مشايعت ملائک زائر کربلا را

از حضرت امام جعفر صادق (ع) منقول است که: چون شخصي از خانه خود بيرون آيد به عزم زيارت حضرت امام حسين (ع) به سوي کربلا مشايعت کنند او را از هفتصد ملک از بالاي سر او و زير پاي او از جانب راست و چپ و پيش رو و پشت سر او تا او را به اهلش برسانند. پس چون زيارت کند آن حضرت را ندا کند او را منادي که: (گناهانت آمرزيده شد پس ‍ از سر گير عمل را).

پس با او برمي گردند آن ملائکه تا داخل خانه خود شود. پس به او مي گويند که: (تو را به خدا سپرديم).

پس پيوسته به زيارت او مي آيند تا روز مردن او وبعد از مرگ او، هر روز. و زيارت مي کنند حضرت امام حسين (ع) را و ثوابش از آن مرد است.[1] .

پی نوشتها :

[1] کامل الزيارات ص 145،بحارالانوار ج 101 ص 67 روايت 59.

منبع: داستانهايي از زمين کربلا ؛ ر- يوسفي


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

چقدر ديده‌باني در اين غربت بي‌كرانه استوار است ! و چقدر درك آن براي ذهن ما ناشدني ! اگر چه « غريب » را مي توان در لغت شناخت و در معاني آن جستجو كرد ، اما باور كن كه معاني حقيقي آن بيش از اين دو تا و چند تاست كه مي‌گوييم . غربت باري سنگين است كه بر شانه‌ي غمين امام ، سنگيني ميكند و دريغا كه ما براي برداشتن اين بار يا دست كم سبك كردن آن هيچ گاه دست به كار نشده‌ايم .

معرفت دواي همه‌ي دردهاي بي‌درمان ماست ، كه اگر كسي ذره‌اي از شهد آن نوشيد ، تشنه‌تر مي شود و اين عطش باعث مي شود كه افق‌هاي محبت و ذكر يك به يك فتح گردد. پس بخوان :

اللهم عرفني نفسك فإنك إن لم تعرفني نفسك لم أعرف نبيك

اللهم عرفني نبيك فإنك إن لم تعرفني نبيك لم أعرف حجتك

اللهم عرفني حجتك فإنك إن لم تعرفني حجتك ظلت عن ديني(کافی ، ج 1 ، ص 337)

خدايا ، خودت را به من بشناسان كه اگرنشناساني نبي تو را نمي‌شناسم .

خدايا ، رسولت را به من بشناسان كه اگر نشناساني حجت تو را نمي شناسم.

خدايا ،حجت خود را به من بشناسان كه اگر نشناساني از دينم گمراه مي‌شوم .

غربت وانهادگي

تصور كنيد مردي آگاه و فرزانه را كه در ميان جمعي جوان حضور دارد و فرض كنيد اين مرد با تقوي كوله باري از علم و تجربه و سخن داني را به همراه دارد . وقتي مشكلي سر راه افراد قرار مي گيرد و آنان با مساله‌اي در زندگي برخورد مي‌كنند ، مسلم است كه مي‌توانند به مدد تيزبيني و تقوي و بصيرت او ، راه را از چاه شناسند و انتخاب درست را انجام ‌دهند . آن فرد هم از نظر سني ،هم از بعد معنوي و علمي از جوان ترها بالاتر است و كليد درهاي بسته و گره‌گشايي گره‌هاي كور آنان به دست اوست . اگر اين جوان‌ها او را نشناسند و براي حل معضلاتشان به او رجوع نكنند و راهنمايي نخواهند ، در واقع او را كنار گذاشته‌اند ، از او استفاده‌اي را كه شايسته است نكرده‌‌اند و بي‌توجه و اعتنا به سادگي از كنار او گذاشته‌اند ناگوارتر از اين حالت ، هنگامي است كه افراد دور و بر ، اين پير راه و راهنماي آگاه ،از سوابق ، مهارت‌ها و تجارب او با خبر باشند و بدانند اگر مساله‌اي حل نشده‌اي دارند او پاسخگوست ، اما در عين حال سراغي از او نگيرند . اگر به صورت صحيح ، نعمت وجود او مورد بهره‌برداري قرار نگيرد ، يعني يا اصلاً آشنايي با او در ميان نباشد يا او را بشناسند اما كنارش بگذارند ، درحقيقت او را غريب گذارده‌اند .

مهجور ، متروك ، معطل

اين معناي غريب با مفاهيم « مهجور » ، « متروك » و « معطل » توضيح داده مي شود . مهجور يعني فردي كه طرد شده و از صحنه رانده شده باشد . متروك يعني ترك شده و معطل چيزي است كه در جهت هدفي كه بايد از آن استفاده نمي‌كنند . اگر معطل را به شخصي نسبت دهيم ، به اين مفهوم است كه ديگران در حق او كوتاهي كرده‌اند و در واقع نصيب گرفتن از او را ترك نموده‌‌اند و خود به خود در برخورد با او و بهره‌وري از او را به روي خود بسته‌اند .

مفهوم فرونهادگي ،وانهادگي و واگذاشتگي دقيقاً از اينجا نتيجه مي شود .وقتي فرد معطل مي شود ، يعني فيض جستن از او تعطيل مي گردد ،‌كار به آنجا مي‌انجامد كه گويي افراد طردش كرده‌‌اند و از عرصه ي يادآوري و پيروي كنارش گذاشته‌اند . به علاوه ، اين مفهوم از غربت با شكر عملي در ارتباط است . علم آن فرد ، تقواي او و آينده نگري‌اش براي آن جماعت نعمت است و وقتي نسبت به اين اوصاف او استقبالي صورت نگيرد ، يا به عبارتي آن نعمت با بي‌محلي روبرو شود و شكر عملي – برخورد عملي صحيح با نعمت - درباره‌ي آن به جا نيايد ، غريب خواهد ماند .

اين مفهوم در مورد امام غريب ما نيز صدق مي كند . در حقيقت با نظر به هر يك از اوصاف و جنبه‌هاي « نعمت بودن امام عصر عليه السلام براي ما » مي‌توان غربت ايشان را تحليل كرد . در ارتباط با هر يك از اوصاف حضرتش اگر اولاً شناختي نسبت به آنها وجود نداشته باشد و افراد ندانند آن ويژگي خاص در ولي نعمتشان هست ، يك مرتبه از فرو نهاده بودن امام غريب آشكار مي شود و مرتبه‌ي رنج آورتر اين است كه افراد ، نسبت به وصفي آگهي داشته باشند و بدانند كه مي‌توانند از دستگيري و فيوضات آن برخوردار شوند ،‌اما سراغي نگيرند و پيگير بهره‌مندي از آن نشوند . براي تذكر به غربت آن امام ناپديد ، به دو وصف از اوصاف ستوده‌ي ايشان اشاره مي‌كنيم تا با بازگشت به درون خود ببينيم آيا حق شكر عملي اين جنبه‌هاي نور بخش مولايمان را ادا كرده‌ايم يا نه ؟


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

زيارت امام حسين (ع) در کلام امام زمان (ع)

از جمله مطالبي که درباره زيارت حضرت سيدالشهداء امام حسين (ع) رسيده مطلبي است که در داستان تشرّف حاج علي بغدادي (ره) به حضور مبارک صاحب الزمان (ع) نقل شده و آن قسمت اين است که مي گويد به آن حضرت عرض کردم: «مولاي ما! روضه خوانان حسين (ع) حديثي را نقل مي کنند که مردي در عالم رؤيا هودجي را در ميان زمين و آسمان ديد و پرسيد که چه کساني در اين هودج نشسته اند؟ پاسخ داده شد: حضرت زهرا (ع) و خديجه کبري (ع) پرسيد: به کجا مي روند؟ جواب دادند: امشب شب جمعه است و آنان براي زيارت امام حسين (ع) در شب جمعه، مي روند و نيز ديد که از هودج، رقعه هايي مي ريزد و در آن مکتوب است: «براي زيارت کننده حسين (ع) در شب جمعه، امان از آتش دوزخ است.» اکنون آيا اين حديث صحيح است؟» حضرت فرمود: «نَعَم زِيارَه الحُسَين (ع) فِي لَيلَهِ الجُمعَه اَمانُ مِن النّار يومَ القِيامَه؛ يعني، آري زيارت حسين (ع) در شب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قيامت خواهد بود.»(بحار الانوار ، ج 53 ، ص 315)

چنانکه مي نگريد حضرت ولي عصر (ع) سخن قاريان تعزيه امام حسين (ع) و حديثي را که آنان درباره زيارت حضرت سيدالشهدا مي خوانده اند، تصديق و تقرير کرده و خود نيز بطور قطعي تصريح فرموده اند که زيارت امام حسين (ع) در شب جمعه، امان آدمي از آتش قهر الهي در روز قيامت خواهد بود. راستي چقدر دلنشين است که صاحب الامر و الزمان و منتقم خون پاک و مقدس حضرت حسين بن علي (ع) بدينگونه از زيارت جدش امام حسين (ع) سخن گفته و چنين نويد روح افزا و نشاط انگيزي را به زائران حسين (ع) مي دهد.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

سلام ها و درودهاي امام زمان (ع)

«اَلسَّلام عَلَي المُغَسَّل بِدَمِ الجَراحِ»

سلام بر کسي که با خون زخم هايش غسل داده شد.

«اَلسَّلام عَلَي المُجَرَّعِ بِکأساتِ الرِّماحِ»

سلام بر کسي که با جام هاي نيزه و شمشير شربت شهادت به کامش ريخته شد.

«اَلسَّلام عَلَي المَقطُوعِ الوَتِينِ»

سلام بر کسي که رگ هاي قلبش با تير دشمن بريده شد.

«اَلسَّلام عَلَي الشَّيبِ الخَضيِبِ»

سلام بر کسي که محاسنش به خون خضاب شد.

«اَلسَّلام عَلَي الخَدِّ التَّرِيبِ»

سلام بر چهره بر خاک نهاده ات.

«اَلسَّلام عَلَي البَدَنِ السَّليبِ»

سلام بر آن بدن برهنه که لباس هايش را غارت کردند.

«اَلسَّلام عَلَي الرَّأسِ المَرفُوعِ»

سلام بر سر برفراز نيزه

«اَلسَّلام عَلَي الشَّفاهِ الذّابِلاتِ»

سلام بر آن لب هاي تشنه کام و خشکيده.

«اَلسَّلام عَلَي الاَعضاءِ المُقَطَّعاتِ»

سلام بر اعضاي بريده بريده شده

«اَلسَّلام عَلَي الرُؤُسِ الشّامِلاتِ»

سلام بر سرهاي بر نيزه که در شهرها گردانده شدند.

«اَلسَّلام عَلَي النِّسوَهِ البارِزات»

سلام بر بانواني که اسير و در به در شدند.

در دعاي ندبه مي خوانيم:

«أينَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الاَنبِياءِ وَ اَبناءِ الأنبياءِ، أينَ الطّالِبُ بِدَم المَقتُولِ بِکَربلا، أينَ المَنصُور عَلي مَنِ اعتَدي عَلَيهِ وَ افتَري»

کجاست جوينده ي خون پيامبران و فرزندان آنها؟ کجاست جوينده ي خون شهيد کربلا؟ کجاست آن کس که بر متجاوزان و فاسقان پيروزمند است؟!

در زيارت معروف به ناحيه مقدسه که به نقل سيدبن طاووس (ره) از ناحيه امام زمان حضرت مهدي (ع) نقل شده نام شهيدان کربلا و وصفي از آنها ذکر شده، در فرازي از آن مي خوانيم:

«اَلسَّلام عَلَيکُم بِما صَبَرتُم- فَنِعمَ عُقبَي الدّار، بَوَّاُکُمُ الله مُبَوَّءَ الابرارِ اَشهَدُ لَقَد کَشَفَ الله لَکُم الغِطاءَ، وَ مَهَّدَ لَکُم الوِطاءَ، وَ اَجزَلَ لَکُم العَطاءَ وَ کُنتُم عَن الحَقِّ غَير بِطاء وَ اَنتُم لَنا فَرطاءٌ وَ نَحنُ لَکُم خُلطاءُ فِي دارِ البَقاءِ»

سلام بر شما به خاطر صبر و پايداري شما، نيکو خانه اي است خانه ي آخرت، خداوند شما را در جايگاه ابرار قرار دهد، من گواهي مي دهم که خداوند پرده ها را از برابر چشم هاي شما برداشت (و حقايق و بهشت را ديديد و با اين يقين به شهادت رسيديد) و خداوند خاک زمين را هنگام شهادت گهواره ي شما ساخت، و پاداش فراوان به شما بخشيد، شما که در راه حق، سخت کوش و چابک بوديد، شما در اين راه از ما پيشقدم شديد، و ما نيز در خانه ي بقاء (آخرت) به شما خواهيم پيوست و همراه و همنشين شما خواهيم بود، سلام، رحمت و برکات خدا بر شما باد.» (بحارالانوار ، ج 45 ، ص65 تا 73)


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

غريب كيست ، غربت چيست ؟

غربت چيست و غريب كيست ؟ آيا فقط مسافري را كه از شهر خود فاصله گرفته باشد و در دياري دور افتاده وارد شود غريب مي گويند ؟ آيا غريب تنها آنچنان كه مي‌گويند ناآشنا معنا مي دهد ، يا معاني فراتري مي توان از آن برداشت ؟آيا غربت فقط از تنهايي برمي‌خيزد و فقط بي كسي و گوشه نشيني مفهوم آن است ؟

ميان انسان‌هايي كه روي كره‌ي خاكي نفس مي‌كشند غريب‌ترين كيست و غربت او چه نشانه‌هايي دارد ؟ اين پرسش‌ها در اين آشفته بازار غفلت شايد هيچگاه در ذهن ما نچرخيده باشد ، و شايد تا به حال به اين حقيقت فكر نكرده باشيم كه صاحب نعمت ما غريب‌ترين صاحب نفس است .

اين فرمايش حضرت موسي بن جعفر عليه السلام كه در وصف امام عصر عليه السلام فرموده‌اند :« هو الطريد الوحيد الغريب …» (1) او طرد شده‌ي تنهاي غريب است جداً قابل تامل ، موشكافي و تحليل است .

ما كه مدعي دنباله‌روي آن بزرگواريم و خود را جزء امت ،محبان و شيعيان ايشان مي دانيم بايد معناي غربت ايشان را بشناسيم و نيز بدانيم چه تحركاتي ممكن است به آن دامن بزند، تا دامان خود را از آنها بيرون بكشيم و به علاوه بايد در پي راه‌حل‌هايي براي رفع و از ميان بردن اين غفلت باشيم. هيچ عاشقي را نديده‌اي كه به طرد و فراموشي و تنهايي معشوقش رضايت دهد و اگر داعيه‌ي عشق داري پس بسم الله !

غربت ناشناختگي

نخستين مفهومي كه از غربت به ذهن خطور مي‌كند ، « ناشناختگي » است من و شما را به ميهماني دعوت مي كنند و سر سفره مي‌نشانند و ما از اين سفره‌ي رنگين به خوبي استفاده مي كنيم اگر پس از بهره‌وري از اين سفره ، از پاي آن برخيزيم و بدون آنكه صاحب خانه و سفره‌دار را بشناسيم از خانه بيرون برويم ، صاحب خانه را درغربت قرار داده‌ايم . مرتبه‌ي ناپسندتر آن است كه بدانيم چه كسي از ما پذيرايي كرده و به ما خورانده و نوشانيده است ، اما سراغ او نرويم و او را سپاس نگوييم .

در فرض ديگر ، استاد مسلمي در يك زمينه‌ي علمي در ميان جمعي حضور دارد ، اما همانند افراد معمولي با او برخورد مي شود و كسي احترام او را آنچنان كه بايد رعايت نمي‌كند .كسي به او توجه خاص ندارد و وقتي در زمينه ي تخصص او مطلبي مطرح مي‌شود از او نظر نمي‌خواهند و از ديد با تجربه‌ي او بهره‌ نمي گيرند اينجا آن استاد ، غريب مانده است اگر افراد او را بشناسند و از مقام و موقعيت علمي او باخبر باشند ولي باز هم بي‌تفاوتي را پيشه سازند و او را كنار بگذارند ، غربت او طوفاني‌تر است بنابراين در اين معنا از غربت دو گونه و دو مرتبه مطرح است :

1) وجود نداشتن شناخت صحيح ازفرد 2) بي‌توجهي با وجود آشكار بودن قدر و منزلت فرد

ناشناختگي وغربت امام عصر عليه السلام

حال اگر به كسي بنگريم كه روز و شب همه‌ي عالميان برخوان كرامت او نشسته‌اند و نان و نمكش را مي خورند ، اين حقيقت تلخ ، آشكارتر مي شود كه امام عصر عليه السلام در عصر ما ، غريب ناشناخته باقي مانده است . اكثر مردم كه بر روي كره‌ي زمين از نعمت‌هاي الهي بهره مي‌برند و از بركات و لذت‌ها استفاده مي‌كنند ، آگاه نيستند كه ريشه‌ي اين انعام كجاست . اينان حكم همان مهمان‌هايي را دارند كه به خانه‌ي ميزبان وارد مي شوند و لحظه لحظه از ضيافت او فيض مي برند ، اما بدون آنكه بدانند اين انعام كار كيست و بدون اينكه صاحب خانه را بشناسند ، بي‌اعتنا به كسي كه سيرشان كرده از كنار او عبور ميكنند و هيچگونه سپاس و تشكري را نثارش نمي‌نمايند . البته گاه در ميان اين عده ، سفره نشيناني پيدا مي‌شوند كه به واسطه‌ي كوتاهي خودشان از شناخت صاحب و ولي نعمت دور مانده‌اند و هرگز به دنبال مقدمات و زمينه‌هاي شناخت منعم نرفته‌اند ، اما چه اين افراد جاهل در جهل خويش مقصر باشند و چه نباشند ،‌امام زمان عليه السلام نزد ايشان غريب مانده است .

غربت امام عصر عليه السلام در ميان عده‌اي ديگر ناگوارتر و فاجعه‌ بارتر است اين عده آگاهند كه بساط عالم به بركت و صدقه ي سر چه كسي پهن شده است ، ميدانند كه اركان زمين و آسمان به خاطر كه برپاست و به چه بهانه‌اي امور عالم بر مدار خود مي چرخد ، مي‌دانند كه صاحب نعمتشان و ميزبان خوراك و زندگي ونفس‌هايشان كيست اما قلباً از قدرشناسي او سرباز مي‌زنند ، گويي ميزبان را در كنار در خانه ، نشسته مي بينند و ميدانند كه نان و نمك او راخورده‌اند و از بزرگواري او استفاده برده‌اند ، اما هنگام خروج از خانه‌ي او بي آنكه به حضور او اهميتي بدهند ، از خانه‌ي او بيرون مي‌روند و دوباره و در وعده‌ي بعد نيز كه مي آيند ،كار ، به همين منوال مي‌گذرد . دراين حالت نه تنها ميزبان در غربت فرو نرفته است ،بلكه حق دارد اين رفتار ميهمان‌ها را بي ‌احترامي و توهين به خود بشمارد و از اين جسارت آنها دلگير شود .

اندك كساني كه اين معرفت ناچيز را نسبت به امام خود دارند و او را به عنوان واسطه‌ي نعمت خود مي‌شناسند ، اگر از قدر شناسي و شكر قلبي و زباني او دريغ مي‌كنند ، در واقع به غربت او دامن زده‌اند .

بسياري از اوقات هم هست كه افراد اين ولي نعمت خود را نمي شناسند اما در فضايي تنفس ميكنند كه در كسب نكردن مقدمات معرفت ،واقعاً مقصرند از اين جهت كه اصلاً سراغ راه‌هايي كه مي‌توانسته‌اند طي كنند تا او را بشناسند نرفته‌اند .

بسياري از بانوان پيرامون ما كه در محيط شيعه و در جامعه‌ي شيعي حضور دارند ، جديدترين اطلاعات را درباره‌ي مدل لباس ،مو و آرايش در چنته دارند ، اما كوچكترين علاقه‌اي براي شناخت ولي نعمتشان از خود نشان نمي‌دهند . كتاب‌هاي مختلفي را مطالعه مي‌كنند ، اما به محض اينكه بخواهي يك صفحه درباره‌ي صاحب خانه و زندگي و نعمتشان بخوانند ، آن را پس مي‌زنند .

اينان گروهي خود را از حداقل معرفت امام نيز محروم مي‌كنند و حتي از خصوصيات ظاهري و زمان و مكان تولد امامشان نيز آگاهي ندارند حتي در ميان قشر متدين و كساني كه ولايت امام عصر عليه السلام را پذيرفته‌اند نيز اين غربت با توجه به زمينه‌ي دوم مشاهده مي شود . در ميان اين اقليتي كه شناخت اوليه نسبت به امامشان دارند ، گاه هيچگونه علاقه‌اي براي براي فراگيري بيشتر و كسب معرفت افزون‌تر نسبت به امام عصر عليه السلام مشاهده نمي شود. در حالي كه اگر به سراغ مقدمه‌ها و زمينه‌ها بروند و اين قدر اقل معرفتي را كه دارند ، قدر بدانند خداوند متعال بيش از پيش به آنان عطا ميكند و امامشان را بيشتر به آنان مي‌شناساند .

سخن گفتن از امام عصر عليه السلام در جمع شيعيان ايشان گاه به امري دل آزار و نخواستني تعبير مي شود و اگر كسي داد كلام در اين باره سر دهد متاسفانه گاه به اسطوره گرايي و افسانه پردازي متهم مي گردد و افرادي كه ظرفيت پذيرش معرفت امام عصر عليه السلام را ندارند حتي به انكار و تكذيب ويژگي‌هاي معرفتي امام نيز مي‌پردازند .

اين حقيقت تلخ ، خصوصاً در زمينه‌ي « معرفت به وصف » امام و در ميان قشر تحصيل كرده و دانشگاه رفته بيشتر مشاهده مي شود اينگونه افراد ، معمولاً ذهنيت لايه‌هاي ديگر جامعه را نيز تحت تاثير خود دارند و پذيرش عوام بي‌مطالعه از آنها مي‌تواند در مواردي بسيار خطرساز باشد . به عنوان مثال گاه در ابتدايي‌ترين و مسلم‌ترين و اصوليترين عقايد شيعي تشكيك مي‌شود و شبهه افكني صورت مي گيرد و دانسته يا ندانسته به تزلزل اعتقاد جامعه‌ي شيعه دامن زده مي‌شود كه در اينجا به دو نمونه از اين انحرافات اشاره مي‌كنيم .

دو نمونه از ناشناختگي

الف ) امامت

امامت نه يك امر تاريخي ،كه يك حقيقت داراي ارزش اعتقادي و اصل و ركن دين است اما اين حقيقت از سوي برخي افراد ناآگاه كه خود را روشنفكر نام مي‌نهند از مسير اصلي منحرف مي‌شود و يك امر صرفاً تاريخي تلقي مي‌گردد. بحث مجدد در مورد علل انحراف اسلام از مسير اصلي خود و بررسي مسأله جانشيني و خلافت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ارتجاع دانسته مي‌شود و نو كردن امور خاك خورده و كهنه و تجديد اختلاف‌ها و كينه‌ها به شمار مي‌آيد . اينكه كسي فقط يك راه و شريعت را صراط مستقيم الهي بشناسد ، نشان دهنده‌ي اين دانسته مي شود كه به خط كشي حزبي وگروهي روي آورده است . اينگونه افراد ،حتي تا آنجا پيش مي‌روند كه همه‌ي مذاهب اسلامي را در كنار هم اسلام حقيقي مي‌شمرند و هر يك از فرقه‌ها را مجاز به پيروي از فقه خود مي‌دانند . اينان كه اصلاً معناي امام و امامت و شيعگي را نفهميده‌اند چگونه مي‌توانند قدردان حضرت صاحب عليه السلام باشند ؟ اينها انكار امام را نشانه ي كفر نمي‌دانند و اين قدر معرفت پيدا نكرده‌اند كه قول امام را قول خداوند بشناسند . خلاصه با تنيدن تارهاي فكري و القائات شيطاني گاه سعي مي‌شود اعتقادات صريحي كه شيعه نسبت به امامت و خلافت دارد ، مورد انكار قرار گيرد و خط پيامبر و امام از هم جدا شود اين عده اگر تنها به اين حديث پيامبر كه :

من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه (2)

هر كه بميرد و امامش را نشناخته باشد ، به مرگ جاهليت مرده است .

توجه مي‌كردند به يادشان مي‌آمد كه معرفت امام و شناخت صحيح از قدر و منزلت و اوصاف اوست كه انسان را از حد جاهليت كفر آميز به محدوده‌ي اسلام و ايمان مي‌راند و گرنه فاصله گرفتن و تكذيب مقام امام چيزي جز بي‌ديني و از هم گسيختگي ايماني را به دنبال نخواهد داشت .

ب)‌ ولايت

مسأله ديگري كه گاه متاسفانه به مفهوم غلط و وارونه معرفي مي‌شود « ولايت » است گاه مدعي مي‌شوند كه ولايت اهل بيت اصولاً منتفي است و پس از پيامبر كسي نمي‌تواند ولايت تشريعي داشته باشد .

اين عده خاتميت پيامبري و نبوت را به مفهوم خاتميت ولايت معرفي مي‌كنند ، در حالي كه اگر نبوت درست معنا شود ، اصولاً اين حرف جايي پيدا نمي‌كند. «نبي» كسي است كه خداوند عزوجل وحي شريعت را به او ارسال مي‌فرمايد و خاتميت نشان مي‌دهد كه پس از پيامبر هيچ كس مخاطب وحي و شريعت قرار نمي‌گيرد . اما اين مفهوم قطع خط هدايت و پايان يافتن ولايت نيست .

« ولايت » يعني « اولي به تصرف بودن » و صاحب اختيار بودن ولي خدا نسبت به ما ، كه اين امر توسط پيامبر - و به عنوان شاهد در خطبه‌ي غدير - در موارد فراواني براي اهل بيت ثابت شده و از سوي خداوند متعال براي اهل بيت عليهم السلام تثبيت گرديده است . آنجا كه مي‌رمايد :

إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصوه و يوتون الزكوه و هم راكعون (3)

تنها سرپرست شما خداست و رسولش و كساني كه نماز مي‌خوانند و زكات مي‌دهند در حالي كه در ركوعند.

اين آيه در هنگامي نازل شد كه اميرالمومنين عليه السلام انگشتري خود را در حال ركوع به فقيري بخشيدند . در اين آيه خداوند متعال همان ولايت نبوي را براي اميرالمومين عليه السلام و سپس ساير امامان عليهم السلام اثبات فرموده است .

اگر خاتميت پيامبر به مفهوم اتمام ولايت بود هرگز اين همه تاكيد بر ولايت و سرپرستي ايشان نمي‌شد ما در اين مجال در پي اثبات اين مطلب نيستيم وگرنه شواهد و روايات در اين زمينه متواتر و فراوان است مقصود اين است كه بگوييم روشن‌ترين وصف امام كه براي دشمان نيز قابل اذعان است ،‌گاه براي دوستان ايشان بايد ثابت شود و اين خود شاهد بارز غربت آن بزرگوار است .

پی نوشتها :

(1) كمال الدين ، باب 34، ج 4.

(2) ينابيع الموده ، باب 29 ، ص 137 .

(3) سوره مائده ، آيه 55.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

1 ... 170 171 172 ...173 ... 175 ...177 ...178 179 180 ... 328

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
جستجو
 
مداحی های محرم