آتش اشک
وجود مبارک اميرالمؤمنين در مراسم تجهيز زهرا اشک ريخت عرض کرد: يا رسول الله! براي من بسيار گران و سخت و تلخ است که اين مصيبت را تحمل کنم. «قلّ يارسول الله عن صفيتک صبري» «ستنبئک ابنتک» ؛ يا رسول الله! اين دخترت که زود به شما ملحق شدند، تمام جريان سقيفه و غير سقيفه را به عرض شما مي‌رساند که من هيچ کوتاهي نکردم.

هر چه دستور دادي عمل کردم «فأحفها السؤال و استخبرها الحال» ؛ شما هم جريان را يکي پس از ديگري از اين بانو سؤال بکنيد. انسان که دردمند است دردش را بگويد يک مقداري سبک مي‌شود، بعد عرض کرد: يا رسول الله، براي کوبيدن فاطمه (سلام الله عليها) تنها هيئت حاکم قيام نکرد، اينها مردم را هم شوراندند؛

همه جمع شدند اجماع کردند تا زهرا را منزوي کنند. آن گزارشي که دخترت به عرض شما مي‌رساند اين است که «بتظافر أمتک علي هضمها»؛ تنها از دولت برنمي‌آمد که زهرا را منزوي کند تنها از ملت ساخته نبود که زهرا را منزوي کند؛ اين دولت با آن ملت، اين ملت با آن دولت دست نشانده، اجماع کردند که زهرا را منزوي کنند. مي‌بينيد سخن از فدک نبود.

شخصيت فاطمه کسي بود که تا همه جمع نمي‌شدند نمي‌توانستند او را منزوي کنند؛ گرچه نتوانستند، ولي بالأخره براي انزواي او همه زحمت کشيدند؛ يکي گفت «آتش بياور»؛ يکي گفت «آتش بزن»؛ يکي گفت «غلاف شمشير بياور»؛ يکي گفت «غلاف شمشير بزن»؛ يکي گفت «فدک را بگير» همه جمع شدند، همه جمع شدند: «بتظافر أمتک علي هضمها» اينکه به حضرت امير (سلام الله عليه) پيشنهاد دادند که [فاطمه] يا شب گريه کند يا روز؛

اين نه براي آن بود که مثلاً گريه وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله عليها) نمي‌گذاشت کسي بخوابد [و] باعث اذيت بود؛ اينها نبود. اينها چون مکرر از پيغمبر شنيدند که رضاي زهرا، رضاي خداست؛ غضب زهرا، غضب خداست؛ رضا و غضب فاطمه (سلام الله عليها) رضا و غضب پيغمبر است؛ رضا و غضب پيغمبر رضاي خداست .اينها مي‌گفتند: اين همه گريه آن حضرت، نشانه آن است که از ما ناراضي است؛ براي اينکه زنهاي مهاجر و انصار بعد از جريان سقيفه وقتي رفتند خطبه دوم را حضرت خواند. اين خطبه دوم خيلي فولادين است؛ يعني براي هر کلمه‌اش بايد به لغت مراجع کنيم. اين زنهاي مهاجر و انصار آمدند به مردهايشان گفتند، آنها دوباره برگشتند که جبران کنند، فرمود: گذشت. اين خطبه دوم و خطبه اول که خطبه اول در مسجد، خطبه دوم در منزل آنها را بيدار کرد، فهميدند که حضرت از آنها ناراضي است. گفتند: يک قدري نارضايتي‌شان را کم بکنند، سخن از گريه نبود؛ مي‌دانستند مقام اين بي‌بي چيست.

مرحوم شيخ مفيد است ظاهراً ايشان نقل مي‌کند وقتي بي‌بي (سلام الله عليها) آمده علي‌بن‌ابي‌طالب را آن وضع با سر برهنه زير منبر بالاي سرش شمشير ديد فرمود: «لئن لم تکن عنه لأنشرن شعري ولأشقن جيبي ولآتين قبر أبي ولأصيحن إلي ربي» ؛فرمود: دست از پسر عموي من برداريد وگرنه سرم را براي نفرين کردن برهنه مي‌کنم سخن از لرزش ستون مسجد نبود. مرحوم شيخ مفيد نقل مي‌کند که وجود مبارک علي‌بن‌ابي‌طالب [عليه السلام] به سلمان فرمود: «يا سلمان إني أري جنبتي المدينة تکفئان» ؛فرمود سلمان! همين که زهرا تصميم نفرين گرفت من مي‌بينم دو طرف اين مدينه دارد مي‌لرزد؛ اگر اين عذاب بيايد چه کنيم: «إنّي أري جنبتي المدينة تکفئان»؛ دو طرف اين شهر دارد مي‌لرزد؛ نه ستون مسجد. اگر اين شهر زير و رو بشود چه کنيم؟ اين فاطمه است. حالا شما خطبه زينب کبرا (سلام الله عليها) را در کوفه قرائت کنيد؛ مي‌بينيد بسياري از جمله‌هاي بلند آن خطبه از مادرش گرفته شده [است] بسياري از جمله‌هاي بلند خطبه زينب کبرا (سلام الله عليها) در بازار کوفه از خطبه نوراني فاطمه زهرا (سلام الله عليها) گرفته شده [است]

اگر مرحوم صدرالمتألّهين (رضوان الله عليه) در آن رساله شريفش مي‌گويد حسين‌بن‌علي را در سقيفه بني‌ساعده شهيد کردند، همين است: «قُتل الحسين ابن علي في السقيفة». اين مي‌گويد: اگر نبود آن آتش زدن يا آتش آوردن در خانه فاطمه هرگز خيمه‌هاي بچه‌هاي ابي‌عبد‌الله را آتش نمي‌زدند، هرگز آن مرغهاي بي‌پر را…

«السلام عليکم يا اهل بيت النبوة و يا معدن الرسالة و يا مهبط الوحي و رحمة الله و برکاته»

فرازی ازمتن روضه حضرت زهرا به بیان آیة الله جوادی آملی


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

تجمل گرائی

تجمّل در لغت به معنای خود را زینت دادن و آراستن است. می‌توان رابطه بین اسراف و تجمّل را عموم و خصوص مطلق قرار داد. دین وقتی صحبت از نهی تجمّل می‌کند، نباید تصاویری از موهای ژولیده و لباس‌های مندرس در ذهنت بیاید. زیبا پوشی، روغن زدن، شانه زدن و بوی خوش هنگام عبادت از مستحبات مؤکّده است. وقتی در قرآن کلمه جمیل و جمال می‌آید یعنی زیبایی در متن دین قرار گرفته است. کسی به ظاهر مسلمان ژولیده مو، نگاه نکند و به پای دین بنویسد. آنچه قرار است در ادامه آید افراط در این موضوع است. سؤالات زیر جای تأمل دارد:

تجمّل از کدام راه؟ وقتی شرائط اقتصادی فرد و خانواده در آشفتگی به سر می‌برد استفاده از کالاهای لوکس و غیر ضروری از مصادیق بارز تجمل گرائی نیست؟ وقتی باهمان گوشی سابق همه نیازها برطرف می‌شود، خرید گوشی ِگران‌تر را چه بنامیم؟ وقتی می‌دانم غذای گران قیمتی که سر سفره گذاشته شود، منجر به شهرت خواهد شد؟ وقتی غذاهای آماده با لبخند به سطل زباله ریخته می‌شود؟ و در هنگام مصیبت به زیور آلاتم می‌افزایم؟

وقتی میدانم این لباس فاخر مرا به شکل زنان در می‌آورد تا مردان، و یا دیگران در اینکه به دید مسلمان به من نگاه کنند دچار تردید شده و بیشتر به کفّارشباهت دارم تا مسلمانان؟ با طرح این سؤالات تعریف ملموس‌تر می‌شود. این‌ها همه آن چیزی است که اسلام با آن‌ها مخالف است.

چه شد تجمّل گرا شدم؟

۱- فقر فکری و فرهنگی:

وقتی زاویه نگاهم به زندگی صرفا ًدر مصرف کردن باشد و بی تفاوت نسبت به نتایج و پیامد های آن، نتیجه این خواهد شد که هیچگاه خرید کردن، خوردن و پوشیدن مرا آرام نخواهد کرد. درست است که بشر در 50 سال گذشته به اندازه کلّ تاریخ بشر مصرف کرده است، ولی کماکان این شتاب در تجمّل گرائی ریشه در جهالت او دارد. زمین و آسمان طبق آیه 22 سوره مبارکه بقره «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُم» برای انسان آفریده شده است و انسان برای خدا. از طرفی طبق آیه هفتم سوره مبارکه کهف خداوند هر جه در زمین است را زینت برای خود زمین! قرار داده است: «همانا ما آنچه راکه بر زمین است، زینتی برای آن قراردادیم» إِنَّاجَعَلْنَامَاعَلیَ الْأَرْضِ زِینَةً لها. ولی باز داستان نفهمی و جهالت ما در مواجهه با اشیاءکار دستمان دادو دل بستیم و به تجمّل گرائی روی آوردیم. اگر کمی تا قسمتی از اندیشه ناب دینی برخوردار باشیم هرگز تبلیغات ما را نمی‌بلعد و استفاده از کالاهای لوکس را معیار و ملاک شخصیت قرار نمی‌دهیم. چرا که خوب میدانیم میزان تقوا و رضایت خداوند است. درست است که جهان امروز هویت ما را با مصرف، گره زده است ولی یادمان باشد نگاه غرب به انسان، در حیوان اقتصادی و مصرف گرا خلاصه می‌شد نه آنچه ما در بخش اوّل مطرح کردیم.

2- عقده های روانی:

وقتی به داشته های خود راضی نبوده و در صدد ریخت و پاش و اسراف و تبذیر باشیم، وقتی طاقت دیدن مخارج ابلهانه دوستم را نداشته و برای کم نیاوردن پیش دیگران دست به تجمل گرائی می‌زنم…همه این‌ها یعنی من بیماری هستم که از بیماری خود لذّت می‌برم. لطفا کسی به فکر درمان من نباشد! چه لذتی دارد چشم و هم چشمی‌هایی که مرا به غلیان انداخته و خواب از سرم ربوده است و مرا کفری می‌کند.

3- تکاثر طلبی:

وقتی بین دو قبیله بر سر برتری یکدیگر نزاع در گرفت، تصمیم گرفتند نفرات خود را شمارش کنندکه کدام یک بیش‌ترند؛ و وقتی در نفرات مساوی بودند رفتند به قبرستان! برای شمارش قبرها! این کار احمقانه از عرب آن روز بعید نبود.ولی جای تعجب اینجاست که ما نیز منش و خوی عرب جاهلی را کنار نگذاشته‌ایم، یا سراغ مدرک می‌رویم به جای درک، یا سراغ تعداد ماشین‌های در پارکینگ! یا به موقعیت جغرافیایی خود در شهر فخر می‌فروشیم! یا برچسب «شهرستانی بودن» را برای تحقیر دیگران زیر زبان مخفی کرده‌ایم برای لحظه مبادا! . فزون طلبی، تجمّل گرائی و فخر فروشی انسان را به کارهای بیهوده می‌کشاند تا جائی که حاضری بهترین لحظات خود را برای کم اهمیت‌ترین مسائل و موارد، هزینه کنی با این هدف که «می‌خواهم بخرم، چون هستم»

4- حسادت:

وقتی از ته دل آرزوی زوال نعمت دیگری را داریم درحالی که آن نعمت به صلاح اوست، این می‌شود حسادت. بدترین، خبیث‌ترین و دشوارترین رذیله نفسانی حسد است.

از وقتی فهمیدم دوستم کمی از نظر اقتصادی سرو سامان گرفته، چنان آشوبی در من به پا شده است که هر لحظه آرزوی مرگ او را دارم. ولی من نیز بیکار ننشستم. همین دیروز بود که فرش‌ها را عوض کردم و قرار است برای هفته آینده نیزسرویس بشقاب‌ها هم عوض شود.

نتایج تجمل گرائی

1- تباه شدن دین:

دیروز به بهانه نداشتن، قناعت می‌کردیم ولی امروز به بهانه ما قضی، در صدد جبران برآمده‌ایم. تجمّل گرائی روان را پریشان می‌کند و عقل را مضطرب. عقل همان نعمتی بود که با آن به شناخت دین می‌پرداختیم ولی امروز به خاطر گرایش به امور زائد و مخارج مفسده، عقل، این نعمت الهی را نیز به تباهی کشانیدیم. مَثَل دنیاو میل به دنیا، مَثَل ماری است که انسان دیندار ِعاقل فقط به دید مکانی موقت و محدود، به آن نگاه می‌کند که هر لحظه باید برگردد، فقط همین. ولی وقتی زهر آن مار در قلب انسان جا خوش گرد، سنت الهی در این مواقع اجرا خواهد شد. ایشان به حال خود رها شده و بهتر می‌توانند به انکار نبوت و معاد پردازند!

2- بحران اقتصادی:

تجمل گرائی کلمه است که در ظاهر زیبائی خاصی را به دنبال دارد ولی حقیقتا تباه شدن نعمت‌ها از نتایج آن است. اینجاست که چیزی برای نیازمندان از سر ریز در آمد ِجامعه باقی نمی‌ماند تا برای ایشان هزینه شود. می‌توانی به گوئی به دَرَک! که چیزی باقی نمی‌ماند، «مصرف می‌کنم، چون هستم».و وقتی بحران اقتصادی قوّت گرفت، فقر برخی را به کفر می‌کشاند و فرصت‌های شغلی را نابود می کندو آینده کشور را مبهم نشان می دهدو وابستگی‌مان را به بیگانه شدت می‌بخشد. باز هم میگوئی به دَرَک!؟

3- بی هویتی:

وقتی تیر آخر، هویت و چیستی مرا نشانه رفت، آرام کردن وجدانم برای استفاده از کالاهای لوکس که هیچ دلیلی برای استفاده از آن‌ها نیست، راحت‌تر خواهد بود. وقتی برای شنیدن ندای فطرت اقدامی نکردیم، باید منتظر شنیدن صدای هوای نفسی باشیم که مدت‌هاست بر فطرت ناب تسلط پیدا کرده است: من برای تجمّل گرائی و مصرف کردن به دنیا آمده‌ام. زندگی می‌کنم تا مصرف کنم. از وقتی اسیر تبلیغات شده‌ام، دیگران برایم تصمیم میگیرندکه چه بپوشم، چه چیزی بخورم. خلاصه اولویت‌های زندگی‌ام عوض شده، اصلا ً بازی عوض شده است.

همه این‌ها از اثرات سوء گرایش به تجملات است. از توضیح ِتحریک شهوات، خیالبافی، در رویا زندگی کردن، بی عاطفه بودن وعدم ترقّی افراد جامعه به عنوان نتایج دیگر تجمل گرائی گذشتم.

مصداق تجمّل گرائی

۱-وقتی از صبح زود تا آخر شب باید به دنبال آب و نان بدوی، در حالی که مخارج اصلی روی زمین مانده، خرید نوت بوکی که با نیّت پُز دادن خریده شود، قطعا تجمّل گرائی است.

2-مدت‌هاست به دنبال ضامن برای گرفتن وام 20 درصد بودی، تا مدل ماشینت را به اندازه‌ی 2 سال ارتقاء دهی، درحالی که نیازت با همان وسیله نقلیه رفع می‌شد. چرا تجمل گرائی؟

3-نزدیک عید به کوری چشم زن داداشمو اینا! رنگ مبلمان خانه رااز قهوه ای به زرشکی ارتقا دادیم. آفرین! 2 امتیاز میریم مورد بعد!

4-تلویزیون معمولی برای زوجی که تازه زندگی خود را آغاز کرده‌اند با مخارج سنگین امروزی، جوابگوی بستن دهان مبارک عمه و خاله نیست. ما برای به قرض افتادن به ازدواج روی آوردیم. کجائی تلویزیون 40 اینچ ِهفت میلیونی!

5-چهار رقم غذا به همراه گوشت آهو برای داماد کارگری که فقط آهوها را در راز بقا می‌دیده تجمل گرائی است.

6-آرایش سنگین عروس و استفاده از امکاناتی که هیچ نیازی به آن‌ها حس نمی‌شود؛ وقتی که می‌توان با هزینه بسیار کم آنرا ختم به خیر کرد.

7-این مورد را آهسته بخوانید…بسیاری از عمل‌هایی که برروی اندامی مثل بینی انجام می‌گیرد با چه هدفی است؟

8-قرار است پدر فردا از سفر حج تشریف بیاورند. حج سفری است برای گرایش به قناعت در بعد اجتماعی و تمرکز به هدف خلقت در بعد فردی. ولی سَفر مصادف است با پهن کردن سُفره هائی که پُر است از وسایل غیر ضروری. پدر جان حَجُّکم مَقبُول!

9-لطفا جهیزیه های بلا استفاده را که سالی 1 بار هم حتی گرد گیری نمی‌شوند، به این لیست اضافه نمائید.

10-قابل توجه آقایان؛ مصرف لوازم آرایشی با کدام دلیل و مبنا؟


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

مثل هر شب

فاطمه (ع) مثل هر شب رختخواب کوچکش را گشود. تشک پوستی اش را انداخت. بالش چرمی اش را زیر سر گذاشت و آرام در بستر دراز کشید.

فرشته خواب هنوز بالهای سبکش را بر بستر پلک- های فاطمه (ع) نگشوده بود که فاطمه (ع) صدایی شنید.

نرم تر از نم نم باران و بویی احساس کرد، چهرة پدرش مثل ماه بود. آستین های سفیدش را آرام آرام پایین می زد و به چهرة او نگاه می کرد. قطره های بلور آب در صورتش می درخشید. وضو گرفته بود.

- نور دیده ام! هرشب پیش از این که بخوابی چند کار انجام بده.

حرف های پدر را همراه با آواز زنجره ها می شنید. دلش را آرامش می داد.

- چه کارهایی؟

- خواندن همة قرآن، خوشحال کردن همة مومنان، سفر به خانة خدای مهربان، و شفاعت گرفتن از پیامبران.

با خود گفت: این همه کار در یک شب؟ خواندن قرآن؟ خوشحال کردن مومنان؟ سفر به خانة خدای مهربان و شفاعت گرفتن از پیامبران؟

با تعجب گفت: خواندن قرآن چند روز طول می- کشد. رفتن به خانه خدا هم چند روز طول می کشد. یک لحظه پیش از خواب چه کار می شود کرد؟

یک دفعه نوری از مقابل پنجره گذشت. فاطمه (ع) به نور خیره شد. یک تکه از آسمان روشن شد. فاطمه (ع) پلک هایش را به هم زد. اما نور رفته بود.

فاطمه (ع) گفت: این همه کار، لحظه ای پیش از خواب …

سر برگرداند تا از پدر بپرسد: چطور؟ اما پدر در نماز بود. سرگرم راز و نیاز بود. فاطمه (ع) صبر کرد و صبر کرد. تا پدر سلام دهد. نماز پدر تمام شد. سلام داد. رو به فاطمه (ع) کرد. لبخندی زد و با مهربانی گفت:

دخترم اگر «قل هو الله احد» را سه بار بخوانی، انگار که همة قرآن را خوانده ای.

اگر بخواهی مومنان از تو راضی بشوند، برای همه دعا بکن. از خدا بخواه گناهانشان را ببخشد.

دختر من، اگر پیش از خواب تسبیحات اربعه – سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر – بگویی آن قدر ثواب دارد که انگار خانة خدای مهربان را زیارت کرده ای.

و اگر می خواهی ما پیامبران از تو شفاعت کنیم، بر من و آنها صلوات بفرست.

از آن به بعد فاطمة زهرا (ع) هر شبِ خدا، پیش از خوابیدن، چهار کار بزرگ انجام می داد:

همه قرآن را می خواند، همه مومنان را راضی می- کرد، به زیارت خانه خدا می رفت و از پیامبران شفاعت می گرفت.1

پی نوشت:

1- برگرفته از منتهی الآمال، ج 1، ص 163؛ عوالم، ج 11، ص 580.

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »

فاطمه زهرا (س) و قرآن
جایگاه فاطمه در کلام وحی

با ظهور دین تحول آفرین اسلام به وسیله حضرت محمد(ص) کرامت انسانی، عدالتخواهی و آزادی معنایی واقعی یافت. پیامبر خدا حفظ و حراست از دین و ارزشهای والای آن را به تبعیت از دو چیز واگذار نمود. یکی قرآن و دیگری اهل بیت که مفسران حقیقی و عمل کنندگان واقعی این کتاب الهی بودند. فاطمه زهرا(س) که جزء اهل بیت پیامبر و حلقه اتصال نبوت و امامت گردید در حدیثی قدسی چنین توصیف می گردد: «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علیّ لما خلقتک و لولافاطمه لما خلقتکما؛ای احمد اگر تو نبودی جهان را نمی آفریدم و اگر علی نبود ترا نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمی آفریدم.»(1) از امام محمد باقر(ع) روایت شده که فرمود: آنگاه که فاطمه(س) ولادت یافت، خداوند به فرشته وحی فرمود که نام فاطمه را بر زبان پیامبر جاری سازد. از این رو پیامبر اکرم(ص) به خواست خدا نام او را فاطمه نهاد. سپس خدا به آن بانوی گرانقدر فرمود: من بوسیله دانش و بینش، تو را از دیگر بندگان جدا ساخته و به همه آنان برتری بخشیدم و تو را پاک و پاکیزه ساختم. آنگاه امام باقر(ع) بیان داشت: به خدا قسم که خدا وی را بوسیله دانش و بینش بر دیگران ممتاز ساخت و از همان عالم میثاق (ذر) او را پاک و پاکیزه قرار داد و سپس به این آیه اشاره فرمود:(2) «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انّا کنّا عن هذا غافلین؛(ای رسول یادآور) هنگامی که خدای تو، از پشت فرزندان آدم نسل آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم همه گفتند: بلی ما گواهی می دهیم. دیگر در روز قیامت نگویید ما از این واقعه غافل بودیم».(3) این پاکیزگی را قرآن در آیه تطهیر به روشنی بیان می کند. «انما یریداللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ خداوند اراده نمود هرگونه ناپاکی و پلیدی را از اهل بیت دور کند و آنها را پاک و مطهر قرار دهد».(4)

نزول این آیه در رابطه با جمعی است که فاطمه(س) از اعضای اصلی آن به شمار می آمد. زیرا پیامبر(ص) پس از آن به روایت بسیاری از راویان و مفسران به مدت شش ماه یا بیشتر هر روز وقت نماز بر در خانه فاطمه(س) توقف می نمود و با یادآوری زمان نماز این آیه را تلاوت می فرمود. کلام وحی وجود مقدس حضرت زهرا(س) را که چون نوری خیره کننده دل تاریکی ها را شکافت و زهره ای در آسمان زمینیان و ملکوتیان شد چنین توصیف می کند.

«اللّه نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة، الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیة و لاغربیة یکاد زیتها یضیی ء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی اللّه لنوره من یشاء و یضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بکلّ شی ء علیم؛(5)…خدا نور آسمانها و زمین است. داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد آن چراغ در حبابی قرار دارد. حبابی شفاف و درخشنده، همچون ستاره ای درخشان. این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پر برکت زیتون گرفته شده (با آنکه) شرقی و غربی نیست (شرق و غرب بدان فروزان است) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود و خود به خود (جهانی را) روشنی بخشد، پرتو آن نور (حقیقت) بر روی نور (معرفت) قرار گرفته است و خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت کند و… .در تفسیر این آیه علی بن جعفر آورده است: من از حضرت کاظم (ع) پرسیدم، «کمشکاة فیها مصباح» چه معنایی دارد. حضرت فرمود: منظور از مشکوة دختر پیامبر فاطمه (س) است و واژه مصباح دو نور دیده اش حسن و حسین هستند. سپس از «کانّها کوکبٌ درّی» سؤال کردم؟ فرمود: فاطمه در میان زنان گیتی چون اختری نورافشان می ماند. وقتی از «یکاد زیتها یضی ء» پرسیدم. آن حضرت بیان داشت: فاطمه در دانش و بینش چنان است که چیزی نمانده که همه علوم و دانش از او سرچشمه گیرد. شاید کلام گهربار پیامبر (ص) که فرمود: نور ابنتی فاطمة من نور اللّه؛ نور دخترم فاطمه از نور خداست، برداشتی از این آیه باشد.(6)

قرآن فاطمه (س) را بسان کوثر که منبع عظیمی از خیر و رحمت است به پیامبر (ص) عطا نمود (انّا اعطیناک الکوثر) و همانگونه که حوض کوثر را شفا بخش دلهای عطشناک اهل محشر قرار داد، فاطمه را نسلی پایدار و والا بخشید تا از وجود و برکت آن برگزیدگان حق و مقتدایان نیک سیرت آب حیات بنوشند و به ساحل سعادت و سلامت راه یابند. پیامبر خدا (ص) که سخن و عملش حجت می باشد و هیچ کاری را از سر هوای نفس انجام نمی دهد (و ما ینطق عن الهوی ان هوالّا وحی یوحی)(7) فاطمه را ستود، او را حورا و انسیه، طاهره و مرضیه، زکیّه و محدّثه نامید و شأنش را بالاتر از مریم دختر عمران دانست. آن حضرت به امت خویش توصیه نمود که: قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودة فی القربی؛(8) من از شما هیچ پاداشی نمی خواهم مگر دوستی نزدیکانم. گویند پس از نزول این آیه از پیامبر سؤال شد که خویشان نزدیکت که دوستی آنها بر ما واجب شد چه کسانی هستند. آن حضرت فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنها حسن و حسین.(9)
انس فاطمه با قرآن

حضرت فاطمه(س) در بوستان نبوی و در خاندان وحی تحت تربیت پدر گرامیش رسولخدا که بهترین معلم اخلاق و توحید بود، آداب و ارزشهای اسلامی را آموخت آنگونه که باطنش با قرآن مأنوس گردید و اسرار و دانشها را چنان فرا گرفت که کتابی بنام مصحف فاطمه که علم گذشته و آینده در آن است پدید آورد. در روایت است که چون زمان ولادت حضرت زهرا(س) نزدیک شد رسولخدا ام سلمه و زینب دختر جحش را فرمان داد تا به نزد کودک بیایند و آیة الکرسی و آیه ان ربکم…بخوانند و با دو سوره عوذتین او را در پناه خدا قرار دهند.(10)

فاطمه (س) که از ابتدا جان و روحش آمیخته به عطر حیاتبخش قرآنی بود، با بیان احکام و معارف الهی، جامعه اسلامی و بخصوص زنان را نسبت به وظایفشان آشنا ساخت و در عمل به قرآن و نشر آن از همگان پیشی گرفت و هر که در مکتب توحیدی اش زانوی ادب زد از نامداران و ره یافتگان به درگاه ربوبی شد. شاگردان و پروش یافتگان کلاس درسش از خادمین، حافظین و گروندگان واقعی قرآن گردیدند.

فضه خدمتگزار حضرت فاطمه (س) که عمر خویش را در معیت و هم نشینی دختر رسولخدا سپری نمود، در مدت 20 سال جز با آیات قرآن سخن نگفت و هرگاه قصد بیان مطلبی را داشت آیه ای متناسب با آن را تلاوت می نمود. جایگاه قرآن در نزد فاطمه (س) بسیار ارزشمند و اهتمام وی در آموزش و تعلیم کتاب الهی بسی بلند و در خور توجه است. وی به تأسی از پدر گرامیش در تلاوت قرآن مُصر بود و فاطمه (س) می فرماید رسولخدا شش چیز را لازمه مروّت دانست، سه تا در حضر و سه تا در سفر، امّا در حضر: تلاوت قرآن، آباد کردن مساجد و معاشرت با برادران دینی برای خدا، ولی در سفر: بخشیدن توشه، خلق حسن داشتن و مزاح نمودن در غیر نافرمانی و معصیت الهی.(11) در روایت آمده است که حضرت فاطمه(س) فرمود: همانا رسول خدا برای حسن و حسین تعویذ می نوشت و به آنان این کلمات را تعلیم می داد، چنانکه آنان را سوره ای از قرآن آموزش می داد.(12) فاطمه (س) در آموزش قرآن و نحوه قرائت آن دستورالعملهایی دارد از جمله اینکه فرموده: کسی که سوره های حدید، واقعه و الرحمن را تلاوت کند در ملکوت آسمانها چنین خوانده می شود: «ساکن فردوس»(13) مؤانستی که دختر رسولخدا (ص) با قرآن داشت با حضور پدر طراوت و شادابی خاصی بدو می داد، طوری که در فقدان پیامبر روحش بشدت آزرده گردید و از قطع ارتباط فرشته وحی که پیام آور آیات الهی بود شکوه نمود و خطاب به قبر پدر فرمود: جبرئیل با آیاتی از قرآن همدم و مونس ما بود امّا (پدر) تو رفتی و خیرها از ما پوشیده شد.

حضرت فاطمه(س) الفت خاصی با قرآن داشت. پیامهای قرآنی را نشر می داد و دل گرفتگی اش زمانی بود که می دید به قرآن عمل نمی شود و از آن ارمغان نبوت تنها نامی مانده و نه تنها به حفظش اقدام نمی گردد بلکه دشمن سعی در تغییر و تبدیل آن مفاهیم الهی دارد. و به ذائقه و سلیقه خویش آن را تفسیر می کند.

با مروری اجمالی بر زندگی کوتاه فاطمه(س) به جلوه های ویژه ای از تأثیر قرآن در سیره و سخن آن حضرت پی می بریم که می تواند بیش از پیش چهره تابناک آن گوهره دهر و یگانه یادگار رسول اکرم(ص) را به شیفتگان حق و حقیقت و طالبان خدای جوی بشناساند.
بیان توحیدی

بزرگان و اولیاء الهی همواره در تبلیغ دین و ارزشهای والای قرآنی بر مواضع توحیدی پای فشرده اند. دختر گرانمایه پیامبر اسلام که از سرچشمه توحید جرعه ها نوشیده و ظرف دلش به نور خدایی روشن گردیده به سردمداران خلافت که پس از رسولخدا (ص) به زور و مکر و حیله بر مسند پیشوای مسلمانان تکیه زده اند و خود را جانشین آن حضرت می دانند نهیب زده و از ایمانی که از برکت اسلام و وجود پر برکت پیامبر خدا بدست آوردند ولی در حفظ و حراست آن تلاش نکردند انتقاد نموده، می فرماید:

فان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فان اللّه لغنی حمید؛ اگر شما و همه مردم روی زمین کفر ورزید (به خدا زیانی نخواهد رسید) چرا که خداوند در خور ستایش است.(14) شمایان جز به خویشن زیان نمی رسانید و جز با از دست دادن دین و ایمانتان به خود خسران و زیانی وارد نمی آورید. حضرت فاطمه (س) برای روشن شدن اذهان عموم مردم که خیال نمودند هر شخصی با هر فکر و اندیشه ای لیاقت جانشینی پیامبر و عملی کردن برنامه های دین اسلام را دارد و فقط حفظ ظاهر برای مقبولیت کافی است فرمود: من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین؛(15) هر کس غیر از اسلام دینی را اختیار کند هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است. آن حضرت با اعتقاد راستین به حقیقت اسلام واپس گرایی و ارتجاع را در اندیشه و افکار آن نابخردان مذمت نموده و از زبان قرآن می فرماید: افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من اللّه حکماً لقوم یوقنون؛(16) آیا (با وجود این دین کامل و قوانین محکم آسمانی) باز تقاضای تجدید حکم زمان جاهلیت را دارند و برای اهل یقین کدام حکم از حکم خدا نیکوتر خواهد بود.
شمیم رسالت

حضرت فاطمه (س) در بیان و عمل نسبت به دستورات دینی بسیار پر تلاش بود. حقیقت در سخن، تقوا در عمل، عدالت در رفتار و کردار، مفاهیمی بود که از پدر آموخت و آنگونه به کار بست که رسولخدا (ص) بارها او را ستود و در وصفش فرمود: «فداها ابوها» فاطمه (س) بستر پذیرش رسالت نبوی را با درایت خویش گستراند و در تفسیر و تبیین نظرات پیامبر (ص) زیباترین نطقها و خطابه ها را ایراد نمود و آیات الهی را به بهترین شیوه و مؤثرترین راهکار مورد استفاده قرار داد وی در رویارویی با اهل باطل فرمود: من دختر پیامبری هستم که قرآن درباره اش گفته: لقد جائکم رسولٌ من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم.

پیامبری از میان شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او گران است و به ارشاد و هدایت شما سخت عشق می ورزید و بر ایمان آورندگان رئوف و پرمهر بود.(17) اگر نسب این پیامبر را بجوئید خواهید دید که او پدر من است. نه پدر دیگر زنان. پیامبری که خداوند او را با چنین ویژگی هایی برانگیخت. انّا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیرا؛ ای پیامبر ما تو را گواه و مژده دهنده و بیم ده فرستادیم. (خلق را به رحمت بشارت و از قهر و عذاب بترسانی)(18) با استفاده از دو آیه فوق فاطمه(س) پیوستگی و اطاعت خود را از رسول(ص) اعلان ساخت و فرمود: من دختر یگانه همان پدرم، پیشوای بشر دوست و خیرخواهی که با رسالت خویش شما را از عذاب سخت الهی هشدار داد و برای نجات انسانها کوشید.
حامی ولایت

حفظ اعتقادات قلبی و باورهای دینی ویژگی بندگان صالح خداست، امّا برای پیمودن مراتب ایمان تنها ذکر زبانی و باور قلبی کافی نیست و لازم است در مواقعی که دشمن قصد سست نمودن پایه های دینی و مذهبی امتی را دارد به جهاد و مبارزه روی آورده از حریم اسلام دفاع نمود. حضرت فاطمه(س) در گفتگوی خویش با کسانی که به تضییع حقش رضایت دادند و راه را برای متجاوزان زورگو بازگذاشتند تا در لباس دین خلافت مسلمین را به عهده گیرند و آب را از سرچشمه قطع کنند داد سخن می دهد و با استفاده از قرآن می فرماید: «الاتقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم و همّوا باخراج الرسول و هم بدؤکم اوّل مرةٍ اتخشونهم فاللّه احقّ ان تخشوه ان کنتم مؤمنین؛ چرا با گروهی که پیمان های خود را شکستند و آهنگ بیرون راندن پیامبر را نمودند کارزار نمی کنید. در حالی که آنان نخستین بار پیکار با شما را آغاز کردند. آیا از آنان می ترسید با اینکه سزوارتر است که از خدا بترسید، اگر ایمان دارید.(19)

جهاد و مبارزه ای که فاطمه (س) مردم غفلت زده آن زمان را بدان دعوت می نماید، دفاع از حق ولایت حضرت علی (ع) است. آنهایی که با تن پروری و رخوت و تقصیر پوستین اسلام را وارونه به تن کردند و به کنار رفتن شخصیتی که از همه شایسته تر بود رضایت دادند مورد نکوهش دختر رسولخدا(ص) واقع شدند. گویا فراموش کرده اند که در ابتدای ظهور اسلام و اطاعت از پیامبر با دشمن به مبارزه برخاستند. امّا اکنون که در کارها گشایش حاصل شده مسئولیت خویش را رها نموده و به راحت طلبی روی آورده اند. فاطمه(س) در ملاقاتی که با زنان مهاجر و انصار داشت به نوعی دیگر از ولایت امیرمؤمنان علی(ع) دفاع کرده و این آیه را تلاوت می کند… افمن یهدی الی الحقّ احقّ ان یتّبع امن لایهدّی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون؛ آیا آن که (خلق را) به راه حق رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است یا آن که خود هدایت نیابد مگر آن که هدایتش کنند. پس شما را چه شده چرا اینگونه قضاوت می کنید.(20) این آیه که به اصل هدایت اشاره دارد مقایسه ای است بین انسان والایی که به حق و عدالت راهنمایی می کند و مردم را به راه راست ارشاد نموده با آن فرد گمراهی که نه خود هدایت شده و نه راه راست را می شناسد تا بتواند دیگران را هدایت کند. دختر رسولخدا(ص) این چنین آنها را مؤاخذه کرد که کدامیک از این دو نفر شایسته الگو برداریند. آیا علی بن ابیطالب(ع) که نمونه انسان کامل و برجسته در دانش و فضیلت است یا مدعیان دروغ گو و غاصبی که هیچ یک از امتیازات رهبری را ندارند.
شکوه شکیبایی

حضرت فاطمه(س) در عمر کوتاه اما پرثمر خویش با انواع ناملایمات روبرو شد که با همتی دلیرانه و مقاومتی بی نظیر آنها را پشت سر نهاد وی به فرمان الهی صبر را پیشه ساخت و از شدیدترین مصائب روزگار لب به شکوه و شکایت نگشود، بلکه با آغوشی باز به استقبال سختی ها رفت و بدون آنکه از انجام مسئولیت شانه خالی کند و به راحت طلبی و سازش با دشمن گردن نهد، به سر پنجه صبر و تدبیر وظیفه خویش را به انجام رساند. تصاحب حق مسلم آن حضرت و همسر گرامیش توسط غاصبان و بیدادگران امری خلاف بود که آن حضرت نه تنها با مسئله منفعلانه برخورد نکرد بلکه در اعتراض مستدل به خلفای وقت آنان را از خطا و اشتباه آگاه کرده و از هواهای جاه طلبانه و ظالمانه بر حذر داشت، و آنگاه که کوشش خود را در این زمینه بی ثمر دید و گوشی شنوا برای پذیرش حق ندید. با بیان آیه ای از قرآن مشی خود را اینگونه ترسیم نمود.

…بل سوّلت لکم انفسکم امراً فصبرٌ جمیلٌ و اللّه المستعان علی ماتصفون؛(21) اینک صبری نیکو برای من بهتر است و بر آنچه شما وصف می کنید خدا یاری دهنده است، و در فرازی دیگر از سخنانش فرموده است: «فاعملوا انا عاملون و انتظروا انّا منتظرون»(22).

شما کار خود کنید، و «ما هم به وظیفه خویش عمل می کنیم. شما منتظر (میوه تلخ عملکرد ظالمانه خود) باشید. ما نیز به انتظار(پاداش و شکیبایی و پایداری و ایمان) عمل خود می باشیم.»
اوج پروا پیشگی

فاطمه(س) در زندگی سعادتمند و پربارش به اجرای فرامین قرآنی و سنت نبوی پایبند بود و با پشت پا زدن به مظاهر دنیای مادی، مراتب کمال را می پیمود و رضایت پروردگار را می طلبید. خداترسی و پرهیزگاری آن بانوی نمونه وی را به سر حد کمال رسانید و تشنگان حقیقت را از برکات آن نفس قدسیه سیراب نمود. هنگامی که آیات ذیل بر قلب مقدس پیامبر خدا(ص) نازل گردید: «و انّ جهنم لموعدهم اجمعین، لها سبعة ابواب لکلّ باب منهم جزء مقسوم؛ البته وعدگاه جمیع آن مردم گمراه آتش دوزخ خواهد بود آن دوزخ را هفت در است که هر دری برای ورود دسته ای از گمراهان معین گردیده است.(23)

پیامبر گریه شدیدی کرد، صحابه به حال پیامبر ناراحت شدند ولی علت گریه را نمی دانستند. عادت آن حضرت چنان بود که با دیدن فاطمه(س) شاد می گردید و آثار شادی در چهره اش نمایان می گشت. یکی از اصحاب خدمت فاطمه(س) رفت و از وی خواست سبب گریه پیامبر(ص) را جویا گردد. آنگاه فاطمه(س) نزد رسولخدا(ص) آمد و پرسید؟ پدرجان فدایت گردم. علت گریه شما چیست. پیامبر دو آیه فوق را تلاوت نمود. فاطمه(س) که نام جهنم را شنید فوق العاده منقلب شد و پی در پی گفت: الویل ثم الویل لمن دخل النار. وای، پس وای بر کسی که وارد دوزخ گردد.(24)

در خطبه جاودانه ای که فاطمه(س) در دفاع از حق خویش بیان نمود حاضران را به تقوا و پرهیزگاری دعوت نمود و فرمود: فاتقوا اللّه حق تقاته ولاتموتنّ و انتم مسلمون ؛ راه خداترسی را آنگونه که شایسته است پیشه سازید و بکوشید جز مسلمان جهان را بدرود نگویید.(25)

آن حضرت بدکاران را مورد خطاب قرار داده و به عذاب روز قیامت هشدار می دهد: من یأتیه عذاب یخزیه و یحلّ علیه عذاب مقیم ؛ به زودی خواهید دانست چه کسی

جهاد و مبارزه ای که فاطمه(س) مردم غفلت زده آن زمان را بدان دعوت می نماید، دفاع از حق ولایت حضرت علی(ع) است. آنهایی که با تن پروری و رخوت و تقصیر پوستین اسلام را وارونه به تن کردند و به کنار رفتن شخصیتی که از همه شایسته تر بود رضایت دادند مورد نکوهش دختر رسولخدا(ص) واقع شدند.

عذاب خوار کننده بسویش خواهد آمد و کیفر ماندگار دامانش را خواهد گرفت.(26)

دختر رسولخدا(ص) در جمع زنان مهاجر و انصار از عدم ایمان و خداترسی مردان شان سخن گفته و می فرماید: ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون؛ اگر مردم شهرها، ایمان آورده و پروا پیشه ساخته بودند. بی تردید برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم. ولی آنان آیات ما را دروغ پنداشتند. پس ما نیز به کیفر اعمالشان گریبان آنها را گرفتیم.(27)

پی نوشت ها:

28. مسند فاطمه، مهدی جعفری، ص 23.

29. فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد، ص 104.

30. سوره اعراف، آیه 172.

31. سوره احزاب، آیه 33.

32. سوره نور، آیه 35.

33. بحارالانوار، ج 15، ص 10.

34. سوره نجم، آیه 3 و 4.

35. سوره شوری، آیه 23.

36. تفسیر درالمنثور، ج 2، ص 7.

37. مسند فاطمه، مهدی جعفری، ص 336.

38. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 27.

39. مسند فاطمه، ص 235.

40. درالمنثور، ج 6، ص 140.

41. سوره ابراهیم، آیه 8.

42. سوره آل عمران، آیه 85.

43. سوره مائده، آیه 50.

44. سوره توبه، آیه 129.

45. سوره فتح، آیه 8.

46. سوره توبه، آیه 13.

47. سوره یونس، آیه 35.

48. سوره یوسف، آیه 18.

49. سوره هود، آیه 122 ـ 121.

50. سوره حجر، آیه 44 ـ 43.

51. بیت الاحزان، محدث قمی، ص 50.

52. سوره آل عمران، آیه 102.

53. سوره هود، آیه 29.

54. سوره اعراف ، آیه 96.

 


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 12 اسفند 1394نظر دهید »


اقبال به خداوند متعال

امام صادق عليه السلام:

إنّي لاَُحِبُّ للرجُلِ مِنكُم المؤمنِ إذا قامَ في صلاةٍ فَريضَةٍ أن يُقبِلَ بقَلبِهِ إلى اللّه ِ و لا يَشغَلَ قَلبَهُ بأمرِ الدنيا، فليسَ مِن مؤمِنٍ يُقبِلُ بِقَلبِهِ في صلاتِهِ إلى اللّه ِ إلاّ أقبَلَ اللّه ُ إلَيهِ بوَجهِهِ، و أقبَلَ بقُلوبِ المؤمنينَ إلَيهِ بالمَحَبَّةِ لَهُ بعدَ حُبِّ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ إيّاهُ

دوست دارم كه فرد مؤمن شما هرگاه به نماز واجب مى ايستد ، با دل خويش به خداوند رو كند و دلش را مشغول امور دنيا نگرداند ؛

زيرا هيچ مؤمنى نيست كه در نمازش روى دل به خدا كند، مگر اين كه خداوند نيز به او توجّه كند و خداوند عزّ و جلّ او را دوست بدارد و محبّت دلهاىِ مؤمنان را نيز متوجّه او گرداند .

ثواب الأعمال : 163/1


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 11 اسفند 1394نظر دهید »

1 ... 81 82 83 ...84 ... 86 ...88 ...89 90 91 ... 328

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو