هر چند که ما را نوشتند از گداها
اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها
ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم
ماها کجا و نوکری دلرباها؟!
ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد
اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟!
ماها که هیچ … این خوب ها در انتظارند
کی می رسد روز وصال آشناها؟!
از دوریش بدجور حال ما خراب است
رونق گرفته باز هم دارالشفاها
من که بدم پس دیدنش روزی من نیست
ای خوش به حال خوب ها … حاجت رواها
باشد درست … آقای ما خیلی کریم است
امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟
طبق احادیث رسیده … ناظر ماست
بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها
از بس که بر اعمال بد اصرار داریم
رنگی ندارد پیش او دیگر حناها!
یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست
نامی که باشد از تبار کیمیاها
تردید در خصوص جانشین حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام و پاسخ امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در ميان شيعيان، در مورد جانشين حضرت عسكرى عليه السّلام اختلاف پيش آمد.
يكى گفت: «يازدهمين امام نور، در حالى از دنيا رفت كه جانشينى نداشت.» امّا ديگران گفتند: «هرگز چنين نيست! . . . آن حضرت پيش از رحلت خويش، جانشين خود را معيّن و مشخّص كرد و آن فرزند گرانمايه اش حضرت مهدى عليه السّلام است كه او را به بسيارى هم نشان داد.»
پس از اين اختلاف ديدگاه، براى روشن شدن حقيقت و قطع ريشۀ اختلاف، نامهاى پيرامون همين موضوع نگاشتند و به سوى امام مهدى عليه السّلام فرستادند. پاسخ آن با خط خود آن گرامى رسيد بدين شرح :
بسم اللّه الرحمن الرحيم
«عافانا اللّه و إيّاكم من الضلالة و الفتن و وهب لنا و لكم روح اليقين و أجارنا و إيّاكم مِن سوء المنقلب.
إنّه أنهى إلىّ إرتياب جماعةٍ منكم فى الدين و ما دخلهم من الشك و الحيرة فى ولاة أمورهم، فغمّنا ذلك لكم. . . لا لنا و ساءنا فيكم. . . لا فينا، لأنّ اللّه معنا و لا فاقة بنا الى غيره و الحقّ معنا، فلن يوحشنا مَن قعد عنّا. . . .
يا هؤلاء! . . . ما لكم فى الريب تتردّدون؟ ! و فى الحيرة تنعكسون؟ !
أو ما سمعتم اللّه عزّ و جلّ يقول: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ . سورۀ نساء ، آيۀ 59. » ؟ !
أو ما علمتم ما جاءت به الآثار ممّا يكون و يحدث فى أئمتكم عن الماضين و الباقين منهم عليهم السّلام؟ !
أو ما رأيتم كيف جعل اللّه معاقل تأوون إليها، و أعلاماً تهتدون بها مِن لدن آدم عليه السّلام إلى أن ظهر الماضى عليه السّلام، كلّما غاب عَلَمَ بَدا عَلَم، و إذا اَفَل نجمٌ طَلَع نجم؟ !
فلما قبضه اللّه إليه ظننتم أنّ اللّه تعالى أبطل دينه و قطع السبب بينه و بين خلقه! ؟
كلاّ! . . . ما كان ذلك و لا يكون حتّى تقوم الساعة و يظهر أمر اللّه سبحانه و هم كارهون، و إنّ الماضى عليه السّلام مضى سعيداً فقيداً على منهاج آبائه عليهم السّلام و فينا وصيّتُه و علمه و من هو خلفه و من هو يسدّ مسدّه، لا ينازعنا موضعه إلاّ ظالم آثم، و لا يدّعيه دوننا إلاّ جاحد كافر.
و لو لا أنّ أمر اللّه تعالى لا يُغلب و سرُّه لا يظهر و لا يُعلن، لظَهَر لكم مِن حقَّنا ما تبيّن منه عقولكم و يزيل شكوككم؛ لكنّه ما شاء اللّه كان و لكلّ أجل كتاب.
فاتّقوا اللّه و سلّموا لنا ورُدّوا الأمر إلينا، فعَلَينا الإِصدار، كما كان منّا الإيراد و لا تُحاولوا كَشفَ ما غُطَّى عنكم، و لا تميلوا عن اليمين و تعدلوا الى الشمال، و اجعلوا قصدكم إلينا بالمودّة على السنّة الواضحة، فقد نصحت لكم، و اللّه شاهد علىّ و عليكم.
و لو لا ما عندنا مِن محبّة صلاحكم و رحمتكم و الإشفاق عليكم، لكُنّا عن مخاطبتكم فى شغل فيما قد امتحنّا به مِن مُنازعة الظالم العُتُلّ الضالّ المتتابع فى غيّه المضادّ لربّه، الداعى ما ليس له، الجاحد حقّ من افترض اللّه طاعته، الظالم الغاصب.
و فى إبنة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله لى أسوة حسنة، و سيردى الجاهل رداءة عمله و سيعلم الكافر لمن عقبى الدار.
عصمنا اللّه و إيّاكم مِن المهالك و الأسواء و الآفات و العاهات كلّها برحمته، فإنّه ولىُّ ذلك و القادر على ما يشاء و كان لنا و لكم وليّاً و حافظاً، و السلام على جميع الأوصياء و الأولياء و المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته و صلّى اللّه على محمّد و آله و سلّم تسليماً.» غيبت شيخ طوسى، ص 172 و بحارالانوار، ج 53، ص 179
بنام خداوند بخشايندۀ بخشايشگر
خداوند، ما و شما را از گمراهي ها و فتنه ها مصون و محفوظ دارد! و به ما و شما روح يقين موهبت فرمايد! و ما و شما را از فرجام بد روزگاران پناه دهد!
حقيقت اين است كه : خبر شك و ترديد گروهى از شما در دين، به من رسيده و از ترديدى كه در مورد امامان و سررشته داران امورشان به دل آنان راه يافته، باخبر شديم و از اين جهت بخاطر شما، نه بخاطر خودمان، اندوهگين گرديديم و در مورد شما، نه در مورد خودمان ناراحت گشتيم؛ چرا كه خدا با ماست و با اتّكال به او، نيازى به ديگرى نداريم و حق با ماست و ازاين رو اگر كسى از ما برگردد، هرگز ما دلهره و هراس نخواهيم داشت.
هان اى بندگان خدا! چرا به آفت شك و ترديد گرفتار آمده و در وادى سرگردانى و حيرت مى چرخيد؟ آيا نشنيدهايد كه خداوند مى فرمايد:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از خدا فرمان بردارى كنيد و از پيامبر خدا و صاحبان امر، اطاعت نماييد؟»
و آيا آنچه را كه در روايات، در مورد رخدادهايى كه در زندگى امامان گذشته و آيندۀ شما مى باشد، نمى دانيد؟
آيا نديديد كه چگونه از عصر آدم تا زمان حضرت عسكرى عليه السّلام سنگرها و پناهگاه هايى براى شما قرار داده تا بدانها پناه بريد. و نشانه ها و پرچم هايى قرار داده است كه بوسيلۀ آنها راه حق را بيابيد تا آنجايى كه هرگاه نشانه و پرچمى ناپديد گشت، پرچم ديگرى پديدار مى گردد و هنگامى كه ستارهاى افول نمايد، ستارۀ ديگرى درخشيدن آغاز مى كند؟
پس، هنگامى كه خداوند، يازدهمين امام نور حضرت عسكرى عليه السّلام را از اين جهان به جهان ديگر برد، شما پنداشتيد كه خدا دين خويش را باطل ساخت و وسيلۀ ارتباط و پيوند ميان خود و مخلوق خود را برداشت و قطع كرد.
نه! هرگز چنين نبوده و نخواهد شد تا روز رستاخيز فرارسد و فرمان خدا نمايان گردد در حالى كه دشمنان حق را خوش نيايد.
امام پيشين، حضرت عسكرى عليه السّلام كه درگذشت، به نيكبختى و بر راه و رسم پدران گرانقدر خويش از دنيا رفت و وصيّت و دانش او نزد ماست و جانشين او و آنكه بجاى او قرار مى گيرد از اوست.
جز بيدادگر و گناهكار كسى در جانشينى او با ما به كشمكش و مخالفت برنمى خيزد و جز انكارگر حق و كافر، هيچ كس جز ما كه پيشواى پس از او هستيم، كسى ادّعاى جانشينى او نمى نمايد.
و اگر نه اين بود كه امر خدا، مغلوب و راز الهى، آشكار مى گرديد كه نبايد چنين شود، به گونهاى حق و حقيقت و موقعيّت درست ما، بر شما روشن مى شد كه خردهايتان دچار بهت و حيرت گردد و ترديدتان از ميان برود، امّا آنچه را كه خدا خواسته است، انجام مى شود و براى هر سرآمدى نوشتهاى است.
بنابراين، پرواى خدا را پيشه سازيد و تسليم ما شويد و كار دين و معنويّت و تدبير امور و تنظيم شئون جامعه را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمۀ وحى و معنويّت، سيراب بيرون آوريم، همان گونه كه راهنمايى و وارد ساختن شما به سرچشمۀ نور و هدايت از سوى ما بود.
در پى كشف آنچه از شما پوشيده شده است نرويد و از راه راست به راه چپ انحراف نجوييد { قرآن كريم از مردم باايمان به «اصحاب يمين» تعبير مى كند و از كافران به «اصحاب شمال» ، بنظر مى رسد حضرت مهدى عليه السّلام به اين واقعيّت اشاره دارد } و با دوستى ما، حركت درست و بىانحراف خويش را بر آيين روشنى، استوار سازيد! من شما را نصيحت و خيرخواهى كردم و خداوند بر من و شما گواه است.
و اگر محبّت و عشق به اصلاح و نجات شما و مهر و دلسوزى نسبت به شما نبود، هيچ سخنى با شما نداشتم و به آزمايش خود كه درگيرى با يك عنصر ظالم و سركش و گمراهى است كه در وادى گمراهى خود فرورفته و با پروردگارش به ضدّيت و دشمنى برخاسته و مقام والايى را ادّعا نموده است كه از او نيست و انكارگر حق كسى گشته است كه خداوند، پيروى و فرمانبردارى از او را بر وى واجب ساخته است {اين فراز، ممكن است اشاره به «جعفر كذّاب» و يا «خليفۀ جنايتكار عباسى» باشد} مى پرداختم.
و در دخت گرانمايۀ پيامبر صلّى اللّه عليه و اله براى من الگويى شايسته و نيكوست { در اينجا آن حضرت، اشاره به غصب حق فاطمه عليها السّلام و ستم در حق او و نشناختن مقام و عظمت او مى نمايد } و آن عنصر نادان، بزودى لباس نتيجۀ كارش را خواهد پوشيد و كافر بزودى خواهد دانست كه فرجام كار از آن كيست.
خداى بزرگ، ما و شما را، در پرتو مهرش، از مهلكه ها و زشتي ها و آفت ها و حوادث ناگوار و بلاها نگه دارد، چرا كه او سررشته دار همۀ اينهاست و بر آنچه مى خواهد تواناست و همو سرپرست و نگاهدارندۀ ما و شماست.
درود بر همۀ جانشينان پيامبران و اوليا و دوستان خاصّ خدا و مؤمنان و رحمت و بركات او بر آنان و درود خدا بر محمّد صلّى اللّه عليه و اله و خاندانش باد!
ترجمه کتاب امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور (مولف مرحوم آیت الله سید محمد کاظم قزوینی رحمت الله علیه ) ، ناشر : انتشارات الهادی ؛ صفحه 322 الی 327
راز طول عمر ( حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ) برگرفته از کتاب روزگار رهایی ؛ تالیف محقق گرانقدر کامل سلیمان
راز طول عمر
امام صادق (علیه السلام) يكى از اصحاب را مشاهده نمود كه از طول غيبت حضرت ولىّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دچار شگفت شده است، چنين فرمود:
٢٣٧- «إنّ اللّه تعالى أدار في القائم منّا ثلاثة أدارها لثلاثة من الرّسل:
قدّر مولده تقدير مولد موسى، و قدّر غيبته تقدير غيبة عيسى، و قدّر إبطاءه تقدير إبطاء نوح، و جعل له من بعد ذلك عمر العبد الصّالح دليلا على عمره» .
«خداى تبارك و تعالى سه ويژگى سه تن از پيامبران را در قائم ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جارى ساخته است: ولادت او را همچون ولادت حضرت موسى قرار داده است. غيبت او را همانند غيبت حضرت عيسى مقرر فرموده است.
عمر طولانى او را چون عمر طولانى حضرت نوح قرار داده است. آنگاه به بندۀ صالح خود-حضرت خضر-عمر طولانى داده تا دليل عمر طولانى او باشد».1
و در حديث ديگرى در همين رابطه مى فرمايد:
٢٣٨- «و أمّا العبد الصّالح الخضر، فإنّ اللّه تبارك و تعالى ما طوّل عمره لنبوّة قدّرها له و لا لكتاب ينزّل عليه، و لا لشريعة ينسخ بها شريعة من كان قبله من الأنبياء، و لا لإمامة يلزم عباده الاقتداء بها، و لا لطاعة يفرضها له، بل إنّ اللّه تبارك و تعالى لمّا كان في سابق علمه أن يقدّر في عمر القائم في أيّام غيبته، و علم من إنكار عباده لمقدار ذلك العمر في الطّول، طوّل عمر العبد الصّالح من غير سبب. فما أوجب ذلك إلاّ لعلّة الاستدلال على عمر القائم، و ليقطع بذلك حجّة المعاندين، لئلاّ يكون للنّاس على اللّه حجّة» .
«اما بندۀ صالح، حضرت خضر(علیه السلام)كه خداى تبارك و تعالى براى او عمر طولانى داده است، براى اين نيست كه در آينده به پيامبرى برگزيده شود، يا كتابى بر او نازل شود، يا شريعتى براى او تشريع گردد تا به وسيلۀ آن اديان پيشين نسخ شود، يا رهبرى امّتى به او اعطا شود و اطاعتش واجب گردد، بلكه فقط براى اينست كه در علم ازلى خداى تبارك و تعالى مقدّر بود كه عمر قائم ما در زمان غيبت بسيار طولانى باشد و مى دانست كه بسيارى از مردمان، اين عمر بسيار طولانى را انكار خواهند نمود، خدايش او را عمر بسيار طولانى داد، بدون اينكه سبب ديگرى داشته باشد، بلكه فقط براى اينكه با عمر طولانى او به عمر طولانى حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)استدلال گردد. و بدين وسيله حجّت بر دشمنان لجوج تمام شود، تا مردمان را در پيشگاه خدا حجّتى نباشد» .2
در روايات بسيارى از حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم به ما رسيده است كه در قائم آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)سنّتى از حضرت نوح هست و آن عمر طولانى آن حضرت است، و در همۀ اين روايات اين نكته به صورت قطعى و ترديدناپذير مطرح شده است. حتّى يكبار امام صادق (علیه السلام)انكار منكران را تقبيح نموده، چنين فرمود :
239- «ما تنكرون أن يمدّ اللّه لصاحب هذا الأمر في العمر كما مدّ لنوح عليه السّلام في العمر؟ ! !» .
«چرا نمى پذيرند كه خداوند عمر صاحب اين امر را طولانى گرداند، چنانكه عمر حضرت نوح عليه السّلام را طولانى نموده بود؟ ! !» .3
يكبار ديگر چنين فرمود :
240- «إنّ وليّ اللّه يعمّر: عمّر إبراهيم الخليل عشرين و ماة سنة، و كان يظهر في صورة فتى موفّق ابن ثلاثين سنة. لو خرج القائم أنكره النّاس، يرجع شابّا موفّقا» .
«ولىّ خدا (عجل الله تعالی فرجه الشریف)از عمر طولانى برخوردار خواهد بود. حضرت ابراهيم خليل (علیه السلام)١٢٠ سال عمر كرد ولى به صورت جوان نيرومند ٣٠ ساله در ميان مردم ظاهر مى شد. قائم ما نيز بهصورت جوانى نيرومند ظهور مى كند، كه مردمان او را انكار مى كنند».4
براى ما كه پيرو فرمان پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)و امامان اهل بيت (علیهم السلام)هستيم هيچ يك از اينها جاى شگفت نيست، امّا عمر طولانى چندين هزار ساله براى بندگان صالح خدا چون خضر و عيسى و براى بندگان ناشايستى چون شيطان و دجّال واقع شده است، چنانكه در گذشته گفتيم و بعدا نيز در اين زمينه سخن خواهيم گفت. اما در مورد اينكه به صورت جوان نيرومندى ظاهر مى شود، داستانهاى جالب ترى هست:
گفته مى شود كه عزير با اهل بيت خود عازم سفر شد و همسرش حامله بود. عزير در آنروز 50 سال داشت، خدايش او را صد سال تمام ميراند، آنگاه زنده ساخت و بهصورت يك فرد 50 ساله به اهل بيت خود بازگشت، پسرش از او استقبال كرد، درحالي كه صد سال داشت! .
آيا داستان عزير، و استقبال پسر صدساله از پدر پنجاه ساله شگفتانگيزتر است، يا عمر طولانى حضرت ولىّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؟ ! .
و شگفتانگيزتر از آن داستان «نصر بن دهمان» از قبيلۀ غطفان است كه ١٩٠ سال زندگى كرده، سپس به صورت جوان شاداب و با طراوت بازگشته و حيرت و تعجّب معاصرين خود را برانگيخته است! ! ! .
داستان «نصر بن دهمان» به عنوان شگفت انگيزترين داستان عرب در منابع تاريخى آمده است. 5
معروف است كه خداوند به زليخا نيز جوانى و زيبائى اش را بازگردانيد و حضرت يوسف (علیه السلام) با او ازدواج كرد! .
در برابر شگفتي هاى جهان آفرينش، ما خيال مى كنيم طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)موجب شگفت هم نخواهد بود، زيرا او حجّت خداست، خدايش او را سالم و تندرست، با اعصابى نيرومند و نسوجى قوى و عضلاتى محكم آفريده است، و بدون يك عامل خارجى چون زهر و شمشير مرگ به سراغ او نخواهد آمد، چنانكه ديگر امامان معصوم نيز چنين بودند.
حتّى انسان عادى نيز پيش از آنكه يك اختلالى در نظام زندگىاش پديد آيد و قسمتى از اندام هايش را از كار بيندازد از دنيا خارج نمى شود. . . كه ما در اينجا اين موضوع را از جنبه هاى: دينى، طبيعى و زيست شناسى مورد مطالعه قرار مى دهيم :
طول عمر از ديدگاه قرآن
طول عمر يك انسان در برابر شگفتي هاى آفرينش او به قدرى ساده است، كه جاى شگفتى نبايد قرار بگيرد.
آفريدگارى كه انسان را از نيستى آفريده است، چگونه ممكن است پس از پوشيدن لباس هستى، از ادامه و اطالۀ هستى ناتوان باشد؟ !
قرآن كريم در مورد خلقت انسان مى فرمايد:
«ما انسان را از مشتى گل آفريديم، سپس او را نطفه اى ساختيم در جايگاهى محكم، آنگاه نطفه را به صورت عَلَقه-خون بسته- درآورديم، و عَلَقه را تبديل به مُضغه-گوشت جويده-نموديم. و سپس مُضغه را به صورت استخوان درآورديم. آنگاه روى استخوانها را با گوشت پوشانيديم، سپس او را به گونهاى ديگر آفريديم. پس مبارك است خداوندى كه بهترين خالقهاست» . 6
و در سورهاى ديگر مى فرمايد:
«ما انسان را به بهترين معيارها آفريديم» .7
خداوند قادر متعال كه انسان را به عنوان بهترين الگو آفريده، و او را به صورت قطره اى آب، از صلب پدران به رحم مادران انتقال داده، نُه ماه تمام در شكم مادر صورتگرى نموده، به هر شكلى كه خواسته درآورده، اين همه جهازها به او داده، آنگاه همۀ اين جهازها را به كار انداخته، كه اگر يكى از اين جهازها ناقص باشد، پزشكان جهان از تكميل آن ناتوان هستند، چگونه ممكن است، از اعطاى عمر طولانى براى يكى از بندگانش ناتوان باشد؟ ! ! .
قرآن كريم در مورد آفرينش انسان از قطرهاى آب گنديده چنين مى فرمايد:
«مگرنه اينست كه قطرهاى بود از منى ريختهشده؟ ! . 8
و در سورهاى ديگر مى فرمايد:
«مگر شما را از آبى پست نيافريديم؟ ! كه سپس آنرا در جايگاهى محكم قرار داديم» . 9
آرى، خداوند قادر توانا، انسان را از چند مولكول آب بى مقدار آفريده و آن را در جايگاهى محكم قرار داده، تا از حالت نطفه به حالت عَلَقه، مُضغه، بافت استخوانى، پوشش عضلانى، خون و رگ و ديگر اندامهاى حياتى تبديل شود. . .
ولى همين انسان زبون و بيچاره كه اين مراحل مختلف را پشت سر نهاده و توانسته روى پاى خود بايستد، همۀ اينها را فراموش كرده، به انكار صانع برمى خيزد! .
«انسان را از نطفه اى آفريد، پس او ستيزه گرى آشكار است» . 10
واى بر انسان كه گذشتۀ خود را فراموش كرده، سرنوشت بعدى خود را هم ناديده مى گيرد كه به زودى ديده از اين جهان فرو خواهد بست و نزديك ترين علاقمندانش با شتابى فراوان او را در زير خاكها مدفون خواهند ساخت، تا بوى متعفّن لاشهاش زير خاك پنهان شود! ولى او بين اين دو مبدء و منتهى، آنقدر بلند پروازى دارد كه به آفريدگار آسمانها و زمين اعلام دشمنى مى كند! !
ولى او نبايد آنقدر به خودش خوش بين باشد كه جهان را در محدودۀ مردمك ديدگان خود محدود ببيند و غفلت كند از اينكه اين جهان پهناور در كاسۀ چشم او نمى گنجد، كجا رسد به آفرينندۀ آن؟ ! .
«ديدگان، او را درك نكنند، ولى او ديده ها را درك مى كند» .11
انسان امروز عليرغم دانش و بينش وسيع خود، كه توانسته از كرۀ خاكى گامى فراتر نهاده، بر فراز كرۀ ماه پياده شود و هم اكنون درصدد تسخير كرۀ مرّيخ برآمده است، عليرغم اين همه پيشرفت سريع او در دانش و تكنيك هنوز هم به آنچه مى فهمد چشم مى دوزد و در مورد آنچه در مغز كوچك او نمى گنجد به دشمنى برمى خيزد و كودكانه انكار مى كند! .
او هر روز با هزاران مجهول روبرو مى شود و در زندگى روزمرّۀ خود وجود هزاران مجهول را اعتراف مى كند و در صدها موضوع به دليل اين كه تخصّص ندارد، اظهارنظر نمى كند، ولى هنگامى كه مسائل متافيزيك مطرح مى شود، به خود اجازه مى دهد كه در اطراف آن به نفى و اثبات بپردازد و آنچه را كه با عقل ناقص خود درك نكند، تكذيب نمايد! .
داستان طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز يكى از اين مسائل است، كه هركس نتوانسته راز آنرا درك كند به انكار آن برخاسته است.
بقاى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در اين مدّت يازده قرن و نيم به خواست و ارادۀ ما نبود بلكه به مشيّت خداى قادر حكيم بود، كه همهچيز در دست باكفايت اوست. ما اگر بخواهيم فقط يك لحظه بيش از آنچه مقدّر است در اين جهان زندگى كنيم، قادر نخواهيم بود، ولى اگر او بخواهد به يكى عمر مليونى بدهد براى او بسيار ساده و آسان است. هم اوست كه به حضرت نوح عمر چندين هزارساله داده است، كه به تصريح قرآن كريم بعد از بعثت و پيش از طوفان، مدّت 950 سال در ميان قوم خود زندگى كرده، و آنها را به سوى خدا دعوت نموده است.12 امّا كلّ عمر شريفش خيلى بيش از اين بوده، كه تا 2700 سال نوشته اند.
براى طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)حكمت هائى است كه خداى حكيم آنها را منظور ساخته است، چنانكه براى طول عمر حضرت عيسى و صعودش به آسمانها حكمتهائى هست كه يكى از آنها ايمان آوردن اهل كتاب به هنگام نزول اوست، كه احدى از اهل كتاب در روى زمين باقى نمى ماند جز اينكه به او ايمان مى آورد،13 و به كمك دولت حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)مى شتابد.
اين نكته را نبايد فراموش كرد كه عمر طولانى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در مقايسه با عمرهاى كوتاه عصر ما، طولانى محسوب مىشود وگرنه در برابر عمرهاى چند هزارسالۀ عمر حضرت نوح و لقمان بسيار ناچيز است! . ما اگر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)را يكى از اولاد حضرت نوح فرض كنيم، پس از هزار و اندى سال اوّل جوانى او به شمار خواهد آمد و تازه وقت ازدواجش فراخواهد رسيد، چنانكه در عصر حضرت نوح بسيار اتّفاق مىافتاد كه در هشتصد و نهصد سالگى براى اوّلينبار ازدواج مىكردند، و احيانا با دختران چند صد ساله! .
و نبايد از نظر دور داشت كه حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به آخر الزّمان بستگى دارد و در آخر الزّمان ظهور خواهد كرد تا بدينوسيله خبرهاى جدّ بزرگوارش اثبات شود.
و امّا مسئلۀ طول عمر و اثبات امكان آن از نظر علمى بهطوريكه بحث خواهيم كرد، امروزه زيرپا افتاده محسوب مىشود و همۀ پزشكان و زيستشناسان در جستجوى راههاى وصول به آن گامهائى برداشته و برمىدارند، تا به وسيلۀ پيوند اعضا، سرويس بافتهاى بدن و ترميم پوسيدههاى آنها بلكه عمر طولانى و شادابى جوانى را به انسان قرن ٢١ به ارمغان آورند! .
يعنى آنها دقيقا به دنبال چيزى هستند كه خداوند به حجّت خود عطا فرموده است.
بگذار مغزهاى كوتاهنظر آنرا انكار كند و كوتهفكرى خود را اثبات نمايد! .
بگذار اينها نيز در كفر و الحاد تا سرحدّ «ويكتور هوگو» پيش بروند و سرشان به اين سنگ و آن سنگ بخورد و به هوش آيند! .
آوردهاند كه ويكتور هوگو، فيلسوف معروف فرانسوى كه عمرى را به تدريس فلسفۀ كفر و الحاد سپرى كرده، در 86 سالگى مشغول تدريس فلسفۀ خود بود كه ناگاه رعد و برق وحشتانگيزى درگرفت و ترس و وحشت بر كلاس درس مستولى شد، ويكتور هوگو كه خود بيش از شاگردان ترسيده بود، يكمرتبه فرياد كشيد كه: «بارخدايا! ما را از اين بلا نجات ده» ! ! .
همين فرياد استاد كه ناخودآگاه از فطرت او سرچشمه گرفت و در گوش شاگردان طنين انداخت، فطرت شاگردان را بيدار ساخت و يكمرتبه داد زدند: چه شد استاد؟ ! چگونه است كه خدا را به يارى طلبيدى؟ ! تو كه يك عمر به ما گفتى خدائى در كار نيست! ! ! .
او نيز پس از مطالعۀ فراوان به اين نتيجه رسيد كه خداشناسى فطرى است و هنگامىكه انسان دستش از همۀ علل طبيعى كوتاه مىشود، پردهها كنار مىرود، فطرت بيدار مىشود و انسان ناخودآگاه به سوى او مىشتابد و او را به يارى مىطلبد.
يكى از رمزهاى طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)كه براى مردم عصر ما بهخوبى روشن است، آسايش خاطر و آرامش باطن اوست كه به دور از انديشۀ خوراك و پوشاك و مسكن و تجارت و چك و سفته و غير آن در گوشهاى آرام به عبادت و اطاعت خالق مشغول بوده، از هر انديشهاى فارغ و از هر غم و اندوهى آسودهخاطر است. كيست كه اثر شكنندۀ رويدادهاى تلخ زندگى را بر دوش خود احساس نكند؟ و تأثير آنرا در كوتاهى عمر درك ننمايد؟ ! .
كسىكه در پرتو عنايات خاصّ خدا از هر انديشهاى فارغ است و در برابر هيچ رويداد نامطلوبى مسئوليّتى ندارد و شب و روز هدفى جز پرستش حقّ تعالى ندارد، بسيار طبيعى است كه همواره از سلامت مزاج برخوردار بوده، هيچ خطرى سلامتى او را تهديد نكند.
طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به دلايل قطعى منقول از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پيشوايان معصوم (علیهم السلام) ثابت است و منطق عقل آنرا ردّ نمى كند، و غيبت او آزمايش خداى تبارك و تعالى در حق ما امّت اسلامى است.
هيچ مانع عقلى و يا اعتقادى از عمر چند هزارسالۀ حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نيست، زيرا پيروان همۀ اديان بر بقاى حضرت عيسى و حضرت خضر و شيطان لعين اتّفاق نظر دارند. 14
اگر عمر حضرت خضر را از زمان حضرت موسى به حساب بياوريم، او هم اكنون در حدود شش هزارساله مى باشد، كه بعد از اين هم تا پايان جهان زنده خواهد بود. روى اين بيان حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)هرقدر عمر طولانى داشته باشد، همواره بيش از چهار هزار و پانصد سال كوچكتر از حضرت خضر (علیه السلام) خواهد بود! از اين رهگذر هركس در مورد عمر طولانى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)دچار شگفت شود، بايد در مورد حضرت خضر دچار شگفت گردد، كه چهار هزار و پانصد سال بزرگتر از اوست! و در عين حال همۀ اديان آسمانى زندۀ جاويد بودن او را به رسميّت شناختهاند و همۀ اقوام و مذاهب مختلف يهود و نصارى و اسلام آنرا پذيرا شدهاند.
چگونه است كه عمر شش هزارساله را در مورد يكى از بندگان صالح خدا مى پذيريد و عمر يك هزارساله را در مورد يكى ديگر از بندگان صالح خدا مورد ترديد و انكار قرار مى دهيد؟ ! مگرنه اينست كه قدرت خدا عمومى است؟ و در مورد همگان سارى و جارى است؟ و حكم امثال در امكان و عدم امكان يكسان است؟ ! .
اگر حضرت نوح (علیه السلام) در عصر حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنيا آمده بود، هم اكنون اوايل جوانى او بود! و ما از آن دچار شگفت شده بوديم! . در مورد حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نيز مي توانيم همان مقدار دچار شگفت شده، بگوئيم: چنين عمر طولانى از نظر علمى و عقلى ممكن است و از نظر قرآن و تاريخ واقع شده است ولى در عصر ما با اين عمرهاى كوتاه چنين عمرى خارق عادت است. اگر ضعف ايمان و سستى اعتقاد در مورد مبدء و معاد نبود، هرگز احدى عمر طولانى حضرت مهدى را تكذيب نمى كرد. زيرا خدائى كه انسان را از مشتى خاك (حضرت آدم) و چند مولكول آب بى مقدار (بنى آدم) آفريده است، هرگز از ابقاى آن بعد از آفرينش ناتوان نخواهد بود.
قرآن كريم ما را راهنمائى مى كند كه براى انسان و ديگر جانداران عمرى بسيار دراز، از عصر حضرت يونس تا فرارسيدن روز رستاخيز امكان پذير است! آنجا كه مى فرمايد:
«فلو لا انّه كان من المسبّحين، للبث فى بطنه الى يوم يبعثون» .
«اگر نبود اين كه-حضرت يونس-از تسبيح كنندگان بود، هر آينه در شكم-ماهى-تا روز رستاخيز درنگ مى كرد» . 15
از اين آيه استفاده مى شود كه اگر حضرت يونس در شكم ماهى خدا را تسبيح نمى گفت، تا روز رستاخيز در شكم ماهى مى ماند و لازمۀ آن امكان عمرى بسيار طولانى براى انسان و ماهى است، كه عمر طولانى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در برابر آن بسيار ناچيز است.
بديهى است اگر مقدّر بود كه حضرت يونس در شكم ماهى تا روز رستاخيز بماند، مى بايست عمر ماهى نيز تا روز رستاخيز به درازا بكشد! .
چنين عمرى براى حضرت يونس (علیه السلام) آن هم در شرائط بسيار نامساعد شكم ماهى از نظر قرآن ممكن شناخته مى شود، كجا رسد به عمر بسيار كوتاه حضرت مهدى (در مقايسه بهچنين عمر طولانى) آنهم در عالي ترين شرائط ممكن، كه به دست تواناى حضرت حقّ براى زندگى آن حضرت تأمين شده است! !
طول عمر از ديدگاه زيست شناسى
پزشكان قرن معاصر و دانشمندان بيولوژيست (زيست شناس) بعد از دهها سال تجربه و آزمايش و سپرى كردن عمرى طولانى در كنج آزمايشگاه، به اين نتيجه رسيده اند كه: همۀ بافت هاى مهمّ بدن انسان از عمر جاويد برخوردار است و اگر عاملى پيش نيايد كه رشتۀ عمر آنها را بگسلد، براى هميشه زنده خواهند ماند! .
امروز از نظر پزشكان و زيست شناسان امكان عمر بسيار طولانى براى انسان در شرائط مناسب، قطعى و ترديد ناپذير شده است. و از نظر آنها مسلّم شده كه اگر به نسوج و بافتهاى اوّليّۀ بدن انسان غذاى لازم برسد و شرائط زيست فراهم باشد و عوارض خارجى رشتۀ آن را قطع نكند، اين بافتها براى هميشه زنده و پاينده خواهند بود. از اين رهگذر هيچ مانعى ندارد كه در شرائط مساعد افرادى هزاران سال زندگى كنند، چنانكه در قرنهاى اخير شاهد افراد بسيارى بودهايم كه بيش از ٢٠٠ سال زندگى كردهاند و برخى از آنها از مرز 250 سال نيز گذشته اند. اگر مشيّت خدا نيز به آن ضميمه شود، ديگر بافت هاى بدنش از طرف هيچ عارضهاى تهديد نخواهد شد و رشتۀ عمرش هرگز گسسته نخواهد گرديد و عمرهاى چند هزارساله براى او زيرپاافتاده به شمار خواهد آمد.
دانشمندان زيست شناس پس از يك عمر مطالعه در مسائل «بيولوژى» به اين نتيجه رسيده اند كه: جاى شگفت است كه انسان مى ميرد، درحالي كه بافتها و سلّولهاى بدن او براى مدّت نامحدودى قابل زندگى است! ! ! .
بيولوژيستها معتقدند كه زندگى دليل نمى خواهد، مرگ دليل مى خواهد! .
آنها معتقدند كه در امكان هر موجود زنده است كه تا مدّت درازى زنده بماند، چنانكه در سرتاسر جهان آمار مرگ و مير اطفال كاهش فراوان يافته است.
بيولوژيستها معتقدند اگر انسانى تحت مراقبت صحيح پزشكان و در شرائط مساعد طبق برنامۀ بهداشتى زندگى كند تا مدّت بسيار طولانى مى تواند با طراوت جوانى زنده بماند.
بديهى است كه تعجّب مردم از طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به اين جهت است كه افراد ديگرى در عصر ما به چنين عمر طولانى دسترسى ندارند، و اگر در عصر ما نيز چون روزگار باستان در هر منطقهاى دهها نفر از عمر چندين هزارساله برخوردار بودند، ديگر كسى دچار شگفت نمى شد.
اگر بگوئيم طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)خرق عادت است، معنايش اين نيست كه محال است، بلكه معنايش اينست كه در عصر ما تعداد افرادى كه به چنين عمرى برسند بسيار كم است، از اين رهگذر خارق عادت به شمار مى آيد.
هنگامى كه صفحات تاريخ از اسامى و شرح زندگى دراز عمران پر است، چرا در مورد حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)دچار شكّ و ترديد مى شويم؟ !
دانشمندان زيست شناس عمر طولانى را نه برخلاف عقل مى دانند و نه برخلاف نواميس طبيعت.
آنها مى گويند: آنچه برخلاف طبيعت است مرگ است كه رشتۀ زندگى را مى گسلد. اين ما هستيم كه نمى دانيم چگونه بايد بر موانع خارجى پيروز شويم؟ ! امّا حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به خواست خدا اين توفيق را پيدا كرده است، كه عمر مقدّرش را بهطور كامل استيفاء كند. اين توفيق به خواست خدا و به يارى خداست كه در قرآن كريم قدرت بيكران خود را در زمينۀ آفرينش بشر ستوده است.16
پرواضح است كه رعايت اصول بهداشتى، زندگى را گوارا نموده، جسم را تندرستى، و روح را نشاط مى بخشد و تأثير آن در طول عمر جاى ترديد نيست.
چنانكه رعايت آن اصول در عصر ما بسيارى از بيماري ها را ريشهكن ساخته و مقدارى از بيماريها را مهار نموده، و ميانگين عمر انسان را تا دو برابر قرن نوزدهم افزايش داده است.
نتيجۀ طبيعى اين مطلب، اينست كه اگر انسانى از همۀ اصول بهداشتى آگاه باشد و دقيقا آنها را به كار ببندد و قدرت آنرا داشته باشد كه از هواى سالم تنفّس كند و هركجا كه محيط زيست آلوده است از آنجا دورى گزيند، عمر بسيار طولانى توأم با طراوت جوانى خواهد داشت.
از سوى ديگر طعام ساده نيز (چون مواد گياهى و لبنيّات) كه در اثناى گوارش موادّ زائدى از خود به جاى نمى گذارد، اگر انسان به آنها مداومت داشته باشد و در مصرف آنها از افراط و تفريط دورى گزيند، تأثير بسيار مطلوبى در درازى عمر و پايدارى جوانى خواهد داشت. و اگر هواى سالم، استراحت كامل و تلاش متناسب، و تن تندرست نيز با آن همراه باشد، تأثيرش چند برابر خواهد شد. چنانكه در مورد درازعمران خوزستان ايران و قفقاز شوروى، عوامل يادشده به اثبات رسيده است.
درازعمران تاريخ
پيش از آنكه گروهى از درازعمران تاريخ را از منابع معتبر بازگو كنيم، چند نمونه از خوارق عادت را در اينجا مى آوريم و در اين مطلب روى سخن ما با طبيعيّون است كه در جهان طبيعت به «تصادف» عقيده دارند :
شما كه در جهان طبيعت تصادف را پذيرفته ايد و معتقديد كه همۀ اين نظام متقن و محكم از روى تصادف به وجود آمده است، لابدّ اين را هم مى پذيريد كه در اين جهان پهناور صدها مسئله برخلاف روال طبيعى انجام پذيرفته است و به عبارت ديگر تصادف در تصادف پديد آمده است، از جمله نوزادهاى عجيب و غريب و استثنائى:
-نوزادهاى دوقلو، كه بسيار اتّفاق افتاده است! .
-زايمان هاى دوقلوئى كه سه بچّه آورده است! .
-زايمان هاى دوقلوئى كه پنج كودك در طى يك زايمان به دنيا آمده است، چنانكه در فرانسه روى داده است! .
-كودكى كه به صورت برّۀ گوسفند در عراق به دنيا آمد! ! .
-كودك هاى شش انگشتى! .
-كودكى با دو قلب، يكى در سمت راست و ديگرى در سمت چپ بدن! .
-كودكى با دو سر، دو قلب، و با آلت تناسلى مذكّر و مؤنّث! ! .
-انسانى با دم حيوانى، كه هم اكنون زنده است! .
و هزاران مخلوقات استثنائى، كه در آفرينش برخلاف روال عمومى اتّفاق افتاده، و در رسانه هاى گروهى اعلام گرديده است.
شما كه همۀ اينها را تصادف مى دانيد، پس چه مانعى دارد كه طول عمر حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نيز يكى از همين تصادفها باشد؟ ! .
گاهى كودكى چند روزه مى ميرد و گاهى چند ماه زنده مى ماند و هنگامى چند سال و گاهى چندده سال زندگى مى كند، و گاهى به قرن دوّم و هنگامى به قرن سوّم زندگى گام مى گذارد، كسى كه صد سال زندگى مى كند، ده برابر كسى كه در ده سالگى مرده، زندگى كرده است، چه مانعى دارد كه يكى هم هزار سال زندگى كند و ده برابر صدساله ها زندگى كرده باشد؟ ! .
كوتاه سخن اينكه عمر چندين هزار ساله در تاريخ ثابت، در كتب آسمانى مندرج، از نظر علمى معقول و از نظر عقل ممكن است، پس چگونه مى توان در چنين موضوعى ترديد نمود؟ ! مگر اينكه كسى عمدا بخواهد لجاجت كند، كه ما را با او گفتگو نيست:
«آنها قلبهائى دارند كه با آن درك نمى كنند، چشمهائى دارند كه با آن نمى بينند، و گوشهائى دارند كه با آن نمى شنوند» .17
ما در اين بخش به طور فشرده امكان عقلى و اثبات علمى و دينى آنرا به خوانندگان گرامى تقديم نموديم، ولى در عقيده تحميل معنى ندارد، آنكس كه بخواهد به لجاجت بگرايد، به كسى جز خود آسيب نرساند. بگذار تا بيفتد و ببيند سزاى خويش! .
از نظر خداشناس، طبيعى، دهرى و يا هر مسلك ديگر:
-وجود مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)محال نيست.
-ولادت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)محال نيست.
-طول عمر مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)محال نيست.
از نظر خداشناس، از هر آئينى كه باشد، عمر هزارساله و دوهزارساله نه تنها ممكن، بلكه در گذشتۀ دور و نزديك واقع شده و هم اكنون نيز حضرت عيسى و خضر از صالحان، شيطان و دجّال از طالحان زندهاند.
و از نظر طبيعيّون، هزاران نفر در تاريخ از عمر چند هزار ساله به طور تصادفى اتّفاق افتاده، در عصر ما نيز هيچ مانع علمى و عقلى از تكرار اين تصادف در بين نيست. چه جهان براساس نظم دقيق باشد-چنانكه موحّدها مى گويند -و يا براساس طبيعت كر و كور باشد-چنانكه طبيعيّون مى گويند.
پيروان همۀ اديان آسمانى، بهشت و جهنّم را جاويدان مى دانند و معتقد هستند كه اهل بهشت در بهشت جاويد، و اهل دوزخ در دوزخ ابدى مى باشند، و هرگز پير نمى شوند و نمى ميرند. پس چه مانعى دارد كه برخى از اولياى خدا، در دنيا نيز از چنين ويژگى برخوردار باشند؟ ! .
از نظر عقل و دانش نيز كوچكترين مانع علمى و عقلى در بين نيست و انشاء اللّه به زودى با ظهور قائم آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، اين معنى براى همۀ جهانيان محسوس و ملموس خواهد شد.
امّا از نظر كساني كه مى گويند: تا چيزى را در زير چاقوى آزمايش تشريح نكنيم، نمى پذيريم! . آنها خود، واقعيّات فراوانى را پذيرفته اند كه در طول هزاران سال نضج گرفته است، آنها چگونه به خود اجازه مى دهند كه چيزى را پيش از نضج گرفتنش بدون دليل ردّ كنند؟ !
آنها پذيرفته اند كه:
-زغال سنگ در طول هزاران سال به اين صورت درمىآيد! .
-نفت در طول مليونها سال، قابل استفاده مى شود! .
-الماس بعد از مليون ها سال دست و پنجه نرم كردن با رويدادهاى جهان طبيعت به صورت سنگ گرانبها درمى آيد! .
و آنها پذيرفته اند كه هزاران منظومۀ شمسى در جهان پهناور كشف شده كه مليون ها برابر از خورشيد ما بزرگتر هستند و از ما به قدرى فاصله دارند كه تاكنون نور آنها به ما نرسيده است، درحالي كه نور آنها با سرعت سرسام آورى- ٣٠٠ هزار كيلومتر در ثانيه-به ما نزديك مى شود! ! .
چگونه است كه اينهمه عمر مليونى در جهان طبيعت مورد پذيرش است، و فقط عمر هزارسالۀ حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)مورد گفتگوست؟ ! .
آنچه دانشمندان علوم طبيعى و علم هيئت از شگفتي هاى جهان آفرينش گفته اند، ما همه را مى پذيريم ولى معتقديم كه همۀ اينها به دست قدرت حضرت احديّت پديد آمده است و اين همه منظومه هاى شمسى كه گفته اند، گوشه اى ناچيز از مليون ها منظومۀ موجود در آسمان اوّل است كه هنوز دانش بشرى به كشف همۀ آنها توفيق نيافته است و مليون ها برابر آنها در آسمان هاى ديگر ممكن است وجود داشته باشند! .
صاحب اين قدرت عظيم و پهناور چگونه ممكن است از نگهدارى يك انسان ناتوان باشد؟ !
خدائى كين جهان پاينده دارد
تواند حجّتى را زنده دارد
شما كه مى گوئيد: نفت و الماس و امثال آنها بعد از مليونها سال نُضج مى گيرند، اگر ما هم مى گفتيم: مهدى ما بعد از مليون ها سال آمادۀ ظهور خواهد بود، براى شما مجال انكار نبود، درحالي كه هنوز به هزار و دويست سال نرسيده است.
اى انسان عنود، چگونه است رقم هاى مليونى را آنجا ساده مى نگريد، و رقم هزارى را اينجا تحمّل نمى كنيد؟ !
امّا تو اى مسلمان! چگونه است كه طول عمر حضرت مسيح را مى پذيرى و در مورد حضرت مهدى دچار ترديد مى شوى؟ ! . آيا به برخى از آيات كتاب ايمان مى آوريد و به برخى ديگر كفر مى ورزيد؟ ! 18. درحاليكه همۀ آيات قرآن از جانب خداوند حكيم و عليم است. 19
هيچ ترديدى نداريم در اين كه طول عمر و غيبتش عقلا و نقلا ممكن است، و آنان كه در اين رابطه ترديد دارند، به زودى با ديدن برق شمشيرش شكّ و ترديدشان برطرف مى شود.
خداوندى كه موسى را در تابوتى بر روى آب نيل در آن شرائط سختى كه بر پسربچّه هاى بنى اسرائيل پيش آمده بود، نگه داشت، و آن خدائى كه حضرت خضر را از عهد حضرت موسى تاكنون نگه داشته، و آن خدائى كه حضرت عيسى را نزديك دو هزار سال است نگه داشته است، مى تواند حضرت بقيّة اللّه را نيز تا فرارسيدن روز موعود از گزند زمين و زمان نگه بدارد، تا فرمان ظهور فرارسد و پرچم حقّ بر فراز كرۀ خاكى به اهتزاز درآيد. به اميد آن روز.
در پايان اين بخش تعدادى از درازعمران تاريخ را كه بيش از هزار سال عمر كرده اند، نام مى بريم. علاقمندان به منابع يادشده در پاورقى مراجعه كنند:
١-عوج بن عناق،3600 سال و مادرش بيش از ٣٠٠٠ سال عمر كرده بود.
٢-ذو القرنين، كه ٣٠٠٠ سال عمر كرد.
٣-ضحّاك (بيوراسب) ،١٢٠٠ سال.
۴-حضرت نوح، كه عمر او را بين 1750 تا 2750 سال نوشته اند.
۵-فريدون پسر آبتين، كه هزار سال عمر كرد و 500 سال سلطنت نمود.
6-ضحّاك دوّم،١٠٠٠ سال.
٧-يكى از پادشاهان ايرانى كه عيد نوروز را ايجاد كرد،2500 سال.
8-لقمان حكيم،3500 سال.
٩-ريّان بن دومغ، پدر عزيز مصر كه معاصر حضرت يوسف بود،١٧٠٠ سال.
١٠-دومغ، پدر ريّان يادشده،3500 سال. و. . . . 20
اين ها و صدها نفر ديگر كه هزاران سال عمر كردهاند، صرفا براى اينست كه انسان براى ٧٠-٨٠ سال آفريده نشده است، بلكه از آزمايش هاى انجام شده بر بافت هاى بدن انسان به اين نتيجه رسيدهاند كه انسان حدّاقلّ براى ده هزار سال آفريده شده است.
چگونه است كه با اين همه تأكيد علم پزشكى و زيست شناسى بر امكان طول عمر و وقوع عمرهاى سه هزار ساله و سه هزار و پانصد ساله در افراد عادى، در مورد حضرت ولىّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)كه هنوز به ١٢٠٠ سال نرسيده، ترديد مى كنند؟ ! . 21
اگر جاهل ترديد كند، خيلى مهمّ نيست، ولى اگر شخص تحصيل كرده و كتاب خوانده و آشنا با الفباى علوم روز ترديد كند بسيار جاى تأسّف و تعجّب است.
در روايات اهلبيت از ترديد جاهلان و انكار منكران در عصر غيبت بسيار گفتگو شده است و در برخى روايات از ترديد و انكار در ايّام ظهور نيز سخن رفته است:
امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى فرمايد:
241- «لو قام المهديّ لأنكره النّاس، لأنّه يرجع إليهم شابّا و هم يحسبونه شيخا كبيرا!» .
«هنگامى مهدى قيام كند، مردمان به انكار برمى خيزند، زيرا او به صورت جوان بازمى گردد، درحالي كه آنها او را پير فرتوت خيال مى كنند» . 22
و امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
٢۴٢- «أما إنّه لو قد قام لقال النّاس: انّى يكون هذا و قد بليت عظامه منذ دهر طويل؟ !» .
«هنگامى كه او قيام مى كند، مردم مى گويند: چگونه ممكن است كه اين او باشد، او بايد قرنها پيش استخوان هايش پوسيده باشد» . 23
آرى او ظهور مى كند و شادابى و طراوت جوانى اش همه را به شگفت وا مى دارد، منتظر باشيد كه من نيز همراه شما از منتظران هستم. 24
و هرگز از عمر طولانى او دچار شگفت نشويد كه در گذشته عمرها دراز بود و در آينده نيز دراز خواهد شد، فقط از عمرهاى كوتاه خود دچار شگفت شويد.
حواشى ( پاورقی)
1-بشارة الاسلام صفحۀ 146، منتخب الاثر صفحۀ 259، غيبت شيخ طوسى صفحۀ 105، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ ٢٢٠، ينابيع المودّه جلد ٣ صفحۀ 116، المهدى صفحۀ 168 و ١٧١، و الزام النّاصب صفحۀ 85.
2-منتخب الاثر صفحۀ 261، غيبت شيخ طوسى صفحۀ ١٠٨، اعلام الورى صفحۀ 406 و بشارة الاسلام صفحۀ 148 (نساء:165 ) .
3-غيبت شيخ طوسى صفحۀ 259.
4-بحار الانوار جلد 52 صفحۀ ٢٨٧، غيبت شيخ طوسى صفحۀ 259 و منتخب الاثر صفحۀ 258.
5-غيبت شيخ طوسى صفحۀ 259.
6-مؤمنون:١٢-14.
7-تين:۴.
8-قيامت:٣٧.
9-مرسلات:٢٠.
10-نحل:۴.
11-انعام:١٠٣.
12-عنكبوت:14.
13-نساء:159.
14-ينابيع المودّه جلد ٣ صفحۀ 136 و نور الابصار 168.
15-الصّافّات:143.
16-مرسلات:٢٣.
17-اعراف:١٧٩.
18-بقره:85.
19-نمل:۶.
20-غيبت شيخ طوسى صفحۀ ٧٩ و 85، بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 243 ، 288 ، 290، تاريخ سنى ملوك الارض صفحۀ ١٧ و ٢٧، حقايق الايمان صفحۀ ١٧٣ و 175، الزام النّاصب صفحۀ 86 و 92، المهدى صفحۀ ١٢٧، البرهان صفحۀ ١١،٢٨، اعلام الورى صفحۀ 442، كشف الغمّه جلد ٣ صفحۀ ٣٣٣ و جالب تر از همه: الامام المهدى صفحۀ 167-214 كه تعداد ٢٢٢ نفر از درازعمران را با منابع و مدارك آورده است.
21-در اين زمينه رجوع شود به كتاب «طول عمر امام زمان» به قلم مترجم اين كتاب.
22-ينابيع المودّه جلد ٣ صفحۀ 167، منتخب الاثر صفحۀ 285، المهدى صفحۀ 206 به نقل از صحيح بخارى.
23-بحار الانوار جلد 51 صفحۀ 148 و 225، و ج 52صفحۀ 291، الزام النّاصب صفحۀ ٨٠ و ٨٩، غيبت شيخ طوسى صفحۀ 26، منتخب الاثر صفحۀ 276 و بشارة الاسلام صفحۀ ٩٩.
24-اعراف:71
برگرفته از ترجمه کتاب یوم الخلاص ( روزگار رهایی )جلد 1 صفحه 239 الی 262 ( تالیف : محقق عالیقدر کامل سلیمان ؛ مترجم : علی اکبر مهدی پور ) انتشارات آفاق
سیمای حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن ( سوره انبیاء آیات 105و 106 )
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (105) إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ (106) { سوره انبیاء آیات 105 الی 106 }
105- ما در” زبور” بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد.
106- در اين ابلاغ روشنى است براى جمعيت عبادت كنندگان.
تفسير:
حكومت زمين از آن صالحان خواهد بود.
بعد از آن كه در آيات گذشته به قسمتى از پاداش هاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در دو آيه مورد بحث به يكى از روشن ترين پاداش هاى دنيوى آنها كه حكومت روى زمين” است با بيان شيوايى اشاره كرده می گويد:” در” زبور” بعد از” ذكر” چنين نوشتيم كه سرانجام بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد” (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ).
” ارض” به مجموع كره زمين گفته می شود و سراسر جهان را شامل می گردد مگر اين كه قرينه خاصى در كار باشد، گرچه بعضى احتمال داده اند كه مراد وارث شدن سراسر زمين در قيامت است، ولى ظاهر كلمه” ارض” هنگامى كه بطور مطلق گفته می شود، زمين اين جهان است.
واژه” ارث” همان گونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم به معنى چيزى است كه بدون معامله و داد و ستد به كسى انتقال می يابد، و گاهى در قرآن كريم” ارث” به تسلط و پيروزى يك قوم صالح بر قوم ناصالح و در اختيار گرفتن مواهب و امكانات آنها گفته شده است، چنان كه در آيه 137 سوره اعراف در باره بنى اسرائيل و پيروزيشان بر فرعونيان چنين می خوانيم : وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا:” ما شرق و غرب زمين را به ارث به آن قوم مستضعف داديم” گرچه” زبور” در اصل به معنى هر گونه كتاب و نوشته است، هر چند در قرآن مجيد در دو مورد از سه موردى كه اين كلمه به كار رفته، اشاره به زبور داود است اما بعيد به نظر نمی رسد كه مورد سوم يعنى آيه مورد بحث نيز به همين معنى باشد.
” زبور داود” يا به تعبيرى كه در كتب” عهد قديم” آمده” مزامير داود” عبارت است از مجموعه اى از مناجاتها و نيايش ها و اندرزهاى داود پيامبر.
بعضى مفسران نيز احتمال داده اند كه منظور از” زبور” در اينجا تمام كتب انبياى پيشين است «اين احتمال را تفسير مجمع البيان و تفسير فخر رازى از چند نفر از مفسران پيشين نقل كرده است.»
ولى بيشتر- با توجه به دليلى كه ذكر كرديم- به نظر می رسد كه زبور همان كتاب مزامير داود باشد، بخصوص اينكه در مزامير موجود، عباراتى وجود دارد كه عينا مطابق با آيه مورد بحث است و بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهيم كرد.
” ذِكر” در اصل به معنى يادآورى و يا چيزى كه مايه تذكر و يادآورى است، و در آيات قرآن به همين معنى به كار رفته، گاهى نيز به كتاب آسمانى موسى يعنى تورات اطلاق شده (مانند آيه 48 سوره انبياء وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ).
و گاه اين عنوان در مورد قرآن استعمال شده، مانند آيه 27 سوره تكوير:
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ.
لذا بعضى گفته اند كه منظور از ذكر در آيه مورد بحث قرآن است، و زبور تمام كتب انبياء پيشين، و كلمه (من بعد) تقريبا معادل كلمه” علاوه بر” در فارسى خواهد بود «و به تعبير مصطلح علمى بعد در اينجا بعد رتبى است نه زمانى.» و به اين ترتيب معنى آيه چنين می شود:” ما علاوه بر قرآن در تمام كتب انبياء پيشين نوشتيم كه سرانجام سراسر روى زمين در اختيار بندگان صالح خدا قرار خواهد گرفت".
ولى با توجه به تعبيراتى كه در آيه به كار رفته، ظاهر اين است كه منظور از زبور، كتاب داود، و ذكر به معنى تورات است، و با توجه به اينكه زبور بعد از تورات بوده، تعبير” من بعد” نيز حقيقى است، و به اين ترتيب معنى آيه چنين می شود،” ما، در زبور، بعد از تورات، چنين نوشتيم كه اين زمين را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد".
در اينجا اين سؤال پيش می آيد كه چرا در ميان كتب آسمانى، تنها از اين دو كتاب نام، برده شده است؟
اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه: داود، يكى از بزرگترين پيامبرانى بود كه تشكيل حكومت حق و عدالت داد، و بنى اسرائيل نيز مصداق روشن قوم مستضعفى بودند كه بر ضد مستكبران قيام كردند و دستگاه آنها را به هم پيچيدند و وارث حكومت و سرزمين آنها شدند.
سؤال ديگرى كه در اينجا باقى می ماند اين است كه بندگان صالح خدا (عِبادِيَ الصَّالِحُونَ) كيانند؟
با توجه به اضافه شدن بندگان به خدا، مساله ايمان و توحيد آنها روشن مىشود، و با توجه به كلمه” صالحون” كه معنى گسترده و وسيعى دارد، همه شايستگي ها به ذهن می آيد : شايستگى از نظر عمل و تقوا، شايستگى از نظر علم و آگاهى، شايستگى از نظر قدرت و قوت، و شايستگى از نظر تدبير و نظم و درك اجتماعى.
هنگامى بندگان با ايمان اين شايستگي ها را براى خود فراهم سازند، خداوند نيز كمك و يارى می كند تا آنها بينى مستكبران را به خاك بمالند، دستهاى آلوده شان را از حكومت زمين كوتاه كنند، و وارث ميراثهاى آنها گردند.
بنا بر اين تنها” مستضعف بودن” دليل بر پيروزى بر دشمنان و حكومت روى زمين نخواهد بود، بلكه از يك سو ايمان لازم است و از سوى ديگر كسب شايستگي ها، و مستضعفان جهان ما دام كه اين دو اصل را زنده نكنند به حكومت روى زمين نخواهند رسيد.
و لذا در آيه بعد به عنوان تاكيد بيشتر می گويد:” در اين سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى كه خدا را با اخلاص پرستش می كنند” (إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ).
بعضى از مفسران” هذا” را اشاره به تمام وعد و وعيدهايى كه در اين سوره و يا در تمام قرآن آمده است دانسته اند كه موضوع بحث ما نيز در اين مفهوم كلى وارد است.
ولى ظاهر آيه اين است كه” هذا” اشاره به همان وعده اى است كه در آيه قبل به بندگان صالح خود در مورد حكومت روى زمين داده شده است.
نكته ها:
1- روايات پيرامون قيام مهدى (علیه السلام)
در بعضى از روايات صريحا اين آيه تفسير به ياران حضرت مهدى علیه السلام شده است:
چنان كه در مجمع البيان ذيل همين آيه از امام باقر علیه السلام چنين می خوانيم :
هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان:” بندگان صالحى را كه خداوند در اين آيه به عنوان وارثان زمين ياد می كند ياران حضرت مهدى علیه السلام در آخر الزمان هستند".
در تفسير قمى نيز در ذيل اين آيه چنين آمده است: أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ، قال القائم و اصحابه:” منظور از اين كه زمين را بندگان صالح خدا به ارث می برند مهدى قائم علیه السلام و ياران او هستند".
ناگفته پيدا است مفهوم اين روايات، انحصار نيست، بلكه بيان يك مصداق عالى و آشكار است، و بارها گفته ايم اين تفسيرها هرگز عموميت مفهوم آيه را محدود نمی سازد.
بنا بر اين در هر زمان و در هر جا بندگان صالح خدا قيام كنند، پيروز و موفق خواهند بود و سرانجام وارث زمين و حكومت آن خواهند شد.
علاوه بر روايات فوق كه در خصوص تفسير اين آيه وارد شده روايات بسيار زيادى كه بالغ به حد تواتر است از طرق شيعه و اهل تسنن در مورد حضرت مهدى علیه السلام از پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و همچنين از” ائمه اهل بيت” علیهم السلام نقل شده كه همه آنها دلالت بر اين دارد سرانجام حكومت جهان به دست صالحان خواهد افتاد، و مردى از خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم قيام می كند و زمين را پر از عدل و داد می سازد آن چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.
از جمله اين حديث معروف است كه در اكثر منابع اسلامى از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده :
لو لم يبق من الدنيا الا يوم، لطول اللَّه ذلك اليوم، حتى يبعث رجلا (صالحا) من أهل بيتي يملأ الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا ؛
” اگر از عمر جهان جز يك روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى می كند تا مرد صالحى را از خاندان من برانگيزد كه صفحه زمين را پر از عدل و داد كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است".
اين حديث با همين تعبير يا مختصر تفاوتى در بسيارى از كتب شيعه و اهل سنت آمده است «براى اطلاع بيشتر به كتاب” منتخب الاثر” و” نور الأبصار” مراجعه شود.»
در ذيل آيه 33 سوره توبه گفتيم : كه گروهى از بزرگان علماى اسلام، از قديم و جديد، سنى و شيعه در كتاب هاى خود تصريح كرده اند كه احاديث در زمينه قيام حضرت مهدى علیه السلام در سر حد تواتر است و به هيچ وجه قابل انكار نيست، حتى كتابهايى بالخصوص در اين مورد نوشته اند كه شرح آن را می توانيد در جلد هفتم تفسير نمونه ذيل آيه 33 توبه (صفحه 374 به بعد) مطالعه فرمائيد.
2- بشارت حكومت صالحان در مزامير داود
جالب اينكه در كتاب” مزامير داود” كه امروز جزء كتب عهد قديم است عين تعبيرى كه در آيات فوق خوانديم يا مشابه آن در چند مورد ديده می شود و نشان می دهد با تمام تحريفاتى كه در اين كتب به عمل آمده اين قسمت هم چنان از دستبردها مصون مانده است.
1- در مزمور 37 جمله 9 می خوانيم :
” … زيرا كه شريران منقطع می شوند، و اما متوكلان به خداوند، وارث زمين خواهند شد، و حال اندك است كه شرير نيست می شود، هر چند مكانش را استفسار نمايى ناپيدا خواهد شد"!.
2- و در جاى ديگر در همين مزمور (جمله 11) می خوانيم:” اما متواضعانه وارث زمين شده از كثرت سلامتى متلذذ خواهند شد".
3- و نيز در همان مزمور 37 جمله 29 چنین آمده : و اما نسل شریر منقطع خواهد شد ، صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود.
4. و در جمله ی 18 از همین مزمور آمده است : ( خداوند روزهای کاملان را می داند و میراث ایشان خواهد بود تا ابد الآباد ) اين جمله ها را عموما از ترجمه فارسى كتب عهد عتيق و عهد جدید که از زبان های اصلی عبرانی و کلدانی و یونانی ترجمه شده و به همت انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل به چاپ رسیده نقل کرده ایم ، به صفحات 856 و 857 مراجعه فرمائید.
در اينجا به خوبى مشاهده می كنيم همان عنوان” صالحان” كه در قرآن آمده با همان تعبير در مزامير داود به چشم می خورد، علاوه بر اين تعبيرات ديگرى مانند” صديقان"،” متوكلان"،” متبركان"، و” متواضعان” كه با آن قريب الافق است نيز در جمله هاى ديگر ذكر شده است.
اين تعبيرات، دليل بر عموميت حكومت صالحان است و كاملا با احاديث قيام حضرت مهدى علیه السلام تطبيق می كند.
3- حكومت صالحان يك قانون آفرينش است
گرچه براى آنها كه غالبا شاهد و ناظر حكومت طاغيان ظالم و ياغيان قلدر بوده اند، مشكل است اين حقيقت را به آسانى پذيرا شوند كه تمام اين حكومت ها بر خلاف نواميس آفرينش و قوانين جهان خلقت است و آنچه با آن هماهنگ می باشد همان حكومت صالحان با ايمان است.
ولى تحليل هاى فلسفى به اينجا منتهى می شود كه اين يك واقعيت است، بنا بر اين جمله” أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ” پيش از آنكه يك وعده الهى باشد يك قانون تكوينى محسوب می شود.
توضيح اينكه : جهان هستى تا آنجا كه می دانيم مجموعه اى از نظام ها است وجود قوانين منظم و عمومى در سرتاسر اين جهان دليل بر يكپارچگى و به هم پيوستگى اين نظام است.
مساله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرينش يكى از اساسی ترين مسائل اين عالم محسوب می شود، فى المثل اگر می بينيم صدها دستگاه مغز الكترونيكى نيرومند دست بدست هم می دهند تا با انجام محاسبات دقيق راه سفرهاى فضايى را براى مسافران فضا هموار سازند، و محاسبات آنها درست از آب درمی آيد و قايق ماه نشين در همان محل پيش بينى شده در كره ماه می نشيند با اينكه كره ماه و زمين هر دو به سرعت در حركتند، بايد توجه داشته باشيم كه اين جريان مديون نظام دقيق منظومه شمسى و سيارات و اقمار آن است، زيرا اگر حتى يك صدم ثانيه از سير منظم خود منحرف می شدند معلوم نبود مسافران فضا به كدام نقطه پرتاب خواهند شد.
از جهان بزرگ وارد عالم كوچك و كوچكتر و بسيار كوچك می شويم، در اينجا مخصوصا در عالم موجودات زنده نظم مفهوم زنده ترى به خود می گيرد و هرج و مرج در آن هيچ محلى ندارد، مثلا بهم خوردن تنظيم يك سلول مغزى انسان كافى است كه سازمان زندگى او را به گونه غم انگيزى به هم بريزد.
در اخبار جرائد آمده بود كه يك جوان دانشجو بر اثر يك تكان شديد مغزى در يك حادثه رانندگى تقريبا تمام گذشته خود را فراموش كرده است! در حالى كه از جهات ديگر سالم است، برادر و خواهر خود را نمی شناسد و از اينكه مادرش او را در آغوش می فشارد و می بوسد وحشت می كند كه اين زن بيگانه با من چه كار دارد؟ او را به زادگاهش می برند، به اطاقى كه در آن بزرگ شده، به كارهاى دستى و تابلوهاى نقاشى خودش می نگرد، ولى می گويد: اين نخستين بار است كه چنين اطاق و تابلوى را مشاهده می كند!! شايد فكر می كند از كره ديگرى به اين كره قدم گذارده است كه همه چيز براى او تازگى دارد.
شايد از ميان چند ميليارد سلول مغز او، تنها چند سلول ارتباطى كه گذشته را با حال پيوند می داده، از كار افتاده است، ولى همين به هم خوردن تنظيم جزئى چه اثر وحشتناكى به بار آورد؟! آيا جامعه انسانى می تواند با انتخاب” لا نظام” و هرج و مرج و ظلم و ستم و نابسامانى و ناهنجارى خود را از مسير رودخانه عظيم جهان آفرينش كه همه در آن با برنامه منظم پيش می روند كنار بكشد؟! آيا مشاهده وضع عمومى جهان ما را به اين فكر نمی اندازد كه بشريت نيز خواه ناخواه بايد در برابر نظام عالم هستى سر فرود آرد و قوانين منظم و عادلانه اى را بپذيرد، به مسير اصلى بازگردد، و همرنگ اين نظام شود؟! نظرى به ساختمان دستگاه هاى گوناگون و پيچيده بدن هر انسان كه می افكنيم! از قلب و مغز گرفته تا چشم و گوش و زبان و حتى يك پياز مو، می بينيم همه آنها تابع قوانين و نظم و حسابى هستند، با اين حال چگونه جامعه بشريت بدون پيروى از ضوابط و مقررات و نظام صحيح عادلانه می تواند برقرار بماند؟
ما خواهان بقاى بشريت هستيم و براى آن تلاش می كنيم منتها هنوز سطح آگاهى اجتماع ما به آن حد نرسيده كه بدانيم ادامه راه كنونى منتهى به فنا و نابودى ما می شود، ولى كم كم بر سر عقل می آئيم و اين درك و رشد فكرى براى ما حاصل می گردد.
ما خواهان منافع خويشتن هستيم، ولى هنوز نمی دانيم كه ادامه وضع فعلى منافع ما را بر باد می دهد، اما تدريجا ارقام و آمار زنده و گويا را مثلا در مورد مسابقه تسليحاتى در برابر چشممان می گذاريم و می بينيم چگونه نيمى از فعال ترين نيروهاى فكرى و جسمانى جوامع جهان و نيمى از ثروتها و سرمايه هاى بزرگ در اين راه به هدر می رود نه تنها به هدر می رود بلكه در مسير نابود كردن نيم دوم به كار می افتد!
همزمان با افزايش سطح آگاهى ما به روشنى می يابيم كه بايد به نظام عمومى عالم هستى بازگرديم و با آن هم صدا شويم.
و همانطور كه واقعا جزئى از اين كل هستيم عملا هم بايد چنين باشيم تا بتوانيم به اهداف خود در تمام زمينه ها برسيم.
نتيجه اينكه: نظام آفرينش دليل روشنى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده، در جهان انسانيت خواهد بود، و اين همان چيزى است كه از آيه مورد بحث و احاديث مربوط به قيام” مصلح بزرگ جهانى” (حضرت مهدى ارواحنا فداه) استفاده می شود .
تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 515 الی 524 (چاپ قدیم)
تربت شريف حرم مطهّر امام حسين عليه السّلام كه در سفر و حضر انسان را از خطر حفظ مى كند
سیّد ابن طاووس گوید : در كتاب مصباح الزّائر آوردهايم : هنگامى كه امام صادق عليه السّلام به عراق رفتند، مردم خدمت ايشان شرفياب شدند و گفتند: مولاى ما، دانسته ايم كه خاك مرقد مطهّر حضرت امام حسين عليه السّلام موجب شفا از هر بيمارى است؛ آيا وسيلهى ايمنى از هر ترسى هم مى باشد؟ در پاسخ فرمود:
«آرى، اگر كسى بخواهد از هر بيمى در امان بماند، تسبيحى كه از خاك مرقد امام حسين عليه السّلام ساخته شده است را بردارد و هنگامى كه در بستر آرميد، آن را به دست بگيرد و سه بار دعاى ليلة المبيت 1را بخواند.
سپس آن را بوسيده بر روى چشم بگذارد و بگويد:
اللّهمّ إنّي أسألك بحقّ هذه التّربة و بحقّ صاحبها و بحقّ جدّه و بحقّ أبيه و بحقّ أمّه و بحقّ أخيه و بحقّ ولده الطّاهرين، اجعلها شفاء من كلّ داء و أمانا من كلّ خوف و حفظا من كلّ سوء.
(پروردگارا، به حقّ اين تربت و به حقّ صاحب آن و به حقّ جدّ او و پدر و مادر و برادر و فرزندان پاكيزهاش از تو مى خواهم كه آن را وسيلهى درمان از هر درد و ايمنى از هر ترس و سبب نگه دارى از هر آفت و بدى قرار دهى.) سپس تسبيح را در گريبان پيراهن بگذارد. اگر اين كار را در بامداد انجام دهد، پيوسته تا شب در امان خدا خواهد بود و اگر شب باشد تا صبح در پناه خداوند خواهد ماند.» 2
نيز در حديث ديگرى فرموده است:
«در هنگام برداشتن تربت بگو:
اللّهمّ هذه طينة قبر الحسين عليه السّلام؛ وليّك و ابن وليّك؛ اتّخذتها حرزا لما أخاف و ما لا أخاف.
پروردگارا، اين تربت آرامگاه حضرت حسين عليه السّلام، ولىّ تو و زادهى ولىّ توست. آن را جهت آسودگى و محفوظ ماندن از هر چه از آن مى ترسم و آن چه [به سبب عدم آگاهى]از آن نمى ترسم، برداشتهام.» 3
هم چنين به سند ديگرى چنين روايت شده است :
«اللّهمّ إنّي أخذته من قبر وليّك و ابن وليّك فاجعله لي أمنا و حرزا ممّا أخاف و ممّا لا أخاف.
پروردگارا، اين خاك را از مرقد ولىّ تو و زادهى ولىّ تو برداشتهام؛ پس آن را باعث حفظ و ايمنىام از زيان آن چه مىترسم و نمىترسم، قرار ده.»
روايت شده است كه هر كس از زمام دار يا شخص ديگرى مى ترسد؛ اگر از منزل خود بيرون رود و به اين كار مبادرت ورزد، [اين كار]پناه او خواهد بود. 4
——————————————————————————–
1) دعاى ليلة المبيت به نقل از بحار الأنوار (جلد 86 صفحه 276 - 277) چنين است : «أمسيت اللّهمّ معتصما بذمامك و جوارك المنيع-الّذي لا يطاول و لا يحاول من شرّ كلّ غاشم و طارق من سائر من خلقت و ما خلقت من خلقك الصّامت و النّاطق من كلّ مخوف بلباس سابغة حصينة ولاء أهل بيت نبيّك عليهم السّلام محتجبا من كلّ قاصد لي أذيّة بجدار حصين الإخلاص في الاعتراف بحقّهم و التّمسّك بحبلهم موقنا أنّ الحقّ لهم و معهم و فيهم، و بهم أوالي من والوا و أجانب من جانبوا و أعادي من عادوا، فصلّ على محمّد و آله و أعذني اللّهمّ بهم من شرّ كلّ ما أتّقيه يا عظيم. حجزت الأعادي عنّي ببديع السّماوات و الأرض. إنّا جَعَلْنٰا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنٰاهُمْ فَهُمْ لاٰ يُبْصِرُونَ .» اين دعا با اندكى تغيير، در مفاتيح الجنان بعد از زيارت اربعين آمده است.
2) فلاح السّائل:224.
3) تهذيب 6:75.
4) مصباح الزّائر:10.
——————————————————————————–
آداب سفر در فرهنگ نيايش ( ترجمه الأمان مِنَ أخطار الأسفار و الأزمان) از تالیفات سیّد ابن طاووس رضوان الله علیه ، (صفحه 117 الی 118 )
<< 1 ... 149 150 151 ...152 ...153 154 155 ...156 ...157 158 159 ... 328 >>