مراقب فرعونت باش..
فرعون تونفس امّاره تووهامان وزیر فرعون درتو نفس مسوّله توونظیر موسی در تو عقل نظری وقوه علاّمه ونظیر هارون عقل عملی وقوه عمّاله تو ونظیر عصا در تو برهان تو که سلطنت آرد برای تو ذات تو"قل هاتوابرهانکم ان کنتم صادقیت/نمل56″وبرهان حقیقی همه اوهام وشبهات را دفع کند چنانکه عصای موسی همه ریسمان وادوات ساحران موسی را بلعید.
بر طبق این تعبیر زیبای ملا هادی سبزواری انسان دائما در صحنه مبارزه فرعون وموسی قرار داردبنابراین برای فائق آمدن بر فرعون هواهای نفسانی تدبر درآیات ویاد گرفتن راهکارهای سفارش شده در قرآن ،خصوصا جریان حضرت موسی،کمک فراوانی به انسان سالک خواهد کرد.
فرق معبد با معبد
نقل است كه ميرابوالقاسم فندرسكى در ايام سياحت به يكى از ولايات كفّار رسيد و با اهل آنجا از هر نوع گفتگو و مخالطه نمود.
روزى جمعى از اهل آن ولايت گفتند: از جمله امورى كه دلالت بر حقيّت مذهب ما و بطلان مذهب شما مىكند آن است كه معابد و كليساى ما كه حال قريب به دوهزار سال يا سه هزار سال است كه بنا شده و مطلقاً اثر خرابى و سستى در آن راه نيافته و اكثر مساجد شما به صدسال باقى نمىماند و خراب مىشود و نظر بر اينكه حقيقت هر چيزى حافظ آنست پس مذهب ما برحقّ است.
سيد در جواب گفته:
كه بقاى معابد شما و خراب شدن معابد ما نه باين سبب است بلكه به جهت آن است كه نظر به اينكه در مسجد ما عبادات صحيحه بجا آورده مىشود و طاعت پروردگار در آنجا مىشود، و نام آفريدگار عظيم در آنجا مذكور مىشود بناء طاقت احتمال آن را ندارد و باين جهة خراب مىشود و امّا معابد شما نظر بر اينكه از اينها خاليست و بعضى از اعمال فاسده و باطله در آن بعمل مىآيد باين جهت فتورى در آن بهم نمىرسد و اگر نه بجهت اين عبادات مىبود مساجد ما بيش از معابد شما و كنايس شما باقى مىماند و اگر عبادات ما و نام پروردگار ما در معابد شما برده شود لحظهاى طاقت احتمال آنرا ندارد و خراب مىشود.
گفتند: امتحان اين امريست سهل تو بيا و داخل در معابد ما شو، و در آنجا طريق خود عبادتى كن تا صدق و كذب قول تو معلوم شود.
سيّد قبول نمود، توكّل بر پروردگار نموده استمداد از ارواح طيّبه اجداد طاهرين خود جسته وضو ساخته و رفت در كنيسه اعظم ايشان كه در نهايت استحكام و متانت ساخته بودند و قريب به دو سه هزار سال بود كه مطلقاً اثر فتور و
سستى در آن بهم نرسيده بود، و جمعى كثير از اهل آن ولايت بنظاره حاضر شدند و سيّد بعداز داخل شدن اذان و اقامه گفته مشغول نماز شد. و بعد از نيّت يكمرتبه دست را به جهت تكبيرةالاحرام بلند كرد و به آواز بلند گفت اللّه اكبر و از كنيسه بيرون دويد فىالفور سقف كنيسه فرود آمده ديوارهاى آن برهم ريختند.
مصداق تجمّل گرائی
۱-وقتی از صبح زود تا آخر شب باید به دنبال آب و نان بدوی، در حالی که مخارج اصلی روی زمین مانده، خرید نوت بوکی که با نیّت پُز دادن خریده شود، قطعا تجمّل گرائی است.
2-مدتهاست به دنبال ضامن برای گرفتن وام 20 درصد بودی، تا مدل ماشینت را به اندازهی 2 سال ارتقاء دهی، درحالی که نیازت با همان وسیله نقلیه رفع میشد. چرا تجمل گرائی؟
3-نزدیک عید به کوری چشم زن داداشمو اینا! رنگ مبلمان خانه رااز قهوه ای به زرشکی ارتقا دادیم. آفرین! 2 امتیاز میریم مورد بعد!
4-تلویزیون معمولی برای زوجی که تازه زندگی خود را آغاز کردهاند با مخارج سنگین امروزی، جوابگوی بستن دهان مبارک عمه و خاله نیست. ما برای به قرض افتادن به ازدواج روی آوردیم. کجائی تلویزیون 40 اینچ ِهفت میلیونی!
5-چهار رقم غذا به همراه گوشت آهو برای داماد کارگری که فقط آهوها را در راز بقا میدیده تجمل گرائی است.
6-آرایش سنگین عروس و استفاده از امکاناتی که هیچ نیازی به آنها حس نمیشود؛ وقتی که میتوان با هزینه بسیار کم آنرا ختم به خیر کرد.
7-این مورد را آهسته بخوانید…بسیاری از عملهایی که برروی اندامی مثل بینی انجام میگیرد با چه هدفی است؟
8-قرار است پدر فردا از سفر حج تشریف بیاورند. حج سفری است برای گرایش به قناعت در بعد اجتماعی و تمرکز به هدف خلقت در بعد فردی. ولی سَفر مصادف است با پهن کردن سُفره هائی که پُر است از وسایل غیر ضروری. پدر جان حَجُّکم مَقبُول!
9-لطفا جهیزیه های بلا استفاده را که سالی 1 بار هم حتی گرد گیری نمیشوند، به این لیست اضافه نمائید.
10-قابل توجه آقایان؛ مصرف لوازم آرایشی با کدام دلیل و مبنا؟
تجمل گرائی
تجمّل در لغت به معنای خود را زینت دادن و آراستن است. میتوان رابطه بین اسراف و تجمّل را عموم و خصوص مطلق قرار داد. دین وقتی صحبت از نهی تجمّل میکند، نباید تصاویری از موهای ژولیده و لباسهای مندرس در ذهنت بیاید. زیبا پوشی، روغن زدن، شانه زدن و بوی خوش هنگام عبادت از مستحبات مؤکّده است. وقتی در قرآن کلمه جمیل و جمال میآید یعنی زیبایی در متن دین قرار گرفته است. کسی به ظاهر مسلمان ژولیده مو، نگاه نکند و به پای دین بنویسد. آنچه قرار است در ادامه آید افراط در این موضوع است. سؤالات زیر جای تأمل دارد:
تجمّل از کدام راه؟ وقتی شرائط اقتصادی فرد و خانواده در آشفتگی به سر میبرد استفاده از کالاهای لوکس و غیر ضروری از مصادیق بارز تجمل گرائی نیست؟ وقتی باهمان گوشی سابق همه نیازها برطرف میشود، خرید گوشی ِگرانتر را چه بنامیم؟ وقتی میدانم غذای گران قیمتی که سر سفره گذاشته شود، منجر به شهرت خواهد شد؟ وقتی غذاهای آماده با لبخند به سطل زباله ریخته میشود؟ و در هنگام مصیبت به زیور آلاتم میافزایم؟
وقتی میدانم این لباس فاخر مرا به شکل زنان در میآورد تا مردان، و یا دیگران در اینکه به دید مسلمان به من نگاه کنند دچار تردید شده و بیشتر به کفّارشباهت دارم تا مسلمانان؟ با طرح این سؤالات تعریف ملموستر میشود. اینها همه آن چیزی است که اسلام با آنها مخالف است.
چه شد تجمّل گرا شدم؟
۱- فقر فکری و فرهنگی:
وقتی زاویه نگاهم به زندگی صرفا ًدر مصرف کردن باشد و بی تفاوت نسبت به نتایج و پیامد های آن، نتیجه این خواهد شد که هیچگاه خرید کردن، خوردن و پوشیدن مرا آرام نخواهد کرد. درست است که بشر در 50 سال گذشته به اندازه کلّ تاریخ بشر مصرف کرده است، ولی کماکان این شتاب در تجمّل گرائی ریشه در جهالت او دارد. زمین و آسمان طبق آیه 22 سوره مبارکه بقره «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُم» برای انسان آفریده شده است و انسان برای خدا. از طرفی طبق آیه هفتم سوره مبارکه کهف خداوند هر جه در زمین است را زینت برای خود زمین! قرار داده است: «همانا ما آنچه راکه بر زمین است، زینتی برای آن قراردادیم» إِنَّاجَعَلْنَامَاعَلیَ الْأَرْضِ زِینَةً لها. ولی باز داستان نفهمی و جهالت ما در مواجهه با اشیاءکار دستمان دادو دل بستیم و به تجمّل گرائی روی آوردیم. اگر کمی تا قسمتی از اندیشه ناب دینی برخوردار باشیم هرگز تبلیغات ما را نمیبلعد و استفاده از کالاهای لوکس را معیار و ملاک شخصیت قرار نمیدهیم. چرا که خوب میدانیم میزان تقوا و رضایت خداوند است. درست است که جهان امروز هویت ما را با مصرف، گره زده است ولی یادمان باشد نگاه غرب به انسان، در حیوان اقتصادی و مصرف گرا خلاصه میشد نه آنچه ما در بخش اوّل مطرح کردیم.
2- عقده های روانی:
وقتی به داشته های خود راضی نبوده و در صدد ریخت و پاش و اسراف و تبذیر باشیم، وقتی طاقت دیدن مخارج ابلهانه دوستم را نداشته و برای کم نیاوردن پیش دیگران دست به تجمل گرائی میزنم…همه اینها یعنی من بیماری هستم که از بیماری خود لذّت میبرم. لطفا کسی به فکر درمان من نباشد! چه لذتی دارد چشم و هم چشمیهایی که مرا به غلیان انداخته و خواب از سرم ربوده است و مرا کفری میکند.
3- تکاثر طلبی:
وقتی بین دو قبیله بر سر برتری یکدیگر نزاع در گرفت، تصمیم گرفتند نفرات خود را شمارش کنندکه کدام یک بیشترند؛ و وقتی در نفرات مساوی بودند رفتند به قبرستان! برای شمارش قبرها! این کار احمقانه از عرب آن روز بعید نبود.ولی جای تعجب اینجاست که ما نیز منش و خوی عرب جاهلی را کنار نگذاشتهایم، یا سراغ مدرک میرویم به جای درک، یا سراغ تعداد ماشینهای در پارکینگ! یا به موقعیت جغرافیایی خود در شهر فخر میفروشیم! یا برچسب «شهرستانی بودن» را برای تحقیر دیگران زیر زبان مخفی کردهایم برای لحظه مبادا! . فزون طلبی، تجمّل گرائی و فخر فروشی انسان را به کارهای بیهوده میکشاند تا جائی که حاضری بهترین لحظات خود را برای کم اهمیتترین مسائل و موارد، هزینه کنی با این هدف که «میخواهم بخرم، چون هستم»
4- حسادت:
وقتی از ته دل آرزوی زوال نعمت دیگری را داریم درحالی که آن نعمت به صلاح اوست، این میشود حسادت. بدترین، خبیثترین و دشوارترین رذیله نفسانی حسد است.
از وقتی فهمیدم دوستم کمی از نظر اقتصادی سرو سامان گرفته، چنان آشوبی در من به پا شده است که هر لحظه آرزوی مرگ او را دارم. ولی من نیز بیکار ننشستم. همین دیروز بود که فرشها را عوض کردم و قرار است برای هفته آینده نیزسرویس بشقابها هم عوض شود.
نتایج تجمل گرائی
1- تباه شدن دین:
دیروز به بهانه نداشتن، قناعت میکردیم ولی امروز به بهانه ما قضی، در صدد جبران برآمدهایم. تجمّل گرائی روان را پریشان میکند و عقل را مضطرب. عقل همان نعمتی بود که با آن به شناخت دین میپرداختیم ولی امروز به خاطر گرایش به امور زائد و مخارج مفسده، عقل، این نعمت الهی را نیز به تباهی کشانیدیم. مَثَل دنیاو میل به دنیا، مَثَل ماری است که انسان دیندار ِعاقل فقط به دید مکانی موقت و محدود، به آن نگاه میکند که هر لحظه باید برگردد، فقط همین. ولی وقتی زهر آن مار در قلب انسان جا خوش گرد، سنت الهی در این مواقع اجرا خواهد شد. ایشان به حال خود رها شده و بهتر میتوانند به انکار نبوت و معاد پردازند!
2- بحران اقتصادی:
تجمل گرائی کلمه است که در ظاهر زیبائی خاصی را به دنبال دارد ولی حقیقتا تباه شدن نعمتها از نتایج آن است. اینجاست که چیزی برای نیازمندان از سر ریز در آمد ِجامعه باقی نمیماند تا برای ایشان هزینه شود. میتوانی به گوئی به دَرَک! که چیزی باقی نمیماند، «مصرف میکنم، چون هستم».و وقتی بحران اقتصادی قوّت گرفت، فقر برخی را به کفر میکشاند و فرصتهای شغلی را نابود می کندو آینده کشور را مبهم نشان می دهدو وابستگیمان را به بیگانه شدت میبخشد. باز هم میگوئی به دَرَک!؟
3- بی هویتی:
وقتی تیر آخر، هویت و چیستی مرا نشانه رفت، آرام کردن وجدانم برای استفاده از کالاهای لوکس که هیچ دلیلی برای استفاده از آنها نیست، راحتتر خواهد بود. وقتی برای شنیدن ندای فطرت اقدامی نکردیم، باید منتظر شنیدن صدای هوای نفسی باشیم که مدتهاست بر فطرت ناب تسلط پیدا کرده است: من برای تجمّل گرائی و مصرف کردن به دنیا آمدهام. زندگی میکنم تا مصرف کنم. از وقتی اسیر تبلیغات شدهام، دیگران برایم تصمیم میگیرندکه چه بپوشم، چه چیزی بخورم. خلاصه اولویتهای زندگیام عوض شده، اصلا ً بازی عوض شده است.
همه اینها از اثرات سوء گرایش به تجملات است. از توضیح ِتحریک شهوات، خیالبافی، در رویا زندگی کردن، بی عاطفه بودن وعدم ترقّی افراد جامعه به عنوان نتایج دیگر تجمل گرائی گذشتم.
حيص و بيص
ابن خلكان گفته است: شيخ نصر اللّه بن مجلي كه از ثقات اهل سنّت است، گويد: در خواب علي بن ابي طالب عليه السلام را ديدم و به آن حضرت گفتم: “يا امير المؤمنين! شما در معيّت رسول خداصلي الله عليه وآله مكه را فتح كرديد و پس از آن اعلام كرديد: هر كس به خانه ابو سفيان داخل شود، در امان است؛
اما آنان نسبت به فرزندت حسين در كربلا آن گونه رفتار كردند!” حضرت فرمودند: “آيا اشعار ابن صيفي را در اين مورد شنيده اي؟” من در جواب گفتم: “نشنيده ام.” فرمودند: “آن اشعار را از خود او بشنو!” شيخ نصر اللّه گويد: از خواب كه بيدار شدم، با عجله به سوي خانه حيص و بيص آمدم و او را صدا زدم. او بيرون آمد و من خواب خود را براي او ذكر كردم. او نعره اي زد و با صداي بلند شروع به گريستن كرد و گفت: “سوگند به خدا كه اين اشعار را نه نوشته ام و نه به كسي گفته ام، بلكه همين شب گذشته آنها را سروده ام.” سپس آن ابيات را براي من خواند:
مَلَكْنَا فَكَانَ الْعَفْوُ مِنَّا سَجِيَّةً
فَلَمَّا مَلَكْتُمْ سَالَ بِالدَّمِ اَبْطَحُ
وَ حَلَّلْتُمْ قَتْلَ الْاُسَاري وَ طَالَمَا
غَدَوْنَا عَلَي الْاَسْرَي نَعْفُو وَ نَصْفَحُ
فَحَسْبُكُمْ هَذَا التَّفَاوُتُ بَيْنَنَا
وَ كُلُّ اِنَاءٍ بِالَّذِي فِيهِ يَنْضَحُ
“هنگام امارت ما، عفو و بخشش حضلت ما بود؛ ولي آن هنگام كه شما به قدرت رسيديد، رودخانه خون جاري گرديد. شما قتل اسيران را حلال شمرديد؛ ولي چه بسيار ما بر اسيران دست يافته، و از آنها در گذشتيم. اين تفاوت بين ما و شما كافي است و از هر ظرفي آنچه در اوست، تراوش مي كند.”
<< 1 ... 143 144 145 ...146 ...147 148 149 ...150 ...151 152 153 ... 328 >>