فاطميه اول يا فاطميه دوم؟ کدام معتبر است؟
عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا 10 روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند.
درباره تاريخ شهادت حضرت زهرا سلاماللهعليها روايات مختلف است. از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله. ميان علماي شيعه، دو تاريخ مشهور و مقبول است: يکي هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پيامبر صلاللهعليهوآله و ديگري نود و پنج روز.با توجه به رحلت پيامبر اسلام صلاللهعليهوآله در بيست و هشتم صفر، بنا به روايت 75 روز، در مورخة سيزدهم تا پانزدهم جمادي الاوّل ، شهادت حضرت زهراسلاماللهعليها است و اين ايام را فاطمية اوّل مي خوانند اما بنا به روايت 95 روز، شهادت حضرتسلاماللهعليها در سوم تا پنجم جمادي الثاني است و اين ايام را فاطمية دوم مي خوانند.بنابراين؛ ايام فاطميه جمعا 6 روز مي باشد، 3 روز در ماه جمادي الاول و 3 روز در ماه جمادي الثاني. فاطميه اول از 13 تا 15جمادي الاول است و فاطميه دوم از سوم تا پنجم جمادي الثاني است.
ظاهراً علت اينکه سه روز در هر ماه بعنوان روز شهادت آن حضرتسلاماللهعليها معرفي شده است به اين دليل است که اين احتمال وجود دارد که ماههاي قمري از رحلت پيامبرصلياللهعليهوآله تا شهادت حضرت زهراسلاماللهعليها،29روز بوده باشند، حال آنکه در صورت کامل بودن ماههاي قبل، روز شهادت 13 جمادي الاول و يا سوم جمادي الثاني خواهد بود. چرا که طبق تقويم، حداکثر سه ماه قمري 29 روزه و حداکثر 4 ماه قمري 30 روزه مي توانند پشت سر هم قرار گيرند.اما در عرف، به دهه دوم جمادي الاول، از دهم تا بيستم جمادي الاول که بنابر قول 75روز، شهادت آن بانوي بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطميه اول و به دهه اول جمادي الثاني از اول تا دهم جمادي الثاني، که طبق قول 95روز، شهادت حضرت زهراسلاماللهعليها در آن واقع شده است،دهه فاطميه دوم گفته مي شود.
علت بروز اختلاف در روز شهادت
در مورد تعداد روزهايي که حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها پس از رحلت پدر بزرگوارشان در قيد حيات بوده اند در ميان کتابهاي تاريخي اختلاف وجود دارد. بعضي از مورخين مثل يعقوبي اين زمان را چهل روز و کساني مثل عايشه، دختر ابي بکر، اين مدت را شش ماه و گروهي ديگر هشت ماه ذکر کرده اند.
علامه مجلسي
اما در ميان اين اقوال، آن قولي که براي ما قابل اعتنا است روايات رسيده از ناحيه ائمه هدي عليهم السلام مي باشد، به نقل مرحوم علامه مجلسي، مرحوم ابوالفرج اصفهاني در کتاب مقاتل الطالبين اينگونه اظهار نظر کرده: مدت زمان حيات فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله مورد اختلاف قرار گرفته است، به طوري که کمترين زمان ذکر شده در اين رابطه 40 روز و بيشترين زمان هشت ماه مي- باشد، اما آنچه نزد ما مسلم و مورد قبول است روايات رسيده از امام باقر عليه السلام است که حضرت مي- فرمايد: بدرستي که زمان رحلت صديقه کبري سلام الله عليها سه ماه بعد از رحلت پيامبر مکرم اسلام صلي الله عليه و آله بود.
طبري شيعي
همچنين مرحوم طبري شيعي در کتاب دلايل الامامه به سلسله اسناد خود رواياتي از حضرت امام صادق عليه السلام نقل مي کند که حضرت مي فرمايد: حضرت صديقه طاهره عليها السلام در ماه جمادي الاخر روز سه شنبه، سه روز از ماه گذشته در سال 11 هجري از دنيا رفتند.
اين دو روايت مبناي مورد اتخاذ غالب علماي شيعه من جمله سيد طاووس در کتاب شريف اقبال مي باشد.
کليني
اما دسته دوم ديگري از روايات صحيحه هم اين مدت را 75 روز ذکر کرده اند از جمله اين روايات، روايت مرحوم کليني از امام صادق عليه السلام است که حضرت مي فرمايد: «بدرستي که توقف فاطمه عليه السلام در اين دنيا پس از پدر گراميش 75 روز بود.»اين دسته از روايات هم مبناي نظر برخي از علماي شيعه از جمله مرحوم کليني گرديده. البته ممکن است دليل اختلاف در اين دو دسته از روايات صحيحه رايج نبودن نقطه گذاري بر کلمات در زمان صدور روايات باشد. توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسه تسعون» مويد اين معنا است.
راويان سني چه مي گويند؟
در اين مجال بخشي را هم به آثار و تاليفات بزرگاني اهل سنت مانند ابن قتيبه، ابن شهر آشوب سروي، أبي الفتح محمد بن عبدالکريم بن أبي بکر احمد شهرستاني، ذهبي مورخ مشهور، عمر رضا کحاله از علماي معاصر اهل سنت و احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» و ابن ابي الحديد معتزلي اختصاص داديم تا بدانيم واقعيت شيعه از زبان سني ها چگونه بيان شده است.
ابن قتيبه دينوري، قرن سوم هجري
ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري (معروف به ابن قُتَيبَة) در گذشته به سال 276 هجري، در کتاب خود بنام «الامامة والسياسة» تحت عنوان"کيفَ کانَت بيعة علي أبي طالب کرَّمَ الله وجهه” (علي کرم الله وجهه چگونه بيعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاري روايت کرده که گفت: همانا روزي ابوبکر از عده اي که از بيعت با او سرپيچي کرده و نزد علي عليه السلام جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها -که در خانه ي علي جمع شده بودند- فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداري نمودند، در اين هنگام عمر دستور داد که “هيزم حاضر کنيد” و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست بايد خارج شويد و الا خانه را با اهلش به آتش مي کشم ! شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض، آيا مي داني در اين خانه فاطمه است؟! گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد!باز در همان کتاب جلد 1 صفحه 13 با ذکر سند آمده است:.. پس از چندي که گذشت عمر به ابوبکر گفت بيا تا نزد فاطمه عليها السلام برويم، چرا که ما او را به غضب درآورده ايم. پس به اتفاق يکديگر نزد فاطمه عليها السلام رفته واز او اجازه ورود گرفتند، لکن فاطمه عليها السلام به آنها اجازه ي ورود نداد، ناچار نزد علي عليه السلام آمده و با او سخن گفتند، تا آنکه آنها را بر فاطمه عليها السلام وارد کرد. پس همين که آن دو نزد فاطمه عليها السلام نشستند، فاطمه عليها السلام صورت خود را به ديوار برگرداند. در اين هنگام آن دو به فاطمه عليها السلام سلام کردند، لکن او جواب سلام آنها را نداد، لذا ابوبکرشروع به سخن کرده و گفت: اي حبيبه ي رسول خدا آيا ما در مورد ارث پيامبر و همچنين در مورد شوهرت تو را به غضب در آورديم؟فاطمه عليها السلام گفت: چه مي شود تورا، که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند، لکن ما از محمد صلي الله عليه وآله ارث نبريم! سپس فرمود: آيا اگر حديثي از پيامبر را به ياد شما بياورم قبول مي کنيد، و به آن اعتقاد پيدا مي کنيد؟ عمر و ابوبکر گفتند:آري.پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آيا از پيامبر نشنيديد که مي گفت: «رضايت فاطمه، رضايت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضي کند مرا راضي کرده است و هر کس فاطمه را به غضب آورد، همانا مرا به غضب آورده است». عمر و ابوبکر گفتند: آري از پيامبر صلاللهعليهوآله شنيديم. فاطمه عليها السلام گفت: پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد مي گيرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآورديد و مرا راضي نکرديد، و هرگاه پيامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکايت خواهم کرد. در اين هنگام، ابوبکر شروع به گريه کرد در حالي که فاطمهسلاماللهعليها مي گفت: بخدا قسم تو را در هر نمازي که بخوانم نفرين خواهم کرد.
ابن شهر آشوب سروي، قرن ششم
ابن شهر آشوب سروي (درگذشته به سال 588هجري) در کتاب المناقب خوداز کتاب المعارف ابن قتيبه دينوري در بيان ذکر اولاد فاطمه سلام الله عليها چنين نقل مي کند؛ فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن ،حسين، زينب ام کلثوم و محسن که همانا از ضربه قنفذ کشته شد. لازم به تذکر است که در چاپ هاي امروزي کتاب المعارف ابن قتيبه چنين آمده است: پس علي داراي چند فرزند شد به نام هاي حسن، حسين، ام کلثوم و زينب کبري؛ که مادرشان فاطمه دختر رسول خدا بود، لکن محسن ابن علي در سن کودکي درگذشت!
شهرستاني؛ قرن ششم
أبي الفتح محمد بن عبدالکريم بن أبي بکر احمد شهرستاني (در گذشته سال548 هجري) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» مي گويد: «همانا چنان ضربه اي به شکم فاطمه عليها السلام در روز بيعت زد که فاطمه عليها السلام جنين خود را از شکم انداخت».
مورخ مشهور، ذهبي؛ قرن هشتم
ذهبي مورخ مشهور (در گذشته ي سال 748هجري) در کتاب خود بنام «لسان الميزان» با ذکر سند مي گويد: «محمدبن احمد حماد کوفي» (از حافظين حديث اهل سنت) گفته است:«بدون شک چنان لگدي به فاطمه عليهاالسلام زد که محسن از او سقط شد».
عمر رضا کحاله؛ از علماي معاصر اهل سنت
عمر رضا کحاله از علماي معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» با ذکر سند ميگويد: تا آنکه ابو بکر از عدهاي که از بيعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علي بن ابي طالب عليه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و زبير و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و در خانه فاطمه عليهاالسلام از بيعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوي آنان فرستاد. عمر روانه منزل فاطمه عليهاالسلام شده و فرياد کشيد و آنان را به خارج از خانه جهت بيعت فراخواند. آنان از بيرون آمدن خودداري کردند، در اين هنگام عمر هيزم طلبيده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست يا از خانه خارج مي شويد و يا آنکه خانه را با اهلش به آتش مي کشم. شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض (کنيه عمر)، در اين خانه فاطمه عليها السلام است! عمر گفت: اگر چه فاطمه در اين خانه باشد، آن را به آتش مي کشم!
يعقوبي
يعقوبي در تاريخ خود نقل مي کند: زماني که ابوبکر مريض شد، يعني در همان مرضي که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عيادت او رفته و از او پرسيد: اي خليفه پيامبرحالت چگونه است؟ ابوبکر گفت: همانا من بر هيچ چيز تأسف نمي خورم مگر بر سه چيز که انجام دادم و اي کاش انجام نداده بودم…اما آن سه چيز که انجام دادم و اي کاش انجام نداده بودم: اي کاش قلاده خلافت را به گردن نينداخته بودم…اي کاش خانه فاطمه را تفتيش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ مي کردند.
بلاذري؛ قرن سوم
احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» در گذشته سال 279 هجري در کتاب خود بنام «انساب الاشراف» مي گويد: ابوبکر براي بيعت گرفتن از علي عليه السلام ، به دنبال وي فرستاد، پس علي عليه السلام بيعت نکرد. در اين هنگام عمر با شعلهايآتش روانه خانه علي عليه السلام شد. فاطمه عليها السلام در پشت درب با او مواجه شده و گفت: اي پسر خطاب آيا تو را در حال آتش زدن خانه ام مي بينم؟ عمر گفت : آري! و آن چنان به اين عمل مُصر و محکم هستم، چنانکه پدرت بر ديني که آورده بود محکم بود. بلاذري در همان کتاب، صفحه 587، حديث شماره ي 1188 از ابن عباس روايت مي کند: زماني که علي از بيعت خودداري نمود و در خانه کناره گيري کرده بود، ابوبکر عمر را به سوي علي فرستاد و به وي دستور داد علي را با بدترين صورت نزد من حاضر کن! پس چون عمر نزد علي آمد، بين آن دو سخناني رد و بدل شد. علي گفت: اي عمر بدوش که نيمي از آن مال توست، به خدا قسم آنچه امروز تو را چنين بر امارت و حکومت ابوبکر حريص کرده چيزي نيست جز آنکه فردا حکومت را به تو بسپارد!
ابن ابي الحديد
ابن ابي الحديد معتزلي در شرح خود مي گويد: اگر گفته شود که خانه فاطمه مورد هجوم واقع شد، و صيانتش شکسته شد بخاطر حفظ نظام اسلام و بخاطر جلوگيري از تفرقه مسلمانان، چرا که مسلمانان آن زمان از دين برمي گشتند و دست از اطاعت بر مي داشتند، در جواب گفته مي شود که: همين کلام و جواب را بدهيد آنجا که در جنگ جمل هودج عايشه مورد هتک واقع شد (چرا که عايشه بر عليه خليفه رسمي مسلمانان قيام کرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ريسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمين از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود. پس وقتي که جائز باشد حمله به خانه فاطمه بخاطر امري که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جائز است حمله به هودج عايشه به خاطر امري که واقع شده بود.
ابن عبد ربّه
شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسي در کتاب “العقد الفريد” چنين مي نويسد: علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند تا اينکه ابوبکر، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون کند، و به او گفت اگر بيرون نيامدند با آنان نبرد کن. عمر ابن خطاب با مقداري آتش به سوي خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در اين هنگام فاطمه با او روبرو شد و گفت: اي فرزند خطاب آمده اي خانه ما را بسوزاني! عمر گفت: بلي، مگر اينکه شما نيز آن کنيد که امّت کردند(بيعت با ابوبکر).
نظر آيت الله صافي گلپايگاني
اخيرا در استفتائي در مورد ايام عزاداري شهادت حضرت زهرا سلاماللهعليها از آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپايگاني سئوال شده است؛ با توجه به معلومنبودن دقيق تاريخ شهادت حضرت فاطمه زهرا دختر گرامي پيامبر اسلام صلاللهعليهوآله، بهترين ايام جهت عزاداري براي آن حضرت چه روزهايي است و بهترين نوع عزاداري در اين شهادت عظمي چيست؟
آيت الله صافي در پاسخ به اين استفتاء اظهار داشته است که نسبت به روز شهادت حضرت صديقه کبري فاطمه زهرا سلاماللهعليها قولهاي مختلفي ذکر شده، لکن آنچه بيشتر مورد توجه علماء واقع شده است فاطميه اول و فاطميه دوّم در ماه جمادي الاول و جمادي الثاني است. شايسته است که شيعيان از روز سيزدهم جمادي الاول تا سوم جمادي الثاني سوگوار و با انجام مراسم عزاداري آن حضرت، ارادت و مودت خود را به اهل بيت اظهار و از انجام مراسمي که موجب وهن مراسم شهادت آن حضرت است اجتناب کنند.
اين مرجع تقليد بهترين عزاداري حضرت زهراسلاماللهعليها را بيان فضائل، مناقب و مصائب آن حضرت و ذکر اخلاق و سيره عملي و دفاع ايشان از امام مظلوم حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام مي داند که در همه اعصار بايد براي مردم تبيين شود و مي فرمايد؛ انشاء الله تعالي مؤمنان با تمسک به قرآن و عترت به بهترين صورت ممکن به ساحت مقدس آن بزرگوار عرض ادب و اخلاص کنند، به ويژه بانوان متدينه با حفظ حجاب و عفت و پاکدامني، ايشان را الگوي خود قرار دهند.
حساسيت ها
گاهي اوقات اگر به احتمالات و پاسخ هايي که ممکن است پرسش هاي ما داشته باشند فکر کنيم و ثمره آنها را مورد ارزيابي قرار دهيم قبل از مطرح کردن آنها، از طرح اين نوع پرسش ها منصرف مي شويم. پرسش هايي هم که درباره تعداد روزهاي ايام فاطميه و سوالاتي از اين قبيل مطرح مي شود، نيز جزء مواردي هستند که ثمره اي در پاسخ دادن به آنها حاصل نميشود.
حال فرض بفرماييد که با دلائل متقن اثبات شود که مثلاً فلان روز، سالروز شهادت حضرت فاطمه سلام- الله عليها مي باشد، باز هم خللي در حرکت هاي فرهنگي مراکز ديني ايجاد نمي شود، زيرا زمينه به وجود آمدن روزهايي به عنوان ايام فاطميه، به خاطر زنده نگهداشتن فرهنگ فاطمي بوده و مجالس گوناگون مذهبي هم به فراخور امکانات و شرايط مخصوص به خود بين اين دو تاريخ معتبر که از روايات صحيحه استفاده مي شود؛ عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا 10 روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند.
پس کساني که به زنده نگهداشتن ايام فاطميه اول و دوم مي پردازند چنين دغدغه اي ندارند که مثلاً 20 روز براي حضرت عزاداري کنند يا کمتر يا بيشتر، بلکه هدف از تشکيل چنين مجالسي فهم و نشر فرهنگ فاطمي مي باشد که اين موضوع اختصاص به ايام فاطميه اول يا دوم ندارد و ما بايد به اميد روزهايي تلاش کنيم که همه ايام ما «علوي»، «فاطمي»، «حسيني» شوند.
از آنجايي که مبناي عمل مسلمانان بر اساس معارف و دستورات قرآن و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و جانشينان او از خاندانش مي باشد، بنابراين قول، عمل و تقرير پيامبر و اهل بيت عليهم السلام، دليل شرعي در اثبات جواز يک عمل مي باشد. به عبارت ديگر يکي از راههاي اثبات جواز عمل به يک کار مي تواند عمل کردن يکي از معصومين عليهم السلام به آن باشد زيرا در منابع اسلامي عمل کردن به سيره و روش معصوم که از جانب خداوند منصوب شده است حجيت دارد.به طوري که در مورد پيامبر گرامي اسلام در قرآن آمده که ايشان اسوه حسنه، براي بشريت هستند و لذا تمسک به سيره ايشان و جانشينانش روش حسن مي باشد.
در کتاب رياحين الشريعه در مورد سيره حضرت امام باقر عليه السلام آمده که هرگاه تب بر حضرت غلبه مي کرد، آب سرد بر خود مي ريخت، و با صداي بلند به طوري که هرکس در خانه بود، صداي آن حضرت را ميشنيد، مي فرمود: يا فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله.
آشیان سوخته
منکران قتل زهرا گوش گوش
حامیان قاتل زهرا خموش
قتل دخت مصطفی افسانه نیست
قصۀ شمع و گل و پروانه نیست
آتش افروزی به بیت بوتراب
پیش ما روشن تر است از آفتاب
دارم از اهل مخالف چهل سند
چهل سند جمله صحیح و مستند
که فلانی گفت با حبل المتین
نفس پیغمبر امیرالمؤمنین
کای علی بیرون بیا از خانه باز
بر خلیفه دست بیعت کن دراز
گر ز خانه پای نگذاری برون
ور نیایی جانب مسجد کنون
به خداوندی که جان داد و تنم
خانه را با اهلش آتش می زنم
پاسخش گفتا یکی در آن میان
با چه جرأت از تو سر زد این بیان
هیچ می دانی که در این انجمن
زینبش است و حسین است و حسن
گفت حتی با حسین و با حسن
بایدم این خانه را آتش زدن
او برون استاده مولا در درون
او قسم خورد و علی نامد برون
چون علی بیرون نیامد لاجرم
دود آتش رفت بالا زان حرم
از هجوم دشمنان در باز شد
حمله بر بیت الولا آغاز شد
حال می پرسم که آیا فاطمه
بی تفاوت بود در بین همه؟
نیست هرگز یک مسلمان باورش
فاطمه غافل شود از شوهرش
بین دشمن یار را تنها نهد
بهر حفظ جان علی را وانهد
او از اول پشت در استاده بود
بر دفاع شیر حق آماده بود
دید دشمن گشته زهرا سدّ راه
تازیانه رفت بالا آه آه
سدّ راه خویش را برداشتند
پای در بیت خدا بگذاشتند
داشت زهرا دامن حیدر به دست
زان غلاف تیغ دستش را شکست
میثم اینجا دیده را خونبار کن
باز هم این بیت را تکرار کن
قتل ناموس خدا افسانه نیست
قصۀ شمع و گل و پروانه نیست
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(میثم)
اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
دمشق در آخرالزمان
دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگترین شهر سوریه است. بنا به قول مشهور، حضرت زینب(س) در آنجا وفات یافت و حرم مطهر ایشان در منطقة زینبیه دمشق واقع است. خالدبن ولید در سال 14 قمری آن را تصرف کرد و دوره حاکمیت هزارساله غربيان بر آن منطقه برافتاد. معاویه در سال 36 ق. آنجا را مقرّ خویش ساخت و تا سال 127 که مروان بن محمد، حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود.
درباره وجه تسمیه دمشق برخی گفتهاند به اسم بانی آن نامیده شده است که «دماشق بن ارم بن سام بن نوح» میباشد و نیز گفتهاند که آن را جیرون بن سعدبن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و «ارم ذات العماد» نامید. و روایت کردهاند که دمشق محل خانه حضرت نوح بود و او چوبهای کشتی خود را از کوه لبنان فراهم میآورد.
در مورد فتنهها و علائم ظهور و آنچه در دمشق اتفاق میافتد، روایات بسیاری از شورشها، جنگها و زلزلهها در شام و دمشق، خبر میدهد. امّا از آنجا که سفیانی از دمشق خروج میکند، نقش آنجا پررنگتر میشود. در برخی از روایات سفیانی از «وادی یابس» (مرز بین سوریه و اردن) ظهور میکند و در برخی دیگر از دمشق میآید.
در «غیبت» نعمانی به نقل از امام باقر (ع) آمده است:
«منتظر بانگ سفیانی باشید که به طور ناگهانی از دمشق شنیده می شود، در این بانگ فرج عظیمی برای شماست، زیرا که این بانگ نوید بخش پیروزی بزرگ شماست».1 در مورد حوادث زمینهساز خروج سفیانی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «هنگامی که کافری در شام به هلاکت رسد، اصهب کافر قیام میکند و تسخیر مرکز، بر او سخت میشود و طولی نمیکشد که او نیز کشته میشود …»2 کامل سلیمان نویسنده کتاب «یوم الخلاص» میگوید، مراد از مرکز در این حدیث دمشق است که اصهب در آنجا توسط سفیانی به هلاکت میرسد. همچنین در حدیث دیگری آمده است: «هنگامی که آسیاب بنیعباس بچرخد و پرچمداران پرچم خود را بر زیتونهای شام بیاویزند، خداوند اصهب را هلاک میکند و همه سپاهیانش را به دست آنها [سپاه سفیانی] نابود میسازد و آنگاه پسر هند جگر خواره بر فراز منبر دمشق مینشیند».3
منظور از پسر هند جگر خواره، سفیانی است که از نسل ابوسفیان است.
در مورد اولین سرزمینی که سفیانی اشغال میکند، در روایات به نقل از امیرمؤمنان، علی(ع) چنین آمده است: «[سفیانی] روز جمعه خروج میکند و بر فراز منبر دمشق، قرار میگیرد و آن نخستین منبری است که او صعود میکند، خطبه میخواند، و مردم را به جهاد فرمان میدهد، و از آنها بیعت میگیرد که هرگز با او مخالفت نکنند چه مطابق میلشان باشد چه نباشد».4
امام صادق(ع) میفرمایند: «چون سفیانی به دمشق نزدیک شود، حاکم دمشق پا به فرار میگذارد، و قبایل عرب بر گرد او میآیند؛ ربیعی، جرهمی، اصهب و دیگر شورشگران علیه او میشورند ولی سفیانی بر آنها غلبه میکند، و بر شام سیطره مییابد».5
رسول اکرم(ص) میفرمایند: «هنگامی که سفیانی بر پنج منطقه (کُوَر خمس): دمشق، حَمْص، حلب، اردن، قنّسرین تسلط بیابد، نه ماه برای او بشمارید».6
در احادیث آمده است که سپاه سفیانی، پس از ظهور امام زمان(ع)، به فرمان خداوند در بیابانی به نام بیداء فرو میروند و تنها دو نفر از آنها باقی میماند که فرشتهای به آنها سیلی می زند و چهره هر دو به پشت برمیگردد، یکی را نزد دشمنان حضرت مهدی(ع) میفرستد که به آنها انذار بدهد، و دیگری با نام «بشیر» نزد سپاه امام میرود و نابودی سپاه سفیانی را به امام بشارت میدهد. امام علی(ع) درباره پایان کار سفیانی اینگونه میفرمایند: «… ساعتی نمیگذرد که تمام سپاهیانش (سفیانی) نابود میشود، پس مهدی(ع) او (سفیانی) را گرفته و در زیر درخت پرباری که شاخه هایش به دریاچه طبریه متمایل شده سر میبرد و شهر دمشق را به تصرف خویش در میآورد».7
همچنین امام علی(ع) میفرمایند: «برای مصر منبری میسازم، دمشق را سنگ به سنگ ویران میکنم. یهود را از همه سرزمینهای عربی بیرون مینمایم، و جامعه عرب را با این عصایم میرانم، همه اینها را مردی از تبار من انجام میدهد».8
همچنین در حدیثی آمده است که حضرت عیسی(ع) از شرق دمشق از آسمان فرود میآید.9
بنابراین همان گونه که مشاهده شد، دمشق یکی از کُوَر خمس است که سفیانی آن را تصرف میکند و همچنین در وقایع آخرالزّمان نقش به سزایی دارد.
پینوشتها:
ماهنامه موعود شماره 99
1. غیبت نعمانی، ص 149 به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1106.
2. روزگار رهایی، ج2، ص 992.
3. الحاوی للفتاوی، ج2، ص 141به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 995.
4. الزام الناصب، ص 198 به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1088.
5. روزگار رهایی، ج2، ص 1116.
6. غیبت نعمانی، ص 163به نقل از: روزگار رهایی، ج2، ص 1129.
7. الملاحم و الفتن، ص123، به نقل از: روزگار رهایی، ج1، ص 471.
8. بحارالانوار، ج53، ص60به نقل از: روزگار رهایی، ج1، ص 472.
9. روزگار رهایی، ج1، ص552.
اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
جمعه ام شب شد و گویا خبر از یارم نیست
دل شکست و ز چه رو دلبر و دلدارم نیست
آمدم بر سر بازار به شوق یوسف
جان به کف آمدم ویوسف بازارم نیست
در پی ات ای گل نرگس به گلستان رفتم
دیدم آنجا خبری از گل بی خارم نیست
جز تماشای جمال تو عزیز زهرا
مرهمی بر دل غمدیده وبیمارم نیست
جز تو ای خسرو خوبان که امید همه ای
هیچ کس آگه از این قلب شرربارم نیست
بر در دوست اگر از پی حاجت رفتم
جز تمنای وصال تو مرا کارم نیست.
قضيه چاه جمکران چيست و آيا خرافه است؟ در ابتدا بايد گفت كه اين که امام زمان (عج) به
طور مستقيم امر به کندن چنين چاهي و انداختن عريضه در آن توسط مردم کرده باشند،
صحت ندارد.
اما واقعيت مساله چيست؟ اين در حقيقت يک عمل نمادين است که در آن انسان مانند آن چه را كه با يک دوست انجام مي دهد، با امام زمان خود انجام ميدهد.
همه ما ميدانيم كه علم خداوند بر همه چيز احاطه دارد و از همه چيز ما با خبر است.
با اين حال، چرا هنگامي كه ميخواهيم حاجت خود را بگيريم، آن را در درگاه الهي به زبان ميآوريم؟!
آيا اين مساله جز اين است كه علاقمند به صحبت كردن با خداي خود هستيم، ولو اين كه او از حال ما آگاه است؟
روايت ديگري كه در اين زمينه جالب توجه است اين است كه در زمان هارون الرشيد ده نفر از قصر حاكم دزدي ميكنند و مامورين موفق به دستگيري آنها نميشوند.
هارون دستور ميدهد كه عين ده نفر را بايد دستگير كنند و به زندان بيندازند.
نه نفر از سارقين به دست مامورين افتادند. اما هر چه گشتند اثري از نفر دهم نيافتند.
از آنجا كه مامورين ميدانستند حاكم آدمي منطقي نيست، پيرمردي را گرفته، به او بهتان دزدي زدند و گفتند اين نفر دهم است.
حال، هر يك از نه نفر در دربار پادشاه يك دوست و آشنا داشت، كه با نامه نوشتن به او و
وساطت آن شخص، خود را از زندان خلاص ميكند و تنها پيرمرد بيگناه در زندان باقي ميماند.
زندانبان به وي ميگويد تو كسي را نداري كه براي او نامه بنويسي؟
مرد به فكر فرو ميرود و ناگهان ميگوبد، چرا. برايم قلم و كاغذ بياور تا براي او نامه
بنويسم.
نامه را مينويسد و به زندانبان ميگويد آن را بر بام قصر بالاي سر هارون الرشيد بگذار و
سنگي نيز بر روي آن قرار بده تا باد نامه را نبرد.
زندانبان با تعجب به او نگاه ميكند و اين كار را انجام ميدهد.
فردا هارون الرشيد پيرمرد را به قصر ميخواند و به وي ميگويد:
«تو كه هستي كه ديشب در خواب به خاطر تو ما را به انواع عذابها شكنجه دادند و گفتند بيگناهي را به زندان انداختهاي؟!
(( او را آزاد كنيد.» زندانبان كه بسيار حيرتزده شده بود به پيرمرد گفت «تو را به خدا
سوگند بگو كه در نامهات چه نوشته بودي كه حاكم بيدرنگ دستور آزادي تو را داد؟
گفت «هيچ، نوشتم من العبد الذليل الي رب الجليل». حال آيا خداوند بدون نامه از حال
پيرمرد باخبر نميشده است؟! چرا، اين تنها يك حركت نمادين بوده كه اوج توسل پيرمرد را نشان ميداده است.
منبع:://www.jamkaran.blogfa.com/
<< 1 ... 71 72 73 ...74 ...75 76 77 ...78 ...79 80 81 ... 328 >>