« شجاعت وشهامت امام حسن علیه السلاممقام حضرت خدیجه علیها السلام »

محل اسقرار بهداری ودر مانگاه لشکردر سمت راست ورودی پادگان،نزدیک چادر فرماندهی بود.در چادر بودم که از بیرون کسی مرا صدا کرد.بیرون که آمدم،آقا مهدی راجلوی چادر تدارکات بهداری دیدم.سر گونی را بایک دست گرفته بود وبا دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت.تا آخر قضیه را خواندم.سلام کردم،جواب سلامم را دادو تکه نانی رااز گونی بیرون آورد وبه من نشان دادوگفت:- برادر رحمان این نان را می شود خورد؟-بله آقا مهدی می شود.دوباره دست درگونی کرد وتکه نان دیگری رااز داخل گونی بیرون آوردوگفت:-این چطور؟آیا این را هم می شود استفاده کرد؟سرم را پایین انداختم.چه جوابی می توانستم بدهم ؟آقا مهدی ادامه داد:-الله بنده سی….پس چرا کفران نعمت می کنید؟….آیا هیچ می دانیدکه این نان ها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟….هیچ می دانیدکه هزینه رسیدن هر نان ازپشت جبهه به اینجا،حداقل ده تومان است ؟چه جوابی دارید به خدا بدهید؟بدون آنکه چیز دیگری بگوید،سرش را به زیر انداخت واز چادر تدارکات دور شدومرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 8 تیر 1394


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو