راه های رسیدن به بهترین ها
بحارالانوار، جلد 78 ، صفحه 321 :
آقا امام کاظم (ع) فرمودند: برای آنکه در زندگی خود – می خواهد فقیرانه باشد یا در سطح بسیار بالا، می خواهد در سلامت کامل باشد یا سطح پایین سلامتی، می خواهد پرجلال باشد یا در سطح پایین جلال و .. – از نطر ما اهل بیت این بالا و پایین ها هیچ کدام مهم نیست! از نظر ما بهترین ها کسانی هستند که:
1. این بالا و پایین ها به مروتشان لطمه نزند
از ما مردانگی و جوانمردی خواسته اند. مروّت یعنی ترکیبی از ایثار و فداکاری + عقل + بذل.
جامعه ی اسلامی ما الان نسبت به مروت آگاهی ندارند، چون الناس علی دین ملوکهم.
انسانیت ارجح حتی بر دیانت است.
هرچه هست و در هر موقعیتی، به مروتش لطمه نزند.
2. آخرت خود را می گیرند و دنیا را بخاطر آخرت رها می کنند.
که اگر کسی این گونه باشد، ضمانت می کنم هم دنیا را به دست آورد، هم آخرت را.
و اگر کسی بخاطر دنیا از آخرت بگذرد، ضمانت می کنم که نه دنیا را بدست آورد، نه آخرت را !
این ها را امام برای کفار نمی گوید، برای امتش می گوید.
برای داشتن بهترین زندگی در دنیا :
مؤمن نباید همیشه غصه دار و دلتنگ باشد! ببین اشکال از کجاست :
* پرهیز کردن از چیزهایی که می داند خداوند دوست ندارد.
کسی که پرهیز نمی کند غم و غصه به سراغش می آید.
* پرهیز از بُخل.
بهترین زندگی ها متعلق به کسانی ست که گشاده دست هستند. چون مالکیتی برای خودشان قائل نیستند، راحت زندگی می کنند.
گشاده دستی یعنی نوع نگاه به پول عوض شود.
* دوری از شهوترانی.
شهوتران یعنی کسی که دائم بر اسب شهوت سوار است؛ شهوت عام؛ خور، خواب، خشم، شهوت جنسی.
کسی که دنیا را برای همین بخواهد، این سبب تلخ شدن زندگی می شود.
بهترین زندگی کنندگان در دنیا کسانی اند که به دنبال شهوات کشیده نمی شوند، بلکه بر این ها مسلط اند.
* سودمند بودن.
در روایت داریم اگر می خواهی زندگی و دنیا به تو سود برساند، تو هم باید به دنیا و زندگی سود برسانی!
تمام چیزهایی که در زندگی به ما می رسد، عکس العمل سودهایی است که به جامعه می رسانیم : تو نیکی می کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز ..
و قبلا هم گفتیم که آقا امیرالمؤمنین (ع) فرمود ان احسنتم، احسنتم لانفسکم.
برخی انسان ها خنثی هستند! نه سودی دارند نه زیانی! ارتباطات ما باید بر مبنای یک سودی باشد. اسم این خودخواهی نیست، سود طلبی ِ ذاتی انسان است.
کسانی که در روابطشان فقط برای دنیا دنبال سود می گردند، انسان های عاقل ِ دنیوی هستند.
کسانی که برای آخرت به تو سود می دهند و از تو سود می گیرند، هم عاقلاند و هم مؤمن.
* شکیبایی
تفاهم این نیست که هر دو نفر یک جور باشند، تفاهم این است که بتوانند همدیگر را پوشش بدهند.
اهل گذشت باشند؛ اگر به دین آسیبی نمی رساند و اگر لطمه ی بزرگی برای دنیا نیست.
* خصم دشمن.
اگر خصمت را به دشمن نشان ندهی، دشمن نمی گذارد زندگی خوبی داشته باشی! اگر به گرگ دندان نشان ندهی، گرگ جلو می آید!
* دیر به خشم بیاید و زود هم خشنود شود.
* امامش را بشناسد.
ربط امامت و زندگی آرام و زیبا.
* مردم با دیدن او به یاد خدا بیفتند.
طوری زندگی کن که وقتی مردم تو را ببینند خدا در ذهنشان زنده شود، از گناهانشان خجالت بکشند، نه اینکه بی حیا بشوند نسبت به خداوند.
در همه ی امور و شئونات زندگی اش این چنین باشد؛ در قرآن حتی برای نحوهی راه رفتن مؤمنین آیه داریم.
هو الحبیب!!!
حاج اسماعیل دولابی:
زیارت اربعین امام حسین (ع)عرفات سیر مومنان است .هر کس عرفات را درک کند محبتش قبول است.
طوبای معرفت ص207
عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى- فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا
فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ ع
يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمُ الَّذِينَ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ يَغْشَاهُمْ بِهَا.
ابو خالد كابلى گويد: از امام باقر (ع) در باره قول خداى تعالى : (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا : به خدا و رسولش و نورى كه فرستاديم ايمان آوريد) پرسيدم.
فرمود: اى ابا خالد! به خدا سوگند، مقصود از «نور»، ائمه (علیهم السلام) می باشند.
اى ابا خالد! نور امام در دل مؤمنان از نور خورشيد تابان در روز روشنتر است.
و ايشانند كه دلهاى مؤمنين را منور كنند.
و خدا از هر كه خواهد نور ايشان را پنهان دارد پس دل آنها تاريك گردد و در ظلمت رود.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 195
هنگامی که شیطان در اثر عبادت و بندگی خدا [ که هر آسمانی را هزار سال عبادت میکرد تا به آسملن بعدی برسد ] ، به آسمان هفتم راه پیدا کرد ، در آنجا و کنار عرش الهی ، برای او منبری می کذاشتند و عَلَم نوری نصب می کردند و آن ملعون بالای منبر می رفت و ملائکه الهی را پند و اندرز و نصیحت می داد ؛ شیطان چون به این مقام و منزلت رسید پیش خودش گفت : « اگر روزی این امر تبلیغ به دیگری واگذار شود ، من از او اطاعت نمی کنم » به خاطر اینکه وی ، خودش را در علم و عمل و عبادت ، از همه مخلوقات بالاتر می دانست .
روزی ملائکه دیدند که در لوح محفوظ نوشته شده است که : به زودی یکی از مقرّبان درگاه خدا به نفرین ابدی گرفتار خواهد شد .لذا به پیش شیطن که منبری آنها و عابدترین و زاهدترین شان در ظاهر بود نه در باطن ، آمده و از او خواهش کردند دعا کند که خدا هیچ کدام از آنها را به بلای رانده شدن و نفرین ابدی الهی مبتلا نکند . شیطان که در جواب ملائک گفت : این قضیه به من و شما مربوط نیست و من سالها است که بر این موضوع اطلاع یافته ام . باز ملائک اصرار و پافشاری کردند که شیطان درباره خوشبختی و ثابت ماندن آنها در ایمان و رانده نشدن و دچار نفرین ابدی الهی نشدنشان دعا کند . شیطان در حق آنها دعا کرد و گفت : « خدایا ، ایشان را ایمان گردان » ولی به خاطر غروری که داشت ، خودش را فراموش کرده و درباره رانده نشدن دعا نکرد .
روزی شیطان دید که بر در بهشت نوشته اند : نزد ما بنده ای است که اورا به کاری واداریم ، سرپیچی می کند که به لعنت ابدی گرفتار خواهد شد .
خود شیطان هزار سال اورا لعن می کرد ، در حالی که نمی دانست که خودش را لعن می کند
در این مدت هزار سال [ که شیطان خودش را لعن می کرد ] در هر کجا که سجده می کرد و سر برنمی داشت ، در آنجا نوشته بود « لعنة الله علی ابلیس » و چون در آن زمان اسمش « عزازیل » بود ، نمی دانست که خودش است .
روزی شیطان که در لوح نوشته شده است « اعوذُ بالله من الشیطان الرجیم » از خدا پرسید : خدایا ! این ملعون رانده شده کیست ؟
خدا فرمود : بنده ای است که او را به انواع نعمت های خود مخصوص کرده ام ، ولی او مرا نافرانی خواهد کرد و خوار و بدبخت خواهد شد .
شیطان عرض کرد : خدایا ، آن ملعون را به من معرفی کن تا هرچه زودتر هلاکش کنم . خداوند فرمود : لازم به معرفی نیست . زود است که اورا بشناسی او هنوز تمرّد و سرپیچی از دستورات من نکرده است تا مستوجب عذاب گردد . این موضوع گذشت تا زمانی که خداوند حضرت آدم را خلق کرد و شیطان مأمور شد که به آدم سجده کند ، شیطان قبول نکرد و به خاطر حبّ ریاست ، راندۀ درگاه الهی گردید و گفت : خدایا ! مرا از سجده بر آدم معاف دار ، تا تو را عبادتی کنم که تا کنون کسی این چنین عبادتی نکرده باشد .
خطاب شد : ای شیطان ، آنچه را به تو امر می کنم باید انجام دهی و من جز آن را نمیخواهم ، و بدین جهت که از دستورات خداوند سرپیچی کرد ، خداوند اورا از بهشت بیرون کرد (1)
هنگامی که شیطان از سجده کردن بر آدم سرپیچی کرد ، خداوند او را از بهشت بیرون راند و به او فرمود : « وَ اِنَّ عَلَیکَ لَعنتی الی یوم الدّین » (2) لعنت من [ خدا ] هم تا روز قیامت بر تو باد
1 – شیطان در کمینگاه ص 71-70 ، به نقل از کتاب ابلیس ، ص4
2 – سوره ص ، آیه 78
امام هادی و شیعهنمای تفرقهافکن
امام هادی(علیهالسلام) برای حفظ اتحاد جامعه، تفرقهافکنان را طرد و آنان را که دارای اندیشههای منحرف بودند، به جامعه معرفی میکرد.
محمد بن عیسی میگوید: امام علی النقی(علیهالسلام) در نامهای به من نوشت: خدا علی حسکه قمی و قاسم یقطینی را لعنت کند! شیطان به نظر قاسم آمده و با القای سخنان فریبنده، او را مغرور کرده است.[1]
در این نامه امام هادی(علیهالسلام) این دو عنصر تفرقهافکن را لعن و طرد کرد؛ زیرا آنها با ادعاهای غلوّ آمیز و سخنان گزافه، به دنبال ایجاد تفرقه در میان شیعیان بودند.
امام علی(علیهالسلام) میفرماید:
«اِیّاکُمْ وَ الفُرْقَه اَلا مَنْ دَعا اِلی هذا الشِعار فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ کاَنَ تَحتَ عَمامَتی هذِهِ؛[2]
از پراکندگی و اختلاف بپرهیزید. آگاه باشید! هر گاه کسی مردم را به تفرقه و جدایی و تکروی دعوت کند، او را بکشید؛ هر چند که زیر عمّامه من باشد».
حضرت هادی(علیهالسلام) نیز به پیروی از علی(علیهالسلام)، هر گاه میدید که ارشاد و نصیحت کارساز نیست، با کسانی که با سخنان واهی و تفرقهافکنانه خود، سعی در خدشهدار کردن یکپارچگی مسلمانان بودند، به شدت برخورد میکرد و حتی در برخی موارد، دستور نابودی برخی از آنان را صادر فرمود.
فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی در ابتدا از یاران نزدیک امام هادی(علیهالسلام) و نماینده آن حضرت بود؛ اما بعدها هواهای نفسانی و حب ریاست و دنیاپرستی باعث خروج او از مسیر حقیقت شد و به ترویج بدعت و اعتقادات کفرآمیز و انحراف مردم از حق پرداخت و عملاً در صفوف شیعیان دو دستگی ایجاد کرد؛ زیرا مردم گمان میکردند که او هنوز در سلک یاران امام علی النقی(علیهالسلام) باقی مانده و نماینده آن حضرت است.
در این میان ابراهیم بن محمد به امام هادی(علیهالسلام) نامهای نوشت و در مورد سخنان اختلاف انگیز وی پرسش کرد.
او نوشته بود:
«فدایت شوم! فارس قزوینی با علی بن جعفر یمانی در مسائل اسلامی اختلاف شدیدی دارند. آن دو چنان از هم متنفرند که از یکدیگر برائت میجویند. اگر صلاح میدانید، ما را به سوی حق رهنمون شوید و تکلیف ما را مشخص سازید که مسائل دین خود را از کدام یک بپرسیم و ما به رهنمایی بسیار نیازمندیم».
امام در پاسخ نوشت:
«اینجا جای شک و تردید و جای پرسش نیست. مقام علی بن جعفر یمانی بالاتر از این سخنان است که شما او را با فارس قزوینی مقایسه کنید. خداوند مقام او را بزرگ داشته است. شما هر مشکلی داشتید، از علی بن جعفر بپرسید و از فارس دوری کنید (مبادا با اعمال خود فارس را تقویت کنید) و اجازه ندهید او در کارهای دینی شما دخالت کند. ان شاء الله تو و تمام همشهریانت که پیرو تو هستند، اطاعت خواهید کرد و من از نیرنگهای او به مردم آگاهم؛ هرگز به فارس اعتنا نکنید».[3]
با وجود آنکه امام هادی(علیهالسلام)، فارس قزوینی را از اعمال کفرآمیزش برحذر داشت، اما او جسارت را از حد گذرانید و همچنان وجوهات شرعیه را از مردم میگرفت و بر خلاف مصالح دین و بدون رضایت خواسته پیشوای دهم(علیهالسلام)، در آن تصرف میکرد. یکی از مهمترین عوامل لغزش فارس قزوینی، دنیا دوستی و ریاست طلبی بود که او را از امامت دور کرد و به سوی باطل کشانید. او در این مسیر چنان افراط کرد که حکم ارتداد و کفر وی از سوی امام(علیهالسلام) صادر شد.
==================================
متن حکم حضرت امام هادی(علیهالسلام) در مورد این عنصر فتنهانگیز این گونه بود:
«هذا فارِسْ ـ لعنه الله ـ یَعْمَلُ مِنْ قِبَلی فتّاناً داعیاً اِلیَ اِلبدَعةِ وَ دَمُهُ هَدَرٌ لِکُلِّ مَنْ قَتَلَهُ، فَمَنْ هذا الذّی یُریحُنی مِنهُ یَقْتُلُهُ وَ اَناَ ضامنٌ لَهُ عَلیَ اللهِ الْجَنَّةَ؛
فارس بن حاتم ـ که خدا او را لعنت کند ـ خود را نماینده من میداند؛ در حالی که او شخصی فتنهساز و تفرقهانداز است، مردم را به سوی بدعت میخواند. قتل او واجب است و هر کس او را بکشد و مرا از شرّ او راحت کند، بهشت را برایش ضمانت میکنم».
مدتی از صدور این حکم گذشت و کسی موفق به قتل او نشد؛ تا اینکه امام(علیهالسلام) یکی از یاران شجاع و متعهد خود را به نام جنید احضار کرد و به او فرمود: تو مأموریت داری آن مرد تفرقهافکن را به قتل برسانی و شیعیان را از سخنان تفرقهآمیز وی راحت کنی.
بعد مبلغی به وی داد تا سلاحی تهیه کند. جنید نیز وی را هنگامی که از مسجد خارج میشد، او را به سزای اعمال ننگینش رسانید و به برکت دعای امام، جنید مورد سوءظن قرار نگرفت. آن حضرت جنید را که این عامل تفرقهافکن را از میان برداشته بود، مورد تفقد و تشویق قرار داد و جنید تا زمان رحلت امام عسکری(علیهالسلام) زنده بود و از ائمه(علیهالسلام) مستمری دریافت میکرد.[4]
======================================
پینوشتها:
1. رجال کشی، ص518.
2. نهج البلاغه، خطبه 127.
3. رجال کشی، ص523؛ معجم رجال الحدیث، ج14، ص259؛ شاگردان مکتب ائمه(ع)، ج2، ص5.
4. معجم رجال الحدیث، ج14، ص259؛ بحارالانوار، ج50، ص205.
<< 1 ... 28 29 30 ...31 ...32 33 34 ...35 ...36 37 38 ... 328 >>