که دیده است که جوجه کبوتری توفان‏زده را تیر و کمان حواله کنند؟

آه، رقیه! بال‏های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب‏های تشنه‏ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته‏ات را آشنای تازیانه‏ها کردند.

خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن می‏تواند کرد؟

فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه‏های شام مویه می‏کنم و وسعت رنجت را با کوه‏ها در میان می‏گذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی‏توانده شست.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

روایت کربلا از زبان دختر سه ساله

صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع) یا رقیه

آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.

صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.

زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.

مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.

کاش مانده بودم و غبار از چهره‌ات برمی‌گرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت می‌گشتم و در پرتو عشق تو می‌سوختم. قرار بر رفتن نبود. از پا‌های آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشه‌ی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبرده‌اند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.

من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.

اماّ ای کاش زودتر می‌آمدی چون رقیّه‌ات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.

دختر سه‌ساله‌ای که گرمی چشمانت او را متعالی می‌کرد.

می‌گویند من رقیّه‌ام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال‌و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.

من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه می‌خوردند. خودم صدای شیون آن‌ها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.

خودم دیدم که دسته‌دسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.

خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمس‌وضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیه‌ی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.

چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظه‌ی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، باب‌الحوائجیم امضا شود.

می‌خواهم مانند علی‎اصغر و علی‌اکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کرده‌اند.

پی نوشت ها:

1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. می‌توانید به کتاب‌های لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع‌ نمایید.

2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امام‌حسین(علیه السلام) هستند.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 25 آبان 1394نظر دهید »

 - سفارش امام صادق (ع )
امام صادق عليه السلام به صفوان مى فرمايند:
زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت كن ، به درستى كه من چند چيز براى خواننده آن تضمين مى كنم :
1 - زيارتش قبول شود
2 - سعى و كوشش او مشكور باشد.
3 - حاجات او هر چه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد…
بعد فرمود: اى صفوان ! هرگاه حاجتى براى تو به سوى خداوند متعال روى داد، پس به وسيله اين زيارت به سوى آن حضرت توجه كن از هرجا و مكانى كه هستى و اين دعا را بخوان و حاجتت را از پروردگار خود بخواه كه برآورده مى شود و خداوند وعده خود را خلاف نخواهد كرد.
آرى ، هر كس حاجت بزرگى داشته باشد حوايج و خواسته هايش با چهل روز خواندن زيارت عاشورا برآورده مى شود. تجربه گواه هر عارف و عامى است كه ما در اين جا نمونه هايى از حكايات را خواهيم آورد


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 13941 نظر »

گزيده اى از خطبه و سخنان امام حسين (ع )
O امام حسين فرمود: جدم به من فرموده است كه : تو درجه اى نزد خدا دارى كه جز با شهادت به آن درجه نائل نخواهى شد.
O به من مى گوييد نرو، ولى خواهم رفت . مى گوييد كشته مى شوم ، مگر مردن براى يك جوانمرد ننگ است ؟ مردن آن وقت ننگ است كه هدف انسان پست باشد و بخواهد براى آقايى و رياست كشته بشود كه مى گويند به هدفش نرسيد. اما براى آن كسى كه براى اعلاى كلمه حق و در راه حق كشته مى شود كه ننگ نيست . چرا كه در راهى قدم بر مى دارد كه صالحين و شايستگان بندگان خدا قدم برداشته اند.
O امام حسين عليه السلام در روز دهم محرم پس از آنكه نماز صبح را با اصحاب به جماعت خواند، برگشت و خطابه كوتاهى براى اصحاب و ياران ايراد كرد. در آن خطابه چنين گفت : اندكى صبر و استقامت ، مرگ جز پلى نيست كه شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و كرامت و بهشت هاى وسيع عبور مى دهد.
O امام حسين عليه السلام وقتى كه مى آمد به طرف كربلا، اشعارى را با خودش مى خواند كه نقل شده پدر بزرگوارشان هم همين اشعار را آگاهى مى خواندند، آن اشعار اين است :
فان تكن الدنيا تعد نفيسه
فدار ثواب الله اعلى و انبل
و ان تكن الاموال للترك جمعها
فما بال متروك به المرء يبخل
و ان تكن الابدان للموت انشات
فقتل امرء بالسيف فى الله اجمل .
اگر چه دنيا زيبا و دوست داشتنى است ، دنيا آدم را به طرف خودش ‍ مى كشد، اما خانه پاداش الهى ، خانه آخرت ، خيلى از دنيا زيباتر است ، خيلى از دنيا بالاتر و عالى تر است .
اگر مال دنيا را آخر كار بايد گذاشت و رفت ، پس چرا انسان آن را در راه خدا انفاق نكند.
و اگر اين بدن هاى ما ساخته شده است كه آخر كار بميرد، پس چرا در راه خدا شمشير قطعه قطعه نشود؟
O مرگ براى انسان جوانمرد ننگ نيست ، اگر در راه حق جهاد كند و در حالى كه مسلم است كوشش به خرج بدهد (نيتش حق باشد و در حالى كه مسلم است مجاهده و جهاد كند) و با مردان صالح ، مواسات و همگامى و همدردى نمايد، و بر عكس ، راه خودش را از مردم بدبخت هلاك شده و مجرم گناهكار جدا كند.
O امام حسين عليه السلام مى فرمايد موت فى عز خير من حياه فى ذل مردن در سايه عزت بهتر است از زندگى با ذلت .
O من مردن را براى خودم سعادت ، و زندگى با ستمگران را موجب ملامت مى بينم .
O حسين مى گويد: هيهات منا الذله حسين تن به خوارى بدهد؟!
O الموت اولى من ركوب العار؛ مرگ از متحمل شدن يك ننگ بالاتر است .
O موت فى عز خير من حياه فى ذل ؛ مردن با عزت از زندگى با ذلت بهتر است .
O اى خود فروختگان به آل ابى سفيان ! با من مى جنگيد و من با شما مى جنگم . زن و بچه چه تقصيرى دراند؟! كونوا احرارا فى دنيا كم اگر خدا را نمى شناسيد، اگر به معاد ايمان نداريد، آن شرفى كه يك انسان بايد داشته باشد كجا رفت ؟! حريت و آزاديتان كجا رفت ؟!
O هر كس آماده است كه خون دلش را در راه ما ببخشد، هر كس تصميم گرفته است لقاء پروردگار را، چنين با ما كوچ كند.
O ايها الناس ! هر كسى كه خيال مى كند ما به مقامى نائل مى شويم ، به جايى مى رسيم ، چنين چيزى نيست ، برگردد.
O امام حسين عليه السلام از اصحاب خود بيعت گرفت و در شب عاشورا فرمود: من بيعت خودم را از گردن شما برداشتم .
O مسلم دختر كوچكى داشت . امام حسين وقتى كه نشست او را صدا كرد، فرمود بگوييد بيايد. دختر مسلم را آوردند، او را نشاند روى زانوى خودش ‍ و شروع كرد به نوازش كردن . دخترك زيرك و باهوش بود، ديد كه اين نوازش ، يك نوازش فوق العاده است ، پدارانه است ، لذا عرض كرد: يا اباعبدالله ! يا ابن رسول الله ! اگر پدرم بميرد چقدر…؟
اباعبدالله متاثر شد، فرمود: دختركم ! من به جاى پدرت هستم . بعد از او، من جاى پدرت را مى گيرم .
صداى گريه از خاندان اباعبدالله بلند شد. اباعبدالله رو كرد به فرزندان عقيل و فرمود: اولاد عقيل ! شما يك مسلم داديد كافى است ، از بنى عقيل يك مسلم كافى است ، شما اگر مى خواهيد برگرديد، برگرديد.
عرض كردند. يا اباعبدالله ! يا ابن رسول الله ! ما تا حال كه مسلمى را شهيد نداده بوديم ، در ركاب تو بوديم ، حالا كه طلبكار خون مسلم هستيم ، رها كنيم ! ابدا، ما هم در خدمت شما خواهيم بود تا همان سرنوشتى كه نصيب مسلم شد، نصيب ما بشود.
O در روز عاشورا خطاب به اهل بيت خود فرمود: استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و يعذب اعاديكم بانواع البلاء ؛ خود را آماده بلا كنيد، و بدانيد كه خداوند حافظ شما از دشمنان است ، و دشمنانتان را به انواع بلاكيفر خواهد داد.


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

گزيده اى از خطبه حضرت زينب (س )
O اى اهل كوفه ! اى دغلبازان فريبكار بى وفا! آيا گريه مى كنيد؟ پس اشك شما نخشكد و ناله تان خاموش نگردد، مثل شما همچون آن زن احمق است كه پنبه هايى را مى رشت و نخ مى ساخت ، دوباره آنچه را كه رشته بود پنبه مى كرد و آنچه را كه بافته بود باز مى كرد.
O پس بگرييد كه سزاوار گريه ايد. راستى كه شما به عار اين كار گرفتار آمديد و به ننگ آن مبتلا گشتيد و هرگز اين لكه را نتوانيد شست . و كجا مى توانيد ننگ كشتن زاده ختم نبوت و معدن رسالت ، و سرور جوانان بهشتى و پيشتيبان جنگتان و جايگاه سلامتى خو و طبيب زخم هايتان و پناه مشكلاتتان و بيانگر حجتتان و مشتعلگاه راهتان را بشوييد!.
O واى بر شما! مى دانيد چه جگرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله بريديد؟ و چه پيمانى شكستيد؟ و چه دخترانى از او در معرض ديد آورديد؟ و چه حرمتى از او دريديد؟ و چه خونى از او ريختيد؟.
O راستى كه كار ناپسندى كرديد كه نزديك است آسمان ها را از شدت آن بشكافد.
O پس اين مهلت الهى شما را سبكسار نسازد كه عجله و شتاب ، خدا را به شتاب نيندازد و بيم از دست رفتن انتقام بر خدا نرود، هرگز، كه خداوند در كمين ما و آنها نشسته است .
O كار خدا را نسبت به برادرت چگونه ديدى ؟ فرمود: خداوند شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده بود و آنان به قتلگاه خويش پيوستند، و به زودى خداوند ميان تو و آنان جمع كند. پس بنگر كه پيروزى از آن كيست ؟ مادرت به عزايت بنشيند اى پسر مرجانه ! پس ابن زياد به خشم آمد و برافروخت .


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 23 آبان 1394نظر دهید »

1 ... 207 208 209 ...210 ... 212 ...214 ...215 216 217 ... 328

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
جستجو
 
مداحی های محرم