رازداری را از خدا بیاموزیم
قدس آنلاین:برخی رفتارها که رنگ و بوی خدایی دارد معمولا در نظر همه افراد کاری پسندیده و اخلاقی محسوب می شود.
خصلت های نیکی همچون راز داری، نیکی و خوش رفتاری با مردم و صبر و بردباری اموری هستند که انجام آن توسط فرد تحسین و اعتماد فرد مقابل را به همراه دارد.
امام رضاعلیه السلام به سه خصلت ضروری برای فرد مومن اشاره می کنند.
ایشان می فرمایند:
مومن ،مومن حقیقی نیست مگر اینکه سه خصلت در او وجود داشته باشد:
1 خصلتی از پروردگارش
2 خصلتی از پیامبرش
3 خصلتی از امامش
اما خصلتی که از پروردگارش باید داشته باشد ،راز خودش را نگه بداردکه خدای عزوجل فرمود “خدا عالم به غیب است و کسی را ازغیب خود آگاه نمی کند مگر رسولی را که بپسندد
واما خصلتی را که از پیامبر باید داشته باشد ،خوش رفتاری با مردم است زیرا خدای عزوجل پیامبرش را به خوش رفتاری با مردم دستور داده و فرموده است"گذشت را پیش گیر و به نیکی دستور بده”
و اما خصلتی که از امام باید داشته باشد صبر در تنگدستی و پریشان حالی است
(عیون اخبار الرضا ج1 ص 256)
عشق مجازی را ،راحت خدایی کنیم !!
چگونه می شود برای خداوند دوست داشت؟ میخواهم همسر و فرزندانم را برای خداوند دوست داشته باشم ولی نمیدانم چگونه؟ مؤمنین شدید ترین محبتشان برای خداست. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه… (بقره165) بعضى از مردم معبودهایى غیر خدا براى خود انتخاب مى کنند . نه فقط بتها را معبود خود انتخاب کرده اند بلکه آن چنان به آنها عشق مى ورزند که گویى به خدا عشق مى ورزند اما کسانى که ایمان به خدا آورده اند عشق و علاقه بیشترى به او دارند چرا که آنها مردمى اندیشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاک او را که منبع همه کمالات است رها نمى کنند، هر میل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى ارزش و ناچیز است، اصلا آنها غیر او را شایسته عشق و محبت نمى بینند، جز به خاطر او، و در راه او کار نمى کنند، در دریاى بیکران عشق خدا آن چنان غوطه ورند که على وار مىگویند: فهبنى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک! گیرم که بر عذاب تو صبر کنم اما با فراق و دورى تو چکنم. اساسا عشق حقیقى همیشه متوجه نوعى از کمال است، انسان هرگز عاشق عدم و کمبودها نمى شود، بلکه همواره دنبال هستى و کمال مى گردد و به همین دلیل آن کس که هستى و کمالش از همه برتر است از همه کس به عشق ورزیدن سزاوارتر مى باشد. همانطور که آیه فوق مى گوید: عشق و علاقه افراد با ایمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بت پرستان به معبودهاى پنداریشان ریشه دارتر و عمیق تر و شدیدتر است. چرا چنین نباشد آیا کسى که واقعیتى را دریافته و به آن عشق مى ورزد با کسى که گرفتار خرافه و تخیل است مى تواند یکسان باشد؟ عشق مومنان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى گیرد اما عشق کافران از جهل و خرافه و خیال!. و باز به همین دلیل عشق نخست به هیچ وجه متزلزل نمى گردد ولى عشق مشرکان ثبات و دوامى ندارد!(تفسیر نمونه، ج1، ص: 565
قرآن و استقلال فرهنگي
فرهنگ، مجموعه اي از باورها، آيين ها، آداب، سنت ها، رسوم و دين است كه هويت هر جامعه انساني را شكل مي بخشد و از ديگر جوامع متمايز مي سازد. قرآن اختلاف فرهنگي را امري طبيعي و در راستاي رشد و تكامل فردي و جمعي انسان و جوامع انساني برمي شمرد. تمدن هاي انساني، اشكال تجسمي فرهنگ هاست. لذا هر فرهنگي، خاستگاه تمدني متفاوت از ديگري مي شود و فرهنگ هاي ديگر، آثار و برآيند فرهنگي ديگر تمدن ها را كه به شكل فرآورده هاي تمدني، تجسم و معناي خارجي مي يابد، به سادگي نمي پذيرند و از آن سر باز مي زنند بر همين اساس برخي ها كاربرد واژگان تمدن هاي ديگر را نمي پذيرند
زيرا بر اين باورند كه هر يك از اين واژگان داراي بار فرهنگي خاصي است كه از طريق فرآورده هاي فرهنگي و به شكل تجسمي آن (تمدن) مي كوشد تا در فرهنگ و تمدن ديگر نفوذ كرده و آن را تحت كنترل خود درآورد. واژه و يا فرآورده فرهنگي و تمدني با خود مجموعه اي فرهنگ تمدن (ديگر) را همراه دارد كه پذيرش آن لوازم و پيامدهائي به دنبال دارد كه مي تواند براي فرهنگ گيرنده و پذيرنده مخرب و زيانبار باشد. حتي خرده فرهنگ ها در ميان كلان فرهنگ ها از چنين احساسي رنج مي برند كه مورد تهاجم فرهنگي قرار گرفته اند؛ واكنش تند فرهنگ فرانسوي نسبت به فرهنگ انگليسي و بازتاب آن در حوزه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي نمونه عيني از اين واكنش و رد فرهنگي ميان دو خرده فرهنگ از يك تمدن و فرهنگ كلان مشترك است.
استقلال فرهنگي، مقدمه استقلال در حوزه هاي ديگراز اين رو، بسياري از انديشمندان بر اين باورند كه موجوديت و هويت هر جامعه و تمدني از استقلال فرهنگي آن جامعه برمي خيزد و خاستگاه استقلال در هر حوزه ديگري را بايد در استقلال فرهنگي جست. به اين معنا كه فرهنگ به عنوان ريشه و خاستگاه تمدني، اصلي ترين نقش را در حوزه استقلال و حفظ آن در همه جنبه ها و حوزه ها دارد. اگر فرهنگي دست خوش تغييرات ژرف شود و استقلال خود را در ميان فرهنگ هاي ديگر از دست بدهد، آن جامعه و تمدن منسوب به آن فرهنگ نيز دچار بحران هويت و فروپاشي مي شود و استقلال خود را در هر حوزه و زمينه ديگري چون نظامي، اقتصادي، سياسي و تمدني از دست مي دهد. ريشه اين نظريه در اين است كه فرهنگ به عنوان مجموعه اي از انديشه ها و باورها، با روح و جان فردي و يا جمعي جامعه در ارتباط مستقيم است. انديشه و بينش انساني است كه هويت فردي و يا جمعي انسان را مي سازد و به آن معنا و مفهوم مي بخشد؛ از اين رو، هرگونه تغيير و دگرگوني در حوزه بينش و نگرش و انديشه و باورها به سرعت تأثيرات خود را در حوزه هاي ديگر بجا مي گذارد. بنابراين استقلال فرهنگي به عنوان ضامن و حافظ استقلال سياسي و اقتصادي و نظامي عمل مي كند و تمدني را از تمدن ديگر جدا و متمايز مي سازد. اگر انسان و يا جامعه اي از نظر بينش و انديشه و فرهنگ مستقل نباشد نمي تواند مدعي استقلال در حوزه هاي ديگر شود.
قرآن و فرهنگ برتر اسلامي
قرآن هر چند كه براي همه فرهنگ ها و تمدن ها ارزش و جايگاه ارزشي خاصي را قايل است و به همه آنها به عنوان فرآورده هاي انساني و توليدات خليفه الهي در قرارگاه زمين مي نگرد، ولي ميان آنها تفاوت ها و تمايزهاي ارزشي نيز قايل است. وقتي قرآن سخن از امت و جامعه و يا فرهنگ شاهد، نمونه و ميانه مي كند، تفكيك ارزشي ميان فرهنگ ها و تمدن ها قايل مي شود. بنابراين، با حفظ احترام به همه فرهنگ ها و تمدن ها، ارزش ها و فرهنگ و تمدن مبتني بر اصول ارزشي اسلام يعني فرهنگ حقيقي و ناب اسلامي و قرآني را برتر از ديگر فرهنگ ها و تمدن ها برمي شمارد. اين تفكيك ارزشي ميان فرهنگ و تمدن اسلامي (البته قرآني و ناب كه شايد در حال حاضر و گذشته آرماني بوده است) و ديگر تمدن ها از آن رو صورت مي گيرد كه فرهنگ و تمدن اسلامي قرآني به عنوان نمونه كامل و راه مستقيم سعادت دوسرايي ارايه شده و سرمشق قرار گيرد و ديگر جوامع انساني دست كم در برخي از حوزه ها خود را با آن هماهنگ سازند.
اين به معناي نابودي ديگر فرهنگ ها، زبان ها و آداب و رسوم مفيد و عقلايي نيست؛ زيرا تفاوت فرهنگي و زباني و سنت هاي متفاوت خود انگيزه و خاستگاه تكامل و رشد انسان و جوامع انساني است. سخن از آن است كه نوعي اشتراك در برخي از اصول فرهنگي پديد آيد كه براي جوامع بشري مفيد و سازنده است. بنابراين سخن گفتن از استقلال فرهنگي به معناي آن نيست كه از اصول عقلايي و ارزشي و فرهنگي مفيد و سازنده ديگر جوامع بهره نگيرند؛ زيرا برخي از آداب و ارزش هاي اخلاقي در فرهنگ هاي ديگر برخاسته از اصول عقلايي و بشري است كه به عنوان پيامبر باطن انساني عمل مي كند و اسلام و قرآن آنها را (چه موجود و چه آنهايي كه پس از اين پديدار مي شوند) تأييد و امضا كرده و مي كند. همان اصول ارزشي عقلايي كه از آن در اصول فقه اسلامي به سيره عقلايي ياد مي كنند و بر آن مهر تأييد مي زنند.
از همه اينها گذشته اسلام و قرآن خواستار هويت يابي فرهنگي امت و جامعه اسلامي است. بر اين اساس با شعار شعوربخش و هدايت گر: قولوا لا اله الاالله تفلحوا، زنجيرهاي فرهنگي و تمدني بردگي و جهل و بندگي را از دست و پاي بشريت برمي دارد (اعراف آيه 157). هدف از اين حركت بينشي و نگرشي آن است كه انسان را در جايگاه واقعي خود قرار دهد و فرهنگ و بينش براي رسيدن به اين مقصد و مقصود، مهم ترين عامل شناخته شود.
تهاجم فرهنگي، مرگ تدريجي يك ملت!
يكي از مباحث مهم اجتماعي در جامعه امروز ما بحث «تهاجم فرهنگي» است. تهاجم فرهنگي عبارت است از حمله فرهنگي دو قوم يا دو گروه و يا دو ملت بر عليه يكديگر به منظور تغيير و حذف عناصري از فرهنگ قوم مقابل و جايگزين كردن عناصر فرهنگي خود در ميان آن قوم. به عبارت ديگر، يورش فرهنگي قومي عليه قومي ديگر به منظور از بين بردن فرهنگ طرف مقابل و جايگزين كردن فرهنگ خود را، تهاجم فرهنگي گويند.
تهاجم فرهنگي يك جريان برنامهريزي شده، هدفمند و سازمان يافته است كه بر اساس برنامه مشخص و از قبل تعيين شده، باورها، ارزشها، آداب و ايدههاي بومي مورد حمله قرار گرفته و فرهنگ جديدي توسط گروهي كه معمولا غالب است به گروه ديگر تحميل ميشود. هدف اصلي از تهاجم فرهنگي تسخير فرهنگ كشور ديگري است كه در آن حمله كننده با تمام قواي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و غيره بر آن است كه كشور مقابل را از لحاظ فرهنگي وابسته ساخته و تغييرات و تحولات مورد نظر در آنجا اعمال كند. گفتني است تهاجم فرهنگي باعث انهدام فرهنگ و هويت ملي كشور هدف ميشود. رمز بقاي هر كشوري در پابرجايي هويت ملي آن كشور است، و اگر آن از بين برود و اشتراكي بين زمينههاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اعتقادي، وجود نداشته باشد، كشور از لحاظ فرهنگي منهدم شده و براي پر كردن خلاء فرهنگي به نحوي وابسته به فرهنگهاي ديگر خواهد شد.
واژه روشنفکری (Enlightenment) اساسا به معنای روشن شدگی و بیداری است
خاستگاه اصلی روشنفکری را می توان در قرون 17 تا 19 اروپا دانست
جریان روشنفکری در ایران نیز متاعی فرنگی است که بیش از یک قرن و نیم است که در فضای اندیشه ای و فکری کشور ما جولان می دهد
روشنفکری نیاز هر جامعه ای است اما اگر روشنفکران نتوانند تفسیر و تبیینی درست از مسائل اجتماعی و نیازهای جامعه داشته باشند به بیراهه کشیده می شوند
چنان که روشنفکری در ایران نیز صرفا به دلیل تقلید از غرب و اسیر شدن در پیش فرض های صاحب نظران غربی در خصوص دین بخش مهمی از هویت جامعه ایرانی را نادیده انگاشتند و همین امر نیز موجب شده است تا بخشی فضای اندیشه ای و حتی سیاسی کشور ما تحت تاثیر این نگرش غلط قرار گیرد
دوران مشروطه را باید آغازی برای نگاه خیره منورالفکر های ایرانی به غرب مدرن دانست
در این دوران با سفرهای متعدد و پذیرش دانشجوهای ایرانی در دانشگاه های غربی راه برای ورود افکار و اندیشه های سکولاریستی و اومانیستی که مبنای پیشرفت غرب مدرن بود به کشورمان باز شد
البته تاسیس دارلفنون نیز در تشدید فضای منور الفکری در ایران بسیار حائز اهمیت بود
در واقع تاسیس دارالفنون را نیز باید یکی از رخدادهای مهم در عصر قاجار دانست که بر فضای اجتماعی ایران تاثیرگذار بود
پس از سفر امیرکبیر به روسیه، وی متوجه نیاز فوری کشور به مرکز آموزش عالی گردید لذا از ابتدای صدارت تلاش خود را برای ایجاد این مرکز آغاز نمود
ولی متاسفانه خود وی هیچگاه شاهد افتتاح آن نشد
دارالفنون را می توان نقطه روشنی در میان تاریکیهای دوران قاجار به حساب آورد که با درایت امیر کبیر بنای آن نهاده شد
در این مدرسه عالی بسیاری از علوم جدید به روش اروپایی تدریس می شد و دانش آموختگان آن بعدها در بسیاری از مناصب حضور یافتند
در این میان نگارش سفرنامه ها نیز آغاز شد و افرادی همچون عبدالرحیم طالبوف و یا زین العابدین مراغه ای نقش مهمی را در بیداری ایرانیان ایفا کردند
این سفرنامه ها که از سبک نگارشی تازه ای نیز پیروی می کردند به نوعی طلایه دار ساده سازی نثر به حساب می آمدند که بعد ها در آثار بسیاری از نویسندگان فارسی زبان این ساده نویسی تاثیر داشت
روشنفکری از دیدگاه مقام معظم رهبری
دو رویکرد در میان جریان روشنفکری پدید آمد
طیفی روشنفکری را در برابر دین و سنت ها قرار دادند و طیف دیگر نیز که غالبا از طبقه روحانیت بودند سعی کردند تا پیوند صحیح و تعاملی منطقی را بین جریان روشنفکری و علم گرایی با مفاهیم دینی پدید آورند
<< 1 ... 173 174 175 ...176 ...177 178 179 ...180 ...181 182 183 ... 328 >>