اباصالح! بيا درمانده ام من

علامه مجلسي (ع) مي
فرمايد:

مرد شريف و صالحي را مي
شناسم به نام امير اسحاق استرآبادي او چهل بار با پاي پياده به حجّ مشرف
شده است، و در ميان مردم مشهور است كه طي الارض دارد. او يك سال به
اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا
شوم.

او گفت: يك سال با كارواني
به طرف مكه به راه افتادم. حدود هفت يا نه منزل بيش تر به مكه نمانده بود
كه براي انجام كاري تعلل كرده ، از قافله عقب افتادم. وقتي به خود آمدم،
ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نمي شد، راه را گم كردم،
حيران و سرگردان وامانده بودم، از طرفي تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه
از زندگي نااميد شده آماده مرگ بودم.

[ ناگهان به ياد منجي
بشريت امام زمان (ع) افتادم و] فرياد زدم: يا ابا صالح! يا ابا صالح! راه
را به من نشان بده! خدا تو را رحمت كند!

درهمين حال، از دور شبحي
به نظرم رسيد، به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير طولاني
را در يك چشم به هم زدن پيمود و در كنارم ايستاد، جواني بود گندم گون و
زيبا با لباسي پاكيزه بر شتري سوار بود و مشك آبي با خود داشت.

سلام كردم. او نيز پاسخ
مرا به نيكي ادا نمود.

فرمود: تشنه اي؟

گفتم: آري. اگر امكان
دارد، كمي آب از آن مشك مرحمت بفرماييد!

او مشك آب را به من داد و
من آب نوشيدم.

آنگاه فرمود: مي خواهي به
قافله برسي؟

گفتم: آري.

او نيز مرا بر ترك شتر
خويش سوار نمود و به طرف مكه به راه افتاد. من عادت داشتم كه هر روز
دعاي” حرز يماني” را قرائت كنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حين دعا گاهي به
طرف من بر مي گشت و مي فرمود: اين طور بخوان!

چيزي نگذشت كه به من
فرمود: اين جا را مي شناسي؟

نگاه كردم، ديدم در حومه
شهر مكه هستم، گفتم: آري مي شناسم.

فرمود : پس پياده شو!

من پياده شدم برگشتم او را
ببينم ناگاه از نظرم ناپديد شد، متوجه شدم كه او قائم آل محمد(ص) است. از
گذشته خود پشيمان شدم، و از اينكه او را نشناختم و از او جدا شده بودم،
بسيار متاسف و ناراحت بودم.

پس از هفت روز، كاروان ما
به مكه رسيد، وقتي مرا ديدند، تعجب نمودند. زيرا يقين كرده بودند كه من
جان سالم به در نخواهم برد. به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طي
الارض دارم.

منبع:

بحار الانوار، ج 52، صص
175 و 176


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

آية اللّه سيّد ابوالحسن اصفهاني

فردى بنام سيّد بحرالعلوم يمنى كه زيدى مذهب بود، وجود مقدس
حضرت مهدى (عليه السلام) را انكار مى نمود و مكاتبات زيادى با علماء و مراجع شيعه
داشت و بر اثبات وجود و حيات امام زمان (عليه السلام) دليل مى خواست.

ليكن وقتى آن بزرگان از كتابهاى تاريخى و روايى شيعه و سنّى براى او دليل
مى آوردند قانع نمى شد، سرانجام به مرحوم سيّد ابوالحسن نامه نوشت.

ايشان در جواب نوشتند كه بايستى به نجف بياييد تا جواب را شفاهاً بدهم. وى همراه
فرزندش سيّد ابراهيم به نجف مشرف گرديد. حضرت آية اللّه
اصفهانى ايشان و پسرش را به قبرستان وادى السلام برد و در ميان آن قبرستان در مقام
حضرت مهدى (عليه السلام) 4 ركعت نماز خواند و سپس اذكارى را بر زبان جارى كرد. تا
اينكه امام زمان (عليه السلام) تشريف آوردند و سيّد بحرالعلوم گريه كرد و صيحه اى
زد و بيهوش بر زمين افتاد و هنگاميكه بهوش آمد، خودش اقرار كرد كه حضرت را زيارت
نموده است، و بعد هم كه به يمن برگشت، 4 هزار نفر از مريدان خود را شيعه نمود.(4)

احوال
ايت الله ابوالحسن اصفهانى

يكى از علماء بزرگ كه بارها امام مهدى (عليه السلام) را
ملاقات نموده، حضرت آية اللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى (1365 1284 ه.ق) مى باشد.

مهاجرت سيد ابوالحسن اصفهانى به ايران

وى پس از فوت آية اللّه حاج سيّد محمّد كاظم يزدى به مقام مرجعيّت رسيد.

در سال (1341 ه.ق) به دليل مخالفت با سياستهاى دولت استعمارگر انگليس، از طرف دولت
عراق به همراه عده اى از علماى بر جسته ديگر تدريجاً به ايران تبعيد گرديدند. عظمت
و محبت ايشان در قلوب مردم به اندازه اى بود كه علاوه بر استقبالى باشكوه از ايشان،
در روز دوم اقامتشان، شاه وقت ايران شخصاً به همراه جماعتى از اعضاء هيئت دولت و
نمايندگان مجلس به محضر ايشان شرفياب گرديده و اظهار علاقه و ارادت نمودند. هم چنين
به مدت 8 ماه سكونت در شهر مقدس قم، مردم از دور و نزديك براى زيارت ايشان به
خدمتشان مشرف مى شدند.(1)

مقام مرجعيت و معنوى سيد ابوالحسن اصفهانى

گرچه آية اللّه اصفهانى ملاقاتهايى با امام عصر (عليه السلام) داشته اند لكن ما در
اينجا به ذكر تشرف يكى از علماء كه بسى بيشتر از ملاقات مستقيم خود ايشان با حضرت،
درجه و مقام يشان رامشخص مى كند اكتفاء مى نماييم.

جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج سيّد محمّد مهدى مرتضوى لنگرودى كه از علماء و
نويسنده گان مشهور مى باشد، اين واقعه را بدون واسطه از مرحوم آية اللّه شيخ
عبدالنبى اراكى شنيده اند و چنين نقل مى نمايد: «روزى آية اللّه اراكى براى ديدن
مرحوم پدرم به منزل ما آمدند، در ضمن ملاقات، آقاى اراكى به پدرم گفت: شما از طرز
تفكر ما نسبت به آيةاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى تا اندازه اى با اطلاع بوديد و
مى دانستيد كه ما نه تنها براى ايشان ترويج نمى كرديم بلكه در مجامع علماء و فضلاء
درباره ايشان مى گفتيم كه ما از آية اللّه اصفهانى آنقدر كمتر نيستيم كه ترويج
مرجعيّت شان را بنماييم.

پدرم گفتار ايشان را تصديق نموده و گفتند: بله، شما چنين ادعايى مى كرديد، ولى در
واقع به مراتب از ايشان كمتر بوديد حتّى مى توانم بگويم قابل مقايسه با ايشان
نبوديد».

آية اللّه اراكى گفتند: به هر حال امروز مى خواهم عظمت و شخصيّت آية اللّه اصفهانى
را براى شما بيان نمايم: يك روز در نجف اشرف مشهور شد كه يك نفر مرتاض هندى كه از
راه حق، رياضت كشيده و به مقاماتى رسيده، به نجف اشرف آمده است. فضلاء و علماء به
ديدار او مى رفتند؛ از جمله من هم رفتم و به وى گفتم: آيا در مدت رياضت خود دستورى
به دست آورده ايد كه بوسيله آن بتوان به محضر امام زمان (عليه السلام) شرفياب شد.
او گفت: بله، من يك دستور كه تجربه هم شده دارم و آن چنين است كه: شخص بايستى با
طهارت بدن و لباس به بيابانى برود و جايى را انتخاب نمايد كه محل رفت و آمد نباشد،
بعد با حالت وضوء رو به قبله بنشيند و خطى دور خود بكشد و اذكارى را بگويد پس از
اتمام اين اذكار، هر كس نزد اين شخص بيايد خود آقا امام زمان (عليه السلام) است. من
هم به بيابان سهله رفتم و همان اعمال را انجام دادم. همين كه تمام شد، سيدى را كه
عمامّه سبزى داشت، ديدم به من فرمود:بمن چه نياز داريد؟ من فوراً در جواب گفتم: به
شما نيازى نيست. آن آقا فرمودند: شما ما را خواستيد كه به اينجا بياييم. من گفتم:
شما اشتباه مى كنيد، من شما را نخواستم. آقا فرمودند: ما هرگز اشتباه نمى كنيم.
حتماً شما ما را خواسته ايد كه به اينجا آمده ايم وگرنه ما در اقطار دنيا كسانى را
داريم كه در انتظار ما بسر مى برند، ولى چون شما زودتر اين درخواست را كرده ايد اول
به ديدار شما آمده ايم ؛ تا حاجت شما را بر آورده، آنگاه به جاى ديگر برويم.

گفتم: اى آقاى سيّد، من هر چه فكر مى كنم، مى بينم با شما كارى ندارم شما
مى توانيد به نزد آن كسانى كه شما را مى خواهند برويد من در انتطار شخص بزرگى بسر
مى برم آن آقا لبخندى بر لبانش نقش بست و از كنار من دور شد، چند قدمى بيش دور نشده
بود كه اين مطلب در خاطرم خطور كرد كه نكند اين آقا حضرت مهدى (عليه السلام) باشند،
به خودم گفتم: شيخ عبد النبى! مگر آن مرتاض نگفت، هر كس بعد از انجام اعمال نزد تو
آمد خود حضرت است، تو هم كه غير از اين سيّد كسى را نديده اى حتماً خود حضرت هستند.
فوراً به دنبالش روان شدم امّا هر چه تلاش كردم، نرسيدم، ناچار عبا را تا كردم و
زير بغل قرار دادم و نعلين را هم به دستم گرفتم و با پاى برهنه دوان دوان مى رفتم
ولى با آنكه سيّد آهسته مى رفت من به ايشان نمى رسيدم. در اينجا يقين كردم كه آن
سيّد بزرگوار آقا امام زمان (عليه السلام) مى باشند.

بعلت دويدن زياد خسته شدم مقدارى استراحت كردم ولى چشمانم را از حضرت برنداشتم تا
ببينم آقا به كداميك از خانه ها كه از دور نمايان شده بود مى روند تا من هم همانجا
بروم و از همان دور ديدم كه وارد يكى از خانه ها شدند پس از رفع خستگى به آنجا
رفتم، درب منزل را زدم، شخصى آمد و گفت: چكار داريد؟ گفتم: سيّد را مى خواهم گفت:
سيّد نياز به اذن دخول دارد، صبر كن بروم تا براى شما اجازه بگيرم رفت و پس از چند
لحظه آمد و گفت: آقا اجازه فرمودند، وارد شدم ديدم همان سيّد روى تخت كوچكى نشسته،
سلام كردم و حضرت جواب مرحمت كردند و فرمودند بياييد روى تخت بنشينيد، من اطاعت
كردم و روبروى حضرت نشستم.

بعد از احوالپرسى مى خواستم مسائلى را كه برايم مشكل بود سئوال كنم، هر چه فكر
كردم يادم نيامد بعد از مدتى ديدم آقا در حال انتظار هستند خجالت كشيدم و با
شرمندگى تمام عرض كردم: آقا اجازه مرخصى مى فرماييد، فرمود: بفرماييد، از آنجا خارج
شدم.

هنوز چند قدمى راه نرفته بودم كه آن مسائل به يادم آمد به خود گفتم من با اين همه
زحمت به اينجا رسيده ام و نتوانسته ام از آقا استفاده اى بنماايم بايد خجالت را
كنار گذاشته و مجدداً درب خانه را بزنم، درب را كوبيدم همان شخص آمد به او گفتم:
مى خواهم دوباره خدمت آقا برسم، وى گفت: آقا نيست. گفتم: دروغ نگو، من براى كلاّشى
نيامده ام، مسائل مشكلى دارم مى خواهم بوسيله پرسش از آقا برايم حل گردد. او گفت:
چگونه نسبت دروغ به من مى دهى؟ استغفار كن من اگر قصد دروغ كنم هرگز جايم در اينجا
نخواهد بود ولى اين مطلب را اجمالاً بدان كه اين آقا مثل افراد ديگر نيستند، اين
امام والا مقام كه در مدت 20 سال افتخار نوكرى ايشان را دارم، براى يك مرتبه هم
زحمت درب بازكردن را به من نداده اند.

گاهى مشاهده مى كنم بر روى تخت نشسته اند و مشغول عبادت يا ذكر و گاهى مشاهده
مى نمايم كه تشريف ندارند ولى صداى مباركشان به گوش مى رسد و گاهى ابداً، در خانه
نيستند و برخى اوقات پس از گذشت چند لحظه مجدداً مى بينم كه برروى تخت مى باشند و
گاهى سه روز يا ده روز و يا تا چهل روز مى بينم كه تشريف ندارند، كارهاى اين آقاى
بزرگوار با ديگران فرق دارد.

گفتم: معذرت مى خواهم، از اين نسبتى كه دادم استغفار مى كنم اميد است كه مرا
ببخشيد،

گفت: بخشيدم.

گفتم: آيا راهى هست براى اين كه مسائل من حل شود؟ گفت: آرى، هر وقت آقا امام زمان
(عليه السلام) در اينجا تشريف ندارند، نائبشان در اينجا ظاهر مى گردد و براى حل
جميع مشكلات آمادگى دارد.

گفتم مى شود خدمتشان رسيد؟ گفت: بله وارد شدم ديدم جاى آقا امام زمان
(عليه السلام) آيةاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى نشسته است، سلام كردم و ايشان جواب
دادند.

بعد لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ گفتم الحمد للّه.

سپس مسائل خود را يكى پس از ديگرى مطرح كردم و ايشام بدون تأمل جواب آنها را با
آدرس بيان مى كرد و جوابها كاملاً قانع كننده بود.

بعد از تمام شدن سؤال و جوابها دستش را بوسيدم و از خدمتش مرخص گرديدم.

همينكه بيرون آمدم با خود گفتم: آيا اين آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى بود يا شخص
ديگر ى به شكل و قيافه ايشان؟ لذا شك داشتم و با خود گقتم: براى بر طرف شدن شك
بايستى به منزل ايشان در نجف بروم و همان سؤالها را بپرسم، اگر غير از آن جوابها را
داد معلوم مى شود كه ايشان سيّد ابو الحسن نبوده و الّا خودشان بوده اند. به نجف كه
رسيدم سريعاً به منزل ايشان رفتم پس از سلام و جواب سلام، همانگونه كه آنجا لبخندى
زده بود، لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ و سپس سؤالها را مطرح
كردم و ايشان به همان صورت بدون كم و زياد جواب دادند، بعد فرمودند: حالا يقين كردى
و ترديدت بر طرف شد؟ گفتم: اى آقاى بزرگوار بله.

وقتى كه پس از بوسيدن دستش خواستم خارج شوم به من فرمود: در حال حياتم راضى نيستم
اين جريان را براى كسى نقل كنى امّا پس از مرگ مانعى ندارد.(2)

نمونه ديگر از مقامات معنوى ايشان

آرى! مرحوم سيّد ابوالحسن اصفهانى از چنان تقوا و وارستگى
برخوردار بود كه وقتى فرزند برومندش سيّد حسن شهيد شد، نه تنها صبر نمود بلكه به
قاتل وى عفو و ترحّم روا داشت، سپس وقتى خواست از امر زعامت مسلمين كناره گيرى كند
و درب منزب خويش را ببندد نامه اى (توقيع) از ناحيه حضرت مهدى (عليه السلام) توسط
يكى از افراد موثّق بنام شيخ محمّد كوفى شوشترى كه مكرراً مفتخر به ملاقات حضرت
گرديده است، به دستشان رسيد كه حضرت به او فرموده بودند: «ارخص نفسك و اجعل مجلسك
فى الدهليز … نحن ننضرك» يعنى «از اتاق خصوصى بيرون بيا و در راهرو منزل بنشين تا
به آسانى در دسترس عموم مردم باشى و به حل مشكلات و دستگيرى از آنان بپرداز (و در
مقابل مسائل و خطرات احتمالى نگران نباش زيرا) ما تو را يارى مى كنيم».(3)

………………………………………………………….

1) محمّد شريف رازى، گنجينه دانشمندان، اسلاميه تهران، 1352
(ه.ش)، ج 1، ص 216، ج 3، ص 81.

2) احمد قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عليه السلام) مؤسسه نشر و حاذق، قم، (1373
ه.ش)، ج 1،ص 115.

3) محمّد شريف رازى، گنجينه دانشمندان، اسلاميه تهران، 1352 (ه.ش)، ج 1، ص 218.

4) احمد قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عليه السلام) مؤسسه نشر و حاذق، قم، 1373
ه.ش، ج 1، ص122


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


اطاعت از امام زمان (ع )

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد:

«طُوبي لِشيعَةِ قائِمِنا الْمُنْتَظِرينَ لِظُهُورِهِ في غَيْبَتِهِ، وَ الْمُطيعينَ لَهُ في ظُهُورِهِ …؛ خوشا به حال شيعيان قائم ما! كه در دوران غيبت او چشم انتظار ( - بحارالانوار / ج 52 / ص 149. )

ظهورش و در دوران ظهورش سر نهاده به فرمانش هستند».

اطاعت كنندگان امام عصر ( عليه السلام ) در هنگام ظهور، همانها هستند كه در غيبت آن حضرت منتظرين او بودند؛ و چشم انتظاران امام زمان ( عليه السلام ) در هنگام غيبت، همانهايند كه در زمان ظهورش مطيع فرامين اويند.

براي شيعيان حقيقي، تفاوتي بين غيبت و ظهور حضرت وليعصر «ارواحنا فداه» نيست. آنها حتي در زمان غيبت هم خود را در حضور حضرت مي بينند. حالت مطيع بودن شان به گونه اي است كه هر لحظه غيبت براي شان به منزله مقدمه ظهور است. آن گونه زندگي مي كنند كه هر زمان امام شان ظاهر گشت آنان را گوش به فرمان ببيند و تا پاي جان آماده اطاعت بيابد.

از سوي ديگر اين اصل مهم، مسلّم است كه امامت يك امام جز با اطاعت امّت از او، و پيشوايي يك رهبر جز در سايه فرمان پذيري پيروانش، تحقق نمي پذيرد.

خدا هيچ پيامبري را نفرستاد مگر براي آنكه اطاعت شود:

(وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلّا لِيُطاعَ بِاِذْنِ اللَّهِ).

( - سوره نساء / آيه 64. )

و هيچ امامي را مقرر نداشت مگر آنكه مردم را به اطاعت و فرمانبري از او فرا خواند:

(اَطيعُوا اللَّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاَمْرِ مِنْكُمْ).

( - سوره نساء / آيه 59. )

امام زمان ( عليه السلام ) اگر چه در پس پرده غيبت است، اما اراده وفرمانش در تمام جهان آفرينش و همه خلايق جاري ونافذ است. بنابراين بايد دستوراتش را شناخت، فرمان هايش را بايد اطاعت كرد، حاكميت او را بايد گردن نهاد، و همين ها است كه زمينه ظهور را فراهم خواهد آورد.

چنانكه خود حضرت مي فرمايد:

«وَ لَوْ اَنَّ اَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطاعَتِهِ، عَلَي اجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمْ الْيُمْنُ بِلِقائِنا؛ اگر شيعيان ما - كه خداوند آنان را به اطاعت خويش موفّق گرداند - در وفاي به عهد الهي هم دل و هم پيمان مي شدند، سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد».

( - بحارالانوار / ج 53 / ص 177 / ح 8. )

مگر نه اين است كه عهد الهي چيزي جز پرستش و بندگي خدا نيست؟ و اين عبادت و بندگي جز با اطاعتِ محضِ وليّ خدا تحقق پذير نيست.

منتظرين حضرت مهدي ( عليه السلام ) همان نيكبختاني هستند كه اگر در حضور او باشند، جز اطاعت نمي شناسند و جز به فرمان او كاري انجام نمي دهند.

و باز هم امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد:

«هُمْ اَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْاَمَةِ لِسِيِّدِها؛ اطاعت و فرمان پذيري منتظرين از امام زمان ( عليه السلام ) افزون تر از اطاعت و فرمانبري كنيزي از مالك و مولاي او است».

( - بحارالانوار / ج 52 / ص 307. )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

زنان نمونه یاوران امام زمان (عج)

زنان عصـــر ظهـــــــــور

زناني هستند که در ايام ظهور حضرت زندگي مي کنند که از جمله آنها همان 50 زني است که در روايت به آنها اشاره شده و جزء افراد اصلي سپاه حضرت هستند. آنها به هنگام ظهور در حرم امن الهي به خدمت امام مي رسند:
ام سلمه ضمن حديثي درباره علائم ظهور از پيامبر صل الله عليه و آله روايت کرده است که فرمودند:
« در آن هنگام پناهنده اي به حرم امن الهي پناه مي آورد و مردم همانند کبوتراني که از چهار سمت به يک سو هجوم مي برند به سوي او جمع مي شوند در ميان آنان ، برخي زن مي باشند که بر هر جبار و جبارزاده اي پيروز مي­شودند…»
رجعت کنندگان:مسأله رجعت از مباحث مهم اعتقادي شيعه است که با فرهنگ مهدويت نيز ارتباط تنگاتنگ دارد. رجعت از نظر لغوي به معني بازگشت است. يعني برگشتن به جايي که پيش تر در آنجا بوده است.
و از نظر اصطلاحي به معناي بازگشت دو گروه مؤمنان محض و کافران محض به همان صورتي که در گذشته بودند به دنيا مي باشند. اولياء الهي و صالحان با ديدن حاکميت دين و عدل در گستره گيتي شادمان شوند و ثمرات ايمان و اعمال صالح خود را مي­ببينند و به ثواب ياري امام نائل مي­شوند. معاندان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام نيز بخشي از جزاي اعمال ناشايست خود را در اين دنيا مشاهده کرده و کيفر مي­شوند و از ذلت و حقارت، ستمگران متألم مي­گردند.
زنان رجعت کننده را مي توان به دوگروه تقسيم کرد:
گروه اول: زنان مؤمنه­اي که در زمان قبل از ولادت حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف زندگي مي کرده­اند:
در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است:
«همراه مهدي عليه السلام سيزده زن هستند؛ آنان مجروحان را مداوا مي کنند و از بيماران جنگي پرستاري مي­نمايند، چنان چه زنان در زمان پيامبر اسلام همراه او بودند»
بعد حضرت نام نه نفر از آنها را ذکر مي­کنند:
قنواء دختر رشيد.
ام ايمن.
حبابه والبيه كه در زمان امام علي عليه السلام مي زيسته است.
سميه(مادر عمار ياسر) که در ابتداي بعثت رسول اكرم صل الله عليه و آله به شهادت رسيد.
زبيده.
ام خالد احمسيه.
ام سعيد حنفيه.
صيانه ماشطه در زمان حضرت موسي بوده است
ام خالد جهنيه.
ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم :
ام ايمن:
اين بانوي مجاهد در صدر اسلام به حبشه و مدينه مهاجرت نمود. پيامبر صل الله عليه و آله پس از شهادت همسر و فرزند او فرمودند: هر کس دوست دارد با زني بهشتي ازدواج کند ام ايمن را برگزيند و زيد بن حارثه با او ازدواج کرد . ام ايمن از حاميان با وفاي حضرت زهرا سلام الله عليها و يکي از سه زني است که در تشيع جنازه حضرت شرکت داشت.
خداوند به برکت مهدي آل محمد صل الله عليه و آله و در هنگام ظهور، او را زنده مي گرداند تا در لشگرگاه امام به خدمت گماشته شود.

سميه:
او هفتمين نفري بود که به رسول الله صل الله عليه و آله ايمان آورد و به همين سبب متحمل شکنجه­هاي سختي شد. او و همسرش توسط ابو جهل تحت آزار و اذيت قرار مي­گرفتند تا دست از ايمانشان بردارند و به رسول خدا دشنام دهند اما هر دو صبر کردند و سرانجام به شهادت رسيدند. فرزند دلاور او از ياران با وفاي امام علي عليه السلام مي باشد.
حبابه والبيه:
از زنان والا مقامي است که هشت امام معصوم را درک کرده و پيوسته مورد الطاف و عنايت قرار داشت. در يک يا دو نوبت به وسيله امام زين العابدين عليه السلام و امام رضا عليه السلام جواني­اش به او بازگردانده شد.
اولين ملاقات وي با اميرالمؤمنين بود که از آن حضرت دليلي بر امامت درخواست کرد.حضرت در حضور وي سنگي را برداشت و بر آن مهر خود را نقش کرد و اثر آن مهر در سنگ جاي گرفت و به او فرمود: پس از من هر که توانست در اين سنگ چنين اثري بر جاي بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامي نزد امام ديگر مي رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مي زدند و اثر آن نقش مي بست. حبابه، نه ماه پس از شهادت امام رضا عليه السلام زنده بود و پس از او بدرود حيات گفت. روايت شده که وقتي حبابه به خدمت امام زين العابدين رسيد 113 سال از عمرش سپري شده بود و حضرت با انگشت سبابه خود اشاره اي نمود و جواني اش بازگشت.
صيانه ماشطهاو همسر حزبيل نجار بود که در زمان حضرت موسي عليه السلام زندگي مي کرد و به او ايمان آورد.
وي آرايشگر دختر فرعون بود.
روزي شانه از دستش افتاد و چون همواره ذکر خدا را مي گفت، هنگام برداشتن شانه ناگهان نام خدا را به زبان آورد. دختر فرعون از او پرسيد: منظور از خدا پدرم فرعون است؟ صيانه جواب داد: خير، بلکه خداي من کسي است که پدر تو را آفريده و او را از بين خواهد برد، دختر فرعون اين جريان را به پدرش اطلاع داد و فرعون اين زن را احضار کرد و گفت: که مگر به خدايي من اعتراف نداري؟ زن گفت : هرگز! خداي حقيقي را رها نمي کنم تا تو را بپرستم.
فرعون، عصباني شد و دستور داد تنوري را روشن کردند و بچه هاي اين زن را يکي يکي در آتش انداخته و در مقابل چشمانش سوزاندند تا نوبت به بچه شيرخوار او رسيد اين زن مؤمنه خواست در ظاهر سخني بگويد که ناگهان بچه به سخن آمد و به مادرش گفت: صبر کن تو بر حق هستي مادر صبر کرد و آن بچه را هم در آتش سوزاندند و سپس خودش را نيز در آتش انداختند . اين زن مؤمن و شجاع تا زماني که زنده بود تسليم نشد و در برابر همه مصائب تلخ ايستادگي کرد. حضرت رسول صل الله عليه و آله در شب معراج درمحلي بوي بسيار خوشي به مشامش رسيد، از جبرييل پرسيد: اين بوي خوش بي نظير چيست جبرئيل پاسخ داد: بوي خاکستر جسد سوخته همسر حزبيل و فرزندان او است. خداوند اين زن مؤمنه را به خاطر فداکاري و ايمانش در زمان ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف زنده خواهد کرد.
گروه دوم:
زنان مومنه­اي که در زمان غيبت حضرت زيسته و پيش از ظهور از دنيا رفته اند
آنها بانوان پرهيزگاري بودند که در طول زندگي خود انتظار ظهور حضرت را مي­کشيدند­. پس از ظهور به اين زنان گفته مي­شود که امام شما ظهور نموده است اگر مي­خواهيد به اذن خدا زنده شده و شما هم حاضر باشيد!هر بانويي که خود را با خواسته­ها و شرايط زندگي در حکومت مهدي آل محمد صل الله عليه و آله تطبيق دهد ممکن است از رحمت خداوند بهره مند شده و در اين گروه قرار بگيرد.
نقش ما در ظهور :
جامعه کنوني ما، بهترين فرصت براي به خود آمدن زنان و بازشناسي توانايي رشد و بازيابي شخصيت آنان است. زنان بايد براي شرکت در آن انقلاب بزرگ از هم اکنون خود را با معيارهاي دقيق اسلامي و اخلاقي تطبيق دهند و در بعد علمي و عملي مراحل کمال را طي کنند و در شناخت دقيق و درست اسلام و تربيت خودشان بکوشند تا پيش از ظهور آن حضرت جزء زنان منتظر قرار گرفته و در دوران ظهور شايستگي شرکت در آن حرکت بزرگ و کمک رساندن به امام خويش را داشته باشند. زنان، تربيت كنندگان نسل منتظر و ياوران حضرت مهدي عليه السلام هستند. بنابراين جداي از خودسازي، بايد در تربيت و ايجاد جامعه همت گمارند تا زمينه ساز ظهور باشند.
——————————————————————————–
1. علل الشرايع, ج 1, باب 17.
2. رسول اکرم صل الله عليه و آله فرمودند: بهشت مشتاق چهار زن است: مريم دختر عمران, آسيه همسر فرعون, خديجه دخترخويلد و فاطمه سلام الله عليها.
3. الحکم الزاهره, ص 99.
4.اثبات الهداه, ج 3, ص 575.
5. مجمع الزوائد ، ج 7، ص 315.
6. روز نگار زنان, سال 1380
7. زنان در حکومت امام زمان عليه السلام , محمد جواد طبسي ص 31 و30.
8.خواهران قهرمان, ص 56.
اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »


از هر امّتي گروهي برانگيخته مي شوند؟

«يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا»

يعني: «(به خاطر بياور) روزي را كه ما از هر امّتي، گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب مي كردند محشور مي كنيم؛ و…»

امام صادق ( عليه السلام ) در اين رابطه مي فرمايد:

«وَ اِنَّ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بِعامَّةٍ، وَ هِيَ خاصَّةٌ، لا يَرْجِعُ اِلاّ مَنْ مَحَضَ الْايمانَ مَحْضاً، اَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضاً».

يعني: «رجعت همگاني نيست، بلكه اختصاصي است، تنها كساني رجعت مي كنند كه مؤمن خالص باشند يا مشرك خالص».

( - تفسير برهان: ج 2، ص 408. ايقاظ: ص 360. )

 

«يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا»

يعني: «(به خاطر بياور) روزي را كه ما از هر امّتي، گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب مي كردند محشور مي كنيم؛ و…»

امام صادق ( عليه السلام ) در اين رابطه مي فرمايد:

«وَ اِنَّ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بِعامَّةٍ، وَ هِيَ خاصَّةٌ، لا يَرْجِعُ اِلاّ مَنْ مَحَضَ الْايمانَ مَحْضاً، اَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضاً».

يعني: «رجعت همگاني نيست، بلكه اختصاصي است، تنها كساني رجعت مي كنند كه مؤمن خالص باشند يا مشرك خالص».

( - تفسير برهان: ج 2، ص 408. ايقاظ: ص 360. )

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 14 اسفند 1394نظر دهید »

1 ... 73 74 75 ...76 ... 78 ...80 ...81 82 83 ... 328

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو