« عيد جديدي آمد و آغاز سالي‌ستسالی که نکوست... »

پس مزن یار مسیحا دل بیمار مرا

آنقدر گریه کنم تا بخری بار مرا

قدر یک عمر فقط گریه بدهکارم من

کرمی کن بپذیر عمر بدهکار مرا

پهن کردم سر راه تو بساطی دل شب

تا که رونق دهد احسان تو بازار مرا

پرده پوشی تو پایم به حرم وا کرده

به کناری نزدی پرده اسرار مرا

گردنی کج سر پایین به پناه آمده ام

شود آیا سر و سامان بدهی کار مرا

آمدم تا که بگویم به خودم بد کردم

تا که اسباب شفاعت کنی اقرار مرا

آخر کار شده شوق شهادت دارم

پس به تأخیر میانداز تو دیدار مرا

خاک جبهه چقدر بوی وصالت دارد

کاش پاسخ بدهی خواهش و اصرار مرا

ناز دلدار کشیدن تن بی سر خواهد

بین جبهه بنگر شاهد گفتار مرا

حال مهمان شده ای….وقت پذیرایی ماست

بشنو این روضه بین در ودیوار مرا

مادرت پشت در افتاد و صدازد پسرم

با تن سوخته جان داد و صدازد پسرم

قاسم نعمتی



موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 29 اسفند 1394


فرم در حال بارگذاری ...

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
جستجو
 
مداحی های محرم