امام ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺳﺮﺍ ﭘﺎ می لرﺯﻳﺪ ﻭ ﻟﺮﺯﺵ ﺧﻔﻴﻔﻰ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺒﺎﺭﻛﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ می گرﻓﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻋﺒﺎﺩﺕ می اﻳﺴﺘﺎﺩ ﺭﻋﺸﻪ ﺑﺮ ﺍﻧﺪﺍﻣﺶ می اﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﻑ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻟﻬﻰ ﺍشک ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺑﺮ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺷﺮﻳﻔﺶ ﺟﺎﺭﻯ می شد.
ﺳﺠﺪﻩﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﻃﻮﻻﻧﻰ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺠﺪﻩﮔﺎﻫﺶ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﺯ ﺍشک ﭼﺸﻢ ﻣﺮﻃﻮﺏ.
ﺷﺎﻋﺮ ﮔﻮﻳﺪ:
ﻫﻮ ﺍﻟﺒﻜﺎﺀ ﻓﻰ ﺍﻟﻤﺤﺮﺍﺏ ﻟﻴﻼ
ﻫﻮ ﺍﻟﻀﺤﺎک ﺍﺫﺍ ﺍﺷﺘﺪ ﺍﻟﻀﺮﺍﺏ
ﻳﻌﻨﻰ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻋﺒﺎﺩﺕ به شدﺕ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺷﺪﺕ ﺟﻨﮓ خندان ﺑﻮﺩ
ﺍﺑﻮ ﺩﺭﺩﺍﺀ ﻛﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺳﺖ ﮔﻮﻳﺪ:
ﺩﺭ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻧﺨﻠﺴﺘﺎﻧﻰ ﻋﺒﻮﺭ می کرﺩﻡ ﺁﻭﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ می کرﺩ.
ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩیک ﺷﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ #ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﺳﺖ.
ﻭ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﺨﻔﻰ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﻑ ﻭ ﺧﺸﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮓ ﺣﺰﻳﻦ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ می کرﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺟﻬﻨﻢ ﮔﺮﻳﻪ می نموﺩ ﻭ به خدﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﻃﻠﺐ ﻋﻔﻮ ﻭ ﺑﺨﺸﺶ می نموﺩ ﻭ ﺁن قدﺭ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﻰ ﺣﺲ ﻭ ﺣﺮﻛﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ!
ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻧﺰﺩﻳﻜﺶ ﺭﻓﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﭼﻮﺏ خشکی ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﻜﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﺣﺮﻛﺖ ﻧﻜﺮﺩ، ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ به منزﻟﺶ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ به حضرﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪﻡ.
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻣﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻳﺪﻯ؟
ﻣﻦ ﺷﺮﺡ ﻣﺎ ﻭﻗﻊ ﮔﻔﺘﻢ.
ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻼﻡ فرمودند ﺍﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﻑ ﺧﺪﺍ ﻏﺶ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ…
أمالی صدوق، ﻣﺠﻠﺲ 18، ح 9، ﺑﺎ ﺗﻠﺨﻴﺺ ﻋﺒﺎﺭﺍﺕ
“حق الناس “
همیشه پول نیست!
گاهی “دل” است… دلی که باید به دست می آوردیم و نیاوردیم!
دلی که باید می دادیم و ندادیم!
دلی را که شکستیم و رها کردیم!
دلهای غمگینی که بی تفاوت از کنارشان گذشتیم!
خدا از هرچه بگذرد از حق الناس نمی گذرد یادمان باشد ما در مقابل آدم هایی که به خودمان وابسته اشان میکنیم مسئولیم…. در مقابل اشک هایش ودر مقابل غرورش لحظه های شکستنش در تنهایی …. و اگر روزی یادمان برود …. خدا بیادت خواهد آورد….
من این غذا را بخورم!!!
حقیقت برزخی برخی از غذاهای حرام چرک و خون است. هر چند در ظاهر خوش مزه است اما در باطن خون وکثیف است. یکی از درباریان وقت، مرحوم میرزای قمی را دعوت گرفته بود. موقعی که آقا به دربار رفته بودند، سفره غذا را پهن کرده بودند؛ مرحوم میرزا فرموده بودند: «من نميتوانم غذا بخورم». صاحب مجلس گفته بود: «آقا! این سفره را برای شما انداختیم». آقا فرموده بودند: «نه؛ من معذورم». صاحب خانه اصرار کرده بود. مرحوم ميرزاي قمي مقداری از غذاها را برداشته بودند فشار داده بودند. چکه چکه خون از آن بیرون ریخته بود. بعد فرموده بودند:
«من این غذا را بخورم؟!».
درمحضرآیت الله ناصری
دوست کسی است که اولین قطره اشک محبوبش را می بیند
دومیش را پاک می کند
و سومیش را به خنده تبدیل می کند
تو برای پاک کردن اشک خون هر صبح و شام امام زمانت(عج) چه کار کرده ای⁉️
آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست،
زيرا :
اگر بسيار كار كند، میگويند احمق است!
اگر كم كار كند، میگويند تنبل است!
اگر بخشش كند، ميگويند افراط ميكند!
اگر جمعگرا باشد، میگويند بخيل است!
اگر ساكت و خاموش باشد میگويند لال است!
اگر زبانآوری كند، میگويند ورّاج و پرگوست!
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگويند رياكار است!
و اگر نكند مےگويند كافراست و بیدين!
لذا نبايد بر مدح و ثنای مردم اعتنا كرد
و جز از خداوند نبايد از كسی ترسيد.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
شاه کلید سعادت
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رفت وگفت : سه قفل در زندگی من وجود دارد وسه کلید از شما می خواهم
قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم ، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد ، و قفل سوم این که دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
آیت الله نخودکی اصفهانی فرمود : برای قفل اول ، نمازت را اول وقت بخوان . برای قفل دوم ، نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان !
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟
شیخ فرمود: نماز های پنجگانه در اول وقت ، شاه کلید است.
داستان نزول آیه الکرسی
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چون خداي متعال خواست سوره ي حمد و آيه هاي شهدالله (18و19 آل عمران) و قل اللهم (26-27آل عمران) و سوره توحيد و آيه الكرسي را به زمين نازل كندهمگي به عرش الهي چنگ زدند در حالي كه بين آن ها و خداوند حجابي نبود.
سپس فرمودند : پروردگارا ما را به خانه پر گناه و به سوي كساني كه عصيان و گناه مي كنند مي فرستي ؛ در حالي كه ما پاك و مطهر هستيم.
سپس خداي متعال فرمود :” به عزت و جلال خودم سوگند ، هيچ كس شما را بعد از نماز نخواند مگر اين كه او را در مرتبه بالاي قدس جاي دهم كه از نعمت هاي آن استفاده كنند و در هر روز 70 بار به او با نظر رحكت خود بنگرم و در هر روز 70 حاجت او را برآورم هرچند كه بسيار گناه كرده باشد كه كمترين آن دعاها و حاجت ها و آمرزش گناهان باشد. او را از هر دشمني پناه مي دهم و براي پيروزي بر هر دشمني ياريش مي دهم و مانعي به جز مرگ براي بهشت رفتن او نباشد.( يعني بعد از مرگ بلافاصله به بهشت مي رود)
پاداش كسي كه آيت الكرسي را زياد مي خواند
عبدالله بن عوف گفته است:” شبي خواب ديدم كه قيامت شده است و من را آوردند و حساب من را به آساني بررسي كردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و كاخ هاي زيادي به من نشان دادند. به من گفتند: درهاي اين كاخ را بشمار ؛ من هم شمردم 50 درب داشت.
بعد گفتند: خانه هايش را بشمار. ديدم 175 خانه بود. به من گفتند اين خانه ها مال توست. آن قدر خوشحال شدم كه از خواب پريدم و خدا را شكر گفتم.
صبح كه شد نزد ابن سيرين رفتم و خواب را برايش تعريف كردم.
او گفت : معلوم است كه تو آيه الكرسي زياد مي خواني. گفتم : بله ؛ همين طور است. ولي تو از كجا فهميدي. گفت براي اينكه اين آيه 50 كلمه و 175 حرف دارد. من از زيركي حافظه او تعجب كردم. آنگاه به من گفت : هر كه آيه الكرسي را بسيار بخواند سختي هاي مرگ بر او آسان مي شود.
آيت الكرسي سيد آيات قرآن
پيامبر به حضرت علي (علیه السلام) فرمود: ” يا علي ! من سيد عربم-مكه سيد شهر هاست- كوه سينا سيد همه كوه هاست- جبرئيل سيد همه فرشتگان است – فرزندانت سيد جوانان اهل بهشتند- قرآن سيد همه كتاب هاست – بقره سيد همه سوره هاي قرآن است – ودر بقره يك آيه است كه آن آيه 50كلمه دارد و هر كلمه 50 بركت دارد و آن آيت الكرسي است.
حضرت امام محمد باقر از امير المومنين (علیه السلام) روايت فرموده: هنگامي كه آيت الكرسي نازل شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود آيه الكرسي آيه اي است كه از گنج عرش نازل شده و زماني كه اين آيه نازل گشت هر بتي كه در جهان بود با صورت به زمين خورد.
در اين زمان ابليس ترسيد و به قومش گفت :"امشب حادثه اي بزرگ اتفاق افتاده است باشيد تا من عالم را بگردم و خبر بياورم.
ابليس عالم را گشت تا به شهر مدينه رسيد مردي را ديد و از او سوال كرد: ” ديشب چه حادثه اي اتفاق افتاد”
مرد گفت “رسول خدا فرمود:” آيه اي از گنج هاي عرش نازل شد كه بت هاي جهان به خاطر آن آيه همگي با صورت به زمين خوردند. ابليس بعد از شنيدن حادثه به نزد قومش رفت و حادثه را به آن ها خبر داد.
حضرت موسى عليه السلام در راه ابلاغ رسالت بسيار رنج كشيد و به انواع اذيت و آزار از فرعون و بلعم باعورا و ديگران مبتلا بود تا جائى كه قارون پسر عموى موسى عليه السلام از اين قاعده آزار رساندن مستثنى نبود.
او ثروت زيادى داشت و به اندازه اى داشت كه چندين جوان نيرومند، كليدهاى خزانه او را حمل و نقل مى كردند، و از خانهاى گردن كلفتى بود كه به زير دستانش ظلم مى نمود.
موسى عليه السلام مطابق فرمان خدا، از او مطالبه زكات مى كرد، او مى گفت : من هم به تورات آگاهى دارم ، و كمتر از موسى نيستم ، چرا زكات مالم را به او بپردازم!
سرانجام غرور قارون باعث شد كه تصميم خطرناكى گرفت ، و آن اين بود كه : به يكى زن فاحشه كه خوش سيما و خوش قامت و فريبا بود گفت : صد هزار درهم به تو مى دهم كه فردا هنگامى كه موسى براى بنى اسرائيل سخنرانى مى كند در ملاعام بگويى موسى با من زنا كرد.
آن زن ، اين پيشنهاد ناجوانمردانه را پذيرفت . فرداى آن روز، بنى اسرائيل اجتماع كرده بودند موسى تورات را به دست گرفته و از روى آن ، مردم را موعظه مى كرد.
قارون با زرق و برق همراه اطرافيان خود در آن اجتماع شركت نموده بود، ناگهان آن زن برخاست ، ولى وقتى سيماى ملكوتى موسى عليه السلام را ديد، از تصميم قبلى خود منصرف شد و با صداى بلند گفت :
اى موسى ، عليه السلام بدان كه قارون صد هزار درهم به من داد تا در ملاعام به بنى اسرائيل بگويم تو مرا به سوى خود خوانده اى تا با من زنا كنى . تو هرگز مرا به سوى خويش دعوت نكرد اى ، خداوند ساحت مقدس تو را از چنين آلودگى منزه نموده است .
در اين هنگام دل پر درد و رنج موسى شكست و درباره قارون چنين نفرين كرد: اى زمين قارون را بگير و در كام خود فرو بر.
زمين به امر الهى دهن باز كرد و قارون و اموالش را به اعماق زمين فرو برد.
در نقل ديگر آمده است كه : حضرت موسى مردم را به احكام و شريعت موعظه مى كرد، به اين مطلب رسيد:
كسى كه زنا كند ولى همسر نداشته باشد صد تازيانه به او مى زنيم ، و كسى كه زنا كند و همسر داشته باشد، او را سنگسار مى كنيم تا بميرد.
قارون برخاست و گفت : گر چه خودت باشى ؟ موسى فرمود: آرى قارون گفت : بنى اسرائيل گمان مى كنند كه تو با فلان زن زنا كرده اى !
موسى عليه السلام گفت من ؛ آن زن را به اينجا بياوريد، اگر چنين ادعائى كرد، طبق ادعايش عمل كنيد.
آن زن را نزد موسى عليه السلام آوردند و موسى به او قسم داد كه راست بگويد، آيا من با تو آميزش كرده ام زن هماندم منقلب شد، كه با اين تهمت پيامبر عليه السلام خدا را بيازارم ؛ با صراحت گفت : نه ، آنها دروغ مى گويد، قارون فلان مبلغ را به من داد تا چنين بگويم .
قارون سر افكنده شد و موسى به سجده افتاد و گريه كرد و گفت : خدايا دشمن تو مرا آزرد و خواست با تهمت مرا رسوا سازد، اگر من رسول تو هستم مرا بر او مسلط گردان … و نفرين كرد و عذاب الهى يعنى زمين او را به كام خود فرو برد.( حكايتهاى شنيدنى ج 5 ص 122 - بحارالانوار ج 13، ص 253.)
پاك دامن را غمي از تهمت نا پاك نيست …….. بحر را از پنجه خونين مرجان باك نيست
از ملامت گر ندارد يوسف بي جرم باك ……… گرد تهمت پاك مي سازد ز رخ دامان پاك
گاهی به خاطر زود قضاوت کردن نزد خودمان به کسی تهمتی میزنیم و قضاوتی میکنیم و عملی انجام میدهیم که جبران ناپذیر است.
می گفت کسی در خانه یک تنگ ماهی داشت و یک گربه و همیشه می دید این گربه اطراف ماهی می چرخد. او فکر کرد که گربه نقشه ای در سر دارد تا اینکه یک روز تا وارد خانه شد گربه با دهان خون آلود جلویش ظاهر شد. تا این صحنه را دید پیش خود گفت ه بالاخره ماهی را خورد لذا چنان با لگدی به شکم گربه زد که محکم به دیوار خورد و مرد. وقتی وارد اتاق شد دید ماهی سالم در تنگ است و یک مار کشته شده کنار تُنگ افتاده فهمید که این مار قصد خوردن ماهی را داشته ولی گربه او را کشته است.(قضیه ی پسر و مادر کورش و پیوند چشم )
بیاییم فکرمان را اصلاح کنیم و قضاوت عجولانه که منشأ خیلی از تهمتها است را کنا بگذاریم.
از دیگر زمینه های تهمت، بدگمانی نسبت به دیگران است که قرآن از آن نهی کرده است (واجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم- حجرات/12) همین که دیدی فرش خیس است و فکر کردی بچه نجس کرده به بچه چشم غُره نرو شاید آب ریخته باشد. یا تا دیدی غذا حاضر نیست سریع تهمت تنبلی به خانم نزن شاید چیزی برای پختن نبوده. تهمت کوچک و بزرگ ندارد و همین ها هم تهمت است.
گاهی هم هوای نفس و حسادت و امثال اینها باعث تهمت زدن به دیگران می شود.
دنیا دوستی عده ای باعث شد که به کسی که آیه تطهیر در شأن او و فرزندانش نازل شده بود تهمت دروغ گفتن زدند. فدک او را گرفتند و از او شاهد خواستند و شاهدهای او را هم به بهانه های واهی رد کردند. اومد نامه فدک را با استدلال از اولی گرفت ولی همین که از مسجد خارج شد دومی در کوچه به حضرت رسید و نامه را از او گرفت و پاره کرد و چنان با سیلی به صورت حضرت زد که امام مجتبی می فرماید تا اونجا مادرم دست من را گرفته بود ولی از آونجا به بعد من دست مادرم را گرفته بودم.
ما که اینهمه دم از مهدی فاطمه میزنیم و ندای ـ یابن الحسن کجایی داد از غم جدایی ـ سر میدیم ، برای چی وقتی اون نام مبارک حجت ابن الحسن رو میبریم ، همگی قیام میکنیم و دست به سر میگذاریم . شاید یه دلیلش این باشه که میخوایم به آقامون بگیم : آقاجان هر وقت شما قیام کنید ما هم آماده قیامیم . راستی رفقا خودمونیم . واقعا آماده قیامیم؟ میدونستید تا موقعی که اهل قیام نشیم بدرد آقامون نمیخوریم. اگه میخواید بدرد آقامون بخوریم نه اینکه به دردش اضافه کنیم هربار که به احترام نام مبارکش بلند میشی ببین چقدر تو زندگیت اهل قیامی؟ اگه دیدی قیامت کم رنگ شده سریع روند زندگیت رو عوض کن
قیام رو باید بریم از قائم کربلا یاد بگیریم ،علمدار حسین(علیه السلام)
آقا قمر بنی هاشم :
قیامت قامت ای قامت قیامت …….. قیامت کرده ای با قد و قامت
البته میدونید که قدو قامت عباس که اون رو علمدار کربلا نکرد ، اون قدو قامت رو کسای دیگه ای هم تو کربلا داشتند. اون چیزی که اون رو قمربنی هاشم کرد قیام برای خدا بود :
قیامت قامت ای قامت قیامت …….. قیامت کرده ای با قد و قامت
موذن گر ببیند قامتت را …….. به قدقامت بماند تا قیامت
با همین قیامش بود که یار بدرد بخور امامش شد.اما میگن الان اگه بری زیر زمین حرم آقا قمر بنی هاشم ،قبر مقدسش اندازه یه نوجوان کوچیکه،چرا؟ آخه از مولاش حسین (علیه السلام) خواست برش نگردونه خیمه ، گفت از بچه هات خجالت میکشم حسین ،من به رقیه قول آب دادم ،من از لب تشنه اصغر خجالت میکشم،خب شاید بگی این چه ربطی داره به قبر کوچک عباس، میدونی ربطش چیه ،میدونی اگه یه علمدار وسط میدون بمونه چی میشه ،همه به زدنش افتخار میکنن تا جایی که دیگه قامتی ازش نمونده.امیدوارم قیاممون حقیقی باشه انشاله
سوره نساء آیه 29
(29) یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَأْکُلُواْ أَمْوَ لَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَطِلِ إِلَّآ أَنْ تَکُونَ تِجَرَةً عَنْ تَرَاضٍ مِّنْکُمْ وَلَا تَقْتُلُواْ أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً
ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را در میان خود به باطل نخورید، مگر اینکه تجارتی با رضایت یکدیگر باشد. و خود (و یکدیگر) را نکشید، همانا خداوند نسبت به شما همواره مهربان بوده است.پیام ها:
1- مالکیّت فردی محترم است و تصرّف در اموال دیگران، جز از راه معاملات صحیح و بر اساس رضایت، حرام است. (لاتأکلوا… الا… تجارة عن تراض)
2- جامعه، دارای روح واحد و سرنوشت مشترک است. اموال دیگران را همچون اموال خودتان محترم بدانید. (اموالکم بینکم)
3- هر نوع تصرّفی که بر مبنای «حقّ» نباشد، ممنوع است. (لاتأکلوا… بالباطل)
4- داد و ستدها باید با رضایت طرفین باشد، نه با اجبار واکراه. (عن تراض منکم)
5 - جان انسان محترم است، لذا خودکشی ویا دیگرکشی حرام است. (لاتقتلوا انفسکم)
6- احکام و مقرّرات اسلام پرتوی از رحمت خداوند است. (کان بکم رحیماً)
سوره نساء آیه 29
(29) یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَأْکُلُواْ أَمْوَ لَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَطِلِ إِلَّآ أَنْ تَکُونَ تِجَرَةً عَنْ تَرَاضٍ مِّنْکُمْ وَلَا تَقْتُلُواْ أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً
ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را در میان خود به باطل نخورید، مگر اینکه تجارتی با رضایت یکدیگر باشد. و خود (و یکدیگر) را نکشید، همانا خداوند نسبت به شما همواره مهربان بوده است.پیام ها:
1- مالکیّت فردی محترم است و تصرّف در اموال دیگران، جز از راه معاملات صحیح و بر اساس رضایت، حرام است. (لاتأکلوا… الا… تجارة عن تراض)
2- جامعه، دارای روح واحد و سرنوشت مشترک است. اموال دیگران را همچون اموال خودتان محترم بدانید. (اموالکم بینکم)
3- هر نوع تصرّفی که بر مبنای «حقّ» نباشد، ممنوع است. (لاتأکلوا… بالباطل)
4- داد و ستدها باید با رضایت طرفین باشد، نه با اجبار واکراه. (عن تراض منکم)
5 - جان انسان محترم است، لذا خودکشی ویا دیگرکشی حرام است. (لاتقتلوا انفسکم)
6- احکام و مقرّرات اسلام پرتوی از رحمت خداوند است. (کان بکم رحیماً)
از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند
در بحارالانوار جلد۵۲ص۱۹۰ پیامبر فرمود: زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیثساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد. در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند.
آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد
از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود: روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد: نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند.
یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟ پیامبر فرمود: زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند. دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد
در کنزالاعمال حدیث۳۱۰۰۸ آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟ پیامبر(ص) فرمود: زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند، و این آخرالزمان باشد.
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند.
در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث۲۹۰۳۲۴ روایت شده است که فرمود: در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیثهایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید.
از علی بن ابی طالب(علیه السلام) درباه آخرالزمان پرسیده شد: آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری. باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.
امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود: زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید.(نهج / حکمت ۱۰۲).
امام سجاد(علیه السلام) فرمود: چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. (بحار )۶۰/۱۸
به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند
در بحار ج ۷۷ص۳۶۹ آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی. دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند. بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد.
چه كاري مورد قبول خداوند واقع مي شود ؟
پاسخ : كاري كه هم هدفش درست باشد و هم شيوه و وسيله آن . بعضي هدف صحيحي دارند ولي راهي را كه براي رسيدن به آن هدف طي مي كنند ، صحيح نيست . مثل كسي كه با وسيله و مركب دزدي به حج مي رود . يا با زغال سياه به ديوارهاي سفيد و زيبا مي نويسد : نظافت را مراعات كنيد .
گاهي وسيله صحيح است ، ولي هدف فاسد است ، نظير گروه خوارج كه در برابر حضرت علي عليه السلام به مخالفت برخاستند و شعار مي دادند : (ان الحكم الا الله) يعني فقط فرمان خدا و كتاب خدا ، حضرت فرمود : «كلمه حق يراد بها الباطل»نهج البلاغه ، خطبه 40 .اين سخني خوب و كلمه حقي است ، اما هدف اين گروه از آن جمله ، باطل و مخالفت با حق است .
چنانكه لشكر معاويه نيز در جنگ صفين قرآن ها را بر سر نيزه كردند تا بگويند ما تابع قرآنيم ، ولي در عمل با قرآن ناطق كه حضرت علي عليه السلام باشد مخالفت و مبارزه كردند .
اصل فروتني و مديريت پذيري
حضرت فاطمه (سلام الله عليها)در پاسخ درخواستي از سوي حضرت علي (عليه السلام)مي فرمايند: «خانه، خانه توست، زنان همراه مردان هستند و من در هيچ کاري با تو مخالفت نمي کنم. »
با اين که حضرت (سلام الله عليها)در ابعاد گوناگون زندگي ممتاز و هم سنگ اميرمؤمنان بودند و از لحاظ موقعيت معنوي و جايگاه اجتماعي و خانوادگي نيز همانند ايشان بودند. اما نه تنها در قلمرو زندگي به ويژه خانه و خانواده خود را با همتاي خويش هماهنگ و همراه مي کردند، بلکه در شرايط حساس و سرنوشت ساز از ديدگاه و موضع خويش به احترام آن حضرت گذشت مي کردند.
اصل عشق و صميميت در خانواده
آن بانوي بزرگوار، در همه ابعاد زندگي، به ويژه در زندگي مشترک الهام بخش و در رابطه با حقوق ديگران، سيره اش وفا و وفاداري بود. چرا که ايشان رهروان خويش را بر اين انديشه رهنمون مي کردند که وقتي ميان دو جوان پيمان زندگي مشترک بسته مي شود، زندگي انفرادي آنان به يک زندگي اجتماعي تبديل مي گردد و امضاي اين پيمان مقدس و انساني بدان مفهوم است که آن دو انسان با هم پيوند مي بندند تا پايان زندگي يار و ياور و وفادار يکديگر و رفيق راه هم باشند. خود حضرت نيز در اين رابطه مي فرمايند: «اي پسر عمو! از روزي که با تو زندگي کرده ام نه به تو دروغي گفته و نه خيانتي کرده و نه با تو مخالفتي ورزيده ام. »
اصل همسرداري
حضرت فاطمه (سلام الله عليها)مي فرمايند: «واي به حال زني که شوهرش را خشمگين کند و خوشا به حال کسي که همسرش از او خشنود باشد. »سيره فاطمه (سلام الله عليها)در زندگي مشترک، رعايت دقيق و ظريف حقوق و حرمت همتاي زندگيش بود. از اين رو کسي که انتظار دارد حقوق و حرمت او از سوي ديگران رعايت گردد و شخصيت و کرامت او گرامي داشته شود، خود بايد حقوق و حرمت ديگران را پاس دارد.
اصل برنامه ريزي در خانواده
حضرت فاطمه (سلام الله عليها)سمبل نظم و انضباط، نمونه ظرافت، دقت و تدبير بود. ايشان بر اين باور بود که دينداري و دين باوري راستين، پاي بست بودن به حساب و کتاب، قانون و مقررات و داشتن نظم و برنامه در زندگي مي باشد.
اصل همکاري و کمک کاري
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در تنگنا، خستگي و دشواري زندگي بود، ولي چنان نبود که شوهري خودخواه و تن پرور داشته باشد که اين همه کارها و تلاش ها را وظيفه خاص زن بداند و کمک کارش نباشد. نه، علي(عليه السلام) چنين مردي نبود. او در کار و تلاش مردانه اش کمتر از فاطمه (سلام الله عليها)نبود. چه بسيار از کارهاي خانه را او انجام مي داد. حتي با فاطمه (سلام الله عليها)مي نشست و گندم آسياب مي کرد و حتي در مواردي نان مي پخت، رسيدگي به امور بيرون، تهيه نان براي چنان خانواده اي با فرزندان متعدد، آن هم کار و اشتغالي مشروع، آب کشي براي مزرعه و درختان، کار فردي براي آبياري درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگيري از بينوايان، بردن نان و آذوقه براي دردمندان، عبادت رسمي و حضور در عرصه هاي سياسي خود کاري بس وسيع و پردغدغه بود. در عين حال هرآنگاه که از کار روزمره فارغ مي شد و به خانه مي آمد با همان بدن خسته به کمک فاطمه (سلام الله عليها)مي شتافت. اصلاً يکي از عوامل شادابي و تکامل خانواده ها تعيين حدود مسئوليت افراد در خانواده است. با تقسيم کار، عدالت اجتماعي در محيط کوچک خانواده سعادت مي آفريند. تفاهم و تعاون دو اصل لازم اخلاقي در تشکيل و پايداري سالم نظام خانوادگي است.
از ديدگاه اسلام مرد حق ندارد همسر خويش را به چشم يک خدمتکار بنگرد و کارهاي خانه را وظيفه واجب او بداند. اين صفا، ايثار، صميميت، رأفت و عطوفت زن است که زمينه پذيرش کارهاي طاقت فرسايي، چون: خانه داري، فرزندداري و همسرداري را پديد مي آورد. از اين رو اسلام مرد را موظف مي کند که همچون گلي پربها از همسر خويش مراقبت کند.
اما گذشته از اين صحبت ها، آيا من و شماي مادر و همسر که امروز کار و فعاليت در اجتماع و جامعه، جزء جدايي ناپذير زندگي مان شده، چقدر به خانه و همسر و فرزندانمان مي رسيم. اگر واقعاً درجه اهميت و اولي را به خانه داري و همسرداري و فرزندپروري که وظيفه اصلي ماست داده ايم و به کار بيرون مان هم مي پردازيم که عادليم و خوش انصاف و حق هم همين است که همسرمان برتر از يک گل از ما مراقبت و نگهداري و حفاظت نمايد. اما اگر نه، کار خانه را ننگ و عار مي دانيم و فراموش کرده ايم که براي چه ازدواج کرده ايم و قرار نيست فرزنداني بي ادب و بي تربيت تحويل جامعه بدهيم و مي بايست اول به نيازهاي همسر و فرزندانمان که هم حق طبيعي آن هاست و هم به واسطه برآوردن اين نيازها در درجه اول اين خودمان هستيم که به آرامش مي رسيم، لازم است در نظريات و باورهايمان پالايش کنيم و با تفکر و تأمل، به خود برسيم و به زن بودنمان. زني که کرامت و شرافت و بزرگي اش برتر است که از دامن زن، مرد به معراج مي رود…
اصل ساده زيستي
روزي پيامبر وارد منزل فاطمه (سلام الله عليها)شد، دخترش را ديد که روي زمين نشسته با يک دست فرزندش را در آغوش گرفته و با دست ديگر با آسياب دستي گندم ها را آرد مي کند، اشک در چشمان پيامبر حلقه زد و فرمودند: «دخترم، تلخي ها و مشکلات دنيا را به ياد شيريني و سعادت بهشتي بر خود گوارا ساز. »
ساده زيستي و ساده پوشي و زندگي با روح و صفا، سبک و سيره فاطمه (سلام الله عليها)بود و بر دوري گزيدن از اسراف کاري و زندگي در اسارت تجملات اصرار مي ورزيد؛ چرا که زندگي پر زرق و برق و تجملي به جاي اين که انسان را به نيک بختي و آزادي و آزادگي و آرامش خاطر برساند او را به انواع قيد و بندهاي بيهوده گرفتار مي نمايد. ادامه دارد…
گرمي و روشنايي کانون
فاطمه (سلام الله عليها)در محيط خانه چون ماهي درخشان بود که نور وجودش، کانون خانه و دل علي (سلام الله عليها)را روشن مي کرد. او مصداق اين آيه قرآن بود که : «او روشني بخش خانه بود، ديدارش رنج ها و غصه ها را از دل مي زدود(1)». علي (عليه السلام)خود فرمود: «وقتي به خانه مي آمدم و به زهرا نگاه مي کردم تمام غم و غصه ام زدوده مي شد. (2)»
فاطمه (سلام الله عليها) کانون خانواده را گرم مي داشت، علي (عليه السلام) و فرزندان را دل به اين خوش بود که در کنار فاطمه اند و در آن کانون اند. از ديدي، او چون شمعي بود که پروانه ها را به دور خود جمع کرده، به آن ها گرمي و نور مي داد. خانه اش کانون انس و صفا بود. اعضاي خانه با هم انس و آشتي و معاونتي داشتند و در کمال هم رنگي و صداقت، در سايه ايمان به خدا و رسول و کتاب او زندگي مي کردند. اگر علي (عليه السلام)تصميمي مي گرفت همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (سلام الله عليها)تصميمي اتخاذ مي کرد ديگر افراد خانه با او همگام مي شدند و بالاخره فاطمه (سلام الله عليها)در گرم داشتن کانون لطف و عنايت به همسر، رحمت و دلسوزي به فرزندان، مصداق حديث پيامبر بود که، خيرنسائکم، الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن(3)و مصداق احاديث ديگر رسول چون عفيفه بودن، شوهر دوست و فرزند دوست بودن و ضمن اين که او خود ملهم به الهامات الهي بود. ادامه دارد…
سکون خانه
خانه فاطمه (سلام الله عليها)از آن خانه هايي است که خدا خواسته نام او در آن جا بلند گردد و مورد تسبيح و تقديس باشد. طبيعي است که چنين خانه اي نمي تواند مرکز آشفتگي و هرج و مرج باشد. نخستين چيزي که بايد در آن حضور داشته باشد سکون و آرامش است و فاطمه(سلام الله عليها) سعي داشت چنين کند. او مي داند که ترقي و عظمت شوهر، کوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زيادي مرهون زندگي آرام و ساکن او در محيط خانه است و خانه بايد سنگر آرامش و محل تجديد قوا باشد تا شوهر بنشيند، درست نقشه بکشد و درست طراحي کند و درست تصميم به اجرا و عمل بگيرد. خانه بايد در سکون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتي کرده و مشقات بيرون را از تن به در نمايد.
خانه فاطمه (سلام الله عليها)براي علي(عليه السلام)چنين وضعي داشت. علي (عليه السلام)در کنار زهرا(سلام الله عليها)احساس آرامش مي کرد و حتي هرگاه که از حوادث و مشکلات زندگي به ستوه مي آمد به سنگر خانه پناه مي برد و در آن جا کمي با فاطمه (سلام الله عليها)سخن مي گفت و تجديد قوا مي کرد و از نو سرگرم کار و تلاش و مبارزه مي شد و اين امر در سراسر زندگي علي (عليه السلام) وجود داشت، حتي پس از وفات فاطمه (سلام الله عليها) و در سر مزارش. ادامه دارد
مسئوليت در خانه
او به فرموده رسول گرامي اسلام، رييس خانه بود. کدبانويي مجرب که گويي تمام دوره هاي مديريت خانواده را گذرانده و به وظايف خود نيکو آشنا بود. مسئوليتش سنگين بود، در آن روزگار دشوار؛ آن هم در دوره فقر خاندان پيامبر او بايد به امور زير مي رسيد:
ـ سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانه اي که مرکز آمد و رفت است و چند کودک خردسال درآنند.
ـ تربيت و اداره و نظافت و سرپرستي فرزندان که آن هم کاري اندک و آسان نيست.
ـ پيشه وري و صنعت گري چون بافتن پيراهن براي فرزندان و يا پشم ريسي براي کمک به معاش.
ـ آسياب کردن گندم يا جو با دستاس که رسول خدا فرموده: «دست فاطمه (سلام الله عليها)در اين راه زخمي شده است. »
ـ آوردن آب از بيرون که در آن روزگار اين هم مشکلي براي فاطمه (سلام الله عليها)بود و خانه ها آب نداشتند.
ـ هدايت و سرپرستي زنان جديدالاسلام که از برکت فاطمه (سلام الله عليها)هدايت مي شدند.
و بالاخره کارهاي ديگري که هر زني بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه مي دوند ولي باز هم کارشان نيمه کاره مي ماند. براي تهيه مختصر غذايي آن هم وقت مي گذراند ولي باز هم مطبوع طبع آن ها قرار نمي گيرد. درک سنگيني مسئوليت او ميسر نيست، مگر آن گاه که آدمي خود در شرايط آن قرار گيرد. ادامه دارد
اهميت خانه داري
فاطمه (سلام الله عليها)از کساني نبود که خانه داري را کاري کوچک بشمرد و يا خانه را به شوق اداره و منصبي ترک گويد و يا آن را محل و مرکزي براي بلند پروازي خود قرار دهد. او به اين نکته آگاه بود که کانون خانوادگي و اداره آن کمتر از اداره يک کشور نيست و حتي پايه کشورداري به حساب مي آيد. و هم مي دانست و از زبان پيامبر شنيده بود که خدمت در خانه و خانه داري داراي اجر و حسنه است، حسنه اي که هيچ کاري از زن با آن برابري نمي کند.
روزي رسول خدا از اصحاب خود پرسيد: زن در چه حالي به خدا نزديک تر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند. فاطمه (سلام الله عليها)اين سخن را شنيد و پيام فرستاد: «زن در حالي به خدا نزديک تر است که ملازم خانه باشد و از آن بيرون نشود. »
او مي دانست که خانه سنگر است، پايگاه اجتماعي اعضا است، همانند يک نهاد اجتماعي گران قدر است و کاري براي زن از نظر ارزشمندي معادل خانه داري نيست. بدين سان، هم خود را به خانه داري نهاد و اداره و مديريت آن و نيز تربيت فرزند را در آن به وجهي نيکو پذيرا شد. او در اين راه احساس خجلت و ننگي نداشت و زير بار وظايف آن شانه خالي نمي کرد.
مرکزيت خانه اش در مسير تربيت فرزند، مشاوره و همدلي با علي (عليه السلام)و مهرورزي به اهل خانه بود و حاصل چنين اقدامي، فاطمه (سلام الله عليها) را بيش از پيش محبوب کرد و او را راضي به اين تقسيم کار پيامبر بود که کار درون خانه از آن او و کار بيرون خانه از آن علي (عليه السلام) باشد و خداي را بر اين امر سپاس گزار و شاکر بود. ادامه دارد
مکتب فاطمه (سلام الله عليها) مکتبي اعجازآميز است. مکتبي است که تمام آثار درخشان پديد آمده از اين مکتب، حيرت آدمي را بر مي انگيزاند. هر بُعد و جنبه اي از حيات فاطمه (سلام الله عليها)که مورد مطالعه قرار مي گيرد، نکته آموزنده و هدايت کننده و شگفت آوري دارد. برکات آن بر همه افراد نازل است و بر امتي که خواستار رهايي است نازل تر. چه بسيارند درس هايي که از زمينه هاي مختلف زندگي فاطمه (سلام الله عليها)حاصل مي شود و مسلمانان با استفاده از آنها، مي توانند راه حيات را براي خود هموار سازند. از مسايل درس آموز حيات فاطمه (سلام الله عليها)، مسأله همسرداري و خانه داري اوست. بناي زندگي ويژه اي که اساس آن مبتني بر اهداف و مقاصد انساني و الهي، انس و صفا، تکميل و تکامل، خلوص و وحدت بوده است و ثمره آن رشد طرفين، توليد نسل و گزينش بر اساس کفويت ايماني و اخلاقي و برتري يکي بر ديگري در رديف افسانه هاست.
خانه فاطمه (سلام الله عليها)
نخست از خانه فاطمه (سلام الله عليها)حرف بزنيم، جايي که او و علي (عليه السلام)در آن زندگي کرده اند و گل هاي بوستان خود را در آن پرورش داده اند. تا مدت هاي زياد، آن ها در اطاق اجاره اي زندگي را سرکرده اند که دور از خانه پيامبر بود. بعدها رسول خدا با يکي از صحابه سخن گفت و خانه اجاره اي آن ها را به محلي نزديک تر به خود آورد و سال ها گذشت تا آن ها خود صاحب خانه اي و حجره اي کوچک شدند. اين خانه که در کنار خانه پيامبر بود و بيش از يکي دو متر با آن فاصله نداشت، خانه اي بود کوچک و محقر، فرش آن شامل حصيري بود که تنها نيمي از اطاق را مي پوشاند و نيم ديگر با شن نرم مفروش بود. درب آن يک لنگه اي و معرف فقر اهل خانه. در اين خانه فاطمه (سلام الله عليها)با علي (عليه السلام)هم راز و بهتر بگوييم هم بند و هم سلول بود. از ديدي محلي براي زندگي و مسکن است، از سويي ديگر کارگاهي است براي کارهاي دستي فاطمه (سلام الله عليها) که براي کمک معاش و يا در بسياري از موارد براي خدمت به فقرا و مساکين انجام مي گرفت و از جهتي مرکز آمد و شد ياران علي (عليه السلام)، دوستان فاطمه (سلام الله عليها)، زنان مسأله دار و هدايت خواهي بود.
فاطمه (سلام الله عليها)اين خانه را مدرسه و دانشگاهي ساخته بود، نه تنها براي فرزندان خود، بلکه براي زنان مسلمان که سوالات مذهبي خود را از او مي پرسيدند. آن را کانون مقدسي ساخته بود که اعضاي خانه آن را سنگري دانسته، پناه و سکون خود را درآن جا مي جستند. اين کانون مطمئن ترين محل آرامش و پناه علي (عليه السلام) بود. ادامه دارد…
زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند. دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
در این مطلب تعدادی از احادیث گوهر بار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(صلی الله و علیه وآله) به نقل از منابع روایی شیعه و سنی آمده است که به روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان و ظهور امام عصر(عج) مربوط می باشد. مضامین احادیث آنقدر تکان دهنده و به روز هستند که انگار روزگار ما را مرور می کنند:
پیامبر خدا محمد مصطفی(که درود خدا بر او باد) در روایتی فرمود: روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند. مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است. در آن هنگام خداوند، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد.
یکی از عوامل آرامش روان، انس با خداوند است که در مواردی از کلام امام سجاد علیه السلام نیز این نتیجه به دست می آید: «اَنْتَ مَوْضِِعُ اُنْسی فی الْخَلْوَةِ اِذا اَوْحَشَنی الْمَکان»، «یا اُنْسَ کلِ غَریبٍ مُفْرَد»، «سَیدی أَنتَ…. أُنْسی فی کلِ خَلوةٍ و وحدةٍ»، «الهی و من ذا الذی أَنَسَ بِقُرْبِک فَابْتَغی عَنْک حِوَلاً»، «فاذا اَوْحَشَتْنی الْغُربَةُ آنَسَنی ذِکرُک وأِذا کثُرَتْ عَلَی الْهُموم لَجَأتُ اِلی الِأسْتِجارَةِ بک»، «یا أنسی فی کل وحشة» و«و غمی لایزول الا قربک. .. و وسواس صدری لایزیحه الا امرک».
امام انس با خدا را به هنگام وحشت، سبب آرامش برمیشمارد.
زن در جایگاه مادری
نقشهای عمده و زندگیساز زن در باب کارکرد مادری را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
الف) حفظ و بقای نسل انسان
نقش زن در ادامهی نسل بشر و حفظ آن از نابودی در حدی است که اگر فقط همین یک نقش را برای زن در نظر بگیریم، تأثیر او را در طبیعت بهعنوان مهمترین رکن وجود بشریت خواهیم دانست.
ب) حضانت و نگهبانی از کودکان
نگهداری کودک از آغاز تولد تا اتمام شیرخوارگی و پس از آن، یکی از مهمترین عوامل بقای اطفال است که این نقش حساس، پیوسته و در طول تاریخ بر دوش زنان بوده است.
ج) فراهم کردن محیط عاطفی در خانه
زن پیامآور مهرورزی و گذشت و سازگاری است و اگر زن در جامعه نباشد، خشونت و بیمهری محیط را آکنده و زندگی را دشوار و غیرقابلتحمل خواهد ساخت. همین خصوصیت زن است که با تلطیف غرایز پرتلاطم و مهاجم مرد، ترکیبی مطلوب به دست میدهد و محیط را برای خود و شوهر و فرزندان مساعد میسازد.
د) انتقال فرهنگ به نسل بعد
بخش عمدهای از فرهنگ جامعه بهطور طبیعی بهوسیلهی مادر به فرزندان منتقل میشود و این کار یکی از نقشهای مهم اجتماعی زنان است. لذا اگر زن تربیتیافتهی فرهنگ عالی اسلام باشد، بهراحتی پیرایشی میان آداب و عرف جاهلی و غلط و صحیح و درست آن به عمل میآورد و مانع نفوذ هر چیز غلطی در اندیشه و مغز کودک خود میشود.
هـ) تربیت کودک و پرورش عواطف
بسیاری از عواطف انسانی نیاز به پرورش و رشد و بلوغ و آرایش و پیرایش دارند. بخشی از این پرورش با اراده و دست بشر در دوران تکامل روحی خود در طول زندگی باید انجام شود. اما بخش عمده و نخستین آن باید در کودکی و در دامان مادر پرورش یابد، وگرنه در بزرگی آثار شوم و مخرب خامی و ناپروردگی آن ظاهر خواهد شد و افرادی بیمار به جامعه سرازیر خواهند گردید.
دامان مادر نخستین مدرسهی کودک است که در این مدرسه، نخستین خشت بنای فکری و روحی کودک را میگذارند و بعدها نیز تربیت مادر همیشه بر پرورش محیطهای مدرسه و جامعه یا آموزش و پرورشهای معلم و استاد تا حدود زیادی اشراف و غلبه دارد و میتواند آنها را کماثر یا تقویت نماید.
حرام خورى، على اكبر تربيت نمى كند
در ايام كودكيم پيرمردى بزرگوار، باتقوا، منظم، در محل ما زندگى مى كرد، در بازار تهران واسطه بود، تجار به خاطر تديّن و ادب و سلامت او عجيب به خريد و فروشش اعتماد داشتند، سه وقت به نماز جماعت مى آمد، جاذبه عجيبى براى جذب بچه ها به مسجد داشت، من از جمله كودكانى بودم كه به عشق او حتى به نماز جماعت صبح مى رفتم، داستانهاى عجيبى از دوران هشتاد ساله عمرش براى ما تعريف مى كرد كه عجيب آموزنده و بيداركننده بود، مى گفت جوانى مؤمن و نورانى در منطقه ناصر خسرو، همراه با پدر و مادرش زندگى مى كرد، پدرش مسائل شرعى را رعايت نمى كرد، او كه با اهل علم و مجالس مذهبى سر و كار داشت از وضع پدرش رنج مى برد، نصيحت هاى دلسوزانه اش در پدر اثر نمى كرد، به حالت قهر به شهر رى كنار مرقد حضرت عبدالعظيم رفت، سالى را در آنجا دست فروشى كرد، و براى مردم بازار مسائل شرعيه گفت، سحر عاشورا جهت ديدن پدر و مادر به تهران آمد، پدر و مادرش جهت عزادارى به تكيه دولت رفته بودند، خود او هم روانه آن محل شد، از قضا شمر تعزيه مريض شده بود، و به معركه حاضر نشد، رئيس تعزيه خوانها آن جوان را ديد، چون با او سابقه آشنائى داشت، او را دعوت به انجام مراسم كرد، پذيرفت، لباس پوشيد، وارد ميدان شد با مهارت بازى كرد، پدرش در ميان جمعيت او را شناخت از اين كه در نقش شمر درآمده بود ناراحت شد، پس از پايان مجلس همگى به خانه آمدند، پدر از پسر سئوال كرد غذا خوردى؟ پاسخ داد نه، گفت در پستوى خانه خمره شيره، و ظرف ماست هست، بياور و بخور، وقتى به سر خمره شيره آمد موشى را در آن مرده يافت، ماست خالى آورد، مشغول خوردن شد، پدر گفت چرا شيره نياوردى؟ جواب داد موش مرده اى در آن يافتم، نجس بود، خوردن نجس حرام، با لحنى تند به پسر گفت: هنوز دست از اين مقدّس بازى برنداشته اى؟ پس از چند لحظه سكوت گفت: پسرم، اكنون كه پس از يك سال بازگشته اى چرا شمر شدى، و در نقش على اكبر قرار نگرفتى؟ پسر با لحنى زيبا و جالب گفت: پدر شيره اى كه موش مرده در آن افتاده، توقع نداشته باش هر كه از آن بخورد نطفه اش تبديل به على اكبر شود، نتيجه غذاى حرام شمر است!!
جوانان سعى كنيد پدر واجد شرايط شويد، تا فرزندان شما صالح و شايسته شوند، پدران اگر در شما عيبى هست، كه آن عيب باعث خرابى ساختمان باطنى فرزند شما مى شود، به رفع آن عيب برخيزيد، كه قيامت براى همه انسانها روز عجيبى است.
کتاب:نظام خانواده در اسلام،<ص: 741
نوشته:استاد حسین انصاریان
روز جمع شدن ياران حضرت مهدي عليه السلام
در روايات متعددي از اهل بيت عليهم السلام، عبارت “أَينَ ما تَكُونُوا يأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعًا”، به جمع شدن ياران و اصحاب حضرت مهدي عليه السلام، هنگام ظهور تفسير شده است. امام باقر عليه السلام در باره اين آيه فرمود:
«يعْنِي أَصْحَابَ الْقَائِمِ الثَّلَاثَ مِائَةِ وَ الْبِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً قَالَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ الاُمَّةُ الْمَعْدُودَةُ قَالَ يجْتَمِعُونَ وَ اللَّهِ فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَزَعٌ كَقَزَعِ الْخَرِيفِ»
«منظور اصحاب امام قائم عليه السلام است كه سيصد و چند نفرند. به خدا سوگند! منظور از «امت معدوده» آنان هستند. به خدا سوگند! در يك ساعت همگي جمع ميشوند؛ همچون پارههاي ابر پاييزي كه بر اثر تند باد، جمع و متراكم ميگردد».
“وَنُريدُ أنْ نَمُنّ عَلَي الّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الارْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمًّْة وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ”
«و خواستيم بر كساني كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم».
اين آيه طبق فرمايش امام علي عليه السلام، در نهج البلاغه و رواياتي چند از ديگر امامان عليهم السلام، ناظر به پيروزي مستضعفان بر مستكبران است و اينكه سرانجام، جهان از آنِ شايستگان خواهد شد.
آيه ياد شده، هرگز از يك برنامة موضعي و خصوصي مربوط به بنياسرائيل سخن نميگويد؛ بلكه بيانگر يك قانون كلي براي همه عصرها و قرنها است. اين بشارتي در زمينه پيروزي حق بر باطل و ايمان بر كفر است. نمونه كامل تر آن، حكومت پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله و ياران آن حضرت بعد از ظهور اسلام بود.
گستردهترين نمونه آن نيز، ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين به دست حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود.
اين آيه از جمله آياتي است كه به روشني، بشارت به «ظهور» چنين حكومتي ميدهد؛ از اين رو اهل بيت عليهم السلام، در تفسير آن به اين ظهور بزرگ اشاره كرده اند.اللهم عجل لولیک الفرج
انديشه موعود در آيين يهود
يهوديان ـ كه خود را پيروان حضرت موسي عليه السلام ميدانند ـ منتظر موعودند. در آثار ديني يهود و سِفرهاي تورات و ديگر كتابهاي انبياي آنان، همواره به موعود اشاره شده است.
از آنجايي که يهوديان، به حضرت مسيح عليه السلام ايمان نياوردند، بالطبع موعود آنان هنوز ظهور نكرده است. اگر در آثار مقدس يهودي تأمل شود، چهره سه موعود، در آنها ترسيم ميگردد:
1. حضرت مسيح عليه السلام،
2. حضرت محمد صلی الله عليه وآله،
3. حضرت مهدي عليه السلام.
با اين حساب، انتظار، در يهوديّت كيفيتي ويژه مييابد و چون اين قوم، نه به حضرت مسيح عليه السلام و نه به حضرت محمد صلی الله عليه وآله، نگرويدند، بايد در برابر مسأله موعود و انتظار، بسيار حساس و نگران باشند و از اين همه اشارهها و بشارتهاي موجود در كتابهايشان، به سادگي و غفلت نگذرند. آنان بايد از ديگران منتظرتر باشند و بيشتر به انتظار و آمادگي براي ظهور فكر كنند.
البته تکاپوي آشکار يهوديان، در دوران حاضر و فعاليتهاي آنها در بازسازي هيکل سليمان و آماده ساختن بيت المقدس براي آمدن منجي، ميتواند دليلي بر اين مدعا باشد؛ هر چند اين ديدگاه داراي انحرافي آشکار است!!
لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَآ إِنْ نَّسِیْنَآ أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَآ إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنْتَ مَوْلنَا فَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَفِرِینَ
خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند، هرکس آنچه از کارها (ی نیک) انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از کارها (ی بد) کسب کرده به ضرر خود کسب کرده است. (مؤمنان می گویند:) پروردگارا! اگر (در انجام تکالیف چیزی را) فراموش یا خطا نمودیم، ما را مؤاخذه مکن. پرودگارا! تکلیف سنگین بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی. پروردگارا! آنچه را (ازمجازات) که طاقت تحمل آنرا نداریم، بر ما مقرّر نکن و از ما درگذر و ما را بیامرز و در رحمت خود قرارده، تو مولی و سرپرست مایی، پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان.
پیام ها:
1- تکالیف الهی، بیش از توان انسان نیست. (لا یکلّف اللّه نفساً الا وسعها)
اسلام، دینِ آسانی است، نه سخت گیری.
2- اعمال ما آثاری دارد که بازتابش به خود ما برمی گردد. (لها ما کسبت وعلیها ما…)
3- انسان، آزاد و صاحب اختیار است. (لها ما کسبت)
4- انجام یا ترک دستورات الهی، سود وضررش برای خود ماست. (لها… علیها)
5 - کسانی که می گویند: (سَمِعنا واطعَنا) وسراپا عادل ومتّقی هستند، بازهم از خطا ونسیان های خود نگرانند ودعا می کنند. (ان نسینا او أخطأنا)
6- به تاریخ گذشتگان وحوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت گرفته وبه خدا پناه ببریم. (کما حَمَلتْه علی الّذین من قبلنا)
7- آداب دعا آن است که ابتدا به ضعف خود اقرار کنیم؛ (لا طاقة لنا) سپس به عظمت خداوند گواهی دهیم؛ (انت مولینا) آنگاه خواست خود را مطرح کنیم. (واعف عنّا واغفرلنا وارحمنا)
8 - پیروزی اسلام بر کفر، خواسته دائمی مؤمنان است. (وانصرنا علی القوم الکافرین)
درسهای تربیتی سوره ی حمد
1- انسان در تلاوت سوره ی حمد با (بسم اللَّه) از غیر خدا قطع امید می کند.
2- با (ربّ العالمین) و (مالک یوم الدین) احساس می کند که مربوب و مملوک است و خودخواهی و غرور را کنار می گذارد.
3- با کلمه (عالمین) میان خود و تمام هستی ارتباط برقرار می کند.
4- با (الرّحمن الرّحیم) خود را در سایه لطف او می داند.
5 - با (مالک یوم الدین) غفلتش از آینده زدوده می شود.
6- با گفتن (ایّاک نعبد) ریا و شهرت طلبی را زایل می کند.
7- با (ایّاک نستعین) از ابرقدرت ها نمی هراسد.
8 - از (انعمت) می فهمد که نعمت ها به دست اوست.
9- با (اهدنا) رهسپاری در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست می کند.
10- در (صراط الّذین انعمت علیهم) همبستگی خود را با پیروان حقّ اعلام می کند.
11- با (غیر المغضوب علیهم) و (لا الضّالّین) بیزاری و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز می دارد.
ضرورت تدبّر در قرآن
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدَواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً
چرا در معانى قرآن تدّبر نمىكنند؟ در حالى كه اگر اين قرآن، از طرف غير خدا بود قطعاً اختلافهاى بسيارى در آن مىيافتند. (نساء، 82)
از تهمتهايى كه به پيامبر اسلام مىزدند، اين بود كه قرآن را شخص ديگرى به محمّدصلى الله عليه وآله ياد داده: «يُعلّمه بشر»(نحل 103)اين آيه در پاسخ آنان نازل شده است.
معمولاً در نوع سخنان و نوشتههاى افراد بشر در درازمدّت تغيير، تكامل و تضاد پيش مىآيد. امّا اين كه قرآن در طول 23 سال نزول، در شرايط گوناگون جنگ و صلح، غربت و شهرت، قوّت و ضعف و در فراز و نشيبهاى زمان آن هم از زبان شخصى درس نخوانده، بدون هيچگونه اختلاف و تناقض بيان شده، دليل آن است كه كلام خداوند است، نه آموختهاى از بشر.
فرمان تدبّر در قرآن براى همه و در هر عصر ونسلى، رمز آن است كه هر انديشمندى هر زمان، به نكتهاى خواهد رسيد.
حضرت علىعليه السلام دربارهى بىكرانگى مفاهيم قرآن فرموده است: «بَحراً لايُدرك قَعره»(نهج البلاغه خطبه 198) قرآن، دريايى است كه تهِ آن درك نمىشود.
با كمى دقت در آيه، مىتوان پيامها و نكات زيبايى را استفاده كرد، از جمله:
1. انديشه نكردن در قرآن، مورد توبيخ و سرزنش خداست. «افلا يتدبرون»
2. تدبّر در قرآن داروى شفابخش نفاق است. «و يقولون طاعة… افلا يتدبرون…»
3. راه گرايش به اسلام و قرآن، انديشه و تدبر است نه تقليد. «افلا يتدبرون»
4. قرآن همه را به تدبّر فراخوانده است و فهم انسان به درك معارف آن مىرسد. «افلا يتدبّرون القرآن»
5. پندار وجود تضاد و اختلاف در قرآن، نتيجهى نگرش سطحى و عدم تدبّر و دقّت است. «افلايتدبّرون»
6. قرآن، دليل حقّانيت رسالت پيامبر است. «لو كان من عند غير اللَّه…»
7. يكدستى و عدم اختلاف در آيات نشان آن است كه سرچشمهى آن، وجودى تغيير ناپذير است. «لو كان من عند غير اللّه»
8. هرچه از طرف خداست حقّ و ثابت و دور از تضاد و پراكندگى و تناقض است. «لو كان من عند غير اللَّه لوجدوا…»
9. در قوانين غير الهى همواره تضاد و تناقض به چشم مىخورد. «لو كان من عند غير اللَّه لوجدوا…»
10. اختلاف، تغيير وتكامل، لازمهى نظريات انسان است. «لوجدوا فيه اختلافاً»
11. براى ابطال هر مكتبى، بهترين راه كشف و بيان تناقضهاى آن است. «لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً»
پس فرمان تدبّر در قرآن براى همه و در هر عصر ونسلى، رمز آن است كه هر انديشمندى هر زمان، به نكتهاى خواهد رسيد.
?یادمان باشد:
?امام حسین علیه السلام،امام زمان مردم سال 61 هجری بود
و مردمان آن زمان با سستی و بدعهدی و نامردی، با امام زمانشان چنین کردند و عاشورا را رقم زدند…
?حضرت مهدی(عج)،امام زمان عصر ماست
و ما که ادعای یاری امام حسین در روز عاشورا را داریم، تا اینجا برای امام زمان خودمان چه کرده ایم…؟
?یادمان نرود:
ما هم امتحان میشویم آن چنان که مردم آن زمان امتحان شدند…
?خداوند مارا با عملمان امتحان میکند نه با ادعایمان…
ادعا را که همه دارند ،ولی پای عمل که رسید فقط 72 نفر ماندند…
?کمی فکر کنیم:
تا اینجا برای نزدیک شدن ظهور حضرت مهدی و کسب رضایتش،چه کرده ایم…؟
از چه گناه و لذت حرامی دست کشیده ایم فقط و فقط به عشق مولای غریبمان ؟
چقدر برای ظهور حضرتش از ته دل دعا کرده ایم؟
چقدر موثر بوده ایم برای نزدیک شدن ظهور مولا؟
?خدا نکند که هنگام ظهور،زمانی که از ما بپرسند در این مدت غیبت،برای حسین زمانت چه کردی؟
شرمنده ی نگاه مهدی فاطمه عج و اهل بیت علیه السلام بشویم…
قال على (علیه السلام):
«وَ اعْلَمُوا اَنَّهُ لَیْسَ عَلى اَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»; «آگاه باشید! هیچ کس با داشتن قرآن نیازمند نخواهد بود! و هیچ کس بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود!»(1).
شرح و تفسیر
حضرت على (علیه السلام) در نهج البلاغه مطالب گوناگون و بحث هاى فراوانى پیرامون قرآن بیان کرده است. یکى از زیباترین آن ها، سخن فوق است. معناى این روایت این است که تمام نیازهاى بشر در قرآن وجود دارد; نیازهاى اجتماعى، فردى، اخلاقى، اقتصادى، نظامى و مانند آن. بدین جهت اگر قرآن را داشته باشید و به آن عمل کنید هرگز نیازمند نخواهید بود و اگر قرآن را رها کنید، هر چند همه چیز داشته باشید، هرگز بى نیاز نخواهید بود.
نه تنها کلّ قرآن انسان را بى نیاز مى کند، بلکه گاه یک آیه قرآن براى تمام عمر انسان کافى است و مى تواند سرمشق خوب و مناسبى براى سراسر زندگى او باشد. همان گونه که آیه آخر سوره زلزال بر تمام زندگانى آن عرب بیابانى نورافشانى کرد.
توضیح این که: مرد عربى(2) خدمت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) رسید و عرض کرد: اى پیامبر خدا! به من قرآن بیاموز.
پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)یکى از اصحابش را فراخواند و به او دستور داد که به آن مرد عرب تعلیم قرآن کند.
صحابى رسول الله (صلى الله علیه وآله) سوره «زلزال» را به مرد عرب تعلیم داد. وقتى عرب بیابانى سوره زلزال را فراگرفت، از جاى برخواست تا با پیامبر (صلى الله علیه وآله)خداحافظى کند و برود. همگان متعجّب شدند!.
حضرت فرمود: کجا مى روى؟
مرد عرب عرض کرد: یا رسول الله! دو آیه آخر این سوره (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ)(3) براى تمام عمر من کافى است!
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: «او را به حال خود بگذارید، که مرد فقیهى شد!»(4).
آرى اگر کسى معتقد باشد که فرداى قیامت کمترین و کوچک ترین اعمال و گفتار او در مقابلش مجسّم مى شود و باید پاسخگوى آن باشد، همین عقیده او را در تمام زندگى از خطاها و لغزش ها حفظ و به نیکى ها دعوت مى کند.
آرى با داشتن قرآن و عمل کردن به آن نیازى وجود نخواهد داشت و بدون قرآن، هر چند تمام امکانات فراهم باشد، انسان نیازمند خواهدبود.
برخى تصوّر مى کنند غربى هاى دورافتاده از معارف الهى و داراى تمام امکانات مادّى، انسان هاى خوشبختى هستند. در حالى که در مهد تمدّن غرب، یعنى آمریکا، اساسى ترین نیاز بشر، یعنى امنیّت، وجود ندارد! به گونه اى که رفت و آمد در شب در بسیارى از شهرها خطرناک است! همان گونه که تردّد در روز، اگر پول قابل توجّهى همراه انسان باشد، خالى از خطرات مهمّ نخواهد بود; چرا که به قول یکى از دانشمندان فرانسوى تمام ارزش هاى آمریکایى در دلار خلاصه مى شود و همه چیز فداى آن مى گردد، دلار معبود آن هاست! کودکان آن ها در مدارس به روى معلّم و هم کلاسى هاى خود اسلحه مى کشند و بارها اتّفاق افتاده که آن ها را کشته اند، موادّ مخدّر و مراکز فساد در آن جا غوغا مى کند، هر چند صنایع آن ها دنیا را پر کرده است.
به هر حال ما مسلمانان باید قدر این عطیّه و نعمت بى بدیل الهى را بدانیم و آن را پاس بداریم و در فهم و درک مضامین آیات نورانى آن تلاش کنیم و سپس براى عمل به این نسخه شفابخش دامن همّت به کمر زنیم و دیگران را نیز نسبت به عمل به آن تشویق کنیم.
————
1. نهج البلاغه، خطبه 176.
2. نویسنده کتاب پرتوى از قرآن، در قسمت دوم جزء سى ام کتاب مذکور، صفحه 224 مى گوید: «وى صعصعة بن ناجیه، جدّ فرزدق بوده است».
3. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) این دو آیه را «جامعه» نامید و عبدالله بن مسعود، یکى از اصحاب پیامبر، آن را «محکم ترین» آیات قرآن شمرده است. (مجمع البیان، جلد 5، صفحه 527).
4. تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 231.
درسی که استاد از شاگرد آموخت
آیه: لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فصلت/34
هرگز نیکی و بدی یکسان نیستند، پس بدی را با نیکوترین خصلت دفع کن
حکایت؛ مرحوم آیتالله العظمی مرعشى نجفی از علمای با اخلاق و پر تلاشی بود که زحمات فراوانی برای اسلام کشید و کتابخانه عظیم و با ارزشی را از خود به یادگار گذاشت. ایشان گفتند: من براى مرجعیت حتی یک قدم هم برنداشتهام و آنچه حاصل شده است لطف خداوند و عنایت اهلبیت علیهم السّلام بوده است.
منقول است در زمان تحصیل علم، هنگامیکه به درس میرفتند، غالباً بعد از پایان درس به همراه استاد روانه میشدند و سؤالات و اشکال خود را از او میپرسیدند. در یکى از روزها که با استاد همراه شدند و سؤالاتی را از ایشان پرسیدند، استاد ناراحت شد و با عصبانیت بر سینه ایشان زد و او را به عقب راند، امّا این عالم اخلاقمدار دست استاد را گرفتند و بوسیدند، این عکسالعمل، استاد را سخت متأثر نمود و اظهار داشت اى شهاب! من امروز از تو درس ادب آموختم.1
1. با اقتباس و ویراست از کتاب کرامات مرعشیّه
وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ الَلهَ رَمَی
هدف موشک باشگاه افسران بعثی عراق بود. حسن پیشنهاد داد دعای توسل بخوانند. بعد به فارسی شروع کرد به دعا کردن نشست روبه قبله و با خدا حرف می زد و می گفت خدایا تو می دانی که ما نمی خواهیم انسانهای بیگناه رو بکشیم اما دشمن به مردم ما حمله کرده است و مردم بی گناه رو موشک باران می کند. خدایا! این موشک را بردار و ببر و بزن به باشگاه افسران عراق! و گفت بسم الله و شاستی رو زد و موشک از کرمانشاه بلند شد …. چند دقیقه بعد رادیوبی بی سی لندن، برنامه های عادی اش را قطع کرد و گفت لحظاتی پیش یک موشک به باشگاه افسران صدام اصابت کرد و دهها نظامی عراقی کشته شدند. این خاطره برای من خیلی تکان دهنده بود. و تازه معنی آیه ای که رزمنده ها روی موشکهای ایران می نوشتند رو درک کردم” وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللهَ رَمَی ."(انفال / 17) یعنی : ” آن گاه که تو ای رسول ما تیر انداختی، تو نبودی بلکه خدا بود که تیر انداخت.”
[ یادگاران ، کتاب حاج حسن تهرانی مقدم ، ص 39 ، انتشارات روایت فتح
❤️احادیثی پیرامون ارزش خانه داری زنان …
1. هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد خداوند به او نظر رحمت میکند.. (پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله)
2. در هربار شیر مکیدن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد. (پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله)
3. جهاد زن خوب شوهرداری کردن است.(امام علی علیه السلام)
4. بهترین زنان زنی است که برای شوهرش خوشبو باشد. (امام صادق علیه السلام)
5. چند گروه از زنان با حضرت زهرا در قیامت محشور میشوند. یکی از انان زنانی هستند که بر بداخلاقی شوهر خود صبر میکنند. (امام صادق علیه السلام )
6. هیچ چیز برای زن در شب اول قبر بهتر از رضایت شوهرش نیست. (امام محمد باقر علیه السلام)
7. یک لیوان آب دست شوهر دادن بهتر از یک سال نماز شب خواندن و روزه گرفتن است. (پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله)
8. چون زنی به شوهر خود آب گوارایی دهد خداوند 60 گناه او را میبخشد. (پیامر اکرم صلےالله علیه وآله)
9. هیچ زنی نیست که دیگ غذایش را بشوید مگر آنکه خدواند او را از گناهان وخطا ها می شوید. (فاطمه سلام الله علیها)
10. هیچ زنی نیست که هنگام نان پختن عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق قرار دهد. (فاطمه سلام الله علیها)
11. هیچ زنی نیست که لباس ببافد (بدوزد) مگر آنکه خداوند برای هر نخی صد حسنه می نویسد وصد گناه محو می کند. (فاطمه سلام الله علیها)
12. هیچ زنی نیست موی فرزندان خود شانه بزند ولباس آنان را بشوید ، مگر آنکه خداوند برای هر مویی حسنه ای بنویسد و برای هر موی گناهی را پاک کند واو رادر چشم مردم زینت دهد.(فاطمه سلام الله علیها)
13. بهتر وبرتر از همه اینها رضای خدا ورضای مرد از همسرش است .رضای همسر رضای خدا وغضب همسر غضب خدا می باشد. (فاطمه سلام الله علیها)
14. هیچ زنی نیست که با اطاعت همسرش بمیرد مگر آنکه بهشت بر او واجب میشود. (فاطمه سلام الله علیها)
15. هيچ زنى نيست که شوهرش را يکبار آب دهد (يک ليوان) مگر اينکه اين رفتار براى او از عبادت يک سال که روزهايش را روزه بگيرد و شبهایش به شب زنده دارى مشغول باشد بهتر است وخداوند در عوض هر بار که شوهرش را آب دهد ، شهرى در بهشت براى او بنا مى کند وشصت گناه از او می آمرزد. (امام صادق علیه السلام)
منبع احادیث: کتاب وسائل الشیعه ج 2ص39
چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا(صلےاللهعلیهوآله):
چرا نماز صبح مۍخوانیم؟
«صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان مےماند.»
چرا نماز ظهر میخوانیم؟
ظهر، همه عالم تسبیح خدا مےگویند زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که در این ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه مےشود.
چرا نماز عصر مۍخوانیم؟
«عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.»
چرا نماز مغرب میخوانیم؟
«مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم.»
چرا نماز عشا میخوانیم؟
«خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد.»
علل الشرایع ص ۳۳۷
خواب بر هفت قسم است:
❶ «خواب غفلت» که آن خواب در مجالس پند و اخلاق است.
❷ «خواب لعنت» خواب به هنگام نماز صبح است.
❸ «خواب رخصت» خواب بعد از نماز عشاء
❹ «خواب بدبختی» خواب در وقت هر نماز است
❺ «خواب عذاب» خواب بعد از نماز صبح و زدن سپیده
❻ «خواب راحت» خواب هنگام ظهر است
❼ «خواب حسرت» خوابیدن در شب جمعه
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.»
جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی میگویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»
ﺷﺒﻲ ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ ﻧﺠﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ؛ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﺭ ﮔﺸﺘﻲ ﻣﻴﺰﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭّﻩ ﮔﻴﺮ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻭ ﻛﻤﻲ ﺯﺧﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ. ﻣﺎﺭ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭّﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺭّﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﮔﺶ ﺣﺘﻤﻲ ﺳﺖ
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﯿﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ، پس ﺑﺪﻧﺶ را ﺩﻭﺭ ﺍﺭّﻩ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻲ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ. ﻧﺠﺎﺭ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﺭﻩ ﻻﺷﻪ ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ را ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ بی فکری ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
اکثر ما ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ ﺷﺪه…ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ
ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎ؛ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ؛ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﮔﻔﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺩﻫﻴﻢ به ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ ﺑﺠﺎ ﭼﻮﻥ ﻫﺮکسی ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺭﻭبه رﻭﻳﺶ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﻨﻲ…
❤️ پيامبر صلےالله عليه و آله:
اَلا اِنَّ خَيرَ الرِّجالِ مَن كانَ بَطى ءَ الغَضَبِ سَريعَ الرِّضا؛
«بدانيد كه بهترين انسان ها كسانى هستند كه دير به خشم آيند و زود راضى شوند.»
نهج الفصاحه، ح ۴۶۹
ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻓﻀﺎے ﻣﺠﺎﺯے ﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻘﻮﺍے ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ … ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ، ﮔﺎهے ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ے ﯾﮏ ﻻﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ… ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ، ﻓﻀﺎے ﻣﺠﺎﺯے ﻫﻢ ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ…
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ مے ﺁﯾﻨﺪ ﮔﻮﺍهے ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ …ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ … ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ے ﻏﻔﻠﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧــــﺪﺍ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ!…
ﮔﺎهے ﺭﻭے ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﻢ :ﻭﺭﻭﺩ ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺳتے ﮐﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ،ﭼﺸمے ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﮔﻮشے ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ …ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺧـــﺪﺍ …ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧـﻼﻳﻦ ﺍﺳﺖ
یادمان باشد:
امام حسین علیه السلام،امام زمان مردم سال 61 هجری بودو مردمان آن زمان با سستی و بدعهدی و نامردی، با امام زمانشان چنین کردند و عاشورا را رقم زدند…حضرت مهدی(عج)،امام زمان عصر ماستو ما که ادعای یاری امام حسین در روز عاشورا را داریم، تا اینجا برای امام زمان خودمان چه کرده ایم…؟
یادمان نرود:
ما هم امتحان میشویم آن چنان که مردم آن زمان امتحان شدند… خداوند مارا با عملمان امتحان میکند نه با ادعایمان…ادعا را که همه دارند ،ولی پای عمل که رسید فقط 72 نفر ماندند…
کمی فکر کنیم:
تا اینجا برای نزدیک شدن ظهور حضرت مهدی و کسب رضایتش،چه کرده ایم…؟
از چه گناه و لذت حرامی دست کشیده ایم فقط و فقط به عشق مولای غریبمان ؟
چقدر برای ظهور حضرتش از ته دل دعا کرده ایم؟
چقدر موثر بوده ایم برای نزدیک شدن ظهور مولا؟
خدا نکند که هنگام ظهور،زمانی که از ما بپرسند در این مدت غیبت،برای حسین زمانت چه کردی؟
شرمنده ی نگاه مهدی فاطمه عج و اهل بیت علیه السلام بشویم…
در كتاب «محاسن» آمده است:
زنی از طايفه جن نزد رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم رسيده و به آن حضرت ايمان آورد و اسلام نيكوئی پيدا كرد.
در هر هفته يک بار خدمت حضرت شرفياب می شد.
مدت چهل روز گذشت كه آنجا ديده نشدو سپس حضور يافت.حضرت از علت تأخير او سوال فرمود؟️عرض كرد:
️ای رسول خدا️به دريائی كه احاطه بر اين دنيا دارد برای انجام كاری رفته بودم.️بر ساحل آن دريا سنگ سبز بزرگ ديدم
️كه بر روی آن شخصی نشسته بود، ️دو دستش را برای دعا بالا برده بود و می گفت:إنی أسألك بحق محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام إلا ماغفرت لی
خداوندا!
تو را به حق محمد، #علی، #فاطمه، #حسن و #حسين قسم می دهم كه مرا بيامرزی!
از او سوال كردم:تو كيستی؟گفت:من ابليس ام.گفتم:اينها را كه نام بردی از كجا می شناسی؟گفت:
پروردگارم را بر روی زمين فلان مقدار سال و در آسمان فلان مقدار سال عبادت كردم، در آسمان ستون و پايه ای را نديدم مگر اينكه بر آن نوشته شده بود:
❤️لا إله إلا الله، محمد رسول الله، علی أميرالمؤمنين، أيدته به.
❤️خدایی جز خدای يگانه نيست،
محمد فرستاده پروردگار است،
علی امير و فرمانروای مؤمنان است،
پيغمبرم را به او تأييد و ياری نمودم.
المحاسن، 273، ح 98
بحار الأنوار، 166/39، ح 6
بحارالانوار، 216/63، ح 51
مؤلف گويد:
اين روايت در كتاب «خصال» با كمی تفاوت از امام صادق عليه السلام نقل شده و قسمت آخر روايت چنين است:
خداوندا!
وقتی به قسمی كه درباره من خورده ای جامه عمل پوشيدی و مرا در جهنم داخل كردی از تو درخواست می كنم
به حق محمد، علی،فاطمه،حسن
و حسين عليهم السلام مرا از آن رهائی بخشيده و با آنها محشور فرمایی.
به او گفتم:ای حارث (نام ابليس است) اين نامهایی كه خدا را به آنها خواندی چيست؟به من گفت:هفت هزار سال قبل از آفرينش آدم بر ساق عرش الهی اين نامها را ديدم،دانستم اينها عزيزترين آفريده خدايندو نزد او گرامی هستند لذا به حق آنها از خدا مسألت می نمايم.پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند:
❤️الله لو أقسم أهل الأرض بهذه الأسماء لأجابهم
به خدا قسم اگر اهل زمين خدا را به اين نامها قسم دهند و دعا كنند خدا آنها را اجابت فرمايد.
الخصال، 639/2، ضمن ح 13
بحار الأنوار، 13/27، ح 1
بحارالانوار، 80/63، ح 35
كشف الغمه، 466/1
آیةالله بهجت رحمةالله علیه
شب که انسان میخوابد، ملائکه موکل بر انسان او را برای نماز بیدار میکنند.
و بعد چون انسان اعتناء نمیکند و دوباره میخوابد باز او را بیدار میکنند.
دوباره میخوابد، باز او را بیدار میکنند …
این بیداری ها تصادفی و از روی اتفاق نیست،
بلکه بیداری های ملکوتی است که به وسیله فرشتگان انجام میگیرد.
اگر انسان استفاده کرد و برخاست، آنها تقویت و تایید میکنند، و روحانیت میدهند.
وگرنه متأثر میشوند و کسل برمیگردند.
اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمیبینید، اقلاً به آنها سلام کنید و تشکر نمائید!
در خلوت عارفان، ص۱۰۸
4 اصطلاح غلطی که نیاز به اصلاح داره
خدا بد نده:
این کلام بی معرفتی به پروردگار است.
زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:
هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خود شما(که بخاطر اعمال خودتان است)
عیسی به دین خود، موسی به دین خود:
این جمله معنای صحیحی ندارد.
زیرا بین پیامبران، کوچکترین اختلافی نبوده
و همه آنها مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند و عقیدۂ یکسانی داشتند.
ولش کردی به اَمان خدا:
این حرف کفر آمیز است.
زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست. بهتر است بجای این کلام گفته شود:
“ولش کردی به حال خودش”
انسان جایز الخطاست:
این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست.
بهتر است بگوییم انسان “ممکن الخطا” ست.
یعنی ممکن است خطا کند و بهترینین خطا کنندگان، توبه کنندگان هستند.
روزی یاران در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرد آمده بودند. حضرت به آنان فرمود:
شما شش چیز را برای من عهده دار شوید، تا من بهشت را برای شما عهده دار شوم:?
1- هنگامی که سخن می گویید هرگز دروغ نگویید.
2- وقت کسی را وعده دادید خلاف وعده نکنید.
3- هر امانتی پذیرفتند خیانت نکنید.
4- چشمان خود را بر هم نهید و نگاه از حرام بردارید.
5- دامن عفت خویش را از حرام حفظ کنید، عمل زشت انجام ندهید.
6- و دست و زبان خود را از آزار مردم باز دارید.
بحار الانوار .ج9
وقتي به ما اجازه داده اند نام هاي مبارك “الله” ، “محمد” ، “علي” ، “فاطمه” ، “حسن” ، “حسين” و نام ديگر ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين را بر زبان جاري كنيم ، بايد قدر بدانيم و نبايد اين زبان را به گناه و لغوگويي آلوده كنيم!
اين اسماء نور هستند و گناه ظلمت ميباشد!
غيبت ، تهمت ، دروغ ، استهزاء مومنين ، به كار بردن الفاظ زشت وقبيح ، همه و همه گناهان زباني است كه بايد ترك شود.
ترك معصيت موجب اتصال باطني با ائمه طاهرين عليهم السلام ميشود.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«خداوند سه امتیاز به من داده که علی علیه السلام در آنها شریک است اما سه امتیاز به او داده که من در آنها شریک نیستم.
امتیازات من که علی علیه السلام هم در آن شریک است:
❤️لوای حمد که علی (ع) علمدار و پرچمدار آن است.
❤️برای من حوض کوثر است که علی (ع) ساقی آن است.
❤️اختیار بهشت و جهنم برای من است که علی (ع) تقسیم کنندۂ آن است.
و اما سه امتیازی که من در آن با علی علیه السلام شریک نیستم:
پدر زنی چون من که من برای خود مانند آن ندارم.
همسری چون فاطمه (س) که من مثل آن ندارم.
دو فرزند چون حسن و حسین (ع) که من مانند آن دو ندارم.
مواعظ العددیة، ص 128
یا علی
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رفت وگفت : سه قفل در زندگی من وجود دارد وسه کلید از شما می خواهم .قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم ، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد ، و قفل سوم این که دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
آیت الله نخودکی اصفهانی فرمود : برای قفل اول ، نمازت را اول وقت بخوان . برای قفل دوم ، نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان !
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟
شیخ فرمود: نماز های پنجگانه در اول وقت ، شاه کلید است.
یک کلام
چون من و تو جامعه امام زمانی نساختیم
امام زمان در جامعه ای که
حرمت ندارد ،
نباید بیاید …
چون اگر بیاید ، مانند پدرانش کشته
خواهد شد …
هیچ کاری نمیخواد بکنی ،فقط خودت
رو درست کن !
دو کلمه گناه نکن
اللهم عجل لولیک الفرج
زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند. دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
در این مطلب تعدادی از احادیث گوهر بار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(صلی الله و علیه وآله) به نقل از منابع روایی شیعه و سنی آمده است که به روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان و ظهور امام عصر(عج) مربوط می باشد. مضامین احادیث آنقدر تکان دهنده و به روز هستند که انگار روزگار ما را مرور می کنند:
پیامبر خدا محمد مصطفی(که درود خدا بر او باد) در روایتی فرمود: روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند. مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است. در آن هنگام خداوند، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد.
اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند
زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند. افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.
شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان
در جایی دیگر رسول خدا فرمود: زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند. از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود.
به چهار بلا مبتلا شوند
در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد. نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان. اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند: یا رسول الله! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود: آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند.
آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد
از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود: روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد: نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند.
یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟ پیامبر فرمود: زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند. دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند
در جایی دیگر در بحارالانوار جلد۵۲ص۱۹۰ پیامبر فرمود: زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیثساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد. در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند.
به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند
در بحار ج ۷۷ص۳۶۹ آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی. دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند. بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد.
آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که…
روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها. از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود. و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد
در کنزالاعمال حدیث۳۱۰۰۸ آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟ پیامبر(ص) فرمود: زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند، و این آخرالزمان باشد.
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند.
در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث۲۹۰۳۲۴ روایت شده است که فرمود: در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیثهایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید.
از علی بن ابی طالب(علیه السلام) درباه آخرالزمان پرسیده شد: آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری. باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.
امیرالمونین(علیه السلام) فرمود: زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید.(نهج / حکمت ۱۰۲).
امام سجاد(علیه السلام) فرمود: چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. (بحار )۶۰/۱۸
بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید
امام صادق(علیه السلام) فرمود: چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. (بحار ۳۶/۴۵)
پیامبر(صلی الله و علیه وآله) فرمود: «این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود» و فرمود «در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند» (کنزالاعمال حدیث۳۴۴۹۹و۳۴۵۰۰)
در جای دیگری فرمودند: چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند.
وجود مبارک رسول خدا (ص) فرمودند: اگر دریاها مرکب بشود، درختان قلم بشوند، جن و انس بنویسند با این قلمها و کمک گرفتن از این مرکبها، مرکبها تمام میشوند عمر نویسندگان هم با این گستردگی تعدادشان تمام میشود ولی ارزشهای وجود علی ابن ابی طالب تمام نمیشود از وجود مبارک امام باقرعلیه السلام کتابهای معتبر نقل میکنند که حضرت باقر العلوم فرمودند: اگر از زمان آدم تا زمان پیغمبر (ص) تمام پاکان عالم از انبیاء و مادون انبیاء تک تک برای ازدواج با صدیقه کبری میآمدند پیغمبر (ص) به تمام آنها جواب رد میداد و دلیل هم میآورد برایشان که احدی از شما در ارزشها هموزن و همکفو زهراعلیها السلام نیستید اگر من زهرا را به شما شوهر بدهم شما همسر مادون او خواهید بود اما وقتی امیر المؤمنین آمد برای ازدواج در جا به او فرمود عقد تو و زهرا را در عرش خدا خوانده یعنی زهرای من همکفو توست و هموزن توست، یعنی اگر هم دریاها مرکب بشود، همۀ درختان قلم بشوند همۀ جن و انس نویسنده بشوند فضائل و ارزشهای زهراعلیها السلام را بخواهند بنویسند مرکبها تمام میشوند و نویسندگان هم عمرشان به پایان میرسد و فاطمهعلیها السلام ناشناخته میماند چه تعیر ویژهای در تأویل آیات سورۀ الرحمن از رسول خدا (ص) نقل شده از ائمه نقل شده دربارۀ این زن و شوهر، اصل تعبیر از پروردگار است تأویل تعبیر از ائمه طاهرین و پیغمبر (ص) ‘ است مرج البحرین یلتقیان: دو دریا کنار هم هستند، (بینهما برزخ لا یبغیان:) که بین این دو دریا یک حفاظی است که با تمام امنیت این دو دریا را حفاظت میکند و این دو دریا با همۀ دریاها فرق میکنند: (یخرج بینهما اللؤلؤ و المرجان) محصول این دو دریا لؤلؤ و مرجان است ائمه ما در تأویل این آیات [که قرآن دارای تأویل است] در سورۀ مبارکۀ آل عمران آيۀ7 است که ميفرمايد: (و ما یعلم تأويله الا الله والراسخون فی العلم) تأویل آیات فقط کار راسخون در علم است و راسخون در علم هم ائمه طاهرینند آنها هستند که علم ثابت دارند و با پیشرفت هر علمی علم ثابت آنها تغییر نمیکند ائمه میفرمایند: دریایی که در این آیه است بحرین( دو دریا) یک دریا فاطمۀ اطهر علیها السلام است، یک دریا امیر المؤمنینعلیه السلام است، مرج بحرین، چرا حالا این زن و شوهر را به آسمانها مثل نزد، به زمین مثل نزد، به یک باغ مثل نزد، علتش این است که وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام میفرمایند: یا من فی البحار عجائبه: خدایا شگفتیهای خلقت تو در دریاهاست نه در ستارها و کهکشانها و سحابیها و زمینها و دشتها و کوهها اینها در مقابل دریاها شگفتی ندارند، دریای وجود صدیقۀ مرضیه، دریای وجود امیرالمؤمنینعلیه السلام شگفتیهای غیر قابل شمارش دارد که پیغمبر (ص) میفرمایند: دریاها مرکب بشوند، درختان قلم، جن و انس نویسنده نمیتوانند به شماره در بیاورند این مطلب خیلی برای ما روشن نیست، یعنی چی؟ باید متوسل شد به یک روایت بسیار مهم که هم اهل تسنن در کتاب کنز العمال نقل کردند و هم مرحوم کلینی در جلد دوم اصول کافی در باب فضل قرآن، آنچه در اهل تسنن نقل شده در کتابهایشان با آنچه در کافی شریف نقل شده یکی است یعنی یک روایت متفق علیه است متن روایت نشان میدهد که از وجود مبارک پیغمبر (ص) اسلام صادر شده جالب این است که اهل تسنن متن روایت را از امیر المؤمنین نقل میکنند میگویند قال علیعلیه السلام، شیعه متن این روایت را از مقداد ابن اسود نقل میکنند، یک بخش اندک این روایت این است که پیغمبر (ص) میفرماید: قرآن لا تحصی عجائبه، شگفتیهای قرآن قابل شمردن نیست علامۀ مجلسی میفرماید: (چهار صد سال پیش) که من در زمان خودم در حدود بیست هزار نوع تفسیر شناسایی کردم مال بیست هزار مؤلف، از زمان مجلسی تا الان من عدد تفاسیر نوشته شده را نمیدانم چند تاست ولی در روزگار گذشته علمای اهل سنت، دانشمندان اسلامی، علمای شیعه تفسیرهای بسیار عالی نوشتند تمامشان هم مطلب جديد دارند یعنی رونویسی از یکدیگر نیست، در شهر قم من محضر مبارک وجود مبارک علامۀ طباطبایی صاحب المیزان را درک کرده بودم، یک کسی به علامۀ طباطبایی گفت: حضرت عالی با مفسرین قبل از خودتان از سنی و شیعه به کجای قرآن رسیدید؟ این فیلسوف و عارف و فقیه و مجهز به معارف الهی و فکر قوی [که مرحوم شهید مطهری میفرموند: صد سال دیگر ایشان شناخته میشود] فرمودند: از زمان امیر المؤمنین(عليه السلام) که ابن عباس تفسیر را انتقال داده تا زمان ما مجموع مفسرین اسلامی اگر همۀ تفسیرهایشان را زير بغلشان بگذارند از تفسیرهای هفتاد جلدی و هشتاد جلدی که موجود است و چاپ نشده تا تفسیرهای یک جلدی همه بیایند جمع بشویم تفسیرهایمان را هم بیاوریم من به طور یقین اعلام میکنم که ما مجموع مفسرین شیعه و سنی تا لب دریا آمدیم هنوز داخل نرفتیم نمیدانیم چه خبر است تا روز قیامت هم نمیدانیم چقدر تفسیر نوشته میشود ولی از رسول خدا (ص) نقل شده که قیامت اولین و آخرین که میآیند خدا قرآن را که وارد محشر میکند: (یأتی القرآن یوم القیامه بکرا): اولین و آخرین میبینند قرآن هنوز دست نخورده است هیچی از آن را کشف نکردند این روایت كه در کنز العمال و کافی نقل شده در ذهنتان باشد، روایت پیغمبر (ص) که فرمود: ارزشهای وجود علیعلیه السلام شمرده نمیشود هم باشد روایت امام باقرعلیه السلام هم که فرمود در اولین و آخرین زهراعلیها السلام همکفو نداشته علی فقط همکفو اوست در ذهنتان باشد، حالا من خدمت شما عزیزان عرض میکنم طبق نگاه فلاسفه الهی، حکمای الهی هر چیزی در این عالم چهار وجود دارد، چهار مرتبه هستی دارد، مثلا نور از هستی چهار مرتبه دارد، یک: مرتبۀ لفظی: نون، واو، را، (لفظ) نور، چه آثاری بر این وجود نوری بار است؟ هیچی، تنها اثری که دارد در زبان ما وقتی نور به کار گرفته میشود مستمع توجهاش به یک شی روشن جلب میشود همین، والا اگر ما بیائیم در یک سالنی که هیچ روشنایی وجود ندارد تراکم هم زیاد است در ظلمت، میلیونها بار هم بگوئیم نور هیچ روشنایی دیده نمیشود این میشود مرحلۀ لفظی نور، مرتبۀ دوم مرتبۀ کتبی است که ما خود کار را بر میداریم روی کاغذ مینویسیم نور هیچ اثری بر این کلمه بار نیست الا اینکه یک خوانندهای بیاید کاغذ را ببیند و بگوید اینجا نوشته شده نور، آن مرتبۀ کتبی را در هر تاریکی ببریم به درد نمیخورد تاریکی، تاریکی است این نور نمیتواند کاری بکند برای قرائت خوب است، نور نور، حالا یک بار بنویسیم دوبار بنویسیم، ده بار بنویسیم یک مرتبۀ وجود نور و هستی نور مرتبۀ ذهنی است که تنها اثری که دارد تفکیک ذهنی این نور در ذهنمان از آب است، از آتش است یعنی ما به ذهنمان که مراجعه میکنیم از نور همین روشنایی را درک میکنیم ولی اصلا در ذهن ما وجود ذهنی نور آثاری بر آن بار نیست پس در مرتبۀ لفظی، در مرتبۀ کتبی، در مرتبۀ ذهنی آثاری بر نور بار نیست میماند مرحلۀ چهارم هستی نور که مرحلۀ عینی است یعنی مرحلۀ وجود خارجی، وجود خارج از لفظ، خارج از نوشته، خارج از ذهن که وقتی میآید تاریکی را فراری میدهد وقتی وصل به بلندگو میشود صدا را پخش میکند، وقتی وصل به تهویۀ مطبوع میشود هو را خنک میکند، گرم میکند وقتی وصل به غذا میشود غذا را میپزد تمام آثار مربوط به نور مربوط به مرحلۀ عینی و وجود خارجیاش است قرآن مجید طبق آیات خودش و طبق روایات چهار مرحله دارد یک مرحلۀ لفظی دارد که که من الان برایتان قرائت میکنم:{لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ}، خوب شما شنیدید در مرتبۀ اثر شنیدن بود و اثر گفتار: صدا:{ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى} این مرحلۀ لفظ است، یک وقت هم قلم را خوشنويس برمیدارد با خط نسخ سورۀ مبارکه واقعه را مینویسد، سورۀ مبارکۀ بقره را مینویسید، سورۀ مبارکۀ الانسان را مینویسید میآورد هدیه میکند میگوید این را به دیوار بزنید خوب است قرآن است یا همهاش را مینویسند چاپ میکنند میگویند در خانهایتان باشد این مرتبۀ کتبی قرآن است مرتبۀ ذهنیاش همانی است که در حفظ قاریان و حافظان است میماند مرتبۀ عینی و وجود خارجیاش که تمام آثار از او ظهور میکند از دنیا تا اعماق ابدیت این مرتبۀ چهارم عینیاش جایی است که تمامقرآن مجید در آنجا تحقق ایمانی اعتقادی و اخلاقی و عملی پیدا کرده، عینیت به خود گرفته امیر المؤمنین میفرماید: قرآن عینی که غیر از قرآن کتبی و لفظی و ذهنی است من هستم علی کفو زهراست، زهراعلیها السلام کل قرآن است، علی کل قرآن است پیغمبر (ص) میفرماید: شگفتیهای قرآن غیر قابل شمارش است پس دریاها مرکب، درختان قلم، جن و انس نویسنده شگفتیهای وجود زهرا را نمیتوانند شمارش کنند کجا رفتیم؟ به خدا هیچ جا نرفتیم، به خدا قسم هیچ جا نرفتیم، خدای را نتوان دید جزء به چشم رسول اگر میخواهی خدا بین شویی باید از چشم پیغمبر (ص) خدا را ببینی، چون او تمام هویت خدا پیشش حاضر است بتول را نتوان دید جزء به چشم رسول، زهرا را کسی میخواهد بشناسد باید چشم پیغمبر (ص)‘ را وام بگیرد، چشم پیغمبر (ص)‘ هم وام گرفتنی نیست چون نور چشم پیغمبر (ص)‘ نوری است که به هرکسی وام بدهند حتی به آسمانها پشت همۀ آسمانها را میشکند کجا رفتیم؟ جایی نرفتیم سر جایمان هستیم ما چه میدانیم زهراعلیها السلام کیست؟ امام صادقعلیه السلام میفرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ}: کی میداند شب قدر کی است؟ شب نوزدهم است قسم بخور شب نوزدهم است، شب بیست و یکم است، دلیل بیاور شب بیست و یکم است، شب بیست و سوم است دلیل بیاور شب بیست سوم است، قدر یک شب است که گم است، احدی نمیداند امام صادقعلیه السلاممیفرماید: (لیلة القدر ما اهل بیت فاطمهعلیها السلام است گم است، کیست؟ بگوئید نمیدانیم، از یک دانشمند چند خط شعر بخوانم نه از آدمهای معمولی شعر نمیشود خواند آدمهای معمولی اصلا راه به این حریم ندارند شما دو هزار قصیده در مدح زهرا علیها السلام برای من بیاور من هم یک کمی درس خواندم خودم هم دیوان شعر نهصد صفحه-ای دارم میگویم اینها لفظ روی کاغذ است بگذار کنار، اما حالا یک دانشمند محقق اهل دل اهل حال بتواند نوک قلمی ضعیف تو مرکب ذهنش بزند بیاورد روی کاغذ یک خورده می¬شود قبول کرد: فخر زنان (یعنی تمام زنان دنیا تنها میتوانند به همه بگویند در عظمت ما زنان همین بس که از جنس ما زهراعلیها السلام ساخته شده:
فخر زنان فاطمه اطهرعلیها السلام است: فاطمۀ اطهر علیها السلام یعنی چه؟ قرآن را که شنیدید چی بود از روایت پیغمبر (ص) علیه السلام طبق روایتی که سنیها و شیعهها دارند، پیغمبر (ص) فرمودند: شگفتیهای قرآنقابل شمردن نیست قرآن مجید می¬فرماید: دسترسی به من برای احدی امکان ندارد جزء کسی که از طهارت عقلی و قلبی و نفسی و اخلاقی و عملی برخوردار است:{لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ} {إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً}: زهرا علیها السلام طبق این آیه کل قرآن است چون به کل قرآن هم دسترسی پیدا کرد . فخر زنان فاطمه اطهرعلیها السلام است (بارک الله حافظ) عقل دیوانه شد آن سلسلۀ مشکین کو: دل ز ما گوشه گرفت (خیلی حرف است) پیک خدا را چه نکودختری، سابقه در عالم نداشته که پدری به دخترش بگوید تو مادر منی، نه مادری که منو زائیده، نه، یعنی تو ریشۀ فعال منی، (اُم) یعنی ریشه، یعنی زهرا علیها السلام اگر تو نبودی تمام بساط من و خودم ابطر بودیم، قطع میشدیم، اگر تو نبودی چراغقرآن من خاموش میشد، چراغ نبوت من خاموش میشد دین من خاموش میشد چون بعد از من کسی نبود که این دین را حفظ کند تو بودی که به علی علیه السلام شوهرت دادم که حسن و حسینی علیه السلام تا امام دوازدهمی بیاید نسل به نسل فرهنگ [تو و شوهرت و یازده تا فرزندات]، نبوت انبیاء و توحید و قرآن را حفظ کنند و اگر تو نبودی من، ابتر بودم، یعنی همه چی قطع میشد، ابتر یعنی قطع شدن: ام ابیها ؟ لقبت ز آن سبب: کز حسبت دخت پدرپرورت، گوهر یک دانۀ دریای وحی (نه دریای دنیا، دریای هستی): رحمت حق شافعۀ محشری به پیغمبر (ص)‘گفت: بابا قیامت کجا ببینمت؟ فرمود: عزیز دلم کنار کوثر: آنجا شما را ندیدم کجا ببینم؟ فرمود: سر راه بهشت و دوزخ بابا من آنجا هستم، فاطمهعلیها السلام جان خدا در قیامت کنار راه بهشت و جهنم این حق را به تو میدهد که هرکسی را که تو میخواهی از دوزخ ببری که جهنم نرود، ببر. رحمت حق شافعۀ محشری، (این را والله بالله به پیغمبر (ص) به خودش قسم ما تو کتابهایمان نتوانستیم بياوريم این مطلب را ابن ابي الحدید سنی معتزلی در شرح نهج البلاغه نوشته که روز قیامت وقتی زهرا علیها السلام وارد محشر میشود خود پروردگار به اولین و آخرین میفرماید: چشمهایتان را فرو بپوشانید، نگاه نکنید یعنی نامحرم آمده؟ نه نه نامحرم نیامده از همه محرمتر به خدا آمده چرا نگاه نکنید؟ چون دیدۀ شما طاقت تماشای عظمت زهرای منو ندارد، این را ابن ابي الحدید به عنوان روایت از پیغمبر (ص) نقل میکند، چشم که هیچ نیست، چشم که چیزی نیست دختر پیغمبر (ص) عقلها را خیره کردی: یازده اختر که درخشش گرفت: مریم یک دانه ستاره داشت: عیسی، خوب ستارهای داشت، خوب ستارهای، اما زهراعلیها السلام یازده ستاره داشت یه ماه، یه خورشید، خورشیدش پیغمبر (ص) بود، ماهش علی بود، یازده تا ستارهاش ائمه بودند و نیروی جذب و انجذاب این خورشید و ماه و یازده ستاره فاطمه علیها السلام بود. اینها حرف دارد ولی با یک ساعت، سه ربع من لالم چیزی ندارم بگویم: یازده اختر که درخشش گرفت: در فلک دین همه را مادری، درخشش گرفت در فلک دین همه را مادری با توجه به روایاتی که شنیدید و مقدماتی که شنیدید با مطالبی که شنیدید حالا این بیت را ببینید به خدا درست است، والله درست است: آنچه که در متن کتاب وجود دارد نکته به نکته همۀ هستی را در تو خلاصه کردند.
زهد و صلاة، شرف و فضل را هم رقم و هم قدم حیدری
آنچه تو را بیش ستایند باز بهتر و والاتر و بالاتری
مرز تو ملک تو مرز ملکوت خداست کی به هوای فدک خیبری(تو و یک تکه زمین)
تمام فریاد و نالۀ تو به خاطر علی بوده نه به خاطر یک تکه زمین، در راه علی به خانۀ وحی آخر تو شدی فدای قرآن، ملک تو مرز ملکوت خداست: کی به هوای فدک خیبری. این عظمت را دیدید، این بزرگی را دیدید این دریا را دیدید، این شگفتیها را دیدید حالا عظمت گناه مجرمان روز بعد از مرگ پیغمبر (ص) را ببینید: ببینید به کی ظلم شده به چی ظلم شده و گناه این ظلم به خاطر طرفش زهراعلیها السلام که وجودش قرآن عینی بوده و شگفتیهای وجودش قابل شمارش نبوده و به نگاه خدا دریای بیساحل است به خاطر طرفی که ظلم شده گناه چقدر عظیم است شما کارهایی که کردید فکر میکنید خدا شما را میبخشد اگر ببخشد که خدا ظلم کرده، مسعودی متوفی سال 345 یعنی 60، 70 سال بعد از امام عسگری علیه السلام ببینید چقدر به عصر پیغمبر (ص) و ائمه نزدیک است او می¬نویسد فوجّه الی منزله جمع زیاد، خشمگینی به طرف منزل علی علیه السلام رفتند (وای خدا) مسعودی نمیگوید آمدند این جمع ایستادند و در زدند فهجموا علیه دست جمعی هجوم کردند، و احرقوا با به در را آتش زدند به او گفتند عُمر تُوی این خانه زهراست گفت: و ان، علیعلیه السلام است، گفت: و ان، این چهار تا بچۀ کوچک هستند گفت: و ان: یا با ما یکی بشوند یا همه را میسوزانیم، به نظر شما عربستانیها و آخوندهایتان ما کافریم شما مؤمنید به حقیقت زهرا علیها السلام با این کفری که به ما حکم دادید ما اهل بهشتیم شما و اربابانتان با آن دینتان اهل جهنمید، ما کافریم به نظر شما بله، چرا؟ چون دفاع از زهرا علیها السلام میکنیم چون دفاع از علیعلیه السلام میکنیم چون دفاع از قرآن کریم میکنیم این کفر ما عین ایمان انبیاء است، باشد ما کافر، (وای) ریختند داخل: فَستَخَرجوهُ مِنهُ کَره: این هفتاد، هشتاد نفر علی را گرفتند و با زور میکشیدند نمیگذاشتند خودش راه بیاید تو فیلمهای بحرین دیدید که چه جوری میزنند و هل میدهند مشت روی علیعلیه السلام بلند کردند، و زقتوا سید النساء بالباب: اینها هفتاد هشتاد تا ریختند تو اتاق همه نیامدند که تُو اتاق جایشان نمیشد سی چهل نفر دم دالون در بودند اینها داشتند علیعلیه السلام را میکشیدند زهراعلیها السلام بین در و دیوار مانده بود (آه) تموم نشد، در افتاد، زهراعلیها السلام به دیوار تکیه داده بود کتاب بسیار مهم سنیها که به آن افتخار میکنند میگویند مال ماست: ملل و نحل شهرستانی متوفی قرن پنجم صفحۀ 57 جلد اول: جمعیت علیعلیه السلام را میبردند شهرستانی نوشته انّ عمر ضرب بطن فاطمه: دید زهرا به دیوار ایستاده با لگد زد شکم زهراعلیها السلام حتی القت الجنین: علی را بردند زهراعلیها السلام با آن لگد افتاد عمر هم خیالش راحت شد فکر کرد زهرا را کشت رفت هیچ کسی دیگر نبود، یک ربع ده دقیقه گذشت زنی که با لگد سقط جنین کند جُونی ندارد بیحال افتاده بود چشمش را باز کرد دید سرش به دامن فضه است نگفت فضه: سینهام، پهلوم درد لگد، بچۀ افتاده، اینها را نگفت، فضه علی کجاست؟ یعنی مردم فقط دنبال علی بگردید گفت خانوم نمیدونی با چه وضعی بُردَنش، گفت: فضه منو بلند کن، زیر بغل زهرا را گرفت، فضه بُرو تُو اتاق حسن و حسین علیه السلام را بگو بیایند حسن جان، حسین جان به مادرتان کمک کنید منو تا مسجد ببرید دختر پیغمبر (ص) یک حسن و حسینی داشتی بِبَرنَت دخترت از دَمِ خیمه تا گودال با کمک چه کسی آمد؟ امام زمان علیه السلام میفرماید: عمهام کمک نداشت پای برهنه در حالی که به سروصورت میزد با عجله آمد میان گودال دید شمر با آن بدن سنگین روی سینه ابی عبد الله نشسته لاحول ولا قوه الا بالله العلي العظيم
گوشه ای از سخنرانی استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان
امروزه غرب تلاش دارد با نابود کردن نهاد مقدس خانواده بر جوامع اسلامی سلطه پیدا کند. از این رو، تلاش میکند با سر دادن شعارهای فمینیستی و با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی خود، جایگاه زن را در خانواده تغییر دهد. حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آن بانوی بزرگ تاریخ، الگویی برجسته برای زنان جامعه محسوب میشود. از این رو، زنان جامعهی اسلامی بهعنوان مربی انسانیت بایستی با تأثیرپذیری از بانوی دو عالم، جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. هرچند تمامی ابعاد زندگى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پُربار و نورانى است، نقش همسری و مادری آن حضرت در طول زندگى کوتاه و پُرثمرش از درخشانى خاص برخوردار است. از این رو، در این مطلب سعی داریم تا به مناسبت ولادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به گوشهای از نقش مادری ایشان بپردازیم.
فروپاشی بنیان خانواده در غرب
غرب دچار فاجعهای است که «فروریختن بنیان خانواده» خوانده میشود. اولین سؤالی که با شنیدن این جمله به ذهن متبادر میشود این است که ریشهی فروپاشی نهاد خانواده در دنیای مدرن و فرهنگ موسوم به مدرنیته را چه میتوان دانست؟ به نظر میرسد که ریشهی این فاجعه را باید در «اومانیسم» (1) و یا به عبارت واضحتر «اصالت و خودبنیادی بشر» دانست. اومانیسم به معنای مکتبی که پرچمدار اصالت دادن به نفس امّاره، در مقابل اصالت دادن به بندگی خداست.
با دقت در این مطلب که اومانیسم، بشر را بهجای خدا، ملاک همهی بدیها و خوبیها میداند، به این نتیجهی بدیهی خواهیم رسید که «بد» آن چیزی است که بشر نخواهد و «خوب» آن چیزی است که بشر بخواهد.
اکنون باید پرسید آیا با وجود سیطرهی چنین فرهنگی، حفظ خانواده در غرب ممکن خواهد بود؟ و به عبارت دیگر، آیا میتوان از یک سو به «اصالت نفسانیات» معتقد بود و از سوی دیگر «حفظ نهاد خانواده» را انتظار کشید؟! آن هم خانوادهای که شرط بقایش عدم حاکمیت نفسانیات است، زیرا که در حاکمیت نفسانیات هیچ جمعی بهعنوان جمعِ همدل باقی نمیماند؛ یا همه پراکندهاند و یا همه مقهور قدرت یک فرد قرار میگیرند که هیچکدام از این دو نوع جمع، جمع خانواده نیست.
در یک تحلیل صحیح، هرگز نمیتوان خانواده را مجموعهای مرکب از اجزای پراکنده که در کنار هم گرد آمده باشند دانست، بلکه خانواده جمع یگانهای است برای زندگی و پایداری در زیر پرتو مودت و رحمت حق. مسلماً با پذیرش تمدن غربی و «اومانیسم»، که ناخودآگاه در روح و روان افرادِ غیرموحد جریان مییابد، خانوادهای باقی نمیماند.
فمینیسم و تهدید بنیاد خانواده
با توجه به شرایطی که در این دوران پیش آمده، زنان علاوه بر کار در خانه، امکان انجام کارهایی افزونتر از همسرداری و تربیت فرزند را نیز دارند. لذا موضوع حضور زنان در صحنهی فعالیتهای اجتماعی جدی است. البته فعالیتهایی که با شخصیت زن هماهنگی و سازگاری داشته باشد و اساساً با همین نگاه به زن است که معمار کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (رحمت الله علیه) در وصیتنامهی سیاسی- الهی خود میفرمایند:
«ما مفتخریم که بانوان و زنانِ پیر و جوان و خرد و کلان در صحنههای فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند… این قیدها را [یعنی: سختگیریهای منجر به عدم حضور زنان در صحنهها] دشمنان برای منافع خود، به دست نادانان و بعضی از آخوندهای بیاطلاع از مصالح مسلمین بهوجود آوردهاند.»(2)
پس با نگاه دینی هرگز نمیتوان از حضور زنان در صحنههای اجتماعی جلوگیری کرد، بلکه برعکس، این وظیفهی آحاد جامعه است که بستر مناسب و طبیعی چنین حضوری را فراهم کنند که اگر این حضور در مسیر طبیعی خود جاری شود، نه تنها وظایف همسری و مادرانهی زنان در خانه تحت تأثیرات منفی آن حضورها قرار نمیگیرد، بلکه جامعه از توانایی بالقوهی بانوان در حوزههای دیگر نیز برخوردار خواهد شد و زنان نیز دیگر احساس نخواهند کرد که جنس دوم هستند و در اجتماع از درجهی پایینتری نسبت به مردان برخوردارند و یا احیاناً حقوق انسانی آنان ضایع شده است که اگر چنین احساسی در آنان ایجاد شود، خسارتهای زیانباری دامنگیر خودشان و خانواده و فرزندانشان خواهد شد.
اما در این میان، جنبشی برخاسته از مبانی اومانیستی به نام «فمینیسم» (3) با طرح شعارهای فریبندهای همچون آزادی زنان و حضور آنها در فعالیتهای اجتماعی، مسیری را برای آنان تعیین میکند که با ایجاد احساس استقلال کاذب برای زنان در مقابل مردان، عملاً به ویرانی بنیاد خانواده میانجامد.
یکی از لوازم طبیعی نگاه فمینیستی، پستانگاری پدیدهی زایش برای زن و تربیت فرزند است. با این نگاه تمام آنچه در طول تاریخ بر زنان گذشته است، ظلمی است که از سوی مردان بهعنوان جنس خشن و سلطهگر بر زنان بهعنوان جنس ضعیف و مظلوم رفته است و اینکه زنان در خانه مانده و همسرداری و مادری کردهاند، نه مسیری طبیعی، بلکه از روی اجبار و اضطرار بوده است! که در پاسخ به این قضاوت باید گفت: نگاه اینچنین نسبت به گذشتهی زنان، آن هم توسط کسانی که داعیهی دفاع از حقوق زن دارند، خود ظلم مضاعفی است نسبت به زن!
نتیجهی نگاه اومانیستی و فمینیستی به زن و خانواده
با توجه به آنچه گذشت، آیا اگر نگران از دست رفتن همه چیز باشیم، نگرانی بجایی نیست؟ آیا دیگر میتوانیم انتظار داشته باشیم نمونهی انسانهای بزرگی را ببینیم که به اعتراف خودشان، هرچه داشتهاند از دامان پاک و تربیت صحیح مادران، کسب کردهاند؟ اگر مادر بهعنوان عاملی برای انسِ فرزندان در زندگی نقش فعال نداشته باشد، چه کسی به کودک راه نشان دهد و جهتدهی کند؟ آیا غیر از این است که هرجا جوانان، جوانانی تربیتپذیر نیستند، ریشهی آن را باید در ضعف نقش مادران آنها جُست؟ خانم کارمندی که ایفای نقش مادری را در خرید انواع اسباببازیهای گرانقیمت جستوجو میکند، عملاً مادری خود را به فرزندانش هدیه نداده، بلکه بخشی از حقوق خود را به آنها هدیه داده است!
با شرایطی که امروزه پیش آمده و عموماً پدر و مادر در محل کار هستند و معلم هم از نقش پرورشی خود تهی شده و تنها به آموزش مطالب کتب درسی اکتفا میکند، چه کسی باید با جوان اُنس بگیرد؟ اینگونه کودکان و جوانان خودشان میمانند و خودشان؛ مثل یک علف خودرو بیکس و بییاور و عاصی و سرکش! آری! جامعهی امروز ما به چنین ورطهای فروافتاده و راه نجات آن هم چیزی جز تجدیدنظر کلی نسبت به نقش زنان نیست.
نگاه صحیح به نقش مادری
توان جسمی برتر مرد اقتضا میکند که حضور در بازار کار و کسب مادیات برای خرج خانه با او باشد و از سوی دیگر، لطافت روحی زن اقتضا میکند که تربیت نسل انسانی به او سپرده شود.
با این وجود، کشاندن زن (که از قدرت جسمی کمتر و توان تربیتی بالاتر برخوردار است) به بازار کار و فعالیتهای بدنی و دور ساختن او از محیط تربیتی، نه فقط به صلاح زن نیست، بلکه نظام جامعه را از رشد و تعالی بازمیدارد.
دیدگاه اسلام دربارهی مقام مادر و کارکردهای ویژهی آن
یکی از نقشهای ارزشمند زنان، مادر بودن است که در تمام فرهنگهای متمدن و غیرمتمدن از احترامی نسبی برخوردار بوده است. در اسلام نیز این نقش بسیار پُررنگ و اصیل دانسته شده است.
در قرآن کریم احترام و احسان به والدین [حتی اگر کافر باشند] در ردیف اطاعت از خدا و توحید عبادت قرار گرفته است و در برخی از آیات قرآن، سپاس و شکر والدین را در ردیف شکر نعمتهای الهی قرار داده است. آنجا که میفرماید:
وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (4)
در احادیث متواتری شأن مادر را در مقایسه با حق پدر بهمراتب بیشتر و برتر و اطاعت از او و احسان به او را موجب ثواب فراوانتر بیان کرده است و در حدیثی دیگر آمده است که بهشت زیر پای مادران است: «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَات»(5)
زن در جایگاه مادری
نقشهای عمده و زندگیساز زن در باب کارکرد مادری را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
الف) حفظ و بقای نسل انسان
نقش زن در ادامهی نسل بشر و حفظ آن از نابودی در حدی است که اگر فقط همین یک نقش را برای زن در نظر بگیریم، تأثیر او را در طبیعت بهعنوان مهمترین رکن وجود بشریت خواهیم دانست.
ب) حضانت و نگهبانی از کودکان
نگهداری کودک از آغاز تولد تا اتمام شیرخوارگی و پس از آن، یکی از مهمترین عوامل بقای اطفال است که این نقش حساس، پیوسته و در طول تاریخ بر دوش زنان بوده است.
ج) فراهم کردن محیط عاطفی در خانه
زن پیامآور مهرورزی و گذشت و سازگاری است و اگر زن در جامعه نباشد، خشونت و بیمهری محیط را آکنده و زندگی را دشوار و غیرقابلتحمل خواهد ساخت. همین خصوصیت زن است که با تلطیف غرایز پرتلاطم و مهاجم مرد، ترکیبی مطلوب به دست میدهد و محیط را برای خود و شوهر و فرزندان مساعد میسازد.
د) انتقال فرهنگ به نسل بعد
بخش عمدهای از فرهنگ جامعه بهطور طبیعی بهوسیلهی مادر به فرزندان منتقل میشود و این کار یکی از نقشهای مهم اجتماعی زنان است. لذا اگر زن تربیتیافتهی فرهنگ عالی اسلام باشد، بهراحتی پیرایشی میان آداب و عرف جاهلی و غلط و صحیح و درست آن به عمل میآورد و مانع نفوذ هر چیز غلطی در اندیشه و مغز کودک خود میشود.
هـ) تربیت کودک و پرورش عواطف
بسیاری از عواطف انسانی نیاز به پرورش و رشد و بلوغ و آرایش و پیرایش دارند. بخشی از این پرورش با اراده و دست بشر در دوران تکامل روحی خود در طول زندگی باید انجام شود. اما بخش عمده و نخستین آن باید در کودکی و در دامان مادر پرورش یابد، وگرنه در بزرگی آثار شوم و مخرب خامی و ناپروردگی آن ظاهر خواهد شد و افرادی بیمار به جامعه سرازیر خواهند گردید.
دامان مادر نخستین مدرسهی کودک است که در این مدرسه، نخستین خشت بنای فکری و روحی کودک را میگذارند و بعدها نیز تربیت مادر همیشه بر پرورش محیطهای مدرسه و جامعه یا آموزش و پرورشهای معلم و استاد تا حدود زیادی اشراف و غلبه دارد و میتواند آنها را کماثر یا تقویت نماید.
راه برونرفت از بحران کنونی در نقش مادری
نظام سرمایهداری برای استفاده از کارِ زنان، آنان را تشویق به خارج شدن از نظام خانوادگی میکند و جنبش فمینیسم هم علاوه بر تحریک شدن توسط نظام سرمایهداری به دلایل دیگری همچون خودبنیادی بشر یا اومانیسم، هستهی خانواده را نشانه رفته و درصدد وارد کردن خسارت به کانون خانواده است. راهحل برونرفت از این خطرِ بزرگ، احیای کرامت حقیقی زنان است که خالق آنان به آنان و مردان گوشزد کرده است. در همین راستا، برجسته کردن الگوهای حقیقی و توجه به نقش آنان میتواند عامل مؤثری به شمار آید. با نظر به این نکته، به سیرهی زندگانی تنها معصومی که نقش مادری داشته است رو میآوریم و گوشهای از نقش مادرانهی او را به تماشا مینشینیم:
نقشهای مادرانه و تربیتی حضرت فاطمه سلام الله علیها
الف) استفاده از بازی و جلوههای هنری
از جمله مواردی که در شیوهی تربیت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) جایگاه خاصی داشت، تحرک و بازی کودکان بود. این فعالیت و تکاپو بهقدری برای سلامتی و رشد مناسب کودک ضروری است که حتی برای تشویق آنها به تحرک و بازی، بزرگترها نیز باید تن به بازی و جستوخیز بدهند.
استفاده از جلوههای هنری همچون شعر، برای پرورش کودکان، فرازی دیگر از عشق، علاقه و احترام نسبت به فرزندان است.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با توجه به این دو عامل مهم، هم به بازی با کودکان میپرداخت و هم در کنار این پرورش جسمی فرزندان، برای پرورش جنبهی روحی آنان نیز از زیبایی و گیرایی هنر شعر استفاده میکرد. بهعنوان نمونه، ایشان در هنگام بازی با فرزندان، این اشعار را برای آنها زمزمه میکردند:
اَشْبِه اَباکَ یا حَسَنْ … وَاخْلَعْ عَنِ الْحَقّ اَلرَسن … وَ اعْبُدْ اِلهَاً ذا المَنَنْ … وَ لا توال ذا الْاحَنْ(6)«حسن جان! مانند پدرت علی باش و ریسمان از گردن حق بردار، خدای احسانکننده را پرستش کن و با افراد کینهتوز دوستی نکن.»
همچنین به دیگر دلبند خویش میفرمود:
اَنتَ شَبِیهاً بِاَبِی … لَستَ شَبِیهاً بِعَلِی(7)«حسین جان! تو به پدرم رسول خدا شباهت داری، نه به پدرت علی (علیه السلام)»
ب) توجه به حضور و غیاب فرزندان
بیتوجهی به نظارت بر فرزندان بهویژه در رفتوآمدهای اجتماعی آنها، نتایج زیانباری به دنبال دارد. با توجه به خطرها و تهدیداتی که هر لحظه سعادت یک جوان را در معرض نابودی قرار میدهد، لازم است رفتار آنها بهویژه در هنگام ورود به خانه و خروج از آن بهدقت بررسی شود. اعتیاد، فساد، انحرافات فکری و بسیاری از خطرات دیگر از همین بیتوجهی پدر و مادر آغاز میشود.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با فداکاری و محبت خاصی که نسبت به فرزندانش نشان میداد، مراقب تمام حرکات و سکنات آنها بود و بهدقت آنها را زیر نظر داشت. نقل شده است که روزی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) عازم خانهی دخترش فاطمه شد. چون به خانه رسید، دید فاطمه مضطرب پشت در ایستاده است. آن حضرت فرمود چرا اینجا ایستادهای؟ فاطمه (سلام الله علیها) با آهنگی مضطرب عرض کرد: فرزندانم صبح بیرون رفتهاند و تاکنون هیچ خبری از آنها ندارم. پیامبر به دنبال آنها روانه شد. چون به نزدیک غار جبل رسید، آنها را دید که در کمال سلامت مشغول بازیاند. آنها را به دوش گرفت و بهسوی مادرشان روانه شد. این واقعه خود نمونهای گویا از توجه و اهمیت دادن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به حضور فرزندان خردسالش است.
ج) توجه به جنبههای عبادی در تربیت فرزندان
شب قدر برای حضرت فاطمه (سلام الله علیها) یک شب عادی جلوه نمیکرد، بلکه آن را شبی فوقالعاده و بینظیر میدانست. لذا نه تنها خویش را برای آن شب آماده میکرد، بلکه فرزندان خود را نیز مجهز میساخت و در آن شب، نمیگذاشت که بخواباند. به همین منظور، فرزندان را با طعام مختصر، برای بیدار ماندن در آن شب رحمت، آماده مینمود.
آری! بانوی اسلام نسبت به فرزندان خود احساس مسئولیت میکرد، آنها را از خود جدا نمیدانست و نمیتوانست بیتفاوت از کنار جریانات بگذرد. این درسی بزرگ از آن بانوی یگانه به تمامی بانوان مسلمان و به همهی شیعیان اهل بیت است که امر تربیت فرزندان خود را مهم بشمارند و آنان را با تعالیم الهی بارآورند و حتی مستحبات را به آنها بیاموزند و بالاخره عزیزان خود را با معنویت پرورش داده و آشنا سازند.
د) تشویق فرزندان به فراگیری علم
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از همان آغاز کودکی فرزندانش، غیر از اینکه عبادت خدای تعالی را در روح و روان آنها تثبیت کرد، به آنها علم آموخت و آنها را برای کسب معارف تشویق و برای فراگیری علم، آماده میکرد. بهعنوان مثال، به فرزندش امام حسن (علیه السلام) که هفتساله بود میفرمودند:
«به مسجد برو، آنچه را از پیامبر اکرم شنیدی فراگیر و نزد من بیا و برای من بازگو کن.»(9)
پینوشتها:
(1) Humanism
(2) وصیتنامهی سیاسیالهی امام خمینی (ره)، ص 4.
(3) Feminism
(4) سورهی لقمان، آیهی 14.
(5) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 15، ص 181.
(6) بحار الانوار، ج 43، ص 286.
(7) کشف الغمه، ص 49 و ینابیع الموده، ص 93.
(8) بحار الانوار، ج 97، ص 20.
(9) نگاهی بر زندگی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، ص 64.
منابع:
(1) فلسفهی زن بودن، سید محمد خامنهای، تهران، نشر بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ دوم، 1387.
(2) زن آنگونه که باید باشد، اصغر طاهرزاده، اصفهان، نشر لُبالمیزان، چاپ اول، 1387.
(3) سیره و سخن فاطمه (سلام الله علیها)، علی کریمی جهرمی، قم، نشر راسخون، چاپ اول، 1380.
(4) نگاهی بر زندگی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، محمد محمدی اشتهاردی، قم، مؤسسهی تحقیقات و نشر معارف اهلالبیت (ع)، چاپ اول.
حضرت زهرا (س) بانوی نمونه جهان اسلام ، در تربیت فرزند نیز الگویی ماندگار از خود بر جای گذاشته است، حضرت زهرا (س) در دانشگاهی که در خانه کوچک خود ایجاد کرده بود ضمن تربیت برجسته ترین افراد، مادران تمام تاریخ را با سبک زندگی فاطمی در تربیت فرزند، یاری رسانیده است…
پيامبر رحمت و مهربانی (ص) سجده نمازش را آن قدر طولاني ميكرد تا امام حسين (ع) به اراده خودش از روي شانه پيامبر برخيزد، بانوی آب و آیینه که خود درس آموخته چنین نمونه هایی هستند، معلم درسهای مهرورزی به فرزندان می شوند که به نمونه هایی از این آموزه ها اشاره می شود:
اول) تربیت در سبک تربیتی فاطمی پیش از به دنیا آمدن فرزند آغاز می شود و در آغاز تولدشان با عقیقه (قربانی) و صدقه که از مستحبات تاکید شده در اسلام است ، سلامت جسم و جان آنها را تضمین می شود، نقل شده است که فاطمه(س) هرگاه صاحب فرزندی می شد ، گوسفندی عقیقه می داد ، سپس روز هفتم ، سرشان را می تراشید و برابر وزن موهای آنها نقره صدقه داده ، برای قابله و همسایه ها هدیه می فرستاد و دیگران را در شادی خود سهیم می کرد . یکی دیگر از سنتهای جاری در زندگی حضرت زهرا (س) گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود تا تربیت دینی کودک همراه با ذکرهای ارزشمند اذان و اقامه ادامه یابد.
دوم) لالایی های مادران از نخستین آموزه هایی است که فرزندان را در مسیر تربیت رهنمون می شود، همان زمانی که برخی می اندیشند که کودک توان درک ندارد اما چنین نیست و روح هشيار كودك همواره در حال دریافت است ، لالایی حضرت زهرا (س) آموزه های ایمان،شجاعت و شهامت، حق جویی و … را در بر می گرفت: ” شبيه پدرت باش و طناب از گردن حق باز كن، يكتا پرست باش و دست دوستي به دشمن مده.” بهره گیری از انواع فرمهای ادبی و هنری در تربیت فرزند به ویژه شعر با توجه با ظرفیت بالای آن در انتقال مفاهیم، آغاز معرفی الگو مناسب، پرهیز دادن از همنشینی با بدان، انس و همراهی با فرزند و … آموزه هایی است که می توان از این نکته برداشت کرد.
سوم) سیره زندگی صدیقه طاهره (س) در زندگی ، کلاسی عملی در تربیت فرزندانشان است،کارشناسان تربیتی معتقدند آموزش از این روش ماندگارتر و مؤثرتر است، در همین زمینه امام حسن (ع) می فرماید: مادرم فاطمه را در شب جمعه در محراب عبادت دیدم که به عبادت و نماز مشغول است، او پیوسته به رکوع و سجود مشغول بود که شب به پایان رسید.
چهارم) با نگاهی به حدیث شریف کساء حضرت زهرا (س) می بینیم که ایشان در پاسخ به سلام فرزندشان امام حسن (ع) می فرمایند : سلام برتو اى نور ديده ام و ميوه دلم. نوع پاسخ ایشان نشان از احترامی است که برای فرزندشان قایل بودند و این آموزه سبب می شود که فرزندان نیز به یکدیگر و پدر و مادر احترام بگذارند، چنانچه نهایت احترام را می توانیم در میان فرزندان ایشان ببینیم.
پنجم) حضرت زهرا (س) فرزندانشان را به اعمال نیکو از جمله علم آموزی تشویق می نمودند به عنوان مثال به فرزندشان حسن(ع) می فرمود: “به مسجد برو ، آنچه را از پیامبر شنیدی فراگیر و نزد من بیا و برای من بازگو کن". البته این کلام حضرت آموزه های مهم دیگری را نیز شامل می شود و آن ارتباط صحیح با فرزند ، ایجاد بهانه هایی برای گفت و گو با او و … از دیگر نکات مهم تربیت فرزند است که باید سرمشق مادران قرار گیرد.
ششم) تربیت دینی سبک زندگی فاطمی از دوران کودکی آغاز می شود ، برای نمونه ایشان در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان کودکان خود را به بیداری فرا می خواند به این منظور حضرت در روز بچه ها را می خواباند تا استراحت کنند و غذای کمتری به آنان می داد تا بدین گونه زمینه و موقعیت بهتری برای شب زنده داری داشته باشند.
هفتم) بانوی نمونه اسلام همواره رسیدگی به فرزندان را در اولویت قرار می داد. سلمان می گوید :روزی فاطمه زهرا(س) را دیدم که مشغول آسیاب بود. در این هنگام فرزندش حسین گریه می کرد. عرض کردم : برای کمک به شما آسیاب کنم یا بچه را آرام نمایم ؟ ایشان فرمود : من به آرام کردن فرزند اولی هستم ، شما آسیاب را بچرخانید .
هشتم) برخی می پندارند که برخوردهایشان از نگاه تیزبین فرزندان دور می ماند و در این میان رفتار با عدالت در میان فرزندان اهمیت ویژه ای دارد که حضرت زهرا (س) این آموزه را نیز در سبک تربیتی خود جای می دهد و توجه ویژه ای به آن دارد ، روزی امام حسن(ع) نزد پیامبر(ص) آمد و اظهار تشنگی کرد. رسول خدا(ص) برخاست، ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود مقداری شیر دوشید و به امام حسن(ع) داد. فاطمه زهرا (س)، به پیامبر(ص) گفت : گویا حسن برای شما عزیزتر از حسین است. پیامبر(ص) فرمود: نه. هردو برایم عزیز و محبوبند . ولی چون اول حسن تقاضای آب کرد او را مقدم داشتم .
تاسی به آموزه های تربیتی زندگی حضرت زهرا (س) که نمونه های اندکی از آن مرور شد می تواند ما را گامی به سبک زندگی فاطمی نزدیکتر سازد و فرزندانمان را در مسیر زندگی سعادتمندانه یاری دهد.
بمناسبت فرارسیدن ایام فاطمیه/ مراقب باشیم از اهل سقیفه نباشیم !
نماز جماعت خواندن در مسجدالبنی پشت سر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، آن هم مکرر در مکرر، بلکه هر روزه و در همه ی وعده های نمازهای پنجگانه. چه توفیقی! چه سعادتی! اگر ما بودیم، چه مباهاتی به خود کرده بودیم؛ حتما می گفتیم چقدر خدا ما را دوست دارد که چنین توفیقی نصیبمان کرده است.
عده ی زیادی این نعمت بزرگ را داشتند. و فقط همین نبود. آنها همراه و هم قدم و هم صحبت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم بودند؛ حتی گاهی همسفره و همسفر هم می شدند. نورانیت وجود مقدس پیامبر که مهبط وحی الهی بود و عزیزترین مخلوق خدا و بزرگترین نبی و رسول و فرستاده ی خدا بر بشر، قطعاً می تواند از پسِ قرنها زمان و فرسنگها بُعد مکان، وجود انسان را سرشار از نور و برکت کند.
حال تصور کنید مردمی بودند که بدون هیچ فاصله ی زمانی و مکانی، با پیامبر عظیم الشأن اسلام نفس می کشیدند؛ زندگی می کردند؛ اسلام ناب را داغ داغ و تازه ی تازه از پیامبر دریافت می کردند و قرآن را با صوت دلنشین او می شنیدند. با این اوصاف، انتظار می رود که غرق در نورانیت خورشید وجود پیامبر شده باشند. چه اسلامی نابتر از این؟ کدام مسلمان بودنی زیباتر از این! آیا با این توفیقات و این سوابق ظاهراً درخشان، ممکن است کسی دشمن و قاتل اهل بیت پیامبر از آب درآید؟
این نوشتار می خواهد درباره ی کسانی بگوید که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله یک حادثه آفریدند. حادثه ای که سبب شد این روزها را “فاطمیه” بنامیم. ماجرا به یک حادثه ختم نشد؛ بلکه در دل یک جریان اجتماعی شکل گرفت که مسیر تاریخ را عوض کرد.
شرح ماجرا را باید در کتب معتبر تاریخی به روایت بزرگان و علمای اهل تسنن و تشیع خواند. اما خلاصه اش این بود که علی رغم واقعه ی بزرگ غدیر و نصب امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام به خلافت، وصایت و جانشینی پیامبر از طرف خدا و با وحی مستقیم الهی و با اعلام همه جانبه این نصب توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر و با تأکید و تکرار چندین باره آن و علی رغم بیعتی که تک به تک مسلمانان با علی بن ابیطالب علیه السلام کرده بودند، عده ای از همان کسانی که شاید 23 سال در معیّت پیامبر بودند، پس از رحلت ایشان، در سقیفه جمع شدند تا به روش خودشان برای پیامبر جانشین تعیین کنند!
بعد راه افتادند تا به روش خودشان برای خلیفه ی خودشان بیعت بگیرند. بیعت گرفتند تا به سدّ اهل بیت پیامبر علیهم السلام برخوردند که این بدعت آشکار را قبول نداشتند و دلیلی برای شکستن بیعت غدیر نمی دیدند و با خلیفه ی خودخوانده ی سقیفه بیعت نکرده بودند.
استواری و پایمردی اهل بیت علیهم السلام که پایگاه اجتماعی مهمی میان عموم مسلمانان داشتند، ممکن بود مردم را از بیعت نادرستی که کرده بودند به سوی حق برگرداند و مستبصر کند؛ پس برای جریان باطل لازم بود به زور هم که شده، صوری و نمایشی هم که شده، اهل بیت عصمت علیهم السلام را وادار به بیعت با خلیفه کند پس دست بکار می شود و پشت درب خانه ای که مهبط ملائکة الله است، فاجعه ای رقم می زند نگفتنی… کاری کردند که هیچ مسلمانی با دشمن قسم خورده ی خود نمی کند چه برسد با خانواده ی معصوم پیامبر خود.
نکته ی قابل تأمل و قابل عبرت اینجاست که آن فاجعه و آن دشمنی وحشیانه با اهل بیت عصمت علیهم السلام از سوی کسانی سر زد که به سابقه ی مسلمانی خود می نازیدند و چندین مدال افتخار در اسلام برای خود قائل بودند. و آن افتخارها، عموماً فرضی و بی مبنا هم نبود. یک نمونه همان همصحبتی و همراهی پیامبر در برهه های گوناگون یا نمازهای مکرر پشت سر رسول خدا.
مهره های اصلی آنها از مهاجران بودند و افتخار هجرت به مدینه را داشتند. قرآن در فضیلت هجرت می فرماید: “و هرگاه کسی از خانه ی خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول بیرون آید و در سفر مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست"[1] پس احتمالاً می توان گفت که مهاجر، قدم در راه شهیدان می گذارد چرا که به فرموده ی قرآن در صورت وقوع مرگ در هجرت، اجر او با خداست. دشمنان اهل بیت سابقه ی هجرت را در کارنامه ی خود داشتند. آن هم هجرتی که به همراهی رسول خدا و به همان مقصد او بوده است.
ماجراجویان سقیفه، فهرست بلندی از جهاد هم داشتند. جهاد، همان فضیلت عظیمی است که معصوم علیه السلام در وصفش فرموده است: “جهاد دری از درهای بهشت است که خدا برای اولیای خاص خود گشوده است"[2]
پس با تعجبی بیشتر باید گفت که آتش زنندگان درب خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها و معرکه گردان های ماجراهای پس از رحلت پیامبر، اهل جهاد و شمشیر زدن در معیت و در رکاب پیامبر اسلام هم بودند. پس چه شد که آنگونه شد؟
آیا آن همه توفیق، برای عاقبت بخیری کافی نبود؟ چگونه آن سعادتها با آن شقاوت بزرگ جمع می شود؟
تاریخ نشان داده که جمع شده است! روح مسلمانی، تسلیم خدا بودن و تسلیم فرمان رسول خدا بودن است. آن مسلمانان، بر فرض که بر ادعای مسلمانی خود صادق بوده باشند، در آخر کار، دیگر تسلیم نبودند و راه خود را از پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام جدا کردند و زیر بار ولایت امیرمؤمنان نرفتند. پس کارنامه ی به ظاهر درخشانشان، برای عاقبت بخیری شان کاری نکرد.
نکته ی مهم پایانی:
این معادله، مختص آن آدمها نبوده و نیست. ماجرای آنها قصه ی تاریخی نیست حتی فقط روضه ی فاطمیه ی ما نیست؛ سراسر عبرت است. در زندگی ما نیز جاریست. اصل اساسی این است که علی رغم لزوم انجام همه ی تکالیف و ضرورت پایداری بر حق تا آخر عمر و تا پای جان، عاقبت بخیری، دست خداست. یادمان نرود که فرزند فاطمه ی زهرا سلام الله علیها حاضر و ناظر و زنده در میان ماست و ما نیز در بوته ی همان امتحانی هستیم که اهالی سقیفه بودند. پناه بر خدا…
پی نوشت:
[1] “و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله” ( نساء، 100)
[2] “ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه” (نهج البلاغه، خطبه 27)
منبع : پایگاه تبیان
به نام خالق هستی
سیزده ساله بودم که لباس سفیدعروسی به تن کردم وشدم خانوم خونه.اون موقع بودکه همه ی آرزوها موبغچه کردم وگذاشتم گوشه ی صندوقچه ی دلم.هرموقع تنهامیشدم میرفتم سراغ دلم ویه آرزوبرمیداشتم وباهاش غرق رؤیامیشدم.ازمیون اون همه آرزویکیش راخیلی دوست داشتم ولی ازترس این که هیچوقت بهش نرسم سراغش نمی رفتم.اما یه روزکه خیلی دلم هواشوکرده بودرفتم سراغ صندوقچه ودرش رابازکردم وآرزورابرداشتم ونشستم گوشه ای وباهاش کلی خوش گذروندم اونقدربهم خوش گذشت که متوجه گذرزمان نشدم وقتی به خودم اومدم دیدم سالهاازاونروزهامیگذره ومن دارم کناربهترازآرزوم توی واقعیت زندگی میکنم…إنگارهمین دیروزبودکه تصمیم گرفتم یه کاری بکنم خوندن ونوشتن ازیادم نرد.همیشه به لباس عروسیم غرمیزدم که چرازوداومدی ومن راازدرس ومشق ومدرسه جداکردی؟!…دوس داشتم یه جوری رُوشو کم کنم برای همین دست به کارشدم,یه دفتربزرگ خیاطی برداشتم که هرچی نگاش میکنم یاددفترملّاهای قدیم میندازتم؛ازتفسیرسوره حمدشروع کردم تاسوره اعراف…انواع دعا,شأن نزول آیه ها…نمی دونم چراازقرآن ودعاشروع کردم شایداراده ی خداوندبود؛گوشه ای ازدفترجمله ای عجیب خودنمایی میکنه,یه دعاکه درحق خودمه,نوشته شده:خدایا میدانم سرنوشت من به دست توست پس از تو درخواست می کنم مرا موفق گردانی که بتوانم درراه رضای تو گام بردارم خدایا مرا باائمه معصومین(ع)آشنا کن.خدایا مرا کمک کن بتوانم قرآن تورا بفهمم به آن عمل کنم به تونزدیک شوم وتوشه ای برای آخرتم قرار گیرد.وقتی میخونمش احساس میکنم مرغ آمین ازهمون لحظه ی نوشتنش نغمه ی آمین سرداده وهمچنان داره آمین میگه…پانزده سال بعدمن دیگه یه دخترسیزده ساله ی پرآرزونبودم همه ی زندگیم شده بودهمسرم وبچه هام,شکوفه های زندگیم دختروپسرم بزرگ شده بودندوبایدمی رفتندمهد,جایی که ثبت نامشون کردم مهدقرآنی بود که همزمانِ کلاسِ بچه هابرای مادرا,کلاس قرآن برگزارمیکردندمن هم شرکت کردم.یه روزنوبت به من رسیدکه چندآیه ازقرآن رابخونم…خوندم,خانوم همتی معلم کلاس خیلی خوششون اومد.تشویقم کردندومن رابه خانوم آقایی مسؤل کلاس های عربی معرفی کردندایشون هم من رابرای کلاسهای نحووصرف ثبت نام کردند. کلاسهاهمزمان باساعت مهد,سه روزدرهفته برگزارمیشداین هماهنگی همسرم راقانع میکرد مخالفتی باکلاس رفتنم نداشته باشند تابتونم با آرامش به یادقدیم سرکلاس درس بشینم.اشتیاقم به یادگیری اونقدرزیادبودکه همه چی را زود یاد میگرفتم.إنگارفیلَم یادآرزوم کرده بودونمیخواست ازش بگذره برای همین سعی میکردم حتی یک جلسه راازدست ندم.شش ماه گذشته بودو همه چی خوب پیش میرفت تااینکه,چندهفته مونده به عیداعلام کردند:بعدازعیدثبت نام رسمی داریم وکلاسها هرروز برگزارمیشه…پرسیدم ثبت نام رسمی یعنی چی؟گفتند یعنی شمارسماٌمیشین طلبه…!…چشمام برقی زدودلم داشت ازخوشحالی جیغ میکشید…به خودم گفتم یعنی من دارم به آرزوم میرسم؟وااایی,,,خدایا شکرت,توخوشحالی بودم که یادم اومدپسشوهرم چی؟چطورراضیشون کنم؟نکنه بگن نرو…خودم راجمع وجورکردم وراه خونه راپیش گرفتم.یکی-دوساعت بعددرحالیکه کلی استرس داشتم موضوع رابه همسرم گفتم.إنگارازدلم خبرداشتند.نگاه عمیقی کردن وبعدازچند لحظه گفتندشما که تااین مرحله رفتین بقیه اش راهم برین تاببینیم خداچی میخواد؟!باورم نمیشدهمه چی دست به دست هم داده بودتا من به آرزوم برسم،آرزو نه چیزی فراتراز آرزو،دعا یی که درسن کم سیزده سالگی به لطف خدادرحق خودم کرده بودم داشت به اجابت میرسید.
[راستش همسرم زیادبابیرون رفتن زن ازخونه موافق نبودندچی شدکه قبول کردندالله اعلم]
اونروزمن قشنگ ترین عیدی زندگیم روازخدا هدیه گرفتم.ازخوشحالی درپوست خودم نمیگنجیدم.بعدازتعطیلات عیدرفتم برای ثبت نام,الان نزدیک به 20 سالِ که من رسماٌیه طلبه ام وتصمیم دارم انشاءالله تا پایان عمریه طلبه باقی بمونم.
همه چی دست به دست هم داد:لباس سفیدعروسی،تنهایی،آرزوها،رؤیاو…تامن دعایی کنم ومرغ آمین،آمین بگه وبشه اون چه که خدامیخواست.
خدایاتوراسپاس به خاطرلباس سفیدعروسی- توراسپاس به خاطرهمسری عاقل وفهمیده- توراسپاس به خاطرفرزندانی که واسطه ی وصلت عشق من به توشدند-وخدایاتوراسپاس که مرابه خادمی دین خود پذیرفتی.
شکرا لله
آیت الله بهاءالدینی فرمودند:
اگر زنان چادری می خواستند نشانشان می دادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند, دانه دانه اش خورشید است. شما خورشید خدا هستید.
✔️و ایشان این روایت را از ثواب الاعمال نقل می کردند عرقی که زن زیر چادر می ریزد سه جا برای او نور می شود:
☀ در درون قبر
☀ در برزخ
☀ در قیامت
~~~~~~~~~~~~~
کانال چشم به راه مهدی عج
دلمون تنگ شهداست….
محـاصـره ایــم فرمـــانده ! اینجـا نـه سنگــر داریــم نـه بی سیــم و نـه ســِلاحی !!!
بعـد از شمـا روزهـایمـان ، کمتـر رنگِ خـدا مـی گیــرد !!!
اینجـا دیگـر عشـق معنـایی نـدارد !
تشنه ایم فرمانده !
تشنـهء صداقت ! عـدالت ! یکرنگـی ! خلـوص و صفـا و صمیمیـّت…
اینجــا بـه مـا خـوش نمـیگـذرد…دلمــان تنـگِ شمـاست…
در ایــن غـربتــکدهء دنیــا ،
دلــم از بی شمـا بـودن پـوسیــــد ..
سـر بستـه مـانـد بغـضِ گـره خـورده در دلم
آن گـریـه هـای عقـده گشـا در گلو شکست…
? مقرلاله ها?
شجاع ترین آدمها کیا هستند ؟
معلم به بچه ها گفت :
” تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟
بهترین متن جایزه داره “
یکی نوشته بود:
غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنامیکننه
یه نفر نوشته بود :
اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن
یکی دیگه نوشته بود :
اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و…
هر کی یه چیزی نوشته بود اما
این نوشته دست ودلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود :
” شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن…نه سنگ قبرشونو…!!! “
قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای …
افسوس منهم شجاع نبودم…
یادمون باشه
تو خونه ای که {بزرگترها} کوچک میشن
{کوچکترها} هرگز بزرگ نمیشن
♨️♨️♨️گناه کنید، عادی می شود…
گناه بد است، اما بدتر از گناه، عادت به گناه است. کم کم چشم و قلبهایمان دارد عادت میکند!
عادت به دیدن خلوت زنانه در سطح شهر!
زنانی که همانطوری که در خانه برای محرم خود هستند، در شهر برای نامحرم هم با همان حال و آرایش اند.
دیگر ساپورت، شلوار تنگ، تبرج و خودنمایی عادی شده است.
و اگر روزی برسد که چادر غیر عادی شود، تعجب نکنید.
مسلمانی یعنی؛
همانقدری که رگ گردنت برای دزدی از بیت المال و آن فیش های نجومی باد میکند؛ برای فقر و طلاق و ظلم و بی حجابی هم باد کند!
مگر اینکه برایمان عادی شده باشد!
امام باقر(ع):
خداى تعالى به شعيب پيامبر وحى فرمود كه: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد: چهل هزار نفر بدكار را، شصت هزار نفر از نيكانشان را.
شعيب عرض كرد: پروردگارا! بدكاران سزاوارند اما نيكان چرا؟
خداى عز و جل به او وحى فرمود كه: آنان با گنهكاران راه آمدند و به خاطر خشم من به خشم نيامدند.
?كافى ج 5 ، ص 56 ، ح 1
دلبرم یوسف زهراست خدا می داند
یادش آرامش دل هاست خدا می داند
علت غیبت او هست گناه من و تو
خون جگر از گنه ماست خدا می داند
بر عطا و کرمش جن و ملک محتاجند
از دمش زنده مسیحاست خدا می داند
خاک زیر قدمش سرمه چشم ملک است
خیمه اش جنت الاعلاست خدا می داند
همه دنبال زر و سیم و گرفتار دلند
پسر فاطمه تنهاست خدا می داند
آری اعمال من و توست حجاب من و تو
ور نه آن چهره هویداست خدا می داند
از همه بیشتر آن کس که بود منتظرش
مادرش حضرت زهراست خدا می داند
هر کجا روضه عباس بخوانی بی شک
یوسف فاطمه آنجاست خدا می داند
آن مصیبت که کند گریه برایش شب و روز
روضه زینب کبراست خدا می داند
چشم به راه مهدی عج
@atrnarges
اگه یه روز خدا بهم یه پسر هدیه داد
عمرم رو صرفش می کنم تا یادش بدم که :
√اوج مردونگی نوکر اباعبدلله بودنه
-نه خوشتیب کردن برا نامحرم
-نه زل زدن به نامحرم
-نه وقت صرف کردن برا بدنسازی و فرم دادن هیکل
بهش یادمیدم❗️
√عاشق باشه عاشق حضرت زهرا..
عاشق صفاتشون تا بگرده و بگرده
وعشقش رو
خانمش رو
از بین دخترای زهرایی انتخاب کنه
بهش یاد میدم‼️
√شیعه علی بودن فقطه ب اسم و ریش و تسبیح نیست
شیعه علی بودن
یعنی سبک زندگی علی داشتن
یعنی غیرت داشتن رو ناموس شیعه‼️
√بهش میگم تا بدونه
تموم درد و غم های دنیا رو میشه
پای روضه ی ارباب بی کفن از یاد برد.
بهش میگم که جوونیش باید فدای اربابش شه ‼️
√اگه یه روز پسر داشتم
یه جوری تربیتش می کنم که لیاقت پیدا کنه ؛
بشه سرباز امام زمان,
بشه جز اونایی که آقا روش حساب وا میکنه ..
?کانال دختران زهرایی?
@dokhtaranezahraei
يك حقيقت فراموش شده
✳️امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
لَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ يَقيناً لا شَكَ فيه اشْبَهُ بِشَكٍّ لا يَقينَ فيهِ مِنَ الْمَوْتِ! «1»
خداوند يقينى كه هيچگونه شك در آن نباشد همانند مرگ نيافريده كه گويى شكّى است كه هرگز در آن يقين وجود ندارد!
شرح روایت
چه جمله عجيبى، و چه تعبير گويايى از بى خبرى انسان از پايان زندگى و مرگ!
انسان در هر چيز ترديد كند در اين كه اين زندگى به هر حال پايانى دارد و بايد به نقطه پايان آن برسد ترديد نخواهد كرد حتى آنها كه به هيچ مذهب و مسلك و مكتبى پايبند نيستند.
اما انسان به قدرى خود را در برابر اين موضوع به كر گوشى و بىخبرى مى زند چنان كه گويى نه مرگى در كار است و نه پايانى براى زندگى! و به همين جهت خود را براى استقبال از آن با ايمان و عمل صالح و پاكى و تقوا آماده نمى كند، ولى بياييد واقع بين باشيم و در هر شرايط سن و سالى هستيم چنان پاك باشيم كه هر لحظه زندگى ما پايان گيرد شرمنده نباشيم.
? (1) تحف العقول، صفحه ۲۷۱
شرح_حدیث
@narengotoranj
متوسلیان کیست
حتما بخوانید
اپیزود اول :
متوسلیان همان کسی است
که وقتی در خیابان های مریوان
در حال گشت زدن بود
مردی سبیل کلفت را دید
که سر خیابان ایستاده بود
به راننده گفت بایست
پیاده شد
به آن مرد تنومند گفت
شما کی هستی ؟
آن مرد گردن کلفت
با سبیل هایش بازی کرد و
با لحنی خاص گفت ما کومله هستیم
شما کی هستی ؟
حاج احمد چنان سیلی به صورتش زد
که مرد قوی هیکل نقش زمین شد
مردم که جمع شده بودند
حاج احمد بلند داد کشید
اینجا فقط یک طایفه داریم
جمهوری اسلامی
والسلام
همین متوسلیان کسی است
که وقتی فهمید یکی از پاسدارها
به ناحق کومله ای را در بازداشت کتک زده
سراغش رفت و یک سیلی آبدار نثارش کرد
اپیزود دوم :
متوسلیان کسی است
که با همان تندی و جسارت و بی پروا بودنش
وقتی فهمید خانواده دشمنش در شهر
بدون سرپرست وضع وخیمی دارد
درِ خانه ی دشمنش رفت و
مخفیانه حقوق ماهیانه اش را
با همسر دشمنش نصف کرد
همین کار او باعث شد
که آن دشمن درجه یک
تحت تاثیر قرار بگیرد
و از عداوت دست بکشد و
با اعوان و انصارش زانو بزند
مقابل پاسداران جمهوری اسلامی
متوسلیان همان کسی است
که وقتی سرباز کم سن و سالی را
در سرمای مریوان سر پست
در حال خواب دید
چنان نهیبی به او زد
که پسرک که فرمانده اش را نمیشناخت
بغض کرد و با حالت گریه گفت
مگر تو کی هستی
که به خودت جرات دادی سرم داد بزنی
مگر برادر احمد را نبینم
به او شکایتت را میکنم
تا دمارت را دربیاورد
حاج احمد صورتش را روی پوتین سرباز گذاشت
زار میزد و میگفت حلالم کن برادر
احمد هستم
تو را بخدا من را ببخش
میدانی غفلت ما چه بلایی سر مردم می آورد
آه
که این روزها
چقدر جایش خالیست
آری برادرم
آری خواهرم
این است ذره ای از دریای بیکران حاج احمد
اسطوره ای مظلوم و بی نشان
که اگر این روزها بود
نمیدانم چه بلاهایی سر چه کسانی می آورد
اما میدانم جانش را برای راه حق
کف دستش میگرفت
و بدون هیچ ملاحظه ای
با دشمنان انقلاب و مردم مبارزه میکرد
آری
همانا احمد
مصداق آیه ی شریفه ی
اشداء علی الکفار رحما بینهم بود
یدالله شهریاری
پرورش کودک دین دار
?آنچه کودک را مذهبی می کند اطلاعات مذهبی نیست بلکه رفتار و اعتقادات مذهبی خود والدین است
?اسلام را بی آنکه کودک متوجه شود برای او تبیین کنید مثلا تعریف داستانهایی که در آن محبت، امانتداری، نیکوکاری و کمک به دیگران و .. وجود دارد برای وی تعریف کنید
?ایجاد عادات مذهبی مثل وقت شناسی، انضباط در کار، محکم کاری، رعایت حدود و حقوق، انس به کار، سحرخیزی و .. در کودکی باید پیریزی شود
?در آموزش مذهبی به کودک، چیزی را به وی بیاموزیم که در آینده نیاز به اصلاح نداشته باشد یعنی پاسخ درست به سوالات داشته باشید
?از بد آموزی جلوگیری شود مثلا برای حفظ کودک از خطر دایم نگوییم: ” به تو چه که فلانی دعوا کرده” این ادبیات یعنی ترویج بی تفاوتی در کودک
?کودک را با بهشت و جهنم آشنا کنید اما مراقب باشید که تا قبل از 7سالگی هراس از جهنم در او ایجاد نشود
?کودکتان را در اجتماعات مذهبی حتما شرکت دهید.
(هدیه به بانوی دوعالم صلوات)
دامــــــادحضــــــــرتــــــ مـــــــادر…
هر وقت ڪه مـادر واسه سـر و سامـون دادن پسـرش نقشه ای میڪشید … ميگفت:"بچه های مردم تیڪه پاره شدن … افتادن گوشه ڪنار بیابونا … اون وقت شما می گید ڪاراتو ول ڪن بیا زن بگییییر …؟!!!"
با همه این اوصاف … وقتی پیام حضرتــ امام (ره ) رو شنید … راضـی شد و مادر و خواهرشو فرستاد برن خواستگاری … ولی بهشون نگفته بود ڪه این خانوم همسر شهیدن ..! تجربه زندگی مشــــتــرڪو داشتم … بعد شهادتــ همسرم …۶ مـــاه هــر چـــــی خـواســـتـگـار اومده بود ردشون
ڪــــردم …نـمــی خـواســـتـم قـبــول ڪنــم …اولش …جوابم به مصطفی هم منفی بود …! پـیــغـام فرستاد:"امـــــــام گـفـتـن: بــا هـمـســــــــرای شُـــــــــهــدا ازدواج کـنـیــد . قـبـــول نـڪــــردم ، گـفـتـــم:"تــا ســــالگرد همسرم بـایــــد صــبــر ڪـنـیــد…"گفتش:"شــــمــاســــــیـّـدیــن … مـیخـوام دومــــــاد حـضـــــرت زهــــــــــــرا (سلام الله عليها) بـشــــــم … دیـگــــه حـرفــــی نـــزدم و قبول ڪردم …
یه ڪارت دعـوت واسه امام رضـا (عليه السلام) نوشته بود که فرستادش مشهد
یه ڪـارت هم واسه امام زمان (عج) ڪه انداخت تو مسجد جمڪـران … یه کارت هم واسه حضرت زهرا و حضرت معصومه (سلام الله عليها) بُردش قم و انداخت تو ضريح ڪـريمه اهل بيت …
درست قبل عروسی …حضرت زهرا (سلام الله علیها ) اومده بودن به خوابش به بی بی عرض کرد : “خانوم جان …! من قصد مزاحمت واسه شما نداشتم ؛ حضـرت تو جوابش فرموده بود : چـرا بايد دعوت شما رو رد ڪنیم …؟ چرا به عروسیتـون نیایم ؟ ڪی بهتر از شما …؟ ببین … همه مون اومـدیم … شما عزیـز ما هستی مصطفـی جـان
دو هفتــه بعد از عـروسیــمون هم دستـم را گذاشـت تـوی دست مـادرش و گفت : دوسـت دارم دختـر خوبـی برای مادرم باشـی و رفت جبهـه .
گـرنگاهـی به ماڪـندزهــراس
ڪـــاری ڪــنیم ڪــه در مجالسمـــــون
ورود ممنــــوع بـــرای مادرمـــــون نداشتــــه باشیــــم .
همسر بزرگوار شهید مصطفی ردّانی پور
? مثل دانه
این درخت ها یک روزی دانه بودند ولی پیشانی بر خاک گذاشتند و سبز شده و بالا امده و بالنده شدند؛
قرآن می گوید : می خواهید قد بکشید، بالا بروید ؟ می خواهید یک سایه و ثمری پیدا کنید ؟ بیایید و در برابر حق خاکساری کنید تا به تمام خواسته های خود دست پیدا کنید.
استادمحمدرضا رنجبر
?مثل آفتاب
آفتاب !
چی هست؟
منبع نور!
جای آن کجاست؟
در دل آسمان.
اما همین آفتاب یک حرف به آخرش اضاف شد،شد آفتابه!
چی هست؟
خودت می دانی.
جای آن کجاست؟
خودت می دانی.
کارش چیست؟
خودت می دانی.
ببین ! گاهی وقت ها یک حرف یک واژه را از کجا تا به کجا سقوط می دهد؟
مثل آفتاب می مانی مراقب حرف هایت باش!
پیامبر “ص"فرمود:
گاهی وقت ها یکی در یک قدمی بهشت است ولی با یک حرف فرسنگ ها دور میشود
استادرنجبر
اشتباه بــــــــــــزرگ
?اشتباه بزرگ شیعیان در سال ۶۰ و ۶۱ هجری ، این نبود که در مقابل سپاه امام حسین ایستادند و اینکه در سپاه إبن زیاد و پسر سعد بن ابی وقاص حضور داشتند .
?در تاریخ نیامده است که از شیعیان مشهور کسی در جنگ علیه امام حسین (علیه السلام) شرکت کرده باشد .
?اما اما اما … اشتباه بزرگ و غیرقابل جبران شیعیان این بود که نماینده امام را رها کردند و تنها گذاشتند ؛
?با این عنوان که مگر مسلم ابن عقیل معصوم است که به همه دستوراتش عمل کنیم (!) ؛
?با این عنوان که تو دستور مستقیم جهاد و ایستادن در مقابل دشمن را نداری (!) ؛
?با این عنوان که او جوان است و تجربه ندارد (!) ؛
?با این عنوان که فقط امام معصوم میتواند حکم جهاد صادر کند (!) ؛
?با این عنوان که ما منتظر میمانیم تا امام معصوم بیاید و آن گاه برای او جان خواهیم داد (!) .
?راست هم میگفتند ، جان میدادند ؛
اما قتلگاه عین الورده و توابین کجا ! و کربلا کجا …
با همین شک و شبهه ها نماینده امام را تنها گذاشتند و شد آنچه میدانید …
و قرن هاست عبرت نگرفته ایم ! هنوز میشنویم که:
?مگر ولی فقیه معصوم است ؟! هنوز میشنویم که:
?می مانیم تا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاید و برایش جان خواهیم داد ؛
?اهل کوفه نبودن یعنی : تا وقتی حسین (علیه السلام) نیامده ، مسلم ولی امر است . تا بصیرت … قرن ها باید رفت ؛ تا بصیرت … حسین بن علی ها به مسلخ میروند.
برادر و خواهرمجازى؟؟؟
آره!!
چيزى بينمون نيست
اصلا ذهنمون به جاهاى ديگه كشيده نميشه
اون خودش به يه نفر ديگه علاقه داره من فقط به عنوان برادر بهش نگاه ميكنم
مثل داداش كمك حالم بوده تو زندگى
آبجى نبينم پست غمگين بزارى؟
باز كى ابجى منو اذيت كرده؟
هميشه رو من حساب كن خواهرم
٢نوع وجود داره.
نوع اول ابجى و داداشى(غير مذهبى)
نوع دوم خواهرم و برادرم(به ظاهر مذهبى)
آروم آروم شروع ميشه
شمايي كه ميگى بى جنبه نيستيم و ذهنمون خراب نيست.
از حضرت موسىٰ بالاترى كه پشت سر دختر شعيب راه نرفت و بهش گفت پشت من راه بيوفت؟؟؟؟
از حضرت يوسف بالاترى كه پا به فرار گذاشت تا آلوده نشه؟؟؟؟
از حضرت مريم بالاترى وقتى اون مَلَك حاضر شد به خدا پناه برد؟؟؟؟
از اميرالمومنين بالاترى كه به دختراى جوون سلام نميكرد و ميفرمود ميترسم گناهش از ثوابش بيشتر باشه؟؟؟؟
من نميگم شما بى جنبه اى
نميگم اعتماد ندارم
اما به شيطان اعتماد دارم كه ميخواد شما رو زمين بزنه
حاج اقا همه چيو حروم كردى؟
نه فقط محرميت از سه طريق حاصل ميشه
١:سببى
٢:نسبى
٣:رضاعى
چيزى به عنوان خواهر برادر مجازى نداريم
اين شبكه ها نه محرميت ايجاد ميكنه نه خواهر برادرى.
با شناسایی دقیق محل سقوط، چرخبالها و شناورها به موقعیت 26 و 42 عرض شمالی و 56 درجه و 3 دقیقه طول شرقی منتقل شدند.
بلافاصله پس از این جنایت هولناک، مقامات آمریکایی اعلام کردند که یک فروند هواپیمای اف 14 جمهوری اسلامی ایران را مورد هدف قرار دادهاند. پس از روشن شدن نوع هواپیما، آمریکاییها سعی کردند تا به نحوی وانمود کنند که در این مورد مرتکب اشتباه شدهاند، اما شواهد بعدی، این نظر آنان را کاملاً مردود جلوه داد.
مقامات نظامی آمریکا اعلام کردند که هواپیمای ایرباس در خارج از دالان هوایی پرواز میکرده و رزمناو آمریکایی نیز هفتبار اخطار رادیویی برای هواپیمای ایران مخابره کرده ولی جوابی دریافت نکرده است!
این ادعا کاملا غیر قابل قبول بود، زیرا قطعات متلاشی شده هواپیما و اجساد سرنشینان آن در سطح وسیعی از آبهای سواحل جنوبی جزیره هنگام، درست در داخل آبهای ایران پراکنده شده بودند.
این محل درست در زیر مرکز دالان هوایی بینالمللی بندرعباس دوبی (آمبر56) قرار دارد و نشان میدهد که هواپیما درست در مسیر پیشبینی شده در حال پرواز بوده است. همانطور که چهار سال بعد روزنامه «نیویورک تایمز»، در گزارشی که حاوی چندین نکته تازه بود، گفت که ناو وینسنس در آبهای فلات قاره ایران بوده است نه در آبهای بینالمللی و پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) در آن زمان بر این حقیقت سرپوش گذاشته است.
ضمن آنکه هواپیمای مسافربری ایرباس از نظر حجم، شکل، اندازه و توانایی پرواز کاملاً با هواپیمای اف 14 متفاوت است. در همین حال با توجه به ارتباط کلامی و ارتباط ناوبری هر هواپیمای بازرگانی و مسافربری، ناو آمریکایی میتوانست به راحتی با شنیدن مکالمات خلبان به ماهیت هواپیمای مسافربری پی ببرد.
اساسا در همان زمان و بعدها دلایل روشن بسیاری بر دروغ گویی مقامات آمریکایی ارایه شد، چنانچه هنگامی که در شهریور 62 یک هواپیمای بوئینگ 747 شرکت هواپیمایی کرهجنوبی (ک.ال.ال) در حالی که با 269 مسافر از مسیر عادی خود منحرف شده بود و حدود 500 کیلومتر مسافت را با زمانی نزدیک به دو ساعت در داخل خاک شوروی سابق طی کرده بود، به دلیل بیتوجهی به اخطارهای مکرر هواپیماهای شکاری این کشور توسط سیستم دفاع موشکی شوروی سرنگون شد. در این ماجرا «ریگان» ابراز عقیده کرد که هیچ مطلبی نمیتواند توجیهکننده سرنگون ساختن یک هواپیمای غیرمسلح باشد.
وی اعلام کرد: شوروی (سابق) با حمله به یک هواپیمای مسافربری، دست به یک عمل تروریستی زده است و یکی از اعضای کمیته امور خارجه مجلس آمریکا، دولت این کشور را به مقابله به مثل ترغیب کرد.
در هر حال آمریکاییها به صورت جسارت آمیزی دلایل این جنایت خود را بیان و تأکید کردند که هدف آمریکا از ساقط کردن هواپیمای ایرباس ایران، وادار کردن جمهوری اسلامی به پذیرش صلح و پایان جنگ تحمیلی بود، چنان که رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا در این زمینه اظهار کرد: «این فاجعه (سقوط هواپیمای مسافربری ایران از سوی آمریکا) ضرورت دستیابی به برقراری صلح را با حداکثر شتاب، دو چندان ساخته است» به عبارتی هدف آمریکا رهاندن گریبان صدام جنایتکار از دستان پرقدرت رزمندگان اسلام بود.
رفتار مزورانه آمریکا در این میان نیز قابل مطالعه است. از یک سو،رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا، در اعلامیهای، با اظهار تأسف از این رویداد تلخ، به سرنگون شدن هواپیمای مسافربری ایران اعتراف کرد، ولی اقدام ناو آمریکایی را عمل دفاعی به جا دانست و مدعی شد هواپیمای ایرباس ایرانی در حال کاهش ارتفاع و شیرجه رفتن به سوی ناو آمریکایی بوده است.
از سوی دیگر، به فرمانده ناو وینسنس که موجب سقوط هواپیمای مسافربری ایران شده بود نشان افتخار داد و بر جنایت او مهر تأیید زد. این تناقض آشکار از عوام فریبی ریاکارانه دولت آمریکا و نیات شوم سردمداران این کشور خبر میداد…
یادشهداء هواپیمای مسافربری ایران گرامی باد.
آثار و برکات دعای فرج
روایات مختلفی به بیان آثار و فواید دعای فرج «الهی عظم البلاء» پرداخته است که به پاره ای از آنها اشاره میکنیم:
۱-دعای پیغمبر«ص» شامل حالش میشود
۲-کردارهای بد او به کردارهای نیک مبدل میشود
۳-خداوند متعال درعبادت،او را تایید میفرماید
۴-انشاءالله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور میشود
۵-ثواب کمک به مظلوم را دارد
۶-ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد
۷-پاداش خونخواهی حضرت ابا عبدالله الحسین«علیه السلام»را دارد
۸-شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار«علیهم السلام»را میابد
۹-نور او برای دیگران نیز-روز قیامت-درخشان میگردد
۱۰-هفتاد هزار نفر از گنهکاران راشفاعت میکند.
_فرهنگ الفبایی مهدویت(موعودنامه)-مجتبی تونه ای
❀أللَّھُـمَ؏ َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❀
⭕️تکبر برای چه؟!
?آورده اند که یکی از بزرگان یونان، بر غلامی تکبر نمود و به او فخر فروشی کرد.
?غلام جلوی او را گرفت و گفت: «اگر تکبر تو به خاطر حسب و نسب و پدرانت است پس برتری برای آنهاست نه برای تو، اگر تکبر تو به خاطر لباسی است که پوشیده ای پس شرافتت به لباست است نه برای خودت و اگر به خاطر مرکب خوبی است که سوار شده ای پس این فضیلت از آن مرکب تو است نه برای خودت. حالا تو چه داری که بخواهی به آن تکبر و فخرفروشی نمائی؟».
تمثیلات ولطایف
تکبر
السلام علی المهدی…
سلامی به ذکر و نمازتان…
✨از حالتان بگویید مهدی جان!!
از دلی که هزاران بار خونین گشته حرف بزنید.
بگویید که بفهمیم و بدانیم قصه ی تلخ ۱۱۸۳ سال نیامدنتان را
چه زیباعشق به امام حسین سرلوحه ی زندگیمان میشود.
باعشق حسین زندگی همیشه زیباست.
اما….
گاهی نجوا میکنم باخود که عشق حضرت مهدی کجای زندگیمان را رنگین کرده؟!
اصلا فراموشمان شده که امام حاضروناظری هم داریم.!!
مگر شما نهمین فرزند امام حسین نیستید؟!
مگر شما همان نیستید که هرروز واقعه ی کربلا برایتان زنده میشود و شما. با چشمانی اشکبار نظاره گر میشوید؟!
لب بازکنید به سخن و تمام شبه ها را برطرف کنید.
رمضان میشود و راز عطش هویدا…
رمضان میشود وتشنگی امام حسین ملموس تر
اصلا این چه رازیست که همه را به گریه وامیدارد؟!
این چه عشق یست که هر رهگذر را پای سفره ی خود کشانده؟!
طعم تشنگی و مظلومیت وغربت را وقتی لمس میکنیم که تجربه اش نماییم.
نمیدانم…
تشنگی راشاید…اما مظلومیت حسین رامیشودحس کرد همانطور که او چشیدطعمش را؟!
بی گمان نه…
هیچکس…هیچ وقت…
اما یک نفررا میشناسیم که شاید ازحسین هم غریب ترباشد.
✅شایدکه نه…قطع به یقین همین است.!!
امام حسین تشنه ی آب بود.
حضرت مهدی تشنه ی ظهور.
امام حسین زینب داشت وعباس…
اما حضرت مهدی!!
?که را دارید مهدی جان؟!
کداممان جرعه ای ازصبر زینب و قطره ای از عشق و وفای حضرت عشق را درراه شما برای شما چشیده ایم؟!
اصلا چند نفرند آنانکه زندگیشان را وقف شما کرده اند؟!
رمضان راتجربه میکنیم با تشنگی…نه عطش!!
شمانیزعطشانی میدانم
میدانم که هرلحظه عطشان رجوع شیعیانتان هستید!!
شاید عطشتان را با گریه های شبانه اتان خاموش میکنید
مهدی…
سجاده…
اشک ودعا…
?بگذریم،،حالمان بدمیشود وقتی عطش ظهورتان،عطش حضورتان و غصه های بیشمارتان برایمان متصور میشود!!
عطشی که من وامثال من…
غصه ای که شیعیان شما….
میدانم مسبب نیامدنتان ماییم
✅اینک شما شرح ده رسم انتظار را!!
شماکه ازهمه مشتاق تری مهدی جان
سلامتی وتعجیل درفرج مهدی فاطمه ۱۰صلوات
تمنای دعای فرج وترک یک گناه…
اعمال نیکمان را به نیت حضرت مهدی انجام دهیم وثوابش رابه ساحت مقدسش هدیه نماییم.
❀أللَّھُـمَ؏ َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❀
☸با لجبازی کودکان سه ساله چه باید کرد؟
در سه سالگي اوج لجبازي كودك بروز مي كند و اين دوره، دوره منفي كاري است. كودكان سه يا چهار ساله در واقع در حال گذر از يك سير رشد طبيعي هستند كه مادران اغلب از لجبازيهاي آنها شكايت مي كنند.
_بخش مهمي از شخصيت ، به نام « من» كه بخش مهمي از شخصيت هر فردي است، در همين دوره سه يا چهار سالگي بروز مي كند.
_اگر به كلمات و جملات و صحبتهاي كودكان سه ساله دقت كنيم، مي بينيم از كلمات من يا خودم استفاده مي كنند. مثلا مادر مي خواهد لباس كودك را عوض كند، او مي گويد خودم; يا مي خواهد كفش او را ببندد، مي گويد خودم; يا مي خواهد به او غذا بدهد مي گويد خودم. در واقع حرف «م» كه بعد از خود مي آيد (خودم)، خيلي اهميت دارد. او به لحاظ روانشناختي مي خواهد بگويد كه خودم مي توانم اين كار را انجام دهم و مي خواهم خودم تصميم بگيرم.
_بعضي اوقات مادران كم حوصله و كساني كه از شكيبايي كافي برخوردار نيستند، ممكن است كودك را به دليل همين لجبازيها در اين سنين تنبيه كنند، كه اين امر نوعي تثبيت را در اين مرحله سه يا چهار سالگي بر جاي خواهد گذاشت.
_كودكان در اين سنين از كارهايي كه ريخت و پاش دارند لذت مي برند، مثلا از بازي كردن با چيزهايي كه ظاهر كثيفي دارند. اصطلاحا مي گويند بچه سه ساله از كثافت كاري لذت مي برد. مثلا موقع غذا خوردن مسلما نمي تواند مانند بزرگسال غذا بخورد و آن را روي لباسش و يا روي زمين مي ريزد یا به اطراف دهان و صورتش می مالد يا موقع بازي با خمير يا آب رنگ مي بينيم كه خيلي اطرافش را كثيف مي كند و از اين كار لذت مي برد.
نكته ديگري كه در روانشناسي و رشد رواني كودك سه يا چهار ساله اهميت دارد، اين است كه اين كودكان از نگهداري ادرار و مدفوعشان لذت مي برند و به موقع به دستشويي نمي روند و مادران از اين بابت بسيار ناراحت مي شوند.
_در برخي از فرهنگها مادران نسبت به اين كار بسيار حساس هستند، و حتي كودكان خود را تنبيه مي كنند. تنبيه كودكان سه و چهار ساله به دليل كنترل نكردن ادرار و مدفوع ممكن است پايه گذار وضعيتي باشد كه در بزرگسالي فرد را به وسواس مبتلا بكند.
_ اين دوره كودكي به لحاظ روانشناسي اهميت ويژه اي دارد. يك كودك سه يا چهار ساله نمي تواند نظافت خود را آن طور كه مادر مي خواهد رعايت بكند و دوست دارد خيلي چيزها را خودش تجربه كند كه اين كار ممكن است براي ديگران چندان خوشايند نباشد.
_مثلا مادر از فرزندش مي خواهد ليواني را كه روي ميز قرار دارد قدري به عقب ببرد تا از روي ميز به زمين نيفتد. ولي با كمال تعجب مي بيند كه ليوان را به طرف لبه ميز مي آورد و اين كار را در حالي انجام مي دهد كه به چشمهاي مادرش نگاه مي كند. شايد مادرش تصور كند كه فرزندش با او لجبازي مي كند. اما اين كار لجبازي نيست. كودك مي خواهد ببيند كه اگر ليوان از لبه ميز بيفتد چه اتفاقي خواهد افتاد و چگونه خواهد شد و اصلا دوست دارد كه رقص ليوان را در فضا و افتادن آن را ببيند.
_مادري را در نظر بگيريد كه مشغول تميز كردن لوبيا يا برنج در سيني است، فرزند سه ساله اش به او ملحق مي شود و مي خواهد او هم اين كار انجام بدهد. مادر به او مي گويد كه نكن; لوبياها مي ريزد. اما كودك سه ساله به عمد يك مشت لوبيا بر مي دارد و در فضا پخش مي كند، چرا كه مي خواهد ببيند كه اگر اين لوبياها بريزد چه اتفاقي مي افتد و چگونه دانه ها به زمين مي ريزد.
_بنابراين كودك سه ساله قصد لجبازي يا آزردن ما را ندارد، بلكه در واقع او راهي به جز مشاهده و تجربه كردن و كشف محيط پيرامون خود از اين طريق ندارد.
?منبع: کتاب پاسخ به والدین- دکتر سیما فردوسی
⭕️ازدواجهایی که ریسک بالاتری دارند
بر اساس مشاوره های صورت گرفته ، ازدواجهایی که با شکست روبرو بوده یا در مرحله آشنایی بهم خورده اند وجوه مشترکی زیادی با یکدیگر داشته اند که بر اساس دسته بندی به 8 دسته طبقه بندی می شوند ، لذا شایسته است افرادی که جهت آشنایی و ازدواج جزء این دسته بندی ها هستند محتاط تر عمل کنند
⛔️دسته اول :
ازدواج هایی که قبل از 25 سالگی آقایان و قبل از 23 سالگی خانم ها صورت پذیرفته :
با توجه به عدم ثبات معیار های انتخاب همسر ، عدم شناخت فردی و شرایط پیرامون ، عدم استقلال فکری ، مالی و ضعف تصمیم گیری ، انتخابهای احساسی و عدم شناخت کافی از جنس مخالف ، این دسته از ازدواج ها یکی از پر ریسک ترین نوع ازدواج ها به شمار میرود و افرادی که در این رده سنی تصمیم به ازدواج و طی مراحل آشنایی دارند لازم است آموزشهای لازم را جهت ارتباط و شناخت صحیح کسب نمایند وبا مشاور و راهنمایی خانواده ها نسبت به آن اقدام نمایند .
⛔️دسته دوم :
ازدواج به علت نیاز جنسی
اگر چه بخش اعظم دلیل ازدواج مردان میتواند به منظور تامین غریزه جنسی آنها باشد و این حق عرفی و شرعی آنهاست ، اما نیاز جنسی نباید تنها دلیل ازدواج باشد چرا که پس ازتامین شدن آن فشارحاصل از شرایط پیرامون زندگی و مسئولیت پذیری و عدم برنامه ریزی میتوانند باعث شکست در ازدواج شود
⛔️دسته سوم :
ازدواج تحمیلی
ازدواجهایی که به طرفین از سوی خانواده یا بر اساس رسم و رسومات تحمیل می شود و بعضا ازدواجهای فامیلی میباشند که علاوه بر اینکه درصد شکست در ایندسته از ازدواجها زیاد است ، میتواند باعث گسترش خیانت های جنسی و عاطفی زوجین نسبت به یکدیگر شود همچنین باعث سرخوردگی و ضعف در استقلال فکری و تصمیم گیری افراد شود
⛔️دسته چهارم :
ازدواج هایی که بواسطه ظاهر و موقعیت اجتماعی طرفین صورت میپذیرد
اگر چه انسان مجذوب زیبائی ها می شود و نمیتواند به ظواهر بی اهمیت باشد اما از آنجایی که ظاهر در ابعاد مختلف در گذر زمان عادی می شود و پس از سایر خصوصیات که اکثرا باطنی هستند نمود میکند لذا با توجه به تجارب مشاورین توصیه می شود زیبایی ظاهری در کنار سایر خصوصیات فردی و شخصیتی افراد ملاک انتخاب همسر باشد نه تنها دلیل انتخاب
⛔️دسته پنجم :
ازدواجهایی که در آن زن نسبت به مرد برتری دارد
مسئله این نیست که خانم ظرفیت برتری نسبت به آقایان ندارند بلکه یکی از دلایل درونی خانم ها جهت ازدواج نیاز به یک تکیه گاه قوی است پس در ازدواج شایسته است مرد در چند عامل برتری داشته باشد
1- سن ( بیشتر بودن سن مرد نسبت به زن )
2- وضعیت اقتصادی و وجه اجتماعی ( بالا بودن جایگاه شغلی مرد و درامد وی )
3- قد ( شایسته است مرد از زن بلندتر باشد همچنین در احادیث پیامبر(ص) در مورد ازدواج در این مورد نیز توصیه شده است )
⛔️دسته ششم :
ازدواج های راه دور
شناخت صحیح یکی از ارکان اصلی جهت انتخاب شایسته همسر است و در شناختهایی که دو طرف نسبت به یکدیگر در فاصله مکانی دوری قرار گرفته اند بخش اعظم ارتباط بوسیله اینترنت ، تلفن و یا پیامک صورت میگیرد که این سطح از شناخت نمیتواند قابل اکتفا جهت اتخاذ مهمترین تصمیم زندگی افراد باشد ، همانطور که در مشاوره های صورت گرفته این مسئله نمود کرده است لذا حتی المقدور حتی با توجه به شرایط سختی دوری راه در صورتی که دوطرف میل به شناخت و ازدواج دارند لازم است این ارتباط حتما با اطلاع خانواده ها همرا ه باشد و شرایط به گونه ای باشد که دو طرف بعد از هر 10 دفعه مکالمه تلفنی یک دیدار حضوری داشته باشند
⛔️دسته هفتم :
ازدواج هایی که دو خانواده دارای دو فرهنگ مختلف هستند
خانواده مهترین نقش در تربیت فرد بازی میکند ، اختلافات خانوادگی زمانی بیشتر می شود که دو خانواده آداب و رسوم و فرهنگ مختلفی داشته باشند معمولا این اختلافات شامل : اختلاف بر سر مهریه – اختلاف بر سر مراسم – اختلاف در زمینه دخالت های خانوادگی – اختلاف سلیقه لذا فشار روحی و استرس زیادتری بر طرفین وارد می شود ، حتی المقدور شایسته است وصال با خانواده ای هم فرهنگ صورت پذیرد
⛔️دسته هشتم :
ازدواجهای اینترنتی
ازدواجهای اینترنتی پدیده ای که روبه افزایش است ومتاسفانه باعث افزایش آمار طلاق شده است ، شناخت اینترنتی نمیتواند به هیچ وجه شناختی صحیح باشد و بواسطه تایپ و درج کلمات به سطح مناسبی از شناخت نسبت به فرد مقابل دست یافت از اینرودرصد ریسک در ازدواج های اینترنتی بسیار بسیار بالا میباشد .
?مجروح که شد، به اسارت دشمن درآمد و در آنجا به شهادت رسید. او را دفن کردند و شانزده سال بعد هنگام تبادل جنازه شهدا با اجساد عراقی ، جنازه «محمدرضا شفیعی» و دیگر شهدای دفن شده را بیرون می آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمدرضا سالم است ، سالمِ سالم.
?صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی ها داده شود. او را سه ماه زیر آفتاب سوزان می گذارند، اما تفاوتی نمی کند. روی پیکرش آهک می پاشند، ولی باز هم بی تأثیر است.
?مادر شهید می گوید: موقع دفن محمدرضا، حاج حسین کاجی به من گفت شما می دانید چرا بدن او سالم است؟ گفتم چرا؟
?گفت: راز سالم ماندن ایشان چهار چیز است:
هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی شد؛
دائماً با وضو بود؛
هیچ وقت زیارت عاشورایش ترک نمی شد؛
مداومت بر غسل جمعه داشت.
هر وقت برای امام حسین(ع) گریه می کرد، اشک هایش را به بدنش می مالید.
مادرش می گوید: به امام زمان(عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می آمد، رفتن به جمکران را ترک نمی کرد.
بسیار بسیار عالی و خواندنی
تاجر ثروتمندی 4 زن داشت. زن چهارم را از همه بيشتر دوست داشت و برای او دائما هدایای گرانبها میخرید و بسيار مراقبش بود.
زن سومش را هم دوست داشت و به او افتخار ميكرد و نزد سر و همسر او را برای جلوه گری میبرد و ترس شديدی داشت كه روزی او با مردی ديگر برود و تنهايش بگذارد. اما واقعيت اين است كه او زن دومش را هم بسيار دوست میداشت.
او زنی بسيار مهربان بود كه دائما نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشكلی به او پناه میبرد و او نيز به تاجر كمك میكرد تا گره كارش را بگشايد و از مخمصه نجات بيايد.
اما زن اول مرد، زنی بسيار وفادار و توانا كه در حقيقت عامل اصلی ثروتمند شدن او بود اصلا مورد توجه مرد نبود. با اينكه از صميم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای كه تمام كارهايش با او بود حس میكرد.
روزی مرد مريض شد و فهميد كه به زودی خواهد مرد. به دارايی زياد و زندگی مرفه خود انديشيد و با خود گفت:
من اكنون 4 زن دارم، ببینم آیا از بین اینها کسی حاضر است در این سفر همراه من باشد. بنابرين تصميم گرفت با زنانش حرف بزند.
اول سراغ زن چهارم رفت و گفت:
من تو را از همه بيشتر دوست دارم و انواع راحتی را برايت فراهم کردم، حالا در برابر اين همه محبت من آيا در مرگ با من همراه میشوی تا تنها نمانم؟ زن به سرعت گفت: هرگز همين يك كلمه و مرد را رها كرد.
ناچار با قلبی شكسته نزد زن سوم رفت و گفت:
من در زندگي ترا بسيار دوست داشتم آيا در اين سفر همراه من خواهی آمد؟ زن گفت البته كه نه من جوانم و بعد از تو دوباره ازدواج میكنم, قلب مرد يخ كرد.
تاجر سراغ زن دوم رفت و گفت: تو هميشه به من كمك كرده ای و در مخاطرات همراه من بودی میتوانی در مرگ نیز همراه من باشی؟
زن گفت: اين فرق دارد من نهايتا میتوانم تا قبرستان همراه تو باشم اما در مرگ متاسفم, گويي صاعقه ای به قلب مرد آتش زد.
در همين حين صدايی او را به خود آورد: من با تو میمانم، هرجا كه بروی تاجر نگاهش كرد، زن اول بود كه پوست و استخوان شده بود، غم سراسر وجودش را تيره و ناخوش كرده بود و زيبايی و نشاطی برايش نمانده بود. تاجر سرش را به زير انداخت و آرام گفت: بايد آن روزهايی كه میتوانستم به تو توجه ميكردم و مراقبت بودم.
در حقيقت همه ما چهار زن داريم
زن چهارم بدن ماست. مهم نيست چقدر زمان و پول صرف زيبا كردن او بكنيم, وقت مرگ اول از همه او ما را ترك میكند.
زن سوم دارايی هاي ماست. هر چقدر هم برايمان عزيز باشند وقتی بميريم به دست ديگران خواهد افتاد.
زن دوم خانواده و دوستان ما هستند. هر چقدر هم صميمي و عزيز باشند ، وقت مردن نهايتا تا سر مزار كنارمان خواهند ماند.
زن اول روح ماست. غالبا به آن بی توجهيم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می كنيم. او ضامن توانمندی هاي ماست اما ما ضعيف و درمانده رهايش كرده ايم تا روزی كه قرار است همراه ما باشد اما ديگر هيچ قدرت و توانی برايش باقی نمانده است.
ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﻣﺎﺕ ﻇﻬﻮﺭ، ﺑﻪ ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﻰ ﺷﻮند:
۱. ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺭﻭﻯ ﻛﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭﻓﺸﻬﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﻛﻪ ﺷﻴﻌﻪ ﻭ ﺳﻨﻰ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
۲. ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻳﻤﻨﻰ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺷﻴﻌﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺷﺒﻴﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ، ﺍﺣﺎﺩﻳﺜﻰ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﺒﻨﻰ ﺑﺮ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪﻥ ﻳﻤﻨﻰ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ.
۳. ﺭﻭﺍﻳﺎﺗﻰ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻰ ﺍﺯ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺭﻭﻯ ﻛﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺳﺎﺯﺍﻥ ﻇﻬﻮﺭ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﻰ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﻤﺎﻳﺪ… ﺍﻣﺎ ﺑﺰﻭﺩﻯ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺑﻄﻮﺭ ﻋﻤﻮﻡ ﺩﻟﺎﻟﺖ ﺑﺮ ﻳﺎﺭﺍﻥ ایرانی ﻭ ﻳﻤﻨﻰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺳﺎﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭﻯ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
?عصر ظهور - علامه کورانی- ص ۲۱۶
❀أللَّھُـمَ؏ َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❀
✨پیامبر مکرم (ص) میفرمایند:
انسان در قیامت همراه كسى محشور مى شود كه او را دوست بدارد.
بحارالأنوار: ج 17، ص 13
?طبق روایات انسان در دنيا با هر چیزی که بیشتر انس گرفته باشد در قيامت قطعا با همان محشور میشود.
كسى كه در اين دنيا عاشق دنیا شود، در آن عالم از همنشینی با خدا و اهل بیت (ع) محروم است.
نشانه عشق و علاقه دلتنگی است!
✨وقتی بخشی از دنیا از ما گرفته میشود، خاطرمان آزرده شده و دلتنگ میشویم!
✨وقتی که پولمون گم میشه، حالمون بد میشه!
✨وقتی ماشینمون رو بدزدن، شب خوابمون نمیبره!
✨وقتی یکی از نزدیکانمون از دست بره دیگه آرام و قرار نداریم…
✨اما برای قضا شدن نمازمان خاطرمان آزرده شده؟
✨آيا براى دعا و مناجات با خدا بیقرار بودیم؟
✨آیا برای صحبت کردن با اهل بیت، دلتنگ شدیم؟
?خوشا به حال کسانی که با امام حسین (ع) انس گرفتند و عاشق حضرتش شدند، تا در قیامت با ایشان محشور شده و در بهشت در کنارش هستند.
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
?يك حقيقت فراموش شده
✳️ امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
لَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ يَقيناً لا شَكَ فيه اشْبَهُ بِشَكٍّ لا يَقينَ فيهِ مِنَ الْمَوْتِ! «1»
خداوند يقينى كه هيچگونه شك در آن نباشد همانند مرگ نيافريده كه گويى شكّى است كه هرگز در آن يقين وجود ندارد!
? شرح روایت
چه جمله عجيبى، و چه تعبير گويايى از بى خبرى انسان از پايان زندگى و مرگ!
انسان در هر چيز ترديد كند در اين كه اين زندگى به هر حال پايانى دارد و بايد به نقطه پايان آن برسد ترديد نخواهد كرد حتى آنها كه به هيچ مذهب و مسلك و مكتبى پايبند نيستند.
اما انسان به قدرى خود را در برابر اين موضوع به كر گوشى و بىخبرى مى زند چنان كه گويى نه مرگى در كار است و نه پايانى براى زندگى! و به همين جهت خود را براى استقبال از آن با ايمان و عمل صالح و پاكى و تقوا آماده نمى كند، ولى بياييد واقع بين باشيم و در هر شرايط سن و سالى هستيم چنان پاك باشيم كه هر لحظه زندگى ما پايان گيرد شرمنده نباشيم.
? (1) تحف العقول، صفحه ۲۷۱
عصرظهور!!!
از ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ در روایات آخرالزمان ، ﺗﺤﺖ ﺍﻳﻦ ﻧﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ یاد شده : قوم ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻰ. ﺍﻫﻞ ﻣﺸﺮﻕ ﺯﻣﻴﻦ. ﺍﻫﻞ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ. ﻳﺎﺭﺍﻥ (پرچم)ﺩﺭﻓﺶ ﻫﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ. ﻓﺎﺭﺳﻴﺎﻥ. ﺍﻫﻞ ﻗﻢ. ﺍﻫﻞ ﻃﺎﻟﻘﺎﻥ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻏﺎﻟﺒﺎ مقصود ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻋﻨﺎﻭﻳﻦ ﻳﻜﻰ ﺍﺳﺖ.
ﻛﻠﻴﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺭﻭﺍﻳﻰ ﺷﻴﻌﻪ ﻭ ﺳﻨﻰ، ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻬﻀﺘﻰ ﻣﻘﺪﻣﺎﺗﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ، ﻇﻬﻮﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ… ﻭ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭﻓﺶ ﻫﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ، ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺳﺎﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻣﻘﺪﻣﺎﺕ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﺋﻰ ﻭﻯ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ، ﺍﺗﻔﺎﻕ نظر ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ، ﺳﻴﺪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﻰ ﻭ ﻳﺎ ﻫﺎﺷﻤﻰ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﻰ ﻭ ﻳﺎﻭﺭ ﺍﻭ ﺷﻌﻴﺐ ﺑﻦ ﺻﺎﻟﺢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﻋﻴﺎﺷﻰ ﺩﺭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ (ﻉ) ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ ( ﺑﻌﺜﻨﺎ ﻋﻠﻜﻴﻢ ﻋﺒﺎﺩﺍ ﻟﻨﺎ ﺍﻭﻟﻰ ﺑﺎﺀﺱ ﺷﺪﻳﺪ: گروهی از بندگان مجاهد خود را بر ضد شما بر می انگیزیم) ﺭﺍ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﻗﺎﺋﻢ ﺑﺮﻣﻰ ﺍﻧﮕﻴﺰﺩ، ﻫﻴﭻ ﺩﺷﻤﻨﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻝ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﺍ ﻧﻤﻰ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻘﺘﻞ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ.
ﻭ ﺩﺭ ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) ﻣﻨﻘﻮﻝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ ﻓﻮﻕ ﺭﺍ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻓﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻳﻢ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟ ﺳﭙﺲ ﺣﻀﺮﺕ 3 ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﻗﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﻗﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﻗﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
?عصر ظهور - علامه کورانی- ص ۲۱۵
#نشانه_های_ظهور
❀أللَّھُـمَ؏ َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❀
??????????????
✨آقا جان سلام
?معمولا همه می گویند :
” ملالی نیست جز دوری شما “
✨اما من می خواهم بگویم که
ملال هست!
?"اصلا زندگی همه اش ملال است با دوری شما “!
✨همچو باران بهاری که نمی گوید کی!
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس…
?اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدة
✨ خدایا !
آن طلعت دلربای رشیدرانشانم بده واز پس پرده ی غیبتش به در آی
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
?????????????
✨حضرت امیر المومنین صلوات الله عليه می فرمایند :
⚜✨« مَن كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَن كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَياؤُهُ وَ مَن قَلَّ حَياؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ وَ مَن ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ »
⚜✨« هر كسي كه سخنش افزايش يافت، اشتباهات او نيز زیاد خواهد شد
و هر كس خطايش افزايش يافت، حياء او كم ميگردد
و هركس حيائش كم شد، تقوايش كم ميشود
و كسي كه تقوايش كم شود، دلش می ميرد
و هر كس قلبش مرد، به دوزخ وارد خواهد شد »
نهج البلاغه حکمت 349
✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
شهدای مدافع حرم
مابه درگاه دوست محترمیم
شهدای مدا فع حرمیم
جان نثاران سید عربیم
سرفرازان کشور عجمیم
مرزبانان خطه ی توحید
پاسبانان قله قلمیم
ازازل پای این علم بودیم
تاابد نیز زیراین علمیم
مست ازجام ساقی کوثر
فارغ ازتخت وتاج وجام جمیم
دشمن ظلم ودشمن ظلمت
روشنی بخش همچو صبحدمیم
داغ داعش به سینه صهیون
می گذاریم تاکه پشت همیم
اسوه ماست حضرت عباس
صاحب فضل وغیرت وکرمیم
پای ایوان حضرت زینب
بهرحفظ حریم هم قسمیم
نام ماجاودانه می ماند
جاودانیم ودور ازعدمیم
شهدا شمع محفل بشرند
ماشهید مدافع حرمیم
(شفیع)
?شهید محمدعلی رجایی?
?همسایه شهید رجایی بودیم?
ما همسایه شهید رجائی بودیم و او نخست وزیر شده بود. اتفاقا همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم . صبح روزی که مواد زاید بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت . ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت : کمک نمی خواهید شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت : کار مهمی نیست ; اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت . هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت :
همسایه بودن یعنی همین .
او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت .
منبع:ابروباد
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_محمدعلی_رجایی ?
?سیره شهید
?از طرف سپاه به خانه مان زنگ زدند و گفتند یک خانه بنام عباس درآمده، بیایید و بگیرید.
?گفتم: اختیار با ما نیست. با خودش تماس می گیریم، ببینیم چه می گوید.
?تلفن زدم و جریان را به او گفتم.
⛔️او گفت به هیچ وجه دنبال قضیه را نگیرید.
⬅️ وقتی برگشت، رفت سپاه و گفته بود: من هر جا بروم، زمینم دنبال من است و احتیاج ندارم.
✅ او حتی هنگام ازدواج هم یک ریال از کسی نگرفت، تنها یک تلویزیون و یک رادیو داشت.
?شهید #عباس_کریمی
?منبع : کتاب کریمی
” یه #نماز درست و حسابی “
?یکی از کمبودهای مهم زندگی های ما
“خشوع نسبت به پروردگار” هست.
?و یکی از مهم ترین راه های اظهار خشوع
نماز هست…
?چرا ما از نماز خوندنامون فایده چندانی نمیبریم؟!
⁉️?
⚠️علتش اینه که خشوع نداریم سر نماز.
این خسارت بزرگیه برای ما
⁉️چیکار کنیم که خشوع داشته باشیم سر نماز؟!
راه های زیادی داره،
?اما یکی از بهترین راه هاش اینه که
موقع سجده
وقتی که میخوای سرت رو بذاری روی مهر
?با یه حالت بیچارگی
بگو خدایا من ذلیل تو ام….?
?یه روزی میرسه که سرم رو روی خاک قبر میذارن
?اونجا دیگه حتما ذلیل تو ام….?
اما ببین من با پای خودم اومدم…
?صورتمو جلوت روی زمین میذارم….
ببین هیچی نیستم….
?
✅ این حس ذلیل بودن رو در هر سجده در خودت به وجود بیار
?اونوقت ببین هر نمازی که میخونی چقدر تو رو توی بندگی خدا جلو میبره…
پرواز میکنی و بالا میری….
?این حس گمشده ی ماست.
?خدا به ما دستور داده هر روز 5 وعده نماز بخونیم
دقیقا برای به وجود اوردن این احساس…
?اونوقت باورتون میشه بعضیا 70 سال نماز میخونن بدون این حس؟!
?
⁉️
?لذت بخش ترین لحظات زندگی انسان
??اونجایی هست که بالاخره “تسلیم خدا” میشه….
?این تنها جایی هست که دیگه هوای نفس هم راهی نداره…
لذت ذلت عبودیت
قابل مقایسه با هیج لذتی نیست.
???
یکی از با شکوه ترین لحظات
اون لحظه ای هست که یه انسان مغرور
از پا می افته و ذلیل خدا میشه…
?صورتش رو بر خاک میذاره….
?انقدر صورتش روی خاک میمونه تا مولا بیاد آروم سرش رو بلند کنه
بگه بسه عزیز دلم…..
? بخشیدمت دیگه بلند شو…
بابا تو که کاری نکردی..
چرا تا حالا این لذت فوق العاده رو نچشیدی….؟
موقع #نماز که شد تجربش کن…
?مثل چوب صاف
توی باغ ، توی باغچه ، توی گلدان ها گل ها را به یک چوب صاف و راست می بندند.
چرا ؟
تا صاف بالا بروند ، مستقیم بالا بروند.
مثل گل می مانی خودت را به آدم های خوب ببند!
آنها تکبه گاه صافی هستند برای تو خودت را به آنها ببند تو هم خوب می شوی.
امیر المومنین “ع” فرمود:
“قارن اهل الخیر تکن منهم”
با خوب ها بنشین؛ تو هم خوب می شوی.
استادرنجبر
رویکرد به جوانان
?????
آیت الله صدوقی که در سن 45 سالگی به یزد بازگشت، نسبت به جوانان رویکردی مثبت داشت به گونه ای که در اندک زمانی پس از ورود، مسجد حظیره برخوردار از یک نماز جماعت با صفهای مملو از جوانان شد . گاهی جوانان در ایام امتحانات برای درس خواندن به مسجد می آمدند; البته به مقتضای شور جوانی، سر و صدا می کردند و این بر برخی نمازگزاران گران می آمد; لذا نامه ای به آیت الله صدوقی نوشتند که «مسجد خانه خداست نه جای بی ادبی، فکری به حال این جوانها بکنید که به مسجد نیایند .» آیت الله صدوقی رحمه الله به شدت از این طرز تفکر ناراحت شد و گفت: «بگذارید جوانها با مسجد انس بگیرند و آشنا شوند . مسجد که فقط برای کهنسالان و بازنشستگان نیست . اینها امید کشورند . روزی می آید که اینها چرخ عظیم اجتماع را به حرکت در می آورند .»
طولی نکشید که الفت او با جوانان بیشتر شد و سه شنبه شبها جلساتی با حضور 50 الی 60 جوان پیرامون مسایل دینی و اجتماعی شکل گرفت . طبق گزارشهای ساواک - معمولا - مبارزین اطراف وی از جوانان بودند. منبع:شهیدصدوقی/صداقت محراب
ڪتابت را بہ دوستت مے دهے و مے گویے : مواظب باش چاے رویش نریزد ،☕️
جلوے دست خواهر ڪوچڪت نگذارے رویش خط خطے ڪند . . .?
تو بہ عنوان مالڪ آن ڪتاب آخرین توصیہ ها را بہ دوستت مے ڪنے و چقدر ناراحت مے شوے از آن روزے ڪہ در امانت خیانت ڪند ….?
خداوند تو را مے آفریند
و بہ عنوان مالڪ وجودت توصیہ مے ڪند ڪہ :
مواظب تار مویت باش ☝️
ڪہ نگاہ نامحرم روے آن ننشیند?
مراقب جسمت باش مبادا چشمان هرزہ رویش خط خطے ڪند✋
هواے نگاهت را داشتہ باش نڪند نگاہ بازے ڪنے و . . .?
#چشمانت_امانت_خداست.
#در_امانت_خیانت_نکنیم.
مىخواستم به دنيا بيايم، در يك زايشگاه عمومى؛ پدرم به مادرم گفت: فقط بيمارستان خصوصى!
مادرم گفت: چرا؟
پدربزرگم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه سر كوچهمان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه غيرانتفاعى!
پدرم گفت: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
به رشته انسانى علاقه داشتم؛ پدرم گفت: فقط رياضى!
گفتم: چرا؟
پدرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم با دخترى ساده كه دوستش داشتم ازدواج كنم؛ خواهرم گفت: مگر من بميرم.
گفتم: چرا؟
خواهرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم پول مراسم عروسى را سرمايه زندگىام كنم؛ پدر و مادرم گفتند: مگر از روى نعش ما رد شوى.
گفتم: چرا؟
آنها گفتند: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم به اندازه جيبم خانهاى در پايين شهر اجاره كنم؛ مادرم گفت: واى بر من.
گفتم: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
اوّلين مهمانى بعد از عروسىمان بود. مىخواستم ساده باشد و صميمى؛ همسرم گفت: شكست به همين زودى؟!
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم يک ماشين مدل پايين بخرم، در حد وسعم تا عصاى دستم باشد؛ همسرم گفت: خدا مرگم دهد.
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم بميرم. بر سر قبرم بحث شد؛ پسرم گفت: پايين قبرستان.
زنم جيغ كشيد!
دخترم گفت: چه شده؟
زنم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مُردم… برادرم براى مراسم ترحيمم مسجد سادهاى در نظر گرفت.
خواهرم اشک ريخت و گفت: مردم چه مىگويند؟!
از طرف قبرستان سنگ قبر سادهاى بر سر مزارم گذاشتند؛ اما برادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
خودش سنگ قبرى برايم سفارش داد كه عكسم را رويش حک كرده بودند.
و حالا من در اينجا در حفرهاى تنگ و تاريک، خانهاى دارم و تمام سرمايهام براى ادامه زندگى، جملهاى بيش نبود؛ «مردم چه مىگويند؟!»
مردمى كه عمرى نگران حرفهايشان بودم، حالا حتى لحظهاى هم نگران من نيستند!!!
كسانى كه براى خودشان زندگى مىكنند، از فرصت يکباره زندگىشان نهايت بهره و لذت را بردهاند
☕️مثل دوباره گرم کردن چایی ‼️
✍ببین! ﭼﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺩ ﻣﯿﺸﻪ ﺭﻭﺵ ﺁﺏ ﺟﻮﺵ ﻣﯿﺮﯾﺰﻥ تا ﮔﺮﻡ بشه، ﮔﺮﻡ هم ﻣﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﮐﻤﺮﻧﮓ هم ﻣﯿﺸﻪ…
❄️ﺭﺍﺑﻄﻪ آدما هم با هم همینجوره. وقتی سرد شد ﻣﯿﺸﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گرمش کرد اما مثل اول نمیشه.
❄️مراقب ﺳﺮﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎمون ﺑﺎﺷﯿم، تا ﻻﺯﻡ ﻧﺸﻪ با آه و ناله های جانسوز داغ و گرمش کنیم، که هرگز مثل اولش نمیشه بلکه بی رنگ و بی روح میشه….
❄️دل کسی رو که شکوندی هر کار کنی مثل اولش نمی شه …
❄️وای از روزی که قلب کسی بشکنه …
شاید هیچ وقت تو رو نبخشه
و خداوند فرموده از حق الله و حق و حقوق خودش می گذره اما از حق بنده هاش و حق الناس نمی گذره …
?خدای خوبم ؛
کاری کن تا حق الناس و دل دیگران شکستن در نظرم کوچک و حقیر نباشد.
اولین بركت انتـظار
هر جا چراغی در میان است، خبر از تسلیم انسان در مقابل حق میدهد و این که او به نفس امّاره پشت كرده است. در این صورت، حتماً حامل آن چراغ بر بام انتظار ایستاده است و جلوهای از زمینهی ظهور فرج كلّی را با خود دارد. زیرا كسی كه در فرهنگ انتظار بهسر میبرد ظلمات زمانه بر او حاكم نمیشود و این اولین بركت از برکات انتظار است. چنین کسی بدون آنكه به غاری پناه ببرد، در جامعه به وظیفهی خود مشغول است. ولی در عین حال مواظب است تا گرد و غبارِ ظلمانی آخرالزمان بر او ننشیند. زیرا او میداند از یک طرف خداوند چه شرایطی را با حاکمیت امام معصوم، برای بشریت رقم زده است و از طرف دیگر با غیبت امام معصوم(ع) چگونه باطل جای حق را گرفته است. چنین انسانی میتواند خودآگاهی و دلآگاهی لازم را به مردم زمانه خود بدهد تا بفهمند چگونه گرفتار ظلمات زمانه شدهاند و راه برونرفت چگونه است.
انسانی که منور به نور بصیرت شد میداند مشکل اصلی کدام است و چه نوع زندگی را باید مدّ نظر انسانها قرار داد. در آن صورت است که معلوم میشود اشکال اساسیِ وضع موجود جهان چیست و چرا مشکلاتی مثل بیكاری و مواد مخدّر گریبان بشریت را گرفته و چرا هرچه تلاش میشود، هیچ راهی برای برونرفت از آنها ظاهر نمیشود. اگر عمیقاً روشن شد ظلمات آخرالزمان به چه معنی است، آن افق نورانی شروع به طلوع میکند و انسان وارد فرهنگ انتظار خواهد شد و چنین حالتی یقیناً به ظهور حضرت صاحبالأمر(عج) ختم میشود، چون انتظار به معنی حقیقی آن پدیدار شده است. اگر مشكلات اصلی بشر امروز صِرف بیكاری و فساد جوانان و مواد مخدّر و امثال اینهاست، اینها را هر انسان معمولی هم به عنوان یك مشكل میفهمد و هرکسی میخواهد به نحوی جامعه را از این نوع مشکلات برهاند و به دنبال جامعهای است که چنین مشکلاتی در آن نباشد ولی آن چیزی كه اولیاء الهی میفهمند و منتظر آن هستند چیز دیگری است، بسیار بالاتر از این نوع مشکلات.
انسان منتظر معنی جامعهای را که حضرت باقر(ع) ترسیم نمودند میفهمد که در آن گنجهای زمین ظاهر میشود «وَ یُظْهِرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دِیْنهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ» و خدای تعالی به واسطهی حضرت قائم(عج) دین خود را بر همهی ادیان پیروز میگرداند. چنین انسانی ظلمات آخرالزمان را میشناسد و میتواند به مردم معرفی کند که جایگاه گرفتاریهایشان کجا است و چرا در چنین وادیِ هولناكی فرو افتادهاند و راه رهایی از ظلمات عصر غیبت را با ورود در فرهنگ انتظار نشانشان خواهد داد. در همین رابطه باید آن حجابی را كه در صدر اسلام روح اسلام را پوشاند بشناسیم تا به آن نحو که مقام معظم رهبری«حفظهالله» ترسیم کردند وارد فرهنگ انتظار شویم و بفهمیم چرا ائمه(ع) تلاش کردند تا اسلام را «به همان مسیری که پیغمبر پیشبینی کرده بودند، برگردانند» در این رابطه میتوان گفت: هر كس غم فاطمه(س) را شناخت، معنی غیبت امام زمان(عج) را میفهمد و وارد فرهنگ انتظار میشود و از برکات آن بهرهمند میگردد. از طریق پیامی که حضرت امام خمینی(رض) در آخرین ماههای عمر شریفشان دادند معنی فرهنگ انتظار را فهمیدیم که فرمودند:
«این روشن است كه شكستن فرهنگ شرق و غرب، بى شهادت میسر نیست.»
و از این طریق انسانی به واقع منتظر است که در اندیشهی درهمشکستن فرهنگ شرق و غرب باشد و در همین پیام است که میفرمایند:
«مسئولان ما باید بدانند كه انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطهی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجّت«ارواحنا فداه» است كه خداوند بر همهی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
امام صادق(ع) میفرمایند؛ «قبل از آنكه ولیّعصر(عج) ظهور كند، «لِیُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ(عج) وَ لَوْ سَهْماً» باید هركدام برای خروج قائم با یك تیر هم كه شده، آماده باشید. امام سجاد(ع) میفرمایند: «وقتی قائم آل محمد(عج) قیام کند خداوند( هرگونه نقاهت و بیحالی را از شیعیان ما برطرف میکند و دلهایشان را همچون قطعات آهن سخت و محکم میگرداند که نیروی هریک از آنان نیروی چهل مرد میباشد و آنان فرمانداران و بزرگان روی زمیناند». و باز امام باقر(ع) میفرمایند: «وقتی که امر ما انجام گیرد و مهدی ما آید، هریک از شیعیان ما از شیر دلیرتر و از نیزه چابکتر و مؤثرترند و دشمنان ما را به زیر دو پای خود میآورند و پایمال میکنند …». ریانِ بنالصلت میگوید: به امام رضا(ع) عرض کردم «آیا شما صاحب الأمر هستید؟» فرمودند: «من صاحبالأمر هستم، اما نه آن صاحبالأمری که زمین را بعد از پرشدن ظلم از عدل سرشار میسازد، با این ضعف بدنی که در من میبینی چگونه میتوانم آن صاحبالأمر باشم؟ قائم؛ آن کسی است که وقتی خروج کند، در سن پیران، دارای سیمایی جوان و اندامی قدرتمند است به طوری که اگر دست دراز کند، بزرگترین درختِ روی زمین را از جا میکَند و اگر در بین کوهها فریادی بکشد، صخرههای کوهها در هم شکسته و از هم میپاشد.» از حضرت صادق(ع) هست: «فَاِذا قامَ قائِمُنَا سَقَطَتِ التَّقِیة وَ جَرَّد السَّیف وَ لَمْ یَأخُذْ مِنَ النّاسِ وَ لَم یُعْطِهم اِلاّ بالسَّیْفِ» چون قائم ما قیام كند، دیگر تقیه تمام میشود و شمشیر را از غلاف بیرون میآورد و حقی را نمیستاند و به صاحب حقی نمیرساند مگر با شمشیر.
از آخرین پیام رسمی امام خمینی(رض) در تاریخ 2/1/1368 چنین برداشت میشود كه آن ظلمت نهایی كه در آخرالزمان باید با آن درگیر شد، چهرهی خود را در فرهنگ غربِ استکباری نشان داده و همهی ظلماتِ ممکن را به صحنه آورده و این غیر از ظلمی است که محمدعلیشاه و یا مظفرالدینشاه انجام دادند؛ نه آن ظلمها، ظلم آخرالزمانی بود و نه مقابله با آنها با فرهنگ انتظار و عزم حاکمیت حضرت ولی عصر(عج) انجام شد. به همین جهت ملاحظه فرمودید با رفع ظلم قاجار، رضاخان و سلسلهی پهلوی ظهور کرد و فرهنگ عمومی جامعه در ابتدای امر نتوانست متوجه ظلمات او شود زیرا با فرهنگ انتظار به مقابله با سلسلهی قاجار پرداخته نشده بود.بصیرت وانتظار (اصغر طاهر زاده)
حجاب آخرالزمانی
حجابی که در آخرالزمان به صحنه میآید، حجابی که به ظاهر نجاتبخش است ولی در باطن ظلمت است. در همین رابطه فرمودهاند دجّال بسیار جذّاب به صحنه میآید نه مثل چنگیزخان مغول، بلکه راه حلهایی نشان میدهد و برنامههایی می ریزد که اکثراً معتقد میشوند آن برنامهها آنها را از مشکلات زندگیشان نجات میدهد، به طوری که همهی مجذوبین دجّال مسخ میشوند و از حقیقت انسانی خارج میگردند، بدون اینكه بفهمند حیوان شدهاند. اینکه فرمودهاند دجّال یك چشم دارد حاکی از یك بُعدیبودن شخصیت او است که نمیتواند به ساحات قدسی عالم و آدم نظر کند. او مجذوبینِ خود را گرفتار ظاهر زندگی میكند، در حدّی که به همان ظاهر قانع میشوند و از فطرت انسانی که به ساحاتی دیگر گرایش دارد فاصله میگیرند. با دقت به این مسائل است که روشن میشود ظلمات آخرالزمانی، سیاهترین و ظلمانیترین حجابها است. چون شرایط طوری است که اکثراً متوجه ریشههای بحران نیستند و به همین جهت فرمودهاند یاران حضرت مهدی(عج) قلیل میباشند و اکثر افراد، دجّالزدهاند و نمیفهمند که از ارتباط با حقیقت محرومند و از دجّال دفاع میکنند كه چرا میگویید او حجاب حقیقت است؟ اگر كسی ظلمات آخرالزمانی را نشناسد و در زهد و عبادت و مقام اتصال به حق حضور نیابد، رجوع او رجوعِ به دجّال است و یکچشمداشتن. چنین کسی اصلاً نمیفهمد فرهنگ انتظار یعنی چه، هر چند به ادعا بگوید منتظر حضرت است.
اولین طلیعهی بركت انتظار فرج وقتی شروع میشود كه انسانِ منتظر بتواند بفهمد چه نوع ظلمتی جلوی ظهور نورانی امام را گرفته و موجب شده امام همچنان در غیبت باقی بمانند. انسان ها باید در گرهزدن جانِ خود به خدا نقشی فعّال داشته باشند و این کار با توجه به امامی معصوم که واسطهی بین انسانها و خداوند است انجام میگیرد و در این حالت است که انتظار با تمام شور و حرارت شروع میشود و انسانها از جهان مادی و ماشینیشده فاصله میگیرند زیرا
«ساکنان جهان ماشینی، با همه چیز مثل ماشین رفتار میکنند، آنان طبیعت را سرد و بیعاطفه مییابند و خودشان هم مثل آن میشوند.»
در اوایل انقلاب اسلامی، نور حضرت صاحب الامر(عج) تا اندازهای ظاهر شد و در نتیجه آن ظهور نسبی، شور و شوق آسمانی شدن همراه با آرمانهای بلند انسانی، اکثر افراد جامعه را فرا گرفت ولی ما دوباره معصیت كار شدیم و نور امام در غیبت بیشتر رفت، باز بحمدالله به شعارها و اهداف انقلاب اسلامی روی آوردیم به امید آنکه شرایط ظهور تامّ حضرت فراهم شود. زیرا مهدی(عج) در مقام امامت خود یك حقیقت است و چون اکثر مردم ایران ظلمات حاكمیت شاه را فهمیدند و به امام خمینی(رض) به عنوان نایب امام زمان(عج) روی آوردند، نور حضرت صاحب الامر(عج) به میان آمد. حال اگر مردم به نحوی نظر خود را به اندیشهای غیر از اندیشهی امام خمینی(رض) بیندازند، نور حضرت صاحب الامر(عج) ضعیف میشود؛ زیرا غیبت و ظهور و فرج و خفای امام(عج) شدت و ضعف برمیدارد مگر آنکه فرج كلی فرا رسد. در همین رابطه حضرت صادق(ع)به زُراره میفرمایند: «اَعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر» امام خود را بشناس كه اگر او را شناختى، زیانى به تو نخواهد رسید خواه این كار زود بشود یا دیر. این روایت با طرح موضوع تقدم و تأخرِ فرج، ما را متوجه شدت و ضعف در نور ظهور میکند ولی چون بحث ما فعلاً در مورد روایاتی است كه انتظار فرج را بالاترین عبادت میداند و یا میفرمایند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» انتظار فرج به خودی خود فرج است، به موضوع شدت و ضعف فرج نمیپردازی.بصیرت وانتظار (اصغر طاهر زاده)
اولین حجابِ حقیقت
در صدر اسلام افكاری به صحنه آمد كه حقیقت اسلام را که رجوع به انسان معصوم بود به حجاب برد. با رحلت پیامبر(ص) چهرهی حقیقی اسلام به حاشیه رفت و دیگر در سطح روابط اجتماعی از آن اسلام خبری نبود، اسلامی كه مسلمانان به كمك آن در امور معرفتی و اخلاقی قدم به قدم بالا بیایند و آماده شوند جهت نیل به عالیترین معارف قدسی و فضائل اخلاقی. این اولین نکتهای است که باید مدّ نظر عزیزان باشد. چنانکه مقام معظم رهبری«حفظهالله» میفرمایند:
«مسئلهی غدیر، صرفاً یك مسئله اى كه ما جمع شیعه به آن اعتقاد داریم و یك عده از مسلمان ها هم به آن اعتقاد ندارند، این نیست. در نگاه تاریخى به اسلام و در تحلیل تاریخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر - یعنى نصب جانشین- یك ضرورتى بود كه اگر آن چنان كه تدبیر شده بود - تدبیر رحمانى و الهى، و تدبیر نبوى- عمل مى شد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض مى شد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوترى از تاریخ طولانى بشریت قرار داشتیم».
آری موانعی پیش آمد که نگذاشت اسلام حقیقت خود را بنمایاند. البته اگر جامعهی اسلامی با مدیریت ائمه(ع) اداره می شد معنایش این نبود كه بشر، دوران انتظارى نمی داشت و خود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود می رسید، بلکه بنا به فرمایش مقام معظم رهبری«حفظهالله»: «بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعهی آرمانی را تحقق بخشد».
وقتی اهلالبیت(ع) از مدیریت جامعه حذف شدند، اسلامی به صحنه آمد كه نمیتوانست ابعاد الهی انسانها را قانعكند. امویان و عباسیان جهت رفع نقصِ پیشآمده از یک طرف كتابهای زیادی را از یونان ترجمه و وارد جامعه كردند و از طرف دیگر اسرائیلیات را برای تفسیر دین وارد دین نمودند تا به کمک اندیشهی یهودی، قرآن را تفسیر كنند. مسلمانان عملاً از اوّلیترین نتایجی که میتوانستند از اسلام بگیرند مثل عدالت و آزادی محروم شدند. در حالیکه بنا به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظهالله»:
«اگر آن دست به دست شدن امانتِ نبوى و گسترش كمّى و كیفىِ متناسب و درست، انجام مى گرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود. نیازهاى فراوان دیگرى ممكن بود براى بشر پیش بیاید كه امروز ما آن نیازها را حتى نمى شناسیم. آن نیازها ممكن بود باشد؛ اما دیگر این قدر ابتدایى نبود. امروز ما و جامعه ى بشرى، همچنان در دوران نیازهاى ابتدایىِ بشرى قرار داریم. در دنیا گرسنگى هست، تبعیض هست - كم هم نیست؛ بلكه گسترده است، به یك جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه جا هست - زورگویى هست، ولایت نابحق انسان ها بر انسان ها هست؛ همان چیزهایى كه چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شكل هاى دیگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست و فقط رنگ ها عوض شده است.»
وقتی نور اهلالبیت(ع) در حجاب رود چیزهایی جایگزین اسلام میشود که حقیقتاً اسلام نیست. و این اولین حجاب بزرگی بود كه اسلام حقیقی را پوشاند. در حالی که اگر چشمها از غدیر برداشته نشده بود، «غدیر» شروع آن روندى بود كه مى توانست بشر را از این مرحله خارج كند و به مرحله ى دیگرى وارد كند.
«آنوقت نیازهاى لطیف تر و برتر و خواهش ها و عشق هاىِ به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشكیل مى داد… این پایه ها را پیغمبر اسلام بنیانگذارى كرد و براى حفاظت از آن، مسأله ى وصایت و نیابت را قرار داد؛ اما تخلّف شد. اگر تخلّف نمى شد، چیز دیگرى پیش مى آمد».بصیرت وانتظار (اصغر طاهر زاده)