« شیطان اولین کسی بودکه خودش رالعن کرد!!!حق اهل بیت(ع) بر گردن ما در حال حاضر چیست؟ »


محشور شدن با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : «اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤُونَ، وَالثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِـعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَالْخامِسُ، یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ»؛ كودكان را به خاطر پنج خصلت دوست دارم: اول آن كه بسیار مى گریند؛ دوم آن كه با خاك بازى مى كنند؛ سوم آن كه بدون كینه نزاع و دشمنى مى كنند؛ چهارم آن كه چیزى را براى فردا ذخیره نمى كنند؛ پنجم آن كه مى سازند، آن گاه خراب مى كنند.

حشر با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

چند دسته به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نزدیك اند. یك دسته كسانى هستند كه مهر و محبت پیامبر در دلشان زیاد است. در روایات فراوانى آمده است كه هر كس محبتش بیشتر است، به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نزدیك تر است. محبت وسیله حشر و نشر است. «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ»؛[1] كسى كه گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود.

محبّ هر چند در ظاهر سنخیتى با محبوب نداشته باشد، ولى بالاخره به او مى رسد. یعنى محبت عامل رسیدن محبّ به محبوب و محشور شدن با اوست. ثُعبان یك غلام بود و پیامبر در اعلا درجه قرب. اما محبت موجب شد كه این غلام در اعلا درجه بهشت در كنار پیامبر خدا قرار گیرد.[2] محبت علت انضمام است.

ربیعة بن كعب هفت سال خدمتگزار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. یك روز پیامبر خدا از او پرسید: هفت سال به من خدمت كردى، در برابر آن از من چه مى خواهى؟ گفت: اجازه بدهید درباره آن فكر كنم. فرداى آن روز به محضر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رسید. پیامبر فرمودند: حاجت تو چیست؟ گفت: از خدا بخواهید كه در بهشت در جوار شما باشم. حضرت فرمودند: این مطلب را چه كسى به تو آموخت؟ گفت: یا رسول اللّه، كسى به من نیاموخت، لكن فكر كردم كه اگر از شما مال درخواست كنم، تمام مى شود. اگر عمر طولانى یا فرزند طلب كنم، سرانجامِ همه مرگ است. پیامبر لحظه اى سر به زیر افكندند و آن گاه فرمودند: «اَفْعَلُ ذلِكَ فَاَعِنّى بِكَثْرَةِ السُّجُودِ»؛[3] این چنین مى كنم، تو هم با بسیار سجده كردن مرا یارى كن.

جَوْن بن ابى مالك، غلام سیاه چهره ابوذر غفارى بود و بدنى بد بو داشت. اما به امام حسین علیه السلام پیوست و در راه آن حضرت جان فشانى كرد و به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام بر بالین او حاضر شدند و فرمودند: «اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛[4] خدایا، روى او را سپید كن و بوى او را خوش و او را با نیكان محشور فرما و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.

او یك غلام سیاه بدبو بود، اما با امام حسین علیه السلام و یارانش محشور مى شود.

قرب به پیامبر صلى الله علیه و آله

از دیگر چیزهایى كه موجب قرب به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى شود، حُسن خلق است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند :«اَقْرَبُكُمْ مِنّى مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیامَةِ اَحْسَنُكُمْ اَخلاقاً»؛[5] كسى كه اخلاقش نیكوتر است، در روز قیامت در همنشینى به من نزدیك تر است. یعنى هر كس خوش اخلاق تر، مهربان تر، خیرخواه تر و با گذشت تر است، در قیامت به من نزدیك تر است. اخلاق مجموعه اى از صفات خوب است. یك صفت از صفات خوب هم كارساز است. مثلاً كسى كه با گذشت است، خیلى هنر دارد. شك نكنید كه خداوند او را مى آمرزد. در قرآن آمده است:

«وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»؛[6] كیفر بدى، مجازاتى همانند آن است؛ و هر كس عفو و اصلاح كند، پاداش او با خداست.

انسان هاى با گذشت اجرشان را از خداوند دریافت مى كنند و پاداش خداوند در خور بزرگى خداوند است.

در روایت آمده است :«مَنْ كانَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ فَلْیَدْخُلِ الْجَنَّةَ»؛ كسى كه پاداش او بر عهده خداوند است، وارد بهشت شود. گفته مى شود آنان كیستند؟ پاسخ داده مى شود: «اَلْعافُونَ عَنِ النّاسِ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِلا حِسابٍ»؛ كسانى كه از مردم مى گذرند و اهل گذشت هستند، بى حساب وارد بهشت مى شوند.[7] اخلاق خیلى مهم است. اصلاً بحث سیره پیامبر براى بیان اخلاق عملى پیامبر خداست. اگر یكى از سیره هاى پیامبر را پیاده كنیم، كارمان درست است. هر كس خوش اخلاق تر است، به پیامبر نزدیك تر است.

سزاوارترین مردم به پیامبر صلى الله علیه و آله

همچنین پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند :«اَوْلَى النّاسِ بى یَوْمَ الْقِیامَةِ اَكْثَرُهُمْ عَلَىَّ صَلاةً فى دارِ الدُّنْیا»؛[8]

سزاوارترین مردم به من در روز قیامت كسى است كه در دنیا بیشتر از هر كس بر من صلوات بفرستد.

هر كس، كسى یا چیزى را بسیار یاد كند، یا خاطرخواه آن است، یا خاطرخواه خواهد شد. این دو لازم و ملزوم اند.

«مَنْ اَحَبَّ شَیْئاً اَكْثَرَ ذِكْرَهُ»؛[9] كسى كه چیزى را دوست دارد، فراوان از آن یاد مى كند.

انسان اگر چیزى را دوست نداشته باشد، از آن یادى نمى كند. اگر بغضش نسبت به آن چیز كامل باشد، از آن بدش مى آید. اصلاً دوست ندارد حرفش را بشنود.

«مَنْ اَبْغَضَ شَیْئاً اَبْعَضَ اَنْ یَنْظُرَ اِلَیْهِ وَ اَنْ یُذْكَرَ عِنْدَهُ»؛[10] كسى كه چیزى را مبغوض و منفور مى دارد، نگاه كردن به آن و یادآورى آن را نیز مبغوض و منفور مى شمارد.

كسى كه یاد پیامبر خدا مى كند و بر او درود و سلام مى فرستد، خاطرخواه اوست، اگر هم نباشد ـ ان شاءالله ـ مى شود.

پیش دستى در سلام

از دیگر امورى كه موجب قرب به پیامبر خدا مى شود، پیشى گرفتن در سلام است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «اَوْلَى النّاسِ بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلامِ»؛[11] نزدیك ترین مردم به خدا و پیامبرش كسى است كه در سلام كردن پیش دستى كند.

من این حدیث را بار اول كه دیدم جا خوردم. یعنى سلام این قدر مهم است؟! مى گوید: سزاوارترین افراد به خدا. از پیغمبر هم فراتر رفته است. ابتدا به سلام، یعنى اظهار محبت. یعنى این كه دوستت دارم. تكبر بدترین خطرهاست. چیزى كه انسان را از تكبر دور مى كند، همین سلام كردن است.«مِنَ التَّواضُعِ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ»؛[12] از مصادیق تواضع این است كه هر كس را دیدى به او سلام كنى.

آثار و بركات سلام

همین پیش دستى در سلام یكى از سیره هاى مهم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بوده است. از علما كسانى هستند كه سخنرانى نمى كنند، اما وجود و حركت و اخلاق و رفتارشان درس است. اصل تبلیغ همین است. یكى از دوستان مى گفت: در یكى از محله ها رفت و آمد داشتم. دیدم بچه ها، جوان ها و مردم مى آیند و به من سلام مى كنند. این مسأله برایم غیر عادى بود. تعجب كردم. حس كنجكاوى باعث شد در این باره تحقیق كنم. پس از تحقیق معلوم شد در این كوچه یك روحانى با آداب و با اخلاق اسلامى زندگى مى كند. از اول صبح تا شب با هر كس روبرو مى شود سلام مى كند. این سیره پیامبر خدا را در این محله عملى كرده تا جا افتاده است. ببینید اگر یك سیره را پیاده كنیم، چقدر آثار و بركات دارد. خود پیامبر بر این سیره پافشارى داشتند. در روایتى آمده است :«اِنَّهُ كانَ یُسَلِّمُ عَلَى الصَّغیرِ وَالْكبیرِ»؛[13] پیامبر خدا صلى الله علیه و آله همواره به كوچك و بزرگ سلام مى كرد.

سلام به كودكان

همچنین مى فرمودند: «خَمْسٌ لا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَماتِ: … وَالتَّسْلیمُ عَلَى الصِّبیانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدى»؛[14] پنج چیز است كه تا آخر عمر ترك نمى كنم: … یكى هم سلام كردن بر كودكان تا این كه بعد از من سنت شود.

برخى خجالت مى كشند به بچه ها سلام كنند. مى گویند: ما بزرگتریم، چگونه به بچه ها سلام كنیم! پیامبر بر این كار پافشارى داشتند. مى خواستند بعد از خودشان جا بیفتد. بیایید به بچه ها سلام كنیم. سلام نام خداست. به نیت خدا و به نیت این كه سیره پیامبر جدا بیفتد، سلام كنید. وقتى وارد خانه مى شوید، به خانم و فرزندانتان سلام كنید. اگر هم كسى در خانه نیست، بگویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا». چون در قرآن آمده است: «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى اَنْفُسِكُم تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَكَةً طَیِّبَةً»؛[15] و هنگامى كه داخل خانه اى شدید، بر خویشتن سلام كنید، سلام و تحیتى از سوى خدا، سلامى پر بركت و پاكیزه!

یك نكته توحیدى

این سلام چقدر زیبا و قشنگ است! در حقیقت سلامى از جانب خداست. خداوند مى فرماید: وقتى وارد خانه شدید، از جانب من به خودتان سلام كنید. گوینده كیست؟ شنونده كیست؟ آن توحیدى را كه عرفا مى گویند، در یك سلام آورده است.

حاج آقا دولابى مى فرمودند: در تك تك احكامى كه از بالا آمده است، ریزه كارى هاى عرفانى براى اهلش وجود دارد. توحید را در یك سلام آورده است. گوینده و شنونده از خود چیزى ندارند؛ هر چه هست اوست. همه از سوى خداست.

خصلت هاى دوست داشتنى

پیامبر خدا بچه ها را خیلى دوست مى داشت. بچه ها بوى خدا مى دهند. بوى توحید مى دهند. باید به آن ها محبت كنیم. آن ها ولىّ خدا هستند، معصوم اند، بوى بهشت مى دهند، بوى امام هاى ما را مى دهند. گل اند، نازك اند، لطیف اند. هریك، از انسان ها و شخصیت هاى بزرگى هستند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

«اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ البَكّاؤُونَ، وَالثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَالْخامِسُ، یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ»؛[16]

كودكان را به خاطر پنج خصلت دوست مى دارم: اول آن كه بسیار مى گریند؛ دوم آن كه با خاك بازى مى كنند؛ سوم آن كه بدون كینه دشمنى مى كنند؛ چهارم آن كه چیزى را براى فردا ذخیره نمى كنند؛ پنجم آن كه مى سازند و آن گاه خراب مى كنند.

اول شخصیت عالم مى فرماید: من خاطرخواه بچه ها هستم، چون پنج صفت بلند و برجسته در آن هاست.

1ـ گریه فراوان

صفت اول كودكان این است كه قساوت قلب ندارند. اهل بكا و گریه هستند. «اِنَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤُونَ»؛ آن ها بسیار مى گریند. گاهى مى بینید كه هیچ حادثه و مصیبت سنگینى در بعضى از آدم هاى مسن اثر نمى گذارد، از بس قساوت قلب دارند. اما اگر از بچه پفكش را بگیرى، گریه مى كند. دلش نازك است. دل سخت نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ ما قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ لِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ»؛[17] اشك ها جز به خاطر قساوت و سختى دل ها خشك نمى شود و دل ها جز به خاطر گناهان سخت نمى شود.

پیامبر ما شصت سال از عمر شریفش گذشته بود. سر قبر مادرش حضرت آمنه علیها السلام مثل ابر بهارى گریه مى كرد. مادرى كه حدود شصت سال پیش از دنیا رفته بود. یعنى این قدر عاطفه و احساسش قوى است! به یاد محبت هاى مادرش گریه مى كند. حتى بارها مى نشست و براى همسرش خدیجه گریه مى كرد. این صفت مهمى است. این صفت بچه ها برجسته است. یعنى دل نازك و باعاطفه هستند. دل رحم و با محبت اند. احساسشان همچون گل نازك و با طراوت است. دلشان را قساوت نگرفته است. این است كه پیامبر صلى الله علیه و آله كودكان را دوست مى داشت.

2ـ انس با خاك

دومین صفتى كه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آن را از علل محبوبیت كودكان برمى شمارد، این است كه «یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ»؛ با خاك بازى مى كنند. در خاك مى روند، با خاك بازى مى كنند، روى زمین مى نشینند. و به تعبیر روایات «اِنَّ التُّرابَ رَبیعُ الصِّبْیان»؛[18]در حقیقت خاك تفریحگاه كودكان است.

بعضى بزرگترها مى گویند: من باید در صدر مجلس بنشینم. همه باید به احترام من بلند شوند. همه باید به من سلام كنند. اما این تكبرها در كودكان نیست. پیامبر خدا از این كه كسى برایشان بلند شود، ناراحت مى شدند. امام صادق علیه السلام فرمودند: «كان رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله اِذا دَخَلَ مَنْزِلاً قَعَدَ فى اَدْنَى الْمَجْلِسِ حینَ یَدْخُلُ»؛[19] شیوه همیشگى رسول خدا صلى الله علیه و آله این بود كه هرگاه وارد منزلى مى شدند، هنگام ورود پایین مجلس مى نشستند.

و نیز به اصحاب خود مى فرمودند: «اِذ اَتى اَحَدُكُمْ مَجْلِساً فَلْیَجْلِسْ حَیْثُ مَا انْتَهى مَجْلِسُهُ»؛[20] هر گاه كسى از شما به مجلسى وارد شد، همان انتهاى مجلس بنشیند یعنى انتظار نداشته باشد كه دیگران در بالاى مجلس یا در وسط مجلس جایى براى او باز كنند.

ادب الهى

پیامبر خدا هیچ تعینى نداشت. هر گاه كسى در جلسه اى وارد مى شد كه پیامبر هم در آن جلسه حضور داشتند، نمى دانست كدام یك از افراد پیامبر است؛ یعنى هیچ برترى براى خودش در نظر نداشت. مى فرمود: من دوست ندارم طورى رفتار كنم كه با دیگران فرقى داشته باشم، یا برترى در نظر مردم ایجاد شود.

آن حضرت مؤدب به آداب الهى بودند. مثل سلاطین برخورد نمى كردند، بلكه تواضع و ادب بسیار عجیبى داشتند. حتى در وقتى كه با اصحاب مى نشستند، حلقه وار مى نشستند تا تفاضل و برترى در میان نباشد. انس بن مالك مى گوید: «كُنّا اِذا اَتَیْنا النَّبى صلى الله علیه و آله جَلَسْنا حَلْقَةً»؛[21] هر گاه در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم، دایره وار مى نشستیم.

وقتى با اصحاب مى نشست، آن قدر یگانه مى شد كه گویا یكى از آنان است. كسى كه وارد مى شد، اگر پیامبر را نمى شناخت و ندیده بود، نمى توانست تشخیص بدهد كه كدام یك از این افراد پیامبر خداست.[22] از بس خاكى و با خلق قاتى بود و خودش را تنزل مى داد. این معجزه است.

یكى از سیره هاى پیامبر صلى الله علیه و آله این بود كه روى زمین مى نشست و با برده ها غذا مى خورد.[23] فرمود: بچه ها را دوست دارم، به خاطر این كه روى زمین مى نشینند و با خاك مأنوس اند.

ما گاهى خدمت مرحوم آیت الله بهاء الدینى به این طرف و آن طرف مى رفتیم. یك روز به قصد منزل یكى از دوستان رفتیم. اتفاقاً ایشان در منزل نبود. آیت الله بهاء الدینى فرمودند: مقدارى همین جا بنشینیم. كوچه پهنى بود و مزاحمتى نبود. شخصى با آن عظمت، بى تكلف و بى تعین همان جا نشستند! فرمودند: ممكن است بعضى از افراد نفهم به ما بگویند: شما دیوانه اید. ما هم به آن ها مى گوییم: خودتان دیوانه هستید. از این كه دیگران به كسى بگویند دیوانه اى، انسان دیوانه نمى شود. اگر انسان روى زمین بنشیند، چه مى شود؟!

________________________________________

[1]بشارة المصطفى، ص 74 ؛ بحارالأنوار، ج 65 ، ص 130، ح 62 .

[2]نگاه كنید به : سفینة البحار، ج 1، ص 523 و بحارالأنوار، ج 27، ص 100، ح 61 .

[3]بحارالأنوار، ج 66 ، ص 407، ح 117 ؛ سفینة البحار، ج 3، ص 290.

[4]ابصارالحسین، ص 150 ؛ پژوهش نامه امام حسین علیه السلام ، ص 543 .

[5]بحارالأنوار، ج 101، ص 310، ح 4 ؛ مستدرك الوسائل، ج 8 ، ص 450.

[6]سوره شورى، آیه 40.

[7]پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ، جامع الاخبار، ص 117 ؛ بحارالأنوار، ج 68 ، ص 425، ح 68 .

[8]بحارالأنوار، ج 91، ص 63، ح 52 .

[9]تنبیه الخواطر، ج 1، ص 82 ؛ شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 318.

[10]نهج البلاغة، خطبه 160 ؛ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 54 ، ح 13498 .

[11]الكافى، ج 2، ص 644 ، ح 3 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 12، ح 50 .

[12]الكافى، ج 2، ص 646 ، ح 12 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 11، ح 46 .

[13]سنن النبى، ص 96.

[14]بحارالأنوار، ج 73، ص 10، ح 38.

[15]سوره نور، آیه 61 .

[16]مواعظ العددیة، ص 340.

[17]علل الشرایع، ص 81 ، باب 74 ؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 354، ح 60 .

[18]حكمت نامه كودك، ص 252، به نقل از كنز العمال، ج 16، ص 458، ح 4543 .

[19]مكارم الاخلاق، ج 1، ص 66 ، ح 71 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240 .

[20]مكارم الاخلاق، ج 1، ص 66 ، ح 73 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240 .

[21]مكارم الاخلاق، ج 1، ص 60 ، ح 53 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 236.

[22]«وَ كانَ یَجْلِسُ بَیْنَ اَصْحابِهِ مُخْتَلِطاً بِهِمْ كَاَنَّهُ اَحَدُهُمْ فَیَأْتِى الْغَریْبُ فَلا یَدْرى اَیُّهُمْ هُوَ». المحجة البیضاء، ج 4، ص 643 .

[23]«اَلاْكْلُ عَلَى الحَضیضِ مَعَ الْعَبیدِ.» بحارالانوار، ج 73، ص 10، ح 38

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 11 دی 1394


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو