جايگاه امنيّت ، در نظام اسلامى

از منظر متون اسلامى ، امنيت اجتماعى ، يكى از بزرگ ترين و گواراترين نعمت هاى الهى است كه با نعمت تن درستى و سلامت برابرى مى كند ، همه مردم به آن نياز دارند و بدون آن ، شادى در زندگى بى مفهوم است ؛ ولى با اين همه ، كمتر كسى قدر اين نعمت بزرگ را مى داند :

نِعمَتانِ مَكفورَتانِ : الأَمنُ وَالعافِيَةُ . [۱]

دو نعمت اند كه ناسپاسى مى شوند: امنيت و سلامت .

در مقابل ، نبودِ امنيت ، يكى از سخت ترين مجازات هاى الهى است . زندگى براى مردمى كه امنيت ندارند ، لذّتبخش نيست و معيار ارزش وطن ، ميزان برخوردارى آن از امنيت است ؛ بلكه چنان است كه از امام على عليه السلام روايت شده است :

شَرُّ الأوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ . [۲]

بدترين وطن، جايى است كه ساكنانش در آن، در امان نباشند.

[۱] . ر . ك : ص ۵۰۰ ح ۴ .

[۲] . ر . ك : ص ۵۰۴ ح ۱۴ .


منبع : دانشنامه قرآن و حديث 7 سال انتشار : 1390 از صفحه 493 تا صفحه 497


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 29 اسفند 1394نظر دهید »

امام رضا عليه السلام: دَعاهُ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ عَلىٌّ عليه السلام: قَد أجَبْتُكَ عَلى اَنْ تَضْمَنَ لى ثَلاثَخِصالٍ . قالَ: وما هِىَ يا اَميرَالمُؤمِنينَ ؟ قالَ: لاتُدْخِلْ عَلَىَّ شَيْئا مِنْ خارِ جٍ وَ لا تَدَّخِرْعَنّى شَيْئا فِى الْبَيْتِ، وَ لا تُجحِفْ بِالْعِيالِ . قالَ : ذاكَ لَكَ يا اَميرَ الْمُؤمِنينَ ، فَاَجابـَهُعَلىُّ بنُ اَبى طالِبٍ عليه السلام ؛

مردى، امير المؤمنين عليه السلام را به ميهمانى دعوت كرد . حضرت فرمودند :مى پذيرم به شرط اين كه سه قول به من بدهى . عرض كرد : چه قولى اى امير المؤمنين؟ فرمودند : ازبيرون چيزى براى من تهيه نكنى ، حاضرى خانه ات را از من دريغ ننمايى و به زنو فرزندنت زور نگويى . عرض كرد : قبول مى كنم اى امير المؤمنين . پس على بن ابىطالب عليه السلام دعوت را پذيرفتند .
[عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۴۵، ح ۱۳۸]


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 29 اسفند 1394نظر دهید »

تكميل دين با خوش اخلاقي ـ رمز موفقيت پيامبر اكرم (ص) داشتن اخلاق نيكو بوده است

يَا عَلِيُّ أَرْبَعٌ مَنْ يَكُنَّ فِيهِ كَمَلَ إِسْلاَمُهُ اَلصِّدْقُ وَ اَلشُّكْرُ وَ اَلْحَيَاءُ وَ حُسْنُ اَلْخُلُقِ.

سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله به أمير المؤمنين عليه السّلام :

اى على! اگر چهار خصوصيّت در كسى باشد اسلام او كامل است: راستگويى، سپاسگزارى، شرمسارى و خوش اخلاقى.

تحف العقول، ص9


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 29 اسفند 1394نظر دهید »


عقوبت بعضي از كارها در دنيا به سرعت انجام مي شود

يَا عَلِيُّ أَرْبَعٌ أَسْرَعُ شَيْءٍ عُقُوبَةً رَجُلٌ أَحْسَنْتَ إِلَيْهِ فَكَافَأَكَ بِالْإِحْسَانِ إِسَاءَةً وَ رَجُلٌ لاَ تَبْغِي عَلَيْهِ وَ هُوَ يَبْغِي عَلَيْكَ وَ رَجُلٌ عَاقَدْتَهُ عَلَى أَمْرٍ فَمِنْ أَمْرِكَ اَلْوَفَاءُ لَهُ وَ مِنْ أَمْرِهِ اَلْغَدْرُ بِكَ وَ رَجُلٌ تَصِلُهُ رَحِمُهُ وَ يَقْطَعُهَا.

سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله به أمير المؤمنين عليه السّلام :

اى على! چهار كس زودتر كيفر شوند: مردى كه به او خوبى كنى و وى به جاى آن به تو بدى كند، مردى كه تو به او ستم نكرده‌اى ولى وى به تو ستم مى‌كند، مردى كه با او در انجام امرى پيمان بسته‌اى و وفادار به آن هستى در حالى كه او در صدد خيانت به توست و مردى كه تو با او صله رحم كنى ولى او با تو قطع رابطه كند.

تحف العقول، ص۹

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 29 اسفند 1394نظر دهید »

نتیجه‌ی فوری صله رحم

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنَّ أعجَلَ الخَيرِ ثَوابا صِلةُ الرَّحِمِ؛
ثواب صِله رَحِم، زودتر از ثواب هر كار خير ديگرى مى رسد.

حكمت نامه پيامبر اعظم(ص): ج12، ص382


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 29 اسفند 1394نظر دهید »

به زحمت افتادن برای مهمان
برخی احادیث، به زحمت افتاد برای مهمانی را نکوهش کرده اند اما برخی حدیث ها به زحمت افتادن برای مهمانی را شایسته دانسته اند؟ آیا این حدیثها با هم تنافی و تعارض ندارند؟

رواياتى كه موضوع «تكلّف» يعنى به زحمت افتادن براى مهمان در آنها آمده ، به سه دسته تقسيم مى شوند :

۱ . رواياتى كه توصيه مى كنند هنگامى كه شخصى به مهمانى دعوت شد ، شايسته است پذيرفتن خود را به اين مشروط كند كه ميزبان براى پذيرايى از او ، خود را به زحمت نيندازد .

۲ . رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه تكلّف و به زحمت افتادن براى مهمان دعوت شده كارى شايسته و خداپسندانه است ؛ هر چند براى مهمان ناخوانده چنين ضرورتى وجود ندارد و پذيرايى از وى با هر آنچه فراهم است ، كفايت مى كند .

۳ . رواياتى كه تكلّف را مورد نكوهش قرار داده اند.

گفتنى است كه اين روايات ، با هم تعارضى ندارند و جمع مفهومىِ آنها اين است كه از يك سو ، شايسته است كه مهمان هنگام دعوت ميزبان ، با او شرط كند كه خود را به هيچ وجه به زحمت نيندازد و از سوى ديگر ، متقابلاً شايسته است كه ميزبان ، در حدّ توان ، براى گرامى داشتِ مهمانى كه او را دعوت كرده ، تلاش كند ، البته نه به اندازه اى كه سختىِ آن چنانى اى به خود يا خانواده خويش تحميل كند كه با حكمت مهمانى و نزديك شدن دل ها منافات داشته باشد!


منبع : فرهنگ‌نامه مهماني سال انتشار : 1389 از صفحه 134 تا صفحه 135


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 29 اسفند 1394نظر دهید »

خدایا می‎بخشی مرا؟!

دل تنگی‎های یک انسان با خدا

پروردگارا! ببخش مرا كه از تمسخر دیگران لذت بردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه براى رسوا كردن دیگران تلاش كردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه نمازم، وقت یافتن گمشده‏هاى من است.

پروردگارا! ببخش مرا كه نادانى دیگران را به رُخِشان كشیدم.

پروردگارا! ببخش مرا كه براى همه گردن كشیدم، به غیر از خودم.

پروردگارا! ببخش مرا كه دیگران را وادار به معذرت خواهى كردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه همه‏اش دعا كردم خدایا! مرا از شر خلق دور بدار و یك بار نگفتم: خلقت را از شر من دور دار.

پروردگارا! ببخش مرا كه فكر و دلم از تو عزلت گزید و از گناه نه.

پروردگارا! ببخش مرا كه هر چه با من مدارا كردى، من بر تو خیره‏سرى كردم.
پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه حسرت نداشته‏هایم را خوردم، شاكر داشته‏هایم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه بر بى‏منزلى و بى‏كارى و … گریستم، بر غم فراق از تو گریه نكردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه به فكر زیبایى ظاهر و مد لباس و … بودم، به فكر زیبایى و طهارت باطنم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا كه بارها و بارها به دنبال جنازه این و آن رفتم و فقط با یك «اِ اِ» گفتن، از كنارش گذشتم و هنوز باورم نیست كه من هم رفتنى هستم.

پروردگارا! ببخش مرا كه با رفتار زشتم، دیگران را به دین بدبین كردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه در مجادله با این و آن فهمیدم كه حق با من نیست؛ ولى به رو نیاوردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه براى نظرات دیگران، آنگونه كه حق‏شان بود، ارزش قائل نشدم.

پروردگارا! ببخش مرا كه با پرسش‏هاى مشكل از استادانم، خود را در چشم دیگران بزرگ جلوه دادم و استادانم را تحقیر كردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه موقع تعریف و تمجید دیگران، باورم شد كه راستى راستى كسى هستم!

پروردگارا! ببخش مرا كه تاب شنیدن تعریف از دیگران را نداشتم!
پروردگارا! ببخش مرا كه اگر 1000 تومانم گم شد، غصه‏دار شدم؛ ولى نمازم قضا شد و، آن قدر غصه نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه توان حل مشكل دیگران را داشتم؛ ولى سكوت كردم و گفتم دردسر نمى‏خواهم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه حسرت نداشته‏هایم را خوردم، شاكر داشته‏هایم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا كه اگر 1000 تومانم گم شد، غصه‏دار شدم؛ ولى نمازم قضا شد و، آن قدر غصه نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه واله و شیداى مخلوقاتت شدم و خالقیتت را از یاد بردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه غصه روزى‏ام را خوردم، غصه آخرتم را نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه مدام دروغ گفتم و توجیه كردم كه دروغ مصلحتى بود.

پروردگارا! ببخش مرا كه خود را به خواب زدم تا از انجام كارى كه وظیفه‏ام بود، شانه خالى كنم.

پروردگارا! ببخش مرا كه با دروغ‏هاى مكرر خود، زشتى دروغ را در ذهن فرزندم از بین بردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه اهل حرف بودم، اهل عمل نبودم.

پروردگارا …

پروردگارا!!! می‎بخشی مرا ؟؟؟؟

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

آقای بهجت و ضمانت امام صادق (ع)
در هر حال، آن شخص مى گفت: شب خواب ديدم كسى در مى زند، امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ بود، دستش را بوسيدم، وارد خانه شدند و مقدارى نشستند،و هنگام تشريف بردن ديدم چيزى زير تشك گذاشتند،

اگر كسى قناعت كند، مايحتاجش به او مى رسد، هر چند زياد باشد، از سخنان امام صادق ـ عليه السّلام ـ است كه فرمود: « ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لا يَفْتَقِرَ. » من براى كسى كه ميانه روى پيشه كند، ضمانت مى كنم كه نيازمند ديگران نگردد

از سخنان امام صادق ـ عليه السّلام ـ است كه فرمود: « ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لا يَفْتَقِرَ. » من براى كسى كه ميانه روى پيشه كند، ضمانت مى كنم كه نيازمند ديگران نگردد.

شخصى از اهل علم مى گفت: در كربلا يا نجف كه بوديم، گاهى در مضيقه قرار مى گرفتيم به حدّى كه آب و نان نداشتيم، خانواده مى گفت: فلان آقا مرجع است، برو از او بخواه؛ و من مى گفتم: اين كار را نمى كنم، و اگر اصرار بكنيد مى گذارم و از خانه بيرون مى روم.

اين جاست كه انسان هاى موجّه موظّفند كه به مستحقّين و افراد باحيا و عزّت نَفْس كه نه تنها اظهار فقر و احتياج نمى كنند، بلكه چه بسا اظهار غنا و دارايى مى نمايند: « يُنْفِقُ نَفَقَةَ الْفُقَرآءِ وَ يَتَظاهَرُ كَالاْءَغْنياءِ.»؛ (مانند افراد نيازمند خرج مى كند، و مانند اغنيا تظاهر به دارايى مى كند.) كمك كنند و افرادى را جهت فحص و تجسّس از حال آن ها قرار دهند.

در هر حال، آن شخص مى گفت: شب خواب ديدم كسى در مى زند، امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ بود، دستش را بوسيدم، وارد خانه شدند و مقدارى نشستند،و هنگام تشريف بردن ديدم چيزى زير تشك گذاشتند، بعد از تشريف بردنشان در عالم خواب نگاه كردم ببينم چه گذاشته اند، ديدم يك فلس عراقى را گذاشته اند، كه كوچكترين واحد پول عراق و « أَقَلُّ ما يُباعُ وَ يُشْتَرى بِهِ »؛ (كمترين مبلغى كه مى توان با آن چيزى را خريد و يا فروخت.) است كه شايد فقرا هم آن را قبول نكنند از خواب بيدار شدم و بعد از آن خواب ديگر به فقر گرفتار نشدم. از اصفهان حواله ى صد يا هشتاد تومان رسيد و وضع ما رو به بهبودى رفت. ما كه چنين ملاذ و ملجأى تكيه گاه و پناه گاهى . داريم، چه احتياجى به ديگران داريم؟! محال است كسى راه قناعت را پيشه نكند و به آن چه دارد راضى گردد برعكس، اگر كسى قناعت كند، مايحتاجش به او مى رسد، هر چند زياد باشد، از سخنان امام صادق ـ عليه السّلام ـ است كه فرمود: « ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لا يَفْتَقِرَ. » [1]من براى كسى كه ميانه روى پيشه كند، ضمانت مى كنم كه نيازمند ديگران نگردد.

[1] كافى، ج 4، ص 53؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 64؛ ج 3

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

یک برنامه هفتگی برای گناهان!!
امام کاظم علیه السلام فرموده است: «از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را خواهد، و اگر گناه و کار بدی کرده در آن گناه از خدا آمرزش خواهد و توبه نماید.» (الکافی، ج2، ص453)

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و اله وسلم) فرمودند: ” لا یَکُونُِ العَبدُ مُومِناً حتّی یُحاسِبَ نَفسَهُ اَشَدَّ مِن مُحاسَبَةِ الشّریکِ شَریکِهُ وَ السَّیِّدِ عَبدَهُ” (بحارالانوار، ج77، ص88 و ج70، ص72.) انسان مؤمن نخواهد بود، تا اینکه به حساب نفسش برسد شدید تر از حسابرسی شریک با شریک و مولی با بنده اش.

از اموری که امام خمینی (ره) در چهل حدیث بسیار به آن تأکید نموده است: «مشارطه، مراقبه و محاسبه» است.

مشارطه: اول هر روز با خود شرط کنیم که آن روز را گناه نکنیم.

مراقبه: در طول روز بر این شرطی که نموده ایم مراقبت کنیم تا از آن تخلف ننمائیم.

محاسبه: در پایان روز و انتهای شب محاسبه نمائیم که چقدر بر شرط خود پایبند بوده ایم.

بخش سوم که محاسبه است در این میان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و شیطان همیشه تلاش می کند تا ما بر انجام این مهم موفق نباشیم. (امتحان کنید متوجه می شوید که فراموشی در این بخش بسیار است.)
خداوند متعال می فرماید: «کسانی که در راه ما مبارزه و مجاهده می کنند ما آنها را به راه هایمان هدایت می کنیم»

شب، موقع خواب بنشینیم ببینیم چه کار کرده‌ایم، چشممان کجاها نگاه کرده، زبانمان چه‌ها گفته، کجاها رفته‌ ایم، چه کارها کرده‌ایم.

اگر کار بدی کرده بودیم، خودمان را سرزنش کنیم، به خودمان بگوییم : ألم یأن للذین ءآمنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله. و تصمیم بگیریم آن کار را نکنیم، صبح‌ها با خودمان شرط بگذاریم که اگر آن کار را کردیم، نَفْسمان را یک جریمه‌ای بکنیم و در طول روز مراقب باشیم که آن کار را انجام ندهیم.

خداوند متعال می فرماید: «والذیکسانی که در راه ما مبارزه و مجاهده می کنند ما آنها را به راه هایمان هدایت می کنیم.» (عنکبوت 69)

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

امام صادق علی السلام می فرماید:
وقتی عذاب و سختی بر بنی اسراییل طولانی شد چهل روز به در گاه خدا گریه و ناله کردند،خداوند متعال به موسی (ع)و هارون(ع)وحی فرمود که آنان را از دست فرعون نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصدسال غیبت موسی(ع)صدو هفتاد سال باقی مانده بود و خداوند به واسطه دعای بنی اسراییل از آن صدو هفتاد سال صرف نظر کرد.آنگاه امام صاق(ع)می فرمایند اگر شما شیعیان چنین تضرع و زاری کنید و فرج ما را بخواهید، خداوند فرج ما را می رساند ولی اگر دست روی دست بگذارید(بی تفاوت بمانید) وقتی کار به نهایت رسید فرج فرا می رسد(بحار الانوار 52/52)


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

دعای دسته جمعی برای آمدن آخرین ذخیره ی خدا
***مرابخوانید تا اجابت کنم شما را***(غافر آیه60)
بقیة الله بهتر است برای شما اگر مؤمن باشید (هود آیه 86)
امام حسن عسگری علیه السلام می فرمایند:
در غیبت فرزندم مهدی (ع) فقط کسانی از هلاکت نجات پیدا می کنند
که برامامت اوثابت قدم مانده وخداوند توفیق دعا برفرج به آنان عطا نماید.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »


وقتي عيد نوروز شد، غسل كن، لباس نو بپوش، خضاب كن، حمّام برو، بوي خوش استعمال كن. بعد مي‌فرمايد: مستحب است روزه بگيريد و بعد از نماز ظهر و عصر چهار ركعت نماز بخوان …

چرا اسلام نوروز را تأیید کرده است؟

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ آیت‌الله العظمی مظاهری جایگاه عید نوروز در اسلام و علت مهر تأیید ائمه اطهار (ع) بر این عید را تشریح کرده‌اند.

متن سخنان این مرجع تقلید به شرح ذیل است:

انواع عيد

ما ايرانيها سه عيد داريم: اوّل، عيد اسلامي، كه مسلمانهاي ديگر هم دارند، مثل عيد فطر و عيد قربان كه در اين دو عيد نماز عيد هم وارد شده است و در قنوت نماز هم نام عيد ذکر شده ‌است. همچنين عيد مولود پيغمبر اكرم(ص) و يا مبعث آن حضرت.

عيد دوّم، عيد مذهبي است كه فراوان است و همان عيدهايي است كه شيعه دارد و عمده ی اين عيدها، عيد غدير و نيمه ی شعبان است. همه اعياد مذهبي ما مهم است، اما عيد غدير و نيمه شعبان، يعني ميلاد باسعادت حضرت وليّ عصر «ارواح العالمين فداه‌» اهميّت خاصّي دارد.

عيد سوم ما ايرانيها، عيد نوروز مي‌باشد كه يك عيد ملّي است، يعني ايرانيها اين عيد را دارند.

عيد نوروز از نظر اسلام

از روايات فهميده مي‌شود ائمّه طاهرين(ع) اين عيد را نه تنها رد نكرده‌اند بلكه امضاء كرده‌اند. مرحوم محدّث قمي در مفاتيح از امام صادق(ع) چنين نقل مي‌كند كه آن حضرت به معلّي بن خُنيس فرمود: وقتي عيد نوروز شد، غسل كن، لباس نو بپوش، خضاب كن، حمّام برو، بوي خوش استعمال كن. بعد مي‌فرمايد: مستحب است روزه بگيريد و بعد از نماز ظهر و عصر چهار ركعت نماز بخوان، دو تا دو ركعتي. در ركعت اول بعد از حمد ده مرتبه «انّا انزلنا» و در ركعت دوم ده مرتبه «قل يا ايها الكافرون» در ركعت سوم ده مرتبه «قّل هو الله احد» و در ركعت چهارم ده مرتبه سوره ی فلق و ده بار سوره ناس. بعد دعايي نقل مي‌كند كه جزء نماز نيست و مي‌توان در سجده و غير سجده خواند[1].

اين دعا جمله‌اي دارد كه مي‌فرمايد «فَضَّلْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ» يعني خدايا اين عيد را تو فضيلت دادي و تو بزرگ شمردي. معلوم مي‌شود امامان معصوم(ع) اين عيد را به نام عيد ملّي امضا كرده‌اند.

شايد امضاي ائمّه ی طاهرين(ع) براي دليل ديگري باشد. در بعضي از روايات دارد كه عيد غدير مصادف بوده است با عيد نوروز. يعني روزي كه پيامبر اكرم(ص) اميرالمؤمنين(ع) را به خلافت منصوب كردند، مصادف بوده است با عيد نوروز. نمي‌دانم درست است يا نه. مخصوصاً از نظر علم اعداد و علم رياضي فضيلت ديگري براي اين عيد درست كرده‌اند كه نمي‌دانم درست است يا نه. آنچه مي‌دانم اين است كه اين عيد يك امتيازهايي و خصوصيّت‌هايي دارد كه در اسلام خيلي مطلوب است.

خصوصيت اول

نظافت در عيد نوروز است. مردم لباس نو مي‌پوشند، حمام مي‌روند. اسلام مي‌گويد: «النظافةُ مِنَ الْايمان». از اين روايت فهميده مي‌شود كه آدمي كه نظيف نيست، مسلمان واقعي نيست. قرآن مي‌فرمايد:

(يا بَني ادَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ)[2]

وقتي مي‌خواهي به مسجد بروي، در اجتماعي وارد شوي، نظيف باش، دندانهايت را مسواك بزن، لباس نو بپوش، عطر بزن. اگر عرق پا يا بدنت بو مي‌دهد رفع كن، و بالاخره، تر و تميز وارد اجتماع شو. حتي پيامبر(ص) مي‌فرمايد:

«لَوْ لا اَنْ اَشُقَّ عَلي اُمَتّي لَاَمَرْتُهُمْ بِالسِّواكِ مَعَ كلِّ صَلاةٍ»[3]

مي‌ترسم بر اُمّتم مشقّت و سختي تحميل شود والاّ مسواك كردن را به آنان واجب مي‌كردم.

اسلام دوست ندارد لباس سنگين قيمت باشد. اما به همان اندازه كه نمي‌خواهد لباس سنگين قيمت باشد، مي‌خواهد كه تميز باشد.

تأکید اسلام بر لباس سفید

يكي از عللي كه به پوشيدن لباس سفيد سفارش شده است، اين است كه چرك لباس سفيد زود نمايان مي‌شود و مجبورند بشويند. اگر يقه كُت مسلماني چركين باشد، اگر كفش مسلماني خاك‌آلوده باشد، اگر از نظر ظاهر تميز نباشد، اسلامش كامل نيست. اسلام دوست دارد وقتي وارد اجتماعي مي‌شويد تميز باشيد. در روايات مي‌خوانيم وقتي پيغمبر اكرم(ص) مي‌خواستند وارد كوچه بشوند، در آينه نگاه مي‌كردند واگر آينه نبود در آب نگاه مي‌كردند تا لباس و عمامه‌شان كج و نامرتّب نباشد[4]. ما لباسمان ولو ارزان قيمت باشد، بايد تميز باشد. اين خانه تكاني كه در اين عيد وجود دارد، كار خوبي است. در روايات مي‌خوانيم كه وجود تار عنكبوت در سقف، آشغال در زير فرش، چركين بودن صحن يا سالن خانه موجب فقر مي‌شود. رحمت خدا از اين خانه برداشته مي‌شود. ملائكه مي‌روند و شياطين وارد مي‌شوند. در روايات به تميز بودن خانه اشاره شده است.

يكي از وظايف سنگين خانم‌ها اين است كه قبل از آمدنِ شوهرش، خود را و خانه را براي آمدن او مهيّا كند. سرو صورت را آراسته كند. لباسي را كه شوهرش دوست دارد، بپوشد. حتّي بچّه‌هايش را تميز كند. خانه را تميز كند. اگر موقع ناهار است سفره را بيندازد و… والاّ از نظر شوهرداري پايش لنگ است؛ و اگر خانمي، شوهردار خوبي نباشد و وظيفه همسري را به خوبي انجام ندهد، معلوم نيست به بهشت برود.

وقتي به خانه وارد مي‌شوي مواظب باش پايت بوي عرق ندهد، بدنت بو ندهد مواظب باش لباست كثيف نباشد، لباسهاي در خانه‌ات نظيف باشد و بالاخره وقتي وارد خانه شدي اول بايد دست و صورت را بشوييد، وضو بگيريد، اگر وضو نمي‌گيريد تميز باشيد، و اگر تميز نيستيد (به علت سركار رفتن و… ) حتماً دوش بگيريد. با بدن تميز سرسفره بنشينيد.

اينها وظيفه مردي است كه از بيرون وارد خانه مي‌شود. اگر به وظيفه‌اش عمل نكند، از نظر زن‌داري لنگ است و چنين فردي معلوم نيست به بهشت برود.

كار اساسي زن، شوهرداري و بچّه‌داري است. اگر كار اجتماعي دارد، بايد در كنار اين دو وظيفه باشد. زيرا كار اصلي زن بسيار سنگين است.

از اين رو اسلام با عيد نوروز موافق است، زيرا مردم بيشتر به نظافتِ خانه و فرزند و خودشان مي‌رسند.

خصوصيت دوم عيد نوروز

رفت و آمدهايي است كه در اين ايام نوروز انجام مي‌شود. اسلام اين كار را نيز بسيار دوست دارد. پيغمبر اكرم(ص) مي‌فرمايد:

«المؤمِنُ يألَفُ و يُؤلَفُ و لا خَيْرَ في مَنْ لا يَألَفْ وَلا يُؤلَف»[5]

يعني مسلمان آن كسي است كه رفت و آمد با ديگران دارد و مسلمان كسي است كه آلف و مألوف است. مردم او را مي‌پذيرند و مردم را مي‌پذيرد. هم او مردم را دوست دارد و هم مردم او را دوست دارند. هم رفت دارد و هم آمد. بعد مي‌فرمايد: اگر كسي حال گوشه‌نشيني داشته باشد، با هيچ كس رفت و آمد نداشته باشد، حتّي در متن اجتماع نباشد، خيري در اين فرد نيست.

تقواي منفي را اسلام نمي‌خواهد، گر چه چيز خوبي است، ولي اسلام نمي‌خواهد. معناي تقواي منفي آن است كه شما در خانه تنها بنشيني و با كسي رفت و آمد نكني؛ و چون تنها هستي، غيبت نمي‌كني، تهمت نمي‌زني، دروغ نمي‌گويي نگاه به نامحرم نمي‌كني و…

البته انسان گناه نكند خوب است، اما اسلام مي‌گويد تقواي مثبت از تو مي‌خواهم، يعني بايد در متن اجتماع باشي و غيبت نكني. بايد در ميان مردم باشي، اما تهمت نزني، شايعه پراكني نكني، دروغ نگويي و چشم چران نباشي.

پي نوشت ها:

[1]. مفاتيح، اعمال عيد نوروز (فصل يازدهم).

[2]. سوره ی اعراف، آيه ی 31. ترجمه: «اي بني آدم! زينتهاي خود را در مقام عبادت برگيريد.»

[3]. بحارالانوار، جلد 73، صفحه ی 126 و فروع كافي، جلد 3، صفحه ی 22.

[4]. بحارالانوار، جلد 16، صفحه ی 249 (مضمون روايت در متن نقل شده است).

[5]. كنزالعمال، جلد 1، صفحه ی 142، حديث شماره ی 679.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

مهدویت و عدالت خواهی بال سبز شیعه
شیعه پرنده ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده ای است که دو بال دارد. بال سبز و بال سرخ. بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت خواهی و بال سرخ او شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد. . .

مکتب شیعه به عنوان یکی از سه رکن اساسی انقلاب اسلامی ایران در کنار ارکان مردم و رهبری با محتوایی متفاوت از دیگر مکاتب رایج که عموماً در قالب لیبرالیسم و سوسیالیسم مطرح می­شوند، توانست بسترساز انقلابی شود که در روش، آرمان و اهداف تفاوت های بنیادین با مکاتب ماتریالیستی رایج دارند. به شهادت بسیاری از اندیشمندان وجود دو پارامتر اصلی مذهب شیعه “جهاد وشهادت” و “انتظار و مهدویت” باعث آن شد که انقلاب اسلامی ایران قابل گنجاندن درقالب های رایج تحلیل انقلاب ها نباشد.

در جوامع غربى انقلاب ها به صورتى کاملا فرموله رخ مى دهند، به بیان ساده ­تر و درقالب یک فرمول می­توان گفت:"انحطاط طبقه حاکم” و “نارضایتى مردم” پیش شرط وقوع انقلاب ها هستند و انقلاب نیز محصول همین نارضایتی­هاست. نگاه مکتب مارکسیسم نیز به مقوله انقلاب نگاهى کاملا ماتریالیستى با تکیه بر نظریه “زیر بنا” و"روبنا” و اختلافات طبقاتى کارل مارکس است، به عبارت دیگر تمام انقلاب هایی که تا به امروز در جهان به ویژه در دنیای غرب به وقوع پیوسته است را درقالب همین فرمول می­توان تبیین نمود. برای نمونه انقلاب های بزرگی نظیر انقلاب فرانسه، انقلاب بلشویکها در روسیه و یا انقلاب چین را با استفاده از فرمول بالا به راحتی می­توان تبیین نمود. انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک “نمونه خاص” در شرایطی به وقوع پیوست که نه تنها طبقه حاکم روبه انحطاط نرفته بود بلکه در بهترین شرایط به سر می­برد، این امر چه در حوزه سیاست داخلی و چه در حوزه سیاست خارجی به وضوح نمایان بود و فکت های فراوانی (ازجمله افزایش بی­سابقه قیمت نفت در دهه 50 خورشیدی) برای آن وجود دارد. از این رو تئوری هاى غربى در هر دو سطح کاربردى و تئوریک قدرت توجیه و تفسیر این انقلاب را ندارند و روح انقلاب اسلامى ایران با دیگر انقلابهاى جهان تفاوتى بنیادین دارد. میشل فوکو از جمله افرادیست که انقلاب اسلامى ایران را به صورتى مبنایى مورد بررسى قرارداده است.

میشل فوکو فیلسوف، تاریخ­دان و متفکر معاصر فرانسوى و از رهبران اصلی پسا ساختگرایى یا پست مدرن محسوب مى شود. علاقه فوکو به انقلاب اسلامی ایران به دلیل نظریه های خاصی است که او پیرامون مقولات تاریخ، قدرت و مدرنیسم دارد. او این انقلاب را مورد مناسبی برای محک نظریه های خود می بیند(فراهانی، روزنامه رسالت،1385). فوکو از منظر فرهنگی، انقلاب ایران را تحلیل می کند. او از فرهنگ اسلامی و شیعی به عنوان یک پتانسیل قوی سخن به میان آورده و معتقد است مردم ایران با مذهب شیعی و اسلامی خود قدرت و نیرویی تولید می کنند که به واسطه این نیرو رژیم تا دندان مسلح پهلوی وادار به تسلیم می شود. “معنویت” عاملى است که میشل فوکو در خصوص انقلاب اسلامى ایران تکیه زیادى بر روى آن داشته است. میشل فوکو در تحقیقات خود راجع به انقلاب اسلامى ایران، شیفتگى قابل توجهى نسبت به دو مفهوم “انتظار” و “شهادت “پیدا مى کند( نظری، سایت آفتاب، 1385).

وی برخلاف نظریه­پردازان مارکسیست عقیده داشت جز باورهای دینی هیچ عامل دیگری قدرت بسیج این­چنین توده ها را ندارد بلکه این مذهب تشیع است که با تکیه بر موضع انتقادی خود توانسته این چنین بسیج سیاسی به راه اندازد. برخورد با انقلاب ایران، میشل فوکو را به مطالعه در زمینه تشیع برانگیخت و آن چه برای وی حیرت انگیز بود اولا وجود همانندی­ها در الاهیات مسیحی و الاهیات شیعی و ثانیا امکانات نهفته در الاهیات شیعی برای شکستن و برگذشتن از چارچوب گفتارهای مدرن بود. میشل فوکو، انقلاب ایران را نوید بخش ظهور گفتمان رادیکال سیاسی ـ عرفانی جدیدی می‌داند که از دل مفاهیم و آموزه‌های مذهبی که در طی قرون متمادی در پس لایه‌های غبار خرافه، ارتجاع و نسیان مدفون شده بود، سربرآورد است(زرشناس، سایت باشگاه اندیشه، 1386). فوکو در نگاهی به مفهوم انتظار در مذهب شیعه بر این امر تاکید می­کند؛ این اصل که حقیقت با آخرین پیامبر کارش به پایان نمی رسد و بعد از محمد (ص) دور دیگری آغاز می شود که دور ناتمام امامانی است که با سخن خود، با سرمشقی که با زندگی خود می دهند، و با شهادت خود حامل نوری هستند که همواره یکی است و همواره دگرگون می شود، نوری که شریعت را، که تنها برای این نیامده است که حفظ شود بلکه معنایی باطنی دارد که باید به مرور زمان آشکار گردد، از درون روشن می کند. بنابراین امام دوازدهم، هر چند پیش از ظهور از چشمها پنهان است، به طور کلی و قطعی غایب نیست، خود مردمند که هر چه بیشتر نور بیدارگر حقیقت بر دلشان بتابد بیشتر اسباب بازگشت او را فراهم می کنند(میشل فوکو، 1377، ص 42).

بر این اساس، مفهوم معنویت گرایی سیاسی، قلب تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی ایران را تشکیل می دهد. فوکو با نگاهی فرصت­گونه به وجود دو پارامتر شهادت و انتظار در مکتب شیعه از این مکتب به عنوان یک مکتب راهگشا در دنیای پر از بن­بست مدرنیته نام برده است. در مقابل دیدگاه فوکو شاهد روایت دیگری از سوی فرانسیس فوکویاما هستیم که وجود مذهب شیعه و دو پارامتر اساسی و اصلی این مذهب(شهادت و انتظار) را تهدیدی برای بشریت و به ویژه تمدن غرب دانسته و خواستار سدنفوذ در برابر گسترش این مکتب شده است. این روایت به تبع پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اهمیت یافتن گفتمان شیعه در جهان مطرح گردید.

فرانسیس فوکایاما نئومحافظه کار، پژوهشگر و تاریخ نگار ژاپنی الاصل و تبعه ی آمریکاست. وی با شخصیتی نیمه سیاسی ـ نیمه فلسفی دارای سابقه ی کار در اداره ی امنیت امریکا و نیز تحلیلگر نظامی در شرکت «رند» از شرکتهای وابسته به پنتاگون می باشد. وی در سال 1989 با نگارش مقاله «پایان تاریخ و واپسین انسان» که در سال 1991 با تفصیل بیشتر و به همین نام، به صورت کتاب چاپ گردید، به شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته، فوکایاما به دفاع تاریخی از ارزشهای سیاسی غربی برخاست و استدلال کرد که رویدادهای اواخر قرن بیستم نشان می دهد که اجماعی جهانی به نفع لیبرال دموکراسی به وجود آمده است. فوکایاما در کنفرانسی که در اورشلیم برگزار شد به ترسیم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت. او در این کنفرانس که بازشناسی هویت شیعه نام داشت می گوید:
“شیعه پرنده ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده ای است که دو بال دارد. یک بال سبز و یک بال سرخ، بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت خواهی اوست، چون شیعه در انتظار عدالت به سر می برد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست ناپذیر است و نمی توانید کسی را تسخیر کنید که مدعی است فردی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد". بر اساس نظریه فوکایاما بال سبز شیعه همان فلسفه انتظار یا عدالت خواهی است. او می گوید: “بال سرخ شیعه، شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است” شیعه با این دو بال افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهراگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی، اخلاقی و … به آن نمی رسد. وی اضافه می کند؛ آن نقطه که خیلی اهمیت دارد بعد سوم شیعه است: “این پرنده زرهی بنام ولایت پذیری بر تن دارد که آنها را شکست ناپذیر نموده است". در بین کلیه مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت، فقهی است؛ یعنی فقیه می تواند ولایت داشته باشد.

این نگاه، برتر از نظریه نخبگان افلاطون است. فوکایاما معتقد است: «ولایت پذیری شیعه که بر اساس صلاحیت هم شکل می گیرد، او را تهدید ناپذیر کرده است». در توضیح فنا ناپذیری شیعه می گوید: « شیعه با شهادت دو چندان می شود. شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند بیشتر می شود» و جنگ ایران و عراق را مثال می زند. در ادامه می گوید: «شما باید برای غرب هم امام زمان(انتظار) و کربلا(شهادت) و ولایت فقیه بتراشید» برای این کار ایشان مکتب جدیدی به نام «اوانجلیس» عرضه کرد که قدمتش به 1989 بر می گردد یعنی شش ماه بعد از نظریه جدید آقای فوکومایا. آنها معتقدند عیسی ناصری خواهد آمد. هرچه دوباره طول و عرض و ارتفاع امام زمان هست به عیسی ناصری نسبت داده اند! گفته اند زمانی که دنیا پر از ظلم و جور شود عیسی ناصری خواهد آمد تا آن را پر از عدل و داد کند! در همین ر استا شبکه ای درست کردند به نام T . B . N که کارش تحلیل محتوای وقایعی است که در جامعه رخ می دهد وقتی سونامی رخ داد پرفسور هالدینگ زی (شاگرد فوکایاما) بیش از بیست ساعت تفسیر کرد که این یکی از علائم ظهور عیسی مسیح است.

پس این فکر چهار پایه­ی اساسی دارد: اسارت غیبت انتظار نجات، از انتظار و اعتقاد به این که نجات بخشی که اکنون غائب است خواهد آمد و عدالت را مستقر خواهد کرد و بشریت را نجات خواهد داد و حقیقت و عدل و برابری پیروز خواهد شد، به صورت منفیش دشمنان عدالت و عاملین فساد و تبهکاری و کسانی که هیچ مسوولیتی در زندگیشان نمی شناسند و هیچ حدی از شرارت و فسادشان را محدود نمی کنند استناد می کنند، به این معنا مردم را قانع و معتقد می کنند که نجات بشر و استقرار عدالت فقط و فقط موکول به ظهور نجات بخش خاص غیبی است نه هیچ کس و کسان دیگر و چنین استدلال می کنند که اگر ما عدالت را استقرار نمی دهیم و اگر قدرتی یا حکومتی ظلم و فساد می کند، جبری و طبیعی است غیر عادی نیست و چون طبیعی است باید پذیرفت که پذیرفتنی است و چون ناگذیر و حتمی است در برابرش مخالفت و مقاومت ممکن نیست و هر کوشش و فداکاری در راه عدالت و اصلاح عموم بیهوده است، پوچ است.

می بینیم که غیبت – با این گونه توجیه از “انتظار منفی” بهترین وسیله است برای کسانی که جنایت و ظلم و ستم و فساد می کنند و دین و مذهب را آلت منافع گروهی و مادی و سیاسی و معنوی خودشان کرده اند تا به نیابت امام از پیروان او کار بگیرند و بر گرده اندیشه و اقتصاد و زندگی و کوشش و فعالیت آنها سوار شوند. اما همین اصول با همین اعتقادات یعنی اعتقاد به انتظار، اعتقاد به دوره غیبت و اعتقاد به جبری و حتمی بودن نجات در آخرالزمان، یک رویه متضاد با این رویه دارد که بزرگترین قدرت نفی کننده این عوامل است و مردمی که مجهز به این ایدئولوژی اند نیرومند ترین سلاح را برای نابودی فساد و بزرگترین ضربه را برای کوبیدن ظلم و بزرگترین انرژی برای حرکت به طرف آینده دارا می باشند.

منابع:
- عباس فراهانی، روزنامه رسالت، 18/11/1385 ، شماره 6079،ص18، اندیشه سیاسی
- شهریار زرشناس(1386)، بازخوانی کوتاه رویکرد فوکو نسبت به انقلاب اسلامی ایران، سایت باشگاه اندیشه.
- میشل فوکو(1377)، ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومی همدانی، ،تهران: انتشارات هرمس، چاپ سوم.
- میشل فوکو(1380)، ایران: روح یک جهان بی روح، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، ، تهران: نشر نی، چاپ دوم.
- منوچهر محمدی(1380)، انقلاب اسلامی؛ زمینه ها و پیامدها، تهران: نشر معارف.
- محمد مهدی نظری(1385)،بررسی انقلاب اسلامی، سایت آفتاب.

پایگاه فرهنگی ومذهبی آخرین وارث


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »


سیمای امام مهدی (عج) در قرآن کریم
در قرآن، آیات بسیارى وجود دارد كه به شهادت روایات مستند و معتبر، درباره حضرت مهدى(علیه السلام) و قیام جهانى او نازل گردیده است قرآن مجید نیز نسبت‏به این موضوع اهتمام ویژه‏ای داشته و اراده و خواست‏خداوند متعال را بر این می‏داند که دوران کومت‏شیطان به پایان رسد و بساط پیروان او برچیده شود و حتما تمام بندگان صالح خداوند در همه جای زمین به حکومت رسند و سراسر گیتی به آنان سپرده شود تا قوانین اسلام به طور کامل و همه جانبه تطبیق و اجرا و سعادت افراد بشر تضمین و تامین گردد و هدف نهایی از زندگی تحقق پذیرد
بیش از یکصد و بیست آیه از آیات قرآن به مساله مهدویت تفسیر شده است که در اینجا به برخی از آن‏ها اشاره می‏کنیم:
1 - « الم× ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین× الذین یؤمنون بالغیب و …» (1)
امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه فرمودند: «متقیان شیعیان علی علیه السلام هستند و غیب همان حجت غائب است‏». (2)
2 - «و ذکرهم بایام الله‏». (3) از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود: «ایام الله عز و جل ثلاثة: یوم یقوم القائم علیه السلام و یوم الکرة و یوم القیامة; (4)
روزهای خدا سه تا ست: روزی که قائم علیه السلام قیام خواهد کرد، و روز رجعت و روز قیامت‏».
3 - «قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم‏». (5)
از امام صادق علیه السلام درباره این آیه و وقت معلوم سؤال شد. آن حضرت در جواب فرمودند:
«وقت معلوم روز قیام قائم آل محمد است. هرگاه خداوند او را برانگیزد در مسجد کوفه ابلیس می‏آید در حالی که بر زانوهایش راه می‏رود و می‏گوید: ای وای از این روزگار، آن گاه با پیشانیش گرفته شده، گردنش زده می‏شود، آن هنگام روز وقت معلوم است که مدت او به پایان می‏رسد». (6)
4 - «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه کان منصورا»; (7)
«و هر آنکه مظلوم کشته شود پس البته که ما برای ولی او حکومت و تسلط دادیم، پس مبادا در کشتن اسراف کند که او منصور است.»
وقتی از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سؤال شد، آن حضرت در جواب فرمودند:
«آن قائم آل محمد صلی الله علیه و آله است که خروج می‏کند و به انتقام خون حسین علیه السلام دشمنان را می‏کشد. پس چنانچه اهل زمین را به قتل رساند مسرف نخواهد بود.» (8)
5 - «و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»; (9)
«و بگو که حق آمد و باطل نابود شد که همانا باطل محو شدنی و سزاوار نابودی است.»
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: «اذا قام القائم علیه السلام ذهب دولة الباطل; (10) هرگاه قائم علیه السلام بپا خیزد، دولت‏باطل از بین می‏رود [و زایل می‏گردد].»
6 - «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون‏»; (11)
«و به راستی که ما پس از نوشتن در ذکر [تمام کتب آسمانی یا تورات ]در زبور نیز نگاشتیم که البته بندگان صالح من زمین را به ارث خواهند برد.»
علی بن ابراهیم در تفسیرش که منسوب به امام صادق علیه السلام است در معنی این آیه گوید: «فرموده، تمام کتاب‏ها [ی آسمانی] ذکر [خداوند] است، البته بندگان صالح من زمین را به ارث خواهند برد × فرمود: حضرت قائم علیه السلام و اصحاب اویند.» (12)
7 - «و عدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض …»; (13)
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند وعده فرموده که آن‏ها را [در ظهور امام قائم علیه السلام ]در زمین خلافت دهد … .»
امام صادق علیه السلام درمعنای این آیه شریفه می‏فرماید: «درباره حضرت قائم علیه السلام و اصحاب او نازل گشت.» (14)
8 - «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض‏»; (15)
«آیا آن کیست که دعای مضطر را هنگامی که او را می‏خواند به اجابت می‏رساند و رنج و غم را برطرف می‏سازد و شما را جانشینان زمین قرار می‏دهد؟»
از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام درباره این آیه نقل شده است که فرمودند: «این آیه درباره قائم از آل محمد صلی الله علیه و آله نازل شده، هرگاه که خروج کند معمم می‏شود و در کنار مقام نماز گذارد و به درگاه پروردگارش تضرع نماید، پس هیچ پرچمی از او رد نشود.» (16)
9 - «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین‏»; (17)
«و ما اراده کردیم بر آنان که در زمین مستضعف شدند منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.»
روایات در مورد اینکه این آیه درباره امامان از آل محمد صلی الله علیه و آله نازل شده بسیار است که در کتاب «البرهان‏» یاد گردیده است. (18)
10 - «اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها»; (19)
«بدانید که البته خداوند زمین را پس از مردن آن زنده خواهد کرد.»
از امام باقر علیه السلام درباره این آیه نقل شده است که فرمود: « خداوند عز و جل زمین را به وسیله حضرت قائم علیه السلام زنده می‏کند، پس از مردن آن.» (20)
برای رعایت اختصار بقیه آیات را تنها با ذکر شماره و منبع استناد به پایان می‏بریم.
11 - بقره/ 148: «فاستبقوا الخیرات …» (21)
12 - بقره/ 155: «ولنبلونکم بشی‏ء من …» (22)
13 - آل عمران/ 83: «و له اسلم من فی السموات …» (23)
14 - آل عمران/ 200: «یا ایها الذین آمنوا اصبروا و …» (24)
15 - نساء/ 47: «یا ایها الذین اوتوا الکتاب …» (25)
16 - نساء/ 59: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوالله و …» (26)
17 - نساء/ 69: «و من یطع الله و الرسول فاولئک …» (27)
18 - نساء/ 77: «الم تر الی الذین …» (28)
19 - نساء/ 159: «و ان من اهل الکتاب …» (29)
20 - مائده/ 14: «و من الذین قالوا انا نصاری …» (30)
21 - انعام/ 44: «فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا …» (31)
22 - انعام/ 158: «هل ینظرون الا ان تاتیهم …» (32)
23 - اعراف/ 53: «هل ینظرون الا تاویله یوم …» (33)
24 - اعراف/ 157: «الذین یتبعون الرسول …» (34)
25 - اعراف/ 159: «و من قوم موسی …» (35)
26 - انفال/ 33: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و …» (36)
27 - توبه/ 33: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و …» (37)
28 - یونس/ 20: «و یقولون لولا انزل علیه آیة …» (38)
29 - طه/ 135: «فستعلمون من اصحاب الصراط …» (39)
30 - انبیاء/ 11 تا 15: «و کم قصمنا من قریة …» (40)
پی‏نوشتها :
1) بقره/ 1 تا 3.
2) کمال الدین و تمام النعمة، جلد 2، ص 340.
3) ابراهیم / 5.
4) صدوق، خصال، ص 108 و معانی الاخبار، ص 365.
5) حجر / 36 تا 38.
6) دلائل الامامة، ص 240 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 242.
7) اسراء/ 33.
8) کامل الزیارات، ص 63; عیون اخبار الرضا، ص 151.
9) اسراء/ 81.
10) کلینی، روضه کافی، ص 287.
11) انبیاء/ 105.
12) تفسیر قمی، ج 2، ص 77; مجمع‏البیان، ج 7، ص 66.
13) نور/ 55.
14) نعمانی، کتاب الغیبة، ص 126; کافی، ج 1، ص 193.
15) نمل/ 62.
16) تاویل الایات الظاهرة، ص 403; کتاب الغیبة، چاپ مکتبة الصدوق، صص 181 و 182; تفسیر قمی، ج 2، ص 205.
17) قصص/ 5.
18) همچنین ر. ک: شیخ طوسی، الغیبة، ص 113.
19) حدید/ 17.
20) کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 668; کتاب الغیبة، ص 110.
21) ر. ک: کلینی، روضه کافی، ص 313.
22) ر. ک: کتاب الغیبة، نعمانی، ص 132; تفسیر عیاشی، ج 1، ص 68.
23) ر. ک: تفسیر عیاشی، ج 1، ص 183.
24) ر. ک: نعمانی، الغیبة، ص 105.
25) ر. ک: نعمانی، الغیبة، ص 149.
26) ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 253.
27) ر. ک: تفسیر قمی، ج 1، ص 142.
28) ر. ک: روضه کافی، ص 330.
29) ر. ک: تفسیر قمی، ج 1، ص 158.
20) ر. ک: کافی، ج 5، ص 352.
31) ر. ک: تفسیر قمی، ج 1، ص 200.
32) ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 336.
33) ر. ک: تفسیر عیاشی، ج 1، ص 235.
34) ر. ک: کافی، ج 1، ص 429.
35) ر. ک: تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32.
36) ر. ک: مجمع‏البیان، ج 4، ص 543.
37) ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 670; تفسیر عیاشی، ج 2، ص 87.
38) ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 340.
39) تاویل الآیات الظاهره، ص 323.
40) ر. ک: روضه کافی، ص 51.
41) نوشتار پیش رو اقتباس از همین کتاب است

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حکومت جهانی امام مهدی(عج)


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

لااله الا الله

فریاد های قبر

اَلْقَبْرُ یُنادِی کُلُّ یَوْمٍ بِخَمْسَ کَلَماتٌ

قبر در هر روز پنج کلمه را فریاد میزند.

.1 اَنا بَیْتُ الْوَحْدَه فَاحْمِلوا اِلیَّ اَنیساً

من خانه تنهاییم پس با خود انیس و مونسی به سوی من آورید(تلاوت قرآن)

.2 اَنا بَیْتُ الْظُّلْمَه فَاحْمِلوا اِلیَّ سِراجاً

من خانه تاریکی هستم پس با خودتان چراغی به سوی من آورید نافله شب

.3 اَنا بَیْتُ التُرابْ فَاحْمِلوا اِلیَّ فِراشاً

من خانه خاکیی هستم پس با خودتان فرشی به سوی من بیاورید عمل صالح

.4 اَنا بَیْتُ الْعِقابْ فَاحْمِلوا اِلیَّ تَرْیاقاً

من خانه گزندگان هستم پس با خودتان پادزهری به سوی من بیاورید( لااله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله)

.5اَنا بَیْتُ الْفَقْرْ فَاحْمِلوا اِلیَّ کَنْزاً

من خانه فقر هستم پس با خودتان گنجی به سوی من بیاورید( صدقه)


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

ادب با آفريدگار
ادب با آفريدگار ، عبارت است از رعايت حرمت حضور او در همه حالات و حركات و سكنات ، آن گونه كه شايسته عظمت و بزرگوارىِ اوست . اين ادب نيز انواع و مراتبى دارد :

مرتبه اوّل : ترك محرّمات و انجام دادن واجبات الهى .

مرتبه دوم : ترك مكروهات و انجام دادن مستحبّات دينى .

مرتبه سوم : پاكسازىِ دل از آنچه غير خداوند متعال است. با اشاره به همين مرتبه ادب ، امام على عليه السلام فرمود :

كَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا يُشرِكَ فى نِعَمِهِ و إربِهِ غَيرَ رَبِّهِ . [۱] بنده را ادب، همين بس كه در نعمت ها و حاجت هايش ، كسى را جز پروردگار خويش ، شريك نگردانَد .

و اين سخن امام صادق عليه السلام نيز به همين مرتبه اشاره دارد :

القَلبُ حَرَمُ اللّهِ ؛ فَلا تُسكِن حَرَمَ اللّهِ غَيرَ اللّهِ . [۲] دل ، حرم خداست . پس در حرم خدا ، غير خدا را جاى مده .

[۱] ر . ك : ص ۲۳۰ ح ۶۲ .

[۲] جامع الأخبار : ص ۵۱۸ ح ۱۴۶۸ .

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »


اهل بيت(ع) براى اُنس يافتن با خدا چه رهنمودهایی داده اند؟

با توجّه به اهمّيت اُنس با خدا و نقشى كه در سازندگى و تأمين آسايش انسان دارد ، در احاديث اهل بيت(ع) سه ره نمود مهم براى مأنوس شدن با خدا و دل بستگى به او ارائه شده است :

اوّل . ياد خدا كردن ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است :

الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ . [۱]

يادِ خدا ، كليد اُنس است .

بنا بر اين ، انسان ، هر چه بيشتر از اين كليد گنج دل بستگى به خدا استفاده كند ، اُنس او با حضرت حق ، بيشتر مى گردد و به آرامش بيشترى دست مى يابد ، چنان كه قرآن ، تأكيد مى فرمايد :

«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . [۲]

بدانيد كه با ياد خدا، دل ها آرام مى گيرند» .

دوم . پرهيز از مصاحبت با اهل غفلت ، كه آفت ذكر و اُنس با خداست . بدين جهت ، كسى كه مى خواهد با خدا مأنوس باشد ، بايد از معاشرت با انسان هاى غافل ، جدّا اجتناب كند ؛ چرا كه انس با خدا ، با الفت با انسان هاى غافل ، در تضاد است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است :

كَيفَ يَأنِسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ ؟! [۳]

چگونه با خدا مأنوس شود كسى كه از خلق نمى رمد ؟!

بى ترديد ، مقصود از «خَلق» در اين حديث و احاديث مشابه ، ذاكران (ياد كنندگان خدا) نيستند ؛ زيرا معاشرت با اهل ذكر ، خود ، عاملى مستقل براى ياد خدا كردن و اُنس گرفتن با اوست ؛ [۴] بلكه مقصود ، اجتناب از معاشرت با مردم غافل است .

سوم . استمداد از خداوند متعال . اهل بيت(ع) خود ، مكرّر از خدا اين تقاضا را داشته اند كه «اللّهُمَّ اجعَلنا … آنِسينَ بِكَ» [۵] يا «آنِسنى بِكَ يا كَريمُ» [۶] يا «و اجعل اُنسى بِكَ» . [۷] نيز در دعايى كه در صحيفه سجاديّه از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده ، امام عليه السلام وحشت از انسان هاى بد و غافل و نيز انس با خدا و اوليايش را يك جا از خداوند متعال مى خواهد و مى فرمايد :

وَ ألبِس قَلبِىَ الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ وَ هَب لِىَ الاُنسَ بِكَ وَ بِأَولِيائِكَ وَ أهلِ طاعَتِكَ . [۸]

جامه گريز از بدان خَلقت را بر قلب من بپوشان و اُنس به خودت و اوليا و اهل طاعتت را به من عطا فرما .

[۱] ر . ك : ص ۴۶۰ ح ۲۸ .

[۲] رعد : آيه ۲۸ .

[۳] ر . ك : ص ۴۶۲ ح ۳۴ .

[۴] ر . ك : ص ۴۷۵ (كسانى كه شايسته اُنس گرفتن اند) .

[۵] ر . ك : ص ۴۶۴ ح ۳۸ .

[۶] ر . ك : ص ۴۶۶ ح ۴۲ .

[۷] ر . ك : ص ۴۶۶ ح ۴۳ .

[۸] ر . ك : ص ۴۶۶ ح ۴۴ .

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

انتظار فرج، دو ركن اساسى دارد:

الف - نارضايتى از وضعيت موجود؛

ب - اميد به گشايش در زمان آينده.

چگونگى تعامل با اين دو عنصر سلبى و ايجابى، چهره هاى متفاوت انتظار را پديد مى آورد:

۱. انتظار غير مسئولانه: در اين حالت، شخص منتظر اگر چه به وضعيت موجود، معترض است، ولى بدون هيچ گونه تلاش و كوششى، تنها چشم به راه آينده بهتر است.

وضعيت موجود، او را سرخورده و منزوى كرده است و او با دورى گزيدن از روال عمومى جامعه و حوادث سياسى و اجتماعى، اعتراض خويش را از وضعيت موجود، اعلام مى كند.

او تنها در پى آن است كه خود و يا نزديكانش، تحت تأثير وضعيت موجود قرار نگيرند؛ ولى تلاش در راه نجات ديگران را وظيفه خويش نمى داند.

مطابق اين ديدگاه، اصلاح جامعه قبل از ظهور مهدى(ع) اقدامى بيهوده و بى نتيجه است و وظيفه ما تنها آن است كه چشم به راه موعود و منجى باشيم تا او بيايد و نابه سامانى ها را سامان دهد.

۲. انتظار مسئولانه: شخص منتظر مسئول، حالتى سازنده، فعّال، پويا و تأثيرگذار دارد، وضعيت موجود را بر نمى تابد و تلاش مى كند تا زمينه هاى اجتماعى و فرهنگى براى ظهور امام(ع) را آماده كند. او نه تنها از منظر ويژگى هاى فردى، خود را شخصى آماده براى عصر ظهور تربيت مى كند، بلكه از منظر دانش و مهارت هاى ادارى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى نيز آمادگى كامل ورود فرد و جامعه به عصر ظهور را در پيشديد خود دارد و توانايى اداره جامعه مهدوى را داراست.

جامعه مهدوى ، جامعه اى پويا، آماده، گوش به فرمان و شايسته آرمان مهدوى است. از اين رو، پديد آوردن زمينه و آمادگى هاى اجتماعى، تشكيلاتى و فرهنگى نيز مى بايد مورد توجّه باشد.

انتظار فرج مسئولانه، به معناى باور داشتن به اهداف جامعه مهدوى است. منتظر مسئول، در محدوده قدرت و عمل خويش، تلاش در برپايى جامعه اى مطابق با معيارهاى مهدوى را وظيفه خويش مى داند.

تكامل انسان و جامعه، كوشش در مسير بازسازى جامعه بر اساس قسط و عدل، و مبارزه با ظلم و بى عدالتى، از جمله نمودهاى انتظار مسئولانه اند.با اين همه، منتظرِ مسئول مى داند كه عدالت فراگير و جهانى، تنها در سايه دولت مهدوى پديد مى آيد . از اين رو، آماده سازى زمينه هاى ورود به آن دوره را وظيفه خود مى شمرد.

امام صادق(ع) به اين انتظار مسئولانه اشاره نموده و فرموده است:

لِيُعِدَّنَّ أحَدُكُم لِخُروجِ القائِمِ وَ لَو سَهماً.[۱]

هر يك از شما بايد خود را براى خروج قائم آماده كند، هر چند با فراهم آوردن تيرى باشد.

امام زين العابدين(ع) نيز ضمن برشمردن فضايل منتظران، به مسئوليت آنها اشاره نموده و فرموده است:

اُولئِكَ المُخلِصونَ حَقّاً وَ شيعَتُنا صِدقاً ، وَ الدُّعاةُ إلى دينِ اللَّهِ عزّ و جل سِرّاً وَ جَهراً .[۲]

آنان مخلصان حقيقى، شيعيان راستين ما و دعوتگران به دين خدا در پيدا و نهان هستند.

روشن است كه غيبت امام عصر(ع) ، سبب كنار نهادن وظايف مسلمانان در امر به معروف و نهى از منكر، مبارزه با ظلم و تلاش در راه گسترش عدالت نخواهد شد.[۳] از اين رو مى گوييم: احاديث مرتبط با انتظار فرج امام عصر(ع)، افزون بر دو ركن پيشين (نارضايتى از وضع موجود و اميد به آينده بهتر)، به ركن سوم و مهم ترى نيز اشاره دارند، و آن مسئوليت پذيرى در دوره انتظار و آمادگى روحى - روانى و تجربه اندوزىِ علمى و مهارتى در اين دوره و زمينه سازى براى ظهور امام مهدى(ع) و دوره پس از ظهور است. ركن سوم انتظار (مسئوليت پذيرى)، هويت ويژه اى به انتظار مى بخشد و آن را از خمودگى و بى تفاوتى نسبت به آينده، متمايز مى كند.چهار . برخى از احاديث، حالت انتظار فرج را گونه اى گشايش شمرده اند، مانند: «انتِظارُ الفَرَجِ مِنَ الفَرَجِ»[۴] يا «اِنتِظارُ الفَرَجِ مِن أعظَمِ الفَرَجِ».[۵]اين احاديث، در صدد بيان دو مطلب اند:

۱. احساس اميدوارى و اميد به آينده بهتر، گونه اى گشايش و فراخى است كه روح انسانى را از افسردگى و يأس مى رهاند و شادابى و آرامش را به انسان هديه مى كند.

هدف از انتظار فرج، رها شدن از تنگناهاى روحى و روانى و اميد به آينده اى بهتر است كه بخشى از آسايش و آرامش روحى و روانى را نيز تأمين مى كند. از اين رو، نوعى فرج و گشايش شمرده مى شود و حتّى عنوان «مِن أعظم الفرج (از بزرگ ترين فَرَج ها)» را به دست مى آورَد.

۲. انتظار فرج مسئولانه، بخشى از هدف و آرمان انتظار را تأمين مى كند. هدف از انتظار فرج، آن است كه زمينه لازم براى رشد و تعالى فرد و جامعه پديد آيد و آنان به كمال وجودى خود و سعادت اُخروى، دست يابند. هدف نهايى ظهور - كه ساختن جامعه اى مهدوى است - ، تنها پس از ظهور امام مهدى(ع) اتّفاق مى افتد؛ ولى اهداف جزئى تر ظهور - كه تعالى و فوز اُخروى افراد است - ، با حالت انتظار فرج مسئولانه، قابل دستيابى اند ، بدين معنا كه انسانيت انسان، مطابق با معيارهاى الهى شكوفا مى شود و انسان، با تكيه بر گوهر فطرى خويش و با استمداد از عقل و نقل، انسانى در خور عصر مهدوى تربيت مى شود كه به درجه اى از معنويت رسيده و شايستگى سربازىِ امام عصر(ع) و شهادت در ركاب ايشان را يافته است.

اگر انتظار فرج مسئولانه، با اين ويژگى ها تحقّق يابد، عنصر تكامل فردىِ شخص منتظر، به فعليت رسيده است. اين انتظار، هدف فرج را محقّق مى كند و حتّى بالاتر از فرج محسوب مى شود؛ زيرا شخص منتظر، با تكيه بر معارفِ در دسترس خود و بدون حضور معصوم(ع) به اين درجه از رشد و تعالى دست يافته است كه نشان دهنده تلاش فراوان اوست.

اين معنا، در حديثى از امام صادق(ع) نمايان است، آن جا كه در جواب ابو بصير از «زمان فَرَج» فرمود:

يا أبا بَصيرٍ ! وَ أَنتَ مِمَّن يُريدُ الدُّنيا ؟ مَن عَرَفَ هذَا الأَمرَ فَقَد فُرِّجَ عَنهُ لِانتِظارِهِ .[۶]

اى ابو بصير! آيا تو هم از دنياخواهان هستى؟! هر كس اين امر (قيام) را بشناسد ، به خاطر انتظار كشيدنش، گشايش سختى او مى شود.

ملّا صالح مازندرانى در تبيين اين حديث مى نويسد:

امام در پاسخ او فرمود كه و دنيا و زينت آن را مى جويى و به دنبال فرج در دنيا هستى ، و اين ، امرى آسان و كوچك است . فرج اصلى ، همان گشايش اخروى است كه با خلاصى از عذاب ابدى حاصل مى شود و اين فرج ، اكنون براى تو حاصل است ؛ چرا كه تو اين حقيقت را يافته اى و كسى كه اين را بشناسد ، خدا برايش گشايش حاصل نموده ، او در تنگى سينه و وسوسه هاى نفسانى و عذاب آخرت مى رهاند ، و همه اينها به خاطر منتظر فرج بودن اوست ؛ چون اين كار از برترين عبادات است و موجب گشايش حقيقى - كه گشايش اخروى است - ، مى گردد .[۷]

مفهوم عبارت «فرج اُخروى» در اين حديث، در سخنان فيض كاشانى و علّامه مجلسى هم آمده است.[۸]

[۱] ر.ك: ص ۳۵۲ ح ۹۴۲ .

[۲] ر.ك: ص ۳۴۴ ح ۹۳۵ .

[۳] ر.ك: ج ۶ ص ۱۹ (پژوهشى در باره مهم ترين وظيفه پيروان اهل بيت عليهم السلام در عصر غيبت).

[۴] ر.ك: ص ۳۳۵ (انتظار فرج، خود ، فرج است).

[۵] ر.ك: ص ۳۳۷ (از بزرگ ترين فرج هاست).

[۶] ر.ك: ص ۳۳۶ ح ۹۲۶ .

[۷] شرح اصول الكافى ، ملّا صالح مازندرانى: ج ۶ ص ۳۲۴.

[۸] الوافى: ج ۲ ص ۴۳۷، مرآة العقول: ج ۴ ص ۱۸۸.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »


انتظار فرج در احادیث در چه معانی ای به کار رفته است؟

اميد به آينده اى روشن و نيكو و يا «انتظار فرج» ، يكى از مفاهيم پُرتكرار در احاديث است. اين مفهوم، به گونه هاى متفاوت زير، در آيات و احاديث آمده است:

۱. «انتظار فرج» گاه به گونه مطلق و براى دميدن روح اميد در مردم و القاى روحيه پايدارى و صبر در برابر مشكلات در همه زمينه ها به كار رفته است. آيه شريف : «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا؛[۱] به درستى كه با دشوارى، آسانى است» و احاديثى همچون : «اِنتِظارُ الفَرَجِ بِالصَّبرِ عِبادَةٌ ؛[۲] انتظار فَرَج با شكيبايى ، عبادت است» و يا «أفضَلُ العِبادَةِ انتِظارُ الفَرَجِ؛[۳] برترين عبادت، انتظار فرج است» ، به اين مفهوم اشاره دارند.

زاويه ديد اين احاديث، به انتظار فَرَج امام عصر(ع) منحصر نيست؛ بلكه تمام رفتارهاى انسان در حوزه هاى گوناگون را شامل مى شود. زندگى، همراه با مشكلات و سختى هاست و به صبر و پايدارى همراه با اميد به آينده اى روشن نياز دارد تا شادابى و نشاطِ روح و روان را سبب شود.

قاضى تنوخى (م ۳۸۴ ق) با استفاده از آيات، احاديث، حكايات و اشعار زيبا، كتابى با عنوان الفرج بعد الشدّة نگاشته كه دست مايه نويسندگان و شاعران پس از خود قرار گرفته است.اميد به گشايش اوضاع نابه سامان مردمان بويژه مسلمانان و شيعيان با ظهور امام عصر(ع)، يكى از مصاديق روشن قاعده كلّى «انتظار فرج» است، همچنان كه گاه معصومان عليهم السلام ، حديث نبوىِ توصيه به انتظار فَرَج را بر انتظار قيام مهدوى، تطبيق كرده اند.

جناب عبد العظيم حسنى مى گويد: خدمت امام جواد(ع) رسيدم تا از ايشان بپرسم كه : آيا قائم، همان مهدى است يا غير اوست؟ قبل از سؤال من، امام جواد(ع) فرمود:

أفضَلُ أعمالِ شيعَتِنا انتِظارُ الفَرَجِ.[۴]

برترين عمل شيعيان ما ، انتظار فرج است .

۲. گونه دوم مفهوم «انتظار فرج» كه به گونه خالص به نقل از اهل بيت عليهم السلام گزارش و در جوامع حديثى شيعى جمع آورى شده، به انتظار انقلاب مهدوى اشاره دارد و فضايل منتظران را برشمرده است. اين دسته از احاديث، با عبارات متفاوتى، اين مفهوم را بيان كرده اند:

الف - «منتظر لهذا الأمر»، همانند حديث : «مَن ماتَ مُنتَظِراً لِهذَا الأَمرِ كانَ كَمَن كانَ مَعَ القائِمِ فى فُسطاطِهِ؛[۵] هر كس در حال انتظار اين امر بميرد، مانند كسى است كه همراه قائم و در خيمه اوست».

ب - «انتظار قائمنا»، همانند احاديث عرضه دين، كه انتظار قيام امام مهدى(ع)را يكى از اركان باور صحيح، دانسته است.[۶]

ج - «توقّع الفرج»، مانند احاديثى كه به فضيلت اعتقاد به حجّت الهى و توقّع فَرَج با ظهور ايشان تأكيد كرده اند.[۷]د - «المنتظرين لظهوره» ، همانند حديث «إنَّ أهلَ زَمانِ غَيبَتِهِ القائِلينَ بِإِمامَتِهِ وَ المُنتَظِرينَ لِظُهورِهِ أفضَلُ مِن أهلِ كُلِّ زَمانٍ؛[۸]آنان كه در روزگار غيبت او، امامتش را باور داشته و ظهورش را منتظر باشند، از مردم هر روزگار ديگرى برترند».

ه - «المنتظر لأمرنا»، همچون حديث: «المُنتَظِرُ لِأَمرِنا كَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فى سَبيلِ اللَّهِ؛[۹] منتظر امر ما، مانند كسى است كه در راه خدا در خون خود غلتيده است».

و - «منتظرون لدولة الحقّ».[۱۰]

ز - «المنتظر للثانى عشر».[۱۱]

[۱] انشراح: آيه ۶.

[۲] ر.ك: ح ۹۰۶ .

[۳] ر.ك: ص ۳۳۰ ح ۹۱۰ .

[۴] ر.ك: ص ۳۳۲ ح ۹۱۹.

[۵] ر.ك: ص ۳۴۴ ح ۹۳۳ .

[۶] ر.ك: ص ۳۳۹ ح ۹۲۹ - ۹۳۱ (از اركان دين است) .

[۷] ر.ك: ح ۸۹۸ و ۸۹۹ و ۹۰۲ و ص ۳۷۵ (فصل دوم / با شكيبايى ، اميد فرج مى رود) .

[۸] ر. ك: ص ۳۴۴ ح ۹۳۵ .

[۹] ر.ك: ص ۳۵۴ ح ۹۴۳ .

[۱۰] ر.ك: ص ۳۶۲ ح ۹۵۲ .

[۱۱] ر.ك: ص ۳۴۶ ح ۹۳۶ .

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

 

رهنمودهای مقام معظم رهبری در باره سفرهای نوروزی

تلفات سفرهای نوروزی یکی از غصه ها ی من است!
يىك از غصه هاىئ كه هميشه در دل بنده وجود دارد، غصه ى تلفات سفرها است؛ بخصوص در ايام عيد. هرچه ممكن است، بايد سعى كنيد-و همه سعى كنند - كه از وارد آمدن مصيبت در روزهایی كه انسان در انتظار شادمانی است، خوددارى شود. هميشه تا صحبت سفر و جمعيت و رفت و آمد و جاده و اينها ميشود، اين نگرانی و دغدغه انسان را ميفشارد.

از دستاندرکاران سفرهای نوروزی تشکر میکنم
حقیقتا جا دارد تشکر کنم از كسانی كه در ايام تعطيلات نوروز، به جاى اينكه در بین خانواده و دوستان خود، اوقات فراغتى را بگذرانند در بین راهها، در جاده ها، در بیرون از خانواده ها، سرگرم انجام خدمت و فعاليتند. من از همين جا به همه ى كسانى كه مسئول و دست اندركار سفرهای نوروزیند … اظهار سلام و ارادت ميكنم؛ انشاءالله كه همه شان موفق باشند.

مردم
مردم مقررات و قوانین را رعایت کنند

رعایـت قوانیـن رانندگـی هـم واقعـاً جـزو آداب انضبـاط جمعـى و اجتماعی و مردمـى اســـت. افـــراد تســـليم سر به هـــوایی و بی فكـــرى نشـــوند، كـــه جـــان خودشـــان و ديگـــران را بـه خطـر بيندازنـد. …هرچـه ممكـن اسـت، مـا بايـد از ايـن حـوادث ناخواسـته بكاهيـم. اگـر ايـام شـادى و اسـراحت و فراغـت مـردم، خـداى نكـرده بـا يـك تلخـى همـراه شـود. خــب، مــردم بايــد توجــه كننــد.
مسئولان
با معرفت و نیت خالصانه وارد میدان کار شوید

هرچـــه ممكـــن اســـت، تـلاش را بيشـــر كنيـــد و واقعـــاً حوادث و سوانح را بـــه حداقـــل ممكـــن برســـانيد. ايـــن آمارهـــایی كـــه داده شـــد كـــه فــلان قـــدر حـــوادث كـــم شـــده، اينهـــا بنـــده را خوشـــحال نميكنـــد؛ اينها كم است، اينهـــا چيـــزى نيســـت؛ بايــد ما كارى كنيـــم كـــه واقعـــاً ّ - الا بنـــدرت - اتفاقـــى نيفتـــد كـــه شـــادى مـــردم، خشـــنودى و خوشـــحالی مـــردم خـــداى نكرده تبديـــل شـــود به تلخى و تلخكامى.

تلاش کنید تلفات سفرها کاهش پیدا کند

بــا معرفت وارد ميدان كار شويد. مثـلا روز را در مركــز فوريتهــاى پزشکــى در فـلان جــاده كار كرده ايــد، شــب خســته ايد و در حــال اســراحتيد؛ ناگهــان نصــف شــب يــك مجروحــى را مى آورنــد - كــه ممكن اســت ناخودآگاه در ذهــن شمـا بگــذرد كــه بــاز يــك مجــروح آمــد، يــك كار روى دســتمان گذاشــت-ســـخت اســـت ديگـــر؛ در خانه تـــان هـــم كـــه نيســـتيد. بدانيـــد هــمان لحظـه اى كـــه شـما داريـــد اين تلاش را ميكنيد، چشمهاى بيناى مأموران الهى - كرام الكاتبینی - شما را دارند مىبينند.

منبع :khamenei.ir

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 13942 نظر »

تلفات سفرهای نوروزی یکی از غصه ها ی من است
يىك از غصه هاىئ كه هميشه در دل بنده وجود دارد، غصه ى تلفات سفرها است؛ بخصوص در ايام عيد. هرچه ممكن است، بايد سعى كنيد-و همه سعى كنند - كه از وارد آمدن مصيبت در روزهایی كه انسان در انتظار شادمانی است، خوددارى شود. هميشه تا صحبت سفر و جمعيت و رفت و آمد و جاده و اينها ميشود، اين نگرانی و دغدغه انسان را ميفشارد.مقام معظم رهبری.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »


بی‌صبرانه منتظرم تا در شب‌های خیال من طلوع کنی و من چقدر ‌این شب‌های روشن از نام
تو را دوست دارم. نام زیبای تو به من رهایی می‌بخشد. روحم را پرواز می‌دهد. خدای
عشق را شکر می‌کنم که نام تو را بر زبانم نوشت و نگاه مهربانت را به من هدیه داد.
همان خدایی که بی‌قراری را به من بخشید و در کاسه انتظارم صبر ریخت.

صدای
قدم‌های تو در کوچه‌های دل پیچیده است. از این رو همه وجودم را شور انتظار پر کرده
است. امروز به قدر تمام روزهای نیامده دلتنگ تو هستم. حالا به هر طرف که می‌چرخم تو
را می‌بینم و اگر گوش جان بدهم می‌توانم از پرنده‌ها و درخت‌ها، سنگ‌ها و دیوارها؛
حتی از همین طاق نصرت‌هایی که مثل بسیجی‌ها سربند «یا صاحب‌الزمان(عج)» به پیشانی
بسته‌اند صدای تو را بشنوم.

ای یوسفی که یعقوب دلم منتظر عطر پیراهن تو است!

با پاهایی تاول‌زده، کوچه‌های دلنگرانی را طی کرده‌ام تا به خیابان دلتنگی
رسیده‌ام. اهمیتی ندارد که چند روز در راه بوده‌ام یا‌ این راه عاشق‌کش کی به انتها
می‌رسد؛ همین که در مسیر منتهی به نگاه تو باشم برای من کافی است. نه از راهی که
آمده‌ام احساس خستگی می‌کنم و نه از تاول ‌این پاهای مهربان به تنگ آمده‌ام یا
گلایه‌ای دارم.

حالا هم دست‌هایم مسیر آمدنت را نشان می‌دهد؛ نامت برای یک
لحظه از روی لب‌هایم نمی‌افتد و قلبم «جمکرانی» است پر از زائران منتظر و دلشکسته
که همه امیدشان نگاه مهربانانه تو است.

بی‌تو خیابان‌ها یا به بن‌بست می‌رسد
یا آنقدر پر از پیچ‌و‌خم است که تنها سردرگمی را به دنبال دارد. زودتر بیا تا این
پاهای به خواب رفته بیدار شوند و مرا به لحظه‌های آرامش تو برسانند.

کاش
وقتی می‌آیی کوچه‌ها در خواب نباشند. شاعران خواب نباشند. خورشید و پنجره و درخت‌ها
خواب نباشند.
کاش روز میلادت را با روز موعود آمدنت، پیوند می‌زدی و امروز تیتر
اول همه خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها خبر آمدن تو بود.عبدالرحیم سعیدی راد


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

دل های تیره
سوره مبارکه اسراء
آیه شریفه 45

وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا
معنای آیه:

و هنگامی که قرآن می خوانی، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمی آورند، حجاب ناپیدایی قرار می دهیم.
پیام آیه:

بی اعتقادی به آخرت، مانع از این می شود که نورانیت آیات قرآن، دل را روشن کند. بی اعتقادان به آخرت کسانی هستند که غرق در مسائل دنیا هستند و خدا، معنویت و بازگشت به خدا و روز حساب را به فراموشی سپرده اند.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 27 اسفند 1394نظر دهید »

آموزش نظم و قوانین به کودکان
در حدود 9 تا 10 ماهگی کودک نسبت به بدن خود آگاهی بیشتری کسب کرده و به خودکفایی نزدیکتر می شود. کودک در این دوران کم کم می تواند به تنهایی جابه جا شود، سر بخورد و چهار دست و پا راه برود. همچنین می تواند از وسایل خانه بالا برود و هرچیزی را که در دسترس باشد بردارد. برای حفظ امنیت کودک و آرامش خودتان به عنوان والدین لازم است تا محدودیت هایی را برای کودک در نظر بگیرید اما قبل از آن بهتر است بدانید که کدام قوانین مهم تر هستند و چگونه می توانید کودک را به رعایت این قوانین تشویق کنید.

پس از 9 ماهگی کودک مفهوم “نه” را می فهمد اما قبل از 2 تا 3 سالگی نیاز او به تجربه کردن باعث می شود تا از این “نه” اطاعت نکند و بارها یک عمل را برای مشاهده ی تاثیرات آن تکرار کند.

واقعیت این است که نمی توان از کودکان کوچک تر انتظار داشت که به قوانین احترام بگذارند و آنها را اجرا کنند اما در عین حال نباید والدین را از وضع قوانین و محدودیت ها منع کنیم. کودک در هر سنی که باشد در مواردی لازم است تا به طور جدی قوانین را به او گوشزد کنیم، خصوصا در مواردی که کودک به خودش و یا یک موجود زنده دیگر آسیب می رساند و یا می خواهد وسیله ای را خراب کند. در موارد دیگر آنچه که مهم است میزان صبر و بردباری والدین و میزان زمانی است که می توانند به تربیت کودک خود اختصاص دهند.

رفتارهای دیگری هم وجود دارند که می توانند باعث بروز مشکلاتی برای کودک شوند، به طور مثال کشف راه پله ها که می تواند بسیار خطر آفرین باشد و یا عادت پاره کردن و یا پرت کردن اشیا و یا راه انداختن سرو صدا زمانی که به خرید می روید، در همه ی این موارد لازم است که “نه” بگویید اما هیچ تضمینی وجود ندارد که به “نه” شما اهمیت داده شود.

اگر واقعا می خواهید که کودک به وسیله ای آسیب نرساند و یا کار خطرناکی انجام ندهد بهترین روش حذف هرگونه محرک وسوسه برانگیز است تا از شکل گیری رفتار جلوگیری کنید. سعی کنید تا اشیا شکستنی را پنهان کنید و یا از دسترس کودک خارج کنید مثلا می توانید آنها را داخل یک کمد و یا در ارتفاع قرار دهید و راه های دسترسی و ورود کودک را نیز به فضاهایی که ممکن است خطرساز باشد ببندید.

زمانی که تصمیم می گیرید به کودک “نه” بگویید اطمینان حاصل کنید تا تمام افرادی که در تربیت کودک نقش دارند نیز به این “نه” پایبند خواهند بود و همانند شما در برخورد با کودک از صبر کافی برخوردارند. برای گفتن “نه” از صدایی آرام و در عین حال محکم استفاده کنید و این تن صدا را هر بار که کودک رفتارش را تکرار می کند حفظ کنید. باید آرام و در عین حال جدی باشید و به جای استفاده از توضیحات طولانی از جملات کوتاه و سرراست مانند ” با غذا بازی نکن” یا “روی میز نپر” استفاده کنید و حتما وقتی کودک به حرفتان گوش می کند او را تشویق کنید.

در مهمانی ها و یا محیط های خارج از خانه می توانید از روش دادن جایگزین استفاده کنید تا از جنجال و گریه در حضور دیگران جلوگیری کنید. مثلا می توانید یک کیف پر از وسیله به کودک بدهید تا آن را خالی کند و یا مجلات قدیمی را در اختیارش بگذارید تا آنها را پاره کند.

بهتر است تا جایی که امکان دارد به کودک فرصت تجربه بدهید زیرا کودک درآینده تمایل کمتری به انجام آنچه که تجربه کرده است نشان خواهد داد.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »


ﮐﯿﺴﺖ ﻣﻬـــــﺪﯼ(عج) ﺭﺍ ﮐﻨﻮﻥ ﯾﺎﺭﯼ ﮐﻨﺪ؟

ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺭﺳﻢ ﺗﺸﯿّﻊ ﺍﯾﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﮕﺎﺭ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺍ ﺯﺩﻭﺩ،
ﺷﯿﻌﻪ ﺍﯼ؟ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﭼﺮﺍ گوشت ﺷﺪﻩ؟
ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﺷﺪﻩ؟
ﺩﺭ ﺍﺯﻝ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺗﻮ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ…
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟

ﺷﯿﻌﻪ ﻣﻮﻻﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﮐﻦ
ﺍﺯ ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﻦ
ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﻮﻻ ﭼﻮﻥ بوَد؟
ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺵ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻗﻠﺒﺶ ﺧﻮﻥ بوَد
ﻫﯿﭻ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ ﻏﻢ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ! ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﻏﻔﻠﺖ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ؟!
ﻏﺮﺑﺖ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻮﻻﯾﻤﺎﻥ؟

“ﻣﺎ” ﺯﺧﻮﺩ ﻣﻮﻻﯼ ﺧﻮﺩ را ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ،
ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﯾﺶ ﻏﺎﻓﻞ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ
ﮔﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﯾُﻤﻦ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ
ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ

ﺩﺳﺖ ﻣﻬـــــﺪﯼ(عج)ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺎﺳﺖ،
ﻗﻔﻞ ﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻣﺎﺳﺖ

ﻣﺎ ﻋﺒﯿﺪ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﯾﻢ
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﻣﻬـــــﺪﯼّ ﺯﻫﺮﺍ(س) ﮔﺸﺘﻪ ﺍﯾﻢ…
ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﻣﻮﻻ ﺷﺪﯾﻢ
ﺟﻤﻠﮕﯽ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﯾﻢ
ﺍﺯ ﺩﻋﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﺝ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﺪﯾﻢ
ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺭﻩ ﺑﺎﻃﻞ ﺷﺪﯾﻢ !

ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﭘﺎﺳﺨﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ
ﻏﺎﻓﻠﯽ ﺍﺯ ﻏﺮﺑﺖ ﻣﻬﺪﯼ ﺍﮔﺮ
ﮔﺸﺘﻪ ﺍﯼ کوفی نداری خود خبر.

ﻣﻬـــــﺪﯼ ِﺯﻫﺮﺍ(س)ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﺳﺖ
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻧﺴﻞ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺳﺖ
ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻭ ﮐﺮﺑﻼﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﺑﺘﻼﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ
ﮐﻞّ ﺍﺭﺽ ﮐﺮﺑﻼ ﯾﻌﻨﯽ همین
ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺣﺠﺖ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺯﻣﯿﻦ !
ﺷﯿﻌﺎﻥ ‏« ﻫﻞ ﻣﻦ ﻣﻌﯿﻦ ‏» ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ
ﺑﺸﻨﻮﯾﺪ ﺍﯼ ﺣﻖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻭﺵ

ﮐﯿﺴﺖ ﻣﻬـــــﺪﯼ(عج) ﺭﺍ ﮐﻨﻮﻥ ﯾﺎﺭﯼ ﮐﻨﺪ؟
ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ
ﮐﻮ ﺑُﺮﯾﺮ ﻭ ﮐﻮ ﺯﻫﯿﺮ ﻭ ﮐﻮ ﺣﺒﯿﺐ
ﺗﺎ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺯﻫﺮﺍ(س) ﻏﺮﯾﺐ
ﮐﻮ ﺍﺑﻮﻓﺎﺿﻞ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ
ﺳﯿﺼﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﯼ ﺻﺤﺎﺑﯽ ﺭﺷﯿﺪ

ﺻﺒﺢ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍﺳﺖ، ﺩﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪ
ﺑﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ، ﯾﺎﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪ
ﺍﺳﺐ ﻫﺎﯼ ﺭﺯﻣﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﻦ ﮐﻨﯿﺪ
ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺁﺫﯾﻦ ﮐﻨﯿﺪ
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﻩ ﻭﻟﯽّ ﮐﺮﺩﮔﺎﺭ
ﻭﺍﺭﺙ ﺣﯿﺪﺭ، ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ

ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﯿﮏ ﺍﻟﻔﺮﺝ
ﺍﻟﻌﺠﻞ ﯾﺎ ﻣﻮﻻی ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﻌﺼﺮ ﻭﺍﻟﺰﻣﺎﻥ(ﻋﺞ)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »


ذکری برای رهایی از نگاه به نامحرم
جناب شیخ رجبعلی خیاط ذکر « یا خَیرَحَبیبٍ و مَحبوبٍ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ و آلِه» را بعد از دیدن نامحرم موثر و کارساز می دانستند و بارها این ذکر را به اطرافیان توصیه می کردند تا از وسوسه شیطان در امان باشند. می گفتند:

«چشمت به نامحرم می افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی! پس اگر خوشت آمد فورا چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو: یا خیر حبیب… ؛ یعنی خدایا من تو را می خواهم، اینها چیه، این ها دوست داشتنی نیستند ، هر چه نپاید، دلبستگی نشاید…»


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

کمال گرایی و تعالی معنوی و روحی کلیدواژه فرهنگی عصر ظهور

مهمترین نکته کلیدی در فرهنگ سازی حکومت جهانی و تحول فرهنگی بزرگ در آن دوران زیبا ، بحث رسیدن مردم به کمال است؛

یعنی مردم تحت اقدامات و برنامه های فرهنگی و تربیتی امام مهدی به کمال واقعی خواهند رسید.

پس کلید واژه فرهنگی در عصر ظهور، کمال گرایی و رشد و تعالی معنوی و روحی مردم جهان است.

کمال نهایی همان عبودیت و قرب به خداوند است که از طریق کمالات فرعی محقق می شود . و در این راستا مردم ابتدا به کمال عقلی می رسند یعنی خرد و عقول آنها متکامل شده و بی بصیرتی از جلوی دیدگان آنها زدوده خواهد شد.

همچنین مردم به کمال اخلاقی نائل خواهند آمد که مهمترین ثمره آن معنویت، عمل صالح ، توجه به حسنات و نیکی ها و دوری از رذائل و زشتی های اخلاقی است و در نهایت کمال اجتماعی که در عدالت ظهور و بروز دارد. جایگاه ویژه ای در حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) خواهد داشت.

یعنی عدالت با تمام ابعاد و زوایای آن در جامعه بشری گسترش خواه یافت و مردم مظلوم و مستضعف جهان از زییایی ها و محاسن آن برخوردار خواهند شد.

و بر این اساس حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) خواهد توانست بر مشکلات و ناراستی های فرهنگ غلبه کند و یک فرهنگ سالم و انسانی را گسترش دهد.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 13944 نظر »

کوتاه ولی خواندنی…
در روز قیامت جبرئیل به فاطمه خطاب می کند: ای فاطمه! هرچه دوست داری از خدای خویش بخواه. فاطمه می‏گوید: “خدایا شیعیان من و فرزندانم را نجات بده". در این زمان خداوند به فاطمه می‏فرماید: “اینک در میان اهل محشر برو؛ هر کس که به تو پناهنده شود همراه تو وارد بهشت خواهد شد". در این هنگام همه مردم آرزو می کنند ای کاش فاطمی بودند.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

زیارت شبانه قبر پیامبر توسط حضرت زهرا سلام الله علیها

در یکی از شب ها حال حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار وخیم شد و عرض کرد : ( ای پسر عمو ، به من اجازه بده تا کنار قبر پدرم بروم و با او وداع کنم ، که هنگام فراق نزدیک است ). امیرالمؤمنین علیه السلام گریست و فرمود : تو در این حال هستی و نمی توانی از جا برخیزی ، حضرت زهرا عرض کرد : ( ولی مایلم با قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وداع کنم ). حضرت فرمود : اختیار با توست. آنگاه فاطمه سلام الله علیها همراه با امیر المؤمنین علیه السلام برخاست و حرکت کرد ، در حالیکه گاهی بر زمین می نشست و دوباره بر می خاست ، تا آنکه کنار قبر رسید.

تا دیدگان حضرت به قبر پدر افتاد ناله ای زد و فرمود : ( پدر جان ، در خاک ساکن گشته ای و از دوستان جدا شده ای و ما را به دست مسائل دشوار و مصیبت های سنگین سپرده ای ). آنگاه به گونه ای اشک ریخت که نزدیک بود قلب مبارک حضرت از جا کنده شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : کمتر گریه کنید ، که می ترسم خود را هلاک کنید ) . حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کردند : ای پسر عمو ، مرا به خاطر این گریه عفو کن ؛ چرا که فراق تلخ ترین طعم هاست ، مخصوصا فقدان پدرم که آقای پیامبران و راهنمای راه هدایت و حبیب قلبم و نور چشمم و آقایم و پشتیبانم و پناهگاهم و قوت بدنم بود.

سپس حضرت مشتی از خاک قبر برداشت و بویید و بر چشم گذاشت و این اشعار را خواند : به آن کسی که زیر خاک آرمیده بگو : اگر فریاد و صدای مرا می شنوی ، بدان که تو برای من کوهی بودی که به سایه ی آن پناهنده بودم ، ولی امروز مرا به دست دشمنانم سپرده ای.آنگاه که قُمری شبانه بر روی شاخه از غصه می گرید ، من نیز بر این روزگار تلخ اشک می ریزم.(۱)

پی نوشت ها :

۱ ـ المؤسسة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام الله علیها ، ج ۱۵ ، ص ۱۳۰ و وفاة فاطمة الزهراء سلام الله علیها ( بحرانی ) ، ص ۶۷ .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

درد دل حضرت زهرا با حسنین علیهم السلام

حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دائما سر مبارک را می بست و محزون و غمزده بود و اشک چشمانش قطع نمی شد. حضرت با یادآوری لحظاتی که پدر نزد او می آمد می گریست. روزی حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها خطاب به امام حسن و امام حسین صلوات الله علیهم اجمعین که مقابلش نشسته بودند فرمود :

پدر بزرگتان کجاست که به شما اکرام می نمود و شما را در آغوش می گرفت ؟ جدّتان کجاست که بر شما مهربانترین بود و نمی گذاشت قدمی بر زمین بگذارید ؟ پدر بزرگتان کجاست که شما را تکریم می کرد و بر دوش سوار می نمود ؟ انا لله و انا الیه راجعون. به خدا قسم ، پدر بزرگ شما و حبیب قلب من از دست رفته و دیگر نمی بینم که در این خانه را بگشاید و شما را مانند همیشه بر دوش خود سوار کند.

منابع :

۱ ـ عوالم العلوم ، ج ۱۱ ، ص ۱۰۶۶ .

۲ ـ ناسخ التواریخ ( مجلدات الخلفاء ) ، ج ۱ ، ص ۱۷۹ .

۳ ـ الاکتفاء ، ص ۲۸۰ .

۴ ـ بحار الانوار ، ج ۴۳ ، ص ۱۹۱ .

۵ ـ ریاحین الشریعة ، ج ۲ ، ص ۶۷ .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

اذان بلال برای حضرت زهرا سلام الله علیها

بعد از ماجرای جسارت به حضرت زهرا ارواحنا فداه در کوچه ، حال حضرت وخیم تر شد و در بستر افتاد. آنقدر غم و اندوه بر حضرت زهرا ارواحنا فداه مستولی بود که ساعت به ساعت از حال می رفت. در یکی از روزها بلال را فراخواند و از او خواستند اذان بگوید تا یاد روزهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برایشان زنده شود. چرا که بلال بعد از شهادت آن حضرت برای غاصبین اذان نگفته بود.

هنگامی که بلال به درخواست حضرت زهرا ارواحنا فداه به سمت مأذنه می رفت ، حضرت به فضه فرمود : بستر مرا نزدیک در ببر تا صدای اذان را بهتر بشنوم. فضه بستر حضرت ارواحنا فداه را در مکانی که امر فرموده بودند آماده کرد و بانوی پهلو شکسته در آن جای گرفت. آنگاه بلال اذان را شروع کرد و گفت : ( الله اکبر ). با صدای او حضرت زهرای اطهر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه ناله ای کردند. تا هنگامی که بلال گفت : ( اشهدُ اَنَّ مُحَمَّدً رَسُولُ الله ) ، صدای ناله ی حضرت ارواحنا فداه بلند شد و عرض کردند :

یا ابتاه ، یا رسول الله ، نامت بر مناره ها گفته می شود و جسمت در قبر است. وای پدرم!

آنگاه حضرت بیهوش شدند ، و حسنین علیهم السلام دوان دوان نزد بلال آمدند و گفتند : ( بلال ، اذان را قطع کن که مادرمان از هوش رفت ).(۱)

منابع :

۱ ـ المؤسسة الکبری عن فاطمة الزهراء صلوات الله علیه ، ج ۱۴ ، ص ۱۲۵ .

۲ ـ اعلموا انی فاطمة صلوات الله علیه ، ج ۱۰ ، ص ۶۶۹ .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

وصیت حضرت زهرا ( س ) درباره تدفین شبانه ایشان

یکی از وصایای حضرت زهرا صلوات الله علیه ، درباره تدفین و ساعات بعد از آن بود.

حضرت ارواحنا فداه در این باره به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وصیت کردند :

هنگامی که از دنیا رفتم تو غسل مرا بر عهده بگیر و بر بدن نماز بخوان. تو مرا در قبر بگذار و سنگ های لحد را بچین و خاک بر روی آن بریز. آنگاه بالای سرم مقابل صورتم بنشین و قرآن و دعای بسیار بخوان که میت در آن ساعت به انس با زنده ها نیاز دارد. یا علی ، هنگامی که مرا در قبر گذاشتی زود مرو و دقایقی صبر کن. من تو را به خدا می سپارم و درباره ی فرزندانم وصیت به نیکی می کنم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع :

۱ ـ المؤسسة الکبری عن فاطمة الزهراء صلوات الله علیه ، ج ۱۴ ، ص ۲۴۹ و ۲۶۵ .

۲ ـ بحار الانوار ، ج ۷۹ ، ص ۲۷ .

۳ ـ مستدرک الوسائل ، ج ۲ ، ص ۴۷۷ .

۴ ـ المواعظ ( تستری ) ، ص ۵۵ .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

وصیت حضرت زهرا ( س ) درباره عدم حضور دشمنان در تشییع پیکرشان

حضرت زهرا صلوات الله علیها در روزهای آخر درباره ی دشمنان خدا و منع حضور آنان برای تشییع و تدفین وصیت نمود و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند :

یا علی ، هیچ یک از دشمنان خدا بر سر جنازه ی من حاضر نشوند و بر بدن من نماز نخوانند. هنگامی که از دنیا رفتم مرا با دست خود غسل بده و کفن نما و شب دفن کن تا ابوبکر و عمر حضور نداشته باشند و خبردار نشوند و بر بدن من نماز نخوانند.

آن حضرت درباره ی حضور نیافتن آن دو ملعون در مراسم خاکسپاری ، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قسم دادند و عرض کردند :

تو را به خدا و به حق محمد رسول خدا قسم می دهم ، که ابوبکر و عمر بر من نماز نخوانند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود : ( یا فاطمه صلوات الله علیها ، تو اولین نفر از اهل بیتم هستی که به من ملحق می شوی ). من از نگفتن این خبر تا این لحظه می خواستم تو را ناراحت نکنم.

همچنین حضرت ارواحنا فداه به اسماء وصیت کردند که هیچ کس بعد از وفات کنار جنازه مبارکشان نیاید ، و درباره ی عدم حضور عایشه به طور خاص تأکید فرمودند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع :

۱ ـ بحار الانوار ، ج ۲۹ ، ص ۱۱۲ و ج ۴۳ ، ص ۱۸۲ .

۲ ـ مستدرک الوسائل ، ج ۲ ، ص ۵۱۳ .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

وداع حضرت زهرا سلام الله علیها با حسنین علیهم السلام

امام حسن و امام حسین صلوات الله علیهم اجمعین وارد اتاق شدند و حال مادر را که دیدند کنار او نشستند. آنان دست و پای مادر را می بوسیدند و می گفتند : ( ای مادر ، چشمانت را باز کن و به یتیمانت نگاه کن ).

هنگامی که حضرت زهرا صلوات الله علیها صدایشان را شنیدند چشمان مبارک خود را باز نموده و فوراً آنها را به سینه چسبانیدند ، و در حالی که می گریستند فرمودند :

ای نور چشمانم ، نمی دانم بعد از من به دست دشمنان چه بر سر شما خواهد آمد و چه محنت ها و اذیت ها و سختی هایی خواهید کشید.

سپس دستور داد دخترانش بیایند و به حسنین علیهم السلام درباره ی توجه به آنها و احوالشان سفارشاتی فرمودند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع :

۱ ـ المؤسسة الکبری عن فاطمة الزهراء صلوات الله علیها ، ج ۱۵ ص ۱۰۲ ، ج ۱۶ ص ۲۲۵ .

۲ ـ وفاة فاطمة الزهراء صلوات الله علیها ( بحرانی ) ، ص ۶۷ .

۳ ـ التاریخ و السیرة ، ص ۱۸ و ۱۹ .

۴ ـ ناسخ التواریخ ( جلد زینب کبری صلوات الله علیها ) ، ج ۱ ، ص ۶۶ .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

پرستاری حضرت علی علیه السلام از حضرت زهرا سلام الله علیها

حضرت زهرا صلوات الله علیها با آن همه ضرب و جرح و رفتارهای اهل سقیفه و مردم ، بدن مبارکشان از غم و اندوه ذوب شده بود و جز پوستی بر استخوان نمانده بود. در طول سه ماه و اندی که حضرت زهرای اطهر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زنده بودند ، از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه خواسته بودند تا خبر بیماری و احوال روزانه ی حضرت را از همه مخفی کنند و کسی را نزد او راه ندهند.

طبق این سفارش ، امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همراه فضه و اسماء به طور پنهانی پرستاری حضرت را بر عهده داشتند و هیچ کس از احوال ایشان با خبر نمی شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع :

۱ ـ الامالی ( شیخ مفید ) ، ص ۲۸۱ .

۲ ـ الامالی ( شیخ طوسی ) ، ص ۱۰۹ .

۳ ـ بحار الانوار ، ج ۴۳ ، ص ۲۱۱ و ج ۷۸ ، ص ۲۵۵ .


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

ولایت تکوینی حضرت زهرا و اهل بیت علیهم السلام

ولایت تکوینی به این معنی است که طبق مشیّت خدا زِمام عالم به دست اهل بیت علیهم السلام می باشد و مسلّم است که حضرت فاطمه زهرا ارواحنا فداه از جمله ی معصومین می باشند و حق تصرف در جهان هستی برای ایشان است زیرا قلوبشان ظرف مشیّت و اراده ی حق تعالی است.(۱)

همانطوری که خداوند به انسان نسبت به افعال اختیارش قدرت بخشیده است ، به حضرات ائمه ی معصومین علیهم السلام هم قدرت تصرف در عالم را عنایت کرده است.(۲)

تمام کمالات و فضائلی که برای انبیاء و پیامبران الهی ثابت است برای ائمه ی هدی علیهم السلام نیز خواهد بود به دلیل این که از تمام انبیاء افضل هستند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها :

۱ ـ بحار الانوار ، ص ۳۳۶ ، ح ۱۶ ، باب ۱۰ ، چاپ بیروت .

۲ ـ این تصرف به خاطر احاطه ی وجودی آنان بر عالم است چونکه اشرف مخلوقات هستند و اشرف باید سعه ی وجودی او از دیگران بیشتر باشد.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

ولایت تشریعی حضرت زهرا سلام الله علیها

حضرت زهرا سلام الله علیها دارای ولایت تشریعی نیز می باشند. زیرا وجود اهل بیت علیهم السلام علت تشریع است که تشریع از لوازم عالم وجود است و وصف جدا ناشدنی آن می باشد.
و هنگامی که اهل بیت علیهم السلام علت تکوین عالمند ، پس تشریع حاکم بر جهان که ملازم تکوین آن است نیز معلول ایشان خواهد بود.
وحضرت زهرا سلام الله علیها جزء اهل بیت علیهم السلام هستند چون می فرمایند : ( إنَّهُم نُورٌ واحِدٌ ) اهل و بیت علیهم السلام یک نورند.
( وَ اِنَّ فاطِمَةَ حُجَّةٌ عَلَینا )(1) بدرستی که فاطمه ارواحنا فداه حجت است بر ما اهل بیت.
و ایشان علت  تشریع و علّت بقاء و استمرار آن می باشند.
_____________________
پی نوشت ها :
1 ـ تفسیر اطیب البیان ، ج 13 ، ص 225 .

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

1- رویاندیم در آن (زمین) دانه را * و انگور و علوفه را * و زیتون و خرما را * و باغ های پردرخت را * و میوه و چراگاه را * تا از آن بهره مند شوید. (سوره عبس 32-29)

2 – خداوند «دام ها را برای شما آفرید» و از آنها می خورید. (سوره نحل-5)

3 - اوست آنکه دریا را مسخر شما ساخت تا از آن گوشتی تر و تازه بخورید… (سوره نحل- 14)

4 - در دام ها برای شما عبرتی است که به شما از شیر آنها می نوشانیم. (سوره مؤمنون-21)

5 - بیرون می آید از شکم های آنها (زنبور عسل) ، نوشیدنی که رنگ های گوناگون دارد و در آن شفایی است برای مردمان … .(سوره نحل-69)

احادیث:

1- نان

پیامبر (ص): خدایا به نان ما برکت ده و میان ما و آن جدایی مینداز که اگر نان نبود نه می توانستیم روزه بگیریم، نه نماز بخوانیم و نه دیگر واجبات پرورگار خویش را بجا آوریم. (کافی 6/287)

امام صادق (ع): تن بر نان بنا شده است. (کافی 6/286)

امام صادق (ع): اصل معاش آدمی و زندگی او ، نان است و آب. (بحار 87/3)

2- گوشت

پیامبر (ص) به روایت امام صادق (ع): بر شما باد خوردن گوشت، چون گوشت، برای آدمی گوشت می آورد. هر کسی چهل روز بر او بگذرد و در آن فاصله گوشت نخورده باشد، بدخُلق خواهد شد و هر کسی بدخلق شد، به او گوشت بخورانید. (وسائل 17/26)

پیامبر(ص) به روایت امام صادق (ع): آقای خوراک دنیا و آخرت گوشت است و آقای نوشابه های دنیا و آخرت آب. (وسائل 17/27)

پیامبر (ص): خدایا به نان ما برکت ده و میان ما و آن جدایی مینداز که اگر نان نبود نه می توانستیم روزه بگیریم، نه نماز بخوانیم و نه دیگر واجبات پرورگار خویش را بجا آوریم.
پیامبر(ص) به روایت امام صادق (ع): هر کسی چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورده باشد، باید قرض الحسنه بگیرد و گوشت بخورد. (وسائل 17/26)

امام علی (ع) به روایت امام صادق (ع ): چون مسلمانی سست و ضعیف شود، لازم است گوشت و شیر بخورد که خدای بزرگ نیرو را در آنها آفریده است. (خصال 2/617)

امام باقر(ع ): آقای خوراکی ها گوشت است. (بحار 66/60)

پیامبر (ص) : هر کسی چهل روز گوشت نخورد، بداخلاق خواهد شد و هر کسی بداخلاق شد، به او گوشت بخورانید.
امام صادق (ع): گوشت از گوشت به رویش می آید و هر کسی آن را چهل روز ترک کند ، خلق او بد می شود. آن را بخورید که بر توانایی چشم و گوش شما می افزاید. (وسائل 17/26)

امام صادق (ع): گوشت باید هر سه روز یک بار خورده شود که در ماه می شود ده بار، نه بیش از این. (کافی – 5/511)

امام حسن عسگری(ع) می فرماید: اگر می خواهی قوت بگیری، گوشت بخور.

3 - شیر:

امام علی (ع): شیر گاو دارو و درمان است.

امام باقر(ع): رسول خدا (ص) خوراکی ای نمی خورد و نوشابه ای نمی نوشید مگر اینکه می گفت: «خدایا آن را بر ما مبارک فرما‌ و آن را برای ما به چیزی نیکوتر از آن تبدیلش کن»، یعنی خدایا آن را بر ما مبارک فرما و بیشتر از آن بهره ما قرار ده.

4- میوه:

امام صادق(ع): مرد باید از هر میوه عمومی برای خانواده خود بخرد.

5- سبزی ها:

امام صادق: هر چیزی را زینتی است و زینت سفره سبزی خوردن است.

امام صادق (ع): نخوردن شام، باعث پیری زودرس می شود.امام صادق (ع): نخوردن شام، باعث پیری زودرس می شود.
نگهداری تندرستی با خوراک

پیامبر (ص): خوراک شام را فرو نگذارید، هر چند دانه ای خرمای خشک باشد که من از ترک شام برای امّتم از پیری زودرس هراس دارم، زیرا خوراک شام مایه نیرومندی پیر و جوان است.

امام علی (ع): شام پیامبران در آغاز شب است. شام را ترک نکنید که ترک آن سبب ویرانی بدن می شود.

امام باقر (ع): آغاز ویرانی بدن، ترک شام خوردن است.

امام صادق (ع): ترک شام خوردن، مایه پیری زودرس است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

هر نازي را نيازي در خور است و هر عنايت و مرحمتي را ارادت و اخلاصي لازم است. هر نعمتي را شكري و هر لطفي را سپاسي در خور است. خداي متعال در الوهيتش غير متناهي است و در عنايات و الطافش حدّ و عدّ ندارد. خداي نتعال در تجليات و جمال و جلالش بي نهايت است! براي هر جلوه اي از جلوات جمال و جلال خدا يك سپاس خاصي لازم است.

مطلب را بايد با مثال توضيح دهيم. حضرت رضا صلوات الله عليه فرمودند : ( قَد عَلِمَ اُولُوا الاَلبابِ اَنَّ‌ مَا هُنالِكَ لا يُعرَفُ اِلّا بِما ها هُنا ، اِنَّ لِكُلِّ باطِن ظَاهِراً عَلي مِثالِهِ )(۱) حقايق را مي توان با مثال هاي ظاهري بيان كرد. مير فندرسك مي گويد :

چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستي

صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي

پي نوشت ها

۱ ـ در عيون اخبار ج ۲ ص ۱۵۶ حضرت رضا صلوات الله عليه به عمران چنين مي فرمايد : ( وَ قَد عَلِمَ ذوو الالباب اَنَّ‌ الاستدلالَ علي ها هناك لا يكونُ الّا بها هيهُنا )


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

احیای امر آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم که در احادیث فراوانی بدان تصریح شده ، همین تعلیم و تعلم علوم امامان و عمل به آنهاست ، که عین علوم قرآن است. هَرَوی از قول ثامن الائمه علی ابن موسی الرضا علیه السلام نقل می کند که آن بزرگوار فرمودند :

رحمت خدا بر آن بنده ای که امر ما را زنده کند.

( راوی ) گوید : به آن حضرت عرض کردم : چگونه امر شما را زنده کند ؟

فرمود : علوم ما را بیاموزد و به مردم یاد دهد ، اگر مردم محاسن و نیکوئیهای کلام ما ( معصومین ) را بدانند هر آینه از ما پیروی می کنند.

مردم با کلام زیبا و دلگشای اهل بیت علیهم السلام آشنا نیستند. این وظیفه مبلغین اسلامی است ، که در مقام تعلیم و تعلم و عمل به علوم خاندان رسالت ، و بیان ظرافت کلام آن بزرگواران ، بیش از هر امری اهتمام بورزند ، غوص در دریاهای پیچیده ی کلام فلاسفه و متکلمین و عارفانی که مرام آنها با معارف اهل بیت علیهم السلام اختلاف بنیادی دارد ، جز اتلاف عُمر و از دست دادن موقعیتها و فرصتهای زودگذر ، چه فایده ی دیگری خواهد داشت ؟ کلام و سخن ائمه علیهم السلام نور است ، به تعبیر حضرت رضا علیه السلام اگر مردم زیبائی های کلمات ائمه را بدانند قطعا از ایشان پیروی خواهند نمود.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 اسفند 1394نظر دهید »

هق هق گریه و مولای صبوری، ای وای …
نیمه شب، اشک،‌ عزا، آه چه غوغا شده بود
مجلس ختم علی بود که برپا شده بود

گریه کن: دیده ی خونبار ولی الله و
روضه خوان: چشم کبودی که معمّا شده بود

آنکه در صبر زبانزد شده بود از اول
حال بی صبرتر از فضه و أسما شده بود

هق هق گریه و مولای صبوری، ای وای
راز جانسوز ترین حادثه اِفشا شده بود
در سوخته

بازویی را که نود روز ز مولا پوشاند
در شب پر زدنش، قاتل مولا شده بود

آه تا صبح دگر دیده ی او باز نشد
درد پهلو دگر انگار مداوا شده بود

دست می‌شست ز جان، لحظه به لحظه مولا
گرچه زهرا خودش از قبل مهیّا شده بود

بر علی آن شب جانکاه چهل سال گذشت
بعد از آن قامت خیبرشکنش تا شده بود

شایعه شد که علی عاقبت از پا افتاد
هر چه شد آه پس از رفتن زهرا شده بود



موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

پشت در میزدند مادر را
بی خبر میزدند مادر را
یک نفر بود پشت در اما . . .
چهل نفر میزدند مادر را
کوچه ی ما پر از اراذل شد
در گذر میزدند مادر را
عده ای با قلاف ، با کینه
انقدر میزدند مادر را
تا که دستش به مرتضی نرسد
بیشتر میزدند مادر را
هر که از ره رسید او را زد
رهگذر میزدند مادر را
مرد جنگی یقین سپر دارد
بی سپر میزدند مادر را

پیش رویم زدند آفا را
پشت سر میزدند مادر را



موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

امشب آسمان در سکوت است، ماه گویی پرده ی سیاه بر چهره کشیده است. ستارگان دیگر سوسو نمی زنند.

شب پرکان غمزده در کلبه ی انزوا و تنهایی به انتظار پریدنی آزاد نشسته اند. نخلستان های مدینه بر دل داغ دیده ی علی می گرید و نسیم شبانگاه ناله هایشان را به فراسوی سینه ی سوخته ی آسمان می رساند.

بقیع امشب میزبان است، میزبان جگرگوشه ی محمد و چراغ فروزانزندگی علی. مدینه امشب در سکوتی سهمگین در عمق جان می گرید و داغی آتشین بر دل دارد. کوچه های شهر دیگر صدای گام های فاطمه را نمی شنوند. خانه ی علی که زندگی فاطمه را بر جان خویش حک کرده بود امروز صفحه ی تازه ای را نگشوده و خاطرات جاودان گذشته را محفوظ می دارد.

درهای چوبی خانه دیگر دستان پر مهر و صفای فاطمه را بر خویش احساس نمی کند. فضای خانه، خالی از صورت پر مهر مادری و همسری فاطمه است، فقط صدای سوزناک کودکانی که در فقدان پناهگاه خود می گریند این سکوت سهمگین را می شکند و علی بی قرار از رفتن پشتیبان و شمع خانه اش.

فاطمه ( س ) دلی داشت دریایی که هر کسی در ساحلش قرار می گرفت محو تماشای عزت و صفای او می شد و در میان امواج ملایم آن غرق می گشت. فاطمه مدافع علی و سپر بلای او در برابر امواج خشمناک منافقان بود که در پایان نیز کشتی را شکستند و بادبانهایش را بستند.

فاطمه نه فقط برای مهر فروزان همسری بلکه برای دفاع از قلعه ی امامت و ولایت ایستاد و آخر نیز خود را در برابر در و دیوار قرار داد تا دژ محکم امامت فرو نریزد اما منافقان بر کوه غرور و خودپسندی و ظلم خود ایستاده بودند و دندانهایشان را برای شکار عدالت تیز کرده بودند تا هر ندای ظلم ستیزی را در گلو خفه سازند.

آن گاه که امویان طبل زور را کوفتند و تیغ خشم بر مردم کشیدند علی ( ع ) نستوه و استوار بر قامت خمیده ی اسلام روحی تازه دمید، مهر و عاطفه ی فاطمه غبار غم از دل علی می زدود و به او نیرو می بخشید و اینک فاطمه - بهار دل علی - به خزان تبدیل شده، علی در زنجیر اسارت و فاطمه در زیر تازیانه های سکندران زمان در حالی که شکنجه می شد در لحظه های وصال پدرش واژه هایی زمزمه کرد، واژه هایی که علی و فرزندانش که تنها محرم دلش بودند آن ها را می شنیدند.

فاطمه گر چه در ثانیه ها و لحظه های زندگیش زبانش با واژه ی تقاضا مانوس نبود ولی در آخرین برگ از دفتر زندگیش واژه هایی را به زبان آورد که از عمق جانش بر می آمد. او می خواست تا پیکرش نا آشنا و غریبانه در تاریکی و ظلمت شب به خاک سپرده شود. زیرا نمی خواست کسانی در برابر جنازه اش نماز گزارند که پهلویش را شکسته اند و همیشه بر روی صورت خداجویان سیلی زده اند.

امشب گویی آسمان و زمین چشم شده اند و با گل پرپر شده ی بهشتی وداع می کنند. علی چون تنی که روح از آن جدا گشته، پیکر فاطمه را بر دوش دارد، گام هایش سست و لرزان است، چشمهانش غرق در دریای اشک و جگرش سوزان از داغ فراق. گویی تقاضا می کرد که کسی جسم بی روح او را مدفون سازد.

هنگامی که پیکر فاطمه را بر دست داشت و می خواست شریک لحظه لحظه ی عمرش را به خاک سرد و خموش سپارد، کمرش خمید و توانش در انتهای بی کسی محو شد.

در آن زمان که دل علی از جور روزگار مجروح بود، محمد به یاریش آمد، همان که دختر خود را ام ابیها نامید و علی خجل از روی محمد که فاطمه را تنها می گذارد و او را پهلو شکسته به دیدار پدر می فرستد. فاطمه روی در نقاب خاک کشید. خاکی سرد و خموش که می دانست استحقاق در برگرفتن گوهری چون فاطمه را ندارد.

کودکان بی تاب و بی قرار در حالی که آه و ناله ی آتشناک خود را در سینه حبس کردند تا جغدهای بیدار کوچه های مدینه صدای آن ها را نشنوند؛ علی نشانه ی آرامگاه فاطمه را طبق وصیتش و برای بیان مظلومیتش در سینه حک کرد و آدمیان را تا قرن های پس از آن در حسرت زیارت قبرش قرار داد.

برای فاطمه نه تنها مدینه گریست، بلکه تا وقتی زمان ها و ثانیه ها در گذرند عاشقانش در سوز و گدازند.

فاطمه در عنفوان جوانی رفت تا غم و اندوه دل و از همه بالاتر عهد شکنی و بی وفایی امت را با پدر بگوید.

گر چه فاطمه بی نشان است ولی عشق به او نشان همه ی دل هاست. وقتی در آن ظلمت تاریکی کودکانش دلشان چون کوه آتشین بود و نتوانست فوران کند، بعدها فرزندان او در گذر زمان ها فریاد سوزناک آن ها از فقدان مادر، دل آسمان ها را شکافت.

فرا رسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه الزهرا(س) تسلیت باد.

ت


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

خبر دادن خداوند از شهادت حضرت زهرا ( س )

خدای تعالی لحظاتی از شب معراج را به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها اختصاص داد و خبر آن را اینگونه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :(۱)

به دخترت ظلم می شود و حرمتش شکسته می شود و حقی که تو برای او قرار داده بودی غصب می گردد. او را در حال بارداری می زنند و به حریم او هجوم می آورند و بدون اجازه وارد خانه اش می شوند.

اینجاست که او خواری و بی توجهی مردم نسبت به خود را احساس می کند ، و هیچ مدافعی نمی یابد و فرزندی که در رَحِم دارد سِقط می شود ، و با همان ضربات به شهادت می رسد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع :

۱ ـ کامل الزیارات ، ص ۳۳۲ .

۲ ـ بحار الانوار ، ج ۲۸ ، ص ۲۴ ، ح ۶۱ .

۳ ـ عوام العلوم ، ج ۱۱ ، ص ۵۴۵ .

۴ ـ المؤسسة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام الله علیها ، ج ۱۰ ، ص ۱۴۱ و ج ۱۴ ، ص ۱۵۳ .

۵ ـ الدمعة الساکبة ، ج ۱ ، ص ۲۹۶ .


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

دادخواهی حضرت زهرا ( س ) نزد امام زمان ( ع )(۱)

حضرت زهرا سلام الله علیها از ظلم هایی که بر او شده نزد فرزندش حضرت مهدی ارواحنا لتراب مقدمه الفداه شکایت می کند ، و اولین کسانی که نام می برد ابوبکر و عمر هستند که درباره آنها می فرماید :

آن دو فدک را از من گرفتند و … هیزم بر در خانه ام آوردند و در خانه آتش گرفت و … عمر با تازیانه بر بازویم زد و با لگد به در زد و در به شکمم اصابت کرد در حالی که به محسن صلوات الله علیه باردار بودم و او کشته شد و به خانه ام هجوم آوردند و عمر سیلی به صورتم زد و گوشواره ام شکست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها :

۱ ـ بحارالانوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۷ . الهدایة الکبری ، ص ۴۰۶ . الموسعة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام الله علیها : ج ۱۵ ، ص ۲۱ . الانوار النعمانیة ، ج ۲ ، ص ۸۱ .


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

گریه پیامبر ( ص ) از ظلم به حضرت زهرا ( س )(۱)

آخرین لحظه های زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با گریه بر مصیبت های دختر بزرگوارشان حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها همراه بود. عرض شد : یا رسول الله ، چرا گریه می کنید؟ فرمودند :

به خاطر اهل بیتم و آنچه اشرار امتم بعد از من با آنان رفتار می کنند. می بینم که به فاطمه سلام الله علیها ظلم می شود و او ندا می کند : ( پدرم ، پدرم )! اما هیچ کس از امتم او را کمک نمی کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها :

۱ . اثبات الهداة ، ج ۱ ، ص ۳۰۳ . الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام الله علیها : ج ۱۴ ، ص ۱۵۷ . الامالی ( طوسی ) : ص ۱۸۸ . بحار الانوار ، ج ۴۳ ، ص ۱۵۶ .


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

اگر فاطمه ( س ) نبود خدا پرستش نمي شد

براي پرستش خداوند راهي جز دسترسي به امر و نهي پروردگار نيست. و خداوند ، مقرر نفرموده تا بر تك تك بندگان فرشته ي وحي بفرستد؛ و هر يك را از رضا و غضب خود با خبر كند. خداوند ، پيامبران را فرستاد؛ و اطاعت و معصيت خود را در فرمانبرداري و نافرماني از پيامبرانش قرار داد. پس از رحلت پيامبر ، اطاعت از خداوند ، در اطاعت از اهل بيت پيامبر است؛ و معصيت پروردگار در نافرماني از آنان.(۱)

اگر فاطمه نبود ، به دسيسه ي منافقان ، امير المؤمنين و دو فرزند معصومش حسن و حسين عليهما سلام به شهادت رسيده ، و نسلي از اهل بيت پيامبر باقي نمي ماند ، و تا روز قيامت خدا پرستش نمي شد؛ و مفهوم بندگي خدا تحقق نمي يافت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ كتاب سليم ، ج ۲ ، ص ۹۰۹ ، فرازي از حديث ۶۲ : ( … ثم اطلع ثالثة ، فاختار فاطمة و الاوصياء : ابني حسنا و حسينا و بقيتهم من ولد الحسين. هم مع القرآن و القرآن معهم ، لا يفارقهم و لا يفارقونه كهاتين و جمع بين إصبعيه المسبحتين حتي يردوا علي الحوض واحدا بعد واحد؛ شهداء الله علي خلقه و حجته في أرضه. من أطاعهم أطاع الله ، و من عصاهم عصي الله ، كلهم هاد مهدي … ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

فاطمه سلام الله عليها چراغ هدايت و كشتي نجات است.(۱)

در ظلمت كفر و شرك و نفاق ، و در تاريكي فتنه ها ، فاطمه چراغ پر فروغ خداوند است؛ تا بندگان به صراط مستقيم كه علي بن ابي طالب است (۲) بازگردند و از هلاكت رهايي يابند. و آنگاه كه از آسمان و زمين ، باران بلا مي بارد ، و در پهنه ي گيتي هيچ قله و كوهي پناه غرق شدگان نيست ، در چنين گرداب بلايي فاطمه ي زهرا سلام الله عليها كشتي نجات پروردگار است. هر كه به او متمسك شود ، از بلاي فتنه ها در امان مي ماند ، و هر كه روي بگرداند غرق در بلا شده و به هلاكت مي رسد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ شرح الاخبار ، ج ۲ ، ص ۵۱۲ ، فرازي از حديث ۹۰۳ : ( … إنما مثل اهل بيتي في هذه الامة مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تركها هلك … ). پيامبر اسلام اهل بيت خود را كشتي نجات معرفي كرد ، تا همه مسلمانان بدانند هر يك از اهل بيت عصمت و طهارت ، در زمان خود ، كشتي نجات امت اسلامند. و در اين زمان ، تنها كشتي نجات ، حضرت بقية الله حجة ابن الحسن العسگري عليه السلام است. و كشتي نجات ، مربوط به دنيا و نجات از گمراهي هاست.

۲ ـ أمالي الصدوق ، ص ۳۸۲ ، حديث ۴۸۹ : ( أنت الطريق الواضح ، و أنت الصراط المستقيم ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

فاطمه سلام الله عليها پشتيبان علي عليه السلام است
خالق هستي براي هدايت مردم تا روز قيامت ، و بقاي دينش پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ، از آغاز خلقت ، علي و يازده فرزندش را به وصايت خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله و سلم برگزيده بود. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسالت خود را با وصايت علي عليه السلام به مردم ابلاغ كرد. همه مي دانستند كه امير المومنين علي عليه السلام ، برادر و وصي و خليفه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است.(۱) سرور پيامبران به امر قادر متعال ، در تحكيم وصايت ، خلافت ، ولايت و امامت برادرش از هيچ تلاشي دريغ نكرد. انتقال رسالت به امامت براي هميشه ، وسوسه اي در دل و جان كافران و مشركان ايجاد كرده بود. آن ها نمي خواستند چنين امري واقع شود ؛ و شب و روز در انديشه توطئه اي عليه دين خدا بودند. بد سيرتان كژانديش كه از ضرب شمشير حيدر كرار در هراس بودند ، همچون روبهان مكار ، راه نفاق و دو رويي را در پيش گرفته ، و با زدن ماسك عوام فريب فاميلي با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ، و سبقت در پذيرش اسلام … بر چهره مشرك و بت پرست خود ، در صفوف مسلمانان رخنه كرده ، تا در زمان مقتضي ضربه ي سهمگين خود را بر پيكر اسلام وارد ساخته ، و اساس دين را منهدم كنند.

از سويي خداوند سبحان اراده كرده بود تا در زمان انتقال رسالت پيامبر خاتم به عترت پاكش ، با فتنه و امتحاني بزرگ ، منافقان را رسوا كند ؛ و مومنان را خالص گرداند. فرمان خداوند توانا پس از آن همه تبليغ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در امر جانشيني علي عليه السلام ، و بيعت از همگان بر ولايت او در غدير ، و تاكيد بسيار بر مودت اهل بيت عصمت و طهارتش ، اين بود تا علي عليه السلام پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دست به شمير نبرد ؛ و از خود دفاع نكند. و تنها اگر مردم خواستند و به سوي او رفتند ، عهده دار امورشان باشد.(۲)

بسته شدن دست اسد الله الغالب علي بن ابي طالب عليه السلام ، صحنه را براي ميدان داري گرگان ، شغالان و روبهان باز مي گذاشت ؛ و لاشخوران جيفه خوار را به پرواز در مي آورد. منافقان كور دل و از خدا بي خبر ، براي رحلت پيامبر ، لحظه شماري مي كردند. نقشه ها كشيده و با يكديگر ، پيمان ها بسته بودند.

پيامبر دلسوز اسلام صلي الله عليه و آله و سلم كه بوسيله وحي ، از همه امور با خبر بود ؛ با برخوردهاي حكيمانه خود ، همواره پرده از چهره منافقان كنار مي زد ؛ و آنان را مفتضح مي كرد. آن بزرگوار در آخرين روزهاي حيات پر بركت خود ، لشكري را به فرماندهي ( اسامه ) روانه ساخت ؛ و همه منافقان را فرمان داد تا تحت فرماندهي اسامه از مدينه خارج شوند. ولي منافقان از رفتن سرپيچي مي كردند ؛ و پيامبر خدا هم آن ها را لعن مي فرمود.

پيامبر رحمت ، بارها از فتنه هاي پس از رحلت خويش ، به اصحابش خبر داده ، و از شكستن بيعت آنان سخن مي گفت. و در هر سخني ، بر همراهي و وفاداري نسبت به برادر و وصي خود با تأكيد فراوان سفارش مي فرمود ؛ تا حجت بر همگان تمام شده و بهانه اي براي كسي باقي نگذارد. آري ، تحكيم ولايت و وصايت و امامت و خلافت امير عليه السلام لحظه اي از دستور رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خارج نمي شد. او كه هرگز در همه عمر خود چيزي ننوشته بود ، براي نخستين بار در آخرين روز حياتش فرمود تا كاغذ و قلم و دواتي حاضر كنند كه چيزي بنويسد ، و از خود به يادگار بگذارد ؛ تا امت اسلام پس از او گمراه نشوند. منافقان جنجال به راه انداخته ، و جسارت ها كرده و مانع نوشتن آيه نجات بشريت شدند. آن ها به خوبي مي دانستند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي خواهد ديگر بار بر حق اميرالمومنين علي عليه السلام تأكيد كند.

آري ، به حق ، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم تا آخرين لحظه حيات ، تكيه گاه محكم و استوار ولايت ، وصايت ، خلافت و امامت اميرالمومنين علي عليه السلام بود. حديث منزلت ، حديث غدير و حديث ثقلين از نشانه هاي برجسته ابلاغ امامت و ولايت … حيدر كرار است. با رحلت جانگداز پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، فاطمه زهرا سلام الله عليها تنها پشتيبان علي عليه السلام بود. او كه روح پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و پاره تن او بود و همه چيز را از پدرش به ارث برده بود. آري ، فقط او مي توانست در كوران فتنه ها حافظ دين خدا و جان همتاي خود ، و پشتيبان مقتدر ولايت و امامت اميرالمومنين عليه السلام باشد. علي عليه السلام به گوش جان زمزمه وحي را از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شنيده بود ؛ كه خود و فاطمه را دو ركن علي ناميده و فرمود : ( به زودي دو ركن تو منهدم خواهند شد ).(۳)

فاطمه سلام الله عليها با قدرت طهارت ، عصمت ، علم كتاب ، و با پشتوانه اهل بيت رسالت و ذوي القربي بودن ، و سفارش هاي نبي مكرم در حق او ، و چهره اي كه همگان از او شنيده بودند ، مي توانست پشتيبان علي عليه السلام باشد. او كه دست خدا در آستين ، و زبان خدا را در كام داشت. تنها و تنها او مي توانست با قيام الهي خود ، از حقيقت دين كه وصي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است ، دفاع كند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ الإمامة و التبصرة ، ص ۳۸ ، فرازي از حديث ۲۰ : ( … نزل جبرئيل علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم بصحيفة من السماء ، لم ينزل الله كتابا مثلها قط قبله و لا بعده ، فيه خواتيم من ذهب. فقال له : يا محمد ، هذه وصيتك إلي النجيب من أهلك. قال له : يا جبرئيل ، من النجيب من اهلي؟ قال : علي بن ابي طالب ، مُره إذا توفيت : أن يفك خاتما ثم يعمل بما فيه … ).

۲ ـ كتاب سليم ، ص ۲۱۴ : ( … نجنگيدن من ، نه به خاطر ترس بود ، و نه به خاطر ناخشنودي از ديدار پروردگار ، و نه به خاطر اينكه ندانسته باشم كه آنچه نزد خداست از دنيا و ماندگاري در آن براي من بهتر است. آنچه مرا از اين كار بازداشت ، دستور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و پيمان او با من بود. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من خبر داد كه امت بعد از او با من چه خواهند كرد … پس از آنكه پيامبر اين خبرها را به من داد پرسيدم : يا رسول الله ، براي آن موقع كه چنين خواهد شد ، چه سفارشي به من مي فرماييد؟ پيامبر فرمود : اگر ياراني پيدا كردي به آنان اعلان جنگ كرده و با ايشان جهاد كن ، و اگر ياراني نيافتي دست نگهدار و خون خود را حفظ كن ، تا زماني كه براي برپايي دين و كتاب خدا و سنت من ، ياراني پيدا كني. و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من خبر داد كه امت ، بزودي از ياري من دست نخواهد كشيد ، و با ديگري بيعت خواهند كرد … ).

۳ ـ أمالي الصدوق ، ص ۱۹۸ ، فرازي از حديث ۲۱۰ : ( … فعن قليل ينهد ركناك ، و الله خليفتي عليك. فلما قبض رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال علي عليه السلام : هذا أحد ركني الذي قال لي رسول الله. فلما ماتت فاطمة قال علي : هذا الركن الثاني الذي قال رسول الله ).

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

خدا به خشم فاطمه ( س ) غضب مي كند و به خشنودي او راضي مي شود(۱)

برگزيدگان الهي جز به رضاي حق گام بر نمي دارند؛ و رضاي آنان خشنودي خدا ، و خشمشان غضب پروردگار است. فاطمه ( س ) جز به رضاي خدا مژه بر هم نمي زند ، و از آنچه خدا را به خشم مي آورد گريزان است. آنچه خداوند عزيز در حق فاطمه ( س ) فرموده فراتر از آن است كه يادآور شويم. در كلام وحي آمده كه خدا به خشم فاطمه ( س ) غضب مي كند. اين هشداري است براي همه مخالفان ، كه به هوش باشند : خشم فاطمه ( س ) غضب خدا را در پي دارد؛ و هيچ گريزي از آن نيست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ احتجاج طبرسي ، ج ۲ ، ص ۱۰۳ : پيامبر ( ص ) فرمود : ( يا فاطمة إن الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

 به دوستي رفتار كردن با فاطمه ي زهرا ( س ) مزد رسالت پيامبر اسلام نيست ، چون مزد رسالت پيامبران بر خداوند شاكر عليم است؛ نه بر بندگانش.(۲) پروردگار بي همتا از همگان خواسته و بر همه واجب شمرده تا با ناموس كبريا حضرت فاطمه ي زهرا ( س ) به دوستي رفتار كنند ، و به هر علتي حق ندارند او را بيازارند.

دوست داشتن و عشق ورزيدن يك امر قلبي است؛ و زنان و مردان با ايمان ، خدا و برگزيدگانش را دوست مي دارند. ولي به دوستي رفتار كردن عملي است كه با دست و زبان و چشم … صورت مي گيرد. برخي از دشمنان اهل بيت رسالت ، براي فرار از برچسب حرامزادگي ، خود را دوستدار اهل بيت ( ع ) معرفي مي كنند؛ گرچه به مخالفت و دشمني با آنان برخاسته اند. و براي فرار از اتهام كفر ، مودتي كه در قرآن به آن مأمور شده اند را همان دوست داشتن قلبي معنا مي كنند.

كسي حق ندارد با اشاره ي سر و دست و چشم ، و يا با كلام و يا هر وسيله ي ديگري فاطمه ( س ) را بيازارد ، گرچه از او زخم خورده باشد. آنان كه به جنگ با عترت پيامبر ( ص ) برخاستند ، پيش از هر چيز آيه ي مودت را انكار كرده ، و به رسالت پيامبر خاتم ( ص ) كافر شده اند. و فراموش نكنيم كه حضرت زينب ( س ) پس از واقعه جانسوز كربلا فرمود : ( پيامبر خدا ( ص ) دستور داد كه با ما به دوستي رفتار كنيد. اگر مي فرمود با ما به دشمني رفتار كنيد ، آيا بيش از اين در حق ما ستم مي كرديد )؟

دشمني با صديقه ي طاهره ( س ) به هر شكلي و در هر قالبي كه باشد ، كفر ورزيدن به خدا و كتاب خداست.

منادي حق ، سرور كائنات ( ص ) فرمود : ( هر كه فاطمه را بيازارد مرا آزرده ، و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده است ).(۳) پس اندوه و غم فاطمه ( س ) اندوه و غم كائنات است ، و شادي او سرور آفريدگان. و آنگاه كه او مي گريست هستي غرق در ماتم بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ قرآن مجيد ، سوره ي شوري ، آيه ۲۳ : ( قل لا اسئلكم اجرا الا المودة في القربي ).

۲ ـ قرآن مجيد ، سوره ي سبأ ، آيه ي ۴۷ : ( قل ما سألتكم من اجر فهو لكم. ان اجري الا علي الله و هو علي كل شيء شهيد ).

۳ ـ دلائل الامامة ، ص ۱۳۵ ، فرازي از حديث ۴۳ : ( … فاطمة بضعة مني ، فمن آذاها فقد آذاني ، و من آذاني فقد آذي الله … ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

خداوند تبارك و تعالي حضرت فاطمه ( س ) را از نور عظمت خود آفريد ، و او را بر همگان برتري بخشيد. قادر يكتا او را ( سيدة نساء العالمين ) ناميد. بانويي كه در همه عوالم وجود مانندي ندارد؛ و برتري حضرتش در خلقت و طهارت و عصمت … است. فضايلي كه اكتسابي نيست و كسي نمي تواند به آن ها دسترسي پيدا كند.

وقتي حضرت اميرالمومنين علي ( ع ) مي فرمايد : ( كسي با ما اهل بيت مقايسه نمي شود )(۱) پس هيچگاه نمي توانيم در مقام مقايسه بگوييم : ( فلان زن مومنه ، زهراگونه و يا فاطمه ديگري است ). گرچه از فرزندان غير معصوم اهل بيت رسالت باشد؛ تا چه رسد به ديگران. حضرت حق فضايلي را كه به فاطمه زهرا ( س ) بخشيده ، به ديگران عطا نكرده است تا با ديگران مقايسه شود. پس وقتي او را برترين بانوي خلقت مي دانيم ، بدان معناست كه كسي با او مقايسه نمي شود. او روح پيامبر ( ص ) است.

همسران پيامبران ، مادران ارجمند پيامبران و امامان معصوم ، دختران انبيا و اوصيا ، دختران حضرت فاطمه زهرا كه درود خدا بر آنان باد ، هيچ كدام با سيدة نساء العالمين مقايسه نمي شوند. او تافته اي جدا بافته است ، و بر همگان برتري دارد. او محبوب خداوند بي نياز است. و كسي كه در آفرينش در جايگاهي نيست تا بتواند قول او را رد كند ، و يا عليه او شهادت دهد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ عيون الاخبار الرضا ( ع ) ، ج ۱ ، ص ۷۱ ، فرازي از حديث ۲۹۷ : ( نحن اهل البيت لا يقاس بنا احد ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

اطاعت از فاطمه فرمانبرداري از من است(۱)

دختر گرانقدر نبي مكرم اسلام ( ص ) كه پاك و مطهر بود؛ و قرآن در سينه مقدسش جاي داشت ، و با حق بود و پيرو راستين پيامبر خاتم ( ص ) ، و بي خواست پروردگار كلامي بر زبانش جاري نمي شد. به جعل الهي ، فرمانش همچون فرمان رسول الله ( ص ) بر همگان واجب شد و نافرماني اش حرام.

فاطمه ( س ) به هر كه درباره هر چه امر كند ، فرمانش مطاع است. به آنچه او فرمان دهد معروف است . از هر چه بازدارد منكر.

فرمانبرداري از فاطمه ( س ) اطاعت از خدا و رسول الله ( ص ) است و نافرماني او معصيت خدا و پيامبر.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ الروضة في فضائل علي ( ع ) ، ص ۱۵۳ ، فرازي از ح ۱۳۱ : پيامبر فرمود : ( … طاعتهم طاعتي و معصيتم معصيتي … ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

فاطمه ( س ) با حق بوده و حق با فاطمه است.(۱)

خدا حق است. كلام خدا - قرآن - حق است. پيامبران و فرشتگان همه حقند. فاطمه ( س ) با خدا ، همراه كلام خدا ، و با همه رسولان و فرشتگان بوده است. خدا و كلام خدا و رسول الله ( ص ) همه با فاطمه اند. و اين يعني حقانيت فاطمه. هر كه با فاطمه ( س ) باشد حق است؛ و هر كه در مقابل او به مخالفت برخيزد باطل بودن خود را بروز داده است.

مخالفان فاطمه ( س ) با خدا و با كلام خدا و با پيامبر اسلام ( ص ) ، و همه پيام آوران آسماني و فرشتگان به مخالفت برخاسته اند. نپذيرفتن گفتار فاطمه ( س ) يعني نپذيرفتن كلام وحي ، و احتجاج با او مانند احتجاج شيطان با خداست. و تسليم در برابر فاطمه ( س ) يعني پذيرش حق و تصديق رسالت انبياء.(۲)

با تأملي در معرفي هاي پيشين ، مفهوم كلام وحي كه رسول الله ( ص ) فرمود : ( انهم مني و انا منهم )(۳) به خوبي روشن مي شود؛ زيرا وقتي پيامبر و عترتش همه مطهر و معصوم و پيرو قرآن باشند ، در ميان آنان هيچ اختلافي نيست. و گفتار پيامبر كلام فاطمه ، و گفتار فاطمه كلام پيامبر است. در نتيجه ، گفتار و رفتار و عملكرد فاطمه همان گونه كه براي مردم حجت است و حق ، براي پيامبر و عترت او نيز حجت است و حق.

اگر پيامبر خدا زنده بود به مخالفان اجازه نمي داد وارد خانه فاطمه ( س ) شوند؛ و به دفاع از عترتش بر مي خاست. و هميشه و هر جا با فرد فرد عترت خود مي بود و در آنچه آنان مي گفتند و به كار مي بستند ، همان را مي گفت و همان را عمل مي كرد.

همان گونه كه اميرالمومنين علي ( ع ) در برابر خواست و عملكرد فاطمه ( س ) تسليم بود ، پيامبر خدا ( ص ) نيز تسليم بود. زيرا هيچ معصومي با رفتار معصوم ديگر به مخالفت برنمي خيزد. چون هر دو از سوي يك خدا و بر اساس يك كتاب سخن مي گويند و عمل مي كنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ كتاب سليم ، ج۲ ، ص ۶۳۶ ، فرازي از حديث ۱۱ : ( فانهم مع الحق و الحق معهم … ).

۲ ـ فرازي از زيارت جامعه : ( … من اتبعكم فالجنة مأواه ، و من خالفكم فالنار مثواه ، و من جحدكم كافر ، و من حاربكم مشرك ، و من رد عليكم في أسفل درك من الجحيم … ).

۳ ـ فرازي از حديث كساء : ( انهم مني و انا منهم ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

فاطمه ( س ) از همه داناتر است به او چيزي نياموزيد

سخن پيامبر خدا از وحي است؛ و قرآن كه بيانگر هر چيزي است ، در سينه مبارك او قرار داشت. پس امكان ندارد چيزي در هستي پوشيده از پيامبر بماند ، و حضرتش از آن بي خبر باشد؛ و بي ترديد او داناترين است. فاطمه ( س ) نيز همچون پدر مطهرش داراي علم كتاب بوده و داناترين است. و كسي چيزي نمي داند كه آن چيز از فاطمه پنهان باشد و بخواهد به او يادآور شود.(۱)

كسي كه مدعي باشد از پيامبر سخني را شنيده كه فاطمه از آن بي خبر است ، به پيامبر خدا نسبت دروغ داده ، و پيامبر هم پيش از آن او را تكذيب كرده و فرموده : ( فاطمه از همه داناتر است ). او با طهارت و عصمتي كه دارد ، نه دچار سهو مي شود . نه گرفتار فراموشي. نه محتاج آموزش است ، و نه نيازمند يادآوري.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ شرح الأخبار ، ج۲ ، ص ۵۱۲ ، فرازي از حديث ۹۰۳ : ( … اجعلوا اهل بيتي فيكم مكان الرأس من المسجد و مكان العينين من الرأس ، فإن الجسد لا يهتدي إلا بالرأس ، و لا يهتدي الرأس إلا بالعينين ادخلوا حيث دخلوا ، و اخرجوا من حيث خرجوا ، و لا تعلموهم فهم أعلم منكم … ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

َفاطمه با قرآن است و قرآن با فاطمه!

خداوند حكيم اهل بيت رسالت را از هر گونه پليدي به دور داشته است؛ و چه پليدي زشت تر و ناپسندتر از جهل و ناداني كه سرچشمه ي همه بدي هاست! پروردگار دانا با تعليم علم كتابش به اهل بيت رسالت ، آنان را از گذشته و حال و آينده با خبر ساخته ، و دانش هيچ چيزي از آنان پوشيده نمانده است. چون قرآن بيانگر هر چيزي است ، فاطمه ( س ) هم بيانگر هر چيزي است.(۲)

قرآن پاك و مطهر است؛ و هيچ باطلي در آن راه ندارد. و قرآن با فاطمه ( س ) است؛ پس هيچ باطلي در گفتار و رفتار فاطمه ( س ) راه ندارد. فاطمه قرآن ناطق است. فاطمه نور است. فاطمه ( س ) حق محض است.

گفتار و عملكرد فاطمه ( س ) از احساسات و عواطف بشري سرچشمه نگرفته است؛ و اگر كسي چنين گمان كند بي ترديد از مرز ايمان به خدا و رسول ( ص ) خارج شده و به هلاكت افتاده است.

قرآن ريسمان محكم پروردگار بوده ، و فاطمه ( س ) در همه امورش به قرآن چنگ زده است. در فاطمه هيچ گونه لغزشي راه ندارد؛ و خدا فاطمه ( س ) را از هر لغزشي بازداشته ، و از همه فتنه ها ايمن گردانيده است.(۳)

وقتي در كلام وحي آمده است : ( فاطمه ( س ) با قرآن است و قرآن با فاطمه ( س ) ) يعني هيچ شك و ترديدي در حقانيت فاطمه ( س ) وجود ندارد. با توجه به آنچه گذشت ، همه قصه ها و همه نقل هاي تاريخي كه به نوعي بر گفتار و رفتار فاطمه ( س ) از سوي پدر و شوهرش ايرادي وارد ساخته اند ، بي ترديد مخالف نص صريح قرآن و گفتار اهل بيت عصمت و طهارتند ، و اگر بخواهيم آن ها را بپذيريم و به نوعي توجه كنيم ، به هلاكت افتاده ايم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها

۱ ـ كتاب سليم ، ج ۲ ، ص ۹۰۹ ، ح ۶۲ ، از پيامبر اكرم ( ص ) در معرفي عترت ( … هم مع القرآن و قرآن معهم … )

۲ ـ كافي ، ج ۱ ، ص ۲۲۶ فرازي از حديث ۷ : ( ان الله يقول في كتابه : و لو ان قرآناً سيرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتي؟ و قد ورثنا نحن هذا القرآن الذي فيه ما تسير به الجبال و تقطع به البلدان ، و تحيي به الموتي ، و نحن نعرف الماء تحت الهواء ، و ان في كتاب الله لآيات ما يراد بها امر الا ان ياذن الله به مع ما قد ياذن الله مما كتبه الماضون ، جعله الله لنا في ام الكتاب ، ان الله يقول : و ما من غائبه في السماء و الارض الا في كتاب مبين ، ثم قال : ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا ، فنحن الذين اصطفانا الله و اورثنا هذا الذي فيه تبيان لكل شيء ).

۳ ـ آيه ي تطهير را همه به ياد داريم : ( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا ). و نيز : اين فراز از زيارت جامعه را : ( عصمكم الله من الزلل و آمنكم من الفتن ).


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

حضرت زهرا سلام الله علیها علت پدید آمدن جهان هستند

اما علت غائی بودن ایشان برای کل جهان هستی ، ادلّه و مؤیدات عدیده و بسیاری دارد.
در حدیث کساء چنین آمده است : ( إنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبنِیَّة و َ لا اَرضا مَدحِیَّة وَ لا قَمَرا مُنیراً وَ لا شَمساً مُضیعَة وَ لا فَلَکاً یَدُورُ و لا بَحراً یَجری و َ لا فُلکاً یَسری اِلاّ فی مَحَبَّةِ هؤلاء الخَمسَةِ … )(1)

به درستی که من خلق نکردم آسمان بنا شده را ، و زمین مسطح و ماه روشنی دهنده و آفتاب درخشنده و فلکی که دور می زند ، و دریائی که جاری است و کشتی که سیر می کند مگر به جهت دوستی این پنج تن.

و در حدیث دیگر آمده است : ( وَ لَولا عَلیٌّ لَولاکَ لَما خَلَقتُ الاَفلاکَ وَ لَو لا عَلیٌّ لَما خَلَقتُکَ وَ لَو لا فاطِمَةُ لَما خَلَقتُکُما ).(2)

ای محمد ! اگر تو نبودی من افلاک را نمی آفریدم ، و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را نمی آفریدم.

و وجه عقلی این مطلب می تواند این باشد که عدم آفریدن موجود کامل از تمام جهات و آفریدن موجود ناقص ، یا دلیل بر جهل و نادانی خالق است و یا دلیل بر عجز و ناتوانی او در آفرینش است و یا نشانگر بخل اوست که مقام و شان پروردگار متعال از این عیوب پاک و مبری است ، پس اگر حضرت زهرا سلام الله علیها نبود ، آفرینش بر خلاف حکمت میشد.

_________________

پی نوشت ها :

1 ـ بحار الانوار ، ج 35 ، ص 23 ، ح 15 ، ب 1 .

2 ـ کتاب کشف اللآلی بنابر نقل مرحوم آیة الله آقای میرجهانی در کتاب ( الجنة العاصمة ) و علامه مرندی در کتاب ( ملتقی البحرین ) صفحه 14 ، و مستدرک سفینة البحار ج 3 ، ص 334 و عوام العلوم صفحه 26 به نقل از کتاب مجمع البحرین.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

رسول خدا صلی الله علیه وآله: ملعون ملعون من یظلم بعدی فاطمة ابنتی ویغصبها حقها ویقتلها…؛ مورد نفرین است، مورد نفرین است هر کس پس از من به فاطمه [علیها السلام] دخترم ستم کند و حقش را غصب نماید و او را بکشد. بحارالانوار، ج 78، ص 249.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

دشمنان امام حسین نماز می‏خواندند، روزه می‏گرفتند، به هیچ دردی نمی‌خوردند!

درباره‌ی مال حرام در حدیثی داریم که «إِنَّ الْحَرَامَ لَا یَنْمی وَ إِنْ نَمَى لَا یُبَارَکُ لَهُ فِیهِ ؛ مال حرام رشد نمی کند و زیاد نمی شود و اگر هم رشد کند ، برکت نخواهد داشت. »کافی ج5ص125


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

محبوب تو کیست..؟

امام زمان حضرت مهدی موعودموجود عجل الله تعالی فرجه می فرماید:

ان موسی ناجی ربه بالوادالمقدس فقال:

یارب انی اخلصت لک المحبت منی وغسلت قلبی عمن سواک _کان شدید الحب لاهله _ فقال الله تعالی :

فاخلع نعلیک

ای انزغ حب اهلک من قلبک ان کانت محبتک لی خالصۀ وقلبک من المیل الی من سوای مغسولا.

میزان الحکمت ج2

حضرت موسی وقتی در کوه طور مشغول مناجات با پروردگار خود شد عرضه داشت:

معبودا محبتم را برای تو خالص گردانیدم وازهرچه غیر تو قلبم را شستشو دادم _موسی محبت شدیدی به خانواده اش داشت_

خدای متعال درجوابش فرمود:

کفش ونعلینت را دربیاور

این جواب حق متعال یعنی اگردرمحبتت به من خالصی وغیر را ازقلبت شستشو داده ای

حب وعلاقه خود به خانواده ات را ازقلبت جدا کن.

این کلمات نورانی حضرت مهدی عج برای منتظران بابصیرت چراغ راهیست که منتهای آن وصال محبوب خواهد بود.

در قلبمان برای شما جا نداشتیم

اصلاً هوای فاصله ها را نداشتیم

تا این كه ما عبور كنیم از مسیرتان

آماده بود جاده ولی پا نداشتیم


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

جنس عصای حضرت موسی علیه السلام

درسهايي از كلاس محبت(مرحوم حاج اسماعيل دولابي:)

مقصوداينكه عصا دردستت باشد،آن عصايي كه ازاعتمادواطمينان به خداست،باآن عصايي كه نتيجه تلاش خودآدم است فرق دارد.حضرت موسي ع درست گفت.به خداي خودعرض كردكه باآن گوسفندان رامي رانم وبه آن تكيه مي دهم.

خداوندفرمودآنرابينداز.من وشماهم اين طوريم ولوازمي كه باكسب وفكر ازدنيابه دست مي آوريم ،برايمان درحكم عصاي چوبي است.خداوندبه من وشما هم مي گويدكه آنهارادرراه خدابدهيد.به مامي فرمايدآنهارابينداز.

وقتي حضرت موسي ع آن راانداخت ،ديد اژدهاست؛ترسيد.بعدفرمودآن رابگير.چاك دهانش راگرفت ووقتي كه گرفت ازنوعصاشد.

عصاي دوم هم چوب است وهم اژدها.هروقت حضرت موسي ع بگويد،اژدهاست واوهرچه بخواهدباآن مي كند.بالاترازآن وقتي من بخوابم ،چوبم-آن چوب اولي كه حضرت موسي تعريف كرد-بلندنمي شود تادنبال دزدكند.چوب دوم چطور؟

حضرت موسي خوابيده بود،ساحران آمدندچوب رابدزدند،اژدها راه افتاد….

برادران!

داده هاي خدا-اگرآنهارادروجودخودت بيابي-مثل عصاي دوم است.اگرخواب هم باشي(غفلت)وحتي بميري توراحفظ مي كند.اگر بيدارباشي به ميل توست باآن هركاري بخواهي مي كني.

تلاشي كه بشردردنياباعلم وفهم خودش انجام مي دهد،مثل همان عصاي اول حضرت موسي ع است وآن ايماني كه باقلبتان است ،درحكم عصاي دوم است .

ايمان بهدخدا وولايت ائمه عليهم السلام عصاي دوم است اگر خواب هم باشي حفظت مي كند.

ياايهاالذين امَنوا امِنوا…

يعني قشنگ وازقلب وجانتان به ميدان بياييد….


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

خیلی هنره اگه…

علامه حسن زاده : ازدنيا چشم پوشيدن اگرچه هنراست ولي ازدنياوآخرت هردو چشم پوشيدن خيلي هنراست.رسول خدا مي فرمايد:

الدنياحرام علي اهل الاخرة والاخرة حرام علي اهل الدنيا والدنيا والاخرة حرام علي اهل الله

دنيا وآخرت به نگاهي فروختيم سوداچنان خوش است كه يكجا كند كسي

دوعالم رابه يكبارازدل تنگ برون كرديم تاجاي توباشد


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

مودّب به محبت

فکر میکنید بهترین راه دعوت به دین ودیانت چیه ؟

وجودمبارک امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان الله عزوجل ادّب نبیه علی محبته فقال:

وانک لعلی خلق عظیم ثم فوض الیه فقال عزوجل:ومااتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهو وقال عزوجل : من یطع الرسول فقداطاع الله.

خدای سبحان پیامبر رابرمحور محبت خودادب نمود به گونه ای که محب ومحبوب خداباشد ودیگران رابراساس محبت الهی به سوی خداوند سبحان دعوت کند .پس معلوم می شود که محور محبت خداوند اخلاق عظیم است ومراد ازخلق عظیم نیزسیره توحیدی رسول خدا است وهرکس متخلق به خلق عظیم باشد محبوب خداست.اصول کافی ج1

اما نکته مهم اینه که:

ادب چیست؟

محبت چیست ؟


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

شیخ رجبعلی وخواب فرهاد

جناب شیخ رجبعلی خیاط (رحمه الله) شبی فرهاد کوه کن را در خواب می بینند و به او می گویند: «شما که چنین استعدادی در عشق داشتی، چرا عاشق خداوند نشدی؟ آخر عشق به شیرین کجا و عشق به شیرین آفرین کجا!»

فرهاد آه سردی کشیده می گوید: «افسوس! در آن زمان کسی نبود که حتی برای یک مرتبه به من بگوید که امکان عاشق شدن خدا نیز وجود دارد و اگر شما این مطلب را می گویید به برکت محمد و آل محمد (ص) است که این گونه آگاه شده اید


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

 

مهمونی بادست خالی

مرحوم حاج اسماعیل دولابی :

یک بار می خواستم مهمانی بروم کمی نان زیربغلم گذاشته بودم اما آن رادزدیدند! وقتی به مهمانی رفتم دیدم خوب بود که زدند وگرنه اینجا کتکم می زدند.

می گفتند عمو این دیگه چیه؟ اگرمی گفتم نان،آیاصاحب خانه غیور کتکم نمی زد ونمی گفت فلانی ! توکه مهمان ما هستی نمی دانستی ماغنی وبزرگ هستیم ،این چیه که زیربغلت قایم کردی ؟! نان آوردی؟ توبرای ماآبرو گذاشتی؟

گفت :

آخه گفته بودندزادوراحله بردار.

گفت:

من زادوراحله رابرای توی راحت گفتم که بخوری. نمازوروزه بگیری ویه کم راه بیای. زادوراحله وعبادتت رابرای توی راهت گفتم من کی گفتم خانه من می خواهی بیایی زاد وراحله بیار؟راه افتادی ونان زیر بغلت گرفتی.

طوبای محبت4ص138

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

 

با دقت در روایات فهمیده می شود که

فرج بر دو قسم است: فرج شخصی و فرج عمومی؛

و فرج شخصی، خود به دو نوع تقسیم می شود:
الف: پاک شدن انسان از اخلاق زشت و ویژگیها و صفات پست و فرومایه، و به دنبال آن، رسیدن به کمالات فطری و درجات والای انسانی و اخلاق و منش الهی.
ب: فرجی که به ولی عصر و امام قائم به حق - عجل الله تعالی فرجه- منسوب است، که این نوع از فرج شخصی، به نوبه خود، بر دو نوع است:

۱- شناخت مقام نورانیت امام علیه السلام که چیزی جز مقام ولایت الهی نیست، و این معرفت را فقط به دنبال فرج شخصی که همان رسیدن به کمالات فطری درونی است می توان به دست آورد.

۲- رسیدن به خدمت امام علیه السلام و درک ظهور آن حضرت؛ و معلوم است که اگر این فرج حاصل شود، فرج به معنی اول که همان رسیدن به کمالات عالی انسانی است نیز حاصل می شود زیرا چنانکه از بعضی روایات فهمیده می شود رسیدن به حضور امام علیه السلام در زمان ظهور آن حضرت، برای تمام افراد بشر یا لااقل برای خواص و وارستگان از غیر حق، در رسیدن به کمالات انسانی و درجات عالی اثر بسیار و نقش جدی دارد.

و اما فرج عمومی عبارت است از رها شدن جامعه از شر ستم و بیداد و رسیدن به عدل و داد و بر پاشدن دولت آقایی و عدل که در آن دولت، حق عزیز و محترم و باطل، ذلیل و پایمال گردد.
بعضی از دعاها و روایات و به ویژه دعاهایی که در ماه رمضان وارد شده است درخواست فرج شخصی را به انسان الهام می کند و برخی از روایات به طلب فرج‏ عمومی در زمان امامان علیهم السلام و در زمان غیبت مربوط است که برای آن پاداش بزرگی ذکر کرده اند.

روشن است که کسی که معتقد باشد فرجی عمومی که از ناحیه خداوند خواهد رسید و مسلمانان از ستم و بیداد ستمکاران رهایی می یابند، و بر این اعتقاد ثابت بماند و استقامت کند و آخرتش را به دنیا نفروشد، به خاطر این انتظار، پاداش بزرگی خواهد داشت.
شاید بتوان احادیثی مثل حدیث نهم و دوازدهم را که به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی فضیلت فرج را یادآور شده اند این گونه تفسیر کرد که مقصود آنها مطلوب بودن فرج به همه‏ی معانی که ذکر شد می باشد به ویژه آنکه در حدیث دوازدهم فرموده اند: «فرجنا و فرجکم»، «فرج ما و فرج شما».
این را نیز باید دانست که منظور از نهی تعجیل در خروج قائم، که در حدیث یازدهم، ذکر شده است، نهی از طلب فرج و انتظار نیست، بلکه مقصود مذمت عجله کردن در امر فرج است. یعنی بنده‏ی فرمانبردار خداوند باید امر فرج را به خداوند سبحان بسپارد.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

چرا برادر گفت..؟
عارف صمدانی آیت الله ربانی :

ظاهرا عباس علیه السلام درتمام عمرش فقط برای یک مرتبه به امام حسین سلام الله علیه ” یا اخـــــاه ” گفته است گویی ازشدت ادبی که داشته هیچ گاه به خود اجازه نداده که به امام برادر بگوید بلکه همیشه آن حضرت راسید ومولای خودخطاب می نموده است وشاید

دراین یک مرتبه درپایان کارکه به کلی خودرادرامام حسین علیه السلام فانی نموده وانانیت خویش را مستهلک وخودرادراین مقام برای برادر خواندن آن حضرت شایسته دیده است ,یااخاه گفته است.درود بی نهایت برروان پاک عباس که درتمام شئون انسانیت آداب رارعایت نموده است.

یانفس من بعدالحسین هونی وبعده لاکنت ان تکونی

حضرت ابالفضل عباس بن علی علیه السلام:

ای نفس پس از حسین بهتراست باقی نمانی ….


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

فرزندکه هستی..؟

علامه حسن زاده آملی:

درنهج البلاغه است که قیمت کل امرء مایحسنه….منظوراینست که هرکسی راکه میخواهیدبشناسیدظاهراازراه پدرومادرش می شناسید ولی حقیقتا بایستی ازراه فعلش اورابشناسید. اورابه فعلش نسبت دهید نه به پدرومادر.

یعنی هرکسی فرزند فعلش هست.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 16 اسفند 1394نظر دهید »

هتك حرمت اميرالمؤمنين (علیه السلام)
اهانت به اميرالمؤمنين عليه‏ السلام

حال و هواى مركز حاكميت اسلامى به شكل ديگرى درآمده و جامه‏ى خلافت و حكومت تن‏پوش ديگران شده بود و خليفه‏ى بلافصل پيامبر نيز چاره‏اى جز تحمل محروميت و مداراى با معماران شبكه‏ى براندازى سقيفه بنى‏ساعده نداشت. در حقيقت با يك لعاب مردمى راه و روش پيغمبر كه متأثر از منطق توحيد و قرآن بود، تغيير داده شد. اما هنوز تا رسيدن به اهداف نهايى كودتا مسيرهايى بايد پيموده مى‏شد و براى طى اين مسير موانعى وجود داشت كه بايد بدون مسامحه از پيش روى برداشته مى‏شد.

دختر پيامبر كه يگانه يادگار عشق و ايثار و عاطفه و نبوت و رسالت او بود، اصليترين و مهمترين حجت و قاطعترين دليل براى اثبات اصالت ادعاى على بن ابى‏طالب و نفى خواسته‏هاى بى‏ريشه و اساس اصحاب سقيفه بنى‏ساعده بود. پس در باور كودتاگران چنين پايگاه خطرناكى به هيچ‏وجه قابل چشم‏پوشى نبود.

اين كانون مستند و محكم حمايت از حق امامت عدل، آنچنان در اوج و افراشتگى قرار داشت كه براى دستگاه ويرانگر كودتا تبديل به هدف اصلى شد. خطر بزرگ اين بود كه نه فاطمه (س) براى خود آسايش و آسودگى طلب مى‏كرد، نه برنامه‏ريزان دستگاه براندازى مى‏توانستند به سادگى از كنار وجود مؤثر او بگذرند و او را به خود واگذار كنند. از يك سو دختر رسالت در پاسدارى از حريم امامت، اهل عفو و گذشت و كوتاهى نبود، و از سوى ديگر افكار عمومى نمى‏توانست در بلندمدت نسبت به مواضع و آراى فاطمه (س) بى‏تفاوت بماند، لذا نفس حضور زهرا (س) به عنوان يك خطر جدى بالقوه تهديدكننده‏ى حاكميتى بود كه در منظر خاندان وحى و منطق توحيدى آنها داراى وجاهت الهى و مردمى نبود.

آنچه در روزهاى آغازين رحلت جانسوز رسول خدا به وقوع پيوسته بود براى ابقا و تداوم حاكميت بزرگان كودتا كفايت نمى‏كرد. ايجاد محدوديت هرچه بيشتر به منظور خارج ساختن اميرالمؤمنين و خاندان رسالت از زندگى فردى و اجتماعى مردم به عنوان يك استراتژى پايدار مى‏بايست تعقيب مى‏شد تا فرصتى براى به چالش كشيده شدن آراى بزرگان كودتا و دستاورد اجتماع سقيفه بنى‏ساعده در نتيجه درك صحيح مردم از حقايق پشت پرده به وجود نمى‏آمد.
خطبه حضرت زهرا براى مردمى كه حق شوهرش را غصب كردند!

خطبتها عليهاالسلام لقوم غصبوا حق زوجها عليهماالسلام

روى أن بعد رحلة النبى صلى اللَّه عليه و آله و غصب ولاية وصيّه، احتزم عمر بازاره و جعل يطوف بالمدينة و ينادى: ان ابابكر قد بويع له، فهلمّوا الى البيعة، فينثال الناس فيبايعون، حتى اذا مضت أيام أقبل فى جمع كثير الى منزل على عليه‏السلام فطالبه بالخروج، فأبى، فدعا عمر بحطب و نار و قال: والذي نفس عمر بيده ليخرجن أو لا حرقنه على ما فيه- الى ان قال:

- و خرجت فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله اليهم، فوقفت على الباب ثم قالت: لا عَهْدَ لي بِقَوْمٍ اَسْوَءَ مَحْضَرٍ مِنْكُمْ، تَرَكْتُمْ رَسُولَ‏الّلهِ جِنازَةً بَيْنَ اَيْدينا، وَ قَطَعْتُمْ اَمْرَكُمْ فيما بَيْنَكُمْ، فَلَمْ تُؤَمَّرُونا وَ لَمْ تَرَوْا لَنا حَقَّنا، كَأَنَّكُمْ لَمْ تَعْلَمُوا ما قالَ يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ.
وَاللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ يَوْمَئِذٍ الْوَلاءَ، لِيَقْطَعَ مِنْكُمْ بِذلِكَ مِنْهَا الَّرجاءَ، وَ لكِنَّكُمْ قَطَعْتُمُ الْاَسْبابَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ نَبِيِّكُمْ، وَ اللَّهُ حَسيبٌ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ فِى الٌدْنيا وَالْاخِرَةِ.

خطبه آن حضرت براى مردمى كه حق شوهرش را غصب كردند

روايت شده: بعد از رحلت پيامبر و غصب شدن ولايت وصى آن حضرت، عمر شمشير به كمر بسته و دور شهر مدينه مى‏چرخيد و مى‏گفت: با ابوبكر بيعت شده است، بشتابيد به بيعت كردن با او، مردم از هر طرف براى بيعت مى‏آمدند، چند روز كه گذشت همراه با گروه كثيرى به در خانه حضرت على عليه‏السلام آمده و خواستار خروج ايشان از منزل شد، ايشان امتناع كرد، عمر خواستار هيزم و آتش گرديد و گفت: سوگند به كسى كه جان عمر در اختيار اوست يا خارج مى‏شود يا او را با تمامى اهل خانه آتش مى‏زنم- تا آنجا كه گويد:

- و حضرت فاطمه عليهاالسلام بسوى ايشان آمده و كنار درب خانه ايستاد و فرمود: ملتى را همانند شما نمى‏شناسم كه اينگونه عهدشكن و بد برخورد باشند، جنازه رسول خدا را در دست ما رها كرديد و عهد و پيمانهاى ميان خود را بريده و فراموش نموديد، و ما را به فرمانروائى نرسانده و حقّى را براى ما قائل نيستيد، گويا از حادثه روز غديرخم آگاهى نداريد. سوگند بخدا كه پيامبر در آن روز ولايت حضرت على عليه‏السلام را مطرح كرد و از مردم بيعت گرفت تا اميد شما فرصت‏ طلبان را قطع نمايد، ولى شما رشته‏هاى پيوند معنوى ميان خود و پيامبر را پاره كرديد، اين را بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داورى خواهد كرد.
نفرين حضرت زهرا بر ستمگران و منافقين!

يكى از روشهاى مبارزه با ستمگران در زندگى اولياء خدا و حتى در فرهنگ قرآن برائت‏جوئى لسانى و لعن و طرد قولى و نفرين، يعنى دعاى بر عليه آنان مى‏باشد.
حضرت زهرا عليهاالسلام به ستمگران و منافقين دوران خود نفرين و لعن مى‏فرستاد.

حضرت زهرا عليهاالسلام در حالى كه خشم مقدس همه و خود او را گرفته بود، به خليفه مى‏فرمود:
واللَّه لادعون اللَّه عليك، واللَّه لا اكلمك بكلمة ما حييت.(1)

(سوگند به خدا تو را نفرين مى‏كنم، سوگند به خدا تا زنده‏ام كلمه‏اى با تو صحبت نخواهم كرد.) پس از ماجراى زشت تهاجم به خانه امام و جسارتهاى فراوان درون مسجد و غصب فدك و بى‏اثر ماندن شهادت شهود و مباحث استدلالى و تداوم سياستهاى كودتايى سران سقيفه، حضرت زهرا عليهاالسلام در مبارزه منفى با آنان خطاب به ابابكر فرمود:

والله لا كلمتك ابدا واللَّه لأدعون اللَّه عليك فى كل صلوة. (2)(سوگند به خدا از اين پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت سوگند به خدا شكايت تو را به خداوند خواهم نمود و در هر نماز تو را نفرين خواهم كرد.)
دفاع مقداد، ابوذر، سلمان، ام‏ ايمن و بريده اسلمى

مقداد برخاست و گفت: يا على، به من چه دستور مى‏دهى؟ به خدا قسم اگر امر كنى با شمشيرم مى‏زنم و اگر امر كنى خوددارى مى‏كنم. على عليه‏السلام فرمود: اى مقداد، خوددارى كن و پيمان پيامبر و وصيتى كه به تو كرده بياد بياور.
سلمان مى‏گويد: برخاستم و گفتم: قسم به آنكه جانم به دست اوست، اگر من بدانم ظلمى را دفع مى‏كنم يا براى خداوند دين را عزت مى‏بخشم، شمشيرم را بر دوش مى‏گذارم و با استقامت با آن مى‏جنگم. آيا بر برادر پيامبر و وصيش و جانشين او در امتش و پدر فرزندانش هجوم مى‏آوريد؟ بشارت باد شما را به بلا، و نااميد باشيد از آسايش!

ابوذر برخاست و گفت: اى امتى كه بعد از پيامبرش متحير شده و به سرپيچى خويش خوار شده‏ايد، خداوند مى‏فرمايد: «ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل‏ابراهيم و آل‏عمران على العالمين، ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم»، «خداوند آدم و نوح و آل‏ابراهيم و آل‏عمران را بر همه‏ى جهانيان برگزيد، نسلى كه از يكديگرند، و خداوند شنونده و دانا است». آل‏محمد فرزندان نوح و آل‏ابراهيم از ابراهيم و برگزيده و نسل اسماعيل و عترت محمد پيامبرند. آنان اهل‏بيت نوبت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد ملائكه‏اند.

آنان همچون آسمان بلند و كوههاى پايدار و كعبه‏ى پوشيده و چشمه‏ى زلال و ستارگان هدايت‏كننده و درخت مبارك هستند كه نورش مى‏درخشد و روغن ان مبارك است. محمد خاتم انبياء و آقاى فرزندان آدم است، و على وصيى اوصياء و امام متقين و رهبر سفيد پيشانيان معروف است، و اوست صديق اكبر و فاروق اعظم و وصى محمد و وارث علم او و صاحب اختيارتر مردم نسبت به مؤمنين، همانطور كه خداوند فرموده: «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم و اولو الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله»، «پيامبر نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و همسران او مادران آنانند و خويشاوندان در كتاب خدا بعضى بر بعضى اولويت دارند». هر كه را خدا مقدم داشته جلو بيندازيد و هر كه را خدا مؤخر داشته عقب بزنيد، و ولايت و وراثت را براى كسى قرار دهيد كه خدا قرار داده است.

عمر، در حالى كه ابوبكر بالاى منبر نشسته بود به او گفت: چطور بالاى منبر نشسته‏اى و اين مرد نشسته و روى جنگ دارد و برنمى‏خيزد با تو بيعت كند. دستور بده گردنش را بزنيم!

اين در حالى بود كه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ايستاده بودند. وقتى گفته‏ى عمر را شنيدند به گريه افتادند. اميرالمؤمنين عليه‏السلام آن دو را به سينه چسبانيد و فرمود: گريه نكنيد، به خدا قسم بر قتل پدرتان قدرت ندارند.
ام‏ايمن پرستار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: «اى ابوبكر، چه زود حسد و نفاق خود را ظاهر ساختيد»! عمر دستور داد تا او را از مسجد بيرون كردند و گفت: «ما را با زنان چه كار است»؟!

بريده‏ى اسلمى برخاست و گفت: اى اعمر، آيا بر برادر پيامبر و پدر فرزندانش حمله مى‏كنى؟ تو در ميان قريش همان كسى هستى كه تو را آن طور كه بايد مى‏شناسيم! آيا شما دو نفر همان كسانى نيستيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به شما فرمود: «نزد على برويد و به عنوان اميرالمؤمنين بر او سلام كنيد»؟ شما هم گفتيد: آيا از امر خدا و امر رسولش است؟ فرمود: آرى. ابوبكر گفت: چنين بود ولى پيامبر بعد از آن فرمود: «براى اهل‏بيت من نبوت و خلافت جمع نمى‏شود»! بريده گفت: «به خدا قسم پيامبر اين را نگفته است. به خدا قسم در شهرى كه تو در آن امير باشى سكونت نمى‏كنم».
عمر دستور داد تا او را هم زدند و بيرون كردند!
تشكر عمر از غلامش قنفذ!؟

مؤلّف گويد: نيز از سُلَيم بن قيس نقل شده: كه عمر بن خطاب در يكسال نصف حقوق همه‏ى كارگزارانش را به عنوان غرامت (و كمبود بودجه و ماليات) برداشت، ولى حقوق قنفذ را به طور كامل پرداخت، سُلَيم مى‏گويد به مسجد رسول خدا (ص) رفتم گروهى را ديدم در گوشه‏اى نشسته‏اند، همه‏ى آنها از بنى‏هاشم بودند، جز سلمان و ابوذر و مقداد و محمد بن ابى‏بكر و عمر بن ابى‏سلمه و قيس بن سعد بن عُباده، در اين جلسه، عباس (عموى پيامبر) به على (ع) گفت: «چرا عمر مانند همه‏ى كارگزارانش، از حقوق «قُنفذ» چيزى نكاست؟!»

حضرت على (ع) به اطراف خود نگاه كرد و سپس قطرات اشك از چشمانش سرازير شد، آنگاه در پاسخ عباس فرمود:

شَكَّرَ لَهُ ضَرْبَةً ضَرَبَها فاطِمَةَ بِالسَّوْطِ فَماتَتْ وَ في عَضُدِها اَثَرهُ كَاَنَّهُ الدُّمْلُجْ.

«حقوق قفنذ را كم نكرد، تا از او تشكّر نمايد بخاطر ضربت تازيانه‏اى كه او بر فاطمه (س) نواخته بود، كه وقتى فاطمه (س) از دنيا رفت، اثر آن تازيانه در بازوى او وجود داشت و همانند بازوبند، نمايان بود».
پی نوشت
1_نهج ‏الحياة/ ص 248.
2ـ نهج ‏الحياة/ محمد دشتى/ ص 248.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

رنج های فاطمه علیها السلام از زبان علی علیه السلام

فاطمه و علی علیهماالسلام دو یار همراه و دو ستاره آسمانی‏اند که برای نشان دادن راه آسمان چند روزی به زمین آمدند و سپس به آسمان بازگشتند. آن دو یار مهربان، نامهربانی‏ها و بی مهری‏های بی حسابی از خاکیان دیدند و بزرگوارانه از کنار مزاحمت‏های شب پره‏های مزاحم گذشتند. از این بی مهری‏ها و مزاحمت‏ها، حکایات فراوانی گفته‏اند و شنیده‏ایم، اما در این اوراق معدود، برآنیم تا از زبان تنها همتای زهرا، گوشه‏ای اندک از تلخی‏های رفته بر آن عزیز را بخوانیم و بدانیم. پیش از ذکر این تلخی‏ها، جملاتی چند در بلندای مقام آن زهره درخشنده را از زبان علی علیه‏السلام نقل می‏کنیم و سپس به بیان رنج‏های حضرت زهرا علیهاالسلام می‏پردازیم.

فاطمه، برترین بانو

معاویه در نامه‏ای که به امام علی علیه‏السلام می‏نویسد، به فخر فروشی در مقابل امام می‏ پردازد. امام در پاسخ به نامه او، به بیان فضیلت‏ های بنی هاشم و فضیحت‏ های بنی امیه می‏ پردازد:

«واَنّی یَکوُنُ ذلِکَ کَذلِکَ، وَمِنّا النَّبِیُّ وَمِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ وَمِنّا اَسَدُ اللّه‏ِ وَمِنْکُمْ اَسَدُ الاَْحْلافِ وَمِنّا سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ وَمِنْکُمْ صِبْیَةُ النّارِ وَمِنّا “خَیْرُ نِساءِ الْعالَمینَ” وَمِنْکُمْ حَمّالَةُ الْحَطَبِ فی کثیرٍ مِمّا لَنا وَعَلَیْکُمْ؛[1]

شما چگونه و کجا با ما برابرید! که از میان ما پیامبر صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله برخاست و دروغزن (ابوجهل) از شما است، و اسد اللّه‏ (حمزه سید الشهدا) از ما و اسد الاحلاف (شیر سوگندها؛ اسد بن عبد العزّی) از شما، و از ماست دو سید جوانان اهل بهشت (حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام ) و از شما است کودکانی[2] که آتش نصیب آنان گردید. و از ما است بهترین زنان جهان (فاطمه علیهاالسلام ) و از شماست آن که هیزم کشد برای دوزخیان (امّ جمیل همسر ابی لهب)[3] و بیش از این ما را فضیلت‏ ها و شما را فضیحت‏ ها است.»

علی و فاطمه علیهماالسلام از زبان یکدیگر

پیامبر گرامی اسلام صلی ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله پس از ازدواج حضرت علی و فاطمه علیهما السلام و سپری شدن مراسم عروسی، ابتدا از علی علیه ‏السلام پرسیدند: همسرت فاطمه را چگونه یافتی؟ امام پاسخ داد: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلی طاعَةِ اللّه‏ِ؛ در اطاعت کردن از خدا خوب یار و یاوری است.» سپس از دختر خود، فاطمه علیهاالسلام پرسیدند: شوهرت را چگونه یافتی؟ آن حضرت پاسخ داد: «خَیْرُ بَعْلٍ؛ بهترین شوهراست.[4]

زحمات فاطمه علیهاالسلام در منزل

به دنبال تقسیم کار پیامبر صلی‏ الله ‏علیه‏ و ‏آله بین حضرت زهرا علیهاالسلام و علی علیه‏ السلام و واگذاری کارهای داخل منزل به فاطمه علیهاالسلام ، گرچه علی علیه ‏السلام نیز در کمک به همسرش از هیچ کوششی دریغ نمی‏کرد، اما در عین حال انجام تمام کارهای منزل برای فاطمه علیهاالسلام باری گران بود. برای کاهش زحمت‏ های منزل، علی علیه ‏السلام راه حلی به فاطمه پیشنهاد می‏ کند. آن حضرت بعدها این ماجرا را چنین نقل فرمود: «فاطمه زهرا علیهاالسلام ، عزیزترین عزیزان رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در خانه من بود. فاطمه علیهاالسلام آنقدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه‏ اش باقی مانده بود و به اندازه‏ای خانه را روبید تا اینکه لباس هایش غبار آلود شد، و آنقدر زیر دیگ آتش بر افروخت تا لباسش کثیف و گرد آلود گردید و به همین علت، به سختی و زحمت افتاد. روزی شنیدم چند غلام خدمت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آورده ‏اند. به فاطمه گفتم: وقتی خدمت پدر رفتی از او خادمی بخواه تا در کارها مدد رسان تو باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوی.

فاطمه زهرا علیهاالسلام خدمت رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله رفت. ملاحظه کرد که گروهی با ایشان مشغول بحث و گفت و گو هستند. لذا بدون اینکه با پدر سخنی بگوید از شرم و حیا بازگشت. چون رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله می‏دانست که فاطمه علیهاالسلام برای حاجت و نیازی مراجعه کرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت بودیم، وی بالای سر فاطمه علیهاالسلام نشست و فاطمه علیهاالسلام از جهت شرم و حیا سر خود را زیر رخت خواب کرد.

حضرت فرمود: فاطمه جان! برای چه منظوری نزد من آمدی؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساکت بود.

عرض کردم: ای رسول خدا! من علت را برای شما عرض می‏کنم. فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه ‏اش اثر آن باقی مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده، و آنقدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوی دود گرفته است. شنیدیم که غلامان و خادمان چندی را خدمت شما آوردند، به فاطمه علیهاالسلام گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ایشان خدمت کاری بخواه تا تو را کمک کند.

رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله فرمود: «اَلا اَدُلُّکُما عَلی خَیْرٍ مِمّا سَأَلْتُما. اِذا اَخَذْتُما مَضاجِعَکُما تَکبَّرا اَرْبَعا وَثَلاثینَ وَتَسَبَّحا ثَلاثا وَثَلاثینَ وَتَحَمَّدا ثَلاثا وَثَلاثینَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُما منِْ خادِمٍ یَخْدِمُکُما؛ شما را از مطلبی آگاه کنم که برای شما از خادمی که خواستید بهتر است. وقتی از خواب برخاستید (دربعضی روایات است وقتی به رختخواب رفتید) سی و چهار مرتبه «اللّه‏ اکبر»، سی و سه بار «سبحان اللّه‏» و سی و سه بار «الحمد للّه‏» بگویید، این برای شما از خادمی که به شما خدمت کند بهتر است.»

آنگاه فاطمه سر خود را بیرون آورد و سه بار فرمود: «رَضیتُ عَنِ اللّه‏ِ وَرَسوُلِهِ؛ از خدا و رسول او راضی و خشنود شدم.[5]

عیادت ناتمام

وقتی عباس عموی پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله برای عیادت فاطمه علیهاالسلام به منزل علی علیه‏السلام آمد، به دلیل کسالت شدید آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ایشان، موفق به عیادت آن عزیز نشد. به منزل خود بازگشت و پیکی روانه منزل علی علیه ‏السلام کرد، تا به علی علیه‏ السلام این پیغام را برساند: «آن گونه که من احساس می‏کنم، فاطمه علیهاالسلام روزهای پایان عمر خود را می‏گذراند و اول کسی است که به پیامبر صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله ملحق می‏شود. من پیشنهاد می‏کنم در صورت رحلت ایشان، مهاجرین و انصار را خبر کنید تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند، که این کار، هم باعث فیض معنوی و ثواب حاضران است، و هم باعث تقویت شعائر دینی.»

علی علیه‏السلام در پاسخ به پیشنهاد عمویش عباس بن عبد المطلب، فرستاده‏ ای به نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند: «اَبْلِغْ عَمِّیَ السَّلامَ وَ قُلْ لا عَدِمْتُ اِشْفاقَکَ وَ تَحِیَّتَک وَ قَدْ عَرَفْتُ مَشْوِرَتَکَ وَ لِرَأْیِکَ فَضْلُهُ. اِنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللّه‏ِ صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَةٌ مِنْ حَقِّها مَمْنُوعَةٌ وَعَنْ میراثِها مَدْفُوعَةٌ. لَمْ تُحْفَظْ فیها وَصِیَّةُ رَسُولِ اللّه‏ِ صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله وَ لا رُعِیَ فیها حَقُّهُ وَلا حَقُّ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ وَکَفی بِاللّه‏ِ حاکِما وَمِنَ الظّالِمینَ مُنْتَقِما وَاَنَا أَسْأَلُکَ یا عَمِّ اَنْ تَسْمَحَ لی بِتَرْکِ ما اَشَرْتَ بِهِ فَاِنَّها وَصَّتْنی بِسِتْرِ اَمْرِها؛ سلام مرا به عمویم برسان و بگو: خیر خواهی شما را فراموش نمی‏کنم. نظر شما را به خوبی دریافتم و البته احترام آن ـ در جای خود ـ محفوظ است. فاطمه علیهاالسلام همیشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بی بهره گردید. سفارش رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد او عمل نشد و حقی که خدا و رسول او در مورد فاطمه علیهاالسلام داشتند، رعایت نگردید و خداوند برای حکمرانی و انتقام از ظالمین [ما را] بس است.

عموی گرامی! از شما می‏خواهم به من رخصت دهید که به نظر شما عمل نکنم، چرا که فاطمه علیهاالسلام خودش به من وصیت کرده است که امر [کفن و دفن] او مخفی باشد.»

وقتی که فرستاده عباس با این پیام به سوی او بازگشت، عباس گفت: غفران الهی نثار فرزند برادرم که البته او آمرزیده است. به راستی که نظر او بدون اشکال و صحیح است. برای عبد المطلب فرزندی با برکت‏تر از علی علیه‏السلام زاده نشد، مگر پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله …[6]

آهنگ جدایی

آن گاه که فاطمه زهرا علیهاالسلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیه‏السلام فرمود: «یَا ابْنَ عَمِّ، اِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ اِلَیَّ نَفْسی وَاِنَّنی لا اَری ما بی اِلاّ اَنَّنی لاحِقٌ بِأبی ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ وَأَنَا اوُصیکَ بِأشْیاءَ فی قَلْبی؛ ای پسر عمو!خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می‏ یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می‏شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت می‏کنم.»

علی علیه‏السلام به فاطمه علیهاالسلام فرمود: «اوصینی بِما اَحْبَبْتِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللّه‏ِ؛ ای دخت رسول خدا! آنچه دوست داری وصیت کن.»

آنگاه علی علیه‏السلام کنار سر فاطمه علیهاالسلام نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند. سپس فاطمه علیهاالسلام به علی علیه‏السلام فرمود: «یَا ابْنَ عَمِّ!، ما عَهِدتَنی کاذِبَةً وَلاخائِنَةً وَلا خالَفْتُکَ مُنْذُ عاشَرْتَنی؛ ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم.»

و علی علیه‏السلام در پاسخش چنین گفت: «مَعاذَ اللّه‏ِ اَنْتِ اَعْلَمُ بِاللّه‏ِ وَاَبَرُّ وَاَتْقی وَاَکْرَمُ وَاَشَدُّ خَوْفا مِنَ اللّه‏ِ [مِن] اَنْ اُوبِخَکِ بِمُخالَفَتی. قَدْ عَزَّ عَلَیَّ مُفارِقَتُکِ وَتَفَقُّدُکِ، اِلاّ اَنَّهُ اَمْرٌ لابُدَّ مِنْهُ. وَاللّه‏ِ جُدِّدَتْ عَلَیَّ مُصیبَةُ رَسُولِ اللّه‏ِ وَقَدْ عَظُمَتْ وَفاتُکِ وَفَقْدُکِ فَاِنّا للّه‏ِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصیبَةٍ ما اَفْجَعَها وَآلَمَها وَاَمَضَّها وَاَحْزَنَها، هذِهِ وَاللّه‏ِ مُصیبَةٌ لا عَزاءَلَها وَرَزِیَّةٌ لا خَلْفٌ لَها؛ نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاه‏تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی‏تر، و خائف‏تر از آن هستی که تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش کنم. جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است. ولی چه باید کرد که چاره‏ای برای مرگ نیست. سوگند به خدا، مصیبت رسول خدا برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، [برای من] بسیار بزرگ [و دشوار [است. پس «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» از مصیبتی که بسیار دلخراش و دردناک و دشوار و اندوه آور است. به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت [و آرامش [ندارد و حادثه جانسوزی است که جبران‏ ناپذیر است.»

سپس مدتی با هم گریستند و علی علیه‏ السلام سر فاطمه علیهاالسلام را به سینه چسبانید و فرمود: «اوصینی بِما شِئْتِ فَاِنَّکِ تَجِدُنی فیما اَمْضی کَما اَمَرْتِنی بِهِ وَاَخْتارُ اَمْرَکِ عَلی اَمْری؛ آنچه می‏خواهی وصیّت کن، همانا مرا آن گونه خواهی یافت که به وصیت تو بخوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می‏ دارم.»

سپس فاطمه علیهاالسلام به بیان وصایای خود پرداخت.[7]

آغاز جدایی

پس از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام ، امام حسن علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلام از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنین علیهماالسلام گفت: به نزد پدرتان علی علیه‏السلام روید و خبر شهادت فاطمه علیهاالسلام را به او رسانید. حسنین علیهماالسلام از خانه بیرون آمدند و در حالی که فریاد می‏زدند: «یا مُحَمَّداه! یا اَحْمَداه! اَلْیَوْمَ جُدِّدَ لَنا مَوْتُکَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا»، وارد مسجد شدند و علی علیه‏السلام را که در مسجد بود، از شهادت فاطمه علیهاالسلام آگاه نمودند. علی علیه‏السلام با شنیدن این خبر، آنچنان دگرگون شد که بی حال افتاد. آب به صورتش پاشیدند و به حال آمد. با سوز و گداز فرمود: «بِمَنِ الْعَزاءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ اَتَعَزِّیُ فَفیمَ الْعَزاءُ مِنْ بَعْدِکِ؛ ای دختر محمد! به چه کسی خود را تسلیت دهم. [تا زنده بودی] مصیبتم را به تو تسلیت می‏دادم، اکنون پس از تو چگونه آرام و قرار گیرم؟[8]

در سوگ یار

علی علیه ‏السلام پس از به خاک سپاری یار دیرینه و همراه روزگار خوشی‏ ها و تلخی‏ های خود، در کنار تربت آن عزیز، با رسول خدا چنین درد دل کرد:

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّه‏ِ عَنّی. وَالسَّلامُ عَلَیْکَ عَنْ اِبْنَتِکَ وَ زائِرَتِکَ وَالْبائِتَةِ فِی الثَّری بِبُقْعَتِکَ وَالْمُخْتارِ اللّه‏ِ لَها سُرْعَةُ اللِّحاقِ بِکَ. قَلَّ یا رَسُولَ اللّه‏ِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْری وَعَفا عَنْ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ تَجَلُّدی. اِلاّ اَنَّ لی فِی التَّأَسّی بِسُنَّتِکَ فی فُرقَتِکَ مَوضِعُ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَماضَتْ نَفْسُکَ بَیْنَ نَحری وَصَدْری. بَلی وفی کِتابِ اللّه‏ِ [لی] اَنْعَمُ الْقَبُولِ «اِنّا للّه‏ِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدیعَةُ واُخِذَتِ الرَّهینَةُ وَاُخْلِسَتِ الزَّهْراءُ فَما اَقْبَحَ الخَضْراءُ وَالْغَبْراءُ، اَمّا حُزْنی فَسَرْمَدٌ وَاَمّا لَیلی فَمُسَهَّدٌ. وهَمٌّ لا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبی اَوْ یَخْتارُ اللّه‏ُ لی دارَکَ الَّتی اَنْتَ فیها مُقیمٌ. کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ. سَرعان ما فُرِّقَ بینَنا واِلیَ اللّه‏ِ اَشْکُو وسَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَظافُرِ اُمَّتِکَ عَلی هَضْمِها. فَأحْفِها السُّؤالَ وَالسْتَخْبِرْهَا الْحالَ. فَکَمْ مِنْ غَلیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِها لَمْ تَجِدْ اِلَی بَثِّهِ سَبیلا. وَسَتَقُولُ وَیَحْکُمُ اللّه‏ُ وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ. سَلامُ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَلا سَئْمٍ. فَإِنْ اَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ واِنْ اُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّه‏ُ الصّابِرینَ. واها واها وَالصَّبْرُ اَیْمَنُ وَاَجْمَلُ.

وَلَوْلا غَلَبَةُ المُسْتَولینَ لَجَعَلْتُ الْمَقامَ وَاللَّبْثَ لِزاما مَعْکُوفا وَلأَعْوَلْتُ اِعْوالَ الثَّکْلی عَلی جَلیلِ الرَّزِیَّةِ. فَبِعَیْنِ اللّه‏ِ تُدْفَنُ اِبْنَتُکَ سِرّا وَتُهْضَمُ حَقُّها وَتُمْنَعُ اِرْثُها وَلَمْ یَتَباعَدِ الْعَهْدُ وَلَمْ یَخْلُفْ مِنْکَ الذِّکْرُ واِلیَ اللّه‏ِ یا رَسُولَ اللّه‏ِ الْمُشْتَکی وَفیکَ یا رَسُولَ اللّه‏ِ اَحْسَنُ الْعَزاءِ.

صَلَّی اللّه‏ُ عَلَیْکَ وَعَلَیْهَا السَّلامُ وَالرِّضْوانُ؛

ای پیغمبر خدا! از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! همان که خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد. ای رسول خدا! پس از دختر برگزیده‏ات شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من به خاطر سیده زنان جهان از دست رفته است. اما برای من پیروی از سنت تو [که همان صبر باشد [در جدایی تو موجب تسلیت است. [ای پیامبر خدا!] تو را به دست خود در دل خاک سپردم! و تو بر روی سینه من جان دادی! آری، قرآن خبر داده است که همه از خدائیم و به سوی او باز می‏گردیم. اکنون امانت به صاحبش رسید، و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت. [پس از او] آسمان و زمین زشت می‏نماید و هیچگاه اندوه دلم نمی‏گشاید و شبم بی خواب است و غم از دلم نمی‏رود، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.

[مرگ زهرا] ضربتی بود که دل را خسته و غصه را پیوسته گردانید، چه زود جمع ما به پریشانی کشیده شد. شکایت [خود را] به خدا می‏برم و دخترت خواهد گفت که امّتت پس از تو با وی چهستم‏ها کردند. آنچه خواهی از او بپرس و احوال را از او جویا شو. تا سرّ دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید. او به زودی خواهد گفت و خدا که بهترین داور است [میان او و ستمکاران داوری] نماید.

[سلامی که به تو می‏دهم] سلام وداع کننده است نه از روی ملالت و کسالت. اگر می‏ورم ملول [و خسته جان] نیستم و اگر می‏مانم به وعده خدا بد گمان نیستم، به خاطر وعده‏ای که خداوند به شکیبایان داده است. در انتظار پاداش می‏مانم که شکیبایی نیکوتر است.

اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت می‏ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده جوی اشک از دیدگانم می‏راندم.

خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می‏رود و در حالی که هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان‏ها نرفته، حق او برده می‏شود و از میراث او منع می‏شود.

ای رسول خدا! شکایت را به سوی خدا می‏برم و دل را به یاد تو خوش می‏دارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.[9]

وقتی آن حضرت از دفن فاطمه3 فراغت یافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد:

لِکُلِّ اجْتِماعٍ مِنْ خَلیلَیْنِ فُرْقَةٌ وَکُلُّ الَّذی دُونَ الْمَماتِ قَلیلٌ

وَاِنَّ افْتِقادی واحدا بَعْدَ واحِدٍ دَلیلٌ عَلی اَنْ لا یَدوُم خَلیلٌ[10]

«جمع هر دو دوست را پریشانی است و هر چیز جز مرگ ناچیز است. اینکه من یکی را پس از دیگری از دست می‏دهم، نشان آن است که هیچ دوستی جاوید نمی‏ ماند.»

مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود که روز محشر بدین پنج تن رسانم تن

بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر محمد و علی و فاطمه حسین و حسن[11]

آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمعپیش شهدا دست من و دامن زهرا

تا داد من از دشمن اولاد پیمبر بدهد بتمام ایزد دادار تعالی[12]

پاورقی ………………………………………………………..

[1]. نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه دکتر شهیدی.

[2] . اشاره به جمله رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. وقتی آن حضرت پس از جنگ بدر دستور کشتن عقبة بن ابی معیط را داد، عقبة گفت: «مَنْ لِلصّبیَة یا مُحَمَّد؛ چه کسی برای کودکان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «اَلنّارُ؛ آتش.»

[3] . اُمّ جمیل، خواهر ابوسفیان، زن ابولهب و عمّه معاویه بود.

[4]. بحار الانوار، ج43، ص117 و 133.

[5]. حلیة الاولیاء، ج2، ص41؛ بحار الانوار، ج43، ص82.

[6]. بحار الانوار، ج43، ص210 و 211.

[7]. بیت الاحزان، محدث قمی، با ترجمه محمدی اشتهاردی، ص241؛ بحار الانوار، ج43، ص191.

[8]. همان، ص249.

[9]. اصول کافی، ج1، ص458و459؛ بحار الانوار، ج43، صص 194 و 193.

[10]. الاخبار الموفقیّات، زبیر ابن بکار، ص194.

[11]. غضائری رازی.

[12]. ناصر خسرو.



موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »


گذشت از مرز چهل و اعتراف و اعتذار

لطفا جوانان امروز بخوانند و عبرت گیرند!

حکما و فلاسفه­ی پیشین، چون ملاصدرا ، حدود چهل سالگی را سن بلوغ عقلی و معنوی می­دانند. بسیاری از مفسران در ذیل آیه ” حتی اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعین سنة"[احقاف:۱۵] به این نکته اشاره کرده اند. پیامبر اسلام (ص) و غالب انبیاء نیز در همین سن به پیامبری مبعوث شده اند. در روایات اسلامی گاه با چنین مضمونی بر می خوریم : ” آن که قدم به چهل سالگی نهد و عصا در دست نگیرد ، خدا را عصیان کرده است” که اهل دل آن را به عصای احتیاط و متانت تعبیر می کنند نه عصای معمولی!

جالب است بدانیم چهل سالگی و سالهای نزدیک به آن سن اوج گیری خلاقیت هنری است و بسیاری از نویسندگان بهترین آثارشان را در محدوده همین سالها آفریده اند .به عنوان مثال تولستوی جنگ و صلح را در چهل سالگی منتشر کرده و مارکز صدسال تنهایی را در سی و هفت سالگی نوشته است و کافکا وقتی در می گذشت چهل و یک سال داشت.

سخنوران ادب فارسی نیز بارها از چهل سالگی به عنوان سن کمال یاد کرده اند. ناصر خسرو ، چنان که در مقدمه سفرنامه آمده ، در پی خوابی که در چهل سالگی می بیند، با خود می گوید:” از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار شوم."و بدین ترتیب سفری هفت ساله را آغاز می کند.او در دیوان خویش آورده است:

بنگر که کجا می روی ای رفته چهل سال …

هرچه هست در گذشت از چهل سلگی، حقیر را نیز حالی و قالی دیگر است. نه از آن رو که عقل خویش را کامل دیده باشم بلکه بدان سبب که از پس دو- سه دهه حضور در جمع­های مختلف، احساسی متضاد – آمیزه­ای از حسرت و افتخار­- ذهنم را به خود مشغول کرده و در شراشیب عمر برباد رفته، بر برخی ندانم کاری­های خویش افسوس می­خورم و از برخی اشتباهات زندگی­ام احساس شرم و ندامت می­کنم!

زیبایی­های زندگی­ام حظی شخصی و اگر خداوند قبول کند اخروی خواهد بود. اما یادآوری برخی اقداماتم آزار دهنده است. اینک در آستانه­ی چهل و شش سالگی اعتراف می­کنم، حضورم در برخی جمع­های سیاسی، اشتباه بود! اعتراف می­کنم همگان مثل من صادق نبودند و متأسفانه گاه از ما، پلکانی برای ترقی دنیوی ساختند! پلکانی برای بالا رفتن بر پست و مقام و پلکانی برای شهرت و اعتبار و نردبانی برای آپارتمان­های چند طبقه­ی خود!

امروز خوشحالم که در این مدت زمینه ی تصدی پستی برایم فرهم نشد، چه زبانم سرخ بود و به خاطر سر انگشت ترسی که از پرسش روز رستخیز داشتم اهل بده بستان های معمول و حق کشی نبودم. آزاد بودم و منتقد هرکه ناراست و نامرد است و این خود کافی بود تا مغضوب برخی قرار گیرم و از تقرب به پست و مقام به دور باشم. صد البته این خود جای بسی افتخار است و خدا را بر این نعمت هزاران بار شاکرم که حداقل در زمینه ی بیت المال و حق الناس مدیون نیستم. اما اعتراف می­کنم با احساسات ما بازی شد. با آبرویمان نیز! گاه ما سیبل شدیم با تا بعضی خود را پشت سر مان مخفی کنند و زاد دنیا تدارک ببینند و توشه­ی ابلیس سازند! اما اینک که به مراد خود رسیده­اند و گردنشان چون کرگدن کلف شده، چونان مگس وز وز می­کنند و ما را که دیگر سکوی پرتابشان نمی شویم برنمی تابند اگرچه در ظاهر تعریف و تمجید و تملق می کنند اما مع الاسف در جمع های خصوصی آنچه شایسته ی خودشان است نثارمان می کنند.

گرچه سوگند یاد می­کنم که آگاهانه و عامدانه، علیه هیچ بی­گناهی، اقدامی نکرده­ام اما چنانچه سخن و گفتار من موجبات رنجش خاطر کسی را فراهم آورده، بدین وسیله از او طلب عفو و بخشش دارم. اگر عمری بود می­دانم با آنان که در این چند ساله با من ناراست بوده­اند چگونه برخورد کنم.

اگرچه به لطف حضرت دوست، بسیاری از مواقع، از بازی در میدانی که توسط دوست نمایان مگس صفت طراحی شده بود، پرهیز کردم و از ورود به میدان­های خطر خودداری کردم اما اعتراف می­کنم گاه نادانسته و از سر صداقت و سادگی حرفی گفتم که نباید و دفاعی کردم که بعدها نادرستی آن بر من آشکار شد.

آری ای گرامی!

چشمانت را باز کن یا به قول عزیز سفر کرده، چشمانت را بشور و جور دیگری نگاه کن! حتی به نزدیک­ترین دوستت هم کاملاً اعتماد نکن و چند درصد احتمال بده شاید آن نباشد که تو فکر می­کنی. پس در مقابل خواهشش زود تسلیم نشو و بی گدار به آب نزن. چه در لباس دوست هم منافق و نامرد و دغل دوست کم نیست. این سخن را جدی بگیر این تجربه مفت به دست نیامده!

باور کن برخی از همین دوست نمایان، در حالی که واژه­ی زیبای دوستت دارم بر لبانشان نقش بسته، دستانشان مشغول آماده کردن طناب دارت می­باشد!

و این اعتراف­ تلخ، درس عبرتی است برای نوجوانان و جوانانی که عمری در پیش دارند و زمینه­ای برای ورود به عرصه­ی اجتماع و بازار مکاره­ی سیاست و زندگی، تا با درس گرفتن از اشتباه گذشتگان، فردا چون من و میلیون­ها حسرت به دل دیگر، بر عمر رفته، افسوس نخورند. به­حق که تاریخ درس عبرت است و گذشته چراغی فرا راه آینده!

در حال حاضر مشغول تدوین خاطرات چند سال گذشته هستم. خاطراتی از روزهای خوب جنوب لبنان و از روزگار بی بدیل و تکرار نشدنی شلمچه و کوشک و جزیره مجنون تا خاطرات تلخ و شیرین درس و مدرسه و عرصه ی پر مخاطره ی سیاست.

خاطراتی که برخی را می لرزاند و جمعی را می چرخاند! پته ی برخی را روی آب می ریزد و ….

البته در این­که در حال حاضر امکان انتشار همه­ی آن­ها هست یا نه، مطمئن نیستم. در هر حال زندگی میدان مبارزه است و مبارزه شیوه­های مختلفی دارد. گاه باید بخشید و شرمنده ساخت، گاه سکوت کرد و منتظر فراهم شدن زمینه شد، زمانی هم وقت مقابله به مثل است. اما اکنون وقت کدام است؟

خدایا تو شاهد باش، من دین خویش ادا کردم، از برخی اعمال گذشته تبری جستم و از آنان که در حقشان جفایی کرده ام حلالیت طلبیدم و به آیندگان هشدار دادم. تو خود این عذر قصور و تقصیر بپذیر و آنان را که حقی بر گردن ما دارند از ما راضی و ما را سبک بار بگردان. آمین یا رب العالمین

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

پاسخ امام صادق(ع)به 20سوال پزشکی
این درحالی است که علی (ع) میگوید: بپرسید ازمن هرآنچه که درزمین وکهکشانها اتفاق می افتد وچه زیبا اندیشمند مسیحی حسرت میخورد ازسوال ابلهانه آن عرب که باتمسخر تعداد موهای سرش را ازحضرت سوال میکند.

درحالی که اگرسوالی درست از پیشوای اول شیعیان پرسیده میشد و یا حتی از آن ماجرا درس میگرفتند و از10ذخیره الهی پس از او بدرستی بهره میگرفتند شاید امروز انسان اینقدر برای کشف حقایق بشری خود را به زحمت نمی انداخت .

ماجرای مجادله پزشکی امام صادق (ع) با پزشک هندی

ربیع حاجب مى گوید: روزى طبیبی هندى در مجلس منصور كتاب طب مى خواند، در حالى كه امام صادق علیه السّلام در آنجا حضور داشت. چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت، به امام ششم علیه السّلام گفت: دوست دارى از دانش خود به تو بیاموزم؟ حضرت فرمود: نه، زیرا آنچه من مى دانم از دانش تو بهتر است. طبیب پرسید: تو از طب چه مى دانى؟ فرمود: من حرارت را با سردى، و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشكى، و خشكى را با رطوبت درمان مى كنم، و مسأله تندرستى را به خدا وامى گذارم و براى تندرستى دستور پیامبر را به كار مى برم كه فرمود: «شكم خانه درد است، و پرهیز درمان هر دردى است، و تن را به آنچه خوى گرفته باید عادت داد».

طبیب گفت: طب جز این چیزى نیست. امام گفت: مى پندارى كه من این دستورها را از كتاب هاى بهداشتى یاد گرفته ام؟ گفت: آرى، امام فرمود: من این ها را از خدا فرا گرفته ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم یا تو؟ طبیب گفت:البته من. امام علیه السّلام فرمود: اگر این چنین است من از تو سؤالاتى مى پرسم، تو پاسخ بده.. گفت: بپرس.

امام صادق(ع) سئوالات زیر را از طبیب هندی پرسیدند:

“چرا جمجمه ی سر چند قطعه است؟

چرا موى سر بالاى آن است؟

چرا پیشانى مو ندارد؟

چرا در پیشانى خطوط و چین وجود دارد؟

چرا ابرو بالاى چشم است؟

چرا دو چشم مانند بادام است؟

چرا بینى میان چشم هاست؟

چرا سوراخ بینى در زیر آن است؟

چرا لب و سبیل بالاى دهان است؟

چرا مردان ریش دارند؟

چرا دندان پیشین، تیزتر و دندان آسیاب، پهن و دندان بادام شكن بلند است؟

چرا كف دست ها مو ندارد؟

چرا ناخن و مو جان ندارند؟

چرا قلب مانند صنوبر است؟

چرا شُش دو تکه است و در جاى خود حركت می كند؟

چرا کبد(جگر) خمیده است؟

چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا مى گردند؟

چرا گام هاى پا میان تهى است؟ “

طبیب هندی در پاسخ به تمامی سئوالات بالا گفت : نمی دانم.

امام فرمود: من علّت اینها را مى دانم. طبیب گفت: بیان كن.

امام فرمود:

*جمجمه به دلیل اینکه میان تهى است، از چند قطعه آفریده شده است و اگر قطعه قطعه نبود، ویران مى شد، لذا چون چند قطعه است، دیرتر مى شكند.

*موى در قسمت بالای سر است، چون از ریشه ی آن روغن به مغز مى رسد و از سر موها كه سوراخ است، بخارات بیرون مى رود و سرما و گرمایى كه به مغز وارد مى شود، دفع می شود..

*پیشانى مو ندارد، براى آنكه روشنایى به چشم برسد.

*خط و چین پیشانی نیز عرقی را از سر می ریزد، نگه می دارد تا وارد چشم ها نشود و انسان بتواند آن را پاك كند، مانند رودخانه ها كه آب های روى زمین را نگهدارى مى كنند.
ابروها بالاى دو چشم قرار دارند تا نور به اندازه ی کافی به آنها برسد. اى طبیب، نمى بینى وقتی شدت نور زیاد است، دست خود را بالاى چشم ها می گیری تا روشنى به مقدار کافی به چشم هایت برسد و از زیادى آن پیشگیرى كند؟!

*بینى بین دو چشم قرار دارد تا روشنایى را بین آنها به طور مساوی تقسیم كند.

*چشم ها شکل بادام هستند تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید. اگر چشم چهار گوش یا گرد بود، میل در آن به درستی وارد نمى شد و دوا به همه جای آن نمى رسید و بیماری چشم درمان نمى شد.

*خداوند سوارخ بینى را در زیر آن آفرید تا فضولات مغز از آن پایین بیاید و بو از آن بالا رود. اگر سوراخ بینی در بالا بود، نه فضولات از آن پایین مى آمد و نه بوی چیزی را در مى یافت.

*سبیل و لب را بالاى دهان آفرید، تا فضولاتى را كه از مغز پایین می آید نگه دارد و خوراك و آشامیدنى به آن آلوده نگردد و آدمى بتواند آنها را از پاک کند.

*براى مردان محاسن(ریش) را آفرید تا نیازی به كشف عورت (پوشاندن سر) نداشته باشند و مرد و زن از یكدیگر مشخص شوند.

*دندان هاى پیشین را تیز آفرید تا گزیدن آسان گردد، و دندان هاى آسیاب را براى خرد كردن غذا پهن آفرید، و دندان نیش را بلند آفرید تا دندان هاى آسیاب را مانند ستونى كه در بنا به كار مى رود، استوار كند.

*دو كف دست را بى مو آفرید تا سودن به آنها واقع گردد. اگر کف دست مو داشت، وقتی انسان به چیزی دست می کشید به خوبی آن را حس نمی کرد.

*مو و ناخن را بى جان آفرید، چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زیباست. اگر جان داشتند، بریدن آنها همراه با درد زیادی بود.

*قلب را مانند صنوبر ساخت، چون وارونه است. سر آن را باریك قرار داد تا در ریه ها در آید و از باد زدن ریه خنك شود.

*كبد را خمیده آفرید تا شكم را سنگین كند و آن را فشار دهد تا بخارهاى آن بیرون رود.

*خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد، تا انسان به جهت پیش روى خود راه رود، و به همین علت حركات وى میانه است، و اگر چنین نبود در راه رفتن مى افتاد.

*پا را از سمت زیر و دو سوى آن، میان باریك ساخت، براى آنكه اگر همه پا بر روی زمین قرار می گرفت، مانند سنگ آسیاب سنگین مى شد. سنگ آسیاب چون بر سر گردى خود باشد، كودكى آن را بر مى گرداند و هر گاه بر روى زمین بیفتد، مردی قوی به سختى مى تواند آن را بلند كند.
آن طبیب هندى گفت: این ها را از كجا آموخته اى؟ فرمود: از پدرانم و ایشان از پیامبر و او از جبرئیل، امین وحى و او از پروردگار كه مصالح همه اجسام را داند. طبیب در آن وقت مسلمان شد و گفت: تو داناترین مردم روزگارى.
راستى چه شگفت انگیز است كه حضرت صادق علیه السّلام بدون در دست داشتن ابزار امروزى كه وسیله شناخت درون و برون انسانند، در گوشه ای از شهر مدینه براى یك طبیب هندى شگفتی هاى خلقت انسان را با دلایل محکم بیان مى فرماید.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

از حال بد به حال خوب با 13 راهكار اسرارآمیز !

بدن انسان روش‌های جالب و جذابی را برای فرستادن علائم هشدار دهنده دارد كه این علائم در واقع اسراری را از درون بدن فاش می‌سازند…

به عنوان مثال آیا می‌دانید كه خندیدن پس از خوردن هر وعده غذایی چه تاثیری روی بدن دارد؟ یا اینكه آیا می‌دانید سفید شدن زود هنگام موها نشانه چه فرآیندی در بدنتان است.

بدن انسان در تمام طول عمر به شیوه‌ای هوشمندانه و منحصر به فرد علائم و نشانه‌های زیركانه و هشدار دهنده را بروز می‌دهد اما اكثر افراد به دلیل ناآگاهی از این روابط و علائم، پیغام‌های حیاتی بدن را نادیده می‌گیرند كه حاصل آن به خطر افتادن سلامتی است.

1- دردناك شدن مچ پا می‌تواند نشان دهنده مشكلات كلسترولی باشد.

به گفته متخصصان دردناك شدن مچ پا می‌تواند نشانه ابتدایی از افزایش ارثی سطح كلسترول بد خون باشد. در واقع تشكیل كلسترول در اطراف زردپی آشیل، موجب بروز این درد می‌شود.

- راه حل چیست؟

اگر احساس كردید كه مچ‌ پایتان مدت سه روز یا بیشتر به طور مداوم درد می‌كند، حتما برای چكاپ كلسترول به پزشك مراجعه كنید، بویژه اگر سابقه خانوادگی ابتلا به بیماری قلبی را دارید.

2- قوی بودن ریه‌ها نشان دهنده كاهش خطر ابتلا به آلزایمر است.

مطالعات نشان می‌دهد كه فعالیت ضعیف و نامطلوب ریه‌ها موجب می‌شود كه اكسیژن كمتری به مغز برسد و در نتیجه خطر ابتلا به زوال عقل و آلزایمر افزایش پیدا می‌كند.

برای جبران این مشكل سعی كنید تنفس عمیق انجام دهید به این ترتیب كه پنج ثانیه عمل دم و پنج ثانیه عمل بازدم هوا را انجام دهید. این كار موجب تقویت ریه‌ها می‌شود چون اكسیژن را به مقدار كافی و مناسب به مغزتان می‌رساند. اگر این كار را شش نوبت در روز تكرار كنید، ریه‌های شما 20 درصد قوی‌تر می‌شوند.

3- سفید شدن موها قبل از رسیدن به سن 30 سالگی نشانه مهمی از ابتلا به مشكلات تیروئیدی است. متخصصان تیروئید تاكید دارند كه عدم تعادل در فعالیت غده تیروئید موجب اختلال در تولید رنگدانه‌ها در پیاز مو می‌شود.

- راه حل چیست؟

اگر موهایتان در سن پایین، سفید شده و هم چنین علائم دیگری چون كاهش وزن، افسردگی و یا مشكلات عادت ماهانه دارید، حتما برای چكاپ كامل و درمان به موقع به یك متخصص غدد مراجعه كنید.

4- بیماری لثه خطر و احتمال زایمان زودرس را افزایش می‌دهد.

باكتری‌های موجود در لثه‌های بیمار و عفونی، موجب بروز واكنشی می‌شود كه حاصل آن باز شدن بی‌موقع و زودهنگام دهانه رحم در دوران بارداری است.

- راه حل چیست؟

هر روز نخ دندان بكشید. هم چنین زنان باردار برای اطمینان از سلامت دندان‌های و لثه خود باید مرتب به دندان پزشك مراجعه كنند. مطالعات نشان می‌دهد كه مشكل و بیماری لثه احتمال زایمان پیش از موعد را 70 درصد افزایش می‌دهد.

5- گرم نگه داشتن پاها احتمال سرماخوردگی را كاهش می‌دهد.

وقتی پاها سرد می‌شوند، عروق خونی در بینی بسته و منقبض می‌شوند كه در نتیجه گلبول‌های سفید خون در این منطقه از مبارزه با عفونت‌ها دست می‌كشند و محل ورود میكروب‌ها به بدن باز می‌شود.

بنابراین توصیه می‌شود جوراب بپوشید و مطمئن شوید كه با گرم نگه داشتن پاها، سیستم دفاعی بدنتان به طور كامل كار می‌كند.

6 - خندیدن پس از صرف هر وعده غذایی، میزان قند خون شما را پایین می‌آورد.

متخصصان معتقدند عضلاتی كه ما از آنها برای خندیدن استفاده می‌كنیم برای دریافت انرژی، قندخون را مصرف می‌كنند و این فرآیند خطر ابتلا به دیابت، چاقی و حتی برخی از سرطان‌ها را كاهش می‌دهد.

بنابراین بعد از شام در آرامش كامل روی مبل بنشینید و مدتی به تماشای فیلم كمدی مورد علاقه‌تان بپردازید.

7 - راه رفتن و حرف زدن همزمان، موجب كمردرد می‌شود.

وقتی در حین راه رفتن، صحبت هم می‌كنیم این كار مانع از همزمانی تنفس ما با گام‌هایمان در هنگام برخورد پاها به زمین می‌شود. این عدم هماهنگی، موجب می‌شود كه بخشی از ضربه‌های ناشی از برخورد گام‌ها به زمین به كمر وارد شود و موجب بروز كمردرد می‌شود.

توصیه می‌شود دفعه بعد اگر به هنگام خرید كردن موبایلتان زنگ زد، یك گوشه بنشینید و با تلفن صحبت كنید.

8 - فشار دادن پاها روی هم مانع از ضعف كردن و بی حالی می‌شود.

اگر بعد از سریع برخاستن از جای خود احساس سرگیجه پیدا كردید یا حس كردید كه منگ شده‌اید و چشمانتان سیاهی می‌رود با این حركت ساده می‌توانید جریان خون را به سرعت به مغز بفرستید و ضعف و سرگیجه خود را متوقف كنید.

ابتدا هر دو پای خود را روی زمین قرار دهید. بعد یكی از پاها را روی پای دیگر بیاندازید و تا جایی كه می‌توانید در این وضعیت پاها را روی هم فشار دهید. 30 ثانیه در این وضعیت بمانید تا خون به مغزتان برسد و حالتان بهتر شود.

9- غفلت از كمردرد، تهدید جدی برای مغز است.

پزشكان دریافته‌اند افرادی كه بیش از یك سال مبتلا به كمردرد هستند، 11 درصد از حجم سلول‌های مغزی آنها در ناحیه‌ای كه مربوط به كنترل یادگیری است، كاسته می‌شود. ظاهرا فشار مقابله با كمردرد این تاثیر نامطلوب را روی سلول‌های مغزی برجای می‌گذارد.

در صورت بروز كمردرد، فورا از پزشك كمك بگیرید. اكثر كمردردها در صورتی كه زودتر مورد توجه قرار بگیرند، قابل درمان هستند.

10- چاقی، احتمال بروز سردردها را تا دو برابر افزایش می‌دهد.

وزن زیاد موجب التهاب در عروق خونی ناحیه سر می‌شود كه مهمترین عامل بروز سردرد است.

برای كاهش دردها، اقدام به كاهش وزن كنید و برای درمان سردردها از راهكارهای طبیعی استفاده كنید. مصرف روزانه داروهای مسكن در واقع موجب بروز سردرد می‌شود.

11- مشكل در اندام تناسلی مردانه می‌تواند علامت عارضه قلبی باشد.

آخرین مطالعات نشان داده است كه ناتوانی جنسی در مردان می‌تواند ناشی از تنگ شدن عروق خونی باشد.

به درمان‌های اینترنتی و ماهواره‌ای اعتماد نكنید در عوض برای چكاپ كامل به متخصص مراجعه كرده و قبل از هر چیز به پزشك خود اطمینان كنید.

12- قوز كردن، ولع شما را به خوردن شیرینی تشدید می‌كند.

پزشكان معتقدند كه قوز كردن جریان خون را به مغز كاهش می‌دهد و در نتیجه ولع خوردن مواد قندی را تشدید می‌كند چون در صورت كاهش جریان خون در مركز اشتها در مغز، گلوكز كمتری به این عضو اصلی می‌رسد در حالی كه گلوكز مهمترین غذای مغز است.

- راه حل چیست؟

همیشه صاف بنشینید و پاهای خود را روی زمین بگذارید. ستون فقرات خود را بكشید و شكم خود را به داخل بكشید طوری كه كمر شما به سمت صندلی كشیده شود.

13- داروهای سرماخوردگی، تاثیر نامطلوب روی توان باروری دارند.

داروهای سرماخوردگی كه برای خشك كردن ترشحات بینی استفاده می‌شوند در عین حال می‌توانند موجب كاهش مخاط دهانه رحم شود و در نتیجه باروری را مشكل می سازد.

بنابراین توصیه می‌شود: به جای داروهای ضد احتقان از درمان‌های معمولی مثل ویكس استفاده كنید.منبع:گروه سلامت


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

توصیه برای داشتن حال خوب

هرگاه واژه ای امیدوارکننده به دیگران اهدا کنید نه تنها احساس بهتری خواهید داشت بلکه شخصیت مثبت خود را نیز قوام بیشتری خواهید بخشید. به جنبه معنوی زندگیتان توجه کنید. آرام باشید. ساکت نشستن را تمرین کنید. به ندای درونتان گوش کنید. به چیزهایی بیندیشید که صلح، زیبایی و آرامش را به زندگیتان به ارمغان بیاورند. برای یافتن مسیر معنوی خاص خودتان تلاش کنید.

1- یاد بگیرید که احساساتتان را تخلیه کنید.

هرگز احساساتتان را سرکوب نکنید و به درون نریزید. اندوه های خود را با آدمی قابل اطمینان مطرح کنید. به خاطر داشته باشید که احساساتی که بیان شده اند دیگر به همان اندازه گذشته ناخوشایند نیستند.

2- از مقایسه خود با دیگران و تحسین ارزش های آنها و تحقیر آنچه خود دارید بپرهیزید.

3- با چند نفر که بتوانید روی حمایت عاطفی آنها حساب کنید

، گروه کوچکی تشکیل دهیدو میان خود هم فکری و توافق ایجاد کنید. هر گاه از شما خواسته شد، کمک های مشورتی خود را به دیگران ارایه کنید نخستین گام برای این کار آن است که بدون قطع صحبت دیگران، به دقت به آنها گوش دهید.

4- زمانی را برای بازی در نظر بگیرید

به خاطر داشته باشید که بازی فعالیتی است که صرفاً به خاطر حس خوبی که به شما می دهد به آن می پردازید.به خودتان یادآوری کنید که استحقاق صرف وقت برای بازی و تفریح را دارید.

5- لبخند را فراموش نکنید به خصوص به خودتان

به نکات مثبت دنیای اطرافتان نگاه کنید. راحت باشید و گاهی کارهای “غیر عاقلانه” و کاملاً غیر منتظره انجام دهید.

6- آرام باشید

شما می توانید به وسیله کتاب های مختلف، نوار، برنامه ها و کلاس ها و ابزار دیگر آرامش یافتن را بیاموزید. آرامش توان ذهنیتان را بهبود می بخشد. به سلامت جسمیتان کمک می کند و احساسات خوشایند را جایگزین اضطراب و تنش های درونی تان می کند.

7- از حق انسانی خود دفاع کنید

اجازه ندهید دیگران تحقیرتان کنند وقتی آدم ها چنین می کنند معنی اش این است که از شما انتظار بی نقص بودن دارند و اگر شما آنها را سرجایشان بنشانید ممکن است دلخور هم شوند ولی مدنظر داشته باشید که با احترام همواره از حق خود دفاع کنید و هرگز آن را نادیده نگیرید.

8- نه گفتن را بیاموزید

هرچه پاسخ منفی شما به انتظارها و درخواست های نامعقول دیگران برایتان آسان تر شود، احساس عزت نفستان افزایش خواهد یافت. زمانی هم که تقاضای معقول پاسخ مثبت می دهید هم در مورد خودتان و هم در مورد طرف مقابل احساس بهتری خواهید داشت.

9- اگر در محیط کار، جای شایسته ای ندارید، شغلتان را تغییر دهید.

اما ابتدا خوب بیندیشید که آیا واقعاً این کار شماست که آزارنده است یا نگاه مردم نسبت به آن، باعث ایجاد حس حقارت در شما شده است. به جای جنبه های آزاردهنده به چیزهای خوبی که در شغلتان هست هم فکر کنید. به خاطر داشته باشید هر شغلی ممکن است دارای جنبه های نه چندان مطلوب باشد و شما باید در این رابطه کاملاً منطقی عمل کنید.

10- به عضلاتتان ورزش دهید.

به پیاده روی بروید. دوچرخه سواری کنید، اتو مبیلتان را به جای جلوی در خانه، کمی دورتر متوقف کنید. برای تمرین و ورزش حتماً لازم نیست لباس های رنگارنگ تنتان کنید یا عضو یک باشگاه ورزشی شوید. بلکه پیاده روی و ورزش های کم هزینه و بدون هزینه هم وجود دارد که با کمی پیگیری می توانید آنها را کشف کنید.

11- تمرین کنید که مثبت و امید دهنده باشید.

هرگاه واژه ای امیدوارکننده به دیگران اهدا کنید نه تنها احساس بهتری خواهید داشت بلکه شخصیت مثبت خود را نیز قوام بیشتری خواهید بخشید.

12- به جنبه معنوی زندگیتان توجه کنید. آرام باشید.

ساکت نشستن را تمرین کنید. به ندای درونتان گوش کنید. به چیزهایی بیندیشید که صلح، زیبایی و آرامش را به زندگیتان به ارمغان بیاورند. برای یافتن مسیر معنوی خاص خودتان تلاش کنید.

منبع: مجله موفقیت، شماره 173


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 13941 نظر »


رهبر معظم انقلاب بر پیکر پاک آیت‌الله واعظ‌طبسی نماز میت اقامه کردند

در مراسم اقامه نماز میت بر پیکر مطهر آیت‌الله واعظ‌طبسی، حجت‌الاسلام روحانی رئیس‌جمهور، آیت‌الله آملی‌لاریجانی رئیس قوه‌قضائیه و علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، آیت‌الله علم‌الهدی امام جمعه مشهدمقدس، حجت‌الاسلام والمسلمین ابراهیم رئیسی عضو مجلس خبرگان رهبری، آیت‌الله امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران، آیت‌الله معصومی عضو مجلس خبرگان رهبری و جمعی دیگر از مسئولان کشوری و لشکری حضور دارند.

این مراسم در صحن جامع حرم منور رضوی درحال برگزاری است و خیل عظیمی از اقشار مختلف مردم و طلاب حوزه‌های علمیه و همچنین مسئولان کشوری و لشکری نیز در آن حضور دارند.

مردم ولایتمدار خراسان با سر دادن شعار “ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند"و “دست خدا بر سر ماست، خامنه‌ای رهبر ما است"؛ رهبر معظم انقلاب را در صحن رضوی همراهی کردند.

قرار است پیکر پاک آیت‌الله واعظ‌طبسی در رواق توحیدخانه حرم مطهر رضوی به‌خاک سپرده شود.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

فاطميه اول يا فاطميه دوم؟ کدام معتبر است؟
عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا 10 روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند.

 درباره تاريخ شهادت حضرت زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ روايات مختلف است. از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پيامبر ‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌. ميان علماي شيعه، دو تاريخ مشهور و مقبول است: يکي هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پيامبر ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌ و ديگري نود و پنج روز.با توجه به رحلت پيامبر اسلام ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌ در بيست و هشتم صفر، بنا به روايت 75 روز، در مورخة سيزدهم تا پانزدهم جمادي الاوّل ، شهادت حضرت زهرا‌‌سلام‌الله‌عليها‌ است و اين ايام را فاطمية اوّل مي‌ خوانند اما بنا به روايت 95 روز، شهادت حضرت‌‌سلام‌الله‌عليها‌ در سوم تا پنجم جمادي الثاني است و اين ايام را فاطمية دوم مي‌ خوانند.بنابراين؛ ايام فاطميه جمعا 6 روز مي باشد، 3 روز در ماه جمادي الاول و 3 روز در ماه جمادي الثاني. فاطميه اول از 13 تا 15جمادي الاول است و فاطميه دوم از سوم تا پنجم جمادي الثاني است.

ظاهراً علت اينکه سه روز در هر ماه بعنوان روز شهادت آن حضرت‌‌سلام‌الله‌عليها‌ معرفي شده است به اين دليل است که اين احتمال وجود دارد که ماههاي قمري از رحلت پيامبر‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌ تا شهادت حضرت زهرا‌‌سلام‌الله‌عليها‌،29روز بوده باشند، حال آنکه در صورت کامل بودن ماههاي قبل، روز شهادت 13 جمادي الاول و يا سوم جمادي الثاني خواهد بود. چرا که طبق تقويم، حداکثر سه ماه قمري 29 روزه و حداکثر 4 ماه قمري 30 روزه مي توانند پشت سر هم قرار گيرند.اما در عرف، به دهه دوم جمادي الاول، از دهم تا بيستم جمادي الاول که بنابر قول 75روز، شهادت آن بانوي بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطميه اول و به دهه اول جمادي الثاني از اول تا دهم جمادي الثاني، که طبق قول 95روز، شهادت حضرت زهرا‌‌سلام‌الله‌عليها‌ در آن واقع شده است،دهه فاطميه دوم گفته مي شود.

علت بروز اختلاف در روز شهادت

در مورد تعداد روزهايي که حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها پس از رحلت پدر بزرگوارشان در قيد حيات بوده اند در ميان کتابهاي تاريخي اختلاف وجود دارد. بعضي از مورخين مثل يعقوبي اين زمان را چهل روز و کساني مثل عايشه، دختر ابي بکر، اين مدت را شش ماه و گروهي ديگر هشت ماه ذکر کرده اند.

علامه مجلسي

اما در ميان اين اقوال، آن قولي که براي ما قابل اعتنا است روايات رسيده از ناحيه ائمه هدي عليهم‌‌‌ السلام مي باشد، به نقل مرحوم علامه مجلسي، مرحوم ابوالفرج اصفهاني در کتاب مقاتل الطالبين اينگونه اظهار نظر کرده: مدت زمان حيات فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله مورد اختلاف قرار گرفته است، به طوري که کمترين زمان ذکر شده در اين رابطه 40 روز و بيشترين زمان هشت ماه مي- باشد، اما آنچه نزد ما مسلم و مورد قبول است روايات رسيده از امام باقر عليه السلام است که حضرت مي- فرمايد: بدرستي که زمان رحلت صديقه کبري سلام الله عليها سه ماه بعد از رحلت پيامبر مکرم اسلام صلي الله عليه و آله بود.

طبري شيعي

همچنين مرحوم طبري شيعي در کتاب دلايل الامامه به سلسله اسناد خود رواياتي از حضرت امام صادق عليه السلام نقل مي کند که حضرت مي فرمايد: حضرت صديقه طاهره عليها السلام در ماه جمادي الاخر روز سه شنبه، سه روز از ماه گذشته در سال 11 هجري از دنيا رفتند.

اين دو روايت مبناي مورد اتخاذ غالب علماي شيعه من جمله سيد طاووس در کتاب شريف اقبال مي باشد.

کليني

اما دسته دوم ديگري از روايات صحيحه هم اين مدت را 75 روز ذکر کرده اند از جمله اين روايات، روايت مرحوم کليني از امام صادق عليه السلام است که حضرت مي فرمايد: «بدرستي که توقف فاطمه عليه السلام در اين دنيا پس از پدر گراميش 75 روز بود.»اين دسته از روايات هم مبناي نظر برخي از علماي شيعه از جمله مرحوم کليني گرديده. البته ممکن است دليل اختلاف در اين دو دسته از روايات صحيحه رايج نبودن نقطه گذاري بر کلمات در زمان صدور روايات باشد. توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسه تسعون» مويد اين معنا است.

راويان سني چه مي گويند؟

در اين مجال بخشي را هم به آثار و تاليفات بزرگاني اهل سنت مانند ابن قتيبه، ابن شهر آشوب سروي، أبي الفتح محمد بن عبدالکريم بن أبي بکر احمد شهرستاني، ذهبي مورخ مشهور، عمر رضا کحاله از علماي معاصر اهل سنت و احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» و ابن ابي الحديد معتزلي اختصاص داديم تا بدانيم واقعيت شيعه از زبان سني ها چگونه بيان شده است.

ابن قتيبه دينوري، قرن سوم هجري

ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري (معروف به ابن قُتَيبَة) در گذشته به سال 276 هجري، در کتاب خود بنام «الامامة والسياسة» تحت عنوان"کيفَ کانَت بيعة علي أبي طالب کرَّمَ الله وجهه” (علي کرم الله وجهه چگونه بيعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاري روايت کرده که گفت: همانا روزي ابوبکر از عده اي که از بيعت با او سرپيچي کرده و نزد علي عليه السلام جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها -که در خانه ي علي جمع شده بودند- فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداري نمودند، در اين هنگام عمر دستور داد که “هيزم حاضر کنيد” و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست بايد خارج شويد و الا خانه را با اهلش به آتش مي کشم ! شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض، آيا مي داني در اين خانه فاطمه است؟! گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد!باز در همان کتاب جلد 1 صفحه 13 با ذکر سند آمده است:.. پس از چندي که گذشت عمر به ابوبکر گفت بيا تا نزد فاطمه عليها السلام برويم، چرا که ما او را به غضب درآورده ايم. پس به اتفاق يکديگر نزد فاطمه عليها السلام رفته واز او اجازه ورود گرفتند، لکن فاطمه عليها السلام به آنها اجازه ي ورود نداد، ناچار نزد علي عليه السلام آمده و با او سخن گفتند، تا آنکه آنها را بر فاطمه عليها السلام وارد کرد. پس همين که آن دو نزد فاطمه عليها السلام نشستند، فاطمه عليها السلام صورت خود را به ديوار برگرداند. در اين هنگام آن دو به فاطمه عليها السلام سلام کردند، لکن او جواب سلام آنها را نداد، لذا ابوبکرشروع به سخن کرده و گفت: اي حبيبه ي رسول خدا آيا ما در مورد ارث پيامبر و همچنين در مورد شوهرت تو را به غضب در آورديم؟فاطمه عليها السلام گفت: چه مي شود تورا، که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند، لکن ما از محمد صلي الله عليه وآله ارث نبريم! سپس فرمود: آيا اگر حديثي از پيامبر را به ياد شما بياورم قبول مي کنيد، و به آن اعتقاد پيدا مي کنيد؟ عمر و ابوبکر گفتند:آري.پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آيا از پيامبر نشنيديد که مي گفت: «رضايت فاطمه، رضايت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضي کند مرا راضي کرده است و هر کس فاطمه را به غضب آورد، همانا مرا به غضب آورده است». عمر و ابوبکر گفتند: آري از پيامبر ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌ شنيديم. فاطمه عليها السلام گفت: پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد مي گيرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآورديد و مرا راضي نکرديد، و هرگاه پيامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکايت خواهم کرد. در اين هنگام، ابوبکر شروع به گريه کرد در حالي که فاطمه‌‌سلام‌الله‌عليها‌ مي گفت: بخدا قسم تو را در هر نمازي که بخوانم نفرين خواهم کرد.

ابن شهر آشوب سروي، قرن ششم

ابن شهر آشوب سروي (درگذشته به سال 588هجري) در کتاب المناقب خوداز کتاب المعارف ابن قتيبه دينوري در بيان ذکر اولاد فاطمه سلام الله عليها چنين نقل مي کند؛ فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن ،حسين، زينب ام کلثوم و محسن که همانا از ضربه قنفذ کشته شد. لازم به تذکر است که در چاپ هاي امروزي کتاب المعارف ابن قتيبه چنين آمده است: پس علي داراي چند فرزند شد به نام هاي حسن، حسين، ام کلثوم و زينب کبري؛ که مادرشان فاطمه دختر رسول خدا بود، لکن محسن ابن علي در سن کودکي درگذشت!

شهرستاني؛ قرن ششم

أبي الفتح محمد بن عبدالکريم بن أبي بکر احمد شهرستاني (در گذشته سال548 هجري) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» مي گويد: «همانا چنان ضربه اي به شکم فاطمه عليها السلام در روز بيعت زد که فاطمه عليها السلام جنين خود را از شکم انداخت».

مورخ مشهور، ذهبي؛ قرن هشتم

ذهبي مورخ مشهور (در گذشته ي سال 748هجري) در کتاب خود بنام «لسان الميزان» با ذکر سند مي گويد: «محمدبن احمد حماد کوفي» (از حافظين حديث اهل سنت) گفته است:«بدون شک چنان لگدي به فاطمه عليهاالسلام زد که محسن از او سقط شد».

عمر رضا کحاله؛ از علماي معاصر اهل سنت

عمر رضا کحاله از علماي معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» با ذکر سند مي‌گويد: تا آنکه ابو بکر از عده‌اي که از بيعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علي بن ابي طالب عليه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و زبير و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و در خانه‌ فاطمه عليهاالسلام از بيعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوي آنان فرستاد. عمر روانه منزل فاطمه عليهاالسلام شده و فرياد کشيد و آنان را به خارج از خانه جهت بيعت فراخواند. آنان از بيرون آمدن خودداري کردند، در اين هنگام عمر هيزم طلبيده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست يا از خانه خارج مي شويد و يا آنکه خانه را با اهلش به آتش مي کشم. شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض (کنيه عمر)، در اين خانه فاطمه عليها السلام است! عمر گفت: اگر چه فاطمه در اين خانه باشد، آن را به آتش مي کشم!

يعقوبي

يعقوبي در تاريخ خود نقل مي کند: زماني که ابوبکر مريض شد، يعني در همان مرضي که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عيادت او رفته و از او پرسيد: اي خليفه پيامبرحالت چگونه است؟ ابوبکر گفت: همانا من بر هيچ چيز تأسف نمي خورم مگر بر سه چيز که انجام دادم و اي کاش انجام نداده بودم…اما آن سه چيز که انجام دادم و اي کاش انجام نداده بودم: اي کاش قلاده خلافت را به گردن نينداخته بودم…اي کاش خانه فاطمه را تفتيش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ مي کردند.

بلاذري؛ قرن سوم

احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» در گذشته سال 279 هجري در کتاب خود بنام «انساب الاشراف» مي گويد: ابوبکر براي بيعت گرفتن از علي عليه السلام ، به دنبال وي فرستاد، پس علي عليه السلام بيعت نکرد. در اين هنگام عمر با شعله‌اي‌آتش روانه خانه علي عليه السلام شد. فاطمه عليها السلام در پشت درب با او مواجه شده و گفت: اي پسر خطاب آيا تو را در حال آتش زدن خانه ام مي بينم؟ عمر گفت : آري! و آن چنان به اين عمل مُصر و محکم هستم، چنانکه پدرت بر ديني که آورده بود محکم بود. بلاذري در همان کتاب، صفحه 587، حديث شماره ي 1188 از ابن عباس روايت مي کند: زماني که علي از بيعت خودداري نمود و در خانه کناره گيري کرده بود، ابوبکر عمر را به سوي علي فرستاد و به وي دستور داد علي را با بدترين صورت نزد من حاضر کن! پس چون عمر نزد علي آمد، بين آن دو سخناني رد و بدل شد. علي گفت: اي عمر بدوش که نيمي از آن مال توست، به خدا قسم آنچه امروز تو را چنين بر امارت و حکومت ابوبکر حريص کرده چيزي نيست جز آنکه فردا حکومت را به تو بسپارد!

ابن ابي الحديد

ابن ابي الحديد معتزلي در شرح خود مي گويد: اگر گفته شود که خانه فاطمه مورد هجوم واقع شد، و صيانتش شکسته شد بخاطر حفظ نظام اسلام و بخاطر جلوگيري از تفرقه مسلمانان، چرا که مسلمانان آن زمان از دين برمي گشتند و دست از اطاعت بر مي داشتند، در جواب گفته مي شود که: همين کلام و جواب را بدهيد آنجا که در جنگ جمل هودج عايشه مورد هتک واقع شد (چرا که عايشه بر عليه خليفه رسمي مسلمانان قيام کرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ريسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمين از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود. پس وقتي که جائز باشد حمله به خانه فاطمه بخاطر امري که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جائز است حمله به هودج عايشه به خاطر امري که واقع شده بود.

ابن عبد ربّه

شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسي در کتاب “العقد الفريد” چنين مي نويسد: علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند تا اينکه ابوبکر، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون کند، و به او گفت اگر بيرون نيامدند با آنان نبرد کن. عمر ابن خطاب با مقداري آتش به سوي خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در اين هنگام فاطمه با او روبرو شد و گفت: اي فرزند خطاب آمده اي خانه ما را بسوزاني! عمر گفت: بلي، مگر اينکه شما نيز آن کنيد که امّت کردند(بيعت با ابوبکر).

نظر آيت الله صافي گلپايگاني

اخيرا در استفتائي در مورد ايام عزاداري شهادت حضرت زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ از آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپايگاني سئوال شده است؛ با توجه به معلوم‌نبودن دقيق تاريخ شهادت حضرت فاطمه زهرا دختر گرامي پيامبر اسلام ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌، بهترين ايام جهت عزاداري براي آن حضرت چه روزهايي است و بهترين نوع عزاداري در اين شهادت عظمي چيست؟

آيت الله صافي در پاسخ به اين استفتاء اظهار داشته است که نسبت به روز شهادت حضرت صديقه کبري فاطمه زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ قول‌هاي مختلفي ذکر شده، لکن آنچه بيشتر مورد توجه علماء واقع شده است فاطميه اول و فاطميه دوّم در ماه جمادي الاول و جمادي الثاني است. شايسته است که شيعيان از روز سيزدهم جمادي الاول تا سوم جمادي الثاني سوگوار و با انجام مراسم عزاداري آن حضرت، ارادت و مودت خود را به اهل بيت اظهار و از انجام مراسمي‌ که موجب وهن مراسم شهادت آن حضرت است اجتناب کنند.

اين مرجع تقليد بهترين عزاداري حضرت زهرا‌‌سلام‌الله‌عليها‌ را بيان فضائل، مناقب و مصائب آن حضرت و ذکر اخلاق و سيره عملي و دفاع ايشان از امام مظلوم حضرت اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام مي داند که در همه اعصار بايد براي مردم تبيين شود و مي فرمايد؛ ان‌شاء الله تعالي مؤمنان با تمسک به قرآن و عترت به بهترين صورت ممکن به ساحت مقدس آن بزرگوار عرض ادب و اخلاص کنند، به ويژه بانوان متدينه با حفظ حجاب و عفت و پاکدامني، ايشان را الگوي خود قرار دهند.

حساسيت ها

گاهي اوقات اگر به احتمالات و پاسخ هايي که ممکن است پرسش هاي ما داشته باشند فکر کنيم و ثمره آنها را مورد ارزيابي قرار دهيم قبل از مطرح کردن آنها، از طرح اين نوع پرسش ها منصرف مي شويم. پرسش‌ هايي هم که درباره تعداد روزهاي ايام فاطميه و سوالاتي از اين قبيل مطرح مي شود، نيز جزء مواردي هستند که ثمره اي در پاسخ دادن به آنها حاصل نمي‌شود.

حال فرض بفرماييد که با دلائل متقن اثبات شود که مثلاً فلان روز، سالروز شهادت حضرت فاطمه سلام- الله عليها مي باشد، باز هم خللي در حرکت هاي فرهنگي مراکز ديني ايجاد نمي شود، زيرا زمينه به وجود آمدن روزهايي به عنوان ايام فاطميه، به خاطر زنده نگهداشتن فرهنگ فاطمي بوده و مجالس گوناگون مذهبي هم به فراخور امکانات و شرايط مخصوص به خود بين اين دو تاريخ معتبر که از روايات صحيحه استفاده مي شود؛ عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا 10 روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند.

پس کساني که به زنده نگهداشتن ايام فاطميه اول و دوم مي پردازند چنين دغدغه اي ندارند که مثلاً 20 روز براي حضرت عزاداري کنند يا کمتر يا بيشتر، بلکه هدف از تشکيل چنين مجالسي فهم و نشر فرهنگ فاطمي مي باشد که اين موضوع اختصاص به ايام فاطميه اول يا دوم ندارد و ما بايد به اميد روزهايي تلاش کنيم که همه ايام ما «علوي»، «فاطمي»، «حسيني» شوند.

از آنجايي که مبناي عمل مسلمانان بر اساس معارف و دستورات قرآن و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و جانشينان او از خاندانش مي باشد، بنابراين قول، عمل و تقرير پيامبر و اهل بيت عليهم السلام، دليل شرعي در اثبات جواز يک عمل مي باشد. به عبارت ديگر يکي از راههاي اثبات جواز عمل به يک کار مي تواند عمل کردن يکي از معصومين عليهم السلام به آن باشد زيرا در منابع اسلامي عمل کردن به سيره و روش معصوم که از جانب خداوند منصوب شده است حجيت دارد.به طوري که در مورد پيامبر گرامي اسلام در قرآن آمده که ايشان اسوه حسنه، براي بشريت هستند و لذا تمسک به سيره ايشان و جانشينانش روش حسن مي باشد.

در کتاب رياحين الشريعه در مورد سيره حضرت امام باقر عليه السلام آمده که هرگاه تب بر حضرت غلبه مي کرد، آب سرد بر خود مي ريخت، و با صداي بلند به طوري که هرکس در خانه بود، صداي آن حضرت را مي‌شنيد، مي فرمود: يا فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله.



موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

آشیان سوخته

منکران قتل زهرا گوش گوش
حامیان قاتل زهرا خموش
قتل دخت مصطفی افسانه نیست
قصۀ شمع و گل و پروانه نیست
آتش افروزی به بیت بوتراب
پیش ما روشن تر است از آفتاب
دارم از اهل مخالف چهل سند
چهل سند جمله صحیح و مستند
که فلانی گفت با حبل المتین
نفس پیغمبر امیرالمؤمنین
کای علی بیرون بیا از خانه باز
بر خلیفه دست بیعت کن دراز
گر ز خانه پای نگذاری برون
ور نیایی جانب مسجد کنون
به خداوندی که جان داد و تنم
خانه را با اهلش آتش می زنم
پاسخش گفتا یکی در آن میان
با چه جرأت از تو سر زد این بیان
هیچ می دانی که در این انجمن
زینبش است و حسین است و حسن
گفت حتی با حسین و با حسن
بایدم این خانه را آتش زدن
او برون استاده مولا در درون
او قسم خورد و علی نامد برون

چون علی بیرون نیامد لاجرم
دود آتش رفت بالا زان حرم
از هجوم دشمنان در باز شد
حمله بر بیت الولا آغاز شد
حال می پرسم که آیا فاطمه
بی تفاوت بود در بین همه؟
نیست هرگز یک مسلمان باورش
فاطمه غافل شود از شوهرش
بین دشمن یار را تنها نهد
بهر حفظ جان علی را وانهد
او از اول پشت در استاده بود
بر دفاع شیر حق آماده بود
دید دشمن گشته زهرا سدّ راه
تازیانه رفت بالا آه آه
سدّ راه خویش را برداشتند
پای در بیت خدا بگذاشتند
داشت زهرا دامن حیدر به دست
زان غلاف تیغ دستش را شکست
میثم اینجا دیده را خونبار کن
باز هم این بیت را تکرار کن
قتل ناموس خدا افسانه نیست
قصۀ شمع و گل و پروانه نیست

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(میثم)

اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

دمشق در آخرالزمان

دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگ‌ترین شهر سوریه است. بنا به قول مشهور، حضرت زینب(س) در آنجا وفات یافت و حرم مطهر ایشان در منطقة زینبیه دمشق واقع است. خالدبن ولید در سال 14 قمری آن را تصرف کرد و دوره حاکمیت هزارساله غربيان بر آن منطقه برافتاد. معاویه در سال 36 ق. آنجا را مقرّ خویش ساخت و تا سال 127 که مروان بن محمد، حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود.

درباره وجه تسمیه دمشق برخی گفته‌اند به اسم بانی آن نامیده شده است که «دماشق بن ارم بن سام بن نوح» می‌باشد و نیز گفته‌اند که آن را جیرون بن سعدبن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و «ارم ذات العماد» نامید. و روایت کرده‌اند که دمشق محل خانه حضرت نوح بود و او چوب‌های کشتی خود را از کوه لبنان فراهم می‌آورد.

در مورد فتنه‌ها و علائم ظهور و آنچه در دمشق اتفاق می‌افتد، روایات بسیاری از شورش‌ها، جنگ‌ها و زلزله‌ها در شام و دمشق، خبر می‌دهد. امّا از آنجا که سفیانی از دمشق خروج می‌کند، نقش آنجا پررنگ‌تر می‌شود. در برخی از روایات سفیانی از «وادی یابس» (مرز بین سوریه و اردن) ظهور می‌کند و در برخی دیگر از دمشق می‌آید.

در «غیبت» نعمانی به نقل از امام باقر (ع) آمده است:

«منتظر بانگ سفیانی باشید که به طور ناگهانی از دمشق شنیده می شود، در این بانگ فرج عظیمی برای شماست، زیرا که این بانگ نوید بخش پیروزی بزرگ شماست».1 در مورد حوادث زمینه‌ساز خروج سفیانی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «هنگامی که کافری در شام به هلاکت رسد، اصهب کافر قیام می‌کند و تسخیر مرکز، بر او سخت می‌شود و طولی نمی‌کشد که او نیز کشته می‌شود …»2 کامل سلیمان نویسنده کتاب «یوم الخلاص» می‌گوید، مراد از مرکز در این حدیث دمشق است که اصهب در آنجا توسط سفیانی به هلاکت می‌رسد. همچنین در حدیث دیگری آمده است: «هنگامی که آسیاب بنی‌عباس بچرخد و پرچمداران پرچم خود را بر زیتون‌های شام بیاویزند، خداوند اصهب را هلاک می‌کند و همه سپاهیانش را به دست آنها [سپاه سفیانی] نابود می‌سازد و آنگاه پسر هند جگر خواره بر فراز منبر دمشق می‌نشیند».3

منظور از پسر هند جگر خواره، سفیانی است که از نسل ابوسفیان است.

در مورد اولین سرزمینی که سفیانی اشغال می‌کند، در روایات به نقل از امیرمؤمنان، علی(ع) چنین آمده است: «[سفیانی] روز جمعه خروج می‌کند و بر فراز منبر دمشق، قرار می‌گیرد و آن نخستین منبری است که او صعود می‌کند، خطبه می‌خواند، و مردم را به جهاد فرمان می‌دهد، و از آنها بیعت می‌گیرد که هرگز با او مخالفت نکنند چه مطابق میلشان باشد چه نباشد».4

امام صادق(ع) می‌فرمایند: «چون سفیانی به دمشق نزدیک شود، حاکم دمشق پا به فرار می‌گذارد، و قبایل عرب بر گرد او می‌آیند؛ ربیعی، جرهمی، اصهب و دیگر شورشگران علیه او می‌شورند ولی سفیانی بر آنها غلبه می‌کند، و بر شام سیطره می‌یابد».5

رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: «هنگامی که سفیانی بر پنج منطقه (کُوَر خمس): دمشق، حَمْص، حلب، اردن، قنّسرین تسلط بیابد، نه ماه برای او بشمارید».6

در احادیث آمده است که سپاه سفیانی، پس از ظهور امام زمان(ع)، به فرمان خداوند در بیابانی به نام بیداء فرو می‌روند و تنها دو نفر از آنها باقی می‌ماند که فرشته‌ای به آنها سیلی می زند و چهره هر دو به پشت برمی‌گردد، یکی را نزد دشمنان حضرت مهدی(ع) می‌فرستد که به آنها انذار بدهد، و دیگری با نام «بشیر» نزد سپاه امام می‌رود و نابودی سپاه سفیانی را به امام بشارت می‌دهد. امام علی(ع) درباره پایان کار سفیانی این‌گونه می‌فرمایند: «… ساعتی نمی‌گذرد که تمام سپاهیانش (سفیانی) نابود می‌شود، پس مهدی(ع) او (سفیانی) را گرفته و در زیر درخت پرباری که شاخه هایش به دریاچه طبریه متمایل شده سر می‌برد و شهر دمشق را به تصرف خویش در می‌آورد».7

همچنین امام علی(ع) می‌فرمایند: «برای مصر منبری می‌سازم، دمشق را سنگ به سنگ ویران می‌کنم. یهود را از همه سرزمین‌های عربی بیرون می‌نمایم، و جامعه عرب را با این عصایم می‌رانم، همه اینها را مردی از تبار من انجام می‌دهد».8

همچنین در حدیثی آمده است که حضرت عیسی(ع) از شرق دمشق از آسمان فرود می‌آید.9

بنابراین همان گونه که مشاهده شد، دمشق یکی از کُوَر خمس است که سفیانی آن را تصرف می‌کند و همچنین در وقایع آخرالزّمان نقش به سزایی دارد.
پی‌نوشت‌ها:
ماهنامه موعود شماره 99

1. غیبت نعمانی، ص 149 به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1106.

2. روزگار رهایی، ج2، ص 992.

3. الحاوی للفتاوی، ج2، ص 141به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 995.

4. الزام الناصب، ص 198 به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1088.

5. روزگار رهایی، ج2، ص 1116.

6. غیبت نعمانی، ص 163به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1129.

7. الملاحم و الفتن، ص123، به نقل از: روزگار رهایی، ج1، ص 471.

8. بحارالانوار، ج53، ص60به نقل از: روزگار رهایی، ج1، ص 472.

9. روزگار رهایی، ج1، ص552.

اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


جمعه ام شب شد و گویا خبر از یارم نیست

دل شکست و ز چه رو دلبر و دلدارم نیست

آمدم بر سر بازار به شوق یوسف

جان به کف آمدم ویوسف بازارم نیست

در پی ات ای گل نرگس به گلستان رفتم

دیدم آنجا خبری از گل بی خارم نیست

جز تماشای جمال تو عزیز زهرا

مرهمی بر دل غمدیده وبیمارم نیست

جز تو ای خسرو خوبان که امید همه ای

هیچ کس آگه از این قلب شرربارم نیست

بر در دوست اگر از پی حاجت رفتم

جز تمنای وصال تو مرا کارم نیست.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

قضيه چاه جمکران چيست و آيا خرافه است؟ در ابتدا بايد گفت كه اين که امام زمان (عج) به

طور مستقيم امر به کندن چنين چاهي و انداختن عريضه در آن توسط مردم کرده باشند،

صحت ندارد.

اما واقعيت مساله چيست؟ اين در حقيقت يک عمل نمادين است که در آن انسان مانند آن چه را كه با يک دوست انجام مي دهد، با امام زمان خود انجام مي‌دهد.

همه ما مي‌دانيم كه علم خداوند بر همه چيز احاطه دارد و از همه چيز ما با خبر است.

با اين حال، چرا هنگامي كه مي‌خواهيم حاجت خود را بگيريم، آن را در درگاه الهي به زبان مي‌آوريم؟!

آيا اين مساله جز اين است كه علاقمند به صحبت كردن با خداي خود هستيم، ولو اين كه او از حال ما آگاه است؟

روايت ديگري كه در اين زمينه جالب توجه است اين است كه در زمان هارون الرشيد ده نفر از قصر حاكم دزدي مي‌كنند و مامورين موفق به دستگيري آن‌ها نمي‌شوند.

هارون دستور مي‌دهد كه عين ده نفر را بايد دستگير كنند و به زندان بيندازند.

نه نفر از سارقين به دست مامورين افتادند. اما هر چه گشتند اثري از نفر دهم نيافتند.

از آن‌جا كه مامورين مي‌دانستند حاكم آدمي منطقي نيست، پيرمردي را گرفته، به او بهتان دزدي زدند و گفتند اين نفر دهم است.

حال، هر يك از نه نفر در دربار پادشاه يك دوست و آشنا داشت، كه با نامه نوشتن به او و

وساطت آن شخص، خود را از زندان خلاص مي‌كند و تنها پيرمرد بي‌گناه در زندان باقي مي‌ماند.

زندان‌بان به وي مي‌گويد تو كسي را نداري كه براي او نامه بنويسي؟

مرد به فكر فرو مي‌رود و ناگهان مي‌گوبد، چرا. برايم قلم و كاغذ بياور تا براي او نامه

بنويسم.

نامه را مي‌نويسد و به زندان‌بان مي‌گويد آن را بر بام قصر بالاي سر هارون الرشيد بگذار و

سنگي نيز بر روي آن قرار بده تا باد نامه را نبرد.

زندان‌بان با تعجب به او نگاه مي‌كند و اين كار را انجام مي‌دهد.

فردا هارون الرشيد پيرمرد را به قصر مي‌خواند و به وي مي‌گويد:

«تو كه هستي كه ديشب در خواب به خاطر تو ما را به انواع عذاب‌ها شكنجه دادند و گفتند بي‌گناهي را به زندان انداخته‌اي؟!

(( او را آزاد كنيد.» زندان‌بان كه بسيار حيرت‌زده شده بود به پيرمرد گفت «تو را به خدا

سوگند بگو كه در نامه‌ات چه نوشته بودي كه حاكم بي‌درنگ دستور آزادي تو را داد؟

گفت «هيچ، نوشتم من العبد الذليل الي رب الجليل». حال آيا خداوند بدون نامه از حال

پيرمرد باخبر نمي‌شده است؟! چرا، اين تنها يك حركت نمادين بوده كه اوج توسل پيرمرد را نشان مي‌داده است.

منبع:://www.jamkaran.blogfa.com/


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


جـوان و انتـظار یـار!

ذکر نام بلند مهدی و احیای فرهنگ انتظار، میراث و آیین محمدی را به نسل جوان منتقل می سازد. این انتقال، قلب های جوانان را ذاکر می کند و همت آنان را به مصافی بزرگ می کشاند و ذهن آنان را با یاد مهدی درگیر می سازد. در نتیجه، سربازان بسیاری زیر پرچم امام عدل(عج) گرد هم می آیند.

فرهنگ انتظار و انتظار منجی عالم بشریت، منتظران را به سوی رفتار پسندیده می کشاند. ازاین روست که هر صبح و در آغاز کار روزانه، تجدید پیمان می کنند و با نشاط می گویند: «پروردگارا! در صبح همین روز و تمامی روزهایی که در آن زندگی می کنم، بیعت با منجی موعود را که بر گردن من است، تجدید می کنم و تا ابد بر آن ثابت قدم خواهم ماند».

جوانانی که در انتظار و آمادگی منجی به سر می برند و در حقیقت در کلاس «اطاعت» نشسته اند، آنجا که گردبادی از شیاطین حلقه را بر آنها تنگ می کند، به یاد حق می افتند و به خود می آیند و به «بصیرت» می رسند.

حقیقت انتظار آن است که شخص منتظر، به حتمی بودن ظهور منجی ایمان داشته باشد و در حالت آمادگی همیشگی به سر برد و مراقب سلوک و رفتارش باشد و زمینه های اجتماعی و فردی را برای ظهور منجی فراهم آورد. جوان و فرهنگ انتظار؛ یعنی ایستادگی در برابر شیطان نفس و شیطان بیرونی؛ یعنی قصه شوریدگی جوان عاشق حضرت دوست؛ یعنی پاسداشت و کرامت ولایت؛ یعنی شعار عدالت خواهی و آزادگی جوان؛ یعنی باز شدن دریچه قلب جوان به ملکوت؛ یعنی آراستگی جوان به عدالت و تقوا.

جوان «سنت گریز» است و این خصلت را خداوند در وجود جوان گذاشته است تا بتواند از گذشته فاصله بگیرد و فرصت انتخاب پیدا کند. و الاّ اگر آنچه خانواده و جامعه ی او دیکته می کردند، او بدون تأمل همه را می پذیرفت، استقلال روحی و فرصتی برای انتخاب پدید نمی آمد. البته این سنت گریزی مانند هر خصلت طبیعی دیگری باید جهت پیدا کرده و از فریب و پاسخ نابجا مصون بماند تا جوان را دچار ناهنجاری و بی بندو باری در ارضاء این خصلت فطری ننماید.

آنقدر آمادگی پذیرش جوان نسبت به حق بالاست که هر آنچه شبیه حق باشد و یا بخشی از حق را به همراه داشته باشد، ممکن است جوان به سرعت آن را بپذیرند، ولی این چیزی از ارزش صفای باطن جوان و آمادگی او برای پذیرش حق کم نمی کند

اینکه مُدهای جدید لباس توسط جوان ها اجرا می شود، نمونه ی کوچکی از همین سنت گریزی است و اگر جوان را به خاطر سنت گریزی سرزنش کنی و اذیت شود، «سنت شکن» هم خواهد شد. بر اساس همین سنّت گریزی، جوان دوست دارد به وضع موجود اعتراض کند و انگیزه ی او برای اعتراض به هر خرابی در وضع موجود بالا است، که باید پاسخ این اعتراض خود را متناسب با دیگر صفات و گرایش های فطری خود بازیابد. حالا اگر این روحیه به آشنایی با عنصر اول انتظار، یعنی اعتراض به وضع موجود، با تکیه بر اعتقاد به جامعه ی مهدوی ختم شود، انرژی جوان در جهت یک آرمان بلند صرف خواهد شد.

روح پاک و ضمیر روشن جوان، اموری را «تصدیق» می کند که دیگران نمی توانند باور کنند. اگر این پاک طینتی مورد سوء استفاده ی منحرفین قرار بگیرد نتیجه اش معلوم است؛ و اگر این ضمیر پاک در معرض پیام های صادقانه ی حق قرار بگیرد سرعت به سوی خوبی ها و جزم در عقاید نورانی اسلام را به دنبال خواهد داشت.

در جریان انقلاب، بسیاری باور نمی کردند امام (ره) پیروز شود، ولی جوان ها سخنان و وعده های حضرت امام (ره) را باور کردند؛ و نتیجه هم گرفتند و موجب اعجاب اهل عالم شدند. فطرت جوان، راه را برای باور عالم غیب هموار کرده است و آنچه از وعده های الهی درباره ی امور به ظاهر نشدنی عالم باشد را خواهد پذیرفت. خیلی ها ممکن است با وعده های مربوط به ظهور و وقایع پس از آن مشکل داشته باشند و نتوانند آن را به سادگی باور کنند هر چند دلایل کافی برایشان بیاوری، اما جوان پذیراتر است. آنقدر آمادگی پذیرش جوان نسبت به حق بالاست که هر آنچه شبیه حق باشد و یا بخشی از حق را به همراه داشته باشد، ممکن است جوان به سرعت آن را بپذیرند، ولی این چیزی از ارزش صفای باطن جوان و آمادگی او برای پذیرش حق کم نمی کند.

تمنّا و آرزو کردن نیز بیش از هر گروه سنی با جوانان تناسب دارد. در سنین جوانی یکی از علما به بنده می فرمودند: « قدر جوانی خودتان را بدانید. من الان تمام همتم این است که خودم را سالم از قبل عبور دهم و به محضر خدا برسم. تقاضای گسترده، تمناهای بزرگ، جامعه نگری ها و آرمان گرایی ها همه اش مال دوران جوانی است؛ قدرش را بدان. البته فکر نکن این ها برای تو فضیلتی است. همه ی جوان ها این خصلت ها را دارند؛ نه دچار غرور بشوید و نه این خصلت ها را بی استفاده بگذارید.» آدم کمی پا به سن بگذارد، دیگر بسیاری از آرزوهای خوب هم در عمق جانش نفوذ نخواهد کرد و تنها به امور محدود به زمان خودش توجه می کند. تمناهای بلند مال دوران جوانی است

این جوان است که می تواند برای آرزوهای دست نیافتنی اش ساعت ها گریه کند، شعر بسراید و با خدای خود درباره ی آنها نجوا کند. و هر کس در سنین بالاتر بخواهد این روحیه را داشته باشد، باید جوانی خود را حفظ کرده باشد. عرفا و خوبان همیشه جوان باقی مانده اند. و شاید رمز ارتباط سهل و عمیق آنان با جوانان هم در همین جوان باقی ماندن آنها باشد. تمنای ظهور، یک آرزوی بزرگ است که جوانان استعداد داشتن آن را دارند و هر چقدر آنان به سهولت می توانند به داشتن این آرزوی بزرگ دست یابند، غیر جوانان به سختی می توانند چنین آرزویی را در خود محقق کنند.

عمل برای تحقق وضع مطلوب یک شرط بزرگ لازم دارد و آن جرأت است. چرا که بسیاری از اوقات، تغییر دادن اوضاع عالم، شنا برخلاف جریان آب است. باید بتوانی از سرزنش ها نترسی و از خود گذشتگی داشته باشی. این لازمه ی جهاد است که از سرزنش دیگران متأثر نشوی: «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَلا یَخافُونَ لَومَهَ لائِمِ؛ در راه خدا جهاد و کوشش فراوان می کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی هراسند.»

جوان «سنت گریز» است و این خصلت را خداوند در وجود جوان گذاشته است تا بتواند از گذشته فاصله بگیرد و فرصت انتخاب پیدا کند. و الاّ اگر آنچه خانواده و جامعه ی او دیکته می کردند، او بدون تأمل همه را می پذیرفت، استقلال روحی و فرصتی برای انتخاب پدید نمی آمد

جوان این جرأت را به سهولت می تواند داشته باشد. امام باقر(علیه السلام) به جابر می فرماید: اگر همه ی مردم شهرت جمع شوند و بگویند: « إنَّکَ رَجُلُ سَوءٍ؛ تو آدم بدی هستی» و تو از این حرف ناراحت شوی، یا اینکه بگویند: « إنَّک رَجُلُ صَالِحُ؛ تو آدمی خوبی هستی» و تو از این سخن خوشحال شوی، تو از دوستان ما نیستی. اینقدر انسان باید استقلال روحی داشته باشد!

کسی می تواند اهل عمل باشد که از قدرت روحی و حتی از قدرت بدنی کافی هم برخوردار باشد. قدرت بدنی هم اکثراً وابسته به شدت انگیزه است، که هم قدرت بدنی و هم انگیزه ی قوی تنها در جوان به سهولت یافت می شود.

در انتها میخواهم برای کاری که تغییر دهنده است و می تواند از قدرت روحی و اراده ی پولادین جوانان منتظر سرچشمه بگیرد، یک نمونه مثال بزنم: آیا از خواندن قرآن لذت می برید؟ آیا از مدح اهل بیت (علیهم السلام) و ذکر فضایلشان لذت می برید؟ اگر جوابتان مثبت است، و اگر مجلس عروسی جای لذت بردن و شاد بودن است، پس چرا عروسی هایتان را بدون قرآن و مدح اهل بیت (علیهم السلام) برگزار می کنید؟

اگر در عشق به قرآن و عترت صادق هستید، برنامه های مراسم عروسی تان را تغییر دهید و اگر کسی مخالفت کرد، با ادب و مهربانی محکم جلوی او بایستید و بگویید: « هر کس از چیزی لذت می برد، ما هم از قرآن و مدح اهل بیت(علیهم السلام) لذت می بریم و شاد می شویم، و می خواهیم عروسی خودمان را با اذکار معنوی برگزار کنیم و از این لذائذ و شادی ها در شب عروسی بی بهره نمانیم.» آن وقت یکی از کارت های دعوت چنین عروسی را خطاب به آقا امام زمان (عج) بنویسید و بگویید: « آقا، ما آدرسی نداشتیم که این کارت را برایتان ارسال کنیم، ولی دوست داریم شما هم تشریف بیاورید.» بعد هم کارت دعوت را به عنوان یادگاری پیش خودتان نگه دارید. مطمئن باشید این اظهار ارادت شما به ساحت مقدس ولی الله الاعظم بی جواب نخواهد ماند.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


بیا مهدی شب هجران سحر کن!

امام کاظم (ع) :

به درستی که برای حضرت مهدی (عج) غیبتی باشد و کسی که در آن دوران غیبت ، دینداری کند چون کسی باشد که شاخه درخت خار را به دست بکشد تا برگ و خار آنرا بگیرد ( کنایه از نهایت سختی و آزردگی است ) ، سپس فرمود : برای حضرت مهدی (عج) غیبتی باشد که هر بنده باید از گناه کردن بپرهیزد

حضرت محمد (ص) :

خوشا به حال کسانی که در غیبت حضرت مهدی (عج) صبور باشند و خوشا به حال کسانی که در محبت ورزیدن در راه اهل بیت (ع) استوار ماندند ، خداوند آنها را در کتابش این طور توصیف نموده است :

سوره مجادله آیه 22 (( آنها که به جهان غیب ایمان آوردند )) آنها حزب الله هستند ، آگاه باشید به درستی که حزب الله رستگار است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

 


مهدی جان !

اگر ما را به خیمه گاهت راهی نیست ، حرفی نیست … ، تنها پیراهنت را که با عطر وجودت در آمیخته است بر صورتمان افکنند، باشد تا بیناییمان را به دست آوریم ، و به مسرت درآییم ، و در امن و امانت پناه گیریم.

خوش است گر مسافری رسد سلامت از سفر

چه شد که قصد باز گشت از این سفر نمی کنی؟

نگر به خیل سائلان به سامرا و جمکران

چرا ز باب خانه ات سری به در نمی کنی؟


 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


آقایم مرا ببخش برای روزهایی که از تو دور بودم.

ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی

نیامدی که ببینم شبیه دریایی ،

چندگاهیست وقتی می گویم:

«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»

با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد

چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه »

به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم

چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة»

دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت

کجا منزل گرفته ای

چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة»

دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست

چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»

احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده

و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است

چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا»

به یاد پیروزی لشکرت،

در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند

چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا»

یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی

چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا»

یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،

من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم

چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا»

به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو

طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم

اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم

تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد،

هم در جست و جویت باشم،

هم سرپرستم باشی،

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم

وهم احساس کنم خدا در

نزدیکی من است…..

و باز هم با شرم

می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج

اما آقای ما

به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند

و به زبانمان نیز گوش مسپار

که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،

قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين

که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند…

شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم

بیا الهه غربت سوار صحرایی .



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


آیا ما منتظریم ؟؟؟

انتظار، سرفصل امید به آینده‌ای روشن و مایه عشق و شور و امید و تلاش برای آماده‌سازی خود و جامعه برای آمدن و ظهور امام منتظر است. انتظار، هرگز یك روحیه بازدارنده، فلج‌كننده و یأس‌آور نیست، بلكه موجب دوركردن عنصر بدبینی به آینده، از نهاد انسان در جامعه بشری است. انتظار، معیار ارزش انسان‌ها است. آرزوها و آمال انسان‌ها معیار خوبی برای سنجش میزان رشد و تعالی آن‌ها است. آرزوهای متعالی، حكایت از كمال روح و رشد شخصیت انسان‌ها می‌كند؛ برعكس آرزوهای حقیر و بی‌ارزش، نشان از بی‌اهمیتی و رشدنیافتگی افراد دارد. آرزوها، انسان را به حركت وا می‌دارد.

انتظار، اعتراض دائمی برضد بی‌عدالتی‌ها است؛ نجات از سكون و ركود است، ‌در صحنه‌بودن است. انتظار، نقش مهمی در سازندگی، پویایی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت دارد. اگر انسان منتظر، به وظایفی كه برای او شمرده شده است عمل كند، به الگوی مطلوب انسان دیندار دست می‌یابد.

انتظار مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اقتدای به او، ‌بیعت با او و سرسپاری به فرمان او است؛ سنگربانی عقیده، مرزبانی اندیشه و مبارزه در راه پاسداری از حریم دین و ولایت است. انتظار فرج، كار است، حركت است، تلاشی هدفمند است و با بی‌هدفی، سكون و تن‌آسایی سازگاری ندارد. مگر می‌شود در انتظار سرسبزی روزگاران بود و در فصل برگ‌ریزان، از پا نشست؟

منتظر، تلاشگری نستوه است كه برابر هر انحرافی می‌ایستد و با الهام از شیوه و آیین امام و مقتدای مورد انتظار خویش، در راه اصلاح خود و جامعه‌اش به جهاد و مقاومت می‌پردازد. از آن زمان كه فرشتگان الهی به امر خدا، برابر حضرت آدم علیه السلام سر به سجده فرود آوردند، بحث از انتظار موعودی از سلاله آخرین پیامبر الهی به میان آمد. دیگر این، وظیفه تمام فرستادگان آسمانی شد كه منتظر باشند و دیگران را هم به انتظار دعوت كنند. آن زمان كه لوط، برابر فاسدان قوم خود قرار گرفت و گفت: «كاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تكیه‌گاهی استوار پناه می‌جستم»(1) اندیشه انتظار قائم، در روح و جانش جاری بود. امام صادق علیه السلام فرمود:

حضرت لوط علیه السلام این سخن را نگفت، مگر برای تمنای دسترسی به قدرت قائم ما. و آن تكیه‌گاه استوار، چیزی نبود، جز استواری و توانایی یاران او … (2).

انتظار، در زمان غیبت و عدم حضور ظاهری امام در جامعه، به نوعی، اعلام پذیرش ولایت و امامت آخرین وصی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است و همین انتظار موجب می‌شود ارتباط شیعیان با امامشان ـ اگرچه به صورت ارتباط قلبی و معنوی ـ حفظ شود.

اما به‌راستی منتظر واقعی كیست؟…

منتظر واقعی، كسی است كه به امامش معرفت داشته باشد؛ یعنی اعتقاد به ولایت و معرفت به شخصیت او. اعتقاد به ولایت، تعهد و پیمانی است كه جز با اطاعت كامل نمی‌شود. كسی منتظر واقعی است كه علاوه بر خودسازی به دیگرسازی نیز بپردازد، تا از این طریق، زمینه‌های ظهور آن حضرت را فراهم سازد.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از این‌كه ستاره پرفروغ امامت امامان علیهم السلام طلوع كند، برترین جهاد امتش را انتظار فرج دانسته است؛ زیرا انتظار فرج، انتظار جهاد و انقلابی عظیم بر ضد تمام ظلم‌ها و جنایت‌ها و اجرای عدالت به تمام معنا در سراسر جهان است. حضرت علی علیه السلام در حدیثی فرموده است:

كسی كه در انتظار اقامه نماز به سر برد، در طی زمان انتظارش، در حال نماز به شمار می‌رود.(3)

پس كسی كه در انتظار اقامه دین حق و برپایی دستورهای الهی در سراسر جهان است، چه پایگاه و منزلتی دارد؟ در زندگی ظاهری دنیا، هر امام، در عصر خود به حمایت و یاری پیروان و شیعیان خود نیاز دارد. امام، اگر علی علیه السلام هم باشد، اگر حمایتگری نیابد و شاهد خیانت دوستان باشد، مجبور به خانه نشینی است، تا چه رسد به امامی كه در غیبت به‌سر می‌برد و انقلاب بسیار عظیمی در پیش دارد كه فقط با حمایت پیروان و شیعیانش تحقق خواهد پذیرفت.

اگر منتظر بازگشت یوسف زهراییم، آیا آماده استقبالیم؟…

عاشق و دلباخته گل نرگس، منتظر نشانه و علامت نیست؛ بلكه منتظر خود حضرت است و می‌داند این آمادگی، جز با اطاعت از فرامین آن امام بزرگوار، به‌دست نمی‌آید.

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود:

پس هر یك از شما باید به آنچه به وسیله آن به دوستی ما نزدیك می‌شود عمل كند و آنچه از جانب او، ما را به خشم و ناراحتی نزدیك نماید دوری كند؛ زیرا فرج ما آنی و ناگهانی فرا می‌رسد.

این حدیث، وظیفه ما را به خوبی مشخص می‌كند و ما را متوجه این امر می‌كند كه در هر حال باید آماده ظهور حضرت باشیم. امام صادق علیه السلام فرموده است:

برای ظهور و قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خود را مهیا سازید؛ گرچه این آمادگی در حد فراهم كردن یك تیر باشد.(4)

حضرت، برای برپایی عدالت، قیام مسلحانه می‌كند. در حقیقت، این حدیث می‌خواهد بگوید كسی كه طالب ظهور آن حضرت است، باید در جهت زمینه‌سازی نهایت جهاد و كوشش را بنماید.

امام هادی علیه السلام فرمود:

قائم آل محمد، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه واجب است در زمان غیبتش منتظر او باشند و زمان ظهورش، مطیع باشند.

بنابراین امام معصوم در این حدیث، انتظار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را واجب دانسته است.

با توجه به جایگاه بلندی كه انتظار در مكتب شیعه دارد و تأكیدها و سفارش‌های فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام بر موضوع انتظار فرج، شیعیان باید به این موضوع اهتمام بیشتر و توجهی درخور داشته باشند. باید مراقب بود اعتیاد به غیبت امام، گریبانگیر ما نشود.

هم‌اكنون هزار و اندی سال از غیبت آن امام معصوم می‌گذرد و هنوز اذن ظهور از ناحیه ذات اقدس اله صادر نشده است.

چرا تأخیر؟…

یقیناً تأخیر از ما است؛ زیرا طبق فرمایش مولایمان، این ما هستیم كه یكدل نشده‌ایم و در راه او به‌طور شایسته، قدم بر نداشته‌ایم:

اگر شیعیان ما كه خداوند آنان را در بندگی‌اش یاری كند، در عهد و وفای به ولایت ما یكدل و یك‌صدا بودند، میمنت دیدار و ظهور ما این‌قدر به تأخیر نمی‌افتاد.(5)

عدم وفای به عهد پیروانش، موجب محرومیت جهان بشریت از این فیض بزرگ خدایی شد. آیا جز این است كه زندان غیبت، دستان یداللهی او را بسته است و از تزلزل و تحیر بشریت در غم و اندوه به سر می‌برد و با دلی غمگین، همگان را به دعا برای تعجیل در فرج خویش فرا می‌خواند.

همیشه دردهایمان را برای حضرت سوغات نبریم؛ بلكه به وظایفمان مقابل حضرت كه یكی از آن‌ها دعای بسیار برای تعجیل در ظهور او است اهمیت دهیم. به راستی آیا برای ما عذری در كوتاهی از این دعای مهم باقی می‌ماند؟ چرا كه بهترین و مؤثرترین عملی كه بتوان با آن پدر مهربان ارتباط برقرار كرد و بسیار در تعجیل ظهورش مؤثر می‌باشد، دعا است.

مولای ما! شب سیاه غیبت تو بس طولانی شده است. بسیاری در این سیاهی شب به سوی دنیا می‌گریزند؛ اما سپیده دم كه آن‌ها دورش می‌پندارند، به زودی آشكار خواهد شد.

پی نوشتها:

(1) سوره هود، آیه 80.

(2) بحار الانوار، ج12، ص 158.

(3) بحارالانوار، ج7، ص255.

(4) همان، ج52، ص366.

(5) همان، ج53، ص177.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

اباصالح! بيا درمانده ام من

علامه مجلسي (ع) مي
فرمايد:

مرد شريف و صالحي را مي
شناسم به نام امير اسحاق استرآبادي او چهل بار با پاي پياده به حجّ مشرف
شده است، و در ميان مردم مشهور است كه طي الارض دارد. او يك سال به
اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا
شوم.

او گفت: يك سال با كارواني
به طرف مكه به راه افتادم. حدود هفت يا نه منزل بيش تر به مكه نمانده بود
كه براي انجام كاري تعلل كرده ، از قافله عقب افتادم. وقتي به خود آمدم،
ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نمي شد، راه را گم كردم،
حيران و سرگردان وامانده بودم، از طرفي تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه
از زندگي نااميد شده آماده مرگ بودم.

[ ناگهان به ياد منجي
بشريت امام زمان (ع) افتادم و] فرياد زدم: يا ابا صالح! يا ابا صالح! راه
را به من نشان بده! خدا تو را رحمت كند!

درهمين حال، از دور شبحي
به نظرم رسيد، به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير طولاني
را در يك چشم به هم زدن پيمود و در كنارم ايستاد، جواني بود گندم گون و
زيبا با لباسي پاكيزه بر شتري سوار بود و مشك آبي با خود داشت.

سلام كردم. او نيز پاسخ
مرا به نيكي ادا نمود.

فرمود: تشنه اي؟

گفتم: آري. اگر امكان
دارد، كمي آب از آن مشك مرحمت بفرماييد!

او مشك آب را به من داد و
من آب نوشيدم.

آنگاه فرمود: مي خواهي به
قافله برسي؟

گفتم: آري.

او نيز مرا بر ترك شتر
خويش سوار نمود و به طرف مكه به راه افتاد. من عادت داشتم كه هر روز
دعاي” حرز يماني” را قرائت كنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حين دعا گاهي به
طرف من بر مي گشت و مي فرمود: اين طور بخوان!

چيزي نگذشت كه به من
فرمود: اين جا را مي شناسي؟

نگاه كردم، ديدم در حومه
شهر مكه هستم، گفتم: آري مي شناسم.

فرمود : پس پياده شو!

من پياده شدم برگشتم او را
ببينم ناگاه از نظرم ناپديد شد، متوجه شدم كه او قائم آل محمد(ص) است. از
گذشته خود پشيمان شدم، و از اينكه او را نشناختم و از او جدا شده بودم،
بسيار متاسف و ناراحت بودم.

پس از هفت روز، كاروان ما
به مكه رسيد، وقتي مرا ديدند، تعجب نمودند. زيرا يقين كرده بودند كه من
جان سالم به در نخواهم برد. به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طي
الارض دارم.

منبع:

بحار الانوار، ج 52، صص
175 و 176


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

آية اللّه سيّد ابوالحسن اصفهاني

فردى بنام سيّد بحرالعلوم يمنى كه زيدى مذهب بود، وجود مقدس
حضرت مهدى (عليه السلام) را انكار مى نمود و مكاتبات زيادى با علماء و مراجع شيعه
داشت و بر اثبات وجود و حيات امام زمان (عليه السلام) دليل مى خواست.

ليكن وقتى آن بزرگان از كتابهاى تاريخى و روايى شيعه و سنّى براى او دليل
مى آوردند قانع نمى شد، سرانجام به مرحوم سيّد ابوالحسن نامه نوشت.

ايشان در جواب نوشتند كه بايستى به نجف بياييد تا جواب را شفاهاً بدهم. وى همراه
فرزندش سيّد ابراهيم به نجف مشرف گرديد. حضرت آية اللّه
اصفهانى ايشان و پسرش را به قبرستان وادى السلام برد و در ميان آن قبرستان در مقام
حضرت مهدى (عليه السلام) 4 ركعت نماز خواند و سپس اذكارى را بر زبان جارى كرد. تا
اينكه امام زمان (عليه السلام) تشريف آوردند و سيّد بحرالعلوم گريه كرد و صيحه اى
زد و بيهوش بر زمين افتاد و هنگاميكه بهوش آمد، خودش اقرار كرد كه حضرت را زيارت
نموده است، و بعد هم كه به يمن برگشت، 4 هزار نفر از مريدان خود را شيعه نمود.(4)

احوال
ايت الله ابوالحسن اصفهانى

يكى از علماء بزرگ كه بارها امام مهدى (عليه السلام) را
ملاقات نموده، حضرت آية اللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى (1365 1284 ه.ق) مى باشد.

مهاجرت سيد ابوالحسن اصفهانى به ايران

وى پس از فوت آية اللّه حاج سيّد محمّد كاظم يزدى به مقام مرجعيّت رسيد.

در سال (1341 ه.ق) به دليل مخالفت با سياستهاى دولت استعمارگر انگليس، از طرف دولت
عراق به همراه عده اى از علماى بر جسته ديگر تدريجاً به ايران تبعيد گرديدند. عظمت
و محبت ايشان در قلوب مردم به اندازه اى بود كه علاوه بر استقبالى باشكوه از ايشان،
در روز دوم اقامتشان، شاه وقت ايران شخصاً به همراه جماعتى از اعضاء هيئت دولت و
نمايندگان مجلس به محضر ايشان شرفياب گرديده و اظهار علاقه و ارادت نمودند. هم چنين
به مدت 8 ماه سكونت در شهر مقدس قم، مردم از دور و نزديك براى زيارت ايشان به
خدمتشان مشرف مى شدند.(1)

مقام مرجعيت و معنوى سيد ابوالحسن اصفهانى

گرچه آية اللّه اصفهانى ملاقاتهايى با امام عصر (عليه السلام) داشته اند لكن ما در
اينجا به ذكر تشرف يكى از علماء كه بسى بيشتر از ملاقات مستقيم خود ايشان با حضرت،
درجه و مقام يشان رامشخص مى كند اكتفاء مى نماييم.

جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج سيّد محمّد مهدى مرتضوى لنگرودى كه از علماء و
نويسنده گان مشهور مى باشد، اين واقعه را بدون واسطه از مرحوم آية اللّه شيخ
عبدالنبى اراكى شنيده اند و چنين نقل مى نمايد: «روزى آية اللّه اراكى براى ديدن
مرحوم پدرم به منزل ما آمدند، در ضمن ملاقات، آقاى اراكى به پدرم گفت: شما از طرز
تفكر ما نسبت به آيةاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى تا اندازه اى با اطلاع بوديد و
مى دانستيد كه ما نه تنها براى ايشان ترويج نمى كرديم بلكه در مجامع علماء و فضلاء
درباره ايشان مى گفتيم كه ما از آية اللّه اصفهانى آنقدر كمتر نيستيم كه ترويج
مرجعيّت شان را بنماييم.

پدرم گفتار ايشان را تصديق نموده و گفتند: بله، شما چنين ادعايى مى كرديد، ولى در
واقع به مراتب از ايشان كمتر بوديد حتّى مى توانم بگويم قابل مقايسه با ايشان
نبوديد».

آية اللّه اراكى گفتند: به هر حال امروز مى خواهم عظمت و شخصيّت آية اللّه اصفهانى
را براى شما بيان نمايم: يك روز در نجف اشرف مشهور شد كه يك نفر مرتاض هندى كه از
راه حق، رياضت كشيده و به مقاماتى رسيده، به نجف اشرف آمده است. فضلاء و علماء به
ديدار او مى رفتند؛ از جمله من هم رفتم و به وى گفتم: آيا در مدت رياضت خود دستورى
به دست آورده ايد كه بوسيله آن بتوان به محضر امام زمان (عليه السلام) شرفياب شد.
او گفت: بله، من يك دستور كه تجربه هم شده دارم و آن چنين است كه: شخص بايستى با
طهارت بدن و لباس به بيابانى برود و جايى را انتخاب نمايد كه محل رفت و آمد نباشد،
بعد با حالت وضوء رو به قبله بنشيند و خطى دور خود بكشد و اذكارى را بگويد پس از
اتمام اين اذكار، هر كس نزد اين شخص بيايد خود آقا امام زمان (عليه السلام) است. من
هم به بيابان سهله رفتم و همان اعمال را انجام دادم. همين كه تمام شد، سيدى را كه
عمامّه سبزى داشت، ديدم به من فرمود:بمن چه نياز داريد؟ من فوراً در جواب گفتم: به
شما نيازى نيست. آن آقا فرمودند: شما ما را خواستيد كه به اينجا بياييم. من گفتم:
شما اشتباه مى كنيد، من شما را نخواستم. آقا فرمودند: ما هرگز اشتباه نمى كنيم.
حتماً شما ما را خواسته ايد كه به اينجا آمده ايم وگرنه ما در اقطار دنيا كسانى را
داريم كه در انتظار ما بسر مى برند، ولى چون شما زودتر اين درخواست را كرده ايد اول
به ديدار شما آمده ايم ؛ تا حاجت شما را بر آورده، آنگاه به جاى ديگر برويم.

گفتم: اى آقاى سيّد، من هر چه فكر مى كنم، مى بينم با شما كارى ندارم شما
مى توانيد به نزد آن كسانى كه شما را مى خواهند برويد من در انتطار شخص بزرگى بسر
مى برم آن آقا لبخندى بر لبانش نقش بست و از كنار من دور شد، چند قدمى بيش دور نشده
بود كه اين مطلب در خاطرم خطور كرد كه نكند اين آقا حضرت مهدى (عليه السلام) باشند،
به خودم گفتم: شيخ عبد النبى! مگر آن مرتاض نگفت، هر كس بعد از انجام اعمال نزد تو
آمد خود حضرت است، تو هم كه غير از اين سيّد كسى را نديده اى حتماً خود حضرت هستند.
فوراً به دنبالش روان شدم امّا هر چه تلاش كردم، نرسيدم، ناچار عبا را تا كردم و
زير بغل قرار دادم و نعلين را هم به دستم گرفتم و با پاى برهنه دوان دوان مى رفتم
ولى با آنكه سيّد آهسته مى رفت من به ايشان نمى رسيدم. در اينجا يقين كردم كه آن
سيّد بزرگوار آقا امام زمان (عليه السلام) مى باشند.

بعلت دويدن زياد خسته شدم مقدارى استراحت كردم ولى چشمانم را از حضرت برنداشتم تا
ببينم آقا به كداميك از خانه ها كه از دور نمايان شده بود مى روند تا من هم همانجا
بروم و از همان دور ديدم كه وارد يكى از خانه ها شدند پس از رفع خستگى به آنجا
رفتم، درب منزل را زدم، شخصى آمد و گفت: چكار داريد؟ گفتم: سيّد را مى خواهم گفت:
سيّد نياز به اذن دخول دارد، صبر كن بروم تا براى شما اجازه بگيرم رفت و پس از چند
لحظه آمد و گفت: آقا اجازه فرمودند، وارد شدم ديدم همان سيّد روى تخت كوچكى نشسته،
سلام كردم و حضرت جواب مرحمت كردند و فرمودند بياييد روى تخت بنشينيد، من اطاعت
كردم و روبروى حضرت نشستم.

بعد از احوالپرسى مى خواستم مسائلى را كه برايم مشكل بود سئوال كنم، هر چه فكر
كردم يادم نيامد بعد از مدتى ديدم آقا در حال انتظار هستند خجالت كشيدم و با
شرمندگى تمام عرض كردم: آقا اجازه مرخصى مى فرماييد، فرمود: بفرماييد، از آنجا خارج
شدم.

هنوز چند قدمى راه نرفته بودم كه آن مسائل به يادم آمد به خود گفتم من با اين همه
زحمت به اينجا رسيده ام و نتوانسته ام از آقا استفاده اى بنماايم بايد خجالت را
كنار گذاشته و مجدداً درب خانه را بزنم، درب را كوبيدم همان شخص آمد به او گفتم:
مى خواهم دوباره خدمت آقا برسم، وى گفت: آقا نيست. گفتم: دروغ نگو، من براى كلاّشى
نيامده ام، مسائل مشكلى دارم مى خواهم بوسيله پرسش از آقا برايم حل گردد. او گفت:
چگونه نسبت دروغ به من مى دهى؟ استغفار كن من اگر قصد دروغ كنم هرگز جايم در اينجا
نخواهد بود ولى اين مطلب را اجمالاً بدان كه اين آقا مثل افراد ديگر نيستند، اين
امام والا مقام كه در مدت 20 سال افتخار نوكرى ايشان را دارم، براى يك مرتبه هم
زحمت درب بازكردن را به من نداده اند.

گاهى مشاهده مى كنم بر روى تخت نشسته اند و مشغول عبادت يا ذكر و گاهى مشاهده
مى نمايم كه تشريف ندارند ولى صداى مباركشان به گوش مى رسد و گاهى ابداً، در خانه
نيستند و برخى اوقات پس از گذشت چند لحظه مجدداً مى بينم كه برروى تخت مى باشند و
گاهى سه روز يا ده روز و يا تا چهل روز مى بينم كه تشريف ندارند، كارهاى اين آقاى
بزرگوار با ديگران فرق دارد.

گفتم: معذرت مى خواهم، از اين نسبتى كه دادم استغفار مى كنم اميد است كه مرا
ببخشيد،

گفت: بخشيدم.

گفتم: آيا راهى هست براى اين كه مسائل من حل شود؟ گفت: آرى، هر وقت آقا امام زمان
(عليه السلام) در اينجا تشريف ندارند، نائبشان در اينجا ظاهر مى گردد و براى حل
جميع مشكلات آمادگى دارد.

گفتم مى شود خدمتشان رسيد؟ گفت: بله وارد شدم ديدم جاى آقا امام زمان
(عليه السلام) آيةاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى نشسته است، سلام كردم و ايشان جواب
دادند.

بعد لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ گفتم الحمد للّه.

سپس مسائل خود را يكى پس از ديگرى مطرح كردم و ايشام بدون تأمل جواب آنها را با
آدرس بيان مى كرد و جوابها كاملاً قانع كننده بود.

بعد از تمام شدن سؤال و جوابها دستش را بوسيدم و از خدمتش مرخص گرديدم.

همينكه بيرون آمدم با خود گفتم: آيا اين آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى بود يا شخص
ديگر ى به شكل و قيافه ايشان؟ لذا شك داشتم و با خود گقتم: براى بر طرف شدن شك
بايستى به منزل ايشان در نجف بروم و همان سؤالها را بپرسم، اگر غير از آن جوابها را
داد معلوم مى شود كه ايشان سيّد ابو الحسن نبوده و الّا خودشان بوده اند. به نجف كه
رسيدم سريعاً به منزل ايشان رفتم پس از سلام و جواب سلام، همانگونه كه آنجا لبخندى
زده بود، لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ و سپس سؤالها را مطرح
كردم و ايشان به همان صورت بدون كم و زياد جواب دادند، بعد فرمودند: حالا يقين كردى
و ترديدت بر طرف شد؟ گفتم: اى آقاى بزرگوار بله.

وقتى كه پس از بوسيدن دستش خواستم خارج شوم به من فرمود: در حال حياتم راضى نيستم
اين جريان را براى كسى نقل كنى امّا پس از مرگ مانعى ندارد.(2)

نمونه ديگر از مقامات معنوى ايشان

آرى! مرحوم سيّد ابوالحسن اصفهانى از چنان تقوا و وارستگى
برخوردار بود كه وقتى فرزند برومندش سيّد حسن شهيد شد، نه تنها صبر نمود بلكه به
قاتل وى عفو و ترحّم روا داشت، سپس وقتى خواست از امر زعامت مسلمين كناره گيرى كند
و درب منزب خويش را ببندد نامه اى (توقيع) از ناحيه حضرت مهدى (عليه السلام) توسط
يكى از افراد موثّق بنام شيخ محمّد كوفى شوشترى كه مكرراً مفتخر به ملاقات حضرت
گرديده است، به دستشان رسيد كه حضرت به او فرموده بودند: «ارخص نفسك و اجعل مجلسك
فى الدهليز … نحن ننضرك» يعنى «از اتاق خصوصى بيرون بيا و در راهرو منزل بنشين تا
به آسانى در دسترس عموم مردم باشى و به حل مشكلات و دستگيرى از آنان بپرداز (و در
مقابل مسائل و خطرات احتمالى نگران نباش زيرا) ما تو را يارى مى كنيم».(3)

………………………………………………………….

1) محمّد شريف رازى، گنجينه دانشمندان، اسلاميه تهران، 1352
(ه.ش)، ج 1، ص 216، ج 3، ص 81.

2) احمد قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عليه السلام) مؤسسه نشر و حاذق، قم، (1373
ه.ش)، ج 1،ص 115.

3) محمّد شريف رازى، گنجينه دانشمندان، اسلاميه تهران، 1352 (ه.ش)، ج 1، ص 218.

4) احمد قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عليه السلام) مؤسسه نشر و حاذق، قم، 1373
ه.ش، ج 1، ص122


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


اطاعت از امام زمان (ع )

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد:

«طُوبي لِشيعَةِ قائِمِنا الْمُنْتَظِرينَ لِظُهُورِهِ في غَيْبَتِهِ، وَ الْمُطيعينَ لَهُ في ظُهُورِهِ …؛ خوشا به حال شيعيان قائم ما! كه در دوران غيبت او چشم انتظار ( - بحارالانوار / ج 52 / ص 149. )

ظهورش و در دوران ظهورش سر نهاده به فرمانش هستند».

اطاعت كنندگان امام عصر ( عليه السلام ) در هنگام ظهور، همانها هستند كه در غيبت آن حضرت منتظرين او بودند؛ و چشم انتظاران امام زمان ( عليه السلام ) در هنگام غيبت، همانهايند كه در زمان ظهورش مطيع فرامين اويند.

براي شيعيان حقيقي، تفاوتي بين غيبت و ظهور حضرت وليعصر «ارواحنا فداه» نيست. آنها حتي در زمان غيبت هم خود را در حضور حضرت مي بينند. حالت مطيع بودن شان به گونه اي است كه هر لحظه غيبت براي شان به منزله مقدمه ظهور است. آن گونه زندگي مي كنند كه هر زمان امام شان ظاهر گشت آنان را گوش به فرمان ببيند و تا پاي جان آماده اطاعت بيابد.

از سوي ديگر اين اصل مهم، مسلّم است كه امامت يك امام جز با اطاعت امّت از او، و پيشوايي يك رهبر جز در سايه فرمان پذيري پيروانش، تحقق نمي پذيرد.

خدا هيچ پيامبري را نفرستاد مگر براي آنكه اطاعت شود:

(وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلّا لِيُطاعَ بِاِذْنِ اللَّهِ).

( - سوره نساء / آيه 64. )

و هيچ امامي را مقرر نداشت مگر آنكه مردم را به اطاعت و فرمانبري از او فرا خواند:

(اَطيعُوا اللَّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاَمْرِ مِنْكُمْ).

( - سوره نساء / آيه 59. )

امام زمان ( عليه السلام ) اگر چه در پس پرده غيبت است، اما اراده وفرمانش در تمام جهان آفرينش و همه خلايق جاري ونافذ است. بنابراين بايد دستوراتش را شناخت، فرمان هايش را بايد اطاعت كرد، حاكميت او را بايد گردن نهاد، و همين ها است كه زمينه ظهور را فراهم خواهد آورد.

چنانكه خود حضرت مي فرمايد:

«وَ لَوْ اَنَّ اَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطاعَتِهِ، عَلَي اجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمْ الْيُمْنُ بِلِقائِنا؛ اگر شيعيان ما - كه خداوند آنان را به اطاعت خويش موفّق گرداند - در وفاي به عهد الهي هم دل و هم پيمان مي شدند، سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد».

( - بحارالانوار / ج 53 / ص 177 / ح 8. )

مگر نه اين است كه عهد الهي چيزي جز پرستش و بندگي خدا نيست؟ و اين عبادت و بندگي جز با اطاعتِ محضِ وليّ خدا تحقق پذير نيست.

منتظرين حضرت مهدي ( عليه السلام ) همان نيكبختاني هستند كه اگر در حضور او باشند، جز اطاعت نمي شناسند و جز به فرمان او كاري انجام نمي دهند.

و باز هم امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد:

«هُمْ اَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْاَمَةِ لِسِيِّدِها؛ اطاعت و فرمان پذيري منتظرين از امام زمان ( عليه السلام ) افزون تر از اطاعت و فرمانبري كنيزي از مالك و مولاي او است».

( - بحارالانوار / ج 52 / ص 307. )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

زنان نمونه یاوران امام زمان (عج)

زنان عصـــر ظهـــــــــور

زناني هستند که در ايام ظهور حضرت زندگي مي کنند که از جمله آنها همان 50 زني است که در روايت به آنها اشاره شده و جزء افراد اصلي سپاه حضرت هستند. آنها به هنگام ظهور در حرم امن الهي به خدمت امام مي رسند:
ام سلمه ضمن حديثي درباره علائم ظهور از پيامبر صل الله عليه و آله روايت کرده است که فرمودند:
« در آن هنگام پناهنده اي به حرم امن الهي پناه مي آورد و مردم همانند کبوتراني که از چهار سمت به يک سو هجوم مي برند به سوي او جمع مي شوند در ميان آنان ، برخي زن مي باشند که بر هر جبار و جبارزاده اي پيروز مي­شودند…»
رجعت کنندگان:مسأله رجعت از مباحث مهم اعتقادي شيعه است که با فرهنگ مهدويت نيز ارتباط تنگاتنگ دارد. رجعت از نظر لغوي به معني بازگشت است. يعني برگشتن به جايي که پيش تر در آنجا بوده است.
و از نظر اصطلاحي به معناي بازگشت دو گروه مؤمنان محض و کافران محض به همان صورتي که در گذشته بودند به دنيا مي باشند. اولياء الهي و صالحان با ديدن حاکميت دين و عدل در گستره گيتي شادمان شوند و ثمرات ايمان و اعمال صالح خود را مي­ببينند و به ثواب ياري امام نائل مي­شوند. معاندان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام نيز بخشي از جزاي اعمال ناشايست خود را در اين دنيا مشاهده کرده و کيفر مي­شوند و از ذلت و حقارت، ستمگران متألم مي­گردند.
زنان رجعت کننده را مي توان به دوگروه تقسيم کرد:
گروه اول: زنان مؤمنه­اي که در زمان قبل از ولادت حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف زندگي مي کرده­اند:
در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است:
«همراه مهدي عليه السلام سيزده زن هستند؛ آنان مجروحان را مداوا مي کنند و از بيماران جنگي پرستاري مي­نمايند، چنان چه زنان در زمان پيامبر اسلام همراه او بودند»
بعد حضرت نام نه نفر از آنها را ذکر مي­کنند:
قنواء دختر رشيد.
ام ايمن.
حبابه والبيه كه در زمان امام علي عليه السلام مي زيسته است.
سميه(مادر عمار ياسر) که در ابتداي بعثت رسول اكرم صل الله عليه و آله به شهادت رسيد.
زبيده.
ام خالد احمسيه.
ام سعيد حنفيه.
صيانه ماشطه در زمان حضرت موسي بوده است
ام خالد جهنيه.
ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم :
ام ايمن:
اين بانوي مجاهد در صدر اسلام به حبشه و مدينه مهاجرت نمود. پيامبر صل الله عليه و آله پس از شهادت همسر و فرزند او فرمودند: هر کس دوست دارد با زني بهشتي ازدواج کند ام ايمن را برگزيند و زيد بن حارثه با او ازدواج کرد . ام ايمن از حاميان با وفاي حضرت زهرا سلام الله عليها و يکي از سه زني است که در تشيع جنازه حضرت شرکت داشت.
خداوند به برکت مهدي آل محمد صل الله عليه و آله و در هنگام ظهور، او را زنده مي گرداند تا در لشگرگاه امام به خدمت گماشته شود.

سميه:
او هفتمين نفري بود که به رسول الله صل الله عليه و آله ايمان آورد و به همين سبب متحمل شکنجه­هاي سختي شد. او و همسرش توسط ابو جهل تحت آزار و اذيت قرار مي­گرفتند تا دست از ايمانشان بردارند و به رسول خدا دشنام دهند اما هر دو صبر کردند و سرانجام به شهادت رسيدند. فرزند دلاور او از ياران با وفاي امام علي عليه السلام مي باشد.
حبابه والبيه:
از زنان والا مقامي است که هشت امام معصوم را درک کرده و پيوسته مورد الطاف و عنايت قرار داشت. در يک يا دو نوبت به وسيله امام زين العابدين عليه السلام و امام رضا عليه السلام جواني­اش به او بازگردانده شد.
اولين ملاقات وي با اميرالمؤمنين بود که از آن حضرت دليلي بر امامت درخواست کرد.حضرت در حضور وي سنگي را برداشت و بر آن مهر خود را نقش کرد و اثر آن مهر در سنگ جاي گرفت و به او فرمود: پس از من هر که توانست در اين سنگ چنين اثري بر جاي بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامي نزد امام ديگر مي رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مي زدند و اثر آن نقش مي بست. حبابه، نه ماه پس از شهادت امام رضا عليه السلام زنده بود و پس از او بدرود حيات گفت. روايت شده که وقتي حبابه به خدمت امام زين العابدين رسيد 113 سال از عمرش سپري شده بود و حضرت با انگشت سبابه خود اشاره اي نمود و جواني اش بازگشت.
صيانه ماشطهاو همسر حزبيل نجار بود که در زمان حضرت موسي عليه السلام زندگي مي کرد و به او ايمان آورد.
وي آرايشگر دختر فرعون بود.
روزي شانه از دستش افتاد و چون همواره ذکر خدا را مي گفت، هنگام برداشتن شانه ناگهان نام خدا را به زبان آورد. دختر فرعون از او پرسيد: منظور از خدا پدرم فرعون است؟ صيانه جواب داد: خير، بلکه خداي من کسي است که پدر تو را آفريده و او را از بين خواهد برد، دختر فرعون اين جريان را به پدرش اطلاع داد و فرعون اين زن را احضار کرد و گفت: که مگر به خدايي من اعتراف نداري؟ زن گفت : هرگز! خداي حقيقي را رها نمي کنم تا تو را بپرستم.
فرعون، عصباني شد و دستور داد تنوري را روشن کردند و بچه هاي اين زن را يکي يکي در آتش انداخته و در مقابل چشمانش سوزاندند تا نوبت به بچه شيرخوار او رسيد اين زن مؤمنه خواست در ظاهر سخني بگويد که ناگهان بچه به سخن آمد و به مادرش گفت: صبر کن تو بر حق هستي مادر صبر کرد و آن بچه را هم در آتش سوزاندند و سپس خودش را نيز در آتش انداختند . اين زن مؤمن و شجاع تا زماني که زنده بود تسليم نشد و در برابر همه مصائب تلخ ايستادگي کرد. حضرت رسول صل الله عليه و آله در شب معراج درمحلي بوي بسيار خوشي به مشامش رسيد، از جبرييل پرسيد: اين بوي خوش بي نظير چيست جبرئيل پاسخ داد: بوي خاکستر جسد سوخته همسر حزبيل و فرزندان او است. خداوند اين زن مؤمنه را به خاطر فداکاري و ايمانش در زمان ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف زنده خواهد کرد.
گروه دوم:
زنان مومنه­اي که در زمان غيبت حضرت زيسته و پيش از ظهور از دنيا رفته اند
آنها بانوان پرهيزگاري بودند که در طول زندگي خود انتظار ظهور حضرت را مي­کشيدند­. پس از ظهور به اين زنان گفته مي­شود که امام شما ظهور نموده است اگر مي­خواهيد به اذن خدا زنده شده و شما هم حاضر باشيد!هر بانويي که خود را با خواسته­ها و شرايط زندگي در حکومت مهدي آل محمد صل الله عليه و آله تطبيق دهد ممکن است از رحمت خداوند بهره مند شده و در اين گروه قرار بگيرد.
نقش ما در ظهور :
جامعه کنوني ما، بهترين فرصت براي به خود آمدن زنان و بازشناسي توانايي رشد و بازيابي شخصيت آنان است. زنان بايد براي شرکت در آن انقلاب بزرگ از هم اکنون خود را با معيارهاي دقيق اسلامي و اخلاقي تطبيق دهند و در بعد علمي و عملي مراحل کمال را طي کنند و در شناخت دقيق و درست اسلام و تربيت خودشان بکوشند تا پيش از ظهور آن حضرت جزء زنان منتظر قرار گرفته و در دوران ظهور شايستگي شرکت در آن حرکت بزرگ و کمک رساندن به امام خويش را داشته باشند. زنان، تربيت كنندگان نسل منتظر و ياوران حضرت مهدي عليه السلام هستند. بنابراين جداي از خودسازي، بايد در تربيت و ايجاد جامعه همت گمارند تا زمينه ساز ظهور باشند.
——————————————————————————–
1. علل الشرايع, ج 1, باب 17.
2. رسول اکرم صل الله عليه و آله فرمودند: بهشت مشتاق چهار زن است: مريم دختر عمران, آسيه همسر فرعون, خديجه دخترخويلد و فاطمه سلام الله عليها.
3. الحکم الزاهره, ص 99.
4.اثبات الهداه, ج 3, ص 575.
5. مجمع الزوائد ، ج 7، ص 315.
6. روز نگار زنان, سال 1380
7. زنان در حکومت امام زمان عليه السلام , محمد جواد طبسي ص 31 و30.
8.خواهران قهرمان, ص 56.
اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


از هر امّتي گروهي برانگيخته مي شوند؟

«يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا»

يعني: «(به خاطر بياور) روزي را كه ما از هر امّتي، گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب مي كردند محشور مي كنيم؛ و…»

امام صادق ( عليه السلام ) در اين رابطه مي فرمايد:

«وَ اِنَّ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بِعامَّةٍ، وَ هِيَ خاصَّةٌ، لا يَرْجِعُ اِلاّ مَنْ مَحَضَ الْايمانَ مَحْضاً، اَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضاً».

يعني: «رجعت همگاني نيست، بلكه اختصاصي است، تنها كساني رجعت مي كنند كه مؤمن خالص باشند يا مشرك خالص».

( - تفسير برهان: ج 2، ص 408. ايقاظ: ص 360. )

 

«يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا»

يعني: «(به خاطر بياور) روزي را كه ما از هر امّتي، گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب مي كردند محشور مي كنيم؛ و…»

امام صادق ( عليه السلام ) در اين رابطه مي فرمايد:

«وَ اِنَّ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بِعامَّةٍ، وَ هِيَ خاصَّةٌ، لا يَرْجِعُ اِلاّ مَنْ مَحَضَ الْايمانَ مَحْضاً، اَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضاً».

يعني: «رجعت همگاني نيست، بلكه اختصاصي است، تنها كساني رجعت مي كنند كه مؤمن خالص باشند يا مشرك خالص».

( - تفسير برهان: ج 2، ص 408. ايقاظ: ص 360. )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

اخلاق شايسته

«آن كس كه مي خواهد در زمره اصحاب حضرت مهدي ( عليه السلام ) درآيد بايد كه منتظر باشد و در عين منتظر بودن، بر اساس ورع عمل نمايد و داراي خلق و خويي پسنديده و نيكو باشد».

( - بحارالانوار/ ج 52 / ص 140. )

و نيز در همين مورد است كلام ديگر آن بزرگوار كه معاشرت نيكو و برخورد خوب با همسايگان را از ويژگيهاي منتظران مي شمارد.

«وَاِنْتِظارُالْفَرَجِ بِالصَّبْرِوَحُسْنِ الصُّحْبَةِوَحُسْنِ الْجَوارِ».

( - بحارالانوار / ج 10 / ص 361 / ح 2. )


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

آيا برگشتن به دنيا اختياري است؟

افرادي كه براي انتقام و تنبيه به دنيا برگردانده مي شوند، هرگز به ميل و اراده خود بر نمي گردند، بلكه به مصداق «كافر به جهنّم نمي رود، كشان كشان مي برند»، آنها نيز ناگزير تن به رجعت مي دهند، كه رجعت براي آنها بسيار ذلّت بار و سخت است.

ولي در مورد مؤمنين به نظر مي رسد كه اختياري خواهد بود نه اجباري، اگر چه هرگز ممكن نيست براي مؤمني رجعت پيشنهاد شود و او سر بتابد. از يك حديث نيز اين معني استفاده مي شود:

مفضّل بن عمر مي گويد:

در خدمت امام صادق ( عليه السلام ) صحبت از حضرت وليّ عصر ( عليه السلام ) شد واز افرادي كه عاشقانه انتظار ظهور او را مي كشند و پيش از نيل به چنين سعادتي از دنيا مي روند، گفتگو شد، فرمود:

«اِذا قامَ اُتِيَ الْمُؤْمِنُ في قَبْرِهِ، فَيُقالُ لَهُ:

يا هذا اِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صاحِبُكَ، فَاِنْ تَشَأْ اَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ، وَ اِنْ تَشَأْ اَنْ تُقيمَ في كَرامَةِ رَبِّكَ فَاَقِمْ».

يعني: «هنگامي كه حضرت وليّ عصر (عج) قيام كند، مأمورين الهي در قبر با اشخاص مؤمن تماس مي گيرند و به آنها مي گويند:

اي بنده خدا مولايت ظهور كرده است، اگر مي خواهي كه به او بپيوندي آزاد هستي، و اگر بخواهي در نعمتهاي الهي متنعّم بماني بازهم آزاد هستي».

( - بحارالانوار: ج 53، ص 92 / غيبت شيخ طوسي: ص 458 / منتخب الأنوار: ص 36 . )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

آمادگي و آماده سازي

اينكه زمان ظهور و پايان يافتن غيبت حضرت مهدي ( عليه السلام ) از امور غيبي شمرده شده، و اينكه خداوند امر فرج او را به ناگهان در يك شب امضاء خواهد فرمود، و اينكه ما را در هر صبح و شام به انتظار فرج فرمان داده اند، همگي براي حفظ آمادگي هميشگي در جهت پاسخگويي به نداي ياري خواهيِ آن امام بزرگوار مي تواند باشد.

شيعه اي كه مي خواهد از جمله ياران امام خويش باشد، منتظري كه مي خواهد در زمره رزمندگان ركاب مولاي خود به حساب آيد، رزمنده اي كه مي خواهد به محض ورود فرمانده، دوشادوش او و پابپاي او در فتح همه كاخهاي ستم و افراختن پرچم اسلام بر فراز همه بام هاي جهان سهيم باشد، هرگز بدون آمادگي سر بر بستر استراحت نمي گذارد. چنين كسي حتّي اگر مي خوابد سلاح آماده خويش را در زير متكّاي خود حفظ مي كند.

(وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ) ؛ براي رويارويي با كافران و مستكبران هر چه توانايي داريد تجهيزات فراهم آوريد و سلاح آماده كنيد.

( - سوره انفال / آيه 60. )

چنين كسي نه فقط همواره خود را آماده نگه مي دارد بلكه ديگران را نيز براي آماده شدن برمي انگيزاند.

او نه فقط خود نيرومند و مسلّح است، بلكه ديگران را هم به نيرومند شدن و مسلّح گشتن ترغيب مي كند، زيرا خودِ اين آماده سازي ديگران و نيرومند و مسلّح ساختن آنان نيز در راستاي ياري رساندن به مولاي غايب از نظر است، و منتظرِ ياور، هميشه آماده براي ياري است.

«وَ نُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ؛ ياري من آماده براي شماست».

( - فرازي از زيارت «آل يس». )

از نگاهي ديگر شيعه منتظِر، آماده سازي زمينه براي ظهور را، وظيفه خويش مي شمارد.

براي زمينه سازي ظهور بايد عِدّه و عُدّه فراهم كرد. فراهم آمدن نيروها و امكانات براي قيام جهاني حضرت مهدي ( عليه السلام ) تنها بسته به معجزه نيست.

بايد همّت كرد، بايد ديگران را با امام ( عليه السلام ) آشنا كرد، بايد ياور پروريد، بايد اين حجاب غيبت را - كه چهره جهان افروز آخرين خورشيد آسمان امامت و عصمت را پوشانده است - با آگاه سازي مردم و انگيزش ايمان و تعهد در آنان برطرف ساخت. زيرا خود فرمود:

«فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلّا ما يَتَّصِلُ بِنا مِمَّا نُكْرِهُهُ وَ لا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ؛ آنچه ما را از آنان پوشيده داشته است، چيزي نيست جز اَخباري كه از كارهاي ناپسند و ( - احتجاج طبرسي / چاپ اسوه / ج 2 / توقيع شريف خطاب به شيخ مفيد / ص 602. )

نكوهيده آنان به ما مي رسد».

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


آشنائي به درون و استجابت دعا

قاسم بن العلاء حكايت كند:

روزي مشكلات خود را در نامه اي نوشتم و اظهار داشتم كه مدّتي از عمر من سپري گشته و فرزندي ندارم، سپس آن نامه را براي حضرت صاحب الزّمان ( عليه السلام ) فرستادم.

پس از مدّتي كوتاه جواب نامه آمد ولي اشاره اي نسبت به فرزند نفرموده بود؛ پس نامه اي ديگر براي حضرت نوشتم و تقاضا كردم تا دعائي نمايد كه خداوند، فرزندي پسر به من عنايت فرمايد و نامه را ارسال كردم؛ در حالي كه هيچ خبري از وضعيّت همسرم نداشتم.

و چون جواب نامه آمد، نوشته بود: خداوندا! فرزندي پسر، عطايش فرما كه چشمش به آن روشن گردد و وارث او باشد.

پس به منزل رفته و از همسرم جويا شدم كه آيا آبستن مي باشد؟

پاسخ داد: بلي، ناراحتي و مانعي كه وجود داشت برطرف شد و در حال حاضر آبستن مي باشم؛ و خداوند متعال به بركت دعاي حضرت، فرزندي پسر به من عنايت فرمود.

( - اثبات الهداة: ج 3، ص 701، ح 141، مدينة المعاجز: ج 8، ص 106، ح 2721، بحارالأنوار: ج 51، ص 303، س 20. )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


منظور از دابة الارض در قرآن علي (ع ) است

«وَ اِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ اَخْرَجْنا لَهُمْ دابَّةً مِنَ الْاَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ اَنَّ النَّاسَ كانُوا باياتِنا لا يُوقِنُونَ».

به آيات ما ايمان نمي آورند».

( - سوره نمل: آيه 82. )

از نظر روايات اهلبيت عصمت و طهارت هيچ ترديدي نيست كه منظور از دابَّةُ الْاَرْض رجعت وجود مقدّس شاه ولايت حضرت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) مي باشد.

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد: مردي به عمّار ياسر گفت:

اي ابويقظان! (كنيه عمّار) آيه اي در قرآن مرا مضطرب كرده، افكار پوسيده اي بر دلم هجوم آورده.

عمّار فرمود: آن كدام آيه است؟

گفت: آيه «وَ اِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ….» نمي دانم كه منظور از «دابَّةُالْاَرْض» در اين آيه چيست؟

عمّار ياسر فرمود: من به خداي تبارك و تعالي سوگند مي خورم كه ننشينم و نخورم، جز اينكه او را به تو نشان دهم. عمّار با آن مرد راه افتادند و به خدمت مولاي متّقيان اميرمؤمنان شرفياب شدند. حضرت علي ( عليه السلام ) خرما و كَره ميل مي فرمودند.

علي ( عليه السلام ) خطاب به عمّار فرمودند: اي ابويقظان! بيا نزديك. عمّار جلو رفت و مشغول خوردن شد.

آن مرد دچار شگفت شد. چون برخاستند به او گفت: اي ابويقظان! چگونه است، تو كه قسم خورده بودي ننشيني و نخوري تا او را به من نشان دهي؟! عمّار فرمود: اگر انديشه ات را به كار انداخته بودي متوجّه مي شدي كه من او را به تو نشان دادم [ يعني دابة الارض همانا اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) است كه به تو نشان دادم ].

( - الزام النّاصب: ج 2، ص 347 / بحار: ج 39، ص 242. )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


آخرين بر گشت علي (ع ) به دنيا و كشته شدن شيطان

«قالَ رَبِّ فَانْظِرْني اِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ . قالَ فَاِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ. اِلي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»

( - سوره ص: آيه 79 الي 81 . )

گفت: «پروردگارا! مَرا تا روزي كه انسانها برانگيخته مي شوند مهلت ده». فرمود: «تو از مهلت داده شدگاني. ولي تا روز و زمان معيّن».

( - نظر مرحوم علامه طباطبائي در تفسير اين آيه:

«… روز معيّن، روزيست كه خداي تبارك و تعالي اجتماع بشري را اصلاح خواهد فرمود، ريشه فساد را قطع خواهد كرد، ديگر كسي جز خدا را نخواهد پرستيد. آن روز پايان مهلت ابليس است». تفسير الميزان: ج 12، ص 168. )

«ابليس از خدا خواست كه او را تا روز قيامت مهلت دهد، ولي خداوند آن را ردّ كرد و فرمود:

(تا روز وقت معلوم تو از مهلت داده شده ها هستي)، چون روز وقت معلوم فرا رسد، ابليس با تمام پيروانش كه از زمان ( - سوره حجر: آيه 36 - 38 . )

خلقت آدم تا آنروز از او پيروي كرده اند، ظاهر مي شود …»

و حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) برگردد و اين آخرين برگشت آن حضرت است.

راوي گفت: مگر [علي ( عليه السلام ) ] رجعتهاي بسيار خواهد كرد؟

حضرت فرمودند: بلي.

و هر امامي كه در قرني بوده باشد نيكوكاران و بدكاران زمان او بر مي گردند تا حق تعالي مؤمنان را بر كافران غالب گرداند ومؤمنان از ايشان انتقام بگيرند.

پس چون آن روز [يعني آخرين رجعت علي ( عليه السلام ) ] برسد، حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) برگردد با اصحابش، و شيطان نيز بيايد با اصحابش، و ملاقات ايشان در كنار فرات واقع شود نزديك به كوفه، پس كُشت و كشتاري بينشان واقع مي شود كه هرگز چنين قتلي واقع نشده باشد.

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: گويا مي بينم اصحاب حضرت امير را كه صد قدم از پشت سر بر مي گردند و پاي بعضي در ميان آب فرات داخل شود. پس ابري از آسمان فرود آيد كه پر شده باشد از ملائكه، و رسول خدا6 در حالي كه اسلحه اي از نور در دست داشته باشد، در پيش آن ابر مي آيد، چون نظر شيطان بر آن حضرت بيافتد عقب نشيني كند، و اصحابش به او گويند: اكنون كه پيروز شدي به كجا مي روي؟

شيطان مي گويد: من مي بينم آنچه شما نمي بينيد، من مي ترسم از پروردگار عالميان.

پس حضرت رسول 6 به او مي رسد و حربه در ميان دو كتفش بزند كه او و اصحابش همه هلاك شوند.

( - سلاح، آلت جنگ از قبيل شمشير و خنجر و سرنيزه.

بعد از آن، همه مردم خدا را به يگانگي بپرستند و هيچ چيز را باخدا شريك نگردانند.

حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) چهل و چهار هزار سال حكومت خواهد كرد… پس در آنوقت دو باغ سر سبز كه حقتعالي ( - مرحوم مجلسي در كتاب حق اليقين: ص 341 مي فرمايد: چهل و چهار هزار فرزند از صلب علي ( عليه السلام ) متولد شود و همه پسر، هر سال يك فرزند. )

در سوره الرحمن فرموده در دو طرف مسجد كوفه به هم رسد.

( - بحار: ج 53، ص 42، ح 12 / حق اليقين مرحوم مجلسي ؛ ص 341 . )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

شنیده می شود از آسمان صدایی که…

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که …

نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که…

نوشت نام تورا، نام اشنایی که …

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد

و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا

گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا

که گرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند

که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد

مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد… تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست!



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن

گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم

گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم

گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن

گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن

گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن

گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه

گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان

گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن

گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم

گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن

گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان

گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن

گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم

گفتا که روز وصل را در انتظارم


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


ملاقات آیت الله مرعشی نجفی باامام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت،علیهم السلام، در نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدارجمال مولایمان بقیة الله الاعظم، عجل الله تعالی فرجه،داشتم با خود عهد کردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت که جمال آقا صاحب الامر،علیه السلام، را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم.
تا ۳۵ یا ۳۶ شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفا در این شب رفتنم از نجف به تاخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زیادی قطاع الطریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: ای سید! سلام علیکم.
ترس و وحشت بکلی از وجودم رفت و اطمینان وسکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم از من سؤال کرد:
کجا قصد داری؟
گفتم: مسجد سهله.
فرمود: به چه جهت؟
گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولی عصر،علیه السلام.
مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجدکوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم داخل مسجدشده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سید خواند که،مثل آن بود که دیوار و سنگها با او آن دعا را می خواندند;احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.
بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنه ای، چه خوب است شام بخوری.
پس سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل اینکه تازه از باغ چیده و آن وقت چله زمستان و سرمای زننده ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟طبق دستور آقا شام خوردم.
سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم.
داخل مسجد شدیم آقا مشغول اعمال وارده درمقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتداکردم و متوجه نبودم که این آقا کیست؟
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:
ای سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی؟
گفتم: می مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق، علیه السلام، نشستیم.
به سید گفتم: آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟
در جواب کلام جامعی را فرمود: این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم.
این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد به هر حال مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبی رد و بدل شد که به بعضی از آنها اشاره می کنم؟
1) در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود:
ای سید با تسبیح به چه نحو استخاره می کنی؟
گفتم: سه مرتبه صلوات می فرستم و سه مرتبه می گویم: «استخیر الله برحمته خیرة فی عافیة » پس قبضه ای از تسبیح را گرفته می شمارم، اگر دو تا بماند بداست و اگر یکی ماند خوب است.
فرمود: برای این استخاره، باقی مانده ای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند فوراحکم به خوبی استخاره نکنید بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف می شوداستخاره اول خوب است اما اگر یکی آمد کشف می شودکه استخاره اول میانه است.
به حسب قواعد علمیه می بایست دلیل بخواهیم و آقاجواب دهد به جای دقیق و باریکی رسیدیم پس به مجرداین قول تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نیستم که این آقا کیست.
2) از جمله مطالب در این جلسه تاکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نمازهای واجب بود. بعد ازنماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره عم بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه وبعد از نماز عشاء سوره ملک.
3) دیگر اینکه تاکید فرمودند: بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سوره ای خواستی می خوانی و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را می خوانی و فرمود: کفایت می کند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت.
4) تاکید فرمود که: بعد از نمازهای پنجگانه این دعا رابخوان:
«اللهم سرحنی عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین ».
5) و دیگر تاکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع درنمازهای یومیه خصوصا رکعت آخر:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم».
6) در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلی فرمود:
تمام آن مطابق با واقع است مگر کمی از مسایل آن.
7) تاکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، برای شیعیانی که وارثی ندارند یا دارند و لکن یاد از آنهانمی کنند.
8) تحت الحنک را از زیر حنک دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن چنانکه علمای عرب به همین نحو عمل می کنند و فرمود:
در شرع اینچنین رسیده است.
9) تاکید بر زیارت سید الشهدا، علیه السلام.
10) دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را ازخدمتگزارن شرع.
11) پرسیدم: نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟
فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور و روسفیدی.
گفتم: نمی دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟
فرمود: تمام آنها از تو راضی اند و درباره ات دعامی کنند.
استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تالیف و تصنیف.
دعا فرمودند.
در اینجا مطلب دیگری است که مجال تفصیل و بیان آن نیست پس خواستم از مسجد بیرون روم به خاطرحاجتی، آمدم نزد حوض که
در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد به ذهنم رسید چه شبی بود واین سید عرب کیست که اینهمه با فضیلت است؟ شایدهمان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این معنی خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گریه می کردم تا صبح شد، چون عاشقی که بعد ازوصال مبتلا به هجران شود.این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم می آید بهت زده می شوم.


 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

رازداری را از خدا بیاموزیم

خصلت های نیکی همچون راز داری، نیکی و خوش رفتاری با مردم و صبر و بردباری اموری هستند که انجام آن توسط فرد تحسین و اعتماد فرد مقابل را به همراه دارد.

امام رضاعلیه السلام به سه خصلت ضروری برای فرد مومن اشاره می کنند.

ایشان می فرمایند:

مومن ،مومن حقیقی نیست مگر اینکه سه خصلت در او وجود داشته باشد:

1 خصلتی از پروردگارش

2 خصلتی از پیامبرش

3 خصلتی از امامش

اما خصلتی که از پروردگارش باید داشته باشد ،راز خودش را نگه بداردکه خدای عزوجل فرمود “خدا عالم به غیب است و کسی را ازغیب خود آگاه نمی کند مگر رسولی را که بپسندد

واما خصلتی را که از پیامبر باید داشته باشد ،خوش رفتاری با مردم است زیرا خدای عزوجل پیامبرش را به خوش رفتاری با مردم دستور داده و فرموده است"گذشت را پیش گیر و به نیکی دستور بده”

و اما خصلتی که از امام باید داشته باشد صبر در تنگدستی و پریشان حالی است

(عیون اخبار الرضا ج1 ص 256)

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

1 2 4 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 17

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو