نرمی در عین صلابت
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره در مسایل شخصی و مربوط به خود آن حضرت، ملایم و با گذشت بود؛ ولی در مسایل عمومی و حریم قانون، دیگر گذشت و ملایمت نمی نمود. برای مثال، پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش رسول خدا صلی الله علیه و آله ، تمام بدی هایی را که قریش در طول بیست سال درباره او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت و همه را یک جا بخشید و حتی توبه وحشی، قاتل حمزه، عموی گرامی خویش را پذیرفت؛ ولی در همان فتح مکه، وقتی زنی به نام بنی مخزوم، مرتکب سرقت شد و جرمش محرز گردید، رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون ملاحظه اشرافی بودن خاندان او، دستور داد حکم خدا درباره آن زن اجرا شود و فرمود: «چه جای شفاعت؟ مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟»
تنها امید
هنگامی که موجی عظیم از خطر در برش بگیرد؛ مرگ از هر سو رخ بنماید؛ شاخه ای به دستگیری او نیاید؛ گوشی صدایش را نشنود؛ وقتی دستش از دست ها رها شود و از همه رشته ها کوتاه؛ و وقتی امیدش از همه بِبُرد و چشمش فقط رخسار مرگ را ببیند، در یک تکان بزرگ، همه زنگارهای دلش می ریزد و سیاهی های دلش پاک می شود و آن وقت اگر انسان خدا باور هم نباشد و اگر هیچ معبودی و خالقی را هم نپذیرفته باشد، باز هم خدا را صدا می زند و به دل او را می خواند.
آن که انسان او را در سختی ها فرا می خواند و در نا امیدی ها به او پناه می برد، به هر نامی که باشد و به هر صفتی که خوانده شود، خداست. آری، خدا همان است که در اوج نیازمندی ها و سختی ها به او پناه برده شده و در پایان همه امیدها و در فراز ناامیدی ها، نامش ندا داده می شود. تنها امید به اوست که باقی می ماند و او همان خداست؛ حتی اگر انسان باور نکند.
آینه پاک فطرت
اگر خدا را باور نمی کردیم؛ اگر نمی دانستیم که در این دنیایِ مجازیِ پردغدغه پرفریب، خدایی هست؛ و اگر سررشته هستی مان را به جایی مطمئن گره زده نمی دیدیم، هرگز دمی تاب نمی آوردیم. حتی آنان که خدا را باور ندارند و آنان که دم از تصادف و بی هدفی و پوچی می زنند، این پوچی را تاب نمی آورند و این تصادفی بودن را باور نمی کنند؛ هرچند به زبان چیز دیگری بگویند.
همه ما متصل به اوییم و دل های همه مان از درون او را می خواند و او را می خواهد؛ اما گاه چنان تیرگی دنیاخواهی و کدورت نفس پروری و خطاکاری بر دل می نشیند که نور خداخواهی پنهان می شود. ما همه از خداییم و همه به سوی او بازمی گردیم. آینه پاک فطرت انسان بر این باور است، اگر غبار این دنیای پر چند و چون بگذارد.
بی شک نمی نگرند
آنان که می جویند ونمی یابند، آیا نمی نگرند؟ آیا در خلقت عجیب شتر نمی نگرند؟ آیا بلندای پر رمز و راز آسمان و زمین را نمی بینند؟ و تاریخ را و آن چه بر پیشینیان گذشته را؟ و غذایی را که می خورند و آبی را که می نوشند؟ و آن چه را از آن خلق شده اند؟ قطعا نمی نگرند. بی شک چشم باز نمی کنند. بی تردید نگاهی از سر اندیشه نمی اندازند. که اگر چشم می گشودند و اندیشه می کردند در آن همه آینه شفاف، تجلی حضور خدا را با همه صفات جلال و جمال به روشنی می دیدند و آن گاه در هزار توی پر سفسطه شکّاکان، در پی اش نمی گشتند و راه را گم نمی کردند.
روشن ترین آیه هستی
چگونه باور کنیم خدایا، که تو در باوری نباشی و نور حضورت در دلی نتابد؟ آنان که به وجود تو ایمان ندارند، آیا حضور خود را باور دارند؟ حال آن که هیچ نبودند و تو حیاتشان بخشیدی؛ ناتوان بودند و نعمتشان دادی؛ درمانده بودند و تو به لطف نواختی شان؛ و هنوز هم در برابر قدرت تو هیچ اند.
اینان که تو را انکار می کنند، اگر روزی آب ها در زمین فرو رود، از کجا آب روان و گوارا خواهند جست؟ یا اگر از پس نفسی، هوای برای نفسی دیگر نیابند، چگونه تاب ماندن خواهند داشت؟ چگونه به تو کفر می ورزند، در حالی که تو از نبود، به بودشان آورده ای؟ چگونه کسی به کفر می ورزد و هر لحظه از لطف تو ماندن را در می یابد و به فیض وجود تو هستی را تجربه می کند؟ چه غفلت بزرگی است ناباوری تو و چه جهل بی پایانی است بی ایمانی به تو، ای روشن ترین آیه هستی!
<< 1 ... 165 166 167 ...168 ...169 170 171 ...172 ...173 174 175 ... 328 >>