جامعه ي ما جامعه اي است بنيان گرفته بر ارزش هاي اسلامي و اثر يافته از آموزه هاي قرآني و تعاليم اهل بيت (ع) . از ديگرسو،دانش روان شناسي امروز ، ارائه دهنده ي راهكارها و شيوه هايي براي بهتر زيستن است كه در قالب مهارتهاي زندگي ، تعريف مي شود.
براي دستيابي به يک زندگي سالم و وسيع و گسترده ناچار به اصول و قواعدي نيازمنديم که به کمک آنها روش استنباط را بياموزيم و از رکودها و خستگيهاي موجود آزاد شويم. اين اصول بايد جنبه عملي داشته باشند نه اين که فراموش شوند و به کار نيايند..
در اکثريت قريب به اتفاق مراسم و برنامههاي مذهبي، اولين برنامه تلاوت قرآنکريم است و همه معتقدند بايد که با نام خدا و سخن خدا آغاز کنيم و اين قابل تقدير است. اما ميتوان گفت: بيائيم اين بار بر عکس عمل کنيم. ما مقدمهاي شويم بر تلاوت قرآن، ما خود را بگونهاي آماده کنيم تا بتوانيم کلام خدا را در خودمان تجلي دهيم.
اگر قرآن تجليگاه خداوند است و فقط اين انسان است که تحمل پذيرش اين تجلي را دارد نه کوه و نه دريا و … «انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فا بين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً.» (احزاب/ 72) پس بيائيم اول مجلاي اين تجلي را (دل و قلب خود را) آماده کنيم و سپس تلاوت کنيم. «انه لتنزيل رب العالمين، نزل به الروح الامين علي قلبک لتکون من المنذرين شعراء / 194،193،192) و از آنجا که انسان نيز در بيانش تجلي کردهاست،«خلق الانسان علّمه البيان» (الرحمن / 4و3) پس بکوشيم تا پس از مجلاشدن بر تجليگاه خدايي، خود با بيان کردن تجليات الهي جلوه کنيم.
قرآن براي انسان آمدهاست. هستي بخاط انسان آفريده شدهاست. قرآن رسن است و ميتوان به واسطه آن بالا رفت يا در قعر چاه افتاد.«شفاء و رحمه للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خساراً» (اسراء/ 82)
تعريف مهارتهاي زندگي :
با توجه به رشد و توسعه ي زندگي آدمي و پيچيدگي هاي ارتباطي وي با دنياي درون و بيرون ، آموزش مهارتهاي زندگي ، ضرورتي انكار ناپذير است .
تعاريف گوناگوني از مهارتهاي زندگي شده است از جمله :
1-(سازمان بهداشت جهاني): اين سازمان مهارتهاي زندگي را شامل توانايي هاي آدمي براي رفتارهاي مثبت و انطباق پذير با ديگران مي داند كه او را قادر مي سازد با چالش ها و نيازمنديهاي روزانه به كونه اي موثر رو به رو گردد.
2-(سازمان يونيسف): اين سازمان مهارتهاي زندگي را مشتمل بر تمهيداتي براي تحول و يا تغيير رفتار مي داند تا ميان سه حيطه يعني : دانش ، بينش و رفتار موازنه اي انجام پذيرد.
به طور كلي مهارتهاي زندگي مهارت هايي است كه زندگي موفقي را براي ما رقم مي زند و توانمنديهايي در زمينه هاي دانش و بينش است تا زمينه ساز موفقيت آدمي در زندگي گردد.
ضرورت مهارتهاي زندگي :
ضرورت مهارتهاي زندگي را مي توان در محورهاي زير جستجو كرد :
1)تبديل خانه به خوابگاه ( كاهش ارتباط صميمانه )
2)پديده بحران هويت ( از خود بيگانگي قشرهايي از نوجوانان و جوانان )
3)گسست، تضاد ، و تقابل نسل ها
4)اشتغال مداوم و روز افزون والدين در خارج از خانواده ( از ميان رفتن فصل مشترك هاي عاطفي و روحي )
5)توسعه و تسلط تربيت و فرهنگ رسانه اي
6)ظهور پديده فكر منفي، ترديدها و تزلزل ها در تصميم گيري
تأثير مخرب هر يك از مولفه هاي مذكور بر روند زندگي نوجوانان و جوانان ، مبيّن اهميت آموزش مهارتهاي زندگي است.
هدف كلي از آموزش مهارتهاي زندگي :
متخصصان اين فن بر اين اعتقادند كه هدف كلي از آموزش مهارتهاي زندگي ، افزايش ظرفيت رواني –اجتماعي و بالا بردن سطح بهداشت رواني نوجوانان و جوانان است تا از رفتارهاي آسيب زاي فردي و اجتماعي پيشگيري شود.
از آن جا كه جامعه ما جامعه ي متكي به ارزش هاي اسلامي و متأثر از آموزه هاي قرآن كريم است ضروري است مهارتهاي زندگي را از اين منظر بنگريم كه در ميان آحاد جامعه موقعيتي بي نظير و محبوبيتي ارزشمند دارد.
دين و مهارت هاي زندگى:
خوشبختانه و البته بر خلاف تصور موجود، دين، آموزه هاي فراواني در حوزه مهارت هاي زندگي دارد؛ آموزه هايي که يا ديده نشدند و يا به درستي فهم نشدند. به جهت جايگاه مهمي که رضامندي از زندگي در تکامل معنوي دارد، اولياي دين آموزه هاي فراواني را به پيروان خود آموخته اند. رسول خدا در کنار تعاليم قدسي و ملکوتي خود، مهارت هاي زندگي را به پيروان خود و حتي کساني همانند امام على(ع)، ابوذر غفاري و ديگران مى آموزد. امام على (ع) نيز مهارت هاي زندگي را به ياران خود مى آموختند. از بقيه معصومين نيز همين مسأله ثبت است. حتي فراتر از اين، در خلال اين تحقيق خواهيد ديد که قرآن کريم نيز در اين زمينه آموزه هاي مهمي دارد. بنابراين يکي از دغدغه هاي دين، رضامندي از زندگي است و يکي از رسالت هاي آن آموزش مهارت هاي زندگي کردن به پيروان خويش است. متأسفانه اين بخش از آموزه هاي دينى کمتر مورد توجه واقع شده و يا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته اند. هدف برنامه مديريت رفتار صحيح در قرآن و حديث آن است که بخشي از اين آموزه ها را ارائه کند تا زندگي اهل ايمان را نشاط و شادماني بخشد، و نگاهي نو در اين زمينه بگشيد تا پژوهش هاي لازم درا ين زمينه انجام شود.
خداي بزرگ و مهربان همه ما را جفت آفريد واز جنس خودمان همدم ومونس برايمان قرار داد تا با او به آرامش روحي ،رواني،اقتصادي ومعنوي برسيم پس اگر من وتو بدور از هرگونه آراءو نظريات سست وبي پايه اين وآن وهر دانشمند به اصطلاح شهره عام وخاص مي خواهيم به آرامش جاويد برسيم چه زيبا وعاقلانه است اگر به علم خداوند اعتماد واطمينان كنيم و در سايه فرمان ودستورات او كه خالق همه هستي وآرامبخش همه دلهاي آشفته و پريشان است .به همه آرامش وسعادت دست يابيم پس راههاي رسيدن به آرامش را در كلام الهي مي جوييم و سپس آن راههارا بي كم وكاست مي پوييم .
آگاهي تو از علم خدا به مشكلاتي كه در زندگي با آن مواجه هستي همانا آرامش بخش روح وروان تو در مواجهه با همه مشكلات خواهد بود .سخنان خداوند در سوره انعام آيات 33 گواهي بر اين آگاهي است تا واقف شويم و بدانيم كه مشكلات جز آزمايش و امتحاني نيست پس در پاسخ صحيح به آن كوشا باشيم.
خداي مهربان آرامش وآسايش انسان را در كانون گرم خانواده قرار داده است پس آن را در مكانهاي ديگر مجوي(سوره اعراف آيه 189)
فقط كافيست مهارتهاي زندگي در پهن دشت گيتي را ازآيات زندگي برگرفته و در تمام ابعاد زندگي خويش بكار بنديم .
جايگاه مهارت هاي زندگي در اسلام :
1) تأكيد بر جامعيت و واقع نگري اسلام و قدرت پاسخگويي آن به نيازهاي انساني ، تا بينشي مطلوب به اسلام پديد آيد و نسبت دين و زندگي روشن گردد.
2)ارائه ديدگاه اسلام درباره ي مهارت هاي زندگي با توجه به رويكردهاي علمي ،تا معيارها و ضوابط مطمئني در زمينه هاي مورد بحث به دست آيد.
3)تأملي نقد گونه بر پاره اي از مباحث مهارتهاي زندگي به ويژه مباحثي كه با رويكردي اومانيستي و يا سكولاريستي مطرح مي شود و يا از ديدگاه هاي اسلامي بي بهره است ،نظير مباني ارزش شناسي ،منابع ارزش شناسي ،معياره هاي درك و تفكيك ارزش ها از ضد ارزش ها و امثال آن.
4)طرح موضوعاتي همچون وجود ارتباط معنادار ميان بخشي مولفه هاي مهارتهاي زندگي ،تا درك بهتر و عميق تري از آن بدست آيد،نظير رابطه ي آدمي و خالق از يك سو، و تأثير آن بر رابطه ي آدمي با مردم .
1- مهارت خود آ گاهي :
مهارت خودآكاهي و يا (خود شناسي و آگاهي به خويشتن ) يكي از مهارتهاي بنيادي است ،خوآكاهي به توانايي ادمي در درك ويژگيهاي فردي و اجتماعي اش گفته مي شود به گونه اي كه وي قادر است نسبت به نقاط قوت و ضعف خويش ،علائق و تمايلاتش ، نيازها و احتياجات و ساير ابعاد وجودي اش معرفت صحيحي كسب كند و در پرتو آن به سازگاري فردي و اجتماعي دست يابد.
نكته ي نغز اين جاست كه خود اگاهي ما ارتباطي مستقيم با توان عقلاني و خردمندي ما دارد ، هر چه به خويشتن بصيرت بيشتري داشته باشيم انديشه ي ما بالندگي و پرورش بيشتري يافته است.
خداوند متعال در قرآن كريم سوره مائده آيه 105 مي فرمايد:اي كساني كه ايمان آورده ايد به خود بپردازيد اگر شما هدايت يافته ايد ،آنان كه گمراه مانده اند به شما زياني نرسانند .بازگشت همه شما نزد خدا ست تا شما را به آن كارهايي كه مي كرده ايد آگاه گرداند .
در اين آيه خداوند متعال وظيفه هر فرد با ايمان را به خود پرداختن و از توانائيهاي خويش آ گاه شدن بدون توجه به عملكرد اكثريت گمراهان و بدون ترس از زيان آنان مقررنموده است چون كسي كه ايمان آورد و بر اساس توا نمنديهاي خويش حركت كند خداوند نيز يقينا كمكش خواهد كرد .و نيزدر سوره نحل آيه 41 به انسان با ايمان بشارت مي دهد كه اگر بر اساس استعدادها و توانمنديهايت در يك محل وشهر و جايگاه به تو توجه نكردند و بر تو ستم روا داشتند حال كه خود به توانمندي خويش آگاهي پس در راه خدا مهاجرت نما كه خداوند در همين جهان جايگاهي نيكو به تو خواهد داد . كما اينكه اجر آخرت بزرگتر است .همچنين بر اساس آيه 78 سوره يس هيچ كسي نمي تواند ادعا كند كه خد اوند به او توانايي لا زم را نداده چرا كه اگر كسي چنين ادعايي نمايد در واقع آفرينش خو يش را از ياد برده است و گر نه خداي مهربان كه او را از يك قطره آب گنديده خلق فرمود چگونه راه كسب روزي در فطرت او قرار نداده باشد بلكه اين استعداد در همگان هست فقط كشف آن را خداوند بنا به اختياري كه به انسان داده بر عهده خودش گذاشته است .
2- مهارت همدلي :
همدلي يعني اينكه انسان موقعيت ديگران را بخوبي درك نمايد ، ديگران راهمانگونه كه هستند بپذيرد و ضمن احترام به آنان به گونه اي رفتار نمايد كه همه افراد جامعه با تمام تفاوتهايي كه با هم دارند بسوي او گرايش پيدا كنند ، او را قلبا دوست بدارند و در هيچ شرايطي از او گريزان نباشند .همچون ا ئمه معصومين (ع) ونيز بزرگان دين كه دوست ودشمن به آنان احترام مي گذاشتند و چيزي جز خير ونيكي در آنان نمي يافتند.خداوند متعال در اين باره در آيه 71 سوره توبه مي فرمايد :مردان مو من و زنان مومن دوستان يكديگرند به نيكي فرمان مي دهند واز نا شايست باز مي دارند ،و نماز مي گزارند و زكات مي دهند واز خدا وپيامبرش فر مانبرداري مي كنند ،خدا اينان را رحمت خواهد كرد ،خدا پيروز مند وحكيم است .و در آيه 128 سوره توبه مي فرمايد :هر آينه پيامبري از خود شما بر شما مبعوث شد ،هر آنچه شما را رنج مي دهد بر او نيز گران مي آيد سخت به شما دل بسته است و با مومنان رؤف ومهربان است .
حال اگر اسوه ما پيامبر اعظم (ص) باشد پس لازم است با ديگران همدلي نمائيم و هر آنچه ديگران را رنج ميدهد براي مانيز گران آيد و به ابراز دلبستگي با مومنان و رافت و مهرباني با همگان بپردازيم.
3–مهارت برقراري رابطه موثر :
بر قراري رابطه موثر يعني انسان به گونه اي عمل نمايد و با ديگران ارتباط برقرار كند كه بدون تنش و اضطراب واسترس بتواند با آرامش كامل خواسته هاي خود را بيان نموده و اعتماد طرف مقابل را جلب نمايد .مهمترين عامل برقراري اين رابطه موثر از نظر قرآن كريم همانا شكيبايي است.خداي متعال در سوره آل عمران آيه 200 مي فرمايد:اي كساني كه ايمان آورده ايد شكيبا باشيد وديگران را به شكيبايي فرا خوانيد ورابطه خوب برقرار كنيد و تقوا پيشه كنيد باشد كه رستگار شويد .قرآن كريم در آيه 1 سوره نساء در خصوص رابطه بين انسانها و اين كه چرا بدون قيد وشرط بايد نسبت به همگان علي رغم تمام برخوردهاي احتمالي ناشايسته شان مهرورزي نمود مي فرمايد :اي مردم پرواكنيد از پروردگارتان ،آنكه شما را از يك تن بياوريد و از آن يك تن همسر او را واز آن دو مردان و زنان بسيار پديد آورد وپرواكنيد از آن خدايي كه با سوگند به نام او از يكديگر چيزي مي خواهيد و زنهار از خويشاوندان مبريد. و در آيه 35 همين سوره اشاره مي فرمايد كه اگر زن يا شوهر با قصد اصلاح بين يكديگر سخن بگويند و بر اساس آن عمل كنند و روابطه حسنه بر قرار نمايند خداوند نيز ميانشان موافقت پديد مي آورد هرچند ديگري درك اين رابطه موثر را نداشته باشد .كه خدا دانا وآگاه است آيه 114 سوره توبه معيار ارتباط موثر را رضايت خداوند قرار داده است و به ما نيز ياد آور مي شود كه در تمام لحظات و تمام ارتباطات بايد به جلب رضاي خداوند بينديشيم و آنچه را كه او مي پسندد انجام دهيم هر چند كه ضرر ما در آن نهفته باشد .آنجا كه مي فرمايد :آمرزش خواستن ابراهيم (ع) براي پدرش نبود مگر به خاطر وعده اي كه به او داده بود و چون براي او آشكار شد كه پدرش دشمن خداست از او دوري جست زيرا ابراهيم (ع) بسيار خدا ترس و برد بار بود.
4-مهارت روابط بين فردي :
معيار روابط بين فردي و فاميلي واجتماعي از نظر قرآن ايمان است.و نيز اسلام همواره به آداب معاشرت و روابطه بين فردي و اجتمايي اهتمام مي ورزد. همانگونه كه در آيه 27 سوره نور تاكيد مي فر مايد :بي اجازه به خانه كسي وارد نشده و پس از اذن دخول بر ساكنان آن از كوچك وبزرگ سلام كنيد و در آيات بعدي شرم و حياي بين افراد را مطرح مي فرمايد و اشاره به روابط سالم همراه با آرامش و انبساط خاطربه وسيله آموختن اين مهارتها و بكار بردن آن در زندگي دارد و نيز در سوره مجادله آيه 22 مي فرمايد:نمي يابي مردمي را كه به خدا وروز قيامت ايمان آورده باشند ولي با كساني كه با خدا وپيامبرش مخالفت مي ورزند دوستي كنند ،هرچند آن مخا لفان ،پدران يا فرزندان يا برادران و يا قبيله آنها باشند .خدا بر دلشان رقم ايمان زده و به روحي از خود ياريشان كرده است و آنهارا به بهشتهايي كه در آن نهر ها جار ي است در آورد. در آنجا جاودانه باشند خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند ،اينان حزب خدايند ،آگاه باش كه حزب خدا رستگارانند .پس بنا به حكم قرآن ملاك و معيار روابط بين فرد ي تمام افراد جامعه بايد بر پايه ايمان استوار باشد حتي پدر ومادر و برادر وخواهر وافراد فاميل وساير ين.
5- مهارت تصميم گيري :
در خصوص اين مهارت قرآن كريم تا كيد ميفرمايد كه قبل از هر تصميم گيري بايد با افراد آگاه مشورت نمود و هر گونه تصميم گيري مي بايست پس از مشاوره انجام پذيرفته سپس از بين آراء مشاوران بهترين راه حل را برگزيد.خداي متعال در سوره نمل آيه 32 و بعد از آن به داستان ملكه صبا اشاره مي فرمايد كه آن زن گفت :اي بزرگان (مشاوران) در كار من راي بدهيد كه تا شما حاضر نباشيد من هيچ كاري را فيصل نتوانم داد. پس در جايي كه حاكمان بدون مشورت زير دستان به كاري اقدام نمي كنند و تصميمي نمي گيرند بر ماست كه در تمام امور زندگي با افراد آگاهتر از خودمان مشورت نموده و سپس تصميم بر انجام آن بگيريم حتي اگر آن كار خريد يك جفت كفش باشد .حتما ضرر نخواهيم كرد .و در جاي ديگر قرآن كريم قلب را مركز تصميم گيري انسان معرفي نموده ومي فر مايد :آنچه را كه در دل داريد خواه آشكارش سازيد يا پوشيده اش داريد خدا شما را بدان بازخواست خواهد كرد . (بقره 283 ) لذا در هر تصميم گيري شايسته است آنچه را كه در دل داريم بر زبان جاري نموده و در عمل به كار گيريم و اگر آنچه در دل داريم از نظر خداوند پسنديده نيست پس از آن در گذريم و قلب را از آنچه نا پسند است پاكيزه نماييم و تصميمات خدا پسندانه بگيريم حتي اگر تصميم به يك نگاه يا يك حرف يا يك قدم باشد .
6- مهارت حل مسئله :
از ديدگاه قرآن مهارت در حل مسا ئل مختلف زندگي زماني حاصل مي شود كه انسان مراحل ايمان ،تقوي و بندگي خالصانه خداوند را طي كرده باشد نه در بعد زمان بلكه به لحاظ ارتباط قلبي با خداوند و كمك گرفتن ازاو وعمل به دستورات او. در اين حال است كه خداوند در هاي حكمت را به روي بندگان خالص خويش مي گشايد و او را در حل مسائل عديده زندگي ياري مي فرمايد . پس احسان و پرهيز گاري زمينه ساز حل تمام مسائل زندگي است . همانگونه كه در آيه 128 سوره نساء مي فرمايد : اگر زني دريافت كه شوهرش با او بي مهر و از او بيزار شده است باكي نيست كه هر دو در ميان خود طرح آشتي افكنند . كه آشتي بهتر است و بخل و فرو مايگي بر نفوس مردم غلبه دارد اگر نيكي و پرهيز گاري كنيد .خدا به هرچه مي كنيد آگاه است . و در آيه 261 سوره بقره مي فرمايد : به هر كه خواهد حكمت (مهارت حل مسئله )عطا كند و به هر كه حكمت عطا شده نيكي فراواني داده شده و جز خردمندان پند نپذيرند.
7- مهارت تفكرانتقادي:
اين مهارت مخصوص انسانهاي باهوش و داراي حكمت الهي است كه فكري نقاد انه دارند وهيچ نظروعقيده اي رابدون نقدوبررسي نمي پذيرند،همچون حضرت ابراهيم (ع)كه از پدرش به جهت پرستش معبود اني بي خاصيت انتقاد كرد و چه زيبا و محترمانه انتقاد مي كند آنجا كه مي فر مايد : اي پدر چرا چيزي را كه نه مي شنود ونه مي بيند ونه هيچ نيازي از تو بر مي آورد،مي پرستي؟ اي پدر مرا دانشي داده اند ، پس از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت كنم (مريم 42و 43) آري اگر پيامبران واولياء الهي را الگوي خويش قرار دهيم از آنها خواهيم آموخت كه طوطي وار همه چيزرا نپذيريم بلكه مورد نقد وبرسي قرار دهيم وبا معيار هاي الهي بسنجيم اگر با آن همخواني داشت پذير فته و بدان عمل نماييم .(انبياء 21 وكهف 15 )
8-مهارت تفكر خلاق :
خلاقيت صفتي از اوصاف الهي است ،و مهارت تفكر خلاق به همان حكمتهاي الهي بر مي گردد كه ما را در تصميم گيريها و حل مسائل ياري مي نمايد يعني راه حل خارج از دنياي تجارب بر ذهن ما جاري مي شود .خالق هستي كه اولين خلاق عالم است در سوره انعام آيه 104 مي فرمايد : پر وردگارتان به شما ادراك داده است هر كه از روي بصيرت مي نگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت بر هم نهد به زيان اوست و من نگهدارنده شما نيستم .
و در آيه 86 سوره حجر مي فرمايد . همانا خداي تو خلا قي دانا ست .
اي عز يز هر كس به اصل خويش برگردد و روح خداي خويش را بيابد به يقين همانند خداي خود تفكري خلاق خواهد داشت.
9- مهارت مقا بله با هيجا نها :
گا هي انسا نها خواسته يا نا خواسته ،آ گاهانه يا نا خوداگاه دست خوش هيجانات و احسا سات در وني و بيروني شده و دست به اعمالي مي زنند كه همان لحظه و يا بعد از آن از عمل خويش پشيمان مي شوند د ر حا لي كه پشيماني ديگر سودي ندارد.چون خشم ابراز شده يا كلام گفته شده همانند روغن ريخته است كه جمع كردن آن يا ممكن نيست اگر هم باشد بسيار سخت است. لذا مقابله و كنترل اين هيجانات قبل از آن كه انسان رابه عمل وادار نمايد نيازمند مهارت است .اگر زندگي نامه اولياء خدا و بطور كلي انسانهاي موفق را مطا لعه نمايم در مي يابيم كه از خصو صيات بار زآ نها همين كنترور هيجانات بوده است .لذا خداي متعال در قرآن كريم سوره ناس مي فر مايد :بگو به پر وردگار مردم پناه مي برم ، فر مانرواي مردم ،خداي مردم،از شر وسو سه و وسوسه گر نهاني،آنكه در دلهاي مردم وسوسه مي كند خواه از جنيان باشد يا از آدميان.
پس لازم است هر جا كه هيجاني بر شما غلبه يافت بگوييد پناه بر خدا و به او پناه ببريد تا به آرامش و سعادت برسيد و هيچگاه پشيمان نشويد .
هوش هيجاني :
براساس نظر دانيل گلمن ، هوش هيجاني يا eq شامل شناخت و کنترل هيجان هاي خود ، همدلي کردن با ديگران و حفظ روابط رضايت بخش است به عبارت ديگر شخصي که هوش هيجاني بالايي دارد ، مولفه هاي شناختي ، فيزيولوژيکي و رفتارهاي هيجان ها را به طور موفقيت آميزي با يکديگر تلفيق مي کند.
گلمن معتقد است ، هوش هيجاني بالا تبيين مي کند که چرا افرادي که با ضريب هوشي يا هوش بهر iq متوسط موفق تر از کساني هستند که نمره هاي هوش بهر بسيار بالايي دارند او عقيده دارد که مقياس هاي سنتي هوش انسان ، مجموعه بسيار مهمي از توانايي هايي که افراد را در زندگي واقعي کارآمد مي سازد ، ناديده مي گيرند : خودآگاهي ، کنترل تکانه ، پايداري ، اشتياق ، خود انگيختگي ، همدلي و شايستگي اجتماعي ، به گفته وي بسياري از مشکلات اجتماعي را مي توان به فقدان هوش هيجاني نسبت داد و البته مي توان eq يا هوش هيجاني را برخلاف هوش بهر يا iq درهمه افراد پرورش داد.
مهارت مديريت هيجانات فرد را قادر مي سازد تا هيجان ها را در خود و ديگران تشخيص داده ، نحوه تاثير آنها را بر رفتار بداند و بتواند واکنش مناسبي به هيجان هاي مختلف نشان دهد امروزه افراد را به ميزاني که قادر باشند از هيجانات به نفع خود و روابط شان استفاده کنند داراي هوش هيجاني بالاتر مي دانند.
برخورداري از هوش هيجاني باعث مي شود تا در موقعيت هاي تهديد کننده و خطرناک رفتار مناسبي از خود نشان دهيم مانند فرياد کشيدن کسي که در معرض دزديده شدن يا سرقت قرار گرفته است همچنين باعث مي شود از خشنودي و شادي در زندکي خود و اطرافيان به نحو شايسته اي استفاده کنيم داراي هوش هيجاني بالاتر مي دانند . نيازهاي ديگران را بهتر درک کرده و ضمن همدلي براي کمک به ديگران پيش قدم شويم هوش هيجاني حس مسئوليت پذيري را در ما افزايش مي دهد براي مثال به جاي علاقه مندي به مديريت هيجانها اين گفته و گوي دروني منفي او باعث عصبانيت من شد ، اين گفت و گوي دروني مثبت را جايگزين مي کنيم من عصباني شدم.
اگر هوش هيجاني را مجموعه اي از اجزاي مرتبط با هم تصور کنيم اجزاي اين مجموعه عبارت اند از :
1- آگاهي از هيجان هاي خود
2- بيان هيجان ها
3- آگاهي از هيجان هاي ديگران
4- مديريت هيجان
5-مقابله با هيجانات
اين توانايي فرد را قادر مي سازد تا هيجان ها را درخود و ديگران تشخيص داده ، نحوه تاثير هيجان ها بررفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبي به هيجان هاي مختلف نشان دهد اکثر اوقات ما حالتها و احساسات خود را با دو واژه خوب يا بد توصيف مي کنيم.
براي مثال مي گوييم حالمان خوب نيست يا خوشحال هستيم گاهي اوقات از حالت هاي روحي خود به درستي اطلاع نداريم واژه هاي فراواني براي توصيف و بيان احساسات وجود دارد مانند : غمگيني ، رنجيدگي ، کسلي ، خستگي ، بي تفاوتي ، شادي ، حسرت و…
اما ما بيشتر از همان دو واژه خوب يا بد استفاده مي کنيم . چنانچه با هيجاناتي مانند ترس ، غم ، خشم يا اضطراب درست برخورد نشود ، اين هيجانات برسلامت جسمي و رواني تاثير منفي داشته و پيامدهاي ويرانگري در پي دارند .
10- مهارت مقابله با استرس :
تعريف استرس: فشارهاي رواني و روحي كه افراد در زندگي به دليل نوع درك و واكنش خود به اوضاع احساس مي كند.
معمولااسترسها از عد م علم و آگاهي به نتيجه كار و عمل در حال انجام ناشي مي شود .لذا هر كس از عاقبت كار خويش آگاه باشد وبه يك منبع قدرتمند متصل باشد هيچگاه دچار استرس نمي شود بلكه هميشه براي قبول سخت ترين شرايط آماده بوده ودر هر شرايطي با آرامش و اطمينان به كار وتلاش در راه رسيدن به هدف متعالي خويش مشغول مي شود.همانگونه كه خداوند متعال در سوره رعد آيه 28 مي فرمايد : آنان كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا آرامش مي يابد .آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مي يابد .
و نيز آگاهي انسان از علم خداوند نسبت به مشكلا ت در آرامش روحي ورواني و مقابله با استرس نقش بسزايي دارد آنجا كه مي فرمايد:خدا از مومنان آن هنگام كه در زير درخت با تو بيعت كردند خشنود گشت ودانست كه در دلشان چه مي گذرد پس آرامش بر آنان نازل كرد و به فتحي نزديك پاداششان داد (فتح 18) آرامش خاطر وآسودگي خيال ،هديه اي از سوي خداوند است .همانگونه كه در آيه 154 سوره آل عمران ميفرمايد:آنگاه پس از آن اندوه ،خدا به شما ايمني ارزاني داشت ،چنانچه گروهي را خواب آرام فرو گرفت اما گروهي ديگر چون مردم عصر جاهليت به خدا بد گمان بودند ،هنوز دست خوش اندوه خويش بودند و ميگفتند:آيا هرگز كار به دست ما خواهد افتاد ؟بگو: همه كارها به دست خداست … خدا آنچه را در سينه داريد مي آزمايد و دلهايتان را پاك مي گرداند و خدا به آنچه در دلهاست آگاه است .و نيز در سوره فتح آيه 4 مي فرمايد:اوست كه بر دلهاي مومنان آرامش فرستاد تا بر ايمانشان پيو سته بيفزايد و لشكرهاي آسمان وزمين از آن خداست و خدا دانا وحكيم است .و اما قرآن كريم اسباب آرامش و دوري از هر گونه استرس را اينگونه بيان مي فرمايد :1- آگاهي انسان از علم خداوند به مشكلات (انعام33) 2- كانون گرم خوانواده( اعراف 189) 3- دوستي با دوستان خدادرسا يه ايمان (يونس 62) 4- خواب واستراحت به اندازه كافي خصوصا در طول شب (يونس 67) 5- اطاعت از خداوند متعال در همه حال ( خوشيهاو ختيها) (شوري30 و31)
سبك رفتاري : 1) نداشتن خواب و استراخت كافي 2) نداشتن تحرك بدني مناسب 3) نداشتن تفريح نشاط بخش 4) استفاده از خوراكيهاي مضر مثل : (غذاهاي پرچرب ، شكر ، نمك و …)
سبك رفتاري جذب كننده استرس: ا) وضعيت غرور و خود شيفتگي ( من خوب ، تو بد ) 2) وضعيت وابستگي شديد (تو خوب ، من بد) 3) وضعيت خطرناك ، جذب استرس بالا : نااميدي ، افسردگي ، ضداجتماعي ( من بد، تو بد) 4) وضعيت مطلوب (من خوب ، تو خوب)
داشتن خطا هاي شناختي :
1) تفكر كامل گرايي به جاي تفكر كمال گرايي (كارها را شروع نمي كنند بلكه همه چيز بايد ok باشد، فرزند من بايد شاگرد اول باشد ، همسر من بايد خوش اخلاق باشد)
2) تفكر فاجعه آميز ( سرما خوردگي را مثل سرطان مي بينند ، دعواها و مشاجره هاي خانوادگي را به طلاق ختم مي كنند)
3) تفكر قياس با ديگران ( منفي گرايي بيشتر دارند)
4) تفكر پراكنده و بي هدف
5) تفكر خود محوري
6) تفكر اثبات خود به ديگران (اوايل شروع زندگي زوجين )
7) تفكر زندگي بر اساس ديدگاه ديگران
8) تفكر مسئوليت پذيري افراطي ( خود را پاسخگوي اشتباه ديگران ديدن )
عوامل توليد استرس :1) عدم مهارت كافي در مواجه با مشكل ، 2) عدم توانايي ذهني در فهم و تحليل شناختي مشكل 3) عدم توانايي تعيين سهم خود در مواجه با مشكل 4) فقدان اعتماد به نفس و عزت نفس 5) عدم توانايي تصميم گيري به موقع (ترديد) 6) ضعف بنيه ي عمومي معنوي 7) فقدان تجربه ي واقعي توكل .
قرآن و مقابله با استرس : تمركز بر گفتگوي دروني مثبت ، معنويت گرا و نشانه گرا ” الّذينَ اِذا اصلَبتَهُم مصيبه قالوا انّا لله و انّا اليه راجعون”
1) - قدرت تداعي كلمات ، جملات ، و آيه ها
2) - مهارتهاي زندگي در سيره رضوي(نويسنده محمد رضا شرفي)
3) - گزيده اي از سخنان دكتر استاد حسين اقبالي نسب (روانشناس)
گرد آورنده :فاطمه مومن نژاد
روزه يکي از احکام انسان ساز اسلام است
يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون .اي کساني ايمان آورده ايد ، روزه بر شما واجب شد همانگونه که بر کساني که قبل از شما بودند نوشته شد تا شايد پرهيزگار شويد. بقره / 183
فلسفه روزه :
روزه يکي از احکام انسان ساز اسلام است که انسان را از دام خواسته هاي حقير جسماني و حيواني مي رهاند و اورا به مقام قرب الهي و جايگاه رفيع انسانيت ميرساند.
فوايد روزه :
1-فوايد جسمي :
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: صوموا تصحوا : روزه بگيريد تا سالم بمانيد ودر ديگر روايات آمده است « معده آدمي خانه بيماريهاي اوست و پرهيز از غذا درمان آن است .»
دانشمندان علم پزشکي مي گويند: روزه باعث استراحت معده است ، در حال روزه اسيد معده بجاي غذا به وسيله صفرا خنثي ميشود و زخم معده ايجاد نمي گردد. دانشمند روسي الکسي سوفورين مي گويد : « روزه فايده ويژه اي در درمان کم خوني ، ضعف روده ها ، التهاب بسيط و مزمن دمل هاي خارجي و داخلي ، سل ، اسکليروز، روماتيسم ، نقرس ، استسقاء، نوراستني ، عرق النساء، فراز( ريختگي پوست ) ، بيماريهاي چشم ، مرض قند ، بيماريهاي جلدي ، بيماريهاي کليه ، کبد و بيماريهاي ديگر دارد.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: اگر مردم کمتر غذا ميخوردند ، هر آئينه بدنهاي آنها سالم مي ماند.
2-فويد روحي و معنوي :
قرآن کريم در سوره بقره آيه 183 فايده روزه را رسيدن به تقواي الهي مي داند. زيرا تقوا و پرهيزگاري در تربيت و سازندگي شخصيت يک مسلمان نقش بسيار مهمي دارد ، براي رسيدن به اين اثر است که در سخن شريف نبوي صلي الله عليه و آله اجتناب از گناهان در اين ماه از بهترين اعمال آن شمرده شده است .
گرسنگي و تشنگي و ديگر محدوديت ها و مراقبتها در ماه مبارک رمضان ، شعله هاي سرکش غرايز حيواني و هوس ها را تا حد چشمگيري خاموش ميسازد ودر نتيجه ناهنجاريها و گناهان در جامعه کاهش مي يابد .براساس آمار و ارقام ، آمار جرم و جنايت در اين مـاه بسيار پايين است کسي که يک ماه نان و آب و همسر خـودرا کنار گذاشت مـي تواند نسبت به مـال وناموس ديگران نيز خودرا کنترل کند. در نتيجه ماه رمضان ، ماه بازگشت به خدا و خويشتن ، ماه کناره گيري از بديها و ماه رويش و تجلي خوبيها و ارزشهاي معنوي است.
روزه و صبر:
يکي از فوايد معنوي و تربيتي روزه تمرين صبر و بردباري است .انسان مسلمان در زندگي فردي و اجتماعي خويش براي رسيدن به هدف هايي مبارزه مي کند و با مشکلاتي نيز روبروست . بدون صبر پيروزي بر مشکلات و رسيدن به هدفها محال است ، صبر و تحمل مقاومت انسان را بالا برده و اراده اورا توانا مي سازد و با صبر و مقاومت است که مي توان به پيکار با ستمگران رفت .
روزه به ويژه در گرماي تابستان و روزهاي بلند آن که فشار تشنگي طاقت فرسا ميشود به طور چشمگيري به انسان صبر و مقاومت مي بخشد و تحمل رنج و سختي را بر آدمي آسان ميسازد در همين مورد در سخن شريف صلي الله عليه و آله چنين آمده است :« رمضان ماه صبر است و پاداش صبر بهشت است » . در واقع روزه دار در کلاس درس ماه مبارک رمضان ، يکماه تمرين عملي صبر و تحمل و بردباري را مي نمايد و خودرا تربيت نموده و شخصي مقاوم و داراي استقامت مي گردد.
روزه و تمرين ارزشها :
- روزه باعث تقويت عاطفه است .کسي که يک ماه گرسنگي را چشيد ، درد آشنا ميشود و رنج گرسنگان را احساس و درک مي کند.راستي اگر کشورهاي ثروتمند جهان چند روز را در سال روزه بدارند و طعم گرسنگي را بچشند بازهم اين همه گرسنه در جهان وجود خواهد داشت ؟
- روزه روح انسان را شبيه فرشتگان مي نمايد ، فرشتگاني که از خوردن و آشاميدن دورند و تنها به عبادت و بندگي خدا مشغولند .
- در روايت ميخوانيم : روزه دار مي بايست از دروغ ، گناه ، مجادله ، بدگماني ، حسادت ، غيبت ، مخافت با حق ، فحش و سرزنش و خشم ، طعنه و ظلم و مردم آزاري ، غفلت ، معاشرت با فاسدان ، سخن چيني و حرام خواري و دشمني با ديگران دوري نمايد و نسبت به نماز ، سکوت و حلم و بردباري ، صبر و صداقت و ياد قيامت توجه خاص داشته باشد که همه اينها از آثار تربيتي روزه است که نه فقط در ماه رمضان بلکه در غير آن بايد اين آثار و دستاوردها را حفظ نمود.
روزه و توجه به نظم و انضباط :
نظم و انضباط و تنظيم اوقات بر خلاف بعضي ها که گمان مي کنند از ويژگيهاي زندگي غربيان است ، از تعليمات اصيل اسلامي است .اصولاً فرائض اسلامي نشانگر توجه اسلام به نظم و انضباط است ، هريک از نمازهاي پنج گانه را بايد دروقت مخصوص آن خواند . مراسم حج بايد در وقت و مکاني خاص انجام شود. روزه نيز در ماه مبارک رمضان با ديدن هلال ماه شروع و با ديدن هلال ماه شوال خاتمه مي يابد و يا هر روز، از سپيده دم آغاز و تا مغرب پايان مي پذيرد ودر فصول 4 گانه سال نيز جريان دارد ، گاه در روزهاي بلند و گاه در روزهاي کوتاه قرار ميگيرد.
نمازها در ماه مبارک رمضان به موقع و سر وقت خوانده مي شود خيلي ها مقيد به قرائت مقدار معيني از آيات قرآن مي باشند. در زماني معين افطاري و سحري ميخورند. مقيد به خواندن دعاهاي معين مي باشند و… که همه اينها نظم و انضباط و وقت شناسي و تقيد را براي انسان بدنبال دارد و اينهم يکي از فوايد روزه است و اگر با برنامه ريزي دقيق امورات انجام شود هيچ مشکلي براي انسان بوجود نمي آيد.
ترغيب به دانش افزايى - دانش و بينش از نگاه امام صادق «عليهالسلام»
شخصي شنيده بود پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» فرموده است: يك ساعت تفكر كردن برتر از يك شب عبادت تا صبح است، ولى پيوسته به اين موضوع مىانديشيد كه منظور پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» چگونه تفكرى است. آيا هر تفكرى برابر است با يك شب عبادت تا صبح؟ براى دريافت پاسخ خود نزد امام صادق «عليهالسلام» رفت و پرسش خود را مطرح كرد، ولى آن حضرت به گونهاى كنايهآميز به پرسش او پاسخ داد. امام فرمود: «انسان هرگاه از كنار خانهاى خراب شده و خالى از سكنه عبور مىكند، بگويد كجايند آنان كه تو را ساختند و آنان كه در تو سكونت داشتند؟ چرا سخنى نمىگويى؟
با اين پاسخ كوتاه، به او فهماند كه تفكرى ارزشمند است كه با آن آدمى پاسخ اين پرسشها را بيابد كه به كجا مىرود و هدف او از زندگانى دنيا چيست.
كم ارزشى عبادت بدون علم و انديشه
در آموزههاى اسلامى عبادت بدون بصيرت بىارزش است و بصيرت جز با تفقه و تعمق در مسائل و يادگيرى و آموختن به دست نمىآيد. در همسايگى اسحاق بن عمار خانه مردى قرار داشت كه به عبادت زياد و انفاق بسيار در ميان مردم مشهور بود و همگان از او به نيكى ياد مىكردند؛ زيرا كسى از او خلافى نديده بود. رفتار نيك او براى اسحاق بن عمار اين پرسش را ايجاد كرد كه او با اين رفتار، انسان صالحى است يا خير. او مىخواست وظيفه خود را نسبت به همسايه خود بداند. بدين منظور، نزد امام صادق «عليهالسلام» رفت و از امام پرسيد: «همسايهاى دارم كه بسيار نماز مىخواند، انفاق مىكند و بسيار به حج مىرود و از او خلافى هم نسبت به خاندان اهلبيت عصمت «عليهمالسلام» ديده نشده است. او چگونه انسانى است؟ امام صادق «عليهالسلام» پرسيد: آيا اهل دانش و انديشه در مسائل دينى و عبادى نيز هست؟ اسحاق پاسخ داد: خير، با اين كه بسيار عبادت مىكند، ولى اهل انديشه نيست، امام فرمود: پس با اين حساب، كردار نيك او سبب بالا رفتن او نمىشود».
ضرورت مراجعه به دانايان
مىگويند همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشدهاند. يك فرد هر چه هم دانشمند باشد نمىتواند بر تمام مسائل تسلط علمى داشته باشد؛ مگر اين كه به سرچشمه علم الهى متصل باشد و از پيمانه وحى سيراب شده باشد. بنابراين هر كس بايد در حيطه دانش و تخصص خود اظهار نظر كند. اين مسئله در زمان امام صادق «عليهالسلام» نيز ديده مىشد.
نوشتهاند: روزى حمزة بن طيار كه خود دانشمندى بود در محضر امام صادق «عليهالسلام» ايستاد و شروع به سخنرانى كرد. او لابهلاى سخنان خود، به گوشههايى از سخنان پدر امام، حضرت باقر «عليهالسلام» اشاره مىكرد و براى تأييد حرف خود از آن كمك مىگرفت. امام صادق «عليهالسلام» نيز سكوت اختيار كرده بود و فقط به سخنان حمزة بن طيار گوش فرا مىداد.
اندكى گذشت و حمزه همچنان مشغول به سخن گفتن بود تا اين كه در فرازى از سخنرانى خود، امام صادق «عليهالسلام» به او اشاره كرد كه سخنش را قطع كند و به او فرمود: «همين جا توقف كن و ديگر چيزى مگو!» حمزه از اين سخن امام تعجب كرد، ولى پيش از آن كه بخواهد دليل آن را بپرسد، امام به او فرمود: «به امورى رسيديد كه حكمتش را نمىدانيد و برايتان پوشيده است. اين جا وظيفه شماست كه درنگ اختيار كنيد و آن را از پيشوايان راه و دانايان طريقت بپرسيد. آنان به وظيفه خود عمل و شما را به راه راست هدايت مىكنند، همان گونه كه خداوند بلند مرتبه مىفرمايد: «فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لا تَعْلَمُونَ»؛ «اگر مسئلهاى را نمىدانيد، از دانايان بپرسيد»، (نحل: 43 و انبياء: 7).
ضرورت وجود كارشناس دين
رجوع به متخصصان در هر مسئلهاى شرط عقل است و در مسائل دينى واجب مىباشد. اين مؤلفه يكى از جنبه هاي مثبت تقليد در فروع مىباشد.
ابوشاكر از فرقه ديصانيه بود و خدا را قبول نداشت. او روزى قرآن را گشود و با ديدن آيهاى، فكر كرد كه مىتواند با تأويلى ديگر گونه، از آن براى عقايد باطل خود سود جويد. آيه را به خاطر سپرد و سراغ شاگرد چيرهدست امام صادق «عليهالسلام» هشام بن حكم رفت. وقتى او را ديد، با پوزخندى شيطنتآميز گفت: در قرآن شما آيهاى وجود دارد كه مرا درباره وحدانيت خدا به شك انداخته است. هشام كه مىدانست توطئهاى در كار است و هيچ آيهاى از قرآن چنين دلالتى ندارد، گفت: كدام آيه را مىگويى؟ ابو شاكر گفت: آنجا كه نوشته است: «وَ هُوَ الَّذى فى السَّماء اِلَهٌ و فِى الارْضِ اِلهٌ» بنابراين، در آسمان يك خدا وجود دارد و در زمين هم خداى ديگرى هست».
هشام مدتى انديشيد و به او گفت كه به پرسش او پاسخ خواهد داد. به فكر فرو رفت. مطمئن بود كه هرگز چنين نيست و ابو شاكر تأويلى واژگونه از آيه به كار برده است. نمىدانست كه مراد آيه چيست و چگونه بايستى به او پاسخ گويد: او چند روزى به اين موضوع فكر كرد، ولى نتوانست پاسخى مناسب بيابد. از اين رو، براى انجام حج و شرفيابى به محضر استاد بىهمتاى خويش امام صادق «عليهالسلام» بار سفر بست و به مكه آمد و از آنجا رهسپار ديدار با امام صادق «عليهالسلام» شد. وقتى خدمت امام رسيد، ماجرا را بيان كرد.
امام پس از پذيرايى از هشام، به او فرمود: اين سخن تنها از يك انسان پست و بىدين بر مىآيد. هنگامى كه به كوفه بازگشتى، از او بپرس تو را در كوفه به چه نام مىخوانند. پاسخ خواهد داد فلان نام. دوباره از او بپرس تو را در بصره به چه نام مىخوانند، پاسخ خواهد داد فلان نام. سپس به او بگو پروردگار ما نيز چنين است، نام او در آسمان «اله» است و در زمين «اله» است. همچنين در هر مكان او اله است. هشام خرسند از اين كه پاسخ مناسبى به دست آورده است، پس از اندكى درنگ در مدينه، راه شهر خود را در پيش گرفت. هنگامى كه به كوفه رسيد، نزد ابوشاكر رفت و پاسخ را با او در ميان گذاشت و او را قانع كرد. ابوشاكر به او گفت: «من مطمئن هستم كه اين پاسخ از خودت نبود و آن را از حجاز براى من آوردهاى».
جويندگى و يابندگى حقيقت
هر كسى در راه يافتن حق و حقيقت تلاش كند عاقبت گمگشته خويش را مىيابد. بريهه دانشمندى مسيحى بود كه مسيحيان به سبب وجود او، بر خود مىباليدند، ولى به تازگى، زمزمههايى از مردم شنيده مىشد. چندى بود كه او نسبت به عقايد خود دچار ترديد شده بود و در جست و جوى رسيدن به حقيقت، از هيچ تلاشى خسته نمىشد. گاه با مسلمانان درباره پرسشهايى كه در ذهنش ايجاد مىشد، بحث مىكرد، ولى هنوز فكر مىكرد به هدف خود دست نيافته است و آنچه را مىخواهد، بايستى جاى ديگرى جست وجو كند.
روزى از روى اتفاق، شيعيان او را به يكى از شاگردان امام صادق «عليهالسلام» به نام هشام بن حكم كه در مباحث اعتقادى، چيره دست بود، معرفى كردند. هشام در كوفه دكانى داشت. بريهه با چند تن از دوستان مسيحى خود به دكان او رفت. هشام در دكان خود به چند نفر قرآن ياد مىداد. وارد دكان او شد و هدف خود را از حضور در آن جا بيان كرد. بريهه گفت: «من با بسيارى از دانشمندان مسلمان بحث و مناظره كردهام، ولى به نتيجهاى نرسيدهام. اكنون آمدهام تا درباره مسائل اعتقادى با تو گفت و گو كنم.
هشام با رويى گشاده گفت: اگر آمدهايد و از من معجزههاى مسيح «عليهالسلام» را مىخواهيد، بايد بگويم من قدرتى بر انجام آن ندارم. شوخ طبعى هشام آغاز خوبى براى شروع گفت وگو ميان آنان شد. ابتدا بريهه پرسشهاى خود را درباره حقانيت اسلام مطرح كرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت، براى او بيان كرد. سپس نوبت به هشام رسيد. هشام چند پرسش درباره مسيحيت از بريهه پرسيد، ولى بريهه درماند و نتوانست پاسخ قانع كنندهاى به آنها بدهد.
فردا دوباره به دكان هشام رفت، ولى اين بار تنها وارد شد و از هشام پرسيد: آيا تو با اين همه دانايى و برازندگى، استادى هم دارى؟ هشام پاسخ داد: البته كه دارم! بريهه پرسيد: او كيست و كجا زندگى مىكند؟ شغلش چيست؟ هشام دست او را گرفت و كنار خودش نشاند و ويژگىهاى اخلاقى و منحصر به فرد امام صادق «عليهالسلام» را براى او گفت. او از نسب امام، بخشش، دانش، شجاعت و عصمت او بسيار سخن گفت. سپس به او نزديك شد و گفت: اى بريهه! پروردگار هر حجتى را كه بر مردم گذشته آشكار كرده است، بر مردمى نيز كه پس از آنها آمدند، آشكار مىسازد و زمين خدا هيچ گاه از وجود حجت خالى نمىشود.
بريهه آن روز سراپا گوش شده بود و آنچه را مىشنيد، به خاطر مىسپرد. او تا آن روز اين همه سخن جذاب نشنيده بود. به خانه بازگشت، ولى اين بار، با رويى گشاده و چهرهاى كه آثار شادى و خرسندى در آن پديدار بود، همسرش را صدا زد و به او گفت كه هر چه سريعتر آماده سفر به سوى مدينه شود. فرداى آن روز به سوى مدينه حركت كردند. هشام نيز در اين سفر آنان را همراهى كرد. سفر با همه سختىهايش به شوق ديدن امام آسان مىنمود.
سرانجام به مدينه رسيدند و بى درنگ به خانه امام صادق «عليهالسلام» رفتند. پيش از ديدار با امام، فرزند ايشان، امام كاظم «عليهالسلام» را ديدند. هشام داستان آشنايى خود با بريهه را براى امام كاظم «عليهالسلام» تعريف كرد. امام به او فرمود: تا چه اندازه با كتاب دينت، انجيل آشنايى دارى؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمينان دارى كه معانى آن را درست فهميدهاى؟ گفت: بسيار مطمئنم كه معناى آن را درست درك كردهام. امام برخى كلمات انجيل را از حفظ براى بريهه خواند. شدت اشتياق بريهه به صحبت با امام، زمان و مكان و خستگى سفر را از يادش برده بود. او آن قدر شيفته كلام امام شد كه از باورهاى باطل خود دست برداشت و به اسلام گرويد. هنوز به ديدار امام صادق «عليهالسلام» شرفياب نشده بود كه به وسيله فرزند او مسلمان شد. آن گاه گفت: من پنجاه سال است كه در جست و جوى فردى آگاه و و دانشمندى راستين و استادى فرهيخته مانند شما هستم».
منابع:
ماهنامه ياس
گنجينه معرفت
ماهنامه مبلغان
پای منبرمعرفت
امام علي (ع) و مردم سالاري ديني
با تفاوت هايي که دموکراسي به معني غربي وشرقي آن دارد اسلام نيز با قبول اصولي از دموکراسي پاي بندي خود را به اين روش درحاکميت در اصل تشريع داشته و در دوره هايي عمل به آن نيز نموده است.
ادعاي شيعه بر اين است که شاخصه ها و مميزاتي که دموکراسي مثل اعتبار رأي اکثريت ،آزادي،مساوات و برابري منشاء قدرت بودن مردم جزء مولفه هاي لاينفک دموکراسي به شمار مي رود.
در حکومت مولاي متقيان علي (ع) به شکل واقعي و غير شعاري محور عمل بوده است .
بهتراست هرکدام از اين موارد به صورتي جزئي مورد برسي قرار گيرد .
1- اعتبار رأي اکثريت
- درديدگاه امام علي (ع) اکثريت داراي اعتبارخاصي است به گونه اي که سنت و طبيعت اکثريت قرين با غلبه ظاهري مي باشد ،يعني هر کجا عزم اکثريت معطوف به موضوعي شد برد نوعي آنان است از امام (ع) بشنويم :
« هم الذين اذااجتممعوا غلبوا ؛ آنها زماني که براي اهداف خويش اجتماع کنند غلبه و پيروزي از آن آنهاست .» (نهج البلاغه، کلمات قصار، 199)
دراين جمله امام (ع)صحبت از غوغائيان و اوباش نموده ولي اجتماع و اکثريت را پيروز و غالب قلمداد مي کنند ولو اوباش باشند.
و يا مي فرمايند: « الشوري للمهاجرين والنصار فان اجتمعوا علي رجلو سموه اماما کان ذالک لله رضي؛ شوري براي انتخاب خليفه از آن مهاجرين و انصار مي باشد پس اگر رأي اکثريت تعلق به کسي گرفت و آن را امام ناميدند رضايت خداوند در آن است .» (نهج البلاغه ، قسمتي ازنامه 6)
نه تنها امام را از آن اکثريت مي شمرند، بلکه رضايت خداوند و سنّت الهي را همراه با تصميم اکثريت در مواقع خاص مي داند .البته ناگفته نماند اجتماع و اکثريت را هميشه بر هدايت و صواب ندانسته و تاکيد بر اطاعت از اکثريت در همه موارد را ندارد.ولي رأي اکثريت را مورد احترام و اعتنا مي دانند .
امام (ع) در سيره و عمل خويش نيز اکثريت و رأي آنان را نافذ مي دانند . در قضيه حکميّت مي فرمايند: «ديروز اميرمومنان بودم و امروز مأمورم….شما زندگي را مي جوئيد و من نبايد برخلاف ميل شمارفتارکنم. »
امام (ع) ضمن ابراز نارضايتي، خود را محکوم به هم سوئي با اکثريت مي کند. نه تنها حکميّت را برخلاف ميل باطني پذيرفته بلکه حکم نيز علي رغم صلاحديد (ابوموسي اشعري) به رأي اکثريت انتخاب مي شود . امام (ع) يکي ازدلايل و انگيزه هائي که براي انتخاب خلافت داشته اند، هجوم و درخواست اکثريت و اشتياق جمعي مردم بيان مي فرمايند: « و لاحضور الحاضر»
2- آزادي
- به معناي (حق) و (اختيار) و به طورکلي (مستقل و مختار بودن شخص در گزينش اعمال خود )
امام (ع) آزادي را درچارچوب و حوزه اسلام همان سيره نبي مکرم اسلام (ص)بود، پذيرفته و به آن عمل مي نمودند.
آزادي بيان نقد و انتقاد، مخالفت ، عدم همراهي، حتي دشمني تا زماني مورد پذيرش و تحمل امام (ع) بود که تحمل آن را دستور داده بود. اشاعه سنّت بداعي، به مخاطره انداختن جامعه مسلمين ، مخالفت با صريح احکام و حدود الهي و خصوصاً نقض عدالت مواردي بودند که حضرت حساسيّت خاصي روي آنها داشتند.
امام (ع) بنا بر حکم دين و سيره نبي مکرم اسلام (ص) اکراه و اجبار را براي قبول و همراهي مردم مردود دانستند و خود نيز نظريات و دانسته هاي برحق خود را به خاطر حفظ منافع جمعي و اجتماعي تحميل نمي کردند.
نمونه هاي ذيل گواه برسيره حضرت مي باشد :
- بيعت نکردن خواصّي چون (عبيدا…بن عمر ) و (سعدبن ابي وقاص ) راکه نوعاً خطري براي حکومت قلمداد مي شود با بزرگواري و احترام به آزادي افراد پذيرفته و هيچ گونه برخوردي نمي کند .
- براي مردان جنگجوئي که ازمرگ نمي ترسند ولي بنابر دلائلي به جنگ با معاويه رغبت نداشتند راه سومي نشان مي دادند که ازننگ خانه نشيني دور بوده و برخلاف ميلشان هم به جنگ نروند: به صفوفي که در مرزهاي ايران و خراسان با کفّار مي جنگند ملحق شويد .
- درخطبه شقشقيه مي فرمايند: «پس من رداي خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپيچيدم …ديدم بردباري و صبر به عقل وخرد نزديکتر است، لذا شکيبائي مي ورزيدم ، ولي به کسي مي ماندم که خاشاک چشمش را پرکرده و استخوان گلويش را گرفته بود»
امام (ع) هزينه زندگي به همراه آزادانديشي و آزاديخواهي واقعي را درجامعه اي که رشد کافي نداشته و ندارد و شرايط لازم را براي زندگي اجتماعي آن هم به شکل شهرهاي بزرگ و داراي منافع ندارد ، پرداخت مي نمايد و آن هم صبر به شديدترين شرايط خويش مي باشد .
اما هرگونه آزادي منجر به بدعت ، مخاطره يا نقص حدود الهي درنزد ايشان رسميت نداشته و با آن برخوردهاي مناسبي کرده اند.
نمونه هائي جهت اثبات بيان مي گردد:
درخطبه 15نهج البلاغه مي فرمايند: « به خداسوگند! آنچه از عطاياي عثمان آنچه بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيداگربيايم به صاحبش بازمي گردانم اگرچه زناني را به آن کابين بسته و يا کنيزاني را با آن خريده باشند.»
درمقاله اي که از استاد محمد دشتي چاپ شده فرموده اند: يکي ازقضات درکوفه خانه اي خريد به مبلغ هشتاددينارکه نسبت به زمان خودش قيمت بالائي است ،امام علي (ع)نامه اي نوشت و خانه را ازقاضي گرفت .( اشاره به نامه 3 نهج البلاغه )
ابولاسود ، را صبح به عنوان قاضي منسوب نموده و عصر همان روزعزل مي فرمايند .
ابولاسود در مسجد از ايشان سؤال کرده مي گويد: آقا! قاضي يکروزه هم داشتيم ؟ آقا مي فرمايد: بله به من گزارش دادند که تو در برخورد با مردم خشن بودي.
به اهل بصره مي نويسند : «گسستن ريسمان اتحاد و پراکندگي شما طوري بود که خود از آن آگاهيد من از جرم شما گذشتم …اگر هم اکنون افکار مهلک و نظريات ضعيف و فاسدشما را به مخالفت و ستيزه با من بکشاند سپاه من آماده و پا دررکاب اند… حمله اي به شما بياورم که جنگ جمل دربرابر آن کوچک باشد » (نامه 29نهج البلاغه )
ديده مي شود که امام (ع) با تمام توصيه ها به فرمانداران درعدم اجبار و اکراه مردم و آزاد گذاشتن آنان در انتخاب و عمل به مدارا، آزادي را تا جائي براي افراد يا گروه ها قابل تحمل مي داند که عناصر سه گانه مذکور مورد تهديد نباشند والا، تهديد،عزل و سرکوب نتيجه آزادي بي عنان و قاعده است .
درنتيجه آزادي را درحوزه دين يعني قرآن مجيد و سيره و کلام نبوي (ص)مي داند ، چنانچه فرزند خلف آن حضرت امام خميني(ره) نيزچنين تفکري داشتند:« آزادي منهاي دين را نمي خواهيم ،آزادي…… منهاي دين توحش است » (مقاله استاد محمد دشتي ويژه نامه روزنامه اطلاعات به مناسبت سال امام علي (ع) رمضان 1421)
3- مساوات و برابري
برابري درمقابل قانون ، تقسيم بيت المال ، تطبيق سفره خضرت علي با حداقل فقراء جامعه ، تلقي از افراد جامعه که يا برادر ديني اند يا مثل تو انسان ، عدم رجحان غيرشرعي و عقلي در انتصابات و هزاران نمونه رويکرد واقعي و عملي و غير شعاري حضرت به اصل مساوات که برگرفته ازکلام نبوت و قرآن مجيد مي باشد.
4- منشاء قدرتمند بودن مردم
امام علي(ع) هم براي به وجودآمدن حکومت ، مردم را يکي ازاصول اصلي مي داند و هم در بقاء و حاکميّت آن ، بعضي ها درمقابل اين سؤال که آيا مردم براي اسلام اند يا اسلام براي مردم خود را ناگزير ازانتخاب يکي از اين دومي دانند ، درحالي که ، مردم و اسلام درمقابل هم نيستند بلکه مي توان آن دو را درطول هم فرض کرد.
به اين صورت که مردم در انتخاب آزادند، ولي وقتي دست به انتخاب زدند درمحدوه و حوزه آن انتخاب خويش مقيّد خواهندبود و قوانين وآئين آن انتخاب تعيين کننده مناسبات ، ارتباطات و تعامل جزئي و کلّي مي باشد .
حضرت يکي از علل قبول خلافت را (که به نظر مي رسد مادر و اصول ديگر علل بوده ) حضور قاطبه مردم اعلام نموده و در جاي جاي حکومت حضرت اعمال قدرت مردم و لو به اشتباه (اشتباه مردم درتشخيص و داوري جاهلي نخبگان و سود جويان ) مشهود است.
به نمونه هاي ذيل توجه فرمائيد:
- باتمامي حقّانيّتي که براي حکومت خويش قائل و معتقداست درنامه 6نهج البلاغه که سابقاً اشاره شد، تصميم مردم را محترم مي داند.
- با رهنمودهائي که درخصوص عدم فريب توسط قرآن هاي بر روي نيزه مي دهند، درمقابل تصميم و اراده مردم تسليم شده و تا آخر مسير غلط و ناصواب را فقط به خاطر مردم مي پذيرد.
- تسليم عزل ((قيس)) ازولايت مصربه علت اصرار نخبگان و بزرگان ازمردم بود با اين که (قيس) را مناسب ترين فرد براي آن مقام مي دانست.
- درخطبه 216نهج البلاغه که منشوربزرگ حقوق درعالم اسلامي تلقي مي شود مردم را به نقد و تذکر به خويش دعوت کرده و خود را تنها با فضل و لطف الهي مبرّاي از اشتباه مي داند .
- نظر و ديدگاه مردم را احترام و ارج نهاده و به آن توجه مي کردند .
در برگشت از جنگ صفين از عبيدالله بن وديعه انصاري سؤال مي کند: مردم درباره قضيه ما چه مي گويند؟ و نظر انديشمندان و صاحب نظران چيست؟
درمکتب اسلام و سيره عملي حضرت علي (ع) مردم در انتخاب حکومت آزاد و مختار بوده تا حکومت و فردعادل يا جائز را برگزينند و بعد ازانتخاب راه و شخص مورد دلخواه ( بر فرض اسلام و امام عادل ) قدرت و اراده مردم در حوزه و مدار اسلام در تمامي شئونات جامعه مورد احترام و توجه مي باشد .
پس اقتدار و قدرت مردم تا زماني در مکتب اسلام رسميّت داشته و مورد احترام است که تعارض اصولي و مبنائي با دين و اعتقاد منتخب خود مردم و باور آنان نداشته باشد .
شيوه هاي برخورد امام با مخالفان و دشمنان:
امام علي (ع) با توجه به ديدگاه اسلام ،اصل را برمدارا و محبّت گذاشته و معتقدند که پسنديدن و همراهي ، بايد کاملاً آزادانه و با اختيارصورت پذيرد . لذا اصل بر عدم برخورد و عدم انفعال در عمل کردن مي باشد. امّا چون انسان بالطبع داراي صفاتي چون تمامت خواهي ،زياده طلبي ،رجحان خواهي،علوّ طلبي است و در نتيجه منجر به فساد مي گردد، لابد از برخوردمناسب با عوامل فساد خواهيم بود. پس امام (ع) نيز مجبور به برخورد و دافعه بوده است که براي درک و تحقيق بهتر،خوب است افراد جامعه را به دودسته تقسيم نمائيم .
الف- برخورد امام با عوام
شيوه امام (ع) در برخورد با اشتباهات و اختلاف عمومي و عوام ،هميشه با مدارا و تحمّل بوده است و سعي آن حضرت درهدايت و راهنمائي بيشتر به چشم مي خورد تا شدّت ايشان در توصيه به مأموران جمع آوري زکات بارها نرمش و عدم توصل به زور و فشار را گوشزدمي نمود :« باتقوي و احساس مسئوليت دربرابر خداوند يکتا و بي شريک حرکت کن و دراين راه هيچ مسلماني رامترسان» (نامه 25 نهج البلاغه)
درعهدنامه اي براي جماعت که به محمدبن ابوبکر نوشته اند، مي فرمايند : «بالهاي محبّت را براي آنها بگستر! و پهلوي نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار! چهره خويش را براي آنها گشاده دار و تساوي دربين آنها حتي درنگاهت مراعات کن »
امام علي (ع) براي عوام جماعت که در لشگريان دشمن نيز بودندنصيحت و راهنمائي را چه ازطريق خود و ديگران به کار مي بست . از ابتداي به جنگ خودداري مي کرد و سعي افراد در بازکردن چشم مردم به حقايق و تصميم گيري واقعي و دقيق و مطابق عقل و اسلام را داشت .
ب- برخوردامام (ع) با خواصّ
نحوه برخورد امام (ع) نسبت به خواص از مخالفان و يا متخلفان ازدو محورقابل توجه است .
اول جايگاه و شخصيت آنان ، دوم نوع تخلف و مخالفت آنها، لذا به جهت روشن شدن مورداول تقسيمات ذيل ضروري به نظرمي رسد.
1- مخالفان ازگروه علماء و صاحبان فتوي
2- مخالفان از گروه صاحبان شمشير و زبان
3- مخالفان از گروه جايگاه اجتماعي و ديني و سابقه
4- مخالفان از گروه مناصب دولتي و زمامداران
5- مخالفان و متخلفان ازدوستان و نزديکان امام (ع)
با توجه به اصالت مدارا و رفق درمکتب و حکومت علي (ع) برخلاف عوام در برخورد با خواص موضعي متفاوت داشتند،خصوصاً در زمامداران ،قضات،نزديکان و علما،کوچکترين تخلف و انحراف را تحمل نکرده و تعللي درعزل ، توبيخ و تهديد آنها روا نمي دانستند ، زيرا انحراف در اين گروه ها و خواص به واسطه جايگاه آنان ، باعث انحراف و فساد در ارکان جامعه مي شود.
چناچه انحراف اشخاصي که جايگاه اجتماعي و ديني و سابقه درخشان در صدر اسلام داشتند و سمت و سوي آنها به طرف جمع مال و ثروت و برتري جويي بود، باعث عادت و مشروع قلمدادشدن اين رويه گرديد .
مي بينيم که به علت عدم عزل زمامداران فاسد در زمان عثمان جامه اسلامي گرفتار اين سنّت و رويه مهلک گرديد که زعامت و زمامداري هرکس ولو فرد فاسق مشروع و ديني و عقلائي قلمداد گرديد. درحالي که ولايت و زمامداري از نظر اسلام اصيل شرايطي دارد که ازجمله مهم ترين آن تقوي و عدالت مي باشد.
هم چنين فساد علماء و روايت حديث که بنده پول و مقام و در آرزوي راحتي و عافيت بودندباعث جعل احاديث زيادي گرديد که به قول مشهور (اِدخالَُ مالَيسَ من الدّينِ ،واردشدن چيزي که در دين نبود دردرون دين ) شده که چنان چهره دين را دربعضي مواضع تغيير مي دادکه تنها توسط ائمه اطهار (ع) و نبي مکرم (ص) قابل تشخيص مي بود .
چنانچه هنوز هم جامعه مسلمين و سرنوشت آنها دستخوش اين جعليّات قرار دارد. با توجه به مجال اين نوشتار تنها به مواردي از برخوردهاي حضرت اشاره مي شود تا مورد استنادخاتمه مقاله قرار گيرد بالطبع در شماره هاي بعدي مقالات به اين مورد مهّم به صورتي مفصل پرداخت خواهدشد.
- توبيخ ((عقيل )) برادر حضرت زماني که زياده ازحق خود را مطالبه نمود.
- درتهديد امام (ع) در نامه 41 نهج البلاغه که به يکي از زمامداران خويش نوشتند آمده است «به خداسوگند اگرحسن و حسين (ع) اين کار را کرده بودند هيچ پشتيباني و هواخواهي از ناحيه من دريافت نمي کردند.»
- توبيخ شديد خزانه دار بيت المال که گردن بندي را به دخترحضرت به شکل عاريه داده بود.
- توبيخ نامه ها ، عزل ها ، و وعده تنبيه شديد براي عمّال و فرمانداران که خلافي از آنها سرزده يا راه انحرافي درپيش گرفتند ، در دوران حکومت آن حضرت يکي از بزرگترين رمز تسلّط و نظارت حاکم برامراء خويش و شدّت برخواص دوران حکومت علوي است .
نامه تهديدآميز و جدّي امام (ع) به (مصلقه بن هبيره الشيباني) فرماندار منطقه اي درفارس و نامه هاي 40 و 41و43و71نهج البلاغه همه در برخورد بدون اغماض امام (ع) با متخلف درگروه زمامداران است. به نحوه برخوردامام توجه نمائيد:«سوگندبه کسي که دانه را در زيرخاک شکافت و روح انساني را آفريد اگر اين گزارش درست باشد تو در نزد من خوار خواهي شد و ارزش و مقدارت کم خواهد بود …» (نامه 43 نهج البلاغه )
به نظر مي رسد علت اصلي برخوردبدون ملاحظه،صريح و بدون اغماض حضرت با خواص، نقش عمده خواص در فساد و صلاح جامعه فراتر از شخصي بودن رفتار و عملکرد آنهاست.
چنانچه حضرت مي فرمايد : «اذاکان الرّاعي ذئبا فالشّاة من يحفظها؛ اگرچوبان و مراقبت خود گرگ شود ،گوسفندان به کجاپناه برند؟» (شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد ،جلد3،ص 300)
امام (ع) مخالفت و عداوت با شخص خودشان را با مماشات و مدارا تحمل مي نمودند و مخالفت ها و دشمني با جايگاه خويش که زعامت جامعه بود را تا حدي که موجب مفسده نباشد تحمل مي نمودند، ولي تخطّي از حدود الهي و عدالت اجتماعي براي خواص را با هيچ بهانه اي برنمي تافتند و برخورد مناسبي با آنها مي نمودند . هرچند حتي به اعدي عدوّ خويش نيز از نصيحت دريغ نداشته و ((عمروعاص)) را به نصايح راهنمائي فرمودند .
درنتيجه ازگفتار رسيده حضرت معلوم مي شود که اساس تعيين کننده نحوه برخورد با مخالفان و دشمنان و کيفيت مدارا و تساهل در حکومت اسلامي حدود دين و اسلام است .
درواقع اين منابع مقبول دين است که نحوه برخورد و حدود آن را مشخص مي کند و چه زيبا وکامل حضرت علي (ع) دريک جمله کوتاه درعهدنامه مالک اشتر محور تمامي امور را حدود و احکام دين معرفي کرده و آزادي دين واقعي و بروز آن درجامعه را باعث آبادي وسعادت مي داند:« قدکان هذا الدين اسير بيد الشرار؛ مالك! دين واقعي خدا در دست اشخاص شرور و علوّطلب اسير است»
مالک: اگرمي خواهي مردم برخورد خوب و رفتار انساني و متعالي را مزه کنند و به راه درست و سعادت رهنمون شوند دين را از دست اشرار نجات بده تا صاحبان اصلي دين به دين عمل کنند،آن وقت ديگر آزادي و مدارا و جنگ و صلح شدّت و ضعف، همه در جاي خود و بهترين شکل ممکن عمل خواهد شد. انشاءالله
کتاب نامه:
1- قرآن مجيد
2- تفسيرالميزان
3- نهج البلاغه ، ترجمه سيدجعفرشهيدي
4- ترجمه وتفسيرنهج البلاغه ، علامه محمدتقي جعفري
5- شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد
6- جامعه مدني ،محمدهادي معرفت
7- واقعه صفين درتاريخ، نصر بن مزاحم
8- مردنامتناهي ،حسن صدر
9- امام علي صداي عدالت ، جرج جرداق ، ترجمه سيدخرمشاهي
10- فرهنگ سياسي ، داريوش آشوري
11- ويژه نامه اطلاعات به مناسبت سال امام علي(ع)- رمضان 1421
12- حکومت ديني ، احمدواعظي پای منبرمعرفت
روزه، آزمون اخلاص
يکي از ويژگي هاي نظام اخلاقي اسلام اين است که نيت را اساس ارزش اخلاقي و رفتاري و منشاء خوبيها و بديها معرفي کرده است. از نظر اسلام در ارزشگذاري کارها فقط حُسن فعلي، يعني خوب بودن و نيک بودن و خير بودن آن کار کافي نيست، بلکه بايد حسن فاعلي هم داشته باشد، زيرا اثر کارهاي نيک که تحصيل کمال و سعادت است، فقط در صورت حسن فاعلي يعني نيت صحيح، مترتب مي شود. از اين رو از ديدگاه اسلام و قرآن، کاري نيک و ارزشمند و اخلاقي است که فقط و فقط براي تحصيل رضاي الهي انجام گيرد، که البته انجام دادن کار براي رسيدن به پاداش اخروي يا رهايي از عذاب قيامت از مراتب نازله رضاي الهي است.
اخلاص از آثار و شئون عقل عملي است و اين عقل همان نوري است که وسيله شناخت و پرستش خدا و در نهايت بهشتي شدن انسان مي شود، چنانکه امام صادق (ع) در پاسخ به پرسشي درباره عقل، فرمودند:
‘ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان’(۱).
هر گاه اين نور بدون هيچ مانع و خسوفي تابش داشت، حالت ايمان و اخلاص ايجاد مي شود و هر گاه اين عقل به سبب پيروي از هواي نفس، مکسوف و پوشيده شد، حالت کفر و ريا بيدار مي شود. کليني از امام صادق (ع) روايت کرده است: ‘ليس بين الايمان و الکفر الا قله العقل، قيل: و کيف ذاک يا ابن رسول الله(ص)؟ قال: ان العبد يرفع رغبته الي مخلوق فلو اخلص نيته لله أتاه الله الذي يريد في اسرع من ذلک’(۲). مرز ايمان و کفر چيزي جز کم عقلي نيست. چون انسان به منظور جلب توجه ديگران عبادت مي کند در حالي که اگر اين عبادت را براي خدا خالصانه انجام دهد، خداوند زودتر او را به مطلوبش مي رساند.
انسان مخلص، عاقل است و کسي که عاقل نيست، مخلص نخواهد بود در نتيجه ريا مي کند چنانکه عاقل، رياکننده نيست و رياکار عاقل نخواهد بود.
بنابراين آنچه به عمل انسان ارزش مي دهد و باعث نجات انسان از دامهاي نهان و آشکار شيطان مي گردد، اخلاص و توجه به خداوند متعال است از اين جهت حتي مقدس ترين و بزرگترين کارها اگر براي خداوند انجام نگيرد ارزش و بهايي ندارد. از اينجا معلوم مي شود که چرا اميرالمؤمنين علي (ع)، اخلاص را ‘ملاک و معيار عبادت’، ‘بالاترين درجه ايمان’ و ‘عامل رسيدن به بزرگ ترين و بالاترين درجات’(۳) معرفي نموده است.
از ديدگاه آن حضرت، برترين اعمال آن است که اخلاص در آن رعايت شده باشد: ‘افضل العمل ما اخلص فيه’(۴). از امام صادق (ع) نيز روايت شده: ‘خداوند متعال فرموده است: من بهترين شريک هستم؛ هر کس در عمل خود براي من شريک بياورد هرگز آن را نپذيرم، مگر عملي را که خالص براي من باشد’(۵).
مطابق فرمايش اميرالمؤمنين علي (ع) ‘فرض الله … الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق’(۶)، خداوند روزه را به جهت امتحان و آزمودن اخلاص بندگان، واجب کرده است.
حال هر قدر شرايط روزه گرفتن سخت تر باشد، اين آزمون دشوارتر خواهد بود. بي شک روزه گرفتن در فصل گرما آزموني بس دشوار و به تعبير رسول رحمت (ص)، نوعي جهاد است: ‘الصوم في الحر جهاد؛ روزه گرفتن در گرما، جهاد است’(۷). بي شک کساني که سختي اين عمل را براي جلب رضايت حضرت حق، به جان مي خرند، نزد پروردگار مقام و ارزشي بس والا خواهند داشت.
پي نوشتها:
۱ اصول کافي، ج۱، ص ۱۱
۲ همان، ص ۲۸
۳ غررالحکم، ج۱، ص ۳۲۵
۴ همان، ۳۲۷
۵ مستدرک الوسائل، ج۱، ص ۱۰۰
۶ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲
۷ بحارالانوار، ج۹۶، ص ۲۵۷
<< 1 ... 32 33 34 ...35 ...36 37 38 ...39 ...40 41 42 ... 328 >>