از فراقت همچو ني در آه و افغانم هنوز *** پاي تا سر از غمت، چون شمع سوزانم هنوز
تا بخاک و خون بديدم جسم عريان تو را *** اشک غم از ديده مي ريزد به دامانم هنوز
لب نهادم آن زمان بر حنجر گلگون تو *** بهر آن بُبريده حنجر، ديده گريانم هنوز
قتلگاه و حنجر عطشان…
بیشتر »