سرباز حقیقی
رابطة حضرت فاطمه علیها السلام با امام زمانش
1. معرفت به مقام امامت
حضرت علی علیه السلام امام زمان حضرت فاطمه علیها السلام بوده است؛ از این رو حضرت فاطمه علیها السلام در معرفی علی علیه السلام به کسی که زبان سرزنش به علی علیه السلام گشوده بود، فرمودند: «… او امام ربانی و الهی، مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان، فرزندی از خاندان پاکان، گوینده بحق، جایگاه اصلی محور امامت و… است».
«پدران این امت، محمد صل الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام هستند؛ که کجی ها را راست و انحرافات را اصلاح می نمایند (اگر مردم اطاعتشان کنند) این دو ]حضرت محمد صل الله علیه و آله وسلم و امام علی علیه السلام [آنان را از عذاب جاویدان نجات می دهند و اگر با ایشان موافق و همراه باشند، نعمت های پایدار خداوند را ارزانی شان می دارند.»
این معرفت به امام زمان خود، ویژگی حضرت فاطمه علیها السلام است که آگاه به فلسفه امامت و ره آورد آن می باشد؛ از این رو در قسمتی از خطبة خویش در مسجد مدینه، یکی از فلسفه های امامت را خطاب به مهاجران و انصار چنین می فرماید: «خداوند اطاعت و پیروی از ما (اهل بیت) را سبب پایداری امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.»
2. همراه امامت
الف) همراهی به عنوان همسر
دخت گرامی پیامبر صل الله علیه و آله وسلم در تمام لحظات عمر شریف خود در انجام وظایف خانوادگی و تربیتی و فراهم آوردن آسایش و آرامش خانه، کمک و همراه امام علی علیه السلام بود. و کانونی مالامال از محبت و مهربانی برای پرورش فرزندانی چون امام حسن و امام حسین و زینب و ام کلثوم علیهم السلام فراهم آورده بود.
ب) همراهی به عنوان مأموم
فاطمه زهرا علیها السلام بعد از ماجرای غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام تا لحظة شهادتش هرگز سکوت نکرد و پا به پای امام خود ـ آنجا که باید از امامت دفاع کند ـ حاضر شد؛ چه آنجا که بر در خانه های مهاجرین وانصار رفت و از آنان یاری طلبیدو چه در سخنرانی هایش، چه بیت الاحزانش، چه وصیتش و… اینها همه نمونه هایی از همراهی فاطمه علیها السلام با امام زمانش می باشد.
برماست تا با سرمشق قرار دادن مبارزات این سرباز حقیقی امام علی علیه السلام به دفاع از فرزندش که امام عصر ماست بپردازیم و با شناخت موقعیت ها و شیوه های مناسب از وجود مبارک یوسف فاطمه علیها السلام دفاع نماییم
شکسته قیمتی!
چند روز پیش یه جمله ای خواندم که خیلی برام جالب بود و آن این که هر چی سالمتر باشه قیمتی تر است الا دل که شکسته اش.
و هر چه این شکستگی بیشتر، بهایش افزون تر.
پیش خودم گفتم: مگر نه این که اشک گویاترین دلیل شکستگی است پس چرا گاهی هر چقدر می خواهی که این دانه های مروارید را راهی صورتت کنی نمی توانی؟
یک حدیثی از امیر المؤنین می گوید: «ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب» «اشک ها نمی خشکد مگر به خاطر سختی دل ها و دل ها سخت و سنگین نمی شوند مگر به خاطر فزونی گناه» واقعاً وقتی دلی که حجاب های رنگارنگ تیره و تارش کرده و میزبان هر مهمان ناخوانده ای است و هر تازه واردی را بدون هیچ کنترل و بازرسی به خودش راه می ده و از کانال چشم و گوش هر نوع دیدنی و شنیدنی به راحتی به درونش راه پیدا می کنه، چطور می تواند گوهر شکسته دلی روزیش شود.
از رسول اکرم (ص) نقل شده است که: «دل مانند پادشاهی است که لشگریانی دارد، اگر پادشاه صالح باشد سربازانش هم صالح می شوند و اگر فرمانروا خراب باشد، سپاهیانش هم فاسد می شوند».
پس باید بیشتر مواظب دلهامون باشیم؛ مواظب این ظرف های الهی، و یادمان نرود که قلب حرم خداست و خدا خودش گفت که من نزدیک شکسته دلانم.
ازدست شیطان می دوید
مي دويد تا شيطان را از خود دور كند..
در دوران تحصيل در آمريكا، روزي در بولتن خبري پايگاه «ريس» كه هر هفته منتشر مي شد، نوشته شده بود: «دانشجو بابايي ساعت 2 بعد از نيمه شب مي دود تا شيطان را از خودش دور كند.»
من(تیمسار اکبر صیاد بورانی) و بابايي هم اتاق بوديم. ماجراي بولتن را از او پرسيدم، او گفت:
چند شب پيش بي خوابي به سرم زده بود، رفتم ميدانِ چمن پايگاه و شروع كردم به دويدن، از قضا فرمانده پايگاه و همسرش مرا ديدند. كلنل ماشين را نگه داشت و مرا صدا زد و گفت:
در اين وقت شب براي چه مي دوي؟ گفتم: خوابم نمي آمد، خواستم كمي ورزش كنم تا خسته شوم. اين جواب او را قانع نكرد، اصرار كرد تا واقعيت را برايش بگويم. به او گفتم:
مسائلي در اطراف من مي گذرد كه گاهي موجب مي شود شيطان با وسوسه هايش مرا به گناه بكشاند و به ما توصيه شده كه در چنين مواقعي بدويم يا دوش آب سرد بگيريم. آن دو با شنيدن حرف من، تا دقايقي مي خنديدند، زيرا با ذهنيتي كه نسبت به مسائل جنسي داشتند، نمي توانستند رفتار مرا درك كنند… بعد هم در بولتن خبري نوشتند…
به چی میل دارید..!؟
از مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري (ره ) نقل شده است كه :
حاكم بروجرد، روزي به ديدار سيد مرتضي (ره )، پدرعلامه بحرالعلوم (ره ) رفت . به هنگام مراجعت ، به حياط خانه كه رسيد بحرالعلوم را ديد . سيد مرتضي علامه را كه هنوز كودك بود، به حاكم معرفي كرد. حاكم ايستاد و اظهار مهرباني زيادي كرد و رفت . بحر العلوم رو به پدرش كرد وگفت : «بايد مرا از اين شهر بيرون بفرستي كه مي ترسم هلاك شوم». سيد مرتضي ميپرسد: چرا، مگر چه شده ؟
بحرالعلوم پاسخ مي دهد: «زيرا از وقتي كه حاكم اظهار مهرباني كرد، قلبم را مايل به او مي بينم و گويا در دلم محبتي نسبت به او پيدا شده و آن بغض و عداوتي كه بايد نسبت به حاكم ظالم داشته باشم ، ندارم . ديگر اين جا جاي ماندن نيست ». و همين امر سبب هجرت علامه از بروجرد شد
خر شاخدار..!
سعدي در حکايتي شنيدني ميگويد:
«روزي حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد که از شدت تهيدستي، برهنه، روي ريگ بيابان خوابيده است. چون فقير، موسي عليه السلام را ديد، به او گفت: «اي موسي! دعا کن که خداوند متعال، مرا از رزقش بهرهمند گرداند که از بي طاقتي به جان آمدم.
موسي عليه السلام در حق او دعا کرد و رفت. (و بدين گونه حال آن مرد از نظر مادي به بهبودي گراييد). پس از چند روز، موسي عليه السلام از همان مسير باز ميگشت که ديد همان فقير را دستگير کردهاند و جمعيتي بسيار بر گِردش اجتماع نمودهاند. پرسيد: چه حادثهاي رخ داده است؟ گفتند: اين مرد، شراب خورده و عربده کشيده و شخصي را کشته است. اکنون او را دستگير کرده اند، تا قصاص نمايند. موسي عليهالسلام چون چنين ديد، از دعايي که در حق او کرده بود، استغفار کرد (و دانست که تهيدستي به صلاح وي بوده است)
گربه مسکين اگر پر داشتي
تخم گنجشک از جهان برداشتي
آن دو شاخ گاو اگر خر داشتي
نسل آدم از زمين برداشتي
حالا حساب کنین مدیریت جهان بیفته بدست امثال صهیونیستا وامریکائی ها ووهابیها…
چی میشه..
مثل پردادن به وهابیها وشاخ دادن به اسراییلی هاست..
<< 1 ... 80 81 82 ...83 ...84 85 86 ...87 ...88 89 90 ... 328 >>