« هتك حرمت اميرالمؤمنين (علیه السلام)گذشت از مرز چهل و اعتراف و اعتذار !!! »

رنج های فاطمه علیها السلام از زبان علی علیه السلام

فاطمه و علی علیهماالسلام دو یار همراه و دو ستاره آسمانی‏اند که برای نشان دادن راه آسمان چند روزی به زمین آمدند و سپس به آسمان بازگشتند. آن دو یار مهربان، نامهربانی‏ها و بی مهری‏های بی حسابی از خاکیان دیدند و بزرگوارانه از کنار مزاحمت‏های شب پره‏های مزاحم گذشتند. از این بی مهری‏ها و مزاحمت‏ها، حکایات فراوانی گفته‏اند و شنیده‏ایم، اما در این اوراق معدود، برآنیم تا از زبان تنها همتای زهرا، گوشه‏ای اندک از تلخی‏های رفته بر آن عزیز را بخوانیم و بدانیم. پیش از ذکر این تلخی‏ها، جملاتی چند در بلندای مقام آن زهره درخشنده را از زبان علی علیه‏السلام نقل می‏کنیم و سپس به بیان رنج‏های حضرت زهرا علیهاالسلام می‏پردازیم.

فاطمه، برترین بانو

معاویه در نامه‏ای که به امام علی علیه‏السلام می‏نویسد، به فخر فروشی در مقابل امام می‏ پردازد. امام در پاسخ به نامه او، به بیان فضیلت‏ های بنی هاشم و فضیحت‏ های بنی امیه می‏ پردازد:

«واَنّی یَکوُنُ ذلِکَ کَذلِکَ، وَمِنّا النَّبِیُّ وَمِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ وَمِنّا اَسَدُ اللّه‏ِ وَمِنْکُمْ اَسَدُ الاَْحْلافِ وَمِنّا سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ وَمِنْکُمْ صِبْیَةُ النّارِ وَمِنّا “خَیْرُ نِساءِ الْعالَمینَ” وَمِنْکُمْ حَمّالَةُ الْحَطَبِ فی کثیرٍ مِمّا لَنا وَعَلَیْکُمْ؛[1]

شما چگونه و کجا با ما برابرید! که از میان ما پیامبر صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله برخاست و دروغزن (ابوجهل) از شما است، و اسد اللّه‏ (حمزه سید الشهدا) از ما و اسد الاحلاف (شیر سوگندها؛ اسد بن عبد العزّی) از شما، و از ماست دو سید جوانان اهل بهشت (حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام ) و از شما است کودکانی[2] که آتش نصیب آنان گردید. و از ما است بهترین زنان جهان (فاطمه علیهاالسلام ) و از شماست آن که هیزم کشد برای دوزخیان (امّ جمیل همسر ابی لهب)[3] و بیش از این ما را فضیلت‏ ها و شما را فضیحت‏ ها است.»

علی و فاطمه علیهماالسلام از زبان یکدیگر

پیامبر گرامی اسلام صلی ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله پس از ازدواج حضرت علی و فاطمه علیهما السلام و سپری شدن مراسم عروسی، ابتدا از علی علیه ‏السلام پرسیدند: همسرت فاطمه را چگونه یافتی؟ امام پاسخ داد: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلی طاعَةِ اللّه‏ِ؛ در اطاعت کردن از خدا خوب یار و یاوری است.» سپس از دختر خود، فاطمه علیهاالسلام پرسیدند: شوهرت را چگونه یافتی؟ آن حضرت پاسخ داد: «خَیْرُ بَعْلٍ؛ بهترین شوهراست.[4]

زحمات فاطمه علیهاالسلام در منزل

به دنبال تقسیم کار پیامبر صلی‏ الله ‏علیه‏ و ‏آله بین حضرت زهرا علیهاالسلام و علی علیه‏ السلام و واگذاری کارهای داخل منزل به فاطمه علیهاالسلام ، گرچه علی علیه ‏السلام نیز در کمک به همسرش از هیچ کوششی دریغ نمی‏کرد، اما در عین حال انجام تمام کارهای منزل برای فاطمه علیهاالسلام باری گران بود. برای کاهش زحمت‏ های منزل، علی علیه ‏السلام راه حلی به فاطمه پیشنهاد می‏ کند. آن حضرت بعدها این ماجرا را چنین نقل فرمود: «فاطمه زهرا علیهاالسلام ، عزیزترین عزیزان رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در خانه من بود. فاطمه علیهاالسلام آنقدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه‏ اش باقی مانده بود و به اندازه‏ای خانه را روبید تا اینکه لباس هایش غبار آلود شد، و آنقدر زیر دیگ آتش بر افروخت تا لباسش کثیف و گرد آلود گردید و به همین علت، به سختی و زحمت افتاد. روزی شنیدم چند غلام خدمت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آورده ‏اند. به فاطمه گفتم: وقتی خدمت پدر رفتی از او خادمی بخواه تا در کارها مدد رسان تو باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوی.

فاطمه زهرا علیهاالسلام خدمت رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله رفت. ملاحظه کرد که گروهی با ایشان مشغول بحث و گفت و گو هستند. لذا بدون اینکه با پدر سخنی بگوید از شرم و حیا بازگشت. چون رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله می‏دانست که فاطمه علیهاالسلام برای حاجت و نیازی مراجعه کرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت بودیم، وی بالای سر فاطمه علیهاالسلام نشست و فاطمه علیهاالسلام از جهت شرم و حیا سر خود را زیر رخت خواب کرد.

حضرت فرمود: فاطمه جان! برای چه منظوری نزد من آمدی؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساکت بود.

عرض کردم: ای رسول خدا! من علت را برای شما عرض می‏کنم. فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه ‏اش اثر آن باقی مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده، و آنقدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوی دود گرفته است. شنیدیم که غلامان و خادمان چندی را خدمت شما آوردند، به فاطمه علیهاالسلام گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ایشان خدمت کاری بخواه تا تو را کمک کند.

رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله فرمود: «اَلا اَدُلُّکُما عَلی خَیْرٍ مِمّا سَأَلْتُما. اِذا اَخَذْتُما مَضاجِعَکُما تَکبَّرا اَرْبَعا وَثَلاثینَ وَتَسَبَّحا ثَلاثا وَثَلاثینَ وَتَحَمَّدا ثَلاثا وَثَلاثینَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُما منِْ خادِمٍ یَخْدِمُکُما؛ شما را از مطلبی آگاه کنم که برای شما از خادمی که خواستید بهتر است. وقتی از خواب برخاستید (دربعضی روایات است وقتی به رختخواب رفتید) سی و چهار مرتبه «اللّه‏ اکبر»، سی و سه بار «سبحان اللّه‏» و سی و سه بار «الحمد للّه‏» بگویید، این برای شما از خادمی که به شما خدمت کند بهتر است.»

آنگاه فاطمه سر خود را بیرون آورد و سه بار فرمود: «رَضیتُ عَنِ اللّه‏ِ وَرَسوُلِهِ؛ از خدا و رسول او راضی و خشنود شدم.[5]

عیادت ناتمام

وقتی عباس عموی پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله برای عیادت فاطمه علیهاالسلام به منزل علی علیه‏السلام آمد، به دلیل کسالت شدید آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ایشان، موفق به عیادت آن عزیز نشد. به منزل خود بازگشت و پیکی روانه منزل علی علیه ‏السلام کرد، تا به علی علیه‏ السلام این پیغام را برساند: «آن گونه که من احساس می‏کنم، فاطمه علیهاالسلام روزهای پایان عمر خود را می‏گذراند و اول کسی است که به پیامبر صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله ملحق می‏شود. من پیشنهاد می‏کنم در صورت رحلت ایشان، مهاجرین و انصار را خبر کنید تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند، که این کار، هم باعث فیض معنوی و ثواب حاضران است، و هم باعث تقویت شعائر دینی.»

علی علیه‏السلام در پاسخ به پیشنهاد عمویش عباس بن عبد المطلب، فرستاده‏ ای به نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند: «اَبْلِغْ عَمِّیَ السَّلامَ وَ قُلْ لا عَدِمْتُ اِشْفاقَکَ وَ تَحِیَّتَک وَ قَدْ عَرَفْتُ مَشْوِرَتَکَ وَ لِرَأْیِکَ فَضْلُهُ. اِنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللّه‏ِ صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَةٌ مِنْ حَقِّها مَمْنُوعَةٌ وَعَنْ میراثِها مَدْفُوعَةٌ. لَمْ تُحْفَظْ فیها وَصِیَّةُ رَسُولِ اللّه‏ِ صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله وَ لا رُعِیَ فیها حَقُّهُ وَلا حَقُّ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ وَکَفی بِاللّه‏ِ حاکِما وَمِنَ الظّالِمینَ مُنْتَقِما وَاَنَا أَسْأَلُکَ یا عَمِّ اَنْ تَسْمَحَ لی بِتَرْکِ ما اَشَرْتَ بِهِ فَاِنَّها وَصَّتْنی بِسِتْرِ اَمْرِها؛ سلام مرا به عمویم برسان و بگو: خیر خواهی شما را فراموش نمی‏کنم. نظر شما را به خوبی دریافتم و البته احترام آن ـ در جای خود ـ محفوظ است. فاطمه علیهاالسلام همیشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بی بهره گردید. سفارش رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد او عمل نشد و حقی که خدا و رسول او در مورد فاطمه علیهاالسلام داشتند، رعایت نگردید و خداوند برای حکمرانی و انتقام از ظالمین [ما را] بس است.

عموی گرامی! از شما می‏خواهم به من رخصت دهید که به نظر شما عمل نکنم، چرا که فاطمه علیهاالسلام خودش به من وصیت کرده است که امر [کفن و دفن] او مخفی باشد.»

وقتی که فرستاده عباس با این پیام به سوی او بازگشت، عباس گفت: غفران الهی نثار فرزند برادرم که البته او آمرزیده است. به راستی که نظر او بدون اشکال و صحیح است. برای عبد المطلب فرزندی با برکت‏تر از علی علیه‏السلام زاده نشد، مگر پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله …[6]

آهنگ جدایی

آن گاه که فاطمه زهرا علیهاالسلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیه‏السلام فرمود: «یَا ابْنَ عَمِّ، اِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ اِلَیَّ نَفْسی وَاِنَّنی لا اَری ما بی اِلاّ اَنَّنی لاحِقٌ بِأبی ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ وَأَنَا اوُصیکَ بِأشْیاءَ فی قَلْبی؛ ای پسر عمو!خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می‏ یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می‏شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت می‏کنم.»

علی علیه‏السلام به فاطمه علیهاالسلام فرمود: «اوصینی بِما اَحْبَبْتِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللّه‏ِ؛ ای دخت رسول خدا! آنچه دوست داری وصیت کن.»

آنگاه علی علیه‏السلام کنار سر فاطمه علیهاالسلام نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند. سپس فاطمه علیهاالسلام به علی علیه‏السلام فرمود: «یَا ابْنَ عَمِّ!، ما عَهِدتَنی کاذِبَةً وَلاخائِنَةً وَلا خالَفْتُکَ مُنْذُ عاشَرْتَنی؛ ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم.»

و علی علیه‏السلام در پاسخش چنین گفت: «مَعاذَ اللّه‏ِ اَنْتِ اَعْلَمُ بِاللّه‏ِ وَاَبَرُّ وَاَتْقی وَاَکْرَمُ وَاَشَدُّ خَوْفا مِنَ اللّه‏ِ [مِن] اَنْ اُوبِخَکِ بِمُخالَفَتی. قَدْ عَزَّ عَلَیَّ مُفارِقَتُکِ وَتَفَقُّدُکِ، اِلاّ اَنَّهُ اَمْرٌ لابُدَّ مِنْهُ. وَاللّه‏ِ جُدِّدَتْ عَلَیَّ مُصیبَةُ رَسُولِ اللّه‏ِ وَقَدْ عَظُمَتْ وَفاتُکِ وَفَقْدُکِ فَاِنّا للّه‏ِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصیبَةٍ ما اَفْجَعَها وَآلَمَها وَاَمَضَّها وَاَحْزَنَها، هذِهِ وَاللّه‏ِ مُصیبَةٌ لا عَزاءَلَها وَرَزِیَّةٌ لا خَلْفٌ لَها؛ نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاه‏تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی‏تر، و خائف‏تر از آن هستی که تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش کنم. جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است. ولی چه باید کرد که چاره‏ای برای مرگ نیست. سوگند به خدا، مصیبت رسول خدا برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، [برای من] بسیار بزرگ [و دشوار [است. پس «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» از مصیبتی که بسیار دلخراش و دردناک و دشوار و اندوه آور است. به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت [و آرامش [ندارد و حادثه جانسوزی است که جبران‏ ناپذیر است.»

سپس مدتی با هم گریستند و علی علیه‏ السلام سر فاطمه علیهاالسلام را به سینه چسبانید و فرمود: «اوصینی بِما شِئْتِ فَاِنَّکِ تَجِدُنی فیما اَمْضی کَما اَمَرْتِنی بِهِ وَاَخْتارُ اَمْرَکِ عَلی اَمْری؛ آنچه می‏خواهی وصیّت کن، همانا مرا آن گونه خواهی یافت که به وصیت تو بخوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می‏ دارم.»

سپس فاطمه علیهاالسلام به بیان وصایای خود پرداخت.[7]

آغاز جدایی

پس از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام ، امام حسن علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلام از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنین علیهماالسلام گفت: به نزد پدرتان علی علیه‏السلام روید و خبر شهادت فاطمه علیهاالسلام را به او رسانید. حسنین علیهماالسلام از خانه بیرون آمدند و در حالی که فریاد می‏زدند: «یا مُحَمَّداه! یا اَحْمَداه! اَلْیَوْمَ جُدِّدَ لَنا مَوْتُکَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا»، وارد مسجد شدند و علی علیه‏السلام را که در مسجد بود، از شهادت فاطمه علیهاالسلام آگاه نمودند. علی علیه‏السلام با شنیدن این خبر، آنچنان دگرگون شد که بی حال افتاد. آب به صورتش پاشیدند و به حال آمد. با سوز و گداز فرمود: «بِمَنِ الْعَزاءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ اَتَعَزِّیُ فَفیمَ الْعَزاءُ مِنْ بَعْدِکِ؛ ای دختر محمد! به چه کسی خود را تسلیت دهم. [تا زنده بودی] مصیبتم را به تو تسلیت می‏دادم، اکنون پس از تو چگونه آرام و قرار گیرم؟[8]

در سوگ یار

علی علیه ‏السلام پس از به خاک سپاری یار دیرینه و همراه روزگار خوشی‏ ها و تلخی‏ های خود، در کنار تربت آن عزیز، با رسول خدا چنین درد دل کرد:

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّه‏ِ عَنّی. وَالسَّلامُ عَلَیْکَ عَنْ اِبْنَتِکَ وَ زائِرَتِکَ وَالْبائِتَةِ فِی الثَّری بِبُقْعَتِکَ وَالْمُخْتارِ اللّه‏ِ لَها سُرْعَةُ اللِّحاقِ بِکَ. قَلَّ یا رَسُولَ اللّه‏ِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْری وَعَفا عَنْ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ تَجَلُّدی. اِلاّ اَنَّ لی فِی التَّأَسّی بِسُنَّتِکَ فی فُرقَتِکَ مَوضِعُ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَماضَتْ نَفْسُکَ بَیْنَ نَحری وَصَدْری. بَلی وفی کِتابِ اللّه‏ِ [لی] اَنْعَمُ الْقَبُولِ «اِنّا للّه‏ِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدیعَةُ واُخِذَتِ الرَّهینَةُ وَاُخْلِسَتِ الزَّهْراءُ فَما اَقْبَحَ الخَضْراءُ وَالْغَبْراءُ، اَمّا حُزْنی فَسَرْمَدٌ وَاَمّا لَیلی فَمُسَهَّدٌ. وهَمٌّ لا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبی اَوْ یَخْتارُ اللّه‏ُ لی دارَکَ الَّتی اَنْتَ فیها مُقیمٌ. کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ. سَرعان ما فُرِّقَ بینَنا واِلیَ اللّه‏ِ اَشْکُو وسَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَظافُرِ اُمَّتِکَ عَلی هَضْمِها. فَأحْفِها السُّؤالَ وَالسْتَخْبِرْهَا الْحالَ. فَکَمْ مِنْ غَلیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِها لَمْ تَجِدْ اِلَی بَثِّهِ سَبیلا. وَسَتَقُولُ وَیَحْکُمُ اللّه‏ُ وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ. سَلامُ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَلا سَئْمٍ. فَإِنْ اَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ واِنْ اُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّه‏ُ الصّابِرینَ. واها واها وَالصَّبْرُ اَیْمَنُ وَاَجْمَلُ.

وَلَوْلا غَلَبَةُ المُسْتَولینَ لَجَعَلْتُ الْمَقامَ وَاللَّبْثَ لِزاما مَعْکُوفا وَلأَعْوَلْتُ اِعْوالَ الثَّکْلی عَلی جَلیلِ الرَّزِیَّةِ. فَبِعَیْنِ اللّه‏ِ تُدْفَنُ اِبْنَتُکَ سِرّا وَتُهْضَمُ حَقُّها وَتُمْنَعُ اِرْثُها وَلَمْ یَتَباعَدِ الْعَهْدُ وَلَمْ یَخْلُفْ مِنْکَ الذِّکْرُ واِلیَ اللّه‏ِ یا رَسُولَ اللّه‏ِ الْمُشْتَکی وَفیکَ یا رَسُولَ اللّه‏ِ اَحْسَنُ الْعَزاءِ.

صَلَّی اللّه‏ُ عَلَیْکَ وَعَلَیْهَا السَّلامُ وَالرِّضْوانُ؛

ای پیغمبر خدا! از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! همان که خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد. ای رسول خدا! پس از دختر برگزیده‏ات شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من به خاطر سیده زنان جهان از دست رفته است. اما برای من پیروی از سنت تو [که همان صبر باشد [در جدایی تو موجب تسلیت است. [ای پیامبر خدا!] تو را به دست خود در دل خاک سپردم! و تو بر روی سینه من جان دادی! آری، قرآن خبر داده است که همه از خدائیم و به سوی او باز می‏گردیم. اکنون امانت به صاحبش رسید، و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت. [پس از او] آسمان و زمین زشت می‏نماید و هیچگاه اندوه دلم نمی‏گشاید و شبم بی خواب است و غم از دلم نمی‏رود، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.

[مرگ زهرا] ضربتی بود که دل را خسته و غصه را پیوسته گردانید، چه زود جمع ما به پریشانی کشیده شد. شکایت [خود را] به خدا می‏برم و دخترت خواهد گفت که امّتت پس از تو با وی چهستم‏ها کردند. آنچه خواهی از او بپرس و احوال را از او جویا شو. تا سرّ دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید. او به زودی خواهد گفت و خدا که بهترین داور است [میان او و ستمکاران داوری] نماید.

[سلامی که به تو می‏دهم] سلام وداع کننده است نه از روی ملالت و کسالت. اگر می‏ورم ملول [و خسته جان] نیستم و اگر می‏مانم به وعده خدا بد گمان نیستم، به خاطر وعده‏ای که خداوند به شکیبایان داده است. در انتظار پاداش می‏مانم که شکیبایی نیکوتر است.

اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت می‏ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده جوی اشک از دیدگانم می‏راندم.

خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می‏رود و در حالی که هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان‏ها نرفته، حق او برده می‏شود و از میراث او منع می‏شود.

ای رسول خدا! شکایت را به سوی خدا می‏برم و دل را به یاد تو خوش می‏دارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.[9]

وقتی آن حضرت از دفن فاطمه3 فراغت یافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد:

لِکُلِّ اجْتِماعٍ مِنْ خَلیلَیْنِ فُرْقَةٌ وَکُلُّ الَّذی دُونَ الْمَماتِ قَلیلٌ

وَاِنَّ افْتِقادی واحدا بَعْدَ واحِدٍ دَلیلٌ عَلی اَنْ لا یَدوُم خَلیلٌ[10]

«جمع هر دو دوست را پریشانی است و هر چیز جز مرگ ناچیز است. اینکه من یکی را پس از دیگری از دست می‏دهم، نشان آن است که هیچ دوستی جاوید نمی‏ ماند.»

مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود که روز محشر بدین پنج تن رسانم تن

بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر محمد و علی و فاطمه حسین و حسن[11]

آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمعپیش شهدا دست من و دامن زهرا

تا داد من از دشمن اولاد پیمبر بدهد بتمام ایزد دادار تعالی[12]

پاورقی ………………………………………………………..

[1]. نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه دکتر شهیدی.

[2] . اشاره به جمله رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. وقتی آن حضرت پس از جنگ بدر دستور کشتن عقبة بن ابی معیط را داد، عقبة گفت: «مَنْ لِلصّبیَة یا مُحَمَّد؛ چه کسی برای کودکان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «اَلنّارُ؛ آتش.»

[3] . اُمّ جمیل، خواهر ابوسفیان، زن ابولهب و عمّه معاویه بود.

[4]. بحار الانوار، ج43، ص117 و 133.

[5]. حلیة الاولیاء، ج2، ص41؛ بحار الانوار، ج43، ص82.

[6]. بحار الانوار، ج43، ص210 و 211.

[7]. بیت الاحزان، محدث قمی، با ترجمه محمدی اشتهاردی، ص241؛ بحار الانوار، ج43، ص191.

[8]. همان، ص249.

[9]. اصول کافی، ج1، ص458و459؛ بحار الانوار، ج43، صص 194 و 193.

[10]. الاخبار الموفقیّات، زبیر ابن بکار، ص194.

[11]. غضائری رازی.

[12]. ناصر خسرو.



موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 15 اسفند 1394


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو