اخلاق شايسته
«آن كس كه مي خواهد در زمره اصحاب حضرت مهدي ( عليه السلام ) درآيد بايد كه منتظر باشد و در عين منتظر بودن، بر اساس ورع عمل نمايد و داراي خلق و خويي پسنديده و نيكو باشد».
( - بحارالانوار/ ج 52 / ص 140. )
و نيز در همين مورد است كلام ديگر آن بزرگوار كه معاشرت نيكو و برخورد خوب با همسايگان را از ويژگيهاي منتظران مي شمارد.
«وَاِنْتِظارُالْفَرَجِ بِالصَّبْرِوَحُسْنِ الصُّحْبَةِوَحُسْنِ الْجَوارِ».
( - بحارالانوار / ج 10 / ص 361 / ح 2. )
آيا برگشتن به دنيا اختياري است؟
افرادي كه براي انتقام و تنبيه به دنيا برگردانده مي شوند، هرگز به ميل و اراده خود بر نمي گردند، بلكه به مصداق «كافر به جهنّم نمي رود، كشان كشان مي برند»، آنها نيز ناگزير تن به رجعت مي دهند، كه رجعت براي آنها بسيار ذلّت بار و سخت است.
ولي در مورد مؤمنين به نظر مي رسد كه اختياري خواهد بود نه اجباري، اگر چه هرگز ممكن نيست براي مؤمني رجعت پيشنهاد شود و او سر بتابد. از يك حديث نيز اين معني استفاده مي شود:
مفضّل بن عمر مي گويد:
در خدمت امام صادق ( عليه السلام ) صحبت از حضرت وليّ عصر ( عليه السلام ) شد واز افرادي كه عاشقانه انتظار ظهور او را مي كشند و پيش از نيل به چنين سعادتي از دنيا مي روند، گفتگو شد، فرمود:
«اِذا قامَ اُتِيَ الْمُؤْمِنُ في قَبْرِهِ، فَيُقالُ لَهُ:
يا هذا اِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صاحِبُكَ، فَاِنْ تَشَأْ اَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ، وَ اِنْ تَشَأْ اَنْ تُقيمَ في كَرامَةِ رَبِّكَ فَاَقِمْ».
يعني: «هنگامي كه حضرت وليّ عصر (عج) قيام كند، مأمورين الهي در قبر با اشخاص مؤمن تماس مي گيرند و به آنها مي گويند:
اي بنده خدا مولايت ظهور كرده است، اگر مي خواهي كه به او بپيوندي آزاد هستي، و اگر بخواهي در نعمتهاي الهي متنعّم بماني بازهم آزاد هستي».
( - بحارالانوار: ج 53، ص 92 / غيبت شيخ طوسي: ص 458 / منتخب الأنوار: ص 36 . )
آمادگي و آماده سازي
اينكه زمان ظهور و پايان يافتن غيبت حضرت مهدي ( عليه السلام ) از امور غيبي شمرده شده، و اينكه خداوند امر فرج او را به ناگهان در يك شب امضاء خواهد فرمود، و اينكه ما را در هر صبح و شام به انتظار فرج فرمان داده اند، همگي براي حفظ آمادگي هميشگي در جهت پاسخگويي به نداي ياري خواهيِ آن امام بزرگوار مي تواند باشد.
شيعه اي كه مي خواهد از جمله ياران امام خويش باشد، منتظري كه مي خواهد در زمره رزمندگان ركاب مولاي خود به حساب آيد، رزمنده اي كه مي خواهد به محض ورود فرمانده، دوشادوش او و پابپاي او در فتح همه كاخهاي ستم و افراختن پرچم اسلام بر فراز همه بام هاي جهان سهيم باشد، هرگز بدون آمادگي سر بر بستر استراحت نمي گذارد. چنين كسي حتّي اگر مي خوابد سلاح آماده خويش را در زير متكّاي خود حفظ مي كند.
(وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ) ؛ براي رويارويي با كافران و مستكبران هر چه توانايي داريد تجهيزات فراهم آوريد و سلاح آماده كنيد.
( - سوره انفال / آيه 60. )
چنين كسي نه فقط همواره خود را آماده نگه مي دارد بلكه ديگران را نيز براي آماده شدن برمي انگيزاند.
او نه فقط خود نيرومند و مسلّح است، بلكه ديگران را هم به نيرومند شدن و مسلّح گشتن ترغيب مي كند، زيرا خودِ اين آماده سازي ديگران و نيرومند و مسلّح ساختن آنان نيز در راستاي ياري رساندن به مولاي غايب از نظر است، و منتظرِ ياور، هميشه آماده براي ياري است.
«وَ نُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ؛ ياري من آماده براي شماست».
( - فرازي از زيارت «آل يس». )
از نگاهي ديگر شيعه منتظِر، آماده سازي زمينه براي ظهور را، وظيفه خويش مي شمارد.
براي زمينه سازي ظهور بايد عِدّه و عُدّه فراهم كرد. فراهم آمدن نيروها و امكانات براي قيام جهاني حضرت مهدي ( عليه السلام ) تنها بسته به معجزه نيست.
بايد همّت كرد، بايد ديگران را با امام ( عليه السلام ) آشنا كرد، بايد ياور پروريد، بايد اين حجاب غيبت را - كه چهره جهان افروز آخرين خورشيد آسمان امامت و عصمت را پوشانده است - با آگاه سازي مردم و انگيزش ايمان و تعهد در آنان برطرف ساخت. زيرا خود فرمود:
«فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلّا ما يَتَّصِلُ بِنا مِمَّا نُكْرِهُهُ وَ لا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ؛ آنچه ما را از آنان پوشيده داشته است، چيزي نيست جز اَخباري كه از كارهاي ناپسند و ( - احتجاج طبرسي / چاپ اسوه / ج 2 / توقيع شريف خطاب به شيخ مفيد / ص 602. )
نكوهيده آنان به ما مي رسد».
آشنائي به درون و استجابت دعا
قاسم بن العلاء حكايت كند:
روزي مشكلات خود را در نامه اي نوشتم و اظهار داشتم كه مدّتي از عمر من سپري گشته و فرزندي ندارم، سپس آن نامه را براي حضرت صاحب الزّمان ( عليه السلام ) فرستادم.
پس از مدّتي كوتاه جواب نامه آمد ولي اشاره اي نسبت به فرزند نفرموده بود؛ پس نامه اي ديگر براي حضرت نوشتم و تقاضا كردم تا دعائي نمايد كه خداوند، فرزندي پسر به من عنايت فرمايد و نامه را ارسال كردم؛ در حالي كه هيچ خبري از وضعيّت همسرم نداشتم.
و چون جواب نامه آمد، نوشته بود: خداوندا! فرزندي پسر، عطايش فرما كه چشمش به آن روشن گردد و وارث او باشد.
پس به منزل رفته و از همسرم جويا شدم كه آيا آبستن مي باشد؟
پاسخ داد: بلي، ناراحتي و مانعي كه وجود داشت برطرف شد و در حال حاضر آبستن مي باشم؛ و خداوند متعال به بركت دعاي حضرت، فرزندي پسر به من عنايت فرمود.
( - اثبات الهداة: ج 3، ص 701، ح 141، مدينة المعاجز: ج 8، ص 106، ح 2721، بحارالأنوار: ج 51، ص 303، س 20. )
منظور از دابة الارض در قرآن علي (ع ) است
«وَ اِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ اَخْرَجْنا لَهُمْ دابَّةً مِنَ الْاَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ اَنَّ النَّاسَ كانُوا باياتِنا لا يُوقِنُونَ».
به آيات ما ايمان نمي آورند».
( - سوره نمل: آيه 82. )
از نظر روايات اهلبيت عصمت و طهارت هيچ ترديدي نيست كه منظور از دابَّةُ الْاَرْض رجعت وجود مقدّس شاه ولايت حضرت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) مي باشد.
امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد: مردي به عمّار ياسر گفت:
اي ابويقظان! (كنيه عمّار) آيه اي در قرآن مرا مضطرب كرده، افكار پوسيده اي بر دلم هجوم آورده.
عمّار فرمود: آن كدام آيه است؟
گفت: آيه «وَ اِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ….» نمي دانم كه منظور از «دابَّةُالْاَرْض» در اين آيه چيست؟
عمّار ياسر فرمود: من به خداي تبارك و تعالي سوگند مي خورم كه ننشينم و نخورم، جز اينكه او را به تو نشان دهم. عمّار با آن مرد راه افتادند و به خدمت مولاي متّقيان اميرمؤمنان شرفياب شدند. حضرت علي ( عليه السلام ) خرما و كَره ميل مي فرمودند.
علي ( عليه السلام ) خطاب به عمّار فرمودند: اي ابويقظان! بيا نزديك. عمّار جلو رفت و مشغول خوردن شد.
آن مرد دچار شگفت شد. چون برخاستند به او گفت: اي ابويقظان! چگونه است، تو كه قسم خورده بودي ننشيني و نخوري تا او را به من نشان دهي؟! عمّار فرمود: اگر انديشه ات را به كار انداخته بودي متوجّه مي شدي كه من او را به تو نشان دادم [ يعني دابة الارض همانا اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) است كه به تو نشان دادم ].
( - الزام النّاصب: ج 2، ص 347 / بحار: ج 39، ص 242. )
<< 1 ... 74 75 76 ...77 ...78 79 80 ...81 ...82 83 84 ... 328 >>