انواع نيت‏ ها

الف- گروهى از مردم كار زشت انجام می‏دهند و خيال می‏كنند كه كار خوب انجام می‏دهند:

قل هل ننبّئكم بالأخسرين أعمالًا. الّذين ضلّ سعيهم فى الحيوة الدّنيا و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعاً. (كهف 103 و 104)

ب- گروهى از مردم كار خوب انجام می‏دهند، اما به دليل ضعف ايمان، به ريا مبتلا مى‏شوند:

لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الاذى كالّذى ينفق ماله رئاء النّاس. (بقره 264)

ج- گروهى از مردم كار خوب انجام نمی ‏دهند، اما علاقه دارند از آنها به كارى كه نكرده‏اند تعريف شود:

و يحبّون أن يحمدوا بما لم يفعلوا. (آل عمران 188)

د- گروهى از مردم كار خوب انجام می‏دهند و دوست ندارند كه ازآنها تعريف شود:

لا نريد منكم جزاء و لا شكوراً. (انسان 9)

 


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

نشانه جهالت

اگر بخواهیم آدم عاقل و عالم را از جاهل بازشناسیم، می بایست به کارهای او توجه کرد،‌ زیرا عقل و جهل در رفتار آدمی خود را نشان می دهد. در این جا به برخی از این نشانه های جاهل اشاره می شود.

۱٫ نافرمانی خدا: انسان عاقل کسی است که جز اطاعت خدا نکند اما جاهل جز نافرمانی نبرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:إِنَّ الجاهِلَ مَن عَصَى اللّه وَإِن کانَ جَمیلَ المَنظَرِ عَظیمَ الخَطَرِ؛ نادان کسى است که نافرمانى خدا کند، اگر چه زیبا چهره و داراى موقعیتى بزرگ باشد.(اعلام الدین فی صفات المؤنین،ج۱،ص۵۶)

۲٫ شوخی زیاد: از دیگر نشانه های جهالت شوخی زیاد است؛ چرا که از چشم مردمان می افتد و مردم چنین فردی را جاهل می شمارند و با او را رفتاری که در شان عاقل است نخواهند داشت. از این روست که امیرمومنان (ع) به مردمان هشدار می دهد که از شوخی زیاد اجتناب کنند تا متهم به جهالت نشوند و عزت و کرامت ایشان از میان نرود. آن حضرت على علیه السلام می فرماید:مَن کَثُرَ مِزاحُهُ استُجهِلَ؛ هر کس زیاد شوخى کند، نادان شمرده مى شود.(شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم، ج۵، ص۱۸۳، ح۷۸۸۳)

۳٫ تکبر : از دیگر نشانه های جاهل تکبر است؛ زیرا عاقل و عالم مانند درخت پرباری است که هر چه بیش تر محصول و میوه می دهد سر به زیر تر و افتاده تر است. جاهل فردی به دور از تواضع و فروتنی و اهل تکبر و خودبزرگ بینی است و همین رفتارش خود گواه و شاهدی روشن بر جهالت اوست. امام کاظم علیه‏السلام در باره این نشانه جاهل می فرماید:إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِى الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَهُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَهَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَهِ الجَهلِ؛ زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.(تحف العقول، ص ۳۹۶)

۴٫ افراط و تفریط که جاهل انسان معتدلی نیست و از همین رو در همه کارهای یا به افراط می رود یا تفریط می ورزد. این یکی دیگر از نشانه های جاهل است که امام على علیه السلام به آن اشاره داشته و می فرماید:لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً؛همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.(النهایه، ج۳، ص ۴۳۵)

۵٫ بهره نبردن از علم: از دیگر نشانه های جاهل این است که از علم و عقل خویش بهره نمی برد. بنابراین نمی توان گفت که هر کسی علم و عقل دارد، جاهل نیست؛ چرا که کسی که از عقل و علم خویش بهره نبرد، مصداق حقیقی جاهل است. از این روست که امام على علیه السلام می فرماید:رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ؛ چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودی نمی دهد.(ارشاد، ص۱۴۴)

۶٫ ناشکیبایی : از دیگر نشانه های جهالت می بایست به فقدان صبر و حلم و بردباری و شکیبایی در شخص اشاره کرد. پس ممکن است که شخص به ظاهر عاقل و عالم باشد، ولی برخوردار از حلم نباشد؛ زیرا حلم از آثار عقل و علم است و کسی که حلم نورزد از عقل و علم بهره ای نبرده است. از این روست که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله می فرماید:ثَلاثٌ مَن لَم تَکُن فیهِ فَلَیسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ. قیلَ: یا رَسولَ اللّه‏ِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ وَ حُسنُ خُلقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ؛سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد.(خصال، ص ۱۴۵، ح ۱۷۲)

۷٫ شتاب و عجله بی موقع و سستی نابهنگام: انسان عاقل و عالم کسی است که وقت شناس باشد و هر کاری در زمان خویش انجام دهد. فرصت ها را غنیمت شمارد و بداند که چون ابرها به سرعت می آیند و می روند. پس نه پیش از وقت عمل می کند و نه هنگام فرصتی آن را به تاخیر می اندازد. امیرمومنان امام علی علیه السلام در بیان نشانه های جاهل می فرماید :مِنَ الخُرقِ، المعاجَلَهُ قَبلَ الإمکانِ و الاَناهٌ بعدَ الفُرصهِ؛ شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت از نادانی است.(جهادالنفس، ح۸۲۹)

۸٫ پند ناپذیری و نهی ناپذیری : از دیگر نشانه های جاهل می توان به این دو خصلت اشاره کرد . امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:الجاهِلُ لا یَرتَدِعُ، وبالمَواعِظِ لا یَنتَفِعُ؛ نادان باز نمى ایستد (هیچ نهى و بازداشتى در او اثر نمى کند) و پند و اندرزها سودش نمى دهد.(غرر الحکم، ح ۱۷۲۹ – منتخب میزان الحکمه، ص ۶۰۰)

۹٫ دشمنی با مردم: از نظر امیرمومنان امام علی علیه السلام این نشانه یکی از مهم ترین نشانه هاست؛ چرا که سرچشمه همه نادانی های در انسان است. آن حضرت می فرماید:رأسُ الجَهلِ مُعاداهُ النّاسِ؛ سرآغاز نادانی، دشمنی با مردم است.(غرر الحکم، ح ۵۲۴۷ )


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »


دعوای زن و شوهر از کجا ریشه می گیرد؟

هر چند به قول معروف دعوای زن و شوهر نمک زندگیاست و بروز اختلافات خانوادگی تا حدودی عادی و طبیعی است؛ اما اگر این اختلافات به صورت صحیح مدیریت نشده و به ناسازگاری و تنش تبدیل شود، آسایش و آرامش از دست رفته و زندگی به جهنم تبدیل می شود. اساساً هیچ زن و شوهری را نمی توان یافت که به دنبال شادکامی و شیرینی زندگی نباشند؛ اما عوامل بسیاری دست به دست هم می دهند و اختلافات و ناسازگاری ها را به وجود می آورند که با آگاهی و پیش گیری به موقع از آن ها، می توان لذتزندگی مشترک و خوشبختی را بیش از پیش احساس کرد. برخی از آن علل و عوامل عبارتند از:

1ـ ازدواج تحمیلی؛ ازدواج هایی که با فشار و اصرار والدین صورت می گیرد، به دلیل نبود عشقو علاقه لازم بین زوجین دوامی نخواهد داشت و اختلافات و ناسازگاری های زیادی را در پی خواهد داشت.

2ـ فریب کاری ها و وعدهای دروغ پیش از ازدواج.

3ـ هم کفو نبودن و عدم سنخیت فرهنگی؛ زن و شوهری که از نظر سطح فرهنگ، اقتصاد، تحصیلات، دینداری، میزان سن، علاقه ها و سلیقه ها، نوع زندگی خانوادگی و … با هم تناسب و هماهنگ نباشند، غالباً با مشکلات و تنش های زیادی مواجه خواهند شد.

4ـ عدم درک متقابل و آشنایی با خصوصیات یکدیگر؛ عدم شناخت روحیات، علایق، طرز بینش و تفکر، خصلت ها و ویژگی های خاص هر یک از همسران توسط دیگری، یکی از عوامل بسیار جدی در ناسازگاری ها می باشد.

5ـ عدم آشنایی با آئین همسر داری و توجه نکردن به وظایف و حقوق یکدیگر؛

6ـ بد اخلاقی و بد رفتاری؛ بداخلاقی و پرخاشگری زن و شوهر به یکدیگر، بد زبانی نسبت به هم و احترام نگذاشتن آن ها به یکدیگر، روابط حسنه آنها را تبدیل به نزاع، درگیری و مشاجره و در نهایت جدایی می کند.

7ـ ضعف ایمان، بی تقوایی و بی عفتی؛ ضعف ایمان و بی تقوایی موجب مسئولیت ناپذیری، گناه و بی بند و باری، رعایت نکردن عفاف و پاکدامنی و در نهایت از هم گسیختگی خانواده می شود. هوس رانی، نگاه های آلوده، بی حجابی و بد حجابی، زندگی مختط و فساد انگیز علاوه بر حرمت شرعی، حس وفاداری به همسر را تضعیف و در نتیجه باعث بروز اختلاف و کشمکش بین زن و شوهر می گردد.

8ـ بدبینی و سوء ظن؛ ابتلا به بیماری بدگمانی، قلب انسان را تیره و تار می کند و باعث می شود بی جهت نسبت به اعمال و رفتار همسرش بی اعتماد شده و درباره او احتمال خیانت دهد. این بدبینی زندگی را تلخ و موجب ناسازگاری می شود.

9ـ توقعات و انتظارات بی جا؛ انتظار این که همسرمان همان گونه که ما می اندیشیم و رفتار می کنیم باشد.

10ـ عدم راستی و صداقت؛ صداقت از مهم ترین سرمایه های زندگی است که اگر نباشد پایه های آن لرزان است.

11ـ عیب جویی و مقایسه کردن همسر با دیگری؛ مقایسه کردن مرد همسرش را با زنان دیگر، باعث می شود که امتیازات و زیبایی های زن خودش را نبیند و این کار موجب حساسیت های منفی نسبت به همسر و سرزنش یا تحقیر وی شده و تضعیف روابط، کدورت ها، عداوت ها و اختلافات را در پی خواهد داشت.

12ـ عدم تأمین نیازهای غریزی و جنسی؛ ناخرسندی از روابط (نحوه یا میزان) جنسی، نارضایتی از زندگی خانوادگی را در پی دارد. در بسیاری از موارد، تندخویی و پرخاشگری مرد، ریشه در عدم رضایت او از رابطه جنسی با همسر دارد؛ چرا که در سایه ارضای میل جنسی علاوه بر تأمین نیاز جسمانی، فرد از لحاظ اخلاقی، فکری و روانی به آرامش می رسد که حتی به راحتی از بعضی از ناهماهنگی ها در زندگی زناشویی که رخ می دهد، چشم می پوشد.

13ـ عدم توجه به آراستگی و زیبایی ظاهری و وضع لباس و آرایش نکردن زن به همسرش.

14ـ بی مهری و ابراز نکردن محبت؛ ملاط زندگی عشق و محبت است. اگر مهر و محبت در خانواده کم رنگ شود، انگیزه زندگی نیز از بین می رود.

15ـ دخالت های بی جا و ناروا از طرف خانواده های زن و مرد و وابستگی شدید آن ها به والدینشان.

16ـ خود خواهی و انحصار طلبی؛ برخی از همسران، به خصوص زنان می خواهند تمام اوقات، فکر و کار همسرشان را به تصاحب خود درآورند، به طوری که دوست دارند بخشی از وقت خود را به مطالعه یا ارتباط با دوستان و بستگانشان اخصاص دهند.

17ـ عدم توجه زن به نقش مدیریتی مرد و عدم تبعیت و نافرمانی زن از شوهر.

18ـ خسیس بودن مرد؛ بعضی از مردان با وجود مال و ثروت، می ترسند که مبادا پولی از آن ها کم شود و برای راحتی همسر و فرزندانشان پول خرج کنند.

19ـ عدم احترام به خویشاوندان به خصوص پدر و مادر یکدیگر.

20ـ بیکاری، فقر و مشکلات اقتصادی و عدم قناعت در زندگی.

21ـ عدم رعایت حال همسر به خصوص در دو زمان، الف) انعقاد نطفه تا پایان شیردهی؛ ب) عادت زنانگی (رگل).

22ـ عدم توجه زن به نقش خانه داری و فرزند پروری خود در خانه و اشتغال آن ها در بیرون از خانه.

23ـ پایین بودن سطح تحمل و عدم گذشت در زندگی؛ اگر زن و شوهری سختگیر باشند و از خطاهای یکدیگر چشم پوشی نکنند، زندگیبه جهنم تبدیل می شود.

24ـ عدم مدیریت صحیح و نبود نظم و برنامه در زندگی، عدم توجه به مشاوره، مشارکت و سهیم بودن در زندگی، انعطاف ناپذیر و خودرأیی.

25ـ معاشرت های نا مناسب و چشم و هم چشمی ها.

26ـ رفتارها و صفات اخلاقی زشت مثل: سخن چینی، توهین، و تحقیر یکدیگر، طعنه و زخم زبانها، لجاجت، حسادت و عادات نا مناسب مثل وسواس.

منابع :

1ـ محمود اکبری، زندگی شیرین، رهنمودها و داستان های آموزنده برای زوج های جوان، قم، گلستان ادب، 1383.

2ـ باقر شریف قرشی، نظام خانواده در اسلام، ترجمه لطیف راشدی، تهران، امیر کبیر، 1382.

3ـ ابراهیم امینی، آئین همسرداری، قم، شفق، 1380.


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 16 آذر 1394نظر دهید »

با قرآن در صحنه هاي زندگي

دستورهاي جان بخش قرآن کريم همه زواياي زندگي انسان را در بر گرفته و آنچه را که انسان در مسير تکامل خويش بدان نيازمند است در اختيارش مي گذارد و چون خود نور است پيروانش را نيز در دو سرا نوراني مي کند.

قرآن وسيله نجات انسان از هلاکت و باعث هدايت او از ضلالت و داروي شفاع بخش او از امراض روحي و سبب رهايي او از عذاب الهي دانسته شده است.

علي (ع) فرمود: «عليکم بکتاب الله فانه الحبل المتين و النور المبين و الشفاء النافع والراي الناقع و العصمه للمتمسک والنجاة للمتعلق ؛کتاب خدا را محکم بگيريد زيرا رشته اي است محکم و نوري است آشکار و دارويي است شفابخش و سيراب کننده اي است که عطش را فرو مي نشاند.هرکس به آن تمسک جويد او را نگاه مي دارد و هرکس به دامنش چنگ زند نجاتش مي دهد.» (1)

نکته ديگر اينکه قرآن باعث نورانيت و صفاي باطن و وسيله زدودن زنگار از اعماق دل مي شود.

پيامبر و امامان (ع) که خود قرآن ناطق و مفسر واقعي قرآن بودند در ميدان عمل نيز پياده کردن دستورات قرآن را اصلي ترين وظيفه خود مي دانستند و از بدو تولد تا لحظه ديدار پروردگار همواره جلوه هاي نوراني زندگي خويش را با عطر دلاويز قرآن معطر مي ساختند.

لذا در روايتي پيامبر اکرم (ص) فرمود: «اذا لتبثت عليکم الفتن کقطع اليل المضلم فعليکم بالقرآن؛ هرگاه فتنه ها مثل پاره شب ظلماني بر شما وارد شد شما تمسک به قرآن مجيد داشته باشيد» (2)

و مهم تر اينکه پيامبر خدا در آخرين لحظات زندگي فرمودند:« اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل البيت ما ان تمسکتم لن تضلوا ابدا ؛من دو چيز ارزشمند بين شما به امانت مي گذارم يکي قرآن و ديگري عترتم.اگر به آنها تمسک جوييد هرگز گمراه نمي شويد.» (3)

تفکر در قرآن:

سبک و آهنگ قرآن به گونه اي است که خردمندان را به تفکر و تعمق در آيات خويش فرا مي خواند و مي فرمايد: «انا انزلناه قرآنا عربيا لعلکم تعقلون؛ ما قرآن را به زبان عربي نازل کرديم شايد شما انديشه کنيد.» (4)

و آن کساني را که در آيات قرآن تدبر نمي کنند سرزنش کردند فرموده است: «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوبهم اقفالها ؛ آيا در قرآن نمي انديشند يا بر دلهايشان قفل خورده است.» (5)

از اين رو قاري قرآن نه تنها بايد قرآن را با اسلوبي متين و زيبا قرائت کند بلکه بايد در آيات آن تفکر و انديشه کند و از اين راه ارتباط عميق با قرآن برقرار نمايد.

حضرت رضا(ع) فرمود: «اگر بخواهم مي توانم قرآن را در کتر از سه روز ختم کنم ولي هرگز از آيه اي عبور نمي کنم مگر آنکه در محتواي آن و اينکه چه زماني و درباره چه موضوعي نازل شده انديشه مي کنم.از اين رو ختم آن سه روز طول مي کند.»(6)

عشق به قرآن:

کلام معشوق نزد عاشق بسيار شيرين و شنيدني است. ائمه(ع9 عاشقان واقعي خدا بودند و با تلاوت قرآن با او ارتباط برقرار مي ساختند. به راستي قرآن کتاب نا متناهي و بي پاياني است که هر چه بينش ها وسيع تر و ديدها عميق تر شود و هر چه درباره آن تحقيقات و مطالعات زيادتري انجام گيرد ، رموز و اسرار آن رخ مي نمايد و حقايق نويي از آن کشف مي شود از کتابي که از جانب خدا براي هدايت بشر فرستاده شده جز اين انتظاري نيست .

اين کتاب بسان خورشيدي است که محيط تاريک جامعه بشري را روشن مي سازد لذا پيامبر فرمود: «القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق؛ قرآن ظاهري زيبا و باطني عميق دارد.» (7)

اميرمومنان علي(ع) فرمود: «قرآن مشعل فروزاني است که فروغ و تابش آن به خاموشي نمي گرايد و درياي عميقي است که فکر بشر به ژرفاي آن نمي رسد.»

خداوند به همه ما توفيق عمل کردن به اين کتاب ارزشمند الهي را مرحمت بفرمايد.

منابع:

1) نهج البلاغه /خطبه 175

2) اصول کافي/شيخ کليني/ج4/ص 398

3) فروع کافي/ج8/ص323

4) قرآن کريم/سوره يوسف/آيه2

5) قرآن کريم/سوره محمد/آيه24

6) مناقب /شهرآشوب/ج4/ص360

7) اصول کافي/شيخ کليني/ص591


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 1394نظر دهید »

ماجراي عطر سيب حرم امام حسين(ع) چيست؟

استشمام بوي سيب از حرم امام حسين(ع)، ويژگي عجيبي است که چند کتاب معتبر به آن اشاره کرده اند.

«بوي سيب و حرم حبيب و حسين غريب و کرب و بلا». اين نوحه مشهور و محبوب را در سالهاي اخير بارها شنيده ايم. اما بوي سيب چه ارتباطي با حرم امام حسين(ع) دارد؟ آيا درست است که مي گويند از قتلگاه و ضريح مطهر امام حسين(ع) مي شود عطر سيب استشمام کرد؟

نگاهي به منابع روايي و کتابهاي معتبر شيعي، راز بوي سيب را اين طور مي گشايد:

در کتاب شريف «بحارالانوار» جلد 43 ، صفحه 289 ماجراي عطر سيب به نقل از «حسن بصري» و «ام سلمه» اين طور آمده است :«حسنين وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئيل در نزد آن حضرت بود. پس ايشان در اطراف او گرديدند، به گمان اين که دحيه‏ي کلبي است. جبرئيل، دست خود را حرکت داد، مانند کسي که از کسي چيزي بگيرد. پس سيبي و بهي و اناري آورد و به ايشان داد. روي ايشان از خوشحالي برافروخت و دويدند به نزد جد خود. حضرت از ايشان گرفت و بوييد و فرمود: برويد نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هيچ يک از آن نخوردند تا اين که پيغمبر به نزد ايشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن مي‏خوردند، به حال خود عود مي‏نمود (بازمي‏گشت) و به همين حالت بود، تا زماني که حضرت فاطمه عليهاالسلام وفات نمود. حسين عليه‏السلام فرمود: که انار، مفقود شد، و چون اميرالمؤمنين عليه‏السلام شهيد گشت، به، مفقود شد، و سيب به حال خود بود، تا وقتي که آب را به روي ما بستند. پس چون تشنگي بر ما غالب مي‏شد، آن را بو مي‏کردم، اندکي تشنگي من ساکن مي‏شد. عاقبت، چون تشنگي من به نهايت رسيد، دندان بر آن فشردم و يقين به هلاک نمودم. حضرت سجاد عليه‏السلام مي‏فرمايد که اين سخن را از پدر بزرگوارم شنيدم يک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهيد گرديد، بوي سيب از محل شهادتش استشمام مي‏شد، ولي خودش را نيافتند، و اين رايحه، در آن محل باقي است، و هر کس از زواربخواهد استشمام رايحه‏ي آن را نمايد، در وقت سحر، به زيارت رود که اگر از مخلصين باشد، آن را استشمام خواهد نمود.»

مشابه اين داستان را هم «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» جلد 3 ، صفحه 391 .بيان کرده است. ماجراي عطر سيب در کتاب منتهي الآمال نيز آمده است.


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 آذر 13942 نظر »

1 ... 169 170 171 ...172 ... 174 ...176 ...177 178 179 ... 328

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو