جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام
بالاترين درجه لطف
در اين بخش سخنى پيرامون جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام است كه در روايات از آن به نهادن دست خدا بر سر آن حضرت تعبير شده است .
فوضع اللّه يده على رأ س الحسين
از آنجايى كه اين تعبير، در فرهنگ اسلامى بيانگر بالاترين درجه لطف خدا به آن گرامى است ، جلوه هايى از اين لطف ويژه در دو محور آشكار مى گردد: نخست در رابطه با خود حسين عليه السلام و ديگر در رابطه با مردم .
الف : آنچه خود آن حضرت در پرتو اين لطف خاصّ خدا بدان نايل گرديد، مقام والا و منزلت شكوهمندى است كه نه تنها توان ترسيم آن نيست ، بلكه از تصوّر آن هم ناتوانيم و در عظمت و شكوه اين مقام والا همين بس كه ، از شاخه هايش اين است كه امامت و پيشوايى انسانها را درنسل او قرار مى دهد.
ب : امّا ره آورد آن براى مردم نيز بسيار است ، از آن جمله خداوند درتربت پاك حسين عليه السلام براى مردم شفا قرار داد و اجابت دعاهايشان را در حرم مطهّر او تضمين فرمود. امّا پرشكوه ترين ره آورد لطف خاصّ خدا به حسين عليه السلام اين است كه : آن حضرت را سبب رحمت گسترده و فراگير خويش قرار داد؛ همان چيزى كه مردم را به خاطر آن آفريد و حسين عليه السلام را وسيله آن ساخت و چون برترين و والاترين پيام آورش را به عنوان رحمتى براى جهانيان فرستاد، حسين عليه السلام را از نور وجود او و او را از نور وجود ريحانه زندگى اش حسين عليه السلام قرار داد كه خود پيامبر مى فرمود:
حسين منّى و انا من حسين .
براين باور است كه حسين عليه السلام جايگاه فرود رحمت خداست و نور وجودش از رحمت است و رحمت از نور وجود گرامى او، دست رحمت ، حسين عليه السلام را تغذيه كرد و در دامان قهرمان پرور و پاك رحمت ، پرورش يافت و از زبان رحمت شير نوشيد و گوشت و پوست و خون غيرتمندش از رحمت روييد و پديد آمد و از رحمت رشد كرد.
او نور ديده پيامبر رحمت بود و گل خوشبوى بوستان معطّر رحمت .
مجلس او، در سينه رحمت بود و مَرْكبش روى شانه رحمت .
و تكيه گاهش بر پشت رحمت و مسير و هدفش ، به سوى رحمت .
او معدن و مركز خاصّ رحمت است و مجمع اسباب آن .
او جامع وسايل رحمت است و منبع جوشان چشمه هاى رحمت .
او راه ورود به درياى رحمت است و نهر جارى رحمت و كِشتگاه باغها و بوستانهاى رحمت .
او جلوه گاه ميوه هاى رحمت است و رشدگاه شاخه هاى آن .
او به حركت درآورنده ابرهاى باران زاى آن .
به بركت وجود آن گرامى ، جهان هستى در قلمرو بخشايش رحمت قرار مى گيرد و در گستره دايره رحمت وارد مى شود و با رحمت بر او رحمت واسعه الهى تحقّق مى يابد.
آرى ! او رحمت پياپى و بى وقفه و پايان ناپذير خداست .
اينك آيا محبّت آن گرامى را در دل دارى تا از سر مهر و معرفت از سوگواران او باشى ؟ و بر مظلوميّت قهرمانانه او سيلاب اشك جارى سازى ؟ تا پروردگار رحمت به پاداش آن بر تو درود بفرستد و به تو گفته شود:
درود خدا بر تو اى دوستدار پيشواى عدالت !
درود خدا بر تو اى مهر ورزنده به درياى رحمت !
8-از همه اين ديدگاهها
و ديگر گريه بر حسين عليه السلام از همه اين ديدگاهها، چرا كه حسين عليه السلام هم پدر حقيقى و معنوى انسانيّت است و هم عضو اصلى خانواده بشرى ، كه همه بدان پيوند خورده اند. هم در آسمانها و زمين بزرگ است و هم حقّ بزرگى بر همگان دارد. هم داراى ارزشهاى والاى بشرى است و هم ارزشهاى آسمانى … .
آن حضرت از نوع بشر بود، امّا همه موجودات بر او گريستند، نه گناهى داشت و نه جرمى ، امّا اين همه بيداد و وحشيگرى در موردش روا داشتند از همه ديدگاهها و به خاطر همه اين مصيبتها بر او گريه كنيد و كسى كه از اين ديدگاهها بر او سوگوارى نكند، او ستمكار در حقّ پدر و مادر خويش و شقاوت پيشه در حقّ بشريّت و موجودى بدون صفا و وفا و انسانى پايمال كننده حقوق است ؛ نه قدر و منزلتى مى شناسد و نه داراى جوانمردى و آزادمنشى است و اصولاً از انسانيّت بيگانه است .
7 -مردم خواهى و دگر دوستى
مردم خواهى و دگر دوستى ، انگيزه ديگر رقّت قلب و گريه بر ديگرى است .
به عنوان مثال : اگر شما بشنويد كه مردى همراه فرزندان ، جوانان ، كودكان شيرخوار، برادران ، خواهران ، بانوان و يارانش ، در بيابانى فرود آمده ، بدون هيچ گناهى در محاصره بيدادگران خون آشام قرار گرفته ، بيدادى بسان بيدادى كه بر حسين عليه السلام رفت بر او مى رود، در اين شرايط به طور قطع قلب شما بر او شعله ور و پاره پاره مى شود، بالاتر از اين ، اگر بشنويد كه فردى گناهكار يا حلالگر حرام خدا و يا حرامگر حلال خدا يا دشمن شخصى خودتان يا با فردى كافر، آنگونه وحشيانه و بيرحمانه رفتارشده است ، باز هم ترحّم و رقّت قلب شما بر او، برانگيخته خواهد شد و اشك ديدگانتان جارى .
حسين عليه السلام بى هيچ جرم و گناهى در برابر آن كوردلان مى فرمود:
(آيا كسى از شما را كشته ام كه خون آن را مطالبه مى كنيد؟ يا ثروتى از شما نابود ساخته ام كه عوض و غرامت آن را از من مى طلبيد؟ يا قانونى را تغيير داده ام ؟) و آنان پاسخى نداشتند.
حسين عزيز! جانم فدايت باد! اگر اينگونه هم بود، باز هم در خور اين رفتار وحشيانه اى كه به تو روا داشتند، نبودى ، درحالى كه براى تو هيچ جرم و گناهى نبود كه كيفرش اين اعمال ضدّبشرى امويان باشد.
آرى ! بياييد تا از ديدگاه بشردوستانه بر او گريه كنيم و كسى كه از اين ديدگاه بر او اشك نريزد، از جوانمردى بى بهره است .
6- اقتداى به ديگرى يا همدردى
از اقسام ديگر گريه و دلشكستگى ، گريه همدردى و به پيروى از ديگرى است .
به عبارت ديگر، گاهى گريه ديگرى منشاء رقّت قلب و جريان يافتن سيلاب اشك مى گردد بى آنكه به فردى كه بر او مى گريند توجّه شود، از اين رو به پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله كه الگوى شماست بر حسين عليه السلام اشك بريزيد، نه تنها به پيروى از پيامبر، بلكه به پيروى از همه پيام آوران خدا و جانشينان آنان ، بلكه به پيروى از آسمانها و زمين ، حيوانات و پرندگان ، بهشت و دوزخ ، موجودات ديدنى و ناديدنى و جنّيان و فرشتگان و يا به پيروى از درختان و گياهان و سنگها، بر او سوگوارى كنيد.
كدامين قلب است كه از سنگ سخت تر باشد؟ و يا به پيروى از آهن بر او گريه كنيد همانگونه كه در داستان ميخهاى كشتى نوح گذشت كه بر حسين عليه السلام خون گريستند. پس ، شما به پيروى از آنها بر حسين عليه السلام بگرييد.
5-آراستگى به ارزشهاى والاى معنوى
پنجمين سبب رقّت قلب و جريان اشك اين است كه : انسان بزرگمردى را كه داراى صفات برجسته انسانى و اخلاقى است ، در شرايط دردناكى بنگرد. اينجاست كه همان ارزشهاى اخلاقى او انسان را نسبت به او پرمهر مى سازد. انسان با او احساس همدردى مى كند، گرچه با خود او ناآشنا و حتّى بيگانه باشد.
از ديدگاه دين نيز بها دادن به چنين انسانهايى ، گرچه هم دين و هم عقيده انسان هم نباشند، توصيه شده است همانگونه كه به حضرت موسى عليه السلام وحى شد كه سامرى را با وجود كفر و گمراه گريش نكشد، چرا كه فردى سخاوتمند بود
و نيز يكى از كفّار كه به اسارت نيروهاى مسلمان درآمده بود بدان دليل كه از صفت پسنديده سخاوت و اطعام به گرسنگان بهره داشت ، جبرئيل از كشتن او نهى كرد.
آرى ! گرفتارى و فاجعه زدگى فردى كه به صفات پسنديده آراسته است ، در قلبها اثر عميقى مى نهد، به ويژه كه فاجعه و مصيبت وارده به او، نقطه مقابل ارزشهاى انسانى و صفات اخلاقى و سيره و سياست عملى او باشد.
براى مثال : اگر انسان فرد سخاوتمندى را بنگرد كه هزاران مورد به محرومان انفاق مى كند، ولى او را در شرايط سختى گرفتار ساخته اند كه به يك لقمه نان نيازمند است و براى نجات جان خود و كسانش آن را مى طلبد، امّا از او دريغ مى دارند؛ اينجاست كه سوز دل به اوج خود مى رسد؛ همينگونه اگر شخصيت آبرومندى را بنگرد كه درجامعه مورد بى حرمتى قرارگرفته و خفيف شده است .
اينك ، اگر شما از يك سو به يك يك ارزشهاى والاى شخصيّت حسين عليه السلام و ياران او بينديشيد و از دگر سو يك يك فاجعه ها و مصيبتهايى را كه بر آن گرامى وارد ساختند از نظر بگذرانيد كه درست نقطه مقابل صفات برجسته اوست ، اينجاست كه سوز دل به اوج مى رسد وگريه اى درد آلود به انسان دست مى دهد.
اينك ، هان اى غيرتمندان عالم ! بياييد تا بر برترين صفات پسنديده حسين عليه السلام و بر مصيبتهاى غمبارى ، اشك بريزيم كه درست نقطه مقابل ارزشهاى والاى آن گرامى بود. براى نمونه :
1 زبان مقدّسى كه پيش از آفرينش آسمانها و زمين ذكر خدا مى گفت و او را ستايش مى كرد و فرشتگان ذكر و ستايش و سپاس خدا را از او آموختند؛ آنگاه در عالم نور و اشباح و سايه ، ذكر خدا مى گفت و هنگامى كه نور وجودش همراه مادرش بود پيوسته ستايشگر و سپاسگزار خدا بود همينگونه به هنگام ولادت ، خردسالى ، كودكى ، ميانسالى ، بزرگسالى و نيز به هنگام شهادت و پس از آن كه سرش بر فراز نيزه ها رفت پيوسته ستايشگر خدا بود و تلاوت قرآن مى كرد. آيا چنين زبان و دهان و لبان مقدّسى ، زيبنده است كه با چوب خيزران پذيرايى شود؟ و خودكامگان سياه رويى چون يزيد و ابن زياد، در حضور خاندانش ، ضمن نواختن چوب بيداد بر لب و دهانش ، باقساوتى بى نظير شادمانى كنند و بر سالار همه خوبان دنيا و آخرت ، اهانت و ناسزا روادارند؟
آيا به راستى در برابر اين ويژگى بلند انسانى و الهى حسين عليه السلام بايد اينگونه رفتار شود؟
2 آن حضرت ، مرد بيابانگردى را ديد كه به خوبى وضو نمى سازد. خود و برادر گرانقدرش در كنار آن مرد نشسته ، وضو ساختند، آنگاه ازاو پرسيدند كه : كداميك از ما دو برادر بهتر وضو مى سازيم ؟ آن مرد به خود آمد و گفت : جانم به فداى شما باد كه هر دو نيك وضو مى سازيد و اين من هستم كه نيكو وضو نمى سازم .
آرى ! حسين عليه السلام از شدّت عظمت و بزرگى و بزرگمنشى برايش مشكل بود كه قلب يك انسان عادى را با امر به معروف صريح بشكند، به همين جهت غيرمستقيم او را ارشاد فرمود. اينك ، براى او چقدر گران خواهد بود كه از سوى سپاه پليد اموى و عناصر رذل ، با انواع اهانتهايى كه جز زيبنده دشمنان خدا نيست ، مورد تعرّض و هتّاكى قرار گيرد، همانگونه كه عنصر پليدى از آنان فرياد كشيد كه :
ياحسين ! اءتعجلت بالنّار قبل يوم القيامة
هان اى حسين ! آيا پيش از آتش دوزخ به آتش دنيا شتاب ورزيده اى ؟
و گمراه ديگرى به هنگامى كه آن حضرت به بارگاه دوست براى نماز ايستاده بود، نعره مى زد كه :
انّها لاتقبل منك
نماز تو پذيرفته نخواهد بود.
3 مردى نامه اى به او تقديم داشت كه خواسته خويش را در آن نوشته بود. آن حضرت به مجرّد دريافت نامه ، فرمود: خواسته ات برآورده است . گفتند: نامه اش را هنوز نخوانده ايد. فرمود:
(خداوند از ايستادن ذلّت بار او در برابر من تا نامه اش را بخوانم ، سؤ ال خواهد كرد، چرا كه او تا خواندن نامه ميان خوف و رجا خواهد بود و من ايستادن فردى را با اين وضعيّت در برابر خود نمى پسندم .)
اينك بر چنين فردى كه به حقّ پيشواى همه آزادمنشان قرون و اعصار است ، چقدر سنگين خواهد بود كه ناچار گردد در برابر گمراهانى رذل و بى شخصيّت بپاخيزد و از آنان كارها و خواسته هاى ساده اى را كه متاءسّفانه خود مى داند نخواهند پذيرفت ، بخواهد و يا از آنان تنها به سكوت و شنيدن سخنان آسمانى و انسان سازش راضى باشد، امّا آنان به سرو صدا و بلوا و آشوب بپردازند و سخنان حكيمانه اش را نشنوند.
4 دقايق آخرين عمر اسامة بن زيد بود كه حسين عليه السلام در كنار بسترش حاضر شد. بيمار آهى سوزان از پرده دل بركشيد و از اندوه بزرگى كه در دل داشت ، ناله زد. آن حضرت با محبّت بسيار و ضمن برادر خواندن او، از علّت اندوهش پرسيد كه گفت شصت هزار درهم بدهكار است ومى ترسد از دنيا برود و مديون باشد. حسين عليه السلام دردم دستور داد، دَين او را پرداختند و او با آرامش وجدان و خاطرِ آسوده از حسين عليه السلام جداشد.
اينك ، آيا به راستى زيبنده است كه چنين شخصيّت بلند همّت و پرمهر و بخشايشگرى در نفسهاى آخرين آه بكشد و با دلى شعله ور ناله سر دهد و خواسته هاى آسان و ناچيزى داشته باشد امّا انجام ندهند و كار شقاوت به جايى برسد كه آب را هم بر رويش ببندند و از قطرات آب محرومش سازند.
اى درود خدا و فرشتگان و همه موجودات گيتى بر اين عظمت وصف ناپذير!
5 آن حضرت به نماز ايستاده بود كه مردى بيابانگرد در كنارش ايستاد و گفت : (حسين جان ! هر كس به تو اميد بست و حلقه در سراى تو را كوبيد، نوميد نشد.)
آن حضرت نمازش را خواند و وارد خانه شد و چهار هزار دينار به رداى خود بست و از پشت درب با يك دنيا متانت و حياى بزرگوارانه به مرد بينوا تسليم كرد و فرمود:
با كمال معذرت اين هديه را از من بپذير و بدان كه ما نسبت به تو مهربانيم ؛ اگر چنانچه حكومت در دست ما بود تو از آسمان بخشش ، بيشتر بهره مند مى شدى ولى حوادث روزگار همواره در تغيير است و اكنون امكانات ما اندك است .
درست اينجا بود كه مرد باديه نشين ، سخت گريست آن حضرت فرمود:
(آيا آنچه به تو هديه كردم ، اندك بود؟)
گفت : (نه ! هرگز! بلكه گريه ام بر اين است كه چگونه اين دستهاى سخاوت پيشه را خاك تيره مى تواند در بربگيرد؟)
مرد بيابانگرد بر به خاك سپرده شدن دستهاى سخاوتمند حسين عليه السلام مى گريد، امّا ما بايد بر حيا و روح بلندى گريه كنيم كه اگر كسى بدون هيچ اضطراب و دلهره اى چيزى از او مى خواست ، سخاوتمندانه او را بهره ور مى ساخت و به هنگام برآوردن نياز او، خود شرمنده مى گشت .
اينك ، اين روح بلند چگونه خواهد بود كه كسى در حال اضطراب واضطرار از او چيزى بطلبد، امّا او امكان برآوردن خواسته او را نيابد؟
بر اين خداوندگار سخاوت و بخشندگى چه خواهد گذشت كه دختر خردسالش از او اندكى آب براى رفع عطش بخواهد و همسر گرانمايه اش براى كودك شيرخوارش آب بجويد؟
فاجعه بارتر اينكه يادگار گرامى برادرش ، در بستر خون او را نزد خود بخواند و او به سوى نوجوان برادر بشتابد، امّا او را در نيابد. به همين جهت بود كه دردمندانه فرمود:
يعزّ على عمّك ان تدعوه فلايجيبك
نور چشم برادرم ! بخداى سوگند! بر عمويت سخت گران است كه تو او را به يارى خويش بخوانى ، امّا نتواند جوابت دهد و يا آنگاه جواب بدهد كه ديگر سودى برايت نبخشد.
6 در روز جاودانه عاشورا، در شانه و پشت آن حضرت اثرات ساييدگى يافتند، از امام سجّاد عليه السلام علّت آن را جويا شدند، فرمود: (اين اثر به دوش كشيدن مواد موردنياز يتيمان ، بيوه زنان و بينوايان است .)
آيا اينك ، زيبنده است كه چنين بزرگمرد يتيم نواز و نوع پرورى را ظالمانه در شرايط غمبارى قرار دهند، كه ناچار شود كودك شيرخوارش را روى دست بگيرد و در برابر انبوه سياهكاران رذل براى او آب بطلبد ونيابد؟
7 آن گرامى ، روزى بر بينوايان كه در گذرگاه نشسته و قطعات نان خشك براى خوردن در برابر خود داشتند، گذارش افتاد؛ آنان حضرتش را به صرف غذا دعوت كردند كه با كمال تواضع دو زانو در كنارشان نشست و در حالى كه مى فرمود: (خداوند مستكبران را دوست نمى دارد.) به همراه آنان غذا خورد. آنگاه به آنان فرمود: (من دعوت شما را پذيرفتم ، اينك شما نيز دعوت مرا بپذيريد.) آنان به خانه آن حضرت آمدند، به دستور او دلنشينترين غذا را آوردند و خود با آنان غذا خورد تاقلبشان را شادسازد.
امّا اين غم جانكاه را بايد به كجا برد كه نظام سياهكار اموى به گونه اى بر اين سمبل انسانيّت و مردم دوستى سخت گرفت كه روز عاشورا هرچه كوشيد تا قلبهاى داغدار بانوان و كودكان تشنه را با فراهم ساختن آبى ، خنك و شادمان سازد، حتّى اين حقّطبيعى را از او سلب كردند.
<< 1 ... 238 239 240 ...241 ...242 243 244 ...245 ...246 247 248 ... 328 >>