لب تر كن از پياله ي كوثر توهم برو /برخيز علي اصغر خيبر تو هم برو /از صبح گريه كردي و دل شوره داشتي /ديدي رسيد نوبتت اخر توهم برو /شش ماه ميشود به تو من خو گرفته ام /باشد، عصاي پيري مادر توهم برو /فكر دل شكسته ي عمه نمي كني؟ /كم بود داغ قاسم و اكبر؟ تو هم برو /هر شعبه ي سه شعبه براي تو نيزه ايست /در بزم تيرو نيزه و خنجر توهم برو /بعد از عموت ماندت اصلا ً صلاح نيست /او رفت پيش ساقي كوثر توهم برو /تا خيمه ها هنوز به غارت نرفته است /قبل از شروع معركه بهتر…. تو هم برو
تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم /ببین که حال دلم شد خراب عزیز دلم /نفس نفس نزن این گونه ای همه نفسم /مکن تو مادر خود را عذاب عزیز دلم /تو رو به قبله شدی از عطش وَ می گردد /برای تو جگر آب، آب عزیز دلم /هنوز راه نیفتاده ای مبارز من /مکن برای شهادت شتاب عزیز دلم /بگو که تیر سه شعبه میان این همه یل /تو را نموده چرا انتخاب عزیز دلم؟ /نگو که می شود آخر محاسن بابا /به خون حلق ظریفت خضاب عزیز دلم /نشد دعای دلم مستجاب اما /دعای حرمله شد مستجاب عزیز دلم
مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی /زهرا شدی،علی شدی ومصطفی شدی /وقتی عسل ز لعل لبت بوسه ای گرفت /تنها سواره ی حسن مجتبی شدی /از بس عزیز هستی واز بس که محشری /ابین قنوت زینب کبری دعا شدی /دل ها شکست و غصّه حرم را فرا گرفت /وقتی که از کنار عمویت جدا شدی /بند رکاب حسرت پای تو را کشید /تا راهی میانه ی دشت بلا شدی /دانه به دانه موی عمویت سفید شد /وقتی زمین فتادی و وقتی که تا شدی /در بین معرکه چقدَر نیزه خوردی و /پرپر شدی خلاصه شدی نخ نما شدی /یک نیزه دار جسم تو را بر زمین زد و /بر زیر نعل کشته ی بی انتها شدی /تشییع پیکرت چقدر دردسر شد و /آخر میان تکّه حصیری تو جا شدی /آن خاطرات کوچه دوباره مرور شد /وقتی به زیر پای عدو جابه جا شدی
گل نازدانه پدر
رقیه …رقیه نجیب ! ای مهتاب شب های الفت حسین ! ای مظلوم ترین فریاد خسته ! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه !
رقیه… رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا ! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه… رقیه صبور ! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
گل نازدانه پدر
رقیه …رقیه نجیب ! ای مهتاب شب های الفت حسین ! ای مظلوم ترین فریاد خسته ! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه !
رقیه… رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا ! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه… رقیه صبور ! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
<< 1 ... 237 238 239 ...240 ...241 242 243 ...244 ...245 246 247 ... 328 >>