند، نمی تواند معنای حقیقی آن را دریابد.این که پیامبر گرامی اسلام در بسیاری موارد، ابتدا عمل می کرد و از مردم نیز قبل از درک معنای واقعی یک عمل، تقاضای انجام آن عمل را نمی نمود، دلیل اهمیت عمل است.

بنابراین، حقیقت اعمال و رفتار اخلاقی ما، نه به وسیله گفتار و گفتمان که به واسطه عمل، آشکار می شود. گفتمان و به کارگیری قواعد زبان شناختی، زمینه عمل را بهتر فراهم می نماید؛ اما تربیت ولایی به ـ آن گونه که فلاسفه تحلیلی به آن اعتقاد دارند – به گفتار محدود نمی شود. رویکردی که گفتمان را منبع نهایی رفتار اخلاقی معرفی می کند، اخلاق را حقیقتی ناشی از عمل گفتمان و محاوره می داند و اساساً هیچ حقیقتی را در جایگاه حقیقت اخلاقی موجود نمی پذیرد؛ از این رو در این دیدگاه، هیچ گاه اصول اعمال اخلاقی عام و کلی که هدایت کننده رفتار عام باشد، وجود ندارد و این، چیزی است که پست مدرنیست ها بر آن تأکید می ورزند.[25]

مادر، باید فرصت طلایی شکل گیری شخصیت فرزند را غنیمت شمرده و پایه ها و بنیان های اعتقادی فرزندش را با ارائه رفتارهای برگرفته از مبانی دینی و اخلاقی، تقویت نماید. او، اگر بنا دارد فرزندی مهدی باور تربیت کند، باید بداند هر چه محبت و دل باختگی و ارتباط قلبی خود او با آن حضرت بیشتر باشد و این علقه، در رفتار وی که فرزند، شاهد آن است، نمود عینی داشته باشد، به همان میزان می تواند این محبت را بدون آموزش رسمی به فرزند خود انتقال دهد. وقتی فرزند، عشق سرشار مادر به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را مشاهده می کند وقتی مادر، فضای خانه را به یاد و ذکر حضرت عطرآگین می کند، این فضای آکنده از عشق و محبت، در ساختن شخصیتی محب و عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مؤثر خواهد بود.مادر می تواند با رفتار سرشار از عشق و محبت به امام زمان، ایجاد این محبت را از مراحل بسیط و عاطفی در کودک خود شروع کند و زمینه روحی و آمادگی قلبی ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در دوره کودکی برای فرزند خود فراهم نماید.

والدین باید برای موفقیت در امر تربیت ولایی به این مهم توجه داشته باشند که خود آنان، در جایگاه اولین مربی باید، واجد صفات و ویژگی های فکری و رفتاری مشخص باشند؛ چرا که بخش عظیمی از تربیت ولایی به حوزه های رفتاری عینی و عمل مربوط می شود. باید برنامه تربیتی مادر، متوجه ویژگی ها و رفتارهای عینی و عملی مشخص، مفروض و پذیرفته شده عام باشد، تا بتواند زمینه های لازم را در فرزندان خود برای پذیرش و قبول آن صفات و ویژگی ها فراهم کند.[26]

به بیان دیگر، مادر باید خود به اصول و مبانی تعلیم و تربیت و تربیت یک نسل ولایی، علاوه بر شناخت، التزام داشته باشد.[27]

در حقیقت، فرد به اعتقادات خود، ایمان بیاورد؛ زیرا ایمان، تلفیقی از اعتقاد قلبی و التزام عملی است؛ چرا که دین، مجموعه ای از گزاره های توصیفی و تجویزی است و گزاره های تجویزی، همان التزام عملی است. در مجموع، مادر باید هم به مبانی و اصول تربیت نسل ولایی معتقد باشد و هم به آن چه معتقد است، التزام عملی داشته باشد. باید توجه داشت که جنبه التزام عملی در دوران کودکی، بیش از جنبه های دیگر، تأثیر تربیتی دارد.مادر، در جایگاه مدیر داخلی خانواده، می تواند فضای داخلی خانه را به گونه ای مدیریت کند، که این فضا، از طریق ارائه برنامه های عینی و عملی، سرشار از یاد و عشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.

گام هفتم: تعمیق محبت به ولی خدا در دوران نوجوانی

در نظام تربیتی اسلام، دوران نوجوانی، دوران اطاعت است. در این دوره، باید آموزه های دینی، به صورت آمیزه ای از احساس و عقل به فرزندان ارائه شود؛ زیرا در این دوره، فرزندان، نه احساس و عواطف محض هستند و نه برخوردار از قدرت عقلانی کامل؛ از این رو متولیان تربیت باید هنرمندانه با آمیختن عقل و احساس و گره زدن اندیشه و عاطفه و محبت، در پی تعمیق محبت نوجوانان به امام زمان شان باشند.

اگر پدران و مادران توفیق یابند که در این دوره، عشق همراه با معرفت را در فرزندان خود ایجاد کنند، تا حدود زیادی توانسته اند به رسالت خود در تربیت نسل ولایی عمل نمایند.

یکی از راهکارهای مؤثر برای ایجاد عشق و محبت به ولی خدا در نوجوانان، استفاده از صناعات ادبی، مانند مجاز، تشبیه و استعاره و آرایه های ادبی است؛ چرا که تأثیر کلام ادبی، موزون و فصیح در نوجوان، بسیار زیاد است. نوجوان در این دوره، به کلام بلیغ و آراسته به زیورهای ادبی، بسیار علاقه مند است.

به ویژه تأثیر عنصر خیال انگیزی ادبی در نوجوان، تأثیر بسیار شگفت و مرموزی دارد. خیال انگیزی، سبب تحریک عاطفه و احساس نوجوان است و موجب افزایش درجه اثرپذیری در او می شود. پاسکال می گوید: «اعتقاد اکثر مردم، تحت تأثیر عاطفه است، نه دلیل و برهان»[28]. می توان این نکته را به سخن پاسکال افزود که حتی عقایدی که انسان براساس دلیل و برهان می پذیرد، در صورتی از نفوذ و ثبات در روحیه اش برخوردار خواهد شد که با عاطفه و احساس او آمیخته شود. علامه مظفر تصریح می کند: «تخیل، از مهم ترین عوامل مؤثر بر نفوس است»[29].

طبق نامة31 نهج البلاغه که منشور تربیتی دین است، آن گاه که مولای متقیان قصد دارد فرزند خود، امام حسن مجتبی علیه السلام را ـ که در سنین نوجوانی بود[30]ـ مورد خطاب قرار داده و سفارشات خویش را به فرزندش برساند، به زیبایی از صناعات ادبی اعم از مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه استفاده می کند، تا با بهره گیری از فصاحت و بلاغت، حکمت های ژرف و معارف ناب را در قالب های بیانی خیال انگیز، به فرزندش القاء نماید.

به هر حال، از بهترین وسیله ها برای بیدارسازی عواطف نوجوان و تحریک عشق و علاقه او به ولی خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف استفاده از فنون فصاحت و بلاغت و صناعات ادبی است؛ ادبیاتی که در این دوره بسیار مورد توجه نوجوان است و ضمیر و باطن او را تحت تأثیر قرار می دهد گفتارهای تربیتی آراسته به آرایه های ادبی و زیور فصاحت و بلاغت، غوغایی در درون نوجوان برپا می کند که هیچ ابزاری به این اندازه، برای بیدارسازی فطرت پاک نوجوان مؤثر نمی باشد.

در آموزه های دینی، ضمن این که محبت اهل بیت علیهم السلام را اساس دین دانسته اند، به محبان آن خاندان نویدهای بسیاری داده اند؛ نویدهایی چون:

هرکس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است؛[31] آمرزیده می میرد؛[32] با ایمان کامل می میرد؛[33] فرشته مرگ او را به بهشت مژده می دهد؛[34] در قبرش دو در به روی بهشت گشوده می شود[35] و قبر او زیارتگاه فرشتگان رحمت الهی می شود.[36]

هم چنین آثار دیگری در روایات مطرح شده است؛از جمله:

ـ کمال دین است؛[37]

ـ نور در قیامت است؛[38]

ـ ایمنی در قیامت است؛[39]

ـ موجب ثبات در صراط است؛[40]

ـ انسان را بهشتی می سازد؛[41]

ـ موجب محشور شدن با اهل بیت علیه السلام است؛[42]

ـ و در نهایت، سبب خیر دنیا و آخرت و نجات از عذاب قبر است.[43]

بیان این آثار و برکات، با بهره گیری از فنون فصاحت و بلاغت و صناعات ادبی برای تقویت گرایش به ولی زمان در نوجوانان بسیار تأثیر گذار است. نکته آخر این که حب اهل بیت علیه السلام زمانی عمق می یابد که همراه معرفت باشد. امام صادق علیه السلام فرمود:«محبت، فرع معرفت است».[44]

گام هشتم: ترویج محبت به ولی خدا در دوران جوانی

دوره جوانی در نظام تربیتی اسلام، دوره وزارت و همراهی است. اگر پدر و مادر و متولیان تربیتی توفیق یافته باشند تمام گام های مذکور را با موفقیت طی کنند، جوان آنان، در این دوره به بالاترین مرحله تکامل اخلاقی می رسد که مرحله اخلاق مستقل و خود پیرو می باشد. در این مرحلة تکامل، قوانین حاکم بر رفتار اخلاقی از درون فرد سرچشمه می گیرد؛ در حالی که در مراحل کودکی و نوجوانی، جامعه بیرونی غالب است و متربی، بیشتر، از بیرون دستور می گیرد. در مرحله اخلاق مستقل و خودپیرو، جهت دهنده، وجدان و درون فرد است.[45]

جوانی که تحت تربیت اصول صحیح قرار گرفته است، به مرحله ای می رسد که به صورت خودجوش و با الهام درونی، به دنبال ولی خدا حرکت می کند؛ زیرا وجود صفات پسندیده، مانند مهربانی با ضعیفان و هم چنین دانش در دین و اصالت شخصیت و قدرت معنوی … جاذبه و کششی درونی به سوی انسان کامل در او ایجاد می کند.[46] عقربه وجود او به سمت انسان کامل به صورت درونی حرکت می کند و نه تنها خود جذب وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می گردد و تمام وجود او سرشار از عشق و محبت، همراه با معرفت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خود می باشد، می تواند ترویج دهنده فرهنگ مهدویت بین هم سالان خود باشد و خود، به سربازی فداکار و پیاده نظامی آماده برای دفاع از ارزش های مهدوی تبدیل شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: «جوانان را دریابید که آنان، به سوی هر خیری شتابان ترند.»[47]

هیچ چیزی به اندازه وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و برپایی حکومت جهانی آن حضرت برای جوان پاک طینت جاذبه ندارد؛ زیرا تحقق تمام آرمان ها و آرزوهای بلند خود را در پناه برپایی حکومت جهانی حضرت می بیند؛ از این رو اگر صحیح تربیت شده باشد، به یک جریان قدرت مند برای زمینه سازی حکومت حضرت تبدیل می شود. زیرا جوان از سرمایه و امکاناتی برخوردار است؛مانند:

ـ قدرت بدن و رشد آن، عضلات مناسب و نیرومند و اعصاب پولادین که به آنها امکان هر گونه کار و تلاش بدنی را می دهد.

ـ درجه بالای هوش.

ـ بیداری وجدان و بیداری احساس مذهبی.

ـ استعداد فراوان و ابتکار فوق العاده.

ـ میل و رغبت به تزکیه نفس و احیای شخصیت معنوی خود.[48]

ـ و بالأخره نیروی ایمان و آزادی خواهی و ظلم ستیزی.

این ها از سرمایه های مادی و معنوی فراوانی است که در این دوره در اختیار جوان قرار دارد. با بهره گیری از این سرمایه ها و جهت دهی مناسب آن، در راستای حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می توان در اشاعة این فرهنگ، به خوبی کوشید.

لازم به ذکر است جهت دهی این سرمایه ها و استفاده از این نیروی شگفت، کاری بسیار حساس و مشکل است. مربی باید با شناخت و ایمان و با هم فکری و هم گامی با جوانان و با ادبیاتی جوان پسند و صبر بسیار… و نیز با حفظ جنبه الگویی خود، به رسالت خطیر خود عمل کند. او باید به دستورهای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم دربارة جوانان توجه داشته باشد؛ آن جا که فرمود: «به همه شما توصیه می کنم با جوانان، با نیکی و نیکوکاری رفتار کنید، شخصیت آنان را محترم بدارید.»[49]

آن حضرت، در جای دیگر فرمود: «آنان را چون وزیر و مشاوری برای خود برگزینید و در امور و حوادث، آنها را همراه خویش قرار دهید.»[50]

ضمناً متولیان تربیتی جوانان، باید به این نکته توجه داشته باشند که کوچک ترین اشتباه و بی توجهی آنها می تواند سبب خارج کردن آنها از مسیر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شود؛ به ویژه در دنیای امروز که دشمن در کمین آنان است. وقتی جوانی به 21 سالگی می رسد و براساس آموزه های دینی تربیت شده است، بنابر مضامین روایی، خداوند تبارک و تعالی فرشتگان را مأمور می کند به مادر او خسته نباشید بگویند و به پاس این تلاش، برای تربیت آگاهانه به او نوید آغاز زندگی نو و آمرزش همه گناهان می دهند.

در این صورت است که مادر منتظر می تواند سربلند و با افتخار ادعا کند توفیق یافته است نسل منتظر تربیت کرده و به رسالت خود که توسط پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به دوش والدین گذاشته شده است عمل نماید.

امید است خداوند همه ما را در تربیت نسل ولایی که مهم ترین رسالت ما در عصر حاضر، است یاری کند و به زنان چنان بصیرت و آگاهی عنایت کند که پرداختن به هیچ امری را به اندازه تربیت نسل صالح و شایسته و مطیع ولی خدا اصیل و اساسی نداند و با مددخواهی از ذات الهی و با تأسی به امام سجاد علیه السلام که فرمود:

اللهم اعنی علی تربیة اولادی…؛[51]

خدایا! مرا در پرورش فرزندانم یاری کن.

به تربیت نیروی انسانی جامعه مهدوی اقدام کند.

نتیجه گیری

در مجموع با توجه به مباحث مطرح شده می توان نتیجه گرفت پیچیدگی تربیت در عصر حاضر و هم چنین تلاش بی وقفه مهاجمان فرهنگی برای تخریب فرهنگ مهدوی و جلوگیری از اشاعه این فرهنگ، بیش از گذشته اهتمام جدی مادران و آشنایی با ساز و کار مهدوی را می طلبد. بدون بهره گیری از آداب و دستورات دین نمی توان در تربیت نسل ولایی که یکی از بهترین رسالت های یک مادر منتظر است، موفق بود.

[1] . جایگاه و نقش زن در نظام های مختلف از دیدگاه امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری، گردآوری و تنظیم: دفتر پژوهش اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران، ص147و148.

[2] . محمد دشتی، فرهنگ سخنان حضرت فاطمه زهراء، ح91، ص146، سازمان تبلیغات اسلامی.

[3]. «بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضة و لکم المودة الواجبة».

[4]. هادی نجفی، موسوعه احادیث اهل بیت، ج1، ص234.«ان مودة اهل بیتی مفروضة واجبة علی کل مؤمن و مؤمنة…».

[5]. خزاز قمی، کفایة الاثر، ص23.«من تمسک بعترتی من بعدی کان من الفائزین».

[6]. «ادبّوا أولادکم علی ثلاث خصال: حب نبیکم و حب اهل بیته و قرائة القرآن» (خلاصة عبقات الانوار، ج4، ص255).

[7]. «صیانة المرء علی قدر دیانته» (غررالحکم، ج7، واژه دین، 5).

[8]. «الدین یصد عن المحارم» (غررالحکم، ج7، واژه دین).

[9]. «من رزق الدین فقد رزق خیر الدنیا و الاخره» (غررالحکم، ج7، واژه دین).

[10]. همان.

[11]. «لعلل کثیرة منها ان من لم یقر بالله عزوجل لم یجتنب معاصیه و لم ینته عن ارتکاب الکبائر و لم یراقب أحدا فیما یشتهی و یستلذ من الفساد و الظلم..»بحارالانوار، ج69، ص68.

[12]. (فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرّة شرا یره ) (زلزال، 7).ر.ک: ، محمد فتحعلی خانی، آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج1، قم، 1378ش.

[13]. سید محمد سجادی، تربیت اخلاقی از منظر پست مدرنیسم و اسلام، کتاب دوم: تربیت اسلامی، مرکز مطالعات و تربیت اسلامی، تابستان1379.

.[14] تحریم:6.

[15] . «ویل لاولاد آخرالزمان من آبائهم…» (خلاصه عبقات الانوار، ج2، ص255).

.[16] علی اکبر شعاری نژاد، روان شناسی رشد، ص181.

[17]. تفسیرصافی، ج2، چاپ تهران، ص20.

[18]. علاقه مندان می توانند مجموعه این روایات را با مراجعه به منابعی، مثل: تهذیب الاحکام، ج7، ص407؛ بحارالانوار، ج76، ص327؛ وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ج7، باب105 و کافی، ج5، ص500 به دست آورند.

[19]. دکترحسن احدی، روان شناسی رشد (مفاهیم بنیادی در روان شناسی کودک)، تهران، 1370.

[20]. سیما مخبر، ریحانه بهشتی، با همکاری جمعی از خواهران حوزه علمیه، نورالزهراء، چاپ پنجم، 1383.

[21]. «ما اظن احداً یحنک بماء الفرات الا احبنا اهل البیت» (تهذیب الاحکام، ج6، ص39).

[22] . ریحانه بهشتی، ص177.

[23] . همان.

[24]. محمد رضا شرفی، مراحل رشد و تحول انسان، سوم، ص205.

[25]. تربیت اخلاقی از منظر پست مدرن و اسلام، ص89 .

[26]. تاجیک (1378)، فرامدرنیسم و تحلیل گفتمان، مؤسسه توسعه دانش .

[27]. کتاب دوم تربیت اسلامی، متن سخنرانی دکتر خسرو باقری، ص223.

[28]. غلامحسین رضانژاد، اصول علم بلاغت، ص128 .

[29]. المنطق، ص406، به نقل از مقاله نقش و تأثیر فصاحت و بلاغت، حمید حسن زاده، کتاب چهارم تربیت اسلامی، مرکز مطالعات تربیت اسلامی .

[30] . حضرت در همین نامه می فرمایند: «پیش از آنکه دگرگونی های دنیا به تو هجوم آورند و پذیرش و اطاعت مشکل شود، (در دوره نوجوانی برای تو این نامه را نوشتم)، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود».

[31]. «الا و من مات علی حب آل محمد مات شهیداً…»العمدة ابن بطریق، ص54.

[32]. همان، «الا و من مات علی حب آل محمد مات مغفوراً له…».

[33]. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص159 «الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان…».

[34]. همان، «الا و من مات علی حب آل محمد مات بشره ملک الموت بالجنه…».

[35]. الاربعین، ص468 «الا و من مات علی حب آل محمد مات فتح له بابان الی الجنة…».

[36]. همان، «الا و من مات علی حب آل محمد مات جعل الله فی قبره مزار ملائکة الرحمة…».

[37]. شرح احقاق الحق، ج24، ص560.

[38]. امالی صدوق، ص161.

[39]. شواهد التنزیل، ج2، ص311.

[40]. فضائل الشیعة، ص48، ح3.

[41]. عیون اخبارالرضا، ج2، ص58.

[42]. همان.

[43]. همان.

[44] . مصباح الشریعة، ص119، مؤسسه علوی، بیروت، اول، 1400ق: «الحب فرع المعرفة».

[45]. ر.ک: پرورش اخلاقی(Moral Education) تألیف ترمن.ج.بال (Norman J.Bull).

[46]. محمد سعید مبیض، اخلاق المسلم و کیف تربی ابناءنا علیها، سوریه، مکتبة الغزالی، 1991م.

[47] . «علیکم بالاحداث فأنّهم اسرع الی کل خیر»کافی، ج8، ص93.

[48]. علی قائمی، شناخت، هدایت، تربیت نوجوانان و جوانان، امیری، بهار1378.

[49]. محمد محمدی ری شهری، حکمت نامه جوان، ص52، دارالحدیث، 1384ش.

[50]. همان.

[51] . صحیفه سجادیه، دعای 25.

منبع: مجله انتظار

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »

پیام های مهدوی به زن مسلمان

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آن گونه که از قرآن و روایات نبوی و اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود دارای اهداف و آرمان های بسیار بلندی است که قرار است در عصر ظهور آنها را در سطح جهان پیاده نماید،آرمان هایی که فقط با امدادهای غیبی و به توسط مردی الهی هم چون او قابل پیاده شدن است. ولی این به آن معنا نیست که در عصر غیبت هیچ مرتبة از آن آرمان ها قابل پیاده شدن نیست، ما می توانیم در سطوح مختلف جامعه و در قشرهای مختلف جلوه هایی از آنها را با الگو گرفتن از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یارانش پیاده کنیم تا زمینه ساز ظهور او گردیم. یک قشر مهم از اقشار جامعه بانوان هستند که می توانند با الگو گرفتن از آرمان های بلند مهدوی، جامعه ای مهدوی در حد خود و در عصر غیبت پیاده کنند، و این با برداشت پیام هایی است که از فرهنگ مهدویت به دست می آید، موضوعی که ما در این مقاله در حدّ وسع و توان مان به آن می پردازیم.

گاهی این سؤال در ذهن انسان، تداعی می شود که آیا بحث از مهدویت و فرهنگ مهدوی، صرفاً جنبة تاریخی دارد؛ یا می توان مباحث مهدویت را به روز کرده، و جنبة کاربردی به آن داد. باید اشاره کرد که می توان، در عصر پیش از ظهور، پرتویی از جامعة مهدوی را با اجرای درصدی از اهداف ظهور ایجاد کرد؛ چرا که رسیدن به اهداف عالی ظهور، تنها در هنگام ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ممکن است. این مطلب را با چند مقدمه می توان اثبات نمود:

1. زمینه سازی برای ظهور

از آن جا که غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از ناحیة ما بوده[1]؛ ما نیز در ظهور او مؤثر خواهیم بود، و این امر تنها با به کار بردن اهداف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – گرچه در سطح محدود ـ تحقق خواهد یافت. بنابراین در روایتی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمده است: « قومی از مشرق زمین، خروج می کنند که زمینه ساز سلطنت و حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود»[2] . این آماده سازی می تواند در زمینة فرهنگ و عقلانیت مردم باشد، که در صورت بالا رفتن سطح آن، زمینه برای ظهور حضرت، فراهم خواهد شد. از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: « چون قائم ما، قیام کند؛ دستش را بر سر بندگان می گذارد و عقول آنها را متمرکز ساخته و اخلاق را به کمال می رساند»[3] . از این حدیث استفاده می شود که کار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تکمیل نقص عقول و اخلاق مردم است تا از معارف الهی بهره مند شوند. در نتیجه این مردم هستند که با تلاش خود و بالا بردن سطح علم، اخلاق و فرهنگ جامعه می توانند زمینه ساز ظهور کلی حضرت شوند تا به واسطة آن به کمال عقلانی نهایی برسند.

2. الگوگیری از حکومت مهدوی

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، رهبر و الگوی کامل برای شیعیان است و لذا مردو زن وظیفه دارند تا در حد امکان، از اهداف بلند آن حضرت بهره برده و خود را به او نزدیک نمایند. بنابراین ما می توانیم با سرمشق قرار دادن اهداف عالی آن بزرگوار، جامعه ای مهدوی ـ هرچند محدود ـ ایجاد نماییم.

3. منتظران مصلح، خود صالح اند.

کسانی که در انتظار مصلح جهانی به سر می برند، خود باید صالح باشند و این با پیاده کردن اهداف قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در جامعه ـ هر چند در سطح محدود ـ میسر می شود.

وجود زنان در میان اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

در رابطه با اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریفکه راجع به زنان است، دو روایت وجود دارد که در یکی از آنها اشاره به وجود سیزده زن در بین اصحاب حضرت دارد و در دیگری پنجاه زن. ممکن است که جمع بین دو دسته، این گونه باشد که مجموع اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از زنان، پنجاه نفر است که سیزده نفر آنها، کسانی هستند که رجعت کرده و از قبر، سر بر می آورند و در حکومت حضرت، سهیم خواهند بود.

1. مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:« همراه قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف سیزده زن وجود دارد. عرض کردم، از آنها در چه کاری بهره می گیرد؟ فرمود: آنان مجروحان را مداوا کرده و از آنها پرستاری می کنند؛ همان گونه که زنان همراه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم، چنین می کردند. عرض کردم: نام آنها را برای من بگو! حضرت فرمود: قنواء دختر رُشَید، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار بن یاسر، زبیده، ام خالد احمسیه، ام سعید حنفیه، وصبانه ما شطه و ام خالد جهنیه»[4].

2. جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که فرمود: « به خدا سوگند! سیصد و بیشتر از ده نفر می آیند که در میان آنها، پنجاه نفر زن وجود دارد. آنان در مکه بدون وقت مقرر، اجتماع می کنند؛ دسته هایی همانند ابرهای پاییز، بعضی پشت سر بعضی دیگر. و این همان آیه ای است که خداوند فرمود: هر کجا باشید خداوند تمام شما را خواهد آورد؛ زیرا او بر هر چیزی قادر است.»[5]

اگر چه این روایت را عیاشی، مرسلا نقل کرده است، ولی نعمانی و دیگران، آن را با چند طریق که برخی از آنها صحیح است نقل کرده اند[6].

پیام های مهدوی

از آن جا که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، امام، رهبر و ولی هر زن و مرد مسلمان شیعی است؛ لذا عصر ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و رفتار آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف می تواند، الگودهی برای زنان نیز باشد و آنان نیز می توانند با اجرای آن اهداف، جامعه ای مهدوی را در این عصر ـ که عصر غیبت است ـ پیاده نمایند. اینک به برخی از این پیام ها که از روایات استفاده می شود اشاره می کنیم:

1. شرکت در مسائل اجتماعی

هر گاه جامعه به حدی رسید که زنان و مردان به تکامل عقلانی و اخلاقی رسیدند؛ زنان نیز می توانند در مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه با حفظ شئونات اسلامی شرکت کنند و همانند مردها سهمی را ایفا نمایند. این معنا با جمع بین دو دسته روایات، به دست می آید:

الف: روایاتی که دلالت بر تکامل عقلانی و اخلاقی انسان ها در عصر ظهور دارد[7].

ب: روایاتی که دلالت بر وجود زنان در بین 313 نفر اصحاب حضرت دارد[8].

2. مشارکت در انسجام اسلامی

یکی از اهداف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ایجاد وفاق و انسجام اسلامی است. لذا در دعای ندبه می خوانیم: « کجاست آن کسی که گفتار را بر تقوا جمع می کند[9] ». زنان جامعة اسلامی نیز با الگو گرفتن از امام خود در حدّ توان خود می توانند در این هدف مهم در عصر غیبت سهیم باشند.

3. احیای سنت های فراموش شده

زنان نیز می توانند، سنت های فراموش شده را احیا کنند؛ همان گونه که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می خوانیم: « … او دستورات فراموش شدة قرآن و سنت را احیا می کند[10] ».

4. تعلیم قرآن

زنان نیز می توانند همانند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف معلم قرآن باشند؛ همان که دربارة حضرت آمده است: « … آن گونه که قرآن نازل شده، به مردم می آموزد …[11]».

5. تربیت افراد

یکی از کارهایی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از ظهور، انجام می دهد، تکمیل اخلاقیات مردم است. بنابراین در روایتی که از امام باقر علیه السلام نقل شده است می خوانیم: « خداوند متعال، به واسطة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اخلاق مردم را کامل می کند[12] ».

زنان نیز می توانند فرزندان خود و نیز خود را، با تعلیمات اخلاقی تربیت کرده و آنان را به کمال برسانند.

6. تلاش در جهت رفع گرفتاری های مردم

یکی از اسامی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف « غوث» است. در حدیثی می خوانیم: « مهدی در میان امت من، خروج می کند و خداوند او را به فریاد مردم می رساند[13] ». زنان نیز می توانند با اقتدا به الگوی خود، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فریاد رس گرفتاران، در حد امکان باشند.

7. اصلاح جامعه

زنان نیز می توانند با الگوگیری از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در حد وسع خود، در اصلاح جامعه کوشا باشند؛ همان طور که درباره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است: « خداوند متعال، به واسطة او هر آن چه قبل از او فساد بوده، اصلاح خواهد کرد[14]».

8. اهل عمل بودن

زنان برای تربیت اولاد و افراد جامعه باید خود اهل عمل باشند، و تنها به خیر و تقوا اشاره نمایند؛ همان گونه که سیرة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در دعوت به حق، این گونه است. لذا از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: « … او به تقوا اشاره کرده و خود عمل به هدایت می کند…[15] ».

9. ایجاد عشق، در عبادت افراد

زنان باید همانند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اولاد و افراد جامعه را عاشق عبادت کرده و کاری کنند که افراد تحت تربیت آنها عبادت را دوست دارند. از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرموند: « … حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دل های بندگان را، عاشق عبادت می کند …[16] ».

10. آزادی مردم از بندگی هوای نفس

زنان باید سعی کنند تا افراد تحت تربیت خود را از بندگی هوای نفس برهانند؛ همان گونه که در مورد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می خوانیم: « … خداوند به واسطة او، ذلت بردگی ( هوای نفس) را از گردن های شما، بر می دارد[17] ».

11. گسترش عدل

زنان نیز با الگوگیری از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می توانند در گسترش عدل کوشا باشند؛ چنان که در روایات آمده است: « آگاه باشید! به خدا سوگند، به طور حتم، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف عدالتش را داخل خانه های شما خواهد کرد؛ همان گونه که گرما و سرما داخل خانه های شما خواهد شد[18] ».

12. برپایی نماز

زنان باید در حد توانایی خود، در برپایی نماز کوشا باشند؛ همان طور که از اهداف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، برپایی نماز است. از زیدبن علی، نقل شده است: « هنگامی که قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف، قیام کند، می فرماید: ای مردم! ما کسانی هستیم که خداوند در قرآن وعدة آنان را به شما داده است؛ آن جا که فرمود: کسانی که اگر ما در روی زمین به آنان امکانات دهیم نماز را به پا، می دارند…[19] ».

13. امر به معروف و نهی از منکر

در روایتی دربارة اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از زنان و مردان آمده است: « آنان، امر به معروف و نهی از منکر می کنند[20] ». بنابراین اگر زنان جامعة اسلامی می خواهند در راه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و اصحاب او باشند، باید این دو فریضه را احیا نمایند.

14. اهل تلاش بودن

زنان باید از اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف الگو گرفته و اهل کوشش و تلاش باشند؛ همان گونه که از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نقل شده است که دربارة اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: « خداوند برای او از دورترین کشورها به تعداد اهل بدر ( 313 نفر) جمع می کند، که همگی اهل کوشش و تلاش در راه اطاعت خدا هستند[21] ».

15. سعی در گسترش علم

زنان نیز می توانند در گسترش علم در سطح جامعه در حد امکان، کوشا باشند، همان طور که از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نقل شده که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: « … خداوند عزوجل، به واسطة او زمین را بعد از تاریکی، پر از نور کرده و پس از ظلم، پر از عدل نموده و پس از جهل، پر از علم خواهد کرد[22] ».

16. تواضع و فروتنی نسبت به دیگران

بانوان باید نسبت به هم نوعان دینی خود، متواضع باشند. همان طور که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: « در برابر مومنان، ذلیل و در مقابل کافران، عزیزند[23] ».

17. از تنهایی نهراسیدن

هر گاه انسان، حق را یافت؛ گرچه پیروان آن کم است، نباید از تنهایی یا کمی افراد، به خود ترس راه دهد. دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می خوانیم: « حق با ماست، هر کس از ما کناره گیرد ما را به وحشت نمی اندازد[24] ».

18. همکاری با مصلحان

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گرچه به تنهایی می تواند جهان را اداره کند، ولی اهداف عالی خود را با همکاری با مصلح بزرگ، حضرت مسیح، دنبال می کند. بنابراین در حدیثی از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده است: « … عیسی بن مریم، فرود می آید و پشت سر او نماز می گذارد…[25] ». و این عملکرد بسیار آموزنده ای است که بانوان ما نیز می توانند از آن درس گرفته و در این جهت به حضرت، اقتدا کنند.

19. صله رحم

دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از امام علی علیه السلام نقل شده که از همه بیشتر صله رحم می کند؛ آن جا که فرمود: « او از همه بیشتر صله رحم خواهد کرد[26] ». زن مسلمان نیز با الگوگیری از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باید این سنت مهدوی، بلکه سنت همة امامان و انبیا را احیا کند.

20. اهل شب زنده داری

دربارة اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از امام صادق علیه السلام نقل شده که اهل شب زنده داری هستند: « آنان مردانی هستند که شب را نمی خوابند، در نمازشان زمزمه ای چون زنبور دارند، شب ها در حال قیام بر روی پاهای خود می ایستند …[27] ». از آن جا که در میان اصحاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زن نیز وجود دارد، این صفت شامل آنها نیز می شود و پیام آن به زن مسلمان آن است که اگر می خواهیم در عصر غیبت از یاوران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم شب زنده داری را هرگز فراموش نکنیم.

21. امانت داری

بانوان شیعه باید با الگوگیری از امام خود، امانت دار باشند؛ همان گونه که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است: « او نگه دار هر چیزی است که نزد او به امانت گذاشته شده است[28] ». زن مسلمان نیز باید با الگو قرار دادن امامان سعی خود را در شناخت خداوند به کار بسته و خداشناس حقیقی گردد.

22. خداشناس حقیقی

اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که از آن جمله 50 زن هستند ـ همگی خداشناس و اهل توحیدند ـ دربارة آنها از امام علی علیه السلام نقل شده است: « … و آنان کسانی هستند که خداشناس حقیقی بوده و اهل توحید می باشند[29] ».

23. استفاده از روزهای مهم

بانوان با الگوگیری از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف کارهای مهم را در روزهای مهم انجام دهند؛ همان طور که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می خوانیم که امام باقر علیه السلام فرمود: « گویا قائم را در روز عاشورا، روز شنبه، مشاهده می کنم که بین رکن و مقام ایستاده و در مقابل او کسی ندا می دهد: برای خدا بیعت کنید. در آن هنگام است که خداوند زمین را پر از عدل می کند؛ همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد[30] ».

24. اخلاص در عمل

بانوان شیعی و پیروان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باید اهل اخلاص در عمل باشند؛ همان گونه که در بارة اصحاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از امام جواد علیه السلام نقل شده که فرمودند: « … چون برای حضرت، این تعداد از مخلصین فراهم شود؛ خداوند امر او را ظاهر خواهد نمود …[31] ».

25. نترسیدن از ملامت افراد

بانوان شیعی نباید از ملامت افراد ملامت گر، بهراسند. آنها باید در راه حقی که تشخیص داده اند، ثابت قدم باشند؛ همان گونه که دربارة امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است که فرمود: « … در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی هراسد[32] ».

26. توجیه قبل از اقدام عملی

از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: «یقول القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف لأصحابه: یا قوم! انّ اهل مکة لایریدوننی، و لکنّی مُرْسل الیهم لأحتجّ علیهم بما ینبغی لمثلی ان یحتجّ علیهم. فیدعو رجلاً من اصحابه فیقول له: امض الی اهل مکة فقل: یا اهل مکة! انا رسول فلان الیکم…»[33]؛ «قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف به اصحاب خود می گوید: ای قوم! همانا اهل مکه مرا نمی خواهند، ولی من کسی را به سوی آنان می فرستم تا بر آنها آن گونه که سزاوار من است احتجاج نماید. لذا یکی از اصحابش را می خواهد و به او می گوید: به سوی اهل مکه برو و بگو: ای اهل مکه! من فرستادة فلان (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سوی شمایم…».

وظیفة زنان جامعة اسلامی نیز آن است که هنگام تربیت فرزندان خود یا دیگران، ابتدا آنها را توجیه کنند و در صورتی که توجیه آنان جواب نداد با ملاحظة مراحل دست به اقدام عملی بزنند.

27. مقابله با انحرافات

از امام علی علیه السلام نقل شده که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: « در آخر زمان او خروج می کند و انحرافاتی که در حق پدید آمده اصلاح خواهد کرد…»[34].

زنان نیز در جامعة اسلامی باید به مولای خود اقتدا کرده و در حدّ توان خود در راستای این هدف گرچه در سطحی محدود کوشا باشند تا زمینه ساز ظهور گردند.

28. هتک حرمت افراد ممنوع

از امام علی علیه السلام نقل شده که از جمله اموری که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر آن با اصحاب خود که از آن جمله بانوان هستند پیمان می بندد هتک حرمت نکردن افراد است، آن جا که می فرماید: «آنان بر اصولی با حضرت بیعت می کنند که از آن جمله این است که هتک حرمت فرد آبرومندی را نکنند و کسی را سبّ و دشنام ندهند و به منزلی هجوم نیاورند و کسی را به جز به حقّ نزنند…».[35]

بانوان نیز باید مواظب رفتار و گفتار خود بوده و هتک حرمت شخص آبرومندی را ننمایند و بی جهت به کسی ناسزا نگویند و… .

29. نخوردن مال یتیم

از امام علی علیه السلام نقل شده که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از جمله پیمان هایی را که با کارگزارانش از جمله بانوان برای بیعت می بندد نخوردن مال یتیم است، آن جا که می فرماید: «… من با شما هستم در صورتی که مال یتیم را [بی جهت] نخورید…».[36]

این وظیفه نیز می تواند برای یاوران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و پیروان او آموزندگی داشته و با پیروی از آن از اصحاب آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر غیبت باشند.

30. گواهی با علم

از امام علی علیه السلام نقل شده که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از جمله پیمان هایی را که با کارگزارانش از جمله بانوان برای بیعت می بندد گواهی ندادن بدون علم است، آن جا که می فرماید: «من با شما هستم در صورتی که … بر چیزهایی که به آن علم ندارید گواهی ندهید…».[37]

همه از آن جمله بانوان اسلامی وظیفه دارند تا چیزی را که ندانسته و از آن اطلاعی ندارند گواهی ندهند.

31. دشنام دادن ممنوع

از امام علی علیه السلام نقل شده که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از جمله پیمان هایی را که با کارگزارانش از جمله بانوان برای بیعت می بندد دشمنان ندادن به مردم است، آن جا که می فرماید: «من با شما هستم در صورتی که … کسی را دشنام ندهید…».[38]

بانوان مهدوی باید با الگو گرفتن از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مواظب زبان خود بوده و بی جهت کسی را دشنام نداده و ناسزا نگویند.

32. اطعام به مساکین

از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نقل شده که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: «گویا مهدی با دستان خود به مساکین کره می دهد».[39]

و نیز نقل شده که فرمود: «نشانة مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، آن است که او بر کارگزاران خود سخت گرفته و با مال خود جود خواهد کرد و به مساکین رحم خواهد نمود».[40]

بانوان اسلامی نیز می توانند با الگو گرفتن از سیرة مهدوی در حدّ توان خود به مساکین اطعام داده و حتی به مستمندان با دستان خود غذا دهند تا به جامعة خود رنگ و بوی مهدوی دهند.

33. آبادی معنوی جامعه

از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نقل شده که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: «… به قائم از شما زمین خود را به تسبیح و تحلیل و تقدیس و تکبیر و تمجیدم آباد خواهم کرد…».[41]

از دامن زن است که مرد به معراج می رود. زنان جامعه می توانند با تربیت معنوی فرزندان و اعضای خانوادة خود در تشکیل جامعه ای معنوی در حدّ و محدودیت خود سهیم باشند، گرچه حدّ کامل آن اختصاص به عصر ظهور دارد.

34. شرکت نهضت سوادآموزی

از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نقل شده که دربارة عصر غیبت فرمود: «زود است که فتنه هایی پیدا شود به حدّی که انسان صبح هنگام مؤمن است ولی عصر هنگام کافر می شود مگر کسی که خداوند او را با علم زنده کرده است».[42]

زنان جامعه نیز می توانند در راستای زنده کردن جامعه از راه سوادآموزی و فراگیری دانش و معرفت، سهم بسزایی داشته باشند.

35. خلف وعده ممنوع

از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نقل شده که دربارة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: «… اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را طولانی می کند تا مردی از اهل بیتم مالک زمین گشته و کارهای مهم به دست او انجام گردد. او اسلام را ظاهر کرده و خلف وعده نمی کند…».[43]

بانوان جامعة اسلامی باید با الگو گرفتن از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و آرمان های بلند او و در راستای زمینه سازی ظهور اهل وفای به عهد باشند تا از یاران حضرت در عصر ظهور باشند.

36. رفع اختلاف از بین شیعیان

از امام حسین علیه السلام نقل شده که فرمود: «آن امری که انتظارش را می کشید تحقق نمی یابد تا این که شما از یکدیگر بیزاری جسته و در صورت یک دیگر آب دهان بیندازید و بر ضد هم دیگر گواهی داده و یک دیگر را لعن کنید». به حضرت عرض کردم: آیا در آن زمان خیری نیست؟ امام حسین علیه السلام فرمود: «تمام خیر در آن زمان است؛ چرا که قائم ما قیام کرده و تمام این امور را دفع خواهد کرد».[44]

نتیجه

انسان ها در سطوح مختلف جامعه می توانند با الگو گرفتن از سیرة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و کارگزاران او و عمل کردن به آرمان های بلند مهدوی جامعه ای با رنگ و بوی عصر ظهور در حدّ و توان خود ایجاد نماییم و از آن جا که زنان و بانوان یکی از ارکان مهم و اساسی جامعه اند، لذا می توانند در تحقق این جامعة مهدوی در عصر غیبت سهم بسزایی داشته باشند.

پاورقی:

[1]. خواجه نصیر الدین طوسی رحمه الله علیه می فرماید: « وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» ؛ وجود او لطف و تصرف او لطفی دیگر و نبود تصرف از ناحیة ماست. (کشف المراد، ص490- 491)

[2]. « یخرج قوم من المشرق یوطئون للمهدی سلطانه» سنن ابن ماجه، ج2، ح 4088 و…

[3]. « اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اکمل به اخلاقهم» بحار الانوار، ج52، ص336، ح71.

[4]. «سمعت ابا عبد الله (ع) یقول: یکون مع القائم ثلاث عشر إمرأة. قلت: و ما یصنع بهن؟ قال: یداوین الجرحی و یقمن علی المرضی، کما کنّ مع رسول الله (ص). قلت: فسمهن لی! قال: القنواء بنت رشید، و ام ایمن، و حبابة الوالبیة، و سمیة ام عمار بن یاسر، و زبیدة، و ام خالد الأحمسیة، و ام سعید الحنفیة، و صبانة الماشطة و ام خالد الجهنیة» دلائل الامامة، ص259 و اثبات الهداة، ج3، ص575.

[5]. «یا جابر!… و یجئ والله ثلاثمائةو بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امراة، یجتمعون بمکة علی غیر میعاد، قَزَعا کقزع الخریف یتبع بعضهم بعضا، و هی الآیة التی قال الله: این ما تکونوا یأت بکم الله جمیعا ان الله علی کل شیئ قدیر» تفسیر عیاشی، ج1، ص65.

[6]. الاختصاص، ص255؛ الارشاد، ص359؛ غیبت طوسی، ص269؛ اعلام الوری، ص427؛ الخرائج، ج3، ص1156؛ عقد الدرر، ص49؛ اثبات الهداة، ج3، ص548 و بحار الانوار، ج51، ص56 و ج52، ص212.

[7]. بحار الانوار، ج52، ص 336، ح71.

[8]. تفسیر عیاشی، ج1، ص65.

[9]. «این جامع الکلمة علی التقوی»مفاتیح الجنان، دعای ندبه.

[10]. «… و یحیی میت الکتاب و السنة»نهج البلاغه، خطبه 138.

[11]. «… یعلمون الناس القرآن کما انزل… »بحار الانوار، ج52، ص 362، ح139.

[12]. «… و اکمل به اخلاقهم »بحار الانوار، ج52، ص336، ح71.

[13]. «یخرج المهدی (عج) فی امتی، یبعثه الله غیاثا للناس»کشف الغمه، ج2، ص470.

[14]. «یصلح الله تعالی به کل ما افسد قبله» البرهان، متقی هندی، ص132.

[15]. «… یشیر بالتقی و یعمل بالهدی… »بحار الانوار، ج52، ص269، ح158.

[16]. «… یملأ قلوب العباد عبادة… »بحار الانوار، ج51، ص74، ح24.

[17]. «… به یخرج ذل الرق من اعناقکم»بحار الانوار، ج51، ص75، ح29.

[18]. «أما والله! لیدخلن عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحر و البرد»بحار الانوار، ج52، ص362، ح131.

[19]. «اذا قام القائم من آل محمد یقول: ایها الناس! نحن الذین وعدکم الله فی کتابه : الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاة…»بحار الانوار، ج52، ص373، ح166.

[20]. «و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»منتخب الأثر، ص581، ح4

[21]. «یجمع الله له من اقاصی البلاد علی عدة اهل بدر، کدّادون، مجدون فی طاعته»بحار الانوار، ج52، ص310

[22]. «… یملأ الله عزوجل به الارض نورا بعد ظلمتها و عدلا بعد جورها و علما بعد جهلها» اکمال الدین، ص260.

[23]. «اذلة علی المومنین، اعزة علی الکافرین» نعمانی، غیبت، ص316، باب 21، ح12.

[24]. «الحق معنا، فلن یوحشنا من قعد عنا»بحار الانوار، ج53، ص178، ح9.

[25]. «… فینزل عیسی بن مریم فیصلی خلفه… »فرائد السمطین، ج2، ص312.

[26]. «… و اوصلکم رحما» نعمانی، غیبت، ص212، باب 13، ح1.

[27]. «… رجال لا ینامون اللیل، لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل یبیتون قیاما علی اطرافهم… »بحار الانوار، ج52، ص308.

[28]. « الحافظ لما استودع»بحار الانوار، ج52، ص 269، 158.

[29]. «… و هم الذین و حدوا الله حق توحیده…»بشارة الاسلام، ص259.

[30]. «کانی بالقائم یوم عاشوراء یوم السبت قائما بین الرکن و المقام ینادی البیعة لله، فیملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا» طوسی، غیبت، ص453، ح459.

[31]. «… فاذا اجتمعت له هذه العدة من اهل الاخلاص اظهر الله امره…»کمال الدین، ج2، ص377.

[32]. «… ولایأخذه فی الله لومة لائم»بحار الانوار، ج52، ص354، ح114.

[33].بحارالانوار، ج52، ص307، باب26، ح81.

[34].«یخرج فی آخرالزمان، یقیم اعوجاج الحق…»بحارالانوار، ج42، ص215، ح16.

[35]. «یبایعون علی الاّ… یهتکوا حریماً محرماً و لایسبّوا مسلماً و لایهجموا منزلاً و لایضربوا احداً الاّ بالحق…»منتخب الأثر، ص183، باب3، ح5.

[36].«… انا معکم علی ان … لاتأکلوا مال الیتیم…»منتخب الأثر، ص154.

[37].«… انا معکم علی ان … لاتشهدوا بغیر ماتعلمون…»منتخب الأثر، ص154.

[38]. «… انا معکم علی ان … لاتشتمون…»منتخب الأثر، ص154.

[39].«المهدیّ کانّما یُلْعِق المساکین الزُّبْد»منتخب الأثر، ص36، عقد الدرر، ص36.

[40].«علامة المهدی: ان یکون شدیداً علی العمّال، جواداً بالمال، رحیماً بالمساکین» مصنف ابن ابی شیبة، ج15، ص199، ح19498.

[41].«… و بالقائم منکم أعمر أرض بتسبیحی و تهلیلی و تقدیسی و تکبیری و تمجیدی…»بحارالانوار، ج18، ص341، ح49، امالی صدوق، ص504، مجلس92، ح4.

[42].ستکون فِتَن؛ صبح الرجل فیها مؤمناً و یمسی کافراً، الاّ من احیاه الله بالعلم»المعجم الکبیر، طبرانی، ج8، ص278، ح7910.

[43].«… لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یملک رجل من اهل بیتی تجری الملاحم علی یدیه، و یظهر الاسلام، لایخلف وعده…»بحارالانوار، ج51، ص83، ح28، عقدالدرر، ص62.

[44].«لایکون الأمر الذی تنتظرونه حتی یبرأ بعضکم من بعض و یتفل بعضکم فی وجوه بعض، و یشهد بعضکم علی بعض بالکفر و یلعن بعضکم بعضاً.فقلت له: ما فی ذلک الزمان من خیر؟ فقال الحسین علیه السلام: الخیر کلّه فی ذلک الزمان، یقوم قائمنا و یدفع ذلک کله»غیبت، نعمانی، ص206.

منبع: مجله انتظار


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »


پیام های مهدوی به زن مسلمان
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آن گونه که از قرآن و روایات نبوی و اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود دارای اهداف و آرمان های بسیار بلندی است که قرار است در عصر ظهور آنها را در سطح جهان پیاده نماید،آرمان هایی که فقط با امدادهای غیبی و به توسط مردی الهی هم چون او قابل پیاده شدن است. ولی این به آن معنا نیست که در عصر غیبت هیچ مرتبة از آن آرمان ها قابل پیاده شدن نیست، ما می توانیم در سطوح مختلف جامعه و در قشرهای مختلف جلوه هایی از آنها را با الگو گرفتن از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یارانش پیاده کنیم تا زمینه ساز ظهور او گردیم. یک قشر مهم از اقشار جامعه بانوان هستند که می توانند با الگو گرفتن از آرمان های بلند مهدوی، جامعه ای مهدوی در حد خود و در عصر غیبت پیاده کنند، و این با برداشت پیام هایی است که از فرهنگ مهدویت به دست می آید، موضوعی که ما در این مقاله در حدّ وسع و توان مان به آن می پردازیم.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »


مسئولیّت های زنان در جامعه منتظر
در عصر غیبت که دوره پنهان زیستی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، معتقدان به مهدویت برای زمینه سازی و نیل به جامعه موعود جهانی، دارای رسالت ها و مسئولیت های خطیری هستند که با پای بندی و اجرای آنها می توانند زمینه ساز ظهور آن حضرت باشند.

در این میان، نقش زنان که پنجاه درصد جمعیت بشر را به خود اختصاص داده اند، نقشی مهم و تأثیرگذار است، زیرا زنان منتظر، علاوه بر این که نسبت به خویشتن مسئولیت دارند و باید خود را جزء منتظران واقعی قرار دهند، هم چنین باید به دیگرسازی، یعنی تربیت و تعالی نسل منتظر نیز همت گمارند. از این رو زنان دارای دو مسئولیت، جهت زمینه سازی ظهور (خودسازی و دیگرسازی) می باشند. بر این اساس در این نوشتار به مسئولیت زنان منتظر در دو حوزة فردی و اجتماعی پرداخته شده است.

الف: حوزه فردی؛ در حوزه فردی، زنان منتظر با پاک سازی روح و روان خود از پلیدی های اخلاقی و مزین شدن به شاخصه نیک، آمادگی لازم جهت یاری رساندن به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را پیدا می کنند.

و در مرحله بعد با شناخت دین و دین داری کامل نسبت به امام و مقتدای خود ابراز علاقه و معرفت می کنند و خود را در صف منتظران واقعی قرار می دهند.

ب: حوزه اجتماعی؛ در حوزه اجتماعی زنان منتظر، دارای رسالت های خطیری نظیر تربیت نسل منتظر، امر به معروف و نهی از منکر، ورود در عرصه های جامعه، نظیر: مدرسه، خانواده و پرورش یاران خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و ترویج عدالت در میان جامعه منتظران می باشند که به صورت تفصیل در این نوشتار، آمده است.

جامعة منتظر با شاخصه های خدا محوری، عدالت محوری، دین محوری، و در یک کلام، معنویت محوری، از جوامع دیگر متمایز می شود. در جامعه منتظر، برای اجرایی شدن شاخصه های فوق، همة آحاد مردم، اعم از زن و مرد، رسالت خطیری دارند؛ زیرا هر چه، جامعه منتظِر، خود را در راستای جامعة منتظَر قرار دهد، بیشتر به مقصود و هدف، نزدیک می شود. از این رو باید زن و مرد، با مشارکت، و هم سویی، به اجرای شاخصه های جامعة منتظَر، در جامعة منتظِر همت گمارند. دو مسئولیت خطیر، بر دوش زنان منتظِر که باید به انجام آنها مبادرت ورزند: نخست، خودسازی؛ افرادی که می خواهند در جامعة منتظران، مثمر ثمر باشند و دیگران را در راستای اهداف جامعة منتظر بسازند، ابتدا باید خودساخته و مزین به شاخصه های نیکو باشند. از این رو مسئولیت دوم زنان منتظر، مشخص می شود که همان دیگرسازی است که در این رسالت، زنان، مسئولیت بس خطیری بر دوش دارند؛ زیرا در نقش سازنده و مفید آنان در خانواده، یعنی پدر و فرزندان، جای هیچ گونه، شکی نیست؛ بنابراین می توان نتیجه گرفت که مردان بیشتر تک مسئولیتی بوده، یعنی تنها به ساختن خویشتن می پردازند، ولی زنان علاوه بر خودسازی به دگرسازی که همان پرورش فرزندان و نسل منتظر باشد، نیز می پردازند.

با توجه به آیات و روایات فراوانی که به جایگاه و مقام زن پرداخته است[1]، به ارزش زن در اسلام پی می بریم و می فهمیم که اسلام از زن به منزلة یک انسان، توقع پیشرفت فردی و اجتماعی دارد و از او به عنوان یک مکلّف در جامعه، انتظار مسئولیت پذیری دارد. درجامعة کنونی، که جامعه ای منتظر است می خواهد خود را برای آمدن منتظر و حکومت جهانی او آماده کند؛ بنابراین وظایف خطیر و سنگینی دارد، که با توکل به خداوند و با تلاش و همّت خود می تواند به انجام آن بپردازد. از جمله مسئولیت های زنان، وظایف فردی و اجتماعی است که به ترتیب به شرح آن پرداخته می شود:

الف: وظایف

1.پاک سازی درون از صفات پلید و زیور دادن آن به اخلاق نیک؛ این امر در هر زمان واجب است، اما در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بیشتر مورد توجه قرار می گیرد؛ چون درک فضیلت و قرار گرفتن در عداد اصحاب آن حضرت، بستگی به این خصوصیات اخلاقی (خودسازی) دارد.

تهذیب نفس و خودسازی از مسائلی است که یک سالک الی الله باید به آن توجه داشته باشد؛ چرا که اهمیت و ارزش آن به قدری زیاد است که خداوند می فرماید:

هرکس نفس خود را تزکیه کند، به یقین رستگار شده است و نومید و محروم گشت آن که نفس خود را به گناه آلوده ساخت.[2]

امام صادق علیه السلام در همین سوره به مردم دوران غیبت، اعم از زن و مرد می فرماید: «هرکس دوست می دارد که از اصحاب حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد باید منتظر باشد و دراین حال (انتظار) به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید.»[3]

پس یکی از چیزهایی که هر انسانی، اعم از زن و مرد را به رستگاری و کمال حقیقی می رساند، پاک سازی روح و جان از صفات رذیله و جای گزین نمودن صفات پسندیده است. پس یک زن اولاً، به عنوان یک شخصیت انسانی (زن)، ثانیاً، به منزلة یک مادر و همسر و ثالثاً، به مثابه تربیت کننده و منتظرساز، روحی سلحشور و جهادگر می خواهد. منتظر مسلح، وقتی می تواند در رکاب امام، نقش آفرینی کند که برای او پیروزی یا شهادت یکسان باشد و این روح مجاهدت وسلحشوری، مربوط به تمام افراد، از جمله زنان بوده که از ابتدا تا کنون، اثرات زیادی از خود به جا گذاشته اند.

2.آمادگی؛ آمادگی همیشگی، جوهر اصلی انتظار و وظیفة حتمی منتظران است. کسی که منتظر ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است، باید آمادگی داشته باشد، نظیر: پیراستگی و پاک زندگی کردن، صادق بودن در اعتقاد وعمل، توانایی روحی و جسمی برای جهاد و مبارزه در رکاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف. کسی که بخواهد جزء یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، باید روح جهاد و مبارزه با باطل را در زمان غیبت تجربه کند. در احادیث، منتظر و یاور امام عجل الله تعالی فرجه الشریف کسی است، که در زندگی منتظرانة خود، آماده و به مرتبة ایثار جان و مال در راه خدا رسیده باشد. هم چنین، در راه استقرار دین و نجات مظلومان، گام بردارد و برای یاری کردن نهضتی که می خواهد ریشة ظلم را در جهان بر کند و عدل را جای گزین کند، بی صبرانه منتظر جهاد باشد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

باید هر یک از شما برای خروج قائم، اسلحه آماده کند. چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیت یاری مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، اسلحه تهیه کرده است، امید می رود خداوند عمر او را دراز کند، تا ظهور را درک کند، و از یاوران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.[4]

بنابراین همه عاشقان (زن و مرد) باید خود را آمادة ظهورش کنند و دیگران را نیز آماده پذیرش دولت او کنند، و این مسئولیت خطیر و بزرگ بر دوش همة عاشقان، از جمله زنان است. طبق آن چه که خداوند از زن سخن گفته و در روایات به میان آمده است، او می تواند با حفظ ارزش های دینی و اخلاقی، خود را برای حضور در دولت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، مهیا سازد و با نقش خود در خانه و جامعه، تمام انسان های عاشق را آماده و مهیا برای ظهور دولت یار کند.

3. دین داری؛ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای علی بدان که شگفت انگیزترین مردم از جهت ایمان و عظیم ترین آنها از روی یقین مردمی اند که در آخرالزمان خواهند بود. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را ندیده اند و محبت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز از آنان محجوب است، اما به سیاهی که بر سفیدی رقم خورده است، ایمان آورده اند.[5]

موفقیت در این آزمایش، احتیاج به بینشی دارد که انسان دین دار می تواند در پرتو آن در برابر تحریف ها و شبهه ها و تردیدها، خود را حفظ نماید و با هیچ یک از عوامل منحرف کننده خلوص در دین و دین داری به بیراهه نرود.

پایداری در دین، در روزگار غیبت، فقط در سختی های جسمی و فشارهای مادی، خلاصه نمی شود، بلکه فشارهای روحی و معنوی را هم، باید تحمل کرد تا بتوان جزء منتظران واقعی آن امام شد. در انتظار، زیستن و منتظرانه دین داشتن، وظیفه ای است که شریعت اسلام از مؤمنان خواسته است. چشم داشتن به ظهور منجی و حاکمیت دوازدهمین امام، باور به قوام امامت و غیبت رهبری دینی، در پایان زندگی است.

عالمان دین بر پایه احادیث معصومین علیهم السلام، انتظار فرج را شاخص بزرگ انسان دین دار، در عصر غیبت دانسته اند و همواره دین داران را به داشتن و دانستن این مهم فرا خوانده اند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

خبر دهم شما را به چیزی که خداوند، عمل بندگان را جز با آن نمی پذیرد؟ گفتم آری. امام فرمود: باور به خدای یکتا و بندگی و پیامبری محمّد صل الله علیه و آله و سلم…..و چشم داشتن به ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف.[6]

دین و دین داری در عصر غیبت به گونه ای است که دین داران در این روزگار به مقام والایی می رسند؛ چون انسان دین دار، در صدر اسلام، عقاید و باورهای دینی را از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم می گرفت، و تعالیم خالص دین را مستقیماً از مفسّر واقعی وحی، دریافت می کرد.

رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را می دید، و از راه و روش او الهام می گرفت و حق را به آسانی می پذیرفت، اما انسان دین دار در این عصر (غیبت) از تمامی دریافت های حسّی به دور است و تنها براساس درک عقلی و تاریخی، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام را می شناسد و به رسالت آنها ایمان می آورد.

پیامبر صل الله علیه و آله و سلم می فرماید:

برادران من کسانی هستند که پس از شما [اصحاب] زندگی می کنند. به من ایمان می آورند و مرا دوست می دارند و یاری می رسانند و مرا تصدیق می کنند؛ درحالی که مرا ندیده اند.[7]

پس دین دار بودن در روزگار غیبت، ایمان بیشتری می خواهد؛ همان طور که ایمان به مبدأ و معاد، نیازمند تعقّل و تفکّر است. باور این بصیرت، براساس آیات و روایات، مخصوص افراد به خصوصی نیست، بلکه شامل تمام انسان ها، اعم از زن و مرد است که در این میان، زنان هم می توانند در پرتو بینشی که از دین و ایمان به غیب دارند، در برابر تحریف ها، و شبهه ها و سرکوفت ها از درون و بیرون حوزه دین، هم چنان دین خود را نگاه دارند و با هیچ یک از این عوامل، خلوص دینی و دین داری در فکر و عمل خود را از دست ندهند.

4. معرفت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ؛ آشکار است که اقبال قلبی، از شناخت و احساس محبّت، مایه می گیرد؛ از این رو مهم ترین وظیفه ای که هر شیعة منتظری بر عهده دارد، کسب معرفت نسبت به وجود مقدّس امام و حجّت زمان خویش است. و در روایات تأکید فراوانی شده است که باید معرفت امام را جدّی گرفت.

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند، زمین را لحظه ای خالی از حجت قرار نداد.

به سبب حضور حجت است که انسان، مکلف به شناخت امام است و به همین دلیل در حدیث آمده است که: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.[8]

و این نشان گر اهمیت شناخت امام است. پس هر انسانی اعم از زن و مرد با شناخت خود از امام، و منزلت و هدف او، خود را مقید می سازد؛ به تربیت در راه آن امام و رسیدن به کمال نهایی، یعنی یاری آن امام و ساختن یاران واقعی.

یک زن به منزلة یک فرد مسلمان و انسانی که در تربیت و ساختن انسان های با معرفت، مؤثر است، باید در شناخت، حضرت زهرا علیها السلام را الگوی خود قرار دهد؛ چرا که بالاترین و بهترین زن نمونه ـ که تمام زن ها و شخصیت های مسلمان باید از او درس بگیرند ـ فاطمه زهرا علیها السلام است. از نظر معرفت، شخصیتی آگاه است نه عامی.

پس اگر یک زن در شناخت امام و هدف و راه او مستحکم باشد و به معرفت اصلی رسیده باشد، در شناخت و معرفت فرزند و جامعه تأثیرگذار خواهد بود و می تواند یکی از رسالت های خود را به انجام رساند. پیمودن جادة انتظار برای یک فرد، بدون شناخت امام منتظر، ممکن نیست. استقامت و پایداری، در وادی انتظار، وابسته به درک صحیح از پیشوای موعود است.

اگر معرفت امام برای منتظر حاصل شود، او خود را در جبهة امام می بیند و احساس می کند که در خیمة امام و کنار او قرار گرفته است؛ بنابراین لحظه ای در تلاش برای تقویت جبهة امام خویش کوتاهی نمی کند.

5. محبّت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛ محبّت، حالتی است، میان محبّ و محبوب که سرچشمة آن، قلب و درون است، لکن نمود آن، در ظاهر و در افعال و اعمال محبّ، به روشنی پیداست؛ محبتی که جلوة عینی پیدا می کند و به محب جهت می بخشد؛ محبت، امری طرفینی است، محب می سوزد و محبوب جذب می کند. محب، تمنّا می کند و محبوب، دامان خویش را برای تمنّای محب می گستراند.

انسان، فطرتاً کمال جو است و همواره در پی یافتن فرد اکمل می باشد و سعی در نزدیک شدن به او دارد. محبت انسان در پی شناخت دقیق او از محبوب است. خداوند، حجتی برای ما و در سر راه زندگی مان نهاده که وجودش، مطابق با خواست ها و نیازهای فطری ماست. اگر طالب جمالیم و صاحبان جمال را دوست می داریم و می خواهیم دیگران را نیز در پی شناخت و محبت جمال قرار دهیم و یاوران جمال را افزون کنیم، جلوة جمال حق، اوست که همه زیبایی ها را در خود جمع کرده است. همان طور که جدّ گرامی اش فرمود: مهدی، طاووس اهل بهشت است.[9]

چهرة مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مثل ماه تابان است.[10]

چهرة مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مثل ستاره درخشان است. [11]

هنگامی که قلب، مملو ازعشق می شود، همّت عاشق به تمامی در جهت دیدار معشوق است و از هر فرصتی، استفاده می کند تا زمینة دیدار و حضورش را فراهم نماید. پس تمام انسان ها چه زن و چه مرد، وقتی محبت واقعی در قلب شان رسوخ کند، در انجام رسالت، کوشا خواهند بود. یک زن به منزلة حامی و یاور فرزند و همسر خود، با شناختی که از امام خود دارد و محبتی که از او بر دلش مانده است، سعی دارد تا در تربیت فرزندان و کمک به همسر خود در جهت رسیدن به اهداف الهی – که همان ساختن یاوران راستین مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و زمینه سازان ظهور است – تلاش کند تا بتواند رسالت الهی خود را به خوبی انجام دهد؛ زیرا حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، یارانی با صلابت، باایمان و شجاع می خواهد و این مهیّا نمی شود، مگر با وجود مادران و همسران شجاع، فداکار، باایمان و خودساخته که هدف اصلی آنها رضای حق و رسیدن به کمال مطلوب است.

6. اخلاق اسلامی؛ خُلق، عبارت است از سیمای باطنی و هیئت راسخ نفسانی که به موجب آن، افعال نیک و بد، اختیاری و بدون تکلّف و تأمّل از انسان صادر می شود که این حالت بر اثر تعلیم و تربیت و تمرین برای نفس پدید می آید؛ به گونه ای که رفتارهای پسندیده و یا ناپسند به طور طبیعی و بدون آن که به فکر کردن، نیاز باشد از انسان سرمی زند. پس باید سعی کرد که در حالت نفسانی، اخلاق و رفتار اسلامی شود و رفتارهای پسندیده، همراه با تأمّل ازانسان سر زند؛ چون پرورش فضایل اخلاقی، یکی از مهم ترین اهداف رسالت پیامبران خدا بوده است تا انسان در مسیر کمال که علّت غایی آفرینش است، قرار گیرد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با اشاره به فلسفة بعثت خویش، در حدیث معروف: همانا مبعوث شدم تا تمام کنم مکارم اخلاق را.[12] بدان تصریح فرموده اند.

اخلاق اسلامی با ویژگی خاص و بُعد متعالی خود، تضمین کنندة سعادت انسان ها در همة عصرها، و ره توشة همة ره پویان راه کمال است. رعایت اخلاق نیک نسبت به یک دیگر در برخوردها و تمام ابعاد زندگی و رعایت حقوق جانی و مالی و…که عالی ترین نقش را در جذب دیگران و نفوذ در دل ها دارد، از عوامل مهم گسترش اسلام، بوده است.

انسان جزء اصلی تشکیل جامعة صالح و سالم است. انسان برای اصلاح جامعه و تشکیل اجتماعی سالم، نخست باید اصلاحات و تحولات را از درون خود، آغاز کند؛ زیرا مسائل اجتماعی، زشتی، فساد و…در اجتماع، مربوط به انسان است.

پس او می تواند با ایجاد انقلابی در درون خود، در جامعه نیز انقلاب و تحول به وجود آورد و سمت و سوی همه چیز را به سوی هدف و مقصود اصلی، یعنی خداوند قرار دهد؛ امری که خلقت جهان براساس آن بنا شده است. و این انسان شامل همه می شود (زن و مرد). زن هم در این امر اصلاحی شرکت دارد و با اصلاح درون خود و داشتن اخلاق اسلامی، می تواند به منزلة یک منتظر در دوران انتظار، نقش مهمی را در سازندگی جامعه و منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ایفا کند.

روایات مختلفی به خصوص حدیث «اکمل به اخلاقهم» دلالت بر اهمیت و محوریت اخلاق، کمال و رشد معنوی انسان ها در دولت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد.

امام باقر علیه السلام می فرماید: «چون قائم ما قیام کند دستش را بر سر بندگان می گذارد و عقول آنها را متحرک می سازد و اخلاق شان را به کمال می رساند.»[13]

دولت اخلاقی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بدین معنا است که هم خود، جامعِ تمام فضایل و محاسن اخلاقی و عقلی است و هم در مقام عمل و اجرا، همة آنها را در جامعه محقق می سازد. پس با داشتن چنین روایاتی و دانستن، وجود حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر مبنای اخلاق اسلامی متوجه می شود که زنان در جامعة فعلی بیش از هر دوره ای، در معرض آزمایش هستند و بیش از هر عصری، امکان سازندگی خود و نسل جامعة منتظر را دارا هستند.

امروز، روزی است که زن به مثابة یک منتظر می تواند به تکوین شخصیت اخلاقی خود بپردازد. او باید بداند که افتخار در وجود شخصیت اوست که دارای شعور، شناخت، آگاهی و تقوا باشد. افتخار در وجود صفات مثبت و فضایل انسانی و شرم و حیای اسلامی اوست که به منزلة مسئولیتی بزرگ در زمان غیبت، در جامعة منتظر بر دوش اوست. او وظیفه دارد بکوشد که خود را براساس مکتب بسازد و شخصیت خود را براساس آن رنگ دهد تا بتواند در سازندگی نسل منتظر، سهم بزرگی داشته باشد. چون یک منتظر واقعی، باید خود را چنان آماده کند که لیاقت حضور در حکومت منتظر را که شاخصة آن بر مبنای اخلاق اسلامی و دینی است، داشته باشد.

همان طور که امام صادق علیه السلام فرمودند: هرکس از این که جزء یاران حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، شاد و خوشحال می شود، باید منتظر باشد و در حال انتظار، اهل ورع و عمل به نیکی های اخلاقی باشد.[14]

پس زنان با انتقال اخلاق اسلامی به فرزندان و آماده کردن آنان برای حضور در دولت یار، بهترین زمینه ساز معنوی برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود.

ب: وظایف اجتماعی

تا این جا سخن از وظایف و رسالت فردی زنان در جامعة منتظر بود، اما چون زنان جزء گروهی از منتظران حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند، و زمینه سازان ظهور علاوه بر رسالت فردی، در جامعه رسالتی دیگر نیز دارند باید در جهت دگرسازی تلاش کنند. آنها با تبلیغ دین و اصلاح جامعه و با ترویج اخلاق و فضایل درصدد مهیا کردن یک جامعة ایده آل مهدی پسند می باشند و با دعوت به دین خدا، و توجه دادن به مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و انجام وظایفی که در ذیل خواهد آمد، روح امید را در جامعة بشری، زنده می کنند.

1. تربیت نسل منتظر؛ در مسیر تربیت نسل منتظر، زنان که نیمی از جامعه را تشکیل می دهند، باید نقش سازنده ای، داشته باشند و بدانند که آنها نیز موظفند دوش به دوش مردان برای تربیت زمینه سازان ظهور، تلاشی خستگی ناپذیر داشته باشند.

هیچ انقلاب و نهضتی، بدون مقدمه و زمینه سازی به پیروزی نخواهد رسید. انقلاب جهانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز از این قانون مستثنا نیست؛ چون انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مهم ترین و عمیق ترین انقلاب ها جهانی است، و مربوط به همة جهان می باشد. یکی از موارد زمینه سازی برای این نهضت عظیم، تربیت نسل منتظر است که مهم ترین وظیفه بر دوش زنان باایمان است؛ زنانی که تنها به آماده شدن خود برای استقبال از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف راضی نمی شوند، بلکه خود را موظف می دانند که این آمادگی را در سایرین هم ایجاد کنند و به تربیت منتظران واقعی بپردازند و در این مسیر حساس و بزرگ، نسبت به این وظیفة عظیم، احساس تکلیف کنند و از زیر مسئولیت شانه، خالی نکنند. منتظران راستین با ادای چنین تکلیفی ـ که همان پرورش نسل منتظر است ـ راهی برای یاری رساندن به امام خویش در زمان غیبت پیدا می کنند. اگر همة انسان ها در انجام چنین هدفی، کوشا و پرتلاش باشند، علاوه بر اینکه خود جزء یاران امام علیه السلام قرار می گیرند، بلکه صف یاران امام علیه السلام را هم افزایش می دهند.

در دعای منسوب به امام رضا علیه السلام به این مطلب اشاره شده است:

و ما را از کسانی قرار ده که دین خود را به وسیلة آنها غلبه می دهی و به سبب ایشان یاری ولی خود را عزّت می بخشی و غیر ما را «در این مقام» جای گزین ما قرار مده که همانا جای گزین کردن غیر ما به جای ما بر تو آسان است، ولی بر ما سخت (ناگوار) می باشد.[15]

کسانی که به نحوی در مسیر تربیت منتظران راستین امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قدم برمی دارند، اگر با نیت خالص و برای جلب رضای الهی، عمل کنند، جزء تقویت کنندگان سلطة ایشان قرار می گیرند و در قیامت در زمرة ایشان محشور می شوند.

و در همین دعا فرمود: و ما را جزء حزب ایشان قرار ده….تا آن جا که ما را در قیامت در زمرة یاران و یاوران و تقویت کنندگان سلطة ایشان محشور فرمایی.[16]

پس زنان باید این مقام را به منزلة یک رسالت الهی ـ که خداوند بر دوش آنها قرار داده است ـ حفظ کنند و از خداوند در انجام چنین مسئولیت خطیری، کمک و یاری بخواهند و با تربیت و آماده کردن نسل منتظر، زمینه را برای ظهور و حکومت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده کنند و بر نیروهای توان مند امام علیه السلام بیفزایند و خود نیز با انجام چنین امر بزرگی در زمرة یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در زمان غیبت، و رزمندگان راه او در زمان ظهور باشند.

2. امربه معروف و نهی از منکر؛ عظمت و ارزش بی بدیل امربه معروف و نهی از منکر به اندازه ای است که خدای تعالی خود را نیز امرکنندة به معروف و نهی کنندة از منکر می شمارد و با تعبیر ویژه در قرآن کریم، امربه معروف و نهی از منکر را صفت مستمر و مداوم خود ذکر می کند.

همانا خداوند به عدالت و نیکوکاری و رسیدگی مالی به خویشاوندان فرمان می دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم گری بازمی دارد. به شما اندرز می دهد، باشد که متذکر شوید.[17]

پس هر بنده ای به هر میزان که در مسیر امر به معروف و نهی از منکر، تلاش پی گیر داشته باشد، می تواند درجه ای از درجات بی پایان تخلق به اخلاق الله را کسب نماید.

در حقیقت، راز خدا گونگی انسان های پیش از ظهور و عصر ظهور در ویژگی های آنان نهفته است.در قرآن کریم نیز امر به معروف و نهی ازمنکر، رمز رستگاری شمرده شده و دلیل برتری و شرافت امت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به شمار آمده است.

شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده اید؛ (از آن رو) که امر به معروف و نهی ازمنکرمی کنید و ایمان به خدا دارید.[18]

در عصر غیبت به سبب حاضر نبودن امام علیه السلام، باید شرایط امربه معروف تحقق یابد.

امام سجاد علیه السلام می فرماید: «معتقدان به مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و منتظران ظهور او در عصر غیبت….در پنهان و آشکار، مردمان را به دین خدا فرا می خوانند.»[19]

انتظار، باوری نیست که با آن تعهد انسان منتظر، نفی شود. تکلیف و تعهد دینی، در هر زمانی، باقی و جاوید است. پس در دوران غیبت کبری، داشتن روحیة اصلاح گری، در سطح جامعه از وظایف مهم زنان و مردان است.

امام باقر علیه السلام می فرماید: «امر به معروف و نهی از منکر، واجبی است که به سبب آن همة واجبات اقامه می گردد.»[20]

اگر این امر مهم، کنار گذاشته شود، باعث هلاکت و نابودی خوبی ها و رشد زیاد بدی ها در جامعه می شود. از مهم ترین و ارزش مندترین مراتب امربه معروف و نهی ازمنکر، آن است که رئیس حکومت و کارگزاران او امرکنندة به خوبی ها و نهی کنندة از بدی ها و زشتی ها هستند.

امام باقر علیه السلام فرمود: مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یاران او…امر به معروف و نهی از منکر می کنند.[21]

3. مسئولیت پذیری در عرصه های مختلف اجتماعی؛ قرآن کریم، زن نمونه را انسان نمونه برشمرده است که با مسئولیت پذیری در عرصه های مختلف اجتماعی می تواند مقتدای مردان و زنان در جامعه باشد؛ همان گونه که مرد نمونه، انسان نمونه، برای مردان و زنان است. همان گونه که انسان در زندگی خود از مردان نمونه، الگو می گیرد و در رفتار و گفتار خود و اجتماع به آن اقتدا می کند، زنان نمونه و دارای مسئولیت اجتماعی نیز دارای چنین جایگاهی هستند. سخنان آنان برای مردان حجت است؛ زیرا در رسیدن به مقام عصمت، پاکی، اجتناب از لغزش و خطا و انجام رسالت های اجتماعی، فرقی میان زن و مرد نیست.

طبری ضمن ذکر حدیثی از امام باقر علیه السلام می فرماید: فرمان بری از حضرت زهرا علیها السلام بر همة مخلوقات خدا از جن و انس و پرنده و پیامبران و فرشتگان واجب بود.[22]

عرصه هایی که زنان در آنها ایفای نقش کرده اند و قابلیت خدا دادی خود را به منصة ظهور رسانده اند به شرح ذیل است:

الف: خانواده؛ اگر بنا باشد که مردم به حال خود رها شوند وهرکس به دنبال خواسته ها و هوس های خود برود، اجتماع به صورت ناموزون و ناهم آهنگ درمی آید که هرج و مرج و بی بند و باری برآن حاکم خواهد شد؛ چون اجتماع، وابسته به خانواده و تربیت خانواده است و تربیت خانواده هم مرهون زحمات و تلاش و فداکاری ما در و زن خانواده است که بتواند رسالت خود را به عنوان یک مادر به سرانجام برساند. از آن جا که اصلاح جامعه، به اصلاح فرد وابسته است؛ تا فرد، اصلاح نشود جامعه هم اصلاح نمی شود و در این اصلاح، نقش خانواده و زن، اهمیت بسزایی دارد. به طور کلی، اجتماع همان خصوصیاتی را به خود می گیرد که افراد آن را دارند و وقتی محیط، سالم می شود که افراد آن جامعه، مردمانی متقی و پرهیزگار باشند و پیوسته در راه اصلاح قدم بردارند. این حرکت تربیتی و اخلاقی در جامعه نشان گر وجود زنان و مادرانی است که مردانی باایمان و باتقوا را در خانواده و در دامان پر مهر خود پرورش می دهند.

بنابراین، انسان موجودی فوق العاده توانا است، و دارای چنان اراده ای که به وسیلة آن به آن چه می خواهد، دست می یابد. قدرت اراده در او اساس و پایة هر ترقی و تکامل است. هر جا اراده قوی باشد، در آن جا نشاط، زندگی عالی و با سعادت نیز وجود دارد. اراده به منزلة آبشاری است که راه خود را، از میان سنگلاخ ها و کوهستان های بسیار صعب العبور باز می کند و به جلو می راند. همان طور که در قرآن کریم آمده است:

این که هیچ نتیجه ای برای انسان نیست مگر آن چه را به کوشش و تلاش خود به دست آورده است.[23]

پس هرکس در هر راهی کوشش و جدیت نماید و هدفی را دنبال کند، دیر یا زود به مقصد خود خواهد رسید. و یک زن به منزلة موجودی که خداوند او را بدون هدف خلق نکرده و در آفریدنش هدفی را دنبال کرده است، از ابتدا در کانون گرم خانواده با تأسی از حضرت زهرا علیها السلام نمونه های اخلاقی و دینی را تحویل جامعه می دهد تا به هدف اصلی خود که پرورش نسل منتظر است، برسد.

زن، رکن اساسی و عنصر اصلی خانواده است و اسلام برای نقش زن در خانواده، اهمیت فراوانی قائل است؛ زیرا با پای بندی زن به خانواده و تربیت فرزندان در آغوش پر مهر مادر، نسل ها در آن جامعه، بالنده و رشید خواهند شد.

زنان مسلمان در زندگی شخصی و اجتماعی، باید فاطمه زهرا علیها السلام را از جهت خردمندی، فرزانگی و معرفت، الگو و سرمشق خود قرار دهند و از بُعد عبادت، مجاهدت، حضور در صحنه، تصمیم گیری های عظیم اجتماعی، خانه داری و تربیت فرزندان صالح، از زهرای اطهر علیها السلام پیروی کنند.

جنبة مادری یک زن طوری است که شخصیت فرزندان نمی تواند جدا از شخصیت مادر باشد. همة زن ها باید به دنبال چنین ارزش هایی حرکت کنند که فرزندانی صالح و با شخصیت و منتظران راستین، تحویل جامعه دهند. زن به منزلة مادر باید در محیط خانه، مایة آرامش و آسایش محیط خانواده باشد و در دامان پر مهر و عطوفت خود با سخنان پر نکته و پندآموز، فرزندان صالحی را از لحاظ روانی، تربیت کند و انسان هایی پاک و سالم را پرورش دهد.

مادر از هر سازنده ای، سازنده تر و باارزش تر است؛ چون می تواند یک انسان والا و با روحیه و ایمانی پاک، تحویل جامعه دهد، ولی دیگران قابلیت چنین کاری را ندارند. مادر می تواند با رعایت و دقت در تربیت، موجودی را تحویل جامعه دهد که از لحاظ روحی، یک انسان سالم و بدون عقده باشد.

همان طور که در زمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم، زنانی شجاع، با تشویق فرزندان خود به جنگ و شهادت، آنها را برای یاری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آماده می کردند.

امروزه اندیشوران مسائل انسانی به اهمیت خانواده و نقش آن در سلامت جامعه، پی برده اند. آنها معتقدند که اجتماع سالم، تنها با داشتن خانوادة سالم، امکان پذیر است؛ چرا که شخصیت روحی انسان، در دامان مادر به رشد و بالندگی می رسد. چون رابطة صمیمی بین مادر و فرزندان، محیط خانه را به پناه گاهی امن تبدیل می کند که فرزندان در آن به آرامش می رسند و احساس امنیت می کنند. و اگر چنین رابطه و پناه گاهی نباشد، باعث دوستی های نامناسب و از بین رفتن امنیت خانواده و جامعه می شود و رسالت زنان در دوران انتظار برای زمینه سازی ظهور نیمه تمام می ماند.

ب: مدرسه؛ این مرحله از سن انسان، زمانی است که تربیت و پرورش به دست والدین و مربیان است. یک زن به منزلة مادر نمونه در مرحلة اول و حال به عنوان معلم و مربی نمونه و در مرحلة دوم، مسئولیت خطیری برعهده دارد تا بتواند رسالت خود را به نحو احسن به انجام برساند. در این سن، فرزند (کودک) آن قدر رشد کرده است، که بتواند مفاهیم را درک کند و برای یادگیری مطالب از هر جهت آمادگی دارد. پس به او مفاهیم خوب بیاموزیم و آینده ای روشن، همراه با حرکت صحیح به او نشان دهیم. به سبب همین اسلام مقرر می دارد که برای تربیت و پرورش افراد در جهت شکوفایی استعدادها و جلوگیری از هرز رفتن توانایی هایشان بایستی محیطی سالم به وجود آید و این محیط سالم ایجاد نمی شود مگر با افرادی، چون زنان و مردان باایمان، و باتقوا که در زندگی، فرزندانی صالح پرورش می دهند و در جامعه و محیط مدرسه، آینده سازانی صالح و زمینه سازان ظهور می سازند.

در قرآن مجید آمده است:

ای کسانی که ایمان آورده اید خود و فرزندان تان را از (عذاب) آتش حفظ کنید، یعنی برای فرزندان و وابستگان خود محیطی سالم به وجود آورید تا از فساد و تبهکاری برکنار باشند و در نتیجه از آثار آن که عذاب الهی است حفظ شوید.[24]

پس بر زنان است که کودکان و فرزندان جامعه را در محیط سالم مدرسه، با روحی پاک و اخلاقی نیکو پرورش دهند تا با تربیت و آمادگی این انسان های پاک، در آینده بر یاران و زمینه سازان ظهور افزوده گردد.

ج: جامعه؛ زن، سازندة زیربنای اخلاقی جامعه است. زن، پایه های اخلاقی را در ذهن فرزندان، استوار می سازد و با تربیت اخلاقی خود، انسان هایی را تحویل جامعه می دهد که بتوانند در آیندة جامعه، نقش مهمی را ایفا کنند و جزء گروه منتظران راستین باشند.

پس یک زن، یا یک مادر واقعی در جامعه ریاست می کند و پایه های خوشبختی یا بدبختی مردان دنیا را بنا می گذارد. او رئیس اصلی جامعه است. سرنوشت جامعه به دست او رقم می خورد. او می تواند جامعه ای پاک با افرادی صالح پدید آورد. زن در نظام اجتماعی با پذیرش پایگاه اجتماعی یا مشاغل اعتباری، نقش های گوناگونی را برعهده می گیرد که اگر تمامی این نقش ها در مجموع، یک مفهوم را داشته باشند و آن کمک به انسانیت انسان باشد فرد، آماده برای کمک به ظهور می شود.

از جمله مسئولیت های زنان در جامعه ی اسلامی و منتظر، ایجاد انگیزه و امید در جوان منتظر است که زمینة تلاش و ایثارگری را در او به وجود خواهد آورد؛ ایجاد زمینه برای خودسازی و رشد معنوی جوانان است. زنان می توانند با برنامه های مناسبی که ایجاد می کنند سمبلی برای ایجاد تحول فرهنگ، اتحاد، پایداری در زمان، اتصال به رهبر و حضور در صحنه های اجتماعی برای جوانان در جامعه باشند. زنان باحجاب اسلامی خود – که نمونة بارز یک زن مسلمان و باایمان است – می توانند در جامعه، الگویی برای دختران، زنان و منتظران ظهور باشند. چون انتظار به منزلة دیدگاهی جامع و فراگیر می تواند تمامی انگیزه های افراد را تحت پوشش قرار دهد و زمینة رشد آنها را فراهم سازد. حجاب یک زن مسلمان، لباس این انتظار است که او با انتخاب ظاهری معنوی، هم چون سربازی لبیک گو به ندای مذهب پاسخ می دهد و با این کار خود و جامعه را در تحولی بزرگ، سهیم و آماده می داند.

حرکت زنان در توسعة تفکر دینی، نقش تعیین کننده ای دارد؛ به گونه ای که قدرت تصمیم گیری فرهنگی آنان در درجة بالاتری از مردان مؤمن قرار دارد. زن مسلمان، علاوه بر خانه و مدرسه، در جامعه هم نقش عظیمی بر عهده دارد. از جمله نقش های او حجاب اسلامی است که در این راه، با تحکیم بخشیدن به این امر مهم و امربه معروف و نهی از منکر می تواند جامعه را به بهترین نحو، آمادة ظهور کند.

چون معنای امربه معروف و نهی ازمنکر این است که:

ای انسان، تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار، مسئول و متعهّد نیستی؛ تو در مقابل اجتماع خود هم مسئولیت و تعهد داری.

پس حرکت های زنان در عصر غیبت، در حقیقت به مفهوم آماده سازی جامعه برای تحول آفرینی و نشانه های قدرت فرهنگی زنان منتظر است.[25]

رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: افراد باایمان نسبت به یک دیگر همانند اجزای یک ساختمان هستند که هر جزئی از آن، جزء دیگر را محکم نگه می دارد.[26]

پس در دوران غیبت، یاران و منتظران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از جمله زنان منتظر، باید بدانند که همیشه و در همه حال در صحنه های اجتماعی حضور داشته باشند و در راه اصلاح جامعه بکوشند.

4. پرورش یاران خاص؛ کلیة قیام ها و نهضت ها به دلیل ایجاد حرکت بنیادین و نو در سطح جامعه، نیاز به نیروی فعال، کارآمد و پرانرژی دارند و بدون نیروی انسانی، خصوصاً نیروی جوان – که دارای نیرویی متراکم و قوی است – حرکت و سیر نهضت، کند و در نهایت به رکود می انجامد. پس در میان عوامل حرکت آفرین، نیروی جوان در مرتبة اول قرار دارد. چون:

الف: در حرکت رو بنایی، جوان دارای قدرت بدنی و صلابت جسمی است که از پس کارهای سخت و مهم برمی آید.

ب: در حرکت زیربنایی، جوان دارای روح لطیف و صیقل داده شده است که به منزلة آیینة بدون زنگار است. حق را بدون درنگ می پذیرد، تبعیت و فرمان برداری او از رهبر و مولای خود بیشتر است و این شاخصه، رمز موفقیت هر قیام و نهضتی شمرده می شود.

نهضت مهدوی نیز با مؤلفه های یاد شده، از این قاعده، مستثنا نیست، بلکه به نیروی کارآمد و جوان در آن بیشتر احساس می شود و این نیروی فعال و کارآمد و جوان، فقط تحت تأثیر حضور مادرانی، پرشور و فعال و مسئولیت پذیر مهیا می شود.

حکومت و قیام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، یارانی خاص می خواهد که بتوانند در زمان ظهور امام عجل الله تعالی فرجه الشریف در رکابش جان فشانی، و در اعتدال حکومت مهدوی عجل الله تعالی فرجه الشریف تلاش کنند. پرورش این یاران، نیاز به زنانی پاک و سلحشور دارد که فرزندانی بپرورانند؛ پاک و دارای قدرت بدنی و صلابت جسمی و تابع رهبر و مولای خود. که با این کار، سهم بسزایی در تجلی حکومت عدل الهی و قیام آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهند داشت. به همین دلیل در روایات مختلف به جوان بودن اکثریت یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره شده است.

امام علی علیه السلام فرمود: یاران قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف، همه جوان هستند. در میان آنها پیرمرد، یافت نمی شود، مگر به مثل سرمه در چشم و نمک در طعام که کمتر از هر ماده ای در طعام، نمک است.[27]

پس هر جنبش و انقلابی به یاران و همراهانی نیاز دارد که ستون های انقلاب اند و سنگینی آن را به دوش می کشند. سستی و استواری هر یک از این دو با یک دیگر ارتباط دارد، یعنی هر اندازه حجم بنای انقلاب کمتر باشد، (یاران خاص کمتر باشند) پایه های آن از استحکام کمتری برخوردار خواهد بود و به هر میزان که بنا بلندتر و گسترده تر باشد به ستون های محکم تری نیاز خواهد داشت؛ یارانی خاص، استوار و شجاع. که این یاران خاص، بیشتر جوانان هستند؛ چون از فطرت هایی پاک و بی آلایش برخوردارند و وابستگی ها و تعلقات در عمق جان شان ریشه دوانده است. پرورش این یاران خاص بر عهدة بانوانی جسور و شجاع و با ایمان است که در دامان پاک خود، چنین یارانی را برای انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پرورش می دهند و زمینه را برای ظهور فراهم می سازند.

5. ترویج عدالت و عدالت خواهی در جامعه؛ در ابتدا وقتی به جهان کنونی و مردم ستم دیده و مظلوم می نگریم، چنین به نظر می رسد که پاک ساختن زمین از ظلم و ستم و برچیدن بساط طاغوت، ناممکن است و مظلومان عالم، فریادرسی ندارند تا حق آنان را از طاغوتیان بگیرد. و از سویی دیگر حکمت خداوند بر این تعلق گرفته که زندگانی انسان براساس فطرت خدادادی جاری شده و شالودة آن که عدالت و عدالت خواهی و ظلم ستیزی است، بدون پاسخ نماند. و از طرفی دیگر، مسئله عدل در اسلام از روز نخست در تمام زمینه ها از بُعد عقیدتی و دینی گرفته تا بُعد فقهی و اجتماعی، مورد توجه و عنایت بوده است.

آیات و روایات رسیده در مورد عدل، نشان از پسندیده بودن آن در نزد خداوند است و این وقتی میسّر می شود که مردم از نظر رشد معنوی و کمال روحی به درجة بالایی برسند و خود، خواهان عدل و اجرای آن باشند.

قرآن کریم می فرماید: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.[28]

این آیه نشان گر این است که از گذشته، پیامبران می خواستند مردم به گونه ای تربیت و تعلیم شوند که بتوانند خود، قیام به قسط نمایند و عدل را اجرا کنند.

بشر در طول زمان، همیشه منتظر روزی بوده است که عدالت در جوامع حاکم گردد و هم چنان در آرزوی آن لحظه شماری می کند تا آن رؤیای دیرینة بشر با ظهور عدل مشتهر به وقوع بپیوندد.

رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم می فرماید: مژده می دهم شما را به مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که او در امت من به هنگام اختلاف و سختی ها برانگیخته می شود. پس زمین را پر از قسط و عدل می سازد؛ همان طور که از جور و ستم پر شده باشد. ساکنان آسمان و زمین از او راضی می شوند…[29]

با رستاخیز مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ظلم و ستم به دیار عدم سفر می کند و جای خود را به عدل و داد می سپارد و عدالت اجتماعی فراگیر می شود و ثمرة تلاش و کوشش انبیا و اولیا به پا می نشیند و همه طعم شیرین عدالت را می چشند.

بنابر آن چه که در این نوشتار ذکر شد، می توان چنین نتیجه گرفت که زنان در برپایی عدل و قسط و برکناری ظلم و ستم می توانند با شناساندن امام و موقعیت ایشان برای فرزندان در خانواده و جوانان و نوجوانان در مدرسه و جامعه نقش بسزایی را ایفا کنند.

حضور زنان در اولین روز ظهور به همراه 313 نفر از مردان بزرگ عالم در مکه در کنار امام علیه السلام نشان از نقش عظیمی است که زنان در انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارند. همان طور که در انقلاب اسلامی ایران، نمونه های فراوانی از زنان بافضیلت را داشتیم که در کنار همسران و فرزندان خود، سربلند ایستادند. آنان جوانانی را تحویل جامعه دادند که از طفولیت تا جوانی با ارزش ها و معیارهای دینی آشنا شده بودند و در نظام خانواده، اجتماع و جامعه، با گفتار و رفتار نیک و پسندیده با لفظ شیرین عدالت مأنوس شده بودند.

منتظران، اعم از زن و مرد در دوران غیبت کبری که دوران پنهان زیستی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، به دلیل عدم ظهور امام و رهبر جامعه، مسئولیت های خطیر و سنگینی دارند. از یک سو باید دغدغه های خودسازی و خود اندیشی، جهت اصلاح خویشتن داشته باشند تا از جمله منتظران راستین و واقعی امام علیه السلام باشند و از طرف دیگر، نسبت به افراد جامعه، احساس مسئولیت کنند، یعنی دگراندیشی و دگرسازی داشته باشند تا آحاد مردم به صورت کلی و فراگیر در راستای ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تلاش نمایند.

در عرصه زمینه سازی برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، همة مردم (اعم از زن و مرد) دارای مسئولیت و رسالت می باشند و شاید با یک نگاه دقیق تر در این عرصه، زنان را پرمسئولیت تر ببینیم؛ زیرا برای شرکت در رخداد مهم ظهور؛ پرورش و تربیت نسل منتظر و نیز یاران خاص و عام امام علیه السلام را برعهده دارند.

صحنه های جامعه، خانواده، مدرسه و… عرصه هایی هستند که زنان در آنها نقش سازنده ای دارند و قابلیت و توان مندی آنان در آن عرصه ها به منصة ظهور می رسد.

پی نوشت:

[1]. عبدا… جوادی آملی، زن در آئینه جمال و جلال (قم: نشرأسراء)، ص26.

[2]. (قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زکّیها، وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ) شمس، آیات 10 و9.

[3].«من سرهُ اَن یکون من أصحاب القائم فلینتظر والیعمل بالورع و محاسن الاخلاق،…».محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ترجمه جواد غفاری (تهران: کتابخانه صدوق، 1363) ص292، ب11، ج16؛ لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، (قم: مؤسسه سیدة المعصومه، 1419ق) ص210.

[4]. «لیعدَّنَّ أَحدکُم لخروج القائم ولو سهماً فَانَّ الله إذا علِم ذلکَ من نیّته رجوتُ لأن یُنسی فی عمره حتّی یدرکه و یکونَ من اعوانه و أنصاره. محمد باقر، مجلسی، بحارالانوار، (بیروت: دارالمعارف للمطبوعات، 1421ق). ج52، ص366.

[5]. یا علیُّ واعلم اَنَّ اَعجب النّاس ایماناً و اعظمهُم یقیناً قَومُ یکونون فی آخرالزّمان لَم یلحقُوا النّبیّ وحجب عنهم الحجّة فآمنوا بسوادٍ علی بیاضٍ. مجلسی، پیشین، ج21، ص366؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه (تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1377)، ج1، ص288، باب26، ح8.

[6]. اَلا أخبرکم بما لا یقبل الله عزوجل من العباد عملاً الاّ به؟ فقلت بلی، فقال: «شهادة ان لا اِله اِلاّ الله و انّ محمداً عبده و رسوله….والانتظار للقائم عجل الله تعالی فرجه الشریف». نعمانی، پیشین، ص200، باب11، ج16؛ صافی گلپایگانی، پیشین، ج3، ص210.

[7]. «ولکن إخوانی الّذین یأتون مِنْ بَعدکم یؤمنون بی و یحبّونی و ینصرونی و یصّدقُونی و ما رأونی؛ مجلسی، پیشین، ج52، ص132.

[8]. «من مات ولا یعرف امامه مات میتةً جاهلیة». محمد کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، انتشارات گلگشت، ص377، روایت 3؛ نعمانی، پیشین، ص130: از امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.

[9]. «المهدیّ طاووس اهل الجنّه». صافی گلپایگانی، پیشین، منتخب الاثر، ص185.

[10]. وَجهه کالقمر الدّریّ.معجم احادیث الامام مهدی (قم: مؤسسة معارف اسلامی 1411ق)، ج1، ش72.

[11]. کاَنَّ وجهه الکوکب الدّری. صافی گلپایگانی، پیشین، ص185.

[12]. «انَّما بُعثت لأتمّم مکارم الاخلاق. شیخ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، (قم: ناصرخسرو، 1376) ج10، ص333.

[13]. «اذ اقام قائمنا، وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم واکمل به اخلاقهم. مجلسی، پیشین، ج52، ص336؛ صافی گلپایگانی، پیشین، ص482.

[14]. «مَنْ سَرَّه اَن یکونَ مِن اَصحابِ القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف فَلینتظرْ وَلْیَعملْ بِالوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الاَخلاقِ. نعمانی، پیشین، باب11، ج16.

[15]. «وَاجعلنا مِمّن تنتصر به لدینک و تعِزُّ به نَصْر‍ ولیّکَ. ولا تَسْتَبْدل بنا غیرَنَا فَاِنَّ استبدالک بِنا غَیرَ نَا عَلیکَ یَسیرُ وَ هُوَ عَلَیْنَا عَسیرُ.

[16] . «وَاجعْلنا فی حزبه….حَتّی تَحشُرنَا یَوْمَ القیامة فی انصاره و اعوانِهِ ومقوّیة سلطانِهِ، همان.

[17]. (اِنَّ اللهَ یَأمُرُ بالعدلِ والإحسان وَایتاءِ ذِی القُربی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشاءِ والمُنْکَرِ وَالبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ) نحل، آیه 90.

[18]. (کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالمَعْروُفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر و تُؤمِنُونَ بِااللهِ ). آل عمران، آیه 110.

[19].«اِنَّ اهل زمان غیبته، القائلین بِإمامته والمنتظرین لظهوره….الدّعاة الی دین الله ع‍‍َزّوجل سرّاً وجهراً». شیخ صدوق، ص320.

[20]. اِنّ الامر بالمعروف والنّهی عن المنکر….فریضة عظیمة بها تقام الفرائض. محمدی ری شهری محمد، میزان الحکمة، ترجمة حمیدرضا شیخی (قم: دارالحدیث، 1377) جلد8، ص3706.

[21].اَلمهدی واصحابُهُ…یأمروُنَ بالمعروف و یَنْهونَ عَنِ المنکر. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج51، ص47.

[22]. «وَلقد کانت طاعتُها مفروضة علی جمیع من خلق الله من الجنّ والانس والطّیر والبهائم والأنبیاء والملائکة…». محمد طبری، دلائل الامامة (قم: موسسة البعثه، 1412ق)، ص106، ج34.

[23]. (وَاَنْ لَیْسَ لِلاِنْسانِ إِلاّ ما سَعَی ). نجم، آیه 30.

[24]. (یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُواَنْفُسَکُمْ وَ اَهْلیِکُمْ نَاراً ) تحریم، آیه 6.

[25]. مرتضی مطهری، حماسة حسینی، جلد2، انتشارات صدرا، صص45 و 76.

[26].المومن للمومن کالبنیان یشید بعضه بعضاً.

[27]. اَصحاب القائم شباب لاکهول فیهم اِلاّ مثل الکُحْل فی الْعین والملح فی الزّاد واقلُّ الزّاد اَلملح؛ نعمانی، پیشین، ص170 و مجلسی، پیشین، ج52، ص333.

[28]. (وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّناتِ وَاَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ) . حدید، آیه 25.

[29].«اُبشرکم بالمهدی یبعث فی اُمّتی عَلَی اختلافٍ من النّاس و زلازلِ فَیَملأ الارضَ قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً، یرضی عنه ساکن السّماء و ساکن الاَرض….». معجم احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، جلد 1، ص92، ح53.

منبع: مجله انتظار

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »


آیا دستور به عفاف و حجاب باعث عقده می شود؟!
یکی از شبهاتی که در زمینه حجاب مطرح میشود، اینستکه فرمان حجاب و نگه داشتن چشم از نگاه به نامحرم و پاکدامن بودن، باعث ایجاد تحریک جنسی بیشتر افراد و عطش بیشتر آنان میشود، زیرا انسان از هر چیز منع شود، به سوی آن تحریک میشود و به قول برخی از افراد پیرو این اندیشه، دستور حجاب و حفظ چشم، باعث ایجاد «عقده» در جوانان ما شده است، در حالی که این مسائل در غرب عادی است!!

اولاً این ادعا که «منع از هر چیز باعث حریص شدن و تحریک شدن انسان نسبت به آن چیز میشود» ادعای باطلی است. برای مثال شما از اینکه سیانور بخورید، منع شده اید، آیا هیچگونه میل و رغبتی به خوردن سیانور دارید؟ در واقع کسانی که با فوران میل جنسی روبرو شده اند، همه شاهد بوده اند که این میل زمانی بیدار میشود که به شکلی تحریک شود، آنگاه هر چه بیشتر منع شوند، نسبت به آن حریصتر میشوند، البته باید توجه کرد، که منع نشدن و آزاد گذاشتن آن نیز بهتر از منع شدن از آن نیست، زیرا باعث میشود که این میل میدان بیشتری را طلب کند و تمایل داشته باشد، موارد جدیدی را برای ارضای خود تجربه نماید. حجاب مانع از این تحریک شدنهای بی موقع است، و کمک میکند که انسان بعد از ازدواج با این میل روبرو شود.

ثانیاً با نگاهی واقع بینانه، متوجه میشویم که آنچه که اسم آن سوی بعضی «عقده» گذاشته شده است و من با این عنوان مخالفم، در قرون پیشین به این شکل در جامعه وجود نداشته است. قرنها زنان مسلمان با حجاب کامل در جامعه میگشتند، و چنین حرصی که به قول این افراد «عقده» است، در مردان برای دیدن بدن زنها و در زنها برای نشان دادن بخشهایی از بدنشان دیده نشده است. وقتی جنبش بابیت، حجاب را آزاد دانست، و خانم قرة العین از اوّلین پیروان علی محمّد باب، بعد از سخنرانی در حمّام و در جمع مردان حجاب از سر برداشت، طبق گزارشهای خود بهائیان، اکثر مردها دست بر چشم گذاشتند و از حمّام بیرون آمدند. در عصرهایی مثل عصر مغولان، که اساساً حکومت به جهت اجرای دستورات دینی فشاری به جامعه نمیاورد، زنان مسلمان حجاب را از سر برنداشتند. پس چه شد که در عصر پهلوی و با مبارزۀ فیزیکی رضاخان و مبارزۀ فرهنگی محمدرضا پهلوی، بی حجابی در جامعۀ شهری ما عمومی شد؟

پاسخ این سؤال بسیار مهم است. پاسخ این است: در این عصر مردم ایران و کشورهای اسلامی، در برابر غرب احساس ضعف داشتند و به همین جهت تحت تأثیر فرهنگ آنان بودند. همانطور که مردم ایران در زمان مغول احساس ضعف کردند و گروهی از افراد ضعیف سعی کردند مثل آنان شوند(به نقّاشیهای ایرانی عصر مغول که بنگرید میبینید که ایرانیان چقدر تمایل داشتند که چشمهای بادامی مثل مغولان داشته باشند)، حال در زمان رژیم پهلوی نیز کشورهای غربی به استیلای جهانی رسیده بودند، و فرهنگشان، فرهنگ برهنگی بود، گروهی از ایرانیان به شدّت در برابر آنها احساس ضعف کردند. در واقع بی حجابی را پهلویها عمومی کردند، نه اینکه استارت آنرا آنها بزنند، جوانان غربزده و فرنگی مآب، آمادۀ پذیرش فرهنگ برهنگی بودند و همین احساس حقارت در برابر فرهنگ بیگانه، نیز به عمومی شدن بی حجابی در جامعۀ شهری کمک شایان ذکری کرد. مردمان ایران، در برابر کشورهایی احساس ضعف میکردند که فرهنگشان، فرهنگ برهنگی بود، زنان بدون هیچ حجابی در انظار عموم حاضر میشدند و هنجارها پیاپی در هم میشکست، فیلمهایی که حاوی نمایش مردان و زنان بدون حجاب، بود و زنان را در برخی صحنه ها به صورت عریان نمایش میداد، باعث شد نه فقط به لحاظ احساس عطش غریزه، بلکه بخاطر احساس ضعفی که در برابر این افراد بود، به راحتی میتوانستند این را بپذیرند. به همین شکل، فرهنگ برهنگی و هنجارشکنی در جامعۀ ایران باب شد و در عصر پهلوی سینمای ایران با فیلم-فارسی به خدمت این صنعت آمد، فیلمهای عجیبی که از یک طرف میخواهد زنانی رقّاصه یا بدکاره را نمایش بدهد که در طول فیلم با نشان دادن اندامشان، بیننده را جذب کنند و از یک طرف سعی میکردند نشان بدهند که این زنان نمیخواهند اینگونه زندگی کنند، که مثلاً ارزش زن ایرانی را نیز حفظ کرده باشند!!! این بود که طیف غیرمذهبی مردم ایران نه بخاطر اینکه از حجاب بدشان میامد، بلکه بخاطر احساس ضعف و در واقع حقارت در برابر فرهنگ غرب و همچنین کار فرهنگی رژیم پهلوی بود که بی حجابی را پذیرفتند.

همین الان را ببینید. آیا آن دسته از زنان ما که به بی حجابی تمایل دارند، دوست دارند، بدون حجاب مثل زنان هندی در جامعه حاضر بشوند؟ خیر! آیا دوست دارند بدون حجاب با لباس زنان تایلندی در جامعه حاضر شوند؟ خیر! آیا میل دارند که بدون حجاب مثل زنان ژاپنی یا چینی در جامعه حاضر شوند؟ البته که نه!! آنها فقط دوست دارند، تیپ و تاپشان مثل زنان غربی و آمریکایی باشد. مثل سوپراستارها و اکترسهای آمریکایی.

زنان ایرانی، در عصرهای پیشین نیز زنان بی حجاب را میدیدند. اهل کتاب در ادواری از تاریخ موظّف به حفظ حجاب نبودند و زنان مسلمان آنان را میدیدند، ولی هیچ تمایلی نداشتند مثل آنان باشند، چرا؟ زیرا برای بیش از هزار و صد سال، مسلمانان ابرقدرتهای جهان بودند. قدرت را در دست داشتند. در برابر کسی احساس حقارت نمیکردند که حال بخواهند از او الگوبرداری کنند.

پس در یک کلام اگر بخواهیم جوانان عزیز جامعۀ خود را به داشتن عقده محکوم کنیم، که البته من اصلاً با چنین انگی موافق نیستم، این عقده مربوط به غربزدگی است و نه اینکه منع از عریانی باعث ایجاد عقده شده است.

ثالثاً بر اساس این ادعا دستور حجاب باعث عقده ای شدن یا حریص شدن جوانان ما میشود! ولی این ادعا زمانی باطل بودنش ثابت میشود که به غرب نگاه کنیم. آیا در غرب کوچکترین اشاره ای به حجاب میشود؟ خیر! آیا از پسرها میخواهند که به دخترها نگاه نکنند؟ نه! ولی در غرب چه خبر است؟

در فیلمهای سینمایی غربی، در تبلیغاتشان، بر روی صفحات مجلّات، میتوانید زنان عریان و نیمه عریان را ببینید. زنانی که با نمایش بدنشان، برای پرفروش شدن یک محصول به کار میروند: بردۀ جنسی. اگر این چیزها برای غربیها عادی شده است، پس چرا همچنان کاربرد خوبشان را بر روی پرفروش شدن محصولات و مجلات و فیلمها نشان میدهند؟ اگر دیدن بدن عریان یک زن، برای یک یا دو بار میتواند، حرص انسان را از بین ببرد، پس چرا اینها مدام در فیلمهای خود آنرا تکرار میکنند؟ چرا روز به روز این برهنگیها را بیشتر میکنند؟ چرا فیلمهای یک دهه پیش آمریکا، نسبت به فیلمهای فعلی ساخت آمریکا، بیشتر اخلاقی هستند؟ چرا این همه در ایجاد هیجان جنسی برای جذابیت فیلمهایشان تلاش میکنند؟

دوستان خارج رفته به ما میگویند وقتی ما به اروپا میرویم در پارکها میبنیم دختر و پسرها یکدیگر را میبوسند و تنها کسی که نگاهشان میکند و برایش جالب است، ما ایرانیهای تازه به خارج رفته هستیم!!! پاسخ میدهم: آری، زیرا دختر و پسری که در پارک نشسته و یکدیگر را میبوسند، ظاهر چندان جذابی ندارند، کسی وقت خود را برای دیدن آنان حرام نمیکند، بلکه یک غربی هر وقت بخواهد چنین چیزی ببیند، پشت تلویزیون یا کامپیوتر میرود و یک صحنۀ بسیار مهیّج از زنانی که پیش از اجرای یک کلیپ پنج دقیقه ای چند ماه بدنسازی کار کرده اند و ساعتها روی سر و صورتشان کار شده است و چند عمل زیبایی را پشت سر گذاشته اند و برای هر چه هیجان انگیزتر شدن کلیپ، ساعتها روی نوع بازی کردن آن کار شده است، را مینگرند و بدون شک لذّت بیشتری میبرند. شاید مشکل «شما ایرانیان تازه به خارج رفته» این است که مثل مردم عادی غرب، از صحنه هایی مهیّجتر خبر ندارید.

در غرب زن یک برده است. زنان جوان برای بازی در فیلمها باید، سختیهای زیادی را ببینند، که البته با غریزۀ آنها سازگار است ولی با فطرت آنها ناسازگار است. این مسئله در فیلم سینمایی آمریکایی «رانندگی در مولهالند» به خوبی نمایش داده شده است. دو زن به طور جداگانه برای بازیگری تحت آزمون قرار میگیرند و اوّلین سکانسی که به طور آزمایشی باید بازی کنند، حاوی یک دیالوگ با بوسیدن مردی که در برابرشان باز میکند، است. زنی دیگر که قبول میشود، سر میز شام، به طور عادی باید به کارگردان و حتی به گریمور بوسه بدهد، جالب این است که بدانید، این مسئله در کلّ ماجرای فیلم یک امر حاشیه ای است و در واقع قصد فیلم این نیست که بگوید برای اینکه یک زن بازیگر شود، باید چه کند، و داستانی دیگر را دنبال میکند، ولی به خوبی نشان میدهد که یک زن در هالیوود، چگونه بازیگر میشود، و در واقع، فقط یک وسیله است برای تحریک میل جنسی بیننده، در جهت فروش بهتر فیلم.

پس من میپرسم، اگر این مسائل برای غربیها حل شده است و دیگر تحریکشان نمیکند، پس چگونه است که هنوز هم به کار بردن تصاویر نیمه عریان و عریان زنان، میتواند در فروش فیلم و مجلّه و تأثیرگذاری بهتر تبلیغات اثر مثبت داشته باشد؟ چگونه است که هنوز هم مجلّاتی که تصاویر زنان عریان را چاپ میکنند، مشتریان بسیاری دارند، و شاید پرطرفدارترین مجلّات هم باشند؟! چگونه است که این همه زن در سیستم سینمایی غرب در حال بازی کردن در فیلمهایی با موضوعیت جنسی هستند؟ چگونه است که دیگر امروزه بین بازیگران زن آمریکایی، اکثرشان حتی در بین معروفترینهایشان مثل آنجلینا جولی و شارون استون، در کارنامۀ بازیگری خود، فیلمهایی حاوی صحنه های «همجنسبازی» را دارند؟ چگونه است که تا سال 2010 بازیگر زن معروفی مثل جنیفر لوپز، تنها 31 بازی در کارنامه دارد، ولی بازیگر زن دیگر مانند ژول والمونت، که در فیلمهای مستهجن و حاوی صحنه های جنسی بازی میکند، در کارنامۀ بازیگری خود، 214 بازی دارد؟ میدانید این یعنی چه؟ یعنی در غرب هنوز که هنوز است، بعد از سالها آزادی روابط جنسی، تمایل به دیدن صحنه های جنسی بسیار بسیار زیاد است، و ساخت فیلمهای جنسی خیلی بیشتر است.

آنچه حقیقت است، این است، که غربیها با آزاد گذاشتن میل جنسی، فقط عطش خود را افزایش داده اند. ما آب دریا را نمینوشیم و تشنه میمانیم، ولی آنها آب دریا را مینوشند و تشنه تر میشوند. دیگر در فیلمهای سینمایی آمریکایی صحنه های معاشقۀ مرد و زن، عطش شهوت را خاموش نمیکند، و سازندگان برای اینکه بتوانند صحنه ها را شهوانی تر کنند، همجنسبازی را نیز به کار خود اضافه کرده اند، و به همین خاطر امروز درصد بالایی از فیلمهای سینمایی آمریکایی حاوی صحنه هایی از همجنسبازی زن با زن، است.

نکتۀ آخر اینکه برخی میگویند اگر اینطور است، چرا در غرب فساد کمتر است!!! پاسخ اینستکه در غرب، زنا و لواط و همجنسبازی، به طور عادی فساد اخلاقی به حساب نمیاید که بخواهد وارد آمار شود، فقط در شرایطی خاص است که این اعمال فساد به حساب میایند. دختران دبیرستانی در همان دوران دبیرستان، با پسران دبیرستانی دوست شده، و اوّلین تجربۀ جنسی خویش را به دست میاورند، و حتی در آمریکا، برای تشویق آنها، فیلمهای زیادی برای ردّۀ نوجوان ساخته میشود، تا این امر را برایشان عادی کند و حتی الامکان، آموزشهای لازم جهت دلبری از جنس مخالف را نیز آموزش بدهد! خب این مسائل در آمریکا، به هیچ وجه، فساد به حساب نمیایند! به نگر من، تعداد زناها و همجنسبازیهایی که در فیلمهای مستهجن غرب رخ میدهد نیز در جای خود، رقم قابل توجّهی دارد، چه برسد به اینکه روابط دوستانه و مخفی که هیچگونه پیگردی ندارد که بخواهد به آمار وارد شود، به آمارهای موجود افزوده شوند.

پس ادعای مطروحه در شبهه بسیار بی پایه و اساس بوده، و حجاب نه تنها باعث عقده ای شدن و عطش ما نیست، بلکه تجربه نشان داده است که در کشورهای غربی، این عطش در اثر آزاد بودن میل جنسی رو به افزایش است. البته بیماران جنسی در هر جایی از دنیا حضور دارند، و این مسئله ربطی به حجاب ندارد. امیدوارم پاسخ این شبهه کاری و مفید بوده باشد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »

استغفرالله ربی و اتوب علیه

هر جا غصّه دار شدی استغفار کن.استغفار امان انسان است.
به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای، اذیّتت کرده اند؟ گناهی کرده ای؟
محزون که شدی استغفار کن.چه غم خود را داشته باشی و چه غم مؤمنین را، استغفار غم ها را از بین می برد..

حاج محمد اسماعیل دولابی


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 17 دی 1394نظر دهید »


چگونگی ارتباط با دیگران

ارتباط، یک رخداد و حادثه نیست؛ بلکه یک فرآیند است‏که در روابط انسانی، یک نقطه‏ٔ آغازین و تکوینی دارد وبه مرور شکل می‏گیرد و به مرحله‏ رشد و اوج می‏رسد.فرآیند ارتباط و اعتماد علاوه بر روابط انسان با انسان، درروابط انسان با حیوان نیز قابل مشاهده است البته نوع‏ شکل‏گیری هر یک با هم متفاوت است کافی است که‏انسان به حیوان دست‏آموز و یا حتی حیوان وحشی، کمی‏آب و غذا بدهد تا او به کمک یادگیری وسیله‏ای بتواندرفتار خاصی را از خود بروز بدهد و به انسان عادت کند.ولی برای شکل‏گیری روابط بین انسانی، به امکاناتی بیش‏از آب و غذا احتیاج است؛ امکاناتی که به مفاهیم و واژه‏های انسانی مربوط است. امروزه به دلیل تغییرشرایط زندگی و افزایش تکنولوژی، روابط انسانی نیزدست خوش تغییرهائی شده است. شاید در یک نگاه‏عجولانه و سریع، فکر کنیم که تمام تکنولوژی‏های‏موجود، به خدمت انسان در آمده‏اند؛ ولی در نگاهی‏دقیق‏تر در می‏یابیم این انسان است که اسیر فناوری شده‏است. انسان امروزی، ترجیح می‏دهد با کامپیوتر باشخص دیگری در یک نقطه از جهان، ساعت‏ها صحبت‏کند و یا پست الکترونکی بفرستد.

واضح است که تمام این امکانات و پیشرفت‏ها، موجب‏رفاه زندگی بشر شده است و کارها با سرعت زیادی انجام‏می‏شود و ارزش وقت و زمان، بسیار بالا رفته است؛ ولی‏در عین حال، به دلیل کاهش روابط انسانی، به خصوص‏روابط چهره به چهره، ما هر روز شاهد گسترش سوءظن،عدم ارتباط صحیح، عدم اعتماد و افزایش بیماری‏های‏روانی هستیم؛ زیرا انسان امروزی، تکیه‏گاه محکمی ازنظر عاطفی ندارد، چرا که دوستان و حتی خانواده‏اش به‏دلیل مشکل‏های خاص خودشان، قادر به تامین این خلاء عاطفی نمی‏باشند. عدم ارتباط صحیح و واقع بینانه دربسیاری از خانواده‏ها موجب فروپاشی نهاد خانواده ‏می‏شود. شکاف بین نسل فعلی و نسل پدر و مادر آنان ‏نیزط در نتیجه‏ٔ عدم ارتباط خردمندانه است. عدم‏ اعتماد می‏تواند از یک خانواده نیز فراتر رفته و بر محیط مدرسه و محیط کار نیز تاثیر سوء بگذارد. کشور ما دریک دوره انتقالی از جامعه سنتی به جامعه مدرن‏می‏باشد و به طور حتم، این انتقال موجب تغییرهائی درروابط بین فردی خواهد شد. برای شروع یک ارتباط، بایدشخاتی کلی از طرف مقابل به دست آوریم که شامل‏خصوصیت‏های ظاهری، موقعیت‏های تحصیلی و شغلی، موقعیت خانوادگی و اجتماعی او است. هم چنین داشتن‏اطلاعاتی از پیشینه‏ فرد نیز برای ایجاد اعتماد یا عدم‏اعتماد موثر خواهد بود. شاید یکی از دلیل‏هائی که‏مجرمان و بزهکاران بعد از آزادی از زندان، دوباره به‏زندان باز می‏گردند، همین باشد که جامعه و اشخاصی که‏در ارتباط با او هستند. نمی‏توانند به او اعتماد کنند و یاشغلی برای او بیابند. پس فردی که در گذشته سابقه‏ٔ ‏بزهکاری داشته دوباره در یک دور تسلسلی از عدم ارتباط درست و عدم ارتباط جامعه به او، دچار بیکاری شده و بازگرفتار زندان خواهد شد.
برای شکل‏گیری یک ارتباط صحیح و منطقی، هر شخص‏می‏تواند با ابزارهائی که در زیر فهرست شده‏اند. رابطه‏ای‏شایسته با دیگران داشته باشد.
۱) توانائی گوش دادن داشته باشیم.
۲) به موقع احساس‏های خود را ابراز کنیم.
۳) به دیگران احترام بگذاریم.
۴) انعطاف‏پذیر باشیم.
۵) دیگران را تحقیر نکنیم.
۶) انتظارهای نامعقول و نابه جا نداشته باشیم.
۷) در مقابل انتظارهای نابه جای دیگران ‌"نه‌” بگوئیم.
۸) توانائی بخشیدن داشته باشیم.
۹) قضاوت و پیش داوری نکنیم.
۱۰) مغرور و خودخواه نباشیم.
۱۱) انتقادپذیر باشیم و توانائی انتقاد از دیگران را داشته‏باشیم.
۱۲) حد و مرز را در رابطه با دیگران رعایت کنیم.
۱۳) رازدار باشیم.
۱۴) خودشناسی را فراموش نکنیم


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 15 دی 1394نظر دهید »


چگونه سخن بگوییم؟

سخن گفتن، کلید ارتباط با دیگران است .

با مردم چگونه «رابطه کلامی‏» بر قرار کنیم؟ آغاز سخنان چگونه باشد که جذاب باشد؟ لحن گفتار، چه تاثیری بر مخاطب ما می‏گذارد؟ کلام، در چه صورت بر دل‏ها می‏نشیند و مقبول طبع قرار می‏گیرد؟ اصلا درباره چه چیز هایی باید سخن گفت و از چه گفتاری و چگونه گفتاری باید پرهیز کرد؟ چه روشی بر محبت و محبوبیت می‏افزاید و چه شیوه‏ای ایجاد تنفر می‏کند؟
اینها همه، سؤال هایی است که به «ادب و آداب گفتار» مربوط می‏شود و شیوه‏های کامیابی در کلام را باید آموخت، تا از طریق رابطه گفتاری، هم دانسته‏ها و خواسته‏های خویش را بهتر بیان کرد، هم بر دیگران تاثیر مثبت گذاشت و هم کلام را پل ارتباطی با دیگران ساخت .
برخی «پرحرف‏» اند .
«حرافی‏» ، گاهی هم سر از «وراجی‏» در می‏آورد . اگر از پرحرفی دیگران خسته می‏شوید، لابد دیگران هم از پرچانگی شما دچار خستگی می‏شوند وبه ستوه می‏آیند . پس، باید از تکرار ملال آور و پرحرفی آزار دهنده پرهیز کرد و ظرفیت طرف و اشتیاقش را برای شنیدن در نظر گرفت .
برخی «بد دهان‏» اند .
بد حرف زدن، زشت گویی، تندی در گفتار، هتاکی و بی حرمتی، از آفات کلام به شمار می‏آید . بسیاری از دوستی‏های دیرین و روابط صمیمی، گاهی به خاطر کلامی نسنجیده و اهانت‏آمیز و تحقیر کننده یا دل آزار، بر هم می‏خورد .
اگر جواب «های‏» ، «هوی‏» است، جواب سخن مؤدبانه هم پاسخ احترام‏آمیز است .
حضرت علی (علیه السلام) فرموده است:
«اجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الخطاب‏» (۱)
زیبا سخن بگویید و خطاب کنید، تا جواب زیبا هم بشنوید .
گروهی «دهن لق‏» اند .
قدرت رازداری و حفظ اسرار، نشانه کمال است .
آنان که هیچ حرفی را نمی‏توانند نگاه دارند و حتی آنچه را نیز که سفارش شده «به کسی نگویید» ، در اولین فرصت «لو» می‏دهند، قابل اعتماد نیستند و از «محرم راز» بودن درمی‏آیند و وجهه خودشان را از دست می‏دهند .
خیلی «حرف‏های مگو» وجود دارد که باید در صندوق سینه محبوس باشد و به بیرون درز نکند، چه رازهای شخصی، چه امور مربوط به حیثیت و آبروی دیگران، چه اسناد طبقه بندی شده، چه اسرار محرمانه یک نظام و تشکیلات، چه پرونده‏های قضایی و .. . .
پس، باید تمرین کرد که هر حرف را نزد . تازه، بعضی از حرف‏ها هم بی اساس و شایعه است و بازگو کردن آنها، نوعی دامن زدن به شایعات دروغ است واین گناه به شمار می‏رود و به آلوده شدن فضای جامعه می‏انجامد .
باز هم کلامی از حضرت امیر (علیه السلام) که فرموده:
«لا تحدث الناس بکل ما تسمع‏» (۲)
هر چه را می‏شنوی، برای مردم بازگو مکن .
بعضی «خام گفتار» اند .
حرف هم مثل غذا، باید بپزد، دم بکشد، وقتی پخته شد «عرضه‏» گردد .
پختگی سخن به آن است که در ورای آن، اندیشه و درنگ و مصلحت اندیشی و عاقبت نگری باشد .
وقتی حرفی نسنجیده از دهان بیرون پرید، دیگر نمی‏توان عوارض و عواقب و پیامدهای آن را جمع کرد .
مزن بی تامل به گفتار، دم
نکو گو، اگر دیر گویی چه غم؟
خیلی‏ها پشیمان می‏شوند که فلان سخن را چرا گفتند، یا با فلانی چرا آنگونه حرف زدند . آرزو می‏کنند که کاش کمی فکر کرده بودند . ولی، این «حسرت بعدی‏» ، هرگز جای آن «اندیشه قبلی‏» را نمی‏گیرد . در حالی که با لحظه‏ای تدبر، می‏توان جلوی بسیاری از پشیمانی‏ها را گرفت .
پس، «اول اندیشه، و آنگهی گفتار» را از یاد نبریم .
تیر سخنت، به آب شلیک مکن
بیهوده و بی حساب، شلیک مکن
حرف و عمل تو، چون سلاح است و خشاب
هشدار که بی خشاب، شلیک مکن
برخی «دشوارگوی‏» اند .
اگر قلمبه گویی، سخت گفتاری، پیچیده سخن گفتن و سنگین حرف زدن، سبب شود که گوینده با شنونده نتواند «رابطه‏» برقرار کند، از این سخن گویی چه سود؟ تازه، بعضی‏ها به این شیوه می‏بالند!
راحت و روان حرف زدن، یک هنر است، به خصوص آنجا که مخاطبان عام و عوام اند، یا کودکان، یا کم سوادان پای کلام به گوش نشسته‏اند .
پس، باید تمرین کرد که روان و آسان حرف زد، سخنرانی کرد، تدریس نمود، سؤال کرد، جواب سؤال داد، خاطره گفت و مقاله نوشت . یعنی این سهولت در گفتار، در کار معلم و نویسنده و خطیب و واعظ و پرسشگر و جوابگو، یک «هنر» به حساب می‏آید . البته با تمرین هم می‏توان به این مرحله رسید، مثل هنرمند شدن و مهارت در هر رشته و حرفه دیگر .
کسانی «موقع نشناس‏» اند .
مگر هر حرف را، در هر جا، با هر گروه و در هر شرایط باید گفت؟
شناخت این نکته و رمز و راز که در کجا و با که، چه سخنی و با چه لحنی و به چه مقدار باید گفت، چیزی است که در علوم ادبی به آن «بلاغت‏» گفته می‏شود، یعنی مراعات مقتضای حال!
مثلا در مجلس عزا و ختم، شوخی کردن، یا در محفل جشن، سفره دل و غم و غصه را باز کردن، یا با کسی که کم حوصله است‏به جر و بحث نشستن، یا نزد دانای فرزانه‏ای، پرحرفی کردن و توضیح واضحات دادن، یا با آدم ناشناس و غریبه، اسرار را در میان گذاشتن و … همه اینها البته هر کدام به نوعی نشانه «موقع نشناسی‏» است و این، یعنی پاشیدن بذر در زمین شوره زار، یا آب دادن به درخت‏خشکیده .
باز هم کلام امام علی (علیه السلام):
«لا تتکلمن اذا لم تجد للکلام موقعا» (۳)
اگر زمینه و جای سخن نیافتی، حرف مزن .
گروهی «خجالتی‏» اند .
شرم و حیا نسبت‏به کارهای زشت و گناه، بسیار مقدس و خوب است . اما در مورد کارهای شایسته و حرف‏های خوب و سؤال‏های مفید وپاسخ‏های لازم و اعتراض‏های تکلیفی، نه تنها خوب نیست، بلکه عامل عقب ماندن و مانع خیر و سبب محرومیت است .
ریشه این خجالت، یا تربیت‏خانوادگی و نوع تربیت است، یا احساس حقارت و کمبود است، یا ترس از ریخته شدن آبروست، یا نداشتن تمرین قبلی است، یا هر عامل دیگر .
باید این مشکل را به نحوی حل کرد . داشتن اعتماد به نفس و دل به دریا زدن و سد را شکستن، موفقیت‏های بعدی را در پی دارد . سختی در همان «نوبت اول‏» است .
پس، باید تمرین کرد . هر چند سخت است، ولی با اقدام، آن هراس درونی فرو می‏ریزد و تمرین، سبب می‏شود که مثلا حرف زدن در جمع یا سؤال در کلاس یا خواندن متنی در یک مراسم یا کنفرانس دادن در حضور دیگران و … برای انسان عادی شود .
آنچه گذشت، نکاتی چند درباره «کلام‏» بود .
یقینا اینها همه مطالب نیست . نه همه مشکلات مطرح شد، نه همه راه حل‏ها .
خوب است کتابهایی که در زمینه «فن خطابه‏» و «آیین سخنرانی‏» و «روش سخنوری‏» و … نگاشته شده است، بیشتر و دقیق‏تر مطالعه شود، چرا که در آنها رهنمودهای عملی بیشتری برای موفقیت در این زمینه وجود دارد .
حرف زدن، این کار به ظاهر ساده که همگان با آن سر و کار داریم، آن هم از صبح تا شب، در خانه و بیرون، با آشنا و ناآشنا، برای خود فوت و فن خاص دارد . آموختنش هم لازم و مفید نیست . بی جهت نیست که غربی‏ها درباره «آیین سخنرانی‏» کتاب می‏نویسند و شرقی‏ها در زمینه «فن خطابه‏» دست‏به تالیف می‏زنند .
از این روش سود بجوییم تا کلام، پل ارتباطی ما و دیگران شود

مهارت سخن گفتن شامل تعدادی مهارت است که یادگیری و به کار بردن صحیح آنها باعث افزایش کیفیت سخن گفتن خواهد شد.
این مهارت‌ها عبارتند از:
▪ آغاز صحیح مکالمه (جلب توجه شنونده)
▪ استفاده از واژه‌هایی متناسب با موقعیت ارتباط (موضوع صحبت، پایگاه اجتماعی طرف گفت‌وگو و موقعیت زمانی و مکانی گفت‌وگو)
▪ کاربرد مناسب عوامل فرازبانی مانند سرعت، شدت (بلندی و کوتاهی صدا)، مکث و زیر و بمی صدا
▪ کاربرد صحیح نشانه‌های غیرکلامی (حرکات بدن و ژست‌های چهره)
▪ رعایت نوبت‌ در سخن گفتن
▪ استفاده مناسب از خرده‌مهارت توضیح دادن
▪ استفاده مناسب از خرده‌مهارت پرسیدن
● آغاز صحیح مکالمه
آیا هرگز به ارتباطات شفاهی خود فکر کرده‌اید؟ شما چگونه به دیگران می‌فهمانید که می‌خواهید صحبت کنید؟
شروع خوب یا آماده‌سازی چیزی بیش از مثلاً یک معارفه ساده در آغاز مکالمه شفاهی است. این مهارت کارکردهای متنوعی دارد. ایجاد حالت آمادگی در شنونده از طریق برقراری تفاهم، جلب توجه و افزایش انگیزش، مشخص کردن انتظارات ما از شنوندگان، تشریح نقش دو طرف (گوینده و شنونده) در ادامه رویداد ارتباطی مورد نظر و یادآوری ارتباط‌های قبلی و تعیین سطح اطلاعات شنونده در زمینه مورد بحث از مهم‌ترین کارکردهای یک شروع خوب هستند.
به عبارت دیگر آماده‌سازی مناسب دیگران باعث جلب توجه مخاطب و افزایش انگیزه او می‌شود که خود به خود فرد را به سوی مشارکت در رویدادهای ارتباطی می‌کشد.
● استفاده از واژه‌های متناسب با موقعیت ارتباطی
هر ارتباط زمانی حول یک موضوع خاص مانند خرید و فروش، تحصیل و غیره رخ می‌دهد. بدیهی است هرکدام از بافت‌های مکالمه‌ای یاد شده حوزه‌های واژگانی خاص خود را دارد و ما هنگام سخن گفتن از واژگان مخصوص حوزه مورد نظر استفاده می‌کنیم.
نکته مهمی که هنگام سخن گفتن باید به آن توجه کنیم، پایگاه اجتماعی (سن، شغل، جنس و…) مخاطب است. به‌طور مثال هر زن یا مردی هنگام صحبت با جنس مخالف خود نباید از همان زبانی استفاده کند که هنگام صحبت با هم‌جنس خود استفاده می‌کند همچنین نوجوانان و جوانان در صحبت‌هایشان در جمع همسالان از الفاظی استفاده می‌کنند که نباید هنگام صحبت با بزرگسالان استفاده کنند زمان و مکان هم در این مورد بسیار حائز اهمیت است. جوانان باید یاد بگیرند فضای گفت‌وگو در زمین ورزش، کلاس درس، خانواده و دیگر محیط‌های زمانی و مکانی متفاوت است و در هر فضا باید به‌گونه‌ای سخن گفت.
● نشانه‌های غیرکلامی
نشانه‌های غیرکلامی گاهی می‌توانند جایگزین پیام‌های کلامی شوند. مثلا به جای گفتن بله می‌توان در برخی موقعیت‌ها با حرکت سر به سمت پایین از نشانه غیرکلامی استفاده کرد. این نشانه‌ها گاهی به نقش تقویت‌کننده پیام‌های کلامی ظاهر می‌شوند مثلا هنگامی که در هنگام خداحافظی دست خود را هم تکان می‌دهیم. به‌طور کلی می‌توان نشانه‌های غیرکلامی را به دو گروه تقسیم کرد: حرکات اعضای بدن که هنگام انتقال افکار خود به دیگران استفاده می‌کنیم و ژست‌های چهره و حرکات چشم که هنگام برقراری ارتباط و انتقال افکار از آن استفاده می‌کنیم.
● رعایت نوبت
براساس قاعده‌ای که پذیرفته شده است شرکت‌کنندگان در یک گفت‌وگو نقش خود را باید به نوبت به عنوان شنونده یا گوینده ایفا کنند. این قاعده بر این اساس که تا یکی از دو طرف به تناسب از سهم خود استفاده نکرده و سخن خود را به پایان نرسانده است، دیگری شروع به سخن گفتن نمی‌کند. این قاعده به همه می‌آموزد که شنونده خوبی برای پیام‌های دیگران باشند و به‌اصطلاح وسط حرف دیگران نپرند. رعایت این قاعده بسیار مهم است.
● مهارت توضیح دادن
یکی از مهم‌ترین خرده‌مهارت‌های سخن گفتن؛ توضیح دادن است. توضیح دادن یعنی فهماندن مطالب به دیگران که بخش زیادی از مکالمات روزمره ما را شامل می‌شود. در واقع همه ما به جز در مواردی که در حال پرسیدن، امر کردن و همدلی هستیم مشغول ارائه اطلاعات، اخبار، راهنمایی، توجیه و در یک کلام توضیح دادن هستیم. توضیح دادن باید به‌طور سازمان‌یافته یا استفاده از اصطلاحات درست و مناسب باشد. ما باید قبل از هر توضیحی روی موضوع اصلی متمرکز شویم و سپس به صورت توصیفی، تفسیری یا استدلالی به توضیح موضوع موردنظرمان بپردازیم.
● مهارت پرسیدن
یکی از متداول‌ترین کارهایی که ما هر روز از آن در تفهیم و تفاهم با دیگران استفاده می‌کنیم پرسش است. پرسش‌های ما بیشتر کلامی هستند اما گاهی هم غیرکلامی هستند. هنگامی که دانش‌آموزی سر کلاس دست خود را برای کسب اجازه سخن گفتن بالا می‌برد در واقع از استاد خود می‌پرسد آیا اجازه صحبت کردن دارد یا نه.
مطالعات نشان می‌دهد که بین ۳۰ تا ۴۰ درصد گفته‌های مردم جمله‌های پرسشی است. کسب اطلاعات از حالت‌های عاطفی، وضعیت جسمی و روانی مخاطب، ایجاد علاقه و کنجکاوی در مخاطب، به حداکثر رساندن فعالیت ذهنی و عملی مخاطب سنجش میزان دانش مخاطب، ترویج و تشویق تفکر انتقادی و قضاوت در مخاطب، تشویق مخاطب برای شرکت در بحث و جلب توجه او از طریق پرسیدن سوالات غیرمعمول از مهم‌ترین کارکردهای پرسش است.
● پایان مکالمه
برای پایان دادن به مکالمه برحسب موقعیت و مخاطب نیاز به مقدمه‌چینی است و باید از شیوه مناسبی بهره گرفت. خاتمه دادن به گفتار بدون آمادگی طرف مقابل برای این پایان با حالت رضایت‌بخش به تعامل زبانی کار درستی نیست. برای این کار می‌توان از علائم و نشانه‌های کلامی و غیرکلامی استفاده کرد. مثلا نگاه کردن به ساعت.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 15 دی 1394نظر دهید »


جادوی نفوذ در دلها

تمام افرادی که ما با آنها در ارتباطیم به دنبال گمشدهٔ خود در این دنیای بزرگ می‌گردند. خود ما نیز به دنبال کسی هستیم که اگر اوقاتی را با او سپری می‌کنیم این دقایق از بهترین‌ها و به یاد ماندنی‌ترین لحظات زندگی مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافیان بیشتر باشد ارتباطمان شکل بهتری به خود می‌گیرد. اگر بتوانیم در چند برخورد اول مخاطب‌مان را بشناسیم شاید بتوانیم از تنش و درگیری‌های بعدی جلوگیری کرده باشیم و یا شاید سرعت برقراری ارتباطمان بیشتر باشد.

افراد را از نظر روحی می‌توانیم به سه دسته:
۱ - بصری
۲ - سمعی
۳ - لمسی
تقسیم کنیم و این از ضروری‌ترین دانستنی‌ها می‌باشد. ممکن است کسی هر سه حالت را داشته باشد اما به طور حتم یکی از این حالتها غالب است‌. حالا ببینیم که این کیفیت‌ها چگونه‌اند:
● افراد بصری‌: این افراد بیشتر به کیفیت‌های دیداری توجه دارند و تصاویر برای آنها اهمیت بیشتری دارد. سریع صحبت می‌کنند و… از حرکات دست بسیار استفاده می‌کنند و هر آنچه را تعریف می‌کنند به گونه‌ای می‌گویند که مخاطب تصویر آن را در ذهن خود ببیند.
● افراد سمعی‌:این افراد بیشتر به شنیده‌ها توجه دارند. کلام و طنین و آهنگ را به خاطر می‌سپارند. هیجان کمتری دارند. آهسته صحبت می‌کنند و سعی می‌کنند که بیانشان شیوا و رسا باشد.
● افراد لمسی‌: این افراد بیشتر به کیفیت‌های لمسی توجه دارند و از آنچه لمس کرده‌اند صحبت می‌کنند. خیلی آرامند حتی یک نوع رخوت و سستی را می‌توان در آنها دید. احساس آنها از دیگران عمیق‌تر است‌. برای شناخت این افراد تنها کافیست این قصه را به دقت بخوانید:
سه دوست با کیفیت‌های حسی متفاوت با هم به باغی می‌روند و هنگامی که برگشتند کافی است که از هر یک از آنها بپرسیم که گردش چطور بود؟
نفر اول می‌گوید: آنقدر زیبا بود که حد نداشت‌. آسمان آبی و درختها سرسبز، آب آنقدر زلال بود که کنار رودخانه معلوم بود. کاش با خودمان دوربین برده بودیم‌… آفرین‌، او یک فرد بصری است‌.
نفر دوم اینگونه تعریف می‌کند: آدم واقعاً نیاز دارد گاهی از سر و صدای شهر دور باشد و به صدای طبیعت گوش دهد. صدای رودخانه آنقدر لذتبخش بود. باور کن پرنده‌ها قشنگ‌تر می‌خواندند… درست حدس زدید، او یک فرد سمعی است‌.
نفر سوم می‌گوید: در آن سایه خنک که روی پوستمان وزش نسیم را کاملاً حس می‌کردیم و از همه بهتر وقتی بود که پاهایمان را در آب خنک فرو می‌بردیم‌… این که دیگر از همه راحت‌تر بود. او یک فرد لمسی است‌. متوجه شدید که به راحتی می‌توان این حالتها را در افراد مختلف تشخیص داد. حال دانستن این موضوع شما را در ارتباط قوی‌تر و صمیمیت و تأثیر گذاری بیشتر کمک می‌کند.
با هر تیپی از افراد باید مثل خودش و براساس کیفیت حسی خودش رفتار کرد. این به معنای خلاف میل خود عمل کردن نیست‌، بلکه برای تأثیرگذاری بیشتر است‌. اگر لازم است از رئیس خود چیزی بخواهید، فرزندتان را در مورد موضوعی نصیحت کنید و یا همسر خود را راهنمایی کنید با دانستن این که با هر کسی با کیفیت حسی متفاوت چگونه رفتار کنید، بهتر می‌توانید ارتباط برقرار کنید و اطلاعات لازم را انتقال دهید.
با بصری‌ها چگونه رفتار کنیم‌؟ افراد بصری به هر آنچه به چشم آید بیشتر توجه می‌کنند. بصری‌ها عاشق گل اند. دوستدار هدیه دادن و هدیه گرفتن هستند. به کاغذ کادو و هدیه علاقه‌مندند. به این که از دید دیگران چگونه‌اند، خیلی اهمیت می‌دهند. با بصری‌ها باید پرشورتر و پرهیجان‌تر بود. باید خلاصه صحبت کرد. توضیح و تفسیر زیاد حوصلهٔ آنها را سر می‌برد. از حرکات دست و چهره در هنگام صحبت بهره ببرید. برای بصری‌ها کادو ببرید. رفتاری مؤدبانه و محترمانه داشته باشید به احترام آنها بلند شوید، آنها از آدم‌های شُل و وِل متنفرند و عاشق هیجان‌اند.
▪با سمعی‌ها چگونه رفتار کنیم‌؟
سمعی‌ها به شنیده‌ها توجه دارند. به گفتار مؤدبانه و محترمانه‌. به اظهار علاقه گفتاری «به دوستت دارم‌.» به موسیقی و صدای خوش توجه نشان می‌دهند. با سمعی‌ها کمی آرام‌تر از بصری‌ها صحبت کنید. شمرده و متین باشید. تشویق‌تان بیشتر کلامی باشد. یک «آفرین‌» و «دوستت دارم‌» برای یک سمعی هزار مرتبه بیشتر از «یک هدیه‌» می‌ارزد. تند صحبت کردن با آنها بی‌ادبی تلقی می‌شود.
▪ با لمسی‌ها چگونه رفتار کنیم‌؟
لمسی‌ها بسیار ملایم اند. آنقدر که به نظر بعضی‌ها شل و ولند. اما در ملایمت آنها متانت است‌. لمسی‌ها به آنچه با دست حس می‌کنند خیلی میانه گرمی دارند. لمسی‌ها را باید در آغوش کشید. دستانشان را به گرمی فشرد. آنقدر که با نوازش و در آغوش کشیدن و بوسیدن می‌توان محبت را به لمسی‌ها ابراز کرد با «دوستت دارم‌» و «هدیه‌» این کار میسر نیست‌. با لمسی‌ها ملایم صحبت کنید. مثل این که دیگه بهتر از این نمیشه‌، همهٔ عزیزانمان را می‌توانیم شاد کنیم‌. اما مواظب باشید درست تشخیص دهید


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 15 دی 1394نظر دهید »

متافيزيك و مراقبه فكري

امام صادق(عليه السلام): فكر، آينه حسنات ، كفارة گناهان ، نور قلب و ماية حسن خلق است

و اصلاح آخرت و آگاهي از فرجام كارها و فزوني علم را در پي دارد، فكر خصلتي (عبادتي) است

كه هرگز خداوند، به مانند آن عبادت نشده است. رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند:

يك ساعت انديشيدن از عبادت يك سال بهتر است و كسي به اين منزلت و مقام نرسد مگر آنكه

خداوند او را از نور معرفت و توحيد بهره مند گرداند. مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه، باب بيست

وششم، ص87…………………

امام علي(عليه السلام): هركه انديشة خود را شبها بيدار نگه دارد، به اوج خواست خويش

دست يابد. ميزان الحكمه، ص4705،ح16173


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 15 دی 1394نظر دهید »

می خوام به خدا هم محبت کنم

هم نشینى با فقیران

«یا اَحْمَدُ؛ مَحَبَّتى مَحَبَّةُ الْفُقَراءِ فَادْنِ الْفُقَراءَ و قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ;

اى محمد؛ دوستى من دوستى فقراست،پس هم نشین و هم مجلس فقرا باش.»

فقراى وارسته و آزاده و بى اعتناى به جلوه ها و مظاهر دنیا، محبوب خدایند و محبت به آنها محبت به خداست و آنها، كسانى هستند كه به آن ویژگى هاى ارزشمندى كه ذكر شد، زینت یافته اند. خداوند به رسولش فرمان مى‌دهد: با این فقرا معاشرت داشته باش و به مجلس و جمع آنها در آى و آنها را به خود نزدیك ساز.



موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 15 دی 1394نظر دهید »

1 2 ...3 ... 5 ...7 ...8 9 10 11 12 ... 17

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو