« از فراقت همچو ني در آه و افغانم هنوز... | اين كشته ي فتاده به هامون حسين تست » |
کاروان اربعين حسيني
آنچه از من خواستي، با کاروان آورده ام *** يک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام
از درو ديوار عالم فتنه مي باريد ومن *** بي پناهان را بدين دار الامان آورده ام
اندرين ره ازجرس هم بانگ ياري برنخواست *** کاروان را تابدينجا بافغان آورده ام
بس که من منزل به منزل درغمت ناليده ام *** همرهان خويش را چون خود بجان آورده ام
تا نگويي زين سفر با دست خالي آمدم *** يک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام
قصه ي ويرانه شام ار نپرسي خوشتراست *** چون ازآن گلزار، پيغام خزان آورده ام
خرمن موي سپيد و دامني خونين جگر *** پيکري بي جان وجسمي ناتوان آورده ام
ديده بودم با يتيمان مهرباني مي کني *** اين يتيمان را به سوي آستان آورده ام
ديده بودم تشنگي ازدل قرارت برده بود *** ازبرايت دامني اشک روان آورده ام
تابه دشت نينوا بهرت عزاداري کنم *** يک نيستان ناله وآه وفغان آورده ام
تانثارت سازم وگردم بلا گردان تو *** در کف خود از برايت نقد جان آورده ام
نقد جان را ارزشي نَبوَد ولي شادم چومور *** هديه اي سوي سليمان زمان آورده ام
تادل مهر آفرينت را نرنجانم زدرد *** گوشه اي از درد دل رابرزبان آورده ام
هاتفي پروانه را مي گفت، ازاين مرثيت *** در فغان، اهل زمين و آسمان آورده ام
فرم در حال بارگذاری ...