در فراق مهدی، در حُب حسین، در انتظار ظهور، فقط لاف می زنیم؟!
بازماندگان کاروان را می بینیم که بر سر تربت اباعبدالله حاضر می شوند و نویسنده یادداشت ها از ایشان با عنوان کشتی نجاتی یاد می کند که مردم تنها به نظاره اش نشسته اند.
«علقمه به صدای آرام و روان، به ترنم می خواند،
باد از شاخسار نخل ها گذر می کرد،
و پرندگان به زیارت سالار شهیدان، فوج فوج به کربلا می آمدند.
و منِ واله و شیدا، کربلا مأوایم شده بود،
گاه بر مزار حسین بودم، گاه بر مزار عباس، گاه بر مزار یاران.
و اکنون بر مزار باب الحوائج عباس بودم،
همان عباس که تمام شهیدان در قیامت به منزلت او غبطه می خورند.
جسم عباس در خاک آرمیده بود، اما پرچم او همچنان برافراشته بود و در اهتزاز،
تا در روزگار قحطی هر فریاد، هر جنبش، هر جوشش و هر کوشش،
نام و ذکر دلیر مردی عباس، کالبد خَمود و نیمه جان آدمیان را حیاتی دوباره بخشد.
عباس، پُر تلاش بود و پُر خروش، در رفع نیاز نیازمندان.
خدا که دستان او را گرفت، در اِزا دو بال به او هدیه داد،
تا حد و مرزی برایش نماند، زمین و آسمان را در نوردد،
عباس مجال نیافت که نیاز اهل خیام را به آب بر طرف کند،
خدا در عوض، برآوردن نیاز تمام اهل زمین را به او سپرد،
تا بر زمین تشنۀ اهل نیاز ببارد و تشنه دلان را سیراب کند.
بر مزار عباس نشسته بودم و در اندیشۀ کارستان او،
که صدای نوحه و گریه در کربلا پیچید،
صدا آشنا بود، چشم تیز کردم و کربلا را کاویدم،
کاروانی سیه پوش نزدیک می شد،
اشتران از حرکت باز نایستاده بودند هنوز،
زن و مرد، پیر و جوان بر زمین غلتیدند،
یکی گفت: یاحسین!
دیگری گفت: عمویم عباس!
آن یکی گفت: ای وای برادرم، محبوب دلم.
آن کس دیگر گفت: غریب پدرم، مظلوم پدرم، عطشان پدرم.
بازماندگان کاروان حسین، به لقاء حسین آمدند.
سید الساجدین بر مزار پدر نشست، دست بر تربت پدر سایید و گریست.
گفت: وای پدرم!
ای اباعبدالله، کاش بودی و می دیدی، که مرا با خِفت و خواری به اسیری بردند،
ای پدر جان، شامیان با کشتن تو چشمشان روشن شد،
ای پدر جان، با کشتن تو بنی امیه شاد شدند،
ای پدر جان، بعد تو غم و غصۀ ما طولانی است.
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ.
لحظاتی گریست، و سپس قبر را بوسید،
نزد عباس آمد.
دست بر قبر کشید،
گفت: بعد تو خاک بر این دنیا، ای ماه بنی هاشم،
سلام ما بر تو ای عموی خوبم،
عموجان، نبودی که ببینی اهل حرم فریاد می کشیدند،
وای از بی کسی، وای از تنهایی، وای از عطش.
صدای زینب یکباره در کربلا پیچید،
گفت: ای برادرم حسین، ای محبوب دل پیامبر خدا،
ای فرزند مکه و منا،
ای پسر فاطمه و علی مرتضی.
فاطمه و سکینه و رباب، بر قبر حسین می گریستند.
و من در میان این همه غم، این همه درد، این همه ظلم، این همه رنج،
تار و پودم از هم می گسست. خرد می شدم، می شکستم.
از خود پرسیدم؛
این همه ظلم و ستم، ریشه اش کجاست؟
این همه محنت و رنج، چرا پا گرفته است؟
این ماتم سرای اهل بیت، تاوان کدام بَد عهدی این اُمّت است؟
پشت کردن به غدیر؟
کناره گرفتن از وصیّ و وصیّت نبی؟
چرا باید اهل بیت نبی، آل کسا، در کمتر از نیم قرن همگی کشته شوند؟
از میان صدای ناله و گریه که در دشت کربلا حاکم بود،
گویی کسی نهیبم زد؛
این همه ظلم، این همه غم، این همه درد، این همه رنج،
از ایوانِ مسقف بنی ساعده در مدینه زبانه کشیده است!
از خود بی خود شدم و به هر سو نظری افکندم.
تا سرانجام دریافتم!
که چرا روز عاشورا، اسب مولا تنها و بی سوار به خیمه گاه آمد،
دریافتم که چرا فاطمه با ذُرّیۀ او، همگی به شهادت از دنیا رفتند،
دریافتم که چرا قائم آل محمّد مخفی است!
که چرا مهدی ز ما رُخ پوشانده،
که چرا ظهور به تاخیر افتاده،
که چرا ساختن مُلک عظیم، معطل مانده،
قصور از ماست!
دریافتم که چرا گردنکشانِ قداره بند، این بی ریشه های بی اصل و نسب،
کفر و شرک و الحاد و نفاق، برتری دارند،
که چرا از سامری، این گوساله ساز یهود، فرقه ای جوشید و مسجد الاقصی، قبلۀ اول مسلمین را تسخیر کرد،
که چرا در حجاز، نوادگان ابوسُفیان سر برآورد و مسجدالحرام، کعبۀ مسلمین را اِشغال کرد،
که چرا هر روز، مردان و زنان و کودکان با کینۀ خصم بخون می غلتند،
که چرا یازده امام، یازده هادی، یازده نور، یازده کشتی نجات،
همگی به تیغ جُور و به زهر کین رفتند.
چون جنبشی نبود، جوششی نبود، کوششی نبود، پایداری بر عهد و پیمانی نبود،
و اکنون از ذریّۀ زهرا، تنها یک نفر باقی مانده بود،
مهدی! مظلوم و تنها و بی کس و غریب، همچون حسین!
مگر نه آنکه خون حسین فرقان حق و باطل است؟
مگر نه آنکه نور حسین هادی است؟
چرا از خون حسین، از نور حسین بهره نمی بریم؟
چرا کشتی نجات حسین را تنها به نظاره نشسته ایم و به ریسمان او چنگ نمی زنیم؟
چرا بجای آنکه به انتظار قائم آل محمّد، مهدی فاطمه،
آماده و پا در رکاب بایستیم، به انتظار نشسته ایم!
که شاید، این جمعه بیاید، شاید!
ما قصور کرده ایم! ما مقصریم!
خطا کرده ایم، کوتاهی کرده ایم!
ما مردمان منتظر، چرا مردمان حضور نیستیم؟
کوفیان منتظر، به انتظار مولا بودند،
اما این مردمان در انتظار، این محبین بی معرفت، مرد همراهی و حضور نبودند.
اکنون حالِ ما چگونه است؟!
ما نیز همچو اهل مدینه و مکه و کوفه و بصره و شام،
در فراق مهدی، در حُب حسین، در انتظار ظهور، فقط لاف می زنیم؟!
با خود در گفت و شنود بودم، که کربلا فریاد زد؛
رمز ورود به کاروان حسین فاطمه،
راز حضور و همراهی کاروان حسین،
راه نصرت منتقم خون حسین،
تنها یک جمله است؛
مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالى!
«آنانی که خون قلب خویش را پیوسته در راه ما می بخشند و خود را آماده لقاءالله کرده اند، آماده باشند که سپیده دمان کوچ می کنم. انشاءالله!»
راهپيمايي اربعين؛ ظرفيتي عظيم در تحقّق رويکردهاي فرهنگي
بي شک بايد از نعمت بزرگ راهپيمايي اربعين بهره برداري هاي گوناگوني کرد، از اين رو افزون بر کارهاي ثواب بايد فعاليت هاي فرهنگي مطلوب و موثّر نيز صورت گيرد، لذا هرچه مي توان بايدخدمات را بهتر، شايسته تر و بدون آسيب ارائه نمود.
از آنجا که خدمت به زوّار، خدمت به امام حسين(عليه السلام) است، از اين رو اين حرکت بايد نتايج فرهنگي نيز داشته باشد که بسيار اثرگذار است.السلام علیک یااباعبدلله
عظمت پياده روي اربعين در سايۀ رعب و وحشت تکفيري ها
بديهي است بعد از آنکه تروريست هاى تکفيرى و حاميان آنها از کشورهاى عربى و آمريکا و اسرائيل گرفتار شکست خفت بارى در سوريه شدند، تصميم گرفتند آن را در عراق جبران کنند، اما چيزى نگذشت که ديديم ملت عراق اعم از شيعه و اهل سنت و کرد در مقابل خطر تروريستهاى تکفيرى به پا خواستند و به يارى ارتش شجاع عراق شتافتند.
لذا تروريست هاى تکفيرى و حاميان آنها بدانند در صورت لزوم ميليون ها نفر از کشورهاى ديگر همان ها که هنگام اربعين با پاى پياده از دورترين نقاط به سوى مرقد ائمه(عليهم السلام) به عراق مى آيند به نيروهاى مردمى عراق مى پيوندند و ارتش شجاع آن را يارى مى دهند. لذا جوانان عاشق اسلام و اهل بيت(عليهم السلام) بايد آمادگى خود را حفظ کنند و در صورت لزوم و درخواست دولت عراق به آنها بپيوندند، زيرا شيعيان با بهره گيري از تجمّع عظيم روز اربعين مقابل دشمنان ايستادگي کرده وآن ها را مات و مبهوت مي کنند، ويقيناً چنين حرکت با عظمت و با شکوهي، رعب و وحشت در دل دشمنان اسلام و مکتب اهل بيت(عليهم السلام) مي اندازد و بدخواهان متوجه مي شوند که نمي توانند عشق به حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) را از دل ها بيرون کنند.
شکوه اربعين حسيني؛ عظمت جهاني آموزه هاي شيعي
بايد اذعان نمود از آنجا که جريان کربلا و قيام عاشوراي امام حسين(عليه السلام) موضوعي است که هر چه از آن مي گذرد بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد و کهنه نمي شود و از يادها نمي رود، لذا مراسم اربعين به عنوان مراسمي خاص مورد توجه همگان قرار گرفته است به نحوي که بدون تبليغ هر سال باشکوه تر برگزار مي شود.
لذا به جرأت مي توان مدّعي گرديد اجتماع بسيار گسترده در اين روز که براي حضور در زيارت اربعين تشکيل ميشود بسيار گسترده تر از ايام حج است که نشان دهنده اوج عزت و اقتدار براي حرکت در مسير خدا است.
بلکه بايد گفت اجتماع انساني زئران اربعين حسيني در کربلا از عاشورا خيلي بيشتر است؛ عدۀ زيادي پياده، به گونه اي که حتي پيران و زنان و اطفالي که رنج پياده روي را به جان ميخرند که دليل اين مسأله را بايد در عشق آنها به اهل بيت(عليهم السلام) جستجو نمود، آنها عاشق اين مکتب هستند و تنها عشق است که آنها را به اين سمت و سو رهنمون مي سازد بنابراين آثار و برکات پياده روي اربعين بي نظير و بي حد و حصر است.
بنابراين اربعين حسيني موضوعي است که در همه دنيا بي نظير است، اربعين را خداوند نصيب شيعيان کرده تا به اين وسيله عظمت تشيع را به جهانيان نشان دهد. از اين رو ما بايد بخاطر جريان عاشورا شاکر خدا باشيم چرا که به وسيله اين نهضت در برابر دشمنان ايستادگي مي کنيم و موجب عظمت و بزرگي شيعيان سراسر جهان شده ايم.
اينگونه پيشرفت ها نشان مي دهد که واقعيت هايي وجود دارد که اين مسائل بدون تبليغ پيش مي رود، واقعيت اين است که اربعين تبديل به سرمايه اي عظيم و بي نظيري در دنيا شده و اين فرصتي است که در اختيار شيعيان قرار گرفته و نبايد از آن به سادگي گذشت،بلکه بايد از آن درست استفاده شود.
اهميت پياده روي اربعين در کلام آيت الله مکارم شيرازي
شايد برخي اين پرسش را مطرح مي کنند که با وجود تعدد وسائل نقليه براي جابجايي آسان ، چرا زائرين مايل هستند براي زيارت امام حسين(عليه السلام) به ويژه در موسم اربعين، رنج پياده روي براي زيارت حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) را به جان بخرند و اين مسير طولاني را با پاي پياده طي کنند؟در پاسخ بايد گفت؛ پياده روي روز اربعين از سوي زائران حسيني در نوع خود به عنوان ابراز عظمت امام حسين(عليه السلام) مطرح است؛ زيرا عيناً در روايات و سيرۀ ائمۀ اطهار بر سنت پياده روي به ويژه براي زيارت امام حسين(عليه السلام) و امام رضا(عليه السلام) تأکيد و تصريح شده است.امامان معصومين(عليهم السلام) پياده از مدينه به سمت مکه حرکت ميکردند به نحوي که امام سجاد 25 مرتبه با پاي پياده به زيارت خانه خدا رفتند.
نکته مهم در سيرۀ ائمۀ اطهار(عليهم السلام) اين است که برخي اوقات مَرکب هم به همراه خود مي بردند که در وهلۀ نخست اگر در اثناي مسير، ضعف و ناتواني بر آنها مستولي گرديد بتوانند از آن استفاده نمايند، ليکن نکتۀ کليدي در به همراه داشتن مَرکب و در عين حال پياده روي براي زيارت اين است که مي خواهند بگويند فلسفۀ پياده روي معلول بي مَرکبي نيست، بلکه پياده روي عليرغم مهيا بودن مَرکب، براي پاسداشت عظمت و احترام امام حسين(عليه السلام) صورت مي گيرد،لذا پياده روي اربعين به نوبۀ خود به عنوان اظهار عظمت و تجليل از مقام شامخ اباعبدالله الحسين است.
هم چنين در تبيين ديگر ابعاد اهميت پياده روي براي زيارت اربعين حسيني بايد گفت آن تأثيري که در اين پياده روي هست، در زيارت معمولي نيست. انسان يک حال و هوايي ديگري پيدا مي کند. تا آدم نرود، توجّه پيدا نمي کند؛ انسان يک حال و هواي ديگري پيدا مي کند. يک شور و نشاط و يک عشق ديگري پيدا مي کند.
آثار و برکاتي که از زيارت معمولي حاصل مي شود، ارزشمند است. خب مي رود زيارت مي کند، بهجاي دو روز، سه روز چهار روز زيارت مي کند، تکرار زيارت؛ اما اين(پياده روي) يک خاطرهاي مي شود براي تمام عمر. اصلاً در موقع راه رفتن وقتي به آن سمت مي رود، به نوعي در پي خودسازي است. غير از بحث هايي که [در طول راه] مي شود، شب هايي که مستقر مي شوند و صحبت هايي که مي شود، اصلاً خودِ اين يک تأثير در خودسازي دارد
وقتي ما مشرّف در نجف بوديم و درس مي خوانديم طلاب، علما، و مراجع در ايّام مخصوصي؛ اربعين يا غير اربعين، پياده به کربلا مي رفتند. لذا با پاي برهنه مي رفتيم و خوارها هم در پايمان مي رفت و خوارها را هم قبول مي کرديم، «در بيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدم/ سرزنش ها گر کند خوار مغيلان، غم مخور».
<< 1 ... 182 183 184 ...185 ...186 187 188 ...189 ...190 191 192 ... 328 >>