ارزش یاد مرگ در کلام امیرالمومنین(ع)
مرگ گذشتگان براى عبرت شما كافى است، آنها را به گورشان حمل كردند، بى آن كه بر مركبى سوار باشند، آنان را در قبر فرود آوردند بى آن كه خود فرود آيند.
مشرق- امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:

مردم! شما را به يادآورى مرگ، سفارش مى كنم، از مرگ كمتر غفلت كنيد، چگونه مرگ را فراموش مى كنيد در حالى كه او شما را فراموش نمى كند؟
و چگونه طمع مى ورزيد كه به شما مهلت نمى دهد؟

مرگ گذشتگان براى عبرت شما كافى است، آنها را به گورشان حمل كردند، بى آن كه بر مركبى سوار باشند، آنان را در قبر فرود آوردند بى آن كه خود فرود آيند، چنان از ياد رفتند گويا از آبادكنندگان دنيا نبودند و آخرت همواره خانه اشان بود، آن چه را وطن خود مى دانستند از آن رميدند، و از آنجا كه مى رميدند، آرام گرفتند، و چيزهايى كه با آنها مشغول بودند جدا شدند، و آنجا را كه سرانجامشان بود ضايع كردند.

اكنون نه قدرت دارند از اعمال زشت خود دورى كنند، و نه مى توانند عمل نيكى بر نيكى هاى خود بيفزايند، به دنيايى انس گرفتند كه مغرورشان كرد، چون به آن اطمينان داشتند سرانجام مغلوبشان نمود.

متن حدیث:

وَاءُوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَإِقْلاَ لِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ. وَكَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ، وَطَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ! فَكَفَى وَاعِظا بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبِينَ، وَاءُنْزِلُوا فِيها غَيْرَ نَازِلِينَ، فَكَاءَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّارا، وَكَاءَنَّ الاَّْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَارا.
اءَوْحَشُوا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ، وَاءَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ، وَاشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا، وَاءَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ انْتَقَلُوا. لاَ عَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ انْتِقَالا، وَلاَ فِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ ازْدِيَادا. اءَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ، وَوَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ.

«نهج البلاغه، خطبه 188»


 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 28 آذر 1394نظر دهید »

سفارش‌هاي حضرت مهدي موعود عجل ‌الله ‌تعالي‌ فرجه ‌الشّريف

* حضرت وليّ عصر امام زمان عليه السلام فرمودند: و امّا در رخدادهايي كه پيش مي‌آيد به راويان احاديث ما مراجعه كنيد كه آنان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنانم. معجم احاديث المهدي‌ عليه السلام /4/294

* حضرت حجه بن الحسن عليه السلام فرمودند: درهاي سؤال از چيزهايي را كه براي شما مفيد نيست ببنديد و خود را مورد دانستن چيزهاي غير لازم به زحمت نيندازيد و در مورد تعجيل فرج، زياد دعا كنيد، زيرا موجب فرج شما خواهد شد. بحارالانوار/53/181

* امام عصر عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشّريف فرمودند:كسي كه از اموال ما چيزي بخورد همانند اين است كه آتش را مي‌خورد و به زودي به جهنّم واصل خواهد شد(ضرورت پرداخت خمس). بحارالانوار/53/183

* امام زمان عليه السلام در پاسخ شخصي كه از نماز در وقت طلوع و غروب آفتاب سؤال كرده بود فرمود: با هيچ چيز مثل نماز، بيني شيطان به خاك ماليده نمي‌شود،پس نماز را به پا دار و بيني شيطان را به خاك بمال. بحارالانوار/53/182

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

مهارت هاي زندگي در عصر غيبت

زندگي در عصر غيبت هم براي خودش ادب و رسمي دارد که اگر آن را نشناسي و اصول اوليه‏اش را نداني يک وقت به خودت مي‏آيي و مي‏بيني زندگي‏ات هيچ و پوچ است نه به جايي وصلي و نه توشه‏اي برداشته‏اي.

پس، آماده شو تا ادبِ زيستن در دوران غيبت را بياموزي، و مهارتهاي زندگي در آن را تجربه کني.

آماده شو تا راه آمدن امام را ماهرانه و آگاهانه گلباران کني.

مهارت در شناخت دين

خدا رحمت کند حافظ را، قرنها پيش گفت:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

اگر آن روز هفتاد و دو ملت بودند که افسانه مي‏سرودند، امروز هفتاد و دو هزار ملت و مذهب و مکتب‏اند که هر يک ادعاي حق بودن دارند و تو را به سوي خود مي‏خوانند و تو متحير مي‏ماني که اين همه حق از کجا آمده و نمي‏فهمي کدام‏يک راست مي‏گويند و کدام دروغ، مگر آن که تلاش کني تا به ميزاني دست يابي که حجت تو باشد و تو را به تلقي صحيحي از دين برساند تا خطوط اصلي و فرعي را بشناسي، خط و ربطها را تشخيص دهي، تفاوت بدعت و سنت را درک نمايي، مراقب تحريفها باشي، از کج‏فهمي بپرهيزي، اهل تفسير به راي نباشي، در برداشتهاي سنتي اسير نشوي و قرائتهاي نو فريبت ندهد.

بايد آگاهي کسب کني و آگاهانه حرکت کني.

بايد مجهز به تفکر و تعقل و تدبر شوي،

بايد دامان دين‏شناسان آگاه را رها نکني،

و بايد تقوا پيشه کني که هر که متقي باشد خداوند به او فرقان را عطا مي‏کند.

مهارت در آراستگي به عدالت

کسي که در وجود خود و در دنياي کوچک درونش نتواند عدالت را به پا کند نمي‏تواند در دنياي بزرگ بيروني‏اش شعار عدالت‏خواهي بدهد.

اگر توانستي قوا و نيروهاي خود را در حد تعادل نگه داري، اگر ميان شادي و غم، خنده و گريه، عشق و نفرت، محبت و کينه، دوستي و دشمني حد وسط را شناختي، اگر زياده‏روي و کم‏روي نکردي، اگر به موقع حرف زدي و به موقع خاموش ماندي، اگر هم اهل عبادت بودي و هم مرد کارزار، اگر زيبايي دنيا و عزت آخرت را يک‏جا خواستي، اگر توانستي علم و عرفان را با هم جمع کني، اگر مرزها را شناختي، اگر نقش اجتماعي‏ات را در برابر پدر و مادر، همسر و فرزند، خويش و همسايه، دوست و رفيق، رئيس و ارباب رجوع، خوب ايفا کردي، اگر به خودت، به ديگران و به خدا ظلم نکردي، اگر حق را پايمال نکردي و حق خودت، حق ديگران و حق خدا را ادا کردي، آن وقت تو به عدالت رسيده‏اي و کسي که به عدالت آراسته شود و ماهرانه عدالت ورزد، راه را براي جهاني شدن عدل و ظهور منجي عالم هموار کرده است.

مهارت در دشمن‏شناسي

ساده‏انگاري است که فکر کني اگر آهسته بروي و آهسته بيايي کسي به تو کاري ندارد. دهها چشم يکسره تو را مي‏پايند تا از يک لحظه غفلتت استفاده کنند و اگر بي‏خيال آنها شوي آنچنان تو را فريب مي‏دهند که نفهمي چه بر سرت آمده است.

حواست باشد، در عصر غيبت، دشمنان داخلي و خارجي هزار جور کلک و حقه سوار مي‏کنند تا سرمايه‏هاي مادي و معنوي تو را بگيرند و اگر در تدبير از آنها کم بياوري و يا در مقابلشان کوتاه بيايي، همه چيزت را باخته‏اي.

بايد دشمن را شناخت و متوجه او بود و اگر لازم شد - که مي‏شود - در برابر توطئه‏هايش ايستاد و مقاومت کرد.

دشمن، گاهي جسورانه پيش مي‏آيد، گاهي با احتياط، گاهي رودررو مي‏ايستد، گاهي پشت سر، گاهي لباس سياست تن مي‏کند، گاه فرهنگ و ادب و هنر. گاهي با شمشير مي‏جنگد، گاهي با قلم. دشمن فيلم مي‏سازد، کتاب مي‏نويسد، دلسوزي مي‏کند، همدردي مي‏نمايد و تا دلت بخواهد ادعا دارد براي همه چيز. دشمن گاهي در دل و درون تو خانه مي‏کند و مي‏شود نفس اماره، گاهي از تو فرسنگها فاصله دارد و مي‏شود شيطان بزرگ. به هر حال بايد او را شناخت و با همه توان با او مبارزه کرد.

مهارت در صبر و پايداري

يا به درستي راهي که انتخاب کرده‏اي يقين داري يا نداري؟ اگر يقين داري، ترديد و دودلي چرا؟ چرا شک مي‏کني در رفتن؟ و چرا سرزنشهاي ديگران تو را سست مي‏کند؟ هميشه عده‏اي هستند که از تو ايراد مي‏گيرند، انتقاد مي‏کنند، سرزنشت مي‏کنند ولي قرار نيست ايرادها و انتقادها و سرزنشها، تو را از مسير حقي که مي‏روي باز دارد که اگر اينطور باشد تو هرگز به مقصدي که خودت انتخاب کرده‏اي، به هدفي که براي رسيدن به آن مي‏خواهي تلاش کني، نمي‏تواني برسي.به خودت اعتماد کن و از آنچه که به تو مي‏گويند هراسي نداشته باش. نمي‏گويم بي‏توجه باش لابلاي اين انتقادها و سرزنشها گاهي حرفهاي حسابي هم مي‏شود پيدا کرد، حتي خداوند هم مي‏فرمايد:»همه حرفها را بشنويد و از بهترين آنها نمپيروي کنيد«.اما يادت باشد اگر امروز، در عصر غيبت، از سرزنش ديگران بترسي و با هر حرفي جهت حرکتت را عوض کني، فردا، در عصر ظهور، حجتي براي ارائه به امام خود نداري، که او حاضر و ناظر بر عمل و نيت توست. پس صبور و پايدار بمان!

دلا در عاشقي ثابت‏قدم باش

که در اين ره نباشد کار بي ‏اجر



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »


شخصیت منتظران حضرت مهدی (عج)

1. مولا علی (ع) : کسی که منتظر امر و فرمان ما باشد ، همانند کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده است.

منتخب الاثر صفحه 496

2. امام صادق (ع) : اگر کسی از شما بمیرد در حالی که منتظر حکومت امام زمان (عج) بوده ، همانند کسی است که با امام قائم (ع) در خیمه اش بوده است ، سپس اندکی درنگ کرد و فرمود : نه بلکه همانند کسی است که در کنار حضرت زد و خورد کند ( با دشمنان جنگ کند ) ، سپس فرمود : نه ، به خدا قسم ، بلکه مانند کسی است که در کنار رسول خدا به شهادت برسد.

بحارالانوار جلد 42 صفحه 126

3. امام صادق (ع) : کسی که در حال انتظار فرج امام زمان (عج) بمیرد به منزله کسی است که در راه خدا با شمشیرش جهاد کرده باشد.

بحارالانوار جلد 42 صفحه 126

4. امام باقر (ع) : بدانید کسی که منتظر حکومت حق باشد ، پاداش او همانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.

اصول کافی جلد 2 صفحه 176

5. امام سجاد (ع) : بهترین مردم هر زمان کسانی هستند که منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند. بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

6. امام صادق (ع) : کسی که بر این امر ( ولایت ائمه (ع) ) بمیرد و منتظر امام (ع) باشد ، همانند کسی است که در خیمه امام قائم (عج) باشد.

بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

7. امام صادق (ع) : ای ابوبصیر ، خوشا به حال شیعیان و پیروان قائم ما ، که در زمان غیبت او منتظر ظهور ، و در زمان ظهور مطیع او هستند آنها اولیای خدا هستند که ترس و اندوهی برای آنان وجود ندارد.

بحارالانوار جلد 52 صفحه 150

8. امام صادق (ع) : خوشا به حال کسی که در زمان غیبت قائم ما به فرمان ما چنگ زند و قلب هدایت شده اش به طرف باطل متمایل نشود.

بحارالانوار جلد 52 صفحه 123

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

روزی برای تمام بحران‌ها و میثاق‌ها . . .

نهم ربیع الاول؛ روز توسل
نهم ربیع الاول؛ روز عشقبازی و مهرورزی با امامی است که هر لحظه از جام محبت او نوشیده ایم و لحظه ای بی او نزیسته ایم .

در آغازین ایام سر کار آمدن عباسیان که چندان بر امور مسلط نشده بودند آزادی اندکی برای ائمه و شیعیان به وجود آمد. امام صادق(ع) از این آزادی حداکثر بهره برداری را نمود تا جایی که گاه از ایشان با عناوینی نظیر مجدد و موسس شیعه یاد می شود.

به مرور ایام از این آزادی به خصوص برای امامان(ع) کاسته شد. خلفای عباسی اهل بیت(ع) را رقیب خویش در حکومت می دانستند؛ به علاوه آنان یقین داشتند مردی از نسل ایشان روزی حکومت ظالمان و جائران را نابود می نماید و بی تردید خود را مصداق بارز و مسلم ظالم و جائر می-دیدند تمام تلاش خود را برای محدودیت و در موارد امکان، حذف ایشان به کار می بردند. بر همین اساس اسارت طولانی مدت امام هفتم(ع) و یا حتی ولایت عهدی امام رضا(ع) تحلیل می شود. با نگاهی سریع و اجمالی به خوبی می توان می توان سیر نزولی سن شهادت ائمه(ع) و همچنین امامت ایشان را در دوره عباسی مشاهده کرد.

آخرین امامان ما(ع) در شرایطی با فاصله ای نه چندان زیاد از یکدیگر شهید می شدند که تمام عمر خویش را به اجبار در منطقه نظامیان عباسی ساکن بودند. بارها و بارها علاوه بر نظارت های مستمر، به بهانه های مختلف به منزل ایشان هجوم برده می شد و همه چیز و همه کس را تفتیش می کردند. این ماجرا تا آنجا پیش رفته بود که این به اصطلاح خلفا در حالت مستی برای سرگرمی و عیش خویش دستور احضار ائمه(ع) را بر سر سفره ناپاک خویش صادر می کردند و …..این چنین رفتار ناشایست را ما در همان جاهایی می بینیم که خادم، کنیز، پزشک و یا حتی همسر ایشان از اطرافیان و نفوذیان عباسیان بودند. متأسفانه باید اذعان کنیم در تمام این مدت هرگز شیعیان نتوانستند لیاقت خود را برای درک حضور ائمه(ع) در کنار خویش به اثبات برسانند و همواره در نهایت انظلام و ستم پذیری با انواع حکام جور به راحتی کنار آمده و زیستند. این کوتاهی شیعیان، مشکل تمام ائمه(ع) از اولین تا آخرین ایشان بوده است و تنها از یک مسأله نشأت می گرفته و آن نبود و یا کمبود معرفت لازم نسبت به مقام و جایگاه امامت بوده است.

در تاریخ مواردی را می توان یافت که اقداماتی از ناحیه شیعیان انجام شده است.گاه مواردی در منابع تاریخی نقل شده که عده ای خودسرانه جمعیتی را با خود همراه نموده و سرنوشت مرگ یا زندان را برای خویش رقم زده اند. جالب اینجاست که نام بعضی از شیعیان را می توان در منابع تاریخی یافت که به ائمه(ع) اعتراض کرده اند چرا قیام نمی کنید شما که این همه شیعه و پیرو دارید! در بسیاری از این موارد گاه به طور مستقیم و گاه با زبان کنایه و داستان و تمثیل ائمه(ع) به مخاطبان خویش فهمانده اند که شما نه نسبت به شرایط دوره خود اطلاع دارید و نه نسبت به ما معرفت.

جمع شدن ظلم و ستم نامحدود حکومت با قدر ناشناسی شیعیان باعث شد امامان معصوم(ع) یکی پس از دیگری به شهادت برسند. همین امر باعث شد ضرورت و زمینه برای غیبت آخرین امام(ع) فراهم شود. در مشیت الهی بیش از دوازده امام بنا نبود رهبری پس از پیامبر خاتم(ص) را بر عهده گیرند. برای حفظ جان او یا باید این امام در موعد مقرر به دنیا آمده و پس از چند سال ظاهر می شد همان گونه که باور برخی ادیان و مذاهب چنین است و یا اینکه زنده بماند ولی در پرده غیبت.

امام معصوم واسطه خلق و خالق است و تمام نعمت های الهی از طریق حجت خدا به مخلوقاتش در کل گیتی می رسد. اگر تنها لحظه ای و نه بیش از آن عالم از حظ امام و حجت خدا بی بهره باشد زمین و هستی هرآنچه را در درون خود دارد می بلعد و هستی به نیستی مبدل می شود.بر این اساس و با توجه به این مبانی نمی توان دیدگاه ولادت در آخرالزمان را ممکن دانست و قبول کرد. به عبارت دیگر تنها راه ممکن برای باقی ماندن حجت الهی از طریق معمولی غیبت بود. حجت غایب آخرین حجت بود و باید تا آن وقت زنده می ماند که شیعیان در کنار دیگر مردم جهان به این باور برسند که بی حضور او نمی توان حتی از نعمت های دنیا بهره مند شد و لذت برد. طول عمر امام نتیجه این ماجرا بود. طول عمری که تا کنون قریب به ۱۱۷۴ سال را در برگرفته و معلوم نیست این غیبت تا کی ادامه پیدا کند

ائمه(ع) هم با اطلاعی که از عالم غیب دارند و هم با استناد به بیانات و پیشگویی هایی همه معصومان پیش از خود تا پیامبر(ص) به یقین می دانستند که ماجرای غیبت اتفاق خواهد افتاد و شدت این غیبت از دیدگان و انظار به حدی خواهد بود که حتی پیروانشان اجازه نخواهند داشت نام امام خویش را بر زبان بیاورند و در محافل از او یاد کنند. اگر ایشان شیعیان خود را برای قبول این مسأله مهیا نمی ساختند بسیار طبیعی بود که دیده تنگ دنیایی آنان را به این سمت سوق دهد که “چون نمی بینم پس نیست” و “پیشینیان او بوده اند چون ما ایشان را و یا آنهایی را که آنان را دیده اند دیده ایم". برای پیشگیری از این بحران در باورها دو دسته اقدامات در آخرین سال های حضور امامان(ع) در میان مردم انجام شد: زمینه سازی عملی و نظری برای غیبت.

امامان آخرین(ع) دیدارهای عمومی خود را بسیار محدود نموده و در بسیاری اوقات تنها با وجود واسطه ها (وکلا) و یا از پس پرده با شیعیان خود ارتباط برقرار می کردند(زمینه سازی عملی). در کنار آن نیز روایات متعددی را برای تبیین سابقه، مفهوم، انواع، علل و ابعاد آن بیان می نمودند(زمینه سازی نظری).

همان طور که ماه های ابتدایی پس از شهادت امام یازدهم(ع) به وضوح نشان داد اکتفا کردن به زمینه سازی پاسخگوی نیاز آن مقطع بحرانی نبود. هرچند نهم ربیع الاول یادآور روز شکوه مند آغاز امامت امام عصر(ع) است اما آنان که کمی از حوادث و ماجراهای آن ایام را لا به لای برگه های تاریخ دیده باشند می دانند که شیعیان با یکی از بحرانی ترین مقاطع خود مواجه شد. شیعیان اثنی عشری که دیگر پس از امام رضا(ع) تشعب و فرقه جدید را تجربه نکرده بودند به ناگاه به پانزده و یا به نقل برخی بیست دسته منشعب شدند.
آنان که به روایات معصومان سیزده گانه(ع) باور واقعی داشتند می دانستند که پس از شهادت امام یازدهم(ع) فرزند او با چه نام و نشانی به امامت می رسد ولی تعداد اینان بسیار بسیار اندک بود و برای جمع بسیاری از آنان تنها در آن زمان به وجود امام آخرین باور می آوردند که یا خود نظاره گر سیمای دلربایش می شدند و یا کسانی که صحبتشان برای آنها حجت بود می شنیدند این فرزند معصوم را که امامشان گشته است دیده اند و یا حداقل کرامتی را ببیند یا بشنوند که این آرامش و باور قلبی را در جان هایشان به وجود آورد. از اینرو اقدامات قابل توجهی را امام عسکری(ع) در زمان حیات خویش و نیز امام عصر ارواحنا فداه از اولین ساعات امامت انجام دادند.
امام عسکری(ع) در اولین گام حکیمه خاتون(س) را که از بانوان بافضیلت و منزلت خاندان اهل بیت(ع) بود در شب میلاد به منزل دعوت کردند تا شاهد تولد باشد و برای تمام شنودگان محرم دوره خود و خوانندگان و شنوندگان دیگر عصور گزارش دهنده وقوع این حادثه مهم و مبارک. سپس خبر تولد فرزند خویش را به بعضی شیعیان دادند. این باخبر ساختن گاه از طریق نامه نگاری بود و گاه از این طریق که مبلغی پول به دست شایستگان شیعه رسانده می شد که با این مبلغ برای پسر نورسم عقیقه کنید و موضوع را به اطلاع خودی ها برسانید.

ماه های بعد که امام عصر(ع) بر زمین قدم می گذاشت فرصت مناسبی بود تا چهره ایشان به شیعیان نمایانده شود. بعضی او را در کنار پدر بزرگوارش می دیدند و بعضی در نهایت ناباوری پاسخ سوالات مشکل و شبهات پیچیده را به جای امام عسکری(ع) از فرزند سه- چهارساله شان می-گرفتند. بعضی نیز شاهد خبر دادن او از غیب می شدند. تمام این موارد تنها برای خواص شیعیان اتفاق افتاد و لازم بود که اعلامی عمومی و همگانی هم در این باره اتفاق بیفتد.

نهم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری سومین خاطره ای را که در ذهن ها زنده می سازد اولین حضور امام عصر(ع) در میان تمام مردم و در برابر دیدگان هر محرم و نامحرمی.

جعفر، عموی آن حضرت، می خواست از پنهانی برادرزاده نهایت استفاده ببرد. گمان او بر این بود که این امام غایب نمی تواند خود را برای نامحرمان و دشمنان عیان کند. نماز دفن برادر بهترین فرصت برای بهره برداری بود. همه شیعیان جمع بودند. دشمنان و فرستادگان حکومت نیز آمده بودند. برخی هم برای تماشا در کنار بقیه قرار گرفته بودند.همگی که می دانستند باور شیعه بر این است بر پیکر هر امام معصوم تنها امام معصوم پس از او می توان نماز بخواند، می خواستند بدانند این امام تازه کیست؟ بسیاری از دوستان و دشمنان شنیده بودند که امام دوازدهم فرزند امام یازدهم است اما تا آخرین لحظات عمر حسن بن علی(ع) خبر رسمی و موثقی درباره تولد این امام تازه به گوششان نخورده بود. برخی از سر کنجکاوی، بعضی برای عرض ارادت و عده ای هم برای ترور آمده بودند.

وقتی جعفر قدم پیش نهاد تا نماز دفن را بیاغازد همه را بهت گرفت؛ زیرا هم او برادر امام قبل بود نه فرزند او و هم اساسا از جنسی بود که هیچ تناسبی با جایگاه امامت نداشت. میخواره عیاش و بی نماز را چه به امامت؟ ناگهان مردم در بهتشان مبحوت شدند و بر جای چون مجسمه ای ایستادند. کودک خردسالی از پشت پرده درآمد و آرام آرام تا جلوی جمعیت پیش رفت و عمو را کنار زد. بر جای او ایستاد و بر او بانگ زد که «ای عمو برای نماز بر پیکر پدر تنها منم که شایسته ام!» هر چند حاضران برای اولین بار بود که او را می دیدند ولی یکدل و همراه در کنار هم بی اختیار به او اقتدا کرده و بر امام پیشین(ع) نماز گذاردند. و این گونه بود که حجت بر همگان تمام شد و جمعیت یکپارچه امام عصر خویش را مشاهده نمود.

حکومتی ها در آن لحظه در خود این اختیار را نمی دیدند که گمشده خود را دستگیر کنند. بعدها هم هرچه گشتند یا او را نیافتند یا بازهم ناتوانی خویش را در دستگیری او تجربه کردند.

صدوق ها و کلینی ها و دیگر علمای بنام و کوشای شیعه در روزها، ماه ها و سال های بعد آنقدر گفتند و نوشتند و تلاش کردند که تا پیش از پایان دوران غیبت صغری، بازهم شیعیان اثنی عشری یکپارچه و یکدل شدند و فرقه های پوچ جانبی به همان هیچ آبادی رفتند که از آن آمده بودند.

نهم ربیع الاول:
- روز به یاد آوردن آن است که ما را امامی است حی و حاضر و ناظر. امامی که در لحظات حساس حداکثر استفاده را برای دوستان و ضرر را برای دشمنان به ارمغان می آورند.آری، نهم ربیع الاول روز شادی و معرفت است؛
- روز به یاد آوردن بحران های آخرالزمانی است که بی مدد و عنایت او از هیچیک از آنها رهایی نخواهیم جست. آری، نهم ربیع الاول روز توسل است؛
- روز به یاد آوردن کوتاهی هایی است که در طول تاریخ به امامان خویش روا داشته ایم. آری، شاید نهم ربیع الاول روز استغفار و ندبه است!!

- روز به یاد آوردن عهدهایی است که فراموش کرده ایم. آری، نهم ربیع الاول روز تجدید عهد چندباره با امام زمان(ع) است باشد که این بار پیمان نشکنیم؛
- روز عشق بازی و مهرورزی با امامی است که هر لحظه از جام محبت او نوشیده ایم و لحظه ای بی-او نزیسته ایم. آری، نهم ربیع الاول روز سپاس و شکر است به درگاه مهربان مهرآفرین؛
- روز عشق و انتظار و جنون و مستی و آمادگی و خلاصه هر آنچه خوبی است.

به امید آنکه سال بعد به جای آنکه ۱۱۷۰ اُمین سال غیبت را جشن بگیریم، پس از شرکت در نماز باشکوه جماعت به امامت ایشان در مسجد کوفه اولین سال ظهور را به سرور سر بر سجده بساییم. انشاء الله.
نویسنده: محمود مطهری نیا


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

يوسف فاطمه سلام الله عليها

سلام بر تو اي يوسف فاطمه سلام الله عليها

سلام بر تو اي نگار نازنين

سلام بر جمال دلربايت سلام بر صوت دلنشينت

سلام بر نگاه انسان سازت

سلام بر دستهاي پر از مهر و صفايت

يارب ما چشم انتظاران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تو هستيم .

مي نويسم بهر مولاي خوبم ، اي گل زهراء سلام الله عليها ، اي نگار نازنين ، هزار و اندي سال از ولادتت مي گذرد و هنوز ما چشم انتظار ديدار تو هستيم ، مي نويسم تا که شايد يک نظر بر ما نمايي ، تا که شايد ذره اي از درد فراق را بازگو کنم .

خدايا :

ما که عاشق نشديم تا درد عشق را بفهميم پس به ما بياموز که عاشق باشيم و در عشق بسوزيم.

هر کس به درد عشق مبتلا شد جز وصل او را درمان نيست .

خدايا:

مهدي فاطمه سلام الله عليها همان آشناي ديرينه است که در نگاه اول غريبه است .

مهدي زهراء سلام الله عليها همان غريبه آشنايي است که در دل هر عاشقي آشيانه کرده است.

خدايا :

اگر يعقوب در فراق يوسفش نابينا شد ، تو برايش پيراهن يوسف را فرستادي .

اگر قوم بني اسرائيل دچار فراق شدند، اما بعد از چهل شبانه روز ناله و ندبه ، بالاخره موسيِ عمران را برايشان فرستادي .

اما هزار سال از غيبت مولاي ما مي گذرد ….

الهه من :

عاشقان آواره صحرا گشتند ، عابدان آيه « امن يجيب » ذکرشان شد ، افلاکيان سر به فلک گماردند ،ذاکران دعاي « اللهم کن لوليک » لقلقه زبانشان شد و ذکر« مهدي بيا » زمزمه لبانشان، زمينيان کمر همت بر ساختن مساجد و حسينيه ها به نام مولايشان کردند….. تا که شايد او بيايد.

بارالها:

خورشيد هستي بخش جز تاباندن نور خود هيچ خاصيتي ندارد ، مهتاب تابان جز روشن کردن شب تاريک و ظلمت کار ديگري ندارد ،

ابرهاي پر بار جزبا ريزش باران احساس راحتي ندارند.

گلهاي بهاري هيچ خواصي جز رساندن بوي خوش ندارند و بادها وزش نسيم کار آنهاست .

خدايا :

تو به خورشيد : بگو که وقت تابيدنش پرتوي از نور خورشيد مکه را براي ما بتاباند، به نسيم بگو : که وقت وزيدنش بويي از پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها بياورد.

خدايا :

به ماه بگو: که در مهتاب خود عکس صاحب خورشيد مکه را بيندازد .

به گلها بگو: فقط بويي از گل نرگس براي ما بياورد.

به ستاره ها : بگو که در آسمان راهي رل نشان دهند که خورشيد مکه در آن سمت است .

به درختان سرو قامت بگو : که رو به سمتي تعظيم کنند که يوسف فاطمه سلام الله عليها در آنجاست .

معبودم :

عاشورائيان با فرارسيدن محرم مست ساقي کربلا مي شوند ، اما ما مهدوي ها نه فقط با رسيدن نيمه شعبان بلکه هر جمعه که از راه مي رسد خود را اسير زلف يار مي بينيم .

خدايا :

در هر گوشه و کناري از ديار عاشقان انتظار ، صبح جمعه با زمزمه هاي « اين الحسن و اين الحسين » ، بدين طريق مرهمي بر زخم هاي کهنه خويش مي گذارند …. تا که شايد او بيايد .

خدايا :

گويند غروب جمعه دلگير ترين غروب است زيرا که مولاي ما باز هم بايد در پس پرده غيبت بماند.

در غروبهاي جمعه حتي نغمه آواز پرندگان هم نغمه دلتنگي است ، و آواي فرق سر مي دهند .

الهي :

تشنگان انتظار به هر نوعي شده مي خواهند خود را سيراب کنند، اما سيراب نمي شوند ، چونکه عطش منتظران فقط با « ظهور» رفع مي شود .

خدايا :

آن امام هُمام ، مهدي منتظر در انتظاري طولاني نشسته است .

ولي

ما خود دانيم سبب اين غيبت طولاني چيست ؟

اعمال بد ما شيعه است . ليکن از کرده خود پشيمان و شرمسار هستيم و همگي به حال اضطرار افتاده ايم .

يارب الحسين :

تو که شفاي بيماران حسيني را در تربت خاکش قرار دادي و شفاي ما منتظران را در بوي پيراهن يوسف زهراء سلام الله عليها قرار دادي .

اي مهربانترين :

تويي که آيه « امن يجيب » را مستجاب مي کني .

پس :

به حق عمه اش زينب کبري سلام الله عليها آن عزيز غائب از نظر را برسان .


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

 حقوق امام زمان (ع ) بر شيعيان

حق امام زمان ( عليه السلام ) بر همه بندگان خدا و به ويژه بر شيعيان، حق حيات است. حق هدايت است. حقي نيست كه بتوان آن را با معياري سنجيد و ارزش گذاري كرد. حقي نيست كه بتوان آن را با دنيا و هر چه در آن است مقايسه كرد.

با اين همه در برخي توقيعات مباركه و دعاها و زيارات شريفه، سخن از حقوق امام زمان ( عليه السلام ) به ميان آمده است.

اين حقوق بدون ترديد، رعايت حق امامت او، شناخت و مواظبت بر اطاعت او، نرنجانيدن قلب مبارك او، پاسداري از آرمان هاي او، مجاهدت در راه دفاع از او، و جان نثاري در راه تحقق خواسته هاي او است.

در راستاي اداي حقوق امام زمان ( عليه السلام ) بايد در راه دفاع از ارزش هاي ولايت از مال و امكانات و توانايي ها مايه گذاشت؛ و بالاتر از آن در راه مبارزه با شيطان و خواسته هاي نفساني، از لذتها، از خوشيها و از آرزوها صرف نظر كرد؛ و در مقابل وسوسه هاي مستمر شيطان و جاذبه هاي پيوسته گناه و فريبندگي نيرومند گناه، مقاومتي سخت و طولاني داشت.

«وَ اَعِنَّا عَلي تَأْدِيَةِ حُقُوقِهِ اِلَيْه؛ خداوندا! ما را در اداي حقوق او ياري فرما».

( - دعاي ندبه. )

با چنين ديدگاهي، اگر سخن از پرداخت حقوق شرعيه امام زمان ( عليه السلام ) و برخي وجوهات مادّي نيز به ميان مي آيد، بايد آن را در همين راستا بررسي كرد؛ چنانكه خود آن بزرگوار در توقيعي فرمود:

«اِنَّهُ مَنْ اِتَّقي رَبَّهُ … وَ اَخْرَجَ مِمَّا عَلَيْهِ اِلي مُسْتَحِقيهِ كانَ آمِناً فِي الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ؛ همانا هر كس تقواي پروردگارش را پيشه كند و از آنچه كه به عنوان ( - بحارالانوار / ج 53 / ص 76 / ح 8 / نامه امام زمان ( عليه السلام ) به شيخ مفيد. )

حقوق شرعيه - خمس و زكات - بر عهده دارد به مستحقانش بپردازد، از فتنه هاي باطل كننده دين و دنيا در امان خواهد بود».

سخن در باب وجوب اداي چنين حقوقي اين نيست كه امام زمان ( عليه السلام ) چه بهره اي از آن مي برد، بلكه سخن از اين است كه شيعه حق شناس، در راستاي حفظ دين و ايمان خويش، چه منفعتي برايش حاصل مي آيد.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

بسم رب المنتظر المهدی

واژه غیبت معمولا در عرف عام مردم در برابر حضور بکار میره و وقتی که می گویند کسی غایبه در عرف یعنی حاضر نیست طبق این فهم نتایج متفاوتی از کلمه غیبت گرفته میشه . بعضی غایب بودن امام رو عدم حضور تلقی میکنن ، بعضی تحیر و سرگردانی بشر گرفتن و گروهی اون رو اساساً برابر با عدم امکان فهم صحیح دین میدانند که برای دسترسی به این فهم چاره ای جز انتظار نیست و عده ای غیبت رو مانع کسب اجر و مجاهده در رکاب امام علیه السلام دانسته اند . اما با نگاه کردن به تاریخ میبینیم که در زمان ائمه (علیهم السلام) دیگر با اینکه غیبتی نبوده اما بسیاری از موارد بالا اتفاق افتاده . گروهی در شناخت امام علی دچار تحیر و سرگردانی شدند و نتوانستند او را درست بشناسند و در جنگ جمل مقابل حضرت ایستاند و یا در صورت فهم نادرست از دین امام حسین (ع) رو در کربلا تنها گذاشتند . زمان امام سجاد (ع) که وی با دعا در صدد بیان معارف دین بودند مردم فیض هم نشینی را درک نکردند ، در سال هایی که امام موسی کاظم در زندان بودند هیچ کس مشتاق دیدار امام نبود و واکنشی نشان نمی دادند.

در زمان غیبت نیز می توان از وجود امام بهره ها برد . برکات امام در زمان غیبت نیز جاری است همچنانکه حضرت یوسف در زمان ناشناسی خدمات بسیاری انجام می داد . بعضی فواید مختص به حضور (ظاهری) اوست زیرا فایده آن به نفس وجود حضرت باز می گردد اما فوایدی که حاصل رفتار و عملکرد امام است چه در زمان حضور و چه در زمان غایب بودن همیشه جاریست . امام حجت زمین و موجب بقاء نوع بشر و تمام هستی است او در همه حال به هدایت و راهنمایی مردم می پردازد حفظ و بقاء دین وابسته به وجود حجت در روی زمین است و زمین هیچگاه از حجت الهی خالی نخواهد شد و تمامی این فوائد در زمان غیبت نیز جاریست .

خوشا به حال کسانی که در کلاس انتظار یک جمعه هم غایب نبودند !

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

دو یوسف زمان و مردمانش

یوسف زمان ما ، مهدی آل فاطمه همانند یوسف یعقوب غیبتی در حضور دارد.یوسف مدتها با برادران خود زندگی کرده بود اما برادران او را نشناختند . مدت زمان غیبت همه چیز را از یاد برادران برد ، یوسف زهرا هم غایب است ولی در کنار ماست و در میان ما . چه تلخ و دردناک است که با بی تفاوتی از کنار مولا و محبوبمان بگذریم بدون اینکه بشناسیم او قطب عالم امکان و هستی است .

ایشان نیز همانند یوسف در کودکی از کنار قوم خویش غایب شد . کودکی در غایت زیبایی . آن یوسف زیبا مورد حسادت برادران قرار گرفت و یوسف زهرا مورد حسادت مظلوم نمایان غاصب .

برادران یوسف خواهان مرگ او شدند اما دیگران او را بسیار دوست داشتند و عزیز مصرش کردند حضرت مهدی هم چه بسیار مورد جفای دوستان قرار خواهد گرفت همان افرادی که امروز منتظرش هستند اما طردش میکنند و نمی توانند تمام الگوی محبت و عشق را تحمل کنند اما چه بسیار افراد و نا آشنایان که مجذوب عشق او شده و باورش خواهند کرد .بیایید با خلوص دل همرنگ شویم و یک صدا فریاد کنیم یوسف زهرا بیا که صادقانه دوستت داریم و یعقوب وار منتظرت هستیم . همانند حضرت یعقوب شویم که عشق یوسف را و بازگشتش را باور داشت و اهمیتی به سرزنش کنندگان نمی کرد و درخت ناامیدی را از قلب های فرزندان نیز قطع می کرد

ما همیشه درخواندن تاریخ گناه برادران یوسف را نمی بخشیم اما حداقل نیاز به آذوقه و مادیات موجب کشش برادران یوسف سوی او شد ولی گناه خویش را در تاریخ به راحتی می بخشیم که با اینهمه نیاز به سوی حضرتش ، دستی بسوی او دراز نمی کنیم تا پرده های محکم غیبت را کنار زنیم که جمال دلربایش همانند جمال یوسف عیان شود .

برادران یوسف فهمیدند که او تنها راه است و طولانی بودن مسیر را به جان خریدند ما هم میدانیم که یوسف زهرا تنها راه است ولی در مسیر دل قرار نمی گیریم ، نباشد همانند برادران یوسف او را بخواهیم ،بلکه بیایید یعقوب وار برای یوسف زهرا دلدادگی کنیم . از خدای متعال ظهورش را بخواهیم نه برای اینکه عدالت را به ارمغان بیاورد و ظلم را بر چیند و احیای دین کند ، بیاید برای اینکه دوستش داریم . دستها را به آسمان دل پل زنیم و بگوییم مهدی بیا چون دوستت داریم .

امام صادق در فرازی از دعای ندبه : « بِنَفسِی أنت مِن مُغیّب لَم یَخلُ مِنّا ، بنَفسی أنتَ مِن نازِحٍ ما نَزَحَ عنّا » بحار الانوار ، ج 36 ،ص296



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

ثروتمندان در آخرالزّمان

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:
در آخرالزّمان صاحب مال، بزرگ شناخته می شود. (1) و مردم آن زمان اموال خود را در غیر طاعت خداوند بسیار خرج می کنند و در طاعت خداوند از اندک هم دریغ می ورزند و مال های عظیم خرج می شود در چیزهایی که مورد غضب خداوند می باشد. (2)

در آن زمان غنی و ثروتمند(از چیزی) نمی ترسد مگر از فقر و تهی دستی؛ به گونه ای که در روز جمعه نیازمندی میان دو نماز از مردم درخواست کمک می کند و کسی در کف دست فقیر چیزی نمی گذارد. (3)

در آن زمان شخصی که مال زیادی دارد، از آن وقتی که مالک آن شده است زکات آن را نپرداخته است. (4)
در آن زمان مال به دست کسی می افتد که شایستگی آن را ندارد. (5)

امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند: بر مردم، زمانی فرا می رسد که در آن زمان شخص ثروتمند و توانگر، آنچه که از مال و دارایی، در دست خود دارد بر دندان می گیرد (یعنی بخل ورزیده و در راه خدا انفاق نمی کند) در حالی که خداوند عزّوجل در قرآن کریم می فرماید: «ولا تَنسوا الفَضل بینَکم» (6) فضل و احسان را در میان خود فراموش نکنید. (7)

پي نوشته ها :

۱. مهدی منتظر، ص ۱۴۳.
۲. الملاحم طاوویی، ح۵، ص ۴۲ از بحار الانوار، ج۱۳، ص ۱۶۸.
۳. نوائب الدهور، ح۱، ص ۱۸۳.
۴. بحار، ج۱۳، ص ۱۶۸.
۵. الملاحم، ح۳، ص ۲۳.
۶. سوره بقره(۲)/ آیه ۲۳۷.
۷. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۴۶۸.
۸. نشانه های ظهور، ص ۶۸و۶۹.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

زآن یار دلنوازم
جملاتی حکیمانه از آیت الله بهجت:

لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد.

ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.

دعای تعجیل فَرج، دوای دردهای ما است.

در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان (عج) نسبت به محبّان و شیعیانش زیاد دیده شده؛ باب لقا و حضور بالکلیّه مسدود نیست؛ بلکه اصل رؤیت جسمانی را هم نمی شود انکار کرد!

با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظره است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟!

هر چند حضرت حجت (عج) از ما غایب و ما از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق یا مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را می‌دانیم؛ و این که آیا آن بزرگوار با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی - هر چند ضعیف - خدمتش می‌فرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم!

علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازمۀ این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد.

انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!

چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است!

خداوند کام همۀ شیعیان را با فَرج حضرت غائب (عج) شیرین کند! شیرینیها، تفکّهاتِ زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است.

مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.

افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خودآن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!

امام (عج) در هر کجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤن جزیرۀ خضراء است؛ هر جا باشد، حضرت در آن جا پا می گذارد.

قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست!

اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!

به طور یقین دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت، مؤثّر است، اما نه لقلقه.

آری، تشنگان را جرعۀ وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت می دهند. آیا ما تشنۀ معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمی دهد، با آن که کارش دادرسی به همه است و به مضطرّین عالم رسیدگی می کند؟!

ائمه (علیهم السلام) فرموده اند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما می آییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید!

تا رابطۀ ما با ولیّ امر: امام زمان (عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد. و قوّت رابطۀ ما با ولیّ امر (عج) هم در اصلاح نفس است.

چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد!

هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطۀ فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد.

خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم!

آیا می شود رئیس و مولای ما حضرت ولیّ عصر (عج) محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!

اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟!

با این که به ما نه وحی می شود نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام می شود توجه نمی کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری ها - اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی - می توان به آن واسطۀ فیض؛ حضرت حجّت (علیه السلام)، رجوع کرد.

حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!

راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقۀ زبان… بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

آیا امام زمان از طلبه ها راضی است؟
سئوال کردم : آقا جان !شما از آنها راضی هستید؟ حضرت سکوت کردند وبعد از تاملی فرمودند:

ما کسی را غیر از آنها نداریم!

در تشرفی که آیت الله الهی طباطبائی(ره) به محضر حضرت بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه

داشتند، حضرت به ایشان فرمودند: اگر مشکل و گرفتاری داشتید خدا را قسم بدهید به ریزه خواران سفره ما.

آیت الله الهی طباطبایی (ره) فرمودند: با وجودی که منظور حضرت را فهمیدم اما می خواستم از لسان شریف

خودشان بشنوم!

سوال کردم : آقا جان !ریزه خواران سفره شما چه کسانی هستند:

حضرت فرمودند: همین طلبه ها

سئوال کردم : آقا جان !شما از آنها راضی هستید؟ حضرت سکوت کردند وبعد از تاملی فرمودند:

ما کسی را غیر از آنها نداریم!

پس به ریزه خواران حضرتش: اللهم عجل لولیک الفرج



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 13941 نظر »

روایت آیت الله بهجت از تشرف یک طلبه خدمت امام عصر
حجة السلام قدس[از شاگردان آیت الله العظمی بهجت] می گوید: روزی آقا [آیت الله العظمی بهجت] فرمودند:

در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.

روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.

روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:

«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.

مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین)

آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 27 آذر 1394نظر دهید »

آیا من منم؟

علامه طباطبائی ره می فرماید:

اگردائم فکرکنی وشب وروزدراین اندیشه باشی که خودرابشناسی،خواهی دانست که آن چه ازخودمی دانی ازتونیست،وبه حیرت فرومی روی که آیامن منم؟بنابراین ،حال که فهمیدی مالک هیچ چیزی نیستی ،بهتراست همه رابه اوبدهی، بلکه خودراهم فراموش کنی وبه اوبدهی تا هیچ برایت نماند،وحق سبحانه بماند وبس.

حقیقت انسان، انسان نیست.مرحوم آقا سیداحمدکربلائی یاآقاشیخ محمد بهاری دریکی ازنامه هایش می نویسد:

قربان حقیقتت که ازآن هیچ خبر نداری.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

 


گول خوردیم؟؟؟؟؟!!!!
عمل به دستورات اسلام جهل است ولي جهل مدرن و امروزي مورد تاييد است؟؟؟!!!

ميگويند اين سينه زدن ها،عزاداري ها

حجاب

قرآن

ائمه (ع)

گوش ندادن آهنگ

مذمت رابطه با نامحرم

اينها همه جهل و عقب ماندگي مسلمانان و علي الخصوص ايرانيان هست

حال فكر كنيم آيا اينها جهل است؟؟؟؟؟

جهل و خرافات براي صهيونيزم چيزي است كه او نتوانسته از آن به منافع مادي و اهداف سياسيش برسد اگر هر چيزي در حوزه منافع ماديش و اهدافه سياسيش خلل وارد كند آن چيز ميشود جهل و خرافات و عقب ماندگي و نفهمي ولي اگر هر چيزه ديگري كه توانست اهدافش را محقق كند ميشود پيشرفت، فناوري،فرهنگ، تمدن و كسي حق ندارد تمسخرش كن.

به چند نمونه از جهل هاي مدرن توجه كنيد.

دستبندهاي آرامش بخش

سنگ هاي شفا بخش

مسابقات گاو بازي كه سالانه در آنها جان انسانها براحتي گرفته ميشود

يكسري ورزش هاي بي خاصيت كه نه براي جسم خاصيتي دارند و نه براي روح مثل كشتي كج و….

گذاشتن وقت به مدت زياد در فيسبوك

به همه اين موارد و خيلي از موارد ديگر كمي توجه كنيد دشمن تمسك به اسلام را از بين مي برد آخرش چه چيز به ذهن ما داد ؟

ميگفت وقتت رو در هيئت ها نگذرون به درد نميخوره ولي بيا تو فيسبوك، اينترنت، تماشاي فيلم هاي بي محتوا از اسلام مدد نگير بيا بجاش سنگ ها و گردنبند ها و دستبند هاي شفا بخش از من بخر

چرا دشمن اينكار رو كرد؟؟

به خاطر اينكه ميدانست كه با اسلام نميتواند پول در بياورد و به اهدافه سياسيش برسد ولي با اين موارد توانست.

پس بدانيد اگر روزي همين موارد هم منافعش را تضمين نكند همين مسائل كه امروز خيلي از مردم دنيا آنها را استفاده ميكنند و از آن به نظر خودشان بهره ميبرند همان ها را نهي ميكنند

اگر روزي خريد گردنبندها و دستبندها و اين مسائل منافعشان را تضمين نكند و نتواتند فكر و مغز تو جوان را به سمت خودش بكشاند همين ها را بلا شك از بين ميبرد و باز در ذهن جوانها ميخوراند كه خرافات و جهل و اين چنين چيزهاست.

نشستن در مجالس اسلامي (البته مجالسي كه واقعا اسلامي باشد) بد است اما نشستن در پاي اينترنت و فيسبوك خوب است خداييش فكر كنيم آيا دشمن با اين مدل كارهايش قوه تعقل را از ما نگرفت. ديگر خوب و بد را نميفهميم.

پس بدانيم اعتقاد و التزام به حق و خدا جهل است ولي اعتقاد به غير و تمسك به غير تمدن و فناوري است.

 

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »


جناح كفر فقط زر و زور دارد ولي عقل و منطق ندارد
گاهي عده اي حرف هاي اشتباه ميزنند فكر ميكنند همه مشكلات ما با دست دادن به آمريكا حل ميشود پس انتقاد ميكنند كه چرا ما با آمريكا رابطه برقرار نميكنيم.

ولي من ميخواهم از جنبه ي ديگر چيزهايي بگوييم

دشمن فقط و فقط زر و طلا دارد ولي عقل و منطق ندارد

اگر ما با آمريكا دوست شديم و به رفاه هم رسيديم اما وقتي نتوانيم از اين دوستي به عقل و شعور و فهم صحيحي از دنياي پيرامون برسيم اين دوستي چه فايده اي دارد.

آيا جز اين است كه اين دوستي بيشتر موجب ضرر ميشود تا منفعت

همه اين دنيا پول و ثروت نيست انسانها به آرامش روحي هم نياز دارند كه منطق آمريكا تهي از تدوين و تشريح بعد روحي انسان است

پس شك نكنيد و معتقد باشيد كه دشمن فقط زر دارد و منطق و عقل ندارد پس دوست شدن با آدم هاي بي منطق و بي عقل صحيح نيست و آينده انسان را از بين ميبرد.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

 


هر چه گشتم پيدا نكردم
ديروز؟؟؟

امروز؟؟؟؟

فردا؟؟؟؟؟

هرچه گشتم پيدا نكردم

رفتم و در مدارس دنبالش گشتم ولي باز پيدا نكردمش

گفتم شايد در خانواده هايمان پيدايش كنم ولي آنجا هم نبود در حاليكه همه جا بود

گفتم شايد كاسب ها بشناسندش ولي آنجا هم نبود

در تلويزيون در خيابان

در دانشگاه ها در ورزشگاه ها در مردم

نبود……

شايد ديد من خراب شده

يا شايد مردم و مكانها به او رسيدند

زياد گفتم و شايد از جهل بود خدا را گفتم هرچه گشتم پيدا نكردم

و هرچه دويدم نامي از امام زمان(عج) در رفتار و منش خودمان نديدم

تازه فهميدم كه چقدر راحت به پيامبر(ص) و امام هادي(ع) و بقيه ائمه توهين شد.

چون ما خدا را گم كرديم و ولي امرش بر روي زمين را نشناختيم و حواسمان را به جاهاي ديگر پرت كرديم

و اين شد عاقبت ما مسلمين كه از همه چيز سراغ ميگيريم و براي همه كس كار ميكنيم جز براي خدا


 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »


آيا مي دانيد؟؟؟؟
آيا مي دانيد كه اگر دختران و زنان ايران از لوازم آرايشي كه به دست صهيونيزم ها ساخته ميشود استفاده نكنند بزرگترين ضربه به اسرائيل ميزنند.

آيا مي دانيد كه ما مردم شيعه تجمل گرا شده ايم؟؟

آيا مي دانيد كه ماهواره جزئي از زندگي مردم ايران شده؟؟؟

آيا مي دانيد كه بدحجابي ديگر ننگ و بد نيست؟؟؟

آيا مي دانيد كه روابط نامشروع دختر و پسر براي خانواده ها شده سنبل و افتخار؟؟؟

آيا مي دانيد كه ما مردم شيعه نسبت به اسلام ناب محمدي(ص) بي توجه شده ايم؟؟؟

آيا مي دانيد همه اين هتاكي ها همه اش بخاطره بي توجهي ما به اسلام است؟؟؟

آيا مي دانيد…….

و خيلي آيا ميدانيد ديگر…..

بدانيد كه دشمن تلاش زيادي كرد و خواهد كرد كمي توانست كه اسلام مردم ايران را خدشه دار كند خوب حال ما و مسئولين بي توجه مانديم و هنوز هم بي توجه هستيم اما بدانيد…..

كه دشمن از بين رفتني است و آن نور حق است كه ماندني است.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »


اسارت آدمی
مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود
ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است.
کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟
جواب داد: برای اسارت آدمیزاد.
طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ،
طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند.
سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت:
اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند،
پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند.
مرد گفت طناب من کدام است ؟
ابلیس گفت : اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم،
خطای تو را به حساب دیگران می گذارم …
مرد قبول کرد .
ابلیس خنده کنان گفت: عجب ، با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »


5 اصل آرامش
حکیمی را پرسیدند: دلیل آرامش تو چیست؟

گفت: زندگی خود را بر پنج اصل بنا کردم:
* دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم.
* دانستم خدا مرا می بیند پس حیا کردم.
* دانستم کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم.
* دانستم پایان کار مرگ است پس مهیا شدم.
* دانستم نه نیکی نه بدی گم نمی شوند پس بر خوبی افزودم و از بدی دوری گزیدم.
و هر روز این پنج اصل را به خودم یادآوری می کنم


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »


هنوز فرصت هست
فرشته از شیطان پرسید : ” بزرگترین حربه ات برای فریب انسانها چیست ؟ ” ، شیطان گفت : ” به آنها می گویم هنوز فرصت هست “…
شیطان از فرشته پرسید : ” تو برای امید دادن به انسانها چه می گویی ؟ ” ، فرشته گفت : ” به آنها می گویم هنوز فرصت هست”

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

انتـــظار

انتظار شناسنامه شيعه است، هويت و اعتبار اوست. شيعه با انتظار زنده است و با انتظار معنا مي يابد. هر کس خود را شيعه مي داند بايد منتظر باشد. انتظار روايت عشقست. رمز پايداري و استقامت و حبل المتين همه آناني که مي خواهند با عشق زندگي کنند. پرشکوه ترين و سترگ ترين مفهوم بودن و رمز جاودانگي آناني که نمي خواهند جاهلانه بميرند. داستان انتظار داستان هستي است. سبزترين و با طراوت ترين فصل هستي، انتظار است.

اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

وظايف منتظران

مرحوم حاج ميرزا محمدتقي موسوي اصفهاني»، در كتاب شريف «مكيال المكارم» كه در آن براساس احاديث گوناگون وظايف منتظران را برشمرده است، موردي دارد كه واقعاً تكان دهنده است. ايشان مي نويسد ازجمله وظايف منتظران،
توبه واقعي و بازگرداندن حقوق مردم به آنان است.
يعني حتي آن توبه اي كه بدون پس دادن حقوق ضايع شده مردم به آنها باشد، مورد پذيرش نيست
و نمي تواند ما را در زمره منتظران قرار دهد.
درهاي رحمت الهي، هيچگاه به روي كساني كه از روي غفلت، به راه ناصواب رفته اند بسته نيست.
كساني كه مي خواهند برگردند، مي توانند با اداكردن حقوق مردم و باتوبه واقعي، خود را در صف منتظران حقيقي آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهند.
من خود را مكلف مي دانم كه صداي حضرتش را به همگان برسانم كه اي مردم بياييد و در صف منتظران من قرار گيريد، بياييد و با احقاق حقوق ضايع شده ديگران،
با تأسي به پرهيزگاري و ورع،
با دوري از گناهان،
با صرف مال در راه هايي كه سود آن به مسلمانان برسد،
باكوشش در اداي حقوق برادران ديني،
با قرائت قرآن
و نماز،
با شاد كردن دل شيعيان،
با خدمت به مردم مرا ياري كنيد
تا من از شما راضي شوم.
خدا را گواه مي گيرم كه من راه هاي تقرب به آن حضرت را آشكارا بيان كردم و از هركس كه اين مطالب را بخواند، پيمان مي گيرم كه آن را به ديگران منتقل كند.»
وظايف منتظران حقيقي امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سنگين است و از عهده هر كسي ساخته نيست. به همين دليل است كه گفته شده عدد منتظران حقيقي حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجخ الشریف) از عدد آنان كه داعيه انتظار و ياوري حضرتش را دارند، بسيار كمتر است.

اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

در دفتر امام زمان جزو چه کسانی هستیم

*هرچند حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف از ما غایب و از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق یا مخالف در دفتر و راه و رسم آنحضرت را می‌دانیم؛ و این‌که آیا آن بزرگوار را با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی
«هرچند ضعیف» خدمتش می‌فرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می‌کنیم!
*علایمی حتمیّه و غیرحتمیّه برای ظهور آن‌حضرت ذکر کرده‌اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می‌کند، هیچ استبعاد ندارد! لازمه این‌مطلب آن است که در بعضی علایم، بداء صورت می‌گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آنحضرت اتفاق می‌افتد.
* انتظار ظهور و فرج امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، با اذیّت دوستان آن‌حضرت، سازگار نیست!
*چه‌قدر حضرت [امام زمان علیه‌السلام] مهربان است به کسانی که اسمش را می‌برند و صدایش می‌زنند و از او استغاثه می‌کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان‌تر است.
* خداوند کام همه شیعیان را با فَرج حضرت غایب عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف شیرین کند! شیرینی‌ها، تفکّهاتِ زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است.
*مهم‌تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، دعا برای بقای ایمان و ثبات‌ قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می‌باشد.
* افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می‌روند، و نمی‌دانند که خود آن‌حضرت چه التماس دعایی از آن‌ها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!
* امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در هر کجا باشد، آن‌جا خضراء است. قلب مؤمن جزیره خضراء است؛ هرجا باشد، حضرت در آن‌جا پا می‌گذارد.
*قلب‌ها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آن‌جا هست.
*اشخاصی را می‌خواهند که تنها برای آن‌حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن‌حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!
*به‌طور یقین، دعا در امر تعجیل فرج آن‌حضرت، مؤثّر است، اما نه لقلقه!
*آری، تشنگان را جرعه وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت می‌دهند. آیا ما تشنه معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمی‌دهد، با آن‌که کارش دادرسی به همه است و به مضطرّین عالم رسیدگی می‌کند؟!
*ائمه علیهم‌السلام فرموده‌اند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما می‌آییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید!
* تا رابطه ما با ولی‌امر، امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد. و قوّت رابطه ما با ولی‌امر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف هم در اصلاح نفس است.
*چه قدر بگوییم که حضرت صاحب عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در دل هر شیعه‌ای یک مسجد دارد!
* هرکس که برای حاجتی به مکان مقدسی مانند مسجد جمکران می‌رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرجِ خود آن‌حضرت را از خدا بخواهد.
*خدا می‌داند در دفتر امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می‌شود. همین‌قدر می‌دانیم که آن‌طوری که باید باشیم، نیستیم!
*آیا می‌شود رئیس و مولای ما حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!
*اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟!
*با این‌که به ما نه وحی می‌شود نه الهام، به آن واسطه‌ای که به او وحی و الهام می‌شود توجه نمی‌کنیم؛ درحالی‌که در تمام گرفتاری‌ها– اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی– می‌توان به آن واسطه فیض؛ حضرت حجّت علیه‌السلام، رجوع کرد.

* حضرت غایب عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش‌از همه، در نزد خود آن‌حضرت است. با این‌همه، به هرکس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!
*راه خلاص از گرفتاری‌ها، منحصر است به دعا‌کردن در خلوات برای فرج ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف؛ نه دعای همیشگی و لقلقه زبان…، بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.
*ما در دریای زندگی در معرض غرق‌شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
*دعای تعجیل فرج، دوای دردهای ما است.
* با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ‌الله‌الناظره است، آیا می‌توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟!
منبع : هفته نامه افق حوزه

اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

وجــوب انتــــــظار موعـود

در انديشه‌ي شيعه، انتظار موعود به عنوان يک اصل مسلم اعتقادي مطرح بوده و در بسياري از رو ايات بر ضرورت انتظار قائم آل محمد‌(عليهم السلام) تصريح شده‌است. براي تأييد اين سخن مي‌توان به روايات زير اشاره نمود:

1- روزي امام صادق (عليه السلام) خطاب به اصحاب خود فرمودند:

«ألا أخبرکم بما لا يقبَلُ الله عزَّ و جلّ، مِن العباد عَمَلاً إلّا به؟ فقُلتُ: بَلي، فقال: شهادةُ أن لاإله‌ألاالله و أنّ محمّداً عَبده و رسولُه، والإقرار بما أمر الله و الولاية لَنا، والبرائة مِن أعدائنا – يعني الأئمّة خاصّة – و التَّسليم لهم، والوَرَع، والإجتهاد، والطّمأنينةُ، والإنتظار للقائم (عليه السلام) » «آيا شما را خبر دهم به آن‌چه خداي صاحب عزت و جلال, هيچ عملي را جز به آن از بندگان نمي‌‌پذيرد؟ يکي از ايشان در پاسخ گفت: بله، ايشان فرمودند: گواهي دادن به اين‌که هيچ کس جز خداوند شايسته‌ي پرستش نيست و اين‌که محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) بنده و فرستاده‌ي اوست, و اقرار کردن به آن‌چه خداوند به آن امر فرموده, و ولايت ما, و بيزاري از دشمنانمان ـ يعني خصوص امامان ـ و تسليم شدن به آنان, و پرهيزگاري و تلاش و مجاهدت و اطمينان و انتظار قائم (عليه السلام).»

2- از حضرت جوادالائمه (عليه السلام) نقل شده‌است که فرمودند:

«إنّ القائم منّا هو المهدي الذي يجب أن يُنتَظَرَ في غيبته. «همانا قيام کننده‌ي از ما اهل‌بيت‌(عليهم السلام) همان مهدي (عليه السلام) است که انتظار او در (زمان) غيبتش واجب است».

تعبير وجوب در فرمايش امام جواد (عليه السلام) نشان‌دهنده‌ي ضرورت حال انتظار در زمان غيبت امام (عليه السلام) است؛ در ضمن بايد توجه داشت که انتظار همانند افعالي چون خوردن و آشاميدن, براي انسان اختياري نيست و اگر کسي طالب ايجاد اين حالت است, بايد مقدمات آن را در خودش فراهم کند و در صورت تحقق آن مقدمات, انتظار حاصل مي‌شود، پس امر به «انتظار» و وجوب آن, در حقيقت به ايجاد مقدمات آن برمي‌گردد. در مورد انتظار امام عصر (عليه السلام) نيز مقدماتي است که حال انتظار را در فرد به درجه‌ي قابل توجه و مؤثري مي‌رساند, مهم‌ترين اين مقدمات را در چهار عامل زير خلاصه مي‌کنيم:

اول: يقين به ظهور حضرت: هر قدر علم و يقين شخص به ظهور امام عصر (عليه السلام) بيشتر و عميق‌تر باشد, انتظارش نسبت به ايشان بيشتر است.

دوم: نزديک دانستن امر ظهور: ممکن است کسي به اصل ظهور حضرت يقين داشته باشد ولي وقوع آن را در آينده‌اي دور ببيند, در اين صورت انتظارش نسبت به آن سست و ضعيف مي‌شود. همان‌گونه که در دعاي عهد آمده است: «إنّهم يَرَونَهُ بعيداً و نراهُ قريباً»؛ «آن‌ها (کافران و ناباوران) ظهور امام عصر (عليه السلام) را دور مي‌بينند, ولي ما آن را نزديک مي‌بينيم.»

چنين اعتقادي خود به خود درجه‌ي انتظار را در انسان بالاتر مي‌برد, البته لازمه‌ي نزديک دانستن ظهور پيش‌بيني در مورد ظهور نيست و با «استعجال» نيز که در روايات مذمّت شده کاملاً متفاوت است.

سوم: دوست داشتن ظهور امام (عليه السلام): کسي که به ظهور امام زمان (عليه السلام) صددرصد معتقد است و وقوع آن را هم نزديک مي‌بيند, هر قدر آن وضعيت موعود را بيشتر دوست بدارد, انتظارش براي تحقق آن بيشتر خواهد بود. البته اين دوست داشتن تنها زماني به وجود مي‌آيد که مؤمنان تصوير روشني از زمان ظهور حضرت داشته باشند تا نه تنها از آن نترسند, بلکه براي وقوعش لحظه‌شماري کنند.

چهارم: دوست داشتن خود امام عصر (عليه السلام): هر کس محبت و علاقه‌اش به امام زمان (عليه السلام) بيشتر باشد, ظهور ايشان را بيشتر دوست مي‌دارد و قهراً انتظارش نسبت به ظهور ايشان بيشتر و قوي‌تر خواهد بود.

——————————————————————————————–

[1] . نعمانی، غيبت، ص 200 .

[2] . شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 377 .

[3] . سيد محمد بنی هاشمی، سلوک منتظران، ص 27 .

اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

انتظار فرج یعنی انتظار جهاد در رکاب امام

افضل الاعمال انتــــظار الفـــــرج

انتظار ظهور یعنی چه؟ «افضل الاعمال انتظار الفرج» یعنی چه؟

بعضی خیال می کنند اینکه افضل اعمال انتظار فرج است، به این معناست که انتظار داشته باشیم امام مهدی علیه السلام (عج) با عده ای که خواص اصحابشان هستند یعنی سیصد و سیزده نفر و عده ای غیرخواص ظهور کنند، بعد دشمنان اسلام را از روی زمین بردارند، امنیت و رفاه و آزادی کامل را برقرار کنند، آن وقت به ما بگویند بفرمایید! ما انتظار چنین فرجی را داریم و می گوییم افضل اعمال هم انتظار فرج است! (یعنی بگیر و ببند، بده به دست من پهلوان!) نه، انتظار فرج داشتن یعنی انتظار در رکاب امام بودن و جنگیدن و احیانا شهید شدن، یعنی آرزوی واقعی و حقیقی مجاهد بودن در راه حق، نه آرزوی اینکه تو برو کارها را انجام بده، بعد که همه کارها انجام شد و نوبت استفاده و بهره گیری شد آن وقت من می آیم!

مانند قوم موسی علیه السلام که اصحاب پیامبر اکرم گفتند: یا رسول الله! ما مانند قوم موسی نیستیم. وقتی به نزدیک فلسطین که عمالقه در آنجا بودند رسیدند و دیدند یک عده مردان جنگی در آنجا هستند. گفتند: موسی! «فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون» (مائده/24) ما اینجا نشسته ایم تو و خدا بروید بجنگید آنجا را تصفیه و از دشمن خالی کنید، خانه را آب و جارو بزنید، وقتی برای ما خبر آوردید که هیچ خطری نیست، فقط باید برویم راحت بنشینیم و از نعمتها استفاده کنیم، ما به آنجا می آئیم! موسی گفت: پس شما چی؟ شما هم وظیفه دارید که دشمن را که خانه شما را اشغال کرده است از خانه تان بیرون کنید.
اصحاب پیغمبر مانند مقداد گفتند: یا رسول الله! ما آن حرف را نمی زنیم که بنی اسرائیل گفتند. ما می گوئیم: یا رسول الله شما اگر فرمان بدهید که خودتان را بدریا بریزید، بدریا می ریزیم، به آتش بزنید، به آتش می زنیم.

انتظار فرج داشتن یعنی واقعا در نیت ما این باشد که در رکاب امام زمان و در خدمت ایشان دنیا را اصلاح کنیم. در زیارت امام حسین علیه السلام می گوئیم: «یا لیتنا کنا معک فنفوز فوزا عظیما» (که یک ورد شده برای ما و به معنای آن هم توجه نمی کنیم) یا ابا عبدالله! ای کاش ما با تو بودیم و رستگاری عظیم پیدا می کردیم.

معنایش این است که ای کاش ما در خدمت تو بودیم و شهید می شدیم و از راه شهادت رستگاری عظیم پیدا می کردیم. آیا این ادعای ما از روی حقیقت است؟ افرادی هستند که از روی حقیقت ادعا می کنند ولی اکثر ما که در زیارتنامه ها می خوانیم، لقلقه زبان است

منبع : آزادی معنوی / ص 176 .177

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

زنان نمونه یاوران امام زمان (عج)

زنان عصـــر ظهـــــــــور

زناني هستند که در ايام ظهور حضرت زندگي مي کنند که از جمله آنها همان 50 زني است که در روايت به آنها اشاره شده و جزء افراد اصلي سپاه حضرت هستند. آنها به هنگام ظهور در حرم امن الهي به خدمت امام مي رسند:
ام سلمه ضمن حديثي درباره علائم ظهور از پيامبر صل الله عليه و آله روايت کرده است که فرمودند:
« در آن هنگام پناهنده اي به حرم امن الهي پناه مي آورد و مردم همانند کبوتراني که از چهار سمت به يک سو هجوم مي برند به سوي او جمع مي شوند در ميان آنان ، برخي زن مي باشند که بر هر جبار و جبارزاده اي پيروز مي­شودند…»
رجعت کنندگان:مسأله رجعت از مباحث مهم اعتقادي شيعه است که با فرهنگ مهدويت نيز ارتباط تنگاتنگ دارد. رجعت از نظر لغوي به معني بازگشت است. يعني برگشتن به جايي که پيش تر در آنجا بوده است.
و از نظر اصطلاحي به معناي بازگشت دو گروه مؤمنان محض و کافران محض به همان صورتي که در گذشته بودند به دنيا مي باشند. اولياء الهي و صالحان با ديدن حاکميت دين و عدل در گستره گيتي شادمان شوند و ثمرات ايمان و اعمال صالح خود را مي­ببينند و به ثواب ياري امام نائل مي­شوند. معاندان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام نيز بخشي از جزاي اعمال ناشايست خود را در اين دنيا مشاهده کرده و کيفر مي­شوند و از ذلت و حقارت، ستمگران متألم مي­گردند.
زنان رجعت کننده را مي توان به دوگروه تقسيم کرد:
گروه اول: زنان مؤمنه­اي که در زمان قبل از ولادت حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف زندگي مي کرده­اند:
در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است:
«همراه مهدي عليه السلام سيزده زن هستند؛ آنان مجروحان را مداوا مي کنند و از بيماران جنگي پرستاري مي­نمايند، چنان چه زنان در زمان پيامبر اسلام همراه او بودند»
بعد حضرت نام نه نفر از آنها را ذکر مي­کنند:
قنواء دختر رشيد.
ام ايمن.
حبابه والبيه كه در زمان امام علي عليه السلام مي زيسته است.
سميه(مادر عمار ياسر) که در ابتداي بعثت رسول اكرم صل الله عليه و آله به شهادت رسيد.
زبيده.
ام خالد احمسيه.
ام سعيد حنفيه.
صيانه ماشطه در زمان حضرت موسي بوده است
ام خالد جهنيه.
ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم :……

اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »


دعایی‌ برای ‌رفع گرفتاری‌ به نقل از امام‌زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف)
حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دعایی را به مرحوم آیت الله سید مرتضی کشمیری یاد دادند تا در ایام گرفتاری‌های زندگی خوانده شود.

مرحوم آیت الله سید مرتضی کشمیری از عرفای به نامی است که بزرگان او را قبول داشته و کراماتی از او نقل کرده اند؛ ایشان از وجود نازنین امام زمان یک دعایی را شنیده و نقل می‌کند که حضرت به من فرمودند؛ هر وقت به بن‌بست رسیدی این دعا را بخوان:

«يا مَن إذا تضايقتِ الأمورُ فَتحَ لها باباً لم تَذهَب اليه الأوهامُ صَلِّ على محمد و آل محمد و افتح لأموريَ المتضايقةِ باباً لم يَذهَب اليه وَهمٌ يا ارحم الراحمين».

در این دعا بر خداوند عرضه می‌داریم: « ای خدایی که وقتی حلقه‌های بلا به هم گره می‌خورد و انسان را در فشار قرار می‌دهد ؛ در این زمان دری را به روی بندگان باز می‌کند که فکر و وهم بشر هم به آن جا نمی رسید. خدایا صلوات خود را بر محمد و آل محمد نازل فرما و مرا که در بن بست گیر کرده ام، تو خودت راهی برایم باز کن که به عقل من نمی رسد».

از بیانات حجت الاسلام کاظم صدیقی


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 26 آذر 1394نظر دهید »

تعلیق غنی سازی کاذب!

می شودیار بیاید اما…

از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: خداوند وحى فرستاد بحضرت ابراهيم كه بزودى فرزندى براى تو متولد خواهد شد! ابراهيم هم بساره (همسرش) خبر داد: ساره گفت:

من پير زن هستم! با اين وصف خداوند وحى فرستاد بسوى ابراهيم كه ساره بزودى فرزندى مى‏آورد و اولادش چهار صد سال گرفتار خواهند بود.

آنگاه حضرت فرمود: چون گرفتارى بنى اسرائيل بطول انجاميد چهل صبح رو بدرگاه الهى آورده بگريه و زارى پرداختند. خدا هم بموسى (و برادرش) هارون وحى فرستاد كه (با امداد غيبى) آنها را از شر فرعون نجات دهد و صد و هفتاد سال از چهار صد سال گرفتارى آنها را برداشت. سپس امام ششم فرمود: همچنين شما هم اگر مثل بنى اسرائيل در درگاه خداوند بگريه و زارى بپردازيد؛ خداوند فرج ما را نزديك خواهد كرد. اما اگر چنين نباشيد، اين سختى تا پايان مدتش خواهد رسيد. بحارالانوار

بله اگه دست از این غنای کاذب برداریم.. فقر وبیچارگی… فراق رابه وصال مبدل می کند…

لیکن چه کنیم که احساس غنا وبی نیازی مارادچارفراموشی کرده..


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

خطر عقبگرد!

مقام معظم رهبری:

زينب كبرى سلام‌اللَّه‌عليها در بازار كوفه، آن خطبه‌ى عظيم را اساساً بر همين محور(درس های عاشورا) ايراد كرد: «يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر، أتبكون؟!». مردم كوفه وقتى كه سرِ مبارك امام حسين را بر روى نيزه مشاهده كردند و دختر على را اسير ديدند و فاجعه را از نزديك لمس كردند، بنا به ضجّه و گريه كردند. فرمود: «أتبكون؟!»؛ گريه مى‌كنيد؟! «فلا رقات الدمعه ولاهدئت الرنه»؛ گريه‌تان تمامى نداشته باشد. بعد فرمود:

«انّما مثلكم كمثل التى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتّخذون ايمانكم دخلاً بينكم». اين، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زنى هستيد كه پشمها يا پنبه‌ها را با مغزل نخ مى‌كند؛ بعد از آن‌كه اين نخها آماده شد، دوباره شروع مى‌كند نخها را از نو باز كردن و پنبه نمودن! شما در حقيقت نخهاى رشته‌ى خود را پنبه كرديد.

اين، همان برگشت است. اين، عبرت است. هر جامعه‌ى اسلامى، در معرض همين خطر هست.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 13941 نظر »

حكمت نيايش با زبان

با اين كه او داناى آشكار و نهان است و با اين كه

«يَعْلَمُ خائِنَةَ اَلْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي اَلصُّدُورُ (او دقيق‏ترين انحراف چشم و آن چه در لابلاى روان انسانى مخفى است مى‏داند).

با اين حال خود او فرمان داده است كه او را بخوانيم و با او به مناجات بپردازيم:

اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ مرا بخوانيد شما را اجابت خواهم كرد

«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ اَلدَّاعِ إِذا دَعانِ» (اگر بندگانم از من بپرسند، به آنان بگو: من به آن‏ها نزديكم دعاى كسى را كه مرا بخواند پاسخ خواهم گفت).

با اين حال بايستى او را با زبان هم بخوانيم. چرا؟

بدون شك مركز فرماندهى تكلم در مغز ماست، و از اين جهت با روان ما و فعاليت‏هاى آن رابطه مستقيم دارد، با تحريك آن مركز، بدون شك فعاليت‏هاى مناسبى به جريان خواهد افتاد كه در صورت گذراندن از ذهن فقط، امكان پذير نمى‏باشد.

و به همين جهت است كه دين مقدس اسلام نمازهاى پنجگانه را كه مركب از ذكر و حركات است مقرر كرده است، و به مجرد ياد آورى خداوند قناعت نورزيده است، جلال الدين در ديوان شمس تبريزى مى‏گويد:

گفتگو كن گفتگو كن گفتگو جستجو كن جستجو كن جستجو

رو به هاى و هوى بزم كوى يار هاى و هو كن هاى و هو كن هاى و هو

نكته ديگر در مسئله به زبان آوردن نيايش اين است كه چنان كه الفاظ گاهى از بيان واقعيت مطالبى كه در دل مى‏گذرد ناتوان و نارسا است، همچنين از طرف ديگر گاهى آن چه كه در دل انسانى مى‏گذرد به جهت نداشتن مرز حقيقى در فعاليت‏هاى روانى ممكن است نمود روانى دعا در درون انسانى با خيالات يا وسوسه‏ها يا تفكرات و يا توهمات مخلوط شود،

ولى هنگامى كه اين نمودها ابراز مى‏شوند از ميان فعاليت‏هاى ديگر ممتاز گشته به طور خالصانه به شكل دعا و نيايش ظهور مى‏كنند. زيرا آگاهى به يك نمود روانى و قصد ابراز آن در شكل خالصش همان نمود را به طور مشخص مورد توجه انسان قرار مى‏دهد.

پس نبايستى در نيايش به خدا فقط به آن چه كه در دل مى‏گذرد قناعت كنيم، بلكه بايستى وضع روانى خود را همواره در دست داشته باشيم.

مثلا ملای رومی در ابيات خویش می گوید:

من گروهى مى‏شناسم ز اولياء كه دهانشان بسته باشد از دعا

يا به قول ويكتور هوگو:

«بعضى افكار به منزله عبادتند، در زندگى لحظاتى هست كه جسم به هر حالت كه باشد جان در حال سجود است».«» خداوند مى‏فرمايد:

«اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اَللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ اَلسَّمواتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ اَلنَّارِ» (خردمندان كسانى هستند كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و به پهلو دراز كشيدن ذكر مى‏كنند، آنان در آفرينش آسمان‏ها و زمين به تفكر مى‏پردازند و مى‏گويند: پاكيزه پروردگارا، اين جهان با اين عظمت را باطل و بى‏هوده نيافريده‏اى. ما را از عذاب آتش رهايى بخش).

هيچ گونه ترديد نيست در اين كه روان انسانى براى خود در هر حالى مى‏تواند دعا و نيايش داشته باشد.

ولى چنان كه گفتيم به زبان آوردن دعا براى خود فعاليت ديگرى در روان ما ايجاد مى‏كند كه مجرد خطور دادن در درون نمى‏تواند آن را ايجاد كند

علامه جعفری ره


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

زن در نهج البلاغه
1. گاهى حادثه یا موضوعى در اثر یك سلسله عوامل تاریخى، زمان، مكان و… ستایش یا نكوهش مى‏شود و این بدان معنا نیست كه ذات آن شى‏ء مورد ستایش یا نكوهش واقع شده، بلكه احتمال اصلى این است كه آن زمینه‏ى خاص موجب این سخنان شده است. براى مثال، بعد از واقعه‏ى جمل، شهر بصره مذمت شده و براى آن چنین دلیل آورده‏اند كه این شهر «از آسمان دور و به آب نزدیك است و…» اما این سخن واقعا به این معنا نیست كه تا ابد هر كس در این شهر ساكن شد، مذموم است و هر شهر ساحلى كه شهر بدى است؛ بلكه این سخنان كنایه‏اى است به اقدام خاص مردم در آن زمان. برخى از نكوهش‏هاى نهج‏البلاغه راجع به زن، ظاهرا به جریان جنگ جمل بر مى‏گردد ” 2 ” و مقصود از اینكه مثلا با زن مشورت نكنید یا از زن تبعیت نكنید، كنایه از جریان خاص جمل است، و گرنه مدح‏هایى كه پیامبر اكرم (ص) و خود امیرالمؤمنین (ع) از حضرت زهرا (س) داشته‏اند، به خوبى نشان مى‏دهد كه این سخنان در مورد كل زنان نیست.

2. گاهى وقت‏ها، ظاهر كلام، مذمت زن است، اما حقیقت آن، مذمت زن‏پرستى است. براى مثال در جایى كه مى‏فرماید: «المرأة عقرب حلوة اللبسة»، مقصود

این نیست كه خود زن عقرب است، بلكه مقصود این است كه به وسیله‏ى نگاه حرام خود را به آتش نیندازد. دیدن نامحرم شیرین است، اما این گناه، باطنش عقرب است؛ همان طور كه اگر زنى به دام مرد بیفتد، آن مردپرستى عقرب مى‏شود و بین زن و مرد فرقى نیست، منتها چون جاذبه از آن سو بیش‏تر است، حضرت به آن اشاره كرده است. نظیر این گونه تعبیرات در مورد دنیا هم آمده است. در یك جا مى‏فرماید: «فانما مثل الدنیا مثل الحیة، لین مسها قاتل سمها.» قطعا در این احادیث هم خود دنیا به عنوان یك مخلوق از مخلوقات خدا مذمت نشده، بلكه دنیاپرستى مذمت شده است.

3. محور دیگر مذمت زن در برخى احادیث، یك هشدار تربیتى است.مثلا در برخى روایات آمده كه: «چند چیز از چند نفر محال است: یكى از آن‏ها وفا از زن است». این گونه روایات ناظر به تربیت‏هاى عمومى است؛ مانند روایتى كه مى‏گوید: «خداى سبحان شش گروه را به شش گناه عقاب مى‏كند، یكى این است كه فقها را به خاطر حسد عذاب مى‏كند.» مضمون این روایات این نیست كه فقه بد است یا همه فقیهان حسودند، بلكه هشدار جدى است كه این‏ها بیش‏تر در معرض این خطر هستند: و گرنه همین فقها، امین و وارث پیامبران شمرده شده‏اند. در مورد زنان نیز به همین ترتیب است، یعنى دلالت بر خطرى دارد كه آنان بیش‏تر در معرض آن هستند. “.
یعنى همان طور كه حدیث فقها، هشدارى به فقهاست كه مواظب باشند كه حسد نورزند، حدیث اول هم هشدار به زنان است كه مواظب باشند كه وفادار بمانند.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 13941 نظر »


ساعت جهانی به افق اهل بیت علیهم السلام

اگه ازساعت واعداد تکراریش خسته شدین واگه گشتن عقربه های ساعت به دور خودش وامدن ثانیه های تکراری وروزمرگی اذییتتون میکنه ..بخونید عاشقان اهل بیت نوش جانتان:

درروایت واردشده است به آنکه روزرانه دوازده ساعت قسمت کرده اند،وهرساعتی رابه یکی ازدوازده امام علیهم السلام نسبت داده اند،وازبرای هرساعتی دعائی مخصوص ذکرنموده اند

ساعت اول: مابین طلوع فجرتاطلوع آفتاب واین ساعت منسوب به حضرت امام المتقین ویعسوب المسلمین امیرالمومنین صلوات الله علیه واله است

ساعت دوم : ازطلوع آفتاب است تازائل شدن حمره ان ازجانب مشرق وآن ساعت منسوب است به حضرت امام السرو العلن امام حسن صلوات الله علیه.

ساعت سوم: اززائل شدن سرخی آفتاب است تابلند شدن روز وآن ساعت منسوب به حضرت امام حسین علیه السلام است.

ساعت چهارم : ازازتفاع روزاست تازوال آفتاب(وقتی از وسط آسمان به جانب مغرب میل کند) وآن ساعت منسوب است به حضرت سیدالساجدین امام زین العابدین علیه السلام.

ساعت پنجم : اززوال آفتاب تاآن زمان که اززوال به قدر چهاررکعت نماز بگذرد که منسوب به امام الباطن والظاهر امام محمد بافر علیه السلام است.

ساعت ششم: بعدازگذشتن مقدار چهاررکعت اززوال است تانماز ظهروان منسوب به امام بحق ناطق امام جعفر صادق علیه السلام است.

ساعت هفتم : ازوقت نماز ظهرتاگذشتن مقدار چهاررکعت قبل ازعصر که منسوب به حضرت موسی کاظم علیه السلام است.

ساعت هشتم : ازگذشتن چهار رکعت پیش ازعصر است تاوقت نماز عصر وآن منسوب به ثامن الائمه علی بن موسی الرضا علیه السلام است.

ساعت نهم : ازنامز عصراست تاگذشتن دوساعت که منسوب به حضرت جواد الائمه علیه السلام است.

ساعت دهم : بعدازگذشتن دوساعت ازنماز عصر است تانزدیک زردشدن آفتاب که منسوب به امام الرضی المرضی حضرت علی النقی علیه السلام است.

ساعت یازدهم : پیش اززردی آفتاب است به اندک زمانی تا وقت زرد شدن آن که منسوب به امام عسکری علیه السلام است.

ساعت دوازدهم : ازوقت زردی آفتاب(افق) تاغروب آن که منسوب به حضرت صاحب العصر والزمان علیه صلوات الله الملک المنان است.

این روایت شریف ودعاهای هر کدام از ساعات مذکور به طور مفصل در کتاب قیم مفتاح الفلاح جناب شیخ بهائی ره آمده است اما نکته ای که به ذهن می رسد آنست که

آیا برای اول شخص عالم یعنی حضرت رسول الله خاتم صلوات الله علیه وهمچنین صدیقه مرضیه فاطمه زکیه سلام الله علیها ساعتی مشخص نشده یا حقیقت چیز دیگری است ؟

آری وقتی که روایات دیگررابررسی میکنیم وبه این روایت زیبا ضمیمه می نمائیم لطایف عرشی نصیب محبان ودوست داران ائمه هدی علیهم صلوات الله میشود وآن حدیث امام صادق علیه السلام درمورد شب قدر است که می فرماید:

اللیل فاطمه ….

شب فاطمه است .

یعنی اگر روز را به 12ساعت وان را به 12امام مفترض الطاعه تقسیم کردیم می ماند شب که خود به تنهایی 12ساعت است واین 12ساعت منسوب به حضرت ام ابیها وام الائمه فاطمه زهراست.

واولین شرح شب، بین الطلوعین است وتفصیل این بین الطلوعین که درروایات هم حکم روز دارد وهم حکم شب، لیل است

آری علی علیه السلام اجمال فاطمه سلام الله علیها وفاطمه تفسیر وتفصیل علی است.

می ماند ساعت حضرت رسول اکرم که محیط بر 24 ساعت تقسیم شد ه است

چه ساعتی ؟

که درساعت نمی گنجد وهمه این ساعات وتقاسیم مظهر وائینه آن وجود سرمدی وملکوتی است

کلهم نور واحد….

لطایف بیش از حد تصور است اما مجال نیست .

خوبه پیروان وعاشقان اهل بیت ساعات زندگیشون که به اعداد بی روح میگذره با یاد ونام اهل بیت ومعرفت آن ذوات مقدس، پرمعنا وارزشمند وآسمانی کنند

شباتون …ساعاتتون وثانیه هاتون به افق اهل بیت علیهم السلام


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »


احیاء دین با نمک !

حتی با نمک طعام…

حجة السلام والمسلمین قدس، یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید:

« آقا همیشه سفارش می کردند برای احیای شریعت نگذارید سنتها فراموش شود وعرفیات یا بدعتها جای آن را بگیرد.

روزی فرمودند:

« مرحوم حاج شیخ مرتضی طالقانی ( ازاستادان اخلاق و علمای بزرگ نجف، که استاد اخلاق آقا نیز بوده است ) همراه با عده ای از علما از جمله آیت الله العظمی خوئی به افطار دعوت بودند، وقتی غذا آماده می شود و همگی سر سفره می نشینند حاج شیخ مرتضی طالقانی می فرماید: نمک در سفره نیست و اقدام به تناول غذا نمی کنند.

با اینکه بین مجلس افطاریه تا آشپزخانه بسیار فاصله بوده ( و ظاهراً از خانه ای دیگر غذا می آورده اند ). به هر حال مرحوم طالقانی دست به غذا دراز نمی کند و دیگران حتی آیت الله خوئی نیز به احترام ایشان غذا شروع نمی کنند و طول می کشد تا نمک را بیآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن، آیت الله خوئی خطاب به ایشان می فرماید:

حضرت آقا، اگر شما به این اندازه به ظاهر سنت مقید هستید که اگر کمی نمک تناول نکنید غذا نمی خورید، پس در این گونه مجالس کمی نمک با خود همراه داشته باشید تا مردم را منتظر نگذارید. آقای طالقانی فوراً دست به جیب برده و کیسه کوچکی را درآورده و می فرماید: با خودم نمک داشتم ولی می خواستم سنت اسلامی پیاده شود و متروک نباشد…

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

حجاب زن درتفسیر عرفانی
* حقیقت عالَم با حقیقت انسان مرتبط است

نکته اول: در نگاه عرفان اسلامی، عالَم، نسخه باز شده انسان بوده و انسان، نسخه کوچک شده عالَم می‌باشد.

یعنی اگر عالَم و جهان آفرینش را جمع کنیم و به صورت شکلی خاص در آوریم به شکل انسان در می‌آید و اگر انسان را باز کنیم و به صورت تفصیلی، نگاهش کنیم به شکل عالَم و جهان آفرینش خواهد بود.

به قول شبستری در گلشن راز:

جهان انسان شد و انسان جهانی از این پاکیزه تر نبوَد بیانی

به تعبیر ساده‌تر رابطه‌ای حقیقی بین انسان و جهان آفرینش وجود دارد؛ انسان، مجموع حقایق عالم را یکجا در اختیار دارد و اگر به خود و توانایی‌هایش معرفت پیدا کند می‌فهمد عالَم و جهان بزرگی است.

هر آنچه در جهان از زیر و بالاست مثالش در تن و جان تو پیداست

تو آن جمعی که عین وحدت آمد تو آن وحدت که عین کثرت آمد

بین انسان و قرآن رابطه ای حقیقی و واقعی برقرار بوده و لذا اگر قرآن کریم را به صورت انسان در آوریم، وجود پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) خواهد شد و اگر وجود پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) را به صورت کتبی در نظر بگیریم، قرآن کریم خواهد شد. چرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و اهل بیت (علیهم‌السلام) انسانهای کامل اند

به همین جهت در روایات اسلامی به معرفت نفس و شناخت آن، بسیار اهمیت داده شده چنانکه فرموده‌اند: من عرف نفسه فقد عرف ربه (هر کس خود را بشناسد پروردگارش را می‌شناسد) ، معرفة النفس انفع المعارف (پر منفعت‌ترین شناخت، معرفت نفس است)، افضل المعرفة معرفة الانسان بنفسه (با فضیلت ترین شناخت، معرفت انسان به خودش می باشد ). (برای مطالعه بیشتر: به کتاب «میزان الحکمه» ماده «ع ر ف» مراجعه کنید‌)

تویی تو نسخه نقش الهی بجو از خویش هر چیزی که خواهی

پس انسان، این حقایق را بالقوه داراست و برای به فعلیت رساندن آنها نیازمند برنامه، تلاش و کوشش است و پیامبران الهی و اوصیای آنها که انسانهای کاملی هستند و این حقایق را بالفعل دارند، برای شکوفایی و به فعلیت رساندن این استعدادها آمده و برنامه رشد و ترقی ارائه کرده اند.

نکته دوم: نظام تکوینی عالَم یعنی مجموع جهان آفرینش، اگر به صورت کتاب در آید، قرآن کریم خواهد شد. یعنی بین عالم آفرینش (نظام تکوین) و قرآن کریم (نظام تشریع) ارتباط حقیقی و واقعی برقرار است و قرآن کریم، نسخه کتبی این جهان می باشد لذا احکام تشریعی به طور دقیق با حقایق تکوینی در ارتباط است.

نکته سوم: همچنانکه همه حقایق عالَم در انسان به صورت یکجا جمع شده است ( در برخی بالقوه و در برخی بالفعل) و همچنانکه اگر حقایق عالم، به صورت کتاب درآید، قرآن کریم نام می گیرد؛ همچنین، حقیقتِ انسان با قرآن کریم به طور کامل در ارتباط است.

یعنی بین انسان و قرآن رابطه ای حقیقی و واقعی برقرار بوده و لذا اگر قرآن کریم را به صورت انسان در آوریم، وجود پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) خواهد شد و اگر وجود پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) را به صورت کتبی در نظر بگیریم، قرآن کریم خواهد شد. چرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) و اهل بیت (علیهم‌السلام) انسانهای کامل اند.

از این نکته، سرّ بسیاری از حقایق، معلوم می شود مانند اینکه: 1.معصوم، قرآن ناطق است. 2.معصوم، عِدل قرآن است. 3. قرآن و عترت از هم جدایی ندارند. 4. هر دو به عنوان ثقلین مطرح اند. 5. انسان، به اندازه ای که قرآن را در خود پیاده می کند حقیقتا انسان است 6. همه حقیقت قرآن، در معصومین محقق شده است.

* جهان آفرینش و تک تک موجودات، آیات و نشانه‌های خداوند است

نکته چهارم: کل نظام آفرینش، اسمهای خداوند می باشد، حق، اوست و دیگر موجودات، حق نما هستند، ظاهر اوست و دیگر مخلوقات، مظاهر اویند، وجود حقیقی اوست و موجودات دیگر، همه در ذات و صفات و افعال وابسته به او هستند. به تعبیر فلسفی: دیگران، عین ربط هستند و از خود چه در ذات، چه در صفات و چه در افعال، کوچکترین استقلالی ندارند.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیم‏ (اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست.) (حدید/3)

در این آیه شریفه که از غُرر آیات معرفتی است، چهار اسم مهم خداوند که از امّهات اسماء الهی محسوب می شوند، یعنی اول بودن، آخر بودن، ظاهر (پیدا) بودن و باطن (پنهان) بودن، ذکر شده است.

هر یک از اسماء الهی، در جهان آفرینش، مظاهر و نمونه هایی دارند، به تعبیر ساده تر، هر یک از این اسمها نشانه هایی دارد که به عنوان مثال می توان گفت: یکی از مظاهر و نشانه های اسم الظاهر (پیدای) خداوند، جهان ماده و طبیعت است.

انسانها نیز همانند سایر موجوداتِ عالَم آفرینش، مظهر و نشانه ای از اسماء الهی هستند و با آن اسماء در ارتباطند.

این چهار نکته مقدماتی که به صورت اجمالی توضیح داده شد برای عارفان الهی، مشهود بوده و لذا در علم عرفان نظری اسلامی، به صورت مفصل تبیین می‌شود.

حقیقت وجودی زن نیز باید از دیگران و اغیار، پوشیده باشد و چون بدن دنیوی زن، جلوه ای از حقیقت وجودی زن است، آن هم باید مستور باشد تا ارتباطش را با حقیقت وجودی خود حفظ کند لذا در آموزه های دین و قرآن کریم، ستر و پوشش (حجاب) تدوین و تشریع شده و به آن سفارش و تاکید شده است

*جنس مردها با اسم «الظاهر» و جنس زن‌ها با اسم «الباطن» خداوند بیشتر مرتبط است

اسماء الهی که در عالم ظهور می‌کنند، هر یک مظاهر و نشانه هایی دارند لذا اسم شریف «الظاهر» که ظهور می کند یکی از نشانه ها و مظاهرش در عالم ماده و طبیعت، جنس مرد می شود و اسم شریف «الباطن» که ظهور می کند یکی از نشانه ها و مظاهرش در عالم ماده و طبیعت، جنس زن می شود.

به همین جهت، مردها بیشتر با اسم «الظاهر» (پیدای) خداوند در ارتباطند و زنها با اسم «الباطن» (پنهان) او مرتبطند و به تعبیر دیگر، اسم «الظاهر» در مردها بیشتر تجلی کرده و اسم الباطن در زنها بیشتر جلوه کرده است و به تعبیر ساده تر، مردها نشانه اسم «الظاهر» خداوند هستند و زنها نشانه، آیت و مظهر اسم شریف «الباطن» خداوند می باشند. پس مردها بیشتر طبق اسم «الظاهر» خداوند آفریده شده اند و زنها بیشتر مطابق اسم «الباطن» او خلق شده اند.

می توان چنین گفت که اسم شریف «الظاهر» در مردها و اسم شریف «الباطن» در زنها بیشتر غلبه دارد.

بنابراین همه انسانها آیت و نشانه خداوند متعال هستند با این تفاوت که در گروهی، اسم «الظاهر» و در گروهی، اسم «الباطن» بیشتر تجلی یافته است.

تا اینجا مشخص شد که دختر و زن، نشانه و آیت اسم الباطن (پنهان) خداوند بوده و با آن اسم الهی، بیشتر مرتبط است و چون اسم الباطن خداوند، مستور و پوشیده است، حقیقت وجودی زن نیز باید از دیگران و اغیار، پوشیده باشد و چون بدن دنیوی زن، جلوه ای از حقیقت وجودی زن است، آن هم باید مستور باشد تا ارتباطش را با حقیقت وجودی خود حفظ کند لذا در آموزه های دین و قرآن کریم، ستر و پوشش (حجاب) تدوین و تشریع شده و به آن سفارش و تاکید شده است. (دقت کنید)

بنابراین ستر و پوشش (حجاب) به این جهت است که مظهر اسم باطن خداوند (یعنی زن) از افراد نالایق و نامحرم پوشیده باشد.

*حجاب (ستر و پوشش)، زن را با حقیقتش پیوند داده و او را خدایی می‌کند

از اینجا معلوم می‌شود که هر کس و هر نگاهی، شایستگی ندارد که حقیقت اسم «الباطن» و مظهرش (زن) را نظاره کند، بلکه برای شهود و دیدن آن مظهر، لیاقت و محرمیت لازم است. پس دیدن بدن دنیوی زن، محرمیت، لیاقت و شایستگی می‌طلبد.

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

این پوشش و حجاب ـ در حقیقت ـ احترام ویژه به زن است و او را با حقیقتش بیشتر مرتبط می کند. در واقع، زبان حال مسأله حجاب (پوشش) در اسلام این است که به دختران و زنان می گوید: شما مطابق اسم «الباطن» خداوند، پیاده شده اید،

حقیقت شما چنین است پس مواظب حقیقت خود باشید، شما گوهر و مرواریدی هستید که باید صدف حجاب و پوشش از شما محافظت کند، هر کسی لیاقت و شایستگی دیدن شما را ندارد، هر نااهلی نباید از شما بهره مند گردد، خود را از نامحرمان و نا اهلان بپوشانید، تنها کسی می تواند شما را ببیند که شایستگی (یعنی محرمیت) دیدن شما را یافته باشد.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »


مراقب فرعونت باش..
فرعون تونفس امّاره تووهامان وزیر فرعون درتو نفس مسوّله توونظیر موسی در تو عقل نظری وقوه علاّمه ونظیر هارون عقل عملی وقوه عمّاله تو ونظیر عصا در تو برهان تو که سلطنت آرد برای تو ذات تو"قل هاتوابرهانکم ان کنتم صادقیت/نمل56″وبرهان حقیقی همه اوهام وشبهات را دفع کند چنانکه عصای موسی همه ریسمان وادوات ساحران موسی را بلعید.

بر طبق این تعبیر زیبای ملا هادی سبزواری انسان دائما در صحنه مبارزه فرعون وموسی قرار داردبنابراین برای فائق آمدن بر فرعون هواهای نفسانی تدبر درآیات ویاد گرفتن راهکارهای سفارش شده در قرآن ،خصوصا جریان حضرت موسی،کمک فراوانی به انسان سالک خواهد کرد.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »


فرق معبد با معبد

نقل است كه ميرابوالقاسم فندرسكى در ايام سياحت به يكى از ولايات كفّار رسيد و با اهل آنجا از هر نوع گفتگو و مخالطه نمود.

روزى جمعى از اهل آن ولايت گفتند: از جمله امورى كه دلالت بر حقيّت مذهب ما و بطلان مذهب شما مى‏كند آن است كه معابد و كليساى ما كه حال قريب به دوهزار سال يا سه هزار سال است كه بنا شده و مطلقاً اثر خرابى و سستى در آن راه نيافته و اكثر مساجد شما به صدسال باقى نمى‏ماند و خراب مى‏شود و نظر بر اينكه حقيقت هر چيزى حافظ آنست پس مذهب ما برحقّ است.

سيد در جواب گفته:

كه بقاى معابد شما و خراب شدن معابد ما نه باين سبب است بلكه به جهت آن است كه نظر به اينكه در مسجد ما عبادات صحيحه بجا آورده مى‏شود و طاعت پروردگار در آنجا مى‏شود، و نام آفريدگار عظيم در آنجا مذكور مى‏شود بناء طاقت احتمال آن را ندارد و باين جهة خراب مى‏شود و امّا معابد شما نظر بر اينكه از اينها خاليست و بعضى از اعمال فاسده و باطله در آن بعمل مى‏آيد باين جهت فتورى در آن بهم نمى‏رسد و اگر نه بجهت اين عبادات مى‏بود مساجد ما بيش از معابد شما و كنايس شما باقى مى‏ماند و اگر عبادات ما و نام پروردگار ما در معابد شما برده شود لحظه‏اى طاقت احتمال آنرا ندارد و خراب مى‏شود.

گفتند: امتحان اين امريست سهل تو بيا و داخل در معابد ما شو، و در آنجا طريق خود عبادتى كن تا صدق و كذب قول تو معلوم شود.

سيّد قبول نمود، توكّل بر پروردگار نموده استمداد از ارواح طيّبه اجداد طاهرين خود جسته وضو ساخته و رفت در كنيسه اعظم ايشان كه در نهايت استحكام و متانت ساخته بودند و قريب به دو سه هزار سال بود كه مطلقاً اثر فتور و

سستى در آن بهم نرسيده بود، و جمعى كثير از اهل آن ولايت بنظاره حاضر شدند و سيّد بعداز داخل شدن اذان و اقامه گفته مشغول نماز شد. و بعد از نيّت يكمرتبه دست را به جهت تكبيرةالاحرام بلند كرد و به آواز بلند گفت اللّه‏ اكبر و از كنيسه بيرون دويد فى‏الفور سقف كنيسه فرود آمده ديوارهاى آن برهم ريختند.

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

مصداق تجمّل گرائی

۱-وقتی از صبح زود تا آخر شب باید به دنبال آب و نان بدوی، در حالی که مخارج اصلی روی زمین مانده، خرید نوت بوکی که با نیّت پُز دادن خریده شود، قطعا تجمّل گرائی است.

2-مدت‌هاست به دنبال ضامن برای گرفتن وام 20 درصد بودی، تا مدل ماشینت را به اندازه‌ی 2 سال ارتقاء دهی، درحالی که نیازت با همان وسیله نقلیه رفع می‌شد. چرا تجمل گرائی؟

3-نزدیک عید به کوری چشم زن داداشمو اینا! رنگ مبلمان خانه رااز قهوه ای به زرشکی ارتقا دادیم. آفرین! 2 امتیاز میریم مورد بعد!

4-تلویزیون معمولی برای زوجی که تازه زندگی خود را آغاز کرده‌اند با مخارج سنگین امروزی، جوابگوی بستن دهان مبارک عمه و خاله نیست. ما برای به قرض افتادن به ازدواج روی آوردیم. کجائی تلویزیون 40 اینچ ِهفت میلیونی!

5-چهار رقم غذا به همراه گوشت آهو برای داماد کارگری که فقط آهوها را در راز بقا می‌دیده تجمل گرائی است.

6-آرایش سنگین عروس و استفاده از امکاناتی که هیچ نیازی به آن‌ها حس نمی‌شود؛ وقتی که می‌توان با هزینه بسیار کم آنرا ختم به خیر کرد.

7-این مورد را آهسته بخوانید…بسیاری از عمل‌هایی که برروی اندامی مثل بینی انجام می‌گیرد با چه هدفی است؟

8-قرار است پدر فردا از سفر حج تشریف بیاورند. حج سفری است برای گرایش به قناعت در بعد اجتماعی و تمرکز به هدف خلقت در بعد فردی. ولی سَفر مصادف است با پهن کردن سُفره هائی که پُر است از وسایل غیر ضروری. پدر جان حَجُّکم مَقبُول!

9-لطفا جهیزیه های بلا استفاده را که سالی 1 بار هم حتی گرد گیری نمی‌شوند، به این لیست اضافه نمائید.

10-قابل توجه آقایان؛ مصرف لوازم آرایشی با کدام دلیل و مبنا؟


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

تجمل گرائی

تجمّل در لغت به معنای خود را زینت دادن و آراستن است. می‌توان رابطه بین اسراف و تجمّل را عموم و خصوص مطلق قرار داد. دین وقتی صحبت از نهی تجمّل می‌کند، نباید تصاویری از موهای ژولیده و لباس‌های مندرس در ذهنت بیاید. زیبا پوشی، روغن زدن، شانه زدن و بوی خوش هنگام عبادت از مستحبات مؤکّده است. وقتی در قرآن کلمه جمیل و جمال می‌آید یعنی زیبایی در متن دین قرار گرفته است. کسی به ظاهر مسلمان ژولیده مو، نگاه نکند و به پای دین بنویسد. آنچه قرار است در ادامه آید افراط در این موضوع است. سؤالات زیر جای تأمل دارد:

تجمّل از کدام راه؟ وقتی شرائط اقتصادی فرد و خانواده در آشفتگی به سر می‌برد استفاده از کالاهای لوکس و غیر ضروری از مصادیق بارز تجمل گرائی نیست؟ وقتی باهمان گوشی سابق همه نیازها برطرف می‌شود، خرید گوشی ِگران‌تر را چه بنامیم؟ وقتی می‌دانم غذای گران قیمتی که سر سفره گذاشته شود، منجر به شهرت خواهد شد؟ وقتی غذاهای آماده با لبخند به سطل زباله ریخته می‌شود؟ و در هنگام مصیبت به زیور آلاتم می‌افزایم؟

وقتی میدانم این لباس فاخر مرا به شکل زنان در می‌آورد تا مردان، و یا دیگران در اینکه به دید مسلمان به من نگاه کنند دچار تردید شده و بیشتر به کفّارشباهت دارم تا مسلمانان؟ با طرح این سؤالات تعریف ملموس‌تر می‌شود. این‌ها همه آن چیزی است که اسلام با آن‌ها مخالف است.

چه شد تجمّل گرا شدم؟

۱- فقر فکری و فرهنگی:

وقتی زاویه نگاهم به زندگی صرفا ًدر مصرف کردن باشد و بی تفاوت نسبت به نتایج و پیامد های آن، نتیجه این خواهد شد که هیچگاه خرید کردن، خوردن و پوشیدن مرا آرام نخواهد کرد. درست است که بشر در 50 سال گذشته به اندازه کلّ تاریخ بشر مصرف کرده است، ولی کماکان این شتاب در تجمّل گرائی ریشه در جهالت او دارد. زمین و آسمان طبق آیه 22 سوره مبارکه بقره «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُم» برای انسان آفریده شده است و انسان برای خدا. از طرفی طبق آیه هفتم سوره مبارکه کهف خداوند هر جه در زمین است را زینت برای خود زمین! قرار داده است: «همانا ما آنچه راکه بر زمین است، زینتی برای آن قراردادیم» إِنَّاجَعَلْنَامَاعَلیَ الْأَرْضِ زِینَةً لها. ولی باز داستان نفهمی و جهالت ما در مواجهه با اشیاءکار دستمان دادو دل بستیم و به تجمّل گرائی روی آوردیم. اگر کمی تا قسمتی از اندیشه ناب دینی برخوردار باشیم هرگز تبلیغات ما را نمی‌بلعد و استفاده از کالاهای لوکس را معیار و ملاک شخصیت قرار نمی‌دهیم. چرا که خوب میدانیم میزان تقوا و رضایت خداوند است. درست است که جهان امروز هویت ما را با مصرف، گره زده است ولی یادمان باشد نگاه غرب به انسان، در حیوان اقتصادی و مصرف گرا خلاصه می‌شد نه آنچه ما در بخش اوّل مطرح کردیم.

2- عقده های روانی:

وقتی به داشته های خود راضی نبوده و در صدد ریخت و پاش و اسراف و تبذیر باشیم، وقتی طاقت دیدن مخارج ابلهانه دوستم را نداشته و برای کم نیاوردن پیش دیگران دست به تجمل گرائی می‌زنم…همه این‌ها یعنی من بیماری هستم که از بیماری خود لذّت می‌برم. لطفا کسی به فکر درمان من نباشد! چه لذتی دارد چشم و هم چشمی‌هایی که مرا به غلیان انداخته و خواب از سرم ربوده است و مرا کفری می‌کند.

3- تکاثر طلبی:

وقتی بین دو قبیله بر سر برتری یکدیگر نزاع در گرفت، تصمیم گرفتند نفرات خود را شمارش کنندکه کدام یک بیش‌ترند؛ و وقتی در نفرات مساوی بودند رفتند به قبرستان! برای شمارش قبرها! این کار احمقانه از عرب آن روز بعید نبود.ولی جای تعجب اینجاست که ما نیز منش و خوی عرب جاهلی را کنار نگذاشته‌ایم، یا سراغ مدرک می‌رویم به جای درک، یا سراغ تعداد ماشین‌های در پارکینگ! یا به موقعیت جغرافیایی خود در شهر فخر می‌فروشیم! یا برچسب «شهرستانی بودن» را برای تحقیر دیگران زیر زبان مخفی کرده‌ایم برای لحظه مبادا! . فزون طلبی، تجمّل گرائی و فخر فروشی انسان را به کارهای بیهوده می‌کشاند تا جائی که حاضری بهترین لحظات خود را برای کم اهمیت‌ترین مسائل و موارد، هزینه کنی با این هدف که «می‌خواهم بخرم، چون هستم»

4- حسادت:

وقتی از ته دل آرزوی زوال نعمت دیگری را داریم درحالی که آن نعمت به صلاح اوست، این می‌شود حسادت. بدترین، خبیث‌ترین و دشوارترین رذیله نفسانی حسد است.

از وقتی فهمیدم دوستم کمی از نظر اقتصادی سرو سامان گرفته، چنان آشوبی در من به پا شده است که هر لحظه آرزوی مرگ او را دارم. ولی من نیز بیکار ننشستم. همین دیروز بود که فرش‌ها را عوض کردم و قرار است برای هفته آینده نیزسرویس بشقاب‌ها هم عوض شود.

نتایج تجمل گرائی

1- تباه شدن دین:

دیروز به بهانه نداشتن، قناعت می‌کردیم ولی امروز به بهانه ما قضی، در صدد جبران برآمده‌ایم. تجمّل گرائی روان را پریشان می‌کند و عقل را مضطرب. عقل همان نعمتی بود که با آن به شناخت دین می‌پرداختیم ولی امروز به خاطر گرایش به امور زائد و مخارج مفسده، عقل، این نعمت الهی را نیز به تباهی کشانیدیم. مَثَل دنیاو میل به دنیا، مَثَل ماری است که انسان دیندار ِعاقل فقط به دید مکانی موقت و محدود، به آن نگاه می‌کند که هر لحظه باید برگردد، فقط همین. ولی وقتی زهر آن مار در قلب انسان جا خوش گرد، سنت الهی در این مواقع اجرا خواهد شد. ایشان به حال خود رها شده و بهتر می‌توانند به انکار نبوت و معاد پردازند!

2- بحران اقتصادی:

تجمل گرائی کلمه است که در ظاهر زیبائی خاصی را به دنبال دارد ولی حقیقتا تباه شدن نعمت‌ها از نتایج آن است. اینجاست که چیزی برای نیازمندان از سر ریز در آمد ِجامعه باقی نمی‌ماند تا برای ایشان هزینه شود. می‌توانی به گوئی به دَرَک! که چیزی باقی نمی‌ماند، «مصرف می‌کنم، چون هستم».و وقتی بحران اقتصادی قوّت گرفت، فقر برخی را به کفر می‌کشاند و فرصت‌های شغلی را نابود می کندو آینده کشور را مبهم نشان می دهدو وابستگی‌مان را به بیگانه شدت می‌بخشد. باز هم میگوئی به دَرَک!؟

3- بی هویتی:

وقتی تیر آخر، هویت و چیستی مرا نشانه رفت، آرام کردن وجدانم برای استفاده از کالاهای لوکس که هیچ دلیلی برای استفاده از آن‌ها نیست، راحت‌تر خواهد بود. وقتی برای شنیدن ندای فطرت اقدامی نکردیم، باید منتظر شنیدن صدای هوای نفسی باشیم که مدت‌هاست بر فطرت ناب تسلط پیدا کرده است: من برای تجمّل گرائی و مصرف کردن به دنیا آمده‌ام. زندگی می‌کنم تا مصرف کنم. از وقتی اسیر تبلیغات شده‌ام، دیگران برایم تصمیم میگیرندکه چه بپوشم، چه چیزی بخورم. خلاصه اولویت‌های زندگی‌ام عوض شده، اصلا ً بازی عوض شده است.

همه این‌ها از اثرات سوء گرایش به تجملات است. از توضیح ِتحریک شهوات، خیالبافی، در رویا زندگی کردن، بی عاطفه بودن وعدم ترقّی افراد جامعه به عنوان نتایج دیگر تجمل گرائی گذشتم.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

حيص و بيص

ابن خلكان گفته است: شيخ نصر اللّه بن مجلي كه از ثقات اهل سنّت است، گويد: در خواب علي بن ابي طالب عليه السلام را ديدم و به آن حضرت گفتم: “يا امير المؤمنين! شما در معيّت رسول خداصلي الله عليه وآله مكه را فتح كرديد و پس از آن اعلام كرديد: هر كس به خانه ابو سفيان داخل شود، در امان است؛

اما آنان نسبت به فرزندت حسين در كربلا آن گونه رفتار كردند!” حضرت فرمودند: “آيا اشعار ابن صيفي را در اين مورد شنيده اي؟” من در جواب گفتم: “نشنيده ام.” فرمودند: “آن اشعار را از خود او بشنو!” شيخ نصر اللّه گويد: از خواب كه بيدار شدم، با عجله به سوي خانه حيص و بيص آمدم و او را صدا زدم. او بيرون آمد و من خواب خود را براي او ذكر كردم. او نعره اي زد و با صداي بلند شروع به گريستن كرد و گفت: “سوگند به خدا كه اين اشعار را نه نوشته ام و نه به كسي گفته ام، بلكه همين شب گذشته آنها را سروده ام.” سپس آن ابيات را براي من خواند:

مَلَكْنَا فَكَانَ الْعَفْوُ مِنَّا سَجِيَّةً
فَلَمَّا مَلَكْتُمْ سَالَ بِالدَّمِ اَبْطَحُ
وَ حَلَّلْتُمْ قَتْلَ الْاُسَاري وَ طَالَمَا
غَدَوْنَا عَلَي الْاَسْرَي نَعْفُو وَ نَصْفَحُ
فَحَسْبُكُمْ هَذَا التَّفَاوُتُ بَيْنَنَا
وَ كُلُّ اِنَاءٍ بِالَّذِي فِيهِ يَنْضَحُ

“هنگام امارت ما، عفو و بخشش حضلت ما بود؛ ولي آن هنگام كه شما به قدرت رسيديد، رودخانه خون جاري گرديد. شما قتل اسيران را حلال شمرديد؛ ولي چه بسيار ما بر اسيران دست يافته، و از آنها در گذشتيم. اين تفاوت بين ما و شما كافي است و از هر ظرفي آنچه در اوست، تراوش مي كند.”


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

فضیلت دوستی با اهل بیت(ع)

1 ـ پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : اسلام برهنه است وجامه آن حیاست وزیورش، وقارومردانگى اش، کردار نیک و ستونش، پارسایى. هر چیزى بنیادى دارد و بنیاد اسلام، دوست داشتن ما اهل بیت است.
2 ـ امام على علیه السّلام : رسول خدا صلّى الله علیه و آله به من فرمود: اى على، اسلام [به منزله پیکرى] برهنه است که لباس آن، پرهیزگارى مى باشد و اثاث خانه اش، هدایت و زیورش، حیا و ستونش، پارسایى و قوامش، کردار نیک و بنیاد اسلام، دوست داشتن من و دوست داشتن اهل بیت من است.
3 ـ امام باقرعلیه السّلام ـ از پدرش از جدش ـ : چون رسول خدا صلّى الله علیه و آله مناسک حجة الوداع را به پایان برد، بر اشتر خود سوار شد و شروع به گفتن این جمله کرد: به بهشت
نرود مگر کسى که مسلمان باشد. ابوذر غفارى رحمه الله برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا، اسلام چیست؟ حضرت فرمود: اسلام برهنه است و جامه اش، پرهیزگارى است و زیورش، حیا و قوامش، پارسایى و جمالش [کمالش] دیندارى و میوه اش، کردار نیک است. هر چیزى بنیادى دارد و بنیاد اسلام، دوست داشتن ما اهل بیت است.
4 ـ امام على علیه السّلام ـ در خطبه اى که طىّ آن از خاندان محمّد سخن مى گوید ـ : آنان تکیه گاه هاى اسلامند و پناهگاه هاى امن، به واسطه [پایمردى ایشان، حقّ به جایگاه خود بازگشت و باطل از جایش برکنده و دور شد و زبانش از بیخ قطع گردید.
5 ـ امام باقرعلیه السّلام : دوست داشتن ما اهل بیت، نظام دین است.
6 ـ امام باقرعلیه السّلام : اسلام بر پنج چیز بنا شده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت و به هیچ چیزى به اندازه ولایت فرا خوانده نشده است.


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »


گره کوری که شیخ رجبعلی باز کرد
منظور از صله رحم، فقط دیدار اقوام نیست، بلکه یاری رساندن و رفع نیاز بستگان نیز جزئی از معنای صله رحم است؛ اگرچه ممکن است عقیده و مشرب فکری آنها تفاوت هایی با ما داشته باشد، البته نکته مهم آن است که این رابطه و پیوند همواره حفظ شود.

عقیق:خداوند متعال در قرآن می فرماید:

وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَى بقره/83

و به پدر و مادر و خويشاوندان نيکی کنيد

حکایت؛

استاد فاطمی نیا از شخصی نقل می کردند: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بعضا بسیار مهم می آمد و ما در آنجا قرار می دادیم، یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید، چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است، هر چه گشتم پیدا نشد.

در آن گیر و دار که کاملا ناامید شده بودم، پرونده به اندازه ای مهم شده بود که به بنده خبر دادند چون شما مسئول پرونده ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی سنگین مانند حبس ابد در مورد شما اجرا می شود.

از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی دادند که انجام بده، همان توسل را انجام دادم.

روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان مولوی رفتم، دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است، حل می شود.

بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات به طرف ایشان دویدم و گفتم: آقا جان به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می شود، پیر مرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی!؟ حالتی بهت زده و متعجب داشتم، ایشان فرمودند: چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود.

بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.

وقتی در زدم، خواهرم همراه چند فرزند رنج دیده اش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور شده بعد از چهار سال آمده ای؟! گفتم: خواهر از من راضی باش و بچه هایت را از من راضی کن، رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم، فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پیدا شده است.

این پیر مرد عرق چین به سر، کسی نبود جز عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط .1

گر عمر زیاد خواهی و با برکت بنمـای به دیـدار عزیزان حـرکت2

پی نوشت:
1.با اقتباس و ویراست از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی
2.سید علی مهدوی


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »


طلاق های عاطفی نتیجه دین گریزی است :
 آمار طلاق به دلیل برطرف نشدن توقعاتی است که با بالا رفتن سطح سواد، پیشرفت تکنولوژی و تاثیر پذیری از فیلم‌ها و برخی کتاب‌ها روز به روز بالا می رود و گاها شخص مقابل قادر به برطرف نمودن ‌آن‌ها نمی‌باشد.

آگاه سازی جوانان از زندگی مشترک، در دوران قبل از ازدواج خانواده را از خطر فروپاشی حفظ می‌کند.
در شرایطی که زندگی مشترک به علت اختلافات بنیادین و بسیار، غیر قابل تحمل باشد حفظ آن موجب سوزاندن سرمایه‌های معنوی انسان و بیماری های روحی روانی در اشخاص بوده و خیانت و ظلم محسوب می شود.
علل افزایش آمار طلاق در جامعه‌ کنونی عدم آگاه سازی جوانان از معیار‌های صحیح برای انتخاب زوج مناسب، عدم آشنایی جوانان با وظایف همسری، اصرار و علاقه بیش از حد‌ زنان متاهل به کار در بیرون از خانه به جای شغل پراهمیت خانه داری و عدم رعایت موازین و ارزش‌های اسلام در کانون خانواده و روند انتخاب همسر و ازدواج است.
مشکلاتی که در روابط اکثر زوج‌های جوان رخ می‌دهد به دلیل برطرف نشدن توقعاتی است که با بالا رفتن سطح سواد، پیشرفت تکنولوژی و تاثیر پذیری از فیلم‌ها و برخی کتاب‌ها روز به روز بالا می رود و گاها شخص مقابل قادر به برطرف نمودن ‌آن‌ها نمی‌باشد.
 انتظاراتی که هر شخص در زندگی مشترک از همسر خود دارد، وابسته به آرمان‌ها و ارزش‌های آن شخص می‌باشد؛ نداشتن آگاهی و آشنایی کامل و صحیح از شخص مقابل، پیش از تشکیل زندگی مشترک، موجب بروز مشکلات جبران ناپذیری می‌شود.
 در عین اینکه طلاق در اذهان عمومی چهره مطلوبی ندارد و گاها زوجین برای حفظ آبروی خانوادگی و جلوگیری از ایجاد تزلزل شخصیتی در فرزندان تن به زندگی بیمارگونه و تلخی می‌دهند، خداوند متعال طلاق را امری حلال برای رهایی از مشکلات غیر قابل تحمل و شروع زندگی و راهی نو قرار داده است.
 جامعه نیازمند تحقیقات گسترده‌ کارشناسان و مسئولین، جهت اقدامات لازم برای آگاه سازی جوانان از معیار‌های صحیح برای انتخاب همسر مناسب و مهارت‌های زندگی است.

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

علم و پژوهش

من شنيده‏ام كه در برخى از محافل سياسى حساس دنيا گفته شده كه ما نخواهيم گذاشت يك ژاپن اسلامى در اين منطقه به‏وجود بيايد. آن ژاپن اسلامى، شما هستيد. اين حرف بيخود هم گفته نشده است؛ براى خاطر اين‏كه كشور ما بر حسب آمار از لحاظ - به قول رايج معروف - نرخ سرعت رشد علمى و تحقيقى در بُرهه‏يى از زمان و در همين چند ساله، بالاترين نرخ رشد را در دنيا داشته است.

در بعضى از مراكز سياسى يا سياسى - علمىِ امريكا گفته‏اند ما نمى‏خواهيم يك ژاپن اسلامى به‏وجود بيايد! ژاپن اسلامى يعنى شما. گفته‏اند نمى‏خواهيم بگذاريم ملت ايران از خود پيشرفت علمى نشان دهد. اينها حركت ملت ايران را مى‏بينند؛ اين خودباورى را مى‏بينند.

آنچه موجب نگرانى است، اين است كه مبادا نيروهاى مؤمن ما، ارزش كار علمى را در اين مملكت دست كم بگيرند.

اسلام دين «علم» و «پايبندى به ارزشهاى معنوى» است.

بايد علم و پژوهش را به عنوان يك باور عمومى در بياوريم تا يك همت همگانى بر اين كار گماشته شود؛ يعنى حقيقتاً مسئله‏ى كل نظام بشود.

بنده چند سال است مرتب به دانشگاهها سفارش مى‏كنم كه بياييد توليد علم كنيد؛ كار هم دارند مى‏كنند، اما اين كار اگر با روحيه‏ى علم‏باورى و بارور شدن ذهن انسان براى توليد علم همراه نباشد، ابتر خواهد بود.

در دانشگاههاى ما به طور جدى بايد روى آن چيزهايى كه مربوط به بخش پژوهش است، تكيه شود. مى‏توان دانش فنى را وارد كرد - كمااين‏كه الان داريم اين كار را مى‏كنيم؛ دانش فنىِ يك پديده‏ى صنعتى را وارد مى‏كنيم - ليكن اين مثل آن است كه ما در چاهى آب دستى بريزيم تا بتوانيم بعد همان آب را استخراج كنيم؛ براى بلند مدت، اين كار فايده‏يى ندارد؛ بايد علم از درون بجوشد؛ آن هم بر طبق آنچه كه مورد احتياج كشور است. بنابراين بايد بر جريان علم در كشور، درون‏زايى حاكم باشد؛ اين كار بايد در دانشگاهها جدى گرفته شود؛ افزايش سهم بودجه‏ى پژوهش، يكى از اين كارهاست.

علم و پژوهش، براى كشاورزى و صنعت و معدن و بسيارى از بخشهاى ديگر كشور مقدمه است.

مسئله‏ى علم و توليد علم و شكوفا كردن استعدادها در داخل، يك امر جدى و حياتى است.

ملت ايران به دنيا كم، چيز ياد نداده است. ملت ما چند قرن، دانش، صنعت، پيشرفت، علم، فرهنگ و فلسفه‏ى خود را به دنيا ياد داده است.

موضوع علم و پژوهش در كشور، يك موضوع جدى است؛ … از جمله‏ى چيزهايى است كه زيرساخت همه‏ى پيشرفتهاى كشور در امور توسعه‏ى مادى و صنعتى و به تبع آن مالى و سياسى و بين‏المللى است.

ما بايد از محاصره‏ى موجود كه كشورهاى جهان سوم در آن قرار گرفته‏اند، خودمان را خارج كنيم. اين فقط وظيفه‏ى ما نيست، بلكه وظيفه‏ى همه‏ى ملت‏هاى دنياست كه در دوره‏يى از كاروان علم عقب ماندند. من اعتقاد راسخم - كه اين اعتقاد با نظر خبرگان و كارشناسان فن تأييد شده است - اين است كه ما مى‏توانيم اين كار را بكنيم. اين مُهر «نمى‏توانيم» و «نمى‏توانيد» را كه يكى از بخش‏هاى عمده‏ى سياست فرهنگى دشمنان بوده، بايستى از ذهن خودمان پاك كنيم.رهبر معظم امام خامنه ای..


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

زندگی زیباست

سجده کن…
بطري وقتي پر است
و مي‌خواهي خالي اش كني, خمش مي‌كني.
هر چه خم شود خالي تر مي‌شود, اگر كاملا رو به زمين گرفته شود, سريع تر خالي مي‌شود.
دل آدم هم همين طور است، گاهي وقت‌ها پر مي‌شود از غم، از غصه، آن هم به خاطر حرف‌هاي
ديگران؛ طعنه‌هاي ديگران، …
قرآن مي‌گويد:
هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاك بيفت.
سجده كن؛ ذكر خدا بگو ; اين موجب مي‌شود تو خالي شوي تخليه شوي سبك شوي؛
اين نسخه‌اي است كه خداوند براي پيامبرش پيچيده است:
ما قطعا مي‌دانيم اطلاع داريم، دلت مي‌گيرد، به خاطر حرف‌هايي كه مي‌زنند؛
سر به سجده بگذار و خدا را
تسبيح كن.

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 25 آذر 1394نظر دهید »

به راحتی میشه در دفترچه تلفن کسی جایی پیدا کرد ولی به سختی می شه در قلب او جایی پیدا کرد.
به راحتی میشه در مورد اشتباهات دیگران قضاوت کرد ولی به سختی می شه اشتباهات خود را پیدا کرد.
به راحتی میشه بدون فکر کردن حرف زد ولی به سختی می شه زبان را کنترل کرد.
به راحتی میشه کسی را که دوستش داریم از خود برنجانیم ولی به سختی می شه این رنجش را جبران کنیم.
به راحتی میشه کسی را بخشید ولی به سختی می شه از کسی تقاضای بخشش کرد.
به راحتی میشه قانون را تصویب کرد ولی به سختی می شه به آن ها عمل کرد.
به راحتی میشه به رویاها فکر کرد ولی به سختی می شه برای بدست آوردن یک رویا جنگید.
به راحتی میشه هر روز از زندگی لذت برد ولی به سختی می شه به زندگی ارزش واقعی داد.
به راحتی میشه به کسی قول داد ولی به سختی می شه به آن قول عمل کرد.
به راحتی میشه دوست داشتن را بر زبان آورد ولی به سختی می شه آنرا نشان داد
به راحتی میشه اشتباه کرد ولی به سختی می شه از آن اشتباه درس گرفت.
به راحتی میشه گرفت ولی به سختی می شه بخشش کرد.
به راحتی میشه یک دوستی را با حرف حفظ کرد ولی به سختی می شه به آن معنا بخشید.
و در آخر:

به راحتی میشه این متن را خوند ولی به سختی می شه به آن عمل کرد…



موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 24 آذر 1394نظر دهید »

زندگی زیباست …به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز …و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ گل رُز…اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی،با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش …بی سایه، بی غم…
با اندکی پستی و بلندی …کسی چه می داند ؟همیشه آنگونه که میخواهیم نیست …و هرچه میخواهیم به دست نمی آید …

مشکل همیشه هست،نگاه ماست که به آن قیمت و تخفیف می دهد،باید دید و نگرش عوض شود. نگاه کردن از قابی دیگر به زندگی هم جذابیت و سودمندی اثر بخشی را برایمان به ارمغان می آورد.این راهیست برای غلبه بر مشکلات و نهایت پیروزی و شادکامی…
و خوبی و نیکی کردن را فراموش نکنیم .آری اینگونه است رسیدن به اوج…
باید بخواهیم،نهراسیم،بتوانیم
ببینیم،تلاش کنیم
فردا را بخواهیم
از گذشته به جز تجربیاتش مابقی را دور ریزیم…
آری،زندگی با همه سختی ها و مشکلاتش باز هم زیباست،رنگارنگ و شیرین…

وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی
بابت صبر و شکیبایی بهت بده
وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی…لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ…

 


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 24 آذر 1394نظر دهید »

قدر داشته‌هایت را بدان

آب جوشی که سیب زمینی را نرم میکند،
همان آب جوشی است که تخم مرغ را سفت می کند.
مهم نیست چه شرایطی پیرامون شماست.
مهم این است درون خود چه داری…!!!!
مردم موهای صافشان را فر می‌زنند
و آنها که موی فرفری دارند موی‌شان را صاف می‌کنند
عده‌ای جلای وطن کرده به خارج می‌روند
و آنها که خارج هستند و نمی‌توانند بازگردند برای وطن دلشان لک زده و ترانه‌ها می‌سُرایند
مجردها می‌خواهند ازدواج کنند
متأهل‌ها می‌خواهند طلاق بگیرند
عده‌ای با قرص و دارو از بارداری جلوگیری می‌کنند
و عده‌ای دیگر با دارو و درمان به‌دنبال فرزنددار شــــدن هستند
لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ کمی چاق بشوند
و چاق‌ها با مصرف قرص و دارو هر روز سعی در لاغر نمودن خود دارند و همواره حسرت لاغری را می‌کشند
شاغلان از شغلشان می‌نالند
بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را می‌خورند
ثروتمندان از دغدغه‌ی نداشتن صفا و خون‌گرمیِ فقرا می‌نالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم می‌شوند
مردم عادی می‌خواهند مشهور شوند
سیاه‌پوستان دوست دارند سفیدپوست شوند
سفیدپوستان خود را برنزه می‌کنند

هیچ‌کس نمی‌داند تنها فرمول خوشحالی این است:
“قدر داشته‌هایت را بدان”

 


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 24 آذر 1394نظر دهید »

جملات زیبا درباب پژوهش و تحقیق

پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم

« من مات و میراثه الدّفاتر و ال

محابر وجبت له الجنّة »

هر که از دنیا رود و میراثش دفترها و دواتها باشد، بهشت ارزانی اش باد.

«ارشاد القلوب، ص 176»

پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم

« قیّدوا العلم بالکتاب »

با نگارش، دانش را در بند خویش کشید.

« تحف العقول، ص 36 »

پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم

« تلاث تخرق الحجب و تنتهی الی ما بین یدی اللّه: صریر أقلام العلماء و وطی أقدام المجاهدین و صوت مغازل المحصنات »

سه بانگِ طنین انداز است که پرده ها را می درد و پژواک آن در نهایت به خدا می رسد: بانگ قلمهای دانشمندان، بانگ قدمهای مجاهدان و بانگ چرخ بافندگی زنان پاکدامن.

« تفسیر نمونه، ج 24، ص 377 »

امام امیرمؤمنان علی علیه السلام

« مَن أكثَرَ مُدارَسَةَ العِلمِ لَم يَنسَ ما عَلِمَ و استَفادَ ما لَم يَعلَم »

هر كه بحث علمي بسيار كند ، آموخته هايش را از ياد نمي‏برد و آنچه را كه نمي‏داند ، فرا مي‏گيرد.

« غررالحكم و دررالكلم ، ح 8916 »

امام امیرمؤمنان علی علیه السلام

« لافِقهَ لِمَن لايُديمُ الدَّرسَ »

آن كه آموختن را استمرار نمي‏بخشد ، از درك دانش بي‏نصيب است.

« غررالحكم و دررالكلم ، ح 10552 »

امام امیرمؤمنان علی علیه السلام

« فَضلُ فِكرٍ و تَفَهُّمٍ أنجَعُ مِن فَضلِ تَكرارٍ و دِراسَةٍ »

بسيار انديشيدن و فهميدن ، سودمندتر است از تكرار بسيار و درس گرفتن.

« غررالحكم و دررالكلم ، ح 6564 »

امام امیرمؤمنان علی علیه السلام

« عَلَيكُم بِالدِّراياتِ لابِالرِّواياتِ »

بر شما باد به فهميدن ، نه نقل كردن.

« ميزان الحكمه ، ح 3355 »


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 24 آذر 1394نظر دهید »

پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم

« من مات و میراثه الدّفاتر و ال

محابر وجبت له الجنّة »

هر که از دنیا رود و میراثش دفترها و دواتها باشد، بهشت ارزانی اش باد.

«ارشاد القلوب، ص 176»


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 24 آذر 1394نظر دهید »

راز موفقیت
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست ؟

سقراط به او گفت: به کنار نهر بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم. صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار نهر رفت .سقراط از او خواست که دنبالش به راه بیفتد. جوان با او به راه افتاد به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آن قدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید.

ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند اما سقراط آن قدر قوی بود که او را نگاه دارد مرد جوان آن قدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید بالاخره توانست خود را رهایی بخشد. همین که روی آب آمد اولین کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه هایش فرو فرستاد سقراط از او پرسید زیر آب چه چیز

را بیشتر از همه مشتاق بودی؟ گفت هوا. سقراط گفت هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری.

(( موفقیت راز دیگری ندارد ))


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 24 آذر 1394نظر دهید »

پژوهش در حوزه ها ودانشگاها جایگاه ویژه و ممتازی دارد . هفته پژوهش نیز فرصتی را فراهم می آورد تا دانشجویان،طلاب و اعضای هیات علمی با حضور در میزگردهای پژوهشی و سخنرانی های علمی با ماهیت پژوهش در حوزه تربیت معلم ، مبلغ،و… بیش از پیش آشنا شده و از این مسیر دیدگاه های خود را برای ارتقاء جایگاه پژوهش   مطرح و به مشارکت گذاشته و به ارزیابی فعالیت های سالانه خود در حوزه پژوهش بپردازند.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 24 آذر 1394نظر دهید »

روز پژوهش، روز بزرگ داشت تلاش گران سنگرهای علمی و فکری ایران زمین، بر این جهادگران بی ادّعا گرامی باد….پژوهش می‌تواند منبع درآمد باشد.پژوهشی كه سرمایه‌ای برای انجام آن در نظر گرفته می‌شود یك منبع مالی است. پژوهش موجب حل مسأله‌ها و تضادهای جامعه می‌شود. روز پژوهش بر جهادگران سخت کوش عرصه دانش و بینش ایران سربلند گرامی باد.


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 24 آذر 1394نظر دهید »

فلسفه سلام آخر نماز چیست؟
آیت‌الله جوادی آملی می‌گوید: کسی که در نماز حواسش پیش غیرخدا و متوجه زندگی است، چگونه به خود اجازه می‌دهد در پایان نماز بگوید: السلام علیکم و رحمة‌الله؟

واژه «عبادت» در اصل به نظر بسیارى از واژه‌شناسان به معناى «خضوع» است و طبرى در تفسیر «جامع‌البیان» مى‌نویسد: اصل عبودیت که به نظر او شامل عبادت نیز مى‌شود، نزد همه عرب به معناى ذلت و خاکسارى است.

ابوعلی سینا معتقد است: «العبادة هی غایة الخضوع و التذلّل؛ عبادت نهایت خصوع و فروتنی است» و شهید مطهری در تعریف عبادت آورده است: پرستش آن حالتی است که در آن، انسان یک توجهی می‌کند که از ناحیه باطن خودش به آن حقیقتی که او را آفریده‌ است و خودش را در قبضه قدرت او می‌بیند، خودش را به او نیازمند و محتاج می‌بیند. در واقع سیری است که انسان از خلق به سوی خالق می‌کند. این امر اساساً قطع نظر از فایده و اثری که داشته باشد، خودش یکی از نیازهای روحی بشر است.

آگاهی عمیق و بصیرت و اندیشه در دین، رمز ارزشمندی کارها و عبادات است و بدون آن عمل، فاقد ارزش لازم است لذا یکی از مواردی که می‌تواند ما را در انجام عبادت، راغب کند پی‌ بردن به حکمت عبادات است.

آیت‌الله جوادی آملی از جمله کسانی است که به طور مفصل درباره حکمت و فلسفه اعمال عبادی دین مبین اسلام سخن گفته است. آنچه در ادامه می‌خوانید به موضوع «فلسفه سجود و سلام نماز» می‌پردازد که برگرفته از بیانات این عالم فرزانه است.

مردی به رسول خدا (ص) عرض کرد: دعا کنید که خدا مرا به بهشت برد. حضرت فرمود: «أعنّی بکثرة السّجود». من دعا می‌کنم، لیکن تو مرا با سجده‌های زیاد و طولانی کمک کن تا دعای من مستجاب شود.

سجده، انسان را خاکسار و متواضع می‌کند، انسان خاکسار هرگز نمی‌گوید «من».

کار خیری که از دست دیگران صادر شده و ما توفیق انجام آن را نداشتیم در صورتی که به آن کار راضی و خوشحال بودیم، در ثواب آن سهیم هستیم و دیگر حسرت نمی‌بریم. اگر بسیاری از افراد گرفتار این امرند که چرا من نکردم؟ برای آن است که او عمل صالح را نمی‌خواهد، خود را می‌خواهد. ممکن است کار خیر به دست دیگران انجام شود و انسان وارسته، در ثواب شریک باشد؛ چون واقعاً به آن کار راضی است. هرگاه توانستیم نفس خویش را، که هرگز دست از ما برنمی‌دارد، سرکوب و رام کنیم آنگاه راحت هستیم؛ و این کار، به وسیله عبادت میسر است.

از وصایای امیرالمؤمنین (ع‌)‌ و توصیه‌های رسول خدا (ص) است که: «و لا تباغضوا فإنها الحالقة» دشمنی و عداوت نکنید، زیرا دین را «حَلق» می‌کند. تراشیدن موی سر را با تیغ، «حلق» می‌گویند. مویی که تیغ شود به این آسانی نمی‌روید. فرمود: اختلاف و عداوت، دین را تیغ زده و از ریشه می‌کند. مثل آنکه گاه انسان در اثر عداوت به دام کافری پناه می‌برد. اینکه گفته‌اند: خدا را بخوانید و بخواهید که شما را لحظه‌ای به حال خود وانگذارد، برای آن است که حسد، کینه و عداوت، دین را حلق می‌کند و چیزی برای ریشه‌های دین باقی نمی‌گذارد. هرگز کینه یکدیگر را در دل نگیرید. منشأ این امور خودخواهی است و نماز خودخواهی را از بین می‌برد.

امام صادق (ع) فرمودند: «عَلیک بِطول السُجود فَإِنَّ ذلک مِن سُنَن الأَوّابین» هنگام سجده زود سر از خاک برندارید. نمازهای عمومی را به طور معمول بخوانید؛ اما در حالات خاصه خود، زود سر از سجده برندارید. چون این دشمن درونی، انسان را آرام نمی‌گذارد؛ تا آخرین لحظه می‌کوشد انسان را فریب دهد.

لذا بهترین فرصت در حال نماز، حال سجده است که امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ أَقْرَبَ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ سَاجِدٌ بَاکٍ»؛ نزدیکترین حالت بنده به خدا وقتی است که در حال سجده باشد و گریه کند. انسان هر چه به خاک نزدیک شود به خدا نزدیکتر می‌شود.

رسول خدا (ص) در ضمن خطبه شعبانیه فرمود: «ظهورکم ثقیلة من اوزارکم فخففوا عَنها بطول سجودکم» پشت‌های شما از بار گناه سنگین شده است. آنها را با سجده‌های طولانی سبک کنید. ملاحظه می‌کنید که اثر سجده تا چه حد است؟ گاهی برای انسان مقدور نیست در نمازهای واجب، سجده‌های طولانی داشته باشد؛ اما اصل سجده کردن چه در نماز، چه غیرنماز امری مطلوب و اثربخش است. هر گاه انسان از شر «خود»‌ رهایی یافت دیگر چیزی او را نمی‌رنجاند.

حکمت سلام نمازگزار

یکی از عرفای بزرگ اسلام سخنی دارد که در کتاب «سر الصلاة» امام خمینی (ره) هم آمده است. وی می‌گوید: کسی که در نماز حواسش پیش غیرخدا و متوجه زندگی است، چگونه به خود اجازه می‌دهد در پایان نماز بگوید: «السلام علیکم و رحمة‌الله»؟ چون پیغمبر اکرم (ص) فرمود: «المُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ» نمازگزار، مشغول مناجات با خداست. پس با مردم و در جمع دیگران نیست. وقتی نمازش تمام شد و مناجاتش با خدای سبحان به پایان رسید، از حضور خدا برمی‌گردد و در بین مردم قرار می‌گیرد و چون وارد جمع دیگران می‌شود می‌گوید: «السلام علیکم …» افرادی که در مجمع و مجلس در کنار یکدیگر نشسته‌اند، هیچ کدام به یکدیگر سلام نمی‌کنند؛ زیرا در حضور یکدیگرند. کسی که در آن جمع نیست و از جای دیگر وارد می‌شود سلام می‌کنند.

سلام آخر نماز نه دعاست و نه ذکر، بلکه تحیت است. لذا اگر در وسط نماز کسی عمداً بگوید: «السلام علیکم»‌،‌ نمازش باطل است و اگر اشتباهاً گفت، باید دو سجده سهو به جا آورد. سلام آخر نماز، به عنوان تحیت و درود است؛ چون نمازگزار با خدایش مناجات می‌کند و در بین مردم نیست، وقتی که نمازش تمام شد و از مناجات با خدا برگشت و زمینی شد و به جمع مردم پیوست، به مردم سلام می‌کند. فقها نیز گفته‌اند، در نماز جماعت هنگام گفتن «السلام علیکم» امام به کدام قسمت نگاه کند، مأمومین به کدام قسمت رو کنند.

آن بزرگ عارف می‌گوید: من در تعجبم کسی که حواسش پیش زندگی است و اصلاً با خدا مناجات نکرده و از مردم جدا نشده، چگونه به خود اجازه می‌دهد که بگوید «السلام علیکم و …»؟!


 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

حدیث
روايت شده که امام حسن مجتبي عليه السلام، هنگام نماز زيباترين لباس هاي خود را مي پوشيد. شخصي از آن حضرت پرسيد: اي پسر رسول خدا! چرا لباس هاي زيباي خود را هنگام نماز مي پوشيد؟ امام در پاسخ فرمودند: خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد(۱) و در قرآن کريم هم مي فرمايد: «خذا زينتکم عند کل مسجد» زينت خود را هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد. از اين رو دوست دارم زيباترين لباس هايم را هنگام نماز بر تن کنم. هزار و يک حکايت قرآني- ص۶۶
(۱) قال علي(ع): ان ا… جميل يحب الجمال و يحب ان يري اثر النعمه علي عبده.
الکافي-6.438


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

دوری از شیطان
کسانی که خدا را یاد کنند از گزند شیطان محفوظ می‌مانند. امام علی علیه السلام فرمودند: یاد خدا سرمایه هر مومنی است و سود آن سالم ماندن از گزند شیطان است. و نیز در سوره اعراف آیه 201 به این معنی اشاره شده است که: شیطان مثل طواف کننده‌ای کوشا، پیرامون قلب و روح آدمی می‌گردد و دنبال راه نفوذی است تا فرد را منحرف کند. اگر انسان خدا را یاد کند، یاد خدا مثل چراغی در ظلمتی، همه جا را نورانی می‌کند.

تاخداهست دلت تنها نیست اسیر لطف خدا باش که بی خدا زندگی هرگز زیبانیست


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

راه لذت بردن از نماز
نماز بالاترین ذکر، شیرین‎ترین ذکر و برترین چیز است. برخی به دنبال ذکرهای ویژه‏ای می‎گردند که کسی نشنیده باشد همه چیز تابع نماز است. باید سعی شود این نماز درست به جاد آورده شود. در جایی دارد که خدا منت گذاشته که امر فرموده مخلوق با خالق خود خلوت کند.

سجده طولانی از عباداتی است که کمر شیطان را می‏شکند، اما کسی که سجده طولانی انجام می‏دهد باید مواظب باشد که مرتکب ریا نشود. بعد از سجده باید جلوی آیینه بایستد و ببیند آیا جای مهر در پیشانی‏اش نقش بسته است یا نه، اگر نقش بسته بود، مقداری بمالد تا به صفت رذیله ریا مبتلا نشود.

راه لذت بردن از نماز
احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد و یک سری مقدمات در خود نماز، آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل بشود این است که انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند و معصیت، روح را مکدر می‎کند، و نورانیت دل را می‎برد و درهنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود، یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجهش با غیر خدا مشغول نشود و اگر به طور غیر اختیاری توجهش یه جایی منصرف شد به محض التفات پیداکردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »


نمازارامش بخش دلهاست

برجسته ترین اثر نماز، رسیدن به آرامش روحی و روانی است. زیرا نماز موجب زنده شدن یاد خدا در دل هاست. یاد خدا ریشه تمام خوبی ها و زیبایی هاست. یاد خدا گنجینه ای است در دل ها عاشق، که شیرین ترین، میوه آن، آرامش دلهای ناآرام و پرتلاطمی است که در دریای غم و غصه فرو رفته و در پی نجاتند.

خداوند مهربان پرده از روی این حقیقت برداشته و با صراحت اعلام می دارد «الا بذکر الله تطمئن القلوب.»2 آگاه باشید، یاد خدا مایه آرامش دلها است.

نماز باطن و ضمیر ما را آرام میکند و قلب دردناک ما را شفاء می بخشد پس به صراحت می توان گفت: نماز عامل سازنده ای است که مقاومت و ایستادگی آدمی را در فراز و نشیب زندگی حفظ میکند بلکه بالاتر آن را به طور شگفت آوری افزایش می بخشد که نماز گزار در سایه این مقاومت، در مقابل هر خیر و شری و هر مصیبت و بلایی، ایستادگی نموده و تحمل خود را حفظ و به هر بادی نمی لغزد.

انسان در امواج زندگی و در کشاکش رنجها و بلاها، دچار خستگی روحی فراوان می شود و لذا به تکیه گاهی نیازمند است که به آن پناه برده و درون پر اضطراب خود را بدان آرامش بخشد و این تکیه گاه، جز ذکر خدا و نماز که زیباترین نماد ذکر خداست چیز دیگری نمی تواند باشد. نماز باطن و ضمیر ما را آرام میکند و قلب دردناک ما را شفاء می بخشد پس به صراحت می توان گفت: نماز عامل سازنده ای است که مقاومت و ایستادگی آدمی را در فراز و نشیب زندگی حفظ میکند بلکه بالاتر آن را به طور شگفت آوری افزایش می بخشد که نماز گزار در سایه این مقاومت، در مقابل هر خیر و شری و هر مصیبت و بلایی، ایستادگی نموده و تحمل خود را حفظ و به هر بادی نمی لغزد.

نماز خواندن

خداوند بی همتا در این باره می فرماید: «اِنّ الانسانَ خلق هلوعاً الا المصلین* الذین هم علی صلاتهم دائمون.» 3

همانا انسان حریص آفریده شده است؛ وقتی شری به او برسد فریاد می کشد و جزع می کند و هرگاه خیر و نعمتی به او برسد، بخل می ورزد، مگر نمازگزاران که آنها افرادی هستند که بر نماز خویش مداومت می کنند.

نماز خواندن موجب افزایش اعتماد به نفس می شود زیرا وقتی آدمی با خدا سخن می گوید، و از او یاری می جوید، خداوند مهربان به دنبال این یاری جویی به انسان مدد می رساند – زیرا خود فرموده (ادعونی استجب لکم)4 مرا بخوانید تا استجابت کنم برای شما – وقتی مدد الهی به انسان رسید، توان بیشتری در خود احساس می کند و این توان ناشی از توکلّی است که مؤمن در نماز به خدا پیدا کرده است و در حقیقت خود را مانند قطره ای می بیند که با دریا پیوند خورده است.

قطره دریاست اگر با دریاست ورنه او قطره و دریا، دریاست

بنابراین می توان گفت: نماز نقش مددرسانی دارد، آن هم از ناحیه قدرتی بی همتا که عجز و ناتوانی، هرگز در او راه ندارد.

خداوند بی نیاز در کلام نورانی خود، سخن ما را تصدیق نموده و با صراحت اعلام می دارد «واستعینوا بالصبر و الصلاة.» 5 از صبر و نماز کمک بجویید.

انسان برخوردار از امدادهای الهی، فردی توانا و موفّق و دارای نشاطی مثال زدنی در عرصه زندگی است، که چون کوهی استوار در مقابل طوفان بلا، گرفتاری و مصیبت ایستادگی می کند.

مقربان درگان الهی، که قلب و جان خود را به سرچشمه فیض و رحمت خدا گره زده اند و لیاقت دوستی با خدا را پیدا کرده اند، در فراز و نشیب های زندگی، وقتی دچار غم و اندوهی می شدند، با عشق و علاقه ای بی بدلیل که ناشی از ایمانی قلبی به خداوند بی همتاست، به نماز پناه می بردند.

در روایتی آمده که: پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) هرگاه، غم و غصه ای، به سراغش می آمد، نماز می خواند. (و با نماز، غم و اندوه را، از روح و روان خود می زدایید.)

البته ناگفته نماند، هر نمازی آرامش بخش نیست، نمازی این اثر معجزه آسا را دارد که در آن، دل با زبان همراه گشته و انسان به هنگام نماز، با تمام وجود، خود را در محضر خداوند متعال ببیند و تمام توجه و حواس خود را به سوی آن قدرت بی همتا متمرکز نماید.

نماز خواندن موجب افزایش اعتماد به نفس می شود زیرا وقتی آدمی با خدا سخن می گوید، و از او یاری می جوید، خداوند مهربان به دنبال این یاری جویی به انسان مدد می رساند – زیرا خود فرموده (ادعونی استجب لکم)4 مرا بخوانید تا استجابت کنم برای شما – وقتی مدد الهی به انسان رسید، توان بیشتری در خود احساس می کند و این توان ناشی از توکلّی است که مؤمن در نماز به خدا پیدا کرده است و در حقیقت خود را مانند قطره ای می بیند که با دریا پیوند خورده است.



موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »


اثرات یاد خدا
شناخت خدا و پرستش وی” عهد و پیمانی بوده که در طول زمان، به دست فراموشی سپرده شده، و خدا با فرستادن انبیاء الهی درصدد بوده که دوباره آن را به یاد آدمیان آورد. در سوره اعراف آیات 173-172 سخن از عهدی که با بشر بسته شده، به میان آمده و از بشر گله شده که چرا پایبند عهدش نبوده است. پیامبران مبعوث شدند که این عهد را متذکر و یادآور شوند بر این اساس است که مهمترین وظیفه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را در سوره غاشیه/ 21 “تذکر” دادن بیان شده و چنین می‌فرماید:"تذکره بده که تو تنها تذکر دهنده‌ای “چرا که یاد خدا از مهمترین عوامل رسیدن به قرب الهی است که انسان را از جهان ماده به عالم معنا و معنویت می‌رساند. “ای کسانی که به خدا ایمان آورده‌اید ذکر حق و یاد خدا (به دل و زبان) بسیار کنید.

البته در مورد میزان یاد خدا و اینکه چه مقدار باید به یاد خدا بود بر طبق آیات و روایات رسیده یاد خدا حدی ندارد و باید در هر حال بیاد خدا بود، امام صادق علیه السلام در این زمینه فرمودند: “هرچیزی حدی دارد که در آنجا به پایان می‌رسد، مگر یاد خدا که حدی ندارد. خدا فرایض را واجب کرده و هر که آنها را به جا آورد، همان حد آنهاست… ولی ذکر، حدی ندارد. چنانکه خدای تعالی در سوره احزاب آیه 41 فرمودند: “یا ایها الذین آمنوا ذکرو الله ذکرا کثیرا” “یاد خدا محدودیتی ندارد".


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

سوره:یس
علت نام گذاری:

آيه اول مي باشد كه با پيامبر (ص) سخن گفته است و با «يس» هم شروع شده كه هم از حروف مقطعه است و هم از القاب و نام هاي رسول خدا (ص) است
نام های دیگر سوره:

قلب قرآن -ريحانة القرآن- دافعه(دفع كننده بديها و زشتيها از زندگي انسان)- معمّمه( تمام خير دنيا و آخرت در اين سوره جمع است).
محتوای سوره:

رسالت پيامبر(ص) و قرآن مجيد و هدف نزول اين كتاب مقدّس.رسالت چند نفر از پيامبران الهي و چگونگي دعوت آنها به سوي توحيد و مبارزه پي گير و طاقت فرساي آنها با شرك كه نوعي دلداري به پيامبر اسلام(ص) نيز هست.از آيه 33 تا 44 آيات و نشانه هاي عظمت پروردگار در عالم هستي و بحث توحيد از جمله: رويش گياه در زمين مرده، روييدن باغها و میوه ها، زوجيت عمومي در مخلوقات، شب و روز و خورشيد و حركت كشتي ها در درياها.معاد و دلايل گوناگون آن و چگونگي حشر و سؤال و جواب و روز قيامت و بهشت و دوزخ.نكات تكان دهنده براي بيداري و هوشياري غافلان و بي خبران.صحنه هاي مختلفي از آفرينش، مرگ و زندگي، سرانجام مجرمين و متقّين.
ترتیب:

به ترتيب جمع آوري, سي و ششمين سوره است و به ترتيب نزول, چهلمين سوره است كه بعد از سوره «جن» و قبل از سوره «فرقان» نازل شده است.
داستان های سوره:

ندارد
اولین آیه سوره:

یس
آیه پایانی سوره:

فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
فضیلت تلاوت سوره:

امام صادق(ع) فرمود: «هر كس كه سوره يس را درر روز پيش از آنكه غروب شود بخواند در تمام طول روز محفوظ و پر روزي خواهد بود, هر كس آن را در شب پيش از خوابيدن بخواند خداوند هزار فرشته را براي او مأمور مي كند كه او را از هر شيطان رجيم و هر افتي حفظ كنند.»


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

دو مرحله ی تقوا
سوره مبارکه حشر
آیه شریفه 18

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
معنای آیه:

ای کسانی که ایمان آورده اید، از مخالفت خدا بپرهیزید و هر انسانی باید بنگرد که چه چیزی را برای فردایش فرستاده، قانون خدا را رعایت کنید که او را بر کارهای شما آگاه است.
پیام آیه:

دو تقوی مطرح است: 1ـ تقوای عملی یعنی « انجام واجب ها و دوری از حرام ها» 2ـ تقوای محاسبه یعنی: « توجه دوباره به کارهای انجام شده »


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

خیر فراوان
سوره مبارکه بقره
آیه شریفه 269

وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا
معنای آیه:

کسی که علم و حکمت فرا گرفت، برکت فراوان یافته است.
پیام آیه:

برخی تصور می کنند مال و مقام مایه عزت است. اما قرآن حکمت، معرفت و علم را سرچشمه برکت ها و خوبی ها می شمارد.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

سعادت دنیا و آخرت
سوره مبارکه بقره
آیه شریفه 201

رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
معنای آیه:

پرودرگارا به ما در دنیا، نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما، و ما را از عذاب آتش نگاه دار.
پیام آیه:

آتنا فی دار دنیا نا حسن آتنا فی دار عقبانا حسن برخی فقط دنیای نیکو را خداوند طلب می کنند. اما مومنان دنیا و آخرت نیکو را می خواهند. رسالت دین، رساندن مردم به سعادت دنیا و آخرت است. رنج و عذابی که از آن به خدا پناه می بریم، نتیجه ی اعمال ناپسند خودمان است، اما خدای مهربان با رحمت خودش ما را پناه می دهد و رنج ها را به آسایش تبدیل می کند.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

انقلاب اسلامی و سبک زندگی
فعالیت‌ها درمان بحران‌های اخلاقی با رویکردهای سبک زندگی قرآنی کاملاً امکان پذیر است : رویکرد زندگی از منظر قرآن کاملاً با آموزه هایی علمی سازگاری دارد  برای پیدا کردن یک نوع نگاه از منظر قرآن به زندگی انسان. این در حالی است که تلاش می‌کند در زندگی روزمره به انسان‌ها با کارکردی مومنانه نگاه کند تا به این واسطه به بالاترین سطح کارآمدی دست یابند.  قرآن مدلی از زندگی را طراحی می‌کند که در آن مدل انسان نه تنها نباید بهره و حظ خود را از دنیا فراموش کند که باید عاقبت خود را در آن دنیا مدنظر قرار دهد. اطمینان بسیار بالا اثبات می‌کند که مهارت قرآنی می‌تواند بیماری های روانی مثل افسردگی را درمان کند.  به طور دقیق تر می‌توان گفت این مهارت ها با سبک زندگی قرآنی سه رویکرد در بر دارد که شامل رویکرد پیشگیرانه، درمانی و رشد ارتقاء شخصیت است.این رویکرد به این معنی است که همه افراد جامعه وقتی با مفاهیم قرآنی آشنا می شوند کمتر در معرض بیماریی‌های روحی و روانی قرار می گیرند و دچار پیشگیری روانی می‌شوند.  در مورد رویکرد درمانی افرادی که دچار بحران‌های اخلاقی مثل افسردگی، اضطراب، بحران طلاق، و بحران‌های هویتی هستند با استفاده از این رویکرد درمان می‌شوند.  رویکرد رشد ارتقاء شخصیت همان طور که از عنوان آن پیداست سبب تعالی و رشد شخصیت انسان می‌شود. یکی از مهمترین وظایف انسان که در هیچ دوره ای از زندگی به اتمام نخواهد رسید این است که: خداوند در قرآن می فرماید: یا ایها الذین آمنو علیکم انفسکم یعنی ای کسانی که ایمان آوردید مراقب خودتان باشید. در واقع «خود» مهمترین دارایی انسان است و مهمترین موضوعی که در زندگی باید به آن بپردازیم همین «خود» است. به دنبال این مراقبت، باید این سوال در ذهن انسان شکل بگیرد که من چه کسی هستم؟ همین سوال انسان را در مسیر انسانیت نگاه می دارد.مادامی که انسان نگران عاقبت به خیری و ماندن در مسیر انسانیت باشد به همین میزان در تلاش برای عاقبت به خیری است. کما اینکه وقتی از امام راحل(ره) می‌خواهند که در حق مومنان یک دعا داشته باشند، می فرمایند: خدایا عاقبت همه را به خیر کند.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

بی‌صبرانه منتظرم تا در شب‌های خیال من طلوع کنی و من چقدر ‌این شب‌های روشن از نام
تو را دوست دارم. نام زیبای تو به من رهایی می‌بخشد. روحم را پرواز می‌دهد. خدای
عشق را شکر می‌کنم که نام تو را بر زبانم نوشت و نگاه مهربانت را به من هدیه داد.
همان خدایی که بی‌قراری را به من بخشید و در کاسه انتظارم صبر ریخت.

صدای
قدم‌های تو در کوچه‌های دل پیچیده است. از این رو همه وجودم را شور انتظار پر کرده
است. امروز به قدر تمام روزهای نیامده دلتنگ تو هستم. حالا به هر طرف که می‌چرخم تو
را می‌بینم و اگر گوش جان بدهم می‌توانم از پرنده‌ها و درخت‌ها، سنگ‌ها و دیوارها؛
حتی از همین طاق نصرت‌هایی که مثل بسیجی‌ها سربند «یا صاحب‌الزمان(عج)» به پیشانی
بسته‌اند صدای تو را بشنوم.

ای یوسفی که یعقوب دلم منتظر عطر پیراهن تو است!

با پاهایی تاول‌زده، کوچه‌های دلنگرانی را طی کرده‌ام تا به خیابان دلتنگی
رسیده‌ام. اهمیتی ندارد که چند روز در راه بوده‌ام یا‌ این راه عاشق‌کش کی به انتها
می‌رسد؛ همین که در مسیر منتهی به نگاه تو باشم برای من کافی است. نه از راهی که
آمده‌ام احساس خستگی می‌کنم و نه از تاول ‌این پاهای مهربان به تنگ آمده‌ام یا
گلایه‌ای دارم.

حالا هم دست‌هایم مسیر آمدنت را نشان می‌دهد؛ نامت برای یک
لحظه از روی لب‌هایم نمی‌افتد و قلبم «جمکرانی» است پر از زائران منتظر و دلشکسته
که همه امیدشان نگاه مهربانانه تو است.

بی‌تو خیابان‌ها یا به بن‌بست می‌رسد
یا آنقدر پر از پیچ‌و‌خم است که تنها سردرگمی را به دنبال دارد. زودتر بیا تا این
پاهای به خواب رفته بیدار شوند و مرا به لحظه‌های آرامش تو برسانند.

کاش
وقتی می‌آیی کوچه‌ها در خواب نباشند. شاعران خواب نباشند. خورشید و پنجره و درخت‌ها
خواب نباشند……..


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

 

هر چند که ما را نوشتند از گداها

اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها

ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم

ماها کجا و نوکری دلرباها؟!

ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد

اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟!

ماها که هیچ … این خوب ها در انتظارند

کی می رسد روز وصال آشناها؟!

از دوریش بدجور حال ما خراب است

رونق گرفته باز هم دارالشفاها

من که بدم پس دیدنش روزی من نیست

ای خوش به حال خوب ها … حاجت رواها

باشد درست … آقای ما خیلی کریم است

امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟

طبق احادیث رسیده … ناظر ماست

بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها

از بس که بر اعمال بد اصرار داریم

رنگی ندارد پیش او دیگر حناها!

یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست

نامی که باشد از تبار کیمیاها


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 23 آذر 1394نظر دهید »

تردید در خصوص جانشین حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام و پاسخ امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در ميان شيعيان، در مورد جانشين حضرت عسكرى عليه السّلام اختلاف پيش آمد.

يكى گفت: «يازدهمين امام نور، در حالى از دنيا رفت كه جانشينى نداشت.» امّا ديگران گفتند: «هرگز چنين نيست! . . . آن حضرت پيش از رحلت خويش، جانشين خود را معيّن و مشخّص كرد و آن فرزند گرانمايه ‌اش حضرت مهدى عليه السّلام است كه او را به بسيارى هم نشان داد.»

پس از اين اختلاف ديدگاه، براى روشن شدن حقيقت و قطع ريشۀ اختلاف، نامه‌اى پيرامون همين موضوع نگاشتند و به سوى امام مهدى عليه السّلام فرستادند. پاسخ آن با خط خود آن گرامى رسيد بدين شرح :

بسم اللّه الرحمن الرحيم

«عافانا اللّه و إيّاكم من الضلالة و الفتن و وهب لنا و لكم روح اليقين و أجارنا و إيّاكم مِن سوء المنقلب.

إنّه أنهى إلىّ إرتياب جماعةٍ منكم فى الدين و ما دخلهم من الشك و الحيرة فى ولاة أمورهم، فغمّنا ذلك لكم. . . لا لنا و ساءنا فيكم. . . لا فينا، لأنّ اللّه معنا و لا فاقة بنا الى غيره و الحقّ معنا، فلن يوحشنا مَن قعد عنّا. . . .

يا هؤلاء! . . . ما لكم فى الريب تتردّدون؟ ! و فى الحيرة تنعكسون؟ !

أو ما سمعتم اللّه عزّ و جلّ يقول: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ . سورۀ نساء ، آيۀ 59. » ؟ !

أو ما علمتم ما جاءت به الآثار ممّا يكون و يحدث فى أئمتكم عن الماضين و الباقين منهم عليهم السّلام؟ !

أو ما رأيتم كيف جعل اللّه معاقل تأوون إليها، و أعلاماً تهتدون بها مِن لدن آدم عليه السّلام إلى أن ظهر الماضى عليه السّلام، كلّما غاب عَلَمَ بَدا عَلَم، و إذا اَفَل نجمٌ طَلَع نجم؟ !

فلما قبضه اللّه إليه ظننتم أنّ اللّه تعالى أبطل دينه و قطع السبب بينه و بين خلقه! ؟

كلاّ! . . . ما كان ذلك و لا يكون حتّى تقوم الساعة و يظهر أمر اللّه سبحانه و هم كارهون، و إنّ الماضى عليه السّلام مضى سعيداً فقيداً على منهاج آبائه عليهم السّلام و فينا وصيّتُه و علمه و من هو خلفه و من هو يسدّ مسدّه، لا ينازعنا موضعه إلاّ ظالم آثم، و لا يدّعيه دوننا إلاّ جاحد كافر.

و لو لا أنّ أمر اللّه تعالى لا يُغلب و سرُّه لا يظهر و لا يُعلن، لظَهَر لكم مِن حقَّنا ما تبيّن منه عقولكم و يزيل شكوككم؛ لكنّه ما شاء اللّه كان و لكلّ أجل كتاب.

فاتّقوا اللّه و سلّموا لنا ورُدّوا الأمر إلينا، فعَلَينا الإِصدار، كما كان منّا الإيراد و لا تُحاولوا كَشفَ ما غُطَّى عنكم، و لا تميلوا عن اليمين و تعدلوا الى الشمال، و اجعلوا قصدكم إلينا بالمودّة على السنّة الواضحة، فقد نصحت لكم، و اللّه شاهد علىّ و عليكم.

و لو لا ما عندنا مِن محبّة صلاحكم و رحمتكم و الإشفاق عليكم، لكُنّا عن مخاطبتكم فى شغل فيما قد امتحنّا به مِن مُنازعة الظالم العُتُلّ الضالّ المتتابع فى غيّه المضادّ لربّه، الداعى ما ليس له، الجاحد حقّ من افترض اللّه طاعته، الظالم الغاصب.

و فى إبنة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله لى أسوة حسنة، و سيردى الجاهل رداءة عمله و سيعلم الكافر لمن عقبى الدار.

عصمنا اللّه و إيّاكم مِن المهالك و الأسواء و الآفات و العاهات كلّها برحمته، فإنّه ولىُّ ذلك و القادر على ما يشاء و كان لنا و لكم وليّاً و حافظاً، و السلام على جميع الأوصياء و الأولياء و المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته و صلّى اللّه على محمّد و آله و سلّم تسليماً.» غيبت شيخ طوسى، ص 172 و بحارالانوار، ج 53، ص 179

بنام خداوند بخشايندۀ بخشايشگر

خداوند، ما و شما را از گمراهي ها و فتنه ‌ها مصون و محفوظ دارد! و به ما و شما روح يقين موهبت فرمايد! و ما و شما را از فرجام بد روزگاران پناه دهد!

حقيقت اين است كه : خبر شك و ترديد گروهى از شما در دين، به من رسيده و از ترديدى كه در مورد امامان و سررشته ‌داران امورشان به دل آنان راه يافته، باخبر شديم و از اين جهت بخاطر شما، نه بخاطر خودمان، اندوهگين گرديديم و در مورد شما، نه در مورد خودمان ناراحت گشتيم؛ چرا كه خدا با ماست و با اتّكال به او، نيازى به ديگرى نداريم و حق با ماست و ازاين ‌رو اگر كسى از ما برگردد، هرگز ما دلهره و هراس نخواهيم داشت.

هان اى بندگان خدا! چرا به آفت شك و ترديد گرفتار آمده و در وادى سرگردانى و حيرت مى‌ چرخيد؟ آيا نشنيده‌ايد كه خداوند مى ‌فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از خدا فرمان بردارى كنيد و از پيامبر خدا و صاحبان امر، اطاعت نماييد؟»

و آيا آنچه را كه در روايات، در مورد رخدادهايى كه در زندگى امامان گذشته و آيندۀ شما مى ‌باشد، نمى ‌دانيد؟

آيا نديديد كه چگونه از عصر آدم تا زمان حضرت عسكرى عليه السّلام سنگرها و پناهگاه هايى براى شما قرار داده تا بدانها پناه بريد. و نشانه‌ ها و پرچم هايى قرار داده است كه بوسيلۀ آنها راه حق را بيابيد تا آنجايى كه هرگاه نشانه و پرچمى ناپديد گشت، پرچم ديگرى پديدار مى ‌گردد و هنگامى كه ستاره‌اى افول نمايد، ستارۀ ديگرى درخشيدن آغاز مى ‌كند؟

پس، هنگامى كه خداوند، يازدهمين امام نور حضرت عسكرى عليه السّلام را از اين جهان به جهان ديگر برد، شما پنداشتيد كه خدا دين خويش را باطل ساخت و وسيلۀ ارتباط و پيوند ميان خود و مخلوق خود را برداشت و قطع كرد.

نه! هرگز چنين نبوده و نخواهد شد تا روز رستاخيز فرارسد و فرمان خدا نمايان گردد در حالى ‌كه دشمنان حق را خوش نيايد.

امام پيشين، حضرت عسكرى عليه السّلام كه درگذشت، به نيكبختى و بر راه و رسم پدران گرانقدر خويش از دنيا رفت و وصيّت و دانش او نزد ماست و جانشين او و آنكه بجاى او قرار مى ‌گيرد از اوست.

جز بيدادگر و گناهكار كسى در جانشينى او با ما به كشمكش و مخالفت برنمى‌ خيزد و جز انكارگر حق و كافر، هيچ‌ كس جز ما كه پيشواى پس از او هستيم، كسى ادّعاى جانشينى او نمى ‌نمايد.

و اگر نه اين بود كه امر خدا، مغلوب و راز الهى، آشكار مى‌ گرديد كه نبايد چنين شود، به گونه‌اى حق و حقيقت و موقعيّت درست ما، بر شما روشن مى ‌شد كه خردهايتان دچار بهت و حيرت گردد و ترديدتان از ميان برود، امّا آنچه را كه خدا خواسته است، انجام مى ‌شود و براى هر سرآمدى نوشته‌اى است.

بنابراين، پرواى خدا را پيشه سازيد و تسليم ما شويد و كار دين و معنويّت و تدبير امور و تنظيم شئون جامعه را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمۀ وحى و معنويّت، سيراب بيرون آوريم، همان گونه كه راهنمايى و وارد ساختن شما به سرچشمۀ نور و هدايت از سوى ما بود.

در پى كشف آنچه از شما پوشيده شده است نرويد و از راه راست به راه چپ انحراف نجوييد { قرآن كريم از مردم باايمان به «اصحاب يمين» تعبير مى ‌كند و از كافران به «اصحاب شمال» ، بنظر مى‌ رسد حضرت مهدى عليه السّلام به اين واقعيّت اشاره دارد } و با دوستى ما، حركت درست و بى‌انحراف خويش را بر آيين روشنى، استوار سازيد! من شما را نصيحت و خيرخواهى كردم و خداوند بر من و شما گواه است.

و اگر محبّت و عشق به اصلاح و نجات شما و مهر و دلسوزى نسبت به شما نبود، هيچ سخنى با شما نداشتم و به آزمايش خود كه درگيرى با يك عنصر ظالم و سركش و گمراهى است كه در وادى گمراهى خود فرورفته و با پروردگارش به ضدّيت و دشمنى برخاسته و مقام والايى را ادّعا نموده است كه از او نيست و انكارگر حق كسى گشته است كه خداوند، پيروى و فرمانبردارى از او را بر وى واجب ساخته است {اين فراز، ممكن است اشاره به «جعفر كذّاب» و يا «خليفۀ جنايتكار عباسى» باشد} مى ‌پرداختم.

و در دخت گرانمايۀ پيامبر صلّى اللّه عليه و اله براى من الگويى شايسته و نيكوست { در اينجا آن حضرت، اشاره به غصب حق فاطمه عليها السّلام و ستم در حق او و نشناختن مقام و عظمت او مى‌ نمايد } و آن عنصر نادان، بزودى لباس نتيجۀ كارش را خواهد پوشيد و كافر بزودى خواهد دانست كه فرجام كار از آن كيست.

خداى بزرگ، ما و شما را، در پرتو مهرش، از مهلكه ‌ها و زشتي ها و آفت ها و حوادث ناگوار و بلاها نگه دارد، چرا كه او سررشته ‌دار همۀ اينهاست و بر آنچه مى‌ خواهد تواناست و همو سرپرست و نگاهدارندۀ ما و شماست.

درود بر همۀ جانشينان پيامبران و اوليا و دوستان خاصّ خدا و مؤمنان و رحمت و بركات او بر آنان و درود خدا بر محمّد صلّى اللّه عليه و اله و خاندانش باد!

ترجمه کتاب امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور (مولف مرحوم آیت الله سید محمد کاظم قزوینی رحمت الله علیه ) ، ناشر : انتشارات الهادی ؛ صفحه 322 الی 327



موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

راز طول عمر ( حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ) برگرفته از کتاب روزگار رهایی ؛ تالیف محقق گرانقدر کامل سلیمان
راز طول عمر

امام صادق (علیه السلام) يكى از اصحاب را مشاهده نمود كه از طول غيبت حضرت ولىّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دچار شگفت شده است، چنين فرمود:

٢٣٧- «إنّ اللّه تعالى أدار في القائم منّا ثلاثة أدارها لثلاثة من الرّسل:

قدّر مولده تقدير مولد موسى، و قدّر غيبته تقدير غيبة عيسى، و قدّر إبطاءه تقدير إبطاء نوح، و جعل له من بعد ذلك عمر العبد الصّالح دليلا على عمره» .

«خداى تبارك و تعالى سه ويژگى سه تن از پيامبران را در قائم ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جارى ساخته است: ولادت او را همچون ولادت حضرت موسى قرار داده است. غيبت او را همانند غيبت حضرت عيسى مقرر فرموده است.

عمر طولانى او را چون عمر طولانى حضرت نوح قرار داده است. آنگاه به بندۀ صالح خود-حضرت خضر-عمر طولانى داده تا دليل عمر طولانى او باشد».1

و در حديث ديگرى در همين رابطه مى ‌فرمايد:

٢٣٨- «و أمّا العبد الصّالح الخضر، فإنّ اللّه تبارك و تعالى ما طوّل عمره لنبوّة قدّرها له و لا لكتاب ينزّل عليه، و لا لشريعة ينسخ بها شريعة من كان قبله من الأنبياء، و لا لإمامة يلزم عباده الاقتداء بها، و لا لطاعة يفرضها له، بل إنّ اللّه تبارك و تعالى لمّا كان في سابق علمه أن يقدّر في عمر القائم في أيّام غيبته، و علم من إنكار عباده لمقدار ذلك العمر في الطّول، طوّل عمر العبد الصّالح من غير سبب. فما أوجب ذلك إلاّ لعلّة الاستدلال على عمر القائم، و ليقطع بذلك حجّة المعاندين، لئلاّ يكون للنّاس على اللّه حجّة» .

«اما بندۀ صالح، حضرت خضر(علیه السلام)كه خداى تبارك و تعالى براى او عمر طولانى داده است، براى اين نيست كه در آينده به پيامبرى برگزيده شود، يا كتابى بر او نازل شود، يا شريعتى براى او تشريع گردد تا به‌ وسيلۀ آن اديان پيشين نسخ شود، يا رهبرى امّتى به او اعطا شود و اطاعتش واجب گردد، بلكه فقط براى اينست كه در علم ازلى خداى تبارك و تعالى مقدّر بود كه عمر قائم ما در زمان غيبت بسيار طولانى باشد و مى ‌دانست كه بسيارى از مردمان، اين عمر بسيار طولانى را انكار خواهند نمود، خدايش او را عمر بسيار طولانى داد، بدون اينكه سبب ديگرى داشته باشد، بلكه فقط براى اينكه با عمر طولانى او به عمر طولانى حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)استدلال گردد. و بدين وسيله حجّت بر دشمنان لجوج تمام شود، تا مردمان را در پيشگاه خدا حجّتى نباشد» .2

در روايات بسيارى از حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم به ما رسيده است كه در قائم آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)سنّتى از حضرت نوح هست و آن عمر طولانى آن حضرت است، و در همۀ اين روايات اين نكته به ‌صورت قطعى و ترديدناپذير مطرح شده است. حتّى يكبار امام صادق (علیه السلام)انكار منكران را تقبيح نموده، چنين فرمود :

239- «ما تنكرون أن يمدّ اللّه لصاحب هذا الأمر في العمر كما مدّ لنوح عليه السّلام في العمر؟ ! !» .

«چرا نمى‌ پذيرند كه خداوند عمر صاحب اين امر را طولانى گرداند، چنانكه عمر حضرت نوح عليه السّلام را طولانى نموده بود؟ ! !» .3

يكبار ديگر چنين فرمود :

240- «إنّ وليّ اللّه يعمّر: عمّر إبراهيم الخليل عشرين و ماة سنة، و كان يظهر في صورة فتى موفّق ابن ثلاثين سنة. لو خرج القائم أنكره النّاس، يرجع شابّا موفّقا» .

«ولىّ خدا (عجل الله تعالی فرجه الشریف)از عمر طولانى برخوردار خواهد بود. حضرت ابراهيم خليل (علیه السلام)١٢٠ سال عمر كرد ولى به‌ صورت جوان نيرومند ٣٠ ساله در ميان مردم ظاهر مى‌ شد. قائم ما نيز به‌صورت جوانى نيرومند ظهور مى ‌كند، كه مردمان او را انكار مى ‌كنند».4

براى ما كه پيرو فرمان پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)و امامان اهل بيت (علیهم السلام)هستيم هيچ يك از اينها جاى شگفت نيست، امّا عمر طولانى چندين هزار ساله براى بندگان صالح خدا چون خضر و عيسى و براى بندگان ناشايستى چون شيطان و دجّال واقع شده است، چنانكه در گذشته گفتيم و بعدا نيز در اين زمينه سخن خواهيم گفت. اما در مورد اينكه به ‌صورت جوان نيرومندى ظاهر مى ‌شود، داستانهاى جالب ‌ترى هست:

گفته مى ‌شود كه عزير با اهل بيت خود عازم سفر شد و همسرش حامله بود. عزير در آنروز 50 سال داشت، خدايش او را صد سال تمام ميراند، آنگاه زنده ساخت و به‌صورت يك فرد 50 ساله به اهل بيت خود بازگشت، پسرش از او استقبال كرد، درحالي كه صد سال داشت! .

آيا داستان عزير، و استقبال پسر صدساله از پدر پنجاه ‌ساله شگفت‌انگيزتر است، يا عمر طولانى حضرت ولىّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؟ ! .

و شگفت‌انگيزتر از آن داستان «نصر بن دهمان» از قبيلۀ غطفان است كه ١٩٠ سال زندگى كرده، سپس به‌ صورت جوان شاداب و با طراوت بازگشته و حيرت و تعجّب معاصرين خود را برانگيخته است! ! ! .

داستان «نصر بن دهمان» به عنوان شگفت ‌انگيزترين داستان عرب در منابع تاريخى آمده است. 5

معروف است كه خداوند به زليخا نيز جوانى و زيبائى ‌اش را بازگردانيد و حضرت يوسف (علیه السلام) با او ازدواج كرد! .

در برابر شگفتي هاى جهان آفرينش، ما خيال مى ‌كنيم طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)موجب شگفت هم نخواهد بود، زيرا او حجّت خداست، خدايش او را سالم و تندرست، با اعصابى نيرومند و نسوجى قوى و عضلاتى محكم آفريده است، و بدون يك عامل خارجى چون زهر و شمشير مرگ به سراغ او نخواهد آمد، چنانكه ديگر امامان معصوم نيز چنين بودند.

حتّى انسان عادى نيز پيش از آنكه يك اختلالى در نظام زندگى‌اش پديد آيد و قسمتى از اندام هايش را از كار بيندازد از دنيا خارج نمى‌ شود. . . كه ما در اينجا اين موضوع را از جنبه ‌هاى: دينى، طبيعى و زيست‌ شناسى مورد مطالعه قرار مى ‌دهيم :

طول عمر از ديدگاه قرآن

طول عمر يك انسان در برابر شگفتي هاى آفرينش او به قدرى ساده است، كه جاى شگفتى نبايد قرار بگيرد.

آفريدگارى كه انسان را از نيستى آفريده است، چگونه ممكن است پس از پوشيدن لباس هستى، از ادامه و اطالۀ هستى ناتوان باشد؟ !

قرآن كريم در مورد خلقت انسان مى ‌فرمايد:

«ما انسان را از مشتى گل آفريديم، سپس او را نطفه ‌اى ساختيم در جايگاهى محكم، آنگاه نطفه را به‌ صورت عَلَقه-خون بسته- درآورديم، و عَلَقه را تبديل به مُضغه-گوشت جويده-نموديم. و سپس مُضغه را به ‌صورت استخوان درآورديم. آنگاه روى استخوانها را با گوشت پوشانيديم، سپس او را به گونه‌اى ديگر آفريديم. پس مبارك است خداوندى كه بهترين خالقهاست» . 6

و در سوره‌اى ديگر مى ‌فرمايد:

«ما انسان را به بهترين معيارها آفريديم» .7

خداوند قادر متعال كه انسان را به عنوان بهترين الگو آفريده، و او را به‌ صورت قطره‌ اى آب، از صلب پدران به رحم مادران انتقال داده، نُه ماه تمام در شكم مادر صورتگرى نموده، به هر شكلى كه خواسته درآورده، اين همه جهازها به او داده، آنگاه همۀ اين جهازها را به كار انداخته، كه اگر يكى از اين جهازها ناقص باشد، پزشكان جهان از تكميل آن ناتوان هستند، چگونه ممكن است، از اعطاى عمر طولانى براى يكى از بندگانش ناتوان باشد؟ ! ! .

قرآن كريم در مورد آفرينش انسان از قطره‌اى آب گنديده چنين مى ‌فرمايد:

«مگرنه اينست كه قطره‌اى بود از منى ريخته‌شده؟ ! . 8

و در سوره‌اى ديگر مى ‌فرمايد:

«مگر شما را از آبى پست نيافريديم؟ ! كه سپس آنرا در جايگاهى محكم قرار داديم» . 9

آرى، خداوند قادر توانا، انسان را از چند مولكول آب بى‌ مقدار آفريده و آن را در جايگاهى محكم قرار داده، تا از حالت نطفه به حالت عَلَقه، مُضغه، بافت استخوانى، پوشش عضلانى، خون و رگ و ديگر اندامهاى حياتى تبديل شود. . .

ولى همين انسان زبون و بيچاره كه اين مراحل مختلف را پشت سر نهاده و توانسته روى پاى خود بايستد، همۀ اينها را فراموش كرده، به انكار صانع برمى‌ خيزد! .

«انسان را از نطفه ‌اى آفريد، پس او ستيزه ‌گرى آشكار است» . 10

واى بر انسان كه گذشتۀ خود را فراموش كرده، سرنوشت بعدى خود را هم ناديده مى ‌گيرد كه به‌ زودى ديده از اين جهان فرو خواهد بست و نزديك ترين علاقمندانش با شتابى فراوان او را در زير خاكها مدفون خواهند ساخت، تا بوى متعفّن لاشه‌اش زير خاك پنهان شود! ولى او بين اين دو مبدء و منتهى، آنقدر بلند پروازى دارد كه به آفريدگار آسمانها و زمين اعلام دشمنى مى ‌كند! !

ولى او نبايد آنقدر به خودش خوش ‌بين باشد كه جهان را در محدودۀ مردمك ديدگان خود محدود ببيند و غفلت كند از اينكه اين جهان پهناور در كاسۀ چشم او نمى ‌گنجد، كجا رسد به آفرينندۀ آن؟ ! .

«ديدگان، او را درك نكنند، ولى او ديده‌ ها را درك مى‌ كند» .11

انسان امروز عليرغم دانش و بينش وسيع خود، كه توانسته از كرۀ خاكى گامى فراتر نهاده، بر فراز كرۀ ماه پياده شود و هم ‌اكنون درصدد تسخير كرۀ مرّيخ برآمده است، عليرغم اين همه پيشرفت سريع او در دانش و تكنيك هنوز هم به آنچه مى‌ فهمد چشم مى ‌دوزد و در مورد آنچه در مغز كوچك او نمى ‌گنجد به دشمنى برمى ‌خيزد و كودكانه انكار مى‌ كند! .

او هر روز با هزاران مجهول روبرو مى ‌شود و در زندگى روزمرّۀ خود وجود هزاران مجهول را اعتراف مى ‌كند و در صدها موضوع به دليل اين‌ كه تخصّص ندارد، اظهارنظر نمى ‌كند، ولى هنگامى ‌كه مسائل متافيزيك مطرح مى ‌شود، به خود اجازه مى ‌دهد كه در اطراف آن به نفى و اثبات بپردازد و آنچه را كه با عقل ناقص خود درك نكند، تكذيب نمايد! .

داستان طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز يكى از اين مسائل است، كه هركس نتوانسته راز آنرا درك كند به انكار آن برخاسته است.

بقاى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در اين مدّت يازده قرن و نيم به خواست و ارادۀ ما نبود بلكه به مشيّت خداى قادر حكيم بود، كه همه‌چيز در دست باكفايت اوست. ما اگر بخواهيم فقط يك لحظه بيش از آنچه مقدّر است در اين جهان زندگى كنيم، قادر نخواهيم بود، ولى اگر او بخواهد به يكى عمر مليونى بدهد براى او بسيار ساده و آسان است. هم اوست كه به حضرت نوح عمر چندين هزارساله داده است، كه به تصريح قرآن كريم بعد از بعثت و پيش از طوفان، مدّت 950 سال در ميان قوم خود زندگى كرده، و آنها را به سوى خدا دعوت نموده است.12 امّا كلّ عمر شريفش خيلى بيش از اين بوده، كه تا 2700 سال نوشته ‌اند.

براى طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)حكمت هائى است كه خداى حكيم آنها را منظور ساخته است، چنانكه براى طول عمر حضرت عيسى و صعودش به آسمانها حكمتهائى هست كه يكى از آنها ايمان آوردن اهل كتاب به هنگام نزول اوست، كه احدى از اهل كتاب در روى زمين باقى نمى ‌ماند جز اينكه به او ايمان مى ‌آورد،13 و به كمك دولت حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)مى‌ شتابد.

اين نكته را نبايد فراموش كرد كه عمر طولانى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در مقايسه با عمرهاى كوتاه عصر ما، طولانى محسوب مى‌شود وگرنه در برابر عمرهاى چند هزارسالۀ عمر حضرت نوح و لقمان بسيار ناچيز است! . ما اگر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)را يكى از اولاد حضرت نوح فرض كنيم، پس از هزار و اندى سال اوّل جوانى او به شمار خواهد آمد و تازه وقت ازدواجش فراخواهد رسيد، چنانكه در عصر حضرت نوح بسيار اتّفاق مى‌افتاد كه در هشتصد و نهصد سالگى براى اوّلين‌بار ازدواج مى‌كردند، و احيانا با دختران چند صد ساله! .

و نبايد از نظر دور داشت كه حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به آخر الزّمان بستگى دارد و در آخر الزّمان ظهور خواهد كرد تا بدينوسيله خبرهاى جدّ بزرگوارش اثبات شود.

و امّا مسئلۀ طول عمر و اثبات امكان آن از نظر علمى به‌طوريكه بحث خواهيم كرد، امروزه زيرپا افتاده محسوب مى‌شود و همۀ پزشكان و زيست‌شناسان در جستجوى راههاى وصول به آن گامهائى برداشته و برمى‌دارند، تا به وسيلۀ پيوند اعضا، سرويس بافتهاى بدن و ترميم پوسيده‌هاى آنها بلكه عمر طولانى و شادابى جوانى را به انسان قرن ٢١ به ارمغان آورند! .

يعنى آنها دقيقا به دنبال چيزى هستند كه خداوند به حجّت خود عطا فرموده است.

بگذار مغزهاى كوتاه‌نظر آنرا انكار كند و كوته‌فكرى خود را اثبات نمايد! .

بگذار اينها نيز در كفر و الحاد تا سرحدّ «ويكتور هوگو» پيش بروند و سرشان به اين سنگ و آن سنگ بخورد و به هوش آيند! .

آورده‌اند كه ويكتور هوگو، فيلسوف معروف فرانسوى كه عمرى را به تدريس فلسفۀ كفر و الحاد سپرى كرده، در 86 سالگى مشغول تدريس فلسفۀ خود بود كه ناگاه رعد و برق وحشت‌انگيزى درگرفت و ترس و وحشت بر كلاس درس مستولى شد، ويكتور هوگو كه خود بيش از شاگردان ترسيده بود، يكمرتبه فرياد كشيد كه: «بارخدايا! ما را از اين بلا نجات ده» ! ! .

همين فرياد استاد كه ناخودآگاه از فطرت او سرچشمه گرفت و در گوش شاگردان طنين انداخت، فطرت شاگردان را بيدار ساخت و يكمرتبه داد زدند: چه شد استاد؟ ! چگونه است كه خدا را به يارى طلبيدى؟ ! تو كه يك عمر به ما گفتى خدائى در كار نيست! ! ! .

او نيز پس از مطالعۀ فراوان به اين نتيجه رسيد كه خداشناسى فطرى است و هنگامى‌كه انسان دستش از همۀ علل طبيعى كوتاه مى‌شود، پرده‌ها كنار مى‌رود، فطرت بيدار مى‌شود و انسان ناخودآگاه به سوى او مى‌شتابد و او را به يارى مى‌طلبد.

يكى از رمزهاى طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)كه براى مردم عصر ما به‌خوبى روشن است، آسايش خاطر و آرامش باطن اوست كه به دور از انديشۀ خوراك و پوشاك و مسكن و تجارت و چك و سفته و غير آن در گوشه‌اى آرام به عبادت و اطاعت خالق مشغول بوده، از هر انديشه‌اى فارغ و از هر غم و اندوهى آسوده‌خاطر است. كيست كه اثر شكنندۀ رويدادهاى تلخ زندگى را بر دوش خود احساس نكند؟ و تأثير آنرا در كوتاهى عمر درك ننمايد؟ ! .

كسى‌كه در پرتو عنايات خاصّ خدا از هر انديشه‌اى فارغ است و در برابر هيچ رويداد نامطلوبى مسئوليّتى ندارد و شب و روز هدفى جز پرستش حقّ تعالى ندارد، بسيار طبيعى است كه همواره از سلامت مزاج برخوردار بوده، هيچ خطرى سلامتى او را تهديد نكند.

طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به دلايل قطعى منقول از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پيشوايان معصوم (علیهم السلام) ثابت است و منطق عقل آنرا ردّ نمى‌ كند، و غيبت او آزمايش خداى تبارك و تعالى در حق ما امّت اسلامى است.

هيچ مانع عقلى و يا اعتقادى از عمر چند هزارسالۀ حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نيست، زيرا پيروان همۀ اديان بر بقاى حضرت عيسى و حضرت خضر و شيطان لعين اتّفاق ‌نظر دارند. 14

اگر عمر حضرت خضر را از زمان حضرت موسى به حساب بياوريم، او هم ‌اكنون در حدود شش هزارساله مى‌ باشد، كه بعد از اين هم تا پايان جهان زنده خواهد بود. روى اين بيان حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)هرقدر عمر طولانى داشته باشد، همواره بيش از چهار هزار و پانصد سال كوچكتر از حضرت خضر (علیه السلام) خواهد بود! از اين رهگذر هركس در مورد عمر طولانى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)دچار شگفت شود، بايد در مورد حضرت خضر دچار شگفت گردد، كه چهار هزار و پانصد سال بزرگتر از اوست! و در عين حال همۀ اديان آسمانى زندۀ جاويد بودن او را به رسميّت شناخته‌اند و همۀ اقوام و مذاهب مختلف يهود و نصارى و اسلام آنرا پذيرا شده‌اند.

چگونه است كه عمر شش هزارساله را در مورد يكى از بندگان صالح خدا مى ‌پذيريد و عمر يك هزارساله را در مورد يكى ديگر از بندگان صالح خدا مورد ترديد و انكار قرار مى ‌دهيد؟ ! مگرنه اينست كه قدرت خدا عمومى است؟ و در مورد همگان سارى و جارى است؟ و حكم امثال در امكان و عدم امكان يكسان است؟ ! .

اگر حضرت نوح (علیه السلام) در عصر حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنيا آمده بود، هم ‌اكنون اوايل جوانى او بود! و ما از آن دچار شگفت شده بوديم! . در مورد حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نيز مي توانيم همان مقدار دچار شگفت شده، بگوئيم: چنين عمر طولانى از نظر علمى و عقلى ممكن است و از نظر قرآن و تاريخ واقع شده است ولى در عصر ما با اين عمرهاى كوتاه چنين عمرى خارق عادت است. اگر ضعف ايمان و سستى اعتقاد در مورد مبدء و معاد نبود، هرگز احدى عمر طولانى حضرت مهدى را تكذيب نمى‌ كرد. زيرا خدائى كه انسان را از مشتى خاك (حضرت آدم) و چند مولكول آب بى‌ مقدار (بنى آدم) آفريده است، هرگز از ابقاى آن بعد از آفرينش ناتوان نخواهد بود.

قرآن كريم ما را راهنمائى مى ‌كند كه براى انسان و ديگر جانداران عمرى بسيار دراز، از عصر حضرت يونس تا فرارسيدن روز رستاخيز امكان ‌پذير است! آنجا كه مى ‌فرمايد:

«فلو لا انّه كان من المسبّحين، للبث فى بطنه الى يوم يبعثون» .

«اگر نبود اين كه-حضرت يونس-از تسبيح‌ كنندگان بود، هر آينه در شكم-ماهى-تا روز رستاخيز درنگ مى‌ كرد» . 15

از اين آيه استفاده مى ‌شود كه اگر حضرت يونس در شكم ماهى خدا را تسبيح نمى‌ گفت، تا روز رستاخيز در شكم ماهى مى‌ ماند و لازمۀ آن امكان عمرى بسيار طولانى براى انسان و ماهى است، كه عمر طولانى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در برابر آن بسيار ناچيز است.

بديهى است اگر مقدّر بود كه حضرت يونس در شكم ماهى تا روز رستاخيز بماند، مى ‌بايست عمر ماهى نيز تا روز رستاخيز به درازا بكشد! .

چنين عمرى براى حضرت يونس (علیه السلام) آن هم در شرائط بسيار نامساعد شكم ماهى از نظر قرآن ممكن شناخته مى‌ شود، كجا رسد به عمر بسيار كوتاه حضرت مهدى (در مقايسه به‌چنين عمر طولانى) آنهم در عالي ترين شرائط ممكن، كه به دست تواناى حضرت حقّ براى زندگى آن حضرت تأمين شده است! !

طول عمر از ديدگاه زيست ‌شناسى

پزشكان قرن معاصر و دانشمندان بيولوژيست (زيست ‌شناس) بعد از دهها سال تجربه و آزمايش و سپرى كردن عمرى طولانى در كنج آزمايشگاه، به اين نتيجه رسيده ‌اند كه: همۀ بافت هاى مهمّ بدن انسان از عمر جاويد برخوردار است و اگر عاملى پيش نيايد كه رشتۀ عمر آنها را بگسلد، براى هميشه زنده خواهند ماند! .

امروز از نظر پزشكان و زيست‌ شناسان امكان عمر بسيار طولانى براى انسان در شرائط مناسب، قطعى و ترديد ناپذير شده است. و از نظر آنها مسلّم شده كه اگر به نسوج و بافتهاى اوّليّۀ بدن انسان غذاى لازم برسد و شرائط زيست فراهم باشد و عوارض خارجى رشتۀ آن را قطع نكند، اين بافتها براى هميشه زنده و پاينده خواهند بود. از اين رهگذر هيچ مانعى ندارد كه در شرائط مساعد افرادى هزاران سال زندگى كنند، چنانكه در قرنهاى اخير شاهد افراد بسيارى بوده‌ايم كه بيش از ٢٠٠ سال زندگى كرده‌اند و برخى از آنها از مرز 250 سال نيز گذشته ‌اند. اگر مشيّت خدا نيز به آن ضميمه شود، ديگر بافت هاى بدنش از طرف هيچ عارضه‌اى تهديد نخواهد شد و رشتۀ عمرش هرگز گسسته نخواهد گرديد و عمرهاى چند هزارساله براى او زيرپاافتاده به شمار خواهد آمد.

دانشمندان زيست ‌شناس پس از يك عمر مطالعه در مسائل «بيولوژى» به اين نتيجه رسيده‌ اند كه: جاى شگفت است كه انسان مى ‌ميرد، درحالي كه بافتها و سلّولهاى بدن او براى مدّت نامحدودى قابل زندگى است! ! ! .

بيولوژيستها معتقدند كه زندگى دليل نمى‌ خواهد، مرگ دليل مى‌ خواهد! .

آنها معتقدند كه در امكان هر موجود زنده است كه تا مدّت درازى زنده بماند، چنانكه در سرتاسر جهان آمار مرگ‌ و مير اطفال كاهش فراوان يافته است.

بيولوژيستها معتقدند اگر انسانى تحت مراقبت صحيح پزشكان و در شرائط مساعد طبق برنامۀ بهداشتى زندگى كند تا مدّت بسيار طولانى مى ‌تواند با طراوت جوانى زنده بماند.

بديهى است كه تعجّب مردم از طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به اين جهت است كه افراد ديگرى در عصر ما به چنين عمر طولانى دسترسى ندارند، و اگر در عصر ما نيز چون روزگار باستان در هر منطقه‌اى دهها نفر از عمر چندين هزارساله برخوردار بودند، ديگر كسى دچار شگفت نمى ‌شد.

اگر بگوئيم طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)خرق عادت است، معنايش اين نيست كه محال است، بلكه معنايش اينست كه در عصر ما تعداد افرادى كه به چنين عمرى برسند بسيار كم است، از اين رهگذر خارق عادت به شمار مى ‌آيد.

هنگامى ‌كه صفحات تاريخ از اسامى و شرح زندگى دراز عمران پر است، چرا در مورد حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)دچار شكّ و ترديد مى‌ شويم؟ !

دانشمندان زيست ‌شناس عمر طولانى را نه برخلاف عقل مى ‌دانند و نه برخلاف نواميس طبيعت.

آنها مى‌ گويند: آنچه برخلاف طبيعت است مرگ است كه رشتۀ زندگى را مى ‌گسلد. اين ما هستيم كه نمى ‌دانيم چگونه بايد بر موانع خارجى پيروز شويم؟ ! امّا حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به خواست خدا اين توفيق را پيدا كرده است، كه عمر مقدّرش را به‌طور كامل استيفاء كند. اين توفيق به خواست خدا و به يارى خداست كه در قرآن كريم قدرت بيكران خود را در زمينۀ آفرينش بشر ستوده است.16

پرواضح است كه رعايت اصول بهداشتى، زندگى را گوارا نموده، جسم را تندرستى، و روح را نشاط مى ‌بخشد و تأثير آن در طول عمر جاى ترديد نيست.

چنانكه رعايت آن اصول در عصر ما بسيارى از بيماري ها را ريشه‌كن ساخته و مقدارى از بيماريها را مهار نموده، و ميانگين عمر انسان را تا دو برابر قرن نوزدهم افزايش داده است.

نتيجۀ طبيعى اين مطلب، اينست كه اگر انسانى از همۀ اصول بهداشتى آگاه باشد و دقيقا آنها را به كار ببندد و قدرت آنرا داشته باشد كه از هواى سالم تنفّس كند و هركجا كه محيط زيست آلوده است از آنجا دورى گزيند، عمر بسيار طولانى توأم با طراوت جوانى خواهد داشت.

از سوى ديگر طعام ساده نيز (چون مواد گياهى و لبنيّات) كه در اثناى گوارش موادّ زائدى از خود به جاى نمى‌ گذارد، اگر انسان به آنها مداومت داشته باشد و در مصرف آنها از افراط و تفريط دورى گزيند، تأثير بسيار مطلوبى در درازى عمر و پايدارى جوانى خواهد داشت. و اگر هواى سالم، استراحت كامل و تلاش متناسب، و تن تندرست نيز با آن همراه باشد، تأثيرش چند برابر خواهد شد. چنانكه در مورد درازعمران خوزستان ايران و قفقاز شوروى، عوامل يادشده به اثبات رسيده است.

درازعمران تاريخ

پيش از آنكه گروهى از درازعمران تاريخ را از منابع معتبر بازگو كنيم، چند نمونه از خوارق عادت را در اينجا مى ‌آوريم و در اين مطلب روى سخن ما با طبيعيّون است كه در جهان طبيعت به «تصادف» عقيده دارند :

شما كه در جهان طبيعت تصادف را پذيرفته ‌ايد و معتقديد كه همۀ اين نظام متقن و محكم از روى تصادف به وجود آمده است، لابدّ اين را هم مى ‌پذيريد كه در اين جهان پهناور صدها مسئله برخلاف روال طبيعى انجام پذيرفته است و به عبارت ديگر تصادف در تصادف پديد آمده است، از جمله نوزادهاى عجيب و غريب و استثنائى:

-نوزادهاى دوقلو، كه بسيار اتّفاق افتاده است! .

-زايمان هاى دوقلوئى كه سه بچّه آورده است! .

-زايمان هاى دوقلوئى كه پنج كودك در طى يك زايمان به دنيا آمده است، چنانكه در فرانسه روى داده است! .

-كودكى كه به صورت برّۀ گوسفند در عراق به دنيا آمد! ! .

-كودك هاى شش انگشتى! .

-كودكى با دو قلب، يكى در سمت راست و ديگرى در سمت چپ بدن! .

-كودكى با دو سر، دو قلب، و با آلت تناسلى مذكّر و مؤنّث! ! .

-انسانى با دم حيوانى، كه هم ‌اكنون زنده است! .

و هزاران مخلوقات استثنائى، كه در آفرينش برخلاف روال عمومى اتّفاق افتاده، و در رسانه‌ هاى گروهى اعلام گرديده است.

شما كه همۀ اينها را تصادف مى‌ دانيد، پس چه مانعى دارد كه طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نيز يكى از همين تصادفها باشد؟ ! .

گاهى كودكى چند روزه مى ‌ميرد و گاهى چند ماه زنده مى ‌ماند و هنگامى چند سال و گاهى چندده سال زندگى مى‌ كند، و گاهى به قرن دوّم و هنگامى به قرن سوّم زندگى گام مى‌ گذارد، كسى ‌كه صد سال زندگى مى‌ كند، ده ‌برابر كسى‌ كه در ده سالگى مرده، زندگى كرده است، چه مانعى دارد كه يكى هم هزار سال زندگى كند و ده برابر صدساله‌ ها زندگى كرده باشد؟ ! .

كوتاه سخن اينكه عمر چندين هزار ساله در تاريخ ثابت، در كتب آسمانى مندرج، از نظر علمى معقول و از نظر عقل ممكن است، پس چگونه مى ‌توان در چنين موضوعى ترديد نمود؟ ! مگر اينكه كسى عمدا بخواهد لجاجت كند، كه ما را با او گفتگو نيست:

«آنها قلبهائى دارند كه با آن درك نمى ‌كنند، چشمهائى دارند كه با آن نمى ‌بينند، و گوشهائى دارند كه با آن نمى ‌شنوند» .17

ما در اين بخش به‌ طور فشرده امكان عقلى و اثبات علمى و دينى آنرا به خوانندگان گرامى تقديم نموديم، ولى در عقيده تحميل معنى ندارد، آنكس كه بخواهد به لجاجت بگرايد، به كسى جز خود آسيب نرساند. بگذار تا بيفتد و ببيند سزاى خويش! .

از نظر خداشناس، طبيعى، دهرى و يا هر مسلك ديگر:

-وجود مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)محال نيست.

-ولادت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)محال نيست.

-طول عمر مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)محال نيست.

از نظر خداشناس، از هر آئينى كه باشد، عمر هزارساله و دوهزارساله نه تنها ممكن، بلكه در گذشتۀ دور و نزديك واقع شده و هم ‌اكنون نيز حضرت عيسى و خضر از صالحان، شيطان و دجّال از طالحان زنده‌اند.

و از نظر طبيعيّون، هزاران نفر در تاريخ از عمر چند هزار ساله به ‌طور تصادفى اتّفاق افتاده، در عصر ما نيز هيچ مانع علمى و عقلى از تكرار اين تصادف در بين نيست. چه جهان براساس نظم دقيق باشد-چنانكه موحّدها مى‌ گويند -و يا براساس طبيعت كر و كور باشد-چنانكه طبيعيّون مى‌ گويند.

پيروان همۀ اديان آسمانى، بهشت و جهنّم را جاويدان مى ‌دانند و معتقد هستند كه اهل بهشت در بهشت جاويد، و اهل دوزخ در دوزخ ابدى مى ‌باشند، و هرگز پير نمى‌ شوند و نمى ‌ميرند. پس چه مانعى دارد كه برخى از اولياى خدا، در دنيا نيز از چنين ويژگى برخوردار باشند؟ ! .

از نظر عقل و دانش نيز كوچكترين مانع علمى و عقلى در بين نيست و انشاء اللّه به زودى با ظهور قائم آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، اين معنى براى همۀ جهانيان محسوس و ملموس خواهد شد.

امّا از نظر كساني كه مى‌ گويند: تا چيزى را در زير چاقوى آزمايش تشريح نكنيم، نمى‌ پذيريم! . آنها خود، واقعيّات فراوانى را پذيرفته ‌اند كه در طول هزاران سال نضج گرفته است، آنها چگونه به خود اجازه مى ‌دهند كه چيزى را پيش از نضج گرفتنش بدون دليل ردّ كنند؟ !

آنها پذيرفته ‌اند كه:

-زغال سنگ در طول هزاران سال به اين‌ صورت درمى‌آيد! .

-نفت در طول مليونها سال، قابل استفاده مى ‌شود! .

-الماس بعد از مليون ها سال دست و پنجه نرم كردن با رويدادهاى جهان طبيعت به‌ صورت سنگ گرانبها درمى ‌آيد! .

و آنها پذيرفته ‌اند كه هزاران منظومۀ شمسى در جهان پهناور كشف شده كه مليون ها برابر از خورشيد ما بزرگتر هستند و از ما به ‌قدرى فاصله دارند كه تاكنون نور آنها به ما نرسيده است، درحالي كه نور آنها با سرعت سرسام‌ آورى- ٣٠٠ هزار كيلومتر در ثانيه-به ما نزديك مى‌ شود! ! .

چگونه است كه اين‌همه عمر مليونى در جهان طبيعت مورد پذيرش است، و فقط عمر هزارسالۀ حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)مورد گفتگوست؟ ! .

آنچه دانشمندان علوم طبيعى و علم هيئت از شگفتي هاى جهان آفرينش گفته‌ اند، ما همه را مى ‌پذيريم ولى معتقديم كه همۀ اينها به دست قدرت حضرت احديّت پديد آمده است و اين همه منظومه ‌هاى شمسى كه گفته ‌اند، گوشه‌ اى ناچيز از مليون ها منظومۀ موجود در آسمان اوّل است كه هنوز دانش بشرى به كشف همۀ آنها توفيق نيافته است و مليون ها برابر آنها در آسمان هاى ديگر ممكن است وجود داشته باشند! .

صاحب اين قدرت عظيم و پهناور چگونه ممكن است از نگهدارى يك انسان ناتوان باشد؟ !

خدائى كين جهان پاينده دارد
تواند حجّتى را زنده دارد

شما كه مى ‌گوئيد: نفت و الماس و امثال آنها بعد از مليونها سال نُضج مى ‌گيرند، اگر ما هم مى ‌گفتيم: مهدى ما بعد از مليون ها سال آمادۀ ظهور خواهد بود، براى شما مجال انكار نبود، درحالي كه هنوز به هزار و دويست سال نرسيده است.

اى انسان عنود، چگونه است رقم هاى مليونى را آنجا ساده مى ‌نگريد، و رقم هزارى را اينجا تحمّل نمى ‌كنيد؟ !

امّا تو اى مسلمان! چگونه است كه طول عمر حضرت مسيح را مى‌ پذيرى و در مورد حضرت مهدى دچار ترديد مى ‌شوى؟ ! . آيا به برخى از آيات كتاب ايمان مى ‌آوريد و به برخى ديگر كفر مى ‌ورزيد؟ ! 18. درحاليكه همۀ آيات قرآن از جانب خداوند حكيم و عليم است. 19

هيچ ترديدى نداريم در اين كه طول عمر و غيبتش عقلا و نقلا ممكن است، و آنان كه در اين رابطه ترديد دارند، به زودى با ديدن برق شمشيرش شكّ و ترديدشان برطرف مى ‌شود.

خداوندى كه موسى را در تابوتى بر روى آب نيل در آن شرائط سختى كه بر پسربچّه ‌هاى بنى اسرائيل پيش آمده بود، نگه داشت، و آن خدائى كه حضرت خضر را از عهد حضرت موسى تاكنون نگه داشته، و آن خدائى كه حضرت عيسى را نزديك دو هزار سال است نگه داشته است، مى ‌تواند حضرت بقيّة اللّه را نيز تا فرارسيدن روز موعود از گزند زمين و زمان نگه بدارد، تا فرمان ظهور فرارسد و پرچم حقّ بر فراز كرۀ خاكى به اهتزاز درآيد. به اميد آن روز.

در پايان اين بخش تعدادى از درازعمران تاريخ را كه بيش از هزار سال عمر كرده ‌اند، نام مى ‌بريم. علاقمندان به منابع يادشده در پاورقى مراجعه كنند:

١-عوج بن عناق،3600 سال و مادرش بيش از ٣٠٠٠ سال عمر كرده بود.

٢-ذو القرنين، كه ٣٠٠٠ سال عمر كرد.

٣-ضحّاك (بيوراسب) ،١٢٠٠ سال.

۴-حضرت نوح، كه عمر او را بين 1750 تا 2750 سال نوشته ‌اند.

۵-فريدون پسر آبتين، كه هزار سال عمر كرد و 500 سال سلطنت نمود.

6-ضحّاك دوّم،١٠٠٠ سال.

٧-يكى از پادشاهان ايرانى كه عيد نوروز را ايجاد كرد،2500 سال.

8-لقمان حكيم،3500 سال.

٩-ريّان بن دومغ، پدر عزيز مصر كه معاصر حضرت يوسف بود،١٧٠٠ سال.

١٠-دومغ، پدر ريّان يادشده،3500 سال. و. . . . 20

اين ها و صدها نفر ديگر كه هزاران سال عمر كرده‌اند، صرفا براى اينست كه انسان براى ٧٠-٨٠ سال آفريده نشده است، بلكه از آزمايش هاى انجام شده بر بافت هاى بدن انسان به اين نتيجه رسيده‌اند كه انسان حدّاقلّ براى ده‌ هزار سال آفريده شده است.

چگونه است كه با اين همه تأكيد علم پزشكى و زيست ‌شناسى بر امكان طول عمر و وقوع عمرهاى سه هزار ساله و سه هزار و پانصد ساله در افراد عادى، در مورد حضرت ولىّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)كه هنوز به ١٢٠٠ سال نرسيده، ترديد مى ‌كنند؟ ! . 21

اگر جاهل ترديد كند، خيلى مهمّ نيست، ولى اگر شخص تحصيل ‌كرده و كتاب ‌خوانده و آشنا با الفباى علوم روز ترديد كند بسيار جاى تأسّف و تعجّب است.

در روايات اهلبيت از ترديد جاهلان و انكار منكران در عصر غيبت بسيار گفتگو شده است و در برخى روايات از ترديد و انكار در ايّام ظهور نيز سخن رفته است:

امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى ‌فرمايد:

241- «لو قام المهديّ لأنكره النّاس، لأنّه يرجع إليهم شابّا و هم يحسبونه شيخا كبيرا!» .

«هنگامى مهدى قيام كند، مردمان به انكار برمى ‌خيزند، زيرا او به ‌صورت جوان بازمى ‌گردد، درحالي كه آنها او را پير فرتوت خيال مى ‌كنند» . 22

و امام صادق (علیه السلام) مى ‌فرمايد:

٢۴٢- «أما إنّه لو قد قام لقال النّاس: انّى يكون هذا و قد بليت عظامه منذ دهر طويل؟ !» .

«هنگامى ‌كه او قيام مى‌ كند، مردم مى ‌گويند: چگونه ممكن است كه اين او باشد، او بايد قرنها پيش استخوان هايش پوسيده باشد» . 23

آرى او ظهور مى ‌كند و شادابى و طراوت جوانى ‌اش همه را به شگفت وا مى ‌دارد، منتظر باشيد كه من نيز همراه شما از منتظران هستم. 24

و هرگز از عمر طولانى او دچار شگفت نشويد كه در گذشته عمرها دراز بود و در آينده نيز دراز خواهد شد، فقط از عمرهاى كوتاه خود دچار شگفت شويد.

حواشى ( پاورقی)

1-بشارة الاسلام صفحۀ 146، منتخب الاثر صفحۀ 259، غيبت شيخ طوسى صفحۀ 105، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ ٢٢٠، ينابيع المودّه جلد ٣ صفحۀ 116، المهدى صفحۀ 168 و ١٧١، و الزام النّاصب صفحۀ 85.

2-منتخب الاثر صفحۀ 261، غيبت شيخ طوسى صفحۀ ١٠٨، اعلام الورى صفحۀ 406 و بشارة الاسلام صفحۀ 148 (نساء:165 ) .

3-غيبت شيخ طوسى صفحۀ 259.

4-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ ٢٨٧، غيبت شيخ طوسى صفحۀ 259 و منتخب الاثر صفحۀ 258.

5-غيبت شيخ طوسى صفحۀ 259.

6-مؤمنون:١٢-14.

7-تين:۴.

8-قيامت:٣٧.

9-مرسلات:٢٠.

10-نحل:۴.

11-انعام:١٠٣.

12-عنكبوت:14.

13-نساء:159.

14-ينابيع المودّه جلد ٣ صفحۀ 136 و نور الابصار 168.

15-الصّافّات:143.

16-مرسلات:٢٣.

17-اعراف:١٧٩.

18-بقره:85.

19-نمل:۶.

20-غيبت شيخ طوسى صفحۀ ٧٩ و 85، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 243 ، 288 ، 290، تاريخ سنى ملوك الارض صفحۀ ١٧ و ٢٧، حقايق الايمان صفحۀ ١٧٣ و 175، الزام النّاصب صفحۀ 86 و 92، المهدى صفحۀ ١٢٧، البرهان صفحۀ ١١،٢٨، اعلام الورى صفحۀ 442، كشف الغمّه جلد ٣ صفحۀ ٣٣٣ و جالب تر از همه: الامام المهدى صفحۀ 167-214 كه تعداد ٢٢٢ نفر از درازعمران را با منابع و مدارك آورده است.

21-در اين زمينه رجوع شود به كتاب «طول عمر امام زمان» به قلم مترجم اين كتاب.

22-ينابيع المودّه جلد ٣ صفحۀ 167، منتخب الاثر صفحۀ 285، المهدى صفحۀ 206 به نقل از صحيح بخارى.

23-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 148 و 225، و ج 52صفحۀ 291، الزام النّاصب صفحۀ ٨٠ و ٨٩، غيبت شيخ طوسى صفحۀ 26، منتخب الاثر صفحۀ 276 و بشارة الاسلام صفحۀ ٩٩.

24-اعراف:71

برگرفته از ترجمه کتاب یوم الخلاص ( روزگار رهایی )جلد 1 صفحه 239 الی 262 ( تالیف : محقق عالیقدر کامل سلیمان ؛ مترجم : علی اکبر مهدی پور ) انتشارات آفاق


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

سیمای حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن ( سوره انبیاء آیات 105و 106 )

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (105) إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ (106) { سوره انبیاء آیات 105 الی 106 }

105- ما در” زبور” بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد.
106- در اين ابلاغ روشنى است براى جمعيت عبادت‏ كنندگان.

تفسير:

حكومت زمين از آن صالحان خواهد بود.

بعد از آن كه در آيات گذشته به قسمتى از پاداش هاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در دو آيه مورد بحث به يكى از روشن ترين پاداش هاى دنيوى آنها كه حكومت روى زمين” است با بيان شيوايى اشاره كرده می ‏گويد:” در” زبور” بعد از” ذكر” چنين نوشتيم كه سرانجام بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد” (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ).

” ارض” به مجموع كره زمين گفته می شود و سراسر جهان را شامل می ‏گردد مگر اين كه قرينه خاصى در كار باشد، گرچه بعضى احتمال داده ‏اند كه مراد وارث شدن سراسر زمين در قيامت است، ولى ظاهر كلمه” ارض” هنگامى كه بطور مطلق گفته می ‏شود، زمين اين جهان است.

واژه” ارث” همان گونه كه سابقا هم اشاره كرده ‏ايم به معنى چيزى است كه بدون معامله و داد و ستد به كسى انتقال می ‏يابد، و گاهى در قرآن كريم” ارث” به تسلط و پيروزى يك قوم صالح بر قوم ناصالح و در اختيار گرفتن مواهب و امكانات آنها گفته شده است، چنان كه در آيه 137 سوره اعراف در باره بنى اسرائيل و پيروزيشان بر فرعونيان چنين می ‏خوانيم : وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا:” ما شرق و غرب زمين را به ارث به آن قوم مستضعف داديم” گرچه” زبور” در اصل به معنى هر گونه كتاب و نوشته است، هر چند در قرآن مجيد در دو مورد از سه موردى كه اين كلمه به كار رفته، اشاره به زبور داود است اما بعيد به نظر نمی ‏رسد كه مورد سوم يعنى آيه مورد بحث نيز به همين معنى باشد.

” زبور داود” يا به تعبيرى كه در كتب” عهد قديم” آمده” مزامير داود” عبارت است از مجموعه ‏اى از مناجاتها و نيايش ها و اندرزهاى داود پيامبر.
بعضى مفسران نيز احتمال داده ‏اند كه منظور از” زبور” در اينجا تمام كتب انبياى پيشين است «اين احتمال را تفسير مجمع البيان و تفسير فخر رازى از چند نفر از مفسران پيشين نقل كرده است.»

ولى بيشتر- با توجه به دليلى كه ذكر كرديم- به نظر می ‏رسد كه زبور همان كتاب مزامير داود باشد، بخصوص اينكه در مزامير موجود، عباراتى وجود دارد كه عينا مطابق با آيه مورد بحث است و بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهيم كرد.

” ذِكر” در اصل به معنى يادآورى و يا چيزى كه مايه تذكر و يادآورى است، و در آيات قرآن به همين معنى به كار رفته، گاهى نيز به كتاب آسمانى موسى يعنى تورات اطلاق شده (مانند آيه 48 سوره انبياء وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ).

و گاه اين عنوان در مورد قرآن استعمال شده، مانند آيه 27 سوره تكوير:

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ.

لذا بعضى گفته ‏اند كه منظور از ذكر در آيه مورد بحث قرآن است، و زبور تمام كتب انبياء پيشين، و كلمه (من بعد) تقريبا معادل كلمه” علاوه بر” در فارسى خواهد بود «و به تعبير مصطلح علمى بعد در اينجا بعد رتبى است نه زمانى.» و به اين ترتيب معنى آيه چنين می ‏شود:” ما علاوه بر قرآن در تمام كتب انبياء پيشين نوشتيم كه سرانجام سراسر روى زمين در اختيار بندگان صالح خدا قرار خواهد گرفت".

ولى با توجه به تعبيراتى كه در آيه به كار رفته، ظاهر اين است كه منظور از زبور، كتاب داود، و ذكر به معنى تورات است، و با توجه به اينكه زبور بعد از تورات بوده، تعبير” من بعد” نيز حقيقى است، و به اين ترتيب معنى آيه چنين می ‏شود،” ما، در زبور، بعد از تورات، چنين نوشتيم كه اين زمين را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد".

در اينجا اين سؤال پيش می ‏آيد كه چرا در ميان كتب آسمانى، تنها از اين دو كتاب نام، برده شده است؟

اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه: داود، يكى از بزرگترين پيامبرانى بود كه تشكيل حكومت حق و عدالت داد، و بنى اسرائيل نيز مصداق روشن قوم مستضعفى بودند كه بر ضد مستكبران قيام كردند و دستگاه آنها را به هم پيچيدند و وارث حكومت و سرزمين آنها شدند.

سؤال ديگرى كه در اينجا باقى می ‏ماند اين است كه بندگان صالح خدا (عِبادِيَ الصَّالِحُونَ) كيانند؟

با توجه به اضافه شدن بندگان به خدا، مساله ايمان و توحيد آنها روشن مى‏شود، و با توجه به كلمه” صالحون” كه معنى گسترده و وسيعى دارد، همه شايستگي ها به ذهن می ‏آيد : شايستگى از نظر عمل و تقوا، شايستگى از نظر علم‏ و آگاهى، شايستگى از نظر قدرت و قوت، و شايستگى از نظر تدبير و نظم و درك اجتماعى.

هنگامى بندگان با ايمان اين شايستگي ها را براى خود فراهم سازند، خداوند نيز كمك و يارى می ‏كند تا آنها بينى مستكبران را به خاك بمالند، دستهاى آلوده ‏شان را از حكومت زمين كوتاه كنند، و وارث ميراثهاى آنها گردند.

بنا بر اين تنها” مستضعف بودن” دليل بر پيروزى بر دشمنان و حكومت روى زمين نخواهد بود، بلكه از يك سو ايمان لازم است و از سوى ديگر كسب شايستگي ها، و مستضعفان جهان ما دام كه اين دو اصل را زنده نكنند به حكومت روى زمين نخواهند رسيد.

و لذا در آيه بعد به عنوان تاكيد بيشتر می ‏گويد:” در اين سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى كه خدا را با اخلاص پرستش می ‏كنند” (إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ).
بعضى از مفسران” هذا” را اشاره به تمام وعد و وعيدهايى كه در اين سوره و يا در تمام قرآن آمده است دانسته‏ اند كه موضوع بحث ما نيز در اين مفهوم كلى وارد است.

ولى ظاهر آيه اين است كه” هذا” اشاره به همان وعده ‏اى است كه در آيه قبل به بندگان صالح خود در مورد حكومت روى زمين داده شده است.

نكته ‏ها:

1- روايات پيرامون قيام مهدى (علیه السلام)

در بعضى از روايات صريحا اين آيه تفسير به ياران حضرت مهدى علیه السلام شده است:
چنان كه در مجمع البيان ذيل همين آيه از امام باقر علیه السلام چنين می ‏خوانيم :
هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان:” بندگان صالحى را كه خداوند در اين آيه به عنوان وارثان زمين ياد می ‏كند ياران حضرت مهدى علیه السلام در آخر الزمان هستند".

در تفسير قمى نيز در ذيل اين آيه چنين آمده است: أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ، قال القائم و اصحابه:” منظور از اين كه زمين را بندگان صالح خدا به ارث می ‏برند مهدى قائم علیه السلام و ياران او هستند".

ناگفته پيدا است مفهوم اين روايات، انحصار نيست، بلكه بيان يك مصداق عالى و آشكار است، و بارها گفته ‏ايم اين تفسيرها هرگز عموميت مفهوم آيه را محدود نمی ‏سازد.
بنا بر اين در هر زمان و در هر جا بندگان صالح خدا قيام كنند، پيروز و موفق خواهند بود و سرانجام وارث زمين و حكومت آن خواهند شد.

علاوه بر روايات فوق كه در خصوص تفسير اين آيه وارد شده روايات بسيار زيادى كه بالغ به حد تواتر است از طرق شيعه و اهل تسنن در مورد حضرت مهدى علیه السلام از پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و همچنين از” ائمه اهل بيت” علیهم السلام نقل شده كه همه آنها دلالت بر اين دارد سرانجام حكومت جهان به دست صالحان خواهد افتاد، و مردى از خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم قيام می ‏كند و زمين را پر از عدل و داد می ‏سازد آن چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.

از جمله اين حديث معروف است كه در اكثر منابع اسلامى از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده :

لو لم يبق من الدنيا الا يوم، لطول اللَّه ذلك اليوم، حتى يبعث رجلا (صالحا) من أهل بيتي يملأ الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا ؛
” اگر از عمر جهان جز يك روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى می ‏كند تا مرد صالحى را از خاندان من برانگيزد كه صفحه زمين را پر از عدل و داد كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است".

اين حديث با همين تعبير يا مختصر تفاوتى در بسيارى از كتب شيعه و اهل سنت آمده است «براى اطلاع بيشتر به كتاب” منتخب الاثر” و” نور الأبصار” مراجعه شود.»

در ذيل آيه 33 سوره توبه گفتيم : كه گروهى از بزرگان علماى اسلام، از قديم و جديد، سنى و شيعه در كتاب هاى خود تصريح كرده ‏اند كه احاديث در زمينه قيام حضرت مهدى علیه السلام در سر حد تواتر است و به هيچ وجه قابل انكار نيست، حتى كتابهايى بالخصوص در اين مورد نوشته ‏اند كه شرح آن را می توانيد در جلد هفتم تفسير نمونه ذيل آيه 33 توبه (صفحه 374 به بعد) مطالعه فرمائيد.

2- بشارت حكومت صالحان در مزامير داود
جالب اينكه در كتاب” مزامير داود” كه امروز جزء كتب عهد قديم است عين تعبيرى كه در آيات فوق خوانديم يا مشابه آن در چند مورد ديده می ‏شود و نشان می ‏دهد با تمام تحريفاتى كه در اين كتب به عمل آمده اين قسمت هم چنان از دستبردها مصون مانده است.

1- در مزمور 37 جمله 9 می ‏خوانيم :
” … زيرا كه شريران منقطع می ‏شوند، و اما متوكلان به خداوند، وارث زمين خواهند شد، و حال اندك است كه شرير نيست می ‏شود، هر چند مكانش را استفسار نمايى ناپيدا خواهد شد"!.
2- و در جاى ديگر در همين مزمور (جمله 11) می ‏خوانيم:” اما متواضعانه وارث زمين شده از كثرت سلامتى متلذذ خواهند شد".
3- و نيز در همان مزمور 37 جمله 29 چنین آمده : و اما نسل شریر منقطع خواهد شد ، صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود.

4. و در جمله ی 18 از همین مزمور آمده است : ( خداوند روزهای کاملان را می داند و میراث ایشان خواهد بود تا ابد الآباد ) اين جمله ‏ها را عموما از ترجمه فارسى كتب عهد عتيق و عهد جدید که از زبان های اصلی عبرانی و کلدانی و یونانی ترجمه شده و به همت انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل به چاپ رسیده نقل کرده ایم ، به صفحات 856 و 857 مراجعه فرمائید.

در اينجا به خوبى مشاهده می ‏كنيم همان عنوان” صالحان” كه در قرآن آمده با همان تعبير در مزامير داود به چشم می ‏خورد، علاوه بر اين تعبيرات ديگرى مانند” صديقان"،” متوكلان"،” متبركان"، و” متواضعان” كه با آن قريب الافق است نيز در جمله ‏هاى ديگر ذكر شده است.

اين تعبيرات، دليل بر عموميت حكومت صالحان است و كاملا با احاديث قيام حضرت مهدى علیه السلام تطبيق می ‏كند.

3- حكومت صالحان يك قانون آفرينش است‏

گرچه براى آنها كه غالبا شاهد و ناظر حكومت طاغيان ظالم و ياغيان قلدر بوده ‏اند، مشكل است اين حقيقت را به آسانى پذيرا شوند كه تمام اين حكومت ها بر خلاف نواميس آفرينش و قوانين جهان خلقت است و آنچه با آن هماهنگ می ‏باشد همان حكومت صالحان با ايمان است.

ولى تحليل هاى فلسفى به اينجا منتهى می شود كه اين يك واقعيت است، بنا بر اين جمله” أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ” پيش از آنكه يك وعده الهى باشد يك قانون تكوينى محسوب می ‏شود.

توضيح اينكه : جهان هستى تا آنجا كه می ‏دانيم مجموعه ‏اى از نظام ها است‏ وجود قوانين منظم و عمومى در سرتاسر اين جهان دليل بر يكپارچگى و به هم پيوستگى اين نظام است.

مساله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرينش يكى از اساسی ترين مسائل اين عالم محسوب می ‏شود، فى المثل اگر می ‏بينيم صدها دستگاه مغز الكترونيكى نيرومند دست ‏بدست هم می ‏دهند تا با انجام محاسبات دقيق راه سفرهاى فضايى را براى مسافران فضا هموار سازند، و محاسبات آنها درست از آب درمی ‏آيد و قايق ماه ‏نشين در همان محل پيش ‏بينى شده در كره ماه می ‏نشيند با اينكه كره ماه و زمين هر دو به سرعت در حركتند، بايد توجه داشته باشيم كه اين جريان مديون نظام دقيق منظومه شمسى و سيارات و اقمار آن است، زيرا اگر حتى يك صدم ثانيه از سير منظم خود منحرف می شدند معلوم نبود مسافران فضا به كدام نقطه پرتاب خواهند شد.

از جهان بزرگ وارد عالم كوچك و كوچكتر و بسيار كوچك می ‏شويم، در اينجا مخصوصا در عالم موجودات زنده نظم مفهوم زنده ‏ترى به خود می ‏گيرد و هرج و مرج در آن هيچ محلى ندارد، مثلا بهم خوردن تنظيم يك سلول مغزى انسان كافى است كه سازمان زندگى او را به گونه غم ‏انگيزى به هم بريزد.

در اخبار جرائد آمده بود كه يك جوان دانشجو بر اثر يك تكان شديد مغزى در يك حادثه رانندگى تقريبا تمام گذشته خود را فراموش كرده است! در حالى كه از جهات ديگر سالم است، برادر و خواهر خود را نمی ‏شناسد و از اينكه مادرش او را در آغوش می ‏فشارد و می ‏بوسد وحشت می ‏كند كه اين زن بيگانه با من چه كار دارد؟ او را به زادگاهش می ‏برند، به اطاقى كه در آن بزرگ شده، به كارهاى دستى و تابلوهاى نقاشى خودش می ‏نگرد، ولى می ‏گويد: اين نخستين بار است كه چنين اطاق و تابلوى را مشاهده می ‏كند!! شايد فكر می ‏كند از كره ديگرى به اين كره قدم گذارده است كه همه چيز براى او تازگى دارد.

شايد از ميان چند ميليارد سلول مغز او، تنها چند سلول ارتباطى كه گذشته را با حال پيوند می ‏داده، از كار افتاده است، ولى همين به هم خوردن تنظيم جزئى چه اثر وحشتناكى به بار آورد؟! آيا جامعه انسانى می ‏تواند با انتخاب” لا نظام” و هرج و مرج و ظلم و ستم و نابسامانى و ناهنجارى خود را از مسير رودخانه عظيم جهان آفرينش كه همه در آن با برنامه منظم پيش می ‏روند كنار بكشد؟! آيا مشاهده وضع عمومى جهان ما را به اين فكر نمی ‏اندازد كه بشريت نيز خواه ناخواه بايد در برابر نظام عالم هستى سر فرود آرد و قوانين منظم و عادلانه ‏اى را بپذيرد، به مسير اصلى بازگردد، و همرنگ اين نظام شود؟! نظرى به ساختمان دستگاه هاى گوناگون و پيچيده بدن هر انسان كه می ‏افكنيم! از قلب و مغز گرفته تا چشم و گوش و زبان و حتى يك پياز مو، می ‏بينيم همه آنها تابع قوانين و نظم و حسابى هستند، با اين حال چگونه جامعه بشريت بدون پيروى از ضوابط و مقررات و نظام صحيح عادلانه می ‏تواند برقرار بماند؟

ما خواهان بقاى بشريت هستيم و براى آن تلاش می ‏كنيم منتها هنوز سطح آگاهى اجتماع ما به آن حد نرسيده كه بدانيم ادامه راه كنونى منتهى به فنا و نابودى ما می شود، ولى كم‏ كم بر سر عقل می ‏آئيم و اين درك و رشد فكرى براى ما حاصل می ‏گردد.

ما خواهان منافع خويشتن هستيم، ولى هنوز نمی ‏دانيم كه ادامه وضع فعلى منافع ما را بر باد می ‏دهد، اما تدريجا ارقام و آمار زنده و گويا را مثلا در مورد مسابقه تسليحاتى در برابر چشممان می ‏گذاريم و می ‏بينيم چگونه نيمى از فعال ترين نيروهاى فكرى و جسمانى جوامع جهان و نيمى از ثروتها و سرمايه ‏هاى بزرگ در اين راه به هدر می ‏رود نه تنها به هدر می ‏رود بلكه در مسير نابود كردن نيم دوم به كار می ‏افتد!

همزمان با افزايش سطح آگاهى ما به روشنى می ‏يابيم كه بايد به نظام عمومى عالم هستى بازگرديم و با آن هم صدا شويم.
و همانطور كه واقعا جزئى از اين كل هستيم عملا هم بايد چنين باشيم تا بتوانيم به اهداف خود در تمام زمينه ‏ها برسيم.
نتيجه اينكه: نظام آفرينش دليل روشنى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده، در جهان انسانيت خواهد بود، و اين همان چيزى است كه از آيه مورد بحث و احاديث مربوط به قيام” مصلح بزرگ جهانى” (حضرت مهدى ارواحنا فداه) استفاده می ‏شود .

تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 515 الی 524 (چاپ قدیم)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

تربت شريف حرم مطهّر امام حسين عليه السّلام كه در سفر و حضر انسان را از خطر حفظ مى ‌كند

سیّد ابن طاووس گوید : در كتاب مصباح الزّائر آورده‌ايم : هنگامى كه امام صادق عليه السّلام به عراق رفتند، مردم خدمت ايشان شرفياب شدند و گفتند: مولاى ما، دانسته ‌ايم كه خاك مرقد مطهّر حضرت امام حسين عليه السّلام موجب شفا از هر بيمارى است؛ آيا وسيله‌ى ايمنى از هر ترسى هم مى ‌باشد؟ در پاسخ فرمود:

«آرى، اگر كسى بخواهد از هر بيمى در امان بماند، تسبيحى كه از خاك مرقد امام حسين عليه السّلام ساخته شده است را بردارد و هنگامى كه در بستر آرميد، آن را به دست بگيرد و سه بار دعاى ليلة المبيت 1را بخواند.

سپس آن را بوسيده بر روى چشم بگذارد و بگويد:

اللّهمّ إنّي أسألك بحقّ هذه التّربة و بحقّ صاحبها و بحقّ جدّه و بحقّ أبيه و بحقّ أمّه و بحقّ أخيه و بحقّ ولده الطّاهرين، اجعلها شفاء من كلّ داء و أمانا من كلّ خوف و حفظا من كلّ سوء.

(پروردگارا، به حقّ اين تربت و به حقّ صاحب آن و به حقّ جدّ او و پدر و مادر و برادر و فرزندان پاكيزه‌اش از تو مى ‌خواهم كه آن را وسيله‌ى درمان از هر درد و ايمنى از هر ترس و سبب نگه ‌دارى از هر آفت و بدى قرار دهى.) سپس تسبيح را در گريبان پيراهن بگذارد. اگر اين كار را در بامداد انجام دهد، پيوسته تا شب در امان خدا خواهد بود و اگر شب باشد تا صبح در پناه خداوند خواهد ماند.» 2

نيز در حديث ديگرى فرموده است:

«در هنگام برداشتن تربت بگو:

اللّهمّ هذه طينة قبر الحسين عليه السّلام؛ وليّك و ابن وليّك؛ اتّخذتها حرزا لما أخاف و ما لا أخاف.

پروردگارا، اين تربت آرامگاه حضرت حسين عليه السّلام، ولىّ تو و زاده‌ى ولىّ توست. آن را جهت آسودگى و محفوظ ماندن از هر چه از آن مى ‌ترسم و آن چه [به سبب عدم آگاهى]از آن نمى ‌ترسم، برداشته‌ام.» 3

هم چنين به سند ديگرى چنين روايت شده است :

«اللّهمّ إنّي أخذته من قبر وليّك و ابن وليّك فاجعله لي أمنا و حرزا ممّا أخاف و ممّا لا أخاف.

پروردگارا، اين خاك را از مرقد ولىّ تو و زاده‌ى ولىّ تو برداشته‌ام؛ پس آن را باعث حفظ و ايمنى‌ام از زيان آن چه مى‌ترسم و نمى‌ترسم، قرار ده.»

روايت شده است كه هر كس از زمام ‌دار يا شخص ديگرى مى ‌ترسد؛ اگر از منزل خود بيرون رود و به اين كار مبادرت ورزد، [اين كار]پناه او خواهد بود. 4

——————————————————————————–
1) دعاى ليلة المبيت به نقل از بحار الأنوار (جلد 86 صفحه 276 - 277) چنين است : «أمسيت اللّهمّ معتصما بذمامك و جوارك المنيع-الّذي لا يطاول و لا يحاول من شرّ كلّ غاشم و طارق من سائر من خلقت و ما خلقت من خلقك الصّامت و النّاطق من كلّ مخوف بلباس سابغة حصينة ولاء أهل بيت نبيّك عليهم السّلام محتجبا من كلّ قاصد لي أذيّة بجدار حصين الإخلاص في الاعتراف بحقّهم و التّمسّك بحبلهم موقنا أنّ الحقّ لهم و معهم و فيهم، و بهم أوالي من والوا و أجانب من جانبوا و أعادي من عادوا، فصلّ على محمّد و آله و أعذني اللّهمّ بهم من شرّ كلّ ما أتّقيه يا عظيم. حجزت الأعادي عنّي ببديع السّماوات و الأرض. إنّا جَعَلْنٰا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنٰاهُمْ فَهُمْ لاٰ يُبْصِرُونَ .» اين دعا با اندكى تغيير، در مفاتيح الجنان بعد از زيارت اربعين آمده است.
2) فلاح السّائل:224.
3) تهذيب 6:75.
4) مصباح الزّائر:10.

——————————————————————————–
آداب سفر در فرهنگ نيايش ( ترجمه الأمان مِنَ أخطار الأسفار و الأزمان) از تالیفات سیّد ابن طاووس رضوان الله علیه ، (صفحه 117 الی 118 )


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

 نکوهش همکاری و معاونت با ستمگران!
 از گناهانی که به کبیره بودنش تصریح شده یاری کردن ستمکاران است چنانچه در روایت فضل بن شاذان از حضرت رضا (ع) ضمن شماره کبائر می فرماید : از گناهان کبیره کمک کردن ستمکاران و میل کردن به آنهاست و در روایت اعمش از حضرت صادق (ع) چنین است یاری نکردن ستمدیده در رفع ستم از او ، از گناهان کبیره است پس یاری کردن ظالم در ظلم کردنش به طریق اولی از گناهان کبیره خواهد بود.

حضرت موسی بن جعفر (ع) میفرماید : داخل شدن در کارهای سلاطین جور و یاری کردن آنها و سعی کردن در انجام مقاصدشان همپایه کفر است و نگاه کردن به آنها از روی عمد از گناهان کبیره ای است که سزاوار آتش میشود. وسائل الشیعه کتاب تجارت باب 45

رسول خدا (ص) فرمود : در لیلة المعراج بر درهای جهنم دیدم که اموری نوشته است از آنجمله (( از یاری کنندگان ستمگران مباش )) وسائل الشیعه { یعنی اگر میخواهی داخل آتش نشوی ستمکاران را کمک نکن- و نیز از گناهانی است که خداوند در قرآن مجید به آن وعده عذاب داده است میفرماید {{ و میل نکنید به سوی آنانکه ستم نمودند پس به شما آتش دوزخ برسد و شما را به جز خداوند دوستانی نیست که بتوانند عذاب را از شما دور سازند پس یاری کرده نشوید ( سوره هود آیه 115 ) }}

در تفسیر منهج می نویسد : رکون که در این آیه شریفه نهی شده به معنی میل یسیر است یعنی و میل اندکی مکنید به سوی آنان که ستم کردند برخود و بر غیر چون تعظیم ذکر ایشان و اختلاط با ایشان و اظهار محبت با ایشان و طمع در هدایای ایشان و مداهنه کردن و فرمانبرداری از ایشان که تمام اینها رکون به ظالم و مورد نهی است چه جای میل بسیار به ایشان مانند یاری کردن ایشان در ظلم و بیدادگری ایشان و راضی شدن به آن و شریک شدن در ظلم ایشان - در خبر است که پیغمبر (ص) فرمود (( هرکه ظالمی را دعاء به بقاء عمر کند دوست داشته است نافرمانی خداوند را در زمین { تفسیر منهج الصادقین } ( پایان نقل از منهج )

و در کتاب روضات الجنات ضمن حالات جناب سید محمد صاحب کتاب مدارک الاحکام میفرماید : ایشان به اتفاق جناب شیخ صاحب معالم الاصول عازم شدند که از نجف اشرف به اتفاق حرکت کنند برای زیارت قبر شریف حضرت رضا (ع) و چون خبر شدند که در آن وقت شاه عباس صفوی در مشهد متوقف است از سفر زیارت منصرف شدند و نیز در حالات جناب سید بحرالعلوم است که چون والی شوشتر برای ایشان خضوع نمود فرمود میلی از او در دل من پیدا شده و پیش از آنکه مورد آیه شریفه واقع شوم باید فرار کنم و لذا از دزفول حرکت نمود و در عراق ساکن شد تا آخر عمرش - و از ملاحظه حالات بعضی از بزرگان دین معلوم میشود که چقدر سعی میکردند در مخاطبه و مکاتبه و معاشرت با ظلمه دچار خطر رکون به ظالم نشوند و مبتلا به مدح ایشان نگردند.

در کتاب فوائد الرضویه صفحه 23 از محدث جزائری نقل نموده که شخصی تقصیری بزرگ کرده بود در خدمت شاه عباس صفوی از ترس سلطان پناه به مشهد امیرالمومنین (ع) برد و از مرحوم ملا احمد ( مقدس اردبیلی ) استدعاء کرد که نامه ای برای شاه بنویسد تا از تقصیر او بگذرد و او را اذیت ننماید آن مرحوم برای شاه عباس چنین نوشت (( بانی مُلک عاریت عباس بدان که اگر چه این مرد اول ظالم بوده اکنون مظلوم می نماید چنانچه از تقصیر او بگذری شاید حقتعالی از پاره ای از تقصیرات تو بگذرد کتبه بنده شاه ولایت احمد اردبیلی )) جواب شاه به آن مرحوم (( به عرض می رساند عباس خدماتیکه فرموده بودید به جان منت داشته به تقدیم رسانید امید که این محب را از دعای خیر فراموش نکنند کتبه کلب آستان علی (ع) عباس ))

از تاریخ بُحیره نقل گردیده که خواجه نظام المُلک وزیر ملکشاه سلجوقی زیاد اهتمام به امر آخرت و حساب روز قیامت داشت و از این جهت پیوسته بیمناک بود با اینکه در تمام مدت وزارتش سعی او فریاد رسی از ضعیفان و پشتیبانی از دانشمندان و تعظیم شعائر دینی بوده بالجمله به این فکر افتاد که راجع به حُسن سلوکش با مردم در مدت وزارتش گواهینامه تنظیم کند که بزرگان اهل اسلام گواهی دهند و امضاء کنند و در کفن خود گذارد شاید به این وسیله رستگار شود ، عده ای از بزرگان گواهی خود را بر حُسن رفتار خواجه نوشتند وقتی که ورقه گواهینامه را به دست شیخ ابواسحق مدرس مدرسه نظامیه بغداد دادند چنین نوشتند : (( خیر الظلمه حسن - کتبه ابواسحق )) یعنی گواهی می دهم که حسن ( خواجه نظام الملک ) از ظالمهای خوب است - چون نوشته ابواسحق به نظر خواجه رسید بسیار گریست و گفت راست و صحیح همین است که ابواسحق نوشته است. ( پایان نقل از تاریخ بُحیره )

شکی نیست که یاری کردن ستمگران فی الجمله حرام و از گناهان کبیره است چیزی که لازم است دانستن آن و بیان اقسام ظالم و انواع اعانت ظالم و حکم هر یک است.

اقسام ستمکاران

ستم عبارت است از تجاوز کردن از حدود خدا و مخالفت کردن آنچه را عقل و شرع تعیین نموده است و آن بر دو قسم است.

1- تجاوز کردن از حدود الهی نسبت به خود مانند مشرک شدن چنانچه در قرآن مجید میفرماید (( به درستی که شرک ستم بزرگی است { سوره لقمان آیه 13 } یا تکذیب آیات خدا را کردن چنانچه میفرماید { کافران ایشانند ستمگران ( سوره بقره آیه 254 ) } و به طور کلی قبول نکردن و باور نداشتن امری که عقلا و شرعا اعتقاد به آن واجب باشد ، ظلم است و نیز مانند نپذیرفتن و عمل نکردن به حکمی از احکام الهی و تجاوز نمودن به حدی از حدود الهی به اینکه واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود چنانچه میفرماید (( کسانی که از حدود خداوند تجاوز کنند پس ایشانند گروه ستمگران { سوره بقره آیه 229 } و بالجمله در تمام این موارد شخص به خودش ظلم نموده چنانچه میفرماید ( از ایشان ظلم کنندگان به خودند ( سوره فاطر آیه 32 )

2 - تجاوز کردن از حدود الهی نسبت به دیگری و آن اذیت کردن و آزار رساندن به دیگری از جهت نفس مانند زدن و کشتن و حبس کردن یا از جهت آبرو مانند دشنام دادن ، غیبت کردن ، تهمت زدن ، هتک نمودن یا از جهت مال مانند اینکه مالی را به غیر حق از صاحبش بگیرد یا حق ثابت او را ندهد و سایر انواع غصب که اشد مراتب آن اشغال و تصرف مقام و منصب خلافت است که حق صریح اهلبیت (ع) بوده و خلفاء جور و بنی امیه و بنی العباس آنرا غصب نمودند و نظیرش نشستن غیر مجتهد عادل بر کرسی قضاوت است . و این قسم از ظالم هم بر دو قسم است یکی آنست که ستم و بیدادگری حرفه و پیشه اوست مانند حکام جور و قطاع الطریق و دیگر آنست که بر سبیل تصادف و اتفاق در موردی یا مواردی ظلمی از او صادر شود و به دیگری ستمی نماید و برای دانستن احکام هر یک از اقسام مزبور ضمن چهار بخش توضیحاتی داده میشود.

1- کمک ستمگر در ستم

یاری کردن ستمگری که ستم پیشه اوست در جهت ظلمش بدون شک از گناهان کبیره است مثلا تازیانه به دستش بدهد که مظلومی را بزند یا قلمی به او بدهد تا حکم ظلمی را بنویسد یا امضاء کند یا مظلومی را بگیرد تا ظالم او را بزند یا بکشد یا حبس کند و نظایر اینها.

شیخ انصاری علیه الرحمه در مکاسب محرمه میفرماید (( یاری کردن ستمکاران در ستمی که میکنند به دلیل های چهارگانه ( که مدار اثبات احکام است یعنی قرآن و عقل و اجماع و سنت ) ثابت و از گناهان کبیره است اما دلیل عقلی پس در صورتی که ظالم را اگر یاری کننده نباشد نتواند ظلم بکند عقل حکم میکند که یاری کردن او حرام و او را با ظالم در زشتی کردار و مواخذه و مسئولیت یکی می بیند و خلاصه عقل بدون هیچ تردیدی به حرام بودن یاری ستمگر در ظلمی که میکند حکم میکند.

اما اجماع - پس از مراجعه به کتب فقهی معلوم میشود که حرمت کمک ستمگر در ستمش مورد اتفاق جمیع فقهاء و مسئله اجماعی است.

از قرآن هم برای اثبات حرمت ، آیه شریفه (( وَ لَا تَرْكَنُواْ إِلىَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ )) که گذشت کافیست و پر ظاهر است جائی که کوچکترین میل به ظالم حرام باشد یقینا یاری کردنش در ظلمش به طریق اولی حرام خواهد بود زیرا یاری کردن ستمگر از بالاترین مراتب رکون است و نیز در سوره مائده میفرماید : (( یاری نکنید بر گناه و بر ستم کاری و بترسید از عذاب خداوند بدرستی که خداوند سخت عقوبت است )) ( ولا تعاونوا علی الاثم و العدوان و اتقواالله ان الله شدید العقاب ؛ سوره مائده آیه 3 ).

کمک ستمگر و اخبار اهل بیت (ع)

اخبار وارد در مقام بسیار است از آن جمله شیخ انصاری از کتاب وُرام از رسول خدا (ص) نقل نموده که فرمود : ( کسی که نزد ستم کاری برود تا او را یاری کند در حالیکه میداند ظالم است ، به تحقیق از دین اسلام خارج شده است { من مشی الی ظالم لیعینه و هو یعلم انه ظالم فقد خرج عن الاسلام} مجموعه ورام ) و ظاهر است چیزی که شخص را از ایمان و اسلام بیرون می برد از گناهان کبیره ای است که هلاک کننده است.

حضرت صادق (ع) میفرماید : (( چون روز قیامت منادی ندا میکند ستم کاران کجایند ، یاری کنندگان ستمکاران کجایند ، شبیه های ستمکاران کجایند ، حتی کسی که برای آنها قلمی تراشیده یا دواتی آماده کرده باشد تا حکم ظلمی بنویسد پس تمام آنها را در تابوتی از آهن جمع کرده شده و در آتش جهنم انداخته میشوند )) وسائل الشیعه

و در حدیث نبوی (ص) است کسی که تازیانه را در حضور سلطان ستمکاری آماده کند تا مظلومی را بزند خداوند این تازیانه را ماری به اندازه هفتاد هزار ذراع میکند پس آنرا بر او در آتش جهنم برای همیشه مسلط میفرماید. ( وسائل کتاب تجارت باب 17 صفحه 548 )

و نیز حضرت محمد (ص) فرمود : ( کسی که مخاصمه ظالم را بپذیرد و یا آن ستمگر را در آن مخاصمه یاری کند ساعت مرگش فرشته مرگ او را به لعنت خدا و آتش دوزخ نوید میدهد و بد جایگاهی است دوزخ و کسی که ستمکاری را بر جور و ظلمی راهنمائی کند با هامان ( وزیر فرعون ) محشور خواهد شد و این شخص ( دلالت کننده به ستم ) و ستمگر عذابشان از سایر دوزخیان سخت تر است و کسی که از برادر دینی خود نزد سلطانی سخن چینی کند ( چیزهائی از آن مسلمان به سلطان بگوید که او را بر آن شخص خشمناک سازد ) لکن از طرف آن سلطان چیزی به آن مومن نرسد و او را اذیتی ننماید خداوند عمل خیر آن سعایت کننده را باطل خواهد فرمود و اگر از آن سلطان بلائی یا چیز ناراحت کننده ای ( اذیت و آزاری ) به آن مومن برسد خداوند آن سخن چین را در طبقه ای از جهنم که در آن هامان است قرار می دهد. وسائل الشیعه

ستودن ستمگر نیز حرامست : از موارد این مسئله ستودن ظالم است بطوری که سبب تقویت و شوکتش شود تا بتواند بیشتر ستم کند یا اینکه او را به این ستایش جری تر کند و شاهد بر کبیره بودن این قسم کمک ، علاوه بر دلیلهای گذشته تمام دلیل های نهی از منکر است و خصوصا شیخ انصاری نقل میفرماید از پیغمبر اکرم (ص) که فرمود : (( کسی که تعظیم کند و بزرگ کند صاحب دنیائی را و او را از روی طمع به دنیایش دوست بدارد خداوند بر او سخط میفرماید و با او در یک محلی که قارون است در تابوتی از آتش در پست ترین طبقات دوزخ خواهد بود )) کتاب التجارة وسائل باب 71 حدیث 14

و پنهان نیست که این روایت اعم است از اینکه ستایش شده ظالم باشد بنابراین اگر ممدوح ستمگر هم بود به طریق اولی مدح کننده سزاوار چنین عقوبتی است.

و نیز از پیغمبر اکرم (ص) است که فرمود : کسی که سلطان ظالمی را بستاید یا خود را برای او از روی طمع کوچک و پست کند با او در آتش جهنم همنشین خواهد بود. کتاب التجارة وسائل باب 72 حدیث 3

و نیز میفرماید (( هرگاه فاسقی ستوده شود عرش خدا میلرزد و خشمش ستاینده را میگیرد )) سفینة البحار جلد 1 صفحه 177

از ستمگر نباید منصب پذیرفت

ازبزرگترین موارد کمک به ستمگر ، پذیرفتن منصب و مقامی از طرف اوست هرچند در آن مقام و منصب جهت ظلمی نباشد مانند حفظ نظم و آرامش و امنیت ، چه جای آنکه لازمه آن مقام ستم کردن باشد مانند اینکه مامور شده از طرف ظالم برای گرفتن اموالی از مردم از روی ظلم و جور و شبهه ای نیست در اینکه قسم دوم گناهش شدیدتر و عقوبتش سخت تر است.

حضرت صادق (ع) در روایت معروف تحف العقول میفرماید (( منصب حرام ، منصب حاکم جور و منصب کسانیست که از طرف او بر سر کارند پس کار برای ایشان به جهت آن مقام و منصب حرام است و آن شخص بر این کارش معذب خواهد شد زیاد باشد یا کم زیرا هر کاری که در او کمک به ستمگر باشد گناهیست بزرگ و از گناهان کبیره است زیرا در پذیرفتن حکومت از طرف ستمگر ، حق از بین می رود و باطل بر روی کار می آید و ستم و فساد آشکار شود و سبب از بین رفتن کتب آسمانی و کشتن پیغمبران و خرابی مساجد و تغییر یافتن احکام خداست و از این جهت حرام است کار کردن با آنها و یاری کردن آنها مگر در صورت ناچاری مانند ضرورت به خوردن خون و مردار)) تحف العقول

و نیز میفرماید (( کمترین معامله ای که خداوند با کسانیکه کاری را برای ستمکاران پذیرفته اند میفرماید آنستکه مددکاران ستمگران را روز قیامت در سرا پرده از آتش نگه میدارد تا حساب تمام مردم تمام شود ( آنگاه خداوند بین آنها حکم میفرماید) { فی روایة ابی زیاد بن سلمة اهون ما یصنع الله عزوجل بمن تولی لهم عملا ان یضرب علیه سرداقا من نار الی ان یفرغ الله من حساب الخلائق }

و پذیرفتن حکومت از طرف ظالم علاوه بر اینکه از بزرگ ترین موارد اعانت به ظلم است لازمه اش ستم کردن خواهد بود به طوریکه نمی تواند آن مقام را داشته باشد و هیچ ظلم و معصیتی نکند چنانچه در صحیحه داود بن زربی است که گفت یکی از دوستان حضرت سجاد (ع) مرا خبر داد و گفت به آن حضرت عرض کردم که نزد داود بن علی ( حاکم مدینه ) یا دیگری از اعیان حکومت واسطه شوید که حکومتی به من بدهند حضرت فرمود چنین کاری نمی کنم گوید پیش خود خیال کردم سبب اقدام نکردن امام (ع) در اینکار این است که می ترسند ظلم و ستمی از من سر زند پس نزد آن حضرت رفتم و قسم های شدید خوردم و متعهد شدم که ظلمی نکنم و غیر از دادگری کاری انجام ندهم پس آن حضرت بسوی آسمان نگریست و فرمود (( به آسمان بروی از این کار آسانتر است )) و ظاهر فرمایش امام (ع) این است که محال است بتوانی ظلمی نکنی و در تمام حالات رعایت عدالت نمائی.

موارد جواز قبول حکومت

در دو مورد جایز است ولایت و حکومت از طرف ستمگر را بپذیرد بلکه در پاره ای موارد واجب میشود چنانچه می آید مورد اول تقیه یا اضطرار و اکراه است به اینکه اگر نپذیرد جان و مال یا آبرویش در خطر است و دلیل های عام و خاصی که برای این قسم از ولایت ( اضطراری ) وارد شده بسیار است مانند فرمایش پیغمبر (ص) (( چیزی که امت من بر آن اکراه گردند یا ناچار شوند حرجی و مواخذه ای ندارند { خصال صدوق } ) و فرمایش حضرت صادق (ع) که میفرماید (( نیست چیزی مگر اینکه خداوند برای مضطر آنرا حلال فرموده ))

و از حضرت رضا (ع) در وسائل الشیعه روایاتی نقل نموده که پذیرفتن ایشان ولایتعهدی مامون را از روی اکراه و تقیه بوده است.

از حضرت صادق (ع) درباره کار کردن برای سلطان جور سئوال نمودند حضرت فرمود (( جایز نیست مگر در صورتی که شخص هیچ توانائی برای تحصیل قوتی که بخورد و بیاشامد و نمیرد نداشته باشد و هیچ چاره دیگری نداشته راه تحصیل قوتش منحصر به پذیرفتن عمل سلطان باشد جایز است ( خلاصه در صورت اضطرار مانعی ندارد ) پس اگر چیزی از مال حاکم جور به دستش رسید باید خمسش را به اهلبیت (ع) برساند )) { تجارت وسائل باب 48 }

قسم دوم از از موارد جواز ، پذیرفتن بعضی از مقامات و منصب هائیستکه هیچگونه تعدی و ستمی در آن نیفتاده مانند بعض مقامات لشکری و کشوری که وظیفه آنها حفظ نظم و آرامش و امنیت راهها و نگهداری مرزهای مسلمانان از حمله بیگانگان و نظیر آنهاست که فقط به منظور قیام به مصالح مسلمین و دادرسی از مظلومین و یاری کردن مومنین و رسانیدن حق به صاحبش مانعی ندارد.خلاصه پذیرفتن این قسم منصبها از طرف ظالم به قصد بسط عدل و احسان به مومنین جایز بلکه راجح و مستحب است.

زیاد بن ابی سلمه گفت خدمت حضرت موسی بن جعفر (ع) رسیدم به من فرمود تو در دستگاه حکومتی اشتغال داری گفتم آری فرمود : چرا ؟ عرض کردم من مردی صاحب مروت هستم ( صاحب احسانم و مستمندان را دستگیری میکنم بطوریکه نمی توانم ترک کنم ) و نیز عیالمندم و وسیله ای که مخارجم را تامین کند ندارم فرمود زیاد اگر مرا از قله کوهی بلند بیاندازند که پاره پاره شوم مایل ترم تا اینکه متصدی کارهای چنین اشخاصی شوم یا بر فرش یکی از آنها پا گذارم مگر در یک صورت میدانی آن چه صورتست ؟ گفتم نه فدایت شوم فرمود : مگر برای برطرف کردن گرفتاری و اندوهی از مومنین یا آزاد کردن مومنی از اسیری یا پرداختن بدهی مومنی تا اینکه فرمود ای زیاد اگر عهده دار عملی از امور ستمکاران شدی به برادران دینی ات نیکی کن تا گناهی که بواسطه اشتغال به کارهای آنها مرتکب شده ای این نیکی جبران کند. { وسائل الشیعه کتاب التجارة باب 75 }

فضل بن عبدالرحمن گوید نوشتم به حضرت موسی بن جعفر (ع) که به من اذن دهد دخول در کارهای حکومتی را ، امام فرمود ضرری ندارد مادامی که حکمی از احکام خدا را تغییر ندهی و حدی از حدود خدا را باطل نکنی و کفاره عملت برآوردن حاجتهای برادران دینی شما است. مستدرک الوسائل

علی بن یقطین که رئیس الوزرای هارون بود به حضرت موسی بن جعفر (ع) نوشت : (( که اجازه بفرمائید از این مقام و منصب استعفاء دهم ، حضرت در جوابش فرمودند : برای تو جایز نمی دانم از دستگاه خلافت بیرون شوی زیرا برای خداوند در دربار ستمگران کسانی هستند که به سبب ایشان خداوند از دوستانشان شر را میگرداند و ایشان آزادشدگان خدایند از آتش دوزخ پس از عذاب خداوند بپرهیز در مورد برادران دینیت )) تجارت مستدرک الوسائل باب 39

محمد بن اسماعیل بزیع (( که از جمله وزرای هارون بود و حضرات کاظم و رضا و جواد علیهم السلام را درک کرد پیراهن حضرت جواد (ع) را از آن حضرت گرفت که در آن کفن شود )) از حضرت رضا (ع) روایت میکند که فرمود (( خداوند را در دربار ستمکاران کسانیست که به سبب آنها حجت خود را روشن میفرماید و آنها را در شهرها متمکن میسازد تا اینکه به سبب ایشان از دوستان سختیها را بر طرف فرماید و به وسیله ایشان کارهای مسلمانان را اصلاح فرماید مومن از سختی به ایشان پناهنده میشود و حاجتمندان از شیعیان ما به ایشان رو می آورد و خداوند به وسیله ایشان ترس و فزع مومن را در خانه ستمکاران تامین میفرماید ایشانند مومنین به حق ، ایشانند امین های خداوند در زمین او.تا اینکه فرمود گوارا باد بر ایشان چنین مقامات و درجاتی ، پس فرمود چه میشود یکی از شما را اگر بخواهد به تمام این مقامات برسد ؟ محمد گوید عرض کردم فدایت شوم به چه چیز به این درجات می رسد فرمود با ستمکاران باشد پس ما را شاد کند به شاد کردن شیعیان ما پس ای محمد از ایشان باش )) جلد 15 بحار صفحه 213 و جلد 1 سفینة البحار صفحه 316

در یک صورت واجب است

گاهی قبول حکومت و پذیرفتن بعضی مناصب برای پاره ای از اشخاص واجب میشود و آن در صورتی است که شخص یقین دارد اگر فلان منصب یا حکومت را بپذیرد میتواند مفسده بزرگی از مفاسد دینی را برطرف کند یا منکری از منکرات شرعی را جلوگیری کند لکن پیدا شدن چنین موردی بسیار کم است زیرا شرط اساسی آن اطمینان به خودش هست که پس از پذیرفتن آن مقام هیچ گونه ستم و تعدی و جنایت از او سر نزند و بر خلاف دادگری و وظیفه خدائی هیچ کاری نکند و آشکار است احراز چنین امری در نهایت اشکال است زیرا در ریاست خطرهای بزرگی نهفته است که نگهداری خود از آنها دشوار میباشد.

حضرت صادق (ع) در جواب نامه عبدالله نجاشی حاکم اهواز چنین مرقوم فرمودند (( شنیدم که تو به حکومت اهواز مبتلا شدی از این خبر هم شاد شدم و هم غمگین ، شادیم برای این است که گفتم امید است خداوند به سبب تو از گرفتار ترسناکی از دوستان آل محمد (ص) دستگیری و فریاد رسی فرماید و به سبب تو ذلیل آنها را عزیز و برهنه ایشان را بپوشاند و ناتوان آنها را تقویت فرماید و به سبب تو آتش مخالفین را بر آنها خاموش کند.اما حزن من برای آن است که کمتر چیزیکه بر تو می ترسم آنستکه سبب زحمت و ناراحتی یکی از دوستان ما شوی که بوی بهشت به تو نخواهد رسید )) { متن کامل حدیث در مکاسب شیخ انصاری نقل شده است }

پیغمبر اکرم (ص) میفرماید کسیکه ریاست قومی را عهده دار شود روز قیامت وارد میشود در حالیکه دو دستش به گردنش غل شده ، پس اگر در بین ایشان به فرمانهای خداوند رفتار کرده خداوند او را آزاد میفرماید و اگر ستم نموده در آتش دوزخ انداخته میشود و بد جایگاهی است. و کسی که ریاست قومی را عهده دار باشد و با آنها به عدل و نیکی رفتار نکند کنار جهنم در مقابل هر روزی از ایام ریاستش هزار سال نگه داشته میشود در حالیکه دو دستش به گردنش غل شده پس اگر به امر الهی در بین آنها رفتار کرده آزاد میشود و اگر ظالم بوده هفتاد خریف در دوزخ فرو می رود. تجارت وسائل الشیعه باب 74

و حضرت صادق (ع) میفرماید کسیکه عهده دار امری از امور مردم شود پس در بین آنها به عدل رفتار کرده درب خانه خود را باز گذارد و از مراجعه کردن دادخواهان جلوگیری نکند و در کارهای مردم نظر داشته باشد بر خداست که او را روز قیامت از فزع و ترس در امان قرار دهد و او را به بهشت داخل فرماید. تجارت وسائل باب 75 صفحه 550

ناگفته نماند که برای موارد استثناء فروعات زیادی است که به جهت اختصار ذکر نگردید ، طالبین به کتب فقهی مراجعه نمایند.

2. کمک ستمگر در غیر ستم

یاری کردن ستمگر در غیر جهت ظلمش مانند خدمتگزاری یا خیاطی یا عمارت سازی جهت ظالم یا خزینه داری و نگهداشتن اموالش و نظائر اینها بر سه قسم است :

1- گاهی این امور به سبب جهت حرامی است مانند اینکه بناء را امر میکند در زمینی که غصب کرده عمارت بسازد یا پارچه ای را که به زور از مردم گرفته خیاط برایش بدوزد یا اموالیکه به زور از مردم گرفته نگهبان آنرا نگهداری کند و نظایر اینها و شبهه ای در حرمت این قسم کمک کردن نیست زیرا تصرف در غصب برای هرکس که غصب بودنش را بداند حرام است چه غاصب و چه دیگری.

2- در صورتیکه این قبیل کارها هیچ جهت حرمتی ندارد ولی جوری است که اگر از طرف ظالم بپذیرد در عرف جزء یاری کنندگان ستمگران شمرده میشود و سبب تقویت و شکوه ستمگر میشود و نامش در دفتر ظلمه ثبت و جزء حقوق گیران آنها به شمار میرود از روایات زیادی استفاده میشود که این قسم هم حرام است.

از حضرت صادق (ع) مرویست کسی که نام خود را در دیوان بنی عباس ثبت کند خداوند او را به صورت خوک محشور میفرماید. { تجارت وسائل باب 71 صفحه 547 }

و در روایت دیگر حضرت صادق (ع) میفرماید : با صورت سیاه وارد محشر میشود و نیز میفرماید ستمکاران را یاری مکن در ساختمان مسجدی. { تجارت وسائل باب 71 صفحه 547

ابن ابی یعفور میگوید خدمت حضرت صادق (ع) بودم که یک نفر از شیعیان وارد شد و به امام (ع) عرض کرد فدایت شوم گاهی به بعضی از ما تنگدستی و سختی معیشت می رسد پس او را می طلبند ( از طرف بنی عباس ) که بنایی برایشان کند یا کار زراعتی نماید در این باب چه میفرمائید حضرت فرمود (( دوست نمی دارم که یک گره برایشان بزنم یا سر مشک یا سر کیسه برایشان ببندم هر چند در مقابل آن مدینه و آنچه در آنست به من بدهند و دوست ندارم که به یک مده قلم ( پاره سیاهی که به نوک قلم چسبد ) مددشان کنم بدرستیکه ستمکاران روز قیامت در سرا پرده ای از آتش خواهند بود تا وقتیکه خداوند میان بندگان خود حکم کند. { تجارت وسائل باب 71 }

محمد بن عذافر روایت میکند که حضرت صادق (ع) به پدرم ( عذافر ) فرمود به من خبر رسیده که تو با ابو ایوب و ابو الربیع معامله میکنی پس حال تو چگونه است وقتیکه در زمره یاری کنندگان ستمگران خوانده شوی ، پس پدرم از شنیدن فرمایش امام (ع) محزون و اندوهناک شد چون آنحضرت ناراحتی او را دید فرمود ای عذافر جز این نیست که نترسانیدم تو را مگر به آن چه خدایتعالی مرا ترسانده پس پدرم همیشه اندوهناک بود تا مُرد. { تجارت وسائل باب 71 }

حضرت صادق (ع) میفرماید بر خدا لازمست که شما را با آن جماعتی محشور کند که از دنیایشان بهره می برید و نیز میفرماید جمعی از آنهائیکه به حضرت موسی (ع) ایمان آورده بودند با خود گفتند که به لشکر فرعون می رویم و از دنیای او بهره می بریم و پس از اینکه حضرت موسی بر فرعون پیروز شد چنانچه ما امیدواریم ، به طرف موسی (ع) می آئیم چون حضرت موسی (ع) با جمعی که به او ایمان آورده بودند از فرعون گریختند آن جماعت سوار شده به شتاب روانه شدند که به آنها برسند پس خداوند فرشته ای فرستاد تا بر روی چهارپایان آنها زده و ایشان به لشکر فرعون برگرداند و با ایشان غرق شدند. { تجارت وسائل باب 73 نقل از کافی }

و نیز میفرماید از خدا بترسید و دین خود را به تقیه و بی نیازی بفضل خدا تقویت کنید از آنکه طلب حاجت از صاحب حکومتی کنید و کسی که پیش صاحب حکومت یا مخالف مذهبی فروتنی کند برای چیزیکه در دست اوست خداوند او را پست و گم میسازد و او را دشمن داشته به خودش واگذارش میکند پس اگر چیز دنیوی از آن شخص به او برسد برکت را از آن برمیدارد و او را بر آنچه از حج و بنده آزاد کردن و سایر خیرات صرف کند ثواب نمی دهد. { کلینی و شیخ طوسی در کافی و تهذیب }

علی بن ابی حمزه گفت من رفیقی از نویسندگان بنی امیه داشتم.تقاضا کرد برای او اجازه بگیرم که خدمت حضرت صادق (ع) برسد.اجازه گرفتم با هم شرفیاب شدیم.به حضرت سلام نموده نشست آنگاه عرض کرد من مدتی امور دفتر داری و محاسبه بنی امیه را به عهده داشتم از اینکار مقدار زیادی ثروت به هم بسته ام که در جمع آوری آن اهمیتی به حلال یا حرام بودن نمیدادم.حضرت صادق (ع) فرمود : اگر بنی امیه امثال شما را نیابند که بعضی نویسندگی برایشان بکنند دسته ای جمع آوری خراج نمایند عده ای هم جزء سپاهیان آنها شوند یا در اجتماعات ایشان شرکت نمایند ( به نماز جماعت آنها روند ) هرگز نمی توانستند حق ما را غصب نمایند.اگر مردم آنها را به خود واگذارند و کمک به ایشان نکنند جز آنچه تصادفا به دست می آورند دیگر نیروئی نخواهند داشت که حقوق مردم را به ستم بگیرند.عرض کرد آقا اینک راه نجات یافتن و آسوده شدن من چیست ؟ فرمود اگر راهنمائیت بکنم دستورم را انجام می دهی ؟ جواب داد آری ؛ فرمود از هرچه در این راه به دست آورده ای چشم بپوش ؛ آن مقداریکه صاحبانش را میشناسی به خودشان برگردان بقیه را که نمی دانی از چه اشخاصی گرفته ای از طرف آنها صدقه بده ؛ اگر این عمل را انجام دهی من از طرف خدا برایت بهشت را ضمانت میکنم.مدتی سر به زیر انداخت و در اندیشه بود عاقبت سر برداشته گفت تصمیم گرفتم انجام خواهم داد.علی بن ابی حمزه گفت با هم به کوفه برگشتیم ، هرچه داشت حتی لباسهای تنش را خارج نمود به دستور حضرت صادق (ع) عمل کرد { بطوریکه بی لباس بود } من از دوستان و مومنین پولی گرفته لباس تهیه نمودم و مقداری جهت مخارج روزانه با لباسها برایش فرستادم.چند ماهی بیش نگذشت جوانک مریض شد ، به دیدنش می رفتم روزی برای عیادت به منزلش وارد شدم دیدم در حال احتضار است همینکه چشم باز کرده مرا دید گفت : علی بن ابی حمزه به خدا حضرت صادق (ع) به وعده خود وفا کرد ، از دینا رفت امور تجهیز و تکفین او را عهده دار شدیم پس از درگذشت او خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم همینکه آنجناب مرا مشاهده کردند فرمودند : علی به خدا سوگند وعده ایکه به رفیقت دادیم وفا کردیم. عرض کردم راست می فرمائید خودش نیز هنگام مرگ همین حرف را زد. فروع کافی جزء پنجم صفحه 106 ؛ پند تاریخ جلد 4 صفحه 94

3- اعانت بدون حرمت و تقویت و صدق اسم

قسم سوم کارهائی است که هیچ جهت حرمتی در آن نبوده و موجب تقویت ظالم نمی شود و بواسطه آن کار جزء دستگاه ستمگر نیز عرفا به شمار نمی رود مثل اینکه اتومبیل خود را به آنها اجاره دهد یا از آنها کرایه بکند برای حمل اجناس مباح مانند خواربار از شهری به شهر دیگر و مانند آن و مثل عمله و کارگری که در ساختمان خانه ظالمی کار میکند و مزد می گیرد و حرمت این قسم سوم هر چند مسلم نیست چنانچه بعضی از بزرگان فرموده اند لکن احتیاط شدید نیز در ترک آنست زیرا اولا اطلاقات روایات سابقه و غیر آن شامل این قسم هم میشود و ثانیا غالبا شخص در چنین موارد مبتلا به رکون ( میل قلبی ) به ظالم میگردد و در معرض خطر بزرگی واقع میشود.

فرمایش حضرت کاظم (ع) به صفوان جمال : صفوان ابن مهران کوفی از جمله اصحاب حضرت صادق و موسی بن جعفر (ع) به شمار می رفت ؛ مردی پسندیده و پرهیزکار بود ، زندگی خود را از راه کرایه دادن شترهایش تامین میکرد و شترهای زیادی داشت.صفوان گفت روزی خدمت حضرت موسی بن جعفر (ع) شرفیاب شدم ، آن حضرت فرمود : صفوان تمام کارهای تو پسندیده و نیکو است مگر یکی ، گفتم فدایت شوم آن کدامست ؟ فرمود شترهای خود را به این مرد ( هارون الرشید ) کرایه می دهی عرض کردم این کرایه را نه از باب حرص و ازدیاد ثروت یا برای صید و شکار و لهو و لعب نمی دهم بلکه چون شترهایم را برای سفر حج میخواست دادم ، خودم نیز متصدی و مباشر خدمت او نمی شوم ، غلامهایم همراه آنها هستند.موسی بن جعفر (ع) فرمود آیا وجه کرایه شترهایت در عهده او و خانواده اش می ماند ، عرض کردم آری مدیون می شوند تا پس از برگشتن پرداخت کنند ، فرمود دوست میداری که هارون و خانواده اش زنده باشند تا ساعتیکه کرایه تو را پرداخت نکرده اند ، جواب دادم بلی ، قهرا این طور است ، حضرت فرمود کسیکه بقای ( زنده ماندن ) ایشان را دوست داشته باشد از جمله آنهاست و هرکه از ایشان محسوب شود جای او در جهنم خواهد بود ، صفوان گفت پس از فرمایش موسی بن جعفر (ع) همه شترهای خود را فروختم ، این خبر به گوش هارون الرشید رسید ، مرا خواست ، وقتی پیش او رفتم گفت به طوریکه شنیده ام شترهای خود را فروخته ای. گفتم بلی ، پیر و ضعیف و بی حال شده ام خودم نمی توانم متصدی امور آنها باشم ، غلامان نیز آن طور که باید مراقبت نمی کنند و از عهده این کار به خوبی بر نمی آیند. هارون گفت : هرگز ، هرگز ، با اشاره موسی بن جعفر (ع) این کار را کرده ای ؛ گفتم مرا با موسی بن جعفر (ع) چه کار است ، گفت دروغ می گویی اگر حق همنشینی تو نبود هم اکنون تو را می کشتم. مجالس المومنین قاضی نورالله شوشتری صفحه 391 ؛ پند تاریخ جلد 4 صفحه 85

حضرت صادق (ع) میفرماید کسی که باقی بودن ستمکاران را دوست دارد پس دوست داشته که در زمین معصیت خدا بشود.{ تجارت وسائل الشیعه باب 73 }

و در معنی آیه شریفه (( میل به ستم کاران نکنید که آتش به شما میرسد )) فرمود آن است که شخصی نزد سلطانی می آید پس دوست میدارد زنده ماندنش را به مقداریکه دستش را به کیسه کرده مبلغی به او بدهد { تجارت وسائل الشیعه باب 73 } خلاصه دوستی بقاء ستمگر به همین مقدار کم هم رکون به ظالم است.

4- کمک به ستمگر غیر حرفه ای

کمک کردن در ظلم ستم کننده ای که ستمگری حرفه و پیشه اش نباشد بلکه تصادفا در موردی یا مواردی به کسی ظلمی بکند ، دیگری را بناحق بزند یا آبرویش را بریزد یا مالش را بناحق ببرد ، حقش را اداء نکند ، شبهه ای در حرمت کمک کردن چنین ظالمی در ظلمش نیست یعنی کسی که میداند این شخص در این مورد ظالم است و با وجود این او را یاری و مدد کند تا به مقصود ستمگریش برسد البته حرام بلکه از گناهان کبیره است زیرا خود ظلم کردن از کبائر و جزء گناهانیست که خداوند در قرآن مجید به آن وعده عذاب داده است و میفرماید (( ما برای ستمگران آتشی آماده کرده ایم که اطرافش ایشان را احاطه میکند و اگر اظهار تشنگی کنند و آب بخواهند آبی که در نهایت گرمی و جوش باشد به آنها می دهند که نزدیک دهان خود که می آورند گوشت صورتهایشان را بریان میکند بد آبی است که به آنها می دهند و بدجائی است که آنها را جای می دهند )) سوره کهف آیه 29 ؛ و یاری کننده ظالم در ظلمی که میکند با شخص ستمگر از جهت گناه مساویست چنانچه حضرت صادق (ع) میفرماید ستم کننده و یاری کننده اش و کسی که به ستمش راضی باشد هرسه شریک اند { تجارت وسائل باب 42 } یعنی در وزر و معصیت ستم مساوی هستند و قریب به همین مضمون از حضرت باقر (ع) روایت شده است.

رسول خدا (ص) میفرماید : (( کسی که بیعت با امام (ع) را نقض کند یا اینکه پرچم گمراهی را بلند کند یا دانشی که آشکار کردنش واجب باشد پنهان کند یا مالی را بناحق حبس کند یا ستمکاری را در ستمش کمک نماید در حالیکه میداند که او ستمکار است پس از دین اسلام خارج شده است )) {{تجارت مستدرک الوسائل ابواب ما یکتسب باب 35 }}

در حدیث معراج ضمن بیان کلماتی که بر درهای جهنم نوشته شده میفرماید : (( بر درب چهارم جهنم این سه جمله نوشته شده خدا ذلیل کند کسی را که اسلام را خوار کند و کسی که اهل بیت پیغمبر (ص) را خوار کند و کسی که ستمکاری را بر ستمی که بر مردمان میکند یاری کند )) { تجارت مستدرک باب 35 }

و بالجمله از آیات و روایات این طور استفاده میشود که ظلم گناه کبیره و یاری کننده ستمگر در ظلمش نیز در معصیت با او یکی است به علاوه یاری کننده ستمگر یکی از بزرگترین واجبات خدا را که نهی از منکر باشد ترک کرده بلکه در حقیقت منافق شده است بواسطه اینکه عملا امر به منکر نموده و این از صفات منافقین است چنانچه در قرآن مجید میفرماید : (( مردان و زنانیکه منافقند بعضی از آنها بعضی را امر به منکر میکنند و از معروف باز میدارند )) سوره برائت آیه 86

باید از ستم جلوگیری کرد

اگر مسلمانی ببیند ستمگری به دیگری ظلم میکند واجب است او را باز دارد در صورتیکه شرایط نهی از منکر جمع باشد چنانچه پیغمبر اکرم (ص) میفرماید : (( یاری کن برادر مسلمانت را ستمگر باشد یا ستمدیده ، گفته شد یا رسول الله (ص) اگر ستمی بر او شود او را یاری می کنیم اما اگر ستم کند چگونه او را یاری کنیم فرمود : دو دستش را بگیرید و نگذارید ستم کند اگر چنین کردید در حقیقت او را یاری کرده اید )) { انوار نعمانیه جلد 3 صفحه 44 } یعنی مانع آلوده شدنش به وزر و گناه شده اید.

یاری کردن ستمگر غیر حرفه ای در غیر ستم

یاری کردن چنین ستمگری در سایر جهات مباح وقتی حرام میشود که سبب جرات آن شخص بر تکرار یا شدت ظلم بشود یا باعث پشیمان نشدن و توبه نکردنش از ظلمی که کرده شود خلاصه از باب وجوب نهی از منکر کمک کردن به ظالم در سایر امور ، حرام میشود لکن اگر کمک کردنش در غیر ظلم ، کوچکترین اثری در ظلم کردنش ندارد ( اثباتا و نفیا _ ابتداء و استمرارا ) نداشته باشد حرام نیست بنابراین کمک به ظالم در غیر جهت ظلم اگر از موارد نهی از منکر نباشد حرام نیست.

5 - کمک در گناه هم نباید کرد

یاری کردن گناه کاری که گناهش غیر از ظلم (به دیگری)باشد مانند ترک نماز و روزه و شرابخواری و زناکاری و قماربازی و غیره و در اول بحث ذکر شد که در آیات و اخبار هر گناهکاری را ظالم خوانده و ستمگر به خویش نامیده است بنابراین هرکس دیگری را در گناه و معصیتی که میکند یاری کند کمک ظالم کرده و یقینا حرام و در وزر و عقوبت آن گناهکار شریک است چنانچه در قرآن مجید میفرماید (( یکدیگر را یاری کنید در نیکی ( ایمان و احسان به بندگان خدا در عبادات و معاملات ) و تقوی ( حفظ دیگری از متضرر شدن یا ضرر رساندن به دیگری ) و یاری نکنید یکدیگر را بر گناه کردن و ستم کردن ( اثم معصیتی است که به غیر نرسد و عدوان گناهی است که به دیگری برسد ) و از خداوند بترسید بدرستیکه خدا سخت عقوبت است )) { سوره مائده آیه 2 ؛ به مناسبت سخت عقوبت بودن خداوند که ذکر شد در حدیث است که اگر اهل دوزخ را در میان آتش دنیا جا دهند از راحتی خوابشان می برد و از آن آسایش پیدا میکنند }

و تمام دلیل های وجوب نهی از منکر و تهدیدهایی که بر ترک آن رسیده و ذکر میشود نیز شامل این مورد است.

یاری کردن در گناه دو قسم است : 1- کسی که میخواهد گناهی بکند مقدمه ای از مقدمات آنرا برایش آماده کند مثلا انگور خود را به سازنده شراب برای شرابسازی بفروشد.

2- شخص مقدمه حرام را فراهم میکند و قصدی هم ندارد که آن شخص حرام را مرتکب شود لکن طوری است که اگر این مقدمه را فراهم نکند آن حرام واقع نمی شود مثلا صاحب انگور به سازنده شراب انگورش را میفروشد و قصدی هم ندارد که آنرا شراب کند لکن چون فروشنده انگور مثلا منحصر به این شخص است به طوری که اگر نفروشد سازنده شراب معطل می ماند ( زیرا جای دیگری انگور نیست یا نمی فروشند یا در دسترس نیست ) در این صورت هم قطعا فروختن انگور حرام است هر چند فروشنده قصد ندارد انگورش را برای شراب بدهد زیرا فروش انگور در این صورت در عُرف (( اعانت به شراب سازی )) است.

یاری کردن گناهکار در غیر گناه

کمک کردن گناهکار در غیر جهت گناهش مثل اینکه به شرابخوار یا نماز نخوان قرض بدهد یا در مواقع ضرورت و لزوم فریاد رسی کند و زیاد هم برای مردم اتفاق می افتد و تشخیص تکلیف در این قبیل موارد بسیار مشکل است زیرا از موارد تزاحم حقوق است چون از یک طرف امر شده که از اهل معصیت باید رو برگرداند چنانچه امیرالمومنین (ع) میفرماید پیغمبر (ص) به ما امر فرمود که باید در برخورد با گناهکاران تُرشروئی کنیم { وسائل الشیعه } و حضرت صادق (ع) در توبیخ بعضی از اصحاب خود فرمود (( به شما می رسد که کسی از شیعیان گناهی مرتکب میشود پس او را باز نمی دارید و معاشرتتان را از او نمی بُرید و او را نمی آزارید تا آن گناه را رها کند )) { تهذیب }

و نسبت به خصوص بعضی از گناهان روایات شدیدی رسیده مثلا کسی که نماز نخوان را به لقمه نانی یا پوششی یاری کند مثل این است که هفتاد پیغمبر را کشته که اولشان آدم و آخرشان ( محمد (ص) ) است { لئالی الاخبار باب 8 } و در خبر دیگر از پیغمبر (ص) است کسی که نماز نخوان را به جرعه آبی یاری کند مثل این است که با من و با تمام پیغمبران جنگیده است { لئالی الاخبار باب 8 صفحه 395 }

و نیز فرمود کسی که در صورت نماز نخوان بخندد مثل این است که هفتاد مرتبه خانه کعبه را خراب کرده است { لئالی الاخبار باب 8 صفحه 395 }

و روایات دیگری که به این مضمون است و همچنین درباره معاشرت و مصاحبت با شرابخوار قطع کننده رحم و دروغگو تهدیدهای زیادی رسیده است.از طرف دیگر روایات بسیاری در لزوم رعایت حق مومن و دوستان اهلبیت (ع) و رحم و سادات و همسایه و غیر اینها و وجوب محبت آنها و مصاحبت کردن با آنها رسیده و ظاهر این روایات اختصاص به اهل تقوا ندارد یعنی رعایت حق رحم واجب و قطع رحم حرام است به طور کلی هر چند اهل تقوا نباشد چنانچه در قطع رحم و عقوق والدین گذشت که هر چند از کافر یا فاجر باشند عقوق والدین و قطع رحم حرام است و نسبت به سادات هم رسیده که (( نیکانشان را برای خدا احسان کنید و بدانشان را هم به خاطر من)) { در کتاب کلمه طیبه مرحوم نوری صفحه 330 از شهید اول در کتاب درة الباهره و غیر او نقل کرده و در کتاب فضائل السادات به این عبارت نقل شده : اکرموا اولادی الصالحون لله و الطالحون لی. }

و درباره دوستان آل محمد (ص) حضرت رضا (ع) میفرماید : (( دوست بدار آل محمد را هر چند فاسقی و دوست بدار دوستان ایشان را هر چند فاسق باشند )) { دارالسلام نوری جلد 2 صفحه 203 }

و درباره همسایه رسیده (( اگر مسلمان باشد دو حق دارد و اگر رحم باشد سه حق پس اگر همسایه کافری باشد حق همسایگی او باقی است )) { کتاب حج مستدرک باب 72 صفحه 79 }

بنابراین باید دوستان اهل بیت (ع) را دوست داشت و آنها را یاری کرد و حاجتشان را برآورد هرچند صاحب تقوی نباشند و سادات را باید گرامی داشت یا رعایت رحم را باید کرد هر چند معصیتکار باشد بنابراین تکلیف چیست ؟

جمع و گرنه اهم

در صورت تزاحم حقوق و توجه چند تکلیف مختلف در مرتبه اول اگر میسر است جمع باید کرد و همه را اطاعت و امتثال نمود و در صورتیکه جمع میسر نباشد و ناچار است که یکی را عمل کند و دیگری را ترک باید ملاحظه اهم و مهم را بکند یعنی هر یک از آن دو تکلیف نزد شارع مقدس مهم تر است آن را بر تکلیف دیگر مقدم بدارد مثلا اگر در روزه واجب معین باشد و بچه در آب غرق شود بطوریکه منحصرا باید این شخص سر زیر آب کند و او را نجات دهد در این صورت دو تکلیف مختلف که قابل جمع نیست به این شخص متوجه شده یکی حرمت سر زیر آب کردن چون روزه است و دیگر وجوب نجات دادن نفس محترم که متوقف به سر زیر آب کردن است پس یک عمل از جهتی واجب و از جهتی حرام است.شکی نیست که نجات یافتن نفسی از هلاکت در نظر شارع مهم تر و مقدم بر شکستن روزه که قابل تدارک ( قضا گرفتن ) است می باشد ، بنابراین باید سر زیر آب کند و بچه را نجات دهد و گناهی هم نکرده است بلکه به دستورش عمل کرده و اجر هم دارد.

نهی از منکر مهمتر و مقدم است

وقتی که این مطلب دانسته شد معلوم میشود که امر به معروف و نهی از منکر به نص آیات و روایات از واجبات مهم خداست که در صورت تزاحم با بعضی از حقوق واجب شکی در مقدم بودن آن نیست مثلا هرگاه پدر و مادر یا فرزند یا سایر اقارب ، نماز نمی خواند یا گناهی میکند و حالشان جوریست که اگر نیکی به آنها نکند یا وقتی که نیازمندند کمکشان ننماید از کردار زشت خود دست برمیدارند یا نمازخوان میشوند در این صورت از جهت نهی از منکر واجب میشود که نیکی نکند و به رَحِم کمک ننماید.

و مثل اینکه سیدی شراب میخورد اگر احسان به او را ترک کند او هم شرابخواری را رها میکند همچنین است حال همسایه و دوستان اهلبیت علیهم السلام و به طور کلی در صورتی که ترک احسان نافع باشد واجب میشود ولی اگر به ترک نیکی و کمک هیچ متنبه نشود و حاضر به ترک آن گناه نمی گردد حرمت احسان و کمک معلوم نیست زیرا وقتی کمک به معصیتکار حرام بود که اگر کمک نمی کرد او هم گناه را رها میکرد ( یعنی از جهت نهی از منکر بود ) ولی اگر کمک کردن و نکردن ، احسان کردن و نکردن در ترک نشدن گناه یکسان است حرمت آن از باب نهی از منکر ساقط میشود و از جهت دیگر هم معلوم نیست مثلا حرمت کمک نماز نخوان که ذکر شد در صورتیست که کمک نکردنش سبب نماز خواندنش بشود پس اگر والدین یا اقارب شخص نماز نمیخوانند و به ترک احسان هم نماز خوان نمی شوند در این صورت حرمت قطع و عقوق آنها به حال خود باقیست.

رعایت مراتب باید بشود

ناگفته نماند آنچه از تقدم ترک کمک و احسان از باب نهی از منکر بر سایر حقوق (( مانند حق رحم و سیادت و همسایگی و غیره )) گذشت در صورتیست است که اولا شرائط وجوب نهی از منکر (( که از آنجمله احتمال تاثیر است )) موجود باشد و ثانیا مرتبه پائین تر از ترک کمک بی فایده باشد چون در نهی از منکر به تفصیلی که می آید { برای خواندن مطالب امر به معروف و نهی از منکر به کتاب گناهان کبیره شهید آیت الله دستغیب (ره) مراجعه شود } باید رعایت مراتب بشود یعنی تا ممکن است مرتبه سهل تر را بگیرد و به مرتبه شدیدتر تجاوز نکند بنابراین اگر در موردی طوری باشد که با اعانت و احسان نهی از منکر کرد مثلا اگر پدر یا فرزند شخص نماز نمیخواند و از راه محبت و احسان (( چنانکه بیشتر هم همین طور است چون الانسان عبید الاحسان )) بیشتر احتمال داده میشود که نماز خوان بشود تا اینکه آنها را ترک کنند و کمکشان نکنند واجب است در این مورد کمک و احسان کند.

و خلاصه مطلب در صورتیکه احسان و کمک هیچ ربطی به گناه آن شخص نداشته باشد (( وجودا و عدما و استمرارا )) حرمت آن معلوم نیست بلکه در بعضی از مواردی که از جهاتی حقوق مسلم شرعی باشد آن اعانت و احسان واجب و ترک آن حرام است.

گناهان کبیره { از تالیفات شهید آیت ا… دستغیب ره } جلد 2 صفحه 35 الی 60


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

مولا علی (ع) و رعایت همسفری با یهودی
روایت است مولا علی (ع) در سفری رو به کوفه می آمدند در میان راه ، یک نفر با حضرت همراه شد ، در راه حضرت از اسم و رسم و مذهبش پرسید گفت : من اهل فلان روستا نزدیک کوفه هستم و مذهبم یهودی است.حضرت فرمود : من هم عربی ساکن کوفه هستم و و مسلمانم. در هنگام راه ، یهودی شروع به صحبت کرد ، بر سر دو راهی که رسیدند ، راهی که به کوفه و راهی که به روستای یهودی می رفت ، حضرت هم همراه یهودی در راه روستایش به راه ادامه دادند.ناگهان یهودی متوجه شد ، گفت : مگر شما به کوفه نمی روی ؟ فرمود : چرا ، گفت راه کوفه از طرف دیگر بود مگر شما متوجه نشدید ؟ فرمود : چرا همانجا متوجه بودم ولی چون با تو همسفر بودم خواستم حق هم صحبتی و هم سفری را رعایت کرده باشم و چند قدمی تو را بدرقه کرده باشم . یهودی تعجب کنان پرسید آیا این مسلک شخص شما است یا وظیفه دین شما است ؟ این طور حقوق را رعایت کردن مربوط به دین شما است ؟ فرمود مسلک و دین ما است.یهودی در فکر فرو رفت که این چه دینی است که تا این حدّ حقوق را رعایت می نماید.روز دیگر به کوفه آمد نزدیکیهای مسجد کوفه دید عرب دیروز که هم سفرش بود ، جمعیت انبوهی اطرافش را گرفته اند و مورد احترام همگان است ، پرسید این آقا کیست گفتند : خلیفه مسلمین و امیرالمومنین (ع) است.فکری کرد این آقا رئیس مسلمین بود که دیروز این قدر با من تواضع می کرد ؟ روی دست و پای علی (ع) افتاد و مسلمان شد و از شیعیان خاص گردید.

آیا حقوق هم دیگر را رعایت کرده ایم ؟

ندانم ما پس از عمری که خود را شیفته علی (ع) می دانیم ، آیا آنچه دستور فرموده اند رعایت حقوق همدیگر را می کنیم ، اگر رعایت حقوق همدیگر را کردید ، هم دنیایتان خوب می شود و هم آخرتتان و گرنه : خسرالدنیا و الآخرة { هم در دنیا و هم در آخرت زیانکارید } کتاب مظالم صفحه 54 الی 56 ، از تالیفات شهید حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب (ره)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

آدابی در مجلس مومن

در باب آداب اخوت و حقوق برادری ، مادامیکه مومن حرف می زند ، وسط حرف او حرف نزن ، امر شده باید صبر کنی وقتی حرف زدنش تمام شد ، آنگاه اگر می خواهی جوابی بده و حرفی بزن - دیگر آنکه چیزی که آن مومن را به خشم می آورد نگو و اگر خدای نکرده مومن به خشم آمد باید او را آرام کنی ، لذا در روایت دارد.او را از خشم بپوشاند به عذر خواهی ، به خواهش به هر طوری است بالاخره در خشم نماند و مجلس به خیر تمام گردد.

دیگر آنکه در مجلس که با مومن نشستی حق نداری هر چیزی از او دیدی جای دیگر بگوئی حکایتی برایتان بگویم از فتوت و جوانمری

یک عُمر خود را به کَری می زند

نوشته اند در حالات شیخ حاتم اصم ، عالمی بوده در خراسان و منصب قضاوت داشته است ، زنی از محترمات خراسان می فرستد خدمت شیخ که من تنها با شما صحبتی دارم راجع به محاکمه ای بوده ، وقت خصوصی می گیرد و به اندرون خانه شیخ حاتم می آید و شروع به صحبت می کند در هنگام صحبت بی اختیار باد معده ای از او خارج می شود.البته زنی که شرف دوست است ، زنی که صاحب عنوان است برایش چنین پیش آمدی بشود خیلی شرمسار می گردد و آن هم برابر عالم و قاضی شهر.همین طور که این زن حرف می زد ، شیخ گفت : شما مگر نمی دانید من مدتی است گوشم سنگین است من نمی فهمم شما چه می گوئید ، داد بزن ، تا من بشنوم ، زن گفت آقا شما از ِکی گوشتان سنگین شده است ؟ گفت مگر خبر نداری ! مدتی است چنین شده ، هرچه از اول تا حالا حرف زدی من نشنیده ام ، داد بزن تا بشنوم ، زن خوشحال شد که الحمدلله شیخ گوشش کَر بوده و صدای باد معده مرا نشنیده است که به اصطلاح اسباب سر بزیری ما بشود ، بالجمله شیخ نه فقط در آن مجلس ، بعد هم همین قِسم مدتها خودش را به کَری زده بود که درست نمی شنود ، لذا مشهور شد به حاتم اصم ، نوشته اند اصلش این بنده خدا اصم یعنی کَر نبوده خودش را به کَری زده بود برای اینکه مبادا زن بشنود و خجالت بکشد.

خلاصه راز کسی را فاش نکند ، چیزی از کسی دید نقل نکند ، از رسول خدا (ص) روایت است { المجالس بالامانة } {مجلسها امانت است} حتی عیب مُرده ، غَسال بدن میتی {مرده ای } راغُسل می دهد اگر عیب و نقصی دید واجب است نگوید.تفسیر سوره حُجرات صفحه 161 { از تالیفات حضرت آیت ا… شهید سید عبدالحسین دستغیب (ره) }


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

آه فقیر گیرا می شود

یکی از رفقا ذکر می کرد در مصر روزی فقیری در مغازه یکی از میلیونرها آمد ولی صاحب مغازه چیزی به او نداد و فقیر را دلشکسته روانه کرد ، گویا فقیر هم گریان شده و نفرین کرده و گفته بود بترس از روزی که مثل من بشوی پس از مدتی عده ای از دشمنان ملک فاروق بُمبی در همان نقطه برای ماشین شاه منفجر کردند ، این صاحب مغازه را تهمت زدند مالش را توقیف و خودش را زندانی کردند پس از خلاصی از زندان به گدائی افتاد.

( و یجزی الذین احسنوا با لحسنی ) تا جزاء دهد هرکس را که احسان نموده به حسنی - حسنی صفت است برای موصوفش ، برای موصوفش دو وجه است : یکی خدا جزاء دهد به کسی به پاداش نیک تری - یعنی تو خوبی کرده ای ، خدا خوبی بهتر به تو خواهد کرد دیگری در بدی مثل بدی تو جزاء خواهد داد نه بدتر و اما وجه دیگر آنکه موصوفش که محذوف است عاقبت باشد یعنی ویجزی الذین احسنوا ( بالعاقبة ) الحسنی خدا جزاء بدهد به کسانیکه نیکی کردند به عاقبت نیکی یعنی عاقبت به خیری - اگر عاقبت بخیری می خواهی نیکی کن که شرطش اینست.

مکتوب حضرت صادق (ع)

شاهد این مطلب مکتوبی است به قلم حضرت صادق (ع) ، حضرت نوشت اگر بخواهی اینکه کار تو به خیر ختم شود ، آخر عمر با ایمان بروی در حالتی بمیری با بهترین اعمال - اول آنکه خدا را بزرگتر از این بدان که نعمتش را صرف در معصیتش کنی.

زبان مگر نعمت خدا نیست ؟ چشم نعمت خداست ، گوش نعمت است و هکذا تا برسد به مال و اولاد مبادا در حرام صرف بشود و مغرور گردی به حلم خدا دوم آنکه هرکس را دیدی که اظهار دوستی ما اهل بیت را می کند تو اکرامش کن او را گرامی بدار خواه راست بگوید خواه دروغ بگوید به نیت خودت با تو معامله می شود و اگر راست می گوید که چه بهتر - اگر این طور کردی عاقبت به خیر خواهی شد. معراج { از تالیفات شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب ره } صفحه 152 الی 155


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

گناه جلوی خیر را می گیرد

در روایت دارد که شخص یک گناه می کند رزقش کم می شود ، گناهی می کند برای نماز شب بیدار نمی شود ، بالعکس حسنه ای انجام می دهد دنبالش حسنه ای از او سر می زند ، قطع نظر از جزای آخرت در همین دنیا هم جزا نزد اهل بصیرت متحقق است- شخصی می آید خدمت امیرالمومنین (ع) عرض می کند که شش ماه بود من عادت داشتم به تهجد و شش ماه است که خوابم می برد و برای نماز شب بیدار نمی شوم (( حضرت (ع) فرمود : گناهانت بر گردنت غُل شده )) ؛ چه کارها که انسان می کند ، مثلا اُف به روی مادر می کند چقدر از خیرات باز می ماند ، اجمالا از صبح که بر می خیزد تا شب که می خوابد همه کارهایش را حسابی است - اگر پولی به گدائی داد ، بلائی از او رفع می شود ، چاهی جلوی او است از افتادن در چاه برکنار می ماند ، بالعکس پولی داشت به فقیر بدهد و نداد یک دفعه به زمین می خورد و سرش می شکند و پولها را برای مداوا خرج می کند ، صدقه از تلف شدن مال هم جلوگیری می کند.

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

ثروتمندی جوان عابد

و اما راجع به عاقبت به خیری برای مثال حکایتی است که به یک جوان عابد اسرائیلی در خواب خبر دادند که خدا در نصف عمر تو را غنی { ثروتمند } و نصف دیگر فقیرت می نماید و انتخاب اینکه اول فقر باشد یا غنا { ثروتمندی } به عهده خودت است - در عالم خواب گفت مرا زنی است و باید با او مشورت کنم ( اینکه گفته اند با زن مشورت نکنید مشورت با زنانی است که عقلشان ضعیف و اهل شهوتند نه زنان صالحه که در عقل کم از مردان نیستند ) بالجمله وقتی که بیدار شد با زن صالحه اش مشورت کرد ، زن صالحه گفت بهتر است که نصف اول عمرت غنی شوی ، مرد گفت آخر عمر ضعیف می شوم ، زن گفت این طور بهتر است ، او هم قبول کرد ، از فردا غنی { ثروتمند } شد و مال می آمد زن گفت : خدا از آن طرف مال می دهد تو از این طرف انفاق کن در راه خدا - کم که نمی شود هرچه بدهی باز می آید چون وعده داده اند ، خلاصه نصفه اول عمرش تمام شد تاریخی رسید که بایستی از آن تاریخ به بعد فقیر شود ولی دید نه همانطور غنی { ثروتمند } است و مال می آید عرض کرد خدایا چطور شد که فقیر نشدم - در عالم رویا به او گفتند : چون در راه ما انفاق کردی ما بقی عمرت را هم غنا قرار دادیم یعنی در مقابل خوبی خوبی و در برابر بدی بدی است. معراج { از تالیفات شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب ره } صفحه 156

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

بهترین خَلقِ خدا هم خوراک پیغمبر (ص) می شود

خبر مشهوری که علامه مجلسی (ره) در جلد 9 بحارالانوار از شیعه و سنی نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود : ای علی (ع) دوستی تو ایمان و دشمنی تو کفر است.

در هر دلی که دوستی علی (ع) است ایمان هم در آنجا است و هرجا که بغض علی (ع) است از ایمان خبری نیست.

بهترین خَلقِ خدا هم خوراک پیغمبر (ص) می شود

خبری که نزد علمای شیعه و سنی مُسَلم است به یادتان بیاورم ، انس بن مالک خادم پیغمبر (ص) گفت : در خدمت رسول خدا (ص) بودم ، مرغ بریانی آماده شده بود و پیغمبر (ص) می خواست میل کند ، دست به دعا برداشت و گفت خداوندا دوست ترین بندگان نزد خودت را بفرست تا با من هم خوراک گردد.

انس گوید فاصله ای نشد که صدای دَر بلند شد ، رفتم دیدم علی بن ابیطالب (ع) است.

خود انس گوید من مایل نبودم چنین شود ، یعنی علی (ع) به عنوان دوست ترین خلائق نزد خداوند با پیغمبر (ص) هم خوراک گردد ، پرسیدم چه فرمایشی دارید ؟

حضرت فرمود : می خواهم خدمت پیغمبر (ص) برسم.

گفتم پیغمبر (ص) فعلاً سرگرم است وقت دیگری تشریف بیاورید علی (ع) رفت ، مرتبه دوم پیغمبر (ص) گفت : خدایا دوست ترین بندگانت را بفرست تا با من هم خوراک گردد.

طولی نکشید که مجدداً صدای در بلند شد و مانند دفعه ی قبل انس مانع ورود حضرت شد.

مرتبه سوم باز پیغمبر (ص) دعا کرد و صدای دَر بلندتر شد به قِسمی که خود رسول خدا (ص) شنید و دیگر انس جرات نداشت مانند دفعات قبل بکند و علی (ع) وارد شد.

رسول خدا (ص) پرسید یا علی (ع) چطور دیر آمدی ؟ عرض کرد این بار سوم است که آمده ام.

رسول خدا (ص) به انس فرمود : چرا مانع ورود علی (ع) شدی ؟ انس راستش را گفت که من خوش داشتم این فضیلت برای بستگان خودم باشد و یکی از آنها با شما هم خوراک گردد. اصول دین از تالیفات شهید آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب (ره) صفحه 662 الی 663


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

وصایا و مواعظ امیرالمومنین (ع

از مرگ گریزی نیست : مولا امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند : همه از مرگ فرار می کنند ولی عاقبت به آن می رسند.هرکس سعی می کند نمیرد ولی فایده ندارد و عاقبتِ این زندگی مرگ است ، می بینید تا یک بیماری پیش می آید ، چطور دنبال طبیب و دارو می دویم اما آخر در همین جنگ و گُریز ، گرگ اجل گلویمان را میفشارد.

سفارش علی (ع) ، شرک نَوَرزید : ( و اما وصیتی الیکم فالله لاتشرکوا به شیئا ) اما نخستین سفارش من به شما این است که به خدا شرک نَوَرزید ، تنها خدا را بپرستید ، حیات از خدا موت هم از خدا ، رزق از خدا و همه چیز از خدا ، از غیر خدا کاری ساخته نیست ، پس چرا برای خدا شرک بِوَرزید ؟ خضوع و خشوع تنها برای خدا باشد ، غیر خدا را نپرستید ، هوای نفس را کنار بگذارید و برای میل خودتان کار نکنید ، مثل خود علی (ع) باشید.

از علی (ع) آموز اخلاص عمل : مکرر شنیده اید وقتی عمروبن عبدود را با ضربه ای که علی (ع) زد انداخت و روی سینه اش نشست تا سَرِ آن شجاع روزگار و پهلوان نامدار را جدا سازد ، آب دهان بر صورت مبارکش انداخت ، علی (ع) برخاست و مقداری راه رفت آن وقت بازگشت و سر او را جدا کرد.

پس از آنکه علت این کار را از او پرسیدند ، فرمود او مرا به خشم آورد ، ترسیدم اگر در آن وقت سرش را جدا سازم ، برای هوای نفسم باشد.آری ، علی (ع) مرد اخلاص است ، تا این حد مواظب است که شرک نَوَرزَد ، میل خودش را در عبادت دخالت ندهد.

اگر کسی کاری بکند تا مردم ببینند یا بشنوند و به او بارک الله بگویند ، این شرک است ، ریاء و سمعه است.

اصول دین { بخش امامت ، از تالیفات شهید دستغیب (ره) } صفحه 692 الی 693


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

یک سال ناراحتی به خاطر پرداخت نکردن حق الناس

مرحوم حاجی نوری در کتاب دارالسلام از مرحوم حاج سید محمد از علمای بزرگ اصفهان نقل نموده که ایشان فرموده بود ، پس از یکسال از مرگ پدرم شب در عالم روءیا { خواب } او را دیدم احوالش را پرسیدم گفت : تا کنون گرفتار بودم حالا راحت شدم .عرض کردم عجب !! سبب گرفتاریتان چه بود ؟ فرمود : هیجده قِران به مشهدی رضای سقا بدهی داشتم و فراموش کردم وصیت نمایم تا به او بدهند از وقتی که مُردم تا کنون گرفتار بودم ولی دیروز مشهدی رضا مرا حلال کرد ، لذا راحت شدم.

جناب سید محمد از نجف اشرف که این خواب را می بیند به برادرانش در اصفهان می نویسد که من چنین خوابی دیدم تحقیق کنید اگر پدرم به کسی بدهی دارد بپردازید.دنبال سقاباشی می روند از او قضیه را می پرسند می گوید ، آری من مبلغ هیجده قِران طلبکار بودم و پس از مرگ آن بزرگوار چون سند نداشتم پولم را مطالبه نکردم چون بی فایده بود و از من طلب سند می کردند تا یکسال گذشت در فکر رفتم که سید هر چند کوتاهی کرد و به من سند نداد و وصیت هم نکرد که قرض او را وُراث اداء نمایند ، ولی به خاطر جدش او را حلال می کنم تا گرفتار نباشد.

فرزندان آن مرحوم هیجده قِران را به او می پردازند ولی سقا نمی گیرد و می گوید چیزی را که بخشیده ام نمی توانم بگیرم.

بهشت جاودان ( تفسیر سوره شریفه الرحمن ) صفحه 288 { از تالیفات حضرت آیت ا… شهید سید عبدالحسین دستغیب (ره) }


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

مهمترین اعمال این ماه

شب اوّل:

این شب به نام «لیلة المبیت» مزیّن است، در این شب یک حادثه مهمّ تاریخى واقع شد و آن این که در سال سیزدهم بعثت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مکّه به قصد هجرت به سوى مدینه، از شهر خارج شد و در «غار ثور» پنهان گردید و امیر مۆمنان على(علیه السلام) براى اغفال دشمنان، فداکارانه در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خوابید

آیه شریفه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ ؛ بعضى از مردمِ (با ایمان و فداکار) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است»(1) در حقّ آن حضرت نازل شد.(2)

سال هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مبدأ تاریخ مسلمانان است و تحوّلى عظیم در جهان اسلام روى داد.

1- روزه گرفتن به شكرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمۆمنان از گزند كفار و مشركان در اول ربیع‏الاول.

2- خواندن زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) در این روز.

روزه، كه براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: كسى كه روز هفده ربیع را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یكسال را مقرّر مى فرماید

روز هشتم:

در روز هشتم ربیع الأوّل، سال 206، شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) طبق روایتى واقع شده است و از همان روز، امامت حضرت صاحب الزّمان، حجّة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ آغاز گردید.(3)

در این روز شایسته است زیارت امام حسن عسکری علیه السلام خوانده شود.

روز دهم :

روز ازدواج رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) است در حالى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) 25 ساله بود و حضرت خدیجه(علیها السلام)40 ساله. به همین مناسبت روزه این روز به عنوان شکرگزارى مستحب شمرده شده است.(4)

روز دوازدهم:

این روز مطابق نظر مرحوم شیخ کلینى و مسعودى و همچنین مشهور میان اهل سنّت، روز ولادت با سعادت نبىّ مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)است.(5)

همچنین در این روز، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بعد از 12 روز که مسیر راه میان مکّه و مدینه را پیمود وارد مدینه گردید.(6) و نیز روز انقراض دولت بنى مروان در سال 132 است.(7)

اعمال مستحب در این روز به شكرانه انقراض دولت اموی دو مورد است:

1- روزه گرفتن.

2- دو ركعت نماز مستحبی كه در ركعت اول بعد از حمد، سه بار سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سه بار سوره توحید خوانده می‏شود.
ربیع الاول

روز چهاردهم:

در سال 64 در چنین روزى، یزید بن معاویه به هلاکت رسید.(8)

وى پس از سه سال و نُه ماه خلافت که همراه با جنایات عظیمى بود - که مهمترین آن واقعه کربلا و شهادت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) و یارانش مى باشد - در سنّ سى و هفت سالگى در منطقه «حوران» زندگى ننگینش به پایان رسید جنازه اش را در دمشق دفن کردند ولى اکنون اثرى از او نیست.(9)

شب هفدهم:

طبق روایات مشهور شیعه، شب ولادت حضرت خاتم الانبیا، رسول معظّم اسلام(صلى الله علیه وآله) است و شب بسیار مبارکى است.(10)

1) غسل به نیّت روز هفدهم ربیع الاوّل.(فلاح السائل، صفحه 61 )

2) روزه: كه براى آن فضیلت بسیار نقل شده است، از جمله در روایاتى از ائمّه معصومین(علیهم السلام)آمده است: كسى كه روز هفده ربیع را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه یكسال را مقرّر مى فرماید.(اقبال، صفحه 603 )

3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مۆمنان و به زیارت مشاهد مشرّفه رفتن.(همان مدرک )

4) زیارت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دور و نزدیک در روایتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زیارت كند مانند كسى است كه به هنگام حیاتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانید مرا از نزدیك زیارت كنید، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستید (كه به من مى رسد).(همان ص 604)

5) زیارت امیر مۆمنان، على(علیه السلام) نیز در این روز مستحب است با همان زیارتى كه امام صادق(علیه السلام) در چنین روزى كنار ضریح شریف آن حضرت(علیه السلام) وى را زیارت كرد.(همان مدرک، صفحه 608 ) (این زیارت در بخش زیارات، مفاتیح آمده است).

6) تكریم، تعظیم و بزرگداشت این روز بسیار بجاست، مرحوم «سیّد بن طاووس»، در اقبال، در تكریم و تعظیم این روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) سفارش بسیار كرده است.()

بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما “آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم”

بنابراین، سزاوار است مسلمین با برپایى جشن ها و تشكیل جلسات، هرچه بیشتر با شخصیّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، سیره و تاریخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گیرند.

همچنین یکسال قبل از هجرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، در چنین شبى معراج آن حضرت صورت گرفت.(11)

روز هفدهم:

همان گونه که گفتیم مشهور میان علماى امامیّه آن است که روز هفدهم ربیع الأوّل، روز ولادت با سعادت رسول خدا حضرت محمّد بن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) است و معروف آن است که ولادتش در مکّه معظّمه، واقع شده است، و زمان ولادتش هنگام طلوع فجر، روز جمعه، سنه عام الفیل بوده است.(12) (عام الفیل سالى است که ابرهه با لشکرش که بر فیل سوار بودند به قصد تخریب کعبه آمد، ولى همگى نابود شدند).

همچنین در چنین روزى در سال 83 هجرى قمرى، ولادت امام صادق(علیه السلام) واقع شده است و از این جهت نیز بر اهمّیّت این روز افزوده شده است.(13)

ماه ربیع الأوّل گرچه آغاز آن آمیخته با خاطره غم انگیز و اندوهبار شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)است، ولى از آن جا که میلاد مبارک حضرت ختمى مرتبت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مطابق روایت معروف، در هفدهم این ماه و طبق روایت غیرمعروف، در دوازدهم آن واقع شده و میلاد حضرت صادق(علیه السلام) نیز در هفدهم این ماه است، ماه شادى و جشن و سرور است.

از آن جا که هجرت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که سرچشمه دگرگونىِ عمیق در جهانِ اسلام و عزّت و شوکت مسلمین شد، و همچنین داستان «لیلة المبیت» در این ماه واقع گردیده، و آغاز امامت پربرکت حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) همزمان با شهادتِ پدر بزرگوارش نیز مى باشد در مجموع از ماههاى بسیار پربرکت و پرخاطره است، که سزاوار است، همه علاقه مندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.

پی نوشت ها :

1. سوره بقره، آیه 207.

2. اقبال الاعمال، صفحه 592 و تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 78.

3. کافى، جلد 1، صفحه 503.

4. اقبال، صفحه 599.

5. زاد المعاد، صفحه 412.

6. اقبال، صفحه 599 و کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 7 (حوادث سال اوّل هجرت).

7. مصباح المتهجّد، صفحه 791.

8. اقبال، صفحه 601 (سیّد بن طاووس، در همین کتاب از شیخ مفید، استحباب روزه در این روز را به خاطر هلاکت یزید نقل کرده است).

9. تتمة المنتهى، صفحه 64.

10. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.

11. اقبال، صفحه 601.

12. مصباح المتهجّد، صفحه 791 و اقبال، صفحه 603.

13. بحارالانوار، جلد 47، صفحه 1، حدیث 2.

منابع: کتاب ارزنده المراقبات مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملكى تبریزى (ره)

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »


برکات و اعمال ماه ربیع الاول
ماه محرم و صفر را پشت سر گذاشتیم با اندوه و اشک و ناله ،اشک ریختیم و دل تازه کردیم و با یاد عظمت آقا ابا عبدالله الحسین بزرگ شدیم، از خزان عفلت به برکت اشک های محرم و صفر به بهار رسیدیم و اکنون وقت آن است که در این بهار به یمن رویش دوباریمان سجده شکر به جای آوریم و این بهار را قدر بدانیم و بندگی کنیم.

ماه “ربیع الاول” همانگونه كه از اسم آن پیداست بهار ماه ها مى باشد؛ به جهت اینكه آثار رحمت خداوند در آن هویداست . در این ماه ذخایر بركات خداوند و نورهاى زیبایى او بر زمین فرود آمده است . زیرا میلاد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در این ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرینش ‍ زمین رحمتى مانند آن به خود ندیده است . چرا كه او داناترین مخلوقات خداوند و برترین آنها و سرورشان و نزدیكترین آنها به خداوند و فرمانبردارترین آنها از او و محبوبترینشان نزد او مى باشد، این روز نیز برتر از سایر روزهاست . و گویا روزى است كه كاملترین هدیه ها، بزرگترین بخشش ها، شاملترین رحمتها، برترین بركتها، زیباترین نورها و مخفى ترین اسرار در آن پى ریزى شده است .

پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) را قبول داشته و مراقب رفتار با مولایش مى باشد واجب است در این ماه به شکرانه ارازنی شدن آن نعمت بزرگ به عبادتی از سر شور و اشتیاق بپردازد،گرچه عبادات شبانه روزی عالمیان هرگز در خور چنین نعمتی نخواهد بود اما “آنچه سعی است ما در طلبش بنماییم".

 


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 22 آذر 1394نظر دهید »

ضــــــامن آهــــــو دســتم را بــگیـــر

هـرجـــــا دلــــــی شکســـــت بـه اینـجا بیاورید*اینــجا بهشـــــت شــهر خــدا،‏شهر مشــــــهد اسـت

سلام مولام…

آقای خوبم کاش بدونی چقد بیشتر از همیشه کمت دارم،چقد بهونه داره این دل دیوونه..

من دیوونه وار با رویای مشهدی شدن و قدم زدن تو خیابونهای مشهدت چشامو میبندم و چه عاشقونه توی خواب بهم میفهمونی حواست هس بهم..چه بیتاب چسبیده بودم به ضریحت و مشبکهای ضریح رو با انگشتام حلقه کرده بودم..آقا جون همون جوری که جدیدا نرده کشیدن بود،کسی منو هل نمیداد،اذیت نمیشدم واسه زیارت داشتم لای مشبکهای ضریح در گوشی درد و دل میکردم تو هم سنگ صبورم بودی..کسی فالگوش نبود که حرفامو بعدا جار بزنه..آخ آقام خیلی شیرینه خوابای رنگی حرمت..شکر،هزار بار شکر که ازم دریغشون نمیکنی..

کاش الانم بودم..کاش توی این هوا که خنکیش دل آدمو جلا میده،پنجره خونه رویاهام رو به حرمت باز میشد و هیچی کم نبود..آخ اگه اینجور بود چه دنیای شیرینی داشتم من،چقد میبالیدم به خودم.. دلم یه گوش شنوا میخواد آقا که اینا رو درک کنه..

امام رضا..خیلی دلتنگتم و خلاصه دلم همش از این صحن به اون صحن داره پرسه میزنه..غافل نباش ازم جان جواد راه دورت..

به امید دیدار مهربون


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 13942 نظر »

آشنایی با امام زمان (عج) در کلام امام رضا(ع)

امام هشتم عليه السلام، ضمن اشاره به شرايط خاص زماني و مکاني تولد امام عصر عليه السلام، به مخفي بودن جايگاه ولادت آن حضرت اشاره دارند چنانچه مي فرمايند :
«… رجُلًا خَفيَّ المَوْلِد والمَنشأ غير خَفيٍّ في نَسَبِهِ». [1] .
(حضرت مهدي عليه السلام) مردي است که عليرغم روشن بودن نسب او بر همگان، مخفيانه بدنيا مي آيد.
عليرغم بيان ويژگي ها و خصوصيات آن حضرت، امام هشتم از شک برخي افراد نسبت به آن وجود مقدس، خبر مي دهند :
«… هُوَ الّذي يَشُکُّ النّاسُ في وِلادَتِه». [2] .
او کسي است که مردم در ولادت او دچار ترديد مي شوند.
زمامداران ستمگر عباسي از ويژگي هاي آن حضرت خبر داشتند، لذا وجود مبارکش را براي سلطنت خود خطري بزرگ مي دانستند. بنابراين خانه امام حسن عسکري عليه السلام را تحت نظر داشته و درصدد بودند، به محض اطلاع از تولد فرزندي پسر براي آن حضرت، او را از بين ببرند، به همين منظور بارها به خانه امام يازدهم مأموراني گسيل مي داشتند. امّا خداوند براي درامان ماندن آن وجود مبارک، مقدّر فرمود تا آن حضرت در يک شرايط استثنايي به گونه اي بدنيا بيايد، که حتي نزديکترين افراد هم، متوجه نگردند و در نتيجه بسياري از افراد طبق فرموده امام عليه السلام در اصل تولد آن حضرت دچار ترديد شدند.
نظر به اينکه پس از تولد آن وجود گرامي تا مدتي شرايط اقتضا مي کرد که مسأله ولادت امام، همچنان مخفي بماند، لذا آن معدود افراد که از جريان تولد حضرت آگاه بودند، موظف بودند آن را در جايي اظهار نکنند، و حضرت عسکري عليه السلام نيز در اين زمينه سعي تمام داشتند، که جز بعضي از خواص، کس ديگري از آن مطلع نگردد.

حضرت رضا عليه السلام با توجّه به چنين شرايطي مي فرمود :

«لا يُري جِسمُهُ ولا يُسَمّي باسمِهِ». [3] .
جسمش (حضرت مهدي عليه السلام) ديده نشود، و نامش برده نگردد.
روايات زيادي درباره نهي از ذکر نام آن حضرت نقل شده که از بررسي مجموع آنها مي توان احتمال داد که اين امر اختصاص به زمان غيبت صغري داشته ؛ چراکه در آن ايام تهديداتي متوجه جان آن حضرت بوده است.
علي رغم اين همه دشواري ها، جهت تقويت بيشتر ايمان و اعتقاد مردم به آن وجود مقدس، بسياري از ويژگي ها و اوصاف حضرت مهدي عليه السلام توسط ائمه بزرگوار شيعه، بيان گرديده است.

از جمله، حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام در ضمن روايتي مي فرمايند :

«… بِأَبي وَاُمّي سَمِيِّ جَدّي». [4] .
پدر و مادرم بفداي او (امام عصر عليه السلام) که همنام جدّم رسول خداست.

در روايت ديگري آن حضرت را به عنوان چهارمين فرزندشان معرفي مي فرمايد :

«… الرّابعُ مِنْ وُلْدِي ابنُ سَيِّدَةِ الإماء». [5] .
امام زمان عليه السلام چهارمين فرزند من، و مادرش بهترين کنيزان است.
زماني که دعبل، اشعار جانسوز خود را در محضر امام هشتم عليه السلام قرائت کرد و در ضمن اشعار خود اشاره به ظهور امام زمان عليه السلام نمود، حضرت پس از تشويق و تأييد او، فرمودند : اي خزاعي، آيا مي داني اين امام کيست و چه موقع قيام مي کند؟ سپس حضرت رضا عليه السلام به معرفي حضرت مهدي عليه السلام پرداختند :
«يا دِعْبِلُ! الإمامُ بعدي مُحمَّدٌ ابني، وَبَعْدَ مُحمّدٍ ابنُهُ عَليٌّ، وَبَعْدَ عَليٍّ اِبنُهُ الحَسَنُ، وَبَعْدَ الحَسَن ابنُهُ الحُجَّةُ القائِمُ المُنْتَظَرُ في غَيبَته، المُطاعُ في ظهورِه، لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إلّا يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذلِکَ اليومَ حَتّي يَخْرُجَ فَيَمْلَأ الأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً». [6] .
اي دعبل! امام بعداز من پسرم محمّد، و بعد از محمّد پسرش علي، و بعد از علي فرزند او حسن، و بعد از حسن فرزندش، حجّت قائم منتظر خواهد بود، که در دوران غيبتش انتظارش را مي کشند و در زمان ظهورش، اطاعتش مي نمايند. اگر از عمر دنيا، تنها يک روز باقي مانده باشد همان يک روز را خداوند آن قدر طولاني گرداند تا اينکه او قيام کند و زمين را مالامال از عدل نمايد، چنانکه از ظلم پر شده باشد.
از جمله امور مهمي که حضرت رضا عليه السلام در زمان خود به آن همّت گماردند آن است که وقتي مأمون براساس اهداف پليد خود آن حضرت را به پذيرش ولايت عهدي وادار کرد، بيشتر شيعيان - که از حقيقت اين نيرنگ آگاه نبودند - گمان مي کردند صاحب الامري که در سخنان پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم و ائمّه معصومين عليهم السلام به ظهورش مژده داده شده است حضرت رضا عليه السلام مي باشند. لذا آن حضرت در مناسبت هاي مختلف ضمن رفع اين شبهه به معرفي بيشتر صاحب الامر عليه السلام مبادرت مي فرمود.
در اين باره، از ايوب بن نوح روايت شده است که : روزي خدمت علي بن موسي الرضا عليه السلام عرض کردم : اي فرزند رسول خدا! حالا که همه مردم با شما بيعت کرده اند و سکّه بنام مبارک شما زده شده، اميدوارم آن صاحب الامر شما باشيد و بدون اينکه نيازي بجنگ باشد، حکومت به شما منتقل شود.
حضرت در پاسخ فرمودند : «کسي از ما نيست که نامه ها و پرسشها و اموال به طرف او سرازير شود… مگر اينکه او به شهادت رسد تا وقتي که خداوند مردي را براي اين کار برانگيزد، که تولد او علي رغم روشن بودن نسبش، مخفي خواهد بود». [7] .
در همين زمينه وقتي ريّان بن صلت به حضرت رضا عليه السلام عرض مي کند آيا صاحب الامر شما هستيد؟

حضرت مي فرمايند :

«أنَا صاحبُ الأمرِ ولکنّي لستُ بِالّذي أمْلَأُها عدلًا کما مُلِئَتْ جوْراً، وکيفَ أکونُ ذلکَ عَلي ما تَري مِنْ ضَعْفِ بَدَني، وإنّ القائمَ هُوَ الَّذي إذا خَرَجَ کانَ في سِنِّ الشُيُوخِ ومَنْظَرِ الشُّبّانِ ؛ قويّاً في بَدَنِه حَتّي لَو مَدَّ يدَهُ إلي أعظَمِ شَجَرَةٍ علي وَجْهِ الأرضِ لقَلَعَها وَلَو صاحَ بَيْنَ الجِبالِ لتدَکْدکت صُخُورُها…». [8] .
من صاحب اين امر - ولايت - هستم، ولي آن کسي که زمين را پس از پر شدن از جور و ظلم از عدل و داد پر خواهد ساخت نيستم. با اين ضعف بدني که در من مي بيني، چگونه مي توانم او باشم؟! در حالي که قائم کسي است که وقتي ظهور نمايد، در سنّ پيران ولي در سيماي جوانان خواهد بود. او به قدري نيرومند است که اگر دست مبارکش را به طرف تنومندترين درختان روي زمين دراز کند آن را از ريشه برکَند و اگر در ميان کوهها بانگ برآورد، صخره ها فرو ريزند.
بدينوسيله ضمن توصيف ويژگي هاي جسماني آن حضرت، مردم را از اشتباهي که دچار شده اند رهائي مي بخشد.

پی نوشتها :

[1] منتخب الاثر، ص288.
[2] بحارالانوار، ج52، ص321.
[3] منتخب الاثر، ص262.
[4] بحارالانوار، ج51، ص152.
[5] همان، ج52، ص321.
[6] همان، ج51، ص154.
[7] غيبت نعماني، باب 10، ح9.
[8] منتخب الاثر، ص221، ح2.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

پیراهن یوسف!!!

حرارت از در و دیوار شهر می بارید. از زیر پوست مردم آب بیرون زده بود. آنها در آن گرمای کُشنده، گروه گروه به دیدن «دعبل»[1] می رفتند و به او خوش آمد می گفتند. دعبل نیز با خوشحالی، جریان سفرش به مرو را تعریف می کرد و از قصیده ای که نزد امام رضا علیه السلام خوانده بود، سخن می گفت و گاهی نیز سروده هایش را با جوش و خروش می خواند و آه و افسوس شنوندگان را می ستاند.

آن روز مردم شهر، در مسجد جامع جمع شدند و به قصیدة بلند و زیبای او گوش فرادادند. و به پاس زبان گرم و طبع لطیفش، تحسین فراوان کردند و هدایای با ارزشی به او بخشیدند.

در همین روزها خبر پیراهن اهدائی امام رضا علیه السلام به دعبل در شهر پیچید. مردم بار دیگر با شور و شوق زیاد، خود را به او رساندند و تقاضا کردند تا او «پیراهن مبارک» امام را به آنها نشان دهد. دعبل، با شوق و کمی هم واهمه، پیراهن امام را از لابلای بسته ای که در کنارش نهاده بود، بیرون آورد و با احتیاط و احترام، به مردم نشان داد. در آن حال، لحظه ای از آن پیراهن مقدّس غافل نمی شد و دیدگانش را از آن فرو نمی بست. او خوب می دانست که اهالی شهر، به آن لباس مبارک چشم طمع دارند و برای به دست آوردن آن به هر کاری ممکن است دست بزنند. همین طور هم بود. بزرگان شهر به طمع افتاده بودند. به دعبل پیشنهاد فروش دادند:

- آن را به هزاردینار سرخ می خریم!

این مبلغ، پول کمی نبود. به دست آوردن آن؛ به تصوّر مرد فقیری چون دعبل هم نمی آمد. با این حال، ارزش نگهداری آن پیراهن برایش بیشتر بود. او چگونه می توانست لباسی را که از امامش به عنوان تبرّک گرفته بود، بفروشد؟به همین دلیل تقاضای اهالی قم را رد کرد. قمی ها، محزون و مایوس، خرید بخشی از آن لباس مبارک را پیشنهاد کردند. این بار هم مرد شاعر زیر بار نرفت و حاضر به فروش تکه ای از آن نشد. بزرگان شهر با یأس و نا امیدی به خانه های خود بازگشتند و جریان دیدار ناموفق خود با دعبل را به مردم بازگفتند. مردم با آه و افسوس، چاره ای جز سکوت و رضایت نداشتند؛ ولی این، برای جوانان شهر، قابل قبول نبود. سرسختی مرد مهمان، آنها را به ستوه آورد. چند تن از آنان، بعد از ساعت ها فکر و اندیشه، در پی به ثمر رسیدن هدفشان، راه خارج شهر را پیش گرفتند.

مرد شاعر نیز بار و بُِنة خود را برداشته و به سوی بیرون شهر حرکت کرده بود تا هرچه زودتر، خود را به سرزمین عراق برساند. هنوز خیلی از شهر دور نشده بود که حضور ناگهانی چند جوان با هیکل و هیبت، توجه اش را جلب کرد. لرزه ای توأم با هراس به تنش دوید. خواست مسیرش را تغییر داده به راهش ادامه دهد؛ اما دست های جوانان تنومند، نگذاشت او به راهش ادامه دهد. درگیری سختی به وجود آمد. تمام همّت جوانان این بود که کوله بار مرد شاعر را از لای دستان پر قدرتش بیرون آورند. دعبل با تمام توان از کوله بارش محافظت می کرد. لحظاتی به کشمکش گذشت. سرانجام دست های دعبل گشوده شد و کوله بارش به چنگ جوانان قمی افتاد. هنوز فریادها و واگویه های مرد شاعر ادامه داشت که جوانان قمی با ربودن آن لباس مقدس، صحنه را ترک کردند و خیلی زود ناپدید شدند. مرد شاعر درمانده و مایوس به اطرافش نگاه کرد. نگاههایش متحیر و هراس انگیز بود. نه قدرت پیش رفتن داشت و نه توان باز گشتن. لحظاتی به تفکر گذراند.

خبر ورود دوبارة مرد شاعر به سر زبان ها افتاد. مردم دسته دسته به دیدنش می آمدند. این بار، دعبل، آن شاعر بلند آوازة قبلی نبود، مردی بود، شوریده و درمانده که غبار راه در چهره اش نشسته بود و آه و حسرت نگران کننده داشت. گویا طوفان ویرانگری بر پیکر بلندش راه یافته بود و جسم و روحش را می آزرد. او با دیدن مردم و بزرگان شهر، دستی به ابروانش کشید و صدای بغض کرده اش را به طنین آورد:

ای مردم قم! باور نمی کردم جوانان خود را دنبال من بفرستید تا آن لباس گرانبهایی که از امام رضا علیه السلام - به رسم یاد بود و تبرّک – گرفته بودم به زور از من بگیرند!

هق هق گریه اش فضا را دگرگون ساخت. دستی به چشمان بارانی اش کشید و با لحن التماس آمیزی ادامه داد:

- خواهش می کنم آن را به من برگردانید!

دیگر بار، گریه امانش نداد. تنها او گریان و بی تاب نبود. اشک دور چشمان بزرگان قم نیز حلقه دوانیده بود. اما چه کسانی آن لباس را ربوده بودند، کسی نمی دانست. تلاش بزرگان شهر هم به جایی نرسید. یأس و نا امیدی، بیش از قبل تن مرد شاعر ر می خورد. صدای از میان جمعیت برخاست:

هرگز آن لباس به دست تو نخواهد رسید؛ پس بهتر است همان هزار دینار را بگیری و به شهرت برگردی!

ولی وی قدرت فراموش کردن آن لباس را در خود نمی دید. آرزویش این بود که آن لباس را در سفر بی انتهای آخرت بپوشد. و گواه قصید ة بلندش در محضر رسول خدا و امامان معصوم: باشد . چه می دانست که چنین سرنوشت تلخی در انتظارش است؟

به اندیشه فرو رفت. پردة از مقابل دیدگانش کنار رفت. سفر مرو و ملاقات با امام رضا علیه السلامدر ذهنش تداعی شد.

- سفر عجیبی بود. درست مثل یک رؤیا، رؤیایی نایاب و نایافتنی که در بیداری هرگز نمی توان دید.

آنگاه سر به زیر انداخت و حالت متفکرانه ای به خود گرفت. سپس رو به جمعیت کرد و ادامه داد:

… ماه محرم بود. خودم را به مرو رساندم. بعد از ساعتی جست و جو به مجلس امام وارد شدم. چشمانم به سیمای دلربایش افتاد. محزون و شکسته می نمود. لباس سیاه رنگ، اندام نازنینش را در برگرفته بود. خادمش – اباصلت هروی– مقابلش زانو زده بود. چند تن از یارانش نیز پیرامونش نشسته بودند. از جایش برخاست. دستم را گرفت و کنارش نشاند. دستم در لای دستان مبارکش، حسّ غریبی پیدا کرد. لبهایم به پشت دست های کریمانه اش فرود آمد. در حالی که شوق دیدار، سراسر وجودم را فراگرفته بود عرض کردم:

- یا بن رسول الله! از راه دور می ایم و قصیده ای در مظلومیت شما خاندان سروده ام و سوگند یاد کرده ام قبل از شما، برای کسی نخوانم.

درحالی که حالت رضایت از چهره مبارکش پیدا بود، فرمود:

- قصیده ات را بخوان.

با خوشحالی شروع کردم به خواندن:

… مَدارِسُ ایاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍٍ

مَنزِلُ وَحی مُقَفِرُ العَرَصاتِ

«خانه هایی که محل نزول وحی بود، خراب شده و بسان بیابان بی صاحب افتاده است؛ و خانه هایی که صدای ساز و عربدة شرابخواران از آنها بلند است، آباد شده اند.»

بخش های از قصیده ام را خواندم. به ابیاتی رسیدم که مخاطبش مادر رنج ها، فاطمةزهرا3 بود. روی دل، به آن بانوی دردمند نمودم و خواندم:

«ای فاطمه! رسم روزگار چنین است که اگر اعضای یک خانواده از دنیا بروند، همه را در یک جا و در کنار هم به خاک می سپارند؛ از مزار ناپیدای خودت که بگذریم، قبور فرزندان و بستگانت از هم دور افتاده است و هریک در دیاری، غریبانه آرمیده اند. بعضی در نجف است و برخی در مدینه. بعضی در کربلایند و برخی در جای دیگر.

ای فاطمه جان! اموالی را می بینم که مختص تو و فرزندانت است، ولی دیگران در بین خود تقسیم کرده اند و دستهای فرزندان تو از اموال خودشان خالی است.»

ای مردم قم! قصیده ام که به اینجا رسید، امام شروع به گریه کرد. در آن حال دیدگان اشک آلودش را به من دوخت و فرمود:

- آری! آری! راست گفتی ای دعبل!

و من در حالی که سوز درونم را پنهان می کردم، به خواندن قصیده ادامه دادم:

«ای فاطمه! زنان و دختران آل ابوسفیان و آل زیاد، درکاخ ها و حجره های زیبا زندگی می کنند؛ ولی دختران رسول خدا را بدون پوشش مناسب، در خرابه ها جای داده اند.

هرگاه از آل محمد کسی کشته شود، مانند کسی که دستش را بسته باشند، نمی توانند قاتلش را قصاص کرده انتقامش را بگیرند.»

آنگاه دعبل، در حالی که نگاه غم انگیزش را به جمعیت دوخته بود گفت:

ای مردم قم! در همین لحظه بود که دیدم امام رضا علیه السلامدستهای مبارکش را بر هم زد و با لحن اندوه باری فرمود:

«أَجَلْ مُنقَبِضاتٌ؛ آری، دست های ما بسته است.»

سپس دعبل در حالی که اشکهایش، بسان جویباری، از دل غبارهای نشسته بر صورتش جاری بود، افزود: ای مردم! در بخشی از قصیده ام به غریب بغداد اشاره شده بود: «ای فاطمه! مزار یکی از فرزندانت در سرزمین بغداد است، او صاحب نفس پاک و پاکیزه است و خداوند در قصرهای بهشت از او پذیرایی می کند.»

ای مردم! هنگامی که به ستایش آن پیشوایی پرداختم که هارون هر صبحگاه و شامگاه، از زندانی به زندان دیگر سیرش می داد تا لحظه ای از هراس دعاها و نجواهای عارفانه اش در امان باشد؛ امام رضا علیه السلام فرمود:

من هم دو بیعت شعر می گویم، آن را در پایان اشعارت بنویس.

عرض کردم: فدایت شوم! شعر شما را در آغاز اشعارم می آورم تا بدان تبرّک جسته باشم، نه در آخر.

- نه! به این ترتیبی که نام قبرها را بردی، جای شعر من در آخر است. سپس چنین زمزمه نمود:

«ای فاطمه! قبر یکی دیگر از فرزندانت در خراسان است؛ وای از این مصیبت! غم ها و غصه ها به اعضای صاحب آن فشار می آورد؛ مگر آن که خداوند قائم آل محمد را برانگیزد و او غم ها و غصه های ما را از بین ببرد.»

ای اهل قم! در حالی که اشک از گوشه چشمانم می سُرّید، پرسیدم: یابن رسول الله! این قبری که فرمودید در خراسان است، از آن چه کسی است؟

در حالی که نگاهش را به زمین دوخته بود، فرمود:

ای دعبل! بدان که آن قبر، از آن منِ غریب است؛ مرا با زهر شهید کرده در خراسان دفن می کنند. مزارم محل رفت و آمد شیعیان و زوّارم خواهد شد.

صدای گریة مردم که با شوق و حماسه همراه بود، شنیده می شد. شور و ولوله ای به وجود آمده بود. سخنان دعبل به عشق و علاقه آنها نسبت به امام رضا علیه السلام افزوده بود. نوای گرم و دلنشین دعبل در فضا به طنین آمد:

ای مردم! ساکت باشید! هنوز فراز دیگری از سخنان امام را برایتان نگفته ام، گوش کنید، گوش کنید، آنگاه حضرت افزود:

ای دعبل! بدان که هرکه مرا در طوس زیارت کند، در بهشت با من در یک درجه خواهد بود و خداوند در روز قیامت او را خواهد آمرزید.

آنگاه دعبل در حالی که نظاره گر چشمان اشک آلود مردم بود گفت:

ای اهل قم! شما که نمی دانید با شنیدن فراز آخر سخنان امام چه حالی داشتم؟

نباید بیش از آن وقت شریف امام را می گرفتم. از جایم برخاستم و آماده شدم تا محضرش را ترک کنم. هنوز گامی برنداشته بودم که یکبار دیگر آواز دلنشینش گوشم را به نوازش آورد:

ای دعبل! اندکی صبر کن تا بیایم.

از جایش برخاست و داخل حجره کناری شد. لحظاتی نگذشته بود که خادمش از همان حجره بیرون آمد و کیسه ای که حاوی یکصد دینار بود آورد و به من داد. می خواستم از کیسه و محتوای آن بپرسم. ولی قبل از من، خادم امام به سخن آمد و گفت:

- مولایم فرمود: این پول را به شما بدهم تا صرف مخارج زندگی ات کنی.

گفتم: ای بندة خدا! به مولایم بگو: «به خدا سوگند! من برای پول نیامده بودم و قصیده ام را از روی طمع نگفته ام.» سپس آن کیسه را به خادم امام برگرداندم و گفتم:

پیراهنی از مولایم می خواهم تا خودم را همواره با آن متبرّک سازم…!

شاعر دلسوختة اهل بیت:به اینجا که رسید، گریه امانش نداد و شروع کرد به وای وای گریستن. اهالی قم نیز با او هم صدا شدند و صدای شیونشان فضا را اشک آلود ساخت. شور بود و نشاط و شادمانی. چند لحظه به این صورت گذشت. آنگاه دعبل دستی به چشمان مرطوبش کشید و ادامه داد:

- ای مردم قم! هنوز چند دقیقه نگذشته بود که بار دیگر خادم امام آمد و پیراهن سبزرنگ و پشمینة امام را به همراه همان کیسة دینار آورد و به من داد. در حالی که به کیسة پول اشاره می کرد، پیغام امام را به من رساند:

- این کیسة پول را نگهدار که بدان محتاج خواهی شد.

ای مردم! اینک هم صاحب پول شده بودم و هم پیراهن امام را به دست آورده بودم.

همراه قافله ای از مرو خارج شدم. کاروان در بین راه مورد حمله دزدها قرار گرفت. دزدها دست و پای مسافران را بستند و به تقسیم اموال آنان مشغول شدند. در آن حال شنیدم که یکی از آنان با خنده و استهزاء بخشی از قصیده ای که در محضر امام رضا علیه السلام قرائت کرده بودم ر خواند:

«هرگاه از آل محمد کسی کشته شود، مانند کسی که دستش را بسته باشند، نمی توانند قاتلش را قصاص کرده انتقامش را بگیرند.»

شوقی در درونم به خروش آمده بود. دیگر نتوانستم خودم را نگهدارم:

- ای بندة خدا! می دانی این شعری که خواندی، چه کسی سروده است؟

او با زبان کردی گفت:

- شاعری از قبیلة خزاعه، نامش دعبل است.

- اگر او را ببینی، می شناسی؟

- نه، کسی را که تا حالا ندیده ام، چگونه بشناسم؟

- دعبل منم، من، سرایندة آن شعر.

- دعبل شما هستی!؟

- بله، من دعبل هستم. همان شاعری که آن قصیده را در محضر امام رضا علیه السلام خواند.

ای مردم قم! سخنم که به اینجا رسید، دیدم آن مرد دست از تقسیم اموال کشید. از دوستانش جدا شد و سراسیمه به سمت تپه ای که در آن نزدیکی بود، دوید. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که همراه مرد دیگر، بازگشت. مرد دزد من را به او نشان داد و گفت:

آقای رئیس! می بینی؟ خودش است، دعبل!

حالا فهمیده بودم که آن مرد، رئیس دزدها است. به من نزدیک شد. مقابلم زانو زد و گفت:

ایا به راستی تو دعبل هستی؟ همان شاعری که نزد ابوالحسن، قصیده اش را خواند؟!

- آری، ای بندة خدا! من دعبل هستم؛ شاعری از قبیله ای خزاعه.

- نه، به این زودی قبول نمی کنم! شاید تاراج اموالت آن بیت را ناخودآگاه به زبانت جاری ساخته است؟!

- نه، راست می گویم، من دعبل هستم؛ چندی قبل نزد امامعلیه السلام مشرّف شدم و قصیده ای که در مدحش سروده بودم را برای اولین بار در محضرش خواندم؛ و اکنون از مرو می ایم؛ از مرو.

- اگر راست می گویی، آن قصیده را از اول تا آخر برایم بخوان؛ در این صورت حرفت را باور می کنم.

- باشد، می خوانم؛ بسم الله الرحمن الرحیم…

و شروع کردم به خواندن. هنگامی که قصیده به پایان رسید، رئیس دزدها دستور باز کردن دست های من و سایر اعضاء کاروان را صادر کرد . دستهایمان یکی پس از دیگری باز شد و دیگر بار، نسیم رهایی نوازشمان داد. دزده تمام اموالی را که ربوده بودند به صاحبانشان برگرداندند و مسافران خستة قافله را احترام و نوازش بسیار کردند و با نشان دادن راه و تقدیم هدایا، بدرقه نمودند.

کاروان جان تازه ای یافته بود و دشت ها و شهرهای بسیاری را پشت سرگذاشت. تا اینکه به سرزمین شما رسید. از دوستی شما با اهل بیت خبر داشتم. بی درنگ از کاروان جدا شدم و با شور و اشتیاق وارد شهرتان شدم. از محلة به محلة دیگر. چه می دانستم که در کمین من نشسته اید و قصد ربودن محبوب ترین سرمایة زندگی ام را دارید؟ مگر نگفتم که قصد فروش آن را ندارم؟ این یعنی چه؟ یعنی اینکه به اندازه جانم دوستش دارم. گفتم که آن لباس مبارک برایم ارزش بسیار دارد و حاضرم تمام زندگی ام را بدهم و آن را نگهدارم؟!

آه عجب سرنوشتی؟! چگونه بگویم، آن، لباس آخرتم است. بیایید بر من منّت گذارید، هرچه دارم مال شما، فقط آن پیراهن را به من برگردانید. همین!

صدایی از میان جمعیت بلند شد:

- ای شاعر گرانمایه! ما هم به آن لباس عشق می ورزیم. بیش از این با سخنان سوزان و نیشدارت آزارمان نده و تمام آن را از ما نخواه.

دعبل سکوت کرد. دیگر آن پیراهن برایش به یک رؤیای دست نیافتنی تبدیل شده بود. در آن حال به اندیشه فرو رفت. علاقة شدید قمی ها نسبت به اهل بیت: از ذهنش گذشت. فهمید که قمی ها نیز به درد او مبتلا شده اند. از یک سو، بی توجهی به خواستة آنها هم کار درستی نبود. از سوی دیگر، فراموش کردن آن پیراهن نیز برایش غیر ممکن بود. چه کار می کرد؟ سرانجام در فرجام گفت و گوهای ذهنی اش، در حالی که موجی از رضایت سیمای شکسته اش را در برگرفته بود، رو به جمعیت کرد و با دل سوزان و لحن التماس گونه گفت:

- قبول دارم؛ حالا که تمام آن پیراهن را به من نمی دهید؛ پاره ای از آن را به من بدهید تا به عنوان تبرّک با خود نگهدارم و با دست پر به شهر خویش باز گردم.

گویا قمی ها نیز منتظر چنین درخواستی بودند. به همین دلیل خیلی زود پیشنهاد او را پذیرفتند و بخشی از آن لباس مبارک را همراه با هزار دینار آوردند و به دعبل دادند. او با دستان پُر و چشمان اشک آلود، با شهر قم وداع کرد.[2] - [3]
پی نوشت ها:

[1]. وی فرزند علی بن رزین بن سلیمان خزاعی است. برخی نامش را حسن و بعضی دیگر محمد نیز گفته اند. کنیه اش را ابوجعفر ذکر کرده اند. زادگاهش کوفه و محل زندگی اش بغداد بود. وی از اصحاب بزرگوار امام رضا(ع) و شاعری دلسوختة اهل بیت(ع) بود. از عالی ترین اشعار او قصیدة «مدارس ایات» است. او شاعر بی باک و شجاع بود که از هیچ کس نمی هراسید. در اواخر عمرش می گفت: «من پنجاه سال است چوبة دار خود را بر شانه نهاده، دنبال کسی می گردم تا مرا بر آن بیاویزد.»

[2]. بحارالانوار، ج 45، ص 25علیه السلام و 258 و ج 49، ص 246 - 251. و منابع دیگر.

3. لازم به ذکر است که دعبل کنیزی داشت که مورد علاقه اش بود، وقتی به خانه اش برگشت، آن کنیز به مرض سختی مبتلا شده بود و بینایی خودش را از دست داده بود. وقتی عجز و ناتوانی اطباء را نسبت به درمان او دید، به یاد آن قسمت (آستین) از پیراهن امام رضا(ع) افتاد که با خودش از مرو آورده بود. شبانگاهان آن بخش از لباس امام را به چشمان کنیزش بست. کنیز که صبح از خواب برخاست، دیدگانش از برکت آن شفا یافته بود.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

زائر کوی دوست

کاروان سرای شاه عباسی بیرون روستای ایوانکی اولین منزلگاه کاروان هایی بود که از تهران عازم خراسان می شدند. در چوبی و بزرگ کاروان سرا که باز شد شتر ها بیرون آمدند. کاروان آماده حرکت بود. زوار، زن و مرد، پیر و جوان برشتر ها سوار شده بودند. خورشید آرام آرام از دل کویر بیرون آمد. کاروان دور شد. صدای زنگ شتران در حاشیه ی کویر طنین انداخت. پیر مرد کاروان سرادار به سمت یکی از حجره ها رفت. وارد شد. مسافر جوان در بستر دراز کشیده بود. تب و لرز داشت. صورتش سرخ شده بود. هذیان می گفت. پیرمرد پارچه ای مرطوب را روی پیشانی او گذاشت. در این هنگام همسر پیرمرد وارد شد کنار جوان نشست. به شوهرش نگاه کرد و گفت:

- حالش چطوره؟

- می بینی که چه حال و روزی داره؟

- باید براش حکیم بیاریم.

- از کجا؟ گرمسار یا ورامین؟ حکیم کجا بوده تو این بیابون!

تب و لرز جوان قطع شده بود. از پیرمرد پرسید:

- کاروان هنوز نرفته؟

- چند روز پیش حرکت کرد! حالت خیلی بد بود. نزدیک بود بمیری. ان شاءالله بهتر که شدی با یکی از کاروان ها می فرستمت مشهد. راستی اسمت چیه؟ اهل کجایی؟

- رضا! اصلیتم تبریزیه. ساکن کربلا هستم.

- خوش به حالت کربلایی رضا! مجاور امامی. من که آرزوی سفر عتبات به دلم مونده. می ترسم بمیرم و موفق به زیارت آقام نشم.

جوان از جایش نیم خیز شد. پیرمرد به او کمک کرد. خواست حرکت کند. اما نتوانست. دستی به پای چپش کشید.

- چه شده؟ چرا راه نمی ری؟

- پای چپم!

- چی شده؟

- بی حس شده. انگار فلج شدم.

چند هفته گذشت. هنوز کاروانی نیامده بود. پای جوان بی حس بود. در اندیشه فرو رفت. باید کاری می کرد. فکری به ذهنش رسید. پیرمرد را صدا زد:

- چیه کربلایی رضا کاری داشتی؟

- یه زحمتی برایت داشتم.

- بفرما.

- وسایل نجاری داری؟ چند تکه چوب، اره، میخ و چکش!

پیرمرد رفت و ساعتی بعد برگشت. جوان دست به کار شد. کارش که تمام شد لبخندی از سر رضایت زد. پیرمرد عصاهای چوبی را گرفت و با دقت براندازشان کرد:

- کربلایی رضا منتظر کاروان نمی مونی؟

- نه، باید برم تا حالاشم خیلی دیر شده باید برم مشهد زیارت کنم و برگردم کربلا خانواده ام نگران می شن.

پیرمرد کیسه ای را به جوان داد و گفت:

- بگیر یک مقدار ماست و چند قرص نون برات گذاشتم.

جوان پیشانی او را بوسید و به راه افتاد. به سختی قدم بر می داشت. پیرمرد و زنش صبر کردند تا جوان از چشم آنها ناپدید شد.

با این حال و روز به مشهد می رسه؟

- نمی دونم. اگه خدا بخواد می رسه ولی سفرش چقدر طول بکشه خدا می دونه.

جاده بی انتها می نمود. روزها و هفته ها گذشت. گاه سواری یا کاروان کوچکی از راه می رسید. مقداری از مسیر او را سوار می کردند و باز بیابان بود و عصاهای چوبی و خورشید که همچنان می تابید. شب ها به مسجدی یا خرابه ای پناه می برد. از سرما به خود می لرزید. خستگی، تشنگی و گرسنگی امانش را بریده بود. حرکت کُند و یکنواختش با پاهایی تاول زده ادامه داشت.

آن روز خسته و نا امید خودش را به بالای تپه ای رساند. با دیدن منظره ی پیش رو نفس عمیق کشید و لبخند زد:

- السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.

از فراز تپّه سلام گنبد طلایی رضوی در دور دست پیدا بود.

نیمه شب وارد شهر شد. کوچه ها خلوت بود. خودش را به خیابان بالاسر رساند. گوشه ی پیاده رو دراز کشید. کفش های پاره اش را زیر سرش گذاشت. از شدت خستگی خوابش برد. چشم که باز کرد هوا روشن شده بود. مردم به سمت حرم در حال حرکت بودند به زحمت بلند شد. خسته و خاک آلود بود. در نیمه راه متوقف شد. باید به حمام می رفت. ساعتی بعد وارد حرم شد. از صحن عتیق گذشت. مقابل کفش داری عصا از دستش رها شد و با صورت روی زمین افتاد. اشک از چشمانش جاری شد.

به زحمت نیم خیز شد و عصاها و کفش را به کفشداری داد. خودش ر روی زمین کشید. خدام به او کمک کردند کنار ضریح نشست. حرم هنوز شلوغ نشده بود. چشمانش را بست. لحظاتی بعد به خوابی عمیق فرو رفت.

دستی مهربان سه مرتبه پایش را لمس کرد نگاه کرد. مرد بالای سرش ایستاده بود.

- برخیز کربلایی رضا! پایت را شفا دادیم.

جوان اعتنا نکرد. مرد رفت اما دوباره برگشت.

- برخیز پایت را شفا دادیم.

- چرا مرا اذیت می کنی؟ پی کار خود برو مرا به حال خود بگذار.

مرد رفت اما برای بار سوم بازگشت.

- کربلایی رضا پایت را شفا دادیم بلند شو!

- تو را به حق خدا و پیغمبر، به حق موسی بن جعفر بگو کیستی؟

- من علی بن موسی الرضا هستم.

جوان دستش را دراز کرد تا دامان امام را بگیرد. از خواب پرید. زبانش بند آمده بود. نفسش به شماره افتاد. شرع کرد به فرستادن صلوات. پای چپش را حرکت داد. زانویش به راحتی خم و راست می شد. دیگر پایش بی حس نبود. بر ضریح بوسه زد و آهسته دور شد. حرم شلوغ شده بود. اگر مردم می فهمیدند شفا گرفته لباسش را تکه تکه می کردند. از میان جمعیت گذشت. جلوی کفشداری رسید. کفش هایش را گرفت و حرکت کرد. در این هنگام صدایی شنید. برگشت. کفشدار بود.

- آقا عصایت را نبردی!

منبع: کرامات الرضویه، علی میرخلف زاده، انتشارات نصایح.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

یاران ایرانی امام رضا(ع)

سابقة تشیع در میان ایرانیان به دوران رسول اعظم الهی می رسد. با آنکه دوران پیشوایان پاک شیعه به لحاظ حاکمیت دشمنان کینه توز اسلام و اهل بیت:از سیاه ترین بسترهای تاریخ تشیع به شمار می اید. اما بهره های علمی و معنوی ایرانیان از رهبران معصوم و یاری آنان در مآخذ تاریخی چشمگیر است. این ریشة اعتقادی که برگرفته از حس حق جویی و آزاد منشی ایرانی است، چنان استقبالی[1] را از امام رضا علیه السلامدر شهر های ایرانی به نمایش گذاشته است. که در بستر تاریخ به عنوان یک سند افتخار جاویدان خواهد ماند. وصف یاران ایرانی امام رضا و حتی آوردن نام همة آنان در یک نوشتار دشوار است. از این رو در این نوشته به معرفی آن دسته از یاران ایرانی حضرت امام رضا علیه السلامکه آغاز نامشان با حرف الف باشد، به گونه ای کوتاه بسنده می شود.
1. ابراهیم بن محمد همدانی – مولی همدانی[2]

معروفیت او به این نام از آن روست که حضرت امام رضا علیه السلام در نوشته از وی به مولی همدانی یاد می کند. وی از دلباختگان امامت و ولایت به شمار می اید؛ زیرا نام مولی همدانی در زمرة یاران سه معصوم دیده می شود.[3] و این افتخاری است که او را از دیگر همگنان خود برجسته می سازد. پس از شهادت امام رضا علیه السلام از امام جوادعلیه السلام بهره می برد. و پس از آن حضرت نیز در گروه یاران امام علی النقیعلیه السلام جای می گیرد. ابراهیم بن محمد در زمرة وکلای امام هادیعلیه السلام است.[4] او چهل بار به زیارت خانه خدا می رود. کشّی درکتاب رجال خود، در ذیل أحمد بن اسحاق تصریح دارد که محمد بن مسعود، علی بن محمد، محمد بن أحمد، محمد بن عیسی، ابو محمد رازی و أحمد بن ابوعبدالله برقی، برخی دیگر، همگی از ابراهیم بن محمد همدانی و ایوب بن نوح و أحمد بن ضمره و احمد بن اسحاق به عنوان ثقه یاد می کنند. همچنین در ذیل سخن از ابراهیم بن محمد همدانی می نویسد: حدیث کرد برایم أحمد بن محمد، از ابراهیم بن محمد همدانی که گفت: « حضرت ابوجعفر – امام جواد به پدرم نوشت که برای ایشان توطئه­ای که سمیع – (از دشمنان تشیع) در حقم مرتکب می گردد «بنویسم» برای حضرت نوشتم. امام با خط مبارک خود برای من نوشتند: «اندوهگین مباش، خداوند تو را در برابر ستمکاران یاری می کند، من نیز تو را به یاری پروردگار بشارت می دهم. پاداش معنویت هم نزد خداوند کریم محفوظ است. پس آفریدگارت را فراوان ستایش نما و هرگز از یادش غافل مباش.[5]
2. ابراهیم بن اشعری قمی

وی نخست پروانة شمع وجود موسی بن جعفر است. پس از شهادت آن حضرت در زمره یاران امام علی بن موسی الرضا علیه السلامدر می اید و نزد حضرتش به کسب دانش و تهذیب نفس می پردازد.[6]

او از ویژه عالمانی است که پرورش شخصیت او مرهون تلاش امام معصوم می باشد و برای همین از هردو بزرگوار روایت می کند. با همکاری برادرش فضل بن محمد کتابی می نویسد که حسن بن علی بن فضّال از آن روایت می نماید.[7]
3. ابراهیم بن ابی محمود خراسانی، معروف به مولی خراسانی

از این رو که ایرانی است و هم شخصیتی برجسته دارد. در کشورهای عربی به مولی خراسانی شناخته می شود. از یاران موسی بن جعفرعلیه السلام شمرده می شود. اما پس از شهادت آن حضرت در صف یاران امام علی بن موسی الرضا علیه السلامقرار می گیرد.[8] عالمانی چون نجاشی و شیخ طوسی موثقش می خوانند. کتابی هم داشته که أحمد بن عیسی آن را روایت می کند.[9]
4. ابراهیم بن سلام نیشابوری (ابن سلامه)

وی راوی حدیث و از وکلای امام به شمار می اید. برخی صلاحیتش را انکار می کنند و برای همین نیز به سمت وکالتش از سوی امام هم به دیده تردید می نگرند. حدیثش را هم معتبر نمی دانند. اما بزرگانی چون شیخ طوسی، علامه حلی، نه در صلاحیتش تردید دارند، و نه اعتبار روایتش، وکالتش از سوی امام را نیز تایید می کنند و سمت وکالت از جانب معصوم را بر صلاحیت و درستی گفتارش دلیل می آورند.[10]

بی شک ابراهیم بن سلام(سلامه) نیشابوری در زمره یاران فرهیختة امام رضا علیه السلام است، زیرا غالب سخنان منفی که درباره شخصیت های برجستة شیعی در تاریخ اسلام به چشم می اید. بر اساس شایعات و انگیزه های سیاسی دشمنان اهل بیت:رخ می نماید. با کمی ژرف بینی در تاریخ روشن می شود که شخصیت های شیعی هرچه برجسته تر و در خدمت به اهداف اهل بیت:به توفیقاتی فزون تر دست یابند، تبلیغات دشمنان نیز در تخریب چهره آنان حجم و گسترش بیشتر خواهد داشت.
5. ابوخالد سجستانی

از یاران امام رضا علیه السلام، راوی حدیث است.[11] شیخ طوسی بر این مطلب تایید دارد. چون شهادت حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام در زندان هارون مظلومانه و محرمانه رخ می نماید. نخست بسیاری از شیعیان و حتی نزدیکان امام شهادتش را باور نمی کنند. اما با گذشت زمان هریک از راهی شهادت امام را به عنوان یک واقعیت تلخ می پذیرند به جزگروهی که در آرزوی رسیدن به رفاه و لذایذ دنیا با اموال و وجوهات شرعی، در دام نیرنگ حکومت عباسی گرفتار می ایند و امامت امام هشتم را انکار می نمایند. بقیه نزد امام رضا علیه السلاممی روند و به امامتش ایمان می آورند. از این رو عدم پذیرش شهادت امام کاظم علیه السلاماز سوی یاران خالص آن بزرگوار را می توان دلیل بردید باز و ذهن کاوشگر آنان دانست، نه تردید در امامت امام رضا علیه السلام شیخ ابوالعباس کشی نیز، ابوخالد سجستانی را در زمرة همین دسته از یاران امام معرفی کرده و نقل می کند که ابو خالد سجستانی به گمان اینکه امام موسی بن جعفرعلیه السلام زنده است. به جمع واقفیه می پیوندد و سپس با بهره از دانش ستاره شناسی که بی شک نزد امام آموخته است، به شهادت امام کاظم علیه السلامیقین می نماید و در صف یاران امام رضا علیه السلام در می اید.[12]
6. ابوطاهر بن حمزة بن الیسع قمی

او ثقه و راوی حدیث است. نجاشی او را از یاران امام رضا و راوی حدیث آن حضرت می داند.[13]
7. أحمد بن عامر

یار فرهیختة امام رضا علیه السلام است.[14] جد بزرگوارش «وهب بن عامر» از مردان جاوید تاریخ تشیع به شمار می اید. به سال 61 هجری دریاری امام حسینعلیه السلام به شهادت می رسد. أحمد بن عامر راوی حدیث نیز هست، پسرش عبدالله بن أحمد از وی روایت می کند.[15]
8. ادریس بن عبدالله اشعری قمی

دانشمند و دارای کتاب است. از زکریا حسین بن عثمان و برادرش عبدالملک از او روایت می کنند. دانش او مرهون بهره گیری از حضرت امام صادق علیه السلام، امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلاماست.[16] بی شک فردی که دانش خود را از سه معصوم آموخته باشد. در گفتار ثقه و در رفتار و کردار نیز قابل الگوگیری است.
9. ادریس بن حسین اشعری قمی

این راوی ثقه شمرده می شود. نزد امام رضا علیه السلامشرفیاب می گردد و به فراگیری دانش می پردازد و از آن حضرت روایت می کند.[1علیه السلام ]
10. ادریس بن یقین

وی اهل خراسان و از یاران امام رضا علیه السلاماست.[18]

پیش از امام رضا علیه السلامنیز چندی به محضر حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام می رسد و از آن حضرت بهره می گیرد. اما بیشترین دوران بهره گیری او نزد امام رضا علیه السلاماست. شیخ طوسی هم او را در شمار یاران ابوالحسنعلیه السلام نام می برد.[19]
11. اسحاق بن ابراهیم حضینی

در شمار یاران امام رضا علیه السلاماست، توسط حسن بن سعید اهوازی نزد هشتمین پیشوای شیعیان می رسد و از آن حضرت بهره علمی و معنوی می برد. در زمره روات حدیث است. از امام رضا علیه السلامروایت می کند.

علی بن مهزیار اهوازی و پسرش حسن بن علی اهوازی از او روایت می کنند. برخی وثاقتش را تایید می کنند.[20]
12. اسحاق بن آدم

از شیفتگان علی بن موسی الرضا علیه السلامدر شهر قم به شمار می رود. کتابی هم داشته که در حال حاضر در دست نیست. محمد بن ابی الخطاب آن را روایت می کند.[21] به گفته ابوالعباس فضل بن حسان دالانی، کتاب اسحاق ابن آدم، مورد نقل محمد بن الحسین بن ابی الخطاب نیز هست.[22]
13. ادریس بن زید

یار امام رضا علیه السلام، جلیل القدر و درست گفتار است.[23] شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه به دو طریق از او روایت می کند.[24]
پی نوشت ها:

1. کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 308.

2. خلاصة الاقوال، علامه حلی، ص 2علیه السلام 7.

3. قاموس الرجال، شیخ محمدتقی ششتری، ج 1، ص 189.

4. جامع الروات، ج 2، ص 21؛ التحریر الطاووسی، شیخ حسن (صاحب معالم)، ص 1علیه السلام ؛ ایظاء الاشتباه، علامه حلی، ص 2علیه السلام 7.

5. اعیان الشیعه، محمد امین، ج 2، ص 224.

6. الفهرست، شیخ طوسی، ص 41.

7. اختیار معرفةالرجال، کشی، ص 554؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 203.

8. التحریر الطاووسی، ص 21؛ کتاب الرجال، ابن داود حلی، ص 48.

9. رجال نجاشی، ص 25؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص 41.

10. رجال شیخ طوسی، ص 361؛ رجال علامه حلی، ص 4؛ جامع الرواة، ج 1، ص 21.

11. رجال طوسی، ص 396؛ اختیار معرفة الرجال، ص 614.

12. رجال الطوسی، ص 396؛ اختیار معرفة الرجال، ص 614؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 346؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 21.

13. رجال نجاشی، ص 318؛ جامع الروات، ج 2، ص 396.

14. رجال نجاشی، ص علیه السلام 3؛ رجال شیخ طوسی، ص 365.

15. جامع الروات، ج 1، ص 51؛ رجال ابن داود، ص 38؛ معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 128.

16. الفهرست، ص 42؛ رجال نجاشی، ص 84؛ جامع الروات، ج 2، ص 25.

17. رجال ابن داود، ص 4علیه السلام ؛ معجم رجال الحدیث، ج 2؛ ص 14؛ جامع الروات، ص علیه السلام 7.

18. رجال شیخ طوسی، ص 398.

19. جامع الروات، ج 1، ص علیه السلام 8؛ معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 15.

20.رجال شیخ طوسی، ص 398؛ اختیار معرفةالرجال، ص 552؛ معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 34.

21. الفهرست، ص 15؛ رجال ابن داود، ص 54.

22. رجال النجاشی، ص 53؛ معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 30.

23. جامع الروات، ج 1، ص 36.

24. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 10.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

امام رضا علیه السلامروز یازدهم ذیقعدة سال 148 ق. در مدینه متولد شد. نام مادرش «تکتم» بود که بعد از تولد حضرت، از طرف امام کاظم علیه السلامطاهره نام گرفت. نام مادر حضرت را «نجمه» نیز گفته اند. نقش انگشتری آن حضرت «ماشاءالله ولا قوة الاّ بالله» بوده است.

اسم حضرت: علی، کنیه: ابوالحسن الثانی، لقب: رضا، شروع امامت: سال 183 در سن 35 سالگی. مدت امامت: 19 یا 20 سال. فرزندان: دو پسر به نام جوادعلیه السلام فرزند دیگر به نام حسین. رافعی می نویسد: امام رضا علیه السلامدر سفری به قزوین آمده، در خانه داود بن سلیمان مخفی شده است. وی از امام نقل کرده است: «فرزندی از حضرت که دو سال یا کمتر داشته در قزوین مدفون است.» این همان امامزاده حسین است که اکنون در قزوین بارگاهی دارد. به احتمال، این مسافرت در سال 193 ق. مقارن با مرگ رشید صورت گرفته است.[1]

شهادت: امام تا سال 201 ق. در مدینه بود، در رمضان آن سال وارد مرو شده و در سن 55 سالگی، آخر صفر سال 203 ق. به علت خوردن انگور مسموم – به اجبار مأمون – مسموم شده و در طوس به خاک سپرده شد.
خلفای معاصر امام

ده سال از مدت امامت حضرت با هارون الرشید (193 – 1علیه السلام 0 ).

پنج سال با محمد امین پسر هارون (198 – 193).

ده سال با عبدالله مأمون پسر دیگر هارون (218 – 193) که با برادرش جنگید.

امام در حدود 20 سال از مأمون بزرگتر بود.
افکار بیگانه در عصر رضوی

ترجمه آثار علمی بیگانگان از زمان امویان شروع شد و در عصر عباسیان بویژه در زمان هارون و مأمون به اوج خود رسید. (همانگونه که در این زمان وسعت کشور اسلامی به بالاترین حد خود در طول تاریخ رسید) مأمون نامه ای به پادشاه روم نوشت و مجموعه ای از علوم قدیم و آثار ارسطو را درخواست کرد و جمعی از دانشمندان مانند «حجاج بن مطر» و «ابن بطریق» و «سلما» سرپرست «بیت الحکمة» کتابخانه بزرگ بغداد را مأمور ترجمه آنها نمود.

«خالد بن یزید»، طب وشیمی را (می خواست از راه شیمی طلای مصنوعی به دست آورد) «حنین بن اسحاق» بعضی از کتب سقراط و جالینوس را، ابن مقفع، کلیله و دمنه و همین طور کتاب اقلیدس را، به عربی برگرداندند. خود مأمون نیز ترجمه می کرد. یعقوب ابن اسحاق کندی که در طب، فلسفه، حساب، منطق، هندسه و نجوم خبره بود و درتألیفات خود از روش ارسطو پیروی می کرد، بسیاری از کتاب های فلسفه را به عربی برگرداند و مشکلات آن را توضیح داد.

کسانی را به قسطنطنیه فرستاد تا کتاب های کمیاب فلسفه، هندسه، موسیقی و طب را بیاورند. محمد بن موسی خوارزمی – ریاضی دان بزرگ – جبر را از حساب جدا کرد. «دارالحکمه» کتابخانه بزرگی بود که به احتمال قوی هارون آن را بنیانگذاری و مأمون تقویت کرد و همچنان باقی بود تا بغداد به دست مغولان افتاد. آنان که از تمدن و فرهنگ بویی نبرده بودند آن را به آتش کشیدند.
امام رضا علیه السلامو هجوم فرهنگی بیگانه

به دنبال نهضت ترجمه آنچه مایة نگرانی بود اینکه در بین این مترجمان افرادی متعصب و سرسخت از مذاهب دیگر مانند زردشتی، صائبی، نسطوری، برهمنهای هند، رومیان وجود داشتند و این فرصتی بود برای نشر افکار مسموم خود و القاء آن به جوانان و افراد ساده دل و همین طور محتوای خود این کتب نیز می توانست شبهاتی به همراه داشته باشد.

امام رضا علیه السلامبا آگاهی از این خطر و با حضور فعال در جلسات بحثهای علمی که توسط مأمون برگزار می شد، سعی کردند جلو هرگونه انحراف احتمالی را بگیرند و برتری اهل بیت: را نشان دهند.[2]
هدف مأمون از برگزاری بحث های علمی

در اینجا چند عقیده وجود دارد. از جمله:

الف) اینکه هدف محکومیت امام بود. دلیلش اینکه مأمون به «سلیمان مروزی» گفت: هدف من از برگزاری جلسة بحث چیزی جز این نیست که راه را بر او – امام رضا علیه السلامببندی.[3]

شاهد دیگر کلام امام که فرمود: هنگامی که با اهل تورات به توراتشان، با اهل انجیل به انجیل شان، باا هل زبور با زبورشان، با ستاره پرستان به شیوة عبرانیشان، با موبدان به شیوه پارسیشان با رومیان به سبک خودشان استدلال کرده همه را به تصدیق سخن خود وادار کنم، مأمون خواهد فهمید که راه خطا را برگزیده و یقیناً پشیمان خواهد شد.[4]

آنچه این احتمال را تقویت می کند آن است که دربار مأمون تا پیش از شهادت امام، پیوسته محل برگزاری این مناظره ها بود؛ ولی پس از آن دیگر اثری ازاین مجالس علمی و بحث های کلامی دیده نشد. وقتی این محافل در از میان بردن شخصیت امام ناکام ماند، مأمون در اندیشة حذف فیزیکی امام فرورفت و سرانجام ایشان را مسموم ساخت.

ب) مأمون خود، آدم بی فضلی نبود و تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعة اسلامی معرفی گردد و مورد توجه قرارگیرد. او شهرت به علم دوستی داشت و فیلسوف خلفای عباسی شناخته می شد.[5]
مناظرات امام با پیروان ادیان

این مناظرات فراوان است و شیخ صدوق در «عیون اخبارالرضا» و علامه مجلسی در جلد 49 بحارالانوار و استاد عزیزالله عطاردی در کتاب مسند الامام الرضا جلد دوم آورده اند مهمترین این مناظرات عبارت است از:

1. مناظره با جاثلیق (این کلمه لقب پیشوای عیسویان بود.)

2. مناظره با رأس الجالوت (این کلمه لقب پیشوای یهود بود.)

3. مناظره با هربز اکبر (این کلمه لقب پیشوای زردشتی بود.)

4. با عمران صائبی (از پیروان حضرت یحییعلیه السلام )

5. با سلیمان مروزی؛ وی عالم بزرگ علم کلام در خطة خراسان بود.

6. علی بن محمد بن جهم؛ ناصبی و دشمن اهل بیت:.

7. مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.
تدوین حدیث در عصر امام

امام رضا علیه السلامنیز پیروان و خواص خویش را امر به تدوین علم و احادیث می نمود. در مصادر روایی، کتبی به حضرت نسبت داده شده است و جزء مؤلفات حضرت آورده اند از جمله:
صحیفة الرضا علیه السلام

این کتاب را «مسند الامام الرضا» نیز نامیده اند و بسیاری از رواة فریقین این را نقل نموده و در بعضی از مصادر، اسامی بعضی از رواة آن آمده است و نسخه های متعدد از آن در «صنعاء» و در «قم» تحت عنوان «کتاب ابن ابی الجعد» که کنیة «احمد بن عامر بن سلیمان الطائی» است، در تهران و مشهد وجود دارد.[6]
الرسالة الذهبیة

رساله ای در مسائل طبّی که امام به درخواست مأمون نوشته است و مأمون دستور داد آن را با آب طلا بنویسند. لذا رساله ذهبیه نامیده شد.[7]
مجالس الرضا علیه السلام مع اهل الایمان

مأمون مجالس علمی و مناظرات دینی و علمی بین امام و علماء ادیان دیگر برقرار می نمود. امامعلیه السلام نیز فرصت را غنیمت شمرده و حقانیت، تشیع و اسلام را به اثبات می رساند و اعتقادات دیگران را با استدلال رد می نمود که بعداً یکی از پیروان امام آن مجالس را گردآوری نمود. نجاشی می گوید: «حسین بن محمد بن الفضل… ابو محمد شیخ من الهاشمیین، ثقة، … صنّف مجالس الرضا علیه السلاممع اهل الادیان.»
امالی الامام الرضا علیه السلام

این صحیفه را «ابوالحسن علی بن علی الخزاعی» برادر شاعر بزرگ شیعی یعنی دعبل خزاعی نقل کرده است. شیخ طوسی به همین سند از این کتاب روایت نقل نموده است.

محقق بزرگوار سید محمد رضا جلالی حسینی احتمال داده است که این همان کتابی باشد که نجاشی آن را ذکر کرده است. در مقدمه المعجم المفهرس الالفاظ احادیث البحار 20 مورد از تألیفات امام رضا علیه السلام را نام می برد.[8]
کتاب الاهلیلجة

علامة سید محسن امین فرمود: «فیه حجج بالغة و مطالب جلیلة فی علم الکلام»کتب دیگری نیز برای امام شمرده اند که عبارت است از: کتابی که وریزة بن محمد روایت کرده. کتابی به روایت علی بن مهدی، نسخه متبوعة بزرگی به روایت محمد بن عبدالله و نسخه های دیگر و «مسائل» به روایت معاویة بن سعید و «مسائل» به روایت حسن بن علی الوشاء و مسائل و کتب دیگری که در مجموع به بیست نسخه می رسد.

البته برخی در صحت انتساب این کتب به امام تردید کرده اند از جمله: دکتر مجید معارف می گوید: «برخی از محققان آثاری به امام نسبت داده اند، از جمله: فقه رضوی، رساله ذهبیه در طب، رسالة محض الاسلام، پاسخ به مسائل ابن سنان و کتاب علل ابن شاذان که انتساب آنها مورد تردید است. » و در این بارة ارجاع داده است به تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلاماز محمد جواد فضل الله، معرفة الحدیث محمد باقر بهبودی، سیرة الائمّه هاشم معروف حسنی و مجموعه آثار نخستین کنگره امام رضا علیه السلام. وی می گوید: آنچه به آنان منتسب گردیده نوعاً از مجعولات غلات می باشد. زیرا شرایط امامان اجازه این امور را به آنان نمی داده است.[9]
شاگردان امام رضا علیه السلام و تدوین حدیث

ایت الله العظمی بروجردی1در کتاب جامع الاحادیث می فرماید:

«ان عدد الکتب التی جمعت احادیث الشیعه فی زمان الامام الثامنعلیه السلام وصل الی الاربعمأئة، ثم قام جمع من فضلاء اصحاب الطبقة السادسة من اصحاب الامام الرضا علیه السلام فی جمیع هذه الاحادیث الشریفة المتفرقة فی تلک الکتب ثم جمع تلامذتهم الاجلاء من امثال علی بن مهزیار الاهوازی والحسین ابن سعید الاهوازی تلک الاحادیث فی کتابین فکانا مرجعاً لعلماء الشیعة حتی قام ثقة الاسلام کلینی فی تألیف کتابه «الکافی» و الشیخ الصدوق فی کتابه «من لایحضره الفقیه» و الشیخ الطوسی فی کتابه «التهذیب» و «الاستبصار» و بهذا قد جمعت فی هذه الکتب الابعة الجوامع الحدیثیه الاولیة والثانویة باحسن وجه فکانت مرجعاً لعلماء الشیعة فی تلک الاعصار و الامصار و لان جمیع احادیث تلک الاصول اجتمعت فی هذه الکتب الاربعة، قلت المراجعة لتلک الاصول تدریجیاً حتی ترکت.»[10]

در زمان امام رضا علیه السلام علیه السلام علیه السلام نفر از اصحاب امامعلیه السلام 20علیه السلام کتاب حدیثی تألیف کرده اند. از جملة آنان می توان از حسین بن سعید (30 کتاب)، صفوان بن یحیی (16 کتاب) و محمد بن عمر الواقدی (28 کتاب) و موسی بن القاسم (15 کتاب) نام برد. شیخ طوسی آمار رجال امام را به 318 راوی رسانده است.[11]
پی نوشت ها:

1. حیات فکری و سیاسی، ص 426.

2. سیره پیشوایان، ص 509.

3. سیره، ص 512 و 513.

4. همان.

5. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 483.

6. مقدمه المعجم المفهرس، ص 44.

7. اعیان الشیعه، ج 2، ص 26. وی می گوید: «له مؤلفان کثیره» بعد هفت مورد را نام می برد.

8. مقدمه المعجم المفهرس، ص 44 و 45.

9. تاریخ عمومی حدیث …. و مجموعه معارف، ص 313 – 314.

10. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 1، ص 13.

11. دروس فی نصوص الحدیثیة، مهریزی، ص 91.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

قرآن در زندگی امام رضا علیه السلام

عشق فراوان امام رضا علیه السلامبه کتاب خدا او را بر آن داشت تا نخست در زندگی فردی اش از آن بهره ببرد. نه زمان برای او مطرح بود و نه مکان و نه روز و شب که موارد زیر بهترین گواه این مدعا است:
هر سه روز یک بار ختم قرآن

ابوذکوان عشق زائد الوصف امام رضا علیه السلام به قرآن کریم را این چنین توصیف کرده است:

حضرت هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کرد و آنگاه می فرمود: اگر می خواستم زودتر از سه روز آن را به پایان برسانم، می توانستم «اما نخواستم چنین کنم.» زیرا در موقع تلاوت به هر ایه که می رسیدم در آن فکر و اندیشه می کردم که درباره چه چیزی و در چه زمانی نازل شده است. بدین جهت در هر سه روز یک بار قرآن را به پایان می رسانم.[1]
قرآئت قرآن در بستر خواب

عشق فراوان امام رضا علیه السلامبه این کتاب آسمانی او را بر آن داشت تا علاوه بر روز، در شب نیز قرآن بخواند و حتی ایات زیادی را در آستانة خواب و در رختخواب تلاوت می کرد.

رجاء بن أبی الضحّاک که گزارشی از سفر امام داده چنین گوید:

امام به هنگام خواب در رختخواب خویش فراوان قرآن می خواند و هرگاه به ایه ای می رسید که در آن یادی از بهشت یا جهنّم آمده بود، گریه می کرد و از خداوند بهشت را درخواست می نموده و از آتش جهنم به او پناه می برد.[2]
هزار ختم قرآن در یک پیراهن

شیخ طوسی در کتاب امالی به سند خود از علی بن علی فرزند برادر دعبل خزاعی نقل کرده که در سال 198 ق. همراه برادرم دعبل خدمت امام رضا علیه السلامرسیدیم و تا پایان سال 200 ق. در محضرش اقامت داشتیم و سپس به قم رفتیم. بعد از آن که امام رضا علیه السلام به برادرم دعبل پیراهن پشمینة سبز رنگی به همراه انگشتری که نگینش عقیق بود، هدیه کرد، همچنین به او درهم هایی که نام آن حضرت بر آن نقش بسته بود، مرحمت نمود و به او فرمود: ای دعبل به قم برو که در آنجا سود و بهره خواهی یافت. و به او یادآور شد: از این پیراهن به خوبی محافظت کن که من در این پیراهن هزار شب هزار رکعت نماز خوانده ام و هزار مرتبه قرآن را در آن ختم کرده ام.[3]
قرائت سُوَر گوناگون در نماز

امام رضا علیه السلام در نمازهای واجب و مستحب در شب و روز از سوره های متنوع و گوناگونی استفاده می فرمود و قرائت می کرد.

رجاء بن أبی الضحاک که در سفر امام از مدینه تا مرو همراه آن حضرت بوده، در گزارشی مفصل به این مسأله اشاره کرده است:

امام رضا علیه السلام در اول ظهر شش رکعت نماز مستحبی می خواند که پس از سوره حمد سوره های یا ایها الکافرون و قل هو الله احد ر می خواند و در دور رکعتی که پس از نماز جعفر طیار می خواند از سوره های ملک و هل أتی استفاده می کرد. و همچنین در رکعت وتر سوره های قل أعوذ برب الفلق و قل أعوذ برب النّاس را تلاوت می کرد.

و در نمازهای واجب خود پس از سوره حمد از سوره های انا انزلناه فی لیلة القدر و همچنین در ظهر جمعه سوره جمعه و سوره منافقین و در نماز عشاء در شب جمعه سوره سبّح و در نماز صبح روز دو شنبه و پنج شنبه در رکعت دوم پس از حمد سوره غاشیه را تلاوت می فرمود.[4]
2. اذکار امام پس از تلاوت برخی سوره ها

محدّثان و راویان حدیث نقل کرده اند که امام رضا علیه السلام پس از تلاوت برخی ایات قرآنی و یا در پایان برخی از سوره های قرآن به طور آهسته یا بلند جملاتی را بر زبان جاری می کردند که بخشی از آنها را رجاء بن أبی الضحاک برای ما نقل کرده است.

وی می گوید: امام رضا علیه السلامدر تمام نمازهای خود در شبانه روز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند می گفت و هرگاه ایة قل هو الله أحد را تلاوت می کرد، پس از آن آهسته می گفت: الله أحد و هر گاه سوره توحید را به پایان می رساند سه مرتبه می فرمود: کذلک الله ربّنا.

و اگر سوره جحد را می خواند آهسته می فرمود: یا ایهاالکافرون، و وقتی از تلاوت سوره فارغ می شد می فرمود: ربی الله و دینی الاسلام.

و هرگاه سوره والتین والزیتون را تلاوت می کرد در پایان می فرمود: بلی و أنا علی ذلک من الشاهدین. و هرگاه سوره لااقسم بیوم القیامة را تلاوت می کرد در پایان می فرمود: سبحانک اللهم بلی. و به هنگام تلاوت سوره جمعه می فرمود: قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة للذین اتقوا والله خیر الرّازقین.

و هرگاه از سوره حمد فارغ می شد می فرمود: الحمد لله ربّ العالمین، و اگر سوره سبّح اسم ربک الأعلی. و نیز اگر به ایه یا ایهاالذین آمنوا می رسید، آهسته می فرمود: لبیک اللهم.[5]
3. تکیه گاه کلام امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلامدر تمام زمینه ها و مسائل دینی و علمی و عقیدتی و فقهی از این کتاب آسمانی و این منبع پر فیض الهی کاملاً بهره می برد. و در هر سخن یا بیان به کلام الله مجید تکیه کند. صدوق در امالی از ابوذکوان از ابراهیم بن ابی العباس نقل کرده که می گفت: ندیدم چیزی را از امام رضا علیه السلام بپرسند که جوابش را نداند؛ بلکه جواب همه چیز را می دانست و نیز داناتر از او به زمان خویش را هرگز مشاهده نکردم.

مأمون پیوسته با پرسشهای گوناگون خود امام را می آزمود. اما ایشان به همه پرسشهای وی جواب می داد. تمام گفته های امام رضا علیه السلام و پاسخ های وی برگرفته از قرآن کریم بود.[6]
قرآن در زندگی امام رضا علیه السلام

قرآن کریم در بین مسلمانان آنقدر رفیع است که هیچ کس نمی تواند در برابر آن بی اهمیت باشد چه رسد به مقام منیع امامت که خود حافظ دین و حامی کتاب خداست. امام رضا علیه السلامدر ابعاد گوناگون از جمله بعد اجتماعی به رهنمودهای قرآن عنایت داشته اند: حضرت از آحاد ملت اسلامی خواسته تا اهمیت بیشتری به قرآن کریم داده و موارد زیر را در زندگی خود اعمال کنند.
اهتمام به قرآن

امام رضا علیه السلامبا سفارش به یاران خود از جمله ریان به وی فرمود: کلام الله لا تجاوزه و لا تطلبوا الهدی فی غیره فتضلّوا؛ قرآن سخن خداست، از مرز او تجاوز نکنید و هدایت را جز در پرتو قرآن نجویید و در غیر این صورت گمراه خواهید شد.[7]
تلاوت کتاب خدا

شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا به سند خود از حضرت امام رضا علیه السلاماز پدران خود از رسول خدا نقل کرده که پیامبر6فرمود: شش چیز از مروّت و جوانمردی است، سه کار در حضر و سه نوع رفتار در سفر. اما در وطن، اوّل، تلاوت کلام الله مجید؛ و دوم، آباد کردن مساجد؛ و سوم، اتحاد برادران در راه خدمت به جامعه. و امّا آن سه امر که در سفر است: اوّل، زاد و توشه را بی دریغ در اختیار همسفران گذاشتن؛ و دوم، حُسن خلق؛ و سوم، مزاح و شوخی بدون آمیختن با هیبت.[8]
قرائت قرآن با صوت و ترتیل

قرآن زیبا است و هرچه به زیبایی اش کمک کند، بسیار پسندیده است. از جمله این که قرآن را باید با صدای رسا و صوت حسن قرائت نمود.

امام رضا علیه السلام از پدرانش از رسول خدا6 نقل می کند: حسّنوا القرآن بأصواتکم، فانّ الصوت الحسن یزید القرآن حسناً؛ قرآن را با صوت نیکو زینت دهید، زیرا که صدای نیکو بر زیبایی قرآن می افزاید.[9]
قرائت قرآن در ماه رمضان

محدث نوری از کتاب فقه الرضا در باب روزه آورده است که امام رضا علیه السلام فرمود: و أکثر فی هذا الشهر المبارک من قراءة القرآن والصلاة علی رسول الله6؛ در این ماه شریف قرآن زیاد بخوان و فراوان بر رسول خدا صلوات و درود بفرست.[10]

همچنین از پدران خود از علیعلیه السلام از رسول خدا نقل می کند که فرمود: من تلافیه (شهر رمضان) ایة من القرآن، کان له مثل أجر من ختم القرآن فی غیره من الشهور؛ کسی که یک ایه از قرآن در ماه رمضان بخواند مانند یک ختم قرآن است در ماه های دیگر.[11]
ختم قرآن در مکه مکرّمه

علامه محدّث نوری در کتاب مستدرک آورده که در برخی از نسخه های فقه رضوی از امام رضا علیه السلام آمده است که فرمود: فإن قدرت أن لاتخرج من مکه حتی تختم القرآن فافعل فإنه یستحبّ؛ اگر می توانی از مکه خارج نشوی تا قرآن را در آنجا ختم کنی، این کار را انجام بده؛ زیرا بسیار شایسته است. و این کار، یکی از مستحبّات می باشد.[12]
2. رهنمود های اخلاقی

امام رضا علیه السلام با الهام از کتاب خدا، درسهای اخلاقی خود را برای جامعه اسلام بویژه به منتسبان به اهل بیت بیان می فرمود.

امامعلیه السلام با بیان ایات مربوطه به دیگران گوش زد می کرد که هرگز انتساب به پیامبر یا امام بدون توجه به عمل و پیروی از خدا باعث نجات انسان نخواهد بود. فریب برخی از گفتارها را نخورده و راه صلاح را در پیش گیرند.
گفت و گو با زید بن موسی

صدوق در عیون به سند خود از یاسر خادم نقل کرده: در زمانی که امام رضا علیه السلامدر خراسان بود برادرش زید بن موسی در مدینه شورش کرد و دست به آتش سوزی و ویرانی و کشتار زد. بدین جهت او را زیدالنّار می گفتند.

مأمون عباسی دستور جلب او را صادر کرده بدین جهت زید را اسیر و به سوی مأمون بردند. مأمون گفت: زید را به نزد امام رضا ببرند.

یاسر گوید: وقتی زید را به نزد امام وارد کردند، حضرت به او فرمود: ای زید! ایا گفتار فرومایگان اهل کوفه تو را فریب داده که فاطمه دامان خود را پاک نگه داشت پس خداوند آتش را بر ذرِّیه اش حرام کرد.

خیر چنین نیست. این گفتار فقط درباره امام حسن و امام حسین8 است. پس اگر در خود می بینی که گناه کنی و به سوی بهشت وارد شوی و (پدرت) موسی بن جعفر خدا را اطاعت کند و داخل بهشت شود، پس تو نزد خداوند عزیزتر هستی، بدان که هیچ کس به آنچه که نزد خداوند است نمی رسد، مگر به اطاعت و پیروی از ذات حق. و اگر چنین گمانی کرده ای که با گناه و معصیت می توانی به آنها برسی زهی خیال باطل و سخت در اشتباه هستی.

زید گفت: من برادر تو و فرزند پدرت هستم؟!

امام رضا علیه السلام فرمود: تا زمانی برادر من می باشی که از خداوند اطاعت و فرمان ببری. بدان که نوح پیامبر فرمود: )رب إن ابنی من أهلی و إنّ وعدک الحق و أنت أحکم الحاکمین، فقال الله عزّوجلّ : یا نوح إنه لیس من اهلک إنه عمل غیر صالح([13] پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعدة تو (در مورد نجات خاندانم) حقّ است و تو از همة حکم کنندگان برتری. خداوند فرمود: ای نوح! او از اهل تو نیست او عمل غیر صالحی است.

پس خداوند فرزند نوح را به دلیل گناه و معصیت از خاندان نوح بیرون شمرد.[14]
دقّت در عمل به قرآن

محمد بن یحیی بن أبی عباد از عموی خود نقل کرده که از امام رضا علیه السلام چند بیت شعری شنیدم با اینکه سروده ها بسیار کم بود. آن حضرت فرمود:

کلّنا تأمل مدِّاً فی الأجل

والمنایا هنّ آفات الأجل

لا تغرَّنکَ أباطیل المنی

والزم القصد و دع عنک العلل

إنّما الدنیا کظلٍّ زائلٍ

حلّ فیها راکب ثمّ رجل

همه ما مردم آرزوی طول عمر را داریم، در حالی که مرگ آفت های آرزوها می باشد. پس آرزوهای باطل تو را فریب ندهند، و مواظب پیمودن راه باش و بهانه جویی ها را کنار بگذار؛ بدانکه دنیا همانند سایه از بین رفتنی است، همانند سواری است که برای لحظاتی توقف کند و سپس آنجا را ترک گوید.

گوید: عرض کردم، خداوند شما را عزیز بدارد، این اشعار از کیست؟

امام فرمود: سروده یکی از شما عراقیان است.

عرض کردم: این اشعار را از زبان ابوالعتاهیه[15] شنیدم.

حضرت فرمود: نامش را بگو و این لقب را بر زبان جاری نکن، خداوند می فرماید: )ولاتنابزوا بالالقاب([16] ؛ با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید.

شاید این مرد از این لقب خوشش نیاید.[1علیه السلام ]

معروف این است که ابوالعتاهیه به مرد کم عقل و گمراه و احمق می گویند و مقصود امام این بود که اکتفا به نام شاعر و سراینده کن و هرگز از لقبی که کسی کراهت دارد، استفاده نکن؛ چون مصداق فرمایش خدا که می فرماید باالقاب زشت یکدیگر را یاد نکنید، خواهی بود.
پی نوشت ها:

1. امالی صدوق، ص 660؛ بحارالانوار، ج 49،ص90.

2. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 182؛ بحارالانوار، ج 49، ص 94.

3. امالی شیخ طوسی، ص 359؛ بحارالانوار، ج 49، ص 238.

4. بحارالانوار، ج 49، ص 94.

5. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 180؛ بحارالانوار، ج 49، ص 94.

6. امالی صدوق، ص 660؛ بحارالانوار، ج 49،ص90.

7. همان، ص 326.

8. قرآن در احادیث اسلامی، ص 59.

9. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 69.

10. مستدرک الوسائل، ج 4، ص 267.

11. فضائل الاشهر الثلاثه، ص علیه السلام 7.

12. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 294.

13. هود / 44.

14. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 234.

15. نام این سراینده و شاعر اسماعیل بن قاسم، شاعر معروفی است.

16. حجرات / 11.

17. منتهی الامال، ج 2، ص 280؛ بحارالانوار، ج 41، ص 107.

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

اخلاق و رفتار امام رضا علیه السلام

امامان پاک ما در میان مردم و با مردم می زیستند،و عملا به مردم درس زندگی و پاکی و فضیلت می آموختند،آنان الگو و سرمشق دیگران بودند،و با آنکه مقام رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز می ساخت،و برگزیده ی خدا و حجت او در زمین بودند در عین حال در جامعه حریمی نمی گرفتند،و خود را از مردم جدا نمی کردند،و به روش جباران انحصار و اختصاصی برای خود قائل نمی شدند،و هرگز مردم را به بردگی و پستی نمی کشاندند و تحقیر نمی کردند…

«ابراهیم بن عباس »می گوید:«هیچگاه ندیدم که امام رضا علیه السلام در سخن بر کسی جفا ورزد،و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند،هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را بر آورده سازد رد نمی کرد،در حضور دیگری پایش را دراز نمی فرمود، هرگز ندیدم به کسی از خدمتکاران و غلامانشان بدگوئی کند،خنده ی او قهقهه نبود بلکه تبسم بود،چون سفره ی غذا به میان می آمد همه ی افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سفره ی خویش می نشاند و آنان همراه با امام غذا می خوردند.شبها کم می خوابید و بیشتر بیدار بود،و بسیاری از شبها تا صبح بیدار می ماند و به عبادت می گذراند،بسیار روزه می داشت و روزه ی سه روز در هر ماه را ترک نمی کرد [1] ،کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت، وبیشتر در شبهای تاریک مخفیانه به فقرا کمک می کرد. [2]

«محمد بن ابی عباد»می گوید:فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود لباس او-در خانه-درشت و خشن بود،اما هنگامیکه در مجالس عمومی شرکت می کرد (لباسهای خوب و متعارف می پوشید) و خود را می آراست. [3]

شبی امام میهمان داشت،در میان صحبت چراغ نقصی پیدا کرد،میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند،امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود:ما گروهی هستیم که میهمانان خود را بکار نمی گیریم. [4]

یکبار شخصی که امام را نمی شناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد،امام علیه السلام پذیرفت و مشغول شد،دیگران امام را بدان شخص معرفی کردند،و او با شرمندگی به عذرخواهی پرداخت ولی امام بی توجه به عذر خواهی او همچنان او را کیسه می کشید و او را دلداری می داد که طوری نشده است. [5]

شخصی به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت پدران به شما نمی رسد.

امام فرمود:تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. [6]

مردی از اهالی بلخ می گوید:در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم،روزی سفره گسترده بودند و امام همه ی خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.

من به امام عرض کردم:فدایتان شوم.بهتر است اینان بر سفره یی جداگانه بنشینند.فرمود: ساکت باش،پروردگار همه یکی است،پدر و مادر همه یکی است،و پاداش هم باعمال است. [7]

«یاسر»خادم امام می گوید:امام رضا علیه السلام به ما فرموده بود اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود.بهمین جهت بسیار اتفاق می افتاد که امام ما را صدا می کرد،و در پاسخ او می گفتند به غذا خوردن مشغولند،و آن گرامی می فرمود بگذارید غذایشان تمام شود. [8]

یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت:من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم،از حج باز گشته ام و خرجی راه تمام کرده ام،اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را بوطنم برسانم،و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد،زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده ام.

امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت،و دویست دینار آورد و از بالای در دست خویش را فراز آورد،و آن شخص را خواند و فرمود:این دویست دینار را بگیر و توشه ی راه کن،و به آن تبرک بجوی،و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهی…

آن شخص دینارها را گرفت و رفت،امام از آن اطاق به جای اول بازگشت،از ایشان پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟

فرمود:تا شرمندگی نیاز و سؤال را در او نبینم… [9]

امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمائی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی کردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه یی مبذول می داشتند،و در مسیر زندگی اشتباهاتشان را گوشزد می فرمودند تا هم آنان از بیراهه به راه آیند،و هم دیگران و آیندگان بیاموزند.

«سلیمان جعفری »از یاران امام رضا علیه السلام می گوید:برای برخی کارها خدمت امام بودم، چون کارم انجام شد خواستم مرخص شوم،امام فرمود:امشب نزد ما بمان.

همراه امام به خانه ی او رفتم،هنگام غروب بود،غلامان حضرت مشغول بنائی بودند امام در میان آنها غریبه یی دید،پرسید:این کیست؟عرض کردند:به ما کمک می کند و به او چیزی خواهیم داد.

فرمود:مزدش را تعیین کرده اید؟

گفتند:نه!هر چه بدهیم می پذیرد.

امام بر آشفت و خشمگین شد.من به حضرت عرض کردم:فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید. ..

فرمود:من بارها به اینها گفته ام که هیچکس را برای کاری نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرار داد ببندید.کسی که بدون قرار داد و تعیین مزد کاری انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می کند مزدش را کم داده یی،ولی اگر قرار داد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده یی،و در اینصورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی هر چند کم و ناچیز باشد می فهمد که بیشتر پرداخته یی و سپاسگزار خواهد بود. [10]

«احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی »که از بزرگان اصحاب امام رضا علیه السلام محسوب می شود نقل می کند.من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم،و ساعتی نزد امام نشستیم،چون خواستیم باز گردیم امام به من فرمود:ای احمد!تو بنشین.همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم،و سؤالاتی داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ می فرمودند،تا پاسی از شب گذشت،خواستم مرخص شوم،فرمود:می روی یا نزد ما می مانی؟

عرض کردم:هر چه شما بفرمائید،اگر بفرمائید بمان می مانم و اگر بفرمائید برو می روم.

فرمود:بمان،و اینهم رختخواب (و به لحافی اشاره فرمود) .آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم:سپاس خدای را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود.

هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است،برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:

ای احمد!امیر مؤمنان علیه السلام به عیادت «صعصعة بن صوحان » (که از یاران ویژه ی آن حضرت بود) رفت،و چون خواست برخیزد فرمود:«ای صعصعه!از اینکه به عیادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مکن-عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی-از خدا بترس و پرهیزگار باش،برای خدا تواضع و فروتنی کن خدا ترا رفعت می بخشد» [11] امام علیه السلام با این عمل و سخن خویش هشدار داده است که هیچ عاملی جای خود سازی و تربیت نفس و عمل صالح را نمی گیرد،و به هیچ امتیازی نباید مغرور شد،حتی نزدیکی به امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیله ی فخر و مباهات و احساس برتری بر دیگران گردد.

[1] گویا منظور روزه ی پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه ی وسط ماه و پنجشنبه ی آخر ماه است که پیشوایان معصوم فرموده اند کسی که اضافه بر روزه ی ماه مبارک رمضان در هر ماه این سه روز را روزه بگیرد مانند آنستکه همه ی سال روزه باشد.

[2] اعلام الوری ص 314

[3] اعلام الوری ص 315

[4] کافی ج 6 ص 283

[5] مناقب ج 4 ص 362

[6] عیون اخبار الرضا ج 2 ص 174

[7] کافی ج 8 ص 230

[8] کافی ج 6 ص 298

[9] مناقب ج 4 ص 360

[10] کافی ج 5 ص 288

[11] معجم رجال الحدیث ج 2 ص 237- رجال کشی ص 588


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 13941 نظر »

مدافع حریم اسلام

مسأله دفاع فرهنگی و علمی از کیان اسلام و جلوگیری منطقی از بدعت ها و گمراهی ها از ضروریات اسلام است و موجب پاداش های عظیم و محبوبیّت های بسیار بزرگ در پیش گاه خداوند خواهد شد ؛ به طوری که پیامبر(ص) در مورد نگهبانی از حریم دین و حکومت اسلامی فرموده است: «یک شب نگهبانی از حریم حکومت اسلامی برتر از هزار شب عبادت که روزش را انسان روزه بگیرد می باشد.»

حضرت امام رضا(ع) در این راستا می فرماید: «عده ای از غالیان، اخباری را در مورد تشبیه به خدا و مسأله جبر در شأن ما به دروغ جعل کردند و با این بیهوده گویی ها عظمت خدا را کوچک نمودند.

هر کس آن ها را دوست بدارد با ما دشمنی نموده و هر کس آنها را دشمن بدارد با ما دوستی نموده است ؛ هر کس با آن ها رابطه برقرار سازد از ما بریده است و هرکس از آن ها ببرد با ما پیوند برقرار نموده است، هرکس نسبت به آن ها بی اعتنایی کند، به ما نیکی نموده و هرکس به آنها نیکی کند، به ما بی اعتنایی و جفا کرده است: هر کس آن ها را گرامی بدارد به ما اهانت نموده و هر کس که به آن ها اهانت کند، به ما احترام نموده است، هر کس به آنها بدی کند به ما خوبی کرده و هر کس به آن ها خوبی کند، به ما بدی نموده است، هر کس آن ها را تصدیق کند، ما را تکذیب نموده و هرکس که آنها را تکذیب کند، ما را تصدیق نموده است. هر کسی که شیعه ماست، هرگز آن ها را یار خود نگیرد و با آن ها همکاری ننماید.»


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 13942 نظر »

انیس قرآن

ره پویان راه یقین و سالکان کوی عشق از آن جایی که دل در گرو ذات اقدس خداوند دارند، کتاب او را پرتوی از ذات الهی و واسطه سخن ربّ مالک با عبد سالک می دانند، از این رو با قرآن انس ویژه ای داشته و دل و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیات بخش خدایی می کنند.

در سیره هشتمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت انس با قرآن به وضوح دیده می شود. آن بزرگوار هر سه روز یک بار تمام قرآن را تلاوت می کرد و در آیات آن تدبّر می نمود.

امام رضا(ع) شب ها هنگام خوابیدن، در بستر خویش زیاد قرآن می خواند و چون به آیه ای می رسید که در آن یادی از بهشت یا جهنم شده است، می گریست و از خداوند بهشت می طلبید و از دوزخ به خداوند پناه می برد: «… فاذا مرّ بآیةٍ فیها ذکر جنّةٍ او نارٍ بکی و سأل اللّه الجنّة و تعوّذ به من النّار.»

همچنین درباره اوصاف قرآن سخنان گهرباری از ایشان به یادگار مانده است که هر خواننده را به فکر و اندیشه در این کتاب وا می دارد. آن حضرت قرآن کریم را کتاب هدایت گر، سرچشمه حیات و مایه عزّت دانسته، بنابراین می فرماید: «هو حبْل اللّه المتین و عروتُهُ الوثْقی و طریقتُهُ المُثلی، المؤدّی الی الجنّة و المنجی من النّار لا یخْلُقُ من الازمنة و لا یغثُّ علی الالسنة لانّه لمْ یجعلْ لزمانٍ دون زمانٍ بلْ جُعل دلیلُ البرهان و حجّةٌ علی کلّ انسانٍ لایأتیه الباطلُ منْ بین یدیه و لا من خلفه تنزیلٌ من حکیمٍ حمیدٍ؛ قرآن ریسمان محکم الهی و دستگیره محکم و راهی نمونه و بی بدیل است که به بهشت منتهی می شود و انسان را از آتش نجات می دهد. در طول زمان کهنه نمی شود و ارزش و اعتبار خود را از دست نمی دهد، زیرا برای یک عصر قرار داده نشده است، بلکه راهنما، برهان و حجّت برای هر انسان است. باطل و نادرستی در آن راه نمی یابد، نه از پیش رو و نه از گذشته ها. این کتاب فرستاده خدای حکیم و ستوده است».


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

قبر متحرک!

کعب الاحبار از حضرت امیر علیه السلام پرسید؛ کیست که پدر نداشته؟ کیست که اهل و عشیره نداشته؟ کیست که قبله ای نداشته؟ آن حضرت علیه السلام فرمود: کسی که پدر نداشته عیسی علیه السلام است؛ کسی که عشیره نداشته آدم است؛ کسی که قبله ای ندارد، خانه کعبه است که خودش قبله است. امیرالمومنین علیه السلام به او فرمود: هنوز هم بپرس! کعب الاحبار: آن سه موجود زنده کدامند که در رحمی نبوده و از بدنی بیرون نیامده اند؟ امام علی علیه السلام فرمود: عصای موسی، ماده شتر ثمود، و قوچ ابراهیم.

علی علیه السلام هنوز هم بپرس! کعب الاحبار: تنها یک سوال مانده که اگر به آن پاسخ دهی تو خودت هستی. امیرالمومنین علیه السلام: بپرس! کعب الاحبار: کدام قبر بوده که صاحبش را گردش داده است؟ علی علیه السلام آن ماهی بود که به فرمان خداوند یونس را در شکم خود فرو برد و در دریاها گردش می داد.[1]

پی نوشت:

[1] . خصائص، سيد رضى ، ص 90 (جوابات المسائل )


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »


نشانه خدا!

مردی نزد حضرت امیرالمومنین علیه السلام آمده گفت: یا امیرالمومنین! به چه چیز خدایت را شناخته ای؟ فرمود: به واسطه شکستن عزمها و تصمیمها، و چون بر انجام کاری اراده کردم موانع و قضا، حائل گردید و مقصودم عملی نشد پس فهمیدم تدبیر کننده و عاقبت اندیش دیگری است. پرسید؛ چه چیز سبب شد که خدا را سپاسگزاری نمایی؟ فرمود: دیدم که چه بلاهایی که از من دور کرده و بر دیگری وارد نموده، پس فهمیدم که بر من منت گذاشته و من هم او را شکر کردم. پرسید؛ چه چیز سبب شده که به ملاقات و دیدار او علاقه مند گردی؟ فرمود: چون دیدم آیین فرشتگان و پیامبرانش را برای من برگزیده و نعمت را بر من تمام کرده دانستم خدایی که این گونه مرا گرامی داشته هرگز فراموشم ننموده، به همین سبب به دیدار او مشتاق گردیدم.[1]

پی نوشت:

[1] . توحيد، صدوق، باب 41، حديث 6.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »


هفت سوال؟

مردی نزد امیرالمومنین علیه السلام آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم:

1-چه چیز از آسمان عظیم تر است؟

2-چه چیز از زمین پهناورتر است؟

3-چه چیز از کودک یتیم ناتوان تر است؟

4-چه چیز از آتش داغ تر است؟

5-چه چیز از زمهریر سردتر است؟

6-چه چیز از دریا بی نیازتر است؟

7-چه چیز از سنگ سخت تر است؟

علی علیه السلام فرمود: تهمت به ناحق از آسمان عظیم ترست. حق از زمین وسیع تر است. سخن چینی شخص نمام از کودک یتیم ضعیف تر است. آز و طمع از آتش داغ تر است. حاجت بردن به نزد بخیل از زمهریر سردتر است. بدن شخص با قناعت از دریا بی نیازتر است. قلب کافر از سنگ سخت تر است.[1]

پی نوشت:

[1] . جامع الاخبار، فصل 5 فضائل اميرالمومنين (ع )


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

تفاوت دید:

با یکی از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بودیم. او به پیاز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود. کودکی در آن جا بود، مقداری از آن پیاز را دهان گذاشت. اشکش سرازیر شد و زبانش سوخت و آن را رها کرد. دوستم خندید؛ خنده ای پربار و پر از برداشت؛ که عده ای به خاطر جهتی از چیزهایی می گذرند، اما عده ای دیگر، همان چیز را به همان خاطر می خواهند. آن تیزی و تندی که کودک را فراری کرده، مرا به سوی خود کشانده است و سپس ادامه داد در برابر سختی ها و ناراحتی ها عده ای به همان خاطر که ما فرار می کنیم، به استقبال می روند و از سختی ها بهره می گیرند. همان دردها و فشارها که ما را از پای در می آورد، همان ها به عنوان پا، عامل حرکت و پیشرفت و ورزیدگی عده ای می شود.





موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

بهانه گیری، مانع ازدواج

اوّلین مانع ازدواج، بهانه گیری دختر و پسر یا اطرافیان آنان است. گاهی بهانه گیری موجب می شود که دختر سی ساله یا پسر چهل ساله همچنان مجرد مانده است. وقتی علّت را جویا شویم، هردو می گویند: همسر خوب پیدا نکرده ایم. در حالی که پذیرفتنی نیست که کسی همسری بیابد که صددرصد موردپسند و همسوبا خوسته های او باشد. اگر در یک ازدواج هفتاد درصدِ معیارها تأمین شود، آن زوج خوشبخت خواهند بود.

بهانه گیری در میان مقدّسین به گونه ای و در میان غیر مقدّسین به گونه ای دیگر است. ولی برآیند انواع بهانه گیری، بالا رفتن سنّ ازدواج و مجرد ماندن بسیاری از دختران و پسران است.

پیامبر اکرم (ص) بارها روی منبر می فرمودند: مردم! وقتی دخترتان به حدّ ازدواج رسید، او را شوهر دهید؛ زیرا دختر بالغ، همچون میوه رسیده به درخت است؛ حال اگر آن میوه رسیده را از درخت نچینید، از بین می رود. همچنین آن حضرت معیار اصلی ازدواج را برخورداری از دین و اخلاق دانسته اند.

«إِذَا جَاءَکمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کبِیرٌ»[1] یعنی اگر همسری پیدا بشود که از نظر دین و اخلاق مناسب باشد، با او ازدواج کنید. وگرنه فتنه و فساد در جامعه اسلامی پیدا می شود.[2]

پی نوشت ها

[1] کافی، ج 5، ص 347

[2] مشق اخلاق، ص: 58-


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

نماز جماعت، زمینه ساز تعاون اجتماعی

نماز جماعت، عامل نزدیکی دل ها و تقویت کننده روح برادری در میان مسلمانان است. نماز جماعت، نوعی دید و بازدید بی آلایش و راهی برای آگاهی از مشکلات و نیازمندی های همدیگر و زمینه ساز تعاون اجتماعی بین آحاد مسلمانان است. نماز جماعت، نشان دهنده شوکت و قدرت مسلمانان، و عامل الفت دل ها و انسجام صفوف پرهیزگاران است. نماز جماعت، محو کننده جدایی ها، مأیوس کننده منافقان و به سان خاری در چشم بدخواهان است. نماز جماعت، باعث صفا، یک رنگی، نوع دوستی و همگرایی در میان مؤمنان است. نماز جماعت، عامل قدرت و امید است. نماز جماعت، روحیه فردگرایی، انزوا و گوشه گیری را از بین می برد و نوعی مبارزه با خودخواهی را برای نمازگزاران به ارمغان می آورد. نماز جماعت، وحدت در گفتار، وحدت در هدف، وحدت امام و قبله را به مسلمانان می آموزد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

پیامبر رحمت و نماز جماعت

نماز جماعت آن قدر اهمیت دارد که پیام آور مهر و دین، حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم اولین و آخرین نمازشان با جماعت بوده است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «در آغاز بعثت، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مشغول نماز بود و آن اولین نماز جماعت او بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به او اقتدا کرده بود. در این هنگام، ابوطالب و فرزندش جعفر آمدند، ابوطالب به جعفر فرمود: فرزندم، کنار پسرعموی خود برو و مشغول نماز جماعت شو. جعفر هم کنار آن حضرت مشغول نماز شدند. ابوطالب خوشحال برگشت» و این اوّل نماز جماعت بود که با حضور سه نفر اقامه شد. آخرین نمازی هم که آن حضرت با جماعت خواندند در حال بیماری بود. موقع نماز بلال اذان گفت و رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به علی و فضل بن عباس فرمودند: «زیر بغل مرا بگیرید و به سوی مسجد ببرید». وقتی آن حضرت را به مسجد آوردند، نماز را با جماعت به جا آوردند و این آخرین نماز آن حضرت بود.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

تمرین اطاعت

نماز، فرصت به خدا پیوستن، و عرصه بندگی و خودسازی است. فرصت تقویت روح و جسم، پاک سازی جان، تصفیه باطن، تطهیر قلب، تمرین اطاعت، تقویت اراده، تجربه عبودیت و غلبه بر شهوت هاست. نماز، فرصتی است تا دل در چشمه زلال بندگی شست و شو یابد و با یاد حضرت دوست صفا گیرد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

نماز جماعت در خانه

یکی از کسانی که همواره به نماز جماعت اهتمام می ورزید، استادِ میرزای قمی، مرحوم سیدحسین خوانساری، بود. در حالات وی آورده اند که هرگز نماز شب و زیارت عاشورا و نماز جماعت را ترک نکرد. او هرگاه به مسجد نمی رفت، در منزل با زن و فرزند خود نماز جماعت می خواند. او هم چنین بسیار باانصاف بود و با افراد مستمند هم دردی می کرد و در اصلاح امور مسلمانان توجه ویژه ای داشت. بدین جهت، حاکم شهر خوانسار دستور داده بود تا برای ایشان یک مسجد جامع بسازند که همیشه نماز جمعه و جماعت را در آن جا برگزار کند. پس از تکمیل مسجد، آن پرهیزگار پاک طینت، همواره نماز جمعه و جماعت خویش را در آن مسجد برپا می کرد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 21 آذر 1394نظر دهید »

1 ... 3 4 5 ...6 ... 8 ...10 ...11 12 13 ... 17

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو