« مراقب باشیم از اهل سقیفه نباشیم !اگه زنان چادری؟!؟! »

به نام خالق هستی

سیزده ساله بودم که لباس سفیدعروسی به تن کردم وشدم خانوم خونه.اون موقع بودکه همه ی آرزوها موبغچه کردم وگذاشتم گوشه ی صندوقچه ی دلم.هرموقع تنهامیشدم میرفتم سراغ دلم ویه آرزوبرمیداشتم وباهاش غرق رؤیامیشدم.ازمیون اون همه آرزویکیش راخیلی دوست داشتم ولی ازترس این که هیچوقت بهش نرسم سراغش نمی رفتم.اما یه روزکه خیلی دلم هواشوکرده بودرفتم سراغ صندوقچه ودرش رابازکردم وآرزورابرداشتم ونشستم گوشه ای وباهاش کلی خوش گذروندم اونقدربهم خوش گذشت که متوجه گذرزمان نشدم وقتی به خودم اومدم دیدم سالهاازاونروزهامیگذره ومن دارم کناربهترازآرزوم توی واقعیت زندگی میکنم…إنگارهمین دیروزبودکه تصمیم گرفتم یه کاری بکنم خوندن ونوشتن ازیادم نرد.همیشه به لباس عروسیم غرمیزدم که چرازوداومدی ومن راازدرس ومشق ومدرسه جداکردی؟!…دوس داشتم یه جوری رُوشو کم کنم برای همین دست به کارشدم,یه دفتربزرگ خیاطی برداشتم که هرچی نگاش میکنم یاددفترملّاهای قدیم میندازتم؛ازتفسیرسوره حمدشروع کردم تاسوره اعراف…انواع دعا,شأن نزول آیه ها…نمی دونم چراازقرآن ودعاشروع کردم شایداراده ی خداوندبود؛گوشه ای ازدفترجمله ای عجیب خودنمایی میکنه,یه دعاکه درحق خودمه,نوشته شده:خدایا میدانم سرنوشت من به دست توست پس از تو درخواست می کنم مرا موفق گردانی که بتوانم درراه رضای تو گام بردارم خدایا مرا باائمه معصومین(ع)آشنا کن.خدایا مرا کمک کن بتوانم قرآن تورا بفهمم به آن عمل کنم به تونزدیک شوم وتوشه ای برای آخرتم قرار گیرد.وقتی میخونمش احساس میکنم مرغ آمین ازهمون لحظه ی نوشتنش نغمه ی آمین سرداده وهمچنان داره آمین میگه…پانزده سال بعدمن دیگه یه دخترسیزده ساله ی پرآرزونبودم همه ی زندگیم شده بودهمسرم وبچه هام,شکوفه های زندگیم دختروپسرم بزرگ شده بودندوبایدمی رفتندمهد,جایی که ثبت نامشون کردم مهدقرآنی بود که همزمانِ کلاسِ بچه هابرای مادرا,کلاس قرآن برگزارمیکردندمن هم شرکت کردم.یه روزنوبت به من رسیدکه چندآیه ازقرآن رابخونم…خوندم,خانوم همتی معلم کلاس خیلی خوششون اومد.تشویقم کردندومن رابه خانوم آقایی مسؤل کلاس های عربی معرفی کردندایشون هم من رابرای کلاسهای نحووصرف ثبت نام کردند. کلاسهاهمزمان باساعت مهد,سه روزدرهفته برگزارمیشداین هماهنگی همسرم راقانع میکرد مخالفتی باکلاس رفتنم نداشته باشند تابتونم با آرامش به یادقدیم سرکلاس درس بشینم.اشتیاقم به یادگیری اونقدرزیادبودکه همه چی را زود یاد میگرفتم.إنگارفیلَم یادآرزوم کرده بودونمیخواست ازش بگذره برای همین سعی میکردم حتی یک جلسه راازدست ندم.شش ماه گذشته بودو همه چی خوب پیش میرفت تااینکه,چندهفته مونده به عیداعلام کردند:بعدازعیدثبت نام رسمی داریم وکلاسها هرروز برگزارمیشه…پرسیدم ثبت نام رسمی یعنی چی؟گفتند یعنی شمارسماٌمیشین طلبه…!…چشمام برقی زدودلم داشت ازخوشحالی جیغ میکشید…به خودم گفتم یعنی من دارم به آرزوم میرسم؟وااایی,,,خدایا شکرت,توخوشحالی بودم که یادم اومدپسشوهرم چی؟چطورراضیشون کنم؟نکنه بگن نرو…خودم راجمع وجورکردم وراه خونه راپیش گرفتم.یکی-دوساعت بعددرحالیکه کلی استرس داشتم موضوع رابه همسرم گفتم.إنگارازدلم خبرداشتند.نگاه عمیقی کردن وبعدازچند لحظه گفتندشما که تااین مرحله رفتین بقیه اش راهم برین تاببینیم خداچی میخواد؟!باورم نمیشدهمه چی دست به دست هم داده بودتا من به آرزوم برسم،آرزو نه چیزی فراتراز آرزو،دعا یی که درسن کم سیزده سالگی به لطف خدادرحق خودم کرده بودم داشت به اجابت میرسید.

 [راستش همسرم زیادبابیرون رفتن زن ازخونه موافق نبودندچی شدکه قبول کردندالله اعلم]

 اونروزمن قشنگ ترین عیدی زندگیم روازخدا هدیه گرفتم.ازخوشحالی درپوست خودم نمیگنجیدم.بعدازتعطیلات عیدرفتم برای ثبت نام,الان نزدیک به 20 سالِ که من رسماٌیه طلبه ام وتصمیم دارم انشاءالله تا پایان عمریه طلبه باقی بمونم.

همه چی دست به دست هم داد:لباس سفیدعروسی،تنهایی،آرزوها،رؤیاو…تامن دعایی کنم ومرغ آمین،آمین بگه وبشه اون چه که خدامیخواست.

خدایاتوراسپاس به خاطرلباس سفیدعروسی- توراسپاس به خاطرهمسری عاقل وفهمیده- توراسپاس به خاطرفرزندانی که واسطه ی وصلت عشق من به توشدند-وخدایاتوراسپاس که مرابه خادمی دین خود پذیرفتی.

                                                                                                                              شکرا لله  

 

 

 


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 16 دی 1396
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
مرضيه عموچي فروشاني

ممنونم عزیزم

1396/11/25 @ 15:24
نظر از: ... [عضو] 
...
5 stars

سلام
چقدر داستانتون قشنگ بود
موفق باشیذ

1396/11/16 @ 13:59


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو