تشخيص مدعيان مهدويت
تنها اصلى كه مىتوان براى شناخت مدعيان دروغگوى مهدويت، بدان اعتماد كرد، تأييد و امداد الهى است كه توسط مدعى راستگوى مهدويت نشان داده مىشود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصياى پيامبر را كه پدرانش بودند، تصديق مىكند. اين كارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است.
امداد و تأييد الهى، با ظهور عيسى بن مريم نشان داده مىشود كه قرآن، قصه وى را گفته است كه مردگان را زنده مىكرد و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا مىداد.1
اين اصل، راه را بر هر مدعى دروغينى مىبندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قربانى مكاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى »مهدى سودانى« پيش آمد كه پنداشت مهدى موعود(ع) است. وى خيال كرد پيامبر به او گفته كه مهدى موعود(ع) است. مهدى سودانى در يكى از نوشتههايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجرى مىگويد:
سيد وجود(ص) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر كرسىاش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبكر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراويش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملايكه مقرب و اولياى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان كنونى، نيز جنيان مؤمن، تأييد و يارى كرد.
در هنگام جنگ، سيد وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مىشود؛ نيز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزى را به من داد و فرمود: بإ؛ داشتن آن شمشير، كسى بر من پيروز نمىشود، گرچه گروه انس و جن باشند.
آنگاه سرور وجود فرمود… پرچمى از نور برافراشته مىشود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابتقدم مىشوند و در دل دشمنانم، ترس افكنده مىشود و هر كه با من دشمنى كند، خداوند خوارش مىكند. پس هر كه به راستى سعادتمند باشد، مىپذيرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل كسانى كه جاهطلباند، نفاق مىافكند. پس به سبب حرص بر جاهطلبى، مرا تصديق نخواهند كرد… سيد وجود(ص) به من دستور داد به منطقه »ماسه« در كوه قدير هجرت كنم و از آنجا به تمامى مكلفان، دستور كلى را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان دينى نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستكاران تصديق كردند… سيد وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنكه در مهدويت تو شك كند، به خدا و رسول كافر شده است.
تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيدارى و در حال صحت، سيد وجود(ص) به من گفت، بىآنكه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربايشى و نه مستى و نه ديوانگى…2
وى در نامه ديگرى مىگويد:
اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسولاللَّه(ص) تأييدم نكرده بود، توان كارى نداشتم و روا نبود برايتان سخنى بگويم. آنچه گفتم كه پيامبر فرمود، به دستور رسولاللَّه بود. به من اخبارى گفت كه اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام - كه از طرف پيامبر اجازه دارد - كارى نمىكنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بىآنكه رنجهايى را كه پيامبر تحمل كرد، بر دوش كشم.
من از نور دل پيامبر آفريده شدهام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلانى است.3
محتواى دو نامه نشان مىدهد: دليل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلى ديگر در تأييد وى يافت نمىشود؛ افزون بر اينكه پيروزى جنبش وى كه ادعا داشت با امداد الهى پشتيبانى مىشود، تحقق نيافت.
به تصور شيعه، مهدى، انسان مشخصى است كه فرزند [امام] حسن عسكرى است و در 255 (يا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مىكند، تا هر وقت كه خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت كند؛ يعنى معجزه داشته باشد، چنانكه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالى كه پيامبر نبود. وى تحت ملكه سبا را در كمتر از چشم برهمزدنى حاضر كرد. در آيات 40-38 سوره نمل آمده است:
سليمان گفت: اى بزرگان! كداميك از شما، تخت او را براى من مىآورد، پيش از آنكه به حال تسليم نزد مىآيند؟
عفريتى از جن گفت: من آن را نزد تو مىآورم، پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر توانا و امينم.
اما كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت، گفت: پيش از آنكه چشم برهمزنى، آن را نزد تو خواهم آورد!
هنگامى كه سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مىآورم يا كفران مىكنم و هر كسى شكر كند، به نفع خود شكر مىكند و هر كس كفران كند [به زيان خويش نموده است؛ كه] پروردگار من غنى و كريم است!.
طريق ديگر اثبات امام مهدى(ع) اين است كه راههاى عادى را به كار گيرد كه نشان دهنده عمر بسيار وى و هويتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگويد: در قرن دهم ميلادى، از كشورشان عبور كرده و نامهاى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده كه در آن زمان كتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، كتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مىتوانيد چند متر بكنيد تا بر كتابخانه از بين رفته، دست يابيد كه در آن اسناد قابل قبولى است. مىتوانيد فلان پرونده را باز كنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است.
همين كار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران كه در زمان ظهورش زندهاند، مىتواند انجام دهد. مىبايست درخواست وى نشان دهنده درايت و آگاهىاش از حلقههاى گمشده مهم براى هر كشورى باشد، تا اهالى را به فعاليت و كنكاش براى كشف حقيقت وادارد. مىبايست از موضع و موقعيتى قوى و برتر، خواستهاش را مطرح كند، كمى پيش از آنكه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتى باشد كه داعيه دارد و توانمند است و تحرك مىآفريند و شگفتيهاى بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 ميلادى ظهور كند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسكرى است و عمرش 1200 سال است، در حالىكه سى ساله به نظر مىرسد، مسلماً سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وى هزينه كنكاش و پيامدهاى جنجال برانگيز را مىپردازد و دانشمندان هر كشور، نتايج را ارزيابى خواهند كرد، هر كه موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و كنكاش دست خواهند زد.
پرسش از آينده
در سراسر اعصار، شماري از پيامبران، غيبگويان و مدرسان بزرگ مذهبي ديد باطني خاصي از حوادث آينده دريافت و سعي كردند در قالب سخناني عميق بشر را از وقوع آنها آگاه سازند؛ به عنوان نمونه رسول خدا(ص) در مراسم حجةالوداع، در حين انجام مناسك حج، در حالي كه حلقة در كعبه را گرفته بودند رو به اصحاب خويش كرده و آنها را از نشانههاي پيش از ظهور خبردار نمودند. اين سخنان براي اصحاب بسيار شگفتآور بود. اما براي ما بسيار شگفتآورتر.
پيامبر(ص) فرمود:
آيا ميخواهيد شما را از اخبار، نشانهها و حوادث پيش از قيامت (ظهور) خبردار كنم؟
سلمان ـ كه از همه به ايشان نزديكتر ايستاده بود ـ گفت: بلي يا رسولالله!
آنگاه ايشان فرمودند: از جمله آن خبرها ضايع و تباه كردن نمازها، تبعيت شما از شهوتها، متمايل شدن به هواهاي نفساني؛ تكريم و بزرگداشت ثروتمندان و مالپرستان و فروختن دين به قيمت دنياست. در اين زمان است كه قلب مؤمن در درونش همانند نمك در آب حل ميشود؛ چرا كه منكرات، كژيها و كاستيها را ميبيند و قدرت تغيير آنها را ندارد. و به دنبال آن حاكمان و اميران ستمگر و وزيران فاسق و كارگزاران و كارشناسان ستمكار پيدا ميشوند و مردم به خيانتكاران اعتماد ميكنند. در آن زمان است كه منكرات و انحرافات، معروف و خوب، و اعمال پسنديده، منكر و ناپسند شمرده ميشود. دروغگو را تأييد و راستگو را طرد ميكنند. در آن زمان است كه به دنبال اين حوادث، اقوامي پيدا ميشوند كه اگر حرفي بزنند كشته ميشوند. اگر ساكت بمانند، غارتشان ميكنند تا اينكه از اموالشان بهرهمند شوند و به حريمهايشان تجاوز كنند و حرمتشان را شكسته، خونشان را بريزند. در آن زمان مردان تنها به مردان و زنان تنها به زنان مشغول ميشوند. قلبهايشان نسبت به هم متنفر و در زبانهايشان، اختلاف نمايان است.
مهدی منتظر(ع) و پایان سیر تاریخ ظهور
نشانه هاى ظهور
احاديثى كه از نشانههاى ظهور مهدى سخن مىگويد، چه در كتب شيعه و چه سنى، غالباً درباره دو موضوع بحث مىكند:
1. حوادث مستقل و جداگانهاى كه رخ خواهد داد؛
2. وضع اجتماعى و سياسى و تكنولوژى (فناورى) كه جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياى سياست و اجتماع و فناورى پيش از ظهور را براى ما ترسيم مىكند.
در مورد رويكرد دوم، هر كه درباره نشانههاى ظهور پژوهش كند، درمىيابد كه جهان كنونى، از هر وقت ديگرى، به زمان ظهور نزديكتر است.
از جنبه تكنولوژى، احاديث از جهانى سخن مىگويند كه در آن هواپيماهايى است كه مسافران را از كشورى به كشور ديگر مىبرند و ايستگاههاى راديويى به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مىتواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنيا پخش كند و تلفنهاى تصويرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مىشنود و چهره او را مىبيند و رايانههاى دستى وجود دارد كه داراى برنامههاى گوناگون است و دارندهاش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بىنياز مىكند.
از جنبه اجتماعى، احاديث از وضع اجتماعى سخن مىگويد كه زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنهاند كه گوياى كشف حجاب يا آرايشهاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مىرسد كه پيش از پيدايش، آدمى تصورش را نمىكرد.
از جنبه سياسى، سخن از كشف معبد هيكل سليمان مىگويد كه لازمه برپايى دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى برپا كند، اما بسيارى از افراد مجاهد زندانى مىشوند. همچنين از تأسيس دولتى در مشرق سخن مىگويد كه زمينهساز دولت مهدى است. نيز اختلاف كارگزاران شيعى و چندگانگى سخنشان كه با بيعت با مهدى، وحدت كلمه پيدا مىكنند. همچنين مهديان دروغينى ظاهر مىشوند. تمامى آنچه برشمرديم، در احاديث نشانههاى ظهور آمده است.
رجعت امام حسین(ع) در قران و روایات
از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده: اول كسى كه به دنيا برمىگردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشتهاند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم…«6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: »… ثم رددنا لكم الكره عليهم« اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش… و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد…«7.
»رجعت« را كه عبارت است از »بازگشت گروهى از مؤمنان خالص« و »طاغيان و كفار بسيار شرور« بعد از ظهور حضرت مهدى(ع) و »در آستانه رستاخيز«1 بايد از جمله امورى دانست كه اعتقاد بدان خاصه پيروان مكتب تشيع است. و از جانب امامان بزرگوار شيعه(ع)، تأكيدات فراوانى بر اعتقاد بدان وارد گرديده است؛ تا بدانجا كه در حديثى از امام جعفر صادق(ع)، عدم ايمان به آن، همسنگ و هموزن انكار ايشان قرار داده شده و كسانى را كه بدين موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دايره »امامت و ولايت« معرفى فرمودهاند:
»از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت نداشته باشد…«2
بايد دانست؛ امر رجعت اگر چه در ابتدا براى ما آدميان - كه محصور در حصار ماديات هستيم - شگفتآور و عجيب به نظر مىرسد، و به همين دليل گاهى در اين امر شك و ترديد مىنماييم و حتى زمانى هم پا را فراتر نهاده و به انكار آن مىپردازيم!! ولى اگر عقل معادانديش را كه با حجابهاى هوى و هوس پوشيده نشده باشد به كار گيريم و در اين امر كمى انديشه كنيم؛ خواهيم ديد كه بنا به چندين و چند دليل عقلانى، وقوع رجعت، جاى هيچگونه استبعاد و شگفتى ندارد و نيز اگر در آيات قرآن كريم، غور و بررسى نماييم؛ بدين نكته پى مىبريم كه در اين كتاب آسمانى، دهها آيه وجود دارد كه هر يك به نوعى اثبات كننده موضوع رجعت مىباشند و نه تنها آيات قرآن كريم كه احاديث و روايات بسيارى را در كتب معتبر حديثى مىتوان مشاهده كرد كه بروقوع رجعت تأكيد دارند.
و اما همانطور كه از تعريف رجعت كه در صدر اين نوشتار ذكر شد، برمىآيد، رجعت يعنى اعتقاد به بازگشت »مؤمنان خالص« و »كفار و ظالمان خالص«، آنانكه در طول حيات دنيوى خود جزو رهبران و سردمداران ايمان و كفر محسوب مىشدهاند، و بدين ترتيب در مىيابيم كه امر رجعت تنها شامل عدهاى از انسانها مىشود و نه همه آنها! همانطور كه در حديثى از امام جعفر صادق(ع)، مىخوانيم كه فرمود:
»رجعت عمومى نيست بلكه جنبه خصوصى دارد؛ تنها گروهى بازگشت مىكنند كه ايمان خالص يا شرك خالص دارند.«3
و مطابق اين حديث شريف از جمله كسانى كه در هنگامه رجعت به اين عالم برمىگردند كسانى هستند كه در ايمان، خالص و ناب بودهاند و به تعبير رساتر، امام مؤمنان و مولاى صالحان و مقتداى پرهيزگاران گرديدهاند، كه يكى از آنها سالار شهيدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبداللَّهالحسين(ع)، است، كه در برخى از آيات قرآن كريم و نيز تعداد كثيرى از روايات و احاديث به رجعت آن حضرت تصريح گرديده است و آن را امرى حتمىالوقوع دانستهاند، كه ذيلاً به دو نمونه از آيات قرآن كريم و تعدادى از روايات اسلامى كه در خصوص رجعت آن حضرت وارد شده است اشاره مىنماييم:
الف) رجعت امام حسين(ع) در قرآن كريم:
همانطور كه قبلاً گفتيم در قرآن كريم پيرامون مسئله رجعت و نيز رجعت حسين بن على(ع)، آيات فراوانى وجود دارد تا بدانجا كه گفتهاند: »در قرآن 18 آيه صريح در باب رجعت هست«4 و از جمله اين آيات، آيات ششم و هفتم از سوره مباركه نازعات مىباشد: »در آن روز كه زلزلههاى وحشتناك همه چيز را به لرزه درمىآورند و به دنبال آن حادثه دومين رخ مىدهد.«
اين دو آيه شريفه اشاراتى دارند به حوادثى كه قبل از وقوع قيامت و رستاخيز روى مىدهند كه از جمله آنها زلزلهاى وحشتناك است كه همه چيز را درهم ريخته و نظام جهان را دگرگون مىسازد.
»حضرت امام جعفر صادق(ع)، در (تأويل) اين آيه شريفه فرمودهاند:
»لرزاننده حسين بن على(ع)، و حادثه دومين، على بن ابيطالب(ع)، است. نخستين فردى كه (در رجعت) قبر او شكافته شده (و از آن بيرون مىآيد) و خاك را از سر مىزدايد، حسين بن على(ع) است.«5
و نيز در اين زمينه بايد به آيه 6 از سوره مباركه اسراء اشاره كرد، كه خداوند عزيز در اين آيه مىفرمايد:
»آنگاه شما را روبهروى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند، مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم.«
اين آيه شريفه نيز طبق روايتى كه از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده، به موضوع رجعت امام حسين(ع)، اشاره دارد، چرا كه آن حضرت فرمود: اول كسى كه به دنيا برمىگردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشتهاند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم…«6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: »… ثم رددنا لكم الكره عليهم« اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش… و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد…«7.
با توجه به دو آيه فوقالذكر اين نكته به دست مىآيد كه امر رجعت و نيز رجعت امام حسين(ع)، از نظر اين كتاب آسمانى امرى شدنى خواهد بود و به همين دليل جاى شگفتى در آن وجود ندارد.
ب) رجعت امام حسين(ع)، در روايات:
يكى از منابع چهارگانه فقه اسلامى، حديث و سنت است و به همين خاطر براى اثبات بعضى از احكام، قواعد و اعتقادات دينى ناگزير از رجوع به احاديث و سنن منقول از پيامبر(ص)، و ائمه(ع)، هستيم، كه اين مطلب درباره »رجعت« نيز صادق است. يعنى براى پى بردن به كم و كيف رجعت، در كنار استدلال به قرآن كريم و عقل، بايد از احاديث و روايات نيز بهره گرفت.
بايد دانست درباره امر رجعت و حوادث پيرامون آن، روايات و احاديث فراوانى در كتب روائى و حديثى مضبوط است. تا جايى كه »شيخ حر عاملى در كتاب الايقاظ منالهجعه بالبرهان على الرجعه، 600 حديث [درباره رجعت] روايت كرده است.«8 ولى از آنجا كه بحث ما پيرامون رجعت امام سوم(ع)، است، فقط به برخى از رواياتى كه در آنها به رجعت آن حضرت تصريح گرديده مىپردازيم.
روايت اول: »قطب راوندى و ديگران از جابر ازامام محمد باقر(ع)، روايت كرده است كه حضرت امام حسين(ع)، در صحراى كربلا، پيش از شهادت فرمودند: … اول كسى كه زمين شكافته مىشود و از زمين بيرون مىآيد من خواهم بود و بيرون آمدن من موافق مىافتد با بيرون آمدن اميرالمؤمنين و قيام قائم ما…«9
اين روايت كه علامه مجلسى آن را در حقاليقين آورده است بر اين نكته تصريح مىفرمايد كه اولين رجعت كننده در هنگامه رجعت، امام حسين(ع)، است و در اين مورد، احاديث فراوانى نقل گرديده كه نمونهاى از آن را قبلاً و در شرح آيات سوره مباركه نازعات نيز ذكر كرديم.
روايت دوم:
»… عياشى از حضرت امام جعفر صادق(ع)، روايت كرده است كه اول كسى كه به دنيا برمىگردد حضرت امام حسين(ع)، است و اصحاب او و يزيد و اصحاب او، پس همه ايشان را بكشد مثل آن كه ايشان را كشتهاند.«10
در اين روايت علاوه بر آنچه قبلاً بدان اشاره نموديم يعنى اولويت امام حسين(ع)، در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نيز مخالفان و دشمنان ايشان هم اشاره گرديده و همانطور كه ملاحظه مىشود تصريح گرديده كه در واقعه رجعت، گوئى صحنه حماسه آفرين عاشورا بار ديگر تكرار گرديده و مجدداً مقاتلهاى بين آن حضرت و سپاه يزيد درمىگيرد كه سرانجام و عاقبت آن، پيروزى و غلبه سپاه امام(ع)، بر سپاه كفر است و در واقع انتقام فجايع حادثه عاشورا از يزيديان گرفته مىشود. و البته اين انتقامگيرى از ظالمان و ستمگران، تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلكه مطابق روايتى كه از امام كاظم(ع)، وارد شده، در هنگامه رجعت بسيارى از مؤمنان از دشمنان خود، طلب حقوق پايمال شده خويش را مىنمايند و علاوه بر آن از عدهاى از دشمنان خود، انتقام مىگيرند:
»… ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ايشان به سوى بدنها برمىگردند تا حق خود را از ايشان استيفاء كنند. هر كه ايشان را عذاب و شكنجه كرده باشد انتقام از او بكشند و…«11
روايت سوم :
»… از حضرت امام محمد باقر(ع)، روايت گرديده كه اول كسى كه در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسين(ع)، خواهد بود و آن مقدار پادشاهى خواهد كرد كه از پيرى، موهاى ابروهاى او بر روى ديدهاش آويخته شود.«12
مطابق اين روايت و روايات مشابه ديگر، در هنگامه رجعت براى برخى از ائمه(ع)، دورانى است كه در طى آن در پهنه گيتى به حكمرانى پرداخته و حكومت مىنمايند، كه از جمله آنها امام حسين(ع)، است كه دوران حاكميت آن حضرت بسيار طولانى خواهد بود.
بايد دانست كه از اين روايت استفاده مىشود كه فاصله بين قيام حضرت صاحب(ع)، و رجعت تا وقوع رستاخيز و برپا شدن قيامت، فاصلهاى طولانى خواهد بود كه در اين فاصله همانطور كه گفتيم عدهاى از اولياى الهى حكومت مىكنند و دنيا، روزگارى سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد ديد. دورانى كه نشانى از ظلم و ستم وجود ندارد و »نيكان به ديدن دولت ائمه(ع) خوشحال شده و ديدههاى ايشان روشن مىگردد…«13.
از آنچه گفتيم نتيجه گرفته مىشود كه اولاً امر رجعت، امرى حتمى الوقوع است و ثانياً اين امر منحصر به برخى از صلحا و اشقيا مىشود و نه همه آنها، كه از آن جملهاند، امام حسين(ع)، كه نخستين مراجعت كننده به دنيا است و پس از انتقامگيرى از پديدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گيتى، مدت بسيارى را به اداره امور عالم و حاكميت بر جهان بشريت مىپردازند.
پىنوشتها :
1 . تفسير نمونه ج15، ص555.
2 . علامه مجلسى، حقاليقين، ج2، ص2.
3 . تفسير نمونه ج15، ص560.
4 . حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص481.
5 . فضائل و سيره امام حسين(ع)، در كلام بزرگان، عباس عزيزى، ص69.
6 . حق اليقين ج2 ص12
7 . حقاليقين ج2 ص16
8 . حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص482.
9 . علامه مجلسى، حقاليقين، ج2، ص7.
10 . همان، صص12ù11.
11 . همان، ص7.
12. همان
13. همان، ص10.
- ريشه ضربه هايى كه بشريت مى خورد!
امروز بيش از پنج قرن و ده قرن پيش ، حسين بن على اسلام و شما، در دنيا شناخته شده است . امروز وضع به گونه اى است كه متفكران و روشنفكران و آنهايى كه بى غرضند، وقتى به تاريخى اسلام بر مى خورند و ماجراى امام حسين را مى بينند، احساس خضوع مى كنند. آنهايى كه از اسلام سر در نمى آورند، اما مفاهيم آزادى ، عدالت ، عزت ، اعتلاء، و ارزش هاى والاى انسانى را مى فهمند، با اين ديد نگاه مى كنند و امام حسين ، امام آن ها در آزادى خواهى ، در عدالت طلبى ، در مبارزه با بدى و زشتى ها، در مبارزه با جهل و زبونى انسان است .
امروز هم هر جايى كه بشر در دنيا ضربه خورده است . چه ضربه اقتصادى ، اگر ريشه اى را كاوش كنيد، يا در جهل است ، يا در زبونى ، يعنى يا نمى دانند و معرقت لازم را به آنچه كه بايد معرفت داشته باشند، ندارند؛يا اين كه معرفت دارند، اما خود را ارزان فروخته اند؛زبونى را خريده اند و حاضر به پستى و دنائت شده اند! امام سجاد و اميرالمؤ منين - بنابر آنچه كه از آن ها نقل شده - فرموده اند: ليس لا نفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها بغيرها ؛اى انسان ! اگر بناست هستى و هويت و موجوديت تو فروخته بشود، فقط يك بها دارد و بس ، و آن بهشت الهى است ؛به هر چه كمتر از بهشت بفروشى ، سرت كلاه رفته است . اگر همه دنيا را هم به قيمت قبول پستى و ذلت و زبونى بفروشى ، سرت كلاه رفته است . اگر همه آن كسانى كه در اطراف دنيا تسليم زر و زور صاحبان زر و زور شده اند و اين زبونى را قبول كرده اند، چه عالم ، چه سياستمدار، چه فعال سياسى و اجتماعى ، چه روشنفكر به خاطر اين است كه ارزش خود را نشناختند. و خود را فروخته اند خيلى از سياستمداران دنيا خودشان را فروخته اند. در عزت فقط اين نيست كه انسان روى تخت سلطنت يا رياست بنشيند؛گاهى يك نفر بر تخت سلطنت نشسته است ، به هزاران نفر هم با تكبر فخر فروشى مى كند و زور مى گويد؛اما در عين حال زبون و اسير يك قدرت و يك مركز ديگر است ؛اسير تمايلات نفسانى خود است ؛كه البته اسراى سياسى امروز دنيا به اين آخرى نمى رسند؛اسير قدرت ها و اسير مراكزند.
اگر امروز شما به اين كشور بزرگ نگاه كنيد، مى بينيد كه چهره جوانان اين كشور، از احساس استقلال و احساس عزت ، برافروخته و شادمان است . هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه دستگاه هاى سياسى اين كشور، از قدرتش ؛دنيا كمترين فرمانى مى برند همه دينا هم اين را قبول دارند كه در همين كشور با عزت و باعظمت ، قبل از انقلاب حكومتى سركار بود كه افرادش تفرعن و تكبر داشتند و براى خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بايستى در مقابلشان تعظيم مى كردند و خم مى شدند؛اما همانها اسير و زبون ديگران بودند! در همين تهران ، هر وقت سفير امريكا مى خواست ، مى توانست با شاه ملاقات كند و هر مساءله اى را بر او ديكته كند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغير كند! ظاهر شان جلال و جبروت داشت ؛اما براى ضعفا، زبون بودند! امام حسين خواست اين زبونى را از انسان ها بگيرد
<< 1 ... 213 214 215 ...216 ...217 218 219 ...220 ...221 222 223 ... 328 >>