« تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم | گل نازدانه پدر » |
مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی /زهرا شدی،علی شدی ومصطفی شدی /وقتی عسل ز لعل لبت بوسه ای گرفت /تنها سواره ی حسن مجتبی شدی /از بس عزیز هستی واز بس که محشری /ابین قنوت زینب کبری دعا شدی /دل ها شکست و غصّه حرم را فرا گرفت /وقتی که از کنار عمویت جدا شدی /بند رکاب حسرت پای تو را کشید /تا راهی میانه ی دشت بلا شدی /دانه به دانه موی عمویت سفید شد /وقتی زمین فتادی و وقتی که تا شدی /در بین معرکه چقدَر نیزه خوردی و /پرپر شدی خلاصه شدی نخ نما شدی /یک نیزه دار جسم تو را بر زمین زد و /بر زیر نعل کشته ی بی انتها شدی /تشییع پیکرت چقدر دردسر شد و /آخر میان تکّه حصیری تو جا شدی /آن خاطرات کوچه دوباره مرور شد /وقتی به زیر پای عدو جابه جا شدی
فرم در حال بارگذاری ...