4-رفتار ضدّ انسانى با شايستگان
تماشاى انسان فاجعه ديده ، به ويژه بزرگ مردى كه برخلاف شيوه بزرگوارانه اش با او رفتار شود، از عواملى است كه قلب را مى شكند، سوز دل برمى انگيزد و سيلاب اشك را، جارى مى سازد؛ هر چند كه فرد يا خاندان مصيبت زده ناآشنا و بيگانه و يا حتّى دشمن انسان و كافر باشند.
به همين دليل است كه سياست حكومتها، همانگونه كه در جريان ذوالقرنين با يكى از سلاطين عجم آمده است ، نوعى مدارا با بزرگان و بزرگ زادگان دشمن به هنگام شكست آنان است .
سيره و سياست حكيمانه و پرجاذبه اسلام نيز به خوشرفتارى با بزرگان و بزرگ زادگان جريان يافته است به همين جهت است كه پيامبر بزرگوار، جامه خويش را در تجليل از عدى بن حاتم آن هم زمانى كه هنوز اسلام نياورده بود، براى نشستن او پهن كرد و فرمود:
اكرموا عزيز قوم ذلّ
بزرگ مردمى را كه شكست خورده است ، گرامى بداريد.
اميرمؤ منان عليه السلام نه تنها لباس عمرو، قهرمان پيكارجوى مشركين را در نبرد خندق از تن او بيرون نياورد، بلكه زره بى نظير و گرانقيمت او را نيز، برنگرفت و فرمود كه : (او سردسته گروه خويش است و من نمى پسندم به كشته او اهانت گردد و در ميدان نبرد برهنه بماند.)
و از همين ديدگاه انسانى است كه اسلام براى دختران سردمداران تجاوزكارى كه به اسارت رفته باشند، دستورى تواءم با احترام مقرّر داشته ، نه فروش در كوچه و بازار و يا هتك حرمت آنان .
اينك بياييد با ارادت و اخلاص بر سالار انسانيّت ، سيلاب اشك ، روان سازيم چرا كه او بزرگ بزرگان گيتى در همه عصرها و نسلهاست كه حرمت او را شكستند و پيراهن از پيكر به خون خفته اش درآوردند و خاندانش را به گونه اى در شهرها به اسارت بردند كه برخى از جهّال به فكر به كنيزى گرفتن دختران پيامبر صلى الله عليه و آله افتادند.
آرى ! كسى كه اينگونه بر او سوگوارى نكند، قدر و منزلت قهرمان قهرمانان را نشناخته است .
3-حقّ حيات معنوى
سوّمين سبب گريه اين است كه : انسان احساس كند فرد يا جامعه ستم ديده و فاجعه زده ، حقّ بزرگى بر گردن او دارند. اين حقوق بسيار است از آن جمله :
الف حقّ هستى
حقّ پدر و مادر كه منشاء ظاهرى پيدايش انسانند و حسين عليه السلام بر ما حقّ بزرگى دارد، چرا كه هستى و حيات ما و پدران و نياكان ما به بركت وجود گرامى اوست .
ب حق مسلمانى و پيشوايى
حسين عليه السلام علاوه بر اينكه به عنوان يك مسلمان ، حق مسلمانى برهمه دارد، بدان جهت كه با فداكارى قهرمانانه و درايت و دورانديشى و عشق به حق و عدالت ، جان پاك خويش را فداى دين خدا كرد و فتنه جاهليّت اموى را از بيخ و بن بركند و نشان داد كه اسلام غير از آن است كه آنان عمل مى كنند و با اين كار بزرگ و شكوهمندانه اش باعث هدايت مسلمانها و نسلهاى آنان شد. به خاطر اين عمل راه گشايش ، حق بزرگ ديگرى بر ما دارد، چرا كه اگر او اين رسالت عظيم و رنج گران آن را به دوش نمى كشيد، دين توحيدى و خالص و مذهب سعادت ساز اهل بيت عليهم السلام شناخته نمى شد، زيرا باند پليد اموى به هنگامى كه بر كشور اسلامى مسلّط شدند، تباهى و زشتى را آشكار ساختند، به گونه اى بى شرمانه و در ابعادى وسيع كوشيدند تا حق را پنهان سازند و باطل را رايج و فراگير؛ كار به جايى رسيد كه ناسزا گويى به على عليه السلام جزو نماز شد و در اذهان ساده لوحان اين دروغ بزرگ را جا انداختند كه امويان ، پيشوايان و رهبران اسلام اند و اين باطل هولناك از كودكى در مدارس و مكاتب به وسيله معلّمان و در منابر و مساجد به وسيله مزدوران رذل آنان ، در انديشه و عقيده كودكان و نوجوانان و ساده دلان تزريق شد كه آنان رهبران برحق هستند و مخالفت آنان مخالفت خداست ، امّا شهادت افتخار آفرين حسين عليه السلام با آن رسالت پرشكوه و با آن درايت و برنامه ريزى و روشنگرى بى نظير و اسارت خاندانش مردم خفته را بيدار كرد و دريافتند كه اگر امويان رهبران اسلام بودند، چنين شقاوتى مرتكب نمى شدند. همه ديدند كه شقاوت آنان نه با هيچ دينى سازگار است و نه مذهبى ، نه با عدالتى و نه انسانيّتى ، بلكه فراتر از اينها، خوب دريافتند كه سياهكارى امويان نه تنها با عدالت اسلامى سخت بيگانه ، بلكه با شيوه استبدادى و ظالمانه هيچ ظالم و خودكامه اى نيز سازگار نبود.
اينجا بود كه همه از دلبستگى به آنان بريدند و از بافته هاى بى اساس وشقاوت بارشان بيزارى جستند و آنان كه استعداد حق پذيرى و هدايت داشتند، به راه حق هدايت و راه و رسم خاندان وحى ، كه پيشوايان راستين اسلام و قرآن و ايمانند، آشكار گرديد. فداكارى و شهادت حسين عليه السلام كار روشنگرى و مبارزه با بدعت و ضلالت را به جايى رسانيد كه نه تنها شيعيان حق را شناختند بلكه اهل سنّت نيز از اعتقاد به رهبرى آنان دست شسته و نيك دريافتند كه آنان حكومتگرانى ستمكار و جنايت پيشه اند، به همين جهت لعن و نفرين بر آنان را جايز و به بركت فداكارى آن حضرت ، راه خود را از امويان جدا كردند.
ج نمك شناسى
از جمله حقوقى كه موجب همدردى و همبستگى مى گردد، حق نمك است .
حسين عليه السلام در اين مورد، حق بزرگى بر ما دارد؛ چرا كه حيات و زندگى هر چيزى به بركت اوست . به بركت وجود حسين عليه السلام است كه باران مى بارد و گياه و درخت مى رويد و همه خوردنيها و نوشيدنيها، به بركت وجود اوست .
د حقّ حيات
از جمله حقوقى كه موجب همدردى مى شود حقّ حيات است ، حقّ حيات ظاهرى و حقّ حيات معنوى و انسانى . آيا نه اينكه نجات ما از فتنه ها و گمراهيهاى رنگارنگ ، و هدايت به سوى دين حق و راه خدا، به بركت وجود حسين عليه السلام و فداكارى اوست ؟ آيا نه اينكه مهر او سبب پذيرفته شدن كارهاى شايسته انسان است ؟
ه حقّ اسلام
و نيز حقّ اسلام و سلامت و نجات و حسن عاقبت ما نيز، با دلبستگى به حسين عليه السلام و بندگى خداى حسين است .
و حقّ محبّت
از جمله حقوقى كه موجب همبستگى مى گردد، حق محبّت و دوست داشتن است .
آيا هيچ پيشوايى ، رهروان و پيروان خويش را همانند حسين عليه السلام دوست مى دارد؟ اوست كه از سمت راست عرش ، به زائران و سوگواران خويش مى نگرد و همواره آنان را دعا مى كند.
ح جبران نيكيها
و ديگر حق فداكارى و رنجى است كه آن حضرت براى نجات اسلام و بشريّت قهرمانانه و باشكيبايى شگفت آورى به جان خريد.
اگر كسى در راه انسان ، زخم كوچك يا شكستگى ناچيزى بردارد، انسان براى هميشه از او شرمنده و خود را مديون او مى نگرد و در صدد تلافى نيك و جبران فداكارى او برمى آيد. اينك ، آيا نبايد در صدد جبران رنج بزرگى بود كه حسين عليه السلام در راه بشريّت به جان خريد؟ به راستى كه انسان ، هر چه بينديشد، نمى داند چگونه مى توان حقّ بزرگ او را جبران كرد؟
بى ترديد نثار قطرات اشك بر او، نوعى قدردانى از فداكارى قهرمانانه اوست . پس ، بياييد بر مظلوميّت شهامتمندانه او و اداى حقوقى كه بر ما دارد، سيلاب اشك در سوگ او جارى سازيم .
آرى ! كسى كه نگريد، نه اداى حقوقى كرده و نه شرط وفا و صفايى را به جا آورده است .
2 پيوند ذاتى
پيوند ذاتى و احساس يگانگى وجودى ، منشاء و سبب ديگر گريه و سوگوارى است .
پيوندى اينگونه ، از بزرگترين رشته هاى همبستگى است ؛ بسان همبستگى يك عضو با ساير اعضا و اندامهاى بدن انسان ، كه اگر هر بخشى از بدن گرفتار بيمارى و درد گردد، اثر دردناك آن در تمامى بدن ، احساس مى گردد.
گريه و اندوه و بر چهره و سينه زدن حوريان بهشت بر حسين عليه السلام با اينكه سراى آخرت ، سراى سرور و شادمانى است ، بدين جهت است كه آنها از نور وجود حسين عليه السلام پديدار شده و پيوند ذاتى با او دارند با اين وصف چگونه ممكن است پيكرپاك آن حضرت به خون خفته و پايمال گردد و سر نورانى اش بر فراز نيزه ها و خون پاكش بر ريگهاى تفتيده و قلب مصفّايش كه جايگاه عشق خدا و خلق خدا بود، بر اثر تيرستم پاره و جگر او زخمى و رنجديده و دلش شعله ور باشد، امّا حوريان در قصرهاى بهشتى در بهترين شرايط و غرق در نعمتها؟
از دلايل گريه شيعيان آن حضرت در شهادت او، همين همبستگى و پيوند ذاتى است . اين واقعيّت در روايتى از امام صادق عليه السلام بدينگونه آمده است كه فرمود:
(شيعيان ما از ما هستند، چرا كه از سرشت ما خلق شده و به نور ولايت ما آميخته ، و به امامت ما دل خوش داشته و ما نيز به پيروى و دوستى آنان راضى هستيم . مصيبتهاى ما به آنان سرايت مى كند و رنج و گرفتارى ما آنان را مى گرياند و اندوه ما آنان را اندوهگين مى سازد و نيز شادمانى و سرور ما آنان را شادمان مى كند، ما نيز از حال آنان با خبر و با آنان هستيم و رنج و پريشانى آنان ما را رنجيده خاطر مى سازد. آنان از ما جدا نمى شوند و ما نيز از آنان .)
آنگاه فرمود:
(بار خدايا! شيعيان ما از ما هستند، پس هر كس مصيبتهاى ما را ياد كند و به خاطر بيدادگريهايى كه در راه حق و عدالت بر ما رفت بگريد، خداوند چنين انسانى را به آتش دوزخ نمى سپارد.)(
و از اميرمؤ منان عليه السلام است كه فرمود:
انّ اللّه تبارك وتعالى … اختارنا واختار لنا اموالهم وانفسهم فينا، اولئك منّا والينا.
خداوند ما را براى خود برگزيد و براى ما شيعيانى برگزيد كه اهداف بلند ما را يارى مى كنند، در شادمانى ما شادمان و در اندوه ما اندوهگين مى گردند، جان و مال خويش را در راه آرمانهاى توحيدى ما نثار مى كنند؛ به راستى كه آنان از ما هستند و به سوى ما مى شتابند.
آرى ! اين روايت و نظاير آن نشانگر اين واقعيّت است كه شيعيان خالص را خداوند براى آنان برگزيده ، همانگونه كه آنان را پيش از شهادتشان براى خود برگزيد.
روشن است كه برگزيدگى ما براى پيروى از آنان و شيعه آنان بودن ، نشانه ها دارد همانگونه كه پيامبر گرامى از رفتار و مهرورزى كودكى كه با حسين عليه السلام همبازى بود اين واقعيّت را برداشت كرد كه او در نهضت دگرگونساز عاشورا، از ياران حسين عليه السلام خواهد شد و چنين هم شد.
اينك نشانه شيعه بودن را در اعماق وجود خويش بنگريد و بياييد از اين ديدگاه بر او گريه كنيم ، چرا كه هر كس بر او نگريد با او رابطه اى ندارد.
بياييد بر آن گرامى مرد توحيد، كه بر رنجيدگى ما رنجيده مى شود، احساس درد و همبستگى كنيم تا در سرانجام گرفتارى ما، به كمك ما بشتابد،
ان شاء اللّه .
خشوع قلب : و منشاء درونى گريه
گريه از نظر منشاء باطنى و علّت پيدايش بر دو قسم است ، چرا كه : گاهى منشاء درونى آن براى گريه كننده روشن است و گاهى غير مفهوم .
قسم اوّل
1 پيوند خانوادگى
گاهى منشاء درونى گريه پيوند خانوادگى است كه بزرگترين و عميقترين آن پيوند، پدر و مادر با فرزندان است ، به همين دليل خداوند حق آنان را با توحيد و يكتاپرستى در كنار هم قرار داد و فرمود:
وَقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِيّاهُ
و پروردگارت مقرّر فرمود كه جز او هيچ كسى را نپرستيد و به پدر و مادر، آنگونه كه شايسته است ، نيكى كنيد.
دليل اين تجليل و تكريم هم روشن است ، چرا كه آن دو ريشه و علّت ظاهرى پيدايش فرزندان خويشند، درست اينجاست كه بايد گفت اگر حق علّت ظاهرى پيدايش انسان ، تا اين درجه در خور تجليل و تكريم است ، پس تجليل و احترام از علّت ظاهرى و معنوى وجود انسان بسى فراتر خواهد بود و براساس رواياتى كه در تفسير آيه آمده است پدر حقيقى امّت ، پيامبر گرامى و امير مؤ منان و حسن و حسين عليهم السلام اند وخداوند نيكى كردن به آنان را مقرّر ساخته است و بى ترديد برپايى محافل سوگوارى و گريه بر حسين عليه السلام نيكى به پيامبر و على و فاطمه و امام حسن عليهم السلام است .
دليل آن ، اين است كه احسان و نيكى ، عبارت از سودرسانى واقعى است و بهترين سودرسانى ، تجليل و احترام است و سوگوارى و گريه بر شهيدان پاكباخته و بزرگى كه خون مقدّسشان را نثار حقّ و عدالت نموده اند، بهترين تجليل از آنان و هدفهاى بلند آنان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه گريه زنان انصار، بر برخى از شهداى احد را شنيد با افسردگى خاطر فرمود: (امّا قهرمان بزرگ اُحُد، حمزه ، سوگوار و گريه كننده ندارد.) آنگاه به زنان انصار فرمود براى حمزه سوگوارى كنند و بر آنان دعا فرمود.اين در حالى بود كه حمزه گرچه مُثله شده بود، امّا امكان مراسم دفن و تشييع جنازه و نماز بر پيكر مقدّسش بود و تنها، گريه كننده اى نداشت كه پيامبر در تجليل از شخصيّت و فداكارى او دستور سوگوارى بر او داد.
امّا حسين عليه السلام هيچ كدام از اين مراسم را، جز گريه و نثار اشك از سوى خاندانش را، به هنگامى كه پيكر مطهّرش بر روى خاك بود نداشت . خواهر گرانقدرش با گريه اى جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله را ندا داد تا شاهد سوگوارى بر حسين عليه السلام باشد؛ امّا سپاه پليد اموى آنان را ازسوگوارى بر او هم بازداشت ، بلكه پا را فراتر نهاده از گريه و نثار اشك نيز جلوگيرى مى كرد.
پس ، اگر از شيفتگان او هستيم و با او احساس پيوند معنوى وانسانى مى كنيم ، بياييد با همه وجود از او تجليل كنيم و بر او سيلاب اشك جارى سازيم ، چرا كه اگر كسى بر او نگريد، با او پيوندى ندارد.
خشوع قلب
در ترسيم اين نكته كه خشوع قلب به ياد حسين عليه السلام واقعيّتى است كه به خشوع در برابر خدا برمى گردد بايد يادآور شد كه خشوع قلب به ياد حسين عليه السلام چند گونه است از آن جمله :
خشوع قلبى است كه به خشوع در برابر خدا برمى گردد و قلب خاشع در برابر حسين عليه السلام جايگاه عشق خدا مى شود و نمونه كامل قلبى كه ايمانش براى خدا خالص است ، آن است كه خشوعش در برابر حسين عليه السلام به خشوع در برابر خدا و ذكرخدا بازگردد، نظير اصل ذكر و سپاس ، چرا كه هر موجودى به طور تكوينى سپاس خدايش را مى گذارد و در برابر او خضوع مى كند، امّا پاداش و فضيلت كامل ، نه براى سپاس و خضوع تكوينى است ، بلكه از آنِ موجودى است كه با اراده و اختيار و با همه شرايط سپاس و ستايش ، در برابر خدا خشوع و خضوع كند.
خشوع قلب در برابر ياد و نام حسين عليه السلام نيز اينگونه است ، چرا كه قلبها در برابر نام و عظمت فداكارى او خاضع مى گردند؛ امّا خضوع واقعى آن جايى است كه با درك و بينش همراه و به خضوع در برابر خداى حسين بازگردد، خدايى كه خود آن حضرت با همه وجود ودرتمامى مراحل در برابرش عاليترين و زيباترين جلوه هاى خضوع وخشوع را در چشم اندازها قرار داد.
و اين مطلب كه گريه بر حسين عليه السلام به هنگام نماز، آيا نماز را باطل مى كند يا نه ؟ جوابش متوقّف به تشخيص اقسام خضوع است .
بنابراين هرگونه گريه بر آن حضرت كه از اقسام خشوع قلب در برابر خدا باشد، نماز را نه تنها باطل نمى سازد كه محتواى بيشترى مى بخشد. امّا گريه اى كه تنها به خاطر عواطف پاك انسانى و به ياد خدا بازنگردد، مشكل آفرين و قابل دقّت است .
<< 1 ... 239 240 241 ...242 ...243 244 245 ...246 ...247 248 249 ... 328 >>