آخرين بر گشت علي (ع ) به دنيا و كشته شدن شيطان

«قالَ رَبِّ فَانْظِرْني اِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ . قالَ فَاِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ. اِلي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»

( - سوره ص: آيه 79 الي 81 . )

گفت: «پروردگارا! مَرا تا روزي كه انسانها برانگيخته مي شوند مهلت ده». فرمود: «تو از مهلت داده شدگاني. ولي تا روز و زمان معيّن».

( - نظر مرحوم علامه طباطبائي در تفسير اين آيه:

«… روز معيّن، روزيست كه خداي تبارك و تعالي اجتماع بشري را اصلاح خواهد فرمود، ريشه فساد را قطع خواهد كرد، ديگر كسي جز خدا را نخواهد پرستيد. آن روز پايان مهلت ابليس است». تفسير الميزان: ج 12، ص 168. )

«ابليس از خدا خواست كه او را تا روز قيامت مهلت دهد، ولي خداوند آن را ردّ كرد و فرمود:

(تا روز وقت معلوم تو از مهلت داده شده ها هستي)، چون روز وقت معلوم فرا رسد، ابليس با تمام پيروانش كه از زمان ( - سوره حجر: آيه 36 - 38 . )

خلقت آدم تا آنروز از او پيروي كرده اند، ظاهر مي شود …»

و حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) برگردد و اين آخرين برگشت آن حضرت است.

راوي گفت: مگر [علي ( عليه السلام ) ] رجعتهاي بسيار خواهد كرد؟

حضرت فرمودند: بلي.

و هر امامي كه در قرني بوده باشد نيكوكاران و بدكاران زمان او بر مي گردند تا حق تعالي مؤمنان را بر كافران غالب گرداند ومؤمنان از ايشان انتقام بگيرند.

پس چون آن روز [يعني آخرين رجعت علي ( عليه السلام ) ] برسد، حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) برگردد با اصحابش، و شيطان نيز بيايد با اصحابش، و ملاقات ايشان در كنار فرات واقع شود نزديك به كوفه، پس كُشت و كشتاري بينشان واقع مي شود كه هرگز چنين قتلي واقع نشده باشد.

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: گويا مي بينم اصحاب حضرت امير را كه صد قدم از پشت سر بر مي گردند و پاي بعضي در ميان آب فرات داخل شود. پس ابري از آسمان فرود آيد كه پر شده باشد از ملائكه، و رسول خدا6 در حالي كه اسلحه اي از نور در دست داشته باشد، در پيش آن ابر مي آيد، چون نظر شيطان بر آن حضرت بيافتد عقب نشيني كند، و اصحابش به او گويند: اكنون كه پيروز شدي به كجا مي روي؟

شيطان مي گويد: من مي بينم آنچه شما نمي بينيد، من مي ترسم از پروردگار عالميان.

پس حضرت رسول 6 به او مي رسد و حربه در ميان دو كتفش بزند كه او و اصحابش همه هلاك شوند.

( - سلاح، آلت جنگ از قبيل شمشير و خنجر و سرنيزه.

بعد از آن، همه مردم خدا را به يگانگي بپرستند و هيچ چيز را باخدا شريك نگردانند.

حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) چهل و چهار هزار سال حكومت خواهد كرد… پس در آنوقت دو باغ سر سبز كه حقتعالي ( - مرحوم مجلسي در كتاب حق اليقين: ص 341 مي فرمايد: چهل و چهار هزار فرزند از صلب علي ( عليه السلام ) متولد شود و همه پسر، هر سال يك فرزند. )

در سوره الرحمن فرموده در دو طرف مسجد كوفه به هم رسد.

( - بحار: ج 53، ص 42، ح 12 / حق اليقين مرحوم مجلسي ؛ ص 341 . )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

شنیده می شود از آسمان صدایی که…

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که …

نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که…

نوشت نام تورا، نام اشنایی که …

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد

و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا

گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا

که گرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند

که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد

مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد… تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست!



موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن

گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم

گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم

گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن

گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن

گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن

گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه

گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان

گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن

گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم

گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن

گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان

گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن

گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم

گفتا که روز وصل را در انتظارم


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


ملاقات آیت الله مرعشی نجفی باامام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت،علیهم السلام، در نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدارجمال مولایمان بقیة الله الاعظم، عجل الله تعالی فرجه،داشتم با خود عهد کردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت که جمال آقا صاحب الامر،علیه السلام، را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم.
تا ۳۵ یا ۳۶ شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفا در این شب رفتنم از نجف به تاخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زیادی قطاع الطریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: ای سید! سلام علیکم.
ترس و وحشت بکلی از وجودم رفت و اطمینان وسکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم از من سؤال کرد:
کجا قصد داری؟
گفتم: مسجد سهله.
فرمود: به چه جهت؟
گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولی عصر،علیه السلام.
مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجدکوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم داخل مسجدشده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سید خواند که،مثل آن بود که دیوار و سنگها با او آن دعا را می خواندند;احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.
بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنه ای، چه خوب است شام بخوری.
پس سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل اینکه تازه از باغ چیده و آن وقت چله زمستان و سرمای زننده ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟طبق دستور آقا شام خوردم.
سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم.
داخل مسجد شدیم آقا مشغول اعمال وارده درمقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتداکردم و متوجه نبودم که این آقا کیست؟
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:
ای سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی؟
گفتم: می مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق، علیه السلام، نشستیم.
به سید گفتم: آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟
در جواب کلام جامعی را فرمود: این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم.
این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد به هر حال مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبی رد و بدل شد که به بعضی از آنها اشاره می کنم؟
1) در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود:
ای سید با تسبیح به چه نحو استخاره می کنی؟
گفتم: سه مرتبه صلوات می فرستم و سه مرتبه می گویم: «استخیر الله برحمته خیرة فی عافیة » پس قبضه ای از تسبیح را گرفته می شمارم، اگر دو تا بماند بداست و اگر یکی ماند خوب است.
فرمود: برای این استخاره، باقی مانده ای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند فوراحکم به خوبی استخاره نکنید بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف می شوداستخاره اول خوب است اما اگر یکی آمد کشف می شودکه استخاره اول میانه است.
به حسب قواعد علمیه می بایست دلیل بخواهیم و آقاجواب دهد به جای دقیق و باریکی رسیدیم پس به مجرداین قول تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نیستم که این آقا کیست.
2) از جمله مطالب در این جلسه تاکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نمازهای واجب بود. بعد ازنماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره عم بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه وبعد از نماز عشاء سوره ملک.
3) دیگر اینکه تاکید فرمودند: بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سوره ای خواستی می خوانی و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را می خوانی و فرمود: کفایت می کند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت.
4) تاکید فرمود که: بعد از نمازهای پنجگانه این دعا رابخوان:
«اللهم سرحنی عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین ».
5) و دیگر تاکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع درنمازهای یومیه خصوصا رکعت آخر:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم».
6) در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلی فرمود:
تمام آن مطابق با واقع است مگر کمی از مسایل آن.
7) تاکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، برای شیعیانی که وارثی ندارند یا دارند و لکن یاد از آنهانمی کنند.
8) تحت الحنک را از زیر حنک دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن چنانکه علمای عرب به همین نحو عمل می کنند و فرمود:
در شرع اینچنین رسیده است.
9) تاکید بر زیارت سید الشهدا، علیه السلام.
10) دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را ازخدمتگزارن شرع.
11) پرسیدم: نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟
فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور و روسفیدی.
گفتم: نمی دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟
فرمود: تمام آنها از تو راضی اند و درباره ات دعامی کنند.
استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تالیف و تصنیف.
دعا فرمودند.
در اینجا مطلب دیگری است که مجال تفصیل و بیان آن نیست پس خواستم از مسجد بیرون روم به خاطرحاجتی، آمدم نزد حوض که
در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد به ذهنم رسید چه شبی بود واین سید عرب کیست که اینهمه با فضیلت است؟ شایدهمان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این معنی خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گریه می کردم تا صبح شد، چون عاشقی که بعد ازوصال مبتلا به هجران شود.این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم می آید بهت زده می شوم.


 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

رازداری را از خدا بیاموزیم

خصلت های نیکی همچون راز داری، نیکی و خوش رفتاری با مردم و صبر و بردباری اموری هستند که انجام آن توسط فرد تحسین و اعتماد فرد مقابل را به همراه دارد.

امام رضاعلیه السلام به سه خصلت ضروری برای فرد مومن اشاره می کنند.

ایشان می فرمایند:

مومن ،مومن حقیقی نیست مگر اینکه سه خصلت در او وجود داشته باشد:

1 خصلتی از پروردگارش

2 خصلتی از پیامبرش

3 خصلتی از امامش

اما خصلتی که از پروردگارش باید داشته باشد ،راز خودش را نگه بداردکه خدای عزوجل فرمود “خدا عالم به غیب است و کسی را ازغیب خود آگاه نمی کند مگر رسولی را که بپسندد

واما خصلتی را که از پیامبر باید داشته باشد ،خوش رفتاری با مردم است زیرا خدای عزوجل پیامبرش را به خوش رفتاری با مردم دستور داده و فرموده است"گذشت را پیش گیر و به نیکی دستور بده”

و اما خصلتی که از امام باید داشته باشد صبر در تنگدستی و پریشان حالی است

(عیون اخبار الرضا ج1 ص 256)

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 13 اسفند 1394نظر دهید »

1 ... 75 76 77 ...78 ... 80 ...82 ...83 84 85 ... 328

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو