8- امامت در اولاد توست !
از امام رضا - عليه السلام - روايت شده حسين را نزد پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مى آوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او مى گذاشت تا مى مكيد و به همان اكتفا مى كرد و از هيچ زنى شير نخورد.ابن شهر آشوب از بره دختر اميه خزاعى روايتى نقل كرده خلاصه آن اين است رسول در يكى از مسافرت هاى خود به فاطمه فرمود: جبرئيل خبر داده به زودى پسرى از تو متولد مى شود تا از مسافرت بر نگردم به او شير مده تا بر گردم و لو ماهى طول كشيد.
فاطمه قبول كرد پس از مسافرت حضرت حسين - عليه السلام - متولد شد، فاطمه (س ) شير نداد تا رسول خدا آمد به فاطمه فرمود: با پسرم چه كردى ؟ عرض كرد: شيرى هنوز ندادم . رسول خدا او را گرفت زبانش را در دهان حسين گذاشت . داشت مى مكيد تا آنجا كه رسول خدا فرمود كامياب شدى حسين . سپس فرمود: خداوند از اراده خود بر نمى گردد امامت در اولاد تو است .
2 - پيامبر در مصيبت حسين گريست !
پيامبر - صلى الله عليه و آله - حسين را مى بوسيد و مى گريست و مى فرمود: حسين جان ! براى تو مصيبتى بزرگ وجود دارد، خداوند لعنت كند قاتل و كشنده تو را، سپس فرمود: اى اسماء! مبادا اين سخن را براى فاطمه نقل نمايى .
3 - فطرس كه بود؟
جبرئيل هنگام فرود براى تبريك ولادت امام حسين از جزيره اى عبور كرد، در آن جزيره به فرشته اى كه فطرس نام داشت و از حاملان عرش بود برخورد نمود.
فطرس چون در يكى از اوامر خداوندى تاخير و سهل انگارى كرده بود، در آن جزيره محبوس شده و بال هايش شكسته شده بود، آن زمان كه امام حسين - عليه السلام - به دنيا آمد، نزديك به هفتصد سال بود كه فطرس زندانى آن جزيره بود و مشغول به عبادت خداوند.
طبق روايتى ديگر خداوند فطرس را ميان عذاب آخرت مخير گردانيد و فطرس عذاب دنيا را اختيار كرد، خداوند نيز او را به وسيله مژه هاى چشمانش در آن جزيره به حالت معلق در آورد، هيچ جاندارى ساكن آن جزيره نبود و پيوسته از زير او بوى بدى بلند مى شد.
4 - خواهش فطرس از جبرئيل
فطرس زمانى كه ديد جبرئيل همراه ملائكه به زمين نزول مى كنند، از جبرئيل پرسيده : كجا مى رويد؟
او گفت : خداوند به حضرت محمد مصطفى نعمتى ارزانى فرموده و مرا فرستاده تا به آن حضرت تبريك و تهنيت گويم .
فطرس گفت : اى جبرائيل ! من را نيز همراه خود ببر، شايد كه آن حضرت براى من دعايى كند و حق تعالى از خطا و گناه من درگذرد.
5 - آمدن فطرس خدمت پيامبر
جبرئيل همراه فطرس خدمت پيامبر رسيد، پس از عرض سلام و تبريك ، شرح حال فطرس را براى پيامبر بازگو نمود، پيامبر فرمودند: به او بگو كه خودش را به اين مولود مبارك بمالد و به جايگاه خود باز گردد
6 - باز يافتن سلامتى
فطرس خود را به بدن شريف حسين ماليد، در اين هنگام بود كه بال هايش در آمدند و در حالى كه اين كلمات را مى گفت ، به سوى بالا عروج نمود، او گفت : يا رسول الله ! به زودى اين امت تو، اين مولود را شهيد مى كنند و از اين جهت كه فرزند تو بر من منت نهاد، من نيز به جبران آن ، زيارت و سلام زائرينش را به او مى رسانم و هر كس كه بر او صلوات فرستد، من اين صلوات را به او مى رسانم
7 - فطرس ، آزاده شده امام حسين
طبق روايتى ديگر هنگامى كه فطرس به سمت آسمان عروج مى نمود، اين سخنان را مى گفت : كيست همانند و همتاى من كه آزاد شده حسين بن على و فاطمه و محمد هستم .
انّ الحسين مصباح الهدى وسفينة النجاة:
سلام بر آن گرامى مرد تاريخ كه عاشورايش درخشش نور بود.
ياد، نام و شهادتگاه جاودانه او سينه دشمن را لبريز از ترس و دلهره مى سازد و دل دوست را مالامال از اميد و نويد.
مردگان را زنده مى سازد و خواب ربودگان را بيدار.
غفلت زدگان را به هوش مى آورد و شب پرستان را تا پشت دروازه و تا درون برج و بارو و دژهاى پرپيچ و خم ستم و بيداد مى تاراند و مى راند.
سلام بر آن فرزانه عصرها و نسلها كه قيام پرشكوهش آذرخشى درظلمت اختناق و ستم و سانسور و تعصّب كور و فريب عريان بود و فرياد
هل من ناصر او در آن پهن دشت پرخاطره و بر روى آن شنهاى روان و ريگهاى تفتيده ظهر سوزان عاشورا، سند رسوايى هميشه كسانى كه دم از قرآن و اسلام زنند، امّا به عدالت و آزادى و حقوق مردمان كه روح و جان دين خداست ، در ميدان عمل پايبند نگردند.
از حسين عليه السلام دم زنند، امّا هماهنگ با دشمنان او رفتار كنند، نام حسين عليه السلام بر لب داشته باشند، امّا با شمشير يزيد و شيوه ددمنشانه او، هم آغوش باشند.
سلام بر او كه به ظاهر در ظهر گرم و سوزان عاشورا در اوج تنهايى و غربت بر بال آرامش ، وقار، شهامت و اخلاص ، در قربانگاه عشق پيشانى به سجده نهاد و چشم فروبست و لب بر لب نهاد و با نيايش شورانگيز و وصف ناپذير از همه پديده ها بريد و به آفريدگار آنها كه عشق همواره اش بود، پيوست ؛ امّا طنين نداى توحيد گرايانه ، حق طلبانه ، غيرتمندانه ، ستم سوز و ظلمت ستيزش ، همواره الهام بخش عصرها و نسلهاست .
سلام بر او كه نام بلندآوازه اش رايت در اهتزاز عدالتها و پرچم برافراشته آزادگيها و آزادمرديهايى است كه هرگز بر زمين نخواهد افتاد و درياى متلاطم خون او و ياران قهرمانش تا ظهور يار و برپايى عدالت جهانى به دست تواناى او، از جوشش آرام نخواهد گرفت ، به دست همان وجود گرانمايه و نجات بخش هستى كه خود حسين عليه السلام در نويد از او فرمود:
فى التّاسع من ولدى سنّة من يوسف وسنّة من موسى بن عمران وهو قائمنا اهل البيت يصلح اللّه امره فى ليلة واحدة ….
در نهمين فرزندم ، مهدى ، سنّت و نشانى از يوسف و شيوه اى از موسى عليه السلام است .
او قائم خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله است و خداوند به اراده خويش كار بزرگ ظهور و قيام جهانى او را در يك شب ، سامان مى دهد و او جهان را همانگونه كه به هنگام ظهورش لبريز از ناامنى و بيداد و فريب است ، سرشار از عدل و داد و امن و امان خواهد ساخت .
يا ابا صالح المهدى ادركنى
(فَلَئِنْ اءَخَّرَتْنِى الدُّهوُرُ، وَعاقَنى عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدوُرُ، وَلَمْ اَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِبا، وَلِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَداوَةَ مُناصِبا، فَلاََنْدُ بَنَّكَ صَباحا وَمَساءً، وَلاََبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّموُعِ دَما)
دوازدهمين امام نور حضرت مهدى عليه السلام در زيارت ناحيه مقدّسه مى فرمايد:
اگر روزگاران مرا به تاءخير انداخت و تقدير حكيمانه خدا مرا از يارى تو بازداشت و به همراهتان نبودم تا با حق ستيزانى كه با تو سرجنگ داشتند و به دشمنى با تو برخواسته بودند، به پيكار برخيزم .
اينك بامدادان و شامگاهان براى تو سوگوارى مى نمايم و در مصيبت جانسوزت ،به جاى اشك ، خون گريه مى كنم .
بحارالانوار: ج 101، ص 320.
1 - آمدن نام حسين از آسمان
شيخ طوسى و راويان ديگر باسندهاى معتبر از امام رضا - عليه السلام - روايت كرده اند كه : هنگامى كه امام حسين - عليه السلام - به دنيا آمد، پيامبر - صلى الله عليه و آله - به اسماء بنت عميس فرمودند: اى سماء! فرزندم را بياور! اسماء مى گويد: امام حسين - عليه السلام - را در پارچه سفيدى پيچيده و نزد پيامبر بردم ، پيامبر او را گرفته و در دامان خود نهاد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه را گفت ، در اين هنگام جبرائيل - عليه السلام - نازل شد و خطاب به پيامبر - صلى الله عليه و آله - گفت : خداى تعالى بر تو سلام رسانده و مى فرمايد: از آن جا كه على نسبت به تو به منزله هارون است براى موسى ، پس نام اين فرزند را شبير بگذار، كه اين نام پسر كوچك هارون بود؛اما چون زبان تو عربى است او را حسين نام بنه !
<< 1 ... 247 248 249 ...250 ...251 252 253 ...254 ...255 256 257 ... 328 >>