اندیشه ای که بهتر از عبادت یک سال است
آقای قدس می گوید:
« روزی آقا می فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که
در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.
آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد که: پسرم، پا
شو چند رکعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم.
آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت:
حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره آن در روایت آمده است که: امام صادق علیه
السلام می فرماید:
« تفکر ساعة خیر من عباده سنه: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است. »
آیت الله العظمی بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: … و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جاری
نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فکری از عبادت یک یا شصت
سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر
بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند. »
هفت شهر عشق
به نام نهایت عشق
آیا از ۷ شهر عشق چیزی شنیده اید؟
۱- طلب
وقتی بلند میشی میری خرید نیاز پیدا کردی ، یه چیزی می خوای و با هدف خریدن یه چیزی به فروشگاه می ری.
۲- عشق
نیاز به توضیح ندارد.
۳- معرفت
وقتی عاشق شدی راجع بهش شناخت هم پیدا میکنی.
۴- یگانه پرستی (توحید)
5- استغنا ( بی نیاز بودن )
و امّا….
کسی که خدا رو درک کرد هیچ چیز برایش معنی ندارد….
۶- حیرت
نیاز به توضیح ندارد.
۷- فقر و فنا
از بین میری.امّا کجا میری وایسا اینجا رو بخون
برتری عرفان اسلامی نسبت به عرفان های دیگه تو اینه که اونا به مرحله ی فنا می رسند،امّا در عرفان اسلامی کسی اگر ظرفیت داشته باشد و به نهایت عشق رسید به او می گویند : برگرد تو باید دست بقیه رو بگیری و دیگران را راهنمایی و تربیت کنی .
مثل امامان و پیامبران برای ما.
مثل پیامبر که وقتی به معراج رفت به نهایت رسیده بود.
خوشی نور علی نوری بود دیگه….
ولی از طرف خداوند مأمور شد بیاید و دیگران را تربیت کند.
هفت شهر عشق را عطار گشت********ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
چند صباحی از درون(از زبان طلبه)
بسم الله الرحمن الرحیم
در آزمون حوزه علمیه قبول شدیم(این مرحله اوله)مصاحبه هم دارد….
السلام یا مولا یا صاحب العصر والزمان
ممنونم اماما
ممنونم که حال نفسی می گذرد و اگر ادامه داشته باشد به لطف حق
قدم در عرصه ی علم دین می خواهیم بگذاریم
و خدمت گذار شما باشیم.اگر توفیق داشته باشیم.
خدا را سپاس و شاکرم که مرا با این راه آشنا کرد
و حال با میل و رغبت منتظر روز های خوش به تو نزدیک تر شدنم
روز های خوش عبادت و بندگی با آگاهی .
خدایا از تو خواستارم تا علم و درک و فهمم را بیفزایی که سریع تر
به آن هدف والایی که در این راه قرار دادی
همان خدمت به اسلام
برسم و مدت بیشتری خدمتگزار.
السلام علیک یا صاحب الزمان
هر آن چه در فکر و هدفی که دارم رسیدنش بسته به عمریست
که خدا داند و بس و لطف و عنایت او ….
انشاءالله در آزمون های الهی قبول شویم…
وجوب امر به معروف و نهی از منکر
امام مهدی (عج) :
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم.
…………..وجوب امر به معروف و نهی از منکر……………..
امام باقر علیه السلام :
خداى تعالى به شعیب پیامبر وحى فرمود كه: من صد هزار نفر از قوم تو را
عذاب خواهم كرد: چهل هزار نفر بدكار را، شصت هزار نفر از نیكانشان را.
شعیب عرض كرد: پروردگارا! بدكاران سزاوارند اما نیكان چرا؟
خداى عزوجل به او وحى فرمود كه: آنان با گنهكاران راه آمدند و به خاطر
خشم من به خشم نیامدند.
كافى، ج5، ص56، ح
در انتظار طلوع
بـرآ ای آفــتاب صـبح امیـــد که در دام شب هجران اسیرم
پیامبر اکرم به حضرت علی (ع) فرمود:
بزرگترین مردمان در ایمان و یقین ، کسانی هستند که در روزگاران آینده زندگی می کنند ، پیامبرشان را ندیده اند، امام آن ها در غیبت است و فقط به سبب خواندن قرآن کریم و حدیث معصومین (ع) و (تفکر در آن ها ) ایمان می آورند.
مردم این زمان
ای مردم بزرگوار که همه این بزرگی را از لطف پروردگار کریم و عظیممون داریم که به ما عنایت کرده
وقت آن رسیده که آن قدر آماده شویم که کوه ها را متلاشی کنیم
باید علاوه بر دعا و ایمان و پیروی آمادگی مان رابیشتر کنیم
آمادگی اول از خود و بعد هم وارد جامعه شویم و آمادگی هایی از تمام ابعاد
امام یارانی شجاع و مقتدر و مسئولیت پذیر می خواهد…
یاران مهدی (عج) مردمانی مقاوم، سرشار از ایمان و یقین به خدا و استوارتر از صخره ها هستند؛ اگر به کوه ها روی آورند ، آن ها را متلاشی می کنند.
ای لشگر صاحب زمان
آماده باش آماده باش…
راه شناخت امام زمان (عج) در آخر الزمان چیست؟
ما برای شناخت حضرت ولی عصر (عج) چهار راه معرفی می كنیم:
1. قرآن، سنّت، عرفان و حكمت
قبل از توضیح این اصول چهارگانه در شناخت امام زمان (عج) ذكر یك مقدمه ضروری است، مسأله مهدویت علاوه بر اینكه یك امر مسلّم دینی و اسلامی است، تقریباً به عنوان یك موضوع عمومی در میان بسیاری از مجامع و امتهای گذشته مطرح بوده و مورد انتظار بشری قرار گرفته است.[1]
بعد از ذكر این مقدمه كوتاه به معرفی چند راه برای شناخت حضرت امام زمان (عج) می پردازیم.
الف. قرآن كریم: قرآن كریم تجلّی ذات باری تعالی بر نبی مكرّم اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ است. برخی از آیات قرآن ظهور در مسأله مهدویت داشته و مباحث پایان و آینده جهان را بررسی می كنند و برخی دیگر از آیات با عنایت به روایات به تأویل برده شده است.
به عنوان نمونه دو آیه را ذكر می كنیم:
1. «ما در «زبور» بعد از ذكر «تورات» نوشتیم، سرانجام، بندگان شایستة من، وارث و حاكم زمین خواهد شد»[2] امام باقر ـ علیه السلام ـ در تأویل و تغییر این آیه شریفه فرموده است: «این بندگان شایسته كه وارثان زمین گردند، حضرت مهدی (عج) و اصحاب او در آخر الزمان هستند.»[3]
2. «خداوند برای آنهایی كه ایمان آورده وعمل صالح انجام داده است، وعده داده اند كه آنان را خلیفه روی زمین نموده، همانگونه كه پیش از آنها را خلیفه ساخته بود…».[4] امام سجاد ـ علیه السلام ـ بعد از تلاوت این آیه شریفه فرموده است: «اینان از شیعیان ما هستند. خداوند این كار را در حق آنان به دست مردی از ما خاندان خواهد كرد. آن مرد مهدی این امت است».[5]
ب. سنت: روایات گسترده ای از منابع حدیثی امامیه همانند كمال الدین و تاج النعمه (شیخ صدوق)، الغیبة (طوسی)، الغیبه (نعمانی)، اصول كافی (كلینی) و… به مسأله مهدویت پرداخته و مباحث آن را شناسانده اند، و در كتابهای حدیثی اهل سنت نیز روایات نبوی متعددی در مورد مسأله مهدویت ذكر شده است كه در ذیل به عنوان نمونه چند روایت ذكر می شود:
1. حضرت مهدی (عج) در صحیفة فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ ، جابر می گوید: روزی بر فاطمه ـ سلام الله علیها ـ وارد شدم، صحیفه ای را در دست مبارك او دیدم كه اسم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و تمامی اسامی ائمه دوازده گانه ـ علیهم السلام ـ در آن ثبت شده بود. و جابر همه آن اسامی را ذكر كرده كه از جمله اسم مبارك حضرت مهدی (عج) در این روایت این چنین آمده است: «ابا القاسم، م، ح، د بن الحسن و هو حجة الله تعالی علی خلقه و امّه جاریه و اسمها «نرجس».[6]
2. طبرسی از امام محمدباقر ـ علیه السلام ـ آورده است كه آن حضرت خطبة رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ در روز غدیر را در یك حدیث طولانی آورده است كه در بخشی از آن درباره وجود مبارك امام مهدی (عج) این چنین فرموده است: «بدانید كه او (امام مهدی) باقی ماندة حجّت هایی است كه حجّتی بعد از او نخواهد بود. او ولی خدا در زمین و حاكم در میان خلق و امین در نهان و آشكار است.»[7]
3. ابن سعید خدری از رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ : «در امتی من مهدی است كه پس از خارج شدن از غیبت، زمین را پر ازعدل نموده، چنان كه از جور و ستم پر شده باشد.»[8]
4. از رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ : به مهدی بشارت می دهم، مردی از قریش و از عشرت من می باشد.»[9] و هم چنین روایت زیادی از فریقین در این مورد رسیده است كه زمینه بیان آن نمی باشد.
ج. عرفان
عرفان راه دیگری برای شناخت امام زمان (عج) است. عرفای اسلامی كه اصحاب كشف و شهودند مسأله مهدی موعود را مطرح كرده و برعظمت مقام آن تأكید نموده اند. آنان این مطلب را در قالبهای شعر و نثر به دیگران رسانده اند. و در عرفان این موضوع را در حقایق مسلم دین و وقایع حتمی جهان می دانند. از آن حضرت به قطب زمان، ولی دوران و خاتم اولیاء یاد كرده اند. و به چند نمونه از دیدگاه عرفانی اشاره می شود:
1. شیخ عطار نیشابوری، عطار كه مطالب عرفانی فراوانی در بعد شخصیتی حضرت مهدی (عج) گفته است، به نمونه ای از اشعار او دربارة آن حضرت اشاره می گردد:
اوست باب اولیاء عین الیقین اوست اسرار معانی را معین
اوست دانا در همه روی زمین اوست بنیاد و همه اسرار دین
اوست عالم بر علوم اولین اوست ظاهر بر ظهور آخرین…
نام او، نام محمد (ص) آمده خلق او، خلق احمد آمده…
صد هزاران اولیا روی زمین از خدا خواهند مهدی را یقین
یا الهی، مهدی را از غیب آر تا جهان عدل گردد آشكار…[10]
2. محمود شبستری، ایشان تحت عنوان «قاعدة ختم ولایت» می گوید: «غرض از ختم ولایت وجود مبارك حضرت مهدی (عج) است كه سلسله ولایت به او ختم می گردد. حقیقت كمال به نقطة دائرة اخیر به ظهور می رسد كه خاتم اولیاء باشد. یعنی دائره وجود ولایت مطلقه حضرت مهدی (عج) كه نقطه ختم ولایت است، در حقیقت مظهر همه ولایتهاست كه در وجود انبیاء و اولیاء گذشته فرد فرد وجود داشته اند، و در این نشئه به وجود خاتم اولیا حضرت مهدی ظهور یافته است.[11]
ح. حكمت: حكماء و فلاسفه اسلامی نیز به مسأله ولی كامل و خلیفه خدا در زمین توجه داشته و بر مبنای اندیشه خود از آن سخن گفته و آن را شناسانده اند كه به چند نمونه از نظریه بزرگان اهل حكمت اشاره می شود:
1. معلم ثانی ابونصر فارابی، حكیم فارابی، در تحلیلی كه دارد، زندگی صحیح اجتماعی را در مدیریت كامل و آگاه به زمان و مكان می داند. و آن مدیر كامل را به زمان حضور و غیبت پیش بینی كرده می گوید: رئیس مدینه فاضله، نمی تواند هر كسی باشد. و كسی می تواند كه دارای ملكة كامل باشد، چنین انسانی، انسان كامل است. كه بالفعل هم عقل است و هم معقول، هم مدیر است و هم مدبّر، هم معلم است و هم مرشد. او اشراف كامل بر همه دارد. زیرا بقای مدینه فاضله، به امام و رهبر است. و اینگونه رهبر متصل به عقل الهی است و از بركت علم تأویل برخوردار می باشد. و به همه معارف حسی و غیرحسی آشنائی كامل دارد. و چنین انسانی شایسته ی خلافت الهی در زمین است. و ارتباط با عالم غیب داشته، در بیان معارف اشتباه نمی كند… و بعد می گوید: اگر زمانی چنین انسانی در جامعه حضور نداشت و از منظرها پنهان و در حال غیبت به سر می برد، باید شرائع و احكامی را كه این رئیس و یا امثال آن در حال حضور وضع كرده اند، بگیرند و همانها را قوانین قطعی جامعه قرار دهند و جامعه را به آن اداره كنند.[12]
2. شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی می گوید: هیچ گاه عالم از حكمت و از وجود كسی كه قائم به حكمت است و حجّت های روشن خدا در نزد او می باشد، خالی نخواهد بود. و این كس همان خلیفه خدا در زمین است. پس، در هر زمانی چنین شخصی بهم رسد كه نمونه كامل علم و عمل بوده و رهبری امت به او بوده و خلافت الهی در زمین نیز به عهده او می باشد. و زمین هرگز از چنین انسانی تهی نخواهد ماند. امّا این چنین رهبر و پیشوای جامعه، گاهی در ظاهر بوده و حكومت تشكیل می دهد. و گامی در نهایت پنهانی بوده و در غیبت به سر می برد. و آن كه در غیبت به سر می برد مردم او را «قطب زمان» می نامند. او در جای بی نشانی زندگی كرده و از او نشانی در دست نمی باشد. هر گاه این امام و رهبر ظاهر گردد و در رأس حكومت قرار گیرد، زمان، زمانی نورانی خواهد شد.[13]
مراکز مرتبط با موضوع:
1. مركز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم، گروه مهدویت.
2. مركز تخصصی مهدی موعود، تلفن 7737801.
3. موسسه فرهنگی انتظار نور، تلفن: 32ـ 7746830.
4. كتابخانه تخصصی مسجد مقدس جمكران.
5. كتابخانه تخصصی مهدویت، سازمان تبلیغات اسلامی، 291143 و… .
گفتنی است كتابهای ذیل از اتقان خاصی برخوردار بوده و با اطمینان می توانید برای شناخت آن حضرت از آنها بهره برید.
1. كمال الدین، شیخ صدوق؛ 2. الغیبه، طوسی؛ 3. الغیبه، نعمانی؛ 4. امامت و مهدویت، آیت الله صافی گلپایگانی؛ 5. منتخب الاثر، آیت الله گلپایگانی؛ 6. مهدی موعود، علامه مجلسی؛ 7. تاریخ عصر غیبت و عصر ظهور، محمد صدر و… .
پانویس:
[1] . دائرة المعارف فارسی، ج 1، ص 1373.
[2] . انبیا، 105.
[3] . طبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، ج 7، ص 66، دار احیاء التراث، بیروت، 1406.
[4] . نور، 56.
[5] . طبرسی، همان، ص 152؛ مجمع البیان، همان.
[6] . شیخ صدوق، ابی جعفر محمد بن بابویه قمی، كمال الدین تمام النعمه، ج 1، ص 420، ترجمه كمرة نشر دار الحدیث، قم، 1370.
[7] . طبرسی، ابی منصور احمد، احتجاج طبرسی، ج 1، ص 80، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1983 م.
[8] . ترمذی، ابی عیسی محمد، صحیح ترمذی، ص 270، چ قدیم، مصر.
[9] . ابن حجر هیثمی، شهاب الدین احمد شافعی، صواعق المحرقه، ص 99، مكتبه القاهره، 1385 ق.
[10] . نیشابوری، شیخ عطار، فرید الدین، مظهر العجائب، ص 44، چ سنگی.
[11] . لاهیجی، شیخ محمد، مفتاح الاعجاز شرح گلشن راز، ص 313، مركز نشر، انتشارات سعدی، 1371ش.
[12] . ابونصر فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله، ص 89، طبع مصر، 1368 ق.
[13] . شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی، حكمة الاشراق، ج 2، ص 11، انتشارات بیدار، قم.
مهدویت از واژه مهدی گرفته شده و معنای اصطلاحی آن، اعتقاد به حضرت مهدی (عج) است، و باور به این كه او فردی است از نسل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ كه در آخر الزمان ظهور می كند و جهان را پر از عدل و داد می سازد آنچنان كه از ظلم و جور پر شده بود.
این عقیده اختصاص به شیعه ندارد و همه فرقه های اسلامی، در آن مشترك هستند، ریشه آن نیز در قرآن و احادیث است و چنین نیست كه توسط عده ای خاص، جعل و منتشر شده باشد.
در قرآن، آیات فراوانی درباره آن مهر سپهر افروز وجوددارد، از جمله: انبیاء/105؛ نور/55؛ توبه /33؛ قصص/5. حجم انبوهی از روایات نیز به دست ما رسیده است كه در آنها، پیامبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ از آن نور دیده اش سخن رانده است.
این روایات در همان زمان حیات پیامبر، سینه به سینه نقل می شد و در گنجینه ذهن مسلمانان جای می گرفت، اگر نگاهی به روایات نبوی بیفكنیم، خواهیم دید كه پرسش كنندگان از اوصاف، ویژگیها و محاسن اخلاقی و كیفیت و علائم ظهور و سایر مسائل مربوط به آن موعود بشری می پرسیدند.
این نكته، بیانگر آن است كه اصل وجود منجی بشر، امری مسلم و قطعی بوده است. تأكید ائمه اطهار نیز بر تقویت این باور می افزود تابدانجا كه هر دو مذهب تشیع و تسنن با همه انشعابهایشان، بر آن اتفاق نظر پیدا كردند.
شاهد بر این مسأله، پدیده مدعیان دروغین مهدویت است؛ شیادانی كه از باور اصیل مردم، سوء استفاده كرده و خود را مهدی موعود، معرفی می كردند، اما از آنجا كه صفات و ویژگی های مهدی حقیقی در روایات رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و جانشینان گرامیش بیان شده بود، اغلب مردم به كذب ادعای آنان پی برده و از آنها بیزاری می جستند.
از آن طرف، برخی از افراد ساده دل یا منحرف، تعدای از معصومین یا افراد نامور را مهدی معرفی می كردند، (مثلاً عده ای،زید بن علی؛ فرقه كیسانیه، محمد حنفیه؛ فرقه ناووسیه، امام صادق ـ علیه السلام ـ؛ و فرقه واقفیه، امام كاظم ـ علیه السلام ـ را مهدی منتظر می دانستند؛ در حالی كه این بزرگواران، هیچ گاه چنان ادعایی نداشتند.)
همه این مطالب نشان دهنده رسوخ اصل «مهدویت» در عمق جان مسلمانان است؛ اصلی كه جامعه اسلامی را جامعه ای منتظر و پویا و امیدوار به آینده ای روشن، نگاه داشته است. آینده ای كه امیدواریم دور نباشد.
منابع جهت معرفی بیشتر:
1. ابراهیم امینی، دادگستر جهان، انتشارات شفق، قم، چاپ بیست و پنجم، 1381.
2. حبیب الله طاهری،سیمای آفتاب، انتشارات زائر، قم، چاپ اول، 1380.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ: من ثبت علی موالاتنا فی غیبة قائمنا اعطاه الله عزّوجلّ اجر الف شهید من شهداء بدر و اُحد؛ هر كس در زمان غیبت قائم ما، بر دوستی ما ثابت قدم بماند، خداوند ثواب هزار شهید از شهدای جنگ بدر و احد را به او اعطا فرماید.[1]
پانویس:
[1] . لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، انتشارات مؤسسه حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ، قم، چاپ دوم، 1421ق، ص 648.
آیا این عصر، عصر ظهور است؟
در رابطه با این پرسش باید توجه داشت كه وقت ظهور حضرت مهدی (عج) طبق روایات و اخبار یك امر ناگهانی و جزء اسرار الهی است كه هیچ كس از آن آگاهی ندارد.
بنابراین اگر منظور از سؤال، شناخت دقیق وقت ظهور باشد پاسخ منفی است چون این موضوع برای احدی معلوم نمی باشد و اگر كسی برای ظهور حضرت تعیین وقت نماید و تاریخ و زمان برای آن ذكر كند بدون شك دروغ بافته است و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ چنین كسی را دروغگو نامیده اند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «تعیین كنندگان وقت ظهور دروغ می گویند. تعجیل كنندگان وقت ظهور دروغ می گویند، تعجیل كنندگان هلاك می گردند و تسلیم شوندگان نجات می یابند و به سوی ما اهل بیت رجوع و بازگشت می نمایند.»[۱]
خود حضرت بقیة الله (عج) می فرماید: «و اما ظهور فرج بسته به ارادة خدای متعال دارد كسانی كه برای ظهور، وقت تعیین كنند دروغگو هستند.»[۲]
طبق این دسته روایات احدی از وقت ظهور حضرت ـ علیه السلام ـ باخبر نمی باشد اما اینكه آیا خود حضرت از وقت ظهورش به علم غیب آگاهی دارد و یا نه؟ مطلب دیگری است كه در بحث ما ثمره عملی ندارد. آنچه مسلم است این است كه كسی دیگر از این موضوع اطلاعی ندارند و بهمین جهت حق اظهار نظر در این خصوص را نخواهند داشت.
ولی اگر منظور از «این عصر، عصر ظهور است» این باشد كه در این عصر نشانه های نزدیك شدن زمان ظهور، مشاهده می شود و شرائط بگونة پیش می رود كه امید رسیدن به عصر ظهور را نوید می دهد، چنین سخنی صحیح و بجا است زیرا گرچه نمی توان از تعیین وقت ظهور حرفی به میان آورد ولی با توجه به روایات زیادی كه در رابطه با علائم ظهور حضرت وارد شده است، قیام حضرت منوط به مساعد شدن شرایط طبیعی و جهانی از یكسو، و آمادگی عمومی از سوی دیگر می باشد.
از این نظر می توان گفت كه: با توجه به شرایط جهانی، گو اینكه سمت و سوی تحولات و رخدادها، سهولت ارتباطات و وابستگی جوامع امروزی، رشد صنعت و تكنولوژی اطلاعات و… زمینه را برای چنین رخداد عظیمی به تدریج آماده می كند و از نظر افكار عمومی نیز توجهات مردم نسبت به حضرت ـ علیه السلام ـ به شدت رو به افزایش است و برخی از صاحب نظران مثل آیت الله العظمی مكارم شیرازی از این مسأله به عنوان «ظهور صغرا» یاد نموده است.
ایشان در این زمینه می گوید: همانطور كه برای حضرت مهدی (عج) یك غیبت صغرا و یك غیبت كبری است برای ظهورش نیز یك ظهور صغرا و یك ظهور كبری است مانند موقعی كه آفتاب می خواهد طلوع كند قرص خورشید هنوز پیدا نشده اما هوا نیمه روشن است و بعد خورشید دیده می شود ظهور حضرت نیز چنین است در ظهور صغرا توجه مردم به امام زمان (عج) زیاد می شود و همه جا صحبت از امام زمان (عج) است و جلسات امام زمان (عج) پرشور و همه جاگیر می شود طوری كه مردم تشنه می شوند و خود را آماده می كنند. ما تصور می كنیم كه در این عصر و زمان، ما ان شاء الله، در بین الطلوعین ظهور حضرت مهدی (عج) قرار داریم.»[۳]
نتیجه اینكه: بررسی شرایط جهانی و تحلیل روند تحولات و در نتیجه خوشبینی نسبت به نزدیك شدن به عصر ظهور، مطلبی است عقلائی و صحیح كه از مطالعة وضعیت اجتماعی و نگاهی به شرایط جهانی بدست می آید. آنچه مردود و بی اساس است و در روایات به شدت از آن نهی شده و علمای شیعه یكصدا به آن مخالفت نموده می كنند تعیین وقت ظهور است.
منابع جهت مطالعة بیشتر:
۱. عصر ظهور، علی كورانی، سازمان تبلیغات اسلامی.
۲. امامت، غیبت، ظهور، مسجد مقدس جمكران، واحد تحقیقات.
امام محمدباقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«منتظران ما بارها غربال می شوند تا تنها راد مردان یكرنگ و یكدل در جبهه حق و پادگان ولیّ قائم باقی بمانند.»[۴]
پانویس:
[۱] . الغیبه نعمانی، ص ۲۰۴، باب ۱۱، حدیث ۸، چاپ اول ۱۴۲۲، نشر انوار الهدی، قم.
[۲] . كمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۴۸۴، «نقل از یكصد پرسش و پاسخ ـ رجالی تهران ـ ص ۱۶۰».
[۳] . فصلنامة انتظار، شماره ۵، ص ۲۴ «با اندك تغییر و تخلیص».
[۴] . شیخ طوسی، الغیبة، ص ۲۳۹، مكتبة نینوا
عفو و گذشت
وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ [ نور 22]
بايد عفو كنند و چشم بپوشند آيا دوست نمىداريد خداوند شما را ببخشد؟!
انسان بايد ديگران را ببخشد
مگر ما ادعاي پيروي از پيامبر مكرم اسلام را نداريم ؛ مگر پيامبر را اذيت نمي كردند؛ مگر به پيامبر نگفتند:
تو مجنوني : وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ [الدخان : 14]
تو ساحري دروغگويي : هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ [ص : 4 ]
تو شاعرِ مجنوني: لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ [الصافات : 36]
تو پيامبر نيستي : لَسْتَ مُرْسَلاً [الرعد : 43]
تو پيامبر نيستي چون غذا مي خوري: ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ [الفرقان : 7 ]
تو پيامبر نيستي چون در بازار راه ميروي: وَ يَمْشي فِي الْأَسْواقِ [الفرقان : 7]
گروهي اين قرآن را به تو املا كرده اند: اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ [الفرقان : 5]
تيمي به تو در اين قرآن كمك مي كنند : أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ [الفرقان : 4]
و . . .
با اينهمه توهين و اذيت هاي مختلف ؛ فتح مكه صورت گرفت : تمام اينها اسير پيامبرند . يكي از مسلمانان بالاي كوه مي رود و مي گويد : اليوم يوم الملحمه «امروز روز انتقام است »
پيامبر او را توبيخ مي كند و مي فرمايد: اليوم يوم المرحمه « امروز روز رحمت است »
پس چگونه است كه ما حتي برخي از نزديكانمان را هم نمي بخشيم
خاطراتي از اسوه اخلاق
حضرت آيت الله ميرزا جواد آقاي تهرابي ،ويژگيهاي منحصر به فردي داشتند كه بسيار است
يكي از اين ويژگيهاي ايشان زهد و دوري از شهرت بود
در يكي از چاپهاي كتاب آيين زندگي، كسي كه آن را چاپ كرده بود ، روي جلد كتاب نام ايشان را آيت الله تهراني نوشته بود.
موقعي كه يك نسخه از اين كتاب به دست ايشان رسيد، با ديدن لفظ آيت الله ناراحت شدند؛ به من گفتند: هرجا كتاب مرا ديدي ، روي آيت الله خط بكش…
هنگامي كه ايشان جبهه رفته بودند، يك روز براي تهيه فيلم و خبر آمده و شروع كرده بودند به فيلمبرداري از جاهاي مختلف تا رسيده بودند به مرحوم ميرزا جواد آقا تهراني.
شناخته بودند كه ايشان چه شخصيتي است و ميخواستند بهتر و بيشتر فيلمبرداري كنند، ولي تا دوربين فيلمبرداري به ايشان ميرسد، ايشان عمامه را از سر برميدارند تا شناخته نشوند، كه موجب شهرت و آوازه ايشان شود.
بعد از فوت ايشان، نامهاي در يادداشتهاي شخصي شان پيدا شد كه از ايشان خواسته بودند تا در برنامهاي به معرفي خود تحت عنوان يكي از شخصيتهاي اسلامي اين مرز و بوم بپردازند.
ايشان در زير جملاتي كه از ايشان به عنوان شخصيت اسلامي در نامه ياد شده بود، با خودكار قرمز خطي كشيده بودند و در حاشيه آن دو جمله نوشته بودند يكي:
“رب شهرة لا اصل لها؛ اي بسا شهرتي كه هيچ اصل و اساسي نداشته باشد. “
و حديث شريفي بدين مضمون آمده بود: “رحم الله امره عرف قدره و لم يتعد طوره؛ خداوند رحمت كند شخصي را كه قدر و اندازه خود را بشناسد و پايش را از گليمش دراز نكند. ” [كتاب خاطراتي از آيينه اخلاق صفحه32 و 35]
منشأ دروغگويي
يكى از علل دروغگويى فرزندان ، تحميلِ تكاليفِ سنگين بر آنها و توقع بيش از طاقت از آنان داشتن است
سخت گيرى هاى اولياى طفل و توقعات نادرستى كه فوق طاقت كودكان است آنان را به راه دروغگويى مى كشاند و اين خلق ناپسند را در وجود آنان بيدار مى كند.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله)مي فرمايند:در تعليم و تربيت مدارا كنيد و سختگيري نكنيد
((ريموند بيچ )) مى گويد: دختر جوانى را مى شناسم كه اكنون يك دروغگوى درمان ناپذير است . او هنگامى كه هفت سال داشت هر روز به كلاس درس مى رفت
پرستارى هر روز او را به مدرسه مى برد و در پايان درس نيز خودش عقب او مى رفت . خلاصه اين زن مسئول تربيت اين كودك بود.
در آن زمان ، شاگردان كلاس هر روز بر حسب نمره هاى امتحانات كتبى طبقه بندى مى شدند و شاگرد اول و دوم و… معين مى شد.
دخترك هر روز همين كه كيف به دست از كلاس خارج مى شد، با پرسش يكنواخت و حريصانه پرستارش كه مى گفت : ((چند شدى ؟)) رو به رو مى شد. هرگاه او مى توانست بگويد: ((اول يا دوم )) كار درست بود. اما يكبار اتفاق افتاد كه سه نوبت پى در پى ، اين بچه ، شاگرد سوم شد و بايد گفت كه رتبه سوم ميان بيست و پنج نوآموز به راستى جاى تحسين دارد.
پرستارِ او ، دو بار اول بردبارى كرد، اما بار سوم ديگر نتوانست خوددارى كند. در حاليكه بچه از وحشت دچار بهت شده بود، فرياد زد: ((پس اين شاگرد سومى تو پايان ندارد؟ فردا بايد اول شوى ! مى شنوى ؟! اول ! بايد شاگرد اول بشوى !))
اين امر سخت و جدى در تمام آن روز فكر دخترك را به خود مشغول كرد و فردا هم در مدرسه دچار همين غم و وحشت بود. تمام دقت و توجهش را آن روز در انجام تكاليف و دروسش به كار برد.
اما او آن روز ، بار ديگر شاگرد سوم شناخته شد و امروز ديگر اين مصيبت و بلاى عظيمى بود!
هنگامى كه زنگ آخر را زدند، پرستار دم در كلاس در كمين اين طفلك ايستاده بود. همين كه چشمش به او افتاد فرياد زد: ((چه خبر؟)) دخترك كه دل گفتن حقيقت را در خودش نديد، پاسخ داد: ((اول شدم !)) و به اين گونه دروغگويى او آغاز شد!
چقدر از پدرها و مادرها كه به همين گونه رفتار مى كنند و به اين ترتيب بار سنگين گناهكارى و مسووليت دروغگويى فرزندان را به دوش مى گيرند! [كودك از نظر وراثت و تربيت اثر آيت الله فلسفي، جلد 2، صفحه 43]
نماز دست انسان را خواهد گرفت
… إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ … [عنكبوت : 45]
نماز (انسان را) از زشتيها و گناه باز میدارد
نماز بالاخره دست انسان را خواهد گرفت ؛ انشاء الله
جواني از انصار نمازش را با پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي خواند ولي گناه و محرمات را نيز انجام مي داد.
جريان را به پيامبر (صلي الله عليه و آله) گفتند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: بالاخره نمازش روزي او را از بدي و زشتي باز مي دارد.
طولي نکشيد که ديدند آن جوان توبه کرد و دست از کارهاي بد و زشتش برداشت. [ميزان الحکمه، ج5، ص371، ح 10254]
یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.
آن عالم می گوید : من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد
آن شخص گفت: ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم
لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت:
این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازهی شما نخواستیم بدهیم
من به رئیس دزدها گفتم: اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟
گفت: درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطهی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم
و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت:مرا می شناسی؟
گفتم: آری!
گفت: چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كردهام. [كتاب پاداشها و كیفرها]
تبسم خرجي ندارد ولي چيز هاي بسياري را مي آفريند .
تبسم بدون اينكه دهنده اش را فقير كند ، گيرنده اش را ثروتمند مي سازد .
تبسم يك لحظه بيش پايدار نيست ولي گاهي خاطره اش تا ابد باقي مي ماند .
تبسم در خانه خوشبختي ايجاد مي كند و در تجارت حسن نيت ،زيرا تبسم نشانه دوستي و رفاقت است .
تبسم خستگي را برطرف و افراد مايوس را اميدوار مي كند .
تبسم اشعه آفتاب است براي افسردگان و بهترين پادزهر طبيعي است براي ناراحتي .
تبسم را نه مي توان خريد و نه مي توان گدايی كرد و نه مي توان دزديد ، زيرا تبسم براي كسي يك كالاي زميني نيست مگر وقتي عطا شود .
تبسم را فراموش نكنيد
لبخند بي هزينه شما گرانبهاترين هديه است
دسـت او بالاتـرین ِ …
آتشی که نمی سوزاند” ابراهیم ” را
و چاقویی که سر نمیبرد ” اسماعیل ” را
و دریایی که غرق نمی کند” موسی ” را
کودکی که مادرش او را
به دست موجهای ” نیل ” می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
و دیگری را برادرانش به چاه می اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد…
آیـا هـنـوز هـم نـیـامـوخـتـی ؟!
کـه اگـر هـمـه ی عـالـم
قـصـد ضـرر رسـانـدن بـه تـو را داشـتـه بـاشـنـد،
و خـــدا نخـواهد، ” نــمــی تــوانــنــد “؛
پـس…
به ” تـدبـیـرش ” اعتماد کن؛
به ” حـکـمـتـش ” دل بسپار؛
به او ” تـوکـل ” کن؛
و به سمت او ” قــدمــی بـردار “؛
تا آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی . . .
یدالله فوق ایدیهم…
نهایت ضدیت آل سعود با شیعه
بی گمان ای شیخ خونت پایه های ظلم این بیداد گر را بکشد (لعن الله قاتلیک یا شیخ باقر النمر)
گر بهای شیعه بودن ، سیلی و میخ در است. . .
ما به جبران فدک ، تاوان آنرا میدهیم. . .
گریه کردن برای حضرت
یکی از وظایف مؤمنان گریه کردن در فراق آن حضرت و یا بر آن چه ازمصیبت ها و ناملایمات به ایشان رسیده است می باشد.
امام صاق(ع)فرمود:«هرکس مارا یاد کند اگر از چشم او به اندازه ی بال پشه ای اشک بیرون آید خداوندگناهان او را می آمرزد هر چند به اندازۀ کف دریا باشد»
سدیر صِیرفی می گوید:با بعضی ازاصحاب بر امام صادق(ع)وارد شدیم.
دیدیم بر روی خاک نشسته و هم چون کسی که فرزند خود را از دست داده و جگرش سوخته باشد می گریست و میگفت:
«ای آقای من !غیبت تو خواب را ازمن گرفته و زمین را بر من تنگ کرده است… .»
سدیر میگوید: از این حالت حضرت ناراحت شدیم و عرض کردیم:خداوند دیدگانت را نگریاند!چه حالتی سبب شده که چنین در ماتم بنشینید؟
حضرت آهی کشید و فرمود :«غیبت امام زمان»
از دیگر تکالیف مؤمنان گریاندن دیگران برفراق آن حضرت یا بر شداید وارده برآن حضرت است.
از امام صادق(ع)روایت شده است:
هر کس (بر مصیبت اهل بیت )گریه کند و یا کسی را بگریاند بهشت برای اوست و هرکس نیز تباکی خود را شبیه گریه کنندگان سازد (نماید)بهشت برای اوست.
رسیـدهام به چه جایی… کسی چـه میدانــد
رفـیــق گـریـه کجایی؟ کـسی چـه میدانــد
میـانِ مـایی و با مـا غـریبـهای …افسـوس
چه غـفـلـتی! چه بلایی! کسی چه میدانـد
تـمـامِ روز و شـَبَـت را همـیشه تنهایی
«اسیرِ ثانیههایی» کسی چه میدانـد
بـرای مـردم شهـری کـه با تو بد کردند
چگونه گـرمِ دعایی؟ کسی چه میدانـد
تـو خـود بـرای ظـهـورت مـصـمـّـمی اما
نـمی شـود که بیـایی کسی چه میدانـد
کـسی اگر چه نداند، خدا که میدانـد
فـقط مُعَـطَـلِ مایی کسی چه میدانـد
اگـر صحـابـه نباشد فـرج که زوری نیست
تو جمعه جمعه میآیی! کسی چه میدانـد
امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی
و اسلام غریبه…دلم نمیاد بگم مهجوره اما اگه توی این جنگ فرهنگی کم بیاریم شاید
یه روز کتابها بنویسن اسلام مهجوره…یعنی مسلمونای لفظی مهجورش کردن!
یکی از مهم ترین چیزایی که امروز وجود داره و مناسب یه مسلمون نیست کوچیک شمردن گناهه.
مثلا همین دین جدیدی که بعضی از جوونهامون به عنوان اسلام شناختن !!!
همین که میشه بد حجاب باشی, یه روز در میون نماز بخونی و روزه هم بگیری!!!
به بقیه کمک کنی اما درس نخونی و به جاش با دوست دخترت یا دوست پسرت بری تفریح !!!
شب قدر بری احیا توی مسجد و فرداشبش به پارتی دعوت بشی و بری…کلا میشه بگردی توی
دستورات دین و هرجا به نفعت نبود یا فکر کردی حال نمیده«تعارف نداریم که»اون چیزی رو که خودت
میخوای و دوست داری به عنوان تجدد و روشنفکری و روانشناسی مدرن وصله پینه کنی به اسلام وآخرشم کیف کنی و یادت بره که والله خیر الماکرین…!
«اللــــــــــــــهم عجـــــــــل لولــــیــــــــــک الفــــــــــــــــــرج»
هَل مِن ناصِرَ یَنصُرَ نی ؟
ندای مظلومانه صاحب الزمان همواره به گوش میرسد و ما را به سوی خویش فرا میخوانَد.
او نیز همچون جد مظلوم خویش ابی عبدالله الحسین فریاد میزنَد:«هَل مَن ناصِرَ یَنصُرَ نی ؟»
کیست مرا یاری کند؟
و حال ماییم که باید لبیک گوییم و خود را در خیل سربازان آن حضرت قرار دهیم و بدانیم که رمز ظهور آن حضرت در3 چیز است:
1-تزکیه نفس و خود سازی
2-دعاکردن برای ظهور آن حضرت
3-تبلیغ و ترویج نام و یاد و معارف آن حضرت
شما که همیشه آرزو داشتید در زمان یکی از ائمه می بودید و آنها را یاری می کردید
شما که آرزوی حضور در کربلای حسینی را همواره در دل داشته اید اکنون کربلای دیگری برپاست
و حسین زمان شما فرزند او حجت بن الحسن العسکری است.پس به پا خیزید و اورا بیش از این تنها مگذارید.
به پا خیزید و اورا از این غربت جان سوز رهایی بخشید به پاخیزید و دنیارا به نور آن حضرت روشن نمایید.
او هم اکنون پشتِ در منتظر است.او از همه منتظر تر است.او در انتظار آمدن ماست.
منتظر بیداری ما و باز گشت ما از سفر گناه و غفلت .او آمده است ما نیامده ایم .
او غایب نیست ما غایبیم.او پشت ابر نیست خورشید که پشت ابر نمی رود
خورشید جهان را پرتو افشانی میکند.ماییم که پشت ابریم ماییم که خود را در پس پرده پنهان کرده ایم
و حجاب های نورانی و ظلمانی جلوی دید مارا گرفته و گوش های مارا ناشنوا نموده اند
تاجایی که نه خورشید را می بینیم و نه آوای دلنشین پیک خدا را می شنویم
اکنون سالیانِ سال است که ندای مظلومانه امام زمان بلند است
و شیعیان خود را به سوی رهایی فرا می خواند و از دوستان خود می خواهد که آن حضرت
را در مسیر نجات خویش یاری کنند و اما ما حیران و پریشان و دل بسته ی زندانیم.ای زندانیان.
به خدا راهِ فرج نزدیک است.باید قدمی بر داریم باید که پری بگشاییم.
ای عاشقان صدای هل من معین رسیده
هوش از سر تمام اهل یقین پریده
خورشید کرده روشن این آسمانِ تیره
اف بر دلی که روی ماه مهین ندیده
اَلـلّـهُـــــــــمَ عَـجِّـــــل لِـوَ لـیِّـــــــــــکَ الـفَــــــــــــرَج
فرزندم مهدی مظلوم است.
حضرت ابا عبدالله الحسین فرمودند:«اگر در زمان حضرت مهدی بودم تا آخر عمر خدمتش رامی نمودم»
همچنین آن حضرت در عالم مکاشفه به یکی از علاماء قم فرمودند:
«مهدی ما درعصر خودش مظلوم است تا می توانید درباره ی حضرت مهدی سخن بگویید و قلم فرسایی
کنید .آنچه که درباره ی این شخصیت معصوم بگویید در واقع درباره همه معصومین گفته اید.
چون معصومین همه در عصمت ولایت و امامت یکی هستند و چون عصر حاضر عصرمهدی ماست
سزاوار است در باره او مطالب گفته شود.باز تاکید میکنم درباره ی مهدی ما زیاد سخن بگویید
و بنویسید «مهــــــدیِ ما مظلــــــوم است»بیش از آنچه نوشته و گفته شده باید درباره اش نوشت و سخن گفت»
بله باید از مهدی صاحب زمان زیاد گفت زیرا ظهورش نزدیک است بلکه ظهور ما در پیشگاه آقا نزدیک است.
همچنان از آقا نگفته ایم و کوتاهی کردیم و…
اِنّا اَنزَلنا
سوره ای است که حضرت مهدی در رحم مادر آن را تلاوت کرده است.
حکیمه خاتون می گوید:هنگام طلوع فجر صادق,وقتی درد زایمان نرجس خاتون شروع شد
از درون خانه امام حسن عسکری صدا زد:عمّه جان!سورۀ { اِنّا اَنزَلنا } را بر او بخوان!
حکیمه خاتون می گوید:من مشغول خواندن سورۀ { اِنّا اَنزَلنا } شدم طفل داخل رحم نرجس خاتون
نیز همان گونه که من می خواندم,می خواند.
در حال تعجب بودم که امام عسکری با صدای بلند فرمود:عمّه!
از امر خدا تعجب مکن که خداوند زبان ما را در کودکی به حکمت باز کرده و در بزرگی حجّت خود در زمین قرار می دهد.
اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان
یک سوّم
در روایاتِ ظهور,سخن از باقی ماندن یک سوم مردم جهان است.
امیرالمومنین(ع)فرمود:حضرت مهدی(ع)ظهور نمیکند مگر آنکه یک سوم مردم کشته می شوند
ویک سوم می میرند و یک سوم باقی می مانند.
محمد بن مسلم می گوید:امام صادق(ع)فرمود:امام زمان ظهور نمیکند مگر اینکه دوسوم مردم
جهان از بین بروند.عرض شد:اگر دوسوم کشته شوند پس چه مقدار می ماند؟فرمود:
«آیا راضی نیستید و دوست ندارید از یک سوم یاقی مانده باشید؟؟»
هر روزی که می گذرد،یک روزبه ظهور امام زمان نزدیک ترمی شویم
امابه خود امام زمان چطور؟؟؟؟؟
برای او که …
ای کاش دلم فرش عبورت گردد
یک روز شرفیاب حضورت گردد
تاریخ ولادتت شود زیباتر
این جمعه اگر روز ظهورت گردد
وقتی كه عقربه های ساعت از دوازده می گذرد ، وقتی زمین آرام می شود ، وقتی كه با ستاره ها و خلوت شب تنها می شوی،وقتی روزگار آنقدر با تو غربه می شود که مدام احساس دلتنگی می کنی، آن وقت احساس می كنی نسیم خنك شب برایت پیامی آورده.
پیامی که عطر دل انگیز وجود دوست را به همراه دارد. پیامی كه پر است از عطر یاس و نرگس . پر است از قطره های ناب گلاب و پر است از لحظه های شیرین پرواز . شب است و سكوتی دل انگیز و پر از راز همه جا را فرا گرفته است…و این سکوت با نام و یاد تو، پرمعنا می شود.
سکوت شب به من می آموزد که چگونه با مولایم در خلوت خویش، حرف بزنم.راستی چه گفتم؟از چه حرف زدم؟مگر می شود! من با مولا …من با مولایم حرف بزنم؟… نمی دانم چگونه از این خلوت بنویسم . تا می نویسم « من با امام زمان … » اشك ها سرازیر می شوند .
آقا جان ! كاش می شد دست های شما را كه برای دوستی دراز شده، بگیرم و ببوسم ! كاش می توانستم سرم را در آغوش شما كه مهربانتر و گرمتر از آغوش مادر است بگذارم و زار زار گریه كنم ! برای خودم !
، برای تمامی لحظه هایی كه دلتان را با كارهایم آزردم ، برای تمام شب هایی كه برایتان دعا نكردم ؛ برای تمام صبح هایی كه به شما سلام نكردم ؛ برای تمام خوبیهایی كه از شما رسید و من به خودم نسبت دادم ؛ برای تمام بدی هایی كه به واسطه شما از من دور شد و نفهمیدم ؛ برای تمام نعمت هایی که به من دادید و قدر آن را نشناختم…برای تمام … .
یا صاحب الزمان ! مرا ببخش .
دستم را بگیر !که اگر دست لطف و مهر شما،لحظه ای از دستانم جدا شوند، می افتم ، می شكنم ، … .
مولای من ! دوستتان دارم . آن قدر كه … اصلا خودتان كه بهتر می دانید. اما بگذارید باز هم بگویم . بگذارید هزار بار بگویم :
دوستتان دارم ، دوستتان دارم … .
وضعیت قرمز ، حمله شیمیایی به ایران
متأسفانه با خبر شدیم دشمنان انقلاب اسلامی ایران پس از شکست های متوالی و ضربات کوبنده از سوی ملت دلیر ایران اقدام به بمباران شیمیایی شهر های ایران نموده اند.
حجم این بمباران های شیمیایی که باعث آلودگی شدید هوا و محیط زیست شده است در کلان شهر های ایران به دلیل وجود جمعیت زیاد بیشتر از سایر نقاط کشور بوده است.
بنا به آمار هایی که هر دقیقه به تعداد آن افزوده می شود تعداد زیادی از هموطنان عزیزمان با استشمام هوای آلوده مسموم شده اند و حال بسیاری از آنان وخیم گزارش شده است.
سازمان ملل و مجامع بین المللی مدعی حقوق بشر در کمال ناباوری تاکنون هیچ اعلام موضعی ننموده و این حملات ضد بشری را محکوم نکرده اند.
مسئولین از مردم درخواست نموده اند با حفظ اصول اولیه از مبتلا شدن به آلودگی ها جلوگیری نمایند و کنترل بیشتری بر روی افراد خانواده خود مخصوصاً جوانان داشته باشند.
از علائم این آلودگی ها می توان به عادی شدن روابط زنان و مردان، پوشیدن ساپورت های تنگ و بدن نما، به تن کردن تیشرت هایی با علائم شیطان پرستی، بدحجابی دختران، چشم چرانی پسران، رابطه نامشروع، دوستی زنان همسردار با پسران و دوستی مردان متأهل با زنان و دختران، انتشار تصاویر شخصی دختران در محیط های مجازی، عادی شدن نوشیدن مشروبات الکلی درجشن ها، نشر کتاب های ضد اخلاقی و ضد دینی، ساخت و تکثیر فیلم های مستهجن، ترویج افراطی گری و مذاهب دروغین و … اشاره نمود.
ناخدای انقلاب : عزیزان من! فرهنگ از اقتصاد هم مهمتر است. چرا؟ چون فرهنگ به معنای هوایی است که ما تنفس میکنیم. شما ناچار هوا را تنفس میکنید. چه بخواهید چه نخواهید؛ اگر این هوا تمیز باشد، آثاری دارد در بدن شما. اگر این هوا کثیف باشد آثار دیگری دارد. فرهنگ یک کشور مثل هواست. اگر درست باشد آثاری دارد.
کاربرد ماهواره در ایران و خارج
کاربرد ماهواره در خارج :
متخصصین و دانشمندان خارج از کشور در جهت رشد و پیشرفت علم و تکنولوژی و دست یافتن به اطلاعات و کمک به ملت ها و مردم در بسیاری از زمینه ها اقدام به پرتاب ماهواره به فضا می نمایند.
نتیجه استفاده از ماهواره در خارج از کشور:
رشد و شکوفایی دانش
کسب اطلاعات جدید
تبادل سریع اطلاعات
آگاهی از تهدیدات طبیعی
و …
کاربرد ماهواره در ایران :
مردمی که ادعای روشنفکری و به قول خودشان به روز بودن می کنند برای بالا بردن سطح دانش و آگاهی خودشان اقدام به نصب ماهواره می نمایند تا از شبکه های بسیار جذاب آن کمال استفاده را ببرند.
نتیجه استفاده از ماهواره در ایران:
از بین رفتن بنیان خانواده ها
رفتار های پر خطر
فقر فرهنگی
فساد اخلاقی
و …
دنيا تكرار نمي شود
آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا
آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید!
اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید.
اگر اضطراب دارید، درگير آینده!
و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر مي بريد.
پس در لحظه زندگی کنید…!
قدر لحظه ها را بدانيد!
زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم.
از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟
چون سعي مي كند با دروغ هاي پي در پي، شما را قانع كند!
هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند!
پس مراقب گفتارتان باشيد…
جاده زندگي نبايد صاف و هموار باشد
وگرنه خوابمان مي برد!
دست اندازها نعمت بزرگي هستند..
و نكته آخر:
هيچ وقت فراموش نكنيد كه:
“دنيا تكرار نمي شود.
امام جواد علیه السلام:
تو را به پنج چیز سفارش می کنم :
اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن
اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن
اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو
اگر مدحت کنند شاد مشو
و اگر نکوهشت کنند، بیتابی مکن.
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (167)
انالله وانا الیه راجعون
شهادت عالم مجاهد آیت الله شیخ نمر باقر النمر را به محضر مقدس امام زمان و مقام معظم رهبری و مراجع معظم تقلید و حوزه های علمیه و تمامی مسلمانان و آزادگان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم
این عالم آزاده تمام تلاشش را در راه ایجاد آزادی و عدالت در سرزمین تحت ستم ال سعود به کار بست و عاقبت جان شریفش را در راه آرمان بلندش گذاشت و لحظه ای دست از اعتقاد راسخ خود بر نداشت
حاکمان ظالم سعودی باید بدانند خون پاک این شهید بزرگوار و تمامی شهیدان راه آزادی و آزادگی خانه ظلمشان را ویران خواهد کرد
در اینجا لازم است از تمامی مجامع بین المللی و علماء جهان اسلام بویژه سازمان کنفرانس اسلامی خواسته شود به وظیفه خود که همان تحقیق و بررسی وضعیت حقوق بشر در عربستان سعودی و محکومیت جنایات این رژیم ظالم بویژه شهادت مظلومانه این شهید عزیز و تمامی شهداء عمل نمایند
وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
قتل آیت الله نمربزرگترین خوش رقصی
سیاسی آل سعود در سال جدید میلادی است
اعدام شيخ النمر در جهت خدمت به داعش است که آل سعود ازاین طریق دامن زدن به درگیری های فرقه ای برای گسترش سلطه خود تلاش می کند. با محکومیت اعدام آیت الله شيخ نمر باقر النمر، این اقدام عربستان را سر آغازی بر فرقه گرایی در عربستان و پیگیری سیاست های سرکوب گرانه ای عنوان کرد که ریاض در پیش گرفته است.
کجاست پسر فاطمه
من بگویم کجاست؟؟؟؟
شاید در بیابانی است و سر به سجده اشک میریزد و ما را دعا میکند
شاید سرش را چون علی در چاه کرده و با چاه درددل میکند
شاید هم اکنون در کربلا است و در بین الحرمین نگاهی به پرچم سقا میکند
و از آن طرف نگاهی بر سیدالشهداء
شاید هم اکنون در بقی است سر خاک مادری که یکتا ترین مادر بود اما
مزارش را هیچکس نداند
شاید در نجف رفته به دیدار پدر و نگاه میکند بر آسمان مظلومیت پدرش
شاید در مدینه است رفته بر سر مزار پدرانش و یا سری بزند بر گنبد سبز
جدش رسول الله
شاید در کاظمین است و شاید درسامرا
و هزاران شاید دیگر
اما این را میدانم که نزد ما نیست
میدانید چرا ؟؟؟؟
چون خودمان نخواستیم
چون لیاقت میخواهد داشتنش
شاید ما هنوز کوفی مانده ایم….
برای یوسف شدن
باید قید زلیخاها را زد!
عزیز خــــــــــدا شدن بها دارد…!
اللهم عجل لولیک الفرج
دین اسلام…………….
ﺍﺳﻼﻡ ﺩﻳﻨﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ
✔️ﺻﺪﺍﻯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ( ﻭَﺍﻏْﻀُﺾْ ﻣِﻦْ ﺻَﻮْﺗِﻚ )
✔️ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ( ﻭَﻟَﺎ ﺗَﻤْﺶِ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻣَﺮَﺣًﺎ )
✔️ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ( ﻟَﺎ ﺗَﻤُﺪَّﻥَّ ﻋَﻴْﻨَﻴْﻚ )
✔️ﮔﻮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ( ﻭَﻟَﺎ ﺗَﺠَﺴَّﺴُﻮﺍ )
✔️ﻏﺬﺍﻯ ﺗﻮﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ( ﻭَﻟَﺎ ﺗُﺴْﺮِﻓُﻮﺍ )
✔️وﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ( ﻭَ ﻗُﻮﻟُﻮﺍ ﻟِﻠﻨَﺎﺱ ﺣُﺴْﻨَﺎ )
ﻭ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻴﻜﻲ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ
ﭘﺲ این است↩️اسلام
چگونه می شود به راحتی عذرخواهی کرد؟
“معذرت میخوام.” دو کلمه بسیار ساده که در عین حال به زبان آوردنشان بسیار سخت است. خیلی وقتها در اتفاقات ساده روزمره مثل وقتی در خیابان با غریبهای برخورد میکنیم، یا وقتی به فروشنده پول اشتباهی میدهیم، خیلی ساده این کلمات را به زبان میآوریم. اما در اتفاقات مهم و برای آنهایی که برایمان خیلی مهم هستند، گفتن آن برایمان سخت میشود. ناتوانی در عذرخواهی ممکن است به همه روابطمان صدمه بزند، چه روابط کاری و چه شخصی. اینکه یاد بگیریم چطور به درستی عذرخواهی کنیم، قدمی مهم در عاقل شدنمان است.
چرا عذرخواهی نمیکنیم
غرور. عذرخواهی کردن برای برخی انسانها خیلی سخت است مخصوصاً به این دلیل که با قبول اشتباه همراه است. خیلی سخت است که بگوییم اشتباه کردیم. غرورمان خدشهدار میشود.
شرم. اگر اشتباه کرده باشیم و کسی را آزار داده باشیم، خیلی برایمان سخت که به آن اقرار کنیم. به همین دلیل ترجیح میدهیم به روی خودمان نیاورده و طوری نشان دهیم که انگار اتفاقی نیفتاده است.
خشم. چیزهایی که برای آن نیاز به عذرخواهی است، ندرتاً یک خیابان یکطرفه است. درست است که احتمالاً ما یک کار اشتباه انجام دادهایم ولی احتمالاً فرد مقابل هم همینطور. و گاهیاوقات عصبانیت ما بخاطر آزاری که به ما رسانده است آنقدر زیاد است که اشتباه خودمان را توجیه میکنیم و به همین دلیل عذرخواهی نمیکنیم.
راهحل این سه مانع؟ فروتنی. دلیل اینکه این دیوارها را کشیدهایم این است که دچار خودبزرگبینی هستیم. حق همیشه با ماست. اما این درست نیست. ما انسانیم. همه ما گاهی اشتباه میکنیم. باید نواقص خود را جزء بخشی از زندگی خود قبول کنیم. سرکوب کردن آن شما را از دیگران دور میکند و قبول کردن آن کمک میکند به رشد فکری برسید.
چه وقت معذرتخواهی کنید
حتی وقتی کامل تقصیر گردن شما نیست. افرادی هستند که تا وقتی مطمئن نشوند که ۱۰۰ درصد تقصیر با آنها بوده است، قبول نمیکنند: مقصر نیست که یک سند مهم را در اداره دور ریخته است چون کسی به او نگفته بوده که باید آن را نگهداری کند. مقصر نیست که احساسات نامزدش را جریحهدار کرده چون نباید پنهانی به حرفهای او با دوستانش گوش میداده.
اما تقریباً در تمام موقعیتها ۱۰۰ درصد تقصیر به گردن یک نفر نیست. اگر همسرتان عصبانی شده و کنترل خود را از دست بدهد و بی هیچ دلیلی حرفهایی به شما بزند، تقصیر او نیست زیرا شما ۸۰ ساعت در هفته را کار میکنید و به اندازه کافی برای او وقت نمیگذارید.
حتی اگر تقسیم تقصیر چیزی مثل ٪۱ / ٪۹۹ باشد، باز هم باید خیلی تلاش کنید تا بفهمید همان ٪۱ از چه بوده است. نباید طوری زندگی کنید که انگار جلو هیئت داوران خیالی اعاده دعوی میکنید و برای اینکه چرا مقصر نیستید و بیگناهید سند و مدرک رو میکنید. اینکه حق با شما باشد اینقدر مهم نیست که داشتن یک رابطه سالم با دیگران مهم است. آیا حاضرید به قیمت از دست دادن رابطهتان با دیگران حق با شما باشد؟ اینکه فقط خودتان راضی باشید، هیچ فایدهای ندارد.
لازم نیست برای چیزی که کاملاً تقصیر شما نبوده است معذرتخواهی کنید اما مطمئناً چیزهایی هست که میتوانستید بهتر عمل کنید. وقتی برای آن چیزها عذرخواهی کنید، باعث میشود طرفمقابل هم بخاطر کارهای اشتباه خود کوتاه بیاید. نباید بگذارید غرور جلو شما را برای فروتنی و گذشت و پیشقدم شدن بگیرد.
حتی اگر کسی متوجه اشتباه شما نشود. شده بود موقعی که یک پسربچه بودید چیزی را شکسته و فرار کنید، به امید اینکه کسی متوجه نشده باشد؟ و اگر متوجه شوند تقصیر را گردن شما نیندازند؟ این روش بچهها برای کنار آمدن با اشتباهاتشان است. یک شخص عاقل باید اشتباهات خود را قبول کند، حتی اگر بداند برای آن اشتباهات او را مسئول خواهند دانست.
به سرعت. بعد از مرتکب شدن یک اشتباه یا آسیب رساندن به کسی، بلافاصله عذرخواهی کنید. هرچه بیشتر صبر کنید، کینه و دشمنی بیشتری در هر دو طرف ایجاد میشود، و برداشتن اولین قدم سختتر میشود. مسئول باشید و اشتباهتان را گردن بگیرید.
چه وقت معذرتخواهی نکنید
بخاطر اعتقاداتتان. اگر برای دفاع از اعتقاداتتان نتوانستید منطقی بحث کنید، و ناعاقلانه رفتار کرده و موجب ناراحتی طرفمقابل شده باشید، باید تقصیرتان را گردن گرفته و عذرخواهی کنید. اما اگر بحث و گفتگویی کاملاً محترمانه برای دفاع از باورها و اعتقاداتتان داشتهاید و بخاطر اعتقادات شما آن طرفمقابل ناراحت شده است، هیچوقت نباید معذرتخواهی کنید.
بخاطر برآورده نکردن توقعات بیجا. همه شما چنین مردی را میشناسید، همسرش از او توقع دارد که همه خواستههای او را برآورده کند. و وقتی او نتواند این کار را بکند، خانم توقع دارد که از او عذرخواهی کند.
برای همه چیز. بعضی از افراد بخاطر همه چیز خود عذرخواهی میکنند، بخاطر ظاهرشان، بخاطر کارهایی که تقصیرشان نیستند و یا بخاطر کوتاهیهایی که هیچکس متوجه آن نمیشود. مدام عذرخواهی میکنند و عذرخواهی میکنند. این رفتار نه تنها خلاف آن چیزی که شما فکر میکنید نظر مثبت دیگران را نسبت به شما جلب میکند بلکه احترام خودتان را پیش همه از دست میدهید.
چطور عذرخواهی کنید
اگر نمیتوانید به زبان بیاورید، بنویسید. گاهیاوقات غرور یا خجالت اجازه نمیدهد از کسی عذرخواهی کنید. بااینکه معذرتخواهی رودررو همیشه بهتر است، اگر نمیتوانید اینکار را انجام دهید، بهتر است که آن را بنویسید. و گاهیاوقات یک یادداشت و یا نامه بهتر از حرف زدن است زیرا باعث میشود بتوانید همه احساساتتان را بدون اینکه حرفهایتان را فراموش کنید بیان کنید.
در صورت لزوم از شوخطبعی استفاده کنید. بعضی شوخیها، اگر درست باشند، میتواند فشار موجود را شکسته و باعث خنده هر دو شما شود. البته دقت کنید که گفتیم شوخی که درست و مناسب باشد، اگر به همسرتان خیانت کرده باشید، دیگر نمیتوانید درمورد آن جوک بسازید و بخندید.
جدی باشید. این اصلیترین قانون عذرخواهی است. یک عذرخواهی بدون جدیت بدتر از عذرخواهی نکردن است. ناراحتی و عصبانیت فرد از شما با این رفتار بیشتر میشود. یک عذرخواهی غیرجدی مثل این است که بگویید متاسفید اما پشیمان نبودنتان کاملاً مشخص باشد. کار اشتباه دیگر عذرخواهی “از اینکه ناراحتی متاسفم” است. این نوع معذرتخواهی هیچ تقصیری را گردن نمیگیرد اما طوری وانمود میکند که از ناراحتی فرد مقابل ناراحت است.
مسئولیت کامل را قبول کنید. هیچوقت وقتی میخواهید عذرخواهی کنید، کارتان را توجیه نکنید و بهانه نیاورید. این کار ارزش و جدیت اعتراف و عذرخواهی شما را از بین میبرد. هیچ “اما” و “اگر"ی در جملات خود به کار نبرید.
بگویید که فهمیدهاید چرا اشتباه کردهاید. فرد میخواهد بداند که واقعاً جدیت موضوع را فهمیدهاید و میدانید چرا و کجای کارتان اشتباه بوده است. هیچکس دوست ندارد عذرخواهی را از زبان کسی بشنود که نمیداند چرا اشتباه کرده است اما تصور میکند باید عذرخواهی کند.
متعهد شوید که جبران میکنید. دقت کنید، گفتیم “متعهد” شوید نه اینکه “قول” بدهید. این یک قسمت بسیار مهم از فرایند عذرخواهی است. باید راههایی برای جبران اشتباهی که مرتکب شدهاید پیشنهاد دهید. این همیشه ممکن نیست. اگر گلدان تاریخی که نسل به نسل در خانوادهای چرخیده است را بشکنید، مطمئناً نمیتوانید به بازار رفته و یکی به جای آن بخرید. اما اگر اشتباهتان در محدودهای بوده که قابل برطرف کردن و اصلاح است، دریغ نکنید. یک وقتهایی بخاطر اینکه از دست کسی عصبانی شده و داد کشیدهاید واقعاً متاسف باشید اما میدانید که هر چقدر هم تلاش کنید ممکن است باز هم با آن فرد این اتفاق تکرار شود. وقتی به کسی قول میدهید که دیگر چنین اتفاقی تکرار نمیشود، خودتان را برای یک ضربه بزرگتر آماده میکنید. چون این بار طرفمقابل دوبرابر ناراحت خواهد شد. اما خیلی چیزها هم هست که مطمئنید ۱۰۰٪ دیگر تکرار نخواهد شد و اگر واقعاً به این مسئله اطمینان دارید، آنوقت میتوانید قول دهید. اما بهتر است خیلی ساده متعهد شوید که تلاشتان را برای جبران میکنید.
با عملتان پشیمانی خود را نشان دهید. در آخر اگر رفتار و عملتان با اظهار پشیمانیتان همخوان نباشد، عذرخواهی لفظی هیچ ارزشی نخواهد داشت. بعد از اینکه عذرخواهی کردید، دیگر به آن فکر نکنید. سعی کنید از آن به بعد طوری رفتار کنید که نشان دهنده پشیمانی شما از اشتباهتان باشد.
بگذرید و فراموش کنید. وقتی عذرخواهی صادقانه خودتان را ارائه کردید، دوباره عذرخواهی نکنید. عذرخواهی پشت سر هم ممکن است چیزی باشد که طرفتان فکر کند از شما میخواهد و در کوتاهمدت احساس بهتری پیدا کنند. اما در طولانیمدت رابطهتان را خراب خواهد کرد. اگر به عذرخواهی خود ادامه دهید، دیگر همیشه در سطحی پایینتر خواهید بود و دیگر فردمقابل همسطح خود با شما برخورد نخواهد کرد و به شما احترام نخواهد گذاشت. فرقی نمیکند، چه عذرخواهی شما را پذیرفته باشد یا نه. اگر پذیرفته باشد، دیگر نیازی به ادامه عذرخواهی نخواهد بود. اگر نپذیرفته باشد، یعنی آن فرد به شما اعتماد نمیکند و آن رابطه مشکلات دیگری هم دارد که نیاز به اصلاح دارد.
25نکته درباره امام عصر(علیه السلام)
حضرت مهدی (عج) دستوراتی را که خداوند به حضرت رسول داده است را جامه عمل خواهد پوشاند.
دانش و اطلاعات مربوط به آخرالزمان را خداوند از طریق حضرت جبرئیل به رسول گرامی اسلام داده است. و رسول اکرم نیز این دانش را که از طریق الهامات برای وی منکشف گردیده است، از طریق احادیث با دیگر مسلمانان در میان گذاشته است. حضرت مهدی (عج) بصورت کامل از این دستورات الهی ، که پیشتر بر پیامبر اکرم نازل شده است، اطاعت خواهد کرد. حضرت مهدی (عج) به عنوان کسی که در عشق و ترس از خدا به سر می برد، به تلاش بی وقفه خود در راستای اجرای دستورات الهی ادامه خواهد داد. او با گسترش عشق، علم، هنر، اخلاق حسنه، صلح،و خردورزی، اخلاق و سیرت اسلامی را در تمام جهان مستقر خواهد کرد.
دستوراتی که از طریق الهام بر قلب مبارک حضرت رسول نازل شده و اجرای آنها بر حضرت مهدی(عج) واجب می باشد، از این قرار است:
۱- حضرت مهدی (عج) خونی نخواهد ریخت.
مردم پیرامون حضرت مهدی (عج) جمع خواهند شد، همانگونه که زنبوران به دور ملکه خویش حلقه می زنند. او زمین را که مملو از ظلم شده است با عدل پر خواهد کرد. عدالت او به شکلی خواهد بود که هیچ خوابیده ای از خواب نخواهد پرید و قطره ای خون به زمین نخواهید ریخت. و زمین به دوران وفور نعمت باز خواهد گشت. ( ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۲۹ )
حضرت مهدی (راه حضرت رسول را ادامه خواهد داد)، هیچ خوابیده ای را از خواب بیدار نخواهد کرد و هیچ خونی نخواهید ریخت. ( البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۱۶۳ )
در زمان [حضرت مهدی (عج) ] هیچ خوابیده ای از خواب نخواهید پرید، و خونی نخواهید ریخت. ( ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۴۴ )
کسانی که از او [حضرت مهدی(عج) ] اطاعت می کنند، و تابع او هستند با او در بین رکن و مقام ( در مسجدالحرام) بیعت خواهند کرد. آنها کسی را از خواب بیدار نخواهند کرد، و هرگز خونی نخواهند ریخت. ( ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۲۴ )
۲ – حضرت مهدی (عج) از طریق اقدامات علمی، اخلاقیات اسلامی را در تمام جهان نهادینه خواهد کرد.
حضرت مهدی (عج) بقدری مهربان و دلسوز است که هیچ خوابیده ای را از خواب بیدار نخواهد کرد و هیچ خونی نخواهید ریخت.(ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۴۲ )
حضرت مهدی (عج) در صلح قدم خواهد زد. ( البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۱۷۳)
او [حضرت مهدی (عج)] راه پیامبر گرامی اسلام را ادامه خواهد داد. او هیچ خوابیده ای را از خواب بیدار نخواهد کرد و هیچ خونی نخواهید ریخت. ( البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۱۶۳)
۳ – حضرت مهدی (عج) وظایف خود را در قسطنطنیه ( استانبول ) نیز به انجام خواهد رساند.
روایت شده است از ابن عمر ، که می گوید:پیامبر خدا (ص) گفته است که شش چیز در جامعه آخر الزمانی رخ خواهد داد : … ششمین مورد چیره شدن بر شهر است. پرسیدم که : ای رسول خدا ، منظور شما از شهر ، کدام شهر است؟ و او پاسخ داد : قسطنطنیه [استانبول] .
[ پیروزی حضرت مهدی (عج) بر استانبول از نوع برتری معنوی خواهد بود.] ( البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۲۰۴ . – احمد دیا الدین الکموشخناوی، رموز الحادیث – ج ۱ – ص ۲۹۶ )
حضرت مهدی (عج) بر قسطنطنیه و ارتفاعات دیلم توفق و برتری [معنوی] خواهد یافت. (ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۲۷)
حضرت مهدی (عج) در استانبول نیز ظهور خواهد کرد و میراث مقدس پیامبر را نیز با خود خواهد داشت.
او بعنوان نشانه ، پیراهن، شمشیر ، و آیین های پیامبر را نیز با خود خواهد داشت. پرچمی که هرگز بعد از رحلت پیامبر اسلام بر افراشته نشده است. و هرگز تا ظهور حضرت مهدی (عج) نیز بر افراشته نخواهد شد. ( البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۱۶۴ ).
۴ – حضرت مهدی (عج) با تکبیر بر استانبول پیروز خواهد شد، . و این کاری علمی خواهد بود.
این زمان فرا نخواهد رسید تا اینکه مومنین بقدری قوی شوند که قادر باشند تا با تکبیر و تسبیح بر استانبول و سرزمین روم برتری یابند. ( دیلمی، الفردوس ، ۸۲/۵ شماره ۷۵۲۴؛ التبارانی ، المعجم الکبیر ۱۵/۱۷ ، ص ۲۱ )
پیامبر (ص) ما اظهار داشته است که : آنها با تکبیر و تسبیح بر قسطنطنیه پیروزی و برتری [معنوی] خواهند یافت و به آنچنان غنیمتی دست خواهند یافت که پیشتر هرگز مشاهده نشده است. ( ابن مجاه ، کتاب الفتن ، ص ۳۵ )
پیامبر اسلام فرموده است:
روز قیامت فرا نخواهید رسید تا اینکه قبل از آن فردی از اهل البیت من [ حضرت مهدی ]، بر جهان حکمرانی کند. او بر استانبول و جبال هفتگانه آن برتری خواهد یافت. ( ماری ابن یوسف کرمی حنبلی، فوائد الفکر الفکر فی المهدی المنتظر )
۵- حضرت مهدی (عج) بر رم نیز تسلط خواهد یافت.
” حضرت مهدی(عج) و شاگردان او با تسبیح و تکبیر الهی بر رم مسلط خواهند شد.( البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۲۰۴ ) و ( السیوطی، الحاوی للفتاوی – ج ۲ – ص ۸۱)
” …. حضرت مهدی (عج) و پیروان او رم را با تکبیر و تسبیح خداوند تسخیر خواهند کرد، و دیوارهای آن شهر [ واتیکان] فرو خواهد ریخت. ( البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۲۰۴ )
۶-حضرت مسیح (عج) یاری کننده حضرت مهدی (عج) خواهد بود.
حضرت مسیح (عج) از آسمان نزول خواهند کرد تا به امام زمان بپیوندند، او به امام زمان خواهد پیوست و پشت سر او نماز خواهد خواند. ( شیخ صدوق ، العمالی ، فصل ۳۹ – ص ۱۸۱)
پیامبر خدا فرموده است: گروهی از امت من تلاش فکری و معنوی فراوانی خواهد کرد تا حقیقت را قبل از فرارسیدن قیامت برپا کند. در چنین هنگامه ای مسیح پسر مریم به زمین نزول خواهد کرد. رهبر آن گروه قائم ، به مسیح خواهد گفت که ما را در برپایی نماز مقتدایی کن. و او در پاسخ خواهد گفت : نه . سپس مسیح ، مقام امامی را به او اعطا خواهد کرد. (صحیح مسلم – ج اول – ص ۲۰۹)
ابن ابی شیبا به نقل از ابن شیرین در کتاب مصنف خود می گوید: رهبر این گروه همان حضرت مهدی (عج) است که به مثابه یک امام بر حضرت مسیح (عج) عمل خواهد کرد. (المتقی الهندی، البرهان فی علامات المهدی آخرالزمان – ص ۷۹)
نعیم ابن حامد از عبدالله بن عمر نقل می کند که وی گفت: حضرت مهدی (عج) همان کسی است که، مسیح پسر مریم پس از نزول از آسمان پشت سر او به اقامه نماز خواهد ایستاد. (المتقی الهندی، البرهان فی علامات المهدی آخرالزمان – ص ۷۹)
۷ – اقدامات حضرت مهدی (عج) موجب خواهد شد تا اخلاق اسلامی بر تمام عالم مستولی گردد.
چهار نفر پادشاهان زمین بوده اند. دو نفر از آنها از مومنین بودند . و دو نفر از کافرین. آن دو مومن یکی ذوالقرنین (عج) بود و دیگری حضرت سلیمان (عج) . آن دو کافر یکی نمرود بود و دیگری بخت النصر (Nebuchadnezzar).اما نفر پنجمی هم (حضرت مهدی) از میان مومنین قیام خواهد کرد که پادشاه کل زمین خواهد بود. (المتقی الهندی، البرهان فی علامات المهدی آخرالزمان – ص ۱۰)
حضرت مهدی (عج) جهان را به مانند حضرت سلیمان و حضرت ذوالقرنین (عج) اداره خواهد کرد.(ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۳۰ )
ابو بشیر می گوید: از امام جعفر صادق پرسیدم : ای پسر رسول خدا (ص) چه کسی قائم شما اهل البیت خواهد بود؟ او پاسخ داد : حضرت مهدی (عج) بر جهان چیره خواهد شد، حضرت مسیح پسر مریم پشت سر او به اقامه نمار خواهد ایستاد. در آن زمان جهان به نور الهی روشن خواهد شد. و در تمام نقاط دنیا ، حتی در جاهایی که قبلا چیزی غیر از خدا پرستیده می شد، خداوند متعال مورد پرستش قرار خواهد گرفت. و حتی اگر مشرکان تمایل نداشته باشند، تنها ایمان موجود در آن دوره ، ایمان به خدای واحد و احد خواهد بود. (بحارالانوار – ج ۵۱ – ص ۱۴۶)
حضرت رسول (ص) به حضرت علی ( ره ) فرمود: تو اولین هستی، و مهدی آخرین خواهد بود؛ که خداوند تسلط بر جهان را برای شما قرار داده است. ( بحارالانوار – ج ۵۲ – ص ۳۷۸ )
حضرت مهدی (عج) بر شرق و غرب عالم مسلط خواهد شد و اسلام را در تمام جهان به صحنه عمل خواهد آورد…. خداوند به مردم قدرتی خواهد داد که هر کسی در هر نقطه ای از عالم ، صدای او را خواهد شنید، حضرت مهدی (عج) به اسلام حیات خواهد بخشید. (بحارالانوار – ج ۵۲ – ص ۲۷۹ و ج ۵۳ – ص ۱۲ ؛ شیخ صدوق ، کمال الدین – ج ۲ – ص ۳۶۷)
۸ – حضرت مهدی (عج) ، جهان ترک ، و جهان عرب را در یکجا جمع خواهد کرد.
ابراهیم ابن عبیدالله ابن علا نقل می کند که پدرش به نقل از امام جعفر صادق گفته است که: روزی حضرت علی (عج) به شرح وقایعی پرداخت که پیش از ظهور قائم رخ خواهد داد …. پرچمهای گروههایی از ترکها در هر جا دیده خواهد شد که به یاری پسر من [حضرت مهدی (عج) ] خواهند شتافت. ( شیخ محمد ابن ابراهیم نعمانی، الغیبة النعمانی – ص ۳۲۳ )
ملک ابن زمرا می گوید: حضرت علی (عج)، امیر المومنین به من گفت : … ای ملک ، بهترین اتفاق نیکو مربوط به آخر الزمان است که در آن قائم ما ظهور خواهد کرد … و خداوند تمامی افراد را گرد او جمع خواهد کرد. (شیخ محمد ابن ابراهیم نعمانی، الغیبة النعمانی – ص ۲۴۲)
امیر مومنان می گوید : اگر شما منتظر بمانید تا خداوند مقرر نماید که یک نفر ( حضرت مهدی) برای خاطر شما به پا خیزد، کسی که شما را با هم متحد نماید ، در حالی که پیشتر متفرق بودید، آنگاه خداوند به شما پاداش خواهد داد و به یقین در خواهید یافت که او [حضرت مهدی (عج)] همان کسی است که منتقم خواهد بود ( کسی که پاسخ فکری قطعی برای مقابله با داروینیسم، ماتریالیسم، و کفر و الحاد ارائه خواهد کرد) در برابر خطاکاران، و حقوق تضییع شده شما را باز خواهد گرداند، ( کتاب الغیبة ، بحارالانوار ج ۵۱ و نیز در کتاب امام قائم – محمد باقر مجلسی ، انتشارات انصاریان – ایران – قم – ۲۰۰۳ – ص ۱۸۲)
امر ابن نفیل می گوید: شنیدم که امام حسین (عج) گفت : “کسی که شما منتظر قیام او هستید [(حضرت مهدی(عج) ] ظهور نخواهد کرد تا اینکه عصری برسد که شما خود اقرار کنید که چقدر از هم فاصله گرفته اید، عصری که شما بروی همدیگر آب دهان پرت کنید، عصری که یکدیگر را به کفر متهم نمایید، و همدیگر را دشنام بدهید". از او پرسیدم : پس در این صورت در آن زمان دیگر چیز فرخنده و مبارکی باقی نخواهد ماند ؟ او پاسخ داد : آن عصر ، عصر تمام مبارکی ها خواهد بود ، چراکه قائم ما ظهور خواهد کرد و بر همه آنها خط بطلان خواهد کشید. ( شیخ محمد ابن ابراهیم نعمانی، الغیبة النعمانی – ص ۲۴۱ )
۹ – حضرت مهدی (عج) بر مردم اهل کتاب با تکیه بر تورات و انجیل واقعی حکومت خواهد کرد.
جابر ابن یزید جعفی از امام محمد باقر نقل می کند که :
علت اینکه حضرت مهدی در میان مردم بعنوان حضرت مهدی شناخته می شود این است که امری سری را عیان خواهد کرد. او به غاری در انطاکیه خواهد رفت و نسخه اصلی تورات و انجیل و سایر کتب مقدس را از آن غار بیرون خواهد آورد، و بر مسیحیان بر مبنای آن انجیل و بر یهودیان بر مبنای آن تورات حمکرانی خواهد کرد. (المهدی الموعود ، ج ۱ – ص ۲۵۴ و ۲۵۵)
” علت اینکه وی حضرت مهدی (عج) نامیده می شود، این است که او بسوی کوهی از کوههای دمشق خواهد رفت. و در آنجا کتاب اصلی تورات را پیدا خواهد کرد…” (السیوطی، الحاوی للفتاوی – ج ۲ – ص ۸۱ )
۱۰ – حضرت مهدی (عج) در برابر ماتریالیسم، الحاد، داروینیسم، و بی دینی، به پیروزی علمی دست خواهد یافت.
شیخ الطوسی در کتاب الغیبة گفته است: پیروزی حضرت مهدی (عج) بدلیل بهره بردن از برهان و دلایلی متقن است که حضرت درباره تمامی آنچه که خداوند خلق کرده است ، آنها را در اختیار دارد . دلایل او به حدی زیاد است که هیچ کس دیگر نمی تواند در برابر او عذری بیاورد و یا آنها را انکار کند. ( کتاب الغیبة ، بحارالانوار ج ۵۱ و نیز در کتاب امام قائم – محمد باقر مجلسی ، انتشارات انصاریان – ایران – قم – ۲۰۰۳ – ص ۷۰)
ابو بشیر می گوید: از امام محمد ابوبکر و یا امام جعفر صادق نقل شده است : همان کسی که به او [مهدی (عج) ] امامت اعطا نموده است ، همو به وی دانش و کتاب خواهد داد و او را تنها نخواهد گذاشت. (شیخ محمد ابن ابراهیم نعمانی، الغیبة النعمانی – ص ۳۸۷)
۱۱ – حضرت مهدی (عج) در عصر آخرالزمان بر علیه ادیان دروغین و ادیان متعصب کوشش خواهد کرد.
هفتاد هزار نفر از علمای دینی جامعه من از ضدمسیح پیروی خواهند کرد. ( احمد ابن حنبل مسند – ص ۷۹۶ )
در آخرالزمان چنین امتی پدید خواهد آمد، آنها قرآن تلاوت خواهند کرد، در حالی که قرآن فقط در دهانهای آنها است و در جان آنها فرو نمی رود. ارتباط آنها از دین قطع خواهد شد، همانگونه که تیر از کمان جدا می شود. و هر مسلمانی حق دارد بر آنها بشورد. آنها سرهای تراشیده دارند. ( ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب النصایی، حضرت علی در احادیث، ص ۱۴۲)
همچنین از امر بن سعد نقل شده است:
حتی اگر مردم دعوت شوند که با فرزند من باشند، آنها باز هم از او دور خواهند بود، این گروه بقدری شریر هستند که پایبند هیچ ارزش اخلاقی نیستند. آنها برای [خوشایند] حاکم ستمگر، دستور شلاق و تازیانه صادر می کنند، به ظالمان درس فساد می دهند، و برای خون و خونریزی، فتوا صادر می کنند. (شیخ محمد ابن ابراهیم نعمانی، الغیبة النعمانی – ص ۱۷۰)
۱۲-حضرت مهدی (عج) بسیار دوست داشتنی، مهربان و دلسوز خواهد بود.
خدمات حضرت مهدی بقدری شایان و بزرگ خواهد بود که درباره اش گفته شده است که : نه تنها انسانها، بلکه تمام موجودات زنده روی زمین و آسمان نیز از او راضی خواهند بود. (محمد بن علی السبان ، ایسافور رقیبین، ص ۱۴۶ ؛ السیوطی، الحاوی للفتاوی ، ج ۲ ، ص ۶۶ و ۶۷)
ظهور او سر منشاء شادمانیها خواهد بود، نه تنها برای مومنین، بلکه برای تمام خلایق عرض و سما . چه بسیار خواهند بود پرندگان، حیوانات وحشی، و حتی ماهیان دریاها که از آمدن او به وجد و شادمانی خواهند پرداخت. ( البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۱۶۲ و ۱۶۳)
او ( حضرت مهدی) همان راه پیامبر را در پیش خواهد گرفت. او هیچ فرد خوابیده ای را از خواب بیدار نخواهد کرد. … جهان به جای ظلم و جور و شکنجه با عدل پر خواهد شد. او ( حضرت مهدی) همه امکانات را بر مبنای برابری و عدالت و حقیقت میان مردم تقسیم خواهد کرد. این همان چیزی است که باعث خواهد شد تا ساکنان زمین و آسمان از او خشنود و راضی باشند. بسیار خواهند بود پرندگان آسمان ، حیوانات وحشی جنگل ها، و حتی ماهیان دریاها که از این کار او به وجد آمده و خشنود باشند. (البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۱۶۳)
تمام افراد بدور او خواهند نشست، همانند پدر مهربانی که کودکانش بدور او حلقه می زنند، یا همانند پادشاه بخشنده ای که مردم در گرداگرد او جمع می شوند، و با هم سخنان نیکو می زنند ، و محفلشان برای همیشه سراسر وجد و شادمانی است، و حاضرین با شور و اشتیاق برای غایبین از آن تعریف می کنند.(سید مرتضی سیستانی، گزیده هایی از صحیفه المهدیه، نشر الماس ، ص ۲۵۷ )
[ در دوره حضرت مهدی] گوسفندان در کنار گرگها به چرا خواهند پرداخت، و کودکان با مارها و عقربها به بازی خواهند پرداخت، و هیچ آسیبی نخواهند دید، در این دوره ، افراد یک دانه خواهند کاشت، و هفتصد دانه برداشت خواهند کرد.(ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۴۳)
طاووس: ” یکی از شاخصه های حضرت مهدی (ع) نظارت دقیق و موشکافانه آن حضرت بر مقامات منسوب خویش می باشد". (السیوطی، الحاوی للفتاوی ، ج ۲ ، ص ۱۵۰ )
در زمان ظهور حضرت، هیج خوابیده ای از خواب بیدار نخواهد شد، و از بینی هیچ کس، قطره ای خون نخواهد چکید. (ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۴۳ )
” مهربانی خاص حضرت نسبت به فقرا، از دیگر مشخصات حضرت مهدی خواهد بود.” (ماری ابن یوسف کرمی حنبلی ، فوائد فوائد الفکر فی مهدی المنتظر)
۱۳ – حضرت مهدی (ع) بازدارنده ریاکاری و دو رویی خواهد بود.
“بسیاری از مردم بدلیل ترس از او ( حضرت مهدی ) – ( بیش از ترسی که از قرآن دارند ) از ارتکاب به گناهان اجتناب می کنند… ” ( محی الدین ابن عربی – الفتوحات المکیه ، ص ۶ )
اصبغ النباته میگوید: علی، امیر المومنین گفت : بگذارید برای شما مثالی بزنم . فردی که دارای گندم فراوان می باشد، گندمهای خود را تمیز و مرتب کرده و در انبار خود ذخیره می کند، پس از مدتی که به آنها سرکشی می کند می بیند که گندمها آلوده به شپش شده اند. او گندمهای آلوده را جدا می کند و دوباره انبار می کند، پس از مدتی که برای سرکشی می آید می بیند که گندمها دوباره آلوده شده اند، او این کار را چند بار تکرار می کند، و سرانجام از آن انبوه خرمن گندم ، مقدار بسیار اندکی از گندم سالم و آلوده نشده برای وی باقی می ماند، گندمهایی که شپشها دیگر نمی توانند به آنها آسیب برسانند. در آخرالزمان نیز دوره ای فرا خواهد رسید که تعداد انسانهای پاک که آلوده به فساد نشده اند بسیار اندک خواهد شد. ( احمد بن محمد بن سعید نیز همین حدیث را نقل کرده است – شیخ محمد ابن ابراهیم نعمانی، الغیبة النعمانی – ص ۲۴۶ )
۱۴ – وجود مبارک حضرت مهدی (ع) به گونه ای عمل خواهند کرد تا همه اقرار کنند که براستی محمد (ص) پیامبر خدا است.
حدیث دیگری از امام بکر نقل شده است که : پیروزی و برتری زمانی تحقق خواهد یافت که حضرت مهدی (ع) از نوادگان محمد (ص) ظهور کند. در آن زمان دیگر منکری باقی نخواهد ماند. ( تفسیر البرهان – ج ۲ – ص ۱۲۱ )
۱۵ – حضرت مهدی (ع) تمام عوامل و بهانه ها و موانع پیش روی نهادینه شدن اخلاق اسلامی را از میان برخواهد داشت، و عصر وی همانند دوران های پربرکت خواهد بود.
او (حضرت مهدی ) همه کارهایی را که پیامبر انجام داد، انجام خواهد داد؛ او به همان شیوه پیامبر، تمام بنیانهای جهل را از بین خواهد برد، همانگونه که پیامبر این کار را انجام داد. او اسلام را از نو احیا خواهد کرد.(میکاییل المکارم ، ج ۱ ، ص ۵۷)
او ( حضرت مهدی) اسلام را در دوره آخرالزمان دوباره تثبیت خواهد کرد، همانگونه که پیامبر در عهد اول این کار را کرد .(ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۲۷ )
…. حضرت مهدی دین را به همان شکل که در آغاز بوده است، پیاده خواهد کرد. او تمام مکاتب دینی دیگر را در جهان از میان خواهد برد. و پس از مذهب راستین و خالص ، دیگر هیچ مکتب دینی ناخالصی باقی نخواهد ماند.(البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۱۸۷ و ۱۸۶)
حضرت مهدی (ع) هیچ نوع بدعت و نو آوریهای دینی را نخواهد پذیرفت.(ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۴۳ )
حضرت مهدی (ع) بدعت ها و نو آوریهای دینی را ریشه کن نکرده ، رها نخواهد کرد.او تمام اجبارهای دینی در دوره آخر الزمان را از حالت اجباری در آورده و بصورت اختیاری خواهد کرد، همانگونه که در صدر اسلام اینگونه بوده است.(ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۱۶۳ )
۱۶ – حضرت مهدی (ع) خشونت و فلسفه خشونت را بر خواهد چید.
شیخ طوسی در کتاب الغیبة می گوید: ” هنگامی که زمانه ظهور او فرا برسد، خداوند به نور خود تمام دروغها را به دست او از بین خواهد برد، و به دست او تمام خشونت ها را به پایان خواهد برد. او (حضرت مهدی ) شرم بندگی و بردگی دیگران را از گردن شما برخواهد داشت". (کتاب الغیبة ، بحارالانوار ج ۵۱ – محمد باقر مجلسی ، انتشارات انصاریان – ایران – قم – ۲۰۰۳ – ص ۱۳۲ ).
در زمان رهبری حضرت مهدی (ع) ، دوره حکام و ستمگران و برتری سیاسی ریاکاران و سالوسان و خیانتکاران به پایان خواهد رسید. (المهدی الموعود – ج ۱ – ص ۲۵۲)
۱۷- حضرت مهدی (ع) نسبت به حمایت از اسلام به شدت حساس است ، او از حقوق اسلامی حمایت جدی خواهد کرد.
کوچکترین کلمه ای که بر علیع اسلام زده شود، باعث آزرده خاطری وی خواهد شد. (ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۳۰ )
حضرت مهدی (ع) در مقابل ستمگران از حقیقت دفاع خواهند کرد. براستی او کسی است که حقیقت را از دل انسان استخراج و آن را احیا خواهد نمود. ( العقیلی ، النجم الثاقب فی بیان النعال من اولاد علی بن ابو طالب )
از نهج البلاغه : رسول مومنان (ص) فرمود: هنگامی که او (حضرت مهدی) از دیده ها پنهان شود، هیچ شخصی قادر نخواهد بود تا را او را شناسایی و رهگیری کند. (کتاب الغیبة، بحار الانوار، ج ۵۱ – انتشارات انصاریان – ایران – قم – ۲۰۰۳ – ص ۱۸۶)
۱۸- حضرت مهدی (ع) احادیث مربوط به آخرالزمان را به شیوه ای صحیح برای مردم توضیح خواهند داد.
ابو بشیر میگوید: من شنیدم که امام محمد باقر فرمودند: هنگامی که حضرت مهدی (ع) ظهور کند، شیوه رسول الله را بکار خواهد بست. و تنها اوست که قادر است که کارهای حضرت رسول را توضیح داده و تشریح کند . ( شیخ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة النعمانی ، ص ۱۹۱ )
اقبال الدین می گوید:
از محمد بن سینان ، امیر ابن شمیر ، جابر و ابو جعفر نقل شده است: دانش مربوط به کتاب خداوند تبارک و سنت رسول الله همانند یک نهال در قلب مهدی (ع) رشد کرده و به بالندگی خواهد رسید. ( کتاب الغیبة، بحار الانوار، ج ۵۱ – انتشارات انصاریان – ایران – قم – ۲۰۰۳ – ص ۷۲ )
۱۹- حضرتمهدی (ع) خرد نهفته در آیات قرآنی را برای مردم بازگو خواهد کرد، و موجب خواهد شد تا آنها خود به قرآن ایمان بیاورند.
هنگامی که مردم بر اساس فهم اندک خود به تفسیر آیات قرآنی می پردازند، او به اصلاح دیدگاههای مردم خواهد پرداخت، و آنها را به حقیقت قرآن رهنمون خواهد کرد. بدین ترتیب، او به مردم نشان خواهد داد ، که بدلیل دوری از حقیقت قرآن ، مردم چگونه عملا سنت اسلامی را فراموش کرده اند. او معانی حقیقی قرآن را برای ایشان شرح خواهد داد. ( نهج البلاغه ، خطبه ۱۳۴ )
شیوه تعامل حضرت مهدی به گونه ای خواهد بود که قلب همه انسانها را تحت تاثیر قرار خواهد داد، و مردم با یقین قلبی ، به سوی الله روی خواهند آورد. حتی آنهایی که از دین رویگردان شده بودند، با رضایت و اطمینان ، خود به وظایف و الزامات دینی شان عمل خواهند کرد.
۲۰- حضرت مهدی (ع) عادل و دادگر خواهد بود.
جهانی که قبل از آمدن او مملو بود از ظلم و جور ، با آمدن او پر خواهد شد از عدل و داد. (ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۲۰)
هنگامی که پیغامبر آنها بیاید، تمام تصمیمات آنها بر اساس عدالت خواهد بود، آنها اشتباه نخواهند کرد. ( سوره یونس – آیه ۴۷ )
۲۱- حضرت مهدی (ع) بخشنده خواهد بود.
طاووس : حضرت مهدی (ع) در توزیع کالاها بسیار بخشنده خواهد بود. (السیوطی، الحاوی للفتاوی ، ج ۲ – ص ۱۵۰ )
در دوره آخرالزمان ، خلیفه ای خواهد بود که کالاها را بدون شمارش و محاسبه توزیع خواهد کرد. ( المتقی الهندی، البرهان فی علامات المهدی آخر الزمان – ص ۱۵ )
رهبری از میان رهبران خواهد آمد که کالاها را شمارش نخواهد کرد. هرگاه از او چیزی خواسته شود، او پاسخ خواهد داد : برگیر. آنگاه شخص درخواست کننده، پیراهن خود را خواهد گسترد تا عطایای او را جمع کند. ( المتقی الهندی، البرهان فی علامات المهدی آخر الزمان – ص ۱۵ )
۲۲ – مبنای عملکرد حضرت مهدی (ع) مبتنی بر رضایت خداوند می باشد و نه رضایت مردم.
حضرت علی (ع) در این باره و اینکه پس از ظهور حضرت مهدی (ع) چه چیزی رخ خواهد داد، می گوید:
او نیازی به نظرات و قضاوت شخصی افراد نخواهد داشت؛ عملکرد او بر اساس قوانین قرآنی خواهد بود. ( میکاییل المکارم – ج ۱ – ص ۸۱ )
روزها و شبها به پایان نخواهد رسید تا اینکه مردی از خاندان من (حضرت مهدی) خواهد آمد، کسی که به سادگی ، جلوی بی نظمی و اغتشاش را خواهد گرفت، و از عمل کردن دلسرد و نومید نخواهد شد، حتی اگر تهدید به مرگ شود.( المتقی الهندی، البرهان فی علامات المهدی آخر الزمان – ص ۱۳ )
“ای رسول مومنان درباره حضرت مهدی (ع) با ما سخن بگو ” … پس آنگاه ایشان فرمودند: ” او هنگامی که مرگ وی را احاطه کند ، نخواهد ترسید. او به کناری نخواهد کشید، او به مومنانی که گرداگرد او حلقه زده اند ، پشت نخواهد کرد. هنگامی که جنگجویان به مخالفت با او برخیزند، او نخواهد ترسید، … او سخاوتمند و شجاع خواهد بود". ( کتاب الغیبة، بحار الانوار، ج ۵۱ – انتشارات انصاریان – ایران – قم – ۲۰۰۳ – ص ۱۸۴ )
۲۳ – حضرت مهدی به مجاهده فکری خویش ادامه خواهد داد تا اینکه همه مردم را به راه راست بازگرداند.
او به کوششهای خویش ادامه خواهد داد تا اینکه همه مردم را به راه راست بازگرداند. (ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۲۳ )
حتی اگر کوهها در مقابل وی ایستادگی نمایند، او آنها را خرد کرده و راهی برای خود یافته و و به راه خود از میان کوهها ادامه خواهد داد، (ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۳۹ )
حضرت مهدی (ع) خود را به کار خویش اختصاص خواهد داد. (البرزنجی ، العشاء لعشرة الصئاح – ص ۱۷۵)
۲۴- حضرت مهدی (ع) به سرعت ، عمل خواهد کرد.
این کار هفت سال طول خواهد کشید، اما هر سال او معادل ۲۰ سال شما است. (ابن حجر الهیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر – چاپ قاهره – ص ۴۴)
۲۵ – حضرت مهدی (عج) بهترین استفاده ها را از تکنولوژی خواهد برد.
پیروان حضرت مهدی (ع) دارای این قدرت هستند که کل کره زمین را در عرض یک لحظه طی کنند. ( میکایل المکاریم – ج ۱ – ص ۱۴۴ )
امام صادق -علیه السلام- می گوید: او (حضرت مهدی) در بین رکن و مقام ابراهیم خواهد ایستاد و با صدای بلند فریاد خواهد زد: ای نمایندگان من ، ای اصحاب خاص من، ای کسانی که خداوند شما را در این دنیا مهیا کرد تا به یاری من بشتابید، از من اطاعت کنید و به سوی من بیایید. آنها صدای او را خواهند شنید، در حالی که در شرق و غرب عالم هستند، در خانه های خود هستند و یا در محراب. صدای او به گوش همه آنها خواهد رسید، و همگی بسوی او خواهند شتافت، و در اندک زمانی گرداگرد او حلقه خواهند زد، در عرض یک چشم بر هم زدن. این اجتماع در بین رکن و مقام ابراهیم رخ خواهد داد ( قبل از طلوع آفتاب) . ( بحارالانوار – ج ۵۳ – ص ۷)
شهادت شیخ نمر نشان از پایان حکومت عربستان است
رئیس کمیسیون امنیتملی و سیاستخارجی مجلس٬ با بیان اینکه اعدام شیخ نمر سرآغاز یک مرحله جدید از ناآرامی٬ اعتراضات و بحران و عکس العمل مردم عربستان در برابر این جنایات خواهد بود٬ گفت: تجربه تاریخی نشان داده که مقابله با عالمان دینی عاقبتی جزء شکست و نابودی برای مسببان آن ندارد.
علاء الدین بروجردی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری خانه ملت٬ در واکنش به اقدام عربستان در اجرای حکم اعدام شیخ نمر باقر النمر رهبر شیعیان عربستان٬ گفت: جمهوری اسلامی به شدت این اقدام منزجرکننده را محکوم می کند و شهادت این عالم مجاهد را به محضر رهبر معظم انقلاب و مراجع بزرگوار و تمام مسلمانان بهویژه شیعیان را تسلیت میگویم.
نماینده مردم بروجرد در مجلس شورای اسلامی٬ ادامه داد: اعدام شیخ نمر و دهها تن دیگر از سوی حکومت آل سعود بار دیگر نشان داد که در کشور عربستان موضوعی به نام آزادی و احترام به علما و دانشمندان وجود نداشته و عملا دیکتاتوری کامل در این کشور کامل است.
وی افزود: آمریکا با توجه به همه ادعاهای حقوق بشری خود و طرفداری از دموکراسی و آزادی با حمایت همه جانبه از عربستان٬ که هزاران انسان بی گناه را دریمن به خاک و خون کشانده است٬ در این جنایت و به شهادت رساندن شیخ نمر سهیم است.
بروجردی با بیان اینکه اعدام شیخ نمر سرآغاز یک مرحله جدید از ناآرامی٬ اعتراضات و بحران و عکس العمل مردم عربستان در برابر این جنایات خواهد بود٬ تصریح کرد: تجربه تاریخی نشان داده که مقابله با عالمان دینی عاقبتی جزء شکست و نابودی برای مسببان آن ندارد.
وزارت کشور عربستان با صدور بیانیهای از اجرای حکم اعدام شیخ نمر باقر النمر رهبر شیعیان عربستان خبر داد.
بر اساس بیانیه وزارت کشور عربستان، حکم اعدام شیخ نمر به همراه 46 متهم دیگر که اغلب آنها تروریست معرفی شدهاند روز شنبه (امروز) در 12 منطقه در عربستان اجرا شده است.
سخنی که جامعه شناسان جهان را شگفت زده کرد!
علامه محمد تقی جعفری ره می گفتند:
برخی ازجامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تاپیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند.
موضوع این بود:
ارزش واقعی انسان به چیست؟
برای سنجش ارزش بسیاری ازموجودات،معیار خاصی داریم.
مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آنست.معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آنست.معیار ارزش پول پشتوانه آنست؛
اما معیار ارزش انسانها درچیست؟
هر کدام ازجامعه شناسان،سخنانی گفته و معیارهای خاصی ارایه دادند.
هنگامی که نوبت به بنده رسید،گفتم:
اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد،ببینید به چه چیزی علاقه دارد و
به چه چیزی عشق میورزد.
کسیکه عشقش یک آپارتمان ۲طبقه است،در واقع ارزشش بمقدار همان آپارتمان است. کسیکه عشقش ماشینش است،
ارزشش بهمان میزان است.
اما کسیکه عشقش خدای متعال است،
ارزشش به اندازه خداست.
علامه فرمودند:
من این مطلب را گفتم و پایین آمدم.
وقتی جامعه شناسان سخنان من را شنیدند،
برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند
و کف زدند.
هنگامیکه تشویق آنها تمام شد،
من دوباره بلند شدم و گفتم:
عزیزان،این کلام علی (ع) بود
نماز اول وقت
صدای اذان از رادیو ماشین به گوش رسید، جوانی كه در كنارم نشسته بود بلند شد و به طرف راننده رفت و به او گفت: آقای راننده! می خواهم نماز بخوانم.
راننده با بی تفاوتی و بی خیالی گفت: برو بابا حالا كی نماز می خواند! بعدش هم توجهی به این مطلب نكرد، ولی جوان با جدیت گفت: به تو می گویم نگهدار!…
راننده فهمید كه او بسیار جدی است، گفت: اینجا كه جای نماز خواندن نیست، وسط بیابان، بگذار به یك قهوه خانه یا شهری برسیم، بعد نگه می دارم.
خلاصه بحث بالا گرفت راننده چاره ای جز نگه داشتن نداشت. بالاخره ماشین را در كنار جاده نگه داشت، جوان پیاده شد و نمازش را با آرامش و طمأنینه خواند، من هم به تأسی از وی نماز خواندم. پس از نماز وقتی در كنار هم نشستیم و ماشین حركت كرد از او پرسیدم: چه چیز باعث شده كه نمازتان را اول وقت خواندید؟
گفت: من به امام زمانم، حضرت ولی عصر(عج) تعهد داده ام كه نماز را اول وقت بخوانم.
تعجب من بیشتر شد، گفتم: چگونه و به خاطر چه چیز تعهد دادید؟
گفت: من قضیه و داستانی دارم كه برایتان بازگو می كنم، من در یكی از كشورهای اروپایی برای ادامه تحصیلاتم درس می خواندم، چند سالی بود كه آنجا بودم، محل سكونتم در یك بخش كوچک بود و تا شهر كه دانشگاه در آن قرار داشت فاصله زیادی بود كه اكثر اوقات با ماشین این مسیر را طی می كردم. ضمناً در این بخش، یک اتوبوس بیشتر نبود كه مسافران را به شهر می برد و بر می گشت.
برای فارغ التحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را می دادم، پس از سال ها رنج و سختی و تحمل غربت، خلاصه روز موعود فرا رسید، درس هایم را خوب خوانده بودم، آماده بودم برای آخرین امتحان سوار اتوبوس شدم و پس از چند دقیقه، اتوبوس در حالی كه پر از مسافر بود راه افتاد، من هم كتاب جلویم باز بود و می خواندم، نیمی از راه آمده بودیم كه یكباره اتوبوس خاموش شد، راننده پایین رفت و كاپوت ماشین را بالا زد، مقداری موتور ماشین را نگاه كرد و دستكاری نمود، آمد استارت زد، ماشین روشن نشد، دوباره و چندین بار همین كار را كرد، اما فایده ای نداشت، (این وضعیت) طولانی شد و مسافران آمده بودند كنار جاده نشسته و بچه های شان بازی می كردند و من هم دلم برای امتحان شور می زد و ناراحت بودم، چیزی دیگر به موقع امتحان نمانده بود، وسیله نقلیه دیگری هم از جاده عبور نمی كرد كه با آن بروم، نمی دانستم چه كنم، در اضطراب و نگرانی و ناامیدی به سر می بردم، تا شهر هم راه زیادی بود كه نمی شد پیاده بروم، پیوسته قدم می زدم و به ماشین و جاده نگاه می كردم كه همه تلاش های چندسالهام از بین می رود و خیلی نگران بودم.
یكباره جرقه ای در مغزم زد كه ما وقتی در ایران بودیم در سختی ها متوسل به امام زمان(عج) می شدیم و وقتی كارها به بن بست می رسید از او كمک و یاری می خواستیم، این بود كه دلم شكست و اشكم جاری شد، با خود گفتم: یا بقیة اللَّه! اگر امروز كمكم كنی تا به مقصدم برسم، قول می دهم و متعهد می شوم كه تا آخر عمر نمازم را همیشه سر وقت بخوانم.
پس از چند دقیقه آقایی از آن دورها آمد و رو كرد به راننده و گفت: چه شده؟ (با زبان خود آنها حرف می زد). راننده گفت: نمی دانم هر كار می كنم روشن نمی شود. مقداری ماشین را دست كاری كرد و كاپوت را بست و گفت: برو استارت بزن!
چند استارت كه زد ماشین روشن شد، همه خوشحال شدند و سوار ماشین گشتند و من امیدی در دلم زد و امیدوار شدم، همین كه اتوبوس می خواست راه بیفتد، دیدم همان آقا بالا آمد و مرا به اسم صدا زد و گفت:
«تعهدی كه به ما دادی یادت نرود، نماز اول وقت!»
و بعد پیاده شد و رفت و من او را ندیدم. فهمیدم كه حضرت بقیة اللَّه امام عصر(عج) بوده، همین طور اشك میریختم كه چقدر من در غفلت بودم. این بود سرگذشت نماز اول وقت من.
منبع: نماز و عبادت امام زمان(عج)، عباس عزیزی، صفحه 85
چه چیز مرا از امام خویش محروم کرد؟
هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟ ضرورت و اهمیت این بحث آن قدر روشن است که نیازی به بیان ندارد؛ زیرا انسانی که مهمترین هدفش، دستیابی به کمال و قرب الهی است، قطعا بدون امام و مقتدا موفق نخواهد شد. چه چیز از این مهمتر و حیاتی تر که انسان محضر ولیّ خدا و امام زمانش را درک کند و برای رسیدن به آن هدف مهم از وجود امام معصوم بهره مند گردد؟ بنابراین باید به دنبال پاسخ این سوال بود که چه چیزی مانع ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا شده است؟
اخباری که انتظارش را نداریم
اولین چیزی که در این مورد به ذهن می رسد این است که آیا اعمال ما شیعیان می تواند در امر ظهور و زمان آن تأثیر داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال به سراغ روایات می رویم، امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اذا غَضِبَ الله تبارکَ و تَعالی علی خَلقِه نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب می کند ما را از همجواری ایشان دور می گرداند.» در این حدیث علت دوری امام از امت، غضب خداوند بیان شده است و غضب خداوند در اثر نافرمانی و گناه مردم می باشد.حضرت بقیة الله علیه السلام در بخشی از نامه و توقیعی که به شیخ مفید (ره) نوشتند، فرمودند:
«… چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، كه سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید و اینها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد جز اخبارى كه از ایشان به ما مى رسد و ما را مكروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاكش باد.»
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد.
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد، که مسلماً همان گناهان ما می باشد، البته در این قسمت از نامه امام به سه نکته اشاره فرمودند:
اول: تفرقه و جدایی امت شیعی
دوم: عدم معرفت و شناخت، نسبت به امام زمان علیه السلام (و جاهل بودن به حق آن حضرت)
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
اول: تفرقه و جدایی امت
امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «اگر شیعیان در وفای به عهدشان متحد می شدند سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.» متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است؛ چون آنچه مطلوب حضرت است اجتماع و اتحاد و یکپارچگی امت شیعی می باشد.
یا مهدی ، امام زمان
دوم: عدم شناخت امام زمان
اما در مورد معرفت باید گفت، تا شناخت کامل نسبت به امام معصوم نباشد اطاعت و تسلیم صورت نمی گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود و قطعا زندگی و حیات او هم در جهل و جاهلیت خواهد بود.»
مامون رقی روایت می کند: نزد آقایم امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» رسید، سلام كرده و نشست. عرض كرد یابن رسول الله ! شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی كنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی كه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید!
حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امر كردند، تا تنور را روشن كنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض كرد: یابن رسول الله ! مرا با آتش مسوزان، از من درگذر، …
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.
در این هنگام یكی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به نام «هارون مكی» وارد شد در حالی كه كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن حضرت رسید و سلام كرد. امام علیه السّلام جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور …
هارون مكی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام علیه السّلام شروع كرد با مرد خراسانی صحبت كردن و از اوضاع خراسان از او پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه كن.
مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید كه «هارون مكی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه السّلام از مرد خراسانی سئوال كرد: از این یاران در خراسان چند نفر پیدا می شود؟
مرد خراسانی عرض كرد: به خدا قسم یك نفر هم نیست.
متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است
امام علیه السّلام فرمودند: ما تا زمانی كه پنج نفر یاور این چنینی نداشته باشیم قیام نخواهیم كرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می دانیم.
بنابراین امام صادق علیه السّلام طبق این روایت، فرق شیعه و یاور واقعی امام با مدعیان یاوری را در «تسلیم بودن و اطاعت محض» در برابر امام معصوم دانستند. اینجاست که اهمیت معرفت و شناخت امام روشن می شود، چرا که معرفت امام، راهی به سوی تسلیم محض شدن در برابر آن بزرگوار است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بنده تا زمانى كه خدا و رسول خدا و همه امامان و امام زمان خود را نشناسد، و به او باز نگردد و تسلیم نشود، مؤمن نیست.» سپس فرمود: «چگونه ممكن است كسى نسبت به نخستین (امام اول و جریان امامت) جاهل باشد و بازپسین را (امام زمان خود را) بشناسد؟»
پس تسلیم محض بودن در برابر امام معصوم ممکن نخواهد بود مگر بعد از تحصیل معرفت نسبت به آن حضرت، بنابراین برای اینکه این صفت و خصوصیت نیکو در شخص پیدا شود لازم است که نسبت به امام زمان خویش معرفت پیدا کند چون رسیدن به مقام تسلیم قبل از تحقق معرفت امکان ندارد.
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
یکی از مهمترین موانع ظهور که امام به آن اشاره فرمودند اعمالی است که شایسته پیرو اهل بیت علیهم السّلام نیست و آن چیزی جز گناه و نافرمانی الهی نمی باشد، یاران امام زمان علیه السّلام که با آمادگی آنان ظهور محقق خواهد شد، معرفت، شناخت و اعتقاد کامل به امامشان دارند، شب ها را با عبادت به صبح می رسانند و روزها را با روزه به پایان می برند و اصلا فکر گناه هم به ذهنشان راه ندارد.
اگر ما ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است آن حضرت علیه السّلام شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم، زیرا هر مقدار که ما گناهان را ترک کنیم می توانیم ظهور را نزدیکتر کنیم.
خوب است از هم اکنون تصمیم بگیریم در تعجیل ظهور امام زمانمان مؤثر باشیم و با دقت گناهان خود را هر چند کوچک ترک نموده و به دنبال شناخت واقعی امام خود باشیم تا بتوانیم مطیع امر ایشان بوده و قدمی در راه زمینه سازی ظهور برداریم.
جا ماندم..
يَا ابْنَ يس وَ الذَّارِيَاتِ يَا ابْنَ الطُّورِ وَ الْعَادِيَاتِ يَا ابْنَ مَنْ دَنَا فَتَدَلَّى
فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى دُنُوّا وَ اقْتِرَابا مِنَ الْعَلِيِّ الْأَعْلَى
لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى
من که در پیچ و خم جاده ی دنیا ماندم
دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟!
یک نفر نیست به داد من ِ تنها برسد؟
در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم
حلّ این مشکل امروز به دست فرداست
چند سالی است که در حسرت فردا ماندم
در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود
چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟!
من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی
آه … من با لب تشنه، لب دریا ماندم
چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است
من ِ آلوده در این غیبت کبری ماندم
نوکری روسیهم … جای تعجّب دارد
با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم
یا بگویید:«بیا» یا که بگویید: «برو»
خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم
پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم
جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم
کربلا … پای پیاده … چه قدَر می چسبد
من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم
حکایت وصل
تقدیم به محضر عاشقان و منتظران حضرت ولی عصر (عج)
باربر ، حمّال و نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب “هالو” داده بودند. امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد ، صاحب مقامی رفیع که ملازم و همنشین حجّت یگانه خداوند ، واسطه فیض زمین و آسمان ، حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء گردیده است. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد ، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است ، حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان نقل گردیده است. نوشتار زیر ، داستان این حکایت است که سعی در بازنویسی آن با رعایت امانت نموده ام:نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود . چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که بواسطه قرار گرفتنش در راسته بازار ، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.
هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم ؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت ، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود.
در همین بین ، ناگهان چشمم به میرزا حبیب ، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد ، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب ، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است ، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده ، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟! چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب ، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! …. همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود.
در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم . پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »
کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار ، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت ، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر ، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه ، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم .
به غسالخانه که رسیدیم ، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه ، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت ، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت ، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال ، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود ، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: « میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!»
میرزا حبیب ، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست ، گفت: « قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.»
با کنجکاوی و تعجب گفتم: « بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.»
میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:
« همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا ، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا ، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم ، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود ، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار ، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است ، احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.
شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم ، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب ، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم ، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان ، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم.
در آن حال ، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: « چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: « اگر سببی غیر از این دارد بگو. » چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم ، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم.
در این هنگام دیدم ، حضرتش فردی بنام « هالو » را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان ، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم.
حضرت رو به او نموده فرمودند: « اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان. » آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند.
آن شخص ، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: « درست ببین ، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای. »
من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم ، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم . هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن ، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام.
مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش ، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش ، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج ، در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه ، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت ، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا ، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: « از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید ، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد.
روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم ، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین ، ناگاه هالو ، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم ، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و ازمن خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن ، نزد من آمد و آهسته گفت: « آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم. » آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم ، نه دیرتر و نه زودتر.
تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر اورا در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود.
صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم ، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم. »
میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود ، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:
« وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم ، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود . در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: « سیدی و مولای! خوش آمدید ، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید… »
هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید ، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: « هالو! او که بود؟! » چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: « وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!! …. او سرور و مولایم ، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم ، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود….»
آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: « از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر ، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار….!! »
با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم ، با جناب هالو ، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم.
امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم ، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو ، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم ، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود ، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق ، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم….»
صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید ، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت ، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام ، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان ، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود ، غرق بوسه خویش کردم.
چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست ، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا ، وجودم را روشن سازد.
مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد ، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو ، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود ، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت ، در حالی که با صدای بلند می گفت: « ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید! … او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود….» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من ، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست.
صبح فردای آن روز ، میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم ، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: « می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی ، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم.
در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر ، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است ، با صدایی لرزان و گریان ، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم ، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود. سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر ، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو ، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود ، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد ، محل دفن جناب هالو گردید.
موج زیادی از جمعیت ، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید.
مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود ، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان ، برخاست و رو به جمعیت فرمود: « مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم ، هنگامی که مُردم ، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان به زیارت قبر هالو تشریف می آورند ، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به قبر من بیندازند.»
اکنون سالیان درازی از آن روز می گذرد و مزار مرحوم میرزا حسین کشیکچی ، مشهور به « هالو» در تکیه صاحب روضات تخت پولاد اصفهان ، این خاک تابان و سرزمین ستارگان درخشان علم و عرفان و معرفت ، ملجأ و زیارتگاه عاشقان و دلباختگان حضرت ولی عصر (عج) است تا روزی که ان شاء الله دل های عاشق و طوفانزده منتظرانش به ساحل آرامش ظهور مبارکش ، اطمینان و سکون یابد.
بیندیشیم آیا با امام زمان بیعتی واقعی کرده ایم ؟؟؟؟
السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و کده
سلام بر تو ای پیمان خدا که آن را ستانده و محکم گردانده است.
بخشی از زیارت امام عصر (عج) آل یس
((و اگر شیعیان ما – که خدا بر طاعتش توفیقشان دهد- در وفای به عهد و پیمانی که بر عهده ی آنان است ،همدل میشدند برکت دیدار ما از آنها وا پس نمی افتاد و سعادت مشاهده ی ما همواره با معرفت حقیقی و راستین بر ایشان می افتاد . پس آنچه سبب محرومیت ایشان از ما شده چیزی نیست مگر امور نا پسند و خلاف انتظاری که از آنها به میرسد .)) به نقل از یکی تو قیعات امام عصر که ایشان برای مرحوم شیخ مفید فرستاده اند .رجوع شود به مکیال المکارم ،ج2 ،ص306 .
گناه عامل دوری ما از امام زمان (علیه السلام)
وظیفه ی شیعه در زمان غیبت چیست؟
غیبت امام زمان در اثر گناهی است که ما انجام داده ایم.مرحوم خواجه نصیر درباره ی امام زمان سه جلمه زیبا دارد:
«وجودُهُ لُطفُ وتَصَرُّفُهُُ لُطفٌ آخَر وَ غَیبَتُهُ منّا»
(وجود امام زمان لطفی است و تصرف او لطفی دیگر و غیبت آن حضرت از جانب ماست)
در اینجا سه لطف مورد بحث وجود دارد:
1-خدا:لطفی که منسوب به خداست این است که برای جهان امام بیافریند برای جهان انسانی کامل و جامع بیافریند.2-امام زمان(علیه السلام):لطف دوم مربوط به امام زمان(علیه السلام) می شود که در دلها و درجهان ماده و معنا،تصرف کند و کار امامت خود را انجام دهد که انجام می دهد3-شیعیان:اما لطف سوم این است که شیعه حضرت را بپذیرد ، دوستان پیرو فرامین و نواهی امام زمان باشند.هرچه را او دوست می دارد دوست بدارند و با هر چیزی که او دشمن است دشمن باشند و… .اما شیعه این کار را نکرد،لذا خواجه نصیر می فرماید:«غیبة منا» لطف سوم را ما انجام ندادیم،ما آماده پذیرایی وآماده پذیرش ورود امام زمان(علیه السلام) نشدیم.
حضرت آیت الله بهاءالدینی(ره) در یکی از جلسات خصوصی صحبت های جالبی می کردند،از جمله فرمودند:
بدانید ما یک مهمان بسیار عزیزی داریم،این مهمان عزیز فرورگاه و منزلگاهش قلب ما،جان ما و دل ماست،حواستان باشد کاری نکنید که آزرده اش کنید و از قلب و جان و دل شما بیرون برود.
فرمودند:
اسمش را هر چه می خواهی بگذار،بنده اینگونه بهره بردم که این مهمان عزیز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد.
(کتاب چهارده گفتار پیرامون ارتباط معنوی با حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)-حسین گنجی)
نظر مرحوم آیت الله قاضی درباره ی ملاقات با امام زمان (علیه السلام):
بعضی از شاگردان مرحوم آیت الحق سیّد علی قاضی از او سوال کرده بودند آیا ممکن است،در این عصر و زمانه خدمت امام زمان (علیه السلام) رسید؟
اگر از بعضی ها این سوال بشود ممکن است بگویند:نه،راه مسدود است.مورچه داشت غرق می شد فریاد می زد آی… عالَم را آب برد.مورچه ی دومی آمد و گفت:ساکت باش،آرام بگیر،خودت داری غرق می شوی،من که سالم هستم.انسان که زیر آوار می ماند فکر می کند همه شهر زیر آوار مانده است .آن کسی که غرق شده است و راهی برای خودش نمی بیند برای همه هم نسخه می پیچد و می گوید:آقایان من رفتم نرسیدم برای شما هم راه وجود ندارد.اگر تو نرسیدی،مردم گناهشان چیست؟
مرحوم قاضی در پاسخ این سوال جواب عالی و شایسته ای دادند،فرمودند:
خدمت خدا می شود رسید،خدمت بنده ی خدا نمی شود؟خدا اجازه داده خدمتش برسیم،نماز یعنی به محضر خدا رسیدن،نماز یعنی رابطه با خدا پیدا کردن.می دانید چرا می گویند نماز معراج مؤمن است؟پیغمبر به معراج رفت چه کند؟در معراج گفت و گوی خاصی داشت که به معراج تشریف بردند،یعنی هر کس می خواهد با خدا صحبت کند نماز بخواند.نماز انسان را به معراج می رساند،می تواند در نماز به عرش خدا برود و با خدا گفت و شنود داشته باشد.چطور ممکن است انسان خدمت خدا برسد باخدا حرف بزند ولی خدمت امام زمان ممکن نیست برسد؟!
صرفاً جهت اطلاع…
آیت الله بهجت (رحمه الله علیه):
خدا می دانــد در دفتر امام زمان (ارواحنافداه) جزو چه کسانی هستیم!
کسی که اعمال بنـدگان در هر هفته دو روز {روز دوشنبه و پنجشنبه}
به او عرضه می شود.
همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم…
گریه های امام صادق(علیه السلام)
امام صادق (علیه السلام) به سدیر صیرفی جملات عجیبی را فرمودند.سدیر می گوید:رفتم دیدم آقا امام صادق (علیه السلام) حالت عجیبی دارند،خودشان را به خاک می مالند،گریه می کنند ومنقلب هستند.دیدم آقا می گویند:
«آقای من،آقای من!غیبت تو بستر استراحت من را جمع کرده است و خواب را از من گرفته است.»(بحارالانوار،ج51،ص219)
گفتم:آقا برای چه کسی اینطور گریه می کنید؟فرمودند:
«امام زمان(علیه السلام)»
بعد جمله ای فرمودند که در خور دقت وتدبر است،فرمودند:
«اگر امام زمان را درک کنم خدمتش را می کنم.»(بحارالانوار،ج51،ص148)
این کلام امام صادق (علیه السلام) است.همه کسانی که درباره ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)کتاب نوشته اند این جملات را در کتاب هایشان آورده اند.(در اکمال الدین شیخ صدوق ودیگر کتب هم این جملات آمده است.)
بعد امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«ای سدیر،خدا به امت موسی (علیه السلام) خبر داد که قرار است چهارصد سال دیگر برای شما رهبری بیاید.امت حضرت موسی (علیه السلام) همه جمع شدند،گفتند:بچه ها را از مادر هایشان جدا کنید.حتی بچه های حیوانات را هم از مادرهایشان جدا کردند.همه شروع به ناله وضجّه وگریه نمودند که خدایا،ما رهبری را از تو می خواهیم.آنقدر به درگاه باری تعالی گریستند و التماس کردند که چهارصد سال تبدیل به دویست و سی سال شد.باز اصرار ورزیدند تا این که خداوند آن مدت را نیز بخشید و حضرت موسی (علیه السلام) آمدند.
امام صادق (علیه السلام)فرمودند:
شمانیز اگر این عمل را انجام دهید،آقا تشریف می آورند.
آیا ما حاضریم این کار را بکنبم؟
(گریه های بلند)
یکی از افرادی که در دفتر آیت الله بهجت بودند نقل کردند:
یک شب صدای گریه ی آقا خیلی بلند شده بود.
خیلی کنجکاو شدیم، ایشان فقط خدا را صدا می زدند.
ما هم مانده بودیم که چه چیزی از خدا می خواهند.
این جریان در همان زمانی بود که تازه ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرده بودند.
حضرت آقا بعد از گریه های طولانی خطاب به حضرت حق عرض می کنند:
نکند این چیزهایی که الان به من رسیده مرا از تو دور کند؟
اگر این چیزها می خواهد سبب دوری من از تو شود، این ها را از من بگیر.
(کتاب صاحبدلان - جلد 1)
(حضرت مهدی(علیه السلام) محور عالم)
چه جملات عجیب و غریبی درباره ی حضرت ذکر شده است،چقدر جالب و زیباست،می فرماید:
«سَیفُ اللهِ الَّذی لا یَنبُو،نُور اللهِ لا یَخبُو،مدارُ الدَّهر ونَوامیسُ العَصر»
او شمشیر قهر خداست که کُند نمی گردد و نور خداست که خاموش نمی شود،مدار روزگار و حافظ دور زمان است.
(مفاتیح الجنان )
یعنی تمام روزگار و هر که در روزگار وجود دارد محور چرخشش و گردشش آقا امام زمان (علیه السلام) است.همه دور او می چرخند و همه چرخششان به برکت وجود اوست.زمان،مردم،جهان و جهانیان محور دارند. محور تکوینی اش حضرت است.انسان شبی10دقیقه بنشیند این زیارتنامه ها را از اول بسم الله بخواند.نگاه کند ببیند این آقای ما،امام زمان (علیه السلام) کیست؟و از چه ویژگیهای عظیمی برخوردار است؟
شباهت های حضرت حجّت به خورشید
«و اَمّا وَجهُ الاِنتِفاعِ بی فی غَیبَتی فَکالاِنتِفاعِ بِاشَّمسِ اِذا غَیَّبَها عَنِ الاَبصارِ السَّحابُ»
مَثل من و مَثل بهره برداری از منِ امام زمان (علیه السلام) در عصر و زمان غیبت،به مانند خورشیدی در پس پرده ی ابر می ماند.(بحارالانوار،ج 53،ص181)
حضرت خود را به خورشید تشبیه کردند.یکی از وجوه شباهت حضرت امام زمان (علیه السلام) به خورشید این است:
شما ببینید ما یک منزلی را می سازیم،آیا خورشید به درون آن می تابد یا نه؟جوابش این است:به هر مقدار که ما پنجره و در به سوی خورشید باز کنیم،به همان مقدار از نور خورشید بهره می بریم.درهای رو به خورشیدِ اطاق می توانند درون ساختمان را از نور و حرارت خورشید بهره مند کنند.لذا فرمودند:خانه هارا رو به خورشید بسازید.خانه ای که آفتاب اول وقت به آن می تابد،اهل آن خانه کمتر مریض می شوند،میکروب های خانه کشته می شوند.این برای خورشیدِ طبیعت و ظاهری.
دل به منزله ی اطاق چهار دیواری می ماند.خورشید فروزان امامت و ولایت،نور امام زمان (علیه السلام) چه زمانی به دل می تابد و در آن منعکس می شود؟
دل از نور و حرارت امام زمان،از رؤیت امام زمان (علیه السلام) می تواند بهره ببرد اما زمانی که پنجره به سوی امام زمان (علیه السلام) باز کند…
پنجره دل تقوا،توسل،ایثار و از خود گذشتگی است،پنجره خدمت به ذریه ی پیامبر ختمی مرتبت (علیهم السلام) ،انس با قرآن،بندگی،آن هم بندگی کامل و جامع و تمام عیار است.پنجره دل،محافل و مجالس ذکر اهل بیت است،پنجره دل، زیارت مشاهد مشرفه است و…
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
به خدا قسم مسأله و موضوع امامت و ولایت ما از نور خورشید هم روشن تر است.
(کتاب چهارده گفتار پیرامون ارتباط معنوی با حضرت مهدی)
اسرار، فلسفه و فواید تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: بعداز نماز سی و چهار مرتبه «الله اکبر» و سی و سه مرتبه «الحمد لله» و سی و سه مرتبه «سبحان الله» بگو و آن را با «لا اله الا الله» ختم کن. این کار برایت از چیزی که میخواهی و از دنیا و هرچه در آن است،بهتر است.»
تسبیح حضرت زهرا که به مناسبت مداومت آن حضرت در انجام آن، به ایشان منسوب گردیده است، در واقع تسبیح حضرت حقتعالی است!!
بهترین تعقیبات نماز، تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) است که سفارش شده است بدون وقف پس از نماز گفته شود و نیز سفارش شده است در زمانهای دیگر مانند وقت خواب و خواب و ابتدای زیارت بزرگان و پیشوایان دین بر آن مداومت شود.
امام باقر(علیه السلام) درباره تسبیح حضرت زهرا میفرماید: «خداوند متعال با هیچ ستایشی بالاتر از تسبیحات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) عبادت نشده است و اگر چیزی افضل از آن وجود داشت، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را به فاطمه(سلام الله علیها) اعطاء میکرد».
معنای تسبیح حضرت زهرا(سلام الله علیها)
الله اکبر
انسان با گفتن «الله اکبر» به نهایت عجز خود اعتراف میکند و به ناتوانیاش به درگاه الهی بارها اقرار میکند.
جمیع بن عمیر میگوید: در محضر امامصادق(علیه السلام) بودم. حضرت از من پرسید: «جمله «الله اکبر» یعنی چه؟گفتم:یعنی خدا از همه چیز بزرگتر است. حضرت فرمود: مطابق این معنا خدا را چیزی تصور کرده ای و او را بزرگ تر از آن چیزها تصور نمودهای. عرض کردم: پس معنی «الله اکبر» چیست؟حضرت پاسخ داد:معنایش این است؛ «الله اکبر من ان یوصف؛ خداوند بزرگتر از آن است که توصیف گردد.»
الحمدلله
پس از آنکه انسان به عجز و ناتوانی خویش در شناخت خالق اعتراف کرد، با گفتن «الحمد لله» که از افضل اذکار تسبیح است،وارد مرحله بعدی میشود.
حضرت امامخمینی در باب حمد میفرماید: «حمد خدا مساوی شکر است؛ چنانچه در روایات کثیره وارد است، کسی که «الحمد لله» بگوید شکر خدا را ادا کرده است، چنانچه امامصادق(علیه السلام) فرمود:شکر هر نعمتی اگرچه بزرگ باشد،این است که حمد خدای عزوجل کنی.»
سبحان الله
شخصی از حضرت علی(علیه السلام) پرسید: »معنی «سبحان الله» چیست؟ حضرت فرمود: «سبحان الله» تعظیم مقام بلند و با عظمت خدا و منزه دانستن او از آنچه مشرکان میپندارند، است و زمانیکه بنده این کلمه را میگوید، همه فرشتگان بر او درود میفرستند.»
بعد از آنکه رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) تسبیحات را به کوثرش عطا کرد، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ابتدا رشته اى از پشم تابیده و با آن به تسبیح پرداخت. تا این که حضرت حمزه بن عبدالمطلب شهید شد، پس حضرت فاطمه از تربت قبر آن بزرگوار خاک برداشت و تسبیح ساخت و با آن تسبیح می کرد و مردم نیز چنان کردند و چون سیدالشهدا حسین بن على(علیه السلام) شهید شد، سنت شد که از تربت آن امام مظلوم تسبیح سازند و با آن ذکر گویند.
ثواب تسبیح حضرت زهرا با تربت امامحسین(علیه السلام)
درباره ثواب تسبیح حضرت زهرا(سلام الله علیها) با تربت امام حسین(علیه السلام) از حضرت صاحب الامر(عج) روایت شده است که: هر که تسبیح تربت امام حسین(علیه السلام) را در دست داشته باشد و ذکر را فراموش کند، ثواب ذکر براى او نوشته می شود.
اوقات و مکانهاى تسبیح حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
از اوقات مختلف و مکانهاى زیادى براى تسبیح حضرت یاد شده که برخى عبارتند از: بعد از نمازهاى واجب و مستحبى، به هنگام خواب، پس از نمازهاى استغاثه به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و نماز زیارت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و نماز زیارت حضرت امیرالمۆمنین و نماز حضرت ولیعصر(عج) در مسجد صاحب الزمان جمکران و قبل از زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) در قم به گونهاى که سبحانالله قبل از الحمدلله گفته مىشود.
فضیلت و برکات تسبیح حضرت زهرا(سلام الله علیها)
تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) از آثار و برکات بسیارى برخوردار است که به بخشی از آن می پردازیم.
نجات از شقاوت
تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام) از آثار و برکات بسیارى برخوردار است که از جمله ى آنها نجات یافتن از شقاوت و بدبختى است. هر انسانى به تناسب بینش و نگرشى که به جهان هستى و وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى دیگر یکى از مهمترین مسائلى که همه ى انسانها را آگاه یا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى که کارهاى زندگى و برنامه هایشان را در جهت وصول به آن پى ریزى مى کنند، مسئله ى رسیدن به سعادت و گریز از شقاوت است.
منتهى از آنجایى که انسان اختیار دارد؛ راه خودش را باید آزادانه انتخاب کند. لذا انسان بعد از این که راه برایش نمایان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مى دهد و راه هدایت مى پیماید، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و راه ضلالت و گمراهى پیش مى گیرد. و این مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئله اى است که همه ى آنان که به خود آمده اند، از آن مى ترسند و آنها که بصیرت ندارند و در خواب غفلت عمر مى گذرانند از آن نیز به غفلت به سر مى برند.
لذا آن دسته که داراى بصیرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت همیشه دست به دعا و ذکر بلند مى کنند و با تضرع و اصرار از خداى خویش طلب دورى از شقاوت و رسیدن به سعادت مى نمایند. مداومت بر تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام)، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است.
از این رو شایسته نیست که از برکات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن کوتاهى و سستى نماییم.
امام صادق(علیه السلام) در این رابطه مى فرماید: «یا ابا هارون، انا نامر صبیاننا بتسبیح فاطمه علیهاالسلام کما نامرهم بالصلاه، فالزمه، فانه لم یلزمه عبد فشقى»(1)؛ اى ابا هارون! ما بچه هاى خود را همانطور که به نماز امر مى کنیم به تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) نیز امر مى کنیم. تو نیز بر آن مداومت کن، زیرا هرگز به شقاوت نیفتاده است بندهای که بر آن مداومت نموده است.
و نیز از این حدیث شریف استفاده مى شود که شایسته است والدین محترم، تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) را مانند نماز به فرزندانشان تعلیم کنند، باشد که مشمول این حدیث گردند.
دورى شیطان و خشنودى خدا
شیطان همواره دشمن دیرینه ى انسان بوده و هست و هیچگاه انسان از حیله ها و خواطر شیطانى او در امان نیست. شیطان بنا بر آیات الهى، دشمن قسم خورده ى انسان است تا او را به هر طریق ممکن به گمراهى بکشاند. از این رو آدمى همیشه در معرض تهاجم شیطان و وساوس شیطانى است. بعضى انسانها در مقابل این تهاجم شیطانى و خواطر نفسانى همیشه در حال فرارند که در این صورت همواره مورد تعقیب شیطان و خواطرند، و هیچگاه خلاصى ندارند و اى بسا در آخر خسته شده و نفس زنان تسلیم شوند، و عده اى اندک در تلاش اند که با مداومت بر ذکر و فکر و عمل، چنان رفتار کنند که شیطان و خواطر را از خود فرارى دهند و شیطان را از خود دور کنند که البته راهى است مشکل. کسانى که به این مقام برسند داراى نفس مطمئنه خواهند شد که دیگر دگرگونى در آن راه ندارد.
وقتى انسان توانست شیطان را از خود دور و طرد کند، و به طاعات عمل نماید و در کارها و اذکار و عبادتهاى خود اخلاص ورزد، رضایت خدا نیز حاصل گردد، چون شیطان و وساوس او یکى از بزرگترین موانع کسب رضایت و خشنودى حق تعالى است. آرى رضا و رضوان خداوند سبحان مطلوب سالکان و منتهاى آرزوى عارفان است.
یکى از راههایى که مى تواند شیطان را از انسان دور کرده و موجبات رضاى الهى را فراهم آورد مداومت بر تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) است.
امام باقر (علیهالسلام) مى فرماید: «من سبح تسبیح فاطمه علیهاالسلام ثم استغفر، غفر له، و هى مائه باللسان، و الف فى المیزان، و یطرد الشیطان، و یرضى الرحمان»(2)؛ هر کس تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) را بجا آورد و پس از آن استغفار کند، مورد مغفرت قرار مى گیرد، و آن تسبیح به زبان صد تا است، و در میزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شیطان را دور کرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مى نماید.
از امام صادق(علیه السلام) روایت است که وقتی انسان در جاى خواب خود مى خوابد، فرشته ی بزرگوارى و شیطان سرکشی به سوى او مى آیند، پس فرشته به او مى گوید:
روز خود را به خیر ختم کن و شب را با خیر افتتاح کن، و شیطان مىگوید: روز خود را با گناه ختم کن و شب را با گناه افتتاح کن. اگر اطاعت فرشته کرد و تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام) را در وقت خواب خواند، فرشته آن شیطان را مى راند و از او دور مى کند، و او را تا هنگام بیدارى محافظت مىکند، پس باز شیطان مى آید و او را امر به گناه مى کند و ملک او را به خیر امر مى کند. اگر از فرشته اطاعت کرد و تسبیح آن حضرت را گفت آن فرشته، شیطان را از او دور مى کند و حق تعالى عبادت تمام آن شب را در نامه ى عملش مى نویسد.(3)
شفای كم شنوایی و درد جسمانی
تسبیح حضرت فاطمه بنابر شواهد روایی و تاریخی در بعضی موارد، بر بیماریهای جسمی نیز مؤثّر بوده و باعث درمان بیماری گوش شده است.
یكی از یاران امام صادق نزد آن حضرت آمده و از كمشنوایی گوش خود نزد آن حضرت شكایت كرد. امام به او فرمودند:
«عَلَیْكَ بِتَسبیحِ فاطِمَةُ عَلَیْها السَّلام؛(4)
چه چیز مانع و جلوگیر تو است و چرا غافلی از تسبیح حضرت فاطمه ؟»
آن مرد پرسید: قربانت گردم، تسبیح فاطمه چیست و چگونه است؟ حضرت فرمود: سی وچهار مرتبه «الله اكبر»، سی و سه مرتبه «الحمدلله» و سی و سه مرتبه «سبحان الله» كه صد عدد میشود. آن مرد گوید:
«فما فعلت ذلك الا یسرا حتّی اذهب عنی ما كنت اجده».(5)
و من این كار را در اندك زمانی انجام دادم و كم شنوایی ام برطرف شد.»
برائت از دوزخ و نفاق
چنانكه گفته شد، بنابر روایت امام صادق، تسبیح حضرت زهرا از جمله ذكر كثیری است كه خداوند در «قرآن كریم»
یاد فرموده:
«تَسبیح فاطمه الزهراء علیها السّلام من الذكر الكثیر الّذی قال الله عزّوجلّ: «وَ اذكُرُوا اللهِ ذِكْراً كَثیراً». (6و7)
و از طرفی رسول اكرم فرموده است:
«مِنْ اَكْثَرَ ذِكْرَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ اَحَبَّهُ اللهُ وَ مِنْ ذَكَرَ اللهِ كَثیراً كَتَبَتْ لَهُ بَراءَتان: بَراءَةُ مِنَ النَّارِ وَ بَراءَةُ مِنَ النِّفاق؛ (8)
هر كس ذكر خدای عزّوجلّ را بسیار كند، خداوند او را دوست دارد و هر كه ذكر خدا را بسیار كند، برای او دو برائت (منشور آزادی) نوشته شود؛ یكی برائت از آتش جهنّم و دیگری برائت از نفاق و دورویی.»
بنابراین تسبیح حضرت صدّیقه طاهره اگر با شرایطش انجام پذیرد، موجب برائت از دوزخ و نفاق میگردد.
غفران الهی
یكی دیگر از آثار تسبیح حضرت فاطمه ، غفران الهی است. غفران ربوبی، همه ذنوب و آثار سوء تیرگیهای آنها را از میان میبرد، حجابها را بر طرف كرده و نقایص وجودی انسان را كنار میزند؛ امّا متأسّفانه كمتر كسی هست كه بداند غفران یعنی چه و نیاز به چه معنایی دارد و چگونه میشود، غفران الهی، همه مشكلها را حل و فاصلهها را از میان بردارد؟ در فرق بین عفوّ و غفران گفته شده كه: عفوّ الهی، نادیده گرفتن و به حساب نیاوردن لغزشها، خطاها، نقیصهها و عیبها، محو آثار نامطلوب آنهاست و غفران الهی عبارت است از افاضات و رحمتهایی كه به دنبال نادیده گرفتن لغزشها، خطاها و نقیصهها متوجّه انسان میگردد و او را تكمیل میكند و نقایص و عیوب وجودی وی را بر طرف مینماید. غفران بعد از عفو است. عفو نادیده گرفتن بدیهاست و غفران، بر طرف كردن آنها از وجود سالك و تبدیل آنها به خوبیها و كمالات است. عفو ربوبی، انسان را از سقوط و هلاكت نجات میدهد و غفران الهی، به سالك پر و بال عطا میكند و بالا میبرد. بنابراین اگر عفو و گذشت ربوبی نباشد، رهروان طریق با شكست روبهرو شده و كنار زده میشوند و اگر غفران ربوبی نباشد، آنها از حركت و پیشرفت بازمانده و متوقّف میگردند. امام صادق میفرمایند:
«من سبح تسبیح فاطمه الزهراء قبل ان یثنی رجلیه من صلاه الفریضه، غفر الله له؛(9)
هر كس تسبیح حضرت فاطمه زهرا را قبل از اینكه وضع خود را بعد از نمار واجب عوض كند، به جا آورد، خدای متعال او را مشمول مغفرت خود میگرداند.»
و در حدیثى دیگر فرمود: «من سبح تسبیح فاطمة(سلام الله علیها)، فقد ذکر الله الذکر الکثیر. کسى که تسبیح فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را بگوید، خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.» (10)
روزى امام صادق(علیه السلام) ابوهارون را مخاطب ساخت و از تعلیم تسبیح حضرت فاطمه به کودکان سخن گفت: «یا ابا هارون، انا نامر صبیاننا بتسبیح فاطمة(سلام الله علیها) کما نامرهم بالصلاة، فالزمه، فانه لم یلزمه عبد فشقى. اى ابوهارون، ما تسبیح فاطمه(سلام الله علیها) را به فرزندان خود سفارش مىکنیم همچنانکه آنها را به نماز توصیه مى کنیم. تو نیز بر آن مداومت کن. زیرا هر بنده اى که بر آن مواظبت و مداومت کند، سرانجام نیکو خواهد داشت.»(11)
در جاى دیگر حضرت از عظمت تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) در مقابل نمازهاى مستحبى چنین یاد کرد: «تسبیح فاطمة(سلام الله علیها) فى کل یوم فى دبر کل صلاة احب الى من صلاة الف رکعة فى کل یوم؛ تسبیح حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در هر روز، به دنبال هر نماز، نزد من از هزار رکعت نماز (مستحبى) در هر روز، محبوبتر است.»(12)
البتّه نباید چنین پنداشت كه این تسبیح به لحاظ اینكه ظاهری بسیار خلاصه دارد و انجام دادن آن بسیار آسان است، چگونه میشود از چنین آثار و بركاتی برخوردار باشد؟! آری! این تسبیح به ظاهر بسیار خلاصه است؛ امّا در نزد آگاهان و عارفان آشنا، دریایی از حقایق و اسرار توحید را در بر دارد و نیز انجام آن به ظاهر خیلی آسان است؛ ولی اگر خوب به جا آورده شود، مشكلها را آسان می گرداند.
پی نوشتها:
1. فروع كافی، كتاب الصلاة، ص 343، ح 13.
2. وسائل الشّیعه، ج 4، ص 1023، ح 3.
3. محمّد نصیری، شیطان دشمن دیرینة انسان، ص 136.
4. بحارالأنوار، ج 85، ص 334، ح 20.
5. همان، ح 21.
6. سورة احزاب (33)، آیة 41.
7. الكافی، ج 2، ص 500؛ منتخب میزان الحكمه، ص 214.
8. اصول كافی، ج 2، ص 499، ح 3
9. فروع كافی، كتاب الصلاة، ص 342، ح6
10. معانی الاخبار ص 193
11. تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)،ص15
12. تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ص14
توجه ویژه قرآن به پیامبر اسلام(ص)
1- هیچ پیغمبری عضو عضوش در قرآن نیامده است. پیغمبر اسلام عضو عضوش در قرآن آمده است. صورت پیغمبر در قرآن آمده است. «وَجْهِک»، «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/1) «صَدرَک» صدر، سینه. «الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» (شرح/3) «ظَهر» یعنی کمر. «لا تَجْعَلْ یَدَک» (اسراء/29) «یَد» یعنی دست. «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْک» (حجر/88) چِشم. «عُنُقِک» (اسراء/29) گردن، «ثِیابَک» (مدثر/4)، «قَرْیَتِک» (محمد/13)، «لِسانَک» (قیامت/16)، «بَناتِکَ» (هود/79) دخترانت، «نسائَکَ»، «قَریَتَک»، هیچ پیغمبری اینطور مورد توجه قرار نگرفته است.
در قرآن پیغمبرهای دیگر را با اسم صدا زده است. «یا آدَم» (بقره/33) در قرآن هست. «یا نُوح» (هود/32) در قرآن هست. «یا مُوسى» (بقره/55) در قرآن هست. «یا عیسى» (آلعمران/55) در قرآن هست. «یا داوُدُ» (ص/26) در قرآن هست اما یا محمد در قرآن نیست. وقتی اسم محمد میآید، میگوید: «محمد رسول الله» (صلوات حضار)
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ» (انفال/64)، «یا أَیُّهَا الرَّسُول» (مائده/41) این عنایتی که به پیغمبر شده است. خدا به پیغمبر میگوید: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) خیلی مهم است. کوثر یعنی چیز زیادی که برکت دارد. ممکن است شن هم زیاد باشد اما برکت نداشته باشد.
2- اخلاق و شرح صدر پیامبر در قرآن
امتیاز دوم: معراج! «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ» (اسراء/1) پیغمبر ما معراج رفت.
امتیاز سوم: خاتم النبیین! پیغمبر ما آخرین پیغمبر است.
امتیاز چهارم: خدا به پیغمبر میگوید: «إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم/4) اخلاق بزرگی تو داری.
امتیاز پنجم: میگوید: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/1) یک روح بزرگی به تو دادیم، روح بزرگ دادیم، البته به موسی هم روح بزرگ داد منتها موسی از خدا خواست به او داد، پیغمبر ما نخواسته به او داد. موسی وقتی پیغمبر شد گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری» (طه/25) خدایا به من سعه صدر بده. سعه صدر یعنی روح بزرگ. موسی به خدا گفت: خدایا سعهی صدر به من بده، خدا به او داد. اما پیغمبر یک چنین دعایی نکرد. خدا دعا نکرده به او داد. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».
امتیاز ششم: دین اسلام بر همهی ادیان کرهی زمین غالب میشود. این در قرآن سه مرتبه تکرار شده است. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه/33) یعنی اسلام از نظر علمی و منطقی و حکومت، اسلام بر کرهی زمین و بر همهی ادیان و مذاهب غالب خواهد شد.
3- درود خدا و فرشتگان و مؤمنان بر پیامبر اسلام
امتیاز هفتم: در قرآن داریم، آیهای که همهی ایرانیها حفظ هستند. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ…» باقیاش را هم شما بگویید… «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (احزاب/56) (صلوات حضار)
«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» چون این آیه را همهی ایرانیها حفظ هستند، یک خرده بایستم. چون یک چیزی را که همهی ایرانیها حفظ هستند، یک خرده راحتتر لذت میبرند. یعنی در ذهنشان هست. مثل خانهای که گچ و خاک شده است. دیگر زود سفید میشود. چون این آیه را در ذهنتان هست، من نکات این آیه را بگویم. کسانی که پای تلویزیون هستند و مدیر جایی هستند، فرماندار، بخشدار، هرکسی که مدیریت دارد، قابل توجه اینکه این آیهای که ما از آن ساده میگذریم چقدر نکته دارد.
یک مدیر وقتی بخشنامه میکند اول باید خودش عمل کند و عمل کردنش برتر و بالاتر باشد
یکی دیگر دستور باید روی علاقه عمل شود نه زورکی و ترسکی! اینها یک اصولی است. حالا این اصول در آیه هست. ترجمهاش را ببینید شما بلد هستید. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ» یعنی به درستی که خدا و ملائکهی خدا، همانا خدا و ملائکه «یُصَلُّونَ» یعنی دائماً درود میفرستند، «یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» بعد بخشنامه میکند میگوید: حالا که خدا و فرشتهها درود میفرستند «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای مردم! ای مؤمنین شما هم «صَلُّوا عَلَیْهِ» شما هم صلوات بفرستید «وَ سَلِّمُوا» نه با زبان صلوات بفرستید، در عمل کار دیگری کنید. هم با زبانت صلوات بفرست. هم در عمل تسلیم باش. «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا». «صَلُّوا» یعنی با زبان، «سَلِّمُوا» یعنی در عمل هم اطاعت کن. بعد «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً»، «تسلیما» یعنی با عشق نه با اکراه، نه زورکی، نه از ترس نمره.
4- توجه به اهل بیت پیامبر در صلوات
تمام شیعه و سنی میگویند که وقتی آیه نازل شد پرسیدند یا رسول الله چطور صلوات بفرستیم؟ فرمود: صلوات اینطور است. همهی سنیها گفتند و من در اینجا یک تحقیق کاملی کردم. تمام کتابهای سنی این را نقل کرده است. صحاح سته، که از پیغمبر پرسیدند: چطور صلوات بفرستیم؟ فرمود: اینطور صلوات بفرستید. بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» کلمهی «آل» هم هست. آقایانی که میگویند: «صلی الله علیه و سلم»، «آل» را نمیگویند. اهل بیت را حذف کردند. میگویند: «صل الله علیه و سلم». «و آله» نمیگویند. این آقایان ضد همهی کتابهای خودشان هستند. یکبار دیگر بگویم. سنیها شش تا کتاب دارند، کتاب درجه یکشان است. شیعه هم چهار تا کتاب دارد، کتاب درجه یک. تمام شش تا کتاب سنی را من دیدم. پرسیدند: یا رسول الله چطور… فرمود: آل را حذف نکنید. «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، آل، آل… متأسفانه میبینیم میگویند: «صلی الله علیه و سلم» آل و اهل بیت را حذف میکنند. دیگر چه؟
«کَافَّةً لِلنَّاس» (سباء/28) از امتیازات پیغمبر این است که دین پیغمبر جهانی است. برای یک منطقه و یک قبیله نیست.
5- گسترش اسلام در سایه منطق و آزادی، نه زور و اجبار
و امروز یک سیلی میخواهیم به مخالفین بزنیم. مخالفین میگویند دین اسلام با شمشیر پیش رفت. بهترین جوابی که در ده ثانیه میتوانید بدهید این است که بزرگترین کشور اسلامی اندونزی است. هیچ کشور اسلامی به اندازهی اندونزی جمعیت ندارد. بزرگترین کشور اسلامی اندونزی است یک قطره خون هم آنجا ریخته نشده است. این پاسخ دندان شکن برای آنهایی که میگویند: دین اسلام… این مصداق روز روز روز است. هیچ جنگی در اندونزی نشده است. خود مردم ایمان آوردند.
بارها هم گفتم دلیل اینکه ما نیاز به پیغمبر و امام داریم، این هم بگویم، دلیل ما این است که عقل ما کم است. دلیل اینکه عقل ما کم است بارها گفتم این است که ما پشیمان میشویم. هرکس پشیمان میشود پیداست عقلش نمیرسیده است اگر عقلش کامل بود پشیمان نمیشد. تمام طلاقهایی که داده میشود دلیل بر این است که عقلش نرسیده است. فکر کرده این همسر خوب است، بعد فهمیده این خوب نیست. پس آمار طلاق و آمار پشیمانی دلیل بر این است که عقل انسان کامل نیست.
بزرگترین کشور از نظر تکنولوژی آمریکا است، در این سی سال خرابکارترین کارها را آمریکا کرده است، هر کاری کرده سیلی خورده است. با عزت و قلدری در ایران آمد و با ذلت رفت. هرکاری را تا حالا آمریکا کرده است ذلیل شده، یعنی آمریکا و تمام متخصصین آمریکا هم عقلشان نمیرسد. هرکاری میکنند سیلی میخورند. انسان به پیغمبر نیاز دارد. این برای پیغمبر است.
نقاط قوت وضعف شیطان
راه مبارزه با شیطان
برای مبارزه با هر دشمنی بهترین روش و لازمترین آن شناسایی نقاط ضعف و قوت او برای مقابله است.از آنجا که اصلیترین دشمن هر انسانی شیطان است نقاط قوت و ضعف وی در زیر طبق احادیث آمده است.
نقاط قوت شیطان
خداوند فرمود(به شیطان): هر چه در دنیا بخواهی به تو عطا میکنم. (به خاطر سوابقش در عبادت خدا)
شیطان گفت:
اول اینکه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم . خدا فرمود تا روز معلوم تو را مهلت میدهم.
دوم اینکه در مقابل هر یک از فرزندان آدم دو فرزند به من عطا کنی که برای هر یک از اولاد آدم دو فرزند را مسلط کنم که آنها را به گمراهی بکشانند.خداوند باز هم قبول کرد.
سوم اینکه از تو میخواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون جریان دهی که از هر جای بدن بتوانم او را به معصیت بکشانم.
چهارم اینکه میخواهم اولاد آدم ما را نبیند ولی ما آنها را ببینیم.
امام محمد باقر (ع) میفرماید: هنگامی که انسان در حال جان کندن است خیلی تشنه میشود.در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب میآید و میگوید اگر بر من سجده کنی و کافر شوی این آب را به تو میدهم.شیطان وقتی ناامید میشود آب را میریزد و میگوید من از تو بیزارم و میرود
پنجم : اینکه میخواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم (یعنی حتی وقتی حضرت ملک الموت برای قبض روح به سراغ انسان میآید شیطان هم حاضر باشد و انسان را وسوسه کند) .امام محمد باقر (ع) میفرماید: هنگامی که انسان در حال جان کندن است خیلی تشنه میشود.در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب میآید و میگوید اگر بر من سجده کنی و کافر شوی این آب را به تو میدهم.شیطان وقتی ناامید میشود آب را میریزد و میگوید من از تو بیزارم و میرود.
ششم : اینکه از تو میخواهم که مرا بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم.
خداوند در پایان میفرمایند تمام خواستههایت را برآورده میکنم.ولی هر کس پیرو تو باشد او را با تو به جهنم میفرستم.
نقاط ضعف
روزی حضرت محمد (ص) شیطان را در مسجدالحرام دید .پیش او رفت و به او گفت: ای ملعون چرا ناراحتی؟
شیطان گفت: زیرا این همه تلاش میکنم که مردم را گمراه کنم ولی تو در قیامت آنها را شفاعت میکنی و تمام زحمات مرا به هدر میدهی.به همین خاطر با تو دشمنم.
حضرت محمد (ص) فرمودند از امتم چرا ناراحتی؟
شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند که امتهای دیگر ندارند.
اول اینکه وقتی به هم میرسند سلام میکنند که سلام نام خداست و من از این اسم میترسم.
دوم اینکه وقتی همدیگر را میبینند به یکدیگر دست میدهند و تا دستهایشان را از هم جدا نکنند گناهانشان بخشیده میشود.
وقتی که صدقه میدهند هم گناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میکنند
سوم اینکه وقتی میخواهند غذا بخورند بسم ا… میگویند و من دیگر نمیتوانم غذا بخورم و گرسنه میمانم.
چهارم اینکه بعد از غذا خوردن الحمد ا… میگویند.
پنجم اینکه وقتی اسم تو میآید بلند بلند صلوات ختم میکنند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار میکنم.
ششم اینکه وقتی میخواهند کاری بکنند انشاء الله میگویند و من دیگر نمیتوانم در آن کار دخالت کنم و آنها را برهم زنم.
هفتم اینکه صدقه میدهند و وقتی که صدقه میدهند هم گناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میکنند.
به همین دلیل حضرت نبی اکرم (ص) فرمودند: وقتی انسان دستش را در جیبش میکند تا صدقه دهد ، هفتاد شیطان دست او را میگیرند تا او را منصرف نمایند.
هشتم اینکه آنان قرآن میخوانند و در خانهای که قرآن خوانده میشود دیگر جایی برای من نمیماند .چون در آن خانه ملائکه رفت و آمد میکنند.
شیطان
نهم اینکه مرا زیاد لعنت میکنند و با هر لعنت یک زخم بر من میافتد و تا زمانی که آن شخص را به گمراهی نکشانم آنها خوب نمیشود.
دهم اینکه هنگامی که گناه میکنند سریع توبه میکنند و زحمت مرا به هدر میدهند.
یازدهم اینکه عطسه که میکنند الحمد ا… میگویند ._ حضرت فرمودند: عطسه از طرف خداوند و خمیازه از طرف شیطان است و قتی عطسه میکنید باید الحمد ا… بگویید. همچنین میفرماید: وقتی انسان نماز میخواند شیطان از او دور میشود.به خصوص اگر سجده او طولانی باشد، شیطان از روی عصبانیت و ناراحتی فریاد میکشد.
چگونه با وسوسههای شیطان مقابله کنیم
برای مقابله با وسوسههای شیطانی، ابتدا باید دشمن را مهار کرد و سپس او را به عقب راند و در گامهای نهایی او را به اسارت کشید. در این جهت سیاستهای اصولی در مبارزه با وسوسههای شیطانی عبارتند از:
1- نگهبانی و مراقبت: شیطان با جان ما سر و کار دارد. از این رو باید از آن حراست کنیم. راه مراقبت عبارتند از
الف) تقوا پیشگی: قرآن مجید تقوا را لباسی بر اندام جان آدمی میداند که آن را به خوبی میپوشاند و حفظ میکند: “لباس التّقوی ذلک خیر؛ بهترین جامه تقوا است". امام علی(ع) تقوا را دژی نفوذ ناپذیر میداند که رخنهای در آن ممکن نیست.
ب) کنترل ورود و خروج: زبان، چشم، گوش، فکر و همه اعضا و جوارح، درهای ورودی به قلب اند. پس باید اینها را کنترل کرد.
ج) محاسبه: بعد از کنترل نوبت به محاسبه میرسد، یعنی برای جبران ضعفها و برنامه ریزی برای آینده ارزیابی لازم است.
2- واکنش مناسب: در برابر هر وسوسهای باید واکنش مناسب صورت گیرد.
برای رهایی از وسوسههای شیطانی باید مواظب دامهای او بود. یکی از دامهای خطرناک شیطانی، محبت به دنیا است. امام علی(ع) میفرماید: “از دنیا حذر کن، زیرا دام شیطان و جایگاه فساد ایمان است
3- استعاذه: در برابر هجوم وسوسههای شیطان، لازم است به پناهگاهی مطمئن پناه ببرید و آن توجه به خدا و یاد او است. قرآن مجید میفرماید: “اگر از شیطان وسوسهای به تو رسد، به خدا پناه ببر که او شنوای دانا است".
4- مجهز شدن به تجهیزات: در برابر تهاجم وسیع شیطان، باید در میدان کارزار، همواره مسلح باشیم. برخی از تجهیزات در حدیث پیامبر اکرم(ص) مطرح شده است. حضرت میفرماید: “آیا شما را آگاه کنم بر کاری که اگر انجام دادید، شیطان از شما فاصله میگیرد، به اندازه فاصله مشرق تا مغرب؟ گفتند: آری. فرمود: روزه صورت شیطان را سیاه میکند و صدقه، کمرش را میشکند. دوستی برای خدا و کمک برای عمل صالح، پشت او را قطع میکند و استغفار، بند دلش را میبرد.".
5- آشنایی با دامهای شیطان: برای رهایی از وسوسههای شیطانی باید مواظب دامهای او بود. یکی از دامهای خطرناک شیطانی، محبت به دنیا است.
امام علی(ع) میفرماید: “از دنیا حذر کن، زیرا دام شیطان و جایگاه فساد ایمان است.”
شیطان اولین کسی بودکه خودش رالعن کرد.
هنگامی که شیطان در اثر عبادت و بندگی خدا [ که هر آسمانی را هزار سال عبادت میکرد تا به آسملن بعدی برسد ] ، به آسمان هفتم راه پیدا کرد ، در آنجا و کنار عرش الهی ، برای او منبری می کذاشتند و عَلَم نوری نصب می کردند و آن ملعون بالای منبر می رفت و ملائکه الهی را پند و اندرز و نصیحت می داد ؛ شیطان چون به این مقام و منزلت رسید پیش خودش گفت : « اگر روزی این امر تبلیغ به دیگری واگذار شود ، من از او اطاعت نمی کنم » به خاطر اینکه وی ، خودش را در علم و عمل و عبادت ، از همه مخلوقات بالاتر می دانست .
روزی ملائکه دیدند که در لوح محفوظ نوشته شده است که : به زودی یکی از مقرّبان درگاه خدا به نفرین ابدی گرفتار خواهد شد .لذا به پیش شیطن که منبری آنها و عابدترین و زاهدترین شان در ظاهر بود نه در باطن ، آمده و از او خواهش کردند دعا کند که خدا هیچ کدام از آنها را به بلای رانده شدن و نفرین ابدی الهی مبتلا نکند . شیطان که در جواب ملائک گفت : این قضیه به من و شما مربوط نیست و من سالها است که بر این موضوع اطلاع یافته ام . باز ملائک اصرار و پافشاری کردند که شیطان درباره خوشبختی و ثابت ماندن آنها در ایمان و رانده نشدن و دچار نفرین ابدی الهی نشدنشان دعا کند . شیطان در حق آنها دعا کرد و گفت : « خدایا ، ایشان را ایمان گردان » ولی به خاطر غروری که داشت ، خودش را فراموش کرده و درباره رانده نشدن دعا نکرد .
روزی شیطان دید که بر در بهشت نوشته اند : نزد ما بنده ای است که اورا به کاری واداریم ، سرپیچی می کند که به لعنت ابدی گرفتار خواهد شد .
خود شیطان هزار سال اورا لعن می کرد ، در حالی که نمی دانست که خودش را لعن می کند
در این مدت هزار سال [ که شیطان خودش را لعن می کرد ] در هر کجا که سجده می کرد و سر برنمی داشت ، در آنجا نوشته بود « لعنة الله علی ابلیس » و چون در آن زمان اسمش « عزازیل » بود ، نمی دانست که خودش است .
روزی شیطان که در لوح نوشته شده است « اعوذُ بالله من الشیطان الرجیم » از خدا پرسید : خدایا ! این ملعون رانده شده کیست ؟
خدا فرمود : بنده ای است که او را به انواع نعمت های خود مخصوص کرده ام ، ولی او مرا نافرانی خواهد کرد و خوار و بدبخت خواهد شد .
شیطان عرض کرد : خدایا ، آن ملعون را به من معرفی کن تا هرچه زودتر هلاکش کنم . خداوند فرمود : لازم به معرفی نیست . زود است که اورا بشناسی او هنوز تمرّد و سرپیچی از دستورات من نکرده است تا مستوجب عذاب گردد . این موضوع گذشت تا زمانی که خداوند حضرت آدم را خلق کرد و شیطان مأمور شد که به آدم سجده کند ، شیطان قبول نکرد و به خاطر حبّ ریاست ، راندۀ درگاه الهی گردید و گفت : خدایا ! مرا از سجده بر آدم معاف دار ، تا تو را عبادتی کنم که تا کنون کسی این چنین عبادتی نکرده باشد .
خطاب شد : ای شیطان ، آنچه را به تو امر می کنم باید انجام دهی و من جز آن را نمیخواهم ، و بدین جهت که از دستورات خداوند سرپیچی کرد ، خداوند اورا از بهشت بیرون کرد (1)
هنگامی که شیطان از سجده کردن بر آدم سرپیچی کرد ، خداوند او را از بهشت بیرون راند و به او فرمود : « وَ اِنَّ عَلَیکَ لَعنتی الی یوم الدّین » (2) لعنت من [ خدا ] هم تا روز قیامت بر تو باد
1 – شیطان در کمینگاه ص 71-70 ، به نقل از کتاب ابلیس ، ص4
2 – سوره ص ، آیه 78
محشور شدن با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : «اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤُونَ، وَالثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِـعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَالْخامِسُ، یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ»؛ كودكان را به خاطر پنج خصلت دوست دارم: اول آن كه بسیار مى گریند؛ دوم آن كه با خاك بازى مى كنند؛ سوم آن كه بدون كینه نزاع و دشمنى مى كنند؛ چهارم آن كه چیزى را براى فردا ذخیره نمى كنند؛ پنجم آن كه مى سازند، آن گاه خراب مى كنند.
حشر با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
چند دسته به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نزدیك اند. یك دسته كسانى هستند كه مهر و محبت پیامبر در دلشان زیاد است. در روایات فراوانى آمده است كه هر كس محبتش بیشتر است، به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نزدیك تر است. محبت وسیله حشر و نشر است. «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ»؛[1] كسى كه گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود.
محبّ هر چند در ظاهر سنخیتى با محبوب نداشته باشد، ولى بالاخره به او مى رسد. یعنى محبت عامل رسیدن محبّ به محبوب و محشور شدن با اوست. ثُعبان یك غلام بود و پیامبر در اعلا درجه قرب. اما محبت موجب شد كه این غلام در اعلا درجه بهشت در كنار پیامبر خدا قرار گیرد.[2] محبت علت انضمام است.
ربیعة بن كعب هفت سال خدمتگزار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. یك روز پیامبر خدا از او پرسید: هفت سال به من خدمت كردى، در برابر آن از من چه مى خواهى؟ گفت: اجازه بدهید درباره آن فكر كنم. فرداى آن روز به محضر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رسید. پیامبر فرمودند: حاجت تو چیست؟ گفت: از خدا بخواهید كه در بهشت در جوار شما باشم. حضرت فرمودند: این مطلب را چه كسى به تو آموخت؟ گفت: یا رسول اللّه، كسى به من نیاموخت، لكن فكر كردم كه اگر از شما مال درخواست كنم، تمام مى شود. اگر عمر طولانى یا فرزند طلب كنم، سرانجامِ همه مرگ است. پیامبر لحظه اى سر به زیر افكندند و آن گاه فرمودند: «اَفْعَلُ ذلِكَ فَاَعِنّى بِكَثْرَةِ السُّجُودِ»؛[3] این چنین مى كنم، تو هم با بسیار سجده كردن مرا یارى كن.
جَوْن بن ابى مالك، غلام سیاه چهره ابوذر غفارى بود و بدنى بد بو داشت. اما به امام حسین علیه السلام پیوست و در راه آن حضرت جان فشانى كرد و به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام بر بالین او حاضر شدند و فرمودند: «اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛[4] خدایا، روى او را سپید كن و بوى او را خوش و او را با نیكان محشور فرما و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.
او یك غلام سیاه بدبو بود، اما با امام حسین علیه السلام و یارانش محشور مى شود.
قرب به پیامبر صلى الله علیه و آله
از دیگر چیزهایى كه موجب قرب به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى شود، حُسن خلق است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند :«اَقْرَبُكُمْ مِنّى مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیامَةِ اَحْسَنُكُمْ اَخلاقاً»؛[5] كسى كه اخلاقش نیكوتر است، در روز قیامت در همنشینى به من نزدیك تر است. یعنى هر كس خوش اخلاق تر، مهربان تر، خیرخواه تر و با گذشت تر است، در قیامت به من نزدیك تر است. اخلاق مجموعه اى از صفات خوب است. یك صفت از صفات خوب هم كارساز است. مثلاً كسى كه با گذشت است، خیلى هنر دارد. شك نكنید كه خداوند او را مى آمرزد. در قرآن آمده است:
«وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»؛[6] كیفر بدى، مجازاتى همانند آن است؛ و هر كس عفو و اصلاح كند، پاداش او با خداست.
انسان هاى با گذشت اجرشان را از خداوند دریافت مى كنند و پاداش خداوند در خور بزرگى خداوند است.
در روایت آمده است :«مَنْ كانَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ فَلْیَدْخُلِ الْجَنَّةَ»؛ كسى كه پاداش او بر عهده خداوند است، وارد بهشت شود. گفته مى شود آنان كیستند؟ پاسخ داده مى شود: «اَلْعافُونَ عَنِ النّاسِ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِلا حِسابٍ»؛ كسانى كه از مردم مى گذرند و اهل گذشت هستند، بى حساب وارد بهشت مى شوند.[7] اخلاق خیلى مهم است. اصلاً بحث سیره پیامبر براى بیان اخلاق عملى پیامبر خداست. اگر یكى از سیره هاى پیامبر را پیاده كنیم، كارمان درست است. هر كس خوش اخلاق تر است، به پیامبر نزدیك تر است.
سزاوارترین مردم به پیامبر صلى الله علیه و آله
همچنین پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند :«اَوْلَى النّاسِ بى یَوْمَ الْقِیامَةِ اَكْثَرُهُمْ عَلَىَّ صَلاةً فى دارِ الدُّنْیا»؛[8]
سزاوارترین مردم به من در روز قیامت كسى است كه در دنیا بیشتر از هر كس بر من صلوات بفرستد.
هر كس، كسى یا چیزى را بسیار یاد كند، یا خاطرخواه آن است، یا خاطرخواه خواهد شد. این دو لازم و ملزوم اند.
«مَنْ اَحَبَّ شَیْئاً اَكْثَرَ ذِكْرَهُ»؛[9] كسى كه چیزى را دوست دارد، فراوان از آن یاد مى كند.
انسان اگر چیزى را دوست نداشته باشد، از آن یادى نمى كند. اگر بغضش نسبت به آن چیز كامل باشد، از آن بدش مى آید. اصلاً دوست ندارد حرفش را بشنود.
«مَنْ اَبْغَضَ شَیْئاً اَبْعَضَ اَنْ یَنْظُرَ اِلَیْهِ وَ اَنْ یُذْكَرَ عِنْدَهُ»؛[10] كسى كه چیزى را مبغوض و منفور مى دارد، نگاه كردن به آن و یادآورى آن را نیز مبغوض و منفور مى شمارد.
كسى كه یاد پیامبر خدا مى كند و بر او درود و سلام مى فرستد، خاطرخواه اوست، اگر هم نباشد ـ ان شاءالله ـ مى شود.
پیش دستى در سلام
از دیگر امورى كه موجب قرب به پیامبر خدا مى شود، پیشى گرفتن در سلام است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «اَوْلَى النّاسِ بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلامِ»؛[11] نزدیك ترین مردم به خدا و پیامبرش كسى است كه در سلام كردن پیش دستى كند.
من این حدیث را بار اول كه دیدم جا خوردم. یعنى سلام این قدر مهم است؟! مى گوید: سزاوارترین افراد به خدا. از پیغمبر هم فراتر رفته است. ابتدا به سلام، یعنى اظهار محبت. یعنى این كه دوستت دارم. تكبر بدترین خطرهاست. چیزى كه انسان را از تكبر دور مى كند، همین سلام كردن است.«مِنَ التَّواضُعِ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ»؛[12] از مصادیق تواضع این است كه هر كس را دیدى به او سلام كنى.
آثار و بركات سلام
همین پیش دستى در سلام یكى از سیره هاى مهم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بوده است. از علما كسانى هستند كه سخنرانى نمى كنند، اما وجود و حركت و اخلاق و رفتارشان درس است. اصل تبلیغ همین است. یكى از دوستان مى گفت: در یكى از محله ها رفت و آمد داشتم. دیدم بچه ها، جوان ها و مردم مى آیند و به من سلام مى كنند. این مسأله برایم غیر عادى بود. تعجب كردم. حس كنجكاوى باعث شد در این باره تحقیق كنم. پس از تحقیق معلوم شد در این كوچه یك روحانى با آداب و با اخلاق اسلامى زندگى مى كند. از اول صبح تا شب با هر كس روبرو مى شود سلام مى كند. این سیره پیامبر خدا را در این محله عملى كرده تا جا افتاده است. ببینید اگر یك سیره را پیاده كنیم، چقدر آثار و بركات دارد. خود پیامبر بر این سیره پافشارى داشتند. در روایتى آمده است :«اِنَّهُ كانَ یُسَلِّمُ عَلَى الصَّغیرِ وَالْكبیرِ»؛[13] پیامبر خدا صلى الله علیه و آله همواره به كوچك و بزرگ سلام مى كرد.
سلام به كودكان
همچنین مى فرمودند: «خَمْسٌ لا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَماتِ: … وَالتَّسْلیمُ عَلَى الصِّبیانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدى»؛[14] پنج چیز است كه تا آخر عمر ترك نمى كنم: … یكى هم سلام كردن بر كودكان تا این كه بعد از من سنت شود.
برخى خجالت مى كشند به بچه ها سلام كنند. مى گویند: ما بزرگتریم، چگونه به بچه ها سلام كنیم! پیامبر بر این كار پافشارى داشتند. مى خواستند بعد از خودشان جا بیفتد. بیایید به بچه ها سلام كنیم. سلام نام خداست. به نیت خدا و به نیت این كه سیره پیامبر جدا بیفتد، سلام كنید. وقتى وارد خانه مى شوید، به خانم و فرزندانتان سلام كنید. اگر هم كسى در خانه نیست، بگویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا». چون در قرآن آمده است: «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى اَنْفُسِكُم تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَكَةً طَیِّبَةً»؛[15] و هنگامى كه داخل خانه اى شدید، بر خویشتن سلام كنید، سلام و تحیتى از سوى خدا، سلامى پر بركت و پاكیزه!
یك نكته توحیدى
این سلام چقدر زیبا و قشنگ است! در حقیقت سلامى از جانب خداست. خداوند مى فرماید: وقتى وارد خانه شدید، از جانب من به خودتان سلام كنید. گوینده كیست؟ شنونده كیست؟ آن توحیدى را كه عرفا مى گویند، در یك سلام آورده است.
حاج آقا دولابى مى فرمودند: در تك تك احكامى كه از بالا آمده است، ریزه كارى هاى عرفانى براى اهلش وجود دارد. توحید را در یك سلام آورده است. گوینده و شنونده از خود چیزى ندارند؛ هر چه هست اوست. همه از سوى خداست.
خصلت هاى دوست داشتنى
پیامبر خدا بچه ها را خیلى دوست مى داشت. بچه ها بوى خدا مى دهند. بوى توحید مى دهند. باید به آن ها محبت كنیم. آن ها ولىّ خدا هستند، معصوم اند، بوى بهشت مى دهند، بوى امام هاى ما را مى دهند. گل اند، نازك اند، لطیف اند. هریك، از انسان ها و شخصیت هاى بزرگى هستند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
«اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ البَكّاؤُونَ، وَالثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَالْخامِسُ، یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ»؛[16]
كودكان را به خاطر پنج خصلت دوست مى دارم: اول آن كه بسیار مى گریند؛ دوم آن كه با خاك بازى مى كنند؛ سوم آن كه بدون كینه دشمنى مى كنند؛ چهارم آن كه چیزى را براى فردا ذخیره نمى كنند؛ پنجم آن كه مى سازند و آن گاه خراب مى كنند.
اول شخصیت عالم مى فرماید: من خاطرخواه بچه ها هستم، چون پنج صفت بلند و برجسته در آن هاست.
1ـ گریه فراوان
صفت اول كودكان این است كه قساوت قلب ندارند. اهل بكا و گریه هستند. «اِنَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤُونَ»؛ آن ها بسیار مى گریند. گاهى مى بینید كه هیچ حادثه و مصیبت سنگینى در بعضى از آدم هاى مسن اثر نمى گذارد، از بس قساوت قلب دارند. اما اگر از بچه پفكش را بگیرى، گریه مى كند. دلش نازك است. دل سخت نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ ما قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ لِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ»؛[17] اشك ها جز به خاطر قساوت و سختى دل ها خشك نمى شود و دل ها جز به خاطر گناهان سخت نمى شود.
پیامبر ما شصت سال از عمر شریفش گذشته بود. سر قبر مادرش حضرت آمنه علیها السلام مثل ابر بهارى گریه مى كرد. مادرى كه حدود شصت سال پیش از دنیا رفته بود. یعنى این قدر عاطفه و احساسش قوى است! به یاد محبت هاى مادرش گریه مى كند. حتى بارها مى نشست و براى همسرش خدیجه گریه مى كرد. این صفت مهمى است. این صفت بچه ها برجسته است. یعنى دل نازك و باعاطفه هستند. دل رحم و با محبت اند. احساسشان همچون گل نازك و با طراوت است. دلشان را قساوت نگرفته است. این است كه پیامبر صلى الله علیه و آله كودكان را دوست مى داشت.
2ـ انس با خاك
دومین صفتى كه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آن را از علل محبوبیت كودكان برمى شمارد، این است كه «یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ»؛ با خاك بازى مى كنند. در خاك مى روند، با خاك بازى مى كنند، روى زمین مى نشینند. و به تعبیر روایات «اِنَّ التُّرابَ رَبیعُ الصِّبْیان»؛[18]در حقیقت خاك تفریحگاه كودكان است.
بعضى بزرگترها مى گویند: من باید در صدر مجلس بنشینم. همه باید به احترام من بلند شوند. همه باید به من سلام كنند. اما این تكبرها در كودكان نیست. پیامبر خدا از این كه كسى برایشان بلند شود، ناراحت مى شدند. امام صادق علیه السلام فرمودند: «كان رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله اِذا دَخَلَ مَنْزِلاً قَعَدَ فى اَدْنَى الْمَجْلِسِ حینَ یَدْخُلُ»؛[19] شیوه همیشگى رسول خدا صلى الله علیه و آله این بود كه هرگاه وارد منزلى مى شدند، هنگام ورود پایین مجلس مى نشستند.
و نیز به اصحاب خود مى فرمودند: «اِذ اَتى اَحَدُكُمْ مَجْلِساً فَلْیَجْلِسْ حَیْثُ مَا انْتَهى مَجْلِسُهُ»؛[20] هر گاه كسى از شما به مجلسى وارد شد، همان انتهاى مجلس بنشیند یعنى انتظار نداشته باشد كه دیگران در بالاى مجلس یا در وسط مجلس جایى براى او باز كنند.
ادب الهى
پیامبر خدا هیچ تعینى نداشت. هر گاه كسى در جلسه اى وارد مى شد كه پیامبر هم در آن جلسه حضور داشتند، نمى دانست كدام یك از افراد پیامبر است؛ یعنى هیچ برترى براى خودش در نظر نداشت. مى فرمود: من دوست ندارم طورى رفتار كنم كه با دیگران فرقى داشته باشم، یا برترى در نظر مردم ایجاد شود.
آن حضرت مؤدب به آداب الهى بودند. مثل سلاطین برخورد نمى كردند، بلكه تواضع و ادب بسیار عجیبى داشتند. حتى در وقتى كه با اصحاب مى نشستند، حلقه وار مى نشستند تا تفاضل و برترى در میان نباشد. انس بن مالك مى گوید: «كُنّا اِذا اَتَیْنا النَّبى صلى الله علیه و آله جَلَسْنا حَلْقَةً»؛[21] هر گاه در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم، دایره وار مى نشستیم.
وقتى با اصحاب مى نشست، آن قدر یگانه مى شد كه گویا یكى از آنان است. كسى كه وارد مى شد، اگر پیامبر را نمى شناخت و ندیده بود، نمى توانست تشخیص بدهد كه كدام یك از این افراد پیامبر خداست.[22] از بس خاكى و با خلق قاتى بود و خودش را تنزل مى داد. این معجزه است.
یكى از سیره هاى پیامبر صلى الله علیه و آله این بود كه روى زمین مى نشست و با برده ها غذا مى خورد.[23] فرمود: بچه ها را دوست دارم، به خاطر این كه روى زمین مى نشینند و با خاك مأنوس اند.
ما گاهى خدمت مرحوم آیت الله بهاء الدینى به این طرف و آن طرف مى رفتیم. یك روز به قصد منزل یكى از دوستان رفتیم. اتفاقاً ایشان در منزل نبود. آیت الله بهاء الدینى فرمودند: مقدارى همین جا بنشینیم. كوچه پهنى بود و مزاحمتى نبود. شخصى با آن عظمت، بى تكلف و بى تعین همان جا نشستند! فرمودند: ممكن است بعضى از افراد نفهم به ما بگویند: شما دیوانه اید. ما هم به آن ها مى گوییم: خودتان دیوانه هستید. از این كه دیگران به كسى بگویند دیوانه اى، انسان دیوانه نمى شود. اگر انسان روى زمین بنشیند، چه مى شود؟!
________________________________________
[1]بشارة المصطفى، ص 74 ؛ بحارالأنوار، ج 65 ، ص 130، ح 62 .
[2]نگاه كنید به : سفینة البحار، ج 1، ص 523 و بحارالأنوار، ج 27، ص 100، ح 61 .
[3]بحارالأنوار، ج 66 ، ص 407، ح 117 ؛ سفینة البحار، ج 3، ص 290.
[4]ابصارالحسین، ص 150 ؛ پژوهش نامه امام حسین علیه السلام ، ص 543 .
[5]بحارالأنوار، ج 101، ص 310، ح 4 ؛ مستدرك الوسائل، ج 8 ، ص 450.
[6]سوره شورى، آیه 40.
[7]پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ، جامع الاخبار، ص 117 ؛ بحارالأنوار، ج 68 ، ص 425، ح 68 .
[8]بحارالأنوار، ج 91، ص 63، ح 52 .
[9]تنبیه الخواطر، ج 1، ص 82 ؛ شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 318.
[10]نهج البلاغة، خطبه 160 ؛ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 54 ، ح 13498 .
[11]الكافى، ج 2، ص 644 ، ح 3 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 12، ح 50 .
[12]الكافى، ج 2، ص 646 ، ح 12 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 11، ح 46 .
[13]سنن النبى، ص 96.
[14]بحارالأنوار، ج 73، ص 10، ح 38.
[15]سوره نور، آیه 61 .
[16]مواعظ العددیة، ص 340.
[17]علل الشرایع، ص 81 ، باب 74 ؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 354، ح 60 .
[18]حكمت نامه كودك، ص 252، به نقل از كنز العمال، ج 16، ص 458، ح 4543 .
[19]مكارم الاخلاق، ج 1، ص 66 ، ح 71 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240 .
[20]مكارم الاخلاق، ج 1، ص 66 ، ح 73 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240 .
[21]مكارم الاخلاق، ج 1، ص 60 ، ح 53 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 236.
[22]«وَ كانَ یَجْلِسُ بَیْنَ اَصْحابِهِ مُخْتَلِطاً بِهِمْ كَاَنَّهُ اَحَدُهُمْ فَیَأْتِى الْغَریْبُ فَلا یَدْرى اَیُّهُمْ هُوَ». المحجة البیضاء، ج 4، ص 643 .
[23]«اَلاْكْلُ عَلَى الحَضیضِ مَعَ الْعَبیدِ.» بحارالانوار، ج 73، ص 10، ح 38
حق اهل بیت(ع) بر گردن ما در حال حاضر چیست؟
از آنجا که حیات معنوى انسان برتر از حیات جسمى اوست و نیز از آنجا که رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و اهل بیت وى علیهم السلام سرچشمه نزول حیات برترند، رعایت حقوقشان نیز برتر و سنگین تر است.
از وجود مقدس رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:
«أَفْضَلُ وَالِدَیْکُمْ وَ أَحَقُّهُمَا بِشُکْرِکُمْ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ؛[1] برترین پدران شما و لازم ترین آنان به احترام و تشکر شما، محمد و على مى باشند.»
همچنین از امیر عارفان على علیه السلام نقل شده است که فرمود: از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود:
«أَنَا وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَحَقُّنَا عَلَیْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ وَالِدَیْهِمْ فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ إِنْ أَطَاعُونَا مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِیَّةِ بِخِیَارِ الْأَحْرَارِ؛[2] من و على ابن ابیطاب پدران این امّتیم و حق ما بزرگ تر از حق پدران و مادران آنهاست. پس اگر از ما اطاعت کنند آنان را از آتش به سوى جایگاه ابدى نجات مى دهیم، و آنان را از بندگى به بهترین آزادگى ملحق مى سازیم.»
بنابراین، رعایت حقوق اهل بیت علیهم السلام بسیار مهم، لازم و ضرورى است که هر شیعه باید در ادای آن کوشش کند و نهایت تلاش خود را به عمل آورد. که در ذیل به چند مورد از حقوق مهم اهل بیت علیهم السلام اشاره می کنیم:
1-حفظ آبروى اهل بیت علیهم السلام با مراقبت در اعمال خودمان که منتسب به آن بزرگواران هستیم.
امام صادق (ع) فرمودند: مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ كُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً؛[3] اى گروه شیعه زینت ما باشید و زشتى ما نباشید.
2- دوستی اهل بیت (علیهم السلام) که از وظایف واجب ما نیز هست:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى[شوری/23] بگو: بر این رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان، نمىخواهم.
3- ترک گناه و زشتی، تا به هنگام عرضه اعمال ما به امام، سبب رنجش و ناراحتی ایشان نشویم:
اعمال و كردار شیعیانمان در صبح و شام بر ما عرضه میگردد، اگر در كردارهاى آنها گناهى باشد از خداوند درخواست میكنیم از آنها درگذرد، و اگر داراى اعمال حسنه باشند از آن تقدیر میكنیم.[4]
4- شناخت مکتب اهل بیت (علیهم اسلام) تا بدان عمل نموده، و آن را ضایع ننماییم:
حضرت علی (ع) می فرمایند: خداى تبارك و تعالى … ما را درو جادهو راه و طریق معرفت خود قرار داد، كسانى كه از ولایت ما روگردانیده و دیگران را بر ما ترجیح دهند از صراط مستقیم منحرفند [در قیامت از صراط بسر در آیند] برابر نیست و برابر نیست كسانى كه مردم به آنها پناه گیرند (كه ما اهل بیت پیغمبر باشیم) با كسانى كه خود محتاج پناهندگى بدیگران باشند (كه پیشوایان عامه باشند)[5]
5- اطاعت از دستورات اهل بیت (علیهم السلام)
حضرت علی (ع) می فرمایند: لَنَا عَلَى النَّاسِ حَقُّ الطَّاعَةِ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ حُسْنُ الْجَزَاءِ؛[6] ما راست بر مردم حقّ فرمانبردارى و دوستى، و از براى ایشانست از خداى سبحانه نیكوئى جزاء.
6- برائت و بیزاری از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام)
از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده هر كس ما را براى رضاى خدا دشمنان ما را دشمن دارد و دشمنى آنان را در دلش پنهان كند بعد روز قیامت وارد محشر شود و بر او باندازه ى تپه هاى ریگ و كف دریاها گناه باشد خداى تعالى برایش مى آمرزد.[7]
7- زیارت اهل بیت (علیهم السلام)
امام رضا (ع) بدرستى كه از براى هر امامى عهدیست در گردن دوستان او و شیعیان او بدرستى كه از تمامى وفاى عهد و نیكى اداى آن زیارت قبرهاى ایشانست.[8]
8- احیای امر اهل بیت (علیهم السلام) به معنای ترویج مکتب آنها
حضرت رضا (ع) فرمودند: خدا رحمت كند بنده را كه زنده بدارد امر ما را. عرض كردم چگونه زنده بدارد امر شما را فرمود بیاموزد علوم ما را و بمردم تعلیم كند چه مردم اگر محاسن و تدارك كلام ما را بدانند پیروى كنند ما را.[9]
البته حقوق ایشان بسیار است. و ماهیت این حقوق نیز با دقت در مسائل گفته شده، چیزی جز منفعت به حال خودمان نیست.
[1]. بحار الأنوار ا، ج66، ص: 343.
[2]. بحار الأنوار ا، ج66، ص: 343.
[3]. أمالی الصدوق، ص 400 ، المجلس الثانی و الستون.
[4]. مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج1، ص: 207.
[5]. الكافی، ج1، ص: 184.
[6]. تصنیف غرر الحكم و درر الكلم ص 117.
[7]. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص: 253.
[8]. جامع الأخبار، ص: 33.
[9]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص: 307.
اتّفاقات واقع شده در هنگام ولادت پيامبر اكرم (ص)
امام صادق معجزاتي را که هنگام ولادت پيامبر اکرم آشکار شد، چنين بر ميشمارد:
1- ابليس از ورود به آسمان هاي هفتگانه محروم شد.
2- شياطين دور شدند.
3- تمامي بت ها در بتکده به صورت بر زمين افتادند.
4- ايوان کسري شکست و چهارده کنگرهي آن سقوط کرد.
5- آب درياچه ساوه خشک شد.
6- سرزمين خشک سماوه، آب پيدا کرد.
7- آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد.
8- نوري از سرزمين حجاز بر آمد تا به مشرق رسيد.
9- کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند.
10- سحر ساحران باطل شد.
استحيائيل ــ يکي از فرشتگان بزرگ خدا ــ در شب تولد حضرت محمد بر کوه ابوقبيس ايستاد و با صدايي بلند گفت:« اي مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوري که با او فرو فرستادهايم ايمان بياوريد.»
بحارالانوار، ج15، ص257 — امالي صدوق
دعایی برای رفع گرفتاری به نقل از امامزمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف)
حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دعایی را به مرحوم آیت الله سید مرتضی کشمیری یاد دادند تا در ایام گرفتاریهای زندگی خوانده شود.
مرحوم آیت الله سید مرتضی کشمیری از عرفای به نامی است که بزرگان او را قبول داشته و کراماتی از او نقل کرده اند؛ ایشان از وجود نازنین امام زمان یک دعایی را شنیده و نقل میکند که حضرت به من فرمودند؛ هر وقت به بنبست رسیدی این دعا را بخوان:
«يا مَن إذا تضايقتِ الأمورُ فَتحَ لها باباً لم تَذهَب اليه الأوهامُ صَلِّ على محمد و آل محمد و افتح لأموريَ المتضايقةِ باباً لم يَذهَب اليه وَهمٌ يا ارحم الراحمين».
در این دعا بر خداوند عرضه میداریم: « ای خدایی که وقتی حلقههای بلا به هم گره میخورد و انسان را در فشار قرار میدهد ؛ در این زمان دری را به روی بندگان باز میکند که فکر و وهم بشر هم به آن جا نمی رسید. خدایا صلوات خود را بر محمد و آل محمد نازل فرما و مرا که در بن بست گیر کرده ام، تو خودت راهی برایم باز کن که به عقل من نمی رسد».
از بیانات حجت الاسلام کاظم صدیقی
از پندهاى پيامبر صلى الله عليه و آله سلم
مردى خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد. عرض كرد: يا رسول الله ! بر من عملى بياموز كه خدا مرا دوست داشته باشد، و مردم نيز مرا دوست داشته باشند، و مال من زياد گردد، و بدن من سالم باشد و عمر من طولانى شود و با شما در قيامت محشور گردم .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جواب فرمودند: اين شش خصلت است و احتياج به شش خصلت نيز دارد.
1- هرگاه بخواهى خداوند تو را دوست بدارد، از غير او پروا كن و تقوا پيشه ساز.
2- هرگاه بخواهى مردم تو را دوست بدارند، به آنان نيكى كن و چشم طمع به دارايى آنان نداشته باش .
3- هر گاه بخواهى خداوند ثروتت را افزون كند، آن را پاك گردان (واجبات مالى خود را اداء كن ).
4- هرگاه بخواهى خداوند بدنت را سلامت بدارد، بسيار صدقه بده .
5- هرگاه بخواهى خداوند عمرت را طولانى كند، صله رحم كن .
6 - هرگاه بخواهى خداوند تو را با من محشور گرداند سجده هايت را طولانى كن
شهیدی که قبرش همیشه بوی عطر میدهد!
معجزه خدا در ایران: شهیدی که قبرش همیشه بوی عطر میدهد!
او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی …
سید احمد پلارک شهیدی كه مزار پاكش بوی عطر میدهد.
مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است که باعث ازدحام همیشگی زائران مشتاق بر گرد آن میشود. تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام میرسد. کم نیستند کسانی که تنها به نیت زیارت این شهید عزیز به بهشت زهرای تهران و قطعه 26آن سر میزنند.
شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامیکه او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
بعد از بمب باران، هنگامیکه امداد گران در حال جمع آوری زخمیها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه میشوند که بوی گلاب از زیر آوار میآید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.
هنگامیکه پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه 26به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بطوری كه اگر سنگ قبر شهید پلارك رو خشك كنید، از طرف دیگر سنگ نمناك میشود.
میگویند شهید پلارك مثل یكی از سربازان پیامبر ( ص ) در صدر اسلام ، ” غسیل الملائكه ” بوده است . ” غسیل الملائكه ” به کسی میگویند كه ملائكه غسلش داده باشند . در تاریخ اسلام آمده كه حنظله غسیل الملائكه كه از یاران جوان پیامبر بود ، شب قبل از جنگ احد ازدواج میکند و در حجله میخوابد . فردا صبح ، زمانی كه لشكر اسلام به سمت احد حركت میكرد ، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله كرد و بنابراین نرسید که غسل كند . او در این جنگ شهید شد و ملائكه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند . پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد . حالا گفته میشود شهید احمد پلارك عزیز هم اینچنین است و برای همین است كه همیشه قبر او خوشبو و عطرآگین است .
كسایی كه زیاد بهشت زهرا میروند به این شهید والا مقام میگویند شهید عطری.خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارك نذر و نیاز میكنن و از خدای او حاجت و شفاعت میخوان.او معجزه خداست.یادش گرامی باد.
د- اعظم از نظر آئين
خود پيامبر اعظم در يك حديثي فرمود: و انا أزكاهم مله؛ من پاكيزهترين آنان از نظر آئين و ملت هستم. 37
از آيات قرآن نيز استفاده ميشود كه آئين پيامبر گرامي اسلام عصاره آئين همه انبياء است.«شرع لكم من الدين ما وصي به نوحاً والذين اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي.»38
آئيني كه براي شما تشريع شد همان آئيني است كه به نوح و ابراهيم وموسي و عيسي توصيه نموديم و در جاي ديگر تصريح شد كه در آئين اسلام تمام امتيازاتي كه در آئينهاي گذشته بود جمع شده است.
«انا اوحينا اليك كما اوحينا الي نوح و النبين من بعده و اوحينا الي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان.»39
ما به تو وحي فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم و نيز به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسي و ايوب و هارون و سليمان وحي نموديم. در بعضي از روايات اهل بيت (ع) هم به اين معني اشاره شده است.40 و جمله معروف «الاسلام يعلوا و لا يعلي عليه» هم دلالت بر اعظميت آئين مبين اسلام دارد.
هـ - اعظم از نظر امت
نبي مكرم اسلام در ضمن حديثي فرمود:«انا اكرمهم امه» من از نظر امت گراميترين آنان هستم.41
حضرت موسي هم در مقام مناجات با خدا عرضه داشت:
«يا رب لم فضلت امه محمد علي سائر الامم؟ فقال الله تعالي فضلتهم لعشر خصال. قال موسي: و ما تلك الخصال التي يعملونها حتي امر بنياسرائيل يعملونها؟ قال الله تعالي: الصلوه و الزكوه و الصوم و الحج و الجهاد و الجمعه و الجماعه و القرآن والعلم و العاشورا….»42
پروردگارا چرا امت محمد را برسائر امتها برتري دادي؟ خداوند فرمود: براي ده خصلت امت محمد را بر سائر امتهاي انبياء برتري دادم. موسي عرض كرد: اين خصلت ها كدام است، تا امت من به آنها عمل كنند؟ فرمود: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، جمعه، جماعت، قرآن، علم و عاشورا.
مـوارد اعـظميت پيـامبر اكرم
الف - خلق عظيم
«وانك لعلي خلق عظيم.»43 همانا تو صاحب اخلاق عظيم و برجستهاي هستي
از اميرالمؤمنين (ع) درخواست شد تا خصوصيات اخلاقي حضرت محمد صليالله عليه و آله را برايش بشمارد: حضرت فرمود تو نعمتهاي دنيا را بشمار تا من اخلاق آن حضرت را بشمارم. عرض كردند: چگونه ميتوان نعمتهاي خدا را احصاء كرد با اينكه خداوند در قرآن فرمود: «و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها.»44 اگر بخواهيد نعمتهاي خدا را بشماريد نميتوانيد. آن حضرت فرمود: خداوند تمام نعمتهاي دنيا را قليل و كم ميداند.«قل متاع الدنيا قليل» بگو متاع دنيا اندك است. 45
اما خداوند بزرگ درباره اخلاق پيامبرش فرمود:«انك لعلي خلق عظيم» متاع قليل دنيا را نميشود شمرد، پس من چگونه چيزي كه عظيم و بزرگ است بيان كنم. خداوند هيچكس را به اين عظمت نستوده است ولي همين قدر بدان كه آن حضرت تمام اخلاق پسنديده را جمع كرد و فرمود:«اني بعثت لاتمم مكارم لاخلاق» من مبعوث شدم كه اخلاق نيكو را تمام كنم و حال آنكه اخلاق نيكوي تمام پيامبران مظهر يكي از اخلاق پسنديده بود؛ اخلاقي كه عقل در آن حيران است. لطف و محبتي بينظير، صفا و صميميتي بيمانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصــلهاي تــوصـيفنــاپذير. نـاسزايش ميگويند، سنگ ميزنند، خاكستر داغ بر سرش ميريزند، اما او براي هدايت آنها دست به دعا بر ميدارد. هيچكس در خلق و خوي، بديل او نيست و اين از موارد انحصاري پيامبر اعظم است و اين اخلاق برجسته باعث شد كه در مدت محدود آن ملت عقبمانده جاهلي و آن جمع خشن و انعطافناپذير را در آغوش اسلام جاي دهد و اگر نبود آن خلق عظيم همه پراكنده ميشدند.«و لو كنت فضا غليظ القلب لانفضوا من حولك.»46
ب- رحـمه للـعالـمين
«ما ارسلناك الا رحمه للعالمين.»47 ما تورا جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم.
تعبير به عالمين و استـثنا در جمله منفي آنچنان مفهوم وسيعي دارد كه تمام موجودات در تمام اعصار و قرون و حتي تمام ملائكه الهي را شامل مي شود. هنگامي كه اين آيه نازل شد پيامبر از جبرئيل پرسيد:«هل اصابك من هذه الرحمه شيئي. قال: نعم، اني كنت اخشي عاقبه الامر فامنت بك.» آيا چيزي از اين رحمت عائد تو شد؟ جبرئيل عرض كرد: بله من از پايان كار خويش بيمناك بودم اما بخاطر شما كه رحمت براي جهانيان هستي از وضع خود مطمئن شدم.48
عموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر مرهون اين رحمت هستند. حال گروهي از آن استفاده كردند و گروهي نكردند مربوط به خود افراد است و تأثيري بر عمومي بودن رحمت پيامبر اكرم نمي گذارد.
آيه ديگري هم دلالت بر رحمت ويژه آن حضرت دارد: «و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم.»49
هيچگاه خداوند آنها را عذاب نمي كند مادامي كه تو در ميان آنها هستي. وجود بابركت آن حضرت مانع از عذاب الهي بر گنهكاران و كفار است.
در منابع شيعه و اهل تسنن از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه آن حضرت فرمود:
«كان في الارض امانان من عذاب اهله و قد رفع احدهما فدونكم الاخره فتمسكوا به و قراء هذه الايه.50» در روي زمين دو وسيله امان ازعذاب الهي است؛ يكي وجود با بركت رسول خدا كه از دنيا رحلت كردند و ديگري استغفار است كه به آن تمسك بجوئيد. سپس اين آيه شريفه راتلاوت فرمودند: «و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم…» اينكه وجود نازنين آن حضرت مانع از عذاب الهي است از مشخصات پيامبر اعظم است چونكه با وجود ديگر انبيا، امت آنها مورد عذاب الهي واقع شدهاند.
نه تنها با وجود پيامبر عزيز اسلام، امت او در اين دنيا مورد عذاب الهي واقع نشدند حتي در لحظه مرگ دلواپس عذاب امت گناهكار خود در قيامت بود. هنگامي كه ملكالموت براي قبض روح آمد پيامبر فرمود: صبر كن برادرم جبرئيل بيايد. بعد از مدتي كه جبرئيل آمد فرمود: چرا دير آمدي؟ عرض كرد: يا رسول الله مشغول تزئين بهشت بوديم. فرمود: اينها دلم را خوش نمي كند بگو با امت من چه خواهد شد؟ جبرئيل رفت و برگشت و عرضه داشت: خداوند سلام مي رساند و مي فرمايد آنقدر از امت خود در روز قيامت شفاعت كن تا خودت راضي شوي. همچنانكه پيامبر رحمت در فتح مكه وقتي وارد شهر شد با كفار و مشركيني كه از هر گونه اهانت و جسارت و غارت و تجاوز بر پيامبر و ياران او كوتاهي نكردند و انتظارمجازات را داشتند، اما همه را مورد عفو و بخشش قرار داد. فرمود: اليوم يوم الرحمه. امروز روز رحمت و مهرورزي است. اذهبوا انتم الطلقاء، برويد امروز همه شما آزاد هستيد.51
ج- بعثت پيامبر اعظم
«و لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسول من انفسهم…» 52. خداوند به اهل ايمان منت گذاشت و رسولي از خود آنها در ميان آنان مبعوث كرد.
در سراسر عالم در اطراف و اكناف ما نعمتهاي زيادي اعم از بزرگ و كوچك، مادي و معنوي وجود دارد كه انسان توان شمارش آنان را ندارد. «وان تعدوا نعمه الله لاتحصوها….»53
خداوند متعال در قرآن در موارد متعدد از نعمتهاي مختلفي سخن گفته گاهي از نعمتهاي مادي و ظاهري و گاهي از نعمتهاي باطني و معنوي همچنانكه در خطاب به حضرت عيسي فرمود: «اذكر نعمتي عليك و علي والدتك اذ أيدتك بروح القدس تكلم الناس في المهد و كهلاً و اذ علمتك الكتاب و الحكمه و التوراه و الانجيل اذ تخلق من الطين كهيئه الطير باذني فتنفخ فيها فتكون طيراً باذني و تبرئ الاكمه و الابرص باذني تخرج الموتي باذني و اذ كففت بني اسرائيل عنك اذجئتهم بالبينات…»54
اي عيسي به خاطر بياور نعمتي را كه به تو عطا كرديم آنگاه تو را به تأييد روح قدسي توانا ساختيم در گهواره با مردم سخن گفتي و آنگاه به تو كتاب و حكمت را تعليم داديم و به تو علم تورات و انجيل آموختيم و هنگامي كه به گلي كه به شكل مرغ بود دميدي و به امر من مرغ گرديد و آنگاه كه كور مادرزاد و مريضي پيسي را شفا دادي و مردگان را به امر من از قبر بيرون آوردي و آنگاه كه دست ستم بني اسرائيل را از سر تو كوتاه كرديم و به تو معجزات روشن داديم.
خداوند متعال كه منعم و خالق اين نعمتهاي عالم است در سراسر قرآن بزرگترين نعمت را نعمت رسالت پيامبر اعظم معرفي نمود لذا تعبير به «من (منت)» فرمود و درباره هيچ نعمتي حتي معجزاتي كه به پيامبران داد از اين تعبير استفاده نشده است. راغب اصفهاني درباره لفظ «من» فرمود: اعطاي نعمت سنگين و گرانبها را منت گويند، نعمتي كه حمل و هضم آن دشوار است.55
ضمناً لام «لقد من…»، جواب قسم محذوف است (والله لقد من) و حرف قد برسر فعل ماضي نيز براي تأكيد است و اذ بعث ظرف من و در معرض تعليل است.
د - جهانشمولي رسالت پيامبر اعظم
يكي ديگر از ويژگيهاي پيامبر اكرم اين است كه رسالت آن حضرت جهاني و دعوت او فراگير مي باشد، اما در مورد انبياء گذشته چنين مطلبي را نمي توان اثبات كرد و غالب پيامبران در رابطه با قوم خاصي مثل (لوط، هود، ثمود، عاد و…) مبعوث شده و رسالت آنها براي انسانهاي آن زمان بود. اما در ميان آنها پيامبر اعظم براي جهانيان و همه مردم و اقوام مبعوث شده و با ادله گوناگون ميتوان عموميت و جهانشمولي دعوت و آئين او را اثبات كرد. از بررسي نامههاي پيامبر از آغاز رسالت به شخصيتهاي مهم جهان (خسرو پرويز پادشاه فارس، قيصر روم، پادشاه حبشه، رؤساي قبائل) بهخوبي مي توان به مسئله عموميت و گستردگي و جهانشمولي رسالت آن حضرت را دريافت.
قـرآن و عـموميت رسـالت:
بسياري از آيات قرآن كريم به صراحت دلالت بر عموميت نبوت و جهاني بودن رسالت پيامبر اسلام دارند.
«قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعا»56 پيامبر بگو اي همه انسانها من رسول و فرستاده الهي به سوي شما هستم.
امام مجتبي(ع) شأن نزولي براي اين آيه ذكر فرمود كه عدهاي از يهود نزد پيامبر آمدند سؤال كردند: به سوي چه كسي فرستاده شدي؛ عرب، عجم يا ما؟ آيه شريفه «قل ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعا» نازل شد.57
«وما ارسلناك الا كافه للناس»58 تو را نفرستاديم مگر براي جميع انسانها
«و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين»59 ما تو را جز به عنوان رحمت براي همه جهانيان نفرستاديم.
«ليكون للعالمين نذيرا»60 تا براي جهانيان بيمدهنده و انذار كننده باشد.
كلمات الناس، كافه، للعالمين، جميع، استثناء در جمله منفي حاكي از وسعت و جهانشمولي رسالت آن حضرت دارد. به طوري كه نه تنها شامل جميع انسانها در همه عصرها و براي همه نسلها ميشود بلكه اجنه نيز شامل اين دعوت هستند كه سوره مباركه جن و وجه نامگذاري مسجد جن در مكه مكرمه شاهد بر اين مطلب است. همچنانكه امام صادق(ع) فرمود: ان الله تبارك و تعالي اعطي محمداً و ارسله كافه الي الابيض و الاسود و الجن و الانس. خداوند متعال حضرت محمد صليالله عليه و آله را بعنوان رسول به سوي همه انسانها اعم از سياه و سفيد و بطور كلي بسوي جن وانس ارسال فرمود.61
رسالت آن حضرت هم در ناحيه شريعت و احكام عموميت دارد. لذا امام علي بن موسي الرضا(ع) در اين رابطه فرمود: «شريعه محمد لا تنسخ الي يوم القيامه ولا نبي بعده الي يوم القيامه.»62
«حلاله حلال الي يوم القيامه و حرامه حرام الي يوم القيامه»63 هم نسبت به جن و انس عموميت دارد و هم از نظر زمان عموميت دارد.
امام صادق (ع) فرمود: «لان الله تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دون زمان ولا لناس دون ناس فهو في كل زمان عندكل قوم غض الي يوم القيامه»64 خداوند قرآن را براي زمان و گروه خاصي نفرستاده بلكه تا قيامت و در هر زماني و براي هر قومي تازگي دارد. مويد ديگر بر جهانشمولي رسالت آن حضرت اين است كه دين مبين اسلام هم اكنون با گذشت بيش از چهارده قرن همچنان زنده و حيات بخش است.
هـ - خاتميت پيامبر اعظم
يكي ديگر از ويژگيهاي منحصر به فرد رسول اعظم خاتميت آن حضرت است.
«ولكن رسول الله وخاتم النبين و كان الله بكل شيء عليما»65
لكن محمد رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است. مسئله خاتميت يكي از ضروريات مهم در اسلام و مورد اتفاق همه فرقههاي اسلامي است. حتي ديگر اديان و پيروان آنها نيز يكي از ويژگيهاي مهم اسلام را همين موضوع خاتميت مي دانند. اگر چه از آيات مربوط به جهانشمولي رسالت پيامبر، ميشود مسئله خاتميت را اثبات كرد و واژههاي ناس، جميعاً، عالمين و كافه، دلالت بر آن دارند. اما از مهمترين و صريحترين ادله نقلي، آيه خاتميت است كه بوضوح دلالت دارد كه پيامبر اسلام آخرين پيامبر است و بعد از او رسولي نخواهد آمد.
علاوه بر آيات، روايات فراواني از طريق فريقين دلالت بر اين موضوع دارند. حديث معروف و مشهور منزلت كه در كتب مختلف شيعه و اهل تسنن ذكر شده مؤيد مسئله خاتميت است كه پيامبر اكرم در چندين مورد و به مناسبتهاي مختلف در خطاب به علي(ع) فرمود: «انت بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي.» تو نسبت به من به منزله هارون از موسي هستي جز اينكه بعد از من پيامبري نيست.66
علي(ع) نيز در خطبه هاي 123 و 173 نـهج الـبلاغـه به مسئله خاتميت پيامبر صليالله عليه و آله اشاره فرموده است. خود پامبر صليالله عليه و آله فرمود: «انا خاتم الانبياء، جئت فختمت الانبياء» آمدم تا پيامبران را پايان دادم.67
امام باقر(ع) هم از جدش نقل كرد:«قال النبي: يا ايها الناس انه لا نبي بعدي و لا سنته بعد سنتي»68. امام رضا (ع) هم در بياني فرمود: «شريعه محمد لا تنسخ الي يوم القيامه و لا نبي بعده الي يوم القيامه» شريعت و دين حضرت محمد صليالله عليه و آله تا روز قيامت منسوخ نخواهد شد و تا آن روز هيچ پيامبري بعد آن رسول نخواهد آمد69.
و- مـعراج رسـول اعـظم
سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله لنريه من آياتناً انه هو السميع البصير»70 پاك و منزه است آن خداوندي كه بنده خود را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي كه اطرافش را بابركت كرديم برديم تا آيات خود را به او نشان دهيم. او شنوا و بيناست.
مـعراج يك واقعيت مسلم بين مسلمين است ،چرا كه هم در سوره اسراء و هم در سوره نجم بر آن تصريح شده و هم روايات متواتر بر آن وجود دارد و هدف از آن مشاهده آثار بزرگ الهي بود تا روح باعظمت پيامبر در پرتو مشاهده آن آيات روشن، عظمت بيشتري يابد.
«لقد راي من آيات ربه الكبري»71. او در اين سفر آيات بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد.
مسئله مـعراج و رسيدن به مقام «دني فتدلي فكان قاب قوسين او ادني»72 از ويژگيهاي منحصربه فرد پيامبر اعظم است كه آنچه وحيكردني بود بر پيامبرش وحي نمود. «فاوحي الله الي عبده ما اوحي.»73
خود پيامبر اعظم فرمود: «لما عرج به الي السماء دنوت من ربي عز وجل حتي كان بيني و بينه قاب قوسين او ادني.»74 هنگامي كه مرا به معراج درآسمان بردند آنچنان به ساحت قدس پروردگار نزديك شدم كه ميان من و او فاصله دو كمان يا كمتر بود. پيامبر اسلام در مسجد الاقصي باحضور انبياء بزرگ الهي مانند نوح و ابراهيم و موسي و عيسي اقامه نماز جماعت نمود و از آنجا آسمانهاي هفتگانه را، يكي پس از ديگري پيمود و آيات الهي را مشاهده نمود و جبرئيل امين كه در اين مسير معنوي آنحضرت را همراهي مي كرد، به نقطهاي رسيد كه ديگر توان همراهي با پيامبر را ندارد و گفت اگر يك سر انگشت بالاتر روم بال و پرم مي سوزد ولي پيامبر اعظم به سفر خود ادامه داد تا مقام «قاب قوسين او ادني» رسيد.
ز- مزد رسالت پيامبر اعظم
«قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي.» بگو من از شما براي رسالت خودم هيچ مزدي نمي خواهم مگر مودت به نزديكانم.75
در آيات مختلف پاداش مؤمنان باغهاي بهشتي و رسيدن به تمام خواستههاي و فضل بزرگ الهي قرار داده شد اما پاداش پيامبران و سفيران هدايتي كه با زحمت و خدمات خود ميليونها نفر را به اين باغها و خواستهها رساندهاند چيست؟ با نگاهي به قرآن مي بينيم كه در سيزده مورد شعار انبياء اين بود كه ما جز از پروردگارمان پاداشي نمي خواهيم. «ان اجري الا علي الله.»76
پيامبر بزرگ اسلام هم همانند ساير انبياء عرضه داشت: «ان اجري الا علي الله…» مزد و پاداش رسالت من تنها بر خداوند است. با آنكه همه انبياء نيز خويشان داشتهاند اما خداوند فقط در مورد پيامبر اعظم فرمود: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي.» اي پيامبر من! اگر مزد رسالت خود را از من مي خواهي، من مزد و پاداش تو را محبت و مودت به خويشان تو قرار دادم. نكته قابل توجه اين است كه خود پيامبر مزد خود را محبت به اهل بيت خود قرار نداد بلكه از طرف خداوند مأمور شد تا به مردم بگويد كه خداوند مزد رسالت او را محبت به قربي قرار داد و اين از ويژگيهاي مختص پيامبر اعظم است.
ح - قـبض روح پـيامبر اعـظم
از آيات مختلف استفاده مي شود كه خداوند امور اين جهان را بوسيله گروهي از فرشتگان تدبير ميكند. «فالمدبرات امراً.»77 فرشتگاني كه فرمان خدا را تدبير مي كنند. دستهاي از فرشتگان، فرشتگان قبض روحند كه در رأس آنها ملك الموت است. «قل يتوفا كم ملك الموت الذي و كل بكم»78 بگو فرشته مرگ مأمور شد تا جان شما را بگيرد. «فاذا جاء اجلهم لا يستأخرون ساعه ولا يستقدمون»79 هنگامي كه زمان مرگ آنها فرا رسد نه لحظهاي از آن تأخيري مي افتد و نه پيشي مي گيرد.
پس جان هر كس در زمان مشخصي گرفته مي شود و هيچگونه مهلتي داده نمي شود و ملكالموت براي گرفتن جاني از هيچكس حتي پيامبران و اولياء الهي اجازه نميگيرد. در سوره مباركه سبا وقتي از حشمت و عظمت حضرت سليمان سخن ميگويد، باد را مسخر سليمان و جنيان را خدمتكار او معرفي مينمايد؛ اما وقتي كه مرگ او فرا رسيد ملكالموت هيچ مهلتي به او نداد.
«فلما قضينا عليه الموت ما دلهم علي موته الا دابه الارض تاكل منسأته»80 هنگامي كه مرگ را براي سليمان مقرر كرديم كسي را از مرگ او آگاه نساختيم مگرجنبندهاي كه عصاي او را ميخورد تا عصا شكست و سليمان به زمين افتاد. با آنكه حضرت سليمان سمبل قدرت و حكومت در قرآن مطرح شده و زمين وآسمان جولانگاه او بود اما وقتي كه سليمان ملكالموت را در مقر خود ديد سؤال كرد تو كيستي؟ پاسخ گفت: من كسي هستم كه نه از شاهان مي ترسم و نه رشوه مي گيرم، من فرشته مرگ هستم، آمدهام تا قبض روح كنم.
سليمان گفت اينجا وقت قبض روح نيست، مهلتي بده. اما ملك الموت حتي مجال نشستن يا خوابيدن در بستر را به او نداد و او را در همان حالي كه به عصاي خود تكيه زده بود قبض روح كرد.
اميرالمؤمنين(ع) هم فرمود: «فلوان احدا يجد الي البقاء سلماً او لدفع الموت سبيلا لكان ذلك سليمان ابن داود الذي سخر له ملك الجن و الانس مع النبوه و عظيم الزلفه»81
اگر كسي در اين جهان نردباني به عالم بقاء مي يافت و يا مي توانست مرگ را از خود دور كند سليمان بود كه حكومت بر جن و انس توام با نبوت براي او فراهم شده بود. اما همين ملك الموت در يك مورد بدون اجازه آن شخص وارد خانه او نشد و آن وقتي بود كه ملكالموت مأمور شد جان پيامبر اعظم را قبض روح كند. براي ورود، درب خانه را به صدا در آورد فاطمه زهرا (س) پشت درب آمد، سؤال كرد: چه كسي هستي؟ گفت: مرد عرب هستم. حضرت فرمود: حال پدرم خوب نيست. رفت و دوباره آمد، درب خانه را زد. فاطمه دوباره همان حرف را زد. مرتبه سوم كه درخانه را زد، پيامبر اكرم فرمود: دخترم اين كسي است كه براي ورود به خانه از كسي اجازه نمي گيرد، او ملك الموت است، اجازه بده داخل شود.
وقتي وارد خانه شد بعد ازسلام، از آن حضرت اجازه گرفت كه جان او را قبض كند. حضرت فرمود: صبركن تا برادرم جبرائيل بــيايد.82
اين مورد استثنائي از ويژگيهاي منحصر به فرد رسول اعظم است كه ملك الموت بدون اجازه وارد خانه او نمي شود و بدون اذن، جان او را قبض نمي كند.
ط- صـلوات و سـلام پـيوسته خـدا و مـلائـكه بـر رسول اعـظم
«ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما»83 خداوند و فرشتگان او بر پيامبر درود و سلام مي فرستند. اي كساني كه ايمان آورديد بر او درود بفرستيد و تسليم فرمانش باشيد.
او يك گوهر گرانقدر آفرينش است. اگر بلطف الهي در دسترس شما قرار گرفته مبادا اوج مقام او در پيشگاه پروردگار را فراموش كنيد كه آفريدگار جهان هستي و تمام فرشتگانش مدام بر او درود و سلام مي فرستند و تعبير يصلون كه بصورت فعل مضارع آمده دلالت بر استمرار دارد. لذا اي مؤمنان! شما هم با اين پيام هستي هماهنگ شويد و هر روز در تشهد نمازها بر او صلوات بفرستيد كه بدون صلوات بر پيامبر اعظم نماز صحيح نخواهد بود.
در روايت معروفي، عايشه نقل مي كند: «سمعت رسول الله يقول لا يقبل صلوه الا بطهور و بالصلوه علي»84 پيامبر خدا فرمود: نماز بدون طهارت و بدون صلوات بر من قبول نخواهد شد.
امام شافعي هم در شعر معروفش صريحا گفته است:
يا اهل بيت رسول الله حبكم
فــرض مــن الله فـي القرآن انزله
كفا كم من عظيم القدر انكم
من لم يصل عليكم لا صلوه له 85
اي اهل بيت رسول خدا! محبت شما از سوي خدا در قرآن واجب شده است و در عظمت شما همين بس كه هر كس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است.
ي- معجزه جاودان پيامبر اعظم
هر پيامبري براي اثبات ادعايش بايد معجزهاي بياورد تا مدعيان واقعي از مدعيان غير واقعي و كاذب مشخص گردد. پيامبران الهي بايد نشانهاي و علامتي همراه خود داشته باشند تا حقانيت آنها را اثبات كند و گواه بر صدق رسالتشان باشد و همانطور كه از لفظ معجزه پيداست بايد قادر بر انجام اعمال خارقالعاده باشد كه بقيه انسانها از آوردن آن عاجز باشند بلكه مردم را دعوت به مقابله به مثل كنند و بگويند اگر شما ميتوانيد همانند آن بياوريد.
هر پيامبري براي اثبات مدعايش معجزهاي با خود آورد اما آن معجزه تا مادامي بود كه خود پيامبر زنده بود و با رحلت آنها آن معجزه هم رفت و آن معجزه ات معجزه گويا نبودند و خود زبان نداشتند و در زمان مشخص و مكان خاص و در برابر عده خاص بود.
پيامبر اكرم همچون انبياء گذشته معجزاتي غير از قرآن داشت كه گويا نبود و مخصوص زمان خاص و مكان مشخص و عده خاصي بود كه اين معجزهها در مقابل ديدگان مردم آن زمان انجام ميگرفت. اما رسول اعظم يك ويژگي منحصر به فرد دارد و آن اينكه معجزهاي آورد كه خود زبان گويا است. مخالفان را به مبارزه مي طلبد و مربوط به زمان خاص و مكان خاص نيست بلكه بعد از رحلت پيامبر اعظم هم با همان شكل و همان قيافه درخشش دارد. با گذشت زمان و پيشرفت علم نيز مبارز مي طلبد و بشر امروزي هم از آوردن مثل آن عاجز است.
«قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي أنيأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً»86 اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند مثل اين قرآن بياورند نميتوانند اگر چه بعضي، بعضي ديگر را كمك كنند. همه جهانيان اعم از جن و انس، عرب و عجم، همه متخصصان دنيا را به مقابله فراخوانده است.
ك - جهان هستي مديون پيامبر اعظم
از ويژگيهاي ديگر آن حضرت اين است كه تمام ملك و ملكوت اماكن و ازمنه به طفيل وجود شريف او آفريده شدهاند؛ از ذره تا كرات و كهكشانها، از انس تا جن و ملك، همه و همه از سفره پربركت آن حضرت از هستي بهرهمند شدهاند. لذا خداوند متعال در يك حديث قدسي فرمود: «لولاك لما خلت الافلاك»87 اگر تو نبودي ما اين جهان را خلق نمي كرديم.
آري اگر محمد صليالله عليه و آله نبود مهد عالم نمي جنبيد و نبض زمان نمي تپيد و آدم دم نمي زد و ابراهيم خليلالرحمان نمي شد و موسي کليمالله نمي گرديد و نسيم مسيح نمي وزيد و بوي گل محمدي، آفاق و انفاس عالم را در نمي ورديد و روح خدا خميني نمي خروشيد و سيد علي خامنهاي، علي زمان نمي شد.
ل - عـطيه ويژه الـهي بـه پـيامبر اعـظم
بر اساس آيات قرآن، انسان شريفترين و باارزشترين و زيباترين موجود عالم است. «والتين و الزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم.»88 قسم به انجير و زيتون! قسم به طور سينا! قسم به اين شهر امن! ما انسان را در احسن تقويم آفريديم. و لذا فقط در خلقت انسان به خودش آفرين گفت: «فتبارك الله احسن الخالقين»89
خداوند انسانهاي عالم را غربال كرد و يكصد و بيست و چهار هزار نفر را بعنوان پيامبران و رسول خود برگزيد و سپس از بين پيامبران، پنج نفر را به نام انبياء اولواالعزم انتخاب و اين پنج نفر را هم غربال نمود و افضل و اشرف و اعظم آنها را حضرت محمد بن عبدالله قرار داد. حالا اگر خداوند متعال بخواهد هديه و عطيهاي به اين پيامبر عطا كند، چه چيز اعطا نمايد كه با خدايي خدا سازگار داشته و در شأن پيامبر اعظم باشد.
اگر كسي در بين معلمين شهر نمونه شود، هديهاي در شأن شهرستان به او مي دهند و اگر در سطح استان نمونه گردد هديهاي استاني و اگر در سطح كشور نمونه شود هديه كشوري و اگر در سطح بينالمللي نمونه گردد، هديهاي بينالمللي به او تقديم مي كنند. پيامبر گرامي اسلام مربي نمونه بشريت از اول خلقت تا آخر خلقت، افضل انبياء و ملائكه قرار داده شده است. خداوند متعال اگر بخواهد هديه و عطيهاي به اين پيامبر عطا كند، هم بايد در شأن خدايي خدا باشد و هم در شأن پيامبر اعظمي كه در سير معراج به مقام «قاب توسين او ادني» رسيده است. لذا فرمود:«انا اعطيناك الكوثر» ما به تو كوثر عطا كرديم. آنقدر اين كوثر و عطيه ويژه الهي ارزشمند است كه بدون مقدمه و تحمل رياضت به پيامبر اكرم اعطا نشد. بلكه دستور آمد چهل شبانه روز از حضرت خديجه كناره گيري كند و در غار حرا به عبادت مشغول شود تا بعد از چهل روز، آمادگي دريافت نور فاطمه را پيدا كند90 و اين عطيه ويژه الهي هم باعث ماندگاري رسالت و آيين پيامبر اعظم شد و هم استمراربخش خط ولايت و هم موجب جاودانگي نسل پــيامـبر گرديد.
پينوشتها:
23 - عيون اخبار الرضا، ج1 ،ص 262
24 - بحار الانوار، ج 8 ،ص 48
25 - اصول كافي، ج1، ص 440
26 - بحار الانوار، ج6 ،ص 325
27- قطره اي از درياي فضائل اهل بيت، ج2 ،ص 345
28 - مفاتيح الجنان
29 - الميزان، ج13، ص5
30 - اعراف، 144
31 - مؤيد اين جمله آيات قرآن است: و لسوف يعطيك ربك فترضي. (ضحي، 5) آنقدر به تو عطا مي كند تا راضي شوي. علي(ع) از رسول خدا نقل كرد كه فرمود: در روز قيامت در موقف شفاعت مي ايستم آنقدر شفاعت مي كنم كه خداوند مي فرمايد: ارضيت يا محمد؟ (آيا راضي شدي؟) قلت: رضيت، رضيت. (من مي گويم راضي شدم، راضي شدم.) و مثل آيه مربوط به تغيير قبله كه مي فرمايد ما به خاطر رضايت تو قبله را تغيير داديم. و لنولينك قبله ترضاها. (بقره، 144)
32 - رياضالجنان، مرحوم خوانساري
33 - تفسير قمي، ج 2، ص3
34 - صحيفه سجاديه، دعاي دوم
35 - بحار انوار، ج16،ص 325
36 - بحارانوار، ج18،ص382
37 - قطره اي از درياي فضائل اهل بيت، ج 2 ،ص 345
38 - شوري، 13
39 - نساء، 163
40 - تفسير صافي
41 - قــطرهاي از دريـاي فضايل اهل بيت، ج 2 ،ص 345
42 - مجمع البحرين، ج 3
43 - قلم، 4
44- نحل، 18
45 - نساء، 77
46 - آل عمران، 159
47 - انبياء 107
48 - مجمع البيان، ذيل آيه
49 - انفال 33
50 - نهج البلاغه، حكمت 88
51 - تفسير نمونه، ج 10 ،ص 66
52 - آل عمران، 164
53 – نحل، 18
54 - مائده 110
55 - مفردات راغب
تذكر: در قران در يك مورد ديگر نيز از ماده «من» بكار رفته و آن هم مربوط به امامت است: «ونريد أن نمن علي الذين استضعفوا …» قصص، 5
56- اعراف، 158
57 - تفسير صافي، ذيل آيه
58 - سبا، 28
59- انبيا، 107
60 - فرقان، 1
61 - اصول كافي ج 2 ،ص67
62 - عيون اخبار الرضا، ج12، ص80
63 - اصول كافي، ج 2 ، ص17
64 - سفينه البحار، ج 2 ،ص 413
65 - احزاب، 40
66 - صحيح مسلم، ج4 ،ص187و تفسيرنمونه، ج6 ، ص 344
67 - صحيح مسلم، ج4 ، ص179
68 - وسائل الشيعه، ج،18، ص555
69 - عيون اخبارالرضا، ج 2 ، ص 80
70- اســـــراء، 1
71 - نجم، 18
72 - نجم، 9
73 - نجم، 10
74- نورالثقلين، ج5 ،ص149
75 - شوري، 23
76 - شعرا، 109 تــا 127
77- نازعات، 5
78 - سجده، 11
79 - اعراف، 34
80 - سبا، 14
81 - نهج البلاغه، خطبه 183
82 - مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص 47
83 - احزاب، 59
84 - تفسير نمونه، ج17،ص420
85- الغدير، ج 7 ،ص 7
86- اسرا، 88
87- سفينه البحار، ج 2
88 - تين، 4 تا 1
89 - مومنون، 14
90 - بحارالانوار، ج 6 ، ص 78
پیامبر اعظم (ص) اعظم از تمام جهات به مناسبت ولادت رسول لله (ص)
الف – اعـظم مـخلوقـين
امام رضا (ع) از پيامبر اكرم نقل فرمود: (ما خلق الله افضل مني و لا اكرم عليه مني.)23
خداوند متعال آفريده اي برتر از من نيافريد و هيچ آفريده اي نزد خداوند از من گراميتر نيست.يا در جاي ديگر فرمود: (انا سيد ولد آدم) من سرور آقاي فرزندان آدم هستم.24
علي (ع) در يك بيان نوراني فرمود: (مابرا الله نسمه خيرا من محمد صليالله عليه و آله.)25
خداوند مخلوقي برتر از محمد صليالله عليه و آله نيافريده است.
امام هفتم حضرت موسي كاظم (ع) هم از پدران خود نقل كرد كه رسول خدا فرمود: من برترين آفريدگان خداوند هستم26. در زيارت نامه آن حــضرت هم عـرضه ميداريم (السلام عليك يا خير خلق الله). سلام بر بهترين مخلوق خدا
ب- اعـظم پـيامبران
پيامبر اكرم فرمود: انا اكرمهم علي الله من از همه انبيا نزد خداوند برتر و گراميترم.
در يك بيان نوراني ديگر فرمود: (انا افضل النبيين قدرأ و اعمهم خطرا و اوضحهم خبراً و اعلامهم مستقراً و اكرمهم امه و اجزلهم رحمه واحفظهم ذمه و ازكاهم مله.)27
از نظر ارزش از همه انبياء برتر و از نظر عظمت از همه آنها فراگيرتر و از نظر مقام و منزلت از همه آنها آشكارتر و از نظر آئين پــاكيزهترين هستم.
در دعاي ندبه هم عرض ميكنيم«و صفوه من اصطفيته و افضل من اجتبيته و اكرم من اعتمدته قدمته علي انبيائك» در ميان بندگان برگزيده ات آن حضرت را زبده و برتر انتخاب كردي و او را گراميتر از معتمدانت و بر همه پيامبران مقدم داشتي28
شاهد ديگر بر اعظميت پيامبر اكرم اين است كه در جريان معراج در مسجدالاقصي همه انبياء نماز جماعت را به امامت آن حضرت اقامه نمودند29
شـاهد ديگر بر اعظميت پـيامبر اكرم بر انبياء مناجات حضرت موسي در كوه طور است. خداوند متعال در خطاب به موسي فرمود: (اني اصطفيتك علي الناس برسالتي و كلامي فخذ ما آتيتك و كن من الشاكرين)30 يـا مـوسي ما تو را به كلميت و رسوليت خودم انتخاب نمودم پس اين را بگير و از شكرگزاران باش.
موسي در مقام مناجات عرضه داشت پروردگارا چگونه شــكر ايـن نعمتها را بجا آورم تا از شكر گزاران محسوب شوم. خـطاب آمد دوكار انجام بـده نــخست آنــكه بــر تـوحيد ثابت قدم باش و ديگر آنكه محبت محمد و آل محمد صليالله عليه و آله را به دل داشته باش. موسي عرضه داشت محمد چه كسي است؟ خطاب آمد او پيامبر آخر الزمان است كه با آمدن او نبوت به آخر ميرسد عرضه داشت: الهي انا احب اليك أم محمد؟ من محبوب ترم يا محمد؟ خطاب آمد يا موسي«انت كليمي و محمد حبيبي» موسي گفت ما الفرق بينهما؟ چه فرقي بين كليم و حبيب است؟ خطاب آمد: سه فرق اساسي وجود دارد
1 - كليم كسي است كه مرا دوست دارد اما حبيب كسي است كه من او را دوست دارم.
2 – كليم كسي است كه هر كار او در راستاي رضايت من انجام ميدهد اما حبيب كسي است كه من در صدد جلب رضايت او هستم31
3 – كليم كسي است كه چهل شبانه روز عبادت كرد تا شايستگي پيداكرد جبرئيل امين تورات را بر او نازل نمود اما حبيب كسي است كه جبرئيل بعد از آنكه قرآن را براو نازل كرد او را به معراج برد و به نقطه اي رسيد كه جبرئيل ديگر ياراي همراهي او نداشت. پيامبر خدا فرمود چرا ايستاده اي آيا در اينجا مرا تنها ميگذاري جبرئيل گفت: اگر قدم بردارم ميسوزم و پيامبر به تنهائي به مسير خود ادامه داد تا به مقام«قاب قوسين او ادني» رسيد32
ج- اعـظم از مـلائـكه
علي (ع) از خود پيامبر اكرم پرسيد يا رسول الله آيا شما برتريد يـا جبرئيل؟ فـرمود يا علي همانا خداوند تبارك و تعالي پيامبر مرسلينش را بر فرشتگان مقربش برتري داد و مــرا بـر همه پيامبران و مرسلين برتري بخشيد وپس از من برتري از آن تو و امامان پس از توست و همانا فرشتگان خدمتگذاران ما هستند. همچنانكه پيامبر اكرم ميفرمايد: در معراج صداي اذاني را شنيدم پس از اذان اقامت جماعت همه فرشتگان را بعهده گرفتم همانطور كه در بيت المقدس بر انبياء امامت كردم33
امام سجاد (ع) هم فرمود: حتي لا يساوي في منزله و لا يكافا في مرتبته و لا يوازيه لديك ملك مقرب و لا نبي مرسل.
هيچ كس در رتبه با او برابري نميكند و در مقام همانند او نميباشد و هيچ فرشته عالي مقام و پيامبر مرسلي همپايه او نميباشد34
امام هفتم نيز از پدران خويش نقل كرد كه پيامبر خدا فرمود: من برترين آفريدگان جهان هستم و از جبرئيل و اسرافيل و حاملين عرش الهي و همه فرشتگان مقرب و پيامبران الهي برترم35
همچنانكه همراهي نكردن جبرئيل امين در مسير معراج دليل بر اعظميت پيامبر اكرم برملائكه است چونكه خود جبرئيل گفت بجائي رسيدي كه هيچ خلقي از خلايق بدانجا نخواهد رسيد و اگر من به اندازه يك بند انگشت نزذيكتر شوم بال و پرم ميسوزد36
سعدي ميگويد:
چنان گرم در تيه قربت براند
كه در سدره جبرئيل از او باز ماند
بدو گفت سالار بيت الحرام
كه اي حامل وحي برتر خرام
چو در دوستي مخلصم يافتي
عنانم ز صحبت چرا تافـتي…
ادامه مطالب…………………………………
پیامبر اکرم(ص) به على(ع) فرمود
پیامبر اکرم(ص) به على(ع) فرمود: اى على؛ جبرئیل به من گفت: آرزو داشتم بخاطر انجام هفت کار از جنس بشر باشم تا بتوانم آنها را انجام دهم:
1ـ در نماز جماعت شرکت کردن.
2ـ همنشینى با علما.
3ـ اصلاح و آشتى برقرار کردن بین دو نفر که با هم قهر هستند.
4ـ محبت و نوازش نمودن نسبت به یتیمان.
5ـ عیادت مریض نمودن.
6ـ تشییع جنازه کردن.
7ـ در موسم حجّ به حاجیان در مکه آب دادن.
بعد پیامبراکرم(ص) به على(ع) مى فرماید: یا على در انجام این امور جدّى و کوشا باش.
راههای دوستی با امام زمان (عج) چیست و چه کنیم که قلب آقا از ما راضی و خشنود باشد؟
در کتاب آسمانی قرآن که مضامین آن مورد اتفاق همه فرقه های مسلمان است این موضوع در آیه 23 شوری مطرح گردیده است و طی آن محبت و دوستی اهل بیت(ع) و همین طور ذخیره الهی (حضرت مهدی (عج)) را بر همگان واجب نموده است و دوستی آنها را اجر و مزد رسالت نبی اکرم دانسته است و در آیه 47 سوره سباء می فرماید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ » « بگو هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست» پس معلوم شد که این دوستی ها موجب ارتباط روحی و معنوی است که راه مسیر به سوی کمال انسان و پیوستن به الله را فراهم می آورد و در حقیقت ملوک انسان را بسوی خداوند شکل می دهد. با توجه به این مطالب، دوستی ومحبت به اهل بیت، اساس وپایه دین است و بلکه مساوی دین است امام صادق ع می فرمایند:«هل الذین الا الحب» آیا دین چیزی به جز محبت و دوستی است. دین خدا جز با تکیه بر محبت و ولایت اهل بیت استقرار نمی یابد و از این رو انتظار حاکمیت و غلبه دین در جهان به نوعی انتظار جهانی شدن محبت و ولایت امام زمان عج است. امام زمان عج می فرمایند: هر یک از شما باید به آنچه که او را به مقام دوستی و محبت ما نزدیک می کند عمل نماید. با این مقدمه و با استفاده از روایات به راه هایی که موجب رضایت آن حضرت از ما و موجب دوستی ما با آن وجود نازنین می شود اشاره می کنیم:
1-اشتیاق و دیدار: در روایات از امام صادق ع است که” توقع امر صاحبک لیلک و نهارک” شب وروز در انتظار امام زمان باش نه سالی یک بار و نه هفته ای یکبار و نه روزی یکبار بلکه هر لحظه باید درانتظار دیدن و آمدن حضرت باشیم.
2-انجام وظیفه: بی تردید خدمتگزاران دوران ظهور امام خادمین دورران غیبت هستند آنها که در غیبت شبانه روز اهداف امام را سرلوحه خویش قرار می دهند.
3-ادای حقوقی دینی و انجام واجبات و ترک محرمات: در راستای حفظ دین و ایمان زیرا که هم اساس و پایه قیام حضرت زنده کردن دین است و همین دین و دیانت است که به سود و آخرت ما خواهد بود.
4-خود سازی و رعایت تقوا: این موضوع کمی با انجام واجبات و ترک محرمات متفاوت است و آن این که ممکن است کسی اهل نماز و روزه باشد و در کسب و کارش رعایت حلال و حرام را بکند اما خوش اخلاق و خوش بر خورد نباشد و بااین کار عده ای از مردم را از اصل دین ودیانت بیزار کند و خوب این عمل مساوی با اصل تقوا و ورع داشتن نیست.
5-هدایت کردن دیگران: یعنی نه تنها خود بلکه دیگران را هم دستگیری می کند و خود را در مقابل آنها هم مسئول بدانند تا آ نجا که ممکن است در برابر انحرافات و فتنه ها امر به معروف نهی از منکر نماید.
6-ذکر و دعا کردن: برای فرج امام زمان ع و خوندن نماز و زیارت کردن اییان را مخصوصا خواندن دعای معروف “اللهم عرفنی نفسک …وان لم تعرفنی حجتک".که دعای معروفی است که در ابتدای دعای غیبت امام زمان در انتها ی مفاتیح الجنان آمده است.
7- صدقه دادن به نیابت امام زمان و برای سلامتی امام زمان عج و نماز خواندن و هدیه کردن به نام امام و طلب رضایت ایشان و بر خاستن هنگام شنیدن نام مبارک حضرت و دهها برنامه خاص مثل شرکت در مجالسی که نام و یاد ایشان را زنده می کند ، برگزاری مراسم های عاقلانه و محبانه در نیمه شعبان که موجب میشود قلب امام زمان از ما راضی شود و چون هیچ وقت دوستی یک طرفه نیست هر گاه امام از ما خشنود باشد ما هم راضی هستیم و رضایت خداوند هم در رضایت امام زمان ع از ما خواهد بود.
منابع:
آماده باش یاران اما زمان استاد حسین گنجی ص 19
200 پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان سید جعفر موسوی نسب ص 343،344،343
زشترین انسان کیست؟
از امام صادق علیه السّلام روایت مىکند که فرمود: در زمان پیامبر اکرم ص مردى بود که (ذو النمره) نامیده مىشد. او از زشتترین مردم بود و به سبب همین زشتى او را (ذو النمره) مىنامیدند. یک روز او خدمت پیامبر ص رسید و عرض کرد: اى پیامبر خدا! به من بگو خداى عزّ و جلّ بر من چه واجب کرده است؟ پیامبر اکرم ص فرمود: خداوند بر تو واجب کرده است هفده رکعت نماز در شبانه روز، و روزه ماه مبارک را در صورتى که زنده ماندى و آن را درک کردى، و حج را اگر استطاعت یافتى، و زکات را، و آن را براى او شرح داد. آن مرد گفت: سوگند بخدایى که تو را بحق به پیامبرى برانگیخت، براى پروردگار خود افزون بر آنچه براى من واجب گردانیده به جاى نخواهم آورد. پیامبر ص فرمود: چرا اى ذو النمره؟ عرض کرد: زیرا که مرا چنین زشت آفریده است. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر ص نازل شد و عرض کرد: اى پیامبر خدا! پروردگارت به تو دستور مىدهد که از سوى او به ذو النمره سلام برسانى و به او بگویى: پروردگارت مىفرماید: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور کنم.
پیامبر ص به او فرمود: اى ذو النمره! این جبرئیل است که به من دستور داده به تو سلام رسانم و به تو بگویم که پروردگار متعال فرموده است: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور گردانم. ذو النمره گفت: پروردگارا! من خشنود شدم و بعزّتت سوگند من نیز [به اعمالم آن قدر] بیفزایم تا خشنود گردى. (بهشت کافى / ترجمه روضه کافى/386 ) اما مقصود ما از زشت و زیبایی این نیست. حضرت علی ع تصویر دیگری از انسان زشت ارائه داده است که کمترین رنگ و بویی از ظاهر و صورت در آن به چشم نمیخورد چنانکه ذو النمره نیز با قدم گذاشتن در راه حق توان به دست آوردن زیبایی حضرت جبرئیل را در آخرت خواهد داشت و میان این زیبایی با آن زیبایی تفاوت از زمین تا آسمان است.
علی ع در خطبه 87 پس از معرفی بهترین بنده خدا به معرفی و توصیف حال افرادی میپردازد که ادعای علم و دانش داشته.این فرد عالم نمایی بیش نیست که با استفاده از وجههی اجتماعی و به ظاهر علمی خویش قصد فریب و گمراه کردن مردم را دارد و اوست که با دور کردن افراد از راه حق و حقیقت و گمراه ساختن آنان به عنوان زشترین انسان معرفی شده است. و علت زشتی او چیزی نیست جز انحراف از راه حق و وقتی این زشتی بیشتر و بیشتر میشود که فرد به حق و حقیقت آگاه باشد اما از آن روی گرداند و موجب روی گردانی دیگر افراد نیز گردد
زشت ترین انسان کیست؟
حضرت علی ع در باب عالم نمایان چنین سخن گفتهاند: «و دیگرى که او را دانشمند نامند امّا از دانش بىبهره است ، یک دسته از نادانىها را از جمعى نادان فرا گرفته ، و مطالب گمراه کننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته ، و دامهایى از طنابهاى غرور و گفتههاى دروغین بر سر راه مردم افکنده ، قرآن را بر امیال و خواستههاى خود تطبیق مىدهد ، و حق را به هوسهاى خود تفسیر مىکند. مردم را از گناهان بزرگ ایمن مىسازد ، و جرائم بزرگ را سبک جلوه مىدهد. ادّعا مىکند از ارتکاب شبهات پرهیز دارد امّا در آنها غوطه مىخورد. مىگوید: از بدعتها دورم، ولى در آنها غرق شده است. چهره ظاهر او چهره انسان ، و قلبش قلب حیوان درنده است ، راه هدایت را نمىشناسد که از آن سو برود ، و راه خطا و باطل را نمىداند که از آن بپرهیزد ، پس مردهاى است در میان زندگان. »(نهج البلاغة خطبه 87)
امام علی ع در خطبه 87 پس از معرفی بهترین بنده خدا به معرفی و توصیف حال افرادی میپردازد که ادعای علم و دانش داشته.این فرد عالم نمایی بیش نیست که با استفاده از وجههی اجتماعی و به ظاهر علمی خویش قصد فریب و گمراه کردن مردم را دارد و اوست که با دور کردن افراد از راه حق و حقیقت و گمراه ساختن آنان به عنوان زشترین انسان معرفی شده است. و علت زشتی او چیزی نیست جز انحراف از راه حق و وقتی این زشتی بیشتر و بیشتر میشود که فرد به حق و حقیقت آگاه باشد اما از آن روی گرداند و موجب روی گردانی دیگر افراد نیز گردد.
مسعدة بن زیاد از امام صادق علیه السّلام، و آن حضرت از امیر مۆمنان على علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: به راستى که در دوزخ، آسیابى هست که مشغول به کار است، آیا نمىخواهید بدانید که چه چیزى را آسیاب مىکند؟! پرسیدند: چه چیزى را آسیاب مىکند؟! فرمود: (گوشت و پوست و استخوان) دانشمندان نابکار، و کسانى که قرآن را تلاوت مىکنند ولى فاسقند، و ستمکاران متجبر، و وزیران خیانت پیشه و سردمداران لاف زن و دروغگو را؛ و در دوزخ، شهرى است که بدان «حصینه» مىگویند، آیا نمىپرسید که در آن چیست؟ پرسیدند: چه چیزى در آن است؟! حضرت فرمود: در آن دستهاى پیمانشکنان قرار دارد
از پیغمبر (ص) رسیده که فرموده:محقّقا من بر امّت و کسانى که بر آنان مبعوث و فرستاده شدهام از مۆمن و گرویده بخدا و رسول و از مشرک و انبازگیرنده براى خدا نمیترسم، امّا (از) مۆمن (نمیترسم براى اینکه) ایمان وگرویدنش او را (از گفتار و کردار ناروا و فتنه و تباهکارى) منع نموده و باز میدارد، و امّا (از) مشرک (نمیترسم، زیرا) کفر و نگرویدنش او را ذلیل و خوار میگرداند (مردم گفتار و کردار شایسته را از او توقّع نداشته و چشمبراه نیستند) و لیکن بر شما میترسم از منافق و دورو که داناى زبان آور است، آنچه را میشناسید (حق و درست است بزبان) میگوید، و آنچه را کراهت داشته و نمىپسندید (میدانید حقّ و درست نیست) بجا مىآورد. (بنادر البحار /229)
سخن آخر اینکه ملاک زشت و زیبای انسانها صورت ظاهرشان نیست چراکه ظاهر آدمی را خدا به انسان هدیه داده و افتخاری بدان نیست و در این میان افکار و افعال و گفتار و در مجموع شخصیت و خرد آدمی که ثمره تلاش و کوشش خود اوست ، ملاک ارزشگذاری و یا به عبارت دیگر زشت و زیبایی و زینت اوست است.
زینت نه به جامه است ای مرد خدا در علم شود زینت مردان پیدا
از مرگ پدر نمىشود طفل یتیم آن است یتیم کز خرد ماند جدا
تجملگرايي در سبک زندگي ديني
تجملگرايي با توجه به مفهوم رايج و متداول آن يک ضد ارزش محسوب ميشود، زيرا در آن انسان هدفگذاري و محور زندگي خود را بر اساس جلوههاي ظاهري دنيا بنا ميگذارد. به طور طبيعي صرف نظر از معناي لغوي و واژگاني تجمل، به نظر ميرسد که تجملگرايي و حرکت به سمت آن با شأن انساني سازگار نبوده و يک نوع غفلت و بيخبري از جايگاه، شأن و هدف انسان را با خود به همراه دارد. وقتي انسان از آن جايگاه والاي خود تنزل ميکند و از سبک زندگي ديني اسلامي دور ميشود به تدريج حضور خداوند در زندگي او کم رنگ خواهد شد و مبنا و مفهوم ديگري را خواهد پذيرفت، که در اين زمينه خداوند در قرآن در سوره طه ميفرمايد: «آنهايي که از ياد ما غافل ميشوند و ما را فراموش ميکنند زندگي سراسر رنجي را بايد تجربه کنند». به تعبير حضرت امير المومنين(ع) رابطه دنيا و آخرت همانند رابطه مشرق و مغرب است؛ در مسير حرکت از مشرق به سمت مغرب هر چه قدر از مشرق دور ميشويم به مغرب نزديک ميشويم. بر عکس اين قضيه هم حاکم است؛ از اين رو اين دو را به راحتي با هم نميتوان جمع کرد؛ بلکه نيازمند معرفتي خارج از معرفت رايج بشري است.
وقتي انديشه و نگرش غربي با آن تفکرات ليبراليستي که سقف آرزوها و آرمانهاي آن دنيا و مطالبات دنيايي است در جامعه اسلامي رواج پيدا کند، نتيجه آن خواهد شد که ما چشم از روي دنيا ماوراء الطبيعهاي که قرآن از آن به عنوان عالم غيب و ملکوت نام ميبرد بربنديم. وقتي ما تدبير و مديريتمان متناسب با اين سبکهاي دنيايي شد، آن آرمانها، امنيت، آزادي و عدالت را در چهارچوبهاي تنگ دنيا خواهيم ديد و به طور طبيعي جذابيتها، زيباييها و شادماني در اين سقف و حد متوقف خواهد ماند. وقتي جذابيتها و زيباييها را محدود به دنياي مادي کرديم و آن را با دنياي خاکي پيوند داديم، شاهد اين اتفاقات در جامعه خواهيم شد و از آنجايي که در ذات انسان حس زيبا دوستي و جمال طلبي وجود دارد، فرد در برخورد با تنوع محصولات و لوازم زندگي دچار تجملات خواهد شد". پيامدها و آفتهاي تجمل گرايي در زندگي انسان بسيار است. اين که اسلام با اين پديده مخالفت ميکند به دليل عوارض متعددي است که بر زندگي يک انسان در پي خواهد داشت. بيخبري، نسيان و خارج کردن خدا از زندگي و نيز دوري از رحمت و رأفت خدا از تعاملات و مناسبات زندگي، نمونههايي از آفتهاي حاصل از تجمل گرايي است. اين در حالي است که خداوند بزرگترين مجازاتها را براي انسان، خود فراموشي و خدا فراموشي دانسته است. وقتي فرد خود را از ياد ببرد و نداند که ساخته شده است براي رسيدن به اهداف متعالي در يک دنياي بزرگتر از دنياي مادي، بيشک خود را مشغول به کارهاي هيچ و پوچ و بسيار جزئي و سطحي خواهد کرد، که اين از بزرگترين آفتهاي تجمل گرايي در جامعه محسوب ميشود.
بي ترديد اسلام به عنوان يک دين کامل و مرجع جامع براي تمام ابعاد وجودي انسان برنامهريزي دقيقي دارد که با مطالعه اجمالي آن، هر پژوهشگري اين مطلب را خواهد فهميد که دين آسماني اسلام براي کوچکترين جزء زندگي، برنامههاي ويژهاي دارد و حتي در آن براي مواردي همچون طرز راه رفتن، سخن گفتن، معامله کردن و کيفيت ورود به مسجد دستورالعملهاي ويژه اي وجود دارد. اينکه انسان اعتقاد داشته باشد مديريت اين عالم در ابعاد ريز و درشت آن به دست تواناي خالق يکتايي است که غير از خير و مصلحت انجام نميدهد نوعي تسليم و آرامش به وجود ميآورد و آيندهاي روشن براي انسان ميسازد. اگر اعتقاد به قدرت لايزال خداي متعال در دل انسان وجود نداشته باشد آينده مبهم انسان، آرامش وي را به کلي سلب ميکند.
زیباییهای معنوی
هرچند که زیباییهای ظاهری همانند نظافت و پاکی ظاهری مهم و اساسی است، ولی مهم تر و اساسیتر زیباییها و طهارت باطنی انسان است؛ چرا که انسان آنچه را با خود به دنیای دیگر میبرد، همان چیزی است که در شخصیت او جا گرفته و شاکله وجودیاش را تشکیل میدهد. پس اخلاق و دین، مهم ترین زیباییهایی است که انسان میتواند خود را بدان آرایش کند. از آن جایی که در انسان فضایل اخلاقی، مهم ترین جلوههای زیبایی انسان است، در آیات و روایات بر آن تاکید شده تا انسان خود را بدانها بیاراید. امیرمؤمنان امام علی(ع) در این باره میفرماید: عود نفسک الجمیل فباعتیادک ایاه یعود لذیذا؛ خودت را به کارهای زیبا عادت بده که اگر به آنها عادت کنی، برایت لذتبخش میشوند. (شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 20، ص 266، ح92)
زیبایی زن نیز در حیا و عفت اوست. زن با عفت و حیای خویش، گوهر دردانه را در خود صیانت و محافظت میکند. از این رو امیرمؤمنان علی(ع) درباره زیبایی زن میفرماید: صیانه المراه انعم لحالها و ادوم لجمالها؛ محفوظ بودن زن، برای سلامتیاش مفیدتر است و زیبایی او را بادوامتر میکند. (غررالحکم، ح5820) پس انسان میتواند با اخلاق و دینداری و عقلمداری، خود را به آرایههایی بیاراید که حقیقت و باطن و ملکوت او را زیبا میکند. انسان باید خود را به فضایل اخلاقی و دینی بیاراید تا بهتر دیده شود و حقیقت انسانیت نیز چیزی جز همین آرایههای معنوی نیست. سخن در این باره بسیار است ولی به همین مقدار در اینجا بسنده میشود.
خيرات منشا شادي و آرامش
خدمت به مستضعفين و محرومين جامعه يكي از شيرين ترين عبادتها محسوب مي شود و افراد جامعه اسلامي براي رضاي خدا و كم كردن بارغم از دوش يتيمان و بيچارگان بي ريا بدون منت نهادن وبه صورت ناشناس كه نشان از تبلور نوع دوستي و مهر ورزي است به آنها كمك مي كنند و روز به روز بر گسترش فعاليتهاي خود دراين زمينه كه سرشار از مهر و عاطفه است مي افزايند. اماكني توسط افراد خير براي اشتغال و آموزش در رشته ها و بخش هاي مختلف به منظور آمادگي براي استخدام يا شروع كسب و كار درآمد زا ايجاد مي شود تا از اين طريق افراد بي سرپرست و بي بضاعت بتوانند به راحتي امرار معاش نمايند چنانچه پيامبر(ص) مي فرمايند : اگر مي خواهي فقيري را يك شب سير كني به او ماهي بده و اگر مي خواهي بي نيازش كني به او ماهيگيري ياد بده . هدايا علاوه بر بعد اجتماعي از بعد معنوي نيز ارزش به سزايي داشته وموجب تقويت تقوي و ايمان قلبي فرد مي شود وچه كاري بهتر از اين كه در آخرت به خاطر اين اعمال پسنديده پيش خداوند متعال روسفيد بوده و از نعمتهاي فراوان بهشتي بهره مند شويم .
بقره 112: بلي من اسلم وجهه لله وهو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون (آري كسي كه از هر جهت تسليم حكم خدا گرديد و نيكوكار گشت مسلما اجرش نزد خدا بزرگ خواهد بود و او را هيچ خوف و انديشه و هيچ حزن و اندوهي در دنيا و آخرت نخواهد بود . ياري رساندن به همنوعان به تنهايي نشانه نفوذ كامل صفت عالي سخاوت در اعماق روح انسان نيست بلكه كسانيكه در تمام عمر به ديگران بخشش كرده اند اين صفت نيك در آنان نفوذ كرده و روح گذشت را كه مقابل بخل و خساست قرار دارد افزايش میدهد . امام جعفر صادق (ع) در مورد آيه هل جزا الاحسان الا الاحسان كه بين همه عموميت دارد مي فرمايد پاسخ نيكي را بايد به نيكي داد و هر كس به او نيكي شود بايد جبران كند و راه جبران اين نيست كه به اندازه او نيكي كني بلكه بايد بيش از آن باشد زيرا اگر همانند آن باشد نيكي او برتر است چرا كه او آغازگراين نيكي بوده است. در بين شيعيان اميرالمومنين علي (ع) برترين اسوه احسان و ايثار است كه با وجود روزه داري قوت روزانه خود را به مسكين و يتيم مي بخشيد
بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش زيك گوهرند. افراد جامعه وقتي كار پسنديده و نيكويي بر اساس اعتقاد و ايمان قلبي انجام مي دهند چون صدفي مي مانند كه وقتي دهانش را باز كند گوهر گرانبهايش به چشم خورده وهمگان را شيفته خود مي سازد. احسان و نيكوكاري تعالي روح فاعل را نشان مي دهد و نيكوكار كسي است كه واجد كمالات اخلاقي و عرفاني است كه در راه بسط و گسترش عدالت قدم برداشته ومعتقد است اگر عدالت اجتماعي نبود هرگز انگيزه همياري و نوع دوستي در فرد ايجاد نمي شد و به چيزي جز بهتر زيستن و در رفاه كامل بودن نمي انديشيد.
بیشمار بودن اینه
آی فریب خورده ها!
چشماتونو باز کنید
بیشمار بودن اینه……
نه توهماتی که دلیل مستندش، دامادی لرستانه
….
سران فتنه!-اعم از پشت پرده و روی پرده-!
سکوت قوه قضائیه دلتونو خوش نکنه بزرگترین جرم شما - تهمت بزرگ تقلب را به تنها انقلاب اسلامی در سراسر کره زمین- و شاد کردن و امیدوار کردن دشمنان قسم خورده انقلاب و حتی فریب طرفدارانتان را که به شما اعتماد کردند از یاد نبرده ایم.
و خدا به آنچه کرده اید عالم تر است…
بهترين شيوه برخورد با منكرات چيست؟
بستگى به اين دارد كه چه كسى بخواهد برخورد كند. اگر شما بخواهيد برخورد كنيد، «زبان» است. شما به غير از زبان، هيچ تكليف ديگرى نداريد. نهى از منكر براى مردم، فقط زبانى است. البته براى حكومت، اينطور نيست. اگر منكر بزرگى باشد، برخورد حكومت احياناً ممكن است برخورد قانونى و خشن هم باشد؛ ليكن نهى از منكر و امر به معروفى كه در شرع مقدّس اسلام هست، زبان است؛ «انّما هى اللسان».
تعجّب نكنيد. من به شما عرض مىكنم كه تأثير امر و نهى زبانى - اگر انجام گيرد - از تأثير مشت پولادين حكومتها بيشتر است.
چند سال است كه می گوییم امر به معروف و نهى از منكر. البته عدّهاى اين كار را مىكنند؛ اما همه نمىكنند. همه تجربه نمىكنند، مىگويند آقا چرا اثر نمىكند؛ تجربه كنيد. منكرى را كه ديديد، با زبان تذكّر دهيد. اصلاً لازم هم نيست زبان گزنده باشد و يا شما براى رفع آن منكر، سخنرانى بكنيد. يك كلمه بگوييد: آقا! خانم! برادر! اين منكر است. شما بگوييد، نفر دوم بگويد، نفر سوم بگويد، نفر دهم بگويد، نفر پنجاهم بگويد؛ كى مىتواند منكر را ادامه دهد؟
مولفه های ضروری برای موفقیت در کار فرهنگی
ما در جهان فرصتهاي زيادي داريم كه به آنها توجهي نميكنيم و حتي اطلاع خوبي نسبت به آنها كسب نكردهايم.
اكنون نگاه اكثريت مردم ما به جهان يك نگاه تهديد آميز است و فكر ميكنيم آنها فقط با ما در حال دشمني هستند ولي وقتي به نسل قديم برميگرديم ميبينيم كه آنان با نگاه جهاني توانستهاند رويكرد و آرمانهاي خود را محقق كنند، مانند شهيد چمران كه ميدان مسئوليت خود را ميدان جهاني ميديد و ميگفت ما به دنيا ميآييم و از دنيا ميرويم و مكان اصلا مهم نيست.
كساني كه ميخواهند كار فرهنگي كنند و در كار خود موفق باشند بايد چهار مؤلفه را در كار خود در نظر بگيرند.
مولفه ی اول؛ نگاه جهانی
يكي از چهار مولفه همين نگاه جهاني است كه وقتي آرمان بلندي داشته باشيم اما بينش و هدف كمي در نظر بگيريم به عقب برميگرديم.
اكنون كارهايي كه مانع بينش جهاني ما ميشود حسادت، درگيريهاي درون خودي و نداشتن هدف واحد است كه نميتوانيم رشد كافي كنيم.
مولفه ی دوم؛ نگاه تاریخی
دومين مولفهاي كه ميتواند در جبهه جنگ نرم به ما كمك كند نگاه تاريخي است، تاريخ ما برگرفته از الگوها و عبرتها از زمان حضرت آدم تا حال بوده است.
تاكنون توجه ويژهاي به گذشته و به مسيري كه جهان و ملت ما تاكنون گذراندهاند و حتي حفظ داشتههاي تاريخي كه با هزينههاي زيادي به دست آمده، نشده است.
حتي مقام معظم رهبري چند بار فرمودند يكي از ويژگيها و بركات كار فرهنگي اين است كه با استفاده از تاريخ و هزينههايي كه انجام شده آنها را به فرصت تبديل كنيم.
ملتي كه اين همه تجربيات فرهنگي در تاريخ خود ميبيند چهقدر بايد كار فرهنگي انجام دهد و تاكنون چه مقدار كار فرهنگي انجام شده است تا تاريخ خود را حفظ كنيم و در اين زمينه چه فرصتهايي به دست آوردهايم و به جهش خود در جهان اضافه كردهايم.
اگر ما تجربه فتنههاي سالهاي 57 تا 60 را واكاوي و بررسي دقيق ميكرديم و در ارتباط با آنها كار فرهنگي انجام ميگرفت به نظر من فتنه سال قبل خيلي راحت جمع ميشد.
اگر بتوانيم از تجربه فتنه سال گذشته به خوبي استفاده كرده و با كار فرهنگي و به زبانهاي مختلف آن را بازآفريني كنيم به خوبي ميتوانيم از به وجود آمدن فتنههاي آينده جلوگيري كنيم.
مولفه ی سوم؛ نگاه جبهه ای
در مولفه سوم بايد نگاهي جبههاي داشت، يعني به صورت شبكهاي و زنجيرهاي باشيم و به اين موضوع اكتفا نكنيم كه چون سنگرهاي خوبي داريم در امانيم يا چون بهترين تيراندازها داريم قطعا پيروزيم اما اگر رابطه برقرار نشده و قطع شود، شكست ميخوريم.
ما امروز در كشور سنگرهاي فرهنگي خوب و زيادي داريم ولي دليل اينكه درست ارتباط برقرار نميكنيم اين است كه دوستانمان را خوب نميشناسيم.
ما در حوزه توليد فرهنگي خيلي عقب هستيم و بايد برخي فيلمها، كتب و كارهاي فرهنگي ديگري منتشر شود، سؤال اين است كه كارهاي فرهنگي كه تاكنون انجام گرفته آيا فايده يا اثري داشتهاند و چهقدر به دست مخاطبان رسيده است.
مولفه چهارم؛ نگاه مراقبه ای
مولفه چهارم مولفه نگاه مراقبهاي است، يعني يك عنصر فرهنگي با شناخت مباني همراه جامعه و وضعيت سياسي و اجتماعي خودش را رصد و ارزيابي كند و مراقب حوزه فردي و اجتماعي باشد و اگر مراقبه از دست برود يعني تمام چيزها از دست رفته است.
انجام كارهاي ماندگار و پايدار
شما كار فرهنگي ميكنيد، ماه ديگر خراب ميشود، نه دو سال ديگر خراب ميشود. يك كار فرهنگي كنيد ماندگار، نه يكبار مصرف، دو سال مصرف، ده سال مصرف. ماندگار باشد.
پس 1- ارزان 2- ماندگار 3- منافعش به درد همه بخورد.
ما يكوقت يك زمين واليبال درست ميكنيم، ده تا بچه ميتوانند در آن بازي كنند. خسته شدند ده تا ديگر. يك وقت يك زميني درست مي كنيم كه فقط دو نفر در آن بازي ميكنند. تنيس!؟ اسمش تنيس است؟ مثلاً يك زمين فقط دو نفر در آن بازي مي كنند. خوب اين همه پول براي دو نفر خرج كنيم.شما يك لامپ داشته باشي ميتواني در يك فلكه بزني كه هزار تا آدم از آنجا رد ميشود. ميتواني در يك كوچهي بن بست بزني كه سه تا خانه در آن است. تو كه لامپ داري در فلكه بزن، چرا در كوچهي بن بست ميزني؟ اگر بناست يك پولي خرج ورزش كنيم، خرج ورزشي كنيم كه افراد زيادتري از آن استفاده كنند. يعني چند منظوره باشد. از خدا مهندسي را ياد بگيريد.
خدا يك شكاف در صورت گذاشته به نام لب. گفته: قدر لبت را داشته باش. «وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ» (بلد/9) «شفتين» يعني يك جفت لب به تو داديم. بعد هم ميگويد: در لب تدبر كن.ما گفتيم: لب كه تدبر ندارد، خوب اين است ديگر. اين تدبر نميخواهد، همين است كه هست! گفته تدبر كن، همهي مسؤولين شهرداري و آموزش و پرورش و دانشگاه و همهي مهندسين بايد بيايند شاگرد لب شوند. چطور؟ خدا با اين شكاف چه كرده است؟
1- نوزاد كه هست سينهي مادر را ميمكد. سلامتي و وجودش به خاطر اين لب است كه ميمكد.
2- بزرگتر ميشود حرف ميزند. با همين لب اكسيژن ميگيرد، با همين لب كربن پس ميدهد. با همين لب ميبوسد. با همين لب سوت ميكشد. با همين لب فوت ميكند.
حالا اگر دست كارشناسها ميدادند. يك سالن اينجا درست ميكردند نمازخانه، اينجا آمفي تئاتر، اينجا قرائت خانه، بياييد يك كار چند منظوره كنيد. يعني يك چيزي درست كنيد هم بشود در آن خنديد. هم بشود در آن گريه كرد، هم بشود در آن ورزش كرد.
طراحي را از خدا ياد بگيريد، لب را قرار داده، يك انگشت شصت قرار داده، هفت، هشت، ده تا وزارتخانه را در اين گذاشته است. هفت، هشت، ده تا وزارتخانه در اين. بگذاريد كنار وزارت كار تعطيل ميشود. نه بيل، نه پيچ گَشتي، نه اره، نه سوزن نخ، دكمهي يقهات را نميتواني ببندي. وزارت آموزش و پرورش، نميتواني قلم دست بگيري. وزارت بهداشت تعطيل ميشود، آمپول نميشود زد با اين چهار تا. از خدا ياد بگيريد.
اگر بنا است يك پولي خرج كنيد با اين پول چقدر ميشود كار كرد؟ ميشود پوستر چاپ كرد كه فردا پاره شود. ميشود با سنگ مثلاً در ترمينال، چه ميگويند… پايانه، در پايانهها يك تابلو بزنيم، اخلاق مسافر. يك، دو، سه، با سنگ نه با كاشي. چون كاشيها برف ميآيد و يخ ببندد پايين ميافتد. با سنگ مثل سنگ قبري كه ميتراشند با سنگ حكاكي كنند آداب سفر، اخلاق سفر، رانندهي خوب كيست؟ يك پوستري نباشد كه فردا پاره كنند. يك كاري كنيم ماندگار باشد. يك كاري كنيم عقلي باشد. يك كاري كنيم خداپسند باشد. يك كاري كنيم حيا آور باشد، نه بيحيايي. اينها خيلي مهم است.درسهایی از قران..
اصول كار فرهنگي در جامعه که باید رعایت شود
من به عنوان معلم قرآن ميخواهم بگويم در كار فرهنگي چند تا اصل را رعايت كنيد. توجه به چند اصل در كار فرهنگي و اجتماعي. يكي اينكه كارهايي باشد كه ارزان باشد. حالا يك نمونه براي طراحيهاي غلط بگويم.
- دوري از اسراف و هزينههاي بيجا:
يكبار يكي از مهرههاي درشت شهرداري تهران آمد ستاد نماز گفت: آقا من ميخواهم كار فرهنگي، اجتماعي كنم بودجهي سنگيني هم برايش در نظر گرفتيم. آمدم با شما مشورت كنم. گفت: ميخواهيم در يكي از پاركهاي بزرگ تهران مثل پارك لاله صد تا مجسمه درست كنيم با سنگ مرمر با يك پيشنماز كه اينها دارند قنوت مي خوانند. يك خرده ميرويم عقب تر صد نفر در حال ركوع هستند. همه سنگ مرمري! دوباره صد تا سنگ تراش، صد تا سنگ مرمر درست كنند، يعني صد تا مجسمه كه در حال سجده هستند. تا حالا آدم ديديد از راه سنگ مرمر به سمت خدا برود؟ اصلاً پارك جاي نماز نيست، پارك جاي استراحت است. خسته شده ميخواهد بنشيند يك خرده استراحت كند. خانهاش حياط ندارد، پارك جاي تفريح است. حالا براي اينكه يك كار فرهنگي هم بكنيد يك نمازخانهاي هم كنارش بسازيد، اما نماز با سنگ مرمر چند صد ميليون اين سنگ تراش ميخواهد از تو بگيرد و اين شيره را سر تو بمالد. هم غلط است و هم اگر اين كار را كنيد من در تلويزيون آبروي شما را ميريزم. آخر يعني چه؟ من نميدانم چه كسي بود در شهرداري آمد و رفت!
گاهي يك آدمهايي ميآيند به عنوان طراح، ميدانيد چقدر پول خرج ميشود! اين پولي كه خرج مجسمه نماز بكنيم مسجد بسازيم خود مردم مسجد ميروند. ما هنوز شهركهايي داريم، نمازخانه ندارد. مسجد ندارد. مدرسههايي داريم، نمازخانه ندارد. تو با سنگ مرمر در پارك لاله… اصلاً آن كسي كه پارك لاله ميآيد، به قصد نماز نميآيد. به قصد تخمه شكستن و بستني خوردن ميآيد. آن وقتي به قصد بستني ميآيد تو ميخواهي نماز تبليغ كني، اين ضد تبليغ است.
داماد وقتي ميآيد، عروس وقتي ميآيد نزد داماد بنشيند به قصد اين ميآيد كه با هم خوش و بش كنند. يك داماد رفت كنار عروس نشست و گفت: عروس خانم، توحيد يعني چه؟ نبوت يعني چه؟ عروس بلند شد رفت. گفت: نفهميدم شب اول عروسيمان است يا شب اول قبرمان!
آن كسي كه در پارك ميآيد او آمده استراحت كند. نمازهايي هم كه ما گفتيم در پارك خوب است، به شرطي كه هشت دقيقه باشد مزاحم تفريح مردم نشود. مردم آمدند تفريح كنند. يك نماز بخوانيد كه تفريحتان بينماز نشود كه چون رفتيد تفريح كنيد نمازتان قضا شد. همانجا يك مسجدي، جايي باشد يك ده دقيقه كسي نماز بخواند. نه اينكه آنجا زيارت عاشورا و ديگ بار بگذاريد و منبر و شله زرد و… حسينيه كه نيست، پارك است. پارچهي عمامه غير از پارچهي كت و شلواري است. ما گاهي قاطي ميكنيم. يكي اينكه بايد كارهاي ارزان باشد نه سنگ مرمر، دوم بايد ماندگار باشد.
زشت است شاه عباس روز قيامت يقهي شما را بگيرد. شاه عباس يقهي شما را در شهرداري ميگيرد. ميگويد: شما بودجه داشتيد چهارصد سال بعد از من. بلوار هم داشتيد، اتوبان هم داشتيد، قطار هم داشتيد. كار فرهنگي را من كردم، براي زوارهاي امام حسين يك كاروانسرا ساختم. هنوز كاروانسراي شاه عباسي هست.درسهایی از قران
«وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» و مثال مصداقی درین باره
آيهي ديگر «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» (آلعمران/185)
دنيا انسان را گول ميزند. گول دنيا را نخوريد.
چه جواني! در پارك عاشق ميشود ميخواهد او را بگيرد.
ميگوييم:آقا كجا گزينش كردي؟
ميگويد: در پارك!
در سينما، در خيابان، در دانشگاه، آخر پارك و خيابان و دانشگاه محل گزينش است؟
عروس و داماد كيلويي هستند؟ متري هستند؟ شكلي هستند؟ مالي هستند كه او ماشينش چطور بود؟ مسكني هستند كه خانهي خوبي داشت؟ عروس و داماد دو تا انسان هستند، فكري هستند، فكر بايد به فكر بخورد. ممكن است خانه و ماشين داشته باشد اما فكرش با فكر شما نخورد.
«وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» دنيا گول ميزند، زرق و برق دنيا را مواظب باشيد.
درس هایی از قرآن …
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» يعني هيچوقت توقف نداريم.
ما سه تا حركت در قرآن داريم. يك حركت داريم حركت به جلو است. مثل همين آيه، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» تو كه ايمان داري برو جلو.
يك ترياكي سالي يك نفر را ترياكي ميكند. صد تا ترياكي را يكجا كنند، سال ديگر حضرت عباسي ميشود دويست تا. اما صد تا از اينها كه نماز جمعه ميروند سال ديگر دويست نفر به نماز جمعه ميروند. الآن ترياكيها از ما جلوتر هستند.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا». تو كه خوب هستي، خوب تر شو.
حديث داريم اگر پول ميخواهي به فقير بدهي به بچهات بده او به فقير بدهد، يعني چه؟ يعني اين كمك به فقير را به يك نسل ديگر هم منتقل كن. اين حركت به جلو.
يك حركت به عقب داريم.
«آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» (نساء/137) ايمان داشت، كافر شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) گوساله پرست شد. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ» (بقره/64) منحرف شد. يعني خوب بود، بد شد. قبلاً دروغ نميگفت حالا دروغ ميگويد. حجابش بهتر بود، بدتر شد. نمازش بهتر بود، زبانش بهتر بود، چشمش بهتر بود.
پس يك حركت به جلو روز به روز بهتر. «زِدْني عِلْماً» (طه/114) روز به روز باسوادتر. «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17). «زِدْني عِلْماً»،. «زادَهُمْ هُدىً»، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» اينها همه آياتي است كه روز به روز جلو برو.
آياتي كه روز به روز عقب برو. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» يك عده روز به روز بهتر ميشوند و يك عده روز به روز بدتر ميشوند. يك كسي به يك كسي گفت: يك دعا به ما كن. گفت: خدايا ايشان را مرگش بده! گفت: اِ… حاج آقا! ما گفتيم: دعا كن. گفت: دعايت كردم. گفت: گفتي خدا مرگت بدهد. گفت: تو هر نفسي كه ميكشي يك گناه ميكني. هر روز به گناهان تو اضافه ميشود، زودتر بروي بهتر است.
بعضيها روز به روز بهتر ميشوند، بعضيها روز به روز بدتر ميشوند. پيغمبر فرمود: اگر شبي بخوابم كه در آن روز چيزي ياد نگرفته باشم، آن روز براي من روز مباركي نيست.
مطالعهي ممتد داشته باشيد. به خصوص شبهاي زمستاني، 30/5 غروب ميشود، ميانگين 30/10 ميخوابيم، 5 ساعت است. خوب دو ساعت براي گفتگو با همسر و تلويزيون و شام و دو ساعت، سه ساعت، يك ساعت مطالعه كنيد. در ايران يكي از مشكلاتي كه ما داريم اهل مطالعه كم داريم.
در يكي از كشورهاي غربي از فرودگاه پياده شدم،رفتم سراغ تاكسي، ديدم اوه… چه صف طولاني، همه شوفر تاكسي و همه هم داشتند روزنامه ميخواندند. يعني از آن پاره وقتها استفاده ميكردند. ما اينجا اگر امتحان نباشد درس نميخوانيم. شب امتحان درس ميخوانيم. يك مطالعهي ممتد، از كتابهاي مفيد. بعضي كتابها هم لفتش ميدهند. خدا ميداند بعضي از كتابها را آدم نگاه ميكند ميگويد: حيف كاغذ، حيف نان! آخر چرا اجازهي چاپ به اين دادند؟ يك مطلبي را ميخواهد بگويد 5 صفحه لفتش ميدهد، تا مطلب را بگويد. سخنراني ميخواهد بكند، آقا بگو ببينم ميخواهي چه بگويي؟ لفتش ميدهد.صرفهجويي، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا».
درسهایی از قرآن :حاج آقا قرائتی.
گناهی که سخت بخشیده می شود!
استاد فاطمی نیا در جلسهای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی فرمود: خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفتهاند آبرو بردن را.
خدا چند گناه را سخت میبخشد:
1- عمداً نماز نخواندن
2- به ناحق آدم کشتن
3- عقوق والدین
4- آبرو بردن.
این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمیشوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای تعریف میکرد: «به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه میگویی؟ میگفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!» الان در زمان ما هیئتیها، مسجدیها و مقدسها آبرو میبرند.
عزیز من اسلام میخواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضیها با زبانشان میروند جهنم.
روایت داریم که میفرماید اغلب جهنمیها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب میخورند و از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مؤمن مقدس را میآورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت مینشینند آبرو میبرند.
امیرالمؤمنین به حارث همدانی میفرماید:
اگر هر چه را که میشنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.
گناهکار چند نوع است:
عدهای گناه میکنند، بعد ناراحت و پشیمان میشوند؛ سوز و گداز دارند؛ توبه میکنند و هرگز فکر نمیکنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره میشکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستنها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز میشود.
حفظ آبرو در نگاه قرآن
خداوند متعال در قرآن کریم برای حفظ آبرو و حیثیت مؤمنان اهمیت ویژهای قائل شده است. از این رو، تحریم پارهای از گناهان مانند غیبت، تجسّس بیجا، تهمت، سوء ظن، بازگویی عیب دیگران، مسخره کردن، بدزبانی و … به دلیل حفظ آبروی مؤمنان است. اموری که در ذیل یاد میشود، عوامل و زمینههایی برای از میان بردن آبرو است که در قرآن کریم حرام شمرده شده است:
الف - حرمت سوءظن، تجسس، غیبت؛ «یا أیّها الّذین ءامنوا اجتنبوا کثیراً من الظنّ إنّ بعض الظنّ إثم و لا تجسّسوا و لا یغتب بعضکم بعضاً».
ب - حرمت تهمت؛ «و من یکسب خطیئة أو إثماً ثمّ یرم به بریئاً فقد احتمل بهتاناً و إثماً مبیناً».
ج - تمسخر؛«یا أیّها الّذین ءامنوا لا یسخر قوم من قوم».
د - بدزبانی؛ «و لا تنابزوا بالألقاب بئس الاسم الفسوق بعد الإیمان».
ه - اشاعهی فحشا؛ «إنّ الّذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الّذین ءامنوا».
و - فاش کردن عیوب مؤمنان؛ «لا یحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول إلاّ من ظلم».
با استفاده از کتاب هزار و یک نکته از قرآن کریم
گناه زبان
ریختن آبروی مؤمن از گناهان بزرگ است
در حدیثی از رسول گرامی اسلام توهین، بدگویی و اهانت به شخص مؤمن موجب فسق عنوان شده و اگر با مؤمنی بجنگند، نشانه کفر است.
بخش دیگری از حدیث بیان میکند که خوردن گوشت افراد با ایمان حرام است .این نکته منظور از این حدیثی از امام باقر(علیه السلام) است که حضرت میفرمایند :
کسی که از ریختن آبرو و حیثیت مردم چشمپوشی کرده و آبروی آنها را نریزد، خداوند در روز قیامت از گناهان او صرفنظر خواهد کرد.
آبروی افراد را ریختن کار سادهای نیست و از نظر اسلام آبرو بسیار اهمیت داشته و و ریختن آبروی مؤمن از گناهان بزرگ است.
ریختن ابروی مسلمان گناهی نابخشودنی است
قرآن کریم مؤمنان را از هرگونه قضاوت درباره دیگران بدون علم و آگاهی ممنوع کرده است، چنان که فرمود : « ولاتقفُ ما لیس لک به علمُ انّ السّمع و البَصرَ والفؤاد کلّ اولئک کان عنهُ مسئولاً»
چیزی را که به آن علم و آگاهی نداری دنبال مکن زیرا گوش و چشم و دل ، همه در پیشگاه خدای متعال مورد سؤال خواهد گرفت.
بعضی چیزها بسیار گران به دست میآیند، ولی بسیار ارزان از دست میروند. شاید نتوان باور کرد که پس از ایمان، چیزی گرانتر از آبروی مسلمان وجود ندارد. آبروی یک فرد محصول یک عمر زندگی ، تلاش و سختی است که ممکن است در یک لحظه از دست برود، بنابراین گناهی نیز بالاتر و بزرگتر از ریختن آبروی مسلمان وجود ندارد.
عمداً نماز نخواندن
عبودیت و پرستش یکی از نیازهای انسان است. تمامی انسانها از ابتدا تا کنون به شکلی پرستش داشتهاند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد. هیچ چیزی جای آن را پر نمیکند، و خداوند تنها موجودی است که لایق پرستش است .
امام صادق(علیه السلام) فرمود: اولین عملی که از انسان محاسبه میشود نماز اوست و اگر درست بود به مابقی اعمال او نظر میشود و اگر نه به مابقی اعمال او نگاه نمیشود. و امام باقر(علیه السلام) فرمود: اولین چیزی که(در روز قیامت) محاسبه میشود نماز است اگر پذیرفته شد مابقی اعمال را میپذیرند(وگرنه پذیرفته نمیشود).(منبع روایت فوق، منتخب المیزان، همان، ص298 روایت 3591-3604)
آثار نماز نخواندن
خشم خدای متعال
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله : هر کس نمازی را نخواند، خداوند را میبیند که بر او خشمناک است.
تباه شدن عمل
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله : هر کس نماز را از روی قصد ترک کند، خداوند عملش را تباه میکند[صحیح بخاری و سنن نسایی و مسند ابن حنبل].
کفر
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله : هرکس نماز را عمداً ترک کند، آشکارا کفر ورزیده است[عوالی اللآلی].
امام صادق علیهالسلام : مردی نزد پیامبر آمد و گفت: ای پیامبر خدا، مرا سفارش کن. فرمود: نماز را از روی قصد وامگذار که هر کس آن را از روی قصد ترک کند، دین اسلام از او وا رهیده است. (مسلمان نیست)[ الترغیب و الترهیب].
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله ـ در سفارش به معاذ ـ : هرگز نماز واجب را از روی قصد ترک مکن ، که هر کس نماز واجب را از روی قصد ترک کند، خداوند تعهدی در برابر او ندارد[در المستدرک علی الصحیحین].
امام صادق علیهالسلام ـ به کسی که از گناهان بزرگ پرسیده بود ـ فرمود: ترک کردن نماز از روی قصد یا هر آنچه خدای جلّ جلاله واجب کرده است؛ زیرا پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز را از روی قصد ترک کند ، از پیمان خداوند جلّ جلاله و پیمان پیامبرش ، بیرون رفته است.
عاق والدین
آنچه را خداوند از آن نهی فرموده است، برای سلامتی مادی و معنوی انسان زیانآور است. هیچ گناهی بدون خسران و ضرر نخواهد بود هرچه گناه شنیعتر باشد زیانبارتر است.
عقوق والدین نیز آثار و عواقب ناگواری برای فرد دارد که در اینجا به خلاصه ای از آنان اشاره میکنیم :
ذلت و درماندگی
در زمان پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آلهوسلم»، جوان ثروتمندی پدر خویش را آزرده ساخت و از مال هنگفتش او را بهرهای نداد. بر اثر این کار زشت خداوند تمام اموالش را نابود کرد به طوری که به نان شب هم محتاج شد و همراه فقر و تنگدستی، مریضی هم به او روی آورد و ذلیل و درمانده گشت. وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از این جریان مطلع شد فرمود: «ای کسانی که پدر و مادرتان را آزرده میسازید! از حال این جوان (نگون بخت) عبرت بگیرید و بدانید همانطور که در دنیا سرمایه او از کفش رفت، در آخرت نیز هر درجهای در بهشت داشت تبدیل به درکهای در جهنم شد. »
امام هادی «علیهالسلام» نیز میفرماید: «العقوق یعقب القله ویودی إلی الذله »؛ «جفا کردن به پدر و مادر، کمبود و پریشانی در پی دارد و منجر به خواری و ذلت میگردد.»
رد شدن نماز
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هر کس به پدر و مادر خویش نگاه خشمگین افکند، هر چند آنان به او ستم کرده باشند خداوند نمازش را نمیپذیرد »
از این روایت استفاده میشود که اگر پدر و مادر به فرزند ظلم و ستم هم بکنند باز هم فرزند حق ندارد با ایشان بد رفتاری کند، چه رسد به اینکه آنان به او بدی هم نکرده باشند
محروم شدن از نظر لطف خدا
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:«به سه نفر خدای متعال نظر مرحمت نمیکند
1-آنکه کاری انجام دهد و منت زیاد بگذارد
2-جفا کار به پدر و مادر
3-معتاد به شراب خوری »
برخوردار نشدن از بوی بهشت
یعقوب بن شعیب میگوید: امام صادق «علیهالسلام» فرمود: «روز قیامت پردهای از پردههای بهشت کنار میرود و هر صاحب روحی بوی بهشت را (حتی) با 500 سال فاصله استشمام میکند. مگر یک گروه. پرسیدم آنها کیستند؟ فرمود: آزار دهندگان پدر و مادر » رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «نسبت به مادر و پدر، نیکو کار باش، جایگاهت بهشت است و اگر جفاکار شدی با جهنم بساز »
چهار توصیه مهم پیامبر به حضرت فاطمه (س)
حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود: یک شب آماده خواب بودم که پدرم رسول خدا بر من وارد شد و فرمود:ای فاطمه جان! نخواب، مگر اینکه چهار عمل را به جا آوری!
۱- قرآن را ختم کنی ۲- پیامبران را شفیع خود گردانی ۳- مؤمنین و مؤمنات را از خود راضی و خشنود سازی ۴- حج واجب و عمره را به جا آوری.
حضرت این جملات را بیان فرمود و مشغول به خواندن نماز شد. صبر کردم تا نمازش پایان یافت، بیدرنگ گفتم:ای رسول خدا (ص) مرا به چهار عمل بزرگ سفارش فرمودی که در این وقت محدود توان و فرصت انجام آنها را ندارم؟
پدرم تبسم کرد و فرمود:ای فاطمه جان! هرگاه قبل از خواب سه مرتبه سوره اخلاص «قل هو الله احد» را بخوانی، گویا قرآن را ختم کردهای، و هرگاه بر من و پیامبران پیشین من درود و سلام و صلوات فرستی همه ما شفیعان تو خواهیم بود، مانند ذکر این صلوات: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین»
و هرگاه برای برادران و خواهران دینی و با ایمان خود طلب آمرزش و مغفرت نمایی، همگی آنها را از خود راضی و خشنود ساختهای، مانند ذکر این استغفار: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات» و هرگاه بگویی: «سبحان الله و الحمدلله، ولا اله الا الله و الله اکبر» گویا حج تمتع و حج عمره گزاردهای.
به مناسبت ولادت رسول الله(ص)وامام جعفر صادق (ع)
يگانگي دعوت انبيا
محتواي دعوت پيامبران الهي عليرغم تفاوتهاي زماني و مكاني و شرايط اجتماعي و قومي يكسان است. همه آنان مردم را به پرستش خداوند و دوري از اطاعت طاغوت دعوت كرده اند .
« لَقَد بَعَثْنا في كُلِّ امَّه رَسُولاً اَنِ اعبُدواالله وَاجْتَنِبوا الطاغوت » .9
همانا درهر امتي رسولي را برگزيديم كه مردم را به پرستش خدا و دوري از طاغوت فرا خواند .
تعداد انبياي الهي
بر اساس اخبار متواتر تعداد پيامبران الهي يكصد و بيست و چهار هزار نفر است كه اول آنها حضرت آدم و آخر آنها حضرت محمد بن عبدالله (ص) است .
ابوذر ميگويد: از رسول اكرم پرسيدم :پيامبران چند نفرند؟ پاسخ فرمودند: صدو بيست و چهار هزارنفر10.
چنانكه علامه مجلسي (ره) به نقل از شيخ صدوق مي فرمايد به اعتقاد ما تعداد انبيا يكصد و بيست و چهار هزار نفرند . 11
مراتب پيامبران
پيامبران از نظر كمالات و مراتب فضل يكسان نيستند بلكه بعضي از آنها بر برخي ديگر برتري دارند . خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد : « تِلكَ الرَّسل فَضَّلنا بعض النَّبيينَ عَلي بَعْض مِنهُم مَنْ كَلَّمَ الله وَ رَفَعَ بَعضهُم درجات وَآتينا عيسي بن مريم البينات وَ اَيَّدْ ناهُ بِروحِ القدس»12 .
اين آيه به روشني دلالت دارد كه همه پيامبران با اينكه ازنظر نبوت و رسالت همانند بودند، از نظر مقام يكسان نمي باشند، زيرا مأموريت آنها متفاوت بوده و با اينكه همه فداكار بودند درجه فداكاري آنها نيز با هم تفاوت داشته؛ بعضي از پيامبران از نطر درجه و مرتبه بر ديگري برتري دارند.
پيامبران اولوالعزم
در قرآن و جوامع رواني بعضي از پيامبران به عنوان پيامبران اولوالعزم از آنها ياد شده است . «اي پيامبر همچون پيامبران اولواالعزم در راه تبليغ دين صبر و استقامت داشته باش .» 13
ازبعضي آيات استفاده ميشود كه پيامبران اولوالعزم حضرت نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد(ص) هستند.14
«شريعت و آييني كه براي شما قرار داده شد همان چيزي كه نوح را به آن سفارش كرديم و بر تو نيز وحي كرديم و به ابراهيم و موسي و عيسي آن را سفارش نموديم .» همچنان كه در جاي ديگر فرمود :
«وَ أخَذْ نا مِن النَّبيين ميثاقهُم وَ منكَ وَ من نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم» . 15
بياد آور آنگاه كه ما از پيامبران ميثاق گرفتيم و از تو و نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم از همه پيمان گرفتيم .
امام صادق (ع) فرمود : ساده النبيين و المرسلين خمسه و هم اولوالعزم منالرسل و عليهم دائرهالوحي نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد(ص) 16
«بزرگ پيامبران و رسولان پنج نفرند و آنها پيامبران اولوالعزم هستند و آسياي نبوت و رسالت بر محور وجود آنها دور مي زند و آنها نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد (ص) هستند.» جلال الدين سيوطي نيز از ابن عباس نقل كرده كه پيامبران اولوالعزم همين پنج نفر هستند .17
پيامبر اعظم
از مطالب گذشته نتيجه گرفته شد كه در بين يك صد و بيست و چهار هزار پيامبر ، پنج نفر پيامبر اولوالعزم و بزرگ پيامبران و رسولان بوده اند. اين پنج نفر هم از نظر مقام و درجه و كمال يكسان نيستند و بـر اسـاس آيـات و روايـات حضـرت محمد بن عبدالله (ص) اعظم پيامبران است و لذا در زيارت نامه آن حضرت ميخوانيم - السلام عليك يا سيد المرسلين - السلام عليك يا سيد الأنبياء . 18
پيامبر اكرم در يك بيان نوراني فرمود : « أنا اَفْضَلُ النبيين قدرا و اعمهم خطرا و اوضحهم خبراً و اعلامهم مستقراً و اكرمهم امه و اجزلهم رحمه و احفظهم ذمه و ازكاهم مله » . 19
از نظر ارزش از همه انبيا برتر و از نظر عظمت از همه آنها فراگيرتر و از نظر مقام و منزلت از همه آنها آشكارتر و از نظر آئين پاكيزهترين هستم .
در دعاي ندبه هم عرض مي كنيم « و صفوه من اصطفيته و افضل من اجتبيته و اكرم من اعتمدته قدمته علي انبيائك » در ميان بندگان برگزيده ات آن حضرت را زبده و برتر انتخاب كردي و او را گرامي تر از معتمدانت و بر همه پيامبران مقدم داشتي .20
شاهد ديگر بر عظمت پيامبر اكرم اين است كه در جريان معراج در مسجد الاقصي همه انبيا نماز جماعت را به امامت آن حضرت اقامه نمودند .21
امام سجاد (ع) فرمود : « حتي لا يساوي في منزله و لا يكافا في مرتبته و لا يوازيه لديك ملك مقرب و لا نبي مرسل . »22
هيچ كسي در رتبه با او برابري نمي كند ودر مقام همانند او نمي باشد و هيچ فرشته عالي مقام و پيامبر مرسلي همپايه او نمي باشد .
معنا و مفهوم رحمت
مشهور در ميان گروهي از مفسرين اين است كه صفت رحمان اشاره به رحمت عامه دارد كه شامل دوست و دشمن و مؤمن و كافر ، نيكوكار و بد كار ميباشد . باران رحمت بي حسابش همه را فرا مي گيرد، همه بندگان از مواهب گوناگون حيات بهره مندند، ولي رحيم اشاره به رحمت خاصه دارد كه ويژه بندگان صالح و مؤمن است. لذا رحمان در همه جا مطلق اما رحيم بصورت مقيد آمده است «و كان بالمؤمنين رحيما»23
امام صادق نيز فرمود : «الرحمن بجميع خلقه ، الرحيم بالمؤمنين خاصه . »24
رحمت الهي معنا و مفهوم وسيعي دارد . « رحمتي وسعت كلِّ شَي »25 بلكه خداوند متعال رحمت را برخودش فرض و لازم كرده است «كتب ربكم علي نفسه الرحمه »26
رحمت گاهي جنبه معنوي وزماني جنبه مادي دارد هم دنيا هم آخرت را در بر مي گيرد و در آيات قرآن بر معناي زيادي اطلاق شده است. گاهي بر مسئله هدايت و گاهي نجات از دشمن و گاهي باران پر بركت و گاه به نعمتهاي ديگري همچون نور و ظلمت ، شب و روز و در موارد بسيار نيز به بهشت و مواهب خدا در قيامت اطلاق ميشود . بخشيدن از گناهان ، قبول توبه و عيب پوشي از آنان ، فرصت دادن براي جبران اشتباهات، همه از مظاهر رحمت و مهرباني اوست .
رحمت الهي گاهي جنبه تشريعي دارد كه از طريق بعثت پيامبران و نزول كتب آسماني و تشريع احكام و بشارتها و انذارهاست وگاهي جنبه تكويني دارد و از طريق امدادهاي معنوي و الهي است .
رسول اعظم؛ پيامبر رحمت
« وَ ما اَرسَلناكَ الا رحمه للعالمين»27. خداوند رب العالمين، رسول اعظم را به عنوان رحمه للعالمين مبعوث كرد .
همانطوري كه رحمانيت خداوند صفت عامه اوست و همه انسانها اعم از مؤمن و كافر را شامل مي شود، پيامبر اعظم هم براي همه انسانها درهمه اعصار و تمامي مكانها تا پايان جهان رحمت است نه تنها براي پيروان و دوستان بلكه همه اهل عالم ، گويا خوب و بد و دوست و دشمن بايد اين مهرباني و رحمت را از پيامبر احساس كنند .
دنياي امروز كه فساد و تباهي و ظلم و بيداد گري از در و ديوار آن مي بارد و آتش جنگها از هر سو شعله ور است وچنگال زورمندان ، حلقوم مستضعفان را مي فشارد، در دنيايي كه جهل و فساد و جنايت و ظلم و استبداد و تبعيض وجود دارد، در اين زمان مفهوم رحمه للعالمين از هر وقت ديگر آشكار تر است. چه رحمتي از اين بالاتر كه برنامه و آئيني آورده كه همه اين ظلمها و بدبختيها و سيه روزي ها پاياني است و تداوم اين رحمت ، سرانجامش حكومت صالحان است كه سياق آيات به آن اشاره دارد، چونكه ابتدا فرمود : « و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون »28.
ما بعد ازتورات در زبور داود نوشتيم كه بندگان نيكوكار من وارثان زمين مي شوند .
سپس فرمود : « وَ ما اَرسَلناکَ الا رحمه للعالمين »29 ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم .
تعبير به عالمين و استثناء در جمله منفي و نکره آمدن رحمت آنچنان مفهوم وسيعي دارد که تمام موجودات عالم در تمام اعصار و قرون و حتي تمام ملائکه الهي را شامل مي شود . هنگامي که اين آيه نازل شد پيامبر از جبرييل پرسيد : « هل اصابک من هذه الرحمه شيئي . قال : نعم ، انّي کنتُ اخشي عاقبه الامر فامنت بک ».
آيـا چيـزي از ايـن رحمـت عائـد تو شـد؟ جبرئيل گفت: بله من از پايان کار خويش بيمناک بودم، اما بخاطر شما که رحمت براي جهانيان هستي از وضع خود مطمئن شدم. 30
خود پيامبر اعظم فرمود : «انّما بعثت رحمه »؛ همانا من رحمتي برانگيخته شده ام . 31
عموم مردم دنيا اعم از مومن و کافر ، همه مرهون اين رحمت هستند . چرا که نشر آئين اسلام موجب نجات همگان است . حال گروهي از آن استفاده کردند و گروهي نکردند اين مربوط به خود افراد است و تأثيري بر عمومي بودن رحمت پيامبر اکرم نمي گذارد . اين درست مثل آن است که بيمارستاني مجزا براي درمان همه دردها با پزشکان ماهر و انواع داروها تأسيس کنند و درهاي آنرا به روي همه مردم بدون تفاوت بگشايند، اما بعضي از بيماران از اين مکان استفاده کنند و بعضي نکنند. آيا اين در عمومي بودن آن تأثير منفي دارد؟ به تعبير ديگر ، رحمت بودن وجود پيامبر براي همه جهانيان جنبه مقتضي و فاعليت فاعل دارد.
رسول اعظم؛ مظهر رحمت و رأفت الهي
رحمت و رأفت پيامبر اعظم تجلي رحمت و رأفت بيکران الهي است هر آنچه که از رحمت نبوي در دنيا و آخرت نصيب افراد ميشود پرتوي از رحمت الهي است همه احکام حتي جهاد و حدود و قصاص و ساير کيفر و قوانين جزائي اسلام نيز براي جامعه بشري رحمت است و اگر رحمانيت خداوند اشاره به لطف عام خداوند دارد که هم دوست و دشمن ، مومن و کافر را شامل ميشود، پيامبر اعظم هم که در قرآن بعنوان رحمت براي عالمين معرفي شده هم براي مومن وهم غير مومن رحمت است. از آيات مختلف قرآن به خوبي استفاده مي شود که نبوت ، رحمت و لطف خدا بر جهان بشريت است و براستي چنين است. اگر انبيا نبودند انسانها راه آخرت و دنيا را گم مي کردند، لذا پيامبر اعظم هم مايه رحمت براي انسان هست . « وَ ما ارسلناکَ الا رحمه للعالمين » و هم موجب رأفت . لذا در اوصاف پيامبر اعظم فرمود : « و بالمؤمنين رئوف رحيم »32 رسولي آمده که به مؤمنان رئوف و مهربان است .
قابل توجه اينکه در قرآن کريم هم رحمت بر پيامبر اطلاق شد و هم رحيم بودن يعني پيامبر اعظم هم براي همه مردم اعم از کافر و مومن رحمت عامه است و هم براي مومنين رحمت خاصه و اگر رحمانيت خداوند اشاره به لطف عام خدا دارد که حتي کافر و دشمنان دين را شامل مي شود يعني شما چگونه به خدايي که همه افراد حتي دشمنان و کفار را مشمول لطف و رحمت قرار مي دهد ايمان نمي آوريد. اين نهايت ناداني شماست . پيامبر اعظم هم که رحمت عامه براي جهانيان معرفي شده است معنايش اين است. چگونه رسولي که براي همه جهانيان حتي دشمنان و کفار رحمت است به او ايمان نمي آوريد. اين نهايت بي خردي شماست.
در سيره پيامبر رحمت نقل شده تا آنجا كه ممکن بود سائل را رد نمي کرد، حتي روزي زني فرزند خود را نزد پيامبر فرستاد و گفت به حضرت بگو پيراهن خود را به ما لطف نمايد. فرزندش خدمت حضرت رسيد و تقاضاي پيراهن نمود. پيامبر رحمت هم پيراهن خود را به او داد. آيه نازل شد« ولا تبسطها کل البسط »33 هر چه داري در راه خدا انفاق مکن .
در حق اسرا و بردگان فوق العاده سفارش مي فرمود : حتي با زن اسير ازدواج کرد همينکه شنيد زني را در جبهه اسير کرده اند و بعد از اسارت او را از کنار جنازه همسرش عبور داده اند تا دل آن زن را بسوزانند به شدت ناراحت شد و به اين عمل شديداً اعتراض نمود . هنگامي که سوار بر مركب بود اجازه نمي داد کسي همراه او راه برود بلکه او را سوار مي کرد . در غم و شادي همراه مردم بود لذا به تشيع جنازه آنها مي رفت و در دورترين نقطه شهر مدينه به عيادت مريض مي رفت .
يشيع الجنائز و يعود المرضي في اقصي المدينه34
علي (ع) فرمود : هر گاه کسي از برادران ديني را سه روز نمي ديد سراغ او را مي گرفت و اگر در سفر بود برايش دعا مي کرد و اگر -بيمار بود به عيادتش مي رفت . 35
همواره مي فرمود هر که رحم نکند به او رحم نمي شود « من لا يرحم وَلا يرحَم »36
حضرت زهرا (س) دختر رحمه للعالمين هم در لحظه افطاري غذاي مورد نياز خود را به فقير و مستمندان اعطا نمودند .
« وَ يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيماً و اسيرا »37
آنها بخاطر حب به خدا به فقير و اسير و يتيم طعام مي دهند .
علي(ع) هم در بستر شهادت سفارش قاتل خود را به فرزند ش امام حسن مجتبي(ع) مي کند و ميفرمايد: اطعموه و اسقوه و احسنوا اسارته38 . او را غذا و نوشيدني بدهيد و در حال اسارت با او خوش رفتاري کنيد.
پيامبر رحمت؛ مانع عذاب الهي
« وَما کان الله ليعذبهُم وَ أَنتَ فيهم »39
هيچگاه خداوند آنها را عذاب نمي کند ماداميکه تو در ميان آنها هستي . وجود با برکت آن حضرت مانع از عذاب الهي بر گنهکاران و کفار است . در منابع شيعه و اهل تسنن از امير المومنين (ع) روايت شده که آن حضرت فرمود : « کان في الارض امانان من عذاب اهله وَ قَد رَفَعَ اَحَدهما فَدونکم الا خره فتمسکوا به وَ قراء هذه الايه » . 40 در روي زمين دو وسيله امان از عذاب الهي است؛ يکي وجود با برکت رسول خدا که از دنيا رحلت کردند و ديگري استغفار است که به آن تمسک بجوييد سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند : « وَما کان الله ليعذبهُم وَ أَنتَ فيهم » اينکه وجود نازنين آن حضرت مانع از عذاب الهي است از مشخصات پيامبر اعظم است چونکه با وجود ديگر انبيا ، امت آنها مورد عذاب الهي واقع شده اند . از ديگر ويژگي پيامبر رحمت اين است که هيچگاه کسي را نفرين نکرد و در هيچ حال از درگاه خداوند عذاب کسي را درخواست نکرد اما حضرت نوح عرضه داشت : « ربِّ لا تذرني علي الارض من الکافرين دياراً 41پروردگارا کافران را هلاک کن و از آنها کسي بر روي زمين باقي مگذار . و در جايي ديگر عرضه داشت « ولا تَز ِدِ الظّالمينَ اِ لَّا تَبارَا.» ستمکاران جز بر هلاک و عذابشان ميفزاي . 42
اما از پيامبر اعظم درخواست مي کردند که در حق مشرکين نفرين کند مي فرمود : من براي رحمت آمده ام نه لعنت43 بلکه در حق آنها و براي هدايت آنها دعا مي کرد . همچنانکه پيامبر رحمت در فتح مکه وقتي وارد شهر شد با کفار و مشرکين که از هرگونه اهانت و جسارت و غارت و تجاوز بر پيامبر و ياران او کوتاهي نکردند و انتظار مجازات را داشتند اما همه را مو رد عفو و بخشش قرار داد فرمود : « اليوم يوم المرحمه » امروز روز رحمت و مهرورزي است . « اذهبوا انتم الطلقا » برويد امروز همه شما آزاد هستيد . 44
پيامبر رحمت حتي در لحظه مرگ دلواپس عذاب امت گناهکار خود در قيامت بود هنگامي که ملک الموت براي قبض روح آمد پيامبر فرمود صبر کن برادرم جبرئيل بيايد بعد از مدتي که جبرئيل آمد فرمود چرا دير آمدي؟ جبرئيل عرض کرد يا رسول الله مشغول تزئين بهشت بوديم فرمود : اينها دلم را خوش نمي کند بگو با امت من چه خواهد شد جبرئيل رفت و برگشت و عرضه داشت خداوند سلام مي رساند و مي فرمايد آنقدر از امت خود در روز قيامت شفاعت کن تا خودت راضي شوي . 45
علي(ع) نقل کردکه رسول خدا فرمود :در روز قيامت در موقف شفاعت مي ايستم و آنقدر گنهکاران را شفاعت ميکنم كه خداوند مي فرمايد : ارضيت يا محمد آيا راضي شدي من عرض مي کنم رضيتُ رضيتُ راضي شدم راضي شدم46 . در روز قيامت همه انبيا و مردم مي گويند وَ انفُسَاه اما پيامبر رحمت مي فرمايد اُمتي امتي .
عفو وگذشت در سيره پيامبر اعظم
پيامبر رحمت نسبت به مردم با بزرگواري رفتار مي کرد بد رفتاري و بي حرمتي به خود را ناديده مي گرفت و از خطاي ديگران براحتي مي گذشت. کينه کسي را در دل نگه نمي داشت، در صدد انتقام بر نمي آمد. روح نيرومندش که در سطح بالاتر از انفعالات نفساني و عقده هاي روحي قرار داشت عفو و بخشايش را بر انتقام ترجيح مي داد .
حضرت امير (ع) فرمود : « کان رسول الله اجودالناس کفاً و اکرمهم عشره»47
رسول خدا از همه بخشنده تر و از همه مردم در معاشرت بزرگوارتر بود .
«يقبل معذره المعتذر اليه »48
عذر خواهي کسي را که ازاو معذرت مي طلبيد قبول مي فرمود .
هرگز بدي را با بدي پاسخ نمي گفت بلکه از بديها و سيئه مردم بهراحتي درميگذشت .
« ولا يجزي السيئه بالسيئه ولکن يعفو و يصفح »49
در برابر جفا و تندي ديگران با بزرگواري برخورد مي کرد
«يصبر للغريب علي الجفوه في منطقه و مساکنه »50
در مقابل تندي نه تنها با او برخورد نمي کرد و مقابله به مثل نمي نمود بلکه دستور مي داد که چيزي به او عطا نمايند .
در جنگ احد با آن همه وحشي گري و اهانتي که به جنازه عموي ارجمندش حضرت حمزه سيدالشهداء روا داشته اند دست به عمل متقابل با کشتگان قريش نزد و در فتح مکه وقتي که به ابوسفيان و هند و سران قريش دست يافت در مقام انتقام برنيامد حتي ابو قتاده انصاري که مي خواست زبان به دشنام آنان بگشايد از بد گويي منع کرد. بلکه در روز فتح مکه اعلام فرمود : « اليوم يوم المرحمه » امروز روز رحمت و مهرباني است . «اذهبواانتم الطلقا » برويد همگي آزاديد . 51
پس از فتح خيبر جمعي از يهوديان که تسليم شده بودند و غذاي مسموم براي حضرت فرستاده بودند ، اما حضرت آنان را به حال خودشان رها کرد . زن يهودي وقتي که خواست در کام آن حضرت زهر بريزد او را نيز عفو کرد . در مراجعت از غزوه تبوک جمعي از منافقان در سوء قصدي که به جان حضرت کردند و خواستند مرکبش را رم بدهند تا در پرتگاه سقوط کند با اين که پيامبر آنان را شناخت با همه اصرار يارانش اسم آنان را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر فرمود . 52
با عبدالله بن اُبي سر دسته منافقان که کارشکني زياد مي کرد و شايعه سازي بر عليه پيامبر مي کرد ياران پيامبر بارها از آن حضرت خواستند که او را به سزاي اعمالش برسانند اما حضرت اجازه نمي داد بلکه در حال بيماري به عيادت او رفت . 53
به پيامبر عرض کردند درباره مشرکين نفرين کن فرمود ، نه من براي لعنت نيامدم بلکه براي رحمت فرستاده شده ام .گاهي بعضي از ياران عرض مي کردندکه به دشمنان نفرين کند اماحضرت نه تنهانفرين نمي کرد بلکه در حق آنها دعا مي کرد و مي فرمود خداوندا اين مردم را هدايت فرما . لذا فرمود «ارحموا من في الارض يرحمکم من في السما»54 به انسانهاي روي زمين رحم کنيد تا به آنها که درآسمان هستند به شما رحم کنند.
خداوند متعال نيز به پيامبر اعظم فرمود : « فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم »55 در پرتو رحمت خدا با خلق خدا نرم و مهربان شدي و اگر سخت دل بودي مردم از گرد تو متفرق مي شدند، پس چون امت بدکنند از آنان در گذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش کن.
دلسوزي و مهرباني در سيره پيامبر اعظم
دلسوزي و مهرباني در سيره پيامبر اعظم كاملاً مشهود بود و خداوند رسول اعظمش را در قرآن اين گونه توصيف مي نمايد . «حريص عليكم لعلك باخع نفسك الا يكون مؤمنين »56 ؛ اي رسول ما، گويي مي خواهي جان خود را به خاطر اينكه آنها ايمان نمي آورند از شدت اندوه بر باد دهي . باخع به معني هلاك كردن خويش از شدت غم واندوه است و اين تعبير نشان مي دهدكه پيامبر اعظم تا چه اندازه نسبت به مردم دلسوز و مهربان بود.
در آغاز سوره طه فرمود : « طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقي »57
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خودت را به زحمت بيفكني .
بخاطر شدت علاقه اي كه به هدايت مردم داشت بقدري دلسوزي داشت ، كه اين آيه نازل شد: ما تورا نفرستاديم كه خودت را به درد سر بياندازي .
روزي پيامبر اكرم (ص) دوازده درهم به علي (ع) داد و فرمود : براي من لباس بخر. حضرت به بازار رفت و لباسي براي پيامبر تهيه نمود. پيامبر فرمود لباس ارزانتر و سادهتر بهتر بود ، اگر فروشنده حاضراست لباس را برگردان . علي (ع) لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و به خدمت پيامبر برگشت رسول خدا با علي (ع) بسوي بازار حرکت كردند در راه كنيزي را ديدند كه گريه مي كند از حالش جويا شدند عرض كرد چهار درهم پول براي خريد جنس به من دادند ولي آن را گم كردم و اكنون مي ترسم به خانه برگردم. پيامبر رحمت چهار درهم به او داد وآنگاه به بازار رفتند و پيراهني به قيمت چهار درهم خريدند. در راه بازگشت برهنه اي را ديدند لباس را به او بخشيدند و دوباره به بازار رفتند و پيراهن ديگري خريدند هنگام بازگشت به خانه دوباره آن كنيز را ديدند كه ناراحت است علت را پرسيدند . گفت : چون برگشتنم به خانه طول كشيده مي ترسم مـرا تـوبيخ كنند پيـامبر اعظم همراه كنيز به منزل صاحبش رفت ، صاحب خانه به احترام پيامبر كنيز را بخشيد و او را آزاد نمود . رسول اكرم فرمود چه دوازده درهم با بركتي كه دو برهنه را پوشاند و يك نفر را آزاد كرد . 58
رفق و مدارا در سيره پيامبر رحمت
رفق و مدارا و ملايمت همواره در رفتار و سيره اجتماعي آن حضرت كاملاً مشهود بود و يكي از شئون رحمه للعالمين است. چونكه خداوند متعال در قرآن كريم نرم خويي و مداراي پيامبر را رحمت الهي قلمداد نمود و با عظمت از آن ياد فرمود .
« فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظاً غليظ القلب لا نفضوا من حولك »59
در پرتو رحمت الهي در برابر آنان نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند .
مرحوم نراقي در معناي رفق فرمود : مدارا ، ملايمت و خوش برخوردي با مردم و تحمل ناگواري و آزارهاست . 60 و به تعبير غزالي : نرم خويي ويژگي پسنديده الهي است كه صفت مقابل آن درشتي و تندي است كه درشتي در اثر خشم ولي نرم خويي نتيجه اخلاق نيكو و سلامت روح است . 61 واژه كوتاه مدارا بسياري از فضيلت ها را ( از قبيل انسان دوستي ، فرو بردن خشم ، دوري ازكينه توزي برد باري و خويشتن داري ، پرهيز از جفا و ستم ، مقابله به نيكي با آنكه بدي كرد ، دوري از خشونت و سخت گيري ، آسان گيري بر مردم و جذب ديگران ) در درون خود جاي داده است . لذا خداوند درقرآن با عظمت از آن ياد فرمود و نشانه رحمت خودش قلمداد نمود . «فبما رحمه من الله لنت لهم » در پرتو رحمت الهي نرم ومهربان شدي .
امام صادق (ع) از پيامبر نقل کرد : « امرني ربي بمداراه الناس کما امرني بأداء الفرائض»62 خداوند به من دستور داد به مدارا کردن با مردم همانطوري که به انجام واجبات دستور داد .
پيامبر اعظم فرمود : « ثلاث من لم يکن فيه لم يتم له عمل ، ورع يحجزه عن معاصي الله و خُلق يواري به الناس و حلم يردّ به جهل الجاهل ».63
سه چيز است اگر در کسي نباشد كارش به پايان نمي رسد؛ ورع و پارسايي که او را از گناهان باز دارد. خُلق و خوئي که بدان با مردم مدارا کند، بردباري و حلمي که بدان جهل و جاهل را دفع کند .
رسول اعظم هنگام سفر تبليغي معاذ به يمن سفارش فرمود : «عليک بالرفق والعفو»64 . با مردم مدارا کن و بدي هاي آنان را ببخش.
يکي از مصاديق رفق و مدارا مراعات حال ديگران است لذا خود پيامبر اعظم در نماز و خطبه مراعات اضعف المومنين را ميکرد: «کان اخف الناس من تمام واقصر الناس خطبه .» نمازش را از همه سبکتر و خطبه اش را از همه کوتاهتر مي کرد . حضرت امير (ع) در سفر تبليغي اش به يمن از پيامبر رحمت سوال کرد چگونه با مردم نماز بخوانم . فرمود : در حد ناتوان ترين آنها و خود حضرت علي به مالک اشتر سفارش فرمود : در نماز جماعت با مردم مدارا کن و با طولاني کردن نماز مردم را پراکنده مساز . 65
نرمش و مداراي پيامبر در پيشرفت اسلام نقش بسزائي داشت لذا خداوند به او فرمود اگر نرم و مهربان نبودي مردم از اطراف تو پراکنده مي شدند همچنانکه برخورد کريمانه حضرت در فتح مکه با کساني که سالها با او دشمني کرده بودند در آن روز اعلام فرمود اليوم يوم المرحمه ، توفاني در دلها ايجاد کرد که به فرموده قرآن يدخلون في دين الله افواجا ، فوج فوج مسلمان شدند.
ارتباط عاطفي و کريمانه پيامبر اعظم(ص)
يکي ديگر از سيره اجتماعي رسول اعظم برقراري ارتباط کريمانه با مردم است .
خداوند متعال در قرآن کريم به پيامبرش فرمان مي دهد « واخفظ جناحک لمن اتبعک من المومنين »66 پرو بال مرحمت بر پيروان با ايمانت با تواضع بگستران .
اين تعبير کنايه از برخورد توأم با محبت و ملاطفت با مردم است همانگونه که پرندگان هنگامي که مي خواهند به جوجه هاي خود اظهار محبت کنند آنان را زير بال و پر مي گيرند .
در سيره پيامبر اکرم نقل شده است « کان رسول الله بهم رحيما و عليهم عطوفا »67 لذا پيامبر رحمت اگر کسي به مسجد نمي آمد احوال آنان را مي پرسيد و اگر مريض مي شد به عيادت آنان مي رفت و اگر مشکلي برايش پيش مي آمد در صددرفع آن اقدام مي نمود .
« کان رسول الله يتعاهد الانصار و يعود هم و يسأل عنهم » 68
حضرت ابراهيم هم در برخورد با عموي بت پرست خود از واژه عاطفي پدرم استفاده نمود و با لحن ملايمي فرمود : « سلام عليک ساستغفرلک ربي انه کان بي حفيا »69 سلام بر تو ، من از خدا براي تو آمرزش مي طلبم که خداي من بسيار در حق من مهربانست .
حضرت علي (ع) درباره سيره پيامبر مي فرمايد : « اذا تفقد الرجل من اخوانه ثلاثه ايام سأل عنه فان کان غائباً دعاله و ان کان شاهداً زاره و ان کان مريضاً عاده »70
هر کسي از برادران ديني اش را سه روز نمي يافت سراغ او را مي گرفت اگر غائب و در سفر بود برايش دعا مي کرد و اگر شاهد و حاضر در شهر بود به ديدارش مي شتافت و اگر بيمار بود به عيادتش مي رفت .
نتيجهگيري
صفت رحمانيت خداوند اشاره به رحمت عامه كه شامل دوست و دشمن و مؤمن و كافر مي شود و صفت رحيم اشاره به رحمت خاصه ويژه مؤمنين دارد و در قرآن هر دو صفت براي پيامبر اعظم ذكر شده است. براساس آيات قرآن رحمت الهي مفهوم وسيعي دارد « رحمتي وسعت كلُّ شيءٍ » و خداوند آنرا بر خودش واجب كرده است : « كتب ربكم علي نفسه الرحمه » در قرآن براي رحمت عامه مصاديق متعددي ذكر شده است خداوند رب العالمين پيامبر اعظم را بعنوان رحمه للعالمين معرفي نمود: « و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين » كه پيامبر اعظم براي همه انسانها در همه اعصار تا پايان جهان نه تنها براي پيروان خود بلكه براي همه انسانها رحمت است و اين رحمت حتي شامل ملائكه مقرب الهي هم ميشود وتا ماداميكه پيامبر رحمت زنده بود خداوند كسي را عذاب نكرد . « و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم »
رسول اعظم دردنيا و آخرت مظهر رحمت و رأفت الهي است و در سيره و رفتار آن حضرت رحمت و رأفت ،دلسوزي، مهرباني ،عفو وگذشت و رفق و مدارا و برخورد كريمانه با دوست و دشمن كاملاً مشهود بود. با توجه به اينكه رسول اعظم بعنوان الگو و اسوه معرفي شد « لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه » همه امت اسلامي بايد سيره و رفتار آن حضرت را الگو و سرمشق خود قرار دهند. اين درسي به همه انسان ها است كه در زندگيشان خود را به اين اخلاق الهي و سيره نبوي متخلق كنند و بامردم برخورد كريمانه و محبت آميز داشته باشند و از كينهورزي و دشمني و تهمت و غيبت ، دوري ورزند و همواره براساس آيه قرآن « تواصوا بالمرحمه » همديگر را به اين سيره نبوي سفارش و توصيه نمايند.
منابع و مآخذ
1- قرآن كريم
2- نهج البلاغه
3- صحيفه سجاديه
4- مفاتيح الجنان
5- تفسير مجمع البيان - ابو علي طبرسي - مكتبه آيت الله مرعشي نجفي- قم
6- تفسير الميزان - سيد محمد حسين طباطبايي - منشورات جامعه مدرسين -قم
7- تفسير نمونه - ناصر مكارم شيرازي- دارالكتب الاسلاميه - تهران
8- تفسير درالمنثور - جلال الدين سيوطي - دارالكفر - بيروت
9- اصول كافي - محمد كليني - دارالكتب الاسلاميه - تهران 1365هـ. ش
10- بحار الانوار - محمد باقر مجلسي - موسسه الوفا - بيروت - 1404 هـ . ق
11- مستدرك الوسائل - ميرزا حسين نوري - موسسه آل البيت - بيروت - اول -1408هـ. ق
12- سفينه البحار - شيخ عباس قمي - انتشارات فراهاني - تهران
13- تحف العقول - ابن شعبه - داراحياء التراث العربي - بيروت- پنجم
14- جامع السعادات - محمد مهدي نراقي - مطبعه النجف - نجف - سوم - 1383
15- سنن النبي (ص) - محمد حسين طباطبايي - انتشارات همگرا -قم
16- تاريخ طبري - ابن جرير طبري - موسسه عزالدين - بيروت -1407ق
17- ميزان الحكمه - محمد مهدي ري شهري - دارالحديث - تهران - اول -1377ش
18- قطره اي ازدرياي فضائل اهل بيت - احمد مستنبط- نشر حاذق - قم - سوم 1384ش
19- مكارم الاخلاق - رضي الدين الطبرسي - موسسه انتشارات فراهاني - تهران - 1381 ش
20- سيره پيامبر اكرم - محسن قرائتي - مركز فرهنگي درسهايي از قرآن - تهران - سوم - 1385ش
21- سيره نبوي - ابوالحسن مطلبي - انتشارات كليدر - تهران - اول - 1380ش
فهرست
ا- نجم 14
2-نجم 9
3- قلم 4
4- سفينهالبحار ج 2
5- احزاب 21
6- نحل 36
7- فاطر 24
8- مومنون 44
9- نحل36
10- بحارالانوار ج 11ص 32
11- بحارالانوار ج 11ص 28
12- بقره 253
13- احقاف 35
14- شوري 13
15- احزاب 7
16- اصول كافي طبقات انبيا و الرسول
17- درالمنثور ج 6 ص 45
18- مفاتيحالجنان
19- قطره از درياي فضايل اهل بيت ج 2 ص345
20- مفاتيح الجنان
21- الميزان ج13 ص 5
22- صحيفه سجاديه دعاي دوم
23- احزاب 43
24- الميزان ج1 ص 23
25- اعراف 156
26- انعام 54
27 - انبياء 107
28- انبياء 105 و 106
29- انبياء 107
30- مجمع البيان ذيل آيه
31- سيره نبوي ج 3 ص 75
32 - توبه 128
33 - اسراء 29
34 - بحارالانوار ج 16 ص 228
35 - مكارم الاخلاق ص 17
36- سنن النبي ص 45
37- انسان 8
38- ميزان الحکمه
39 - انفال 33
40 - نهج البلاغه حكمت 88
41- نوح 26
42- نوح 28
43- سيره نبوي ص 132
44- تفسير نمونه ج 10 ص 66
45- سيره نبوي ص 132
46 - تفسير نمونه ج 27 ص 99
47- مكارم الخلاق ص 17
48 - سنن النبي ص 75
49 - سنن النبي ص 75
50- مكارم الخلاق ص 67
51- تاريخ طبري ج 3 ص 56
52- سيره نبوي ص 127
53- سيره نبوي ص 127
54- مستدرك الوسائل ج 9 ص 159
55- آل عمران 159
56- شعرا 3
57- طه2
58- بحار الانوار ج16 ص215
59 - آل عمران 159
60 - جامع السادات ج1 ص 340
61 - احياء علوم دين ص184
62 - اصول کافي ج 2 ص 117
63 - اصول کافي ج 3 ص 181
64 - تحف العقول ص26
65 - نهج البلاغه نامه 53
66 - شعرا 215
67 - بحار الانوار ج 82 ص321
68 - بحارالانوار ج82 ص 118
69 - مريم 47
70 - مکارم الاخلاق ص17
روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم……………
روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در نخلستاني نشسته بودند و
حضرت علي (ع) نيز در خدمت ايشان حضور داشتند. ناگاه زنبور عسلي نزد آن
حضرت آمد و شروع به چرخش دور پيامبر اكرم (ص) نمود.
در اين حال حضرت رسول به مولاي متقيان فرمودند: يا علي ، اين زنبور قصد
دارد ما را ضيافت دهد ، و مي گويد كه مقداري عسل در فلان محل قرار داده ام،
اميرالمؤمنين علي (ع) را بفرستيد ، تا آن را بياورد. لذا حضرت علي (ع) رفتند
و آن عسل را يافته و در مجلس حاضر نمودند.
رسول خدا از زنبور پرسيدند: غذاي شما كه شكوفه تلخ است ، به چه سبب آن
شكوفه به عسل شيرين مبدل مي شود؟ زنبور عرض كرد: يا رسول الله، اين
شيريني از بركت وجود شماست، چون هروقت كه مقداري شكوفه برميداريم،
بلافاصله الهام مي شود كه سه نوبت برشما صلوات بفرستيم وازبركت فرستادن
صلوات ، شكوفه تلخ به عسل شيرين مبدل مي شود.
منبع: خزينة الجواهر ص 586/ لمعات الانوار، ص 53
يک روز که پيغمبـر در گـرمي تابـسـتـان
هــمـراه عـلـي مـي رفت در سـايـه نـخلـستان
ديـدنـد کـه زنـبـوري از لانـه خود زد پر
آهـسـتـه فـرود آمـد بـر دامـن پــيــغـمـبـر
بوسيد عـبـايــش را دور قــدمـش پــر زد
بــر خــاک کــف پـايـش صد بوسه ديگر زد
پـيـغـمـبـر از او پرسيـد آهـسته بگو جانم
طـعـم عـسـلت از چيست هر چند که مي دانم
زنبور جـوابـش داد تـا نـام تـورا گــويـم
گــل مي کـنـد از نامـت صد غنچه به کندويم
تا نام تو را هرشب چو گـل به بـغـل دارم
هر صبح که برخـيـزم در سـيـنـه عــســل دارم
از قند و شکر بهتر بهتر ز نـبات است اين
طعم عسل از من نيست طعم صلوات است اين
امام زمان فرمود:
من تضمین میکنم که هر یک از شیعیان تقوا پیشه کند از فتنه ها وظلمت های گمراهی در امان باشد .
در برآوردن حوایج مردم بکوش که در این راه ما تورا یاری میدهیم.
از راه راست منحرف نشوید ومقصد وجهت گیری خودتان را از طریق دوستی ما اهل بیت
به سوی سنت وسیره روشن قراردهید .
برای تقرب به من اخلاص در عمل داشته باش .
شیعیان ما وقتی به فرجام نیک دست می یابند که از گناهانی که خداوند نهی کرده است به طور کامل دوری کنند .
برای شکست دادن شیطان وبه خاک مالیدن بینی او هیچ چیز بهتر از نماز نیست .
السلام علیک یا رسول الله (ص)
خوشبخت کسی است که عشق احمد دارد در قلب ورخش نور محمد دارد
هر کس بفرستد به محمد صلوات در آخرتش ثواب بی حدداردصلوات
نهم دی عمق فتنه 88
تاریخ همواره گویای حوادث عبرت آموز است ودرعین حال برخی حوادث به دلیل اهمیت وتاثیررآن ها تاریخ ساز وبرای آیندگان درس آموز ونهم دی 88 ازجمله حوادث عظیم تاریخ سازاست .
9دی گویای عمق فاجعه فتنه ای است که دربسترناهنجاری های انتخابات 88 اتفاق افتاد ومی رفت که بیان ارزش های دینی وقرآنی را ازصفحه جغرافیای مردم متدین وانقلابی ایران اسلامی برچیند.
واقعیت این است که حادثه 9دی مرکزثقل تمام نقشه های شوم فتنه گران 88 بود ونشان داد انتخابات ریاست جمهوری بهانه ای برای عمق استراتژیک دشمنی با اسلام ناب محمدی است.
واقعیت دیگراین که تمرکز دشمنان و مخالفان انقلاب اسلامی ونظام جمهوری اسلامی همان صف دشمنان اسلام ناب محمدی است وازاین جهت است که همراهان وحامیان فتنه 88 که عملا عاملان وپدیدآورندگان راشامل می شود تا قیام قیامت درپیشگاه خداوند متعال وهمه امامان وصالحان وشهدا وملت های مسلمان مسئول خواهد بود.واین همان مضمون زیارت عاشوراست که لعن ونفرین خداوندرا نه تنها سزاوار ظلم کنندگان به اباعبداله الحسین علیه السلام وخاندانش می داند بلکه سزاوارهمراهان وراضی شوندگان آن می داند.
9دی محصول تبانی همه کسانی بود که پرچم سرخ حسین (ع) رادرهمیشگی تاریخ مانع توسعه طلبی وفرصت طلبی خود می دانند.
اشتباه نشود 9دی وفتنه 88 صرفا نتیجه ومحصول رودرویی ووزن کشی دوجناج احمدینژاد وموسوی نبودبلکه برنامه ریزی ازپیش تعین شده برمبنای راهبرد اسلام ستیزی ونفوذ دشمن بود پس بدون تعارف باید پذیرفت نه تنهاهمه کسانی که عامل مستقیم وغیرمستقیم فتنه 88 بودند بلکه ساکتین وآنانی که دل وفکرشان با جریان فتنه بود درحادثه 9 دی شریک ومواخذه خواهند بود ازاین رو مادامی که درپیشگاه خداوند وملت شریف ومسلمان توبه نکرده درصف ظالمان وستمگران خواهند بود و درهیچ سمت ومسئولیت نظام مقدس اسلامی جایگاهی نداشته ونخواهند داشت بلکه در صورت غفلت حضور آنان باید منتظر هجمه عمیق تر بر پیکر اسلام ناب محمدی وبستر سازی لشکر کشی اسلام ستیزان بود.
9 دی 88 چشمه ای از غیرت ایرانیان بود!
در فتنه 88 نقشه دشمنان این مرز بوم بود که می خواستند غیرت ایرانی را محک بزنند زیرا دشمنان چشم دیدن غیرت ایرانی را ندارد . دشمنان از غیرت مردم این کشور دل پری دارند زیرا از توسط غیرت مردمان این کشور تمام نقشه هایشان بر ملا رفت.
الحمد الله در روز 9 دی ماه سال 88 ملت غیور با حضور در راهپیمایی عظیم 9 دی نه تنها سیلی محکمی به دشمنان زدند بلکه این را عنوان کردن چیزی که از ایران و ملت ایران جدا شدنی نیست غیرت است .
بازی کردن با غیرت ایرانی اشتباه محض است. ما غیرت را از واقعه ی کربلا یاد گرفتیم و در 8 سال دفاع مقدس به نمایش کشیدیم و در 9 دی 88 چشمه ای از آن را نشان دادیم و در برابر فتنه های دیگر و بی حرمتی های دیگر خاطرات غیرتمان را برایشان فتنه 88 را سبز پوش کردن و سیدی را دلیل سبزی دانستن ولی حرمت سید و سالار شهیدان (ع) در روز عاشورا را نگه نداشتند و بعد مردم بی گناه و چند تن از پرسنل اورژانس ها و … را تا سر حد کتک زدن و شهید کردند و یادی از آن ها نیست .
پدری را در برابر چشم کودکش ، مردی را جلوی چشمان همسرش زدند ، اما قتلی را که در همان روز خودشان در خیابان ها مرتکب شدند را گرامی می دارند و در کشور های غربی که کشدن کودکان برایشان اهمیت ندارد و تفریح است خیابانی را به اسم یکی از قربانیان می کنند . ما روی خون شهدا نیز غیرت داریم .
در حال حاضر نیز از اطراف بوی فتنه به مشام می رسد که یا به واسطه اسم امام (ع) و نام خویشاوندی ایشان یا به واسطه کنار زدن آرمان ها و راه امام (ره ) و رهبری قصد بر انجام آن دارند ولی این را بدانند که آنچه در 9 دی سال 88 دیدند فقط گرمایی از آتش درونمان بود و اگر حتی فتنه ای به ذهن کسی رسید آتش وجودمان مجالی به انجام دادن آن را نمی دهد.
ما بزرگشدگان و نمک پرودگان راه امام (ره) و رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای ( مد ظله العالی ) هستیم.
ریزشهای فتنه؛ چه باید کرد؟
در جریان فتنه خوارج، امام(ع) جدّ و جهد فراوانتری کردند تا از بدنه فریبخوردگان بکاهند، زیرا این غائله با صفین و حتی جمل تفاوتهایی داشت؛ اینجا و این بار، افرادی در مرز و در معرض سقوط و ریزش بودند که به گمان حق، راه باطل را رفته بودند و به قول امام(ع) «کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده همانند آن کس که طالب باطل بوده و آن را به دست آورده، نیست.
تکامل جریان حق و اهل حق، منوط به ابتلا و قبولی در امتحانات و فتن است؛ «آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند (عنکبوت، 2)» این سنتی الهی است «و برای سنّت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت! (احزاب، 62)» امتحان، رویش دارد، ریزش هم دارد؛ حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بعد از فتنه قتل عثمان و بیعت مردم با ایشان فرمودند: «سخت آزمايش مىشويد، چون دانهاى كه در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند به هم خواهيد ريخت، زير و رو خواهيد شد، تا آن كه پايين به بالا، و بالا به پايين رود… (نهج البلاغه، خطبه 16)»
این غربال و زیر و زبر شدن همان عبارة اُخرای «ریزشها و رویشها»ست؛ ریزش و رویش لازمه حرکتهای تکاملی است. تکلیف رویشها که معلوم است؛ در نظام ایمانی، رویشها (تابعین) با روی گشاده پذیرفته میشوند و از میان آنان نیز گاه مجاهدانی پولادین نظیر مالک اشتر، ابن عباس، محمّدبن ابیبکر و میثم تمّار برمیخیزند که بسیاری از سابقون و اولون (مهاجرین و انصار) را جا میگذارند؛ اما تکلیف ریزشها چیست؟ جبهه حق چگونه باید با ریزشهایش و مهمتر از آنان، با عناصر در مرز ریزش برخورد کند؟ آیا باید از سقوط برخی که هویت آنها تا دیروز با اسلام و انقلاب شناخته میشد، خوشحال بود؟ با عدهای دیگری که در مرز سقوط هستند، چه باید کرد؟ آیا این جواز وجود دارد که در مرز ماندگان را به پرتگاه هل داد؟
توجه به مشی امیرالمؤمنین علی(ع) در دو فتنه جمل و خوارج و همچنین مشی رهبر معظم انقلاب اسلامی در فتنه سال 88، میتواند پاسخ سؤالات فوق باشد. «دنیاخواهی، قدرت طلبی و وسوسه اطرافیان خنّاس»، سه ضلع مثلث فتنه جمل بود. امام(ع) برای نجات سران فتنه جمل که در مرز سقوط بودند و بنا داشتند جمعی از امت اسلامی را نیز به همراه خود ساقط کنند؛ تلاش فراوان کردند، بزرگانی از اصحاب خود نظیر صعصعة بن صوحان و ابن عباس را برای گفتوگو و موعظه نزد سران جمل فرستادند، اما آنها اعتنا نکردند (اخبار الطوال، ص 147) سران جمل بر حکومت اسلامی خروج کرده بودند؛ امام(ع) برای مقابله با باغیان، با لشکر خود وارد بصره شدند، اما حتی تا سه روز پس از ورود به بصره با ارسال پیامهای مکرر تلاش کردند آنان را از جنگ منصرف کندد (نساب الاشراف، ج 2، ص 269-267 )
در روز جنگ فرمودند هیچکس حق ندارد جنگ را شروع کند و حتی مجدداً ابن عباس را با قرآن به خیمه سران فتنه فرستادند (وقعة الجمل، ص) و سپس خود نیز در مقابل سپاه فتنه ایستادند و موعظه و خطبه تکاندهندهای ایراد کردند؛ اینها همه اما مانع از جنگ نشد؛ و پس از آنکه حجت تمام شد، امام(ع) بدون مجامله در مقابل فتنه ایستادند؛ جنگ با پیروزی سپاه امام(ع) پایان یافت اما امام(ع) از ریزش بزرگانی که سران فتنه بودند، خوشحال نبودند؛ امام(ع) بر جنازه طلحه گذشتند و فرمودند: «ابومحمد در اینجا غریب افتاده است؛ به خدا سوگند خوش نداشتم قریش در زیر نور ستارگان کشته افتاده باشند (نهجالبلاغه، کلام 209)
در جریان فتنه خوارج، امام(ع) جدّ و جهد فراوانتری کردند تا از بدنه فریبخوردگان بکاهند، زیرا این غائله با صفین و حتی جمل تفاوتهایی داشت؛ اینجا و این بار، افرادی در مرز و در معرض سقوط و ریزش بودند که به گمان حق، راه باطل را رفته بودند و به قول امام(ع) «کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده همانند آن کس که طالب باطل بوده و آن را به دست آورده، نیست (نهجالبلاغه خطبه 128)» فتنه خوارج سر در کاخ سبز معاویه داشت و سران واقعی فتنه در شام بودند، اگرچه بدنه جاهل و متعصّب از درک حقیقت عاجز بودند.
امام(ع) تا حدود یکسال پس از صفّین و غائله حکمیّت، ساختارشکنیهای گمراهان خوارج را تحمل فرمودند به امید آنکه از گستره ریزشها بکاهند؛ در آستانه جنگ نیز باز امام(ع) ابن عباس را مأمور به موعظه و نصیحت فرمودند و حتی خود به همراه 100 نفر از اصحاب به محل اجتماع خوارج در حروراء رفتند و آنان را موعظه کردند؛ اما جنایتهای خوارج که اوج گرفت و خبر قتل فجیع عبدالله بن خباب و همسرش و بیرون کشیدن و سر بریدن جنینی که در شکم داشت، و همچنین قتل سه زن دیگر به گوش حضرت رسید، دیگر تأمل نکردند؛ این علامت خروج مسلحانه علیه امت اسلامی بود؛ امام(ع) به مصاف لشکر جاهلان رفت اما در رزمگاه نیز از تلاش برای بازگرداندن جماعت فریبخورده فروگذار نکرد و بنا به اقوال مختلف بین 15 تا 24 روز پیوسته در پس هر نماز آنان را نصیحت کرد؛ نصایحی که البته مؤثر بود و جمع زیادی از بدنه فریبخورده را جدا کرد؛ امام(ع) تمام تلاش خود را کرد که از ریزشهای فتنه خوارج بکاهد و آنگاه که باقی مانده فریبخوردگان جنگ را آغاز کردند، امام(ع) به همراه لشگریانش در کمتر از یک روز فتنهگران را (بهجز 9 نفر که فرار کردند) از دم تیغ گذراند.
این خلاصهای از برخورد امیرالمومنین علی(ع) با دو فتنه عبرتآموز جمل و نهروان بود؛ این جهتگیری نشان میدهد که امام(ع) با دو سلاح صبر و بصر، در مقابل فتنهها تمام تلاش خود را میکنند که از ریزشها بکاهند و آنگاه که فتنه، شکل «بغی، براندازی، خروج و ترور» به خود میگیرد بدون مسامحه در مقابل آن میایستند و از حیثیت، موجودیت و امنیت امت و نظام اسلامی دفاع میکنند.
حال به یک نمونه نزدیک بازگردیم؛ در سال 88، عدهای با ایستادن غیرنجیبانه در مقابل قانون و با تهمت زدن به نظام اسلامی، کام ملت را تلخ کردند و با امیدوار کردن دشمن و ایجاد درگیری و خونریزی، کشور را تا لبه پرتگاه بردند؛ به نظر میرسد فتنه 88 در شباهت به فتنههای دوره امیرالمؤمنین(ع)، ترکیبی از دو فتنه جمل و خوارج باشد؛ در رأس این فتنه در داخل بعضاً کسانی دیده میشوند که جزء سابقهداران در انقلاب اسلامی هستند و در بدنه نیز گروهی هستند که به خیال حق و با مشتبه شدن امر بر آنان در فضای غبارآلود، راه باطل را میروند. رهبر انقلاب در مقابل این جریان چند لایه، همان پرچم صبر و بصر را بر دوش گرفتند: «بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهی خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جملهی امیرالمؤمنین را به نظرم در جنگ صفین در گفتارها بیان کردم که فرمود: الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر(نهجالبلاغه، خطبه 173) (رهبر معظم انقلاب اسلامی 5/5/88)»
راهبرد فرعی رهبر انقلاب در ذیل راهبرد کلان بصیرت نیز «جذب حداکثری و دفع حداقلی» بود؛ یعنی به رسمیت شناختن نظرات مخالف تا مرز معارضه با نظام؛ همان کاری که امیرالمؤمنین(ع) در فتنه جمل و نهروان کردند؛ «مخالفینی هستند، نظراتی دارند، نظرات خودشان را بیان میکنند؛ نظام برخورد نمیکند. بنای نظام در اینجا، جذب حداکثری و دفع حداقلی است… اگر کسی با مبانی نظام معارضه کند، با امنیت مردم مخالفت کند، نظام مجبور است در مقابل او بایستد. (رهبر معظم انقلاب اسلامی 20/6/88)» و در چند بیان دیگر در تکمیل چهارچوبهای این راهبرد مهم فرمودند: «…جذب حداکثری، دفع حداقلی. البته معیار و میزان، اصول و ارزشهاست. انسانها از لحاظ ایمان در یک حد نیستند. ما در بین خودمان آدمهائی داریم ضعیفالایمان، آدمهائی داریم که ایمانشان قویتر است.
باید راه بیائیم. نمیشود ضعیفالایمان را دفع کرد، نمیشود فقط به کسانی چشم دوخت که قویالایمانند؛ نه، ضعفا را هم باید در نظر داشت. کسانی که خودشان را قوی میدانند، آن کسانی را که ضعیف میدانند، ملاحظه کنند، مراعات کنند، دفع نکنند. آن کسانی که جزو مجموعه هستند، لیکن بر اثر اشتباه و غفلت کنار افتادند، جدا افتادند، اینها را به خود بیاورند؛ اینها را نصیحت کنند، دلالت کنند، راه را به آنها نشان بدهند، آنها را برگردانند.27/5/89» و «اینجوری نیست که شما بیائید افراد ضعافالایمان را از دائره خارج کنید، به بهانهی اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دائرهی خلّصین را توسعه بدهید؛ کاری کنید که افراد خالصی که میتوانند جامعهی شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند. 31/5/89)»
اکنون پاسخ به سؤالات ابتدای این نوشتار نسبتاً روشن است؛ نظام اسلامی از ریزشها استقبال نمیکند؛ حتی در مقابل، داروی صبوری و بصیرت را همچون طبیبی دوّار بهدست میگیرد و میکوشد تا حدّ ممکن با معجزه روشنگری از دامنه آسیبها و ریزشها بکاهد، با جذب حداکثری و دفع حداقلی بدنه فریبخورده را نجات دهد و دایرهی خلصّین را توسعه دهد، همچنین با یادآوری سوابق، سران و بدنه فتنه را تا حدّ امکان متنبّه سازد و از مسیر باطل بازگرداند و در نهایت در مقابل افراد و جریانهایی که آگاهانه و بدون قصد بازگشت، قصد هتک اعتبار نظام و امت اسلامی را دارند بدون تساهل بایستد؛ اگرچه همان ایستادن و مقابله نیز با حالتی پدرانه و از سر تأسف و دلسوزی است؛ آنچنان که امام(ع) در گذر از جنازه طلحه تأسف خوردند.
منبع: ویژه نامه 9 دی روزنامه جوان
در روز 9 دی 88 چه گذشت؟
از زمانی که جریان فتنه در روز قدس و ۱۳ آبان سال ۸۸ بر شعار “مرگ بر اسرائیل” و “مرگ بر آمریکا” ضربدر کشید و اقدام به سردادن شعارهای انحرافی کرد، تا هتک حرمت بزرگترین مقدسات مردم ایران خیلی طول نکشید. فتنه گران با هتاکی به امام راحل در ۱۶ آذر قلب ملت ایران را به درد آورد اما وقتی کار به جسارت به خیمه ابا عبدالله(ع) و هتاکی به روز مقدس عاشورا کشید، دیگر صبر ملت لبریز و شد آنچه شد.
به گزارش مشرق به نقل از جهان، با آغاز ماه محرم، در حالي که التهاب ناشي از اهانت به تصوير امام در مراسم ۱۶ آذر هواداران موسوي، هنوز فروکش نکرده بود، ماهوارهها و سايتهاي اينترنتي حامي موسوي تاسوعا و عاشورا را هدف جديد جريان سبز معرفي کردند. تبليغات گسترده در اين باره اما سبب نشد تا در تاسوعا جمعيتي بيش از ۵۰۰ نفر در خيابان انقلاب جمع شوند و شعارهاي انحرافي بدهند.
شعارها و…برخورد سنگين نيروي انتظامي با اين افراد در روز تاسوعا سبب شد تا برخي نهادهاي مسئول پيشبيني کنند، روز عاشورا مشکل حاد امنيتي وجود نخواهد داشت. از سوي ديگر برگزاري مراسم روز عاشورا در تکيه ها، حسينيهها و مساجد سبب شد تا از ساعات اوليه صبح روز ۴ دي ماه ۱۳۸۸، جماعت طرفداران موسوي در خيابانهاي مرکزي تهران، دست به اغتشاش و حرمت شکني بزنند.
اين افراد كه به صورت سازماندهي شده بدون حمل هرگونه ادوات مخصوص عزاداران و دستهجات عزاداري، نمادهاي سبز را حمل ميكردند، به صورت سازماندهي شده از خيابانهاي اسكندري به سوي تقاطع خيابان توحيد، ميدان فردوسي به سمت ميدان انقلاب، ميدان امام حسين(ع)، پل چوبي، خيابان حافظ به سمت چهارراه كالج و چهارراه وليعصر حركت كردند و با اخلال در عبور و مرور عزاداران و مردمي كه در تردد به سمت مجالس عزاداري بودند، شعارهاي انحرافي سردادند.
طرفداران موسوي شعارهاي «مرگ بر ديكتاتور» و «يا حسين ميرحسين» و «مرگ بر اصل ولايت فقيه» را در حالي كه دستهاي خود را بالاي سر گرفته و سوت و کف ميزدند، تكرار ميكردند. اين افراد كه به چوب، چماق و سنگ مسلح بودند، پس از هر درگيري با نيروهاي انتظامي و متفرق شدن، به خيابانهاي فرعي هجوم ميآوردند و به تخريب اموال عمومي بويژه شكستن شيشهها ميپرداختند.
آشوبگران در تقاطع اسكندري- آزادي با كندن ميلههاي خطوط ويژه اتوبوسهاي تندرو و قرار دادن آنها در وسط خيابان تلاش كردند تردد مردم را مختل كنند. اين افراد هر خودرويي را كه گمان ميكردند ارتباطي با نيروهاي انتظامي و يا مردم مسلمان و عزادار دارد، با سنگ مورد حمله قرار ميدادند.
اغتشاشگران در تقاطع كريمخان- حافظ ۲ خودروي پليس را آتش زدند. اين افراد همچنين در مسيرهاي اصلي مانند خيابان انقلاب و خيابان کريمخان اقدام به آتش زدن سطلهاي زباله و قرار دادن آنها در وسط خيابان كردند، به طوري كه دود ناشي از اين اقدام برخي خيابانها را فراگرفت.
در ميدان ولي عصر نيز اغتشاشگران با آتش زدن کيوسک نيروي انتظامي و يک خودروي پليس به پايکوبي مشغول شدند. در حاشيه ميدان وليعصر(عج) تهران پرچمهاي مقدس يا زهرا(س) و يا حسين(ع) توسط حاميان موسوي پاره و به آتش کشيده شد.
حضور عزاداران حسيني
البته با انتشار خبر هتک حرمت روز عاشورا در هيأتهاي مذهبي و مساجد، عزاداران حسيني به خيابانهاي مرکزي تهران گسيل شدند و یبزهای ضددین را از خیابان ها فراری دادند.
در واقع شب شام غریبان درحالی که یاران باقی مانده در ویرانههای دشت کربلا اشک درچشمانشان حلقه زده بودو می گریستند، یاران امام راحل(ره) نیز از هتک حرمت به ائمه و دسته عزاداری سالار شهیدان، خون می گریستند و این بیاحترامی مزید علتی بر اندوه جانگدازآنان شده بود.
به این دلیل بی حرمتی به عاشورا، حادثه ای معمولی نبود که بتوان از کنار آن به سادگی گذشت.
پیش از آن نیز به عکس امام راحل(ره) توهین شده بود و سراسر کشورازاین جسارت به خروش آمده بود، اما حریم نگهنداشتن عاشورا آتشی بود بر باروتی که طی ۸ ماه دروجود مردم علاقه مند نظام و انقلاب متراکم شده بود.
نتیجه این انفجار خیره کننده، حماسه ۹ دی بود؛ حماسه ای که فقط ۳ روز پس از جسارت به عاشورا و عزای اباعبدالله سراسر ایران را فرا گرفت و یک باردیگر نشان داد که مردم ایران اسلامی فارغ از دسته بندی های سیاسی و مشکلات و کاستی ها، اما درپایبندی به اسلام، انقلاب و ولایت فقیه با هیچ کسی تعارف ندارند.
مردم با بصیرت و انقلابی کشورمان در حرکتی خودجوش با پخش اعلامیه هایی مبنی بر راهپیمایی در روز ۹دی جهت اعلام برائت از فتنه گران و حمایت از رهبری و آرمان های انقلاب و اسلام دست به تظاهراتی با شکوه و به یادماندنی زدند. در این روز بود که قریب به اتفاق تحلیلگران سیاسی و سران کشورهای غربی و فتنه گران شوکه شدند. آنان هرگز تصور نمی کردند که 9 دی روز تشییع جنازه فتنه باشد.
در پایتخت به عنوان نماد کشور در دنیا، از صبح روز راهپیمایی میلیون ها نفر به خیابان ها ریختند و علیه فتنه و عوامل داخلی و خارجی آنان و هتاکان مقدسات عزیز ملت ایران شعار و هشدار دادند.
تظاهرات عظيم ملت ايران براي محكوميت حرمتشكني در عاشوراي حسيني در حالي روز ۹ دی ۸۸ بود که ۱۷ استان این مراسم را یک روز زودتر برگزار کردند.
مردم استانهاي خراسان رضوي، اصفهان، فارس، آذربايجان شرقي، خراسان شمالي، همدان، خوزستان، كرمانشاه، ايلام، چهارمحال و بختياري، سيستان و بلوچستان، مركزي، سمنان، گلستان، گيلان، لرستان و مازندران با حضور حماسي خود از اهانتكنندگان به باورهاي اسلامي ابراز انزجار كردند. راهپيمايان با سردادن شعارهاي مرگ برمنافق، مرگ بر امريكا، مرگ بر انگليس، حسين حسين شعارماست شهادت افتخار ماست، خشم و انزجار خود را از هتاكان به حريم اباعبدالله الحسين(ع) در روز عاشورا اعلام و از اصل ولايت فقيه حمايت كردند.
جمعیت راهپیمایی بزرگ عاشورائیان در این دو روز بیش از 40 میلیون نفر تخمین زده شده؛ و این یعنی حماسه.
اما روز چهارشنبه نهم دی ماه حماسه بی سابقه و پرشکوهی رقم خورد که خواب را از چشم گستاخان فتنه گر گرفت و همچون پتکی مرگبار، بر سر فتنه فرود آمد و آن را ضربه مغزی کرد. همه مردم به عشق ولایت فقیه و رهبری بدون در نظر گرفتن عقاید سیاسی و حزبی در حماسه با شکوه ۹ دی شرکت کرده بودند.
مردم مسلمان ایران در تظاهرات ۹ دی۸۸ با حضور چشمگیرخود،بصیرت و هوشیاری ملت مسلمان را به رخ جهانیان نشان دادند به طوری که این حضور پرشور برای همیشه به عنوان حماسه ای ماندگار در تاریخ ایران به ثبت رسید.
مردم انقلابی کشورمان با شعارهایی نظیر «اینهمه لشکرآمده،به عشق رهبرآمده»،«مرگ بر ضد ولایت فقیه»،«خامنه ای خمینی دیگر است،ولایتش ولایت حیدر است»،«سبز فقط سبز علی،لعنت به سبز موسوی»،«وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد،ارتش عالم نتواند که جوابم دهد»،این حماسه پرشور را تاریخی کردند.
قالب شعارهای مردم در این راهپیمایی ها، شعار علیه موسوی و کروبی و ذکر ویاد ابی عبدالله الحسین علیه السلام است. تظاهرات کنندگان شعار می دهند: ” کروبی بی سواد، عامل دست موساد” ،"سران فتنه سبز اعدام باید گردند"، “خواص بی بصیرت خجالت خجالت"، “مرگ بر منافق"، “مرگ بر ضد ولایت فقیه"، “خون حسین می جوشد، بسیجی می خروشد"، “موسوی کروبی مرگ به نیرنگتان، خون جوانان ما می چکد از چنگتان"، “موسوی کروبی این آخرین هشدار است"، ” سفارت موسوی تعطیل باید گردد، سفیر روباه پیر اخراج بایید گردد"، ” بی بی سی ساکت باش"، لانه روباه پیر تسخیر باید گردد” ، ” مرگ بر انگلیس"، “بی بی سی بی حیا،دوربینرا بردار بیا".آفرین بردلیرمردان ایران.
فتنه 88 در راستای براندازی نظام بود/ حماسه 9 دی روز تجلی ایستادگی در برابر نفوذ آمریکاست
فتنه ی 88 در راستای براندازی نظام بود که مردم ایران به خوبی نشان دادند که حماسه 9 دی روز بصیرت مردم و مقابله با هر فتنه ای در هر زمان است.
انقلاب اسلامی مرهون زحمات خون هزاران شهید بوده است و قطعا حفظ دستاوردها و ارزش های انقلاب برای تمام مردم ایران بسیار مهم است لذا هیچ کسی با هر هدفی نمی تواند ارزش های نظام و رهبری را زیر سوال ببرد و با توطئههای کوری چون فتنه 88 آسیب نمیبیند.
نهم دیماه 88 روز اثبات وفاداری مردم غیور و مسلمان ایران به ولایت فقیه بود چراكه ملت بزرگ ایران اسلامی ثابت كردند كه هر جا نظام اسلامی و ارزش های انقلابی از سوی دشمنان به خطر بیفتد در صحنه حاضر می شوند.
فتنه 88 آخرین حربه دشمنان برای ضربه زدن به نظام نیست اما خوشبختانه حكومت اسلامی ما با وجود بصیرت والای مقام معظم رهبری به اندازه قوی و پایدار است كه هیچ فتنه و نفاقی را یارای ضربه زدن به آن نیست.
حماسه 9 دی تجلی ایستادگی در برابر نفوذ آمریکاست
مردم ایران مردمی انقلابی و پیرو خط رهبری هستند و همواره دیدیم که به دنبال این فتنه و روشن شدن ابعاد حركت فتنه گران در تضعیف اركان نظام اسلامی و دنباله روی اهداف دشمنان ، اقشار مختلف مردم در 9 دی ماه آن سال به صورت خود جوش به میدان آمده و این حركات دشمن پسند فریب خوردگان داخلی را محكوم كردند.
فتنه ی 88 در راستای براندازی نظام بود که مردم ایران به خوبی نشان دادند که حماسه 9 دی روز بصیرت مردم و مقابله با هر فتنه ای در هر زمان است.
«جهادگریزی» و «گرایش به کفار»، دو ویژگی منافقین در قرآن
یکی از ویژگیهای نفاق در قرآن این است که میفرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ»(محمد/20) مؤمنین میگویند یک سورهای نازل شود و خداوند به جنگ دستور بدهد تا ما به جنگ(جهاد فی سبیل الله) برویم. اما بعد از اینکه دستوری از جانب خدا میآید و در آن یک آیۀ روشنی برای جنگ میآید، کسانی که در قلبشان مرض هست، یک طوری به تو نگاه میکنند انگار دارند غش میکنند و مرگ آنها را میگیرد! یعنی وقتی دستور جهاد صادر میشود، چنان رنگشان میپرد و چشمشان از حدقه بیرون میزند، انگار مرگ آنها را گرفته است. رابطۀ آنها با جهاد اینگونه است!
یکی از ویژگیهای اهل نفاق و بیماردلان این است که با «جهاد» مشکل دارند. باید به اینها گفت: «آیا اگر جهاد نکنی، سود میکنی؟! برنده میشوی؟! مگر جز این است که اگر جهاد نکنی، زحمت تو بیشتر خواهد شد؟! مگر جز این که ذلیل میشوی؟!»
در همین سورۀ مبارکه، یکی دیگر از مشکلات منافقین بیان شده است. اینکه منافقین یک سَر و سِرّی با کافران دارند و به کافران میگویند: ما در برخی از زمینهها حرف شما را گوش میدهیم! «ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لِلَّذِینَ کَرِهُواْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ: سَنُطِیعُکُمْ فىِ بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُم»(محمد/26) این هم یکی دیگر از ویژگیهای منافقین است. این دو ویژگی منافقین بارها در قرآن کریم تکرار شده است. یکی اینکه منافقین «جهادگریز هستند» و دوم اینکه یک گرایشی به کافران دارند.(فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ؛ مائده/52)
پیامبر(ص) : علاقه به «مال» و «مقام» تولید نفاق میکند/ سیاستمداران بیش از مردم عادی در معرض نفاق هستند
در روایتی آمده: نفاق بیشتر یک مسألۀ سیاسی-اجتماعی است تا یک مسألۀ فردی. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: «حب جاه و حب مال موجب روییدن نفاق در قلب میشود همچنانکه آب موجب روییدن گیاه میشود؛ حُبُّ الْجَاهِ وَ الْمَالِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کَمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الْبَقْل»(مجموعۀ ورام/1/256) حب جاه و مقام نیز در واقع مربوط به عرصۀ سیاست است. بنده به همۀ سیاستمداران کشورمان احترام میگذارم ولی باید صریحاً گفت که سیاستمداران بیش از مردم عادی در معرض نفاق هستند؛ همچنانکه سیاستمداران بیش از مردم عادی نیاز به تقوا دارند، و همچنانکه سیاستمداران بیش از مردم عادی باید به تقوا توصیه شوند.
حب جاه چیزی است که بسیاری از مردم معمولی از آن خبر ندارند. تقریباً 99 درصد مردم نه میخواهند وزیر و وکیل شوند، نه میخواهند مدیر کل یا فرماندار و استاندار شوند، لذا کاری با این مقامها ندارند؛ در صفای باطن خودشان هستند. ولی همان یک درصد میتوانند این 99 درصد را بدبخت کنند و در طول تاریخ بشریت همیشه همینطور بوده است. اخیراً در غرب تظاهراتی به نام جنبش والاستریت یا جنبش 99 درصد علیه یک درصد راه افتاد؛ آنها نیز صریحاً همین مطلب را میگویند.
با توجه به روایت فوق، همانطور که یک گیاه نیاز به آب دارد و آب نقش حیاتی و مهمی در رویش گیاه دارد، حب جاه و حب مال نیز برای روییدن نفاق، نقش آب را ایفا میکند. تقریباً بعید است که حب جاه باشد و نفاق نباشد؛ لذا انسان در این عرصه خیلی باید پرهیز کند.
اگر پیامبر(ص) بزرگوارانه با منافقین برخورد کند، پس مردم چگونه منافقین را تشخیص دهند؟
برخورد ما با نفاق، ساده نیست. شاید بپرسید: «وقتی رهبر جامعۀ اسلامی به تبعیت از پیامبر اکرم خیلی بزرگوارانه با نفاق برخورد کند، مردم که متوجه نمیشوند؟» پاسخ این است که ویژگی «تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ» وقتی اتفاق میافتد که مردم همین قاعدۀ ساده را بفهمند. یعنی بفهمند که رهبر جامعۀ اسلامی بزرگوارانه با نفاق برخورد میکند، و خودشان باید بفهمند چه کسی منافق است.
اگر برخورد با نفاق، خیلی کریمانه و بزرگوارانه باشد و رهبران دینی جامعه بخواهند با نفاق، خیلی نجیبانه و نرم برخورد کنند، پس مردم چگونه بفهمند که اینها منافق هستند و آدمهای بدی هستند؟ مردم خودشان باید بفهمند چه کسی منافق است. و هر وقت که مردم خودشان این را فهمیدند، امام زمان(ع) نیز خواهد آمد. ضمن اینکه علائم زیادی برای تشخیص منافقین وجود دارد .
چه میشود که در زمان ولی عصر(عج) منافقین لو میروند و ذلیل میشوند؟ بهخاطر اینکه مردم خیلی هوشیار هستند. اگر مردم علائم نفاق را بدانند، آنوقت اگر کسی بخواهد منافقانه یک چیزی بگوید، مردم میفهمند که او مشکل دارد. لذا منافقین خودشان رسوا خواهند شد. چون منافق همیشه یک طوری از حق دفاع میکند که میخواهد از آن سوء استفاده کند. لذا در فلتات لسان خود، بالاخره یکطوری، بیماری خودش را نشان میدهد(امیرالمؤمنین(ع): مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِه؛ نهجالبلاغه/حکمت 26)
مسألۀ کفر بعد از 20 سال حل شد اما اسلام هزار و 400 سال است گرفتار «نفاق» است
جریان نفاق، جریان هولناکی است. پیامبر گرامی اسلام(ص) حدود 13 سال-در مکه با کفار درگیر بودند- اما در مجموع تقریباً بعد از 20 سال، مسألۀ کفار را جمع کردند و دو سه سال آخر، دیگر مسألهای بهنام کفر در منطقۀ نبوت و رسالت پیامبر(ص) نبود. یعنی مشکل کفر، تقریباً به سادگی حل شد ولی الان 1400 سال که گرفتار نفاق هستیم. حالا شما کفر و نفاق را با هم مقایسه کنید؛ 20 سال در مقابل 1400 سال!
امروز کافران هم منافقانه عمل میکنند/امروز با جهانی سرشار از نفاق مواجهیم
ضمن اینکه ما اخیراً در جهانی زندگی میکنیم که کافران هم به منافقین پیوستهاند؛ یعنی کافران هم منافقانه عمل میکنند. به اصطلاح «الان نان کفر هم در نفاق است!» دولت خبیث آمریکا و انگلیس، مخفیانه تروریستهای داعشی را کمک میکنند، ولی بهصورت علنی، علیه آنها ستاد تشکیل میدهند! رسماً میگویند: ما میخواهیم با تروریست، مقابله کنیم، اما خودشان تروریست تولید میکنند. تصور میکنند که مردم دنیا عقل ندارند! وزیر خارجۀ سابق آمریکا در کتاب خودش نوشته است: «ما داعش را در این منطقه درست کردیم»ولی آنها الان ادعای درگیری با تروریستها را دارند! کاملاً دارند منافقانه برخورد میکنند. اصلاً ما امروز با یک جهان سرشار از نفاق روبرو هستیم.
اینکه میفرماید: «اسلام عزیز خواهد شد و نفاق ذلیل خواهد شد» باید بدانیم که در حکومت و جامعۀ مهدوی، اسلام بهصورتی عزیز میشود که نفاق ذلیل میشود. یعنی باید یک طوری اسلام را عزیز کرد و یک طوری به اسلام پرداخت که نفاق در آن از بین برود.
امام صادق(ع): آیات مربوط به منافقین، دربارۀ «شیعۀ منافق» نیز هست
چند آیه و روایت دربارۀ نفاق و منافقین «چگونه میشود اسلام عزیز شود و نفاق هم ذلیل شود؟» در حالی که طبیعتاً اگر اسلام در جایی عزیز شود، نفاق هم رواج پیدا میکند. چون برخی-در جامعۀ اسلامی-برای اینکه دستشان به یک جایی بند شود، ادعای اسلام و مسلمانی میکنند که این میشود «نفاق». البته این یک مثال ساده برای نفاق است.
امام صادق(ع) میفرماید: «هیچ آیهای دربارۀ منافقین نازل نشده است، مگر اینکه این آیه دربارۀ شیعۀ منافق نیز هست؛ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى آیَةً فِی الْمُنَافِقِینَ إِلَّا وَ هِیَ فِیمَنْ یَنْتَحِلُ التَّشَیُّع»(رجال کشی/299) لذا ما نمیتوانیم بگوییم: «ما مرید اهلبیت(ع) هستیم، پس بحث نفاق به ما ربطی ندارد!» در روایت دیگری آمده است: «فتنههای آخرالزمان برای غربال کردن و بیرون ریختن منافقینِ در میان شیعیان است.» (امام صادق ع: …فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیَّامُ غَیْبَتِهِ لِیُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ یَصْفُوَ الْإِیمَانُ مِنَ الْکَدَرِ بِارْتِدَادِ کُلِّ مَنْ کَانَتْ طِینَتُهُ خَبِیثَةً مِنَ الشِّیعَةِ الَّذِینَ یُخْشَى عَلَیْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْکِینِ؛ کمال الدین/2 356)
پیامبر(ص): برای امت نگران منافقین زباندانم، نه کفار!
رسول خدا(ص) میفرماید: من برای امتم از کافر(مشرک) یا مؤمن نمیترسم، کافر که تکلیفش مشخص است و مؤمن هم به امر خدا مقید است، من از «منافق علیم اللسان» میترسم؛ منافقی که از زبان خودش خوب استفاده میکند و مسائل را میپیچاند.(إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُ فَیُخْزِیهِ اللَّهُ بِشِرْکِهِ وَ لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقٍ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَعْمَلُ مَا تُنْکِرُونَ لَیْسَ بِهِ خَفَاء؛ الغارات/1/157)
بحث از نفاق، بحث دلچسبی نیست و باید ابراز تأسف کرد از اینکه دربارۀ نفاق بحث میشود اما چارهای نیست. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: قرآن و معارف دینی شناخته نمیشوند، مگر اینکه کسانی که آیات حق را نمیپذیرند، شناخته شوند.(وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا الْکِتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی حَرَّفَه ؛ کافی/8/390)
وقتی اسلام در جامعهای عزیز شد، طبیعتاً منافق هم درست میشود
وقتی اسلام در جامعهای عزیز شد، معلوم است که عدهای هم پیدا میشوند که نانشان در ادعای مسلمانی خواهد بود، لذا منافق هم درست میشود. گویا در ضمن عبارت «تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ» این سؤال مستتر است و جوابش در عبارت بعدی «تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ» داده شده است: که ای مؤمنین! نترسید؛ اینبار مانند قبل نخواهد بود، اینبار اسلام عزیز خواهد شد و نفاق ذلیل خواهد شد. و این یک پیچیدگی خاصی در مسأله ایجاد میکند.
اغلب امکان ندارد که شما در جامعهای، مؤمنین را تحویل بگیرید(خصوصاً اینکه حکومت هم به دست مؤمنین بیفتد) اما در این جامعه، منافق درست نشود! آیا چنین چیزی میشود؟! امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: دو گروه کمر مرا شکستند؛ یکی مقدسین نادان و یکی هم منافقین دانا (قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِکٌ…سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ یَا عَلِیُّ هَلَاکُ أُمَّتِی عَلَى یَدَیْ کُلِّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَان؛ خصال/1/69)
مسألۀ اصلی در آستانۀ ظهور، درگیری ایمان و نفاق است؛ نه ایمان و کفر
یکی از عبارات بسیار عجیب، در ادعیهای که دربارۀ حضرت ولی عصر(عج) وجود دارد، فرازی از دعای افتتاح است که میخوانیم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ»(مصباحالمتهجد/2/581) یعنی خدایا! ما آن دولت کریمهای را آرزو داریم(تقاضا و تمنّا داریم) که بهواسطۀ آن دولت-که همان دولت حضرت ولیّ عصر(عج) است- اسلام و اهلش عزیز میشوند و نفاق و اهلش، ذلیل میشوند.
دقت کنید که در این فراز از دعا، سخنی از «کفار» به میان نیامده است. انگار مسألۀ اصلی ظهور، مسألۀ درگیری بین ایمان و نفاق است، نه درگیری بین ایمان و کفر. دربارۀ عبارت «تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ» این سؤال پیش میآید که وقتی مسلمانان و مؤمنان عزیز شوند، طبیعتاً نفاق هم پدید میآید، حالا شما با این نفاق چهکار خواهید کرد؟ لذا فراز بعدی(تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ) این قید را میگذارد که این اسلام بهگونهای عزیز خواهد شد که نفاق هم در آن ذلیل خواهد شد. یعنی دیگر مانند صدر اسلام نخواهد بود؛ در صدر اسلام، اسلام عزیز شد اما نفاق هم جان گرفت. مثل اینکه وقتی یک باغ را آبیاری میکنند، در واقع میخواهند گلها یا درختان میوه را آب بدهند، اما طبیعتاً علف هرزهها نیز آب میخورند.
پیامبری که علی(ع) می شناخت
امام علی(ع) در حقیقت آینهای تمام قد برای انعکاس خوبیها و فضائل پیامبر مهربانیها بود و در خطبه 160 نهجالبلاغه اینگونه به توصیف راه و رسم زندگانی حضرت محمد(ص) پرداخت…
اولین بار که ندای دعوت به اسلام محمد(ص) را شنید، نوجوانی ده ساله بود. باطن پاکش به حقانیت این رسالت ایمان آورد و تا آخرین نفس یار و یاور پیامبر اکرم(ص) باقی ماند. علی(ع) از کودکی در دامان رحمةللعالمین پرورش یافت و بهتر از هر فردی وجود پیامبر گرامی اسلام(ص) را درک کرد تا آنجا که حضرت محمد(ص) فرمود: «علیّ منّی و انا من علی» یعنی علی از من است و من از علی.
امام علی(ع) در حقیقت آینهای تمام قد برای انعکاس خوبیها و فضائل پیامبر مهربانیها بود و در خطبه 160 نهجالبلاغه اینگونه به توصیف راه و رسم زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و سلم پرداخت:
پس به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوبترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد.
پیامبر اکرم(ص) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست دو پهلویش از تمام مردم رفتهتر و شکمش از همه خالیتر بود دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت و چون دانست خدا چیزی را دشمن میدارد آن را دشمن داشت و چیزی را که خدا خوار شمرده ان را خوار انگاشت و چیزی را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز میدانست. اگر در ما نباشد جز آن که آن چه را خدا و پیامبرش دشمن میدارند، دوست بداریم، یا آن چه را خدا و پیامبرش کوچک بشمارند، بزرگ بداریم، برای نشان دادن دشمن ما با خدا، و سرپیچی از فرمانهای او کافی بود.
و همانا پیامبر(ص) بر روی زمین مینشست و غذا میخورد و چون برده ساده مینشست و با دست خود کفش خود را وصله میزد و جامه خود را با دست خود میدوخت و بر الاغ برهنه (بیپالان) مینشست و دیگر را پشت سر خود سوار میکرد پردهای بر در خانه او آویخته بود و نقش و تصویرها در آن بود به یکی از همسرانش فرمود: این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هر گاه نگاهم به آن میافتد به یاد دنیا و زینتهای آن میافتم.
پیامبر(ص) با دل از دنیا روی برگرداند و یادش را از جان خود ریشهکن کرد و همواره دوست داشت تا جاذبههای دنیا از دیدگانش پنهان ماند و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دایمی خود نداند و امید در دنیا نداشته باشد پس یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرد و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند.
و چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد خوش ندارد و به آن بنگرد یا نام آن نزد او بر زیان برآورده شود در زندگانی رسول خدا(ص) برای تو نشانههایی است که تو را به زشتیها و عیبهای دنیا راهنمایی کند زیرا پیامبر(ص) با نزدیکان خود گرسنه به سر میبرد و با آن که مقام و منزلت بزرگی داشت زینتهای دنیا از دیده او دور ماند پس تفکر کنندهای باید با عقل خویش به درستی اندیشه کند که آیا خدا محمد(ص) را به داشتن این صفات اکرام فرمود یا او را خوار کرد؟ اگر بگوید خوار کرد، دروغ گفته و بهتانی بزرگ زده است و اگر بگوید او را اکرام کرد پس بداند خدا کسی را خوار شمرد که دنیا را برای او گستراند و از نزدیکترین مردم به خودش دور نگه داشت پس پیروی کننده باید از پیامبر(ص) پیروی کند و به دنبال او راه رود و قدم بر جای قدم او بگذارد وگرنه از هلاکت ایمن نمیباشد که همانا خداوند محمد(ص) را نشانه قیامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد.
پیامبر(ص) با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و کاخهای مجلل نساخت (سنگی بر سنگی نگذاشت) تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه! چه بزرگ است منتی که خدا با بعثت پیامبر بر ما نهاده و چنین نعمت بزرگی به ما عطا فرمود رهبری پیشتازی که باید او را پیروی کنیم و پیشوایی که باید راه او را تداوم بخشیم.
به خدا سوگند آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که پینه کننده آن شرمسازم. یکی به من گفت: آیا آن دور نمی افکنی؟! گفتم: از من دور شو، صبحگاهان، رهروان شب ستایش میشوند (این یک ضرب المثل است به معنای آنکه آینده از آن استقامتکنندگان است).
شاید همین نزدیکی و قرابت بالاتر از پیوندهای خویشاوندی، دلیلی باشد برای اینکه مسلمانان و شیعیان در روز میلاد پیامبر اعظم اسلام(ص) زیارت امیرالمؤمنین را میخوانند و به مدح و ستایش وفاداری و فداکاریهای او میپردازند.
سُرور ِ ماه ِ ربیع و،میلاد حضرت ِ احمد
صلی الله ُ علیک َ،سیدُنا یا محمد
مبارکه نور ِ ختمی مرتبت که جلوه گردیده به عالَم
مبارکه مقدم ِ آن سَروَری که بر نبییّن گشته خاتم
چراغونی شده از فیض ِ قدومش جنت و عرش مُعظّم
قبله ی دلها خوش آمدی مولا،یا ابا الزهرا خوش آمدی مولا
یا ابا الزهرا خوش آمدی مولا…
سِزَد که در ره ایمان،فدای تو بشود جان
ز لُطف تو همه هستیم،به راه ِ عترت و قرآن
یا مصطفی ای تمام ِ آفرینش تا ابد در زیر ِ دِینت
یا مصطفی،ای شده از جان مدیحه خوان تمام ِ عالمینت
یا مصطفی نظری کن جان ِ مولا بر محبین ِ حسینت
از تو میخواهیم ای یار ِ بی همتا،هم مدینه هم کرببلا آقا
یا ابا الزهرا خوش آمدی مولا…
از سوی آسمون ِ عشق،سر زده نور حقایق
آمده یوسف زهرا،امام ِ جعفر ِ صادق
مبارکه ششمین نور خدا از نسل و اولاد پیمبر
مبارکه خنده ی لاله به صحرا عطر گلهای صنوبر
مبارکه جلوه های شور و شادی در دل ِ زهرا و حیدر
نور مهر و ماه،ای مصحف ناطق،یا ولیَ الله یا حضرت ِ صادق
یا ولیَ الله یا حضرت ِ صادق
به آمنه بنت وهب، خدا عطا کرده پسر
پسر چه گویم که به خلق، خدا عطا کرده پدر
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد . . .
میلاد نبی اکرم بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام صادق-ع بر شما تبریک وتهنیت باد . . .
سعدى با الهام از روايات، در اشعار زيبايى آن حضرت را چنين توصيف نمود:
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نرويد به اعتدال محمد قدر فلك را كمال ومنزلتى نيست در نظر قدر با كمال محمد وعده ديدار هر كسى به قيامت ليله اسرى شب وصال محمد آدم و نوح و خليل و موسى وعيسى آمده مجموع در ظلال محمد عرصه گيتى مجال همت او نيست روز قيامت نگر مجال محمد و آنهمه پيرايه بسته جنت فردوس بو كه قبولش كند بلال محمد شمس و قمر در زمين حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمد همچو زمين خواهد آسمان كه بيفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شايد اگر آفتاب و ماه نتابد پيش دو ابروى چون هلال محمد چشم مرا تا بخواب ديد جمالش خواب نميگيرد از خيال محمد سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد
سیمای محمد(ص)
امام جعفر صادق(ع) فرمود: امام حسن(ع) از دائىاش، «هند بن ابىهاله» كه در توصيف چهره پيامبر(ص) مهارت داشت، در خواست نمود تا سيماى دل آراى خاتم پيامبران(ص) را براى وى توصيف نمايد. هند بن ابى هاله در پاسخ گفت:
«رسول خدا(ص) در ديده هابا عظمت مى نمود، در سينه ها مهابتش وجود داشت .قامتش رسا، مويشنه پيچيده و نه افتاده، رنگش سفيد و روشن، پيشانيش گشاده،ابروانش پرمو و كمانى و از هم گشاده، در وسط بينى برآمدگى داشت، ريشش انبوه، سياهى چشمش شديد، گونه هايش نرم و كم گوشت.دندان هايش باريك و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه رفتن با وقار حركت مىكرد. وقتى به چيزى توجه مىكرد به طور عميق به آن مى نگريست، به مردم خيره نمىشد، به هر كس مى رسيد سلام مى كرد، همواره هادى و راهنماى مردم بود.
براى از دست دادن امور دنيايى خشمگين نمى شد. براى خدا چنان غضب مى نمود كه كسى او را نمىشناخت. اكثر خنديدن آن حضرت تبسم بود،برترين مردم نزد وى كسى بود كه، بيشتر مواسات و احسان و يارىمردم نمايد…»
ثقه الاسلام كلينى(ره) مى نويسد: امام صادق(ع) فرمود:
«هنگام ولادت حضرت رسول اكرم(ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پيامبر)بود. يكى از آن دو به ديگرى گفت: آيا مىبينى آنچه را منمىبينم؟ديگرى گفت: چه مىبينى؟ او گفت: اين نور ساطع كه ما بين مشرق ومغرب را فرا گرفته است! در همين حال، ابوطالب(ع) وارد شد و به آنها گفت:
چرا در شگفتيد؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را به گفت. ابوطالب به اوگفت: مىخواهى بشارتى به تو بدهم؟ او گفت: آرى. ابو طالب گفت:از تو فرزندى به وجود خواهد آمد كه وصى اين نوزاد، خواهد بود
امام صادق(ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود:
پيامبر اكرم(ص)فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خودش آفريد نيز امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اكرم(ص)فرمود: «اى محمد! قبل از اين كه آسمانها، زمين، عرش و دريا راخلق كنم. نور تو و على را آفريدم…».
زندگی خانوادگی امام جعفر صادق(ع)
امام جعفر صادق(ع) با فاطمه که از نسل حسن بن علی بود، ازدواج کرد. از او دو پسر به نامهای اسماعیل بن جعفر (امام ششم فرقه ی اسماعیلیه) و عبدالله افطح متولد شدند. به دنبال مرگ فاطمه، صادق برده ای به نام حمیده خریداری کرده، او را آزاد کرد و مسائل دینی را به او آموخته سپس با او ازدواج کرد. حمیده برایش دو پسر به نامهای موسی کاظم (امام هفتم شیعیان دوازده امامی) و محمد دیباج به دنیا آورد. حمیده مورد احترام شیعیان مخصوصا زنانی است که او را به خاطر درایت و دانایی اش می ستایند. امام جعفر صادق (ع) زنان را به حضورش می فرستاد تا عقاید اسلامی را از او یاد بگیرند. معروف است از آن امام که در حقش گفته است که حمیده مثل طلای ناب از هر ناخالصی پاک است.
عصر امام صادق(ع)، عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود
جنبش فرهنگی در دوران امامت امام صادق(ع)
امام جعفر صادق(ع) در سن ۳۱ سالگی پس از مرگ پدرش به امامت رسید. امامت او همزمان با سالهای پایانی حکومت بنی امیه و سالهای آغازین حکومت بنی عباس بود.
عصر امام صادق(ع) همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق(ع) با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و … تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند. ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام صادق (ع) از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است. بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.
پیامبر رحمت و خوبی ها …
میلاد نبی اکرم بهانه خلقت و قرآن ناطق و همینطور میلاد جامع علم و عمل و عبادت ، پرچمدار شاهراه ولایت علوی ، حضرت امام جعفر صادق (ع) مبارک باد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آن حضرت پیش از طلوع سپیده صبح ، روز جمعه یا روز دوشنبه ، هفدهم یا دوازدهم ماه ربیع الاول ، عام الفیل ، ۵۵ روز پس از هلاکت اصحاب فیل در شهر مکه شعب ابی طالب پاکیزه و خندان به دنیا آمد و جهانی تاریک را به نور مبارک خود روشن نمود .هنگامی که رسول خدا (ص) از شکم مادر تولد یافت ، دست چپ خود را بر زمین گذارد و دست راست به سمت آسمان بلند کردو چون کلمه توحید را بر زبان جاری نمود ، نوری از دهان مبارکش ظاهر گردید که تمامی مکه را روشنائی بخشید .
نام: محمد ، احمد ، محمود ، … صلی الله علیه و آله
کنیه : ابوالقاسم ، ابو ابراهیم ، ابوالطاهر ، ابوالطیّب ، ابوالمساکین ، ابوالدرّتین و …
لقب: خاتم ، رسول الله ، رسول الرحمه ، رسول الرّاحه ، نبیّ الرحمه ، نبی التّوبه و …
و در تورات :مادماد ، و در انجیل : فارقلیط ملقّب شده است
خب . حالا میخوام داستان میلاد باسعادت نبی مکرم اسلام رو بنویسم :
داستان میلاد پیامبر گرامی اسلام
آمنه گوید: … هنگامی که آن عزیز وارد این دنیا شد زانو ها و دست های خود را بر زمین نهاد و سر به سوی آسمان بلند نمود ، در همین حال صدایی را شنیدم که گفت : بهترین و شریف ترین انسانها به دنیا آمد ، او در پناه خدای بی همتا است و از شرّ هر ظالم و حسودی در امان خواهد بود .
در همان لحظه نوری از من جدا گردید و بین زمین و آسمان را روشن نمود و حالت عجیبی در آسمان و ستاره ها به وجود آمد . به طوری که میدیدم ستاره ها همانند تیر ، از سویی به سوی دیگر پرتاب میشدند
هنگامی که قریش ، چنین حالتی را مشاهده کردند ، همه در حیرت فرو رفته و می گفتند : قیامت برپا شده است . پس همگی نزد یکی از ستاره شناسان معروف به نام ولید بن مغیره رفتند تا جریان آگاه گردند .
او گفت : دقت کنید ، اگر ستاره ها با این وضع نابود میشوند ، پس قیامت برپا خواهد شد وگرنه حادثه ای عجیب رخ داده است که در طبیعت تصرّف و دخالت دارد
سپس پیش یکی دیگر از ستاره شناسان یهودی به نام یوسف رفتند و او چون شاهد دگرگونی ستاره ها بود ، گفت: در این شب پیغمبری به دنیا آمده است که کتاب های آسمانی بشارت ورودش را داده اند و او آخرین پیامبر الهی خواهد بود و این دگرگونی موجود در آسمان که ستاره ها همانند تیر ، از سویی به سوی دیگر ۰پرتاب میشوند و از رفتن شیاطین به آسمانها جلوگیری میکنند .
پس چون صبح شد ، بزرگان قریش در محل اجتماع ، گرد هم جمع شدند و خبر ولادت نوزاد عبدالله فرزند مطّلب را مطرح کردند و به همراه ستاره شناس یهودی یعنی یوسف به طرف منزل آمنه حرکت کردند تا نوزاد عزیز را مشاهده کنند .
همین که به منزل آمنه رسیدند ، قنداقه نوزاد روشنایی بخش را آوردند . یوسف نگاهی به چشم و موهای آن نوزاد یعنی حضرت محمد (ص) کرد و یقه پیراهن حضرت را گشود و برشانه اش خال سیاهی با چند مو دید .
با دیدن این علامت ها ، یوسف از جای خود بلند شد . قریش همگی تعجب کردند و مشغول خنده و مسخره کردن یوسف شدند .
او از جای برخاست و گفت : این نوزاد پیامبر خداست که با شمشیر عدالت گستر خویش قیام میکند و با تمام شرک و بت پرستی می ستیزد و با آمدن این شخص ، نبوت از قوم بنی اسراییل قطع خواهد گردید . پس قریش با شنیدن این خبر همه پراکنده شدند … .
درخت خرما …
فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی(ع) می گوید : … چون عبد المطّلب وفات یافت ، و ابوطالب ، محمد (ص) را به منزل آورد ، من خدمتگزار او شدم و او مرا به عنوان مادر صدا کرد .
در خانه ما درخت خرمایی بود که چون خرماهای آن می رسید ، چهل بچه از هم سنی های محمد (ص) می آمدند و خرماهایی که روی زمین می ریخت ، جمع میکردند و می خوردند و هریک از دست دیگری یا از جلوی او خرمایش را می ربود ولی من حتّی یک بار هم ندیدم که آن حضرت از بچه ها خرمایی را بگیرد یا از جلویشان بردارد و هیچ وقت به حق دیگران تجاوز نمیکرد و من هر روز مشتی خرما برایش جمع میکردم . همچنین کنیزی داشتم که او هم برایش خرما جمع میکرد تا آنکه روزی حضرت خوابیده بود و ما فراموش کردیم که برایش خرما برداریم و تمامی خرما ها را بچّه ها جمع کرده بودند .
پس هنگامی که حضرت از خواب بیدار شد و خرمایی روی زمین نیافت !
خطاب به درخت خرما کرد و فرمود : ای درخت ! من گرسنه ام !!!
فاطمه میگوید : دیدم که درخت خم شد به طوری که خوشه های آن جلوی حضرت قرار گرفت و تا مقداری که میل داشت خورد و سپس درخت خرما به حالت اول خود بازگشت .
التماس دعا
پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
امشــب سخن ازجـــان جهــــان بایدگفت
توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولـــــادت دو قـــــــطب عالم
تبریک به صــــاحب الزمـان (عج) باید گفت
و همینطور :
میلاد جامع علم و عمل و عبادت ، پرچم دار شاهراه ولایت علوى، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام گرامى باد!
خلاصه ای در مورد حضرت محمد (ص) :
آن حضرت پیش از طلوع سپیده دم صبح روز جمعه یا روز دوشنبه ، هفدهم یا دوازدهم ماه ربیع الاول عام الفیل ۵۵ روز پس از هلاکتاصحاب فیل در شهر مکه شعب ابی طالب پاکیزه و خندان به دنیا آمد و جهانی تاریک را به نور مبارک خود روشن نمود .
نام : محمّد ، احمد ، محمود و … صلّی الله علیه و آله
کنیه : ابوالقاسم ، ابو ابراهیم ، ابو الطاهر ، ابو الطیّب ، ابوالمساکین ، ابوالدّرتین ، ابوالریحانَتَین ، ابو السبطین و …
لقب : خاتم ، رسول الله ، رسول الرّحمه ، رسول الرّاحه ، نبیّ الرحمه ، نبی التوبه ، سراج المنیر ، مبشّر ، منذر ، امین ، وفی ، مزّمّل ، مدّثّر ، عالم ، ماحی ، حاشر ، شاهد و …
و در تورات : مادماد ، و در انجیل : فارقلیط ملقّب شده است .
پدر آن حضرت عبدالله فرزند عبدالمطّلب و مادرش آمنه دختر وهب بن عبد مناف بوده است .
حضرت رسول با ۳۰ واسطه به حضرت آدم می رسد و ۹۹۰۰ سال و چهار ماه و ده روز بعد از وفات حضرت آدم (ع) متولد گردید .
در چهل سالگی ۲۷ رجب به رسالت و نبوت مبعوث گردید و هنگامی که دعوتش آشکار گردید مورد اذیت و آزار مشرکان و مخالفان قرار گرفت تا جائی که گفته اند :
پس از گذشت پنج سال از بعثت در محاصره شدید دشمنان قرار گرفت و به ناچار در محلی به نام شعب ابی طالب به همراه دیگر یارانش پناهنده شد و مدت سه سال با تحمل سختی های فراوان اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و … به سر برد و چون اذیت و آزار دشمنان ، بعد از وفات ابوطالب و خدیجه شدّت گرفت ، روز پنجشنبه ، اول ربیع الاول یعنی سیزده سال پس از بعثت در سنین ۵۳ سالگی ، آن حضرت به اصحاب و همراه یارانش از مکه به مدینه مهاجرت نمود و دوازدهم همان ماه ، هنگام زوال خورشید وارد مدینه گردید و مدت ده سال در آن شهر اقامت نمود .
اعمال روز هفدهم ربیع الاول :
اين روز مطابق نظر مشهور علماى اماميّه، روز ولادت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و همچنين ميلاد امام صادق(عليه السلام)است و روز بسيار مباركى است و داراى اعمالى مى باشد:
1) غسل; به نيّت روز هفدهم ربيع الاوّل.(۱)
2) روزه; كه براى آن فضيلت بسيار نقل شده است، از جمله در رواياتى از ائمّه معصومين(عليهم السلام)آمده است: كسى كه اين روز را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب روزه يكسال را مقرّر مى فرمايد.(۲)
3) دادن صدقه، احسان نمودن و خوشحال كردن مؤمنان و به زيارت مشاهد مشرّفه رفتن.(۳)
4) زيارت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از دور و نزديك; در روايتى از آن حضرت آمده است: هر كس بعد از وفات من، قبرم را زيارت كند مانند كسى است كه به هنگام حياتم به سوى من هجرت كرده باشد، اگر نمى توانيد مرا از نزديك زيارت كنيد، از همان راه دور به سوى من سلام بفرستيد (كه به من مى رسد).(۴)
5) زيارت امير مؤمنان، على(عليه السلام) نيز در اين روز مستحب است با همان زيارتى كه امام صادق(عليه السلام) در چنين روزى كنار ضريح شريف آن حضرت(عليه السلام) وى را زيارت كرد.(۵)
6) تكريم، تعظيم و بزرگداشت اين روز بسيار بجاست، مرحوم «سيّد بن طاووس»، در اقبال، در تكريم و تعظيم اين روز به خاطر ولادت شخص اوّل عالم امكان و سرور همه ممكنات حضرت نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) سفارش بسيار كرده است.(۶)
بنابراين، سزاوار است مسلمين با برپايى جشن ها و تشكيل جلسات، هرچه بيشتر با شخصيّت نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله)، سيره و تاريخ زندگى او آشنا شوند و از آن، براى ساختن جامعه اى اسلامى و محمّدى بهره كامل گيرند.
۱. فلاح السائل، صفحه 61.
۲. اقبال، صفحه 603.
۳. همان مدرك.
۴. همان مدرك، صفحه 604.
۵. همان مدرك، صفحه 608.
۶. اقبال، صفحه 603