با دقت در روایات فهمیده می شود که
فرج بر دو قسم است: فرج شخصی و فرج عمومی؛
و فرج شخصی، خود به دو نوع تقسیم می شود:
الف: پاک شدن انسان از اخلاق زشت و ویژگیها و صفات پست و فرومایه، و به دنبال آن، رسیدن به کمالات فطری و درجات والای انسانی و اخلاق و منش الهی.
ب: فرجی که به ولی عصر و امام قائم به حق - عجل الله تعالی فرجه- منسوب است، که این نوع از فرج شخصی، به نوبه خود، بر دو نوع است:
۱- شناخت مقام نورانیت امام علیه السلام که چیزی جز مقام ولایت الهی نیست، و این معرفت را فقط به دنبال فرج شخصی که همان رسیدن به کمالات فطری درونی است می توان به دست آورد.
۲- رسیدن به خدمت امام علیه السلام و درک ظهور آن حضرت؛ و معلوم است که اگر این فرج حاصل شود، فرج به معنی اول که همان رسیدن به کمالات عالی انسانی است نیز حاصل می شود زیرا چنانکه از بعضی روایات فهمیده می شود رسیدن به حضور امام علیه السلام در زمان ظهور آن حضرت، برای تمام افراد بشر یا لااقل برای خواص و وارستگان از غیر حق، در رسیدن به کمالات انسانی و درجات عالی اثر بسیار و نقش جدی دارد.
و اما فرج عمومی عبارت است از رها شدن جامعه از شر ستم و بیداد و رسیدن به عدل و داد و بر پاشدن دولت آقایی و عدل که در آن دولت، حق عزیز و محترم و باطل، ذلیل و پایمال گردد.
بعضی از دعاها و روایات و به ویژه دعاهایی که در ماه رمضان وارد شده است درخواست فرج شخصی را به انسان الهام می کند و برخی از روایات به طلب فرج عمومی در زمان امامان علیهم السلام و در زمان غیبت مربوط است که برای آن پاداش بزرگی ذکر کرده اند.
روشن است که کسی که معتقد باشد فرجی عمومی که از ناحیه خداوند خواهد رسید و مسلمانان از ستم و بیداد ستمکاران رهایی می یابند، و بر این اعتقاد ثابت بماند و استقامت کند و آخرتش را به دنیا نفروشد، به خاطر این انتظار، پاداش بزرگی خواهد داشت.
شاید بتوان احادیثی مثل حدیث نهم و دوازدهم را که به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی فضیلت فرج را یادآور شده اند این گونه تفسیر کرد که مقصود آنها مطلوب بودن فرج به همهی معانی که ذکر شد می باشد به ویژه آنکه در حدیث دوازدهم فرموده اند: «فرجنا و فرجکم»، «فرج ما و فرج شما».
این را نیز باید دانست که منظور از نهی تعجیل در خروج قائم، که در حدیث یازدهم، ذکر شده است، نهی از طلب فرج و انتظار نیست، بلکه مقصود مذمت عجله کردن در امر فرج است. یعنی بندهی فرمانبردار خداوند باید امر فرج را به خداوند سبحان بسپارد.
چرا برادر گفت..؟
عارف صمدانی آیت الله ربانی :
ظاهرا عباس علیه السلام درتمام عمرش فقط برای یک مرتبه به امام حسین سلام الله علیه ” یا اخـــــاه ” گفته است گویی ازشدت ادبی که داشته هیچ گاه به خود اجازه نداده که به امام برادر بگوید بلکه همیشه آن حضرت راسید ومولای خودخطاب می نموده است وشاید
دراین یک مرتبه درپایان کارکه به کلی خودرادرامام حسین علیه السلام فانی نموده وانانیت خویش را مستهلک وخودرادراین مقام برای برادر خواندن آن حضرت شایسته دیده است ,یااخاه گفته است.درود بی نهایت برروان پاک عباس که درتمام شئون انسانیت آداب رارعایت نموده است.
یانفس من بعدالحسین هونی وبعده لاکنت ان تکونی
حضرت ابالفضل عباس بن علی علیه السلام:
ای نفس پس از حسین بهتراست باقی نمانی ….
فرزندکه هستی..؟
علامه حسن زاده آملی:
درنهج البلاغه است که قیمت کل امرء مایحسنه….منظوراینست که هرکسی راکه میخواهیدبشناسیدظاهراازراه پدرومادرش می شناسید ولی حقیقتا بایستی ازراه فعلش اورابشناسید. اورابه فعلش نسبت دهید نه به پدرومادر.
یعنی هرکسی فرزند فعلش هست.
هتك حرمت اميرالمؤمنين (علیه السلام)
اهانت به اميرالمؤمنين عليه السلام
حال و هواى مركز حاكميت اسلامى به شكل ديگرى درآمده و جامهى خلافت و حكومت تنپوش ديگران شده بود و خليفهى بلافصل پيامبر نيز چارهاى جز تحمل محروميت و مداراى با معماران شبكهى براندازى سقيفه بنىساعده نداشت. در حقيقت با يك لعاب مردمى راه و روش پيغمبر كه متأثر از منطق توحيد و قرآن بود، تغيير داده شد. اما هنوز تا رسيدن به اهداف نهايى كودتا مسيرهايى بايد پيموده مىشد و براى طى اين مسير موانعى وجود داشت كه بايد بدون مسامحه از پيش روى برداشته مىشد.
دختر پيامبر كه يگانه يادگار عشق و ايثار و عاطفه و نبوت و رسالت او بود، اصليترين و مهمترين حجت و قاطعترين دليل براى اثبات اصالت ادعاى على بن ابىطالب و نفى خواستههاى بىريشه و اساس اصحاب سقيفه بنىساعده بود. پس در باور كودتاگران چنين پايگاه خطرناكى به هيچوجه قابل چشمپوشى نبود.
اين كانون مستند و محكم حمايت از حق امامت عدل، آنچنان در اوج و افراشتگى قرار داشت كه براى دستگاه ويرانگر كودتا تبديل به هدف اصلى شد. خطر بزرگ اين بود كه نه فاطمه (س) براى خود آسايش و آسودگى طلب مىكرد، نه برنامهريزان دستگاه براندازى مىتوانستند به سادگى از كنار وجود مؤثر او بگذرند و او را به خود واگذار كنند. از يك سو دختر رسالت در پاسدارى از حريم امامت، اهل عفو و گذشت و كوتاهى نبود، و از سوى ديگر افكار عمومى نمىتوانست در بلندمدت نسبت به مواضع و آراى فاطمه (س) بىتفاوت بماند، لذا نفس حضور زهرا (س) به عنوان يك خطر جدى بالقوه تهديدكنندهى حاكميتى بود كه در منظر خاندان وحى و منطق توحيدى آنها داراى وجاهت الهى و مردمى نبود.
آنچه در روزهاى آغازين رحلت جانسوز رسول خدا به وقوع پيوسته بود براى ابقا و تداوم حاكميت بزرگان كودتا كفايت نمىكرد. ايجاد محدوديت هرچه بيشتر به منظور خارج ساختن اميرالمؤمنين و خاندان رسالت از زندگى فردى و اجتماعى مردم به عنوان يك استراتژى پايدار مىبايست تعقيب مىشد تا فرصتى براى به چالش كشيده شدن آراى بزرگان كودتا و دستاورد اجتماع سقيفه بنىساعده در نتيجه درك صحيح مردم از حقايق پشت پرده به وجود نمىآمد.
خطبه حضرت زهرا براى مردمى كه حق شوهرش را غصب كردند!
خطبتها عليهاالسلام لقوم غصبوا حق زوجها عليهماالسلام
روى أن بعد رحلة النبى صلى اللَّه عليه و آله و غصب ولاية وصيّه، احتزم عمر بازاره و جعل يطوف بالمدينة و ينادى: ان ابابكر قد بويع له، فهلمّوا الى البيعة، فينثال الناس فيبايعون، حتى اذا مضت أيام أقبل فى جمع كثير الى منزل على عليهالسلام فطالبه بالخروج، فأبى، فدعا عمر بحطب و نار و قال: والذي نفس عمر بيده ليخرجن أو لا حرقنه على ما فيه- الى ان قال:
- و خرجت فاطمة بنت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله اليهم، فوقفت على الباب ثم قالت: لا عَهْدَ لي بِقَوْمٍ اَسْوَءَ مَحْضَرٍ مِنْكُمْ، تَرَكْتُمْ رَسُولَالّلهِ جِنازَةً بَيْنَ اَيْدينا، وَ قَطَعْتُمْ اَمْرَكُمْ فيما بَيْنَكُمْ، فَلَمْ تُؤَمَّرُونا وَ لَمْ تَرَوْا لَنا حَقَّنا، كَأَنَّكُمْ لَمْ تَعْلَمُوا ما قالَ يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ.
وَاللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ يَوْمَئِذٍ الْوَلاءَ، لِيَقْطَعَ مِنْكُمْ بِذلِكَ مِنْهَا الَّرجاءَ، وَ لكِنَّكُمْ قَطَعْتُمُ الْاَسْبابَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ نَبِيِّكُمْ، وَ اللَّهُ حَسيبٌ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ فِى الٌدْنيا وَالْاخِرَةِ.
خطبه آن حضرت براى مردمى كه حق شوهرش را غصب كردند
روايت شده: بعد از رحلت پيامبر و غصب شدن ولايت وصى آن حضرت، عمر شمشير به كمر بسته و دور شهر مدينه مىچرخيد و مىگفت: با ابوبكر بيعت شده است، بشتابيد به بيعت كردن با او، مردم از هر طرف براى بيعت مىآمدند، چند روز كه گذشت همراه با گروه كثيرى به در خانه حضرت على عليهالسلام آمده و خواستار خروج ايشان از منزل شد، ايشان امتناع كرد، عمر خواستار هيزم و آتش گرديد و گفت: سوگند به كسى كه جان عمر در اختيار اوست يا خارج مىشود يا او را با تمامى اهل خانه آتش مىزنم- تا آنجا كه گويد:
- و حضرت فاطمه عليهاالسلام بسوى ايشان آمده و كنار درب خانه ايستاد و فرمود: ملتى را همانند شما نمىشناسم كه اينگونه عهدشكن و بد برخورد باشند، جنازه رسول خدا را در دست ما رها كرديد و عهد و پيمانهاى ميان خود را بريده و فراموش نموديد، و ما را به فرمانروائى نرسانده و حقّى را براى ما قائل نيستيد، گويا از حادثه روز غديرخم آگاهى نداريد. سوگند بخدا كه پيامبر در آن روز ولايت حضرت على عليهالسلام را مطرح كرد و از مردم بيعت گرفت تا اميد شما فرصت طلبان را قطع نمايد، ولى شما رشتههاى پيوند معنوى ميان خود و پيامبر را پاره كرديد، اين را بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داورى خواهد كرد.
نفرين حضرت زهرا بر ستمگران و منافقين!
يكى از روشهاى مبارزه با ستمگران در زندگى اولياء خدا و حتى در فرهنگ قرآن برائتجوئى لسانى و لعن و طرد قولى و نفرين، يعنى دعاى بر عليه آنان مىباشد.
حضرت زهرا عليهاالسلام به ستمگران و منافقين دوران خود نفرين و لعن مىفرستاد.
حضرت زهرا عليهاالسلام در حالى كه خشم مقدس همه و خود او را گرفته بود، به خليفه مىفرمود:
واللَّه لادعون اللَّه عليك، واللَّه لا اكلمك بكلمة ما حييت.(1)
(سوگند به خدا تو را نفرين مىكنم، سوگند به خدا تا زندهام كلمهاى با تو صحبت نخواهم كرد.) پس از ماجراى زشت تهاجم به خانه امام و جسارتهاى فراوان درون مسجد و غصب فدك و بىاثر ماندن شهادت شهود و مباحث استدلالى و تداوم سياستهاى كودتايى سران سقيفه، حضرت زهرا عليهاالسلام در مبارزه منفى با آنان خطاب به ابابكر فرمود:
والله لا كلمتك ابدا واللَّه لأدعون اللَّه عليك فى كل صلوة. (2)(سوگند به خدا از اين پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت سوگند به خدا شكايت تو را به خداوند خواهم نمود و در هر نماز تو را نفرين خواهم كرد.)
دفاع مقداد، ابوذر، سلمان، ام ايمن و بريده اسلمى
مقداد برخاست و گفت: يا على، به من چه دستور مىدهى؟ به خدا قسم اگر امر كنى با شمشيرم مىزنم و اگر امر كنى خوددارى مىكنم. على عليهالسلام فرمود: اى مقداد، خوددارى كن و پيمان پيامبر و وصيتى كه به تو كرده بياد بياور.
سلمان مىگويد: برخاستم و گفتم: قسم به آنكه جانم به دست اوست، اگر من بدانم ظلمى را دفع مىكنم يا براى خداوند دين را عزت مىبخشم، شمشيرم را بر دوش مىگذارم و با استقامت با آن مىجنگم. آيا بر برادر پيامبر و وصيش و جانشين او در امتش و پدر فرزندانش هجوم مىآوريد؟ بشارت باد شما را به بلا، و نااميد باشيد از آسايش!
ابوذر برخاست و گفت: اى امتى كه بعد از پيامبرش متحير شده و به سرپيچى خويش خوار شدهايد، خداوند مىفرمايد: «ان الله اصطفى آدم و نوحا و آلابراهيم و آلعمران على العالمين، ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم»، «خداوند آدم و نوح و آلابراهيم و آلعمران را بر همهى جهانيان برگزيد، نسلى كه از يكديگرند، و خداوند شنونده و دانا است». آلمحمد فرزندان نوح و آلابراهيم از ابراهيم و برگزيده و نسل اسماعيل و عترت محمد پيامبرند. آنان اهلبيت نوبت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد ملائكهاند.
آنان همچون آسمان بلند و كوههاى پايدار و كعبهى پوشيده و چشمهى زلال و ستارگان هدايتكننده و درخت مبارك هستند كه نورش مىدرخشد و روغن ان مبارك است. محمد خاتم انبياء و آقاى فرزندان آدم است، و على وصيى اوصياء و امام متقين و رهبر سفيد پيشانيان معروف است، و اوست صديق اكبر و فاروق اعظم و وصى محمد و وارث علم او و صاحب اختيارتر مردم نسبت به مؤمنين، همانطور كه خداوند فرموده: «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم و اولو الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله»، «پيامبر نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و همسران او مادران آنانند و خويشاوندان در كتاب خدا بعضى بر بعضى اولويت دارند». هر كه را خدا مقدم داشته جلو بيندازيد و هر كه را خدا مؤخر داشته عقب بزنيد، و ولايت و وراثت را براى كسى قرار دهيد كه خدا قرار داده است.
عمر، در حالى كه ابوبكر بالاى منبر نشسته بود به او گفت: چطور بالاى منبر نشستهاى و اين مرد نشسته و روى جنگ دارد و برنمىخيزد با تو بيعت كند. دستور بده گردنش را بزنيم!
اين در حالى بود كه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ايستاده بودند. وقتى گفتهى عمر را شنيدند به گريه افتادند. اميرالمؤمنين عليهالسلام آن دو را به سينه چسبانيد و فرمود: گريه نكنيد، به خدا قسم بر قتل پدرتان قدرت ندارند.
امايمن پرستار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: «اى ابوبكر، چه زود حسد و نفاق خود را ظاهر ساختيد»! عمر دستور داد تا او را از مسجد بيرون كردند و گفت: «ما را با زنان چه كار است»؟!
بريدهى اسلمى برخاست و گفت: اى اعمر، آيا بر برادر پيامبر و پدر فرزندانش حمله مىكنى؟ تو در ميان قريش همان كسى هستى كه تو را آن طور كه بايد مىشناسيم! آيا شما دو نفر همان كسانى نيستيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به شما فرمود: «نزد على برويد و به عنوان اميرالمؤمنين بر او سلام كنيد»؟ شما هم گفتيد: آيا از امر خدا و امر رسولش است؟ فرمود: آرى. ابوبكر گفت: چنين بود ولى پيامبر بعد از آن فرمود: «براى اهلبيت من نبوت و خلافت جمع نمىشود»! بريده گفت: «به خدا قسم پيامبر اين را نگفته است. به خدا قسم در شهرى كه تو در آن امير باشى سكونت نمىكنم».
عمر دستور داد تا او را هم زدند و بيرون كردند!
تشكر عمر از غلامش قنفذ!؟
مؤلّف گويد: نيز از سُلَيم بن قيس نقل شده: كه عمر بن خطاب در يكسال نصف حقوق همهى كارگزارانش را به عنوان غرامت (و كمبود بودجه و ماليات) برداشت، ولى حقوق قنفذ را به طور كامل پرداخت، سُلَيم مىگويد به مسجد رسول خدا (ص) رفتم گروهى را ديدم در گوشهاى نشستهاند، همهى آنها از بنىهاشم بودند، جز سلمان و ابوذر و مقداد و محمد بن ابىبكر و عمر بن ابىسلمه و قيس بن سعد بن عُباده، در اين جلسه، عباس (عموى پيامبر) به على (ع) گفت: «چرا عمر مانند همهى كارگزارانش، از حقوق «قُنفذ» چيزى نكاست؟!»
حضرت على (ع) به اطراف خود نگاه كرد و سپس قطرات اشك از چشمانش سرازير شد، آنگاه در پاسخ عباس فرمود:
شَكَّرَ لَهُ ضَرْبَةً ضَرَبَها فاطِمَةَ بِالسَّوْطِ فَماتَتْ وَ في عَضُدِها اَثَرهُ كَاَنَّهُ الدُّمْلُجْ.
«حقوق قفنذ را كم نكرد، تا از او تشكّر نمايد بخاطر ضربت تازيانهاى كه او بر فاطمه (س) نواخته بود، كه وقتى فاطمه (س) از دنيا رفت، اثر آن تازيانه در بازوى او وجود داشت و همانند بازوبند، نمايان بود».
پی نوشت
1_نهج الحياة/ ص 248.
2ـ نهج الحياة/ محمد دشتى/ ص 248.
رنج های فاطمه علیها السلام از زبان علی علیه السلام
فاطمه و علی علیهماالسلام دو یار همراه و دو ستاره آسمانیاند که برای نشان دادن راه آسمان چند روزی به زمین آمدند و سپس به آسمان بازگشتند. آن دو یار مهربان، نامهربانیها و بی مهریهای بی حسابی از خاکیان دیدند و بزرگوارانه از کنار مزاحمتهای شب پرههای مزاحم گذشتند. از این بی مهریها و مزاحمتها، حکایات فراوانی گفتهاند و شنیدهایم، اما در این اوراق معدود، برآنیم تا از زبان تنها همتای زهرا، گوشهای اندک از تلخیهای رفته بر آن عزیز را بخوانیم و بدانیم. پیش از ذکر این تلخیها، جملاتی چند در بلندای مقام آن زهره درخشنده را از زبان علی علیهالسلام نقل میکنیم و سپس به بیان رنجهای حضرت زهرا علیهاالسلام میپردازیم.
فاطمه، برترین بانو
معاویه در نامهای که به امام علی علیهالسلام مینویسد، به فخر فروشی در مقابل امام می پردازد. امام در پاسخ به نامه او، به بیان فضیلت های بنی هاشم و فضیحت های بنی امیه می پردازد:
«واَنّی یَکوُنُ ذلِکَ کَذلِکَ، وَمِنّا النَّبِیُّ وَمِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ وَمِنّا اَسَدُ اللّهِ وَمِنْکُمْ اَسَدُ الاَْحْلافِ وَمِنّا سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ وَمِنْکُمْ صِبْیَةُ النّارِ وَمِنّا “خَیْرُ نِساءِ الْعالَمینَ” وَمِنْکُمْ حَمّالَةُ الْحَطَبِ فی کثیرٍ مِمّا لَنا وَعَلَیْکُمْ؛[1]
شما چگونه و کجا با ما برابرید! که از میان ما پیامبر صلی الله علیه وآله برخاست و دروغزن (ابوجهل) از شما است، و اسد اللّه (حمزه سید الشهدا) از ما و اسد الاحلاف (شیر سوگندها؛ اسد بن عبد العزّی) از شما، و از ماست دو سید جوانان اهل بهشت (حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام ) و از شما است کودکانی[2] که آتش نصیب آنان گردید. و از ما است بهترین زنان جهان (فاطمه علیهاالسلام ) و از شماست آن که هیزم کشد برای دوزخیان (امّ جمیل همسر ابی لهب)[3] و بیش از این ما را فضیلت ها و شما را فضیحت ها است.»
علی و فاطمه علیهماالسلام از زبان یکدیگر
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از ازدواج حضرت علی و فاطمه علیهما السلام و سپری شدن مراسم عروسی، ابتدا از علی علیه السلام پرسیدند: همسرت فاطمه را چگونه یافتی؟ امام پاسخ داد: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلی طاعَةِ اللّهِ؛ در اطاعت کردن از خدا خوب یار و یاوری است.» سپس از دختر خود، فاطمه علیهاالسلام پرسیدند: شوهرت را چگونه یافتی؟ آن حضرت پاسخ داد: «خَیْرُ بَعْلٍ؛ بهترین شوهراست.[4]
زحمات فاطمه علیهاالسلام در منزل
به دنبال تقسیم کار پیامبر صلی الله علیه و آله بین حضرت زهرا علیهاالسلام و علی علیه السلام و واگذاری کارهای داخل منزل به فاطمه علیهاالسلام ، گرچه علی علیه السلام نیز در کمک به همسرش از هیچ کوششی دریغ نمیکرد، اما در عین حال انجام تمام کارهای منزل برای فاطمه علیهاالسلام باری گران بود. برای کاهش زحمت های منزل، علی علیه السلام راه حلی به فاطمه پیشنهاد می کند. آن حضرت بعدها این ماجرا را چنین نقل فرمود: «فاطمه زهرا علیهاالسلام ، عزیزترین عزیزان رسول خدا صلی الله علیه وآله در خانه من بود. فاطمه علیهاالسلام آنقدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقی مانده بود و به اندازهای خانه را روبید تا اینکه لباس هایش غبار آلود شد، و آنقدر زیر دیگ آتش بر افروخت تا لباسش کثیف و گرد آلود گردید و به همین علت، به سختی و زحمت افتاد. روزی شنیدم چند غلام خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله آورده اند. به فاطمه گفتم: وقتی خدمت پدر رفتی از او خادمی بخواه تا در کارها مدد رسان تو باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوی.
فاطمه زهرا علیهاالسلام خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله رفت. ملاحظه کرد که گروهی با ایشان مشغول بحث و گفت و گو هستند. لذا بدون اینکه با پدر سخنی بگوید از شرم و حیا بازگشت. چون رسول خدا صلی الله علیه وآله میدانست که فاطمه علیهاالسلام برای حاجت و نیازی مراجعه کرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت بودیم، وی بالای سر فاطمه علیهاالسلام نشست و فاطمه علیهاالسلام از جهت شرم و حیا سر خود را زیر رخت خواب کرد.
حضرت فرمود: فاطمه جان! برای چه منظوری نزد من آمدی؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساکت بود.
عرض کردم: ای رسول خدا! من علت را برای شما عرض میکنم. فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه اش اثر آن باقی مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده، و آنقدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوی دود گرفته است. شنیدیم که غلامان و خادمان چندی را خدمت شما آوردند، به فاطمه علیهاالسلام گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ایشان خدمت کاری بخواه تا تو را کمک کند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «اَلا اَدُلُّکُما عَلی خَیْرٍ مِمّا سَأَلْتُما. اِذا اَخَذْتُما مَضاجِعَکُما تَکبَّرا اَرْبَعا وَثَلاثینَ وَتَسَبَّحا ثَلاثا وَثَلاثینَ وَتَحَمَّدا ثَلاثا وَثَلاثینَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُما منِْ خادِمٍ یَخْدِمُکُما؛ شما را از مطلبی آگاه کنم که برای شما از خادمی که خواستید بهتر است. وقتی از خواب برخاستید (دربعضی روایات است وقتی به رختخواب رفتید) سی و چهار مرتبه «اللّه اکبر»، سی و سه بار «سبحان اللّه» و سی و سه بار «الحمد للّه» بگویید، این برای شما از خادمی که به شما خدمت کند بهتر است.»
آنگاه فاطمه سر خود را بیرون آورد و سه بار فرمود: «رَضیتُ عَنِ اللّهِ وَرَسوُلِهِ؛ از خدا و رسول او راضی و خشنود شدم.[5]
عیادت ناتمام
وقتی عباس عموی پیامبر صلی الله علیه وآله برای عیادت فاطمه علیهاالسلام به منزل علی علیهالسلام آمد، به دلیل کسالت شدید آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ایشان، موفق به عیادت آن عزیز نشد. به منزل خود بازگشت و پیکی روانه منزل علی علیه السلام کرد، تا به علی علیه السلام این پیغام را برساند: «آن گونه که من احساس میکنم، فاطمه علیهاالسلام روزهای پایان عمر خود را میگذراند و اول کسی است که به پیامبر صلی الله علیه وآله ملحق میشود. من پیشنهاد میکنم در صورت رحلت ایشان، مهاجرین و انصار را خبر کنید تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند، که این کار، هم باعث فیض معنوی و ثواب حاضران است، و هم باعث تقویت شعائر دینی.»
علی علیهالسلام در پاسخ به پیشنهاد عمویش عباس بن عبد المطلب، فرستاده ای به نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند: «اَبْلِغْ عَمِّیَ السَّلامَ وَ قُلْ لا عَدِمْتُ اِشْفاقَکَ وَ تَحِیَّتَک وَ قَدْ عَرَفْتُ مَشْوِرَتَکَ وَ لِرَأْیِکَ فَضْلُهُ. اِنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه وآله لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَةٌ مِنْ حَقِّها مَمْنُوعَةٌ وَعَنْ میراثِها مَدْفُوعَةٌ. لَمْ تُحْفَظْ فیها وَصِیَّةُ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه وآله وَ لا رُعِیَ فیها حَقُّهُ وَلا حَقُّ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَکَفی بِاللّهِ حاکِما وَمِنَ الظّالِمینَ مُنْتَقِما وَاَنَا أَسْأَلُکَ یا عَمِّ اَنْ تَسْمَحَ لی بِتَرْکِ ما اَشَرْتَ بِهِ فَاِنَّها وَصَّتْنی بِسِتْرِ اَمْرِها؛ سلام مرا به عمویم برسان و بگو: خیر خواهی شما را فراموش نمیکنم. نظر شما را به خوبی دریافتم و البته احترام آن ـ در جای خود ـ محفوظ است. فاطمه علیهاالسلام همیشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بی بهره گردید. سفارش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در مورد او عمل نشد و حقی که خدا و رسول او در مورد فاطمه علیهاالسلام داشتند، رعایت نگردید و خداوند برای حکمرانی و انتقام از ظالمین [ما را] بس است.
عموی گرامی! از شما میخواهم به من رخصت دهید که به نظر شما عمل نکنم، چرا که فاطمه علیهاالسلام خودش به من وصیت کرده است که امر [کفن و دفن] او مخفی باشد.»
وقتی که فرستاده عباس با این پیام به سوی او بازگشت، عباس گفت: غفران الهی نثار فرزند برادرم که البته او آمرزیده است. به راستی که نظر او بدون اشکال و صحیح است. برای عبد المطلب فرزندی با برکتتر از علی علیهالسلام زاده نشد، مگر پیامبر صلی الله علیه وآله …[6]
آهنگ جدایی
آن گاه که فاطمه زهرا علیهاالسلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیهالسلام فرمود: «یَا ابْنَ عَمِّ، اِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ اِلَیَّ نَفْسی وَاِنَّنی لا اَری ما بی اِلاّ اَنَّنی لاحِقٌ بِأبی ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ وَأَنَا اوُصیکَ بِأشْیاءَ فی قَلْبی؛ ای پسر عمو!خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق میشوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت میکنم.»
علی علیهالسلام به فاطمه علیهاالسلام فرمود: «اوصینی بِما اَحْبَبْتِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ؛ ای دخت رسول خدا! آنچه دوست داری وصیت کن.»
آنگاه علی علیهالسلام کنار سر فاطمه علیهاالسلام نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند. سپس فاطمه علیهاالسلام به علی علیهالسلام فرمود: «یَا ابْنَ عَمِّ!، ما عَهِدتَنی کاذِبَةً وَلاخائِنَةً وَلا خالَفْتُکَ مُنْذُ عاشَرْتَنی؛ ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم.»
و علی علیهالسلام در پاسخش چنین گفت: «مَعاذَ اللّهِ اَنْتِ اَعْلَمُ بِاللّهِ وَاَبَرُّ وَاَتْقی وَاَکْرَمُ وَاَشَدُّ خَوْفا مِنَ اللّهِ [مِن] اَنْ اُوبِخَکِ بِمُخالَفَتی. قَدْ عَزَّ عَلَیَّ مُفارِقَتُکِ وَتَفَقُّدُکِ، اِلاّ اَنَّهُ اَمْرٌ لابُدَّ مِنْهُ. وَاللّهِ جُدِّدَتْ عَلَیَّ مُصیبَةُ رَسُولِ اللّهِ وَقَدْ عَظُمَتْ وَفاتُکِ وَفَقْدُکِ فَاِنّا للّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصیبَةٍ ما اَفْجَعَها وَآلَمَها وَاَمَضَّها وَاَحْزَنَها، هذِهِ وَاللّهِ مُصیبَةٌ لا عَزاءَلَها وَرَزِیَّةٌ لا خَلْفٌ لَها؛ نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاهتر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامیتر، و خائفتر از آن هستی که تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش کنم. جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است. ولی چه باید کرد که چارهای برای مرگ نیست. سوگند به خدا، مصیبت رسول خدا برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، [برای من] بسیار بزرگ [و دشوار [است. پس «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» از مصیبتی که بسیار دلخراش و دردناک و دشوار و اندوه آور است. به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت [و آرامش [ندارد و حادثه جانسوزی است که جبران ناپذیر است.»
سپس مدتی با هم گریستند و علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را به سینه چسبانید و فرمود: «اوصینی بِما شِئْتِ فَاِنَّکِ تَجِدُنی فیما اَمْضی کَما اَمَرْتِنی بِهِ وَاَخْتارُ اَمْرَکِ عَلی اَمْری؛ آنچه میخواهی وصیّت کن، همانا مرا آن گونه خواهی یافت که به وصیت تو بخوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم.»
سپس فاطمه علیهاالسلام به بیان وصایای خود پرداخت.[7]
آغاز جدایی
پس از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام ، امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنین علیهماالسلام گفت: به نزد پدرتان علی علیهالسلام روید و خبر شهادت فاطمه علیهاالسلام را به او رسانید. حسنین علیهماالسلام از خانه بیرون آمدند و در حالی که فریاد میزدند: «یا مُحَمَّداه! یا اَحْمَداه! اَلْیَوْمَ جُدِّدَ لَنا مَوْتُکَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا»، وارد مسجد شدند و علی علیهالسلام را که در مسجد بود، از شهادت فاطمه علیهاالسلام آگاه نمودند. علی علیهالسلام با شنیدن این خبر، آنچنان دگرگون شد که بی حال افتاد. آب به صورتش پاشیدند و به حال آمد. با سوز و گداز فرمود: «بِمَنِ الْعَزاءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ اَتَعَزِّیُ فَفیمَ الْعَزاءُ مِنْ بَعْدِکِ؛ ای دختر محمد! به چه کسی خود را تسلیت دهم. [تا زنده بودی] مصیبتم را به تو تسلیت میدادم، اکنون پس از تو چگونه آرام و قرار گیرم؟[8]
در سوگ یار
علی علیه السلام پس از به خاک سپاری یار دیرینه و همراه روزگار خوشی ها و تلخی های خود، در کنار تربت آن عزیز، با رسول خدا چنین درد دل کرد:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ عَنّی. وَالسَّلامُ عَلَیْکَ عَنْ اِبْنَتِکَ وَ زائِرَتِکَ وَالْبائِتَةِ فِی الثَّری بِبُقْعَتِکَ وَالْمُخْتارِ اللّهِ لَها سُرْعَةُ اللِّحاقِ بِکَ. قَلَّ یا رَسُولَ اللّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْری وَعَفا عَنْ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ تَجَلُّدی. اِلاّ اَنَّ لی فِی التَّأَسّی بِسُنَّتِکَ فی فُرقَتِکَ مَوضِعُ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَماضَتْ نَفْسُکَ بَیْنَ نَحری وَصَدْری. بَلی وفی کِتابِ اللّهِ [لی] اَنْعَمُ الْقَبُولِ «اِنّا للّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدیعَةُ واُخِذَتِ الرَّهینَةُ وَاُخْلِسَتِ الزَّهْراءُ فَما اَقْبَحَ الخَضْراءُ وَالْغَبْراءُ، اَمّا حُزْنی فَسَرْمَدٌ وَاَمّا لَیلی فَمُسَهَّدٌ. وهَمٌّ لا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبی اَوْ یَخْتارُ اللّهُ لی دارَکَ الَّتی اَنْتَ فیها مُقیمٌ. کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ. سَرعان ما فُرِّقَ بینَنا واِلیَ اللّهِ اَشْکُو وسَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَظافُرِ اُمَّتِکَ عَلی هَضْمِها. فَأحْفِها السُّؤالَ وَالسْتَخْبِرْهَا الْحالَ. فَکَمْ مِنْ غَلیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِها لَمْ تَجِدْ اِلَی بَثِّهِ سَبیلا. وَسَتَقُولُ وَیَحْکُمُ اللّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ. سَلامُ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَلا سَئْمٍ. فَإِنْ اَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ واِنْ اُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّهُ الصّابِرینَ. واها واها وَالصَّبْرُ اَیْمَنُ وَاَجْمَلُ.
وَلَوْلا غَلَبَةُ المُسْتَولینَ لَجَعَلْتُ الْمَقامَ وَاللَّبْثَ لِزاما مَعْکُوفا وَلأَعْوَلْتُ اِعْوالَ الثَّکْلی عَلی جَلیلِ الرَّزِیَّةِ. فَبِعَیْنِ اللّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُکَ سِرّا وَتُهْضَمُ حَقُّها وَتُمْنَعُ اِرْثُها وَلَمْ یَتَباعَدِ الْعَهْدُ وَلَمْ یَخْلُفْ مِنْکَ الذِّکْرُ واِلیَ اللّهِ یا رَسُولَ اللّهِ الْمُشْتَکی وَفیکَ یا رَسُولَ اللّهِ اَحْسَنُ الْعَزاءِ.
صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ وَعَلَیْهَا السَّلامُ وَالرِّضْوانُ؛
ای پیغمبر خدا! از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! همان که خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد. ای رسول خدا! پس از دختر برگزیدهات شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من به خاطر سیده زنان جهان از دست رفته است. اما برای من پیروی از سنت تو [که همان صبر باشد [در جدایی تو موجب تسلیت است. [ای پیامبر خدا!] تو را به دست خود در دل خاک سپردم! و تو بر روی سینه من جان دادی! آری، قرآن خبر داده است که همه از خدائیم و به سوی او باز میگردیم. اکنون امانت به صاحبش رسید، و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت. [پس از او] آسمان و زمین زشت مینماید و هیچگاه اندوه دلم نمیگشاید و شبم بی خواب است و غم از دلم نمیرود، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.
[مرگ زهرا] ضربتی بود که دل را خسته و غصه را پیوسته گردانید، چه زود جمع ما به پریشانی کشیده شد. شکایت [خود را] به خدا میبرم و دخترت خواهد گفت که امّتت پس از تو با وی چهستمها کردند. آنچه خواهی از او بپرس و احوال را از او جویا شو. تا سرّ دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید. او به زودی خواهد گفت و خدا که بهترین داور است [میان او و ستمکاران داوری] نماید.
[سلامی که به تو میدهم] سلام وداع کننده است نه از روی ملالت و کسالت. اگر میورم ملول [و خسته جان] نیستم و اگر میمانم به وعده خدا بد گمان نیستم، به خاطر وعدهای که خداوند به شکیبایان داده است. در انتظار پاداش میمانم که شکیبایی نیکوتر است.
اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت میماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده جوی اشک از دیدگانم میراندم.
خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک میرود و در حالی که هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبانها نرفته، حق او برده میشود و از میراث او منع میشود.
ای رسول خدا! شکایت را به سوی خدا میبرم و دل را به یاد تو خوش میدارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.[9]
وقتی آن حضرت از دفن فاطمه3 فراغت یافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد:
لِکُلِّ اجْتِماعٍ مِنْ خَلیلَیْنِ فُرْقَةٌ وَکُلُّ الَّذی دُونَ الْمَماتِ قَلیلٌ
وَاِنَّ افْتِقادی واحدا بَعْدَ واحِدٍ دَلیلٌ عَلی اَنْ لا یَدوُم خَلیلٌ[10]
«جمع هر دو دوست را پریشانی است و هر چیز جز مرگ ناچیز است. اینکه من یکی را پس از دیگری از دست میدهم، نشان آن است که هیچ دوستی جاوید نمی ماند.»
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود که روز محشر بدین پنج تن رسانم تن
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر محمد و علی و فاطمه حسین و حسن[11]
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمعپیش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پیمبر بدهد بتمام ایزد دادار تعالی[12]
پاورقی ………………………………………………………..
[1]. نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه دکتر شهیدی.
[2] . اشاره به جمله رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است. وقتی آن حضرت پس از جنگ بدر دستور کشتن عقبة بن ابی معیط را داد، عقبة گفت: «مَنْ لِلصّبیَة یا مُحَمَّد؛ چه کسی برای کودکان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «اَلنّارُ؛ آتش.»
[3] . اُمّ جمیل، خواهر ابوسفیان، زن ابولهب و عمّه معاویه بود.
[4]. بحار الانوار، ج43، ص117 و 133.
[5]. حلیة الاولیاء، ج2، ص41؛ بحار الانوار، ج43، ص82.
[6]. بحار الانوار، ج43، ص210 و 211.
[7]. بیت الاحزان، محدث قمی، با ترجمه محمدی اشتهاردی، ص241؛ بحار الانوار، ج43، ص191.
[8]. همان، ص249.
[9]. اصول کافی، ج1، ص458و459؛ بحار الانوار، ج43، صص 194 و 193.
[10]. الاخبار الموفقیّات، زبیر ابن بکار، ص194.
[11]. غضائری رازی.
[12]. ناصر خسرو.
<< 1 ... 69 70 71 ...72 ...73 74 75 ...76 ...77 78 79 ... 328 >>