نزدیک کله قندی،خط پدافندی داشتند یک بی تی آر حد فاصل آنها وعراقی ها بود.خیلی نو بودواز لحاظ کارا یی وقیمت هم با ارزش.احمد وقتی که دیدش گفت این حیفه که اون وسط افتاده!بهش گفت:نزدیک دشمنه!خیلی سخته که به عقب منتقلش کنیم!تا شب منتظر موند بعد هم با هر سختی که بودآن را آورد عقب.گفت:ارزش داره باید ازش استفاده کنیم(شهید احمد صادقی)یادش گرامی باد
همه بچه های گردان از فرماندشون یاد گرفته بودند،باید همه نان ها تمام می شد،حتی کناره هار ا هم می خوردند،بعد از تدارکات نان می گرفتند بقیه اجناس را هم همینطور.کار به جایی رسید که تدارکات تیپ به اصرار به بچه ها کمپوت وکنسرو می داد.(شهید محمود نوریان)یادش گرامی باد.
برای سنگر فرماندهی غذا برده بودند اما غذا به خودش نرسید.اول نیروهاش راغذا داد بعدرفت آشپزخانه،گفت:خسته نباشید!یه کمی آب قیمه برایم توی کاسه بریز!آشپز گفته بود:مگر غذاتان را نیاوردند؟گفته بود:من دوست دارم نان وآب خورش بخورم.اینها بهتر است،آبهای خورش هم اسراف نمی شود.(شهید مهندس آغاسی زاده)یادش گرامی باد.
شش نفری می شدند.رفتندبرای شناسایی.عراقی ها داشتند بهشون نزدیک می شدند.همشون اسلحه ها راگذاشتند ورفتند عقب،به جز مجید که خود را انداخت داخل کانال.پر بوداز آب ولجن وجناز ه های بو گرفته عراقی ها،نمی خواست اسلحه ها را از دست بد هد اونقدر ماند تا عراقی ها رفتند،بعد اسلحه ها را برداشت واومد عقب.(شهید مجید زین الدین)یادش گرامی باد
ظلمت آخر الزمان آن زمانی است که از فتنه ها نجات پیدا نمی کنند،مگر مومنانی که بی نام ونشاننداگر در حضور باشند شناخته نشوند واگر غایب گردند،کسی سراغ آنها نمی رود.آنها چراغ های هدایت ونشانه های روشن اند نه مفسده جو هستند ونه فتنه انگیز.نه در پی اشاعه فحشا می باشندونه مردم سفیه ولغو گرایند.اینان اند که خداوند در های رحمتش رابه سویشان باز می کند(حضزت علی علیه السلام)
<< 1 ... 311 312 313 ...314 ...315 316 317 ...318 ...319 320 321 ... 328 >>