نمازشب و نوافل
نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را «نافله» گویند و بین نمازهای مستحبی به خواندن نافله های شبانه روز بیشتر شفارش شده و آنها در غیر روز جمعه، سی و چهار ركعتند كه هشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دو ركعت نافله عشا[1] و یازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح می باشد.[2]
تأكید بر نافله ها
در اسلام تأكید فراوانی بر انجام نمازهای مستحبی شده و ثواب های زیادی نیز برای آن منظور گردیده است كه شمارش آنها، از حوصله درس خارج است. در اینجا تنها به ذكر یك روایت تبرّك می جوییم: رسول اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«إنّ للقلوب إقبالاً و إدباراً فإذا أقبلت فتنفّلوا و إذا أدبرت فعلیكم بالفریضه»[3]
دلها را آمادگی و بی رغبتی است؛ هرگاه آمادگی داشتند، نافله بخوانید و اگر بی رغبتی نشان دادند برشما باد كه بر نماز واجب بسنده كنید.
فلسفه نوافل
می دانیم كه هر كار مستحبی اعم از نماز و غیر آن، عملی است كه برای استحباب آن از سوی شرع حكمتی وجود دارد و داوطلبانه، به دلخواه شخص انجام می گیرد كه در این صورت پاداش نیكو دارد و اگر هم انجام ندهد، عقاب و عذابی در كارنیست. در اینجا این سؤال پیش می آید كه فلسفه و علت تشریع كارهای مستحب از جمله نمازهای نافله چیست؟ در پاسخ گوییم چنین كاری دو علّت مهم و اساسی داشته است:
الف ـ تأكید بر حفظ نمازهای واجب
نمازهای مستحبی، نمازهای واجب را در برابر گردبادهای اهمال و سهل انگاری محافظت می كنند و قصد وسوسه و دستبرد شیطان به وسیله آنها شكسته و دفع می گردد.
به عبارت دیگر، نمازهای مستحبی سبب تقویت نمازهای واجب در برابر آسیبها و حوادث احتمالی است.
حمّاد بن عبدالله گوید:
علّت تشریع نمازهای نافله را از امام صادق ـ علیه السلام ـ جویا شدم.
ایشان پاسخ داد:
«علّت چنین كاری تأكید بر نمازهای واجب بوده است؛ زیرا اگر نماز مردم جز همین چهار ركعت نماز ظهر نبود، به آن اهمیت چندانی نمی دادند و احتمال داشت كه توفیق انجام آن را از دست بدهند، ولی وقتی نافله هم به آن اضافه شده، به خاطر زیاد بودنش در انجام آن تعجیل می كنند، همچنین است نماز عصر… .»[4]
نكته دیگر اینكه وضع نمازهای مستحبی، لطف و عنایتی است از جانب خدا برای بندگان، به این بیان كه بیشتر مردم در بجای آوردن نمازهای واجب، از نظر آداب و شرایط پذیرش و گزاردن نمازی خداپسند، كوتاهی می ورزند، از این رو، خداوند، نمازهای نافله را راه جبران این نقیصه قرار داده است: شخصی به نام «ابوبكر» گوید:
«حضرت امام باقر ـ علیه السلام ـ از من پرسید: آیا می دانی نمازهای مستحب برای چه وضع شده است؟ عرض كردم: فدایت شوم نمی دانم.
فرمود:
«لِأَنَّهُ إِنْ كان فِی الْفَریضَهِ نُقْصانٌ قُضِیَتِ النّافِلَهٌ عَلَی الْفَریضَهِ حَتّی تَتُمَّ»[5]
برا ی اینكه اگر در نماز واجب كمبودی باشد، نافله آن را جبران كند، تا كامل شود.
امام كاظم ـ علیه السلام ـ نیز فرمود:
«إِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالی أَتَمَّ صَلوهَ الفَریضَهِ بِالصَّلوهِ النّافِلَهِ وَ أَتَمَّ صِیامَ الْفَریضَهِ بِصِیامِ النّافِلَهِ»[6]
خداوند بزرگ، نماز واجب را با نماز نافله و روزه واجب را با روزه مستحب كامل كرده است.
ب ـ باز بودن مسیر تكامل
تشریع انواع عبادتها در ادیان الهی برای تكامل و تقرّب انسان به خدا صورت گرفته است كه عبادتهای واجب، حدّ ضروری و لازم آن است و هر كس مكلّف است با انجام آن خود را به چنین مرزی برساند.
از طرف دیگر، برای آنكه مؤمن توقّف نكند و راه تقرّب بیشتر به رویش باز باشد، عبادتهای اختیاریِ فراوانی فرا روی او قرار گرفته تا بتواند بدین وسیله سیر تكاملی خویش را ادامه دهد پس هر كه عبادتش بیشتر باشد، تقربش بیشتر است. شاهد این گفتار، سخن امام كاظم ـ علیه السلام ـ درباره قرآن است:
«… دَرَجاتُ الْجَنَّهِ عَلی قَدْرِ ایاتِ الْقُرْآنِ یُقالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَیَقْرَاُ ثُمَّ یَرْقی…»[7]
درجات بهشت به تعداد آیه های قرآن است. به او (مؤمن) گفته می شود (آیه های قرآن را) بخوان و بالا برو، او هم می خواند و بالا می رود.
حضرت رضا ـ علیه السلام ـ در این راستا فرمود:
«بدانید كه نمازهای نافله به خاطر تفاوت مردم در توانشان تشریع شده است؛ زیرا برخی از برخی، قوی ترند، نمازهای واجب برای پایین ترین سطح وضع شده، سپس مستحبات در پی آن آمده است تا قوی و ضعیف در حد توانشان عمل نمایند، بنابراین هیچ كس فراتر از توانش مكلّف نشده است… همچنین است روزه و حج و برای هر واجبی، مستحبی بدین معنا وجود دارد.[8]
تجلّی عشق به معبود
پس از آنكه مؤمن طعم شیرین عشق الهی را در نمازهای واجب چشید در پی ارتباط بیشتر با معبود خویش به دامن مستحبات چنگ می زند و برای جلب توجّه معشوق بی همتا، هدیه گرانقدر و زیبایی به نام «نماز مستحبی» را پیش كش می آورد. حضرت رضا ـ علیه السلام ـ فرمود:
«حَسِّنُوا نَوافِلَكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّها هَدِیَّهٌ إِلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ»[9]
نمازهای نافله را زیبا ادا كنید و آگاه باشید كه آنها هدیه ای به پیشگاه خدای بزرگ است.
نماز شب
در میان نوافل روزانه، ماهانه و سالانه، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است كه قرآن و روایات بر آن تأكید فراوان دارند. قرآن مجید با لحن بسیار شوق آور از شب بیداران زنده دل یاد كرده، می فرماید
«تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»[10]
از بستر خواب پهلو تهی كنند، پروردگارشان را با بیم و امید بخوانند و از آنچه روزیشان كرده ایم انفاق كنند.
مرحوم طبرسی از امام باقر و امام صادق ـ علیهما السّلام ـ نقل می كند كه:
«منظور از مؤمنان در این آیه شب زنده دارانی هستند كه برای اقامه نماز شب از بستر گرم خویش بر می خیزند.[11]
آن گاه قرآن مجید از پاداش بزرگ و نفیسی كه خداوند به زاهدان شب عنایت می كند، خبر داده، می فرماید:
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما كانُوا یَعْمَلُونَ»[12]
هیچ كس نمی داند كه در ازای كاری كه انجام داده اند، چه (پاداش مهم) و چشم روشنی ای برای آنها نهفته شده است.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه شریفه فرمود:
«ما مِنْ حَسَنَهٍ إِلاّ وَ لَها ثَوابٌ مُبَیَّنٌ فِی الْقُرْانِ إِلّا صَلاهُ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ اسْمُهُ لَمْ یُبَیِّنٌ ثَوابَها لِعِظَمِ خَطَرِها قالَ: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ»[13]
هیچ كاری نیكی نیست جز آنكه پاداشش در قرآن بیان شده است مگر نماز شب كه خداوند به خاطر عظمت شأن آن ثوابش را برملا نكرده و فرموده است: فَلا تَعلَمُ نَفس».
ممكن است دراینجا این سؤال پیش آید كه چرا پاداش عظیم نماز شب مخفی نگاه داشته شده است؟ این سؤال را به سه شكل می توان پاسخ داد:
1. كارهای ارزشمند و عظیم چنان است كه حقیقت آنها به سادگی قابل درك نیست، درعین حال پنهان داشتن پاداش آنها نشاط انگیزتر است.
2. قرّه العین و چشم روشنی، آن قدر بزرگ و گسترده است كه دانش انسان از رسیدن به تمام خصوصیات آن ناتوان است.
3. چون «نماز شب» مخفیانه و دور از چشم دیگران انجام می گیرد، پاداش آن نیز پنهان و دور از چشم مردمان است.[14]
رهبران بزرگوار اسلام نیز با تعبیرهای گوناگونی مردم را به انجام این عمل بزرگ تشویق می كردند كه در اینجا به یك نمونه آن بسنده می كنیم؛ معاذ بن جبل گوید:
«روزی رسول اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ به من فرمود: اگر مایلی راه های خیر را به تو نشان بدهم. سپس فرمود: «… قیام الرّجل فی جوف اللّیل یبتغی وجه الله»[15]
(یكی از راهها) برخاستن مرد در دل شب در پی یافتن رضای خداست.
برخی از آثار نماز شب
با اینكه همه پاداش اخروی نماز شب برای ما درك كردنی نیست، ولی معصومین ـ علیهم السلام ـ از برخی آثار دنیوی و اخروی آن ما را مطلع كرده اند كه نوضیح آن در زیر می آید:
رسول اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود
«إنّ قیام اللّیل قربه إلی الله و تكفیر السّیئات و منهاه عن الاثم و مطرده الدّاء فی الجسد»[16]
همانا نماز شب: 1. نزدیكی به خداست. 2. جبران كردن گناهان است. 3. باز دارنده از گناه است. 4. دفع كننده درد بدن است. 5. درسخنی دیگر فرمود:
«من صلّی باللّیل حسن وجهه بالنّهار»[17]
هر كس نماز شب بخواند، چهره اش در روز نیكو (نورانی) می شود.
6. رزق روز را تضمین می كند؛ چنانكه شخصی خدمت آن حضرت آمده، بگونه ای عرض نیاز كرد كه گویا به نان شب محتاج است. امام پرسید: آیا نماز شب می خوانی؟ پاسخ داد آری، حضرت رو به یاران خویش كرده فرمود:
«كذب من زعم أنّه صلّی باللّیل و یجوع بالنّهار إنّ الله ضمّن بصلاه اللّیل قوت النّهار»[18]
كسی كه ادعا می كند نماز شب خوانده و در روز گرسنه مانده است، دروغگوست؛ زیرا خداوند به وسیله نماز شب روزی روز را تضمین كرده است.
7 و 8 و 9ـ چهره را زیبا می سازد غم را می زداید و دیده را جلا می دهد، چنان كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ درباره این سه اثر فرمود:
«صلاه اللّیل تحسن الوجه و تذهب بالهمّ و تجلوا البصر»[19]
نماز شب چهره را نیكو می كند و غم را می زداید و دیده را جلا می دهد.
10. بهشت، پاداش آن است. رسول اكرم ـ صلی الله علیه و اله ـ هنگام ارتحال به ابوذر فرمود:
«یا أباذرًّ! إحفظ وصیّه نبیّك تنفعك، من ختم له بقیام اللّیل ثمّ مات فله الجنّه»[20]
ای ابوذر سفرش پیامبرت را حفظ كن كه برایت سود آور است: هر كس آخر كارش با نماز شب باشد و بمیرد، بهشت برای اوست. [1] . تذكّر: دو ركعت نافله عشا نشسته خوانده می شود و روی هم یك ركعت محسوب می گردد.
[2] . توضیح المسائل، امام خمینی (ره)، مسأله 764.
[3] . فروع كافی، ج 3، صفحه 454.
[4] . علل الشرایع، مترجم، صفحه 328، داوری.
[5] . همان.
[6] . بحارالانوار، ج 87، صفحه 27.
[7] . اصول كافی، ج 2، صفحه 443، اسلامیه.
[8] . بحارالانوار، ج 87، صفحه 22.
[9] . همان.
[10] . سجده (32)، آیه 16.
[11] . مجمع البیان، ج 7، 8، صفحه 331، دارالحیا التراث العربی.
[12] . سجده (32، آیه 17.
[13] . مجمع البیان، ج 7ـ 8، صفحه 331.
[14] . ر. ك: مجمع البیان، ج 7ـ 8،صفحه 331.
[15] . بحارالانوار، ج 87، صفحه 123.
[16] . بحارالانوار،ج 87، صفحه 155.
[17] . وسائل الشیعه، ج 5، صفحه 270.
[18] . وسایل الشیعه، ج 5، صفحه 271.
[19] . همان، صفحه 272.
[20] . همان، صفحه 274.
ماجراي جانشين بر حق امام عسکري (ع)
ابوالاديان مي گويد: من خدمت حضرت امام حسن عسکري (ع) مي کردم. نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم. در مرض موت، روزي من را طلب فرمود و چند نامه اي نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهي شد و صداي گريه و شيون از خانه من خواهي شنيد، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.
ابوالاديان به امام عرض مي کند: اي سيد من، هرگاه اين واقعه دردناک روي دهد، امامت با کيست؟
فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.
ابوالاديان مي گويد: دوباره پرسيدم علامت ديگري به من بفرما.
امام فرمود: هرکه بر من نماز گزارد.
ابوالاديان مي گويد: باز هم علامت ديگري بگو تا بدانم.
امام مي گويد: هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست.
ابوالاديان مي گويد: مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگري بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتي به در خانه امام رسيدم صداي شيون و گريه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکري را ديدم که نشسته، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند. من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم. اما او جوابي نداد و هيچ سؤالي نکرد.
چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمي آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ايستاد، طفلي گندمگون و پيچيده موي، گشاده دنداني مانند پاره ماه بيرون آمد و رداي جعفر را کشيد و گفت: اي عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم.
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ايستاد. سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوي امام علي النقي عليه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس «حاجزوشا» از جعفر پرسيد: اين کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام.
در اين موقع، عده اي از شيعيان از شهر قم رسيدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند: بگو که نامه هايي که داريم از چه جماعتي است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند! در آن حال خادمي از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: اي مردم قم با شما نامه هايي است از فلان و فلان و همياني (کيسه اي) که در آن هزار اشرفي است که در آن ده اشرفي است با روکش طلا.
شيعياني که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن.
جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: برويد و در خانه امام حسن عسکري (ع) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد. رفتند و از کودک اثري نيافتند. ناچار «صيقل» کنيز حضرت امام عسکري (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است. ولي هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند.
خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد. درود خداي بزرگ بر او باد.
شهادت امام حسن عسکري (ع)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري نوشته اند.
در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبيدالله بن خاقان گويد: روزي براي پدرم (که وزير معتمد عباسي بود) خبر آوردند که ابن الرضا - يعني حضرت امام حسن عسکري - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد. خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.
يکي از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبيبي را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز براي پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولي گرديده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطباي مسيحي و يهودي در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضي القضات (داور داوران) را طلبيد و گفت ده نفر از علماي مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند.
و اين کارها را براي آن مي کردند که آن زهري که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29سالگي از دار فاني به سراي باقي رحلت نمود.
بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولي خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد… تا دو سال تفحص احوال او مي کردند….
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسي بود که معتصم عباسي و خلفاي قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادي که به حضرت رسول الله (ص) مي پيوست، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکري فرزندي پاک گهر ملقب به مهدي آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدين جهت به بهانه هاي مختلف در خانه حضرت عسکري (ع) رفت و آمد بسيار مي کردند، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامي اثري بيابند و او را نابود سازند.
به راستي داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع) و حضرت موسي (ع) تکرار مي شد. حتي قابله هايي را گماشته بودند که در اين کار مهم پي جويي کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداري خواهد کرد تا مأموريت الهي خود را انجام دهد.
باري، علت شهادت آن حضرت را سمي مي دانند که معتمد عباسي در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد، از کردار زشت خود پشيمان شد. بناچار اطباي مسيحي و يهودي که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ويژه در مأموريتهايي که توطئه قتل امام بزرگواري مانند امام حسن عسکري (ع) در ميان بود، براي معالجه فرستاد. البته از اين دلسوزيهاي ظاهري هدف ديگري داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود.
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکري (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوي صداي ناله و گريه برخاست. مردم آماده سوگواري و تشييع جنازه آن حضرت شدند.
زندان بی حصار
در تمام سال هایی که امام حسن عسکری علیه السلام در شهر سامراء می زیست، به جز چند نوبتی که در زندان دستگاه فاسد بنی عباس بود، در صورت ظاهر، همانند شهروندی عادی زندگی می کرد، ولی تمام رفتار و حرکات حضرت، به طور محتاطانه ای زیر نظر حکومت وقت قرار داشت. وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدت ها قبل شکل گرفته بود، نگرانی و وحشت خلفای عباسی را فراهم کرده و باعث می شد تمام رفتار امام و شیعیان حضرت، به نحوی کنترل شود. به همین دلیل، از امام خواسته بودند تا همواره حضور خود را در سامراء، به آگاهی حکومت برساند؛ چنان که براساس نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت مجبور بود هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شده و خود را به دربار معرفی کند. در حقیقت، شهر سامراء به زندان بی حصاری برای امام تبدیل شده بود که تمام آرامش و آسایش را از حضرت می گرفت.
هشتم ربیع الاول، سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام است. در این روز، یکی دیگر از گل های سرسبز باغ علوی پژمرده شد و آفتاب عمر با سعادت او غروب کرد. آسمانیان و زمینیان در غم فقدان او محزون شدند و گل های بوستان احمدی در خزان یکی دیگر از شاخه های طوبای خود، به ماتم نشستند. ما نیز با فرزند برومند آن امام همام، حضرت مهدی(عج) هم ناله شده و در عزای آن سفیر هدایت و کشتی نجات به سوگ می نشینیم.
<< 1 ... 135 136 137 ...138 ...139 140 141 ...142 ...143 144 145 ... 328 >>