جلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريمجلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريم
از عايشه پرسيدند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: «خلق و خوي پيامبر(ص)، قرآن بود.» شخصيت جامع و چند بعدي پيامبر اسلام و كمال و عظمت معرفتي، اخلاقي و وجودي آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است كه به عنوان نماد مطلق و تام «انسان كامل» در ميان آدميان، حجت و الگويي ماندگار مي باشد.
اگر قرآن كريم، كلام تشريعي حضرت حق است، پيامبر اكرم (ص) كلمه الله الاعظم و كلام تكويني خدا است. اگر قرآن كتابي است با حقايق جاودانه و هميشگي، پيامبر اكرم (ص) نيز حقيقتي عيني و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لايه هاي معنايي و مصداقي عميق و گسترده اي دارد كه تلاش براي كشف آن حقايق بايد استمرار داشته باشد، پيامبر اكرم (ص) نيز ذخيره اي تمام نشدني و حقيقتي است عيني و انساني، كه شناخت ابعاد مختلف شخصيت ايشان و دستيابي به عمق سيره، سلوك و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادي مستمر نيازمند است. اگر نياز بشريت به قرآن هرگز پايان نمي يابد و تكامل علمي و اجتماعي انسان، نياز او را به حقايق قرآن كريم نه تنها كاهش نمي دهد كه روزافزون مي سازد، نياز انسان امروز و فردا به پيامبر اكرم(ص) و درس ها و آموزه هاي ايشان پايان ناپذير است و اگر اسلام خاتم اديان و قرآن خاتم كتب آسماني است، پيامبر اكرم (ص) خاتم النبياء و قله رفيع كمال انساني است. او خليفه الله الاعظم و واسطه ابدي نزول فيض الهي است كه: «و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين». قرآن كريم نسخه مكتوب حقيقت نور محمدي (ص) است و پيامبر اكرم (ص) آينه تمام نماي صفات حسناي حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.
پيامبر اكرم (ص) به اميرالمؤمنين(ع) فرمود: علي! كسي جز تو و من خدا را نشناخت و كسي جز خدا و تو مرا نشناخت و كسي جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلايي كه براي غيرخدا ميسر است، جز براي كساني كه در كانون نور محمد (ص) و علي (ع) قرار دارند، امكان پذير نيست، چرا كه اين معرفت و شناخت معرفتي است شهودي و نه ذهني، معرفتي است متناسب با اوج كمال و تعالي شناسنده، نه مدرسه اي و استدلالي. از آن سو نيز معرفت تام نبي (ص) و وحي (ع) جز براي حضرت حق، براي كسي حاصل نمي شود، چرا كه ديگران همه فروتر از اين دو وجود مقدس- كه نور واحدي از منشأ واحدند- مي باشند و دستيابي به معرفت تام آنان برايشان مقدور نخواهد بود. حضرت حق در قرآن كريم فراوان درباره پيامبر اكرم (ص) و معرفي ايشان سخن گفته است كه براي آشنايي با جايگاه عظيم نبي اكرم (ص) به اين آيات بايد مراجعه كرد: در قرآن كريم اطاعت خدا و پيامبر (ص) در كنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است. آزار و ايذاء پيامبر اكرم (ص) موجب عذاب دردناك و لعنت خداوند در دنيا و آخرت تلقي شده و دوستي خداوند متعال مشروط به اطاعت از پيامبر اكرم (ص) گرديده است. خلق و خوي الهي پيامبر اكرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مايه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبير «وانك لعلي خلق عظيم»، توصيف شده، تعبيري كه تنها درباره پيامبر به كار رفته است. پيامبر اكرم (ص) عامل رهايي و آزادي مردمان از زنجيرها و بندهاي سخت معرفي شده است.
بندهايي كه از سويي خرافات و عادات زشت و از سوي ديگر ستمگران و سلطه جويان بر فكر و انديشه و رفتار و حركت تعالي جويانه انسان ها ايجاد كرده اند. او «عبدخدا» معرفي شده است كه با عبوديت و بندگي ذات حق، به عالي ترين درجه عبوديت دست يافته و از همه تعلقات و وابستگي ها رها شده است. گستره فيض و لطف نبي اكرم نه تنها همه مردمان و آدميان كه عالميان را شامل شده و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمين» معرفي شده است…. اين توصيف ها گوشه اي از معرفي پيامبر (ص) در قرآن است كه مروري همراه با تأمل و درنگ در اين آيات و ديگر آيات، مي تواند آفاق و ابعاد شخصيت الهي نبي اكرم (ص) را براي ما روشن سازد.
علاوه بر اين، برخي سوره هاي قرآن كريم اساساً در شأن پيامبر اكرم (ص) است و اين غير از سوره هايي است كه به وجود مبارك آن حضرت تأويل شده است. «يس» كه قلب قرآن كريم است و سرچشمه هايي از معرفت و حكمت از آن جاري است، به پيامبر اكرم (ص) منسوب است. سوره 47 قرآن کريم به نام نامي آن بزرگوار نام نهاده شده است: “محمد” (ص)، علاوه براين سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحريم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحي، سوره شرح (انشراح)، سوره تين، سوره علق، سوره قدر، سوره كوثر برخي از سوره هايي است كه ناظر به شأن و جايگاه عظيم و مرتبه رفيع آن حضرت در پيشگاه خداوند متعال است. هر كدام از اين سوره ها و آيات نوراني آن، مالامال از حرمت و لطفي است كه خالق متعال براي اين برترين بنده مقرب خود قائل است.
پيامبر اكرم(ص) نه تنها مبلغ دين الهي و معلم آيات حكمت، كه مربي و اسوه انسان ها است: «لقدكان لكم في رسول الله اسوه حسنه». بنابر اين پيوند پيروان آن حضرت با اين وجود مقدس، هنگامي معني دار و مؤثر است كه آن بزرگوار را به عنوان مقتدا، امام، الگو و پيشواي حقيقي بشناسند و در مسلك و سلوك، از ايشان پيروي كنند. آياتي فراوان از قرآن كريم احكام و دستوراتي را خطاب به پيامبر اكرم (ص) بيان مي كند كه خطوط روشن الگو بودن آن حضرت را ترسيم و سرمشق هايي را كه پيروان آن بزرگوار بايد براي خود «اصل» قرار دهند مشخص مي نمايد. نگاهي گذرا به اين سرمشق ها، جامعيت دين و عرصه هاي گوناگوني را كه بايد يك مسلمان واقعي بدان توجه داشته باشد. تبيين مي نمايد. اين دستورات و احكام صريح و گويا براي هركسي بدون نياز به چيز ديگري جز فهم عبارات قرآن كريم، روشن مي كند كه همه عرصه هاي عبادي، اقتصادي، سياسي، تربيتي، اجتماعي، نظامي، فرهنگي، اخلاقي و… در قلمرو الگوبرداري و پيروي از پيامبر اكرم (ص) قرار مي گيرد و هيچ زمينه اي از زمينه هاي اساسي و پايه اي زندگي نهان را نمي يابيم كه سرمشق ها و خطوط اصلي آن براي پيروان پيامبر تعيين نشده باشد. اگر قرآن كريم مخاطبان خود را به تأسي و الگوگيري از پيامبر اكرم (ص) فرا مي خواند، خود نيز خطوط روشن آن را ترسيم كرده است. عبادت و شب زنده داري، جهاد و مبارزه با كفار و منافقان، رشد دانش و معرفت و آگاهي، مهرباني و تواضع با مؤمنان و هم كيشان، انفاق و كمك به مستمندان و دستگيري از افتادگان، مهرباني با يتيمان و بي سرپرست ها، كسب قدرت همه جانبه براي حفظ استقلال و آسيب ناپذيري جامعه اسلامي، نيكي و خدمت به همگان و صدها دستور و توصيه قرآن كريم به پيامبر اكرم (ص)، نشان مي دهد كه پيروان آن حضرت چه خطوط كلي را در زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي خود بايد سرمشق خويش قرار دهند تا بتوانند با مسير كمال و رشد حقيقي- كه آن حضرت در قله آن قرار دارد- هماهنگ شوند و به آنچه او نائل شده بود، نزديك گردند.
اكنون مي توان به درنگ و تأملي عميق در اين آيات صريح الهي، به ريشه اصلي گمراهي و حيرت و تباهي كه امت اسلام بدان دچار آمده است، پي برد. اگر فاصله امت با پيامبرش اين چنين ژرف و عميق نبود، هرگز امت پيامبر به چنين روزگاري گرفتار نمي آمد. تفرقه و اختلاف به جاي وحدت و اتفاق، جهل و نگراني به جاي علم و آگاهي، ظلم و بي انصافي به جاي عدل و داد، رفاه زدگي و اسراف به جاي دستگيري و انفاق، دشمني و خصومت به جاي مهرباني و گذشت، انفعال و تسليم در برابر بيگانگان به جاي مقاومت و جهاد و بالاخره پذيرفتن ولايت و حاكميت كافران به جاي ولايت و حاكميت رسول خدا (ص) و جانشينان او… حقايق تلخي است كه امروز در جهان اسلام شاهد آن هستيم و نشان مي دهد فاصله اي ژرف بين امت و پيامبر وجود دارد كه جز با بازگشت به قرآن و خطوط روشن آن- كه در گرو پيروي و تأسي به تجسم عيني و انساني آن است- اين فاصله ژرف پيموده نخواهد شد.
باشد كه به مدد جلوه اي از فيض «رحمه للعالمين» امت او از غفلت و جهالت رهايي يابند. ان شاءالله.
زیارت امام حسین علیه السلام با پای پیاده یا با پای دل
غیر از عشق و محبت، که پای زائر را پیاده به مرقد حسین علیهالسلام میکشاند و رنج سفر و خوف و خطر را به جان میخرد، زیارت سیدالشهدا علیه السلام با پای پیاده، ثواب بسیار دارد و مورد تاکید پیشوایان دین است. این پیادهروی یا به جهت فقیر بودن زائر است که نشان میدهد این زیارت، برخاسته از شوق و محبت است، یا به جهت آن است که زائر، خود را در برابر سلطان اقلیم جوانمردی و خورشید سپهر عصمت و شهادت، کوچک میشمارد. و در راه او، رنج سفر پیاده را بر خود هموار میکند و هر دو ارزشمند است. در منابع شیعی آمده است که زیارت سیدالشهدا علیه السلام با پای پیاده، ثواب بسیار دارد. امام صادق علیه السلام فرموده است: «من خرج من منزله یرید زیاره قبر الحسین بن علی علیه السلام کان ماشیا کتبت له بکل خطوه حسنه و محا عنه سیئه…» هر کس به قصد زیارت امام حسین علیهالسلام، پیاده از خانهاش خارج شود، خداوند در مقابل هر گام، برای او حسنهای مینویسد و گناهی از او میزداید.[1]معاویه بن وهب، از اصحاب امام صادق علیه السلام میگوید: خدمت آن حضرت رسیدم. در مصلای خود در خانهاش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نیاز میکرد. از جمله در دعا نسبت به زائران قبر بدنهای خود را در این راه در معرض قرار میدهند… خدایا رحمت کن بر چهرههایی که آفتاب، رنگ آنها را تغییر داده، صورتهایی که متوجه قبر اباعبدالله است، چشمهایی که در محبت ما اشک میریزد… خدایا این جانها و بدنها را به تو میسپارم، تا کنار حوض کوثر به هم برسیم…» یکی از زائران همیشگی امام حسین علیهالسلام که هر ماه آن حضرت را زیارت میکرده، بخاطر پیری و ناتوانی، یک بار نتوانست برود. نوبت بعد که پیاده پس از چند روز راهپیمایی به حرم میرسد و سلام میدهد و نماز زیارت میخواند، در خواب، آن حضرت را میبیند که به وی میگوید: چرا به من جفا کردی، تو که نیکوکار بودی…[2]در عراق، از سال ها پیش چنین رسم است که هیئتها، دستهها و کاروانهایی کوچک یا بزرگ، در ایام خاصی، از بصره، بغداد و عمدتا از نجف، برای زیارت کربلا پیاده حرکت میکنند. به ویژه در ایام زیارتی خاص مثل نیمه شعبان، اول رجب، ایام عاشورا و اربعین بیشتر و پر شکوهتر است و اغلب، راه کنار ساحل فرات را انتخاب میکنند که از نجف تا کربلا 18 فرسنگ است و چند روز طول میکشد. در این کاروانهای زیارتی پیاده، علمای بزرگ هم شرکت میکردند، همچون میرزای نایینی، آیة الله کمپانی، سید محسن امین، و بسیاری از علمای معاصر. در این مسیر، دیدار با عشایر و فعالیتهای تبلیغی هم انجام میگرفت و شعارهایی هم مطرح میشد و روضه خوانی برگزار میگشت. این سنت زیارت پیاده، از زمان ائمه بوده است و تاکنون نیز ادامه دارد و اجر بیشماری برای آن نقل شده است. بیا تا با پای پیاده برویم. اگر نشد با پای دل برویم.
پی نوشت ها:
[1] مجلسی، بحارالانوار، ج 98، ص 28؛ المزار، شیخ مفید، ص30.
[2] همان، ص16.
ثواب جا مانده ی از زیارت حسین علیه السلام.
هشام بن سالم: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: کسی که خودش به واسطۀ بیماری یا مشکلی نتواند به زیارت امام حسین علیه السلام برود و در عوض شخصی دیگر را روانه کند(هزینه هایش را بدهد)، چه اجری دارد؟
امام صادق علیه السلام فرمودند:
1.به ازای هر درهمی که خرج کند، خداوند همانند کوه اُحد برایش حسنه می نویسد.
2.چندین برابر آنچه هزینه کرده را در همین دنیا به او برمی گرداند!
3.بلاهایی را که فرود آمده تا به او برسد، از او می گردانَد و از وی دور می کند و مالش حفظ می شود.
هشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:.. قُلْتُ: فَمَا لِمَنْ یجَهِّزَ إِلَیهِ وَ لَمْ یخْرُجْ لَعَلَّهُ تُصِیبُهُ لِقِلَّةِ نَصِیبِهِ قَالَ: یعْطِیهِ اللَّهُ بِکلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ- مِثْلَ أُحُدٍ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ یخْلِفُ عَلَیهِ أَضْعَافَ مَا أَنْفَقَهُ وَ یصْرَفُ عَنْهُ مِنَ الْبَلَاءِ مِمَّا قَدْ نَزَلَ لِیصِیبَهُ وَ یدْفَعُ عَنْهُ وَ یحْفَظُ فِی مَالِهِ.[1]
پس اگر جا مانده از قافله عشق حسینی در پیاده روی زیارت حسین به هر علتی توفیق نشد. بی نصیب نمی مانیم. چرا که امام صادق علیه السلام بشارت داده است. به شرطی که در مسیر حسین قدم برداریم و برای زائر حسین هزینه کنیم. گرچه به یک درهم و دینار، باشد.
پی نوشت:
[1] ابن قولویه، کامل الزیارت، ص129.
رمز جاودانگی نهضت حسینی، صبغه فراطبیعی نهضت حسین علیه السلام
در تاریخ، نبردها و کشتارهای بسیاری ثبت شده برخی از آن ها به مراتب، جنایت بارتر، فجیع تر و گسترده تر از حادثه عاشورا بوده و در آن ها چندین برابر شهدای کربلا به خاک و خون کشیده شده اند. مانند جنایت ها و کشتارهایی که مغولان انجام دادند، تا حدی که جناب «ابن ابی الحدید» معتزلی درباره خونریزی های چنگیزیان و تاتارها، می نویسد: «من در دوران مغولان بوده ام و جنایت های آنان را دیده ام. آنچه درباره جنایت های بُخْتُ النّصر در قدس و فلسطین نوشته اند، شمّه ای از کشتارها و ددمنشی های گرگان خون آشام مغول است».
اما با اینکه در بستر تاریخ کشتار بی رحمانۀ زیادی رخ داده است، همه آن جنگ ها و جنایت ها در لا به لای کتاب های تاریخ دفن شده است. صِرف مظلوم بودن افراد مقتول، موجب ماندن آنان در حافظه روزگار نمی شود. بسیاری از مظلومان و ستمدیدگان تاریخ فراموش شده اند و اکنون نامی از آنان برجای نمانده است؛ کسی که برای کشورگشایی و هدف های غیر خدایی می جنگد، در تاریخ مدفون می شود.
واقعه عاشورا؛ نگینی بر انگشتر تاریخ
تنها واقعه ای که چونان نگینی بر انگشتر تاریخ می درخشد و قدر اول آسمان جهاد و اجتهاد و قیام و اقدام است، همانا واقعه عاشوراست؛ زیرا سالار شهیدان برای احیای دین خدا قیام کرد و از آن جا که دین الهی «حی لایموت» است، احیاگر دین نیز هرگز نمی میرد و نامش برای همیشه بر جریده عالم ثبت است.
پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، امویان چنین می پنداشتند که اسلام نابود شده است و دیگر نشانی از آن برجای نخواهد ماند. یزید سرخوش از این پندار خام، طبل نابودی دین بر کوفت و چنین سرود:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل یعنی دین و حکومت از بازیچه های بنی هاشم بود و اکنون جز افسانه ای از آن بر جای نمانده است. نه وحیی نازل شده و نه خبری آمده است؛ ولی پس از سخنان گهربار و حماسی امام سجّاد علیه السلام و زینب علیهاالسلام یاوه های امویان باطل شد و دین، زندگی جاوید یافت.
حضرت زینب کبرا علیهاالسلام در دربار شام به امویان فرمودند: «فَکدْ کیدَک وَ اسْعَ سَعْیک وَ نَاصِبْ جُهْدَک- فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْینَا».به خدا سوگند! هر نیرنگی به کار بندید، هرگز نخواهید توانست نام و یاد ما را از خاطرها بزدایید.این سخن در اوج قدرت امویان بیان شد. در آن روزگار بخش های عمده آسیای میانه و بخش هایی از اروپا در قلمرو حکومت اموی بود و همه این بخش ها به یزید مالیات می پرداختند. دو ابرقدرت ایران و روم فروپاشیدند و زیر سلطه مسلمانان بودند و حکومت اموی تنها قدرت مطلق حاکم بر جهان بود.نام حسین علیه السلام از پس غبار سالیان و قرون، همچنان شُهره جهان است و به آزادگان سراسر گیتی فروغ امید می بخشد.[1]
نتیجه مبحث
1.آنچه در قلمرو تاریخِ طبیعی است، محکوم دگرگونی و زوال است.
2.آنچه صبغه فراطبیعی دارد، مصون از فناست.
3.سند این دو قضیه در متن آن ها نهفته است؛ زیرا منطقه طبیعتْ صحنه جهش، حرکت، برخورد و سرانجام، زوال است و ساحت فراطبیعتْ میدان ثبات، تجرّد، دوام و خلود است؛ «ما عِنْدَکمْ ینْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ». چیزی که برای وجه خداست از آسیب سیلان و حرکت مصون است؛ «کلُّ شَی ءٍ هالِک إِلاَّ وَجْهَهُ».
پی نوشت:
[1] جوادی آملی، عبدالله، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص223
“أنا قتیل العبرة” به چه معناست : وجود مبارک سیدالشهداء(ع) فرمودند: «أنا قتیل العبرة» یعنی من که به هدف اِحیای حق و اِمحای باطل کشته شدم، باید عَبَرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقهمندان به سالار شهیدان پر از اشک شود و آن اشک، فراوان از شبکه چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.
این سنّت حسنه، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت(ع) در قلب شیعیان حضور پیدا می کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم(ع) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمی کند؛ زیرا رهبری جوارح (اعضاء) به دست دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده میگیرد و دلِ دوستان حسین بن علی (ع) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود میشود.
<< 1 ... 162 163 164 ...165 ...166 167 168 ...169 ...170 171 172 ... 328 >>